پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه دوستای خودم
به سوال استاد که فکر میکنم میبینم دوتا مورد به صورت اغراق شده درون من هست که همیشه باعث ضربه خوردم شده و میشه
1)روابط عاطفی: خوب که دقت میکنم میبینم که من همیشه میخواستم حامی و ناجی طرف مقابلم باشم؛
اعتقاد من این بوده(و البته فکر میکنم هنوزم هست) که اساسا رفیق و دوست کسیه که بتونه باری رو از روی دوش طرف مقابل برداره
حالا اون بار میتونه مالی باشه ، احساسی باشه و…
تو این چند تا رابطه اخیرم(طی این 4 سال گذشته) همیشه شخصی به تورم خورده که پر از مشکلات بوده و همیشه نیاز به کمک یکی داشته که توی اون برهه از زمان طبیعتاً من بودم
من هم فکر میکردم کار درست اینه که تا جایی که میتونم کمکش کنم و مثلا از کار خودم بزنم و از استراحت خودم کم کنم و حتی مرخصی بگیرم از سرکار و برم دنبال کارای اون شخص تا مثلا رفاقت خودم رو ثابت کنم
و حتما حدس میزنید که آخر سر ، اون آدم بده داستان میشدم
همیشه متهم به این میشدم که تو برای من کاری نکردی و تو اصلا رفیق و دوست خوبی نبودی
2)روابط کاری: همیشه سعی میکنم که همه رو راضی کنم حالا اون طرف همکارم باشه ، شریکم باشه یا مشتری
بیش از حد خدمات میدم و بابتش پول بسیار کمی طلب میکنم
قولهایی میدم که انجام دادنش خیلی خیلی من رو به زحمت میندازه و آخرشم نه خودمو راضی میکنه و نه مشتری رو
امیدوارم با تعهدی که به خودم دادم بتونم عزت نفس خودم رو بیشتر کنم و روی این باورها کار کنم و وضعیت خودم رو بهبود بدم
خوشحال میشم که هر کدوم از دوستان که راهحلی دارن منو راهنمایی کنن
بنام رب حامی و هادی
سلام خدمت استاد عزیزو دوستان توحیدی
پر رنگ ترین نقشی که من در زندگیم داشتم و دارم و تلاش میکنم هر روز کمرنگ تر بشه نقش (خانوم بلد) هست انگار میخوام به بقیه ثابت کنم ببینید من چقدر بلدم چطور رفتار کنم چطور حرف بزنم فقط منم که بلدم به همه میگم این کار رو بکنید اون کارو بکنید مثل من باشید میخوام بگم من خیلی خوبم چرا چون عزت نفس ندارم اگر داشتم که دیگه نیازی نبود راجبش حرف بزنم به قول آقای عطار روشن چیزی که باور شده باشه دیگه نیازی نمیبینی راجبش حرف بزنی .به طور بسیار نامحسوس در نقش قربانی هم میرم برای همسرم .وقتی به همسرم میگم پسرمون امروز پیش تو بمونه تا من برم برای خودم خرید و همسرم اولش میگه نه اما بعدش میگه باشه و من میگم نه دیگه نمیرم اونجاست که میخوام برم تو نقش من قربانی من مظلوم و احساس گناه بدم به شوهرم .که ببین تو راحت میتونی همه جا بری اما من یه وقت آزادم ندارم برای خودم من چقدر مظلومم من چقدر قربانی دست روزگار و تقدیرم .یا وقتی دونفر بحث میکنن من میخوام این وسط بحث رو آروم کنم آخه به من چه زهرای عزیزم.آخرین بار که صلح دهنده بودم بین مادرم و برادرم بود وبهشون میگفتم که این چکاریه باهم آشتی کنید .بد بودن این کار اینه که من یک هفته تمام ذهنم مشغول بحث این دونفر بود آخه مگه من کی هستم که خودمو نخود هر آشی میکنم.بعضی وقتا به خودم میگم آخه زهرا جان زهرا خانوم مگه کی به تو گفت که بیای توی این راه آخه کی دلش برات سوخت که تو همه رو میخوای بیاری توی این راه عزیزدلم خودت با خواست خودت و طلب هدایت از خداوند به این راه اومدی اوناهم اگر میخوان زندگیشون خوب بشه خب از خداوند طلب کنن چرا من میخوام به جای خدا باشم براشون.در رابطه باهمسرم هر دو صلح طلب بودیم اما جدیدا دیگه احساساتمونو نشون میدیم .نقش من یک عدد (خوب) هستم دیگه آخرشم همه جا میخوام بگم من خیلی آدم خوبی هستم خیلی با ادبم خیلی بفکر طرف مقابلم هستم خیلی متواضع و خاکی هستم.آخه چرا چون میخوام بگن به به چه آدم خوبیه این زهرا خانوم .اما با تمام این نقش ها خودمو دوست دارم چون به پای خودم موندم تا خودمو بسازم .شعار من اینه(هستم بر این عهدی که بستم) عهد بستم عاشق خودم بشم ارزشمند بشم برای خودم .خدایا هدایتم کن و حمایتم کن همینجور که تا الان حامی و هادیم بودی.خدایا شکرت فرصت دادی تا بنویسم و رد پا بجا بزارم و چندسال بعد به خودم افتخار کنم بابت زهرایی که ساختم
ای که مرا خوانده ای
سلام به بهترین ها و زیباترین ها
اول اینکه استاد مثل همیشه صحبتهایی فقط از جنس اصل و اساس و مسیر درست و خوشبختی رو بر زبان میاری
من چندروزه که دارم بیشتر رو دوره شیوه حل مسائل کار میکنم اما دیشب احساسم بهم گفت برو یه خورده از کامنت های جلسه اول قانون آفرینش مطالعه کن
وقتی مطالعه میکردم جمله زیبا و بظاهر ساده اما بسیار قدرتمند و ارزشمند دریافت کردم یکی از دوستان عزیز نوشته بودوقتی خدا رو باور کنی دیگه به هرچه بخوای میتونی برسی*
شاید این جمله رو هممون همیشه میگیم و میشنویم اما احساس خاصی درونش نباشه اما وقتی با یه درخواست و احساس متفاوت از قبل باشه حتما یه جور دیگه برداشت و باور میشه اون جمله
من دیشب قبل از خواب این جمله زیبا رو مطالعه کردم و خوابیدم باعث شد چقدر بیشتر به فکر برم و بیشتر قانون کانون توجهمو جدی بگیرم
محل کار و تمرین کار مورد علاقه من در یه مکان و یسری از دوستان عزیز هر دفه میاند میگن فلان چیز توش پول هست این پول درش هست اون هست و…
ولی من میگم وظیفه من اینه که هرروز بصورت تمرکزی و تخصصی رو مهارت خودم کار کنم و رو باورهای ثروتسازمم کار کنم و اجازه نمیدم هر بیراهه ای منو از مسیر اصلیم منحرف کنه پس خواهش میکنم دیگه از این پیشنهادها به من ندید چونکه من مدتها قبل کارم از این حرفها گذشته و که بخوام خارج از زمینه علاقمندی خودم کار کنم و اینایی که شما میگید اصلا ذره ای احساس خاص یا وسوسه در من ایجاد نمیکنه پس الکی انرژی خودتون رو هدر ندین
واقعا هم همینطوره که میگم
در زمینه روابط من نسبت به قبل خیلی بهتر و نرم تر شدم اما هنوز خیلی ایراد دارم بخصوص در مقابل جنس مخالف اونطور که باید خوب و حرفه ای باشم هنوز نیستم چونکه در محیطی بزرگ شدم که اکثریت ضعیف و با اعتماد بنفس های پایین بودن
واقعیت اینه که هنوز در زمینه برقراری ارتباط خیلی از خودم ناراضی هستم هرچند چندباری هم بوده که تونستم این توانایی رو عملی کنم و نتیجه بگیرم و خیلی از آدمها برخلاف گذشته دوستم دارند و بهم احترام میذارند و احوالمو میگیرند اما در واقع هنوز اونطور که باید نیستم
اما از طرفی هم خداروشکر که اینو درک میکنم که مدتهاست تونستم بپذیرم و درک کنم ایراد از منه نه خارج از من و دیگران
من همیشه دارم سعی میکنم نکات و نتایجی که موفقیت آمیز و مثبت بوده رو برا خودم تکرار کنم که بخدا من خیلی ارزشمند و عالی هستم اگه نبودم که چند هفته پیش یه خانم خودش بهم پیشنهاد دوستی نمیداد اما من احساسی نسبت بهش نداشتم خیلی مودبانه و مهربانانه بهش گفتم منو ببخش اما من نمیتونم با تو دوست بشم
و میدونید مثلا تو این موضوع من در اصل چه دیدگاهی دارم،میگم مهم خود اون رابطه ها نیست بلکه مهم اینه که من بتونم با تجربه اینها خودمو بیشتر باور کنم و دوست داشته باشم و ازشون گذر کنم چونکه هرزمان ذهنم در مورد همچین چیزهایی داره بهم میگه تو نمیتونی ،یا ارزه نداری و…مجدد به خودم یادآوری میکنم که این فکرها توهماتی بیش نیستند
هرچند روز یکبار نشانه های میلیونی و بالا برام میاد اما اتفاق نمیفته میگم آخه من باید ببینم این ترمزهای مخرب چی هستند که داره این کار خرابی هارو میکنه
مثلا دیشب به فرد غریبه اومد اینجا یه کار کوچک داشت و بمدت چندثانیه تو حرفش گفت من همبن الان چند صد میلیون تو کارتم هست و درآمدم خوبه خداروشکر و من درونم برانگیخته شد و سریع آگاهانه به خودم گفتم راست میگه پس میشه و آگاهانه تحسینش کردم
صادقانه بگم بعضی اوقات با شنیدن همچین حرفایی کنارم گفته بشه ذهنم سریع میخواد بره سمت حسادت و اینکه بهم بگه تو نمیتونی تواناییشو نداری اما من آگاهانه تایید و تحسین میکنم که بتونم راحت تر ذهنمو هدایت کنم بسمت سازندگی و مدارهای بالاتر
میگه
آنچه را که انکار میکنی تو را شکست میدهد
و آنچه را میپذیری تو را تغییر میدهد
واقعا همینطوره تقریبا هممون این دو تا رو تجربه کردیم و نتیجه گرفتیم و الان میتونیم خوب درک کنیم
خبر خوب اینجاست که ما انسانها توانایی یادگیری و تغییر هر چیزی رو داریم
پس جای نگرانی برا هیچ مساله ای نیست هرچیزی که ما بهش برمیخوریم خداوند از قبل جوابشو برامون آماده کرده فقط لازمه که ما بخواهیم و با عشق و احساس خوب در مسیر یادگیریش حرکت کنیم تا بتونیم بهش برسیم
اینارو که من دارم میگم خودم در زمینه روابط و ثروت واقعا خیلی هنوز ایرادهای عظیم دارم و اصلا نمیتونم از خودم راضی باشم اما مثلا در زمینه سلامتی خیلی قدرتمندتر و باورهام قوی تره
اما من همیشه در کنار بقیه دوره ها و فایل ها
جلساتی که کار میکنم و مکمل میدونم یکی جلسه ششم قدم اول هست چونکه ما مجدد برا خودمون یادآوری میکنیم که اگر تونستیم فلان موفقیت قبلی که مدتها برامون غیرممکن بود اما تونستیم انجامش بدیم پس میتونیم از انرژیش استفاده کنیم برا موفقیتهای بعدی بیشتر
یکی هم جلسات قانون آفرینش
که بهتر درک میکنیم که ما اگه میخواهیم مدارمون رو تغییر بدیم بسمت بالاتر باید اول به خودمون بگیم باورتو نسبت به اون موضوعات مورد نظر تغییر بده تا بتونی مدار خودتو ببری بالاتر
با عشق خدایی میرم سراغ کامنتهای ارزشمندتون
خدانگهدار همتون باشه دوستون دارم
به نام خداى مهربونم
با شناسایی ترمزها و ترمزهای مخفی و حل شون:
1.خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی میشه
2. از مسیر خلق خواسته، لذت می بریم
3.از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته ام قرار می گیرم و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کنم که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخشِ
نکته ها:
1.کانون توجه«کنترل ورودی هام»
فقط منم که خالقم من قدرت دارم نه هیچ عامل بیرونی
2.سرچ «لیست»الگوهای تکرار شونده و حلش کنیم با شناسایی ترمزها و ایجاد باورهای پرقدرت منطقی مون
گم کردن نداریم، سلامت باید باشه، رابطه عاشقانه و خوب همیشه هس، آرامش در خانواده طبیعی، تایم بندی به موقع طبیعی،سالم بودن وسایل،
ویژگیهای خوب اطرافیان م طبیعی،موفقیت طبیعی
3.توجه به تکامل و تجربه لذت عشق و شادی و ثروت و خوشبختی در هر لحظه ممم در 4 بعد
4.ببین هر چن وقت یه بار چی میشه که بهتر مناسبش کنیم
*اگه نامناسبِ ولی تکرار شونده نبوده اعراض و تمام میشه
5.بررسی فکر و باور و ایجاد باورهای پرقدرت منطقی
اتفاقات مشابه بابت باورهایی که لازم بهتر و بهتر وخوبش کنیم
مثلا برای محبت من روی عشق ورزی خودمم و رابطه عاشقانه طبیعی برام و هر بار بیشتر و لذت بخش تر
6.برنده میشه، دعوت به مهمانی فوق العاده، مورد توجه م، ارتباط با آدمای فوق العاده، دریافت هدیه ها
اینا هم بابت باورهای عالی مونِ،خوش شانسی مون،خرید و فروش در بهترین زمان،روابط عاشقانه هس که سال ها باهمن و دارن لذت میبرن
7.خلق با باورهامه
سوال:
1.در ارتباطات چه نقشی دارم؟
وقتی عزیزمونم پیام میده لذت میبرم، وقتی دو نفره باهم میریم بیرون، وقتی راحتیم باهم و خانواده هامون در جریان رابطه مون هستن،
وقتی راحت باهم گپ و گف داریم
لذت میبرم وقتی برای باهم بودن مون بیشتر وقت میذاریم
دوست دارم و لذت میبرم از رابطه عاشقانه و پایدارمون با عزیزمولذت میبرم از ازدواج راحت و زیبایی که تجربه میکنم
و هر لذت و زیبایی که در رابطه عاشقانه مون در جریان منو عزیزمونِ
سلام ب همه عزیزانم
بله استاد دقیقا همینطور
من تعداد زیادی از این الگو هارو در زندگیم در روابطم داشتم و بیشتر هم در روابط عاطفی این مسئله برام بوده
قبل از اینکه ازدواج کنم با فردی در رابطه عاطفی بودم ک خیلی احساس وابستگی ب من داشت و ترحمی و کینه ای بود . همیشه و همه جا میخاست با من همراه باشه و ی سری تعصبات از دید من الکی داشت
آخر ماجرا بعد از دوسال و نیم با چالش های سختی از فرکانس هم خارج شدیم و رابطمون اتمام یافت
بعد از چند ماه من مزدوج شدم و الان میبینم دقیقا اون برخورد های وابستگی ها و حس ترحم و مهربونی بیش از حد و کینه فراوان و اینکه همش میخاد همه جا با هم باشیم ، طوری ک اگه جایی دعوت باشیم حاضره سرکار نره ک با من باشه یا نمیزاره ک من برم جایی تنهایی و خیلیییی سر این قضیه با هم چالش داریم و میبینم الان ک در یک رابطه دیگه هستم مشکلات همونن حتی بدتر از قبل هم شدن فقط شریک عاطفی جلدش عوض شده و همیشه از این مسئله رنج میبرم
دقیقا من این طرز فکر و دارم ک هر کی ب من میرسه دنبال توجه و عقده محبت و نیاز عاطفی داره . آخ آخ
من خودم پر از باور های مخرب هستم و اینارو نادیده گرفتم و با احساس کمالگرایی همیشه خاستم شریک عاطفیمو تغییر بدم ، در صورتی ک من هم دقیقا هم ایراد و تو ی وجه دیگه داشتم
استاد از صحبت هاتون تنم لرزید . دقیقا همه این مسائل و من داشتم و دارم
الله اکبر اشک تو چشم حلقه زد استاااااد
واقعا چطور من تا الان ب این الگو های تکرار شونده دقت نکردم ک بخوام تغییرشون بدم
پاسخ ب سوال استاد عزیزم
خیلی کمالگرا هستم دوست دارم همسرم یا اطرافیانم همیشه با نظرات و دیدگاه من موافقت کنن چون فکر میکنم ک من خیلی حالیمه
من احساس قربانی شدن تو روابطم با بقیه دارم و بیشتر مواقع سکوت میکنم و از قضاوت ها و حرفاشون حس قربانی و مقصر نبودن بهم دست میده
من از نه گفتن ب آدما میترسم ک ی وقت ناراحت نشن حالا چ همسرم باشه و خانواده ام باشه و اطرافیانم باشن
از اینکه اونا ب من ن بگن اصلا ناراحت نمیشم و تازه خوشحال میشم ک رک تونسته حرفش و بزنه اما برای خودم خیلی سخته ک ب بقیه ن بگم و همیشه از خودم زدم برای دیگران
استاد همه ترمز هایی ک گفتید از باور هارو من دارم و از خداوند میخام با روند تکاملم پاسخ صحیح و بهبود گرایی و ب من بده
Hello my master
استاد عزیزم دقیقا همه این چیزهایی که گفتید توی وجود من هم هست ولی الهی شکر بهتر از گذشته شدم و بلدترین اونا احساس بی لیاقتی و بی ارزشی و احساس قربانی شدن و فرشته نجات بودن هستش که خیلی خیلی ادم و از خودش دور میکنه و باعثمیشه کیفیت رابطه تنزل پیدا کنه و بعد از مدتی از اون شور و اشتیاق و کنجکاوی و لذت بردن با هم دنبال عیب و ایراد همدیگه باشیم و بخوایم همدیگه را تغیر بدیم .
با پارتنرم خیلی خوب بودم ولی این احساس که نکنه من و دوست نداشته باشه و از فلانی خوشش بیاد نکنه داره برا من فیلم بازی میکنه نکنه اصلا توی رابطه نزدیک داره به یه نفر دیگه فکر میکنه ( ببین چقدر این احساس بی لیاقتی و بدبینی میتونه ویرانگر باشه) باعث شد که من نتونم اینا را مستقیم بهش بگم ولی از جاهای دیگه میزد بیرون و سر کوچکترین مسائل باهاش بحث میکردم یا اصلا ترجیح میدادم حرف نزنم یا بدتر از اون میخواستم دوره های استاد و مخصوصا دوره قانون سلامتی را بکنم تو مغزش غافل از اینکه تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش .
خلاصه اینکه قانون مدارها ما را از هم جدا کرد ( اقرار میکنم که خوشحالتر از قبلم) و گفتم توی این فرصت باید خودم و بهتر بشناسم و یه فرصتی به خودم بدم که بشینم صادقانه با خودم صحبت کنم و اون ادمی و که میخوام اول توی وجود خودم بسازم تا دنیا مجبور بشه اون و با من همدار کنه و ما طبق قانون به هم برخورد میکنیم و همدیگه را پیدا میکنیم نه اینکه از این رابطه پر بیام و با دستپاچگی برم تو یه رتبطه دیگه که فقط صورت ها عوض بشن ولی نگرش ها سر جاشون باقی بمونن استاد عزیزم برای اولین باز است در زندگی که پنج ماه تنها هستم و از این تنهایی لذت میبرم و مثل گذشته افسوس نمیخورم اویزون نیستم به در و دیوار نمیزنم به هر کسی جواب مثبت نمیدم و این احساس وخیلی دوست دارم احساس ارزشمندی مستقل بودن نترس بودن شهامت داشتن هدفمند بودن امیدوار بودن و خیلی حس مثبت داشتن که یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت چون اون راه هایی که من میرفتم مقصدشون مشخص بود و تجربه را تجربه کردن خطاست ، میخوام با کمک شما و حق انتخابی که خالق بهم داده راه جدید و با شهامت و قدم به قدم برم و ایمان دارم که به سر منزل مقصود میرسم من فقط باید از این مسیر لذت ببرم استاد برای اولین باز است که خیالم راحته احساس ارامش دارم همش یه چیزی تو قلبم میگه تو فقط به من ایمان داشته باش و این نجواها وسوسه ها را نادیده بگیر و خودت و ثابت کن من تو را به خواسته ات میرسونم
با عشق منتظر ادامه الگوهای تکرار شونده هستم و ازشون استفاده میکنم
خدا تو را از من نگیرد
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
بایادخدا مینویسم ک راهنمای من در زندگیم باشه که جز او راهنمای دیگه ای ندارم
نقش من در روابط خانوادگی ،دوستان ،شریک عاطفی
من اول از روابط عاطفیم بگم با آدمیایی ک وارد رابطه شدم آدمی بودم ک همیشه دنبال صلح بودم و ترس از دست دادن داشتم و برای همین اگ هر نوع مشکلی پیش میومدسعی میکردم خودم اقدام کنم و سریع حلش کنم حتی شده خودم رو تخریب میکردم جلوش ک این صلح بوجود بیاد
یک مشکل دیگه ای ک داشتم هم این بود ک همیشه خودم رو مقصر میدونستم و حتی اگر تو بحث حق با من بود این من بودم ک میرفتم عذرخواهی و این ب شکلی پیش میرفت ک دیگ اگ من نمیرفتم اون هم پیش قدم نمیشد وتا جایی ک دیگ رابطم تموم شد
احساس خود کم بینی داشتم و اون رو بهتر از خودم میدیدم و همین هم باعث تموم شدن رابطه میشد جهان لاجرم لیاقت منو بهم اثبات میکرد
اگ بحث یا دعوایی ب وجود میومد این من بودم ک سکوت میکردم و هر حرفی رو تحمل میکردم ب غرورم بر نمیخورد و تابع رفتارهاش بودم و هیچ بحثی نمیکردم اگ هم میکردم جوری رقم میخورد ک اخرسرمن بایدعذرمیخواستم ک صدام رفته بالا،ازناراحتیش ترس داشتم ک نکنه رابطه ما خراب بشه و این ترس من باعث شد ک هر روز بیشترناراحت بشه این ها ریشه در وابستگی من داشت و عدم شناخت خودم
یا یادم میادک خیلیی وقت پیش ها با ناراحتی بقیه ناراحت میشدم و باخوشحالیشون خوشحال..من روزم رو با حال خیلی خوب شروع میکردم و میدیدم طرف من حالش خوب نیست مثل یک بادکنک بادم خالی میشد وحالم گرفته میشد
اما در روابط دوستانه من همیشه نقش راهنماوناجی رو داشتم هر کسی هر مشکلی ک داشت میومد بهم میگفت منم مثل یک مشاور بهش مشورت میدادم حرفاشو گوش میدادم و سعی میکردم راهنمایی کنم و همیشه همینطور آدم ها تو مدارم بود آدم های با مشکلات متفاوت و اکثرا هم مشکلات عاطفی ک از من درخواست کمک میکردند چ بسا ک بعدش من خودمم همون مشکلات برام پیش اومد
و من همیشه در جمع های دوستانه نقش اینو داشتم ک بقیه رو بخندونم اصلا انگار این جزعی از من بود و اگر نبود اون من من نبود والبته ریشش رو میدونم برای دیده شدن بود بخش بزرگی از این نقش
بخاطر کارهایی ک دیگران برام انجاممبدادن شور تشکر کردن رو درمیاوردم انقد ک ازش تشکر میکردم اما وقتی من براشون کاری انجام میدادم هیچ وقت مثل خودم از من تشکرنکردند از وقت و زمان و انرژیم میزدم براشون کاراشون رو انجام میدادم
یک مورد دیگ هم هست ک میگفتن بریم میگفتم بریم وپایه بیرون رفتن های بقیه هستم طوری ک اگ بگم نه انگار خیلی غیرعادیه و من همیشه باید باشم
درروابطم نقش قربانی رو داشتم و نقاب خوب بودن میزدم و وقتی نتیجه عکس میدیدم میگفتم من ک این همه خوبم اما کیه ک قدر منو بدونه..از خودم میزدم ک حال بقیه خوب بشه
از خداوند میخوام همینطور ک ب من کمک کرد تا از بعضی از این نقش ها دربیام کمکم کنه تا حتی نقش هایی ک متوجهشون نشدم رو ب من نشون بدع وخودم رو از نقش ها و نقاب ها نجات بدم .امین
تشکر بابت این سری فایل های الگوهای تکرارشونده ک بیشتر ما رو ب شناخت خودمون نزدیک میکنه.
سلام دوزتان (◍•ᴗ•◍)
فک کنم این یه یه سوالو قبلا از خودم پرسیدم. حقیقتش بر میگرده به خیلی خیلی زمان های دور.
به دوران ماقبل تاریخ . زمانی که همش پنج سال داشتم.
خیلی دوست داشتم بهم توجه بشه. تو یه جمع که بودیم نگاه میکردم به کی توجه میشه . نگاه میکردم چکار میکنه منم همون کارو بکنم .( چیزی که استاد میگه بوضوح غلطه )
نگاه میکردم بزرگتر ها یه چیزی میگن و بقیه میخندن و اینطوری توجه زیادی کسب میکنن. منم سعی کردم دقیقا همون کار بکنم.
اینقدر بچه بودم که خودم نکته اون شوخی رو نمیگرفتم و برام هم مهم نبود فقط توجه میخواستم.
یکبار هم کسی چیزی گفت و همه خندیدن. سریع توجهم جلب شد بیبینم چی میگه . جمله بعدی رو که گفت سریع حفظ کردم. و بعدش سریع تکرار کردم. حتی خودم هم نفهمیدم چی گفتم. ( اونا همشون اینطوری برنج ##@﷼&) و بعدش هم خندیدم که انگار چه چیز خنده داری گفتم.
ولی همه غرق در خنده بودن و کسی بمن توجه نکرد.
در همون عالم بچگی با خودم گفتم چرا کسی بهم توجه نکرد؟ من که دقیقا همونو گفتم. اخه چرا؟
این گذشت و گذشت. و فک کنم این تو اعماق ذهنم بود که شوخی یک راه عالی برای جلب توجهه.
بزرگ تر که شدم . در دوران دبستان . خیلی وقت ها شوخی های بی جا میکردم . پر حرفی . و کلا از طرف دوستام هم ضایع میشدم. با خودم گفتم اصلا چرا می خوام شخصیت طنز جمع باشم. و حتی مدتی هم خواستم ادا در بیارم بگم من جدیم و اصلا شوخی نمیکنم. ولی نه. احساس کردم نه درست نیست . این من نیستم.
گذشت و گذشت و من از فیلم های استاد استفاده کردم. این مسئله جلب توجه برام حل شد و دیگه کلا دنبال جلب توجه دیگران نبودم. دیگه شوخی برام وسیله جلب توجه نبود . شوخی میکردم جون کلا همچین شخصیتی دارم . حتی تو تنهایی خودم هم برا خودم جوک میگم و میخندم. بعضی صدای خندم بلند میشه مادرم بهم میگه دیوونه شدی (≧▽≦)
حالا اگه بخوام جواب سوالو بدم من معمولا نقش شخصیت طنز جمعو دارم . و از وقتی این مسئله جلب توجه برام حل شد. کلا انگار شوخی هام خیلی تاثیر گذار شده . همیشه کلی ایده دارم . و کلا جمعیت میره هوا . و همیشه شخصیت دوس داشتنی هستم. تو هر جمعی میرم حتی برا یه لحظه تا کلی بعدش سراغمو میگیرن .
فقط مسئله عزت نفسه .
امید وارم موفق باشید عاشق همتونم (◍•ᴗ•◍)
با سلام خدمت استاد گرانقدر و دوستان عزیز
درمورد این سوال اتفاقا همین دیروز یه بحثی بین من و همسرم پیش اومد و الان که بهش فکر میکنم میفهمم که ایراد از من بود به دلیل اینکه
من توی ارتباطاتم فوق العاده کمال گرا هستم به خصوص در رابطه با همسرم همیشه بهش انتقاد میکنم و ایراد میگیرم که چرا نهار دیر آماده شد چرا انقدر یه کاری رو طول میدی چرا فلان کارو انجام دادی چرا بد قولی کردی و ….
در صورتی که خودم هم زیاد خوش قول نیستم و خیلی از عیب و ایراداتی که به همسرم میگیرم رو خودم هم دارم ولی اینجا فهمیدم که کمال گرایی اصلا خوب نیست
یه الگوی دیگه که دارم اینه که همیشه به کاری رو انجام میدم که به عذرخواهی من ختم میشه یه کار اشتباه یه حرف اشتباه و منجر به جر و بحث و عذرخواهی من میشه و نمیدونم چرا این همش تکرار میشه
به نام خالق زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم
چقدر خدا قشنگ با نشانه ها باهات حرف میزنه .
اتفاقا دیشب بازم یک مورد تکرار شد ،اینکه من از غروب به همسرم گفتم میخوام شب برای خرید خودم بریم بیرون ،گفت 8 میام ولی 10 شب اومد.
این برام تکرار میشه،انگار من همش خودم قربانی میبینم ،حتی به همسرم گفتم که من خیلی راحت برای خرید بچه ها ازت در خواست میکنم ولی برای خودم نه،یا اینکه بچه ها ازت هر چی بخوان سریع میاد انجام میده ولی موقع من میرسه دیر میاد پول نداره میگه صبر کن و این چندین سال تکرار میشه در حدی که من از خدا میخواستم خودم درآمد داشته باشم تا اصلا از این لحاظ بهش نیاز نداشته باشم.
یا اینکه من هر هفته ازش میخوام بریم بیرون ،کوه جنگل،گهگداری میاد ولی نه با دلی شاد،ولی هر وقت دوستاش بگن حتی تو بدترین موقعیت باش بچه ها مریض باشن پول نداشته باش سرش شلوغ باش میره.
حتی تو رابطه های دیگ هم این حس میکنم.از طرفی قبلا خودم خیلی خیلی ناجی میدیدم ولی به لطف الله و دوره عزت نفس خیلی بهتر شدم قدرت نه گفتن پیدا کردم ولی این حس قربانی تو ذهنم.مثلا یه چیزی از کسی که قبلا براش کارهای زیادی کردم بخوام بهم نه بگه یا حتی قبل گفتن سناریو تو ذهنم میاد که مثل همیشه همه قدر تو نمیدونن تو با جون مایه میزاری ولی باقی نه.
حتی نسبت به بچه هام ،چنان از درون وجودم درد میگیره دلم میخواد اون لحطه برم.
نمیدونم چیکار کنم ،چون این سناریو قبل از اینکه درخواست کنم تو ذهنم میاد البته دارم روی خودم کار میکنم مثلا موقع های که درخواست کردم عالی جواب گرفتم تو مواقع دیگ برای خودم الگو قرار میدم تکرار میکنم که اگ اون روز شده الانم میشه .
دقیقا دیشب این اتفاق افتاد ما رفتیم بیرون ولی چون دیر شده بود فروشگاه ها بسته بود
ولی صبح از همسرم درخواست کردم که من امروز میخوام برم خرید .خیلی وقت برای خرید های خودم پولی نگرفتم اکثر وقتها برای خرید خونه و بچه ها بوده .
صبح به عنوان نشانه این فایل اومد و من باید بیشتر روی این قضیه کار کنم.
اگ دوستان تجربه اینچنین دارن یا راه حلی دارن به اشتراک بزارن ممنون میشم.
دوستون دارم در پناه حق شاد و پیروز باشید
من خودم به شخصه اگه با کسی قرار داشته باشم و دوساعت دیر بیاد احتمالا ازش قبول نمیکنم یا اگه قبول کنم کلی سرش غور میزنم
آخه منم آدمم یعنی چی دوساعت دیر بیاد؟
البته ممکنه شخص براش کاری پیش اومده باشه ولی همون دفعه اول بهش میگم که هر موقع سر قرارمون داشتی میومدی کاری یا مشکلی برات پیش اومد باید همون لحظه زنگ بزنی اطلاع بدی که برات مسئله ناخواسته پیش اومده و نمیتونی سر موقع برسی
اینم اظافه کنم که خودم هم همیشه رعایت میکنم
مثلا امروز قرار بود برم دنبال نامزدم باهم بیریم بیرون
بهش گفتم ساعت 3و نیم میرسم ولی رفتم سراغ ماشین استارت زدم دیدم روشن نمیشه
تلاشهامو کردم ولی روشن نشد سریع به نامزد مهربونم زنگ زدم و موضوع رو اطلاع دادم
بهم گفت خپ کی میای؟ گفتم نمیدونم چندجای دیگه باید زنگ بزنم اگه نشد اسنپ میگیرم میام ساعتشو الان دقیق نمیدونم ولی در هر شرایط لحظه ای که از خونه درمیام چه لا ماشین چه لا اسنپ در هر صورت بهت زنگ میزنم اطلاع میدم
یعنی نمیام قول الکی بدم و الکی امیدوارشون کنم بعد نتونم عمل کنم دوباره مجبور بشم بهش بگم که چطور شد یا چطور نشد؟
یعنی انتظاری که از کسی دارم رو خودم اول باید پیشقدم باشم .
در پناه الله یکتا شاد موفق و پیروز و ثروتمند باشید.
سلام دوست عزیزم
ممنونم که به کامنتم جواب دادید
اتفاقا من به شدت حساسم روی قول دادن اینکه حرفی میزنم عملی کنم حتی اگه نشه کلی عذر خواهی میکنم
و اینکه همسرم یا افراد دیگ این برخورد دارن من اصلا مقصر اونا نمیدونم چون میدونم بیرون اینه درون من.
من یه باوری دارم که همچین آدم و برخوردی جذب میکردم و گاهی وقتها جذب میکنم .
من باید بپذیرم که امکان داره آدم دیر کنه یا اینکه شاید این دیر کردن و قول انجام ندادن و سر حرف نبودن به نفع من باش
ولی متاسفانه من خیلی عصبانی میشم انگار نمیخواستم قبول کنم.
از خدا میخوام که این الگو تکرار شونده رو با باور های مناسب جایگزین کنم.
متشکرم