پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 2
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم
هر کدوم از این فایل هایی که میزارین منو به خودشناسیه عمیقی میرسونه که میگم واوو باورم نمیشد من این مشکل رو دارم یا این فکر رو در مورد خودم یا دیگران میکردم در حالی که فکر میکردم خودمو خوب میشناسم یا حداقل نقاط ضعف خودمو میدونم
سوال
نقش من در رابطهی عاطفیم
نقشی که من الان مدت زیادیه که تو رابطه ام دارم
اینه که باید هی به طرف مقابل انگیزه بدم برای حرکت کردن یه جورایی انگار همیشه دارم هلش میدم که کار کنه که حرکت کنه ،خودم همه اش سعی میکنم حرکت کنم که الگوی خوبی برای اون باشم که بهش انگیزه بدم که حرکت کنه و این موضوع انرژیه زیادی از من گرفته تا الان و همیشه یه حسی دارم که به قول استاد انگار یه گاری بستم به خودم تو سربالایی دارم به زور حرکت میکنم و این گاری همون به دوش کشیدن فرد مقابله
استاد در مورد رابطه من تازگیا فهمیدم که تو این سه سال ازدواج من ،من خیلی پیشرفت کردم
هم به لحاظ شخصیتی ،هم کاری، هم تحصیلی و هیچکدوم از این ها رو با کمک همسرم به دست نیاوردم یعنی هر چی بوده پشتکار و باور های خودم بوده ولی همسرم هیچی فقط در جا زده و این موضوع باعث میشد که من نگران اینده بشم و از اونجایی که تو کشور ما از بچگی میبینیم الگوی زنایی رو که مشوق شوهره بودن ، به زور مجبور کردن شوهرشون رو که یه کاری بکنه یا با زیرکی فلان رفتارو کردن باعث شدن شوهرشون حرکت کنه
من ناخودآگاه در این نقش فرو رفتم که مشوق باشم که دائما در حال هول دادن طرف مقابل باشم
موضوع بعدی که اصلا باورم نمیشد اینجوری باشم ولی گویا هستم اینه که نقش قربانی رو دارم
همهاش در حال دیدن دروغ های خانواده همسرم به خودم هستم (ناخودآگاه)گفتگو های ذهنی من به این سمته
دائم دارم میگم ببین اینا الکی میگن فلان کارو برای تو نکردن ولی بعدش برای خودشون کردن
استاد همسر من و خانوادهاش وضعیت مالی خوبی دارن ولی من به مشکلات مالی خنده داری تو زندگیم برخوردم که هر کسی از بیرون ببینه باورش نمیشه من با این خانواده این مشکلات رو دارم و الان متوجه شدم که بله بنده چه خوب در نقش قربانی فرورفتهام و دارم ازش لذت میبرم
بی نهایت سپاسگزارم از این مجموعه فایل الگوهای تکرار شونده
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و دوستان عزیز
نقش قربانی رو در روابطم داشتم اینکه کسی بیرون از من میتونه قدرت داره که به من ظلم کنه ،حق منو بخوره ،منو ناراحت کنه (شرک) پدر آدم رو درمیاره و من با درک توحید نقطه مقابل شرک با تمام وجودم سلول به سلول بدنم درک کردم ایمان آوردم ظلمی وجود نداره کسی نمیتونه تو مدار ثروت و نعمت که لاجرم ثروت و نعمت و خوشبختی به من برخورد میکنه حق وسهم و ثروت منو از من بگیره جلوی این برخورد فرکانسی ثروت رو بگیره هییییییچ ادمی بیرون از من به اندازه پشیزی قدرت نداره که به من ظلم کنه یا حقم رو بخوره این باور توحیدی قدرتی به من داد که هر جایی که لازم بود هدایت شدم حرفم رو زدم درخواستم رو گفتم بدون هییییییچ ترسی و نگرانی با تکیه بر خداوند که بخشنده گی ثروت و نعمت بی حد و حصر وبی حد وحساب ویژگیش هست جواب بدم متکی نباشم باااااج ندم این سمت من بود که با قدرت انجامش دادم و قلبم باز و وسیع وشاد شد و بندگی کردم خدای رب العالمین هم خیلی دقیق و بی نقص سمت خودش رو انجام داده و این شرک و قربانی بودن رو مظلوم بودن رو با عمل به توحید اجرا کردم بهاش رو با عشق با قدرت دادن به خدای وهابم پرداخت کردم خدایا شکرت شکرت شکرت
نقش بعدی کمالگرایی من هست که سعی میکنم بی نقص باشم بهترین خودم باشم تو رابطه ولی درک کردم نقطه کمالی نیست بهبود دائمی شخصیتم باید اصل و اساس زندگی من باشه خودم رو بی قید وشرط بپذیرم عاشق خودم باشم که پاره ای از وجود این روح الهی خداوندم هستم راحت باشم با خودم و لذت ببرم
استاد جان با تمرکز کردن روی خودم با درک توحید کلا آدمها تو ذهن من بسیار کم رنگ شدند و چقدر آزادی وآرامش و لذت من بیشتر شده و نعمت بی انتهای خداوند جاریه خدایا شکرت شکرت شکرت
استاد توحیدی تر از شما تو زندگیم ندیدم الگوی بی بدیل منید و دارم تمام سعی خودم رو میکنم که شاگرد توحیدی شما باشم عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
IN GOD WE TRUST
درود خدمت شما استاد عباس منش عزیزم
ممنونم از این فایلهای فوقالعاده
سوال:
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی میکنید؟
• من همیشه توی ارتباطات احساس میکنم هر مسئله ای پیش بیاد فقط با دعوا میتونم حلش کنم و همیشه به شوخی میگم تا وقتی دعوا هست چرا صحبت!
وخیلی برام اتفاق میفته و همیشه دعوای من با طرف توی ذهنم هست اما خداروشکر هیچوقت بصورت فیزیکی اتفاق نمیفته
• احساس قربانی شدن دارم و نکات مثبت من کمتر دیده میشه
• کسی قدر من رو نمیدونه چون همیشه من سعی کردم همه چیز عالی باشه
• اطرافیان متوقع هستن از من و اگر شرایطش رو داشته باشم پاسخ میدم و اگر اوکی نباشم سخته اما ن میگم
• بقیه فک میکنن کاری که من انجام میدم ویا ساختمانهایی که میسازم ی کار معمولی هست که همه میتونن انجامش بدن در صورتی که واقعا کارها و ساختمانهایی که ارائه میدم بهترین در نوع خودش هست و بعضی مواقع برای اینکه این احساس رو تجربه نکنم برای کارم زیاد وقت نمیذارم و سرسری ازش میگذرم
• همیشه دلم میخواد توی روابط ، حال اطرافیانم رو خوب کنم حتی اگر به قیمت ناراحتی و سختی خودم تموم بشه
• تا اوکی نباشم اگر کسی درخواست کمکی از من کنه بهش کمکی نمیکنم
• اگر تصادف یا دعوایی در خیابان ببینم اصلا توقف و توجه نمیکنم
• اگر کسی درگیر هر نوع اعتیادی باشه به هیچ وجه هیچ نوع ارتباطی باهاش نمیگیرم
• اگر کسی دنبال خیانت و یا دزدی و دروغ باشه هیچ نوع ارتباطی باهاش نمیگیرم
• در هر سنی بودم بزرگتر از سنم رفتار کردم و همیشه بچه ها و جوانترها میان از من ایده میگیرن ویا در مورد ایده های بعدی من سوال میکنن
• همیشه با بچه ها بچه بودم و با افراد خیلی بزرگتر از خودم طوری رفتار کردم که احساس هم سن بودن من دارن
• همیشه توی ادارت کارم معجزه وار و زود انجام میشه
• همیشه پشت فرمان که هستم اگر کاری با گوشی داشته باشم و گوشی توجه من رو بگیره خیابون به طرز معجزه واری خلوت میشه تا حدی که وقتی شلوغه به خودم میگم گوشیتو در بیار و کارهات رو انجام بده تا خیابون خلوت بشه
• خیلی خیلی چراغ راهنمایی رانندگی برای من سبز میشه
• ماشینهایی که میخرم صفر و بی رنگ هستند و موقع فروش هم خیلی سالم و بی رنگ وعالی هستند
• همیشه شکرگذارم و سعی میکنم در لحظه ی حال زندگی کنم
خدایا شکرگذارم
انشالله در پناه فرمانروای کیهان در اوج ،شاد ،ثروتمند ،سلامت و خوشحال باشیم
بدرود
به نام خدای مهربان
در روابط خودت با دیگران خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
وقتی بچه بودم و خواهر و برادرم به دنیا اومدن همیشه نقش یه مراقب رو بازی میکردم
اگه جایی میرفتم فقط حواسم به خواهر و برادرم بود با اینکه سنی نداشتم ولی چون بچه اول بودم مادر وپدرمم مدام گوشزد میکردن که باید مراقب خواهر و برادرت باشی
نمیتونستم از هیچ کاری لذت ببرم
ترس گم شدن اونا وقتی باهاشون بودم تو جونم بود
یکم بعد تر که خودم صاحب بچه شدم دیدم برای بچه های خودمم همینطورم
از همه چیم میزنم بخاطر بچه هام
تو رابطه با همسرم همیشه نقش قربانی رو بازی میکردم ولی الان خدا رو شکرر خیلیی بهتر شدم البته که هنوز جای کار دارم
چند روز پیش به اتفاقی افتاد که باعث شد از همسرم ناراحت شم قبلا آنقدر کشش میدادم و توی ذهنم خودمو کسی میدونستم که بهش ظلم شده
جوری به همسرم احساس گناه میدادم که از کرده ی خودش پشیمون بشه
ولی ایندفعه خیلی فرق داشت سعی کردم اول از همه با تغییر زاویه ی دیدم با احساس خوب برسم
برای خودم مرور کردم که هر کسی آزاد هر کاری رو که دوست داره انجام بده و ما قدرتی در تغییر دیگران نداریم
همسرم همیشه کارهایی رو که ازش لذت ببره رو انجام میده بدون در نطر گرفتن نظر من و این قبلا برای من من عذاب آور و توهین امیزبود
اما الان چقدر ازش ممنونم چون من میدیدم من خیلی از لذت ها رو از خودم گرفتم که مبادا همسرم ناراحت بشه
و ازش یاد گرفتم من باید الویت خودم باشم
اگه یاد بگیریم به هم احترام بزاریم زندگی خیلی بهترو با کیفیت تر میشه
بعد از مرورو این صحبت ها با خودم حسمخیلی بهتر شد
دیگه از همسرم ناراحت نبودم که هیچ اتفاقا ممنونم بودم که این درس به این بزرگی و بهم داد
توی رابطه با دیگران همیشه نقش ناجی رو دارم یعنی همیشه میخواستم اون آدم مثبت و مفید داستان من باشم
هر کاری که بود با اینکه هزار تا زحمت برام داشت انجام میدادم و بعدش میگفتم زشته از اون کاری بخام حالا فکمیکنه میخوام سرش منت بزارم و به خودن سختی میدادم
چون میخواستم مدال خوب بودن رو بندازن گردن من
اما الان که فکرمیکنم خیلی بهتر شدم تو این موضوع
اگه کاری برای خودم اولویت داشته باشه حتما اونو انجام میدم البته هنوزم یه وقتایی این نقش رو بازی میکنم ولی خوب همین که کمتر شده یعنی پیشرفت
استاد عزیزم هزارن بار ازتون ممنونمبابت این سلسله فایل هااتشا الله که بهشون عملکنیم
سلام به استاد و همه دوستان عزیز
در مورد نقش با جنس مخالفم که خیلی وقته با کسی رابطه ندارم ولی قبلا باورهای خوبی نسبت به خانم ها نداشتم و آدم مشکوکی بودم. از اونایی که میگن زنها زود گول میخورن و… و همیشه باید حواست باشه و کنترل کنی. خیلی وقته که تو این زمینه ها دارم رو خودم کار میکنم و فکر میکنم خیلی بهتر شدم البته تا تو رابطه نباشم که دقیق نمیدونم ولی از اونجا که اون موقع خیلی به خواهر خودمم گیر میدادم و الان راحتش گذاشتم میگم که باورهای خوبی ساختم. ریشه این این بود که از وقتی که یادم میاد در مورد ساده بودن خانمها و اینکه راحت گول میخورن و کلی چیز دیگه که احتمالا نباید بگم بود و این باور رو در ما حتی در بچگی ایجاد کرده بود که باید چهار چشمی حواسمون به ناموسمون باشه.یادمه مادرم اومده بود دیدنم و موقع برگشت ماشین پر بود و مجبور شد که کنار یه آقایی که از نزدیکانمون بود بشینه. من اون موقع خیلی بچه بودم ولی حسابی قاطی کردم اصلا برام قابل قبول نبود.چندین روز باهام صحبت کردن و دلیل و منطق آوردن که تحت یه شرایطی اشکال نداره که مرد و زن غریبه همو لمس کنن یا کنار همدیگه بشینن. دیگه خودتون فکر کنین که چه باورهایی در من بود.
در مورد روابط کاری(تو این مورد هم خیلی وقته که دارم روی خودم کار میکنم و جواب های خوبی گرفتم ولی هنوز هست) نقش من همیشه قربانی بود. همیشه یکی بهم ظلم میکرد، نمیداد، کم میداد، کار زیاد میکشید و… . و دلیلش هم این باورها بود که کسایی که ثروتمندتر و قدرتمندترن برای اون شرایط من میخوان پدر همه رو دربیارن و خودشون برن بالا و … از این دست باورها
در مورد اقوام من همیشه نقش یه تشویق کننده رو داشتم. دلیلش باورهایی مثل من به اندازه کافی خوب نیستم، تا بقیه باشن ما کی باشیم، بزرگترها و … .
به نام یگانه فرمانروای هستی
سلام و درود خدمت همه عزیزان به ویژه استاد عباسمنش گرانقدر
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
برای جواب به این سوال باز برمی گردم به این سوال از خودم که نقش من قبل از آشنایی با استاد یا بعد از آشنایی با استاد؟!
قبل از آشنایی با استاد من به شکلی افراطی نقش ناجی و مراقب و حمایتگر رو در روابط با دیگران ایفا میکردم و خودم رو مسئول حال خوب دیگران می دونستم و اگر کسی مشکلی داشت سعی میکردم نقش خبره ترین مشاور رو برایش بازی کنم و به جرات میتونم بگم که من از خود آن شخص بیشتر درگیر آن مسئله می شدم و پیگیر بودم!!!
وقتی به ریشه ین افکار و رفتارم دقت می کنم می بینم که جد از این که دوست دارم حال همه خوب باشه و کسی مشکلی نداشته باشه، به خصوص کسانی که میشناسم و باهاشون رابطه دارم، باز میرسم به عدم آشنایی به قوانین و کمبود عزت نفسم.
اگه بخواهم مثالی از زندگیم بزنم که این مسئله حمایتگری و مراقب واضحتر بشه اینه که در تمام مسافرت هام حداقل یکی از نزدیکانم رو همراه خودم به مسافرت برده ام.و این روحیه حمایتگری در همسرمم به همین شدت وجود داره که سبب میشد ما تنهایی به مسافرت نریم زیرا باور داشتیم تنهایی بهمون خوش نمی گذره و وقتی باوری می سازی جهان موارد مشابه بیشتری رو در زندگی نشونت میده و باورتو تقویت میکنه بگونه ای که چند سال پیش که بعد مدتها تصمیم گرفتیم تنهایی بریم شمال در اونجا با همسرم دعوامون شد و وقتی برگشتیم همسرم میگفت دیدی گفتم تنهایی نریم. اصلا بهم خوش نگذشت.
وقتی به آن سالها فکر میکنم می بینم دلیل و ریشه این تفکر این بود که ما حال خوشمان را به حضور دیگران گره زده بودیم. واین مسئله اساسی ای است که خیلی در رایطه ها بولد است و آنرا دائمآ در روابط میبینم.
وقتی که با خودت در صلح نباشی ، وقتی خودت رو دوست نداشته باشی، وقتی لذت بردن از زندگی را منوط به لذت بردن دیگران کنی، وقتی دنبال شاهد و گواه برای تائید خوشبختی زندگیت بگردی آنوقت به جای اینکه لذت و شادی رو در درونت جستجو کنی؛ آنرا در ارتباط با دیگران جستجو می کنی.
این باورهای اشتباه و جنبه حمایتگری و مراقب بودن سبب شده بود که از قبل تمام برنامه ریزی های لازم را انجام دهم. مکان های اقامتی را از قبل رزروکنم. بهترین مکان اقامتی را به جای خودم به همراهانم اختصاص دهم و در این مورد روحیه مراقبتی همسرم از من شدید تر بود.خلاصه لذت و آسایش همراهانمان را به خودمان ترجیح بدیم تا خاطره خوبی از مسافرت با ما داشته باشند! به همین دلیل همه فامیل منتظر بودن که ما کی مسافرت میریم تا خودشون رو دعوت کنند! و سر این مساله هم دلخوری پیش می آمد و دیگران خودشان رو محق می دونستند که چرا به ما نگفتند همراهشون بریم!
یا در خصوص روحیه ناجی بودن که جزء پاشنه آشیل های من است و با آموزشهای استاد تونستم این مورد رو خیلی بهبود ببخشم بگونه ای عمل می کردم که می خواستم نقش و وظیفه دیگران رو بعهده بگیرم و دایه دلسوزتر از مادر می شدم! خیلی از وقت و انرژی ام رو صرف دیگران می کردم و نتیجه هم قابل پیش بینی و مشخص بود.
بعد از آشنایی با استاد
آموزش های استاد همواره باعث رشد من در همه جنبه ها شده است.زیرا وقتی قوانین را درک می کنید.اجرای قانون همه ی جنبه های زندگی را در بر می گیرد.اینکه:
من مسئول خوشبختی دیگران نیستم
من توانایی تغییر دیگران را ندارم
من به فرکانس دیگران دسترسی ندارم
حال خوب، مسئله ای درونی است نه بیرونی
افکار و ورودی هایم زندگیم را رقم میزند و من خالق زندگی خویشم
سبب شد دیدگاهم به زندگی؛ به خودم ؛ به اطرافیانم و به دیگران تغییر کند.دیگر مشاور و سنگ صبور آه و ناله دیگران نشدم! دیگر حال خوبم رو وابسته به حضور هیچکسی در زندگیم نکردم. حتی فرزندم! دیگر خودم را مسئول حال خوش دیگران نمی دانم. دیگر برای لذت بردن دیگران از زندگیشان، خودم را فنا نمی کنم. دیگر ترجیحم در زندگی بودن با خودم است؛ لذت بردن از خودم است ؛ ایجاد حال خوب درونی است؛ قضاوت نکردن دیگران است؛ تمرکز کردن روی خودم به جای تمرکز بر دیگران است (حتی فرزندم).و این آرامش و حال خوبم، این لذت درونی؛ این در صلح بودن با خودم و دیگران؛ این رها بودن و عجله نکردن و لذت بردن از مسیر و آسان شدن برای آسانی ها نتیجه استفاده از آموزش های استاد است و هنوز خیلی کار دارم تا رسیدن به وضع مطلوب و باید بیشتر و بیشتر روی خودم کار کنم و یاد بگیرم و عمل کنم.
وقتی این تغییرات در من رخ داد خیلی ها تعجب می کنند از سبک زندگیم، از سبک غذائیم، از اینکه تنهایی میرم سفر و حضور دیگران برایم الزامی نیست. از این که بدون اطلاع و به صورت هدایتی سفر می کنم (در حالی که قبلا از یکماه پیش همه می دانستند من قراره سفر برم خخخ). اما نظر دیگران برایم کوچکترین اهمیتی ندارد.خیلی از نزدیکانم با شوخی به من می گفتند ما همان اسداله قبلی رو دوست داریم و منم با لبخند بهشون میگم آن اسداله دیگه مُرد!
مطمئنم با استمرار این مسیر و استفاده بیشتر از فایلها و دوره ها، بخصوص دوره عشق و مودت در روابط، روابط خانوادگی و اجتماعی ام دائمآ بهتر و بهتر خواهد شد.یاحق
سلام آقای زرگوشی عزیز
لذت بردم از خوندن نوشته هاتون . این جور مقایسه ها که قبلا چطور رفتاری داشتم الان چه رفتاری دارم باعث میشه آدم بفهمه چه تغییراتی رخ داده و شما چقدر تغییرات مثبت داشتید تبریک میگم بهتون که انقدر خوب رو خودتون کار کردید.
اونجا که گفتید اطرافیان میگن ما همون اسدالله قبلی رو دوست داشتیم منم این تجربه رو دارم . چون قبلا بیشتر رفتارهامون به سود دیگران بود ولی الان با آشنایی با قانون تمرکزمون رو خودمونه و بجای سود رسوندن به دیگران ، گوش دادن به درد دل دیگران و… توجهمون به حال خوب خودمونه و به دیگران سرویس نمیدیم و اونا قطعا ازاین بابت خوشحال نیستن و این خودش ینی داریم کارمونو درست انجام میدیم .
امیدوارم تو این مسیر بهترینها رو تجربه کنید
سلام و درود بانو
هر فایل یا دوره ای از استاد گرانقدر و حتی کامنت های دوستان عزیز دری از آگاهی به روی باز می کند تا انسان بهتری باشیم و کیفیت زندگی مان را ارتقا بدیم و بیشتر از نعمت های بیشماری که خداوند بهمون بخشیده بهره بگیریم.
تبریک میگم بهتون که شما هم همچنین تجربه ای رو داشتید.نشون میده متعهد به عمل به قوانین هستید. چقدر ما ندانسته به خودمون ظلم کردیم و روز به روز از خودمون دور شدیم و فاصله گرفتیم. به قول شاعر آنچه خود داشتیم زبیگانه تمنا کردیم. بیگانه منظور افراد غریبه نیست بلکه هر آنچه بیرون زخودمان است، برایمان غریبه است. زیرا ما به فرکانسش دسترسی نداریم.
ممنونم که برایم نوشتید تا یکبار دیگه قانون رو با خودم مرور کنم. برایتان سلامتی و سعادت و ثروت و حال خوش درونی آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
سلام آقاى زرگوشى عزیز
مثل همیشه کامنتتون پر از آگاهى و درس بود .
چقدر خوب به خودشناسى رسیدید و دلیل و ریشه رفتارهاتون رو شناسایى و برطرف کردید .
تبریک میگم و تحسین میکنم که تونستید این تغییرات بزرگ رو در خودتون ایجاد کنید.
-چقدر این باورهایى که گفتید عالین و همشون برمیگرده به اینکه باور کنیم همه ى اتفاقات زندگیمون بدون استثناء حاصل افکار و باورهاى خودمون
(من مسئول خوشبختی دیگران نیستم
من توانایی تغییر دیگران را ندارم
من به فرکانس دیگران دسترسی ندارم
حال خوب، مسئله ای درونی است نه بیرونی
افکار و ورودی هایم زندگیم را رقم میزند و من خالق زندگی خویشم)
جواب به این سوال استاد واسم سخت بود. امیدوارم بتونم به جواب هایى برسم که بهتر خودم رو بشناسم .
دوست عزیز بهترین ها رو براتون آرزو میکنم .
سلام و درود بانوی عزیز
ممنونم از لطف و محبت همیشگی تون خانم بیگدلی فر عزیز. با کامنتتون فلش بکی به گذشته ام زدم و دیدم با اینکه من هرگز مقاومتی در برابر آگاهی های استاد نداشته ام ولی خیلی از چیزها رو به مرور زمان و استمرار در مسیر تونستم درک کنم. مثل خالق بودنمان یا نحوه عمل کردن فرکانس ها و باورها . و میدونم هنوز مانند کسی که تازه الفبا رو یاد گرفته راه درازی پیش رو دارم و خیلی باید روی خودم کار کنم تا بتوانم جبران کاستی های گذشته ام رو بکنم. ولی از اینکه در مسیرم و دارم یاد میگیرم لذت میبرم. به همین دلیل بیشترین وقت روزانه من گوش دادن؛ دیدن یا بودن در این سایت الهی است که بواسطه آن دوستانی دارم مثل شما که فارغ از شهر و کشور و دین و مذهب؛ مثل اعضای خانواده ام هستند و با اینکه ندیدمشون ولی احساس نزدیکی و آشنایی باهاشون دارم.
ام البنین عزیز برای نوشتن مقاومت نداشته باش. نمیخواد از قبل تو ذهنت فکر کنی یا مطلب بنویسی.همین که شروع به نوشتن کنی مطالب خودش میاد و هر چیزی به ذهنت اومد گزینش نکن و بنویس حتی اگه به ظاهر ربطی به موضوع نداشته باشه.وقتی تکاملت رو طی کردی به خودت میای میبینی گاهی مثل من انگشتهام از نوشتن خسته شدند اما ذهنم اجازه نمیده و میگه اینم بنویس، اینم بگو و وقتی به خودم میام میبینم ساعتها گذشته و من گذر زمان رو احساس نکردم.
ممنونم که برام نوشتید برایتان در این مسیر زیبا رشد روز افزون و لذتو حال خوب آرزو میکنم.یا حق
سلام و دورود آقا اسداله عزیز
ممنون که همیشه پاسخ هاتون راهنماى خوبى واسم هست .
خیلى خوشحال و شاکرم که خانواده اى دارم که اینقدر عالى راهنماییم میکنن و ازشون درس میگیرم .
چقدر خوب به مقاومتم براى کامنت نوشتن اشاره کردید ، دقیقا همینه که میگید.
بسیار ممنونم بابت کامنت زیباتون، آرزو میکنم در پناه حق سلامت و شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید.
منم همین اسداله رو دوست دارم
سلام ب رفیق توحیدیم در این مسیر الهی
دقیقا منم همیشه نقش دکتر رو داشتم ک باید حال همه رو خوب میکردم !!! یادمه چندبار یکی از بچه های باشگاه ک رژیم غذایی داشت ساعت 3 صبح ب من زنگ زد ک من ضعف کردم چیکار باید بکنم ک منم حسابی قاطی کردم و بلاکش کردم!
و چندین بار هم دوستانم در باشگاه آسیب مفصلی دیدن ک من میبردمشون پیش ی دکتر سنتی ک خوبشون کنه و جالبه این اتفاق چندین بار برام تکرار شد و الان میفهمم ک این الگوهای تکراری نشات گرفته از چی میتونه باشه ک همیشه من خودمو مسئول خوب کردن حال دیگران میدونستم ولی خب بیش از یکساله ک دیگه این الگو شکسته شده و الگوهای خوب جایگزینش کردم ک من فقط مسئول حال خوب خودم هستم و دیگه تمام توجه و تمرکزم فقط روی احساس خودمه و اصلا کاری ب هیچ کس ندارم و بلطف خدا اتفاقات قدیم هم دیگه تکرار نشد و منم این رضا رو دوست دارم …….
درپناه خداوند باشید
سلام و درود آقا رضای گل
می دونم به لطف آموزش های استاد و این سایت الهی همیشه حال دلت خوش است. رضا جان هر وقت پروفایلتو میبینم یاد باشگاه میفتم و میگم منم مثل رضا باید این بدنو بهتر و بیشتر بسازم. کودک درونمم قلقلکم میده که یه عکس از باشگاه بذارم پروفایل خخخ.
از وقتی که استاد بحث الگوهای تکرار شونده رو مطرح کردند، دیگه شاخک های هممون تیز شدن و از اتفاقات زندگیمون سرسری عبور نمیکنیم و هر اتفاقی چه خواسته چه ناخواسته تلنگری بهمون میزنه تا یه لحظه در زندگیمون مکث کنیم و زندگیمان رو بیشتر آنالیز کنیم تا شناختمون از خودمان و رفتارهامون بیشتر بشه.
خوشحالم بابت تمرکز بیشتر رو خودت و احساس مسئولیت نکردن بی جا نسبت به دیگران! صمیمی ترین دوستای من هم اسم شما هستند آقا رضا .منم این آقا رضا رو دوست دارم و برام گل سرسبد آقا رضاهاست.بدرخشی رفیق.یا حق
سلام به دوست ارزشمندم اسداله عزیز
چقدر کامنتت پرمحتوی وعالی بود مثل همیشه احسنت به تو
آرزو میکنم در مسیری که قرار گرفتی همیشه به سمت بهترینها وآسانیها هدایت بشی
وقتی که با خودت در صلح نباشی ، وقتی خودت رو دوست نداشته باشی، وقتی لذت بردن از زندگی را منوط به لذت بردن دیگران کنی، وقتی دنبال شاهد و گواه برای تائید خوشبختی زندگیت بگردی آنوقت به جای اینکه لذت و شادی رو در درونت جستجو کنی؛ آنرا در ارتباط با دیگران جستجو می کنی.
سلام ودرود فهیمه عزیز
مراتب ارادت و تشکر مرا پذیرا باشید بانو جان.ممنونم بابت لطف و حضور همیشگی تون. دیدگاه زیباتون رو در فایل این جلسه مطالعه کردم و احسنت گفتم به تلاش و جهادی که در ساختن زندگیت داشتید. امیدوارم در این مسیر زیبا خداوند درهای نعمت و رحمت بیشتری به رویت بگشاید. بهترینها رو برات آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
سلام به اسداله عزیز ممنونم وظیفه خود دونستم هم به رسم ادب وهم تشکر در جواب کامنتتون بنویسم من از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم میدونید آقا اسداله تو کامنتی که برام نوشتی تمرینات فیزیوتراپی را با احساس خوب انجام بده هرروز که می رفتم این جمله ات تو گوشم زنگ میخورد به هرنحوی تمرکزم را میزاشتم رو سلامتیم واحساس خوب فکر میکنم دویا سه روز شد که دکتر بهم گفت عالیه پیشرفتت وفیزیوتراپی ام شد دو روز تو هفته ازت بی نهایت ممنونم میدونم کلامی بود از طرف خداوند که با قلم شما به من گفته شد واین قانون بدون تغییر خداونده احساس خوب = اتفاقات خوب والاترین بهترینها را برات آرزو میکنم
حق نگهدارت شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید
سلام و درود فهیمه عزیز
چقدر خوشحال شدم از اینکه گفتید سلامتیتون خدا رو شکر بهبود پیدا کرده.
کامنتت این باور رو در ذهنم بولد کرد که هیچ چیز در این دنیا به خودی خود معنا نداره و این ما هستیم که با نوع نگاهمان به اتفاقات زندگیمان معنا می بخشیم.
و واقعیتش نیز همینست که جهان به دید نظاره گرش واکنش نشان می دهد.
نوع نگاه ما به مسائل و اتفاقات زندگی باعث میشه جهان به این نگاه واکنش نشون بده و اتفاقات و شرایطی رو برای ما به وجود بیاره که آن نوع نگاه رو تائید می کنند. و اینگونه است که ما خالق زندگی خویشیم!
فهیمه عزیز شما قهرمان زندگیتون هستید و داشتن سلامتی کمترین حق شماست.مطمئنم طبق قانون بدون تغییر خداوند که در عین سادگی بسیار ژرف و عمیق است ( احساس خوب = اتفاقات خوب) روند بهبودتان شتاب بیشتری میگیرد و بزودی سلامتیتون رو بدست میارید و با دادن خبرش ما رو خوشحال می کنید.
گفته بودید … کلامی بود از طرف خداوند که با قلم شما به من گفته شد… اگر غیر از این بود آیا ممکن بود تاثیری داشته باشد؟؟؟
هر آنچه می نویسم رو خداوند در همان لحظه به ذهنم می آورد و من فقط مینویسم وگرنه امکان نداشت بتوانم در روز کامنت های طولانی بنویسم و یا حتی حرفی برای گفتن در جواب کامنت دوستان عزیزم داشته باشم. ارزو می کنم این انرژی مثبتی که از این سایت الهی می گیرید روز به روز موجب بهروزی و رشد شما در همه جنبه های زندگیتان شود. یا حق
هزاران درود به شما برادر بزرگوارم
افرین به شما اول : برای تشخیص نقاط ضعف تون یا همون پاشنه ها آشیل رفتاری
و دوم : گامهای مناسب برای برطرف کردن رفتارهایی که به نوعی حتی در جامعه ما ارزش محسوب میشه…
و به اشتباه اسمهای زیبایی برای این رفتارها در نظر گرفته میشه مثل: روحیه ایثارگری…
حس نوع دوستی…
جوانمردی ….
فداکاری و……
و برای ریشه ایی از میان بردن برخی رفتارها ، با توجه به مقدس نمایی ها و مقدس جلوه دادن ها در فرهنگ ما در ابتدا کمی ترسناک به نظر میاد…
و واقعاااااااااا شجاعت زیادی میخواد که بتونی گامی برداری و بری در دل ترسها و دیگه به قول جامعه نخوای فداکار باشی… نخوای دلسوز باشی …
واقعاااااااااا شجاعت میخواد و جاداره همین جا بهتون خدا قوت و دست مریزاد بگم و هزاران بار تحسین تون کنم به خاطر این شجاعت تون…
خیلی خوب درک کردم شرایط تون رو چرا که من و همسرم مدتها در جا میزدیم و گویا زنجیر بودیم به همین رفتارهای به ظاهر پسندیده…
و وقتی شروع کردیم روی خودمون کار کردن خداوند به صورت معجزه آسایی شرایط مهاجرت ما رو از شهری به شهر دیگه فراهم کرد تا بتونیم با دور شدن از محیط امن مون ، زمان خودسازی بیشتری در اختیار داشته باشیم …
به قول معروف: کار خوبه خدا درست کنه… چرا که خداوند هرگز کار ناقصی انجام نمیده و وقتی دستت در دستان پر مهر او باشه لاجرم تو رو به سمت تکامل سوق میده…
فقط کافیه در مسیر باشیم و وقتی راه رو از بیراه شناختیم تعللی در رفع اون نکنیم… گام اول رو برداریم گام بعدی و بعدی و بعدی رو خداوند برامون برخواهد داشت..
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
براتون سراسر عشق و نور الهی میطلبم
سلام و درود بر شما بانو ی عزیز
همه چیز بر می گرده به آگاهی! وقتی که من نسبت به رفتاری آگاه می شوم، آنگاه این آگاهی تبدیل به منطقی قوی برای جایگزینی و غلبه بر ساختار قبلی ذهنم می شود. و وقتی برای ذهنم منطقی شد ، آنوقت جایگزینی و تغییر ذهنیت و باور راحت اتفاق می افتد.
داشتن عزت نفس و دوست داشتن خودمان بسیار اهمیت دارد. زیرا وقتی با خودت رفیقی، وقتی خودتو در آغوش میگیری، وقتی با خودت در صلحی، آنوقت زیر پات محکمه، آنوقت دیگه برات نظر آشنا و دوست و فامیل و غریبه اهمیتی نداره، آنوقت دیگه نیرو و انرژیت رو صرف قانع کردن یا تغییر یا تاثیر بر نظر دیگران نمی کنید. آنوقت در برابر هر قضاوتی با یه لبخند عبور میکنید و اگر کسی بر اثبات نظرش پافشاری کرد، دلیل و برهان و مثال و شاهد آورد،قانعش نمی کنید؛ سعی نمی کنید نظرش رو تغییر بدید یا خودتون رو تبرئه کنید. و باهاش بحث نمی کنید.زیرا بحث کردن یعنی تلاش برای تغییر دیگران که نتیجه اش مشخص است! برای حال خوبتون خیلی ارزش قائل می شید و در جوابش به این جمله بسنده میکنید که حق با شماست!!! والسلام. اینگونه اجازه نمی دید کسی بتونه به فرکانس شما دسترسی پیدا کنه و بخواد حالتون رو خراب کنه!
وجیهه بانو،خواهر عزیزم؛ همواره برایم شما و سید حبیب ستودنی
و قابل تحسین هستید.همین که در این سایت هستید و دارید از این معرفت و آگاهی الهی بهره می گیرید خودش کلی نتیجه است.اصلا مگه چند نفر همسن و سال شما و آقا سید حبیب میتونند همچین کامنت هایی بنویسند؟ من فقط میتونم به احترامتون برخیرم و در مقابلتون تعظیم کنم و یک کف حسابی براتون بزنم.
نگاه توحیدیتان را می ستایم؛ ایمانتان را می ستایم زیرا یکی از نشانه های صالحان همین توکل به خداوند و مهاجرت است.
بهترین و گرمترین و بالاترین درودها را نثارتان میکنم.آرزو میکنم لحظه لحظه زندگیتون عشق باشد و نعمت و ثروت .
ممنون که برای این برادر کوچکت نوشتید،به دیده منت خواندم و به دیده منت جواب دادم. به دستان پر قدرت خداوند می سپارمتون خواهر عزیز.یا حق
سلام به شما برادر بزرگوارم
بسیار سپاسگزارم ازتون بابت ارسال این کامنت ارزشمندی که پر از آگاهی و سرشار از مِهر است..
ممنونم که چقدر عالی مرور کردین اهمیت آگاهی رو در ارتباط اجتماعی و فردی ، دقیقاااااااااااااا باهاتون موافقم که تغییر درست از زمانی آغاز میشه که آدم شروع میکنه به خودشناسی و دریافت آگاهیِ الهی و شناخت جایگاهش در این عالم، که نتیجه این شناخت صلح درونی و نتیجه این صلح درونی آرامش و آرامش و باز هم آرامش است….
جناب زرگوشی عزیز
برادر خوبم
لطف شما منو یاد این قسمت از دعای کمیل انداخت:
کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ
خدایا چه بسیار ستایش نیکویی که شایسته آن نبودم و تو در میان مردم پخش کردی..
ممنونم از لطفتون
ممنونم از خدایی که منو هدایت کرد تا در این مأمن الهی ، نورِ قلبهایی از پاره های وجودش رو دریافت کنیم…
از طرف خودم و سید حبیب عزیز از شما به خاطر صفای قلبتون سپاسگزاریم .
شما برادر بزرگوارِ من هستید
و امیدوارم در کنار همسر نازنین و دختر زیبارو تون بهترین و شیرین ترین تجربه های عالم رو بچشید…
از خداوند میخوام سراسر غرق در عشق و نور الهی باشید.
سلام آقای زرگوشی واقعا کامنتی که نوشتین دقیقا مثل اتفاقاتی بوده که در زندگی من افتاده وقتی داشتم کامنت رو میخوندم تمام این اتفاقات اومدن جلوی چشمم چقد خوبه که خودمون رو قبل از آشنایی با استاد وبعد از آشنایی بسنجونیم اونوقت متوجه تغییر در خودمون میشیم ازتون سپاسگزارم به خاطر کامنتی که نوشتی
سلام و درود بانوی عزیز
خدا وند رو شاکر و سپاسگزارم که کامنت من سبب شده مروری بر گذشته داشته باشی تا معیاری داشته باشی برای سنجش تغییرات و رشد و پیشرفتی که در مسیر کسب کرده اید.
اتفاقات زندگی ما بقدری تدریجی و بدیهی اتفاق می افتند که متوجهشان نمی شویم و ذهن نجواگر ما هم دائمآ در کار و تلاش است تا نتایج و تغییرات ما را کوچک و کم اهمیت نشان دهد.
تلنگری مانند این فایل سبب میشه بیاد بیاوریم و ببینیم تغییرات و نتایجمان را.دلیل تاکید استاد در شروع دوره ها به نوشتن چکاپ فرکانسی، همین مسئله است.تا معیار و میزانی برای تائید نتایجمان داشته باشیم تا بتوانیم با یادآوری آنها به خودمان نجواهای ذهنمان را خاموش کنیم.
ممنونم از اینکه نظرتون رو منتقل کردید.برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
به نام الله
سلام بر اسدالله جدید و محکم
خدا را صد هزار مرتبه شکر برای تغییرات وسیع و عظیمی که درونی است و شما تونستی باورهای عالی را در خودت ایجاد کنی
در تک تک جملاتت ترمز و باور بود
خیلی عالی نوشته بودی
حرف دل بود همه و همه درست این مهمه که همه درسته
ممنون
خدا را شکر برای وجودت
سلام و درود بانوی عزیز
ممنونم از شما که وقت گذاشتید و کامنت طولانی منو مطالعه کردید و بازخوردی که داشتید رو منتقل کردید.
به خوبی اشاره کردیدبه ترمزهای فراوان!!!
و واقعآ همینست! اگر این ترمز ها نبودند. به محض شکل گیری خواسته، دریافتش می کردیم زیرا به گفته خداوند به محض درخواست، خداوند اجابت می کند و این ما هستیم که مانع می شویم. این ما هستیم که سد ایجاد کردیم.این ما هستیم که مانع می شویم و اجازه نمی دهیم خواسته هایمان را دریافت کنیم.به همین دلیل خیلی کار دارم خودمو بیشتر بشناسم تا بتوانم این ترمزها رو رفع کنم و دری به سمت خواسته هایم بگشایم. ممنونم دوست عزیز که برام نوشتید. برایتان بهترین ها رو آرزو میکنم.یا حق
سلام آقای زرگوشی
لذت بردم از کامنت زیباتون خیلی خوب روی خودتان کار کردید و خیلی خوب درک کردید اینکه گفتید. اطرافیان می گند همان اسداله قبلی را می خواهم من هم تجربه داشتم یا به من می گفتند خودخواه الان هم سرکار دارم می بینم چون مطابق میل بقیه کار نمی کنم و بقیه سرویس نمی دهم خوشایندشون نیست هر چند بعضی اوقات اذیت می شم ولی ادامه می دهم چون آنقدر به خاطر باورهای اشتباه از جهان چک ولگد خوردم که جای دردش روی بدنم هست وقتی میخواهم به قبل برگردم سریع به خودم یادآوری می کنم هر چند خیلی هنوز کار دارم موفق باشید
سلام و درود خانم کرمی عزیز
زهرای عزیز وقتی کامنتتون رو خوندم این نکته در ذهنم جرقه زد که اعضای این سایت که آگاهانه و داوطلبانه برای تغییر آمده اند، عامه مردم از تغییر می ترسند!
وقتی به گذشته ام نگاه می کنم میبینم خودمم همینجور بودم. اصلا برای من تغییر نکردن یک ارزش بود!!!
به خودم افتخار می کردم که همان آدم سابقم و دیگران را نگران نمی کنم با تغییرم و می تونن با همان ذهنیت قبلی هر چند سال هم گذشته باشه، منو با همان افکار و خصوصیات ملاقات کنه و روی من حساب کنه! و چقدر این باور وحشتناک بود. در حالی که اگر ما دو روزمان هم شبیه به هم باشیم یعنی خسران و ضرر کرده ایم. چه برسه به اینکه سالها نخواهیم تغییر کنیم!
اطرافیان و نزدیکان ما دوست دارند سریع به افکار و باورهای ما دستری داشته باشند تا بتونند راحتتر نیازها و خواسته هایشان را برآورده کنند.دوست ندارند ما تغییر کنیم زیرا دوست ندارند پیش فرض های ذهنی شان در مورد ما تغییر کنه. دوست ندارند جایگاهشان در ذهن ما دچار تغییر شود. و این مسئله برایشان بیشتر از ما ناخوشایند است!
بهتون تبریک میگم زهرای عزیز که قدم در این مسیر گذاشتید تا کیفیتخودتون و زندگیتون رو ارتقا بدید. برایتان در این مسیر زیبا سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق
خدایا هزاران هزار مرتبه شکر بخاطر هدایت امروزم
خدایا شکرت که من هدایت شده هستم
آقای زرگوشی سپاس گزارم ازتون بخاطر کامنت بی نظیرتون
این تغییر تون درم از قوانین که پیدا کردیند و عمل کردن به قانون قابل تحسین هست
واقعا دوره کشف قوانین جهاد اکبری به پا کرده
انشا.. هر روزتون بهتر از روز قبلتون باشه
هر روز توحیدی از روز قبلتون باشیند
و بیایند رد پا از خودتون بزارین و ما هم از اگاهیهاتون استفاده کنیم
داشتن چنین استادی افتخار برام
خدایا شکرت خدایا شکرت که من و تو فرکانس این سایت توحیدی قرار دادی
خدایا تو من و هدایت کردی به این سایت توحیدی
خدایان کردی که کنار این دوستان توحیدی باشم
خدا جونم خودت هدایتم کن که درک کنم این قانون و عمل کنم
خدا جونم تنها تو را میپرستم و تنها از تو هدایت میخوام
البته که این حس و حال خوبم من و کیلومترها کیلومتر نزدیک و نزدیکتر داره میکنه به خواسته هام
خدایا شکر شکرت شکرت شکرت شکرت
سلامت،شاد،خوشبخت،ثروتمندو سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشند
سلام و درود خانم فلامرزی عزیز
چقدر شکرگزاریتون زیبا بود بانو جان!
چقدر قدردان نعمت ها و داشته هایمان بودن زیباست!
چقدر همین سپاسگزاری و شکر گزاری بابت این هدایت زیباست!
چقدر شکرگزاری بابت حضور در این سایت زیباست!
چقدر شکرگزاری بابت حضور استاد در زندگیمان زیباست!
و چقدر نعمت دانستن این سایت درک بالایی می خواهد!
نگین عزیز بهتون تبریک میگم بابتفهم و درک بالاتون. مطمئنم این شکرگزاری ها و قدردانی ها در سیستم بدون تغییر خداوند بدون پاسخ نخواهد ماند و جهان در زندگیتان موارد بیشتری از قدردانی و سپاسگزاری قرار خواهد داد.بدرخشی دوست عزیز.یا حق
سلام به اسداله عزیز!
من که اون اسداله قبلی رو نمیشناختم، که به قول خودتون دور از جون مُرد…ولی این اسداله رو به شدت تحسین میکنم و خدا رو شکر میکنم به خاطر وجودش در خانواده ی جدیدم!
یه نکته که توی دیدگاهتون برام بولد شد و منو به فکر فرو برد گره زدن حال خوش به حضور دیگران بود! من الان خیلی وقت ها خودم با خودم خوش هستم، ولی هنوز کار دارم توی این زمینه! مثلاً خیلی وقت ها احساس میکنم خوشی من گره خورده به حضور خواهرم و همسرش و مخصوصاً خواهرزاده م (تینا) که ساکن آمریکا هستن، ولی چون به ما نزدیک هستن تقریباً ماهی یا دو ماهی یک بار میان اینجا (کانادا). تینا 9 سالشه و من از بچگیش خیلی بهش نزدیک بودم و با اینکه خودم بچه ندارم احساس میکنم مثل بچه ی خودم دوسش دارم…یه بار برای خواهرم یه عکس که تو اینستاگرام دیده بودم فرستادم، نوشته بود خوهرزاده داشتن اینجوریه که تو یه بچه داری که خودت به دنیا نیاوردیش! من واقعاً همین حس رو به تینا دارم. الان تقریباً یه کمی میفهمم که وقتی داشتم از ایران میومدم کانادا مامانم چه احساسی داشت! چون الان خودم هم هر موقع تینا داره از اینجا میره احساس میکنم قلبم داره کنده میشه…ولی این چند دفعه ی اخیر خدا رو شکر خیلی بهتر احساسم رو کنترل کردم که آدم حتی بچه ش هم نباید انـــــقدر براش مهم بشه که حال خوبش گره بخوره به حضور اون و روش تمرکز کنه! (مطمئنم وقتی مامانم (فاطمه سلیمی) داره این کامنتو میخونه با خودش میگه “تو عمراً اگه بفهمی من چه احساسی داشتم وقتی داشتی میرفتی” خخخخخخ)
یه چیزی که توی کامنت خودم هم نوشتم اینجا دوباره مینویسم تا برای خودم تکرار بشه…
مهم ترین رابطه ی ما، رابطه ی ما با خودمونه! تمام رابطه های دیگه، رابطه با همسر، فرزند، پدر، مادر و … در اولویت های بعدی قرار دارن.
ممنونم از شما اسداله عزیز به خاطر کامنتتون که در عین سادگی به عمق دل آدم میشینه!
در پناه خدا بهترین ها رو براتون آرزو میکنم!
سلام و درود بر یاسمن زیبای خنده رو
هر وقت میخواهم جواب کامنت شما رو بدم وقتی به احوال خودم توجه میکنم میبینم غرق لبخند و خنده ام.الان که از محل کارم دارم این کامنتتو مینویسم با خودم میگفتم اگه کسی منو با این احوالم ببینه میگه طرف یه چیزیش کمه که داره با خودش میخنده خخخخ
میخواستم اینو باز تاکید کنم چقد حال خوب داشتن ساده است! چقدر حال خوب انتقال دادن راحته!
وقتی میشه با یه عکس پروفایل حال خودمون و دیگرانو خوب کنیم، چرا این لطفُ در حق خودمان و دیگران انجام ندیم؟؟؟ بازم ممنونم بابت پروفایل زیباتون
یاسمن عزیز نوشته بودید :…خیلی وقت ها احساس میکنم خوشی من گره خورده به حضور خواهرم و همسرش و مخصوصاً خواهرزاده م (تینا) که ساکن آمریکا هستن… اینکه آدم از دیدار نزدیکان و عزیزانش احساس شادی و احساس خوب کنه اصلآ غیر طبیعی یا چیز بدی نیست. ولی اینکه شما حال خوبتون رو گره بزنید به حضور یا عدم حضور این عزیزان درست نخواهد بود. چرا؟؟
چون دارید حال خوبتون رو وابسته به یک عامل بیرونی می کنید! و این میتونه به شما آسیب بزنه و احساستون رو بد کنه.
وقتی استاد می گفتند همه ما روح هایی بودیم که از قبل وجود داشته ایم! و آمدنمان به این دنیا به دلیل درخواستی بوده که خودمان داشته ایم! (نه ازدواج پدر ومادرمان) و اگر پدر و مادر کنونیمان ما رو به دنیا نمی آوردند این خواسته توسط یک زوج دیگر محقق می شد! یعنی پدر و مادر ما فقط واسطه اند برای این انتقال! و وقتی کلام خداوند در قرآن خطاب به نوح را میخوانیم که در برابر درخواست نوح برای نجات فرزندش می گویند ای نوح از جاهلان نباش!!! (یعنی خودت رو به نفهمی نزن! گاهی وقتا ما میدونیم یه کاری غلطه ولی باز انجامش می دیم) اون پسر تو نیست!!!
این آگاهی ها سبب میشه بدونیم اصل چیه فرع چیه؟ این احساستون رو مقایسه کنید با احساس حضرت ابراهیم آنهم وقتی که اسماعیل تازه متولد شده و همسرش را در بیابانى خشک و بى آب و علف به دستور خداوند جا گذاشت. مگر غیر از این میتونه باشه که آن بزرگوار این آگاهی ها رو درک کرده بود و ایمانی راسخ به خداوند و سیستم جهان داشته که اینقدر قاطع تصمیم گرفته و عمل کرده!
هر چقدر که حضور خداوند و هدایت هر لحظه اش را در زندگیمان باور داشته باشیم و آنرا بیشتر و بیشتر احساس کنیم آنوقت است که این احساس رهایی، این احساس آزادی، این احساس لذت و حال خوب درونی، این نگران نبودن بابت چیزی، این غمگین نبودن از دوری کسی … در ما بیشتر و بیشتر می شود. مگر غیر از اینست که خداوند می فرمایند مومنان نه غمی دارند و نه ترسی
وقتی طرز تفکر، نوع نگاه و نگرشمان را به هر موضوعی به گونه ای تغییر میدهیم که به ما احساس بهتری می دهد این به ما نشان می دهد که راه درست و کار درست چیست؟ و اینو به خودم دارم میگم که قدردان و شکر گذار حضور عزیزانم در زندگیم باشم اما احساس مالکیت و تصاحب نسبت بهشون نداشته باشم.همه از خدائیم و به سمت او بر می گردیم. و این دو روز دنیا سرگرمی و بازیچه و فرصتی است که ما خودمان را رشد بدیم و ظرف وجودمان رو برای نزدیکی به خداوند افزایش بدیم.هر کی ام خواستی، هر چی ام خواستی خدا برات فراهم میکنه!
یاسمن جان چه زیبا نوشته ای مهم ترین رابطه ی ما، رابطه ی ما با خودمونه! حالا سوال من اینه چرا مهم ترین رابطه ی ما، رابطه ی ما با خودمونه؟!! تا حالا بهش فکر کردی؟
جوابی که من برای این سوال دارم اینه که من جزئی از خدا هستم و روح خدا در من دمیده شده.وقتی من رابطه ام با خودم درست بشه، آنوقت رابطه ام با خداوند میزان میشه.و وقتی رابطه ام باخداوند میزان بشه مثل قطره به دریا وصل میشم .آیا آنوقت کسی میتونه ادعا کنه من انسانم؟!! آیا غیر از این خواهد بود که من تجلی خداوند بر روی زمینم!!! آیا خداوند نگرانه؟ آیا خداوند دلتنگه؟ آیا خداوند بی قراره؟…
حرفام بازم به درازا کشید ببخشید. بابت داشتن یه خانواده عباسمنشی اونم از نوع فعالش بهتون تبریک میگم واقعآ. چه سعادتی بیشتر از این که نزدیکانت هم مدارت باشند و حرف و کلامت رو بفمند و درک کنند.از همینجا برای این خانواده دوستداشتنی آرزوی سلامتی و سعادت و خوشبختی دارم.یا حق
سلام مجدد به اسداله عزیز!
خیلی سپاسگزارم از تعریفی که از عکس پروفایلم میکنید همیشه…و خوشحالم که باعث میشه لبخند به لباتون بشینه!
پاسختون خیلی پر محتوا بود و به دلم نشست…میدونین…من بعضی وقت ها احساس میکنم حد و مرزها رو خوب نمیتونم تشخیص بدم…البته بعضی وقت ها، نه همیشه!
مثل همین موردی که تعریف کردم و شما گوشزد کردین که “اینکه آدم از دیدار نزدیکان و عزیزانش احساس شادی و احساس خوب کنه اصلاً غیر طبیعی یا چیز بدی نیست”
هرچند که توی همین لحظه های سردرگمی هم هر موقع حواسم باشه و به خدا رجوع کنم و ازش سوال کنم، جواب رو بهم میگه و هدایتم میکنه! خدایا شکرت که طعم شیرین هدایت رو به ما چشاندی!
خیلی خوب گفتین، حضرت ابراهیم بهترین نمونه ست برای اینکه به یادش بیاریم و تلاش کنیم هیچ وابستگی به هیچ احدی در این دنیا نداشته باشیم!
تسلیمِ تسلیمِ خدا!
فقط دلخوش بودن به حضور خدا در زندگیمون…شاد بودن از اینکه اگر بندگی خدا رو بکنیم و شرک نَوَرزیم…خدا برای ما همه چیز و همه کس میشه…و هررررر آنچه بخواهیم به ما داده میشه!
قبل از اینکه جوابتون رو ببینم، به این سوال فکر کردم. جرا مهم ترین رابطه ی ما، رابطه ی ما با خودمونه؟ و دقیقاً جواب من هم همون بود…
رابطه با خودمون یعنی همون رابطه با خدا…وقتی من با خودم هماهنگ بشم، با خدا هماهنگ شدم…و اون شروعِ مسیرِ خوشبختی و سعادته!
این قسمت خیلی به دلم نشست: “ آیا غیر از این خواهد بود که من تجلی خداوند بر روی زمینم!!! آیا خداوند نگرانه؟ آیا خداوند دلتنگه؟ آیا خداوند بی قراره؟”
…
خدا رو شکر میکنم هر موقع حرفاتون به درازا میکشه :)))))
خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود ارزشمندِ شما!
بی نهایت ممنونم که وقت گذاشتین و پاسخ نوشتین!
و ممنونم برای آرزوهای قشنگی که برای من و خانواده م کردین! دقیقاً درسته! این یکی از نعمت هایی هست که من هررررر شب براش شکرگزاری میکنم که خانواده م با من هم مسیر هستن و باهم داریم رشد میکنیم و لذت میبریم در این مسیر!
در پناه خدا برای شما و خانواده ی عزیزتون آرامش و بهترین نعمت ها رو آرزو میکنم :)
سلام آقا اسدالله عزیز.
ممنونم ازتون برای نوشتن کامنت های زیباتون.
چقدر این جمله قشنگه، امید بخشه:
وقتی من رابطه ام با خودم درست بشه، آنوقت رابطه ام با خداوند میزان میشه. و وقتی رابطه ام باخداوند میزان بشه مثل قطره به دریا وصل میشم.
مرسی که دست خدا شدین و از طریق کامنت خوبتون این پیام رو رسوندین.
ممنونم برای آگاهی هایی که تو کامنتتون هست و انتقالش میدین با سخاوت.
برای خودتون و خانواده ی عزیزتون خیر در دنیا و آخرت رو از خدا میخوام.
الهی شکرت
خدای مهربانم شکرت شکرت
چقدر تو بی انتهایی
خدایا شکرت شکرت که هر چقدر هم شکر گزاری کنم کم کردم
در هر یک صدم ثانیه هم شکر گزاری کنم باز هم کم شکر گزاری کردم
آقای زرگوشی عزیز شما قابل تحسین هستند
لذت بردم از کامنتتون
یادآوری این جمله ی طلایی از استاد که ما روح های مجرد هستیم و مجرد به دنیا آمدیم و مجرد از دنیا میریم
من جزیی از خدا هستم و روح خدا در من دمیده نمیدونید چقدر این جمله به من قدرت میده
دیگه حس تنهایی نمیکنم
وابسته به یه شخص خاص نیستم
چون من و خدا همیشه باهم هستیم و داره هدایتم میکنه
به چه مسیرهایی اصلا بعضی مواقع که فکر میکنم خودم هم باورم نمیشه به خودم میگم مگه میشه
چند روز پیش داشتم پیاده روی میکردم هوا ابری بود و بعد یه دفعه آفتابی شد من گفتم خدایا میشه هوا ابری باشه که من برسم خونه خدای من خدای من عظمتت و شکر ،قدرتت و شکر ابر بالای سرم آمد تا موقعی که رسیدم خونه اطرافم آفتابی بود ولی بالای سر من ابر بود
خدایا به همین راحتی اجابت میکنی
به همین لذت بخشی من و هدایت میکنی
آخه من چطوری سپاس گزاری کنم
هر چقدر هم سپاس گزاری کنم کم کردم
شکرت شکرت شکرت
موفق،سلامت،شاد،ثروتمندو سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند
سلام و درود آقای زرگوشی عزیز
خیلی سپاسگزارم که این تجربه ی عالیتونو نوشتید و در اختیارمون قرار دادید.
چقدر شباهت داشت از نظر پاشنه آشیل شخصیتی به من این موضوع در ذهن و باور و روان من.
البته در عمل و تجربه های فیزیکی بصورت های دیگری خودشو خیلی وقتها نشون داده.
و این موارد بنیادین لازمه هر چند وقت یکبار هی تند تند باید گرد گیری بشه چون بعد از مدتی از یاد می رن، و دوباره روشو غبار میگیره و از حالت خودآگاهی به حالت ناخودآگاهی برمیگرده آدم.
و واقعاً ممنونم به این کامنت احتیاج داشتم و یادآوری خیلی خوب و گرانقیمتی بود
و چقدر عالی بدون اهمیت دادن به نظر دیگران گفتید اون اسدالله دیگه مرد. و تونستید در آرامش و
سبک بالی پیش برید و با آرامش و راحتی برید سفر.
چقدر عزت نفس و خود ارزشی مهمه. چقدر آدم سبک میشه.
چقدر کلی فشار و استرس اضافی و غیر لازم، از روش برداشته میداشته.
خوب و تندرست و دلشاد باشی برادر و هر روز بیشتر لذت ببرید عاشقانه.
سلام و درود آقا مهدی عزیز
ممنونم از حسن نظر و لطفتتون. خوشحالم که کامنتم مورد استفادتون قرار گرفته است.همانطور که استاد عزیز همیشه تاکید دارند این آموزشها و کار کردن روی خودمان باید دائمی باشد تا نتایج ما متوقف نشود.دقیقآ عین غذا خوردن یا نفس کشیدن. همانطور که با یک بار نفس کشیدن نمیتوان برای چند دقیقه نفس نکشید یا با یه وعده غذا نمیتوان یک ماه سیر بود. روح و ذهن ما نیاز به تکرار دائمی این آموزه ها دارند تا فراموش نشوند و ما را در فرکانس مربوطه نگه دارند.
برایتان در این مسیر زیبا بهترینها رو آرزو دارم رفیق.یا حق
سلام به اقای زرگوشی
بسیار زیاد تحسینتون میکنم به خاطر این کامنت گوهر بار و لذت بردم از این تغییراتی که ایجاد کردید
واقعا این تغییرات شحاعت میخاد که بری تو دل ترسهات و از اون ادم قبلی دل بکنی و خودت رو تغییر بدی تا اتفاقای تکراری تغییر کنن
اینکه همیشه عاشق خودت باشی و خودت رو دوست داشته باشی و به حرف دیگران اهمیت ندی و نگران حال بد دیگران نباشی همه فکر میکنن که خود خواه شدی هیچ کس برات مهم نیست ولی در اصل این واقعیت ماست که فقط از خودمون لذت ببریم
این احساس ترحم و گذشت برای دیگران و دلجویی از دیگران یعنی شرک به خداوند
یعنی ما نمیتونیم با خودمون احساس خوبی داشته باشیم یا طرف نمیتونه حال خودشو خوب کنه و ما باید این وسط حال خوب کنه دیگران باشیم
خداراشکر میکنم که قبلا هم حال خوب کنه دیگران نبودم الان هم که قانون رو شناختم که دیگه اصلا نیستم
اقای زرگوشی امید وارم در لحظه لحظه زندگیتون لذت تنهایی رو با خودتون ببرید
سلام و درود مهرداد عزیز
ممنونم بابت کامنت قشنگ و لطف و محبتتون
به نکات خوبی اشاره کرده بودید که برایم جالب و درس آموز بود. اینکه احساس ترحم و گذشت برای دیگران و دلجویی از دیگران یعنی شرک به خداوند! دقیقآ باهاتون موافقم زیرا همه ما به یک اندازه به خداوند نزدیکیم و اگر کسی از خداوند کمک بخواهد(نه بنده خدا) خداوند استجابتش خواهد کرد.ولی مشکل اینجاست که با آموزه های غلط همواره دسترسی به خداوند را برایمان سخت کردند و خداوند را در دوردستها ترسیم کردند که فقط بندگان خاصش (پیامبران و امامان) بهش دسترسی دارند. بعدش باز سلسله مراتب چیدن که الان خداوند فقط با امام زمان ارتباط داره! اونم غایبه! حالا در زمان غیبت اون بزرگوار با چند نفر واسطه با مردم ارتباط داشته بعدش اونهام که نیستن دیگه ارتباط با خداوند موکول شده به ظهور!!!
اما حالا که کسی نمیدونه امام کی ظهور میکنه یه آدمایی هستند که خیلی خوبن. اینا جانشین امامند تا موقع ظهور اون آدمهای خوبم با یعده فقط در تماسند که میشند مراجع و علما، مراجع و علما هم فقط با چند نفر ارتباط دارند که میشن روحانی . روحانیون هم درجه بندی دارند و استاد و شاگرد و الی آخر… آیا اصلا کسی خدا یادش موند؟!!! کسی میتونه تصور کنه به هیچکدام از اینا نیاز نداره برای سعادت و شقاوت برای بهشت و جهنم!! اصلا آدم میتونه تصور کن هر لحظه اراده کنه خدا باهاش حرف میزنه و هدایتش میکنه وقتی دیدن یه بندش ممکنه یکسال انتظار نیاز داشته باشه!!
اینطور روز به روز از خداوند دور شدیم و روز به روز به آدمها در زندگیمان در سعادت و شقاوتمان بها دادیم و روز به روز مشرکتر شدیم.بدرخشی در این سایت توحیدی دوست عزیز.یا حق
به نام خداوند سادگی
سلام و درود خدمت شما همراه گرامی واقغا چقدر زیبا و پر بار این متن رو نوشته اید
سپاسگزارم
در مورد قسمتی که میگفتید عزیزانتان به شما طعنه زده اند که همان اسدالله قبلی را میخواهیم و شما هم آن جواب پسندیده را داده اید بسیار جالب بود
چون من هم بعد از اینکه شخصیتم و نحوی نگاهم را به دنیا تغییر دادم بارها اطرافیانم میگفتند تو چقدر بی احساس شدی و کاش مث آدم قبلی بودی
و منم مثل شما همین جمله را به کار میبردم
برای شما آرامش و تندرستی و توانگری را آرزومندم و از دیدگاه شما بسیار لذت بردم.
سلام و درود بر آقا شاهین عزیز
ممنونم از لطف و محبتی که ابراز نمودین دوست عزیز، تغییر همواره با مقاومت روبروست. ابتدا مقاومت درونی و سپس مقاومت بیرونی و اطرافمون. بهتون تبریک میگم که هم بر مقاومت درونیتون فائق شدین و هم بر مقاومت های بیرونی تان. آنوقت است که طعم و لذت واقعی تغییر و مزمزه میکنی و میچشی. براتون در این مسیر زیبا سلامتی و بهروزی آرزو میکنم .یا حق
بنام خدا.
سلام به اسدالله ایی که م’و.ررد…
آخر پیامتون این بود کلی خندیدم…
واقعا همینه!. آقای زرگوشی عزیز..قبل از پیامم.پروفایلتون بسیار زیباست…..
دقیقا همینه وقتی شخصیتت تعقییر میکنه..و به گذشته خودت فکر میکنی میبینی چقدر عزت نفسمون نسبت ،’به خاسته هامون ..بی ارزش وقت تلف کردن بوده…
.اتفاقا چند مدت پیش یکی از اشناهامون بهم گفت..بیا یکم مسخره کن بخندیم..همون لحظه بفکر رفتم…
گفتم نگاه کن..الان میتونی اینچنین شخصیتی داشته باشی…
گفتم نه!!!!!
واقعا باید اسمش مردن،’ گذاشت…
تشکر از شما دوست عزیز…چه باگهایی رو میشه تو نحوه برخوردت با خودت و دیگران،’برداشت کرد…
هر چقدر میگذره بیشتر میدونم باید ،بیشتر روی خودم کار کنم.
همین چند تا صحبت چه باگهایی از درونم و نحوه عملکردم در اینروزها،’داره پیدا میشه…..
اسدالله عزیز…چقدر در صلح بودن.خوبه!…منم این مدت پیش،’ با لطف مرحمت خدا استارت دوره عزت نفسو زدم..چه باگهایی چه حرکتهایی زدم..هر کدومشون ،چه درها و جسارتهای’ شخصیتی رو برویم باز نمود….
این صحبتتون عالی بود…
(این آرامش و حال خوبم، این لذت درونی؛ این در صلح بودن با خودم و دیگران؛ این رها بودن و عجله نکردن و لذت بردن از مسیر و آسان شدن برای آسانی ها نتیجه استفاده از آموزش های استاد است )
اره کل قانون و لطف الهی بر سر بندگانش همینه!!!!…
که خودشو دوستداشته باشه..و نخاد ناجی دیگران باشه و از خودش بکنه بده به دیگران…
چون ما هر کدوممون یسری باورها دارییم و نمیتونیم بهیچ کس خدمت کنیم!هر کسی نون باوراشو میخوره..حتی عزیزترینت که بچت باشه….
مانند ابراهیم که بچشو در مقابل دریافت الهی قربانی کرد..اونجا ابراهیم خلیل الله شد..
امروز نشانه ام!.. مژده فرزند به ابراهیم بود…
که باور نداشت تو سن پیری بچه دار بشه…ولی خدادند بهش گفت…..هرگز ناامید نشو…فقط کافران هستند ،که از درگاه خدا ناامیدد هستند…
ممنونم که تونستی با اعتماد بنفس بالا..گذشته خودت رو نابود کنی…
..اینو بگم!.تا آشغالهاتو بیرون نریزی.نمیشه نفس کشید.
مثل سرماخوردگی میمونه.وقتی بینی و دهانت پر از کثافته .نمیتونی نفس بکشی…و قدرت صحبت کردنم ازت میگیره….
دقیقا
قانون الهی هم اینقدر بی نقص و بسیار عالی کار میکنه…
وقتی پاک شدی قدم به قدم هدایت میشی به بهترینها و شرایط برات بخوبی رقم میخوره الهامات میاد…
نمیشه کثیفی.و تمییزی هم نشینی خوبی بشن….
فرکانس خوب و بد نمیتونه شرایط خوبی رو برای ما بوجود بیاره…
فقط خوب خوب هست تمام شد و رفت…با تکامل..
افرین به جسارتت ممنونم از پیام زیباتون..دوستدارم بازم با تمام وجودم بخونمش و مرور کنم…که یه شخصیت سالم نیاز به درونی زیبا داره..بجز این دیگه هیچ راهی نداره!
سلام و درود خداوند بر فاطمه جان
ممنونم از لطف و محبت و نگاه زیبا بینتون دوست عزیز.خوشحالم؛ هم از اینکه کامنتم مورد استفادتون قرار گرفته و هم از اینکه در این مسیر زیبا دارید خیلی خوب روی خودتون کار می کنید و رشد میکنید. اینو از کامنتتون براحتی میشه متوجه شد.
معمولا پیامهایی که یه مدت ازشون گذشته و دوستان عزیزی چون شما زیرش کامنت میذارن رو دوباره مرور میکنم و میخونم اما با همون سلامی که دادی متوجه شدم که راجع به کدوم کامنت نظر نوشتی و این ابتکار و خلاقیت هم در نوع خودش زیبا و ستودنیست.
با آرزوی بهترینها برای شما دوست عزیزم. در پناه خدا باشید. یا حق
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
سلام دوباره به آقای زرگوشی عزیز…
ممنونم از شما!میدونی چیه..من از مدتی که با لطف الهی وارد این سایت شدم و این مدت زمان کار کردن روی شخصیتم…همیشه گذشته خودمو به همون خاک کردن خودم،’مدام تجسم میکنم.تا یادم بمونه از کجا به کجا رسیدم….
واقعا شخصیت گذشته..اسم م..وررررد…اسم مستعارشه….
میخام ،’هدایت خداوند رو بصورت خلاصه برای شما، بردار عزیزم بنویسم ….
راجع به الهامات پروردگار در شب گذشته….
دقیقا دم دمهای مغرب بود..داشتم فایل اول عزت نفسو برای چندمین بار گوش میدادم..
بگو چیشد…!؟؟؟؟؟
یه شخصی از اشناهامون.بعد از چند سال.بگم الان 4سال کم بیش هست.اصلا نیومده بود ،’خونمون..
(این هدایتم برای راه اندازی بیزنسم بود…)
خلاصه مطلب.دیدم دوان دوان.بسمت من اومد..منو با صدای بلند صدا زد..ایشون با اون صدای هس.هس….
گفتم خدا کیه..یکم جلوی چشمم تار بود اومد نزدیک گفتم تویی!؟چیشده بارون زده اومدی…
یه لحظه احساس کردم هدایت خداست..
گفت، خیلی دلم براتون تنگ شده بود گفتم بیام اینجا!..الله اکبر.
گفتم بیا بریم بشینیم..منتظر من وایساد.براش اب اوردم خورد..
گفت چخبر خوبیین..گفتم ممنونم.کلی صحبت و خوشحالی..
اسدالله عزیز ..یه حالت خوشحالی و شور و ذوقی اومد تو وجودم..
گفتم خدایا خودمو بخودت سپردم.این یه نشانه هست..
بعد از چند دقیقه..جوری بود که ایشون هم عجله داشت هم دوستداشت کنارمون باشه..
گفت چکار میکنی هنوزم کار هنریتو انجام میدی گفتم اون کار قبلیم کاملا گذاشتم کارم تو این حیطه ..کلاه و دستکشای مجلسی کار میکنم….
و ایشون گفت وای چه خوب برییم نگاه کنیم…
اسدالله عزیز خداوند داشت باهام صحبت میکرد چه حرفهایی بینمون رد بدل شد…
میدونی چی بهم گفت!؟بهم گفت اینکارت خیلی حجم کوچیکه ولی فروشت عالی میشه..چرا کار تبلیغاتتو از طریق پیچت انجام نمیدی…
منم…..
..بخاطر یسری مشکلات دوستنداشتم پیچمو راه نندازم وبسیار مقاومت داشتم!..
گفت راه بنداز گفت نه فعلا…گفت نه..باید انجام بدی ..
خلاصه کلی امیدواری بهم داد…
و ایشون با حال خوب و احساس خوب چون عجله هم داشت سوار ماشینش شد رفت….
فقط ایشون تاکید میکرد باید انجام بدی…
و من یکم قبل از خواب تو خلوتم ،’از خداوند هدایت خاستم…گفتم خدا ایشون بعد از چند سال بیاد اینم با ذوق شوق.به طرف من بدوه.صحنه خیلی جالبی بود.الان میگمش موهام سیخ میشه…
و بعد اون صحبتها بینمون رد و بدل بشه و راه کار بهم داد.و منو خدا هدایت کرد..
گفتم خدا بخاطر این شرایط من چکار کنم.
…
اسدالله عزیز..دقیقا دم دمهای صبح.تقریبا بعد از مناجات بخدا و درخاست هدایت بیشتر..ازش هدایت خاستم.و من اون لحظه بخواب رفتم..
خواب دیدم.دختر خانم شما پیچشو راه انداخته بود..
و خانم شایسته عزیز..داشت میگفت اره دیشب لایو دختر زیباتون بوده..من نمیدونستم نگاش کنم ..هر موقع فرصت کردم میام کاراشو میبینم..
….
آقا این تاییدی بود که من پیچمو راه بندازم….
من خیلی مقاومت داشتم..
چند تا اون اشخاص از خدا گفتم…
خداگفت تو برو من هدایتت میکنم..
.و ما به لطف خدا با ترس و برام سخت بود..چون قبلا نتیجه نگرفته بودم.و بخاطر یسری شرایطها مقاومتم زیاد بود..
من و اون شخص تعمیراتی.دقیقا در زمان مناسب و در مکان مناسب با هم وارد مغازه شدیم.گفتم نگاه کن خدا داره باهام صحبت میکنه…
اسدالله عزیز امروز مغازه این شخص برای یه مشتری هم نبود..فقط ،من بودم..
با وجودیکه مشتریا میومدن.میگفت من دارم کار این خانمو انجام بدم..
از صبح تا امشب ساعت 7خورده ایی کارای نصب و راه اندازی گوشی طول کشید..چون بخاطر فیلتر شکنها یکم مشکل بود..ولی لطف خدا باعث شد.من بتونم پیچمو راه بندازم…
اینقدر نجوا میومد ولی قلبم آرام بود.با یه قیمت استثنایی .که بازم خودش داستان داره انجام شد……بازم به لطف کرم خودشه..اصلا باورم نمیشه.
…فقط میخام بگم..
خیلی خدا بزرگه اصلا نمیشه با زبان نوشت..ما خیلی بنده.هاش عجول و نادانیم…
خیلی اصلا یچیزهایی امروز بهم نشون داد..انگار زمان برام ثابت شده..
اصلا نمیدونم بیزنسم میخاد بکجا کشونده بشه..اصلا هیچی نمیدونم..
چی بشه من روز گذشته پیام شما رو بخونم…
بعد هدایت خدا با شما و دختر نازنینتون و خانم شایسته عزیز ادغام بشه .
اصلا نمیدونم…
از کار خدا نمیدونم ..فقط میدونم باید شاخکامو تیز کنم حرکت کنم…
اسدالله عزیز گفتم بخونیش سرتا پام پر از اشکه…
بخدا هیچ زندگی مثل زندگی رحمت خدا نمیشه..مخصوصا نشانه روزت با داستان هدایت استاد باشه الله اکبر…هدایت 1-2…
.این فایل باعث شد تا من وارد مدار هدایت بشم….
انشالله که بدونیم ..اگه سعادت دنیا و آخرت رو میخاییم..باید سرتا پامون تسلیم خدا باشه…همه چیز کنترلذهنه..خیلی مقاومت داشتم ولی لطف خدا شامل حالم شد.
یجاهایی نجوا میومد وعده فقر میداد..چی بشه این بنده خدا رام خاسته من بشه اینم در چند ساعت کار کردن روی گوشی من..بعد قیمت تنظیماتش با پول من برابری کنه.الله اکبر.دیگه زبانم از اینهمه معجزه..کم میاره..
خیلی دوستداشتم براتون بنویمش.یه حسی گفت بیام..بهتون بگم دیشب شما بازیگر هدایت من بودیید….
در پناه خدا..دختر زیباتونم ،’ببوسید!بگو از طرف نرگس.ناگفته نمونه اسم شناسنامه اییم فاطمه هست..
به امید الله روزی دهنده…
که به مو میرسه ولی پاره نمیشه.
سلام و درود مجدد خداوند بر شما
فاطمه جان چند بار کامنت زیباتو در این چند روز خوندم و هر بار بیشتر از قبل از اتفاقات زیبایی که برات افتاده به وجد اومدم. خوشحالم که میتونی الهامات و نشانه های خداوند رو دریافت کنی و ببینی و مهمتر از همه عمل کنی. و این شروع یک مسیر توحیدی است که بهتون تبریک میگم و خوشحالم برات از اینکه در مسیر درست و در فرکانس خوبی هستی.
برام جالب بود که شینا به خوابتون اومده. بچه ها نماد فرشته های خداوندند و قطعآ نشانه واضحی از سمت خداوند برای نشان دادن مسیر برای تو بوده است. تحسینتون میکنم برای اینکه کسب و کار خودتون رو دارید و در مسیر علایقتون قدم بر میدارید.
ممنونم که برام از این تجربه زیبات نوشتی. اینها نشانه هایی هستند که برای همه ما میتونه درسها و پیامهای زیادی داشته باشه. منتظر خبرهای خوب و موفقیت های بیشترت خواهم بود. همواره در پناه خداوند باشی. یا حق
,به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
من در بین دوستان اغلب به همه کمک کرده و ناجی بقیه هستم مسئولیت آنها را بر عهده گرفته حتی اگر انجام آن برایم سخت باشد و مخصوصاً زمانی که فرد بیمار باشد یا مشکلی برایش پیش بیایید من به تمام کارهایش رسیدگی می کنم
به همه افراد بسیار زیاد احترام می گذارم و همین امر باعث شده که دیگران به من بی احترامی کنند
به خاطر کارهای کوچکی که دیگران در حق من انجام می دهند از آن ها بیش از حد ممکن تشکر می کنم در صورتی که کارهایی که من برای آن ها انجام داده ام به مراتب بزرگتر و آن ها اغلب هیچ گاه حتی تشکر هم نمی کنند
شخصیت مطیعی داشته و هر درخواستی از من بشود تا آن جا که بتوانم برای اشخاص انجام و حتی از وقت و انرژی خود زده و کارهای دیگران را انجام می دادم.
.
همیشه سعی می کردم تا با تمام افراد مهربان باشم و در حق آن ها دلسوزی کنم که باز آن هم باعث توهین آن ها و دستور دادن به من برای انجام درخواست های نابجا بود که من باز هم قبول می کردم.
اگر کسی به من توهین می کرد جواب او را نمی دادم و باز هم ارتباطم با او را ادامه می دادم ولی از یک جایی به بعد که توهین و سوء استفاده های آن ها بیشتر می شود روابط را کاملا بدون هیچ توضیحی قطع می کردم که این مورد باعث تعجب
آنها شده و می گفتند مگر ما چکار کردیم؟
همچنین همیشه به دنبال صلح بودم و سعی می کردم با همه افراد حتی آن هابی که به من توهین می کردند در صلح باشم و احترام بگذارم
مسئولیت دیگران را نیز بر عهده می گرفتم و همیشه آن ها از من متوقع تر می شدند
بارها برای افراد کارهایی انجام دادم که مشکلاتشان را کاملا حل کرده اما آن ها باز هم متوقع بودند
البته تمام این الگوها مربوط به پیش از آشنایی من با استاد بود و بعد از آشنا شدن با ایشان به قدری اعتماد به نفس من زیاد شده که به راحتی نه می گویم و اصلا فرصتی ندارم که بخواهم ناجی دیگران باشم یا وظایف آن ها را انجام دهم حتی اگر فرصت هم داشته باشم به هیچ عنوان دیگر حاضر نیستم به دیگران خدمت کنم چون دلسوزی به حال دیگران شرک محسوب شده و مرا از اهداف دورتر میکند.اما همچنان عادت احترام بیش از حد به دیگران و بارها و بارها تشکر کردن بی مورد از آن ها که آن هم باز باعث بی احترامی می شود در من وجود دارد که با کار کردن بر روی باورها سعی در تغییر آن ها دارم.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام دوست عزیز
چقدر حرفهایتان مثل من است
میخواستم کامنت بزارم نمیدونستم چی بنویسم
تووکامنت شما دیدم خودم هستم
همیشه تا آنجا که میتونستم نه تا آنجا که نمیتونستیم هم تلاش کردیم تا دیگران راحت باشند و این چقدر از خود گذشتن نبود
خود را گذاشتن بود
منم مثل شما تا ته کمک رفتم و از یه جایی دیگه میشدند
آن افراد شما و دیگه برام کم اهمیت میشدند
من فکر کنم خیلی تغییر نکردم ولی کمی تا حدی اره از وقتی خواستم کمی خودم باشم
و الان مصمم تر از قبل میخواهم خودم باشم و برای خودم
و میدانم اتفاقات قشنگ میفته برام
خدایا شکرت که به یاری تو میتونیم
برایتان آرزوی موفقیت و بهترین ها رو دارم
به نام خدای هدایتگرم
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان
در پاسخ به سوال این فایل باید بگم در گذشته ، من در روابطم ناجی بودم و همیشه سعی می کردم اگر فرد مشکلی دارد به او کمک کنم تا مشکل خود را حل کند
در حال حاضر خیلی زیاد تونستم به لطف الله و آموزش های استاد و مطالعات دیگرم خودم رو تغییر بدم
چون فهمیدم شاه کلید موفقیت در دوست داشتن خودم هست
در ارزشمند دانستن خودم هست
چون خدا در من هست و من فقط بازیگرم کارگردان اوست
بعد از اینکه کلی روی خودم کار کردم و نتیجه ای نگرفتم دست آخر رسیدم به این مشکل در خودم
این باور که من همیشه باید ناجی باشم من رو همیشه در فرکانس اون اشخاصی نگه میداشت که از من کمک خواسته بودن
و اون کمک من هیچ وقت به اون اشخاص کمک پایداری نمی کرد و خود من رو هم همیشه پایین نگه میداشت
و این رفتار من از اونجایی می آمد که در خانواده خیلی زیاد به من میگفتن تو مهربونی تو فداکاری تو الی تو بلی
میخوام بگم این رفتار من دیگه رفته بود توی ضمیر نا خود آگاهم و هر چقدر هم آگاهانه میخواستم خودم را تغییر بدم امکانش وجود نداشت
من میخواستم بهشت رو در جهانی دیگر برای خودم داشته باشم فارغ از اینکه بهشت در این دنیاست
بعد از اینکه فهمیدم بهشت در این دنیاست شروع کردم قدم برداشتن به سمتش، هر چه رفتم دور تر شدم …
چرا ؟
چون این من نبودم که میخواستم پیش برم
این 50 تریلیون سلولی بودن که در بدن آموخته شده بودن به روش دیگری و حالا سخت بود که از جایگاهشون مهاجرت کنن
من فکر میکردم که فقط با همون شخصی طرف هستم که در آینه میبینم
ولی اینطور نبود و نیست
من با یک جامعه 50 تریلیونی روبه رو بودم و هستم
خیلی سخت بود باور اینها
ولی بعد از چک و لگد های فراوان از جهان فهمیدم اینها حقیقت دارن و من با تریلیونها سلول که هوش و شعور دارن طرف هستم و باید با زبانی نرم باهاشون رفتار کنم
و فهمیدم در تمام سالهایی که من نقش قهرمان رو برای دیگران بازی کرده بودم به شعور هستی توهین کرده بودم
به عدالت خدا توهین کرده بودم
جایگاه خودم رو نشناخته بودم
و در مقابل رب اظهار کردم :
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (الأنبیاء، 87 و 88)
معبودی (الهی) جز تو نیست، منزهی تو، من از ظالمین بودم (به خودم ظلم کردم) *
بعد از این بود که فهمیدم این درس که حال خوب = اتفاقات خوب یعنی چی
فهمیدم وقتی تصویر سازی میکنی باید حالت خوب باشه یعنی چی
فهمیدم اگر اتفاق بدی برام میوفته دنبال میوه اون اتفاق باشم
فهمیدم هر مشکلی راه حلی دارد و راه حل آن بسیار آسان است
در یک کلام فهمیدم، رب میزبان این بدن هست و من حق ندارم حالم بد باشه
مهم نیست اسم اون حال بدی چیه
فداکاری برای دیگران
دلسوزی برای دیگران
یا هر چیز دیگه
فهمیدم من باید
باید
باید حالم خوب باشه تا نعمت ها بیاد سمتم
چون خدای درون من چیزهای خوب رو برای خودش میخواد و اگر من بتونم حالم رو خوب نگه دارم و به قول قران در کارهای خیر (حال خوب به روایت من ) پیشی بگیرم میشم از مومنان
کسانی که به آنها نعمت داده میشه و این قانون دنیاست
شق القمر نیست
من فقط باید بفهمم اون خدایی که درون منه درون افراد دیگه هم هست
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست
تا نزاید طفلک نازک گلو
کی روان گردد ز پستان شیر او
.
.
با این باور من میتونم الگوهای تکرار شونده رو متوقف کنم
استاد از لطف شما برای تهیه این فایل سپاس
سلام به فهیمه عزیز
احسنت به تو دختر زیبا چقدر از خواندن کامنتت لذت بردم یجورایی خودم رو دیدم
چقدر با یک جامعه 50 تریلیونی روبه رو بودم و هستم
خیلی سخت بود باور اینها
این جمله ات حرف داره برا خودش
احسنت به تو میبوسمت
در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید
درود دوست هم نام من
دستت رو به گرمی می فشارم
همه ما که اینجاییم یک هدف مشخص داریم و اون تبدیل شدن به بهترین ورژن خودمون هست
واسه همینه که کامنت های همدیگه رو که میخونیم انگار حرف دل ما رو میزنن
کمال خود خواهیه اگر فکر کنم من همین پوست و گوشت ظاهری ام
وقتی این بدن رو به عنوان یک جامعه با شعور پذیرفتم که، دیدم وقتی یه قسمتی از بدنم درد می کنه ، دستم رو میزارم روش و بهش میگم آروم باش تو در امنیتی و آروم میشه
موفق باشی همسفر
سلام فهیمه جان دوست عزیزم
چقد عالی نوشتی
چقد کامنتت تکان دهنده بود
تمام و باور های منو زیر و رو کرد دختر
مخصوصا این قسمت
فهمیدم در تمام سالهایی که من نقش قهرمان رو برای دیگران بازی کرده بودم به شعور هستی توهین کرده بودم
به عدالت خدا توهین کرده بودم
جایگاه خودم رو نشناخته بودم
و در مقابل رب اظهار کردم :
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (الأنبیاء، 87 و 88)
معبودی (الهی) جز تو نیست، منزهی تو، من از ظالمین بودم (به خودم ظلم کردم) *
بعد از این بود که فهمیدم این درس که حال خوب = اتفاقات خوب یعنی چی
چقد من به خودم ظلم کردم خداای من
چقد دلسوزی بیجا
چقد ب عدالت خدا شک کردم
باکمک های بیجا
با از خودگذشتگی های بیجا
با کندن از وجود خودم و دادن ب بقیه
چرااا
چون فک میکردم اینجور خدا بیشتر دوستم داره
اینکه خوب باشم وخوبی کنم میرم بهشت
ای وای من
چی کار کردم با خودم
چقد کارهای بقیه رو انجام دادم چون فک میکردم من کوچیک ترم وظیفه م هست
من باید خوبی کنم تا بقیه تاییدم کنن وحالشون خوب بشه
خوشحال بشن
ولی اشکال نداره
از این ب بعد خودم مهمترین اولویت خودم هستم
خدایا شکرت ک دارم درک میکنم رشد میکنم و میسازم زندگیم رو
خدای من ازت ممنونم بابت هدایتم ب این کامنت الهی سپاسگزارم دوست عزیزم از اینکه نوشتی و چقد عالی هم نوشتی دمت گرم
مرسی ازت برات بهترینها رو میخوام از رب جهانیان
درود زکیه جانم
روی ماهت رو میبوسم همسفر
سپاس از لطفت برای خوندن کامنتم
«موتوا قبل ان تموتوا»
خدا رو هزاران بار شکر که الان من و شما و بقیه همسفرامون اینجاییم
بدن های خسته مون رو آوردیم در این حرم امن و بدون اینکه قضاوت بشیم داریم خودمونو جراحی میکنیم
خدا رو شکر که صاحب این تن خدای ودود هست و داره مارو تیمار می کنه
خدارو شکر که مردیم قبل از اینکه بمیریم
حضرت مولانا:
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگی است اینکه ز خاموش نفیرید
هر کدوممون که اینجاییم خودمون جلوی خودمون رو گرفته بودیم و زندگی رو برای خودمون زندان کرده بودیم و حالا داریم رها میشیم….. به قول حضرت حافظ ” ما خودمون حجاب خودمون بودیم ”
با قلبم کامنت گذاشتم برای این فایل، و خدا اونو نشون قلبت داد و گفت ببین تنها نبودی و نیستی پس دیگه خودت رو سرزنش نکن
کنار همیم رفیق
موفق باشی
درود ب روح پاک الهیت
فهیمه جانم دوست عزیزم
سپاسگزارم ازت ک برام نوشتی
خداروشکر میکنم بابت وجود الهیت عزیزم
چندبار کامنتت و خوندم و بغض کردم و اشک ریختم باهاش
میدونی من دوروزه دارم فایل های توحیدی و گوش میدم
و حیرت کردم از پاسخی ک از طریق کامنت شما دریافت کردم از خدای مهربون و وهابم
الهی صدهزار بارشکرت بابت اینکه متوجه شدم مسیرم درسته و خدا چقد مشتاااق تره برای اومدن بندهاش ب سمتش
خدای من ازت ممنونم و سپاسگزارم بابت این سایت الهی ودوستان الهی فوق العاده ای ک دارم
خدایا تنها تورا میپرستیم وتنها از تو یاری میجوییم مارو ب راه راست هدایت کن راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی و ثابت قدممون کن تواین مسیر بهشتی
عاشقتم فهیمه جان وبرات بهترینها رواز ربم تنها خالق وقدرت هستی خواستارم
به خدای بزرگ میسپارمت
به نام خداوند بخشاینده مهربان
پروردگارا تو را سپاس که امروز هم نفس میکشم بابت هرنفسم تو را شکر
خدا جونم مرسی که مرا آفریدی تا خودم را تجربه کنم وبزرگی وبخشنگی تو را بهتر بشناسم
خدا جونم توراسپاس که مرا با استاد عباسمنش آشنا کردی وقران را به دستم دادی
قرآن که من از نوجوانی عاشقش بودم ولی بازبلن عربی ودرکی از قوانین جهانی نداشتم
خدا جونم توراسپاس که قرآن را برایمان آفریدی تا با زبان ساده مارا هدایت کنی
خدا جونم نشانه هایت همه جا هستند که میبینم در صدای زیبای پرنده ها که هرروز صبح تو را می ستایند وشکر میکنند
خدایا برزبانم وذهنم وقلبم دوستم جاری شو تا آنچه خواهی بنویسم
سلام ودرود به استاد جان توحیدی ومریم گلم
اول از همه بابت این فایل های اخیر که حداقل من یکی را با خودم روبه رو کرده تشکر کنم
مسائلی که تکرار میشد والان با این فایل ها انگار ریشه ای داریم میشناسیم مسائلی که تکرار میشه وما نمیفهمیدیم
سوال:
روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
صادقانه بگم این فایل جدید حالم را دگرگون کرد وبغضی گلویم را میفشارد
انگار با این فایل زدید تو خال انگار برای من بود این قسمت
آخ که چقدر من نقش دایه دلسوزتر از مادر را اجرا کردم والان هم انجام میدم ولی کم
منی که به خاطر دلسوزی های بی جا به جای همسرم خودم را مسئول او میدیدم
به جای همسرم چک میدادم
به جای همسرم وام میگرفتم
به جای همسرم تصادف را گردن میگرفتم
به جای همسرم پروانه کسب میگرفتم
به جای همسرم کارهای اداری را انجام میدادم
نقش مادر و فرزند برای همسرم داشتم
نقش من چی بود برای خودم پس؟؟
به جای گرفتن دست خودم دست بقیه را میگرفتم که از گرداب نجات بدم ولی خودم افتادم تو گرداب
به جای خواهرم من گوشواره هایم را فروختم برای درمان چشم دخترش
پول کارکردم را در زمان نوجوانی دادم به مادرم
پس اندازم را به پدرم میدادم برای بدهی هایش
پس اندازم را به همسرم میدادم برای خرید ماشین
از قوانین که در دوره یاد گرفتم را برای همسرم میگویم که هیچ فایده ای ندارد وفراوموش کردم که استاد گفتند ومبگویند از صحبت های دوره ها حرفی نزنید
آخه من نقش مراقب هم هستم راننده فرزندانم هستم برای خانواده که هر جا میخواهند کارهاشون انجام بشه من نفر اول باشم
آخ چقدر نقش بازی کردن ومی کنم
ولی یه مورد را بگم که خوب اجرا کردم در مرود دخترم که نقش هام را کم کردم ومستقل شد و دلسوزی نکردم والان در سایت عضو شده و سه سال هست که با هم داریم دوره های استاد را کار میکنیم وکامنت های عالی میذاره ومن هم از خواندنش لذت میبرم (حدیث نوروزی ) و دختر بسیار مستقل وبا استعدادی هست از خودم راضی ام که حداقل نقشم را در مورد دخترم درست انجام دادم
استاد تو دوره ثروت دو بخش 7فکر میکنم درباره خود خواهی گفتید اون هم خودخواهی برای خودمون نه بقیه
انگار هرچه برای خودت خودخواه باشی بهتر دوستت دارند وبرات ارزش قائل میشن
من نقش مراقب هم هستم مراقبت از حال خوبی بقیه که بیاید از قرآن بگم براتون میرم بالای منبر وفقط حرف میزنم و بقیه هم میشنوند
راستش از این همه نقش بازی کردن ها که مثل نقش بازیگرها در فیلم هست دیگه خبری نیست
مثل یه کارگردان که میاد هر روز یه نقش میده به بازیگرش وباید اون نقش را بازی کنه واون بازیگر به جای اینکه بگه من نمیخوام این نقش را دوست ندارم ولی نمیگه ومیگه به خودش حالا اشکال ندارد تو نقشه را بازی کن کارگردان خوبی هات را میفهمه ولی نه
دیگه سمیه آگاه شده با دوره های استاد. وارزشش را بالا آورده ولی هنوز اون جوری که میخوام از خودم راضی نیستم وخیلی جای کار دارم
کارگردان توقعش هی بالاتر میر ه واز تو نقش هایبیشتری میخواد وتو نمبگی نه وانجام میدی
من همیشه خودم را هم قربانی هم میدیدم بعد از نقش های ناجی بقیه بودن
به خاطر پایین بودن عزت نفس واعتماد به نفس مورد بی احترامی قرارمیگرفتم وازمن در کارهای منزل دعوت میکردند ومن هم انجام میدادم وبعد میگفتم به من بی احترامی شده تمسخر شدم
آخه ما هر کاری انجام میدادم خودم انجام میدادم وبعدبقیه را مقصر میکنم
به خاطر شرک هم بوده و ترس داشتم بقیه درموردم بد قضاوت نکنند وبگن چه زن زرنگی هستم (همون تایید طلبی وکمالکرا بودنم)
هرجا برمیگردم به خودم ازاین فایل ها ردپای شرک وکمبود عزت نفس را میبینم
قبلاً خیلی نقش انتقاد کردن بودم که خداراشکر بهترشدم وسعی میکنم روی خودم کار کنم نه بقیه
من خالق بی چون وچرای زندگی خودم هستم ومن مسئول خودم هستم ومسئول نقش های که باید خدا اجرا میکرد ومن اجرا کردم واخر هم نتیجه خوبی نداشت
تازه توقع بقیه هم از تو بیشتر میشه که اگر اون دفعه انجام دادی باز میتونی انجام بدی
استاد بعد از دوره قانون آفرینش عهد بستم که دیگه ناجی خودم باشم فقط وفقط
آخه خدایی که هواسش هست به نقش های خودش من چرا کاسه داغ تر اش هستم
خداراشکر که با این فایل فهمیدم که دیگه برنگردم به زمان جهل که داشتم
آخ استاد دوره کشف قوانین بخش مقدمه واول من را دیوانه کرد
خداراشاهد میگیرم اینقدر شوق دارم از صحبت های شما که انگار خدا داره باهام حرف میزنه
هرروز کدمی نویسم وخدا هم میگه چشم وشب همش تیک میخوره
بیشتر از قوانین بی نقص وعادل خدا شوق دارم که این چنین پاسخ میده
خدایا مرا درمسیر وراه راست قرار ده وهدایتم کن به بهبود خودم
سلام و درود به استاد عزیز و همه دوستان
چهار مثال نوشته شده در متن به اضافه خوشحال کردن بقیه شامل حال من میشه اما از ماه سوم که قدم سوم بودم تا الان که حدودا هفتمین ماه هست اینجام این خواسته در من شکل گرفت که دیگه نمیخوام حمایتگر و ستون و قربانی و… باشم.
اولین مرحله ایجاد یک احساس قوی در من بود که بسه دیگه … فردای اون روز بهم گفتن خیریه منو نمیخواد دیگه… من اونجا یه کلاسی داشتم.
این وسط دوباره سوتی دادم چون به گفتن نیست که تغییر شخصیت جهاد اکبر واقعا. رفتم شریک دو تا کار پژوهشی شدم که تمام الگوهای منفی دوباره فعال شدند و من گفتم پس چی شد چرا متوجه نشدی گول خوردی شروع کردم به نه گفتن که مثلا اصلاح و تعدیل بشه نشد و دوباره از ابتدا عزممو جزم کردم و از اون کار انصراف دادم اون آدم هم حذف کردم.
به پژوهش دوم که رسیدم آگاه بودم و حواسم بود که رفتار و احساسم مربوط به شخصیتی باشه که دوس دارم. در همین مرحله انگار جهان هستی میخواست دوباره ازم امتحان بگیره پول اشتباهی اومد به حسابی که قبلا بانی میشدم و یه کارایی انجام میدادیم که بدون وسوسه شدن رفتم اون حساب رو بستم. و اینجا بود که دیدم دیگه زور نمی زنم بهتر بگم متوجه شدم اول مسیر زور میزدم که تغییر کنم الان راحت ترم… چون مثلا در دوره عزت نفس متوجه یه قوانینی شدم…
روابط من کپی پیست هم بودن تقریبا، اون وسطا یه آدمایی از این الگوها خارج بودن دلیلشم اینکه ناآگاهانه خیلی متمرکز بودم روی یه صفات خوبی و آدم واقعی اون صفات اومدن تو زندگیم و بعد همواره توجه مثبتم فعال بوده.
خلاصه که آدم باید به مرحله
Enough is enough برسه یعنی هزار بار خسته بشه بگه بسه بعد یه بار از این خسته شدن خسته بشه.
بد نیست من بگم خدمتتون این چند ماه که گذشت وقتی خواستم که تغییر کنم یه سری آدما حذف شدن چون این خواسته ارتباط داشت با خواسته افزایش در آمد و یه مقطع کوتاه این وسط در آمد من صفر مطلق شد اما گفتم خدارو شکر حتما اینا باید میرفتن بعد یکم از صفر مطلق اومد بالاتر با ورود یه آدم کاملا متفاوت من با جسارت ادامه دادم یعنی با همون حوالی صفر شروع کردم به خریدن چیزایی که باید عوض بشن و دور ریختن یا هدیه دادن یا پاکسازی کردن و اصلا هم حس بد و ناراحتی نداشتم که کمه یا چی یعنی الان که نگاه میکنم میبینم چه عجیب هر چی میخواستم گرفتم. وقتی بعد از دو سه ماه زبان خوندن با زمان کم که یاد بگیرم این کار روتین بشه تصمیم جدی گرفتم آموزش جدی تر ببینم این خواسته همزمان شد با اون مقطع کوتاه که در آمد از صفر مطلق کمی اومده بالاتر و الان یک جا باید ده میلیون پرداخت کنم اینقدر مطمئن بودم که گفتم فردا من وارد این دوره میشم، صبح که بیدار شدم دیدم اون معلم تخفیف پنجاه درصدی گذاشته گفتم اوکی خوبه اما اگرم نبود بازم مهم نبود در هر صورت من شرکت میکردم و همون لحظه بود که در آمدم تغییر کرد شش برابر شد.
من سیم کارت کاریمو سوزونده بودم چون واقعا نمیخواستم یه سری آدم آویزونم بشن که هی بگن ما نداریم و داریمو با توقعات بیجا مواجه بشم اینستاگرام هم اصلا ندارم که بخوام تبلیغ بکنم یا نکنم اما قوانین که محدودیت ندارن آدمای درست خودشون منو پیدا کردن دقیقا همون روز…
من زبانمو شروع کردم با یه استاد بی نظیر
و بازم دنیا بهم جایزه داد فراوانی بیشتری وارد زندگیم شد.
الان شروع یه چرخه ی جدیدم که باید تثبیتش کنم چون پاشنه آشیلم بوده و بعد ارتقاش بدم خیلی برام مهم شده که خودم لذت ببرم با خودم هماهنگ باشم اون میلی که در درونم بود ستون آدما باشم از دست دادم. جدی شدن داره برام راحت تر میشه دنیا جدیت ما رو خیلی جدی میگیره منتها جایی که حس قربانی شدن داشته باشیم جدیتی هم وجود نداره فقط مشت و لگد موجود هست.
گاهی اوقاتم ادا در میاریم فقط ادعا هستیم و شعار پوچ ذره ای هم تغییر ایجاد نمیشه اینجوری، دنیا خیلی دقیق نیت های مارو متوجه میشه کاریم به شعارهای زیبای ما نداره یه جوری رندمون میکنه که هیچ رنده کنی نمیتونه یه موقع میبینی یکی اصلا تو دوره نیست اما بهتر داره زندگی میکنه و راحت تر و با رفاه بیشتر چون وقت صرف نمیکنه حرف مفت بزنه داره حرفاشو و نیت هاشو زندگی میکنه خدا هم براش میسازه میره جلو.
به عنوان حسن ختام بگم من رابطه عاطفی ندارم چون استاد گفتن یه مدت با آشنایی های غیر جدی متوجه بشیم چی میخوایم. من اینو متوجه شدم که خودش چقدر برام چالش انگیز بود از مرحله ای که اصلا من نمی دونستم چی میخوام عبور کردم. و تازگی یه تغییر جدید رو در خودم دیدم در رد کردن آدمی که مطابقت نداره با خواستم لحظه ای تردید نمیکنم قبلنا انگار با خودم رودربایستی داشتم باز اون جدیت و جسارت کافی نبود مثلا فک کنین شما نمره طرفتون باید 19 باشه بعد شما یه داغون آدمی بودی دلت برای عدد صفر می سوخته فکر میکردی تو دنیا اومدی این صفر رو تغییر بدی به عدد بیست، الان چهارده پونزده و شونزده سر راهت میان هی فک میکنی میگی ببین پیشرفت کردیا از صفر به این اعداد و این تردید خودش ریشه در ترس و عدم باور به فراونی و عدم لیاقت داره که نشون میده هنوز جای کار داره.
در پناه خدا
سلام خیلی لذت بردم از این کامنت فوق العاده چقدر خوب قانون رو درک کردین و قاطعانه عمل میکنین چه جمله تحسین بر انگیزی که ما خسته میشیم از خسته شدن هامون واقعا همینه به جایی میرسه که دیگه تصمیم جدی میگیریم و به قول شما ادا در نمیاریم و عمل میکنیم جهان هم جدی بودن مارو جدی تر میبینه موفق و سلامت باشید