پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 3

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرحسین روشنگر گفته:
    مدت عضویت: 1744 روز

    سلام استاد عزیزم/واقعا ازتون سپاس گزارم استاد خواهش میکنم دوره عشق و مودت مثل دوره ثروت1 که ذهن فقیر وثروتمند چطور فکر میکنه این دوررو به این شیوه بروزرسانی کنید این شیوه عالیههههههههههه فایل چرا با وجود تلاش فراوان قسمت دوم واقعا یک دوره هست واقعا اونو همون یک فایل باید دوره کنید که ذهنی که روابط بد داره چطور فکر میکنه ذهنی که روابط خوب داره چطور فکر میکنه…بخدا قسم یسری از فالای رایگان تحولی در زندگی من ایجاد کرده که هیچی نکرده واقعا خالصه .

    استاد من هروز فایل صوتی قسمت 2 چرا با تلاش فراوان به خواستم نرسیدم راجب روابط تکرار میکنم من همیشه خوابی میدیدم که میام با یکی در خواب ارتباط برقرار کنم و همیشه نمیشد توی خواب دیشب بعد این همه سال خواب من عوض شد و من خواب دیدم رابطه ایجاد کردم وچقدر هیجان دارم قشنگ میفهمم فرکانسم داره تعقیر میکنه دقیقا وقتی اون فایل گوش دادم دیدم همیناس نمیزاره من رابطه عاطفی دلخواهمو داشته باشم و واقعا انقدر هیجان دارم روزی 5 6 بار و بیشتر تکرار میکنم مثال میارم فکر میکنم و اتفاقات برام داره عوض میشه.بخدا قسم اون فایل باید محصول بشه.استاد تورخدااااااااااااا دوره عشق و مودت بروزرسانی کنید مثل روش روانشناسی ثروت 1 واقعا اون شیوع عالیه عالیییی.

    الگوی تکرار شونده من/

    1/احساس ناجی بودن میکنم البته این کمتر شده که من یکاری باید بکنم مثلا برای خواهرم برای پدرم اما با کمک اگاهیای دوره 12 قدم این موضوع خیلی کم شده و منطقشم اینکه هرکسی داره جواب فرکانسشو میگیره همه ما به یک اندازه بخدا نزدیکیم و من فرکانس خودمو میتونم تعقیر بدم نه بقیرو .بقیم بخوان میتونن این کارو بکنن حتی پدر یا مادرم پس زندگیشون بخودشون مربوطه. و ایه قرانشم وقتی دیدم مقاومتم کمتر شد که میگ شما مسول کارهای خودتی دیگران هم مسول کارهای خودشونن خداوند بهترین جدا کننده حق باطله.و خیالم راحتر شد با این الگوها.که بمن چه که دیگران چیکار میکنن یا مشکل دارن…

    سپاس گزارم استاد عزیز برای اموزشهات برای تعلیم دادنت واقعاا عشق میکنم معلمی مثل شما دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    آیدا گفته:
    مدت عضویت: 1755 روز

    خدای عزیزم شکرت برای یک روز فوق العاده دیگه برای شناختن بیشتر خودم و نزدیک تر شدن به خواسته هام

    استاد عزیزم سلام

    بعد از دوسال و خورده ای از آشنایی من با شما و این آگاهی‌ای فوق العاده میگذره نتایج بی نظیری به دست آوردم سفر های فوق العاده ،دیدن ادم های بی نظیر ،افزایش حقوق و پس اندازم

    خداروشکر که این نتایج فوق العاده رو گرفتم و الان جایی هستم که میخوام پاشنه اشیلمو حل کنم میخوام قدم اساسی بردارم برای رسیدن به خواسته های بزرگ‌ترم برای حل کردن اساسی مسائلم

    الان ساعت ده صبح و من امروز تصمیم دارم با مدیر شرکتمون صحبت کنم برای اون خواسته ای که دارم برای الهامی که بهم شده برای اون یک ماه فاصله ام از کار

    شاید این موضوعه صحبت کردن با مدیر عادی باشه ولی برای من نیست، تو این چهار سال که مشغول به کار شدم، هر وقت مسئله ای برام پیش میومد هیچوقت خودم کاری نمیکردم و پدرم برام مسئله رو حل میکرد و از این موضوع همیشه حس خوبی داشتم ولی برای این مسئله اخیرم وقتی پدرم گفت بزار من بگم و حل کنم حالم بد شد گفتم پس کی میخوام خودم روی پای خودم وایستم پس کی میخوام فقط روی خودم و خدام حساب کنم من دوست دارم مهاجرت کنم چه جوری با این دیدگاه میخوام مهاجرت کنم

    دوست دارم تو کارم پیشرفت کنم ولی وقتی اینقدر وابسته به پدرم باشم چه جوری میخوام پیشرفت کنم تصمیم گرفتم خودم مسئلمو مطرح کنم و حتی تمرینی باشه برام برای تقویت عزت نفسم مثل سفر تنهایی که رفتم مثل درخواست غذای اضافی که تو هواپیما داشتم که وقتی این تمرینا انجام دادم چقدر به خودم افتخار کردم چقدر احساس فوق العاده داشتم

    بعد از این موضوع هم مطمئنم بازم به خودم افتخار میکنم و من درخواستمو به خدا گفتم و دارم یاد میگیرم کارامو به خدا بسپارم و قدرتو از آدمای اطرافم بگیرم

    البته که چک و لگد خوردم حسای بد داشتم تا رسیدم به اینکه گفتم دیگه کافیه تا کی میخوای به خاطر دیگران حستو بد نگه داری اقاجان فقط خودتی و خدا چرا اینقدر به دیگران قدرت میدی که حستو بد کنی!؟!؟

    دارم کم کم عمل میکنم به این اگاهیا میدونم که با عمل کردن میتونم به خواسته هام نزدیک بشم با عمل کردن به این اگاهیا پاشنه اشیلمو حل کنم

    و البته این سوال های فوق العاده که باعث شده این اواخر خیلی بیشتر خودمو بشناسم

    من توی روابط تو محل کارم نقش یه دختر مظلوم و مهربون بازی میکردم که البته اونقدر نه مظلوم بودم نه مهربون :)

    هر چند الان بهتر شدم خیلی بهتر اینقدر که چند وقت پیش یکی از همکارام میگفت آیدا به این خیریه ها کمک کن تا خدا دوستت داشته باشه و منم با اعتماد به نفس گفتم همین الان خدا خیلی منو دوست داره اینو واقعا گفتم اخه خدا واقعا منو دوست داره که به این مسیر هدایتم کرده برای اینکه نااگاه نمونم برای اینکه بتونم زندگیمو اونجوری که دوست دارم خلق کنم

    این مظلوم بودن و زیاد مهربون بودنه مطمئنم برای کمبود عزت نفس بود وقتی عزت نفسم بردم بالا دیدم چقدر متفاوت شدم و متفاوت عمل میکنم خدایا شکرت

    تو رابطه عاطفی من متاسفانه آدمی بودم که نقش ادم بدبین و قضاوت گر بازی میکردم یه مدتی خیلی روی افکارم کار میکردم و به این نتیجه رسیده بودم که خداوند ادم های نادرست سر راه زندگیم قرار نمیده و برای همین هیچ قضاوتی نداشتم

    ولی بعد از مدتی که وابسته شدم و عزت نفسم اومد پایین همش قضاوت میکردم همش فکرای ناجور داشتم معلوم بود که اون فکرای درست به باور تبدیل نشده بودن که باعث شد بعد یه مدت همه چی عوض بشه

    و یه نقش دیگه هم تو روابط داشتم اینکه همیشه خودمو قانع نشون میدادم که مثلا بگن عجب دختر خوبیه و چه زن زندگی و قانعی میتونه باشه :)

    و البته که‌ من عاشق ثروت و نعمت و ادم های دست ‌دلباز هستم ولی خب این نقش بازی میکردم که باعث هم شد هیچوقت ادم دست و دلباز و ثروتمند تو مسیر زندگیم تا الان ندیدم

    استاد عزیزم دوستت دارم و بی نهایت ازت سپاس گزارم که مارو با این خدامون آشنا کردی خدایی که همیشه باهامونه خدایی که اگه فقط و فقط روی خودش حساب کنیم همه ی کارامونو به بهترین شکل برامون انجام میده فقط کافیه همه چیو به خودش بسپاریم

    خدایی که به همه ی درخواست هامون پاسخ مثبت میده فقط برای دریافتش باید خودمونو همیشه تو احساس خوب نگه داریم خدایا عاشقتم که هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    مهدی و زهرا سیدی گفته:
    مدت عضویت: 1699 روز

    سلام استاد عزیزم .

    (زهرام)

    در رابطه با همسرم همیشه نقش حمایت کننده و ناجی رو دارم ، فکر میکنم به کمکم احتیاج داره ، من باید کار کنم تا تو مسائل مالی بهش کمک کنم ، من کمتر پیش خانواده ام بمونم تا کمتر تنهایی رو حس کنه ، محیط خونه رو جوری اوکی کنم که خوشحال بشه ، به محض تغییر حالت چهره اش که رو به غم بره تماااام تلاشم رو میکنم تا خوشحالش کنم در حد توانم راهنماییش کنم ، استاد حتی در مورد اموزش های سایت بارها نشستم خلاصه قدمهارو نوشتم نت برداری کردم که براش بگم تا بهتر درک کنه ولی …! دقیقا چقدر همه قوانین خداوند بی نقصه راسته که میگین به هر انچه فکر کنی از اساس اون فرکانس وارد زندگیت میشه ینی من هر چقددرررر نگرانش باشم و بخوام نقش همسر حامی رو اجرا کنم ناخوداگاه این قضیه رو تشدید میکنم که اون به کمک نیاز مند بشه ‌‌.

    در مورد دوست صمیمیم ، خواهرم و مادرم هم نقش ادمی رو دارم که پذیرای شنیدن درد و دل هاشون هستم و نقش یک انسان مراقبت کننده رو ایفا میکنم در حالی که ظلم به خودمه چون از اساس ناراحتی اونا وارد زندگی من خواهد شد !!!!

    استاد فایلهای ستاره قطبی و کنترل ذهن و یه فایل دیگه به اسم دلایل نتایج پایدار هم بدام بسیار تاثیر گذار بود. تو بحث کنترل ذهن خییییلیییی بهتر شدم زهرایی که کوچکترین مسئله ای روزها ذهنشو به بازی در میاورد الان به جایی رسیده که کمتر از یک ربع ذهنم رو اروم میکنم و به سمت مثبت سوق میدم .

    کلیت این فایلهای الگوهای تکرار شونده از یه بیس در ابعاد مختلف که دقیق توسط شما دارن انالیز میشن و با سوالات حرفه ای ذهن مارو به چالش دعوت میکنه بهتر بگم به یه خود شناسی عمیق .

    خب راهکار چیه ) ما فهمیدیم الگوهای تکراری در کارهای شخصی در بحث سلامتی در روابط در باورهای ثروت ساز چی هستن ، در قدم بعدی باید بگردیم ببینیم ریشه اینا از کجا میاد و در قوم نهایی در صدد اصلاحش در بیاییم .

    مثلا در همین فایل ) الگوی تکرار شونده من در رابطه با همسرم نقش حمایت کننده اس ،

    یه سری باورها رو باید تو خودم حلاجی کنم به عنوان مثال ) خداوند همیشه مراقبه همسرمه و احتیاجی به نگرانی من نداره .

    یا ) شرک نورزم قدرت من در حد پروردگارم نیست که به خودم اصلا این هما قدرت دادم که توانایی حمایت از خمسرم رو داشته باشم

    یا ) به توانایی هاش ایمان بیارم کارهای مثبتی که کرده و موفق بوده رو تو دهنم بشمارم و بهش اعتماد و افتخار کنم تا ذهنم رها بشه از نجوای منفی در موردش …

    استاد مرسییییی که بهمون یاد دادین درست فکر کردن رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    علیرضا جلالی گفته:
    مدت عضویت: 1036 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی بزرگوار

    استاد میدونم روزانه بارها وبارها از شما تشکر وقدردانی میشه به خاطر راهی که در اون هستید و چراغ راه خیلی از افراد شده اید اما باید برای رضایت قلبی خودم من هم باز ازشما تشکر کنم و خدارو ازبابت این بنده خوبش سید حسین عباس منش عزیز شکرگزار باشم.

    استاد من الان قدم پنجم دوره دوست داشتنی دوازده قدم هستم که واقعا داره زندگی من رو متحول میکنه و تونستم خداروشکر تا الان متعهدانه با دوره دوازده قدم جلو بیام و هر روز نکته تازه ای رو یادبگیرم و سعی کنم به اون عمل کنم اما دقیقا از دیروز که فایل پنجم الگوهای تکرار شونده رو گوش کردم وامروز فایل ششم شما دقیقا دست گذاشتید روی پاشنه آشیل چندین وچند ساله من در روابط با دیگران وروابط عاطفی که من این رو پاداش جهان و هدایت خداوند میدانم که بعد از پنج قدم متعهدانه حضور در دوره دوازده قدم به من داده شد. اگر چه خود دوره دوازده قدم هم استاد خودشناسی و شناخت خود هست و از همون قدم اول شروع کرد به شخم زدن روح وجسم من وبسیاری از باورها و ذهنیت های من در مورد موضوعات مختلف مثل روابط وثروت و …

    اما از دیروز انگار من تازه خودم رو شناختم و مساله ای که سالهای سال اون رو با خودم داشتم و جالب تر اینکه روی مسایل دیگر زتدگی ام هم تاثیر منفی داشت پیدا کردم.

    استاد من از دیروز و با فایل که امروز گذاشتید متوجه شدم الگوی تکرار شونده من از کودکی نیاز به محبت زیاد بوده و این باعث شده نقش من در روابط با دیگران وروابط عاطفی نقش قربانی و کسی که داره بهش ظلم میشه باشه و همانطور که شما گفتید جهان هم شرایط واتفاقاتی با این باور من برای من بوجود آورده.

    آه خدای من چقدر من ظلوم وکفور بودم و مصداق لا تعقلون بودم تا الان.

    از دیروز که دارم به این موضوع فکر میکنم متوجه شدم که من در خانواده ای بزرگ شدم که روابطم با پدر و مادر و خواهر برادرم روابط رسمی و تقریبا خشکی بوده و اون سطح مطلوب عاطفی و محبت کردن رو نداشتم حالا با مادرم مقداری بهتر بود ولی در مجموع روابط رسمی بود و این باعث شد من در دوستی هام به عنوان دوست با معرفت شناخته بشم که خب دلیش رو حالا میدونم که بخاطر جلب محبت دوستانم بوده و سعی کردم اون خلا رو با معرفت ومحبت بیش از حد برای دوستانم جبران کنم و جالب اینکه بهترین دوست دوران زندگی من هم دقیقا مثل من بود و در همچنین خانواده ای بزرگ شده بود و از همکلاسیهای دوران مدرسه من بود و ببینید جهان چقدر دقیق همه چیز رو کنار هم میچینه.

    این مساله نیاز به محبت به قدری در من شدید بوده که اتفاقا بیشترین دلخوری های من هم از کسانی بوده که باهاشون روابط دوستانه خیلی خوبی داشتم چه پسر و چه دختر و این مساله با من همراه بوده تا اینکه علیرضا بزرگتر میشه و وارد اجتماع بزرگتر و بازار کار و بعد از اون ازدواج و استقلال بیشتر برای زندگی میشه اما از اون جایی که علیرضا همیشه نیاز به محبت زیاد داشته و از طرفی نقش قربانی رو توی روابط به عنوان یک باور پذیرفته بوده توی هر کدوم از مراحل زندگیش این باور کلی مشکلات و بدبختی ها براش به وجود آوردند.

    استاد خداشاهد هست که الان این کامنت رو مینویسم ماشین رو گوشه خیایان پارک کردم و دارم کامنت مینویسم ازبس که ذوق دارم از شناخت خودم وشناخت پاشنه آشیلی که من رو تا اسفل السافلین برد…

    این الگوی تکرارشونده متاسفانه در رابطه من با همسرم هم به بدترین شکل خودش رو نشون داده و باعث شده بدترین شکل رابطه رو تجربه کنم و فقط یک مثال رو بخوام بگم اینکه چند سال قبل که من در کسب وکارم به مشکل خوردم و داستانش رو توی کامنتها گفتم خب مسائل مالی و بدهی ها فشار آورده بود والحق وانصاف همسرم با من بد همراهی وهمسری نکرد اما من که خودم رو قربانی میدونم و نیاز به محبت فراوان باعث میشه که فقطط از ایشون توقع داشته باشم وتوقعاتم با واکنشهایی مثل ایرادگیری عصبانیت قهر سردی روابط حرف نزدن و…همراه باشه.

    خب من به خاطر پرداخت بدهی ها مجبور شدم حتی کارگری کنم اون هم یک کارسنگین که برای من که مدیر مجموعه ای بودم هم از نظر جسمی وهم وجهه خودم سنگین بود ولی این موضوع باز بخاطر همون پاشنه آشیل والگوی تکرار شونده واکنشهای منفی رو توی روابط برای من رقم میزد و کلی هم انرژی از من می‌گرفت چون باعث میشد من توقعاتی از همسرم داشته باشم حالا که دارم میرم کارگری و دارم روز و شب کار میکنم وزحمت میکشم وعرق میریزم پس همسرم باید چنین باشه وچنان باشه واینجوری از من قدردانی کنه ….و هزاران باور شرک آمیز دیگه. از یک طرف با سایت و آموزشهای استاد کار میکردم و خداروشکر کلی وضعیت من تغییر کرد ونتایج عالی داشتم .تونستم تا الان بیشتر از 90درصد بدهی ها رو بدهم و کلی نتایج خوب دیگه از ساخت خونه توی همون شرایط البته نه کامل وشروع به کار توی یک مجموعه عالی با حقوق وشرایط عالی و…. اما از طرف دیگه این الگو هنوز با من بوده و هست و انرژی من رو میگیره ‌ واحساس من رو بد میکنه و شیطان رو بر ذهن وفکر من مسلط میکنه.

    خداروشکر با دوازده قدم تونستم به خودشناسی خوبی برسم و این دوتا فایل هم که انگار فقط برای من گذاشته شده تا من حسابی خودم رو حلاجی کنم و باورهای مخرب خودم رو بشناسم.

    جالب اینکه توی محیطهای کاری قبلی هم این الگو وجود داشت و باعث شد من تصمیمات درستی نگیرم و خودم رو توی شرایط بدی قرار بدهم و البته جهان هم شرایط هماهنگ با باورهام رو برای من بوجود بیاره‌. خدایا تو چقدر عادل هستی و حقیقتا که هیچ تغییری دز سنت الهی نیست.

    هر چه بیشتر مینویسم وفکر میکنم ردپای این باور و این الگو رو توی زندگی خودم بیشتر پیدا میکنم و بیشتر خودم رو میشناسم که با خودم چه کردم.اما خداروشکر و خداروشکر که هدایت شدم و پاداش کار کردت روی خودن ودر نسیر بودن رو گرفتم و چقدر احساس خوبی دارام احساس سبک بودن و سبکبالی از این جا دیگه یک جهاد اکبر نیاز هست برای تغییر یک بها پرداختن برای رسیدن به خواسته یک حرکت رو به جلو. باید همون طورکه شرایط مالی

    ام رد تونستم تغییر بدهم اینجا هم اراده خودم رو نشون بدهم و بتونم روابطم رو از نو بسازم بدون ترس بدون شک بدون خجالت یا هر چیز دیگه ای که باعث بشه من رو از هدفم دور کنه باید با اراده محکم و فقط از خدا خواستن شروع کنم به تغییر در روابط.

    تو پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد

    و حتما که ارزشش رو داره تغییر کنم و خداوند هم پاداش خواهد داد ومن رو هدایت خواهد کرد.

    امیدوارم کامنتم برای دوستانم هم مفید باشه دوستانی که واقعا تک هست و با اونها کلی چیزها یاد گرفتم دوستانی مثل رضا عطاروشن عزیز سمیه رازگردانی عزیز لیلا شب خیز عزیز علی قویدل عزیز و دوستان خوب دوازده قدمی مهشید و سارا عزیز وخیلی دوستان ناب دیگه .

    خوشحال میشم دوستان که کامنت من رو خوندند راهکارهای و راهنمایی های خودشون رو به من بگن تا بهتر بتونم خودم رو تغییر بدهم.

    باز هم از بنده خوب خدای مهربانم استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم.

    شادباشید وتندرست وثروتمند در دنیا آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    یک فایل عالی دیگر که سراسر نکته است و کلی حرف و صحبت در خود دارد

    می دانم که تمام اتفاقات زندگی خودم من با افکار و احساسات خودم شکل می دهم و می سازم

    توجه کردن به زیبایی ها

    توجه کردن به نکات مثبت

    توجه کردن به خوبی ها

    همه اینها در کنار هم سبب می شود که احساس من خوب باشد و در کنار این احساس خوب جهان هستی هم اتفاقات خوب را سر راه من قرار می دهد

    الگوهای تکرار شونده همان ترمزها و همان باورهایی است که هر از مدتی سر راه من قرار می گیرد و حال من را خراب می کند

    برای من این الگوها

    برخورد بر اطرافیان با من است

    کوتاه آمدن من نسبت به اطرافیان خودم است

    از همه مهمتر این موضوع است که براحتی با یک نه گفتن

    جواب تلفن ندادن

    حالم خراب می شود

    کم صبر هستم نسبت به یک سری افراد و یک سری اتفاقات و اهداف خودم

    همه اینها بر می گردد به این موضوع که من خودم را دوست ندارم و اعتماد به نفس من پایین است

    گاهی اوقات ته دل خودم ترس دارم که از نه گفتن من طرف مقابل من ناراحت بشود

    این ترس سبب می شود که حال من خراب بشود و من نتوانم براحتی و آسانی خواسته خودم را به طرف مقابل خودم بیان کنم نکته این است که من به این باور برسم که همه اتفاقات زندگی خودم را من خودم رقم می زنم

    وقتی یک نفر برای او اتفاقات خوب رقم می خورد چرا برای من نباید اینگونه باشد

    پس این من هستم که خودم با افکار خودم زندگی خودم را می سازم و رقم می زنم

    من در ارتباط با دیگران بیشتر نگران طرف مقابل خودم هستم

    ناراحت شدن او بسیار برای من مهم است

    اگر دیر جواب من رابدهد حال من بد می شود

    از صحبت جدی کردن با طرف مقابل که ممکن است او ناراحت بشود پرهیز می کنم

    اینها الگوهای تکرار شونده ای است که در زندگی من در حال رخ دادن است

    می دانم که همه اینها در اثر افکار و باورهای خودم است

    ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1467 روز

    سلام و دروود به استاد عزیزم

    سوال این دفعه که خیلی سخت بود واقعا.چون این رو همونجور که شما توضیح دادین،ما همیشه این الگوها رو میریم میگردیم توی بقیه راحت پیدا میکنیم،ولی نوبت به خودمون که میرسه،انگار ذهنمون بد مقاومت میکنه که من همچین آدمی نیستم و همچین الگوهایی ندارم.

    ولی یکم که تامل میکنیم و فکر میکنیم میبینیم نه بابا،ما خیلی از این الگوهایی که گفتین توی روابط رو داریم ولی نمیخوایم قبول کنیم.(البته جمع که می بندم توی صحبتام،منظورم خودم هستم،دقیقا به خوده خودم هستم)

    من خودم آدمی هستم که فوق العاده کوتاه میام توی موضوعات و بحث و دعواها ،اصلا سعی میکنیم خودم رو کنترل کنم و با یه شوخ طبعی و اینکه وسط ماجرا رو بگیرم و به طرف حق میدم و طرف رو آروم نگه دارم تا مثلا حل بشه بره موضوع.

    ولی الان فکر می کنم با این کارم بیشتر آشغالا را میزام زیر میز. در واقع انگار نقش این رو بازی میکنم که چون من آدم فهمیده ای هستم و درکم خیلی بالا هست،پس باید من کوتاه بیام و من موضاعات رو حل کنم.البته و صد البته که اون موضوع و بحث،خودش رو دوباره از یه جایی بروز میده و به یه شکل دیگه وارد زندگیم میشه !!!

    البته از وقتی که روی خودم با بسته ی ارزشمند عزیت نفس کار کردم،خیلی این موضوع کمرنگ تر شده توی زندگیم،یعنی توی دایره ی ارتباطاتم یا کسی نیست،یا اگر کسی هست اینقدر برام ارزش قائله که نع بهم گیر بده و نع اینکه بخواد به قول معروف سر به سرم بزاره.

    موضوع بعدی اینکه من سعی میکنم نقش یک آدم با شخصیت رو بازی کنم.یعنی خیلی وقتا،انرژی خودم رو می سوزونم و خودم رو از درون نابود میکنم و فکر و احساساتم رو بروز نمیدم که به ظاهر آدم با شخصیت خودم رو نشون بدم.

    مورد بعدی اینه که،نقش یک فرد با تجربه رو بازی میکنم،جوری توی ارتباطاتم برخورد میکنم که من تجبره ی همه چیز رو دارم و با این نقش بازی کردنم باعث شدم یه عده افراد مرتبا از من توی مسائل مختلف کمک بگیرن و در انتها هم،اونا به هیچ کدوم حرفای من عمل نمی کنند و فقط من وقت و انرژییم هدر رفته.

    فعلا تا همینجا یادم میاد.اگر چند سال قبل رو بخوام بگم خیلی زیاد مورد داشتم که بگم،ولی به لطف دوره ی عزت نفس،خیلی خیلی کمرنگ تر شده این داستان توی زندگیم.

    دوستون دارم استاااد،عاشقتونمممم مننننننن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2574 روز

    سلام به استاد گرامی و همه دوستان

    من در روابط معمولا سعی میکنم از خودم میگذرم و سعی میکنم حال دیگران را خوب کنم و چون دیگران جبران نمیکنند احساس خلا میکنم. این موضوع را چند وقتی است میدانم واسه همین سعی میکنم این رفتار را نداشته باشم و هروقت مچ خودم گرفتم و از خودم و احساسم نگذشتم. همیشه نتایج خوبی داشته .

    اما من کمال گرا هستم درسته خیلی بهتر شدم اما یک چیزی ته ذهنم هی میگوید ای بابا تو هنوز هم از خودت میگذری تو درست نمیشی و سعی میکند حال من بد کند. اما من به اون کمال گرای وجودم میگم امروز فهمیدم از خودم نگذشتم درسته یک قدم کوچیکه اما بالاخره تونستم. برو پی کارت من کم کم بهتر میشم .همونطوری که درخواست کردن برای من سخت بود ولی بعد از یکسال تمرین خیلی خوب شدم این ایرادم درست میشود. درست میشود کمال گرا برو پی کارت. من یکم بهتر بشم یعنی تو رو شکست دادم.

    استاد چقد تغییر خودمان کار سخت و زمان بری هست. هروقت میخام یک ایراد درست کنم مثال میزنم استاد این همه شخصیتش عوض شد پس میشود پس میتونم ادامه بده.

    یک ایراد دیگری که دارم خیلی تایید دیگران برام مهم است.به عبارتی حرف مردم مهم است. دارم روی خودم کار میکنم ولی متوجه میشم هر وقت کسی من تایید نمیکند خیلی از نظر احساسی بهم میریزم. البته بزرگترین پاشنه آشیل من اعتماد بنفس و عدم لیاقت هست. به تازگی دیدم در موقعیت جدید دارم درست رفتار میکنم و این بهم میگوید نه دارم بهتر میشم. مثلا قبلا به سختی از کسی کمک میخام اما الان خیلی راحتر حتی وقتی واقعا هم نیازی به کمک ندارم درخواست کمک میکنم.

    من نه گفتن برام سخت بود و میترسید دیگران ناراحت بشوند یا من تایید نکنند امادیروز وقتی یک همکارم ازم کاری خواست که انجامش برام سخت بود بهش گفتم نمیتونم باید بروم. من خودم از خودم تعجب کردم و بعد از رفتار خودم تشکر کردم من بدون هیچ توضیحی گفتم نه.پس من دارم عوض میشم خدایا شکر.

    امیدوارم بتونم این ایراد که میدونم دارم را حل کنم.

    آزوی خوشبختی و شادی برای همه دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 904 روز

    درودبه استادمهربانم و مریم عزیزم

    وهمه دوستان عالیم

    خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم بابت روزی عالی ولبریزازآگاهی باذهنی بازوپاک وعملکردی که خودلذت ببرم ازنتایج که حاصلش آرامش وحال عالیست.

    باتوجه به موضوع فایل استاددرمورد(نقش)

    تجربه های گذشته ام راکه مرورکردم دیدم همیشه نقش ناجی وکارت بانکی راداشتم وبه خیال خودم می توانستم نجات دهنده زندگیم باشم درصورتیکه باحمایت های ناسالم داشتم خودم وبقیه راغرق می کردم واین عدم آگاهی زندگیم رابه منجلابی عظیم تبدیل کرده بود،گاهی می دانی اشکال کارچیست ولی آنقدرذهنت رادرگیرکرده ای که دیگرمجالی برای فکرکردن نگذاشته ای وبی هدف ادامه می‌دهی، خودت کارمی کنی،نان آورخانه تومی شوی امازیرمشت ولگدهای همسرت بازهم دوام می آوری وفردادوباره رفتارهای بیمارگونه ات راادامه می دهی ومی روی درخانه هایی بامتراژ بالا مشغول تمیزکردن ونظافت می شوی که فقط ازخانه وفردبیمارکه همسرت است فاصله بگیری،من مقصربودم چون توانایی های اوراگرفته بودم من شده بودم مریم هزاردستان چون ایمان نداشتم وخودسربودم واجازه نمی دادم چندروزی هم گشنه بمانیم چه می شود،چندروزی بدون پول ،بدون سرکاررفتن اما……..

    برای همین درفایل قبلی نوشتم میلیاردهابه من بدهنددوست ندارم به گذشته برگردم هرچنددرسهاداشت امابعضی وقتهاتلخی آن تامغزاستخوانم رابه دردمی آوردومن ادامه میدادم چراچون نقش خودرافراموش کرده بودم چون همه چیزراخودم برعهده گرفته بودم می گفتم ماشین بخریم هنوزنگفته بودم همسرسابقم کنترلش راخریده بود،چندوقت پیش دنبال وسیله ای بودم واین کنترل رادیدم وچقدربه روزگارخودم خندیدم.

    بازهم برای مریم آگاه امروز،خداروشاکروسپاسگزارم،

    ازآن روزها،سالهامی گذردمن زندگی جدیدبافرد جدیدوافکاروعملکردجدیددارم ویک خانواده عباس منشی آگاه وپرازتجربه ،نقش خودم راباذهنی بازوپاک درکناراستادم شناخته ام وهرروزآگاه ترمی شوم ،مدتهاست درزندگیم خانه دارهستم ولی تفاوتش انجام مسئولیت هاست که اصولی تقسیم شده ودونفرمان برای رشدوپیشرفت زندگیمان تلاش می کنیم ،هرچه که تابه امروزدارم به نام اول خدابعدخودم می باشدودونفر باعشق استفاده می کنیم بدون اینکه سوءاستفاده ای صورت گیردو ده سالیست که باعزیزدلم کنارهم به لطف خداوندزندگی وهرروزدرکنارشماخوشبخت تروآگاه تر،به من گفت سختی کشیدن هاوکارکردن دربیرون خانه تمام مهری جان(مرابااین اسم صدامی زند) خودم کارمی کنم وزندگیمان رامی سازیم هرروزعالی ترازروزقبل ،خداروشکرمی کنم که به قول استادعزیزم وناجی زندگیم ازهرلحاظ ……

    مریم به اندازه کافی اززندگی گذشته اش چکولغت خورده دیگربس است ،دلسوزی خودسوزی محض است وبرای همیشه کنارگذاشتم وبابالا رفتن ایمانم وباورتوحیدی عالی وطلایی استادم نقش خودم رادرتمام زمینه هاسعی کرده ام اصولی ایفاکنم ومی بینم چقدرباتغییرات من زندگی طرح زیبایی ازخودش به نمایش گذاشته است ومن دراین طرح زیباچه عالی نقش خودم رابازی می کنم بدون دخالت درنقش دیگری وزندگی لبریزازعشق،آرامش،حال عالی وشکرگزاری شده است،خداروبی نهایت شکر.

    امروزخانه دارهستم وباعث افتخارم که می توانم باهمه مسائل پس اندازشخصی خودم راداشته باشم وبرای خودم عالی ترین خریدهارا انجام دهم

    چون خودم رامحق می دانم وبرای خودم ارزش فراوانی قائل هستم .

    خداوندمهربانم همه جوره هوای مراداری ،مرازکجابه کجاهدایت کردی ازجهنمی که ساخته خودم بود به بهشت برین که اجازه ساختنش رابه جلال وجبروتت سپردم وچه زیباوعزتمندانه مرابه سمت این سایت طلایی رهنمون کردی ومن خوشبختی راباتمام وجودم هرلحظه لمس می کنم.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید وبدرخشیدعزیزانم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    خورشید گفته:
    مدت عضویت: 1733 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و مریم بانوی عزیز.

    استاد من از وقتی یادم میاد همه از شخصیت من به عنوان فردی آرام که هم صحبتی با او مایه ی آرامش انسان میشه یاد میکنند. والبته خیلی مواقع اصلا قصد آرام کردن کسی رو ندارم ولی وقتی باهاشون صحبت میکنم به من میگن که احساس آرامش میکنند. وقتی تصمیم میگیرم که با صحبت کردن با شخصی آرومش کنم خیلی به من فشار میاد و احساس میکنم دارم ولخرجی انرژی میکنم ولی از وقتی که با قانون فرکانس توسط شما استاد آشنا شدم دارم سعی میکنم خودم باشم و تلاش نکنم کسی رو آرام کنم بلکه با آرام نگه داشتن خودم این فرکانس آرامش رو ارسال میکنم و اتفاقا این بسسسسیار قوی تر از حرف زدن عمل میکنه. مثل نگاه کردن به طبیعت به گلها و درختان که آرام هستند و خودشون هستند و ادا در نمیارن و با نگاه کردن به اونها احساس آرامش میکنیم. اصلا استاد من در دانشگاه شما آموختم که همه چیز فرکانسه و علت اینکه حرف های شما این قدر در عمق جان نفوذ میکنه فرکانس فوق العاده قوی هست که شما با کارکردن روی خودتون ارسال میکنید. خداوند مهربان روسپاسگزارم به خاطر این قوانین ثابت و بی نظیر که در جهان هستی وجود داره و البته که تنها اهل ایمان میتونند در این مسیر رویایی حرکت کنند و خدارو سپاس به خاطر همزمانی زندگی من با شما ومریم بانوی عزیز و هدایت من به این مسیر زیبا.

    از خداوند مهربان برای شما و تمام دوستان آرزوی توفیق روز افزون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1369 روز

    سلام به استاد بزرگوار و خانم خیلی شایسته و هم خانواده های گلم.

    اما در مورد روابط!!!

    من به لطف خدا به واسطه‌ی آموزش های شما تا حدودی میدونم اصل چیه، فرع چیه راه درست و غلط چیه به نسبت همسر گلم که تو این آگاهی ها نیست.

    خوب من بواسطه ی اینکه دوست داشتم همیشه همسرم تو مسیر درست باشه سعی میکردم که تو اشتباهاتش کمکس کنم و به اصطلاح به زور بیارمش تو مسیر درست، نه اینکه بهش بگم بیا تو سایت و از این حرفا!

    نه ولی همیشه زور میزدم که تصمیماتی نگیره که آسیب ببینه و ضرر کنه و حکم ناجی رو همیشه میخواستم به زور بازی کنم.

    مثلا:

    ایشون شروع کرد به حرفه ی کاشت ناخن و می‌خواست کارش رو تبلیغ کنه و رفت آتلیه عکس گرفتن و یا اینکه برای تبلیغ کارش 5 میلیون پول گذاشت که هدیه بده و من بهش گفتم کارت اشتباهه،این راه و روشش نیست،اما هیچ تأثیری نداشت،و بعدش خودش پشیمون میشد، یا اینکه مدام لباس قرضی و وسیله قرضی میگرفت میگفتم کارت اشتباهه، اما باز تاثیری نداشت، و بعدش پشیمون میشد وبا طرف بحث میکرد،و ده ها مورد دیگه اما دیدم نننه باباااا اینجوری فایده نداره تنها راه درستش اینه که بزارم خودش ازم درخواست راهنمایی کنه، خودش بخواد مسیر درست رو بره!

    و من از اون روز به بعد کاااملا بیخیال و احساس رهایی کردم نسبت به تصمیماتش

    کار به جایی رسید که همسرم دچار یه بیماری شد و یه آمپول خیلی حساسی داشت که باید حتماً به موقع تزریق میکرد، من با تمامه وجودم تلاش کردم و اون آمپول رو خریدم و گذاشتم تو یخچال اما همسرم با اینکه خودشم میدونست چقدر به اون آمپول نیاز داره اما 2 هفته اون آمپول رو نزد!!

    و خدا شاهده من کلامی بعش حتتتی 1 بار هم نگفتم که برو آمپول رو بزن!

    به خودم گفتم خودش اگاهه از این شرایط و نیاز نیست من به زور ایشون رو به راه درست بیارم

    یا اینکه یه مدت بسسسیار شدید سرما خورد و برای چند روز به سختی نفس می‌کشید اما خدا شاهده هیییچگگونه تلاشی نکردم برای بهبودش(ناگفته نمونه اینجور نبود که بیخیالش باشم، هرچی که خوراکی بود میگفت واسش میخریدم اما میدونستم متعهد نیست به روند بهبودش منم هییییچی بهش نگفتم) تا بعد از 3،4 روز که خییییلی اذیت شد با به حاله خیلی بدی گفت چرا من خوب نمیشم!

    گفتم من میتونم کمکت کنم که تو 2 روز نهایتا خوب بشی(و چون نتیجه راهنمایی های من رو میدونست،به حرفم باور داشت) گفت چکار کنم!؟

    گفتم فلان غذا هارو استفاده نکن، فلان غذا هارو بخور، فلان دمنوش رو بخور و…

    خدا شاهده بعد از 2 ساعت گفت خیلی بهتر شدم!!

    اما همین همسر اگه من التماسش میکردم که فلان دمنوش رو بخور اصلاً اهمیت نمی‌داد اما چون به عجز بیماری رسید برای راهنمایی حرفم ارزش قائل شد.

    یا اینکه بار ها و بارها به مشکل خورد بخاطر اینکه همراه بانکش فعال نیست،دیروز به مشکلی بر خورد بهش گفتم اگر دوست داشتی همراه بانکت رو فعال کن تا به مشکل بر نخوری، در صورتی که میبینم قبلا اینجوری نبودم و میخواستم به زور طرف مقابلم رو به راه درست بیارم اما از وقتی که کللللا رها کردم خیییییلی آروم تر و بیخیال تر هستم، همچنین خودم به یک آرامش بزرگی رسیدم و دیگه زور نمیزنم که دیگران رو تغییر بدم.

    ممنونم از این فایل زیبا و کارآمد

    استاد باورتون میشه بعد از 5 سال بودن تو این مسیر و 2 سال عضو سایت بودن تاااازه این دومین کامنتمه روی فایلهایی که میزارید!

    یعنی من اصلاً این قسمت رو تازه کشف کردم و خیییییلی لذت میبرم از اینکه اینجا فعالیت میکنم.

    خداروشکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      سمیرا آقایان گفته:
      مدت عضویت: 719 روز

      سلام به همه دوستان گلم.من نزدیک به دوسال هست که در سایت حضور دارم ولی به دلیل اینکه ثبت نامم رو درست انجام ندادم عضویت من ثبت نشد تا اینکه دیروز با موفقیت عضو شدم.خیلی خوشحال شدم بابت این موضوع که عضویت من ثبت شد و میتونم کامنت بذارم..دوست عزیز ابراهیم جان احسنت به شما که انقدر خوب عمل کردی در مقابل همسر گلت چقد خوب ذهنت رو کنترل کردی و در مواقعی که احتیاج به کمک داشتن صبوری کردی وکاری انجام ندادی هم به خودت کمک کردی هم به همسر گلت..منم مشکل شمارو داشتم.همسر من به دلیل اهمیت ندادن به سلامتیش و بخاطر زیاد مسکن و قرص خوردن معده درد شدید گرفت یکسال در بستر بیماری بود واقعا چه روزای سختی گذروندم بخاطر اینکه انقدر به ایشون تذکر میدادم چک میکردم قرص نخوره رعایت کنه که حالم بد میشد از شدت حرص خوردن بعد به خانوادش انتقال میدادم که اینکارارو میکنه اونا با پسرشون بحث میکردن ناراحتی پشت ناراحتی مریضی پشت مریضی،خدای من،غافل بودم از اینکه اولا نمیتونم بزور کسی رو تغییر بدم دوم اینکه داشتم از جنس همون اتفاقات رو وارد زندگیم میکردم با توجه کردن بهش با گفتگو کردن با خانوادش راجب این موضوع با بحث کردن با همسرم خودم داشتم اتفاقات بد رو خلق میکردم به راحتی با توجه کردن بهش..بعد با توجه به آگاهی های این مسیر همسرم رو کاملاااا رها کردم خیلی سخته ها خیلی اما اینکارو کردم وقتی در بستر مریضی بودن من روی مبل مینشستم مشغول کارای خودم و فقط به ایشون میگفتم من کنارتم هر کاری داشتی بگو بهم خوشحال میشم کمکت کنم نتیجه این رفتار من بعد از یه مدت طولانی این شد که همسرم کاملا با میل خودش پیش بهترین متخصص رفت کسی که اصلا دکترو قبول نداشت حالش بهتر شد قرص خوردن بی رویه رو گذاشت کنار ورزش کرد کسی که از شدت درد و بی حالی تا ظهر در بستر بود 7صبح میزد بیرون برای ورزش کردن شرایط خونه بی نهایت عالی شد..یه شب بهشون گفتم خیلی واست خوشحالم که حالت خوب شده و در جوابم اینو گفتن”گر به خود آیی به خدایی برسی”استاد عزیزم واقعا ازتون ممنونم بابت این آگاهی ها من بزرگترین مشکلم رو با اجرا کردن یه قسمت کوچکی از قانون در زندگیم به راحتی حل کردم خیلی خوشحالم خیلی..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آسمان گفته:
      مدت عضویت: 2079 روز

      سلام آقا ابراهیم وقتتون به خیر

      من از اردیبهشت تاحالا تمام کامنت های شما رو خوندم و حتی از رو کامنت های روابط شما تو دفترم یادداشت برداری کردم!!!

      و دلیلشم اینه که اینقدر کامنت های شما از ته دل هست از نتایجی که گرفتید و من که گاهی نتیجه دلخواهم نمیگیرم میگم حتما درست متوجه نشدم و باید از رو کامنت شما یادداشت برداری کنم تا نکته رو بگیرم .

      دیروز اون کامنتی که مربوط به سپاسگذاری و شکرگزاری شما از خدا بود نوشتم چقد قشنگ بود و به دل میشست به امید روزی که قلم منم اینقدر از ته دل باشه و به خداامید و اعتماد داشته باشم .

      دلیل اینکه من جذب داستان زندگی شما شدم اینه که روابط منو همسرم عین شما و همسرتون هست و آقام همیشه منو تنها میذاشت مسافرت میرفت و اکثرا با دوستاش و سرکار بود و وقت خیلی خیلی کم با من بود

      اما

      الان یک هفته هست یکم بیشتر بهم توجه میکنه اینم چون همش دارم مینویسم

      و

      شکرگزاری میکنم

      افکارم و باورهام مینویسم و همش به مثبت ها توجه میکنم

      یکروز اون برای اولین بار باهام تماس گرفت و حالم پرسید و من چققدددد خوشحال شدم و سریع از خدا تشکر کردم

      جالب بود که شما نوشته بودید حتی از همسرتون تشکر کردید به خاطر اینکه موجب رشد و پیشرفت شما شده و من هم سریع رفتم تو دفترم از همسرم سپاسگزاری نوشتم

      چقدر حرفاتون رو درک میکنم زمانی که نوشته بودید : چقدر سخته زمانی که میایی خونه و هیچی آماده نیست و تو باز باید روحیه خودت رو حفظ کنی

      فقط فرق من با شما اینه که چون من خانم هستم وقتی از سرکار میومدم نهار اماده میکردم شربت درست میکردم بعد زنگ اقام میزدم با بداخلاقی میگفت من نمیام و تا ساعت یک شب خونه نمیومد و من باید روحیم حفظ میکردم اما گاهیم کم میاوردم و میزدم زیر گریه

      اما

      الان یک هفته هست خیلی خوبم و دارم رو هدف های خودم کار میکنم و جالب اینجاست که اونم ظهرا میاد خونه چون من رهاش کردم..

      من عمدا اینا رو اینجا نوشتم چون به معجزه نوشتن تو این سایت ایمان دارم و خواستم از شما هم تشکر کنم و بگم که من یکی که طرفدارا پر و پا قرصدارتونم و دارم سعی میکنم مثل شما رو خودم کار کنم و رها کنم..

      منتظر موفقیت های روز افزونتون هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: