پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-11 06:05:362024-02-14 06:15:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام یکتای هستی بخش
مورد سوم در مثال فرار…
من از لذت بردن فراری ام….
انگار که یه روز خاصی هست در آینده که همه چی ایده آله و در بهترین حالت ممکن..اونموقع است که من دارم لذت میبرم از زندگیم…
این مورد همیشه داره برام تکرار میشه مثلا من از کارم که عاشقش هستم و از دیدن نتیجه قند تو دلم آب میشه ولی هنگام انجامش تو لحظه نیستم و مدام از زندگی تو لحظه ی حال و لذت بردن فراری ام…و همیشه دارم به آینده و کارهایی که باید بکنم فکر میکنم…وقتی میخوام به مسافرت فکر کنم ازش فراری ام با اینکه به شدت مسافرت رو دوست دارم ولی مدام میگم زمانش نیست و باشه برای آینده…
به نام یکتای هستی بخش
سلام…
مورد بعدی که همین الان به ذهنم رسید اینه که من از جواب دادن زنگ تماس فراری ام…مدتهاست که اینجوریم…هربار که تلفنم زنگ میخوره کلی استرس میگیرم و تو ذهنم به این فکر میکنم که طرف چیکار داره باهام…نکنه ازم پول میخواد…نکنه یه کاری ازم میخواد براش انجام بدم…نکنه تو رودربایسی بمونم و نتونم نه بگم…نکنه تو زحمت بفیتم..و خیلی وقتها جواب نمیدم و بعدشم کلی ذهنم درگیرش میشه که یعنی طرف چیکار داشته یا اگر دیدمش چطوری توجیهش کنم که چرا جواب ندادم…این موضوع خیلی رو مخمه و دلیلش رو نمیفهمم که چه باورهایی دارم که این رفتارو نشون میدم
بنام یکتای هستی بخش
سلام استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان عباسمنشی ام…
امروز اولین روز تعطیلات من هستش چون شنیون کارم و سالن دوماه محرم و صفر تعطیله…البته که باید بگم من خودم نه تنها تعطیل نیستم و تعطیلات برام معنایی نداره بلکه کلیییی برنامه و پلن دارم برای انجامش تو این دوماه…شکر خدای مهربونم که منو به مسیر و شغلی هدایت کرد که تونستم با درامدش دوره ی کشف قوانین و قانون سلامتی و سه تا پکیج آموزشی مربوط به کارم رو تهیه کنم و انشاءالله لیزری این دوماه رو میخوام رو خودم و دورهایی که تهیه کردم کار کنم…
استاد جان شاید خیلی چیزها باشه من ازش فراری ام ولی الان به ذهنم نمیرسه ولی مطمئنم که با خوندن کامنتای دوستان عزیزم من هم مواردی برای نوشتن پیدا میکنم.اما تنها موردی که به ذهنم میرسه که ازش به شدت فراری ام اومدن مهمونه…حالا میخواد هرکسی باشه…بارها هم تلاش کردم که این رفتارمو تغییر بدم ولی فقط تو یه بازه ی زمانی کوتاهی رفتارم تغییر کرده و بعد از مدتی دوباره برگشتم به رفتار قبلم…این موضوع خیلی وقتها ذهن منو درگیر میکنه و یه جورایی میترسم ازش…مطمئنم که باشروع دوره ی کشف قوانین این مسئله و هزاران مسئله ی دیگه ام که در حال حاضر طبیعی به نظر میرسه حل خواهد ..
راستی استاد یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیم عمل به قانون سلامتی و رسیدن به اندام ایده آله…دیروز رفتم چکاپ کامل دادم ولی هنوز نتیجشو نگرفتم…امیدوارم که هم زمان با استفاده از دوره ی کشف قوانین بتونم ترمزهامو تو این مسیر شناسایی کنم و عمل به قانون سلامتی برام لذت بخش ترین کار دنیا باشه…و یه روزی بیام با عشق از نتایج خفنم از دوره ی سلامتی براتون بنویسم…
عاشقتونم لایق بهترینها هستید
به نام خداوند بخشنده ی مهربان ..
سلام به عزیزترین مرد زندگی من استاد عزیزم وخانم شایسته دوست داشتنی
ودوستان خوبم …
استاد ازت سپاسگذارم که باطرح این سوالات ذهن من رو مجبور میکنی تا خودم را کنکاش کنم ،
وبتونم خودمرو بهتر بشناسم ..
میخوام بدونید خیلی زیاد دوستتون دارم وازتون سپاسگذارم ….
سوال ………
چه شرایط یا موقعیت های هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید،.
وسعی میکنید تا حدامکان باانهابرخورد نکنید؟
1….. من از بی نظمی وکثیفی فراریم …..
2…..از روابط پرتنش وبی احترامی فراریم….
3….من از اینکه مهمون زیاد خونمون بمونه فراریم حالا هرکی باشه حتی نزدیکانم…
4…..من از بخشیدن آدمها فراریم……
5…..من از حرفهای بی فایده فراریم…..
6….از اینکه به گذشته برگردم ،مثل گذشته زندگی کنم فراریم……
7……ازموفق نشدنم فراریم…..
8…..ازحاشیه ها درمورد هرچیزی فراریم …..
9….ازادمهای ناسالم فراریم….
10…..از داشتن احساس بد فراریم ……
11…..ازتوجمعهای زیاد صحبت کردن فراریم ……
12…..از داشتن دوست صمیمی فراریم …..
13……از اینکه بخوام به خاطر شرایطم برمپاپیش بزارم واسه جدایی فراریم ……
14……از حرفهای بقیه ونظر بقیه درمورد زندگیم فراریم…..
15….از روبه رو شدن با ادمهای گذشته فراریم…..
16……اینکه درمورد زندگیم بپرسن وبخوام توضیح بدم فراریم …..
17……ازبانک رفتن وکارهای اداری فراریم……
18…..از جای شلوغ فراریم…..
19…..از از اینکه کسی بهم بگه چیکارکنم فراریم……
20…..ازبی پولی فراریم …….
21…..ازبیکاری فراریم……
23…..از زیاد بیرون رفتن فراریم …..
24….ازادمهایی که ازم انتظار دارن فراریم…..
25…..ازتلفن جواب دادن فراریم.همیشه گوشیم روی بیصداست ….
26…..ازعیادت مریض رفتن فراریم…..
27….از مراسمات بزرگ مثل عزا ،ختم ،عروسی فراریم
28…..ازدلسوزی فراریم……
29…..از کتاب خواندن فراریم ..ولی عاشق کتابهای صوتی هستم چون تازه متوجه شدم من باشنیدن بهتر مطالب رو میفهمم ودرک میکنم بعداین همه سال زندگی تازه متوجه شدم چرا تودرسهام ضعیف بودم .وتازه راه یادگیری رومتوجه شدم ….
30…..از اینکه تودید بقیه باشم فراریم…….
وشاید خیلی چیزهای دیگه …
اما سعی کردم هرچی که ازش فراری هستم رو بگم .
خودمم موندم اینهمه چیز نوشتم ..
اولش گفتم چیز زیادی نیست .
ولی بعد گفتم نه اگر چیزی نباشه من اینقدر توخودم مشکل ندارم حتما هست ..
خدارو شکر به لطفش نوشتم .ووقتی نوشتم دیدم تمام رفتارم وباورهام ریشه داره توهمه ی این فرار کردنم …
استاد جان سپاس فراوان ازشما به خاطر این فایل بینظیر تون …
در پناه یگانه خالق هستی …دوستتون دارم
سلام و درود خدمت شما استاد بزرگوارم و خانم شایسته عزیز و دوستان خوبم
سوال_ چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
از اینکه خودم یا فرزندانم بخوام به دکتر ببرم یا حتی زمان موعود واکسن فرار میکنم.
زمانی که بخوام به درآمد داشتنم فکر کنم یا حتی برای کسب مهارت گرچند علاقه دارم یاد بگیرم اما برای حضور در جمعی که باید باشم انگار فرار میکنم
برای زمانهای که بخوام برم به شهر زادگاهم و اقوامم رو ببینم فرار میکنم انگار بودن با تنهایی خودم و رسیدگی به زندگی خودم ترجیح میدم تا دیدن اقوامم
از اینکه بخوام جلوی اقوامم با افرادی که در شهرم ساکنند بدون لهجه صحبت کنم، فرار میکنم و سعیم در اینجور مواقع به سکوت هست تا اینکه صحبت کنم.
از صحبت کردن و ارتباط گرفتن با همسایه ها فرار میکنم تا نخوان ارتباط برقرار بشه و دوست داشته باشن رفت و امد کنند.
با تشکر
سلام استاد
ممنون از همه زحمات شما.واقعا سپاس گزارم
چه راهکاری رو برای مدیریت کردن این خودشناسی ها و ترمز هایی که در خودمون پیدا میکنیم هست؟
گاهی ذهنم اینقدر درگیر ترمز ها میشه و نجوا میکنه که یا عمل گرایی رو میگیره ازم یا بر کیفیت عملکردم تاثیر منفی میذاره.
مدت ها بخاطر داشتن و خودشناسی درباره ترمز های روابط وارد رابطه نشدم.
بخاطر خودشناسی و ترمز های ثروتی که میدونستم عملکرد خوبی از خودم نشون ندادم تمرکز کافی نداشتم چون تا همین که میخواستم کاری کنم همش تو ذهنم میپیچید که باورهام کامل نیست. یا فلان ترمز ذهنم میساخت با اینکه شاید اصلا وجود نداشت. بعد من بهش قدرت میدادم. دنبال کشف ریشه هاش بودم. نه ریشش مشخص میشد و گاهی هم با پیدا شدنش که نمیدونم ساختگی ذهنم بود یا توهم بود.(اخه ذهنم گاهی جوابهایی میده تا فقط دفترم پر کنه. شاید اصلا اون نقص به این شکل در من نباشه)
نمیتونستم تعییرش بدم
نمیدونم سوالم رو خوب پرسیدم یا نه. ولی احساس میکنم در مدیریت باورها و تغییرشون میتونستم و میتونم خیلی بهتر عمل کنم.
شما خودتون چطور عمل کردید؟
چطور همزمان هم یه عالمه باور و نقص رو تو ذهنتون گنجاندین به طوری که درگیری ذهنی نگرفتید. تمرکزتون از دست ندادید؟
چطور همه اونا یادتون موند. چه سیستم یادآوری داشتید؟چطور برنامه ریزی کردید
الان من کلی باور نوشتم که باید تغییر کنه
ماشالا چندین و چند ترمز تو روابط
چندین و چند تا توی ثروت
توی عزت نفس
و….
دوست دارم جواب شما رو بشنوم
و آیا شما اصلا به همچین مشکلی خوردید قبلا؟
آیا نیازه به همه ترمز ها به یک اندازه بها بدیم
اگه این سوال رو جواب بدید لطف خیلی بزرگی در حق من و بقیه دوستانم کردید
دوستون دارم
بنام خدای مهربان
درود به بهترین استاد دنیا و مریم خانوم نازنین
سوال
چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟
1- صحبت کردن در جمع….به شدت مضطرب میشم و اصلا یادم میره چی میخواستم بگم …
خیلی حس بدیه .اتفاقا چند روز پیش برای افتتاحیه یه مکانی جمع شده بودیم و از من هم خواسته شد که صحبت کنم اما نپذیرفتم .و حتی متاسفانه نتونستم کارمو معرفی کنم ….
از اول مراسم از بس تو فکر این قضیه بودم که کسانی هم که صحبت میکردن درست گوش نمیدادم که چی میگن ….
2- از مدیریت مسائل مالی هم فراری ام
3-از مراجعه به دکتر و آزمایشگاه بیزارم.(از بس که وقتی برای یه مشکلی به دکتر مراجعه میکنیم دکترا میگن خب این سری آزمایشها و نمونه برداری و سونوگرافی و عکسبرداری و …رو انجام بده بعد جوابش رو بیار….
من همیشه سوالم اینه؛مگه قدیما (تقریبا 20 الی 30 سال پیش) این دم و دستگاهها بود تا میرفتی دکتر تشخیص میدادن که مریضیت چیه ؟دارو میدادن ،خوب هم میشدی….(احساسم اینه که یه تجارتی شده برای اکثر دکترا) و خیلی از این کارها الکیه ……….
البته هنوز هم پزشک های با وجدان داریم … و نمیخوام جسارت کنم به قشر پزشکان .
این دیدگاه منه …
امیدوارم با نوشتن این موارد بتونم به خودم کمک کنم …..
ممنونم ازتون استاد عباسمنش عزیز
که با وجود شما خیلی حال دلم بهتر از قبله
سالم و شاد باشید …
سلام بر استاد گرامی
در جواب فرار از چه کارهایی باید بگم
از دعوا وبحث
از روبرو شدن با کسی که قهرم وحشت دارم همیشه فراری هستم .
درباره مشکلات صحبت کردن
صحبت کردن در جمع های خاص
رقصیدن در جمع
ورزش کردن
اگر دوره شرکت میکنم روی فایل اول گیرمیکنم ذهنم مدام ی بهانه میاره برای فرار از رفتن به جلسه بعدی در دوره ها
از مشتریهای بزرگ میترسم
بجای اینکه اول مشتریهای بزرگ جواب بدم اول میرم سراغ مشتریهای کوچک
از آدم های خیلی خوننسرد وشل فرای هستم
از آدمهای عصبانی بود اخلاق فراریم
از خرید های اضافه فراریم
از تنهایی سفر رفتن
از صحبت کردن با پسر هام در مورد عقایدم
از پدرم وخواهر برادرم اصلا دلم نمیخواهد ببینمشون حتی تلفنی در حد چند ثانیه و دقیقه
غذا درست کردن
طرف شستن
انجام تمیز کاری خانه
از خواب بیدار شدن بلند شدن شروع زندگی روزانه
اصلا دلم نمیخواهد. روز بشه .
در پناه حق…….
.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ب دوستان و استاد عزیزم امیدوارم ک پاینده وپایداررباشید در مسیر حق
من از خیلی چیز ها فراری بودم همیشه
1_از شروع کردن فراری بودم مثلا میخواستم درس بخونم شروعش برام سخت بود یا میخواستم برگردم ب آموزش هاشروعش سخته و تا بیفتم رو غلتط یکم طول میکشید
2_من از صحبت کردن با پدرم فراری بودم و کلا سخت بود حرف زدن باهاش برام ک خداروشکر خیلی کمتر شده
3_من از تلفن زدن ب شدت فراری بودم مخصوصا تلفن ب آدمی ک شناختی ندارم ازش یا تلفن کاری دوست داشتم بیشتر پیام بدم تا تلفن بزنم
4_از اینک تو جمع نظرم رو بگم فراری بودم اصلا سعی میکردم تو موقعیت نباشم ک باز بخوام تو جمع کاری کنم یا حرفی بزنم
5_از رانندگی کردن تا ی مدت فراری بودم و میترسیدم برم سراغش
6_همیشه وقتی سر ی کلاسی یا کارگاهی بودیم ازاینک اسمم رو صدا کنند و من برم حرف بزنم فراری بودم و خیلی خوشحال میشدم ک میگفتن داوطلب بیاد ک من نرم روی صحنه جلوی آدم ها حرف بزنم یا کاری ک خواسته رو انجام بدم
7_قبلااز صحبت کردن با جنس مخالف ب شدت فراری بودم در عین حالی ک دوست داشتم حرف بزنم نمیتونستم صحبت کنم اما الان خداروشکر خیلی بهتر شدم
فعلا همین ها یادم اومد
تشکر از استاد عزیز ک با سوال های خوبشون مارو نسبت ب خودمون آگاه تر میکنند.
سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان بهتر از جان
و اما ” فرار ”
بعد از این فایل و فکر کردن راجب به موضوع فرار، باور نمیشه من از لذت بردن فرار می کنم
وقتی که بابت چیزهایی که دارم سپاسگزار نیستم یعنی لذت نمی برم
من از کسب و کارم ( درست کردن غذا ) که چقدر دوستش دارم لذت نمی برم
از مشتری های که دارم لذت نمی برم، از آماده سازی و پخت غذا لذت نمی برم از کجا معلوم میشه؟ از آنجائیکه همیشه بدو بدو دارم همیشه در حال فعالیت سخت هستم؛ از انجائیکه کارهام با زجر و بدبختی انجام میشه، از آنجائیکه بقول دوستمون آقا سید علی خوشدل دنبال بالا رفتن عدد هستم یا شمردن مشتری ها و چک کردن واریزهای روزانه ام، بقول استاد اگر کاری داره با سختی و بدبختی انجام میدی این یک مشکل بزرگ داره، منکه اینقدر پیگیر این کسب و کارم بود چرا الان دارم از لذت بردنش فرار می کنم؟ چی شده واقعاً؟
از لذت بردن با همسرم فرار می کنم، فرارهایی دارم انجام میدم که هیچ هزینه ای نداره، هیچکار خاصی نباید انجام بدم بغیر از اینکه واردشون بشم همین، باور کنم که آمدنم بهر چی بود، و خودم را دارم از همه چیز محروم میکنم، حالا که فکرش را می کنم حتی یک وقتهایی از حموم رفتن هم فرار میکنم، من دیگه کی هستم خدایا!!!!!️
از گوش دادن به حرف های دیگران فرار می کنم اصلا شنونده خوبی نیستم ، از کارهای که چند سال عقب افتادن هم دارم فرار می کنم و با فرار کردن انجامشون نمیدم و مسئله ام را حل نمیکنم،
اخ اخ این و دیگه خجالت میکشم بگم داشتم امروز در موردش فکر می کردم که،؛ از درخواست کردن خواسته هام از خداوند هم فرار می کنم حتی از اینکار، چند وقت میخوام خواسته هام را توی دفتر بنویسم و با خدا در موردش حرف بزنم اما فرار کردن را ترجیح دادم ، نمیدونم به کجا دارم فرار می کنم کجا میخوام برسم با این فرار کردنم، دنبال چی هستم ؟
از برنامه ریزی کردن در مورد زندگیم، از نظم بخشیدن به کارهام هم دارم فرار میکنم
باور کنید اختلاس گرها اینقدر فرار نمی کنن که من دارم اینکار را انجام میدم، آخه چمه؟
هر چی مینویسم میبینم که هنوز هم هست کارهایی که من ازشون فرار میکنم و تمومی نداره، سردرگم شدم
دیگه از نوشتن هم میخوام فرار کنم
خدایا کمکم کن، میخوام فرار نکنم خسته شدم، میخوام لذت ببرم از زندگیم، میخوام محکم بایستم، میخوام متعهد بشم که لذت ببرم از زندگی کردنم، از مشتری هام، از همسرم، از خانواده ام، از کارم، از طبیعت، از خداوند، از خواسته هام، از چالش هام
خدایا شکرت