پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 24

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مينا جان گفته:
    مدت عضویت: 1488 روز

    سلام

    امیدوارم عالی باشید.

    نقش من در روابط عاطفی – در روابط با دیگران و دوستان و کاری ؟

    در روابط عاطفی:

    این الگو را زیاد دیدم که همیشه احساس می کنم آدم باهوشی هستم و حواسم خیلی جمع هست چون این باور از کودکی در من شکل گرفته شده که عقل و منطق ارجحیت داره به احساسات و چون توی فیلما و شنیده ها دیده بودم آدمها مخصوصا دخترها در سن های کم عاشق میشدن و با اصرار و گریه پای عشقشون می موندن و به زور ازدواج هایی میکردن که با هیچی طرف حاضر بودن بسازن ولی بعد مدتی پشیمان و برمی گشتن و گاهی تا مرز بچه دار شدن و حرفهایی مثل اینکه خودت خواستی پس بساز و بسوز و به توصیه های همیشه اشتباه بزرگترها بچه دار میشدن و بعد آواره و افسرده میشدن.

    من از کودکی انگار با خودم عهد کردم من با عشق نمی خوام ازدواج کنم چون آدم چشماش کور میشه و تو دام میوفته و با منطق و عقل انتخاب کردم.

    و دقیقاااااا دنیا یه آدم بسییییار آرام که نمی تونه ابراز احساست کنه گذاشت تو دامنم

    به مرور منم سرد شدم و بعدها فکر می کردم این سردی از طبع و مزاج و …. منه و پذیرفته بودم

    چون من خودم هم ابراز احساسات بلد نبودم فقط از طرف مقابلم بسیار انتظار داشتم حالا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

    چون من یه زنم و مرد باید و وظیفه اشه ابراز عشق و محبت کنه این وظیفه اونه نه من

    و کم کم تبدیل شدم به یه آدم ناراضی از همه چی . بسیار ایرادگیر . بسیار منتقد و چشمام اصلاااا مثبت و خوصیات خوب را نمیدیدو کم کم این عادت تبدیل شد به عموم آدما که اصلااااا نکات مثبتی نمیدیدم و فقط ایرادات و قضاوت و به ظاهر من دارم نقطه ضعفش و میگم که اصلاح بشه.

    کسی نبود نقطه ظعف خودم و بگه

    در کل متوجه شدم در روابط اول خیلی شاد برای قانع کردن خودم که من خیلی بلدم

    نکات مثبت طرف برام بولد میشه ولی نه نکات مثبت واقعی در اصل اونهایی که من دوست دارم به زور مثبت بدونم و به مرور زمان می بینم همون نقاط مثبت دقیقاااا نقطه ضعف طرف هست

    مثلا طرف به دید من بسیار باهوش و منظم و حواس جمع و مرتب و شیک و با کلاس و مسولیت پذیر میاد ولی بعدها می فهمم این آدم بسیار وسواس فکری و وسواس تمیزی داره که در قالب ظاهر با دیگران این شکلی نشان داده میشه

    این موارد برام تکرار نشدن ولی اینکه در برخوردای اول افراد را یه جورایی پرفکت می بینم البه که به سختی هم متر میکنم آدما رو تازه بعد از کلی متر کردن اونی که پرفکته در آدما میشه …..

    در دوستی وقتی بررسی کردم قبلا:

    دوستان من همیشه الگو افرادی بودن که یا جدا شدن و یا رابطه های صمیمی نداشتن

    و من نقش مشاور را داشتم چون اونها فکر میکردن من خیلی توی زندگی درست و اصولی رفتار کرده ام

    اینم نقاب من بوده که هیچ وقت از مسایلم به کسی چیزی نمی گفتم که البته این یه نقطه مثبت که الان بسیار اصولی تر پیش میبرمش

    من خیلی روی روابطم تامل کردم و الان می بینم همه اون آدما خود به خود از دور من دور شدن و من اصلا ارتباطی ندارم و اصلا برام سخت نبود نبودنشون چون آدم وابسته ای نبودم از ابتدا که البته اون سرد و بیتفاوت بودنم هم خیلی کمک کرد در این مسیر

    الان بسییییییار زیاد با خودم حالم خوبه با خودم تنهایی رستوران میرم و خرید میرم و ورزش میرم و پیاده روی میرم و تمام کارهام اصلا احساس نیاز به همراه ندارم

    و در ضمن انقدر غرق حال خودم هستم که رفتار آدما برام دیگه جلب توجه نمیکنه و فقط مثل شکارچی دنبال نکات مثبت و روابط مثبت و زیبایی و شکرگزاری هستم و تاثیرش را هم دارم میبینم

    در کل چون از اول اهل تعارف بازی هم نبودم الان خیلی راحت تر درخواست میکنم و اوکی هستم اگه کسی کاری انجام میده برام و درگیرش نمیشم .

    توی این مرحله از زندگیم به شدت تمرکز کردم روی رها بودن و متوجه شدم زمانهایی که خیلی فوکس کردم که رها باشم و لذت ببرم خیلی خوب مسایل پیش رفته و این تمرین این سری منه برای اینکه رها بودن و تسلیم بودن را وارد شخصیتم کنم برام خیلی خیلی خیلی مهمه که این اصل بشه پایه اصلی زندگیم و امید و ایمان و توکل را در خودم عمق بدم به شکل عملی نه حرفی و خیلی خیلی خیلی فوکس روی توحید دارم .

    توکل به رب جهان تنها قدرت مطلق جهان که نیرو و قدرت و آگاهی درکش و عمل کردن بهش را بهم بده.

    سپاسگذازم استاد نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    Serveh گفته:
    مدت عضویت: 940 روز

    به نام خدا

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    من یه الگوی خیلی مهم که همیشه برام تکرار میشه اینه به خودم اهمیت نمیدم یعنی وقتی مثلا برای خودم برنامه ریزی میکنم به برنامه خودم متعهد نیستم و اگه کسی ازم بخواد مثلا بریم بیرون یا حتی خونه خواهر بیان اینجا با وجودی که بود و نبود من زیاد مهم نیست چون اون میاد یه روز و شب کامل اینجاست من کلا خودمو برنامه هامو فراموش میکنم و میرم پیش اونا حتی اگه خوش نگذره …. و با دوستامم همینم ممکنه یه روز کار خیابان داشته باشم ولی حوصله م نکشه برم ولی اگه دوستام بهم بگن فوری میرم بیرون… اینکه من به خودم اهمیت نمیدم فرکانسش به بقیه هم رسیده اونام به من اهمیت نمیدن یعنی اگه دوستام برنامه ریخته باشن فردا برن بیرون اخر نفر به من خبر میدن و من اگه بگم نمیتونم بخاطر من کنسل نمیکنن ولی یکی دیگه نیاد حتمااا کنسل میکنن و میزارن اون بتونه بعد … تو خانواده هم همینه من همیشه اولویت آخر هستم چون خودم با خودم همیشه این برخورد رو کردم مثلا وقتی میریم خرید با خواهرام همیشه میزارم اونا خرید کنن بعد اگه فرصت موند منم خرید کنم اگر هم نه که هیچی … من خیلی خودم متوجه این قضیه هستم ولی باز نمیتونم کنترلش کنم .

    الگو رفتاری دیگه اینه من فاز نصیحت کردن دارم و حتی با کسی که تازه آشنا شدم دوست دارم سریع مشکلاتشو کشف کنم و بهش راهکار بدم آخخخخ که چقدر این رفتارم رو مخ خودمه هر بار میگم من دیگه این کارو نمیکنم ولی باز تکرار میکنم … این اصلا صورت خوشی نداره و میدونم طرف مقابل هم خوشش نمیاد من خودمو عقل کل بدونم ولی انگار یه چیزی درون منه بهم فشار میاره یالا بهش راهکار بده … این باعث شده افراد بیشتر بخاطر اینکه از من راه حلی بخوان بهم نزدیک بشن من یادمه از بچگی این اخلاقو داشتم و خیلیا تو فامیل و دوستام بهم میگفتن تو نقش مشاورمون رو داری … اون وقتا خیلی دوست داشتم اینو بهم میگفتن ولی بعدا فهمیدم من خودم درجا میزنم و یه جای کارم میلنگه …‌

    الگوی بعدی اینه من خیلی سریع منظور افرادو میگیرم و بعد منفی وجود آدمهارو میبینم در واقع ایرادها رو زود پیدا میکنم و متوجه شدم تمرکزم رو بدی هاست جوری که طرف خیلی عالیه من باز ناخوداگاه بد برداشت میکنم و میخوام خودمو قانع کنم که آدم درستی نیست … اینو از وقتی سعی کردم بعد مثبت جهانو ببینم فهمیدم چقدر توش مشکل دارم و من چقدر منفی نگر بودم همین باعث شده روابطم خیلی محدود بشه …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مطهره کلاس هشتم گفته:
    مدت عضویت: 719 روز

    سلام به استاد عباس منش و مریم عزیز:)))

    نقش:

    همیشه رهبر و رییس بودمم:))

    همیشه اینجوری بوده و همین الانشم اینجوریه

    مثلا توی مدرسه چون درسم خیلی قویه کلاسا رو میسپرن بمن چه حضوری چ مجازی

    معلم زبانمون خیلی روزا نمیومد مدرسه و منم چون کلاس زبان میرفتم. میگفت مثلا مطهره …. به عنوان همیار معلم کلاس رو راه ببر!!:))”

    تکالیف رو میدیدم سوالای امتحانی میگفتم به بچه ها . درس میدادم . همیشه نقش رییس و رهبر داشتم :)))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    Ramak Ahmadi گفته:
    مدت عضویت: 975 روز

    درود بر همگی دوستان عزیز و اساتید محترم، من الگوهای تکرار شونده چند مورد دارم ک فقط یکیشو تونستم درست کنم، مثال میزنم مثل دوستانی ک وقتی ب دوستای دیگه معرفی میکنمشون میرن و دیگه منو فراموش میکنند، یا اینکه دوستانم وقتی کمکی لازمه بهشون بکنم و مطمئنا هر کاری ازم بر بیاد انجام میدم بعدش ی جوری منو توبه کار میکنن ولی متاسفانه بازم برای کمک ب بقیه درس عبرتم نمیشه و باز بی دریغ کمک میکنم و باز لطمه میخورم، یا حتی بچه های خودم هم وقتی محبت میکنم با برخورد خوبی ازشون مواجه نمیشم و دستوری باهام صحبت می‌کنند و طوری ک اگر جایی بگم نه خودت انجام بده میشم دشمن خونیشون، درواقع محبت کردنم ب ضررم تموم میشه، مخصوصا ضربه هایی ک از دوستانم خوردم بعضا جبران ناپذیر بوده، نمیدونم چرا؟؟؟؟؟اگر میشه کمکم کنید در این رابطه، بیشتر ترجیح دادم تنها بمونم تا دوستی داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      امیر صمدی گفته:
      مدت عضویت: 918 روز

      سلام منم قبلا مثل شما بودم و دقیقا همین ترمزو داشتم و اگه کاری رو برای کسی انجام میدادم همش ترس اینو داشتم که نکنه ازم سو استفاده کنه نکنه قدر کاری که واسش دارم انجام میدم رو ندونه نکنه و ………..‌

      بعد که به این الگو خودم واقف شدم یا کاری رو برای کسی نمیکنم یا اگرم کمکی کنم همش با خودم تکرار میکنم من این کارو برای دل خودم دارم انجام میدم و هیچ انتظاری ازش ندارم

      یا با خودم مرور میکنم خودم خواستم کمکش کنم کسی منو محبور نکرده

      و این چند مورد تو ذهنم اومد خواستم با شما به اشتراک بذارم

      امیدوارم مثمر ثمر باشه واستون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    احسان فرجی گفته:
    مدت عضویت: 1279 روز

    با ایمان قلبی و توکل به خداوند زندگیم رو خودم خلق میکنم

    سلام به استاد عزیز

    در جواب به سوال این فایل باید بگم که من در روابط قبلیم با توجه به اینکه قانون و نمیشناختم درکی از خداوند ، خودم و جهان اطرافم نداشتم اینطوری بود که اصلا عزت نفس نداشتم و مدام از خودم میگذشتم و فقط به فکر رازی نگه داشتن طرف مقابلم بودم به طور افراطی هزینه مالی روحی زمانی و خلاصه هیچ وقت خودم برام مهم نبودم و همینطور که قانون میگه وقتی خودت برای خودت ارزش نداشته باشی برای دیگران هم بی ارزشی و هرچه بیشتر تلاش کنی برای رازی کردن بقیه فقط انتظار بیشتری ازت خواهند داشت خلاصه که گذشت تا اینکه با قانون و استاد آشنا شدم و اون روابط هم علارقم هزینه و تلاش زیاد من به جدایی ختم شد ولی به لطف الله یک بار برای همیشه خودم و اصلاح کردم و در رابطه فعلیم اولویت و اصل خودم هستم و اول خودم و میبینم البته نه اینکه بی توجه و خودخواه (از نوع بدش) باشم ولی جالبه که از وقتی در باورهام و رفتارم این تغییر و ایجاد کردم برای طرف مقابام و دیگران هم در اولویت قرار گرفتم و در کل شکل رابطم و رضایت خودم و پارتنرم میگه که راه درستی رو پیش گرفتم و تغییر درست بوده و باورای الانم خیلی بهتره چون هم رابطه ی عاشقانه و صمیمی دارم که هیچ گونه وابستگی و محدودیتی (البته بیشتر برای من) وجود نداره و یک رابطه خوب با تعهد سالم و شاد و دارم تجربه میکنم و برای همتون یه همچین رابطه ای رو آرزو میکنم

    در آخر از خداوند سپاسگذارم که منو با قانون و استاد آشنا کرد

    این نکته رو گذاشتم آخر کامنتم بگم چون خیلی مهمه و اونم این که بهترین رابطه رو با خداوند دارم تجربه میکنم و خدایی که الان میپرستم و باهاش رفاقت دارم هیچ شباحتی به خدایی که قبلا میشناختم نداره و درست تغییرات اساسی در زندگیم از وقتی شروع شد که خدارو بهتر شناختم (اشاره به فایل شماره 9 و 10 و 11 دوره راهنمایی عملی دستیابی به رویاها )

    امیدوارم که هر کسی خدای یکتا رو عمیقن بشناسه و باهاش رفاقت کنه که فقط خدا کافیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فاطمه شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    سلام وقتتون بخیر و شادی باشه انشاالله.

    من تو رابطه عاطفی چه نقشی رو بازی میکنم ؟

    من همیشه سعی میکنم طرف مقابلم رو درک کنم

    من سعی میکنم اگر مسئله ایی تو رابطه پیش میاد رو با گفتگو حل کنم

    من اگر ببینم طرفم با مسئله ایی رو به رو هست سعی میکنم کمکش کنم و راه حل بهش بدم یا از لحاظ فکری آرومش کنم و احساس میکنم این کارو دوس دارم

    من معمولا تو رابطه همراه و هم فکر هستم

    و از این که باهم یک مسئله ایی رو حل میکنیم خوشحال میشم .

    من تو آخرین رابطم با فردی روبه رو شدم که وقتی بهش راه کاری پیشنهاد میدادم یا تو مسائل هم فکر میشدم خیلی این کارو دوس داشت و منم حس خوبی داشتم اما بعد متوجه شدم اصلا از لحاظ فکری آدم مستقلی نیست و هرچیزی رو تقریبا بدون فکر میپذیره و گذشتشو که بررسی کردم دیدم ضربه های زیادی دیده هم از لحاظ مالی هم عاطفی و اصلا کنترلی رو هیجاناتش نداره و….

    به خودم نگاه میکنم که چرا این فرد رو جذب کردم ؟

    خب من میگفتم اینکه طرف یک مسئله رو بهت میگه و توهم سعی میکنی با هم فکری و چیزی هایی که یاد داری بهش راه کار بدی اصلا بد نیست بلکه باعث میشه رابطه محکم تر و صمیمی تر بشه و دوس داشتم طرفم از لحاظ فکری ومالی استقلال داشته باشه و نمیدونم چرا این فرد رو جذب کردم

    بعد به ذهنم رسید که گاهی اوقات افرادی وارد زندگیت میشن که باعث میشه ملاک هات کامل بشن ،بهتر متوجه بشی که چی میخوای

    و من الان متوجه شدم و کمک کرد ملاک هام کامل تر شه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      ندا گفته:
      مدت عضویت: 1552 روز

      سلام دوست عزیزم

      شما شخصیت کمک کننده دارین یعنی هرکسی تو زندگیتون میاد دوست دارین بهش راه حل بدین و کمکش کنید و دستشو بگیرین و این رفتارتون باعث شده ک چنین افرادی رو جذب کنید ک همیشه نیاز ب کمک دارن

      چون منم دقیقا شخصیتی مشابه شخصیت شما رو دارم و مدام چنین افرادی رو در زندگیم جذب میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        فاطمه شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1729 روز

        سلام دوست خوبم،امیدوارم عاااالی باشی

        اره دقیقا خودمم متوجه شدم و الگو هارو شناسایی کردم و به لطف خدا دارم روی خودم کار میکنم

        و حس میکنم هرروز دارم یه تیکه ایی از وجودم میشناسم و اون تیکه رو میسازم (مثل یه پازل)

        خداروشکر میکنم که تو این مسیر آگاهی و رشد قرار گرفتم .

        برات بهترین هارو میخوام ندای عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ابراهیم ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1531 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام به استاد و مریم خانم شایسته عزیز.

    خیلی خوشحالم از اتفاقات زندگیم که داره برام میفته

    خیلی سپاسگزارم از خداوند خودم که منو دوست داره و هر روز منو هدایت میکند به سمت زیبایی و قشنگی های بیشتر.

    این فایل هم بسیار خوب و هوشمندانه گفته شده بود و خیلی درس داشت.

    من الگوی تکرار شونده ام تو بحث روابط این است که خیلی دوست دارم سر مسائل جدی با شوخی و خنده اون رو نادیده بگیرم و یه جوری از اون فرار کنم.

    یا تو روابط با دیگران خیلی دوست دارم دیگران ناراحت نشوند در حدی که به خودم ضربه بزنم و خودم رو ناراحت کنم ولی دیگران دچار این ناراحتی نشوند.

    خیلی تو روابط جوری هستم که نمیتونم خواسته ام رو بگم و فکر میکنم اگه خواسته ام رو بگم بچه پر رو هستم و دیگران منو دوست ندارن.

    یا تو روابط احساس میکنم با تحقیر جلوی بقیه و کوچک کردن خودم میتونم خودم رو تو دل بقیه جا کنم.

    یا تو روابط ذهنم درگیر صحبت یک فرد میشه و سعی می‌کنه که اون رو قضاوت کنه،که معمولا قضاوت نادرست و نابجا و بسیار نادرست و غلطی هست که باعث ضربه زدن به خودم و بد کردن اون فرد تو ذهنم میشه.

    در کل خیلی سپاسگزارم از خداوند متعال که این فرصت رو داد برای نوشتن کامنت اینجا و خود شناسی بیشتر خودم واقعا دم استاد گرم با این حرف ها درست و واقعا سپاسگزارم.

    خدانگهدار تون باشه ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 768 روز

    به نام خداوند مهربان

    نقشی که من توی روابطم دارم مخصوصا توی روابط عاطفیم:

    1. من توی رابطم با فردی که باهاش توی رابطه عاطفی هستم بیشتر نقش فردی رو دارم که داره کنترل میشه. این الگو رو به تازگی کشف کردم. وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم همیشه همینطور بوده. هرکس به زندگی من میومده سعی داشته به نحوی من رو کنترل کنه یا حتی تغییرم بده. و من تازه به این نتیجه رسیدم که این منم که یکسری باورها دارم که داره باعث میشه ادمای کنترلگر با من وارد رابطه بشن. در حال حاضر فردی که باهاش توی رابطه هستم رو خیلی دوست دارم و اونقدر خوبی های زیادی داره که نمیخوام ازشون چشم پوشی کنم و بخاطر این یه مقدار کنترل گری که روی من داره، رابطه ام رو باهاش تموم کنم. بلکه باور دارم که من اگر روی خودم کار کنم و ترمزی که توی ذهنم هست رو حذف کنم، میتونم همین رابطه ای که الان دارم رو بهتر کنم. چون هرباوری که من داشته باشم باعث میشه همون اتفاقات هم فرکانس با باورهارو تجربه کنم توی رفتار اطرافیان با خودم.

    و حتی اگر هم با بهتر کردن خودم این رابطه بهتر نشد و اون ادم همچنان سعی در کنترل من داشت، خیلی راحت این رابطه رو کنار بذارم و اینبار ادمهای هم فرکانسی رو جذب کنم که کنترلگر نیستند چون دیگه اون ترمزهای ذهنی وجود نداره.

    2. دومین نقشی که من در روابطه ی عاطفیم دارم، نقش آدمیه که دائما سعی داره بهترین ورژن خودش باشه برای پارتنرش. هیچ نقصی نداشته باشه چه از لحاظ رفتاری و خلق و خو و چه از لحاظ ظاهری. به وضوح میبینم که چقدر برام مهمه اینکه حس کافی نبودن رو از طرف مقابلم حس نکنم. چون کمالگرایی شدیدی دارم، دلم میخواد از هرلحاظ بی نقص باشم، مخصوصا درنظر پارتنرم. برای همین نگران نظر اون درباره خودم میشم، و دوست ندارم ازم انتقاد بکنه. حتی وقتی ازم انتقادی کنه که باعث ناراحتیم بشه اصلا به روی خودم نمیارم که ناراحت شدم تا ادامه پیدا نکنه. درکل آدمی نیستم که زیاد نگران حرف و نظر مردم باشم یا برام مهم باشه، اما نظر شخص مهم زندگیم مثل شریک عاطفی برام مهمه. به این شکل که میبینم دارم اذیت میشم و میدونم خودم عاملشم. آگاهم که اینا ترمزهای ذهنیه منه و باید روشون کار کنم.

    خیلی خوشحالم استاد راجب این مسائل صحبت کردند و من با چشم باز به افکار و رفتارای خودم نگاه کردم و فهمیدم چه مشکلاتی دارم.

    امیدوارم بتونم این الگوهارو از بین ببرم تا بتونم رابطه ی خیلی بهتری رو با پاتنرم تجربه کنم.

    دوستان عزیزم اگر صحبت یا پیشنهادی درنظر داشتید خیلی خوشحال میشم باهام به اشتراک بذارید.

    مرسی از همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2498 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    نقش من در روابط عاطفی:

    1.به دنبال صلح

    من حاضرم در رابطه هر کاری بکنم که صلح برقرار باشه چون اگر یک درصد رابطه مخدوش بشه اینقدر روی حس و احساسم تاثیر میذاره که کل فکرم رو مشغول میکنه و اصلا نمیتونم در شرایطی باشم که کسی از دستم ناراحت باشه و اگر این مورد پیش بیاد واقعا کنترل ذهن برام خیلی سخته،حتی اگر به قیمت کوتاه اومدن خودم از نظرم باشه یا حتی خلاف نظرم رو ظاهری قبول کنم تا فقط صلح برقرار بشه،چون فقط میخوام آرامش برقرار بشه و هیچی غیراز این برام قابل تحمل نیست.شاید یه دلیلشم اینه که نمیخوام کسی از دستم ناراحت باشه چون برام خیلی مهمه که همه از من خوششون بیاد.

    2.خوشحال کردن بقیه

    خوشحال بودن آدمهایی که کنار من هستن خیلی برام مهمه. سعی میکنم اینجور نباشه ولی واقعا وقتی نزدیکترین آدمهای زندگیم که هرروز جلو چشمام هستن خوشحال نباشن همش احساس مسئولیت میکنم که باید یه کاری کنم،یه جایی ببرمشون،بفرستمشون سفر یا کمک مالی بهشون کنم تا خوشحال شن و واقعا تو این زمینه خیلی ضعف دارم

    حتی وقتی خودم میرم سفر یا جایی که بهم خوش میگذره عذاب وجدان میگیرم که چرا تنهایی دارم خوش میگذرونم

    3.کمال گرایی در رابطه

    اینکه توی روابطم بایدهمه چی عالی باشه تا راضی باشم هم یه معضله برای من،برای همین من هیییچ وقت از روابطم راضی نیستم ،یعنی نشده من از یه جمع بیام بیرون و خودم رو سرزنش نکنم که چرا اینجا بهتر رفتار نکردم،چرا اونجااین حرفو زدم یا چرا فلانی رو بیشتر تحویل نگرفتم نکنه ناراحت شده باشه و..

    که البته به لطف آموزشهای استاد این پاشنه های آشیل به مرور کم رنگ و کمرنگتر میشن.

    استاد این الگو عالی بود و مثالهاییکه میزنین فوق العاده اس چون شاید ما اصلا نفهمیم که این موضوع میتونه یه ضعف باشه و وقتی شمامثال میزنین ما خیلی نکات خوبی توش پیدا میکنیم که در مورد ما هم ممکنه صدق کنه ولی به ذهن خودمون خطور نکنه.

    از خدا سپاسگذارم بخاطر وجود شما که استاد سخنوری و بیان کردن مثال ها و داستان های فوق العاده ای هستین که باعث میشه قوانین به گوشت و استخون ما نفوذ کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2266 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    الگوی تکرارشونده نقش در زندگی من:

    تا اونجایی که یادم میاد همه ی این الگوهای تکرارشونده مثل قربانی بودن، ناجی بودن،پیشقدم برای صلح بودن و اینکه مراقب باشم طرف به دردسر نیوفتد رو داشتم.

    مثلا در برهه ای از زندگی ام که باهمسرم قهر میکردم ،90درصد من پیش قدم برای صلح و آشتی میشدم حتی اگر واقعا حق با من بود و این الگو بارها تکرارمیشد.

    در مورد ناجی بودن اینکه مثلا خواهرم از مشکلات در روابطش میگه ،خیلی خیلی سعی میکنم که کمکش کنم که البته بی فایده بوده ،چون طرف فقط میخواسته دردل کنه نه اینکه واقعا ریشه ای مشکلش حل بشه.و با هرباردردل کردن ،کلی منو به دردسر می انداخت و حتی اگه بهش خیلی نرم میگفتم چرا اینا رو به من میگی ؟من که هر چی راهنماییت کنم تو گوش نمیدی،جواب میداد پس با کی دردل کنم؟یا باهام قهر میکرد و ازم دلخور میشد.

    در خانواده و زندگی مجردی هم که همیشه و همیشه نقش قربانی داشتم که به خاطر اون خانواده و شرایط خاصش ،هرگز قرار نیس به خواسته هاش برسه،یعنی اصلا مهم نبود جقدرتلاش میکنم در نهایت محکوم و قربانی اون خانواده بودم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: