پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 9

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم بانو گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    به نام خدای مهربان عشق و معجزه و ثروت

    میخندم بلندتر از همیشه ،به خودم میرسم بیشتر از هر زمانی ،حواسم به آدمهای زندگیم هست ،بیشتر از هر وقت دیگه ای ،دلخوشی هام بزرگ نیست اما دلخوشم بهشون بیشتر از تمام روزهای دیگه ،زورم خیلی وقتا به زور زندگی نمی‌رسه اما باهاش رفیقم ،صمیمی تر از همیشه ….

    کنار همه اینا تو زندگی منم غم بوده ،دلتنگی و حسرت بوده ،گریه و تنهایی بوده .اما از یه روزی به بعد نیمه پر لیوان زندگیمو دیدم ،پرتر از همیشه درست همونجا بود که به زندگی برگشتم .

    سلام به استاد عزیزم که در وجودش عظمت و بزرگی نهفته است .

    سلام به ابراهیم زمان

    سلام به مردی که خلاف جهت باورهای غلط جامعه ما حرکت کرد و روی عقاید و حرفهاو سبک شخصی خودش موند و تو این مسیر

    نا امید نشد و آنچنان نتایجی رو بدست آورد که همه انگشت حیرت به دهان گرفتند .و یه الگوی مناسب و توحیدی شد برای من و هزاران نفر دیگه که باور کنیم که میشود .که ما هم میتونیم موفق بشیم .که خدا یا یه آرزو رو تو دل آدم نمیندازه یا اگه بندازه حتما شرایط و مسیر رو راه رسیدن به اون آرزو رو بهت نشون میده .و اگه خودتم بخوای و باور داشته باشی حتما به آرزوت می‌رسی .

    سلام به مریم عزیزم ،بانوی زیبا و جذاب و ملکه دوست داشتنی

    سلام به بچه های سایت .

    استاد عزیزم در مورد استرس که گفتین من قبلاً که استرس داشتم مثل شما می‌خوابیدم ،بعد یکبار یکی بهم گفت هیچوقت باحس بعد نخواب چون وقتی بیدار بشی اون حس بدت چند برابر بیشتر باهات بیدار میشه منم از اون به بعد سعی کردم که نخوابم .قبلاً که با شما و آموزش هاتون آشنا بشم ،تا یه استرس برام بوجود می آمد البته بگم من کلا یه آدمی بودم که خودم برای خودم استرس بوجود می آوردم حالا هر بار بخاطر یه مسئله ای یه وقتایی هم مسائل پوچ و بیخود ،کلا بهم می ریختم و عصبانی میشدم یوقتایی دختر عزیزم و کتک میزدم و بعدشم که کلی حس بدی رو تجربه میکردم و احساس گناه میکردم که چرا دخترم و کتک زدم .یه وضعیت خیلی بدی بود کلا .

    ولی از وقتی با شما و آموزش هاتون آشنا شدم و دارم رو خودم کار میکنم خیلی بهتر شدم .اگه استرس میگیریم ،اول با خودم صحبت میکنم به خودم میگم مریم دلیل اینهمه بهم ریختگی چیه آیا این مسئله اصلا ارزش اینو داره که استرس بگیری یا حال خوبتو خراب کنی ،همین حرف انگار یکم بهم کمک می‌کنه که آرومتر بشم ،که بیشتر مواقع میبینم استرسم اصلا کلا برای یه مسئله توهمی و پوچ هستش که کلا بیخیال میشم .ولی بعضی مواقع اون مسئله جدی میشه مثلاً چند روز پیش چند تا تیکه از طلاهام و گم کرده بودم .اگه قبل بود دیوانه میشدم یا با دخترم مثل قبل دعوا میکردم که چی شده یا تو بازیگوشی کردی و گم شده و از این الگوهای تکراری و رفتارهای تکراری زشت که قبلاً داشتم ،ولی اینبار اصلا ناراحت نشدم ،حتی دخترم تا خواست ناراحت بشه و غمگین بشه بهش گفتم مامانی غصه نخور ،نگران نباش به قول استاد مواظب حال خوبت باش بالاخره پیدا میشه اگرم نشد الخیر و فی ماوقع ،با اینکه خیلی ضرر زیادی میکردم ولی یاد اون حرف شما افتادم که گفتید ادیسون تو بدترین شرایط وقتی داشت همه زندگیش تو آتیش می‌سوخت حالش خوب بود و غمگین نشد .منم با خودم گفتم آروم باش و تمرکز کن . بعد از خدا خواستم که هدایتم کنه و کمکم کنه و بعد یادم افتاد که خودم یه جایی قایمش کردم و پیداش کردم .

    ای نسخه نامه الهی که تویی

    وی آینه جمال شاهی که تویی

    بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست

    در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

    مولانای جان

    دیگه نیستن اونا که حرصم دادن

    دوستام دیگه قسط ندارن

    احترام قد اسمم دارم

    میبینم این حوالی همه شاد و رو به راهت

    دیگه همگی پشت همیم مثل کوه آهن

    روزای خوب تو راهن

    میبینم که منو تو دوستیم

    طعم عشق و خیلی وقته چشیدیم

    همه واسه فرداهامون نقشه کشیدیم

    میبینم که میشه بی ریا و معصوم

    کناره هم مثل دو تا بچه بشینیم

    میبینم که بده به خوبیه باخته

    بابا شاده از فضای خوبی که ساخته

    میبینم همه خوشحالن

    همسایه بقلیمون کوبیده ساخته

    دیگه نیستن اونا که حرصم دادن

    دوستام دیگه قسط ندارن

    احترام قده اسمم دارم

    استاد عزیزم خیلی دوستتون دارم ،خدارو صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود نازنین تون .شما و مریم عزیزم و به خدای بزرگ و مهربان میسپارم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سیدعلی موسوی ارشد گفته:
    مدت عضویت: 1557 روز

    بنام الله مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز و مسلط و خوش تیپ من

    واقعا عجب فایل جالبی بود هیچوقت فکر نمی‌کردم که در این حوزه ها هم میشه باورسازی کرد و خودمون را اصلاح کنیم همش غرق باورسازی درباره ثروت بودم و یجورایی همیشه نگاه من به آموزشهای شما نگاه ثروت و رسیدن به استقلال مالی بود در ناخودآگاه من.

    واقعا بعد از دیدن این فایل یه شوک ساده ولی کارا بهم وارد شد و مسیر خودشناسی و اصلاح درنظرم رنگ و بوی تازه ای گرفت.

    الان دیگه میفهمم وقتی استاد میگه سالهاست من و عزیزدلم حتی یذره دعوای ساده باهم نداشتیم یعنی چی.

    الان میفهمم به صلح رسیدن با خود یعنی چی.

    واقعا جالب شد برام قضیه و اینکه چقدر ما میتونیم خودمونو اصلاح کنیم.

    مرسی از شما استاد عزیز و دوسداشتنی عاشقتونم.

    و اینم بگم بنده پول لازم برای خریدن این دوره به قیمت قبل را داشتم ولی از اینکه به قیمت قبل تهیه میکردم حس کمبود و عدم فراوانی بهم میداد و تصمیم گرفتم بعد از قیمت گذاری جدید با قدرت تهیه کنم تا از استاد و مریم خانم گل تشکر خوبی کرده باشم.

    اما در شرایط استرس زا بنده چکار میکنم؟!

    در شرایط استرس زا یا شرایطی که اتفاق به ظاهر بد رخ میده بنده کاملا آرامشمو از دست میدم و سعی میکنم همون لحظه یه نفر دیگه را مقصر کنم مثلا عزیزدلم را و همیشه بعد از یه مدت کوتاهی شاید کمتر از نیم ساعت پشیمون میشم.

    هرسری هم معذرت خواهی میکنم و قول میدم تکرار نکنم ولی بازم تکرار میشه اینقد تکرار شده که خستم کرده این الگو ولی هیچوقت فکر نمی‌کردم میشه با آموزشهای شما این رفتارها را اصلاح کرد.

    یه الگوی دیگه که همیشه تکرار میشه و همیشه دلیلش را نمیدونستم این هست که از بچگی با هرکسی آشنا میشدم خیلی عاشق من میشدن و خیلی باهام صمیمی میشدن و پیگیر من بودم ولی از همه اون افراد بدون استثناء دوری میکردم و اصلا خوشم نمیومد کسی اینقد باهام رفیق بشه و دوسم داشته باشه و با همه کات میکردم.

    از دوستان مدارس و دانشگاه بگیر تا رفیق های دوران خدمت و کارگری در شرکت.

    همه و همه عاشق من بودن و تا الآنم بهم زنگ میزنن ولی من اصلا علاقه ای به این رابطه ها نداشتم و این الگو از بچگی در من تکرار میشه.

    یک الگوی دیگه که همیشه در زندگیم تکرار میشه این هست که در هر کاری وارد میشم خیلی زود حرفه ای و کاربلد میشم به گونه ای که همه کار بنده را تحسین میکنن و همیشه این الگو درحال تکرار شدن هست.

    در پایان بگم این فایل هرچند ساده بود ولی خیلی چیزها را برام روشن کرد و خواسته جدیدی درمن شکل گرفت که باید این دوره را تهیه کنم.

    ممنونم از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سیده زهره احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2471 روز

    سلام

    من در این مواقع احساس ترس خیلی شدیدی می کنم به صورتی که از نظر بدنی هم دچار پنیک اتک می شم و فشار زیادی توی قلبم احساس می کنم. به دنبال اون دچار فکر کردن خیلی زیاد و شدید و لوپ وار می شم. ذهنم شروع می کنه به فکر کردن و احتمالات مختلف رو بررسی کردن تا جایی که از نظر ذهنی فلجم می کنه و نمی تونم غیر از فکر کردن و خودخوری کار دیگه ای انجام بدم. توی این موقعیت ها اغلب آرزو می کنم کاش بخوابم و تا چند ماه بیدار نشم یا برم توی کما و چند ماه بیدار نشم تا این جوری اون موقعیت استرس زا تمام بشه. چون توی اون لحظات عمیقاً فکر می کنم از پس حل مشکلم بر نمیام. با اینکه وقتی بعد ها مشکل رو برای بقیه تعریف می کنم خیلی خیلی به نظرشون ساده است.

    اینقدر این حالت دردناک هست که مدت هاست جلوی اومدن کوچکترین استرس ها رو هم به زندگیم گرفتم. کوچکترین حرفی که احتمال تبدیل شدن به بحث رو داشته باشه به کسی نمی زنم و در نتیجه مدت هاست از کسی هم هیچ درخواستی نمی کنم.

    الان در حین نوشتن این موضوع احساس کردم دلیلش می تونه این باشه که من باور دارم هیچ وقت نمی تونم کسی رو متقاعد کنم. یعنی یا جواب رد می شنوم و با ناراحتی می پذیرم یا جواب رد می شنوم و اگر بخوام راه خودم رو برم طرد میشم. باور دارم که شاید خانوادم من رو همونطوری که هستم و خودم دوست دارم باشم نپذیرن و فقط اگر همینطوری که هستم و طبق خواسته اونها هست پذیرفته میشم. نه فقط خانواده بلکه همه آدم ها. رئیسم در محل کار، کافرما های پروژه هایی که انجام میدم و …. ته دلم هم همیشه حق به اونها داده میشه متأسفانه و حقی برای خودم قائل نیستم.

    باور دیگه ای که دارم هم این هست که اگر با دیگران در مورد خواسته م حرف بزنم فکر می کنن دارم دروغ میگم و کلاً باید یه انرژی ای بذارم که ثابت کنم راست میگم. واقعاً نمی دونم این باور از کجا اومده ولی به شدت تکرار میشه و خیلی هم سخت هست. معمولاً هم اکثر اتفاقات استرس زای زندگیم برای زمانی هست که می خوام با دیگران در مورد خواستم صحبت کنم ولی به دلیل “این باور” نمی تونم صحبت کنم و در کنارش اون شرایط رو هم نمی تونم تحمل کنم و این تبدیل میشه به همون حالتی که در ابتدای کامنت گفتم. تبدیل میشه به اون فلج ذهنی و نداشتن راه حل و آرزوی رفتن به خواب طولانی!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز و بقیه دوستان عزیزم

    سوال:

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    من وقتی با این شرایط مواجه میشم بیشتر دچار حس ناراحتی و غم میشم و دلم میخواد تنها باشم بسته به شرایط ممکنه عصبانی هم بشم و یا دنبال مقصرم بگردم

    تو این شرایط بیشتر وقتها میرم سراغ فیلم دیدن

    ولی اون زمان هایی که اون شرایط استرس زا یا چالش برانگیز منو دچار حس ناراحتی و غم میکنه خوراکی هم زیاد میخورم که تو حالت معمولی مثلا هیچوقت پفک نمیخورم ولی تو اون حالت میرم همه چی میخرم و فیلم میبینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1060 روز

    بنام خدای مهربونم

    سلام به روی ماهتون استاد جونم

    سلام به روی ماهِ مریم بانو ی عشقولی

    قبل از پاسخ به سوال ِ این جلسه میخوام اتفاق امروز صبح و تعریف کنم .

    صبح های جمعه من کلاس رقص میرم و ی خانوم تو کلاسمون هست که بار اول که دیدمش بهش گفتم چقدر شما زیبا هستین و این خانوم خیلی شبیه مدونا است .

    هر هفته به هم ی سلام احوال پرسی داریم .

    امروز که اول کلاس دیدمش احساس کردم باید بهش نگاه کنم که تا برگشتم چشم تو چشم شدم باهاش و بهش با لبخند همیشگی ام گفتم خیلی رژ لبت خوش رنگه و اونم لذت برد .

    بعد از کلاس اومد کنارم و بهم گفت :زیبایی درون آدم ها تو چهره شون مشخص میشه ، من آدم زیبایی هستم چون به خدا وصلم و هر روز پیام خدا رو دریافت میکنم

    منم محو حرفهاش بود انگار خود خدا داشت باهام حرف میزد ،الله اکبر

    بعد بهم گفت یادت باشه تعدادِ خیلی کمی در دنیا به دنبال حقیقت و نور هستن

    وقتی این و گفت زدم زیر گریه ،الانم گریه ام گرفت

    خدا میشه این زنِ زیبا تا بهم بگه سارا تو جز اون تعداد کمی هستی که بدنبال نور و حقیقتی

    تو جز کسانی هستی که من هدایتت کردم به راه راست توسط درخواست و ایمانِ خودت

    کلام اون زن یعنی توحید

    یعنی احساس لیاقت

    یعنی عزت ِنفس

    خیلی خیلی خیلی برام پیام داشت

    دیروز هم به ی بچه سه ساله گفتم چقدر چشمهای زیبایی داری با لبخند بهم گفت آره میدونم

    آره منم میدونم که 100٪ خالقِ تک تک ثانیه هام هستم

    آره منم میدونم که هدایت چیزی نیست جز مسیر خواسته هام

    آره منم میدونم که منم چون جزیی از خدام نمیتونم با چشم مادی ببینمش

    آره منم میدونم جهنم فرکانسی که من خودم و قبول ندارم

    آره منم میدونم بهشت مکانی که خودم و باور دارم

    آره منم میدونم که همه چی خودمم و هیچ هیچ هیچ هیچ چیزی بیرون از من نیست

    اصلا استاد شما نمیدونید من هر روز چه پیام هایی به این شکل میگیرم

    انگار تمام ذراتِ هستی مُسَخر من هستن

    مثل همین پروانه ی زردی که الان اینجاست

    فقط میتونم بگم خدایا سپاسگزارتم

    استاد چندین ماه میشه که فقط آرامش و عشق بوده اصلا یادم رفته به چی میگن شرایط استرس زا !!!

    چالش برای من یعنی بهبود هر روز خودم

    چالش یعنی شاخک هامو تیز کنم تا نشانه ها رو دریافت کنم

    چالش یعنی سوال بپرسم و قرآن و باز کنم و خدا مستقیم بهم پاسخ بده

    چالش یعنی تو ستاره قطبی با دقت بنویسم امروز چی میخوام اخه شبها با دیدنش ذوق میکنم وقتی همش تیک میخوره

    چالش یعنی محو آگاهی ها بودن و ساعت ها بهشون فکر کردن

    چالش یعنی باز شدن قلبم و مثل بارون اشک ریختن

    وقتی داشتم فایل و گوش میدادم یاد رفتارهای گذشته ام افتادم و خواستم اونها رو بنویسم اما همینکه شروع کردم به نوشتن خودش جاری شد

    استاد فقط میتونم بگم ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1400 روز

      سلام بانوی بزرگ

      چقدر لذت‌بخشه خوندن کامنت هات،چقدر تو عالی هستی،چقدر نورانی شدی،خدایا شکرت که به سارا خانم اجازه نوشتن میدی و ما استفاده می‌کنیم.این کامنتت امروز خیلی برام حرف داشت،666 روز توی سایت بودم تا امروز روز عید غدیر برام گفته بشه،نشانه های عالی امروز داشتم تا حقیقت رو بهتر بفهمم و ازت ممنونم

      خدایا شکر گزارتم از این نور زیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      الهام حامد گفته:
      مدت عضویت: 2865 روز

      آفرین دوست عزیزم، آفرین سارای عزیزم، ایمانت و نگاه پر از عشقت رو تحسین میکنم، لذت بردم از خوندن کامنتت، چقدر توحید و عشق به خدا توش موج میزد، مخصوصا این قسمتش:

      «آره منم میدونم که 100٪ خالقِ تک تک ثانیه هام هستم

      آره منم میدونم که هدایت چیزی نیست جز مسیر خواسته هام

      آره منم میدونم که منم چون جزیی از خدام نمیتونم با چشم مادی ببینمش

      آره منم میدونم جهنم فرکانسی که من خودم و قبول ندارم

      آره منم میدونم بهشت مکانی که خودم و باور دارم

      آره منم میدونم که همه چی خودمم و هیچ هیچ هیچ هیچ چیزی بیرون از من نیست»

      والبته این جملت منو دیوانه کرد و یه نگاه جدید بود برام:

      «آره منم میدونم که منم چون جزیی از خدام نمیتونم با چشم مادی ببینمش»

      خیلی تحسینت میکنم و امیدوارم در مسیر توحید به همه خواسته های قلبیت برسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    بنام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم

    تقریبا از چند ماه پیش که در دوره تون فرمودید که آشغالها رو زیر فرش و مبل ندین که خلاصه بوی بدش در میآد ،سعی کردم در همه زمینه ها خودشناسی کنم و کشف کنم تک تک مشکلاتم رو.خدا رو شکر خیلی ها حل شد و بعضی ها هم تکرارش به شدت کم شد اما من که سنم بالاتره بعضی جاها مثل اون جاده پرادایس که خواستین باز کنید و درخت‌ها از طرف بالا هم همدیگه رو نگه داشته بودن و یا ریشه بزرگی دارن که اگه در بیاریم خاک رو از بین میبره و یا ابزار مختلف میخاد و……

    سپاسگزار شما هستم که روش‌های خودشناسی رو یادمون دادین

    اگه بخوام بیشتر توضیح بدم حقیقت اینه که قبل از آشنایی با شما خودم رو سپرده بودم دست باد که هر چه پیش آید خوش آید،اما بعد از آشنایی و طی مسیر تقریبا هر روز در حال کار کردن روی خودم هستم و شکر خدا پیشرفت‌هایی در زمینه های مختلف داشتم.

    اما در زمینه مالی یه خورده کند تر داره پیش میره

    هر چه که سپاسگزار شما باشم کم است بنا براین از خدای خودم همیشه برایتان آرزوی سلامتی و سعادت دنیوی و اخروی دارم.

    در مورد اینکه وقتی در شرایط استرسی شدید قرار میگیرم چه واکنشی دارم،معمولا سعی میکنم مغزم رو از مدار خارج کنم با خوردن زیاد یا خزیدن به کنج عزلت و سکوت و البته محکوم کردن خودم .

    بیشترین واکنشم بر علیه خودم میشوم و یادآوری خاطرات گذشته و اگر اینکار رو نمیکردم یا اگر این کار رو میکردم و……کلا خود خوری

    همیشه و هر روز شکر گزاری میکنم بابت داشتن شما وخانم شایسته و سایت پر محتوا و الهی و هم خانواده ایهای بسیار بسیار با شخصیت و مومن و الهی و مطمئن و حامی و با تقوا ….خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    ساناز رستمی گفته:
    مدت عضویت: 1468 روز

    سلام به همگی دوستان

    من معمولا تو شرایط استرس زا بشدت حالت ترس و شاید احساس خفقان میکنم احساس اینکه همه جا تیره و تاره… در این حالت مغزم خیلی سریع دنبال راه حل میگرده، دلیلش اینه که بدنم تحمل اون حجم از استرس رو نداره و فورا میخواد از اون موقعیت خارج بشه

    خب خیلی جاها خوبه و خوب جواب داده یعنی به سرعت موقعیت رو بررسی میکنم و تصمیم میگرم ( البته الان که فکر میکنم میبینم مخصوصا نسبت به مواجه با آدمها از زمانی که ترسم ازشون کمتر شده و حرف مردم برام کمتر شده میتونم سریع واکنش نشون بدم جواب مناسب بدم این البته به خاطر آموزه های استاده)

    یا بارها پیش اومده که تو خانواده شرایط استرس زا پیش اومده و سریع راه حل پیدا کردم و ازش خارج شدیم

    اما این سمت خوب قضیه است سمت بدش اینه که اگر راه حل پیدا نشه سعی میکنم سریع موقعیت رو ترک کنم حتی اگر به ضررم باشه چون تحمل حجم از استرس رو ندارم یا اینقد فکر میکنم که به سمت افسردگی یا ناامیدی ممکنه نزدیک بشم

    ولی جدیدا یکی دو موردی که پیش اومد من با آموزه های استاد خودم رو یکم آروم کردم و بعدش از دوستان در عقل کل کمک گرفتم تا راه حل بدن و خدا رو شکر خیلییی خوب بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    روح الله سپهری گفته:
    مدت عضویت: 2919 روز

    سلام استاد و دوستان

    من وقتی در شرایط استرسی و بحرانی قرار میگیرم اولش ناراحت و غمگین میشم ممنکه کنترل ذهنم و از دست بدم و بعدش سعی میکنم به خودم بیام آروم باشم تسلیم باشم و از خداوند کمک بخوام

    و اگه نگرانی پیش بیاد تلاش زیادی میکنم تا ذهنمو کنترل کنم به خودم امید بدم ایمانمو بیشتر میکنم

    سعی میکنم به یاد بیارم شرایط بد گذشته که با کنترل ذهنم با توکل بر خدا تونستم براحتی حلش کنم

    ی مثال از اتفاقی که برام در گذشته افتاد و من با کنترل ذهنم تونستم به نفع خودم تغییر بدم

    سال 97من مغازه داشتم و جنس نسیه می‌خریدم و خیلی بدهکار شده بودم و تحت فشار شدید

    بدهی ی طرف سودی که بابت بدهی باید میدادم ی طرف

    و خیلی شرایط سخت شده. بود و افکار بدی تو سرم می‌گذشت

    ب خودم گفتم باید ی فکری بکنم تصمیم گرفتم با جدیت روی محصول ثروت یک کار کنم و هدایت شدم به فایلی که استاد در مورد احساس گناه صحبت کرده بود و انگار زنگی در ذهنم به صدا در اومد که مشکل اینجاست

    احساس گناه و عذاب وجدان

    خلاصه تمرکز کردم روی برطرف کردن این احساس

    بخدا قسم از همون روز اول فروشم رفت بالا یعنی

    نه چند روز بعد بلکه از همون روز فروشم بیشتر و خداوند از جاهایی برام مشتری می‌فرستاد که اصلا من هنگ کرده بودم

    من غرب تهران مشتری از شمال تهران شرق تهران میومد می‌گفت شانسی داشتم رد میشدم گفتم بیام از شما خرید کنم

    حتی از شهرستان مشتری برام خداوند می‌فرستاد

    من مونده بودم که چطور داره کارها انجام میشه

    خلاصه آروم آروم درآمدم بیشتر شد

    خداوند دستهاشو از همه سو می‌فرستاد تا بدهیم پرداخت بشه

    ویزیتوری که از من طلب داشت خودش رفت برام از پدرش چند تا چک گرفت بابت بدهیم داد به شرکت تا دیگه تا تاریخ پاس شدن چک حداقل سود دیرکرد بدهیم ندم و این ادامه پیدا کرد تا کامل بدهی پرداخت شد و من به سود دهی رسیدم خدای من الان که دارم فکر میکنم که چطور خداوند درهارو باز می‌کنه مغزم error میده

    ی مثال دیگه من و با دوستان برای مسافرت با ماشینم رفتیم متل قو

    شب رفتیم بازار برای خرید و تفریح ساعت 12شب بود متوجه شدم سوییچ ماشین نیست از جیبم افتاده سعی کردم کمتر نگران باشم و همون اول گفتم خدایا من وظیفم گشتن دنبال سوییچ و وظیفه تو پیدا کردن سوییچ

    ما 4نفری هرجه که واسه خرید و تفریح رفته بودیم رو برای پیدا کردن سوییچ رفتیم از پاساژها و ساحل و حتی داخل آب و مغزه ها و جدول و کوچه و خیابون همه جا رفتیم و من توی دلم میگفتم نگران نباش خدا پیدا می‌کنه الان که میگم اشک تو چشام جمع شده ما گشتیم و گشتیم و پرسیدیم و هیچ خبری نبود حتی رفتم برای کسانی که سوییچ یدک میزنن هم زنگ زدم که بیان کارمو انجام بدن ولی نشد

    نصف شب تمام وسایل پیک نیک پتو چادر تو ماشین و سوییچ هم نیست و پول هتل و اجاره ویلا هم نداریم

    خلاصه بعد دوساعت گشتن پیدا نشد و منم همچنان متوکل که پیدا میشود

    دوستم گفت من میرم در ماشینو ی جوری باز کنم حداقل بشینیم توش گفتم باشه

    منم بعدش رفتم تو ماشین نشستیم و خانمم گفت برو تو صندوق بگرد شاید تو صندوق گذاشتی منم گفتم مگه میشه سوییچ تو صندوق باشه و بتونم در ماشینم قفل کنم اگه درو قفل کردم یعنی سوییچ دستم بوده خانمم اصرار کرد که بریم تو صندوق بگردیم ما رفتیم که بگردیم ساک لباسارو که باز کردم که سوئیچ پیدا کنم یهو دیدم یکی اومد سمت ماشین و گفت دنبال چیزی میکردی

    گفتم آره سوئیچمو گم کردم دیدم سوییچ از جیبش درآورد داد بهم

    گفت تو پاساژ افتاده بود و منم مغازمو تعطیل کردم و داشتم رد میشدم و ی همچین چیزی گفت

    خدای من خود ب خود گریم گرفت گفتم تو از کجا اومدی کی تورو فرستاد

    از کجا فهمیدی من دنبال چیزی میگردم

    از کجا فهمیدی توی این شلوغی من دقیقا اینجام

    این همزمانی که همون لحظه ای که دارم دنبالش میگردم و تو دقیقا تو همون لحظه منو ببینی و ازم سوال بپرسی

    چه هوشی چه علمی چه توانمندی می‌تونه این کارو انجام بده غیر از اون رب ،خدا

    و چندین مثال دیگه دارم از این تجربه ها که زمان می‌بره بنویسم

    اینا رو نوشتم تا هم بهم یادآوری بشه ایمانم قوی بشه و برای دوستان باور بسازه

    هم یاد بگیریم در هر شرایطی مسیولیت پذیر باشیم و تغییر اون شرایط بد رو بر عهده بگیریم و ازش فرار نکنیم و به قول خانم شایسته از این( فرصت شگفت انگیز)به نفع خودمون استفاده کنیم به وضوح برسیم و خواسته های واقعی مون رو بفهمیم تا هدایت بشویم

    هم یاد بگیریم در شرایط سخت چطور رفتار کنیم تا اوضاع بدتر نشه قطعا اگه من ناامید میشدم و غر میزدم هیچ وقت پیدا نمیشد اون همزمان اتفاق نمی‌افتاد مطمئنم

    و هم باور کنم که در شرایط سخت همیشه راه برای خارج شدن هست به قول قرآن إن مع العسر یسری

    اگه بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم متوکل باشیم رها و سرسپرده باشیم

    قطعا درها باز میشه

    استاد خیلی عشقی دوست دارم از همینجا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1400 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم سلام خاله مریم عزیز

    در جواب به این سوال شرایط استرس زا

    تو این شرایط دوست دارم تنها باشم تنهایی خیلی بهم کمک می‌کنه باعث میشه بهتر فکر کنم و خودم بهتر جمع جور کنم ولی وقتی تنها نیستم چهره من به نوعی حالت غم به خودش میگیره و دیگران این موضوع میفهمند و من هم شروع میکنم آره من این مشکل دارم این اتفاق رخ داد و دیگران ببین عزیزم دنیا دنیا بدی است و کلی حرف منفی ولی وقتی خودم تنها که هستم بهتر میتونم روی خودم تمرکز داشته باشم

    یا اینکه شروع میکنم با گوشی خودم بازی کردن یا فیلم های انگیزشی یا فایل گوش دادن الان که جدید یکسال میام تو سایت عقل کل جواب های پیدا میکنم که در مورد شرایط من است یا فایلهای که با دوستان آقای رضا عطار روش و دیگر دوستان نگاه میکنم خیلی بهم کمک می‌کنه خیای تو این شرایط باعث میشه اینکه ذهنم آرام کنم بعد دنبال این الگو ها که میرم مبینم قبلا این اشخاص هم مشابه من این مشکلات داشتن و شروع میکنم روی باورهای روی ترمز ها کار کردن و دلیل منطقی بیارم بابا من خودم قبلا این مشکل داشتم فعلان سال فعلان جریان دیدی چطوری درست شد

    بعدی این ک دوست دارم بندازم گردن مثلا شریکم یا دولت یا رژیم یا بگم ببین ما اگر تحریم نبودیم ما امر اگر اگر و اگر های دیگه تا از گردن خودم بندازم این مسولیت تا آرام تر بشم بگم من که مقصر نبودم این عوامل بودن که باعثش شدن

    یا اینکه دوست دارم یکی پیدا کنم آنقدر برای طرف تعریف کنم و با احساس ترحم و بعد طرف بگه طفلکی تو چقدر سختی کشیدی

    یا اینکه دوست دارم غر بزنم گله شکایت کنم زبانی

    یا بعضی از مواقع آهنگ های شاد بی کلام یا حماسی گوش کنم این بهم خیلی کمک می‌کنه

    قبلا که خیای عصبی میشدم خیلی یعنی اگر چیزی جلو دستم بود پرت میکردم سمت طرف یا دعوا فیزیکی پیش می‌آمد اما این دیگه ندارم بخاطر اینکه به یک تضاد خیلی بزرگی بر خوردم مالی و دلیل معده درد خودم تو اون هم سال فهمیدم و خیلی دلایل دیگه تو ارتباطم با دیگران خیلی روی این مسأله کار کردم و خدا رو شکر بعد از گذشت چهار سال دیگه خیلی خیلی کم عصبی میشم اصلا اپن واقعا یادم نمیاد تو چند سال شده باشم و الان هم از نظر سلامتی معده درد من اصلا کلا خوب شد رفت من قبلا آب می‌خوردم معده درد می‌گرفتم الان سنگ خارا هم بخورم انگاری دارم کیک میخورم

    بعدی خیلی تو گذشت میرم و فکر میکنم چه اشتباهاتی انجام دادم تا رسید نتیجه اش شده این

    بعدی استاد شما فایلهای که در پارادایس یا سفر به دوره آمریکا این فایلها هم خیلی بهم کمک می‌کنه یا توی فایلهای شما دنبال الگوهای میگردم که شما در مورد اون صحبت کردید و این هم بهم خیلی کمک می‌کنه

    اما شاهکار همه این ها زمانی که این شرایط پیش میاد میرم تو بالکن میشینم آسمان نگاه میکنم و شروع میکنم با خدا حرف زدن و آنقدر بهم آرامش میده آنقدر بهم حس خوب میده خیای مواقع شد چندین ساعت 20 ساعت نشستم آسمان نگاه کردم و هی با خدا حرف زدم این یمی از چیزهای است که خیای بهم کمک می‌کنه بعد یک موسیقی بی کلام کلاسیک هم میزارم و غرق در عشق بازی با خدا میشم و خیلی از ایده هارو هم اینجوری بهم میگه

    یا اینکه دوباره موسیقی میزارم شروع میکنم تجسم کردن به آینده که دوست دارم این اتفاقات این شرایط من این باشه این همه زمانی من این متوجه شدم و فهمیدم زمانی بود من یک بدهی سنگین چندین سال پیش داشتم خیلی عدد بزرگی بود برام بعد میرفتم کنار مغازه یک شکلی داشت کلی دار درخت بود فضای خوبی بود بعد موسیقی تو گوشم و به این فکر میکردم که تمام این شرایط تمام شده و من خندان خوشحال هستم و دقیقا عینی برام رخ داد از اونجا خیلی روی تجسم کردن بیشتر زوم میشم خیلی وقت هام صدای آب صدای باران گوش میدم این صدای آب هم خیلی روی من تاثیر میزاره

    استاد بعضی وقت این شرایط پیش میاد خیلی مصمم تر میشم متعهد تر میشم روی اینکه خودم کار کنم

    استاد تو همه شرایط یکسان نیست برای من واکنش های مختلفی نشان میدم انگاری به حال اون روز من بستگی داره

    استاد ممنونم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2401 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام عشق های من :)

    صبحتون به خیر استاد جان و مریم نازنین!

    و وقت شما به خیر دوست قشنگم که داری این کامنت رو از هر گوشه ی دنیا میخونی!

    خدایا شکرت امروز دوباره با صدای پرنده ها و قبل از اینکه ساعتم زنگ بزنه از خواب بیدار شدم…مدت هاست من اصلاً زنگ ساعت ندارم و تقریباً همیشه همون موقع که میخوام ناخودآگاه بیدار میشم! چون ذوق دارم برای بیدار شدن توی این هوای عالی…قبلاً هم گفته بودم تو کامنت هام فکر کنم، وقتی شما توی کانادا زندگی کنی، لحظه به لحظه ی تابستون رو دوست داری ازش استفاده ببری، و من خودم ترجیح میدم کمتر خواب و کمتر توی فضای سرپوشیده باشم و بیشتر از هوا و آفتاب لذت ببرم…

    استاد جان، مکانیزم دفاعی من هم در مقابل استرس خوابیدنه :))) سعی میکنم بخوابم و با آیه های قرآن تپش قلبم رو آروم کنم..

    الا به ذکر الله تطمئن القلوب

    فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

    به خودم یادآوری میکنم که چطور قبلاً خدا منو در شرایط مختلف هدایت و راهنمایی کرده و گره باز کرده از مشکلم، پس بسم الله، اگر میگی ایمان داری دیگه ترس و استرس نباید تو قلبت بیاد!

    باید برم سر کار!

    من که عااااااشق شما هستم استاد و مریم جان!

    مطمئنم یه روز در آغوشتون میگیرم (قلب قلب قلب)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: