پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 21

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسما گفته:
    مدت عضویت: 1989 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    بایادخدا می‌نویسم ک راهنمای من در زندگیم باشه که جز او راهنمای دیگه ای ندارم

    نقش من در روابط خانوادگی ،دوستان ،شریک عاطفی

    من اول از روابط عاطفیم بگم با آدمیایی ک وارد رابطه شدم آدمی بودم ک همیشه دنبال صلح بودم و ترس از دست دادن داشتم و برای همین اگ هر نوع مشکلی پیش میومدسعی میکردم خودم اقدام کنم و سریع حلش کنم حتی شده خودم رو تخریب میکردم جلوش ک این صلح بوجود بیاد

    یک مشکل دیگه ای ک داشتم هم این بود ک همیشه خودم رو مقصر میدونستم و حتی اگر تو بحث حق با من بود این من بودم ک میرفتم عذرخواهی و این ب شکلی پیش می‌رفت ک دیگ اگ من نمی‌رفتم اون هم پیش قدم نمیشد وتا جایی ک دیگ رابطم تموم شد

    احساس خود کم بینی داشتم و اون رو بهتر از خودم می‌دیدم و همین هم باعث تموم شدن رابطه میشد جهان لاجرم لیاقت منو بهم اثبات میکرد

    اگ بحث یا دعوایی ب وجود میومد این من بودم ک سکوت میکردم و هر حرفی رو تحمل میکردم ب غرورم بر نمی‌خورد و تابع رفتارهاش بودم و هیچ بحثی نمی‌کردم اگ هم میکردم جوری رقم میخورد ک اخرسرمن بایدعذرمیخواستم ک صدام رفته بالا،ازناراحتیش ترس داشتم ک نکنه رابطه ما خراب بشه و این ترس من باعث شد ک هر روز بیشترناراحت بشه این ها ریشه در وابستگی من داشت و عدم شناخت خودم

    یا یادم میادک خیلیی وقت پیش ها با ناراحتی بقیه ناراحت میشدم و باخوشحالیشون خوشحال..من روزم رو با حال خیلی خوب شروع میکردم و می‌دیدم طرف من حالش خوب نیست مثل یک بادکنک بادم خالی میشد وحالم گرفته میشد

    اما در روابط دوستانه من همیشه نقش راهنماوناجی رو داشتم هر کسی هر مشکلی ک داشت میومد بهم می‌گفت منم مثل یک مشاور بهش مشورت میدادم حرفاشو گوش میدادم و سعی میکردم راهنمایی کنم و همیشه همینطور آدم ها تو مدارم بود آدم های با مشکلات متفاوت و اکثرا هم مشکلات عاطفی ک از من درخواست کمک میکردند چ بسا ک بعدش من خودمم همون مشکلات برام پیش اومد

    و من همیشه در جمع های دوستانه نقش اینو داشتم ک بقیه رو بخندونم اصلا انگار این جزعی از من بود و اگر نبود اون من من نبود والبته ریشش رو میدونم برای دیده شدن بود بخش بزرگی از این نقش

    بخاطر کارهایی ک دیگران برام انجام‌مبدادن شور تشکر کردن رو درمیاوردم انقد ک ازش تشکر میکردم اما وقتی من براشون کاری انجام میدادم هیچ وقت مثل خودم از من تشکرنکردند از وقت و زمان و انرژیم میزدم براشون کاراشون رو انجام میدادم

    یک مورد دیگ هم هست ک میگفتن بریم میگفتم بریم وپایه بیرون رفتن های بقیه هستم طوری ک اگ بگم نه انگار خیلی غیرعادیه و من همیشه باید باشم

    درروابطم نقش قربانی رو داشتم و نقاب خوب بودن میزدم و وقتی نتیجه عکس می‌دیدم میگفتم من ک این همه خوبم اما کیه ک قدر منو بدونه..از خودم میزدم ک حال بقیه خوب بشه

    از خداوند می‌خوام همینطور ک ب من کمک کرد تا از بعضی از این نقش ها دربیام کمکم کنه تا حتی نقش هایی ک متوجهشون نشدم رو ب من نشون بدع وخودم رو از نقش ها و نقاب ها نجات بدم .امین

    تشکر بابت این سری فایل های الگوهای تکرارشونده ک بیشتر ما رو ب شناخت خودمون نزدیک می‌کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 806 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم شایسته عزیز

    سوال تو روابط با دیگران خصوص روابط عاطفی شما چه نقشی بازی میکنید؟

    استاد عزیز قبل این که من تمرکز بزارم کامل بخام فایل های شما روزانه گوش بدم و حتی شده یه نکته کوچیک بگیرم و یه تغییر روی خودم و افکارم بدم من تو شهر غریب با 2 خواهرم همسایه و نزدیک بودم و همسر خودم و خواهرام خیلی رسمی ادای رفت و آمد داشتن هر چند وقت یکبار میرفتن میومدن برای وعده های غذایی یا بیرون رفتن ولی تو اخلاق اینکه بخوان با رفتار هایی مثل دیر کردن حرص دادن قبل مهمونی منت گذاشتن و ..بود و منم با وجود رفت وآمد زیاد با اونا بخاطر رفتار های همسرم و حرفاش تمام سعی می‌کردم فقط رفت و آمدم کم نشه یا قطع نشه همه حرف ها گوش میکردم منت ها بجون میخریدم تو مهمونیا تمام تلاشمو میکردم مهمونی بخیر بگذره و تموم شه و اصلا بهم خوش نمی‌گذشت در نهایت یه آدم عصبی و ناراحت بودم و این ماجرا برای خواهرام هم همینطور بود با همه تلاش ها سکوت ها تو خودم ریختنا باز هم دعوا پبش میومد با ز هم قهر پیش اومد و ماجرا های دیگه

    تا جایی که اصلا از بودن خواهرام تو شهر غریب خسته شده بودم فایل های شما که گوش دادم یجا گفتین شما تمرکزتان درست کنید آدم هایی که تو مدار شما نیستن جهان خودش اونا رو از شما دور میکنه حالا هر دوتاشون رفتن و من تنهام ولی این تنهایی دوست دارم قبل ترها همسرم خیلی اذیت می‌کرد ولی حالا جهان این آدم تغییر داده و تمام تلاشش میکنه برای کاری که میخام انجام بدم کمک کنه و مفید باشه دیگه مثل قبل ها من اونو سد کارهام نمیبینم و آرام شده

    استاد من اونوقت ها با گریه عزیزم گریه میکردم و با ناراحتیشون ناراحت میشدم میخاستم کاری براشون انجام بدم یا حالشون خوب کنم اما حالا دیگه نه

    حالا از گریشون ناراحت میشم یا از ناراحتیشون اما لحظه ای و کوتاه هست و پیگیرشون نیستم

    نمیجنگم و تلاش نمیکنم که روابط همسرم با خانوادم خوب بشه فقط از جهان در خواست دادم همسر من رابطه ای دوستانه و با خنده و محبت از ته دل با خانواده ام داشته باشه و بجاش که شد کار مثبت هم براشون انجام بده و خواستمو رها کردم تا جهان خودش این مسئله رو حل کنه من قبل ها وقتی پدر مادرم بحثشون میشد تمام تلاشمو میکردم ارومشون کنم الان فقط نگاشون میکنم تا خودشون تموم کنن یا نهایتش به بهانه ای از اون فضا میرم بیرون قبل تر ها وقتی همکاری بدی می‌کرد اگر زورم بهش می‌رسید تهدید میکردم تلافی میکردم بهش اگه زورم نمی‌رسید سکوت میکردم و از درون عصبی بودم ولی حالا نیگا میکنم و رو هدف تمرکز میکنم و میام سراغ سایت عباسمنش بزارید این ماجرا جدید اتفاق افتاده براتون بگم چند روز پیش یکی از دوستام که قبلا خیلی باهاش رابطه کاری و عاطفی داشتم و حالا خیلی خیلی کمتر شده حرکتی تو محیط کاری زد که بین آدم های دور و برم پچ پچ پشت سرم زیاد شد تنها کاری کردم استاد سکوت کردم و اومدم تو اتاقم گفتم بزار این انگیزه شه یه پله پیشرفت کن فاطمه و هم اونارو شکه کن هم خودت کیفشو ببر تمرکزی افتادم تو سایت شما و ایده دست به عمل شدن برای مربیگری به ذهنم رسید که دیگه وقتشه همزمان فایل های شما شد صدایی که شبو روز تو گوشم و دنبال کردن ایده حالا دیروز شدم یکی از مربی های آموزشگاهی که دو تا مربی داره و همکار

    کسایی شدم که دوتاشون استادای من بودن و من الان دارم تمرکزی کار میکنم برای جذب شاگرد های زیاد

    امیدوارم خدا در هر لحظه هدایتم کنم و شما رو حمایت بابت این همه تغییر در رفتار من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1769 روز

    به نام خداوند وهاب

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    سلام به همه دوستان عزیز

    بله من این الگو رو دارم و همین باعث میشه مثلا از دیگران کمتر درخواست کنم اونم جایی که نیاز به کمک دارم همین امروز متوجه شدم یکی از دلایل اینکه من از دیگران کمتر درخواست میکنم اینه که میترسم بعدا اونا هم ازمن درخواست هایی داشته باشند.و من نتونم بگم نه اگه شرایط کمک کردن رو نداشته باشم .

    و این دقیقا از عدم اعتماد به نفس میاد که باید روش کار بیشتری کنم.

    موضوع بعدی.

    حلال مشکلات بودن برای همه است مخصوصا پول قرض دادن

    که این بر میگرده به زمان بچگی که بابام قصه هایی برامون میگفت که یک شخصیت اصلی داستان های بابا کسی بود به نام حاتم طایی که مرد بسیار پول داری بود و به همه پول میداد و مشکلاتشون رو حل میکرد و از تمام نقاط، دنیا میومدن پیش این مرد و اونم با کمال میل رسیدگی میکرد.

    واین داستان حالا بعد از سالها که در ذهن من مونده.

    و خیلی اون شخصیت رو دوست داشته

    حالا تو ناخودآگاه میخواد بشه شبیه اون آدم

    حالا چه از لحاظ مالی،عاطفی،و……..‌

    که با همین آموزشهای استاد من متوجه اینا وریشه اینا شدم.و با اینکه کم رنگ شدن ولی هنوز جای کار دارند.

    در مورد روابط عاطفی:

    من همیشه خودم را قربانی دیدم البته قبل از آشنایی با استاد و هنوز هم خیلی جای کار دارند.

    ومن در روابطم هیچ وقت انتظاراتم برآورده نمیشد حتی از موارد بدیهی در روابط

    ولی من تمام سعی و تلاشم را برای طرف مقابل انجام میدادم.

    که هنوز هم اینا دارن تکرار میشن درسته تعداد دفعات تکرارشون کمتر شد ولی هنوز هستند.

    و حالا یکی از دلایل این انتظارات هم گره زدن حال خوبم به وجود طرف مقابل و اون باید یه کاری انجام بده تا من حالم خوب تر بشه و احساس آرامش بیشتری بکنم.

    و غافل از این که حال خوب و احساس خوب درونیه واصل و موندگار اونه که از درون خود من سرچشمه بگیره و کمترین سودش اینه که همیشه همراه منه و میتونم مادام ازش استفاده کنم.

    ولی اون که از بیرون خودم دریافت کنم شاید حال خوبی هم باشه اما زود گذر و فانی است.

    سپاسگزارم از خداوند هدایتگرم

    سپاسگزارم از استاد نازنینم و دستیار استاد

    سپاسگزارم از دوستان عزیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    کیمیا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    سلام به استاد نازنین و همه بچه های سایت

    من عاشقانه این فایل رو چندین بار گوشش دادم و قطعاً چند بار دیگه هم گوشش میدم

    اصلا شنیدن اینکه تمام اتفاقات زندگیم رو دارم با توجه خودم بوجود میارم یه قدرت خاص و یه احساس خوب بهم میده ، اینکه من اشرف مخلوقاتم‌ و خدا همه فرشتگانش رو به سجده من درآورده رو‌ یادم‌میاره اینکه این الله مهربان بهم اراده داده فکر داده تا باهاش تصمیم بگیرم و عمل کنم رو یادم میاره ، بابا خدایا چجوری من شکرت کنم آخه برای این همه نعمتی که بهم دادی

    همه چی برمیگرده به باور به اینکه این که توجهم رو چه موضوعی هست اینکه من خودم رو چجوری میبینم راستش یک زمان هایی تو زندگی من وجود داشت چندین سال پیش که من اصلا خودم رو دوست داشتنی نمی‌دیدم و اصلا آدم ارزشمندی برای خودم نبودم اینجوری بگم که خودم خودم رو دوست نداشتم اصلا، خب طبق قانون بدون تغییر دقیقاً جهان آدم‌هایی رو سر راه من قرار داد تا همین موضوع رو بهم یادآوری کنن که کیمیا تو زیبا نیستی یا اصلا اونقدر مهم نیستی که فلانی بخواد باهات حرف بزنه دیگه این شده بود باور من تا جایی که حتی من جرئت کامنت گذاشتن تو سایت رو هم نداشتم مدتها فکرم این بود که تقصیر خانوادم هست یا دوستام یا اطرافیانم که بهم اینطوری میگفتن تا بلاخره تصمیم گرفتم مسئولیت پذیر باشم و خودم مسئولیت این وضعیتم رو بپذیرم و شروع کردم به کار کردن روی خودم اون روزا من دو سه تا دوست داشتم که اونم فقط چون پول غذاشون رو حساب میکردم پیش من بودن حالا برسیم به بعد زمانی که من روی خودم کار کردم

    روی اعتماد بنفسم‌کار کردم کیمیایی که الان ساخته شده خیلی مستقل هستش کسی که برای خرید باید حتما یکی رو همراه خودش میبرد حتی خجالت می‌کشید قیمت بپرسه الان می‌تونه مدتها تنهایی زندگی کنه کسی که تو خیابون سرش پایین بود از خجالت که نکنه مردم‌نگاش کنن حرفی بزنن یا با نگاهشون اذیتش کنن الان سرشو بالا میگیره و پیاده روی جز قشنگترین و لذت بخش ترین کارا براش هست کسی که محتاج محبت دیگران بود الان اینقدر عاشق خودشه که همه رو عاشق خودش کرده (منظورم از همه ،همه ی آدم هایی که الان دورم هستن )چون به راحتی دوستام عوض شدن خیلی راحت از زندگیم خیلی ها بیرون رفتن و من نفهمیدم اصلا چی شد چون این جهان کبوتر با کبوتر باز با باز رو‌ کامل داره اجرا می‌کنه تو زندگیم

    اینجوری بگم که از زمانی که عاشق خودم و خدای خودم شدم و رابطم‌رو با خدا بیشتر کردم و همه چی رو فقط از خودش خواستم از اونی که خودم میخواستم هم بهتر برام اوردش تو زندگیم الان دیگه اون آدم خوش شانس منم چون من خالق زندگی خودمم هر جایی رو اشتباه کنم میگم خب خودت اینجوری کردی حالا فکرت و توجهت رو ببر از روش به سمتی که میخوای تا درستش کنیم

    اما

    استاد پرسیدید در روابط چه نقشی رو بازی میکنی؟من بعد آشنایی با شما فایل روابط زمانی که خودم ارزش خودم رو فهمیدم فقط دارم لذت میبرم تو‌روابطم اگر کسی بخواد تغییر بده منو یا محدودم‌کنه یا بفهمم اونی که من میخواستم نبوده از روی تنهایی و ترس اینکه اگر بره بعدش چی دیگه پیش خودم نگهش نمیدارم خیلی محترمانه تمومش میکنم الان تو رابطه من دیگه آدمی که نیستم رو نشون نمیدم و خودمم ،الان نقش من در رابطه دختر مستقل و بدون توقعی هست( البته بگم برا این توقعه هنوز جا داره بهترم بشم) که جهان فقط داره آدم هایی رو میاره تو زندگیش که شبیه خودشن و داره روابط بدون وابستگی و با احترام و دوست داشتن رو تجربه می‌کنه و لذت می‌بره از این زندگی الان دیگه منتظر کسی نمی‌مونم که بیاد منو خوشحال کنه یا خوشبختم کنه الان خودم برای خوشحالی خودم و خوشبختی خودم دارم تلاش میکنم و واقعا از ساخته شدن این کیمیا جدید که هر روز داره بهتر و بهتر هم میشه خیلی خوشحال و سپاسگزار خدای رحمان هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1891 روز

    سلام بر عزیزانم

    استاد جان احساس میکنم این روزا خیلی مهربونتر و آرومتر شدین هرچند که شما با هر لحنی چه تند و چه آروم صحبت کنید روی من تاثیرات فوق العاده داره این نشون میده که شما همواره در حال بهبود هستید

    استادجان این روزا انقدر معجزه در زندگیم اتفاق افتاده که همین الان دارم اشک شوق میریزم خداوند مهربانم منو هدایت کرده به یک زندگی عالی با امکانات فوق العاده و من آسان شدم بر آسانی ها

    استاد جان من دارم وارد مدار ثروت میشم الان در یک زندگی مرفه هستم و در آینده نزدیک خودتون شاهد خواهید بود که محصولاتتون رو خواهم خرید

    درمورد سوالی که پرسیدین ویژگی بارز من در روابط اینه که من شدیدا دوست دارم تاثیر مثبت روی فرد مقابلم بذارم اگر بخوام مثال بزنم مثلا دوست دارم کمک کنم طرف مقابلم سیگارشو ترک کنه یا مثلا به یکی معرفیش کنم که ازدواج کنه یا مثلا یه شغل خوب براش پیدا کنم یا مثلا اگه مریضه یه راهکار آسون بدم تا زودتر خوب شه و……… استاد جان وقتی داشتم به این سوال فکر میکردم متوجه شدم که همه اینا شرکه و من میخوام خدابازی دربیارم

    استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم بینهایت ازتون سپاسگذارم این فایلا فوق العاده ست و این سوالا خیلی چیزا رو برای من روشن میکنه

    واقعا ازتون سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 3808 روز

    به نام یگانه ی بی همتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان خوبم،

    من در روابطم درون خانواده همیشه نقش حامی و مراقب و دارم و فکر می کنم اگه حال همسر و فرزندانم خوب نیست من باید بهشون

    امید بدم و حالشون و خوب کنم این الگو برای من خیلی تکرار میشه هر چند وقت یکبار تا جایی که وقتی یه مدت همه چیز خوبه این و می فهمم که مدتیه کسی ننالیده خداروشکر ولی سریع اتفاق می افته.

    دوم اینکه فکر میکنم اگه کسی میهمان من باشه من وظیفه دارم هر کاری بکنم تا بهش خوش بگذره و این فکر باعث شده که من وقتی میهمان دارم بقدری انرژی دارم که خودم تعجب می کنم چرا روزای دیگه اینجوری نیستم اصلا خسته نمیشم تقریبا تمام کارها رو خودم انجام میدم وقتی میهمانی تموم میشه تازه متوجه میشم چقدر خسته ام .

    البته از اینکه انرژیم خیلی زیاد میشه خوشحال میشم دوست دارم روزای دیگه ام همینطور باشم ولی نیستم .

    استاد جان این سوالای خودشناسی تون خیلی جالبه و باعث میشه خودمون و بیشتر کنکاش کنیم بهتر بشناسیم ازتون بی نهایت سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    ام البنین بیگدلی فر گفته:
    مدت عضویت: 3073 روز

    به نام خداى مهربان و هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان هم فرکانسى عزیز

    سوال : در روابط خود با دیگران چه نقشى رو بازى مى کنید ؟

    جواب دادن به این سوال واسم سخت بود ، چند روز در موردش فکر کردم که در روابطم نقشم چیه.

    از آنجایى که آدم آرامى هستم و همه من رو با این ویژگى میشناسن ( این هم بگم آنقدرا که بقیه فکر میکنن آروم نیستم و آنقدر از بچگى این برچسب آرام بودن بمن زده شده و گفتن که هر وقت خواستم جور دیگه باشم ، بخاطر تایید گرفتن همون آروم بودن رو انتخاب کردم )، همیشه بدنبال صلح و آرامش در روابطم ام و اگر بحثى پیش بیاد دوست دارم تمام بشه ( شاید هم ناشى از این باشه که حوصله توضیح دادن و حرف زدن رو ندارم ) مى خوام خیلى سریع بحث جمع بشه.

    – نقش دیگه ام کمک کننده است در حدى که گاهى خودم فراموشم میشه ، الویت بقیه ان تا خودم ، اینکه بقیه خوشحال بشن ، داشتم فکر میکردم بنین دوست دارى ثروتمند بشى که چکار کنى ؟ جوابم :واسه خواهرم اینو بخرم ، واسه برادرام اینا رو بخرم و …، کلش شد شاد کردن خانواده ام . پس خودم چى ؟

    مدتى که دوره دوازده قدم رو کار میکردم این ویژگیم بهتر شده بود طورى تو هر کارى اولویت خودم بودم بعد خانواده ام در حدى که برنامه سفر داشتم و خواهرم مى خواست زایمان کنه ولى هنوز تایم دقیقش مشخص نبود ، آنجا همونطور که استاد گفته بودن ، گفتم اگر بمونم حال خودم بد بشه و بعد منت بذارم نمیشه ، اگر کارى میکنم باید با لذت باشه ، سفر رفتم و بچه خواهرم هم بدنیا آمد و خیلى جالب بود کسى از خانواده ام بهم اعتراض نکرد که چرا رفتى که این هم برمیگشت به خودم و فرکانسام .

    اما الان که داشتم فکر میکردم دیدم دوباره این الویت دادن به دیگران در وجودم پر رنگ شده.

    در روابط عاطفى با طرف مقابل ام هم این الویت دادن رو داشتم ، که حتى خود آن شخص میگفت همیشه باید الویت خودت باشى .

    خدا رو شکر میکنم که در این سایت الهى هستم .

    استاد عزیزم بخاطر مطرح کردن این سوال هاى ارزشمند از شما بى نهایت سپاسگزارم ، همین طور از خانم شایسته شایسته و دوستان عزیز ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2312 روز

    بنام خداوندم

    سلام استادم وسلام مریم جانم

    سلام به دوستان گلم

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    استاد عزیزم تمام این مثال هایی که زدین شامل حال من میشه،البته از زمان آشنایی با شما خیلی بهتر شدم ولی هنوز خیلی بیشتر ازاین حرفها باید روخودم کارکنم

    خداجونم کمکم کن تا بتونم درست مطالب رو بیان کنم وحرف دلم رو بزنم

    تواین مدتی که عضوسایت هستم زمین تا آسمون با قبلم فرق کردم ولی استاد جان وقتی این فایل رو گذاشتین روی سایت خیلی فکر کردم چند روزی هست که ذهنم رو درگیر کردم تا بهتر خودم روبشناسم.تازه دارم میفهمم ترمزهام چیه واین ضربه هایی که خوردم ومیخورم از کجانشات میگیره.این فایل جرقه ای شد برا ذهنم.

    با اینکه خیلی باقبلم فرق کردم ولی هنوز شرک در وجودم هست.

    من آدمی بودم اینقدر که به نظر اطرافیان اهمیت میدادم به خودم اهمیت نمیدادم،همیشه سعی کنم آدم خوبه ی ماجرا باشم کسی از دستم ناراحت نباشه کاری رو انجام بدم که طرف مقابلم خوشحال باشه،حتی شادی وناراحتیم بستگی به شادی وناراحتی همسرم داشت وهنوز هم یکم دروجودم هست که هرموقع اوشاده منم شادم هرموقع که اوناراحته منم انرژیم می اوفته.

    تازه متوجه شدم که به خودم احترام نمیزارم بعنوان مثال موقع کشیدن غذا اول برا همسر وبچهام غذا میکشم آخرواسه خودم.یا موقع پخت غذا نظر همسرم میپرسم غذا چی درست کنم.اگه مسافرت یا مهمانی جایی خواستیم بریم موقع تصمیم گیر همیشه بانظر همسرم موافقت کردم که به او خوش بگذره

    واینکه همیشه باید کارهامو به بهترین شکل ممکن انجام بدم اگه اشتباهی چیز ازم سر بزنه خیلی خودمو سرزنش میکنم ذهنم کاملا درگیر این مسئله میشه.

    اگه ناراحتی یا مسئله‌ای چیزی واسه هرکدوم از افراد خانواده ام پیش بیاد من خودم رو مسئول خوب کردن حال اون ها میدونم.خیلی روی خودم کار کردم بهتر باشم،ولی هنوز خیلی باید رو خودم کار کنم.هرموقع همسرم یه مسئله ای واسش پیش میاد،حالا بحث مالی باشه ،کارباشه،ارتباطش با بچهام باشه هرچی که باشه انگار منم باید پا به پای او پیش برم وحلش کنم

    احساس قربانی هم در زندگیم از همون اول زندگیم،بخاطر اینکه با اجبار پدرم مجبور شدم در سن کم ازدواج کنم دروجودم شکل گرفت وهمیشه این احساس همرام بوده.البته الآن خیلی خیلی بهتر شدم ولی هنوز خیلی باید رو خودم کار کنم.

    ولی خداروشکر به لطف خداوندم وشما استاد عزیزم خیلی خیلی بهتر شدم.البته که هنوز خیلی باید روی باورهای خودم کار کنم.

    استاد عزیزم این فایلها ی اخیرتون وسوالهایی که مطرح میکنید باعث شده خیلی از ترمزهامو پیدا کنم تازه دارم میفهمم کجای کارم اشکال داره

    تازه دارم میفهمم چجوری باید باورهای مخرب خودمو پیدا کنم وحلش کنم.

    از شما استادعزیزم ومریم جان سپاسگزارم انشاالله همیشه سالم وسلامت باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    سلام و درود

    روابط وقتی کاری انجام میدهیم یا اخلاق خاصی داریم فکر میکنیم این طبیعت ماست

    این از وجود ماست

    و وقتی عمیق میشویم و دلیل این رابطه و این رفتار را برسی میکنیم

    روابط چقدر پاشنه آشیل دارم

    چقدر عزت نفس نیست

    چقدر دیگران و حرفهایشان اهمیت دارند

    چقدر خودمان را ندیدیم

    چقدر خدای خودمان را ندیدیم

    آری این آخر کمبود عزت نفس در روابط است

    الان بهتر شدم نمیدانم حتما تاثیر مطالب سایت بود

    مطمعن هستم تاثیر سایت و فایلها و به قول استاد شنیدن و عمل کردن هست

    استاد اول از شما و مریم جان تشکر ویژه کنم این سری از فایلها عالی هستند و سوال کردنها

    تازه دارم میفهمم چگونه باورهایم را شناسایی کنم و چگونه تا حدی باور بسازم

    پاشنه آشیل را پیدا کنیم

    استاد در مورد ساخت باورهای قدرتمند کننده هم و چگونه اون مثل این فایلها برایمان سلسله فایل بسازید

    میدانم بهترینها هر لحظه اتفاق میافتد

    حال از خودم و یکی از ایرادات روابط و کمبود خودم بگم

    و من سعی کردم در کنار خواسته های عزیزانم

    برای خودم هم باشم

    و جایی برای خواسته های خودم داشته باشم

    چند روز پیش گفتم میخوام چیزی بخرم پسرم گفت مگه تو چیزی لازم داری

    دیدم اینقدر از داشته هام استفاده کردم و نخواستم چیز جدید که برایشان تازگی دارد

    میخوام برای خودم باشم

    دقیق میگویی استاد وقتی من نقش حامی و بهترین رو میخوام داشته باشم باید از خودم و خیلی چیزها بگذرم و نهایت اگه جایی کم آوردم بهم بگن انرژی نداری تو عوض شدی چی شده

    اتفاقی که چند وقت پیش افتاد من در کارم خیاطی تمام تلاشم رو میکنم تا بهترین کار رو انجام بدم

    و دوستی دارم که نوعی سفارش کارش خب زیاد هست و من تلاش میکردم انجام بدم حتی از استراحت و خودم میگذشتم تا انجام شود بعد خسته به کار خونه میرسیدم

    گاهی خیلی خسته تر از خسته بودم

    تا اینکه اتفاقی افتاد و من یک هفته نمیدونستم انجام بدم و با وجودی که شرایط خوب نبود و من عزیزی را از دست داده بودم باز صبح کار خیاطی و عصر مراسم و رفتن به پیش خانواده

    و چقدر در اون تایم غر شنیدم و کم کاری

    ولی دیدم خیلی خسته شدم نشستم و گفتم بسه دیگه فقط کافیه زیبا بس کن

    به دوستم گفتم کارها کم میکنم خیلی ناراحت شد و کلی سعی کرد اول همدردی کنه و بعد هی میگفت انجام نشد

    بدقول شدم ولی دیگه تاثیر نداشت و من فقط با آرامش

    بیشتر از توان نه

    و اگر نتونستم امروز انجام بدم می گفتم نشد

    و چه خوب کارها بیشتر و بهتر پیش رفت

    دیگه غر وجود نداره دیگه کارها موردی نداره

    چرا چون من خواستم و فهمیدم ایراد از من هست

    ولی تصمیم گرفته بودم کمی هم برای خودم باشم و میخوام این مطلب رو گسترش بدم در وجودم و زندگیم

    این حقیقت محض را قبول کنیم که هر گز کسی از ما راضی نخواهد بود

    چون توقع اونها هر روز بالاتر میره

    پس خودمون باشیم و برای خودمان باشیم

    دیگران هم برای ما ارزش قائل میشوند

    ایرادات روابط زیاد دارم و مینویسم و باورها را پیدا میکنم

    استاد فوق العاده هستید

    از شما و دوستان تشکر میکنم

    و دوست دارم باورهای قدرتمند کننده روابط را هم بشنوم و بخونم

    بنویسید باورهای را که ساختید

    شاد موفق و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    به نام خدای مهربانم تنها کسیکه واقعی همراه همیشگی منه

    خدایا شکرت تو این فضای فرکانسی منو آوردی که بیشتر مجبور به تعقل بشم همونطور که استاد گفتن ما در مورد دیگران راحت تر تشخیص میدهیم کی چه مشکلی داره اما به خودم که میرسه چون باید فکر کنم ذهن در می رود سختش است .

    برای همین هم حتما باید انجامش بدم .

    هر نقش که استاد گفتن ویا دوستان توی کامنت های عالی شون نوشته بودن را من داشتمو تا حدودی الان هم دارم

    چه نقشی را بازی کردی ، شاید خنده دار باشد ولی نقش هیچ ، در واقع من همیشه منفعل بودم تا اونجایی که یادمه .

    خودم را هیچ در نظر گرفتم وقتی دختر خانه پدرم بودم برای خودم هیچ حقی قایل نبودم ، در صورتیکه برادر کوچکترم همیشه بهترین غذا و مدرسه و امکانات را داشت حتی موقع ازدواجش به اون فرش ابریشم دادن اما من جهیزیه بردم با فرش معمولی ، یا همیشه نقش عروس بینظیر را برای خانواده شوهرم بازی کردم، خودم دوست داشتم همه ازم راضی باشن طوریکه هر غذایی جلویم می‌گذاشتند میخوردم چون یک موقع ناراحت نشن راجع به مسایل شرعی با اینکه خودم به خیلی هاش اعتقاد نداشتم اما رعایت میکردم که ناراحت نشن مثلا وسواس نجس و پاکی . برای من مهم نبود اما به ظاهر خیلی خوب رعایت میکردم.

    همیشه نگران حرف و نظر مردم بودم حتی موقعی که با همسرم بحثمون میشد و قهر بودیم جلوی بقیه نقش زن و شوهر خوب را بازی میکردبم که کسی نفهمه ، شوهرم هم مثل خودم بود ، طبیعی هم هست ،کبوتر با کبوتر باز با باز.

    من حتی برای زندگی ام نمی تونستم تصمیم بگیرم اگر می خواستیم وسیله ای بخریم مثلا مامانم بدون اینکه من ازش بپرسم نظر می داد .

    یا هیچ مهمانی را نمیتونستیم نرویم چون والدینمون و صاحب خانه ناراحت میشدند همیشه تو ختم ها و مراسم های سنگین ما پای ثابت کار بودیم اگر کسی مریض میشد ما اونجا بودیم این قضیه تا جایی پیشرفته بود که اگر پدریا مادرهامون وقت دکتر داشتن ما باید یک جوری وقت هامون را تنظیم می کردیم که ببریم و بیاریم حتی این اواخر خرید خانه والدین مان با ما بود .

    همه اینها در حین نوشتن داره یادم میاید

    تا اینکه ما چند موقعیت کاری خارجی را چون والینمون دوست نداشتند از دست دادیم و پشیمون شدیم .دیگر احساس میکردیم ,( منو همسرم ) خسته شدیم و این اسلام اومده تا ما برده پدر و مادرمون باشیم . واقعا نقش هیچ تو زندگی داشتن زجر اور است

    اما بعد اشنایی با قوانین کم کم یاد گرفتم به خودم اهمیت بدهم اولویت اصلی خودم باشم

    خیلی غذا ها را که دوست ندارم راحت می گم نمی خورم . هر جایی دوست داشته باشم میروم و از همه مهمتر محل زندگی ام را تغییر دادم به کمک دوره عزت نفس دارم رو خودم کار میکنم بهتر هم بشوم میدونم زمان بر است اما نکته های تو کامنت دوستان خیلی زیاد نفاط ضعف خودم را بهم نشون میدهد

    استاد ممنونم ازتون که با استقامت تو مسیر توحید راه جدیدی برای شناخت و زندگی بهتر خودتون و ماها باز کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: