پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام یگانه خالق هستی….
سلام خدمت استاد عزیزم .وبانوی دوست داشتنی خانم شایسته نازنین..
وسلام خدمت بچههای عزیز سایت….
چند وقته که استاد این فایلها رو میزارین .وذهن من هربار یه دلیلی میاره که من نیام وجواب ندم …
ذهنم مقاومت میکنه.
ونمیزاره بیام خودمو بگردم وکنکاش کنم که الگوهای تکرار شونده ی من کجاست ..
میگه تومشکلی نداری .الگوهای تکرار شونده ماله تو نیست..
العان ببین کدوم یکی ازبچها کامنتش مثله توعه..
اصلا ذهنم نمیخواد کامنتها رو بخونم ..
بعد اصلا یه کاری پیش میاد من میرم واصلا فراموش میکنم…
جالبه درحین حرفهاتون استاد ذهنم تند تند داشت الگوهای تکراری بقیه رو برام بازمیکرد .
آره خواهرت این الگوهای تکراری رو داره ،مادرت نمیدونم این دوستت ،این اون……..
خلاصه گفتم نه باید بیام منم بنویسم حالا هرچی که هست…
این یعنی کمک کنم به بهبود خودم .مگه این توتمرین هرروزم نیست خودمو باید بهبود بدم ..
اینم یکیشه وشاید خیلیم مهمتر …
خدایا ازت میخوام کمکم کنی تابتونم این الگوها و پیداکنم وبنویسم درست و حسابی که واقعا بتونم پایه و اساس شخصیتم رو بهبود بدم…..
سوال…
در روابط خودت بادیگران _خصوصا روابط عاطفی-
شما چه نقشی رو بازی میکنید؟
من درروابطم با همسرم همیشه بیشترین کارها به عهده ی منه..
همیشه من باید همه چی رو سروسامان بدم..
یعنی همون موقع که میرفتم سر هم تمام کارهای خونه بامن بود درصورتی که من بادوتا ازخواهرهای همسرم توخونه بودم ،بااونها زندگی میکردیم….
هم کارها ومسولیت رسیدگی به درس بچهام جلسات مدرسه .وهم کارهایی که همسرم به عنوان یک همسر وشریک زندگی باید انحاممیداد ،حالا مثل خرید خونه تعمیرات کارهای جزیی خونه که حدااقل باید انجام میداد هم به عهده من بود…
همیشه تودعواها وبحث ها باید کوتاه می آمدم .
همیشه هم درنهایت همه چی برعلیه من بود ..
که فلان جا فلان کارو کردی مقصری ..
اصلا برام عادی شده که من باید همه کارها و انجام بدم..
حتی العانم که سرکارنمیرم ..
بازم باید به فکر این باشم حالا چیکارکنم حالا چطور مثلا فلان پول فلان چیز رو چطور جورکنم..
العان که نگاه میکنم به خودم..
اصلا همسر من تواین بیست سال عملا هیچ کارخاصی که برامبلد باشه انجامنداه ..
من همیشه تنها بودم..
وهربارهم همه ی این موضوعات به شکلی برامتکرار میشه ..
ومن بهم میریزم ناراحت میشم ..
وازهمسرم ناراحت میشم..
ولی به قول شما استاد انگار عادت میکنیم به این الگوها ..
نمیگم بابا اینکه این الگوها داره تکرار میشه یعنی چی یعنی یه جای کارایراد داره عادی نیست …
نباید بگی خوب همه همینحورین ..
نه خودمم میدونم دارم اطرافم میبینم همه اینجوری نیستن ..
ولی ذهن من میچرخه اون بدبخت هایی که مثل خودم هستن رو به یادم میاره…
عملا احساس میکنم تواین زندگی تواین روابط یه قربانی هستم ….
وخیلی این برام آزار دهنده هست ..
یکی از دوستانم که آقا هستن ،باهم یه وقتهایی صحبت میکردیم …
درمورد کارشون زندگیشون …
چون ایشون رو خیلی تحسین میکنم که ازصفر آمدن بالا توکارشون وخیلی لذت میبرم ازاین تعهد ی که توکارشون داشتن ..
ایشون همیشه منو تحسین میکردن وبارها وبارها بهم گفتن ..
ولی من میگفتم نه بابا من چیز خاصی ندارم مگه چیکارمیکنم ..
میگفت توازخیلیها بهتری وقابلیتهای زیادی داری چرا خودتو باورنداری ..
ومن فکرمیکردم داره الکی یه چیزی میگه .بابا داره دلمو خوش میکنه..
واصلا خودم نمیتونستم قبول کنم که زیبا هستم ..
خیلی خانم باهوشی هستم اراده ی خوبی تویک سری مساعل دارم .خیلی حامی هستم خیلی کمک کننده هستم .بامسولیت هستم .خیلی خوش اندام و مهربان هستم وبرام عادی بود حالا اینو که همه دارن
خیلی چیزهای دیگه که واقعا دروجودم هست ….
ولی ذهنم میگفت چه فایده زندگی خوبی نداری همسرت دوستت نداره..
نه تنها ایشون بلکه افراد دیگه آقایون دیگه بودن که خیلی ابراز محبت و علاقه داشتن ومن مبشناختمشون وواقعا بعضی هاشون واقعا خیلی دلی دوستم داشتن وبهم بااحترام محبت میورزدین ..
ولی من ذره ای برام اهمیت نداشت ..
میگفتم چه فایده من همسرم باید این محبت وعشقو بهم داشته باشه ..
نه حالا فقط جنس مخالف .هم جنسای خودمم مادرم خواهرم دوستان حتی خانواده همسرم ..
اما اصلا انگار بقیه ذره ای برام مهم نیستن نه خودشون نه نظراتشون ونه محبتشون ……
وفقط ذهنم میگه وقتی همسرت ترونمیخواد بقیه هم دارن الکی میگن چون دلشون برات میسوزه …
وهمیشه احساس تنهایی میکنم ..
واقعا هیچ وقت هیچوقت من توی روابطم از همسرم محبت وحتی یه جمله ی محبت آمیز ندیدم..
واصلا توذهنم نمیتونم قبول کنم یه زن و شوهری باهم خوب باشن تو صلح باشن رفیق باشن …
ذهنم میگه اونا فقط تضاهر میکنن..
ولی من حتی تظاهرشم ندارم..
همسرم سالهاست اعتیاد داره هرکاری که باعث میشه یه زن ازیه مرد متنفربشه ویاازش جدابشه روداره ..
یعنی عملا خیلی بارها بهم خیانت کرده ..
اون اوایل برام سخت بود .ووقتی میخواستم جدا بشم ..
ذهنم میگفت میخوای مثل مادرت بشی
چی میخواد بشه بدبخت میشی هیچ کس کاری برات نمیکنه.اصلا یه چیزداغون ..
وجالبه پدرو مادرم بااینکه خودشون جداشده بودن ومن هنوز بچه ای نداشتم ..
میگفتن عیب نداره صبر کن درست میشه طلاق که کاری نمیکنه وفلان واینا ..
منم چون بزرگترم بودن میگفتم آره درست میگن ..
نمیخوام زندگیم مثل اونا بشه ..
ولی همچنان روابط من همان بود که همان بود وتغییری نکرد ….
همسر من حتی کارهم نمیکردوالعانم نمیکنه.
اما وقتی باشما آشنا شدم فهمیدم تواین سالها گره کارم کجاست بازنمیشه ..
وتمام سعیم رو کردم روخودم کارکنم..
خدارو شکر یک ساله توخونم هیچ بحثی حتی کوچیک بین من و همسرم نیست خدارو شکر..
ووقتی روی باورهای کارکردم همسرم نرم ترشد..
ولی همینکه یه کم فکرم پراکنده میشد دوباره از همسرم یه چیزی یه حرکتی یه حرفی میدیدم ومیشنیدم…
ولی درکل اوضاعم بد نیست..
ولی همچنان همون جور تنهام .کارها ومسولیتها بامنه بیکاره .همش بازتوخونست غرمیزنه واسه هرچیزی بهانه میگیره ..
سعی میکنم اهمیت ندم ..
وخودمو با گوش کردن فایلها آرام کنم..
ولی همش احساس میکنم تواین زندگی یه قربانی هستم ومن نمیتونم ادامه بدم ..
واینکه دلم نمیخواد بچهام مثل گذشته خودم نشن ..
وبازمتکرارالگوهای زندگی وروابط من…
اصلا اونقدر که من خودم رو توروابط محدود کردم واهمیت ندادم به احساساتم ..
نمیتونم اصلا محبت کسی رو ببینم وباورکنم..
وبرام خیلی مسخرست کسی واقعا دلی دوستم داشته باشه ..
واقعا باورندارم …
جالبه این حرفو بارها شنیدم مثل سنگ میمونی .
ولی برام مهم نیست اصلا ..
باخودم میگم من خودم هم زنم هم مرد ازعهده کارهام برمیام …
اما باوجود همه ی این افکارمزاحم العان میدونم فقط باکارکردن روی خودم هست که میتونم به خودم کمک کنم ..
من توروابطم نه تنها با جنس مخالف با هم جنسای خودمم خیلی باید روخودم کارکنم…
وبارها به خودم میگم خیلی از آقایون هستن تو سایت خوندم وحتی شما استاد که واقعا مرد دوست داشتنی هستی .ویکسری ازخصوصیات شمارو خیلی دوست دارم ..
وبارها به خودم میگم گرچه ذهنم خیلی مقاومت میکنه ولی من میگم ومیگم تاباورهام درست بشه نسبت به آدمها….
خوبی العان من اینه دارم روخودم باورهام کارمیکنم..
استاد شما بارها گفتین اگه توهمونجایی که هستی اون خونه اون روابط اگه نتونی همونجا که هستی توجهت رو به زیباییها بدی نکات مثبت افراد اطرافت روحتی یه دونه کوچیک ببینی وخودتو بهبود ندی این آسمان خداهمه جا همینه ..
من میدونم خیلی باید روخودم کارکنم..
من باید بتونم این مساعل که با همسرم توخودم دارم رو بهبود بدم ..
چون دیدم وقتی خودمرو آرام کردم همسرم آرام شد .
چون دیدم وقتی به نکات مثبتش توجه کردم مهربانترشد..
وخیلی چیزها..حتی تو بحث کارودرامد …
دیدم واقعا..
ولی خیلی باید رو خودم کارکنم .وخداروسکر دارم هرروز انجاممیدم ..
یکی از بهترین اتفاقات که برامرخ داده توبحث باورسازی..
اینه که العان.خیلی بهتر ازقبل میتونم ذهنم رو ازمساعلی که نمیخوام بزارم روی چیزهایی که میخوام همین العان ودش کلی بهم کمک کرده .وانگاری مثل یه زنجیر به بقیه باورها وصله ووقتی فقط ذهنم رو کنترل میکنم وبقیه چیزها وکارها باهاش اتفاق میوفته ..
واین که واقعا دیگه ازدست همسرم مثل عصبانی نیستم ..
چون میدونم آقا خودم باورهام خیلی مشکل داره…
من به خودم گفتم باید توهمین زندگی که سخته همسرم معتاده .دوستم نداره .بهم محبت نمیکنه اصلا بلد نیست ،کارنداره بیکاره.
یامن این امکانات رو ندارم که باید داشته باشم توزندگیم ..
اوکی ..
من باید.من باید تغییر کنم فکرم باورهام تغییر کنه .
بعد که بهبود پیداکرد شخصیت بیمارم، خوب شد بهترشد..
روابط خوب ثروت شادی حاصل این تغییرات من میشه ..
چون میدونم جهان رونمبشه باکلمات یا باادا گول زد ..
تازمانی که واقعا من تغییر نکنم توشخصیتم توباورهای بنیادینم هیچ اتفاقی توزندگیم نمی افته…
به قول نشونه ی بارزش اینه توزندگیم ..
به خودم میگم العان احساسم به روابطم چیه تغییر کردم حس خوب دارم ،
میبینم نه .خوب میگم پس وقتی نتیجه ندارم ازروابطم ..
این یعنی هنوز باورهام تغییر نکرده ..
ومن بینهایت باید متعهد انهروخودم کارکنم..
وبه لطف خدا دارم انجام میدم ..
استاد جان ازت بینهایت سپاسگذارم .
وشما شاید بهترین مرد زندگی من هستی که صداقت داری توحرفهات تورفتارت ..
ومن عاشقانه دوستت دارم .
در پناه الله یکتا خوب وخوش وسلامت وموفق باشید
سلام رفیق
ببین، من خودم امروز ژان والژان و کوزت مخفی درونم رو پیدا کردم ، پس حرفمو بدل نگیر.
تو هم یه کوزت مخفی درون خودت داری…زیادم مخفی نیست، یه کمیش هم مال نام خانوادگیت هست! مثل من که همه ازم توقع دارند هر بلایی سرم میارن، صدام در نیاد!
چون کامنت درازنو تا آخر خوندم، گردن گیر شدم یه چیزی بنویسم، وگرنه خودم اوضاعم داغون تره!
ببین خانوم کارآمد، خوش تیپ، باکلاس ….همه اینا که گفتی، پشتش یه کوزت هست! اون کوزت رو درستش کن، آقاتون هم میره سر کار، وگرنه آدم خوش تیپ و کارآمد و …..باشه، کوزت هم باشه، دور و بری ها،در حد کوزت بهش نگاه میکنن و لاغیر.
من از صبح تا حالا دارم سعی میکنم نقش تناردیه و بازرس ژاور رو تو خونه بردارم، به همین خاطر بدجنسی م گل کرد و شما رو هم اذیت کردم. اگه میخوای همینجوری بمونی، بچه دار نشو آبجی کوزت!!
من که از صبح تا حالا کلی سر خانواده م تناردیه بازی در آوردم…جدی براشون بهتره
خداحافظ کوزت خوش تیپ !
سلام علی اقای عزیز ودوستداشتنی..
متشکرم ازکامنتی که برام نوشتی من این کامنت و ازخودم به عنوان یه رد پا نوشتم .تا بعدها باتغیراتی که میکنم ببینم وبدونم وبخونم ازکجا وچه جوری به خواستهاییی که خواستم رسیدم…
وحرف شما بسیار درسته .وقتی بتونم مریم درونم رودوست داشته باشم .احساس ارزشمندی کنم احساس لیاقت کنم .قطعا جهان هم طبق قوانین بدون تغیرش بهمپاداش میده …
عزیزم محمد جان برات بهترینها رو ازخداوند میخوام در پناه خدای یکتا شادوسلامت وخوشبخت ودرازنعمت باشی
به نام الله مهربان
سلام به استاد عزیزم مریم بانوی دوست داشتنی و دوستان
سلام به شما خشکل خانم
ببین دختر تو ی بمب انرژی هستی
قربون خدا برم با هدایتگریش
من امروز ی پیام دادم شکایتی ب همسرم ایشونم ی پیام دیگ یه کم شکایتی
و من داشتم کل نازیبایی ها رو می دیدم ک بگم ن باید همسر و بچها رو رها کنم
میخواستم بهشون پیام بدم ولی گفتم بذار بیام سایت صبور باش دختر ول کن بابا دیگ تو
و هدایت شدم ب پیامت
تو نشستی با تمام این نازیبایی ها خیانت اعتیاد و …. میگی میخوام روی باورهام کار کنم میگی میخوام همینجا ک هستم زندگیمو بهشت کنم
افرین بهت تحسینت میکنم
من نمیدونم کاری ک انجام میدی درسته یا غلط ولی اون اراده و پشتکارت برای تغییر باورهات ستودنیه
اون عزمی ک جزم کردی واقعا ذوق کردم
من همسرم وفاداره
من همسرم از صب تا شب سرکاره
همسرم میگ ک دوستم دارم بهم
مهربونه مرد با ایمانی هست و…. کل چیز دیگ
اما امروز داشتم خودمو اذیت میکردم ک ن اون منو درک نمیکنه البته ک دو سالی هست یه کم شرایط خاص و فشار روی من زیاد شده اما همش ب لطف الله داره درست میشه
پس صبرم کو پس اراده من کو
مرسی واقعا بابت اینک مقاومت ذهننت رو شکستی و نوشتی از خودت نوشتی
و گذاشتی ک خانمهایی شبیه من ببینن بخونن و قدر داشته هاشونو بدونن و بفهمن هستند زنانی ک در شرایطی سخت دارن روی خودشون کار میکنن تا زندگیشون بهشت بشه
من ایمان دارم ک به لطف الله تو میتونی
فقط امیدوارم فایل قبلی استاد الگوهای تکرار شونده دیگرانشون رو مشاهده کرده باشی
ولی بازم ازت سپاسگزارم
چقدر انرژی داشت کامنتت
چقدر اراده و عزم پشتش بود
از خدا بخواه ک هدایتت کنه اون هم میدونه هم میتونه
موفق باشی دوست عزیز
سلام ماریای عزیزم از اینکه کامنتم رو خوندی وباعث شد باخوندش قدر داشته هات رو بدونی برات خوشحالم ..
برای خودمم خوشحالم چون من نمیخواستم کامنتی پایه این فایل بزارم اما یه حسی هلم،داد واسه نوشتنش ..
میدونم شاید زیاد جالب نباشه کامنتم ولی من همه ی زندگیم رو که نمیتونم توکامنت بنویسم تا دلیل اینکه چرا میخوام ازهمینجایی که هستم روخودم کارکنم رو بگم ..
من اهمیت نمیدم بقیه بچه های سایت چه فکری درموردممیکنن ..
شاید،درسته شرایطم سخته ولی من دیگه مثل سختی نمیبینم ..
این عین حقیقته ..
شاید نوشتن این مطالب چیز دیگه بگه ..
ولی قلب من ارامه..
من زمانی که مجرد بودم زندگی من کم ازاستاد نداشت ..
من خواب شاید به خاطر شرایط خانوادگیم همیشه دچار استرس وخیلی چیزهای دیگه بودم ..
ولی من میخوام تغییرش بدم این زندگی رو ..
اما نه همسرم رو ونه هیچ کس دیگه ..
فقط خودمو .چون میدونم اگر بااین شرایطی که العان دارم من حتی از همسرم جدا بشم ..
بازم نمیتونم با هیچ مرد دیگه ای کناربیام ..
وشاید به نظر احمقانه بیاد …این تصمیم ..
ولی من سپردم خودمو به خدا ..
فعلا تنها چیزی که هربار میخواستم ازاین زندگی برم یک ندا درمن صدا میزنه اینکه صبرکن ..
منم نمیدونم تاکی ولی اونی که بهم اینو میگه خودش بیش ازهرکس وچیزی هوامو داره ..
عزیزم برات بهترینها رو ازخدا میخوام ..
انشالله در پناه الله یکتا زندگیت سرشار از عشق خوشبختی سلامتی وثروت باشه ….
به نام الله مهربان
سلام عزیزم مریم زیبا
همه کسانی ک هدایت میشیم به سایت استاد میشیم اعضای ی خانواده میشیم محرم هم
ما همدیگر رو قضاوت نمیکنیم ما فقط کنار هم هستیم تا در مسیری ک انتخاب کردیم همدیگر رو راهنمایی و هدایت کنیم و اکثرا هم ناخواسته است این راهنمایی و هدایت ها
گاهی یکی از بچهای سایت میاد مث شما ی کامنت میذاره یه رد پا از خودش و شرایطش ک بعدا بدونه از کجا و با چ باورهایی به چ جایی رسیده
و یه نفر دیگ مث من میاد از اون کامنت هزار تا درس میگیره نشانه روزانه اش میشه و هدایتش میشه اون کامنت
من عاشقت شدم عاشق باورهای قشنگت و همت و جهاد اکبرت
مهم خودتی تو ک داری فعل خواستن رو صرف میکنی
مطمئنم ک به درجات عالی میرسی
چون تو لیاقتش رو داری
چون ارزشمندی و اشرف مخلوقات خدایی
مریمم ک توی عکس زیبات پر از شور و عشق و هیجانه
من اینجا با خیال راحت کامنت میذارم گاهی خودافشایی میکنم چیزهایی ک گفتنش سخته اما میگم و به خدا عجیب مشکلات حل میشن
همون چیزی رو ک کامنت میذارم و میگمش به آسانی بعد مدتی میبنم دیگ نیست وجود نداره و حل شده
خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم ازت
بابت دوستان خوب و همفرکانسی های عالی ک توی سایت کنار هم هستیم
اینجا رنگ و بوی خدایی داره
وقتی میام سایت عطر خدا رو استشمام میکنم. .اینجا همه قلبها پر از عشق خداست
تا به حال جایی ندیدم شبیه سایت استاد ک بشه توش خدا رو پیدا کرد دید و باهاش همصحبت شد
اینجا ک میام آرومم قلبم پر از عشق میشه پر ازآرامش
در پناه الله مهربان شاد و سلامت باشید.
سلام دوست عزیز.
من آدم هستم که صریح حرف میزنم. شما فوق العاده هستید اما قدر زر را زرگر شناسد. شما بهترین انسان هم باشید فقط وقتی دیگران به ارزش شما پی میبرند که خودتان این باور داشته باشید.
شما در نقش قربانی هستید و منتظرید یک روزی خانواده و دوستان به ارزش شما پی ببرند. این هم یعنی هنوز قربانی هستی.
شما خالق زندگی خودت هستی. شروع کن و زندگیت بساز. منتظر هیچکس نباش.
برای شما آرزوی بهترین ها را دارم.
مریم عزیزم تحسینت میکنم ک با وجود این تضاد هایی ک هست
این شرایط رو نپذیرفتی و داری متعهدانه روی خودت کار میکنی
ب نکات مثبت توجه میکنی
چون باور داری ک اوضاع اینجوری نمیمونه و تغییر میکنه
تو تغییرش میدی با باورات با افکارت با فرکانس هات
و فقط کافیه روی خودت کار کنی تا دنیا تغییر کنه
بیرون ز تونیست هر آنچه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی ک تویی
این مسیر مسیر خداست
مسیریه ک ب خدا میرسیم مریم عزیز در پناه الله شاد و سلامت باشی
و
مطمئن باش ک وعده ی خداوند حقه
و خداوند ب وعدش عمل میکنه
کِی
وقتی ک ما حرکت کنیم و بصورت بنیادی تغییر کنیم
دوشنبه 1402/4/26
ساعت: 7:30 صبح
به نام خداوند هدایت گر مهربان
سلامی گرم به استاد عزیز
خانم شایسته و بچه های گل سایت
استاد میخوام در مورد موضوعی صحبت کنم که مرتبط با سوالای اخر فایلتون نیست و خیلی مربوط به این فایل و موضوع الگوهای تکرار شونده است. چون راستش تا حالا وارد رابطه عاطفی خاصی نشدم که بخوام در موردش بحث کنم.
اما خوب در مورد مسائل کاری، مالی و در آمدی خیلی زیاد داستان ها و اتفاقات جالبی دارم.
من توی کامنت های قبلی گفته بودم که من با استفاده از اموزش های شما از یک درامد خـــــیلی کم و نا چیز که ((واقعا نمیدونم میشه اسمشو در امد گذاشت)) تونستم در حال حاضر به در امد ماهانه 3-4 تومن برسم.
خوب مدت ها پیش احساس کردم که ثابت شدم توی یک مدار درامدی و دارم از اهداف و خواسته های مالیم دور میشم. پس تصمیم گرفتم که در امدم رو افزایش بدم
مثل تمام دفعات قبلی که در آمدم رو افزایش داده بودم عمل کردم و مبلغ مورد نظری که میخوام بهش برسم رو مشخص کردم. و شروع کردم به تجسم کردن و غیره…..
استاد خیلی طول کشید و من هنوز به اون درامد نرسیده نبودم.
خوب الگوهای تکرار شونده من در مورد افزایش در امد اصلا به این سختی و کندی نبود و نیست چون من هر بار که میخواستم در امدم رو افزایش بدم خیلی اســـــــــون و راحت بعد یک مدتی به یک ایده ساده هدایت میشدم یا به قول شما گاهی وقتا ایده خاصی نبود همون شرایط بهتر میشد و من به اون درامد میرسیدم.
پس چیزی که مشخص بود اینه که یک جای کارم میلنگه که اینقدر سخت داره پیش میره.
شدید نیازمند یک هدایت بودم و راهنمایی از جانب پروردگارم.
ذهن منطقی و توجیه گر حرفش چی بود؟:
بابا علیرضا الان که وضعیت اقتصادی داغون تو هم که داری مثل سری قبل عمل میکنی میرسی بهش ممکنه یکم طول بکشه.
قلب من هربار واکنش نشون میداد نسبت به این حرف و انگار در ته قلبم با خودم میگفتم نه این درست نیست اما امان از این نجواها به قدری این فکر قوی بود که اجازه نمیداد حتی لحظه ای فکر کنم که آقــــــــــا شاید ترمز یا ترمزهایی هست که من حتی اپسیلونی به هدفم نزدیک نمیشم. استاد داشتم به قول شما تو دوره دوازده قدم اشغالا رو میذاشتم زیر فرش. هی داشتم با این فکر که وضعیت همینه دیگه ولی منکه حالم خوبه مسئله اصلی ((یعنی تغییر باورهامو)) قایم میکردم.
خبر خوب چی بود؟ اینکه با قرار گرفتن فایل های چرا با وجود تلاش فراوان به خواسته هایم نرسیده ام)) هدایت پروردگار از راه رسید.
اصلا اسم فایل برام سراسر معنی و مفهوم بود.
چرا واقعا؟؟
هر دو فایل رو نگاه کردم چندین بار و هربار چندین بار فایلا رو استاپ میکردم وبه حرفاتون فکر میکردم.
استاد راست میگه من فقط دارم خودمو هلاک میکنم یک پام رو گازه صدها انگیزه دارم که به درامد بالاتر برسم
امـــــــــــــــا یک پام روی ترمز، واقعا ترمزهام چیه چرا نمیرسم پس.
اومدم توی کامنت های همون دو قسمت تا رسیدم به کامنت اقای خوشدل عزیز. اصلا این بشر محشره کامنتش واقعا.
دیدم عه چه جالب!!! این اقا هم داره دقیقا در مورد این مسئله میگه و افزایش در امدش و میگه من این پیدا کردم که دچار عجله شدم.
دیگه من وقتی اینو دیدم و توی قلبم هی حرفای شما داشت چرخ میزد و تکرار میشد با خودم گفتم نمیشه شاگرد استاد باشم و اینطوری باشه وضعیتم من باید پیداکنم ترمز ها مو و اشغالا رو کلا تمیز کنم از زیر فرش و مبل.
چون با شنیدن اون فایل ها این نجوا خفه شده بود که وضعیت همینه شما دوباره یاد اوری کردید که باورهای من داره نتایج رقم میزنه ها!!!
سر رسیدم اوردم گذاشتم گفتم خالصانه، صادقانه، خارج از هرگونه توجیه من میخوام باورهای داغونم رو کشف کنم که چیه که نمیذاره به مدار بعدی در امدیم برسم.
خوب اولین چیزی که فهمیدم این بود که این نجوای که هی میومد و میگفت وضعیت همینه این خودش اولین ترمز یعنی چی وضعیت همینه مگه صد بار تا حالا استاد نگفته که وضعیت اقتصادی کشور هیچ تاثیری رو ی زندگی ما نداره. و چندین باور دیگه….
یا مثلا شدید این باور رو داشتم که توی شغل ما دست زیاد شده.
بعد با خودم گفتم یعنی این جواب بهم الهام شد که بابا اصلا ربطی نداره چند نفر، چندتا شرکت، چند تا فروشگاه، توی یک بیزینس هستن اول اینکه هر کسی روزی خودش رو دریافت میکنه دوما هم اینکه تا وقتی که افراد مثل هم فکر میکنن یک نتیجه میگیرن اونی موفق میشه که افکار و باورهای متفاوتی داشته باشه.
یعنی همین که داشتم باورهای غلط میفهمیدم احساس میکردم انگار ازاد شدم انگار یک باری رو شونه هام سنگینی میکرد و حالا گذاشتمش رو زمین.
چون استاد به عقیده من تو مسیری باورسازی ساختن باورهای درست مهمه اما پیدا کردن ترمزها مهم تر چون من تا وقتی که نمیدونم چه ترمز و باور غلطی دارم چطوری میخوام تغییرش بدم.
استاد ممنون از شما بابت این فایل ارزشمند.
در پناه خداوند مهربان باشید
باعرض سلام و احترام خدمت استادعباسمنش بزرگوار و خانم شایسته عزیز
میخواستم صمیمانه از شما تشکر کنم و خدا قوت بگم بخاطر زحمات و لطفی که میکنید و فایلهای عاااالییی بر روی سایت قرار می هید
استادگرامی من همیشه به شما دعا میکنم و امیدوارم در دنیا و آخرت سالم و ثروتمند و قدرتمند و موفق سربلند و…. باشید.
سپاسگزارم
به نام خدایی که مرا انسان آفرید سلام بر استاد عباسمنش چه فایل پر مفهوم وپرمعنایی بود الگوهای تکرارشونده این قسمتش در مورد نقش بود وچقدر استاد قشنگ این الگو را توضیح وتبیین کردند برای من فوق العاده آموزنده بود ودرس های خوبی گرفتم توصیه میکنم چندین وچندین بار این فایل را گوش بدین تا ملکه ذهنمون بشه همه چی از احساس ما باور ما فرکانس ما تمرکز ما توجه ما ایمان ما به الله شکل می گیره همه چی دست خودمونه ما داریم به جهان فرکانس میدیم که چی را میخواییم دست خودمونه ذهنمون را سوق بدیم به توجه به زیبایی ها توجه بر روی نکات مثبت سعی کنیم در هر حالتی اگه می بینیم حسمون داره بهم می ریزه بلافاصله احساسمون را خوب نگه داریم به خدا ما می تونیم ذهنمون را کنترل کنیم وتوجه به خواسته ها کنیم نه ناخواسته ها، اگاهانه عمل کنیم نه ناآگاهانه، ذهن را افسارشو بگیریم دستمون وهدایتش کنیم به سمت خواسته هامون ومیشه فقط سعی کنیم ما خالق آرزوها وخواسته هامون هستیم خیلی این فایل های الگوهای تکرارشونده برای من آموزنده بودند انشاالله هر کجا هستین در پناه الله یکتا شاد وپیروز باشین
سلااام، عاشقتونم
خدا رو شکر که تونستم دوباره اینجا کامنت بذارم…این عالیه.
اصلاً کی گفته که باید من عاشق شماها باشم، ندیده و نشناخته؟ پس چرا اینجور کامنتهام رو شروع میکنم؟سالهاست؟
خب، میخوام ارادت قلبیم رو به تک تک بچه های با مرام این سایت برسونم، همین . و این کلمه، بهترین و بی دردسر ترین کلمه ای بود که در اعماق قلبم برای این منظور پیدا کردم. اونم با علم به اینکه ارتباط من با شماها از جنس مجازیه! و زیاد فرقی نمیکنه که چه لفاظی هایی بکنم….کلمه ست دیگه، کنتور که نمیندازه، بذار عاشق صدها هزار نفر باشم!
از خوب جایی شروع کردم، این داستان نشون میده که من خودم رو مجبور به گرفتن یک گارد خاص مقابل دیگران میدونم.
نکنه پشت این کلمه هم عزت نفس پایینمه،که زیر قالی قایم شده؟ آخه کی تو رو مجبور کرده اینجور زبون بریزی؟
درسته، پس من خودم رو مجبور میبینم که تو رابطه با دیگران، حامی باشم، بعد به خاطر اون، مراقب باشم، بعد ناجی بشوم و در آخر نقش قربانی را هم به خودم بگیرم!
چه مکافاتی! فکرش رو نمیکردم که یک کلمه، این عقبه را پشت سر خودش دارد!
حقیقت همینایی بود که گفتم. من زیاد ناز دیگران را در رابطه میخرم…میخواد رفیقهام باشن، میخواد همکاران و غریبه ها. خودم رو ملزم میبینم که یه چیزهایی رو گردن بگیرم، مبادا طرف بدش بیاد یا خوشش نیاد یا….
این الگو به بچه ها و خانمم هم تسری پیدا کرده. اینجا هم خیلی نقش ژان والژان بعهده میگیرم….ژان وال ژانی که به مرور به کوزت تبدیل میشود!
چه باحال، به الگوی مداری داستان بینوایان فکر نکرده بودم! همه شون مثل هم بودند! همشون در یک مدار بودند، پس همدیگه رو پیدا میکردن!کوزت، مامان کوزت و ژان والژان!
فعلا برم یه فکری به حال کلمه عاشقتونم ابتدای کامنتهام بکنم.
تا کشفی دیگر ، بدرود.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته
سلام به همه دوستان ثروتمندم
موضوع: نقش روابط
وقتی به تمام اتفاقات زندگی خودمان توجه می کنیم می بینیم که بغضی از آنها از یک جنس ، در یک فاصله زمانی تکرار میشکند و گاها شاید ما تعجب کنیم چرا همیشه این نوع اتفاق برام می افتید حالا چه خوب یا بد!@
اگر انسانی آگاه باشیم دنبال ریشه می گردیم تا علت اصلی رفتار تکرار شونده را دریابیم
و اکثر مردم و شاید 98درصد مردم این تکرار اتفاقات را جز زندگی طبیعی بدانند و تلاشی هم نکنند تا علتش را بفهمند
و اما ما که با قوانین آشنا هستیم با کمی تامل آن باوری قوی و قدرتمند ی را که باعث ارسال فرنکاس میشه و یک نوع اتفاق تکرار و تکرار میشه به خوبی تشخیص میدهیم. درواقع آبشخور رفتارها یمان را کشف میکنیم و درک می کنیم که این اتفاقات نه کار خداوند هست ، نه تاثیر دولت هست ونه هرگونه عوامل بیرونی بلکه تمام این اتفاقات را خودم دارم خلق میکنم .
واقعا چقدر زیباست وقتی که می فهمم اتفاقات زندگیم را خودم خلق میکنم نه دیگران ونه الله ، این عین عدالت خداست که تمام امکانات و وسایل را بطور یکسان به انسانها داده ولی اکثرا بی خبرند.
با این مقدمه برم سراغ اصل داستان فایل
من خودم همیشه در روابط با دیگران ، همیشه تلاش میکنم کمک کنم ، همیشه پیش قدم هستم باور کنید تا الان هم نمی دانستم با دیدن این فایل فهمیدم که با هر کسی آشنا میشم و شروع به صحبت میکنیم من تلاشم براین هست که به او کمک کنم
حتی به همسرم یا فرزندانم یا برادرم هم همین طوری هستم.
حتما این کار من یک ریشه داره و آبشخور این رفتار من حتمآ یک باور قدرتمند هست که من مدام دارم فرنکاس یکسان می فرستم و اتفاقات همسان برام پیش می آد.
شاید باورم این باشه من با کمک به دیگران، احساس نزدیکی به خداوند پیدا می کنم
شاید باورم این باشه کمک کردن باعث میشه جهان هم به کمک میکنه
شاید باورم این باشه که من با کمک به دیگران ، ایمانم را به خدا ثابت میکنم
شاید باورم این باشه که ، طبق آیات قرآن کمک و انفاق در کل خوبه ، ومرا به احساس خوب میرسونه
خودم فکر میکنم پشت این رفتار من چند باور قوی هست که باعث میشه ، این رفتارها از من نمایان بشه
بااین تفاسیر، حالا که فهمیدم من همه چیز را تولید میکنم و خلق میکنم پس سعی میکنم باورهایی بسازم و فرنکاس های آگاهانه بفرستم که ثروت بیشتر و سلامتی کاملتر و خوشبختی بیشتر را جذب کنم
و همیشه در حال یاد گیری قوانین باشم و آزادی زمانی و مکانی داشته باشم و با هدایت الله برم مسافرت برم دنیا ببینم برم ایمانم را قویتر کنم برم اکثر کشورهای دنیا ودر بهترین هتل ها اقامت کنم و لذت ببرم.
فهمیدم می تونم.
متشکرم.
بنام خدای هدایتگرم
خدایی که خالق همه چیز است و برهمه چیز آگاه هست
.
سپاس گزارم ازاین فایلهای بی نظیر که سریالی ازنکات بسیار اموزنده شده اند
به قول استاد این موارد رو در دیگران بیشترو راحتتر پیدا میکنیم تا درخودمون
درباره این موضوع فکر کردم و
متوجه یک استوری تکراری در گذشته خودم شدم
من بواسطه یک مواردی و یک سری ویژگی های اخلاقی انگار ناخودآگاه فرکانسهای خوبی ارسال میکردم به لطف الله و اصلا یکسری از الگوهاا رو درروابطم با دیگران نداشتم
مثلا همیشه دوستان فوق العاده ای داشتم
همیشه بدون اینکه نقش راهنما یا حمایتکر یا قربانی برای هم ایفا کنیم بیشتر از باهم بودن لذت بردیم
از اونجا هم همیشه کارم دست خودم بوده،جز یک برهه کوتاه، هیچ وقت فضای کاری خاصی رو تجربه نکردم که اتفاقاتی رو هم بدنبالش تجربه کنم
اما
الگوی تکراری من درگذشته به مدت تقریبا کمتراز یک دهه ازعمرم نقش قربانی در وجود خودم بودش
یعنی نه از نگاه دیگران یا برای دیگران
اما به شدت در خودم و برای خودم
.
این الگو با تمام تلاشها و حرکات مثبت من وجود داشت و همین یکی از بزرگترین ترمزهایم بود در مسیر رشدم
یعنی از نظر ظاهری و دیگران همه چی خوب بود
اما من در درونم با این الگو زندگی میکردم.
و با اینکه به اون آگاه شده بودم اما تحت کنترلش بودم و هربار میتونست براحتی من رو به هم بزنه، حرکات مثبتم رو نمیدیدم و دایم یقه خودم رو میگرفتم
.
نکته مثبت این ماجرا این بود که من هیچوقت به دنبال مقصر دردنیای بیرون نبودم و مسئول همه زندگیم رو خودم میدونستم و به همین خاطر این نقش رو دیگران ازمن نمیدیدند نقش قربانی
اما در درونم این قربانی شدن و سرکوب شدن توسط خودم داشت اتفاق می افتاد
.
این داستان به مرور کمرنگ شد
چون متوجه ضررهاش شده بودم
خیلی روی این موضوع کار کردم
پیش از حضورم دراینجا شروع کردم به جایگزین رفتار مناسب و بعد از هدایت شدنم به این خانواده اگاهیبخش، روند تغییرات من سرعت بیشتری گرفت
.
الان که این سوالات شما باعث یاداوری این موضوعات شد، واقعا متوجه شدم که چقدر نامحسوس برخی از این ویژیگی ها که حکم الگو برای ما پیدا کردن تا چه حد مارو از مسیر مستقیم دور کردن
و چقدر همین قدمهای هرروز و پرتلاش به کاهش این موارد درمن کمک کرده اند
خداروشکر وسپاس ار این همه تغییرات مثبت و عالی
و تشکر ویژه از طرح این سوالات مناسب استاد جانم و مریم جانم
درپناه الله
سلام خدمت استاد عزیزم
همین الان ک وارد سایت شدم دیدم فایل جدید گذاشتین با خودم گفتم نگاه کنم ببینم استاد راجب چی صحبت میکنه
در روابط با دیگران چه نقشی بازی میکنم؟
بله درست وقتی سوال رو از خودم پرسیدم تو ذهنم صدای صوت شنیدم دقیقا من قربانی ام
من نقش قربانی رو دارم بازی می کنم
تو زندگی مشترک همیشه به من ظلم میشه چون من باید کوتاه بیام چرا؟
چون اون کسی ک بهش ظلم میشه پیش خدا عزیزه خدا دوسش داره چون خدا یار مظلوم هاس
استاد چه باورهایی میاد بالا وقتی این سوال رو از خودم میپرسم
چه اگاهی نابی اول صبح نصیبم شد
تو خانواده ی خودم همیشه کسی بهم توجه نمیکرد چون من کوچکترین عضو خانواده ام
احترام نداشتم چون من کوچکترین هستم نباید از برخورد هیچکس ناراحت بشم
نباید توقعی داشته باشم همیشه الویت دوم بقیه بودم چرا چون من همیشه هستم و از چیزی ناراحت نمیشم
همیشه قربانی بقیه شدم
البته تقصیر کسی نیس اینا باورهای منه اینا توجه های منه ک دارم هروز تکرار میکنم اما خودم متوجه نیستم
همیشه نقش ادم خوبه داستان بودم اونی ک همه باهاش بد رفتاری میکردن اون بزرگوارانه میبخشید و باز بقیه بدرفتاری میکردن و اون باز بزرگوارانه میبخشه چون خدا هست و حق منو از بقیه میگیره
ممنون استاد عزیزم
به نام خدای مهربان
سلام وخداقوت خدمت استاد عزیز خانم شایسته ودوستان
جواب سوال توی ارتباط با دیگران مخصوصا روابط عاطفی چه نقشی بازی میکنیم ؟
1.دنبال صلح هستم ولی قبلبش بحث شدیدی پیش میارم بعدش میخوام که صلح برقرار بشه
2.احساس قربانی بودن شدن دارم حس میکنم که قربانی شدم و داره بهم بدی میشه مثلا عشقو میدم ولی دریافتش نمیکنم
3.احساس ناجی بودن که تا دلتون بخواد همیشه سعی میکنم مشکلات طرف بشینم حل کنم میشینم ساعتها حرف میزنم گاها طرف ول میکنه من هنوز ول کن قضیه نیستم
4.دوست دارم بقیه خوشحال باشند واقعا هر کاری میکنم خوشحال بشن
5.تو روابط خیلی انتقاد و قضاوت ودنبال ایراد پیدا کردن هستم به شدت
6.کمال گرا هستم همچی باید پرفکت باشه
7.من ادمی هستم که بشدت از خودم میگذرم توی روابط از خودم از قلبم میکنم میدم افراد که به دیگران کمک کرده باشم
سلام به استاد عزیز ومریمبانوی مهربان و دوستان عزیز.
هر روز که از خواب بیدار میشم اولین کار بعد از شکر گزاری باز کردن سایت شماس ، اول نگاه می کنم فایل جدید رایگان چی دانلود شده بعد که گوش کردم ، به فایلی که نشانه روزانه من است نگاه می کنم. خدا شکررررر می کنمکه همیشه بهترین راهنما برای من بودید.
همه وقتی با من مواجه میشن در نگاه اول به شوخ بودن من خیلی اشاره می کنن ، وقتی صمیمی تر میشن از من به عنوان راهنما و انرژی مثبت یاد می کنن، وقتی وارد زندگی خصوصیم شویم من نقش یک مادر را برای،کل اعضای خانواده دارم ( حامی) چه برادر ، چه خواهر ، چه همسر چه فرزندان. حقیقتا خودم تا حالا به این همه نقش دقت نکرده بودم.
ممنون که ما رو با عمق شخصیت وجودیمون آشنا م کنید.
در پناه الله یکتا شاد،پیروز وعاقبت به خیر در دنیا و آخرت باشید.