پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 27

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزاد بازیار گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    سلام خدمت همه شما،داشتم فایل رو می‌دیدم یهو نصفه و نیمه رفتم تو کامنتها بعد به چیزای جالبی بر خورد کردم که خیلیاش منم بود الان رفتم قهوه خوردم یه لحظه گفتم چی کامنت بذارم واسه فرار که به ذهنم اومد من از جمعی که وسطش باشم و پر حرف باشند فراریم از اینکه جایی باشم که حس کنم یه نفر هست و من باید حواسم بهش باشه مثلاً یه حرفی نزنه که من گیر کنم چی جوابش بدم یا کاری نکنه خلاف میل من،البته این چیزایی که میگم واسم پیش اومده که بعدش پشیمون شدم که چرا فلان رفتار رو کردم چرا فلان حرف رو زدم ولی بعضی و قتها بازم تکرار میکنم،یه کامنت جالبی گذاشته بود یکی از بچه ها نوشته بود سرعت کم دقت زیاد فکر کنم واسه من جواب بده تو این شرایط،وچیز دیگه بی که ازش فراری هستم بدون مقدمه صحبت کردن یعنی یهو ازم سوال بپرسن،البته که نمی‌دونم چی بگم واسه همین از این چندتا چیز فراریم یکم فراموش کارم هستم مثلاً تمرکز ندارم بعضی چیزا تکلیفم باهاشون روشن نیست کلا از جمع فراریم، از تنهایی هم فراریم از صحبت کردن و روشن کردن یه مسئله فراریم از ایمانی که بهش عمل کنم فراریم،بابام یه حرف خیلی خوبی میزد می‌گفت همه چیزو که نباید بهت بگن بعضی چیزا ایمانه قلبیه باید خودت پیداش کنی …فعلا همین چیزا رو دوست داشتم بگم مرسی از همتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    صلاح الدین گفته:
    مدت عضویت: 2341 روز

    من از صحبت کردن در جمع به شدت فراری هستم به خصوص در کلاس به عنوان دانشجو یا کلاسها و جلسات اصلاً قدرت حرف زدن ندارم و به شدت فراری هستم .بزرگترین پاشنه آشیل من در زندگی این بوده و درد و رنج های زیادی را بر من تحمیل کرده .موقعیتهای زیادی را در زندگیم به خاطر این موضوع از دست داده ام .لطفا دوستان اگه راه حلی سراغ دارید برام بنویسید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فاطمه امیری گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    باسلام چند موردی در من وجود داره یکی از خیاطی کردن فراریم و حتی ی قسمت کوچیک از لباسم نیاز ب دوخت و دوز داشته باشه حاضر نیستم تن ب خیاطی کردن بدم

    مورد بعدی قرار گرفتن در بعضی از افراد خاص خانواده ی همسرم هست و انتقادهای بیمورد همسرم از من در مقابل اون شخص

    و مورد یعد هم ارتباط با افرادی ک منفی باف هستند و هدر دادن وقتم حتی اگه یک دقیقه باشه و بیزارم از اینکه حتی یک دقیقه بخوام در مقابل درد و دل و مشکلات کسی بشنوم و ب قول خودشان سنگ صبورشون باشم و سعی میکنم برای وقتم ارزش قائل باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1814 روز

    سلام بر عزیزای دل

    یه قسمت فوق العاده دیگه و جواب به‌ سوال عالی که پرسیدین :

    وقتی داشتین مثال میزدین از حداقل نود درصدش من یکم داشتم یعنی موضوعاتی که گفتین دیدم تقریبا تو اکثرش من همش دنبال فرارم حالا موقعیت های خودمو میگم حتی موقعیتهایی که قبلا بوده و روش کار کردم هم میگم

    یکیش صبح زود بیدار شدن هست یعنی من تمام کارها و برنامه هایی که خیلی زود باشه رو کنسل میکنم که مجبور نشم صبح زود بیدار بشم بعد تقریبا تو تمام موارد ازش فراری ام جز وقتایی که میخوایم جایی برای تفریح بریم یا کوه بریم تو اون موارد عجیب لذت بخشه صبح زود بیدار شدن برام

    مورد بعدی اشپزی هست یعنی ترجیح میدم تمام کارای خونه رو انجام بدم اما سمت اشپزی نرم و تابحالم جز یسری موارد خاص که اونم غذاهای اسون بوده برای خودمم حتی اشپزی نکردم و تست هم نکردم

    مورد بعدی ازینکه فامیل بیان خونه ما یا ما بریم اونجا البته برای این دلیل قانع کننده‌دارم چون خیلی افراد منفی هستن و اومدنشون خونه ما صرفا دلیلی جز منفی ها که بازش نمیکنم نداره وگرنه من دوستام خالم خونمون میان و من استقبال میکنم ازین موضوع

    موردهایی که قبلا بود و خیلی روشون کار شد یکیش اظهار نظر کردن تو جمع بود که خوب با دانشگاه رفتن و از قصد خودمو تو کنفرانس ها شرکت دادم که خودم‌ به چالش بکشم با اینکه میشد اون موضوع رو مثلا با روش های دیگه ای نمره گرفت اما من از قصد واردش میشدم که بزرگیش بیفته برام اون زمان با سایت شما اشنا نشده بودم و بعد اشنایی و تمرین اگهی بازرگانی (که اعتراف میکنم هنوزم سخت ترین کار دنیاست) چون راجع به خودت و توانایی هات میخوای برای یه جمع غریبه صحبت کنی و این برمیگرده ب عزت نفس و احساس لیاقت برای همین هنوزم سخته بنظرم من کلن یکبار انجامش دادم ولی مجدد باید انجامش بدم که سختی اینم بیفته

    دومین چالشی که باهاش روبرو شدم قرار گرفتن تو مواردی که ازش ترس بیخود یا فوبیا داشتم مثل تاریکی که هرکاری میکردم که باهاش مواجه نشم تنهایی یا حتی با جمع مثل قرار گرفتن تو جاهای تنگ مثل رفتن زیر اب تو استخر کشتن حشرات اینا نوشتنش شاید راحت باشه ولی برای من هرکدومش اندازه کوه سخت بود و واردش شدم قرار گرفتم تو‌محیطش تا غلبه کنم بهش و افرین میگم به خودم موارد بالا هم باید روش کنم و از بین ببرمش دیگه سخت تر از کارهایی که انجامش دادم ک نیست

    ممنونم استاد عزیزم بابت یه فایل عالی دیگه دوستتون دارم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    حسين عبدالله گفته:
    مدت عضویت: 2937 روز

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    استاد درود بر شما درود بر شما

    واقعا بی‌نظیره

    اصلا انگار خدا خصوصی میاد مسائل منو میگه شما در موردش فایل بزاری

    در جواب این سوال باید بگم وقتی بهش فکر کردم فهمیدم توخیلی موارد من فرار میکنم از کاری که باید انجام بدم و فکر میکردم از تنبلی یا بیخیالی ام است

    1- تو مواردی که باید برم جایی یا با کسی صحبتی بکنم موضوعی رو حل کنم یا معامله ای انجام بدم یا خرید یا فروشی انجام بدم ازش فرار میکنم یا هی به تعویق میندازم

    2_ از صحبت کردن تو جمع مخصوصا جمع غریبه یا جمعی که احساس میکنم از من بالاترن فراری ام یا شاید بهتره بگم میترسم واردش بشوم

    3- جاهایی که کاری رو باید انجام بدم ازش فرار میکنم یا به تعویق میندازم

    4- از صحبت کردن و اظهار نظر کردن در بعضی شرایط میترسم فراری ام مخصوصا شرایط و جاهایی که باور های خوبی در موردش ندارم

    5-خیلی وقتا یه جایی که باید صحبت کنم یا از خودم دفاع کنم ازش فرار میکنم وشونه خالی میکنم. بخودم میگم باید اعراض کنم وبه ناخواسته هام توجه نکنم

    حالا نمیدونم تا چه حد این کار درسته

    6-از وارد شدن به جاهایی جدید یا بهتر بگم توکسب وکارم از ورود به سبک‌های جدید یا انجام ایده ها و راهکارهای جدید ترس دارم ازش فراری ام ولی بعضی مواقع با تاخیر و به تعویق انداختن انجامش میدم

    در کل فکر میکنم جاهایی که فرار میکنم از یه شرایطی یا انجام کاری ریشه تو عدم اعتماد به نفس کافی داره

    واینکه جای اهرم رنج ولذت در اون مورد درست نیست

    من باید رو این دو مورد یعنی بالا بردن اعتماد به نفسم و درست کردن جای اهرم رنج و لذت جاهایی که جاش درست نیست بیشتر کار کنم تمرین کنم تااین الگوهای تکرار شونده کمو کمتر بشه در من

    استاد عزیزم صمیمانه ازتون سپاسگزارم

    برای همه دوستان و خودم آرزوی درک بهتر قوانین و هدایت الهی رو میکنم

    شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    امیررضا شیخ شعاعی گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیز سایت

    پاسخ سئوال قسمت 5 :

    1- در شرایط جدید و اتفاقات جدید در زندگی و کار و درس دانشگاه، من از پجود این شرایط جدید ترس دارم و با برخورد با آنها فراری هستم و میخوام دوری کنم ولی به لطف الله و صحبتهای شما استاد عزیز دارم هر روز بر روی اعتماد بنفس و عزت نفس خودم کار میکنم و هر روز بهتر و بهتر میشم و به صورت تکاملی دارم عزت نفس خودم رو level up میکنم.

    2- مثلا در بحث معاملات ملکی وقتی معامله خیلی بزرگی میخواستم داشته باشم ترس از این داشتم که نمیتونم انجامش بدم و مشاوران املاک دیگه که خیلی قوی تر از من هستند بهتر از من کار میکنند و معامله رو انجام میدن و من از این چالش خودم رو فرار ی میدادم ولی باز به لطف الله و فایلهای شما استاد عزیزم تونستم باور خودم رو درست کنم و بگم به خودم به خاطر سطح بالای کاری خودم لیاقت معاملات بالای ملکی رو دارم و باز هم به لطف الله الان در مدار معاملات بالای 10 میلیارد هستم.

    3- بعضی مواقع از روابط جدید و سطح بالاتر هم بعضی مواقع فراری بودم و هنوز قصد شروع دارم و سعی در بهتر کردنش دارم انشالله که موفق باشم.

    سپاسگزار پروردگار مهربان و عشقم هستم.

    ممنون استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 2171 روز

    به نام الله من

    سلام استاد جانم و مریم جانم

    جواب سوال پنجم

    فرار:

    اولش گفتم نباباااا من هرکار خواستمو انجام دادم

    یه از دعوا و بحث با عشقم فراریم که ماشاالله از هرچی بدم میاد همچین توجه میکنم همون موقع سرم میاد

    باخوندن کامنت ها هی برام یاداوری شد که …

    1. من از شنا کردن فراریم تا حالا تو استخر نرفتم تاحالا بهش فکرم نکردم هربارم بهم پیشنهاد دادن ایلی قاطع گفتم نه اخه وقتی کوچیک بودم نزدیک بود غرق بشم اما خب بعداز اون هیچوقت سعی نکردم امتحانش کنم

    2.اینجور که معلومه از شواهد امر بنده از گواهبنامه رانندگی گرفتن هم فراریم ،الان 24سالم و هنوز اقدامی نکردم و هربار یه بهونه میارم که کلاس دارم امتحان دارم الان زمستون هوا بارونی هوا زود تاریک میشه اخرین بهوننم این بود که چقدر هزینش زیاد شده

    3.از گفتوگو با عشقم بابت مشکلامون و حلش فراریم

    فکر کنم میترسم درنهایت مقصر من باشم و نتونم حرف دلمو بزنم همش تو فکر اینم ناراحت نشه و یذره هم خودخواهانه فکر میکنم تورابطه نمیتونم از دید طرف مقابل هم ماجرارو ببینم برای همین کلا کنسلش میکنم

    4.از اینکه بخوام تصمیمی بگیرم که بعدش باید کلی سوال و جواب به خانواده بدم هم فراریم

    حالا خریدن وسیله ای باشه انجام کاری باشه یا هرچیزی

    کلا انجام نمیدم که یوقت خانواده مخالف نباشن بیان بپرسن هی چیشد چرا کجا چجوری یا مخالفت کنن و هی سرکوفت بزنن

    5.حالا که فکر میکنم همیشه دوست داشتم کار هنری بکنم اما ازش فراریم از طرفی

    نمیدونم شاید بنظرم فقط برای ارامش خوبه و پول توش نیست یا پرستیژ خلصی نداره و درس خوندن بهتر

    6.از آشپزی یادگرفتن و آشپزی کردن هم فراریم

    یه مامان فوق العاده تو اشپزی دارم که هربار ایراد میگیره از کارم منم کلا کنسلش کردم

    فقط چندبار برای عشقم درست کردم و موقع هایی ک مجبور بودم

    7.از انتخاب بین دوتا مورد هم فراریم کلا سخته برام یچیزیو فدا کنم برای رسیدن به مورد دیگه

    میخوام همه چیزو باهم داشته باشم

    8.گاهی از سفر کردنم فراریم احساس میکنم سخته واقعا محدودیت دارم اذیت میشم

    9.جدیدا از پیدا کردن دوست صمیمی هم معذور و فراریم

    چون ماشالا هرچی دوست داشتم رابطه وحشتناکی شد در نهایتش منم کلا همه رو گذاشتم کنار الان درارامشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1554 روز

    سلام به استادای عزیزم و همه دوستای گلم

    مرسییی استاااد بابت این سری فایل ها ک ذهنمون رو به چالش میکشن

    خب بریم سراغ قسمت پنجم

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    (خب خدا جونم خودت در من جاری شو و هر انچه که تجربه کردم رو به یادم بیار تا بهتر بتونم خودمو بشناسم و بهتر بتونم بهبود بدم مسیرم رو و بیشتر لذت ببرم پس به امید خودت خدا جونم بزن بریم برای مکاشفه این بخش از باورهام و تجربه هام)

    1- من تا سال 98 برخلاف بقیه دوستان ک جمع گریز بودن من تنهایی گریز بودم و به شدت اجتماااعی و هربار منو تو ی جمعی میشد پیدا کرد و همیشه هم حرفی برای گفتن داشتم و خیلییی سریع و راحت ارتباط میگرفتم. شاید چون از بچگی تو محیط های شلوغ زیاد بودم و با ادمای مختلف و متفاوت زیادی سرو کار داشتم یا مدرسه یا کلاس های اموزشی و حتی جمع های خانوادگی بخاطر همین همیشه از این حد اجتماعی بودن من متعجب میشدن ک تو چطوری اینقققد راحت میتونی ارتباط بگیری! و همیشه از تنها بودن میترسیدم! از اینکه تنها بمونم، از اینکه هیچ دوستی نداشته باشم! همیشه از اینکه کاری رو تنهایی انجام بدم فراری بودم همیشه میخواستم ی نفر حداقل باشه کنارم، اما از وقتی کرونا اومده سال 98 و بیشتر تو فضای خونه بودم همه چیز جابجا شد برام و از وقتی هم ک با استاد و سایت اشنا شدم ترجیحم اینه ک تو هر جمعی وارد نشم و این نکته خیلیی مثبتیه و در مورد پذیرفتن تنهاییم هم خیلییی بهتر شدم و الان از صد درصد میتونم بگم هشتاد درصد به تنهایی انجام میدم بدون اینکه حس بدی بگیرم از بازار رفتن گرفته ک قبلا ب هیچ عنوان نمیرفتم و خیلییی سختم بود ک حتی ی لباس رو خودم انتخاب کنم برای خودم. براحتی مطب دکتر میرم تنهایی، براحتی رستوران میرم تنهایی و براحتی کافه میرم چندین و چندبار امتحان کردم و الان اینقد با تنها بودنم حالم خوبه ک تو روابط عاطفی متعددی ک بخاطر فرار از تنهایی ام میرفتم هم دیگه نمیرم و به شدت عاشق خودم و پیشرفت کردنم و بهبود دادن باورهام و شخصیتم شدم

    2- از اینکه توی جمع های رسمی در مورد ی موضوعی کنفرانس بدم به شدت استرس میگرفتم و فرار میکردم، ولی اگه همون جمع اگه ی جمع دوستانه میبود هیچ مشکلی نداشتم ولی از جمع های اداری و دانشگاهی ک ی محیط خشک و سردی داشتن فراری بودم ک البته اینم ب مرور کار کردم و الان خیلی راحتتر باهاش برخورد میکنم و همین دو روز پیش ی گروهی از وزارتخونه ی تهران اومدن و من خیلییی راحت باهاشون ارتباط برقرار کردم و در مورد کاری ک هنوز حتی تکمیل نکرده بودم ی توضیحاتی دادم و تو رستوران جدا از همکارای دیگم و کنار مسئولایی ک از وزارتخونه اومده بودن نشستم و خیلییی راحت ناهار خوردم و دیدم چققد اعتماد بنفسم بالاتر رفته و حتی چندجا از موفقیت هام و دستاوردام گفتم و ویژگی های مثبتمو لابلای صحبتام بهشون گفتم و کلی حس خوب گرفتم چون ی جورایی دیگه مطمعن شدم چققد احساس لیاقتم و احساس ارزشمندیم بالا رفته ک تونستم با افرادی ک خیلی رتبه کاریشون حتی از مدیر دستگاهی ک دارم براشون کار میکنم بالاتر بوده، هم سفره بشم و راحت ارتباط برقرار کنم و حتی تمرین عزت نفس استاد رو هم انجام بدم

    3- زمانیکه داشتم فایل رو گوش میدادم کنار ساحل، متوجه شدم ی اقایی خیلی به من توجه میکنه همون لحظه تو دلم گفتم امیدوارم ک سمتم نیاد من واقعا خوشم نمیاد باهاش همکلام شم بعد دیدم پس من از جنس مخالفی ک تو خیابون یا ساحل باشه بخواد بیاد سمتم فراریم چون ذهنیتم در موورد اینجور ادما اینه ک اینا ادمای الافی هستن ک کاری جز با این و اون دوست شدن ندارن و اصلا هم ادمای درستی نیستن وقتی در لحظه مچشو گرفتم گفتم نه باید باهاش غلبه کنی و فرار نکنی ازش، اگه ک میخواد بیاد باهات صحبت کنه این اجازه رو بهش بده ببین اصلا فکرت در مورد این دست ادما درسته یا ن!؟

    همینو ک گفتم اون اقا اومد سمتم و خیلی مودبانه ازم درخواست کرد ک اجازه بدم کنارم بشینه و منم پذیرفتم و متوجه شدم ک مسافر هست و ازم در مورد ساعت باز شدن مغازه ها پرسید و در مورد کارش بهم توضیح داد و متوجه شدم ک هم سنف هستیم و کلی حتی راهنماییم کرد در مورد کارم ک چیکار کنم بهتر پیشرفت کنم و بدون اینکه حس بدی رو بده اونجا رو ترک کرد و متوجه شدم تا چ ادم ثروتمند و عالیه و اون ذهنیتی ک داشتم اینجور ادما معمولا ادمای آس و پاسی هستن از بین رفت چون همیشه میگفتم کسی ک ثروتمنده و درگیر کسب و کار خودشه نمیاد وقتشو برای این ارتباط های خیابونی تلف کنه و برای خودش شأن و شخصیت قائله! و خوشحالم ک این مقاومت ذهنیم شکسته شد و متوجه شدم اونقدام نیاز ب گارد گرفتن نیست

    4- من از زبان خوندن فراریم ی مدت خیلیی پر انرژی میرم جلو ولی باز ی روز وقفه ک میفته بینش دیگه دلسرد میشم تا بیفتم رو دورش. متوجه شدم ک کلا در مورد هرکاری این روند تکرار میشه و میخوام ازش فرار کنم فقط زبان نیست، مثلا در مورد کارم اگه صورت وضعیتی باشه ک باید تنظیم کنم اگه بصورت مداوم روش وقت نذارم ی روز فاصله بیفته دیگه سختمه ک برم سراغش انگار شور و شوق و اشتیاقم با یکم فاصله گرفتن از اون کار حالا هرچی ک میخواد باشه، از بین میره و فرار میکنم از ادامه دادنش

    تا الان همینا رو یادم اومد و امیدوارم هرروز بهتر و بهتر بتونم خودمو بشناسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 804 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم

    سلام به استاد عزیزم ومریم جونم وتمام اعضای معنوی خانواده بزرگ عباس منش

    سوال مهم ؟؟؟شرایط و موقعیت هایی که از آن فراری هستم؟؟

    از قرار گرفتن در یک جمع فراری هستم

    از رفتن به جمع خانوادگی که با کار کردن روی خودم از وقتی که عضو این سایت معنوی شده ام بیشتر با تنهایی خودم لذت میبرم

    از حرفها و قضاوت های دیگران توهین و انتقاد هایی که از دیگران میشنوم فراری هستم . گاهی وقتها به یه بهونه ای مکان را تغییر میدهم گاهی وقتها هم با آموزه‌های عالی استاد سعی میکنم سوال های حافظه ای بپرسم و بحث را عوض کنم

    یا اینکه کلا حواس خودمو پرت میکنم یه جوری که اصلا صداها و نمیشنوم یا توجه ام را به یه چیزی دیگه میبرم که فقط در آن جمع باشم و نباشم

    خیلی این آخری بهم حال میده

    از لباس اتو کردن فراری ام

    از رفتن در دل ترسناک فراری هستم

    استاد جونم اینو بگم من از خیلی از چیزهایی که فرمودین هم فراری بودم ولی به لطف خداوند واموزش های عالی شما بهتر شده ام ولی هنوز جای کار دارم این هم از شرکی بود که که قبل از آگاهی به قانون جهان داشتم که تمام قدرت را به همسرم داده بودم و بشدت ترس داشتم واز هر چی که به مسایل در یک خانواده هست من ترس داشتم حتی از اینکه بچه گریه میکرد و همسرم می‌گفت تو مادری باید ارومش کنی هم میترسیدم و از همه چی فراری بودم بیرون رفتن به تنهایی برام زجر آور بود چون همسرم به عالم و آدم شک داشت ولی الان خداروشکر از وقتی من روخودم کار کردم همسرم هم در حال تغییر است و چالش‌های کمتری داریم روابطمون بهتر شده و اینا همش از عدم احساس لیاقت بود که در من ریشه دارد .

    من از رفتن به مغازه های که فروشنده مرد باشد الآنم فراری هستم ولی دارم سعی میکنم برو تو دل ترسها م و با شجاعت پذیرفتم که دلیل تمام اتفاقات خودم هستم و باید هروز روی بهبود خودم کار کنم.

    از خداوند متعال خواستارم که مرا به خود شناسی هدایت کند تا به خداشناسی برسم آمیین

    استاد سپاسسسسسگزارم ومانا باشی برامون

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    محمدامین میرآخورلی گفته:
    مدت عضویت: 877 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته

    سوال: چه شرایط و موقعیت هایی است که از ان فراری هستی و سعی میکنید تا حد امکان با آن ها برخورد نکنید؟

    1_ من از قرار گرفتن در ارتفاع کلا دوری میکنم هرجا ارتفاعی باشه که باید بریم اونجا من کلا میکشم عقب و اگر زور هم بکنن منو منو توی ارتفاع نمیرم مثلا پارک آبی رفتم وسایل خطرناک و اونایی که ارتفاع زیاد دارند رو نمیرم، شهر بازی آن وسایل و بازی هایی که خیلی ارتفاع داشته باشه نمیرم مخصوصا اگر ارتفاع توی محیط باز باشه که راحت بتونی دور برتو ببینی کلا هر کاری یا ورزشی یا تفریحی که سر کار داشت باشه با ارتفاع من کاملا ازش فراریم

    2_ من از شنا کردن در استخر در عمق زیاد و کم فراریم و تا همین چند سال پیش هم جرعت رفتن به استخر رو نداشتم یعنی از پله های استخر پامو میذاشتم داخل میحطش حالم بد میشد استرس میگرفتم بوی استخر حالمو بد میکردم و حتی نمیتونستم از ترس شدید وارد قسمت کم عمقش بشم و توی آب راه برم ولی چند سال پیش غلبه کردم و تونستم برم وارد آب بشم و فقط میتونم توی بخش کم عمق راه برم و هنوز از شنا کردن و یاد گرفتن آون به شدت فراریم و میترسم

    3_ من از سوار شدن پله برقی تا 3،4سال پیش فراری بود و خیلی میترسیدم و حاضر یودم کلی پله رو برم بالا یا بیام پایین ولی پله برقی سوار نشم ولی یادم یه بار که مترو سوار شدم سه چهار تا دختر. متوجه ترس من شدن و شروع کردن به خندیدن. و از همونجا به بعد گفتم برای کم کردن روی اون ها هم شده باید یاد بگیرم و رفتم سوار شدم و ترسم شکست و از بعدش همش استفاده میکنم از پله برقی

    4_من از رفتن به رستوران هم تنهایی و هم با دوستان و به خصوص با خانوادم بیشتر خجالت میشکم و فراریم و دوست ندارم با خانواده به رستوران برم با دوستام این حالت کمتر راحت میرم اما مقاوت خیلی زیادی دارم که با خانواده برم به رستوران و غذا بخورم و همش گفتم سفارش میدیم میاره خونه راحت میشینم میخوریم با خیال راحت خیلی هم راحت تریم اما ته دلم میدونم چون از این موقعیت فراریم و همش حس میکنم نگاه مردم روی من و خانواده من هستش و خجالت میکشم بگم اینا خانواده منن و اونا منو با اون ها توی محیط های عمومی ببینن

    5_من از انجام دادن هر کاری توی خونه فراریم و هیچ وقت انجام نمیدم کار هایی که بهم میگن و همیشه در میرم از زیرش یا با هزارتا غر و ناله اون کار انجام میدم و همیشه مورد انتقاد خانواده ام هستم

    6_من از انجام دادن کار های شخصیم مثل ثبت نام توی کنکور ارشد، انجام دادن کار های اداری مربوط به خودم و موقعیتی که باید که عملی رو انجام بدم تا اون مسئله رو حل کنم یا برم یه جایی مثلا نامه بگیرم از اداره ای یا کلا انجام کار اداری ترس دارم و مقاومت دارم قبلا ها جرعت رفتن توی بانک رو نداشتم خیلی میترسیدم از قبلش کلی استرس میگرفتم و توی همه اداره ها ترس از بانک بیشتر بود خیلی هول میشدم. خداروشکر الان ترس هام کلا از بانک کم شد

    و کمتر از کار های اداری و شخصی که نیاز به سیستم و کار اداری داره میترسم و خیلی بهتر شدم از چند سال قبل

    7_ از ظاهر شدن توی جمعی مثل کافه ، رستوران یا مغازه ای که توش (جنس مخالف) که هم سن سال خودم باشه به شدت فراریم و میترسم و کلی قضاوت میکنم که الان در باره من چی میگن در باره هیکلم چه نظری میدم، درباره لباسم چه نظری میدم، ایا مورد تایید اون ها هستم یا نه اگر تنها باشم که با کلی ترس میرم بار ها شده جلو اون ها تپوق زدم سوتی دادم هول شدم

    اگر دوستام باهم باشن بریم جایی که جنس مخالف باشه سعی میکنم خودمو پشت دوستام قایم کنم خودم زیاد نشون ندم تا سریع از اون جا بزنیم بیرون یا مثلا بریم بشینیم رو صندلی که دیگه زیاد تو دید من نباشن

    همیشه هم سعی میکنم اگر جایی میرم که جنس مخالف هست به حوری بشینم پشت من به اون ها باشه که منو نبینن و نتونن منو درست تشخیص بدن که اینطوری راحت ترم و فرار میکنم حتی از نگاهاشون

    8_ من از زنگ زدن به مشتری که خودش بهم گفته برام این ساعت بازدید بگیر که بریم فلان ملک ببینیم یا مثلا مشتری که خودش امده یه ملکی رو به من سپرده که برام بفروش فراریم یعنی کلی استرس میگیرم هی عقب میندازم سعی میکنم مسئولیت این کارو بندازم بر عهده داداشم که اون کار انجام بده

    و همش قضاوت میکنم که الان مشتری عصبی میشه ناراحت میشه بهش زنگ میزنم

    شاید بهم بازدید نده شاید نخواد بره فلان ملک ببینه و منو بپیچونه و هی برای خودم داستان سرایی میکنم و از قبل قضاوتش میکنم

    9_من از درخواست کردن از دیگران برای انجام یه کاری فوق العاده فراریم و میترسم میگم طرفم ناراحت نشه درموردم فکر بد نکنه نگه این چه آدمیه و فلان و همیش با کلی ترس و استرس از یه ادمی که زیاد باهاش صمیمی نیستم درخواست انجام دادن یه کارو میکنم

    10_مثلا من بعضی وقتا از شستن موتورم و ماشینم یا تمیز کردن دفترم فراری میشم و همش سختمه تصمیم میگرم مثلا صبح جمعه که دفتر نمیرم بیدار شدم اولا مثلا موتور تمیز کنم بعد برم دفتر تمیز کنم اما با هر بهونه دنبال طفره رفتن از آن کار هستم که هی عقبش بندازم یا مثلا فقط یکیش که برام راحت تر انجامش میدم و خودمو گول میزنم که اره انجام دادم یکیشو

    یا مثلا یه بهونه و یه کاری برای خودم درست میکنم و میتراشم که فرصتم صرف انجام آن کار بشه تا از تمیز کردن موتور یا ماشین یا دفتر طفره برم و هی بندازمش عقب

    باز هم اگر موارد دیگه ای به ذهنم امد تو کامنت های بعدی براتون مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: