پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 29

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Sara Ardavan گفته:
    مدت عضویت: 2119 روز

    به نام خداى مهربونم

    با شناسایی ترمزها و ترمزهای مخفی و حل شون:

    1.خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی میشه

    2. از مسیر خلق خواسته، لذت می بریم

    3.از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته ام قرار می گیرم و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کنم که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخشِ

    نکته ها:

    1.کانون توجه«کنترل ورودی هام»

    فقط منم که خالقم من قدرت دارم نه هیچ عامل بیرونی

    2.سرچ «لیست»الگوهای تکرار شونده و حلش کنیم با شناسایی ترمزها و ایجاد باورهای پرقدرت منطقی مون

    گم کردن نداریم، سلامت باید باشه، رابطه عاشقانه و خوب همیشه هس، آرامش در خانواده طبیعی، تایم بندی به موقع طبیعی،سالم بودن وسایل،

    ویژگیهای خوب اطرافیان م طبیعی،موفقیت طبیعی

    3.توجه به تکامل و تجربه لذت عشق و شادی و ثروت و خوشبختی در هر لحظه ممم در 4 بعد

    4.ببین هر چن وقت یه بار چی میشه که بهتر مناسبش کنیم

    *اگه نامناسبِ ولی تکرار شونده نبوده اعراض و تمام میشه

    5.بررسی فکر و باور و ایجاد باورهای پرقدرت منطقی

    اتفاقات مشابه بابت باورهایی که لازم بهتر و بهتر و‌خوبش کنیم

    مثلا برای محبت من روی عشق ورزی خودمم و رابطه عاشقانه طبیعی برام و هر بار بیشتر و لذت بخش تر

    6.برنده میشه، دعوت به مهمانی فوق العاده، مورد توجه م، ارتباط با آدمای فوق العاده، دریافت هدیه ها

    اینا هم بابت باورهای عالی مونِ،خوش شانسی مون،خرید و فروش در بهترین زمان،روابط عاشقانه هس که سال ها باهمن و دارن لذت میبرن

    7.خلق با باورهامه

    سوال:

    1.در ارتباطات چه نقشی دارم؟

    وقتی عزیزمونم پیام میده لذت میبرم، وقتی دو نفره باهم میریم بیرون، وقتی راحتیم باهم و خانواده هامون در جریان رابطه مون هستن،

    وقتی راحت باهم گپ و گف داریم

    لذت میبرم وقتی برای باهم بودن مون بیشتر وقت میذاریم

    دوست دارم و لذت میبرم از رابطه عاشقانه و پایدارمون با عزیزمولذت میبرم از ازدواج راحت و زیبایی که تجربه میکنم

    و هر لذت و زیبایی که در رابطه عاشقانه مون در جریان منو عزیزمونِ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    موسی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 884 روز

    سلام استاد خوبم

    تحسین میکنم با این نوع روش اموزش

    استاد من میخواهم الگوهایی را را شنا مثال بزنین در زمانی که درامد خوبی نداشتین

    الگوهایی رو مثال بزنین در مورد این که هیچ ایده ایده ای بابت در امد نداشتین

    استاد حقیقت این است که درک این صحبت برایم سخت است چون با مدار فعلی شما خیلی فاصله

    دارم

    الان من در مداردر امد ضعیف هستم باور های پول ساز ضعیف است

    دوست دارم باورهای پول سازم را تقویت کنم ودرامدم افزایش یابد

    ممنون میشم بیشتر فقط در مورد الگوهای درامد زایی مثال بزنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    سلام و درود به نشانه روزانه ام….

    نشانه ایی که مرا دگرگون ساخت.تا بدونم چه چیزی مرا وارد مسیر نادرست ،میکند….

    اره!…من طی یه مدت.فاصله دار…یسری کارهایی انجام میدادم..و خیلی برام بولد نبود..بهمین خاطر این فایل از نشانه ام…و لطف خدادند باعث شد تا بیشتر الگوهای تکرار شوندمو ..درک کنم…

    واقعا زندگی خوب..داشتن روابط عالی و الهی…با تغییر درونی شکل میگیره..تا رفتار من تعقییر نکنه…هیچ چیزی در دنیای بیرونی من بوجود نمیاد..اگه هم بیاد پایه اش ضعیف و بعد از مدتی فروپاش میشه!…

    هر خاسته ایی!چه بحث روابط چه بحث ثروت.چه بحث هر چیزی…نیاز به پایه ایی قوی داره..که این پایه..از شخصیت درونی ما سرچشمه میگیره…

    شخصیتی که خودشناسی رو به خودشناسی تبدیل میکنه…

    خداوند همیشه در حال اجابت ما هست..و از رگ گردن به ما نزدیکه..ولی اونچیزی که در زندگی ما تفاوت ایجاد میکنه..دقیقا نداشتن،’بهبود شخصیت ماست…

    من اگه پایه ثروت …..روی مکانی ناامن.و یا مکانی ناصاف باشه هر چقدر من بلوکها رو بچینم..به یه جایی رسید ،’فروکش میکنه..

    من خودمو میگم!..ما انسانها خیلی عجولیم..شتاب زده هستیم..بقول خدا میگه شتابان از من مخواهید که هر چی داریید از دست می دید.عذاب من بهتون میرسه.گ..

    در ادامه….

    اینروزا خیلی باگها تو درونم پیدا میشه..واقعا اصلا فکرشو نمیکردم که اینقدر من پاشنه ام کارکردم توی کارم و رابطم خرابه….

    و همه رو لطف خدا می بینم….

    ……….

    بریم سراغ ..جواب به سوال!

    در.روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    دقیقا…

    جواب من..ناجی بودن برای افراد هست…

    جوری که خندم میگیره هر بار خودشو تو کوچکترین مورد نشون میده ولی من ،’خیلی بهش توجه نکرده بودم…و هدایت شدم تا بیشتر بدونم.این مسیر مسیر درستی نیست..

    حتی خداوندم قبل از اون اتفاق دقیقا اون صحنه رو بهم نشون داد…

    چند مدت پیش از طریق یفرد نزدیکم بهم…سر حرف برخوردهای من شد!!…

    بهم گفت هنوز با فلان اموزش داری پیش میری هنوز حرفهای استاد عباسمنشو گوش میدی…و یسری صحبتهایی شد….وای خدای من من اونجا احساس ناجی بودن بدستم اومد…

    که جوری با ایشون برخورد کردم…

    که تو هم بیا نجات پیدا کنی از این مسیری که اشتباهه…

    بخدا شب قبلش همون صحنه ایی که من داشتم دلسوزی میکردم..تو خواب دیده بودمش ..

    و بهم گفت اون گوشی که گذاشتی بده تا منم گوش کنم..ولی ایشون هیچ تاثیری که نگرفت هیچ….باعث تخریب منم شد…

    من فکر میکردم با گوش دادن اون فایل.ایشون نرم میشه..دیدم اینقدر باورهای محدود کننده اش قویه…اینقدر منطق داره که اصلا گوشش از اینحرفا پره…

    و من رهاش کردم..

    خیلی جالب همون موقع گفتم خدایا خودت همینجا تمومش کن..اینفرد برای اینراه نیست..و گفت حالا یه وقت دیگه بیشتر با هم صحبت میکنیم تو افسرده شدی…

    و این ماجرا رفت پای کارش..

    و درسی برام شد که هیچ با کسی که فضای فرکانسیش با این اموزشها ،’دوره.!….بحث نکنم و ناجی اون نشم…

    این مورد گذشت…قبلشم دقیقا همین موضوع با یفرد دیگه تکرار شده بود..که اونم خیلی کارم اشتباه بود…

    و این گذشت تا همین چند وقتی که با هدایت خدادداشتم کارهای شخصیتیمو توی بیزنسن انجام میدادم…

    وقتی بهش فکر میکنم خندم میگیره…من بازم میخاستم ناجی افراد..توی درخاستهایی که میشه بهم،’رو نادیده بگیرم.و بگم نمیخاد …

    مثالش این بود..رفتم طبق الهاماتم..توی یه مغازه چند نفر بودییم..ایشون تقاضای آب کرد…و با همون لیوانهای یکبار مصرف به اونها آب داد…ولی به من گفت میخای …همون لحظه..گفتم..اگه تقاضای اب کنم.ایشون بنده خدا هر چقدر پول داره باید بده لیوان و بطری اب ولش کن میرم خونه میخورم…

    همون لحظه این صحبت در کسری از ثانیه تو وجودم رد شد…گفتم چرا تو نخای؟..بازم ناجی دیگران شدی..که اگه تو نخوری از پول اون کاسته میشه…

    حالا من این مورد رو تو خیلی از رفتارهایم با دیگران انجام میدادم…

    بحث فقط لیوان یا یچیز پیش افتاده نیست..بحث اینه که من یه حساسیت فکری دارم..اینم اسمش ناجی دیگران..و دلسوزی کردنه….

    .

    الله اکبر..این پاشنه ها چجور خودشو نشون میده…

    حتی ناجی روابطم با فردی که همیشه کنارمه.

    و بازم این پاشنه این چند روز خودشو تو چند موارد انجام داد….و دیدم من مدام دارم ناجی اطرافیانم میشم…

    و همین ناجی بودن.حس دلسوزی هم دقیقا باهاش بود…و مدام به شکلهای مختلف از طریق افراد خودشو نشون میداد…

    ……….

    نکته بعد…

    من تونستم حس قربانی رو که سالها با شخصی نزدیک بهم داشتم …هفته گذشته خدادند بهم الهام کرد به بهترین شیوه به لطف خدا انجام شد…

    من یه مورد وام به این شخص داده بودم..همیشه چشم انتظار اون پول بودم که زمانی بدستم برسه باهاش اونچیزهای که لازمه رو بخرم….

    و لطف خدا شامل حالم شد..که بیام طبق الهاماتم پیش برم..و من این چند میلیون پول رو به ایشون ببخشم ..به این دلیل که من قربانی ایشون نشم…و این سود زهری بود برای پیشرفتم در اینده…

    ……

    قربانی دیگه..بازم سفر هدایتی من به شخصی که ایشون به من سفارش کار دادن..و یجورایی تو درونم این صحبت رد شد..که اگه برای ایشون کار کنم.این شخص پتاسیل خیلی خوبی داره و من میتونم به درامد خیلی خوبی برسم..

    دقیقا وقتی با ایشون هم کلام شدم یه صحبتی کردم که باعث شد..تا این وابسته بودن رو به ایشون بگم…دیدم من دارم به ایشون و موقعیت ایشون شرک میورزم و خودمو وابسته به اینفرد میبینم..

    ….

    میخام در نهایت بگم..شخصیت چیزیه تا من تعقییری نکنم..هر چیزی که ساختم و براش وقت گذاشتم….با این افکارم نسبت به خودم و دیگران کاملا از بیین میبرمش..

    دقیقا بیزنس گذشته ام پایه اش همین بود…من داشتم فقط کار میکردم..ولی بخاطر نشتیهام هر چیزیم که بدست میوردم از بیین میرفت یه ان تموم میشد…

    دقیقا مثل کش کردنه.اگه نشتیشو نبندی هر چقدر تلاش کنی از اون طرف وا میره….

    حالا من این وسط دلسوزیهایم به اشخاص و ناجی بودنم باعث شد..که من نشتیهامو تو تمام رفتارهایم ببینم..

    و از خداوند هدایت خاستم..و خدادند یکی یکی بهم نشون داد..اینجا اینرفتار رو داشتی…و تو این سفرم ..تمام این موارد ذهنیمو بهم نشون داد…

    و خیلی از کارکردم برای شخصیتم راضی هستم..خیلی راضیم چون هر بهبودی دری از بهشت رو برویم باز میکنه….

    و بیشتر خودمو میشناسم بیشتر خدای درونمو میشناسم…..

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم که داریید با مطرح کردن این سوالها،’نشتیهامونو بهمون بازگو میکنید..

    ناگفته نمونه..من خیلی روند زندگی ام نرم و روان شده..نسبت به گذشته ام..و میدونم این روند باید در طی روز باید انجام بشه تا من کارکرد خیلی خوبی توی بیزنسم و روابطم بدست بیاد..

    زندگی با خداوند آرام و روان هست..به اندازه تعقییرات نگرش من….

    نگرش من رفتارمه…رفتاری که چیدمان اساس زندگیمو از بیین میبره….

    این ناجی بودن در اینده و طبق خاسته هام و الهاماتم..باعث میشد شرایط خیلی بدتر اون چیزی که میخاستم میشد…و سعی کردم…بیشتر روی خودم کار کنم و این عضله شخصیتمو قوی کنم…

    .

    یه مورد دیگه کمالگرا بودن در کارهای شخصیم باعث شده..نشتیهای زیادی در طی روز با من هم دار بشه…و اینو چند روز تمرین قوی بخودم بستم..دیدم اره هنوز زره هایی تو وجودم هست.که باید روی خودم کار کنم.و بیشتر بیخیالش باشم..و بدونم ما تغییر توان باورهای دیگران رو ندارییم.و نمیتونیم افکار فردی که سالیان سال چیدمان شده یه شبه تعقییرش بدم..

    این کمالگرایی بازم نقطعه ایی بود..که باعث شده بود.من به خیلی از کارهایم به این شخص گیر بدم.. و من این مورد رو در رفتار شما استاد عزیزم.و خانم شایسته دیدم..چقدر ایشون روی خودش کار کرده که در برابر اتفاقی که پیش میاد با احساس خوب ردش کنه…

    واقعا تمام زندگی روزانه ما پر از نکات مهم و کلیدی هست….

    چقدر همین نکات میتونه…در صلح بودنمونو ایجاب کنه…

    انشالله که بتونم این موردم روش کار کنم.و به ارامش بیشتری برسم…

    و نخام قربانی کارهای پوچ و بی ارزش زندگی دنیوی شوم…و از خدایی که از رگ گردنم نزدیکه دور بشم.و دنیا و اخرتمک به تباهی بکشونم.

    ………

    خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سعید سادات گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    بنام تنها قدرت هستی که هر خیری از جانب اوست و هر شری نتیجه فرکانس های شرک‌آلود ماست

    سلام به استاد عزیز که هم‌فرکانس شدن با او بزرگترین نعمت زندگی من است

    سلام به شاگردان این مسیر الهی

    درین بخش استاد پرسید که:

    در روابط چه نقشی داریم ؟

    وقتی استاد صحبت می‌کرد من در نوت گوشیم یادداشت میکردم بطور ذیل

    1. نقش مراقب

    2. نقش صلح ایجاد کننده

    3. نقش قربانی

    4. نقش ناجی

    5. نقش شوخ

    6. نقش کمال‌گرا

    7. نقش خوشحال کننده

    8. نقش انتقاد کننده یا قضاوت کننده

    9. نقش انسان از خود گذر

    من به اینها زیاد فکر کردم و دیدم شاید در گذشته هر کدوم شون پر رنگ بودن اما الان چون خیلی وقته درین سایت هستم میبینم که تغییرات در من ایجاد شده و همگی خیلی خیلی کم‌رنگ هستن پس نقش پر رنگ من در روابط چی هست؟

    وقتی فکر میکردم یادم اومد که من هنگام برخورد با تضاد در روابط این جمله رو شنیدم ( تو خیلی بی تفاوت هستی )

    آره راست میگه من بی تفاوت هستم

    من وقتی به تضاد در روابط برمیخورم فکر میکنم که من به چه چیزی توجه کردم و چه فرکانسی فرستادم که این شد نتیجش

    بعدش اصلا به فکر خوب کردن حال دیگران نیستم و هیچ کاری هم براشون نمیکنم و فقط خودمو مشغول میکنم یا با فایل گوش کردن یا بیرون رفتن یا هر چیز دیگه ای

    من اصلا بهش فکرم نمیکنم و ازش دور میشم حتی همسرم چون وقتی که حالش بده اگه پیشش باشم با حرفاش حال منو بد میکنه و عصبی میشم

    میرم فقط با خودمو با کارام مشغول میکنم

    شاید بگید کار اشتباهی میکنی که این قدر بی‌تفاوت نسبت به شریک زندگیت هستی اما هستم و نمیدونم شاید راست میگید من اشتباه میکنم

    من در تضاد در روابط بی‌تفاوت میشم و دوری میگزینم

    آره این جواب سوال ششم هست

    خدایا هدایتم کن به راه راست راه کسانیکه به آنها نعمات و ثروت ها عطا کرده ای نه راه گمراهان

    خدایا به هر خیری از جانب تو سخت نیازمندم ای کریم

    ادامه میدیم

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ریحانه گفته:
    مدت عضویت: 1942 روز

    به نام خدا

    سلام

    سئوال اول این بود که توی ارتباطاتتون با دیگران چه نقشیو دارید بازی می‌کنید؟ خب در جوابش باید بگم که نقشی که ایفا کردم نقش ثابتی نبوده و متناسب با اون جمع تغییر کرده و احتمالا همین ثبات شخصیتی نداشتنم یکی از نقاط ضعف و عوامل نتایج نامناسب بوده. گاهی قربانی بودم که بی دلیل موجهی حس میکرد ظلمی در حقش صورت گرفته، گاهی یه ناجی که به قول استاد دنبال حل کردن مشکلات بقیه بوده به خاطر همین مدام به صحبت ها و آدم هایی تو اون فرکانس و مسائل برمیخورده، گاهی کسی بودم که بقیه بهش تکیه کردن و گاهی هم کسی که دور انداخته شده. (قطعا همه اینا برگرفته از نوع نگاهم به خودم بوده و هست). خیلی وقتا آدم مراقب و صلح طلبی بودم جوری که برای بقیه از خودم می‌زدم درحدی که تبدیل به توقع شده بود خیلی جاها یعنی بقیه در نظر نمی‌گرفتن این یه لطفه، بلکه از یه جا به بعد تبدیل به وظیفه می‌ یا تو ذهن خودم یا بقیه و خب این باعث میشه ادم هم اعتماد به نفسش پایین بیاد هم مورد سواستفاده قرار بگیره. خیلی وقتام از اونایی بودم که همونطور ک استاد گفتن مسائلو با شوخی و خنده و دلقک بازی و شیطنت رد کنم. و یا اینکه نظرات بقیه خیلی برام مهم بوده و براشون دست به هرکاری می‌زدم حتی به خاطرشون دروغ می‌گفتن کارایی که بعضیاشون حتی همونجوی هم جواب نمیدادن (توقع داشتن واقعا سمه) و اینکه خیلی وقتا زیادی مثبت اندیش بودم یعنی واقعیتو شاید نمیدیدم و یا زیادی دنبال ایراد بودم جوری که ایرادای خودم به چشمم نمیومد و میگم کلا بسته به جمع و اطرافیانم منم تغییر می‌کردم.

    خیلی جالبه همین الان که دارم اینا رو می‌نویسم هم یه سری چیزایی پیش اومد که نتیج خوب فهمیدنش حتی از همین الان شروع شد :))) چقدر جالب و باحاله واقعا فقط کافیه یه کم فکر کنیم ببینیم ریشه چیه و چیو باید تغییر بدیم.

    و اینکه استاد واقعا درست گفتید ما همیشه ایرادات بقیه رو راحت تر تشخیص میدیم تا خودمون. من خیلبی راحت ریشه مشکلات بقیه به چشمم میاد ولی راجع به خودم نه و چقدر خوبه آدم بلد باشه خودشو کنکاش کنه و به خودش برسه

    واقعا راست میگه حافظ:

    عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

    که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

    من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

    هرکسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 928 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و همه دوستان.

    سوال: در روابط خودت با دیگران، شما چه نقشی رو بازی می کنید؟

    راستش من نقش یه آدم قربانی رو در رابطه هام بازی می‌کنم.

    یعنی اینکه من انگار ناخودآگاهم همش میخواد به من بی توجهی بشه، یا نادیده گرفته بشم، یا مثلا انتظاراتم تامین نشه و بعد من نقش اون آدم قربانی رو بازی کنم و بگم دیدی به من توجه نکردی؟ تو اون توجه لازم رو به من نداری ، یا اینو به خودم بگم که دیدی بهم بی توجهی میشه؟ به راحتی نقش قربانی رو بازی میکردم بصورت ناآگاهانه.

    الان که من دوره عشق و مودت استاد رو هم گذروندم اینو دارم تمرین میکنم که تمام احساس خوب من به خودم مربوطه و هیچ کس مسئول حال خوب من نیست. ولی خب قبلا که اینا رو بلد نبودم و همیشه طرف مقابلم رو مسئول حال خوب خودم میدونستم و وقتی هم که اون نمیتونست حال منو خوب کنه و یا گاهی نمیتونست بهم توجه کنه، من ناراحت میشدم و خودمو قربانی میدونستم و احساس می‌کردم که به من ظلم شده.

    واقعا خدا رو شکر میکنم برای آگاهی های دوره عشق و مودت و برای اینکه من در مدار دریافت این آگاهی ها قرار گرفتم.

    یه موضوع دیگه که امروز برام اتفاق افتاد رو میخوام اینجا بگم.

    قبلش اینو بگم که حسادت از باور به کمبود میاد. وقتی کسی باور به فراوانی نعمت ها و اتفاقات خوب نداره، با دیدن موفقیت های دیگران، بهشون حسادت میکنه.

    من این موضوع رو کم و بیش در درونم داشتم و الان دارم خیلی در این زمینه تمرین میکنم که ذهنمو کنترل کنم.

    امروز خبر عقد یکی از دختران فامیل رو شنیدم.

    باز نجواها اومد که باعث شد یه کم حسادت درونم برانگیخته بشه، اینکه چرا من تا الان نتونستم یه رابطه و یه ازدواج خوب داشته باشم.

    من خیلی دارم روی کنترل ذهنم کار میکنم، سریع به خودم اومدم، کنترل ذهنمو در دست خودم گرفتم، همون خدایی که کارها رو برای همه انجام میده،همون خدا برای منم انجام میده. همون خدایی که آسمانها و زمین رو آفریده، ستاره ها رو، سیاره ها رو خلق کرده و داره هدایت و مدیریت میکنه، همون خدا ، روابط من رو هم هدایت و مدیریت میکنه، همون خدا از بی نهایت طریق روابط منو هماهنگ میکنه. من دستم تو دست فرمانروای کل این جهانه، پس دیگه از چی بترسم؟ پس دیگه چرا نگران باشم؟ همون خدا من رو هم هدایت میکنه و این قدرت رو داره که روابط منو هم هماهنگ و هدایت کنه.

    خدا بیشتر از من دوست داره که من خوشبخت بشم، بیشتر از من دوست داره که من شاد باشم، پس حتما روابطم رو هدایت میکنه، من این اعتماد رو به الله دارم. خداوند منو حمایت و هدایت میکنه همونطور که همیشه در تمام مراحل زندگیم منو هدایت و حمایت کرده.

    من ذهنمو کنترل کردم، من نجواها رو کنار زدم، واقعا اینجور مواقع کنترل ذهن برام سخت میشه ولی دارم تمرین میکنم که آگاهانه ذهنمو کنترل کنم. ایمان دارم که پاداش بزرگی در انتظارمه برای این کنترل ذهن، برای این تقوا.

    دست من تو دست فرمانروای کل این جهانه، پس چرا نگران باشم؟ چرا بترسم؟

    نعمت ها زیاده، آدم خوب زیاده، خداوند از هموارترین مسیر، منو به خواسته هام میرسونه.

    خواستم این ردپا رو از خودم بذارم، از امروزی که با تمام وجودم ذهنمو کنترل کردم، از امروزی که سعی کردم حسادت نکنم بلکه تحسین کنم، از امروزی که به قانون عمل کردم و از زاویه ای به این موضوع نگاه کردم که به من احساس بهتری بده.

    امروز من ذهنمو کنترل کردم، کنترل ذهن یعنی تقوا. و من سعی کردم که امروز و همیشه با تقوا باشم.

    آدم خوب زیاده، اتفاقات خوب زیاده، نعمت ها زیاده، همه چیز به آسانی باید انجام بشه. خداوند همونطور که کارها رو برای همه انجام داده، برای منم انجام میده.

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2888 روز

    سلام به استاد عزیز

    من فکر میکنم نقشهای مختلفی دارم اما اگر بخوام به نقشهای غالب خودم نگاه کنم یکیش اینه که من همیشه خیلی فداکاری میکنم و از خودم می‌گذرم دقیقا جایی و برای کسی که نباید… صد خودمو میزارم

    و سعی میکنم خیلی حامی باشم

    تموم وقتم تموم داراییم و تموم انرژیم

    و نتیجه اینگه آدم های کلاهبردار و سواستفاده گر خیلی تو مسیر من قرار میگیرن و بعد قربانی میشم

    گاهی هم دقیقا اینطور نمیشه که همه کلاهبردار باشن اما خوب از فداکاری و حامی بودن خسته میشم چون دلم میخواد این وقت رو برای خودم میزاشتم

    یا به شغلی هدایت میشدم که صدبرابر توان منه و باید اندازه چند نفر کار میکردم نمیدونم دقیقا این الگوی شغلی هم به این نقش حامی بودن مرتبطه یا نه.

    و الگوی احساس قربانی بودن و نقش قربانی

    این رو هم خیلییییییی زیاد دارم و اصلا فانتری ذهنیم قربانی شدنه، عاشق داستان‌ هایی هستم که یکی توش بدبخت و ذلیل باشه و بقیه هی بهش ظلم کنن آدمهای آزارگر در برابر یه آدم قربانی که رنج میکشه و دوستانی که حامی و ناجی هستن

    و دلم میخواد ساعتها برم تو این تخیل شاید میخوام از درد و رنج ذهنی خودم اینجوری کم کنم

    اگر این دومورد حل بشه و من باور درست و نقش درست رو پیدا کنم چقدر از مسائلم خودبخود حل میشه

    به نظرم برای شخصِ من، حامی بودن و قربانی بودن از احساس و یا باور ضعف و ناتوانی اومده

    حامی هستم چون طرف مقابلم ضعیف و ناتوانه و به کمک احتیاج داره و نمیتونم رهاش کنم

    قربانی هستم چون من ضعیف و ناتوانم و نمیتونم از شرایطم بیرون بیام

    میخوام حامی باشم چون دوست دارم به دیگران کمک کنم شاید اینجوری میخوام به احساس قدرت برسم

    میخوام قربانی باشم چون میخوام دلشون به حالم بسوزه و بهم محبت کنن دوستم داشته باشن در آغوش گرفته بشم و حسابی لوس بشم

    یا میخوام بگم منم هستم بهم توجه کنید

    ولی قربانی همیشه قربانیه

    آدم قربانی انگار بیشتر از درد و رنج لذت میبره تا خوشی و شادی البته بطور ناخودآگاه.

    انگار تو ذهنش درد و رنج و لذت ها جابه جا شده

    آدم قربانی تحت سلطه س و همیشه مجبوره چون کسایی سرراهش قرار میگیرن که بهش زور بگن

    ای خدااااای مهربون همین الان یادم اومد چون یه پیشنهاد همکاری دارم که به دلایلی مایل نیستم ولی چون دوستمه و ناراحت شده بود باخودم گفتم مجبورم! انجام بدم اما دلمم نمیخواست و اصلا این تضاده که خودش یه الگوی تکراریه باعث شد امروز نشونه و هدایت بخوام . فایلهای مختلف رو گوش بدم و در نهایت به این فایل فوق العاده هدایت بشم

    خدایاشکرت

    این ها چیزایی بود که به ذهنم رسید و فکر میکنم

    من باید باور توانایی رو در وجودم بسازم

    باور حل مساله و هدایت شدن

    ناجی من و هرکسی خداست و هدایتهاش و دستهایی که بی منت می‌فرسته

    باور این که به لطف خدا من توانمند و قوی هستم و افراد توانمند و قوی رو هم جذب میکنم

    همه تو زندگیشون تضاد دارن اما آدم توانا از مسائلش قدرت میگیره بجای یاس و ناامیدی و احساس قربانی بودن و یا دنبال ترحم و دلسوزی دیگران بودن

    و شاید اهرم رنج و لذت هم کمک کنه تو تغییر نقشهامون

    خداروشکر میکنم که به این فایل هدایت شدم و کامنت نوشتم تا بیشتر عمیق بشم و بهش فکر کنم

    و از استاد عزیز برای همه آموزش هاشون سپاسگزارم

    الهی شکر الهی شکر الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 988 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم

    چقدر خدا قشنگ با نشانه ها باهات حرف میزنه .

    اتفاقا دیشب بازم یک مورد تکرار شد ،اینکه من از غروب به همسرم گفتم میخوام شب برای خرید خودم بریم بیرون ،گفت 8 میام ولی 10 شب اومد.

    این برام تکرار میشه،انگار من همش خودم قربانی میبینم ،حتی به همسرم گفتم که من خیلی راحت برای خرید بچه ها ازت در خواست میکنم ولی برای خودم نه،یا اینکه بچه ها ازت هر چی بخوان سریع میاد انجام میده ولی موقع من میرسه دیر میاد پول نداره میگه صبر کن و این چندین سال تکرار میشه در حدی که من از خدا میخواستم خودم درآمد داشته باشم تا اصلا از این لحاظ بهش نیاز نداشته باشم.

    یا اینکه من هر هفته ازش میخوام بریم بیرون ،کوه جنگل،گهگداری میاد ولی نه با دلی شاد،ولی هر وقت دوستاش بگن حتی تو بدترین موقعیت باش بچه ها مریض باشن پول نداشته باش سرش شلوغ باش میره.

    حتی تو رابطه های دیگ هم این حس میکنم.از طرفی قبلا خودم خیلی خیلی ناجی میدیدم ولی به لطف الله و دوره عزت نفس خیلی بهتر شدم قدرت نه گفتن پیدا کردم ولی این حس قربانی تو ذهنم.مثلا یه چیزی از کسی که قبلا براش کارهای زیادی کردم بخوام بهم نه بگه یا حتی قبل گفتن سناریو تو ذهنم میاد که مثل همیشه همه قدر تو نمیدونن تو با جون مایه میزاری ولی باقی نه.

    حتی نسبت به بچه هام ،چنان از درون وجودم درد میگیره دلم میخواد اون لحطه برم.

    نمیدونم چیکار کنم ،چون این سناریو قبل از اینکه درخواست کنم تو ذهنم میاد البته دارم روی خودم کار میکنم مثلا موقع های که درخواست کردم عالی جواب گرفتم تو مواقع دیگ برای خودم الگو قرار میدم تکرار میکنم که اگ اون روز شده الانم میشه .

    دقیقا دیشب این اتفاق افتاد ما رفتیم بیرون ولی چون دیر شده بود فروشگاه ها بسته بود

    ولی صبح از همسرم درخواست کردم که من امروز میخوام برم خرید .خیلی وقت برای خرید های خودم پولی نگرفتم اکثر وقتها برای خرید خونه و بچه ها بوده .

    صبح به عنوان نشانه این فایل اومد و من باید بیشتر روی این قضیه کار کنم.

    اگ دوستان تجربه اینچنین دارن یا راه حلی دارن به اشتراک بزارن ممنون میشم.

    دوستون دارم در پناه حق شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حمید خالقی گفته:
      مدت عضویت: 3882 روز

      من خودم به شخصه اگه با کسی قرار داشته باشم و دوساعت دیر بیاد احتمالا ازش قبول نمیکنم یا اگه قبول کنم کلی سرش غور میزنم

      آخه منم آدمم یعنی چی دوساعت دیر بیاد؟

      البته ممکنه شخص براش کاری پیش اومده باشه ولی همون دفعه اول بهش میگم که هر موقع سر قرارمون داشتی میومدی کاری یا مشکلی برات پیش اومد باید همون لحظه زنگ بزنی اطلاع بدی که برات مسئله ناخواسته پیش اومده و نمیتونی سر موقع برسی

      اینم اظافه کنم که خودم هم همیشه رعایت میکنم

      مثلا امروز قرار بود برم دنبال نامزدم باهم بیریم بیرون

      بهش گفتم ساعت 3و نیم میرسم ولی رفتم سراغ ماشین استارت زدم دیدم روشن نمیشه

      تلاشهامو کردم ولی روشن نشد سریع به نامزد مهربونم زنگ زدم و موضوع رو اطلاع دادم

      بهم گفت خپ کی میای؟ گفتم نمیدونم چندجای دیگه باید زنگ بزنم اگه نشد اسنپ میگیرم میام ساعتشو الان دقیق نمیدونم ولی در هر شرایط لحظه ای که از خونه درمیام چه لا ماشین چه لا اسنپ در هر صورت بهت زنگ میزنم اطلاع میدم

      یعنی نمیام قول الکی بدم و الکی امیدوارشون کنم بعد نتونم عمل کنم دوباره مجبور بشم بهش بگم که چطور شد یا چطور نشد؟

      یعنی انتظاری که از کسی دارم رو خودم اول باید پیشقدم باشم .

      در پناه الله یکتا شاد موفق و پیروز و ثروتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        رویا میانکاله گفته:
        مدت عضویت: 988 روز

        سلام دوست عزیزم

        ممنونم که به کامنتم جواب دادید

        اتفاقا من به شدت حساسم روی قول دادن اینکه حرفی میزنم عملی کنم حتی اگه نشه کلی عذر خواهی میکنم

        و اینکه همسرم یا افراد دیگ این برخورد دارن من اصلا مقصر اونا نمیدونم چون میدونم بیرون اینه درون من.

        من یه باوری دارم که همچین آدم و برخوردی جذب میکردم و گاهی وقتها جذب میکنم .

        من باید بپذیرم که امکان داره آدم دیر کنه یا اینکه شاید این دیر کردن و قول انجام ندادن و سر حرف نبودن به نفع من باش

        ولی متاسفانه من خیلی عصبانی میشم انگار نمیخواستم قبول کنم.

        از خدا میخوام که این الگو تکرار شونده رو با باور های مناسب جایگزین کنم.

        متشکرم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 326 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    سلام

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟

    از اونجایی که هیچ وقت نتونستم محبت کافی دریافت کنم و توجه کافی دریافت نکردم همیشه احساس می کنم یه قسمت وجودم کافی نیست .مثلا هرچقدر به دیگران خوبی می کنم بازم فکر می کنم کم هستم.

    تو ارتباطتام همیشه مثل مادر مراقب ومواظب طرف بودم‌هستم .تو رابطه باهرکس از دوست رفیق تا دیگران همیشه نیازهای اونا ترجیح دادم به نیازهای خودم.

    توانایی نه گفتن نداشتم.

    مثلا خودم خسته بودم مریض بودم وسط خیابان بودم تو مسافرت بودم ولی وقتی دوست رفیقم ازم کمک خواستن من همونجا گفتم باشه چشم حتما انجام میدم.

    درصورتی که خودم نمی تونستم کار خودم انجام بدهم.

    تو رابطه طرف در حد خدا می برم بالا‌

    انگار که مادرش باشم دائم به فکرش بودن کمک کردن نیازهای روحیش برطرف کردن.

    من نقش مراقب را بازی می کنم. مثلا من همیشه مراقب هستم تا فرد به دردسر نیفتد؛

    آب تو دلش تکون نخوره.

    نکنه یه حرفی بزنم دلش بشکنه نکنه اگر به موقع جواب پیامش ندهم از دستم ناراحت بشه .هرموقع هرچی خواسته حتما انجام دادم.

    ساعت ها نشستم مشکلات طرف مقابل گوش دادم نصیحت کردم مشورت دادم.

    پول خودم بخشیدم .

    من در روابط همیشه دنبال صلح هستم و اگر بحثی پیش بیاید، من راهی پیدا می کنم برای تمام کردن بحث و صلح دوباره

    هرچقدر مثلا طرف مقصره بداخلاق بددهن عصبی باشه باز من خونسرد مهربان ارام برخورد می کنم سریع آشنی می کنم .همیشه تو زنگ پیام به اطرافیانم پیش قدمم.

    من در روابطم ناجی هستم و همیشه سعی می کنم اگر فرد مشکلی دارد به او کمک کنم تا مشکل خود را حل کند

    مثلا از صف نانوایی بگیر که جای خودم به یکی می دهم .تا رد کردن ادم ها از خیابان

    جمع کردن اشغال ها خیابان

    تو تاکسی مثلا یکی پول کرایه نداره من میدم .توخیابان هر دست فروشی می بینم کمک می کنم.هرکس دستش جلوم دراز می کنه

    باید حتما بهش پول بدهم خوب که چی خوب که چی .الان کودکان کار گداهای سر چهار راه دلسورزی کردن نداره اکثرا باند خلاف کارهستن درامد های میلیاردی دارن تو بری کمک اونا کنی.

    تو بدتر داری ظلم می کنی اگر ادم های ساده کمک اونا نکنن اونا میرن سرکار .

    دیگه به هیچ گدایی پول نمی دهم به من چه .مگر واقعا ثابت بشه ادم درستیه .

    من مثلا همیشه طرف مثلا تو اینستا گرام تو اپ های مختلف یهوامده کلی فحش بیخود برای من نوشته ولی من سعی کردم با مهربانی برخورد کنم

    تو خیابان مثلا دخترهای وحشی به طورم خوردن بیخود باهام خواسنن بحث کنن من با شوخی خنده رد کردم

    دیگه این طرحواره ایثار دهنم سرویس کرده .اینکه ساعت ها بی خود اضافه کار وایسا کار همکارت کن به توچه دختر ..

    هرکس پیام داد سریع سین کن کمک کن .

    انگار بهم بگن‌تو مهربانی روح من ارضا میکنه .بیخیال همه .

    بعد اینکه تو کار دیگران خودم دخالت می دهم می خواهم راهنمایی کنم به تو چه برای خودت درد سر درست کنی دیدی طرف لب چاه پرتش کن اون تو.

    تو خدا نیستی به همه کمک‌کنی ..من دچار طرحواره رهاشدگیم

    طرحواره رهاشدگی:

    شخصی که این طرح‌واره را دارد به طور ناخودآگاه منتظر است که عزیزان خود را از دست بدهد. فکر می‌کند دیگران در دسترس او نیستند و نمی‌توان خیلی به آن‌ها تکیه کرد. او باور دارد که طرف مقابلش او را رها می‌کند و یا از بین می‌رود و نهایتاً خودش تنها می‌ماند. بنابراین یا سمت افراد دور از دسترس می‌رود و با به خاطر ترس از دست دادن آدم‌ها با آن‌ها وارد رابطه‌ای صمیمی نمی‌شود و یا برای نگه داشتن دیگران آن‌ها را بسیار کنترل می‌کند

    یا بیش از حد به اونا محبت می کنه .

    یعنی اگر آن زمان مظلوم و قربانی بودند هم اکنون هم هستند، اگر مورد بی‌توجهی قرار می‌گرفتند اکنون هم کارهایشان به گونه‌ای است که باعث بی‌توجهی می‌شود. یا چون در آن زمان اطرافیان در دسترشان نبودند اکنون هم سمت کسانی می‌روند که در دسترس نیستند. این سبک رفتاری را تسلیم می‌گویند؛ یعنی شخص تسلیم طرح‌واره‌ی خود است و همیشه طبق آن رفتار می‌کند.

    روشی دیگر فرار یا اجتناب است؛ یعنی چون شخص از طرح‌واره‌ی خود رنج می‌برد پس تلاش می‌کند از موقعیت‌هایی که آن طرح‌واره را فعال می‌کنند دوری کند. مثلا به خاطر ترس از مسخره شدن وارد جمع‌ها نمی‌شود و یا به خاطر ترس از دست دادن مردم به کسی علاقه‌مند نمی‌شود.

    دقیقا من دارم این دوتا کار هنوزم انجام می دهم.

    یکی دیگه از الگوها و طرحواره هام محرومیت هیجانی:

    الف- کمبود محبت

    ب- عدم همدلی: احساس می‌کند کسی او را درک نمی‌کند.

    ج- محرومیت از حمایت: احساس می‌کند کسی وجود ندارد که بتواند به او تکیه کند.

    این افراد در روابط کاری و یا عاطفی یا جذب افراد سرد و بی‌عاطفه می‌شوند و یا انتظار عاطفی زیادی از دیگران دارند. بعضی از این افراد هم خیلی وارد روابط صمیمی نمی‌شوند، زیرا فکر می‌کنند دیگران توجهی به آن‌ها ندارند.

    کسانی که طرح‌واره‌ی محرومیت هیجانی داشته باشند ممکن است به یکی از روش‌های زیر عمل کنند:

    جذب افراد سرد و بی‌عاطفه می‌شوند و طرف مقابل به آن‌ها اهمیتی نمی‌دهد (تسلیم).

    به خاطر فرار از درد بی‌مهری و تسکین خود روی به اعتیاد یا حتی کار زیاد می‌آورند (فرار).

    به هر طریقی می‌خواهند نظر دیگران را جلب کنند و به همین خاطر بسیار دنبال کار دیگران هستند و بعد به خاطر عدم برآورده شدن نیاز عاطفی خود از دیگران گله‌مند هستند (جبران افراطی).

    یکی دیگر از مشکلاتم طرحواره زیر:

    این افراد نسبت به خود بسیار سخت گیر هستند و همیشه منتظرند تا هدف‌های بزرگ خود را به دست بیاورند و بعد تفریح کنند.

    این‌ها از خود رضایتی ندارند و فکر می‌کنند هر کاری را باید به نحو احسن انجام دهند، در غیر این صورت بی‌ارزش هستند. در روابط عاطفی و دوستی و کاری این افراد به صورت زیر عمل می‌کنند:

    تلاش می‌کنند که کارها را بدون نقص انجام دهند و از خود و دیگران انتظارات زیادی دارند (تسلیم).

    گاهی وقتی می‌بینند کارها به آن صورت که می‌خواهند پیش نمی‌رود کار را رها می‌کنند و یا آن را به عقب می‌اندازند (فرار).

    گاهی از همه‌ی هدف‌های خود دست می‌کشند و به کارهای خیلی معمولی روی می‌آورند (جبران افراطی).

    اصلا خودم را قبول ندارم و یا همیشه فکر می‌کنم دیگران کارها را بهتر انجام می‌دهند‌.

    طرحواره ایثار دارم:

    این افراد نیازهای خود و خانواده‌اشان را فدای دوستان و اطرافیان می‌کنند و وقتی کسی چیزی را از آن‌ها بخواهد نمی‌توانند نه بگویند، به همین خاطر علی‌رغم میل و با خشم درونی معمولاً دنبال انجام کارهای بقیه هستند و خودشان هم احساس می‌کنند که قربانی شده‌اند. در روابط عاطفی و دوستی و کاری به صورت زیر عمل می‌کنند:

    برای دیگران بیش از حد ایثارگری می‌کنند و توجهی به هدف‌ها و خواسته‌های خود ندارند (تسلیم).

    ممکن است به خاطر ترس از قربانی شدن از دیگران دوری کنند (فرار).

    ممکن است روزی به حالت پرخاشگری و یا افسردگی برسند که چرا دیگران قدر کار آن‌ها را نمی‌دانند و دیگر تصمیم بگیرند که برای هیچ کسی کاری نکنند (جبران افراطی).

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    پویا گفته:
    مدت عضویت: 1865 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    به نام او که هدایتگر ماست

    استاد ازتون سپاسگذارم بخاطر اگاهی هاتون

    چقدر زیبا خود شناسی رسیدید

    چقدر جنس افکار هارو میشناسید

    چقدر عالی موج فرکانس هارو تشخیص میدید

    ما باید خودمون رو بشناسیم

    باید به خودمون توجه کنیم

    جنس رفتارمون رو بدونیم

    موج فرکانس هارو بشناسیم

    نجواهای ذهنی یک موهبت برای ما

    بیایم اگاهانه بشینیم گوش بکنیم این نجواها هارو

    مسیرش رو چک بکنیم

    خودم دائما در ذهنم درحال توضیح دادن به یک شخص بودم که اون شخص همیشه از افراد نزدیک من بود مسیر این گفت و گو به شکلی پیش میرفت که ظاهرا من خطایی کرده بودم و داشتم راجب ان خطا توضیح میدادم که فلان اتفاق افتاد من مقصر نبودم چنان شد و…

    من نشستم فکر کردم دیدم این موضوع ریشه داره در سرزنش های کودکی من که حس ارزشمندی من رو هدف قرار داده بود ریشه در عزت نفس من داشت که من خداراشکر موفق شدم اگاهانه به کمک همین نجواها تغییرش بدم

    بشینیم راجب این نجواها فکر بکنیم ریشه این نجواها رو در گذشته‌مون پیدا بکنیم و اگاهانه تغییرشون بدیم

    تمام اعمال ما ریشه دارند تمام رفتار ما ریشه دارند

    یک جایی یک زمانی ذهن ما از اون الگو برداری کرده

    شاید دقیقا اون شکل اون جنس رفتار رو از الگو تقلید نکنیم اما ذهن ما نکته برداری کرده و که نتیجه کنار هم چیدن این نکته‌ها رفتار مارو شکل میدن

    به نجواهاتون گوش کنید

    ما حواسمون نیست گاهی هر شکلی از نجوای منفی که سراغمون میاد ما فقط میخوایم بیرونشون کنیم

    اینجوری بقول استاد فقط اشغالا رو زیر مبل میزنیم

    بیایم جهاد راه بندازیم توجه بکنیم به این نجواها

    اگر داری رو ثروت کار میکنی باید بدونی که این نجوا ها موقع خرید میان سراغت

    موقع خرید وقتی صندوق دار مبلغ رو اعلام میکنه یهو یه نجوایی اروم میاد یچیزی میگه میره

    اگاهانه توجه کنیم اون نجوا دقیقا مارو میبره بالای سر باور اشتباهمون اونجا میتونیم به راحتی مچشو بگیریم

    بچه‌ها فکر کنید

    گوش دادن فایل خیلی خوبه. نوشتن فوق‌العادس.توجه به نکات مثبت بی‌نظیره

    اما فکر کنید فکر یه چیز دیگس.فکر کردن جهاده دیگریست

    خدایا شکرت

    خدایا تو را سپاس بخاطر تمامی نعمت هایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: