پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 30
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام و درود خدمت استاد عباسمنش و استاد
شایسته عزیز و دوستان خوبم
جلسه ششم در زندگی چه نقشی را در روابط دارید
همون طور که در فایلهای قبلی گفتم من در زندگیم
بیشتر نقش قربانی رو داشتم چون از روز عروسی
همسرم برای من تصمیم میگرفت حتی لباسهای
منوهمسرم انتخاب میکردم و هیچ تصمیمی در طول
زندگیم نگرفتم چون همیشه پدر سالاری رو دیده
بودم
و فک میکردم این طبیعیه دیگه مرد باید برای همه
چی تصمیم بگیره و هیچ اختیاری از خودم نداشتم
فقط اطاعت میکردم و همیشه نقش قربانی رو
داشتم و یه عالمه حسرت که کاش منم میتونستم
لباسی رو که دوست داشتم بپوشم و هر بار که
مخالفتی میکردم با دعواو درگیری مواجه میشد
بعد از مدتی دیگه مخالفت هم نمیکردم فقط
خودخوری میکردم و برای اینکه دعوا نشه فردی
بودم که دنبال صلح بودم چند روز ناراحت میشدم
بعد خودمو راضی میکردم زندگی همینه و یه مدت
فراموش میکردم و به این شرایط عادت کردم چون
فک نمیکردم اصلا راه حلی وجود داشته باشه وجور
دیگه ای هم میشه زندگی کرد چون زندگی پدر و
مادرم و پدر شوهر و مادر شوهرم هم همینطور بود
زندگی جاریهامو نگاه
میکردم دقیقا مثل من بود و وحشتناک از برادر
شوهرها م کتک میخورند جوری بود که بعداز کتک
کاریا باید بیمارستان میرفتن و و بعد از دو روز دیدم
با شو هراشون میگن و میخندن انگار نه انگار که
تمام بدنشون کبود شده و وقتی این صحنه ها رو
میدیدم پذیرفته بودم که زندگی دیگه
همینه وکل زندگیم در نقش قربانی بودم و این نقش
توی تک تک سلولهام رفته و هر لحظه یه سناریو از
قربانی شدن در ذهنم ران میشه اهرم رنج و لذت رو
هم در این مورد نوشتم دو ماه هر روز مینوشتم
نه اینکه یه بار بنویسم و هر روز بخونم
ولی اونقدر این نقش با من یکی شده یه روزایی
میگم موفق شدم مثلاً امروز از این نقش جدا
بشم بعد وقتی دقیق میشم توی رفتارام وگفتارم
میبینم این نقش رو بازی کردم ولی
اصلا متوجه نبودم دیروز داشتم کامنت بچه هارو
میخوندم برادر خوبم علی بردبار در جواب خانم
رنجبر نوشته بود شما نقش کذت رو بازی میکنین
سعی کنین نقش تناردیه رو بازی کنین اولش
خندیدم ولی دیدم دقیقا منم نقش کذت رو دارم
خیلی جالبه الان که روی خودم کار میکنم و میخوام
از این نقش خارج بشم مثلاً یه کم نقش تناردیه رو
بازی کنم سریع ا حساس گناه منو خفه میکنه
استاد توی دوره عزت نفس میگین هرگز و هرگز و
هرگز نخواین از قربانی شدن لذت ببرین دقیقا
ذهن من از این احساس لذت میبره وچققققققدر
سخته که هر بار بخوام ذهنم رو راضی کنم که از
این احساس خارج بشه
استاد وقتی میگید پاشنه های آشیل از بین نمیره و
باید مواظب باشیم و آنها رو کنترل کنیم من ناامید
میشم و خیلی وقتا کم میارم
و آنقدر این عزت نفسم نابود شده که وقتی روی
دور عزت نفس و احساس لیاقت کار میکنم بعد از یه
هفته ذهنم میگه ببین برای تو جواب نمیده این
احساس بی ارزشی پاشنه آشیلته و درست نمیشه و
دوباره چند روز استاپ میکنم احساس میکنم
باورهای من با پاشیدن رنگ سفید و تکرارش درست
نمیش باید یه سال مغزم رو توی جوهر نمک
بخوابونم شاید درست بشه
و نقشم در مقابل بچه هام این که تمام کاراشون
انجام میدم نقش حامی و ناجی رو دارم
برای خانوادم نقش یه دختر و خواهر مهربان رو دارم
که پیشم درد دل میکنن البته نسبت به چند سال
پیش خیلی بهتر شدم و عزت نفس من منفی صد
بوده الان رسیدم به ده زندگی سینوسی دارم دوروز
خوبم چهاروز ناراحتم
امروز این رد پارو گذاشتم امیدوارم یه روز بیاد زیر
همین کامنت از تغییر مثبت و پایدار بنویسم
سلام و درود استاد عزیزم
### یادداشت برداری و نکات مهم
تمام اتفاقات زندگی ما چه خوب و چه بد توسط خود ما به وجود میآید و خودمون با افکار و باورهامون عامل به
وجود آورنده این اتفاقات هستیم و هیچ عامل بیرونی وجود ندارد که زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهد، هر اتفاقی بیوفتد و هر شرایطی پیش بیاید خودمون آن را خلق میکنیم و واکنشهای ما به اتفاقات و شرایط هم میتونه تاثیر بذاره که اون جنس اتفاقات بیشتر یا کمتر شود حالا فارغ از اینکه این اتفاقات دلخوه یا نادلخواه هستند.
همگی تجربه کردیم با توجه کردن به یک چیز خاص از اون جنس را بیشتر در زندگی دیدهایم. مثلا روزی که با ورودیهای بد و بحث و ناراحتی شروع میشود تا پایان روز با حس بد و اتفاقات ناخواسته و شرایط ناخواسته همراه است و این چیزی است که همگی تجربه کردیم.
ولی وقتی ذهن را کنترل میکنیم و توجه میکنیم به زیباییها و کانون توجهمون رو درست تنظیم میکنیم اتفاقات و حس و حال و شرایط خوبی برای ما رقم میخورد.
حالا که داستان اینه و ما عامل به وجود آورنده اتفاقات و شرایط زندگی خودمون هستیم، چرا کاری نکنیم که آن طور که دوست داریم زندگیمون رو خلق نکنیم؟!
در مبحث پترنها و الگوهای تکرار شونده لازمه که دقت کنیم و ببینیم که چه الگویی هستند که مرتب تکرار میشوند چه رفتارها و نتایجی هستند که مرتب تکرار میشوند این نشون دهنده اینه که افکار و فرکانسهایی را ارسال میکنیم که این اتفاقات تکرار میشوند. یعنی باورهای بنیادین ما اینقدر قوی هستند که هربار داره این فرکانسها را ارسال میکند و یکسری الگوهای تکرار شونده به وجود میآیند.
حالا الگوهای تکرار شونده میتونه هرچیزی باشه مثلا: هرچند وقت یکبار یه چیزی رو گم میکنید، هزینه ای غیرمترقبه دارید، با همسرتون دعواتون میشه و یا مریض میشید….
یعنی یکسری اتفاقات و شرایط در زندگی ما تکرار میشوند و ما کم کم نا آگاهانه پذیرفتیم که این جزوی از زندگیمون هست. مثلا پذیرفتیم دعوا شیرینی رابطه ست و بلاخره توی رابطه دعوا هرچند وقت یکبار به وجود میآید و طبیعی است، پذیرفتیم که هرچند وقت یکبار مریض میشیم و برای بدن طبیعیه و …
مثلا برای برخی این الگوها هست که با هر آدمی که ارتباط میگیرند میخواد ازشون سواستفاده کنه، با هر آدمی ارتباط میگیرند به شدت نیاز به ترحم دارد یا با هر آدمی که ارتباط دارند آدم عصبیه یا بدقوله و …
یا آدمهایی که هر چندسال یکبار رابطهشون تموم میشه و جدا میشن، یا با هرکسی وارد رابطه میشن میبینن شخص نیازمند ترحم و توجه هست. هیچ وقت این سوال رو نمیپرسیم شاید ایراد از من است که دوست دارم آدمهایی رو جذب کنم که ضعیف هستند و نیاز به توجه و مراقبت دارند! یا آدمی هستم که دوست دارم خیلی خیلی به آدمها کمک کنم به این دلیله که این نوع آدمهای ضعیف رو جذب میکنم که حامیشون باشم و کمکشون کنم.
میبینیم که یکسری ویژگیها و الگوها در آدمهایی که در اطراف هستند مرتب داره تکرار میشه
اگر یک اتفاقی یکبار بیوفتد سعی کنیم نادیده ش بگیریم و توجه کنیم به زیبایی ها و کانون توجهمون رو به سمت خواسته ها و زیباییها ببریم ولی اگر اتفاقی تکرار میشود باید ریشهای آن را حل کنیم.
باید دقت کنیم که گاهی وقتها شکل اتفاق تغییر میکند ولی الگوی آن همان الگوی تکرار شونده ست مثلا در بحث دلسوزی و رابطه با آدمهایی که نیاز به ترحم و دلسوزی دارند میتونه رابطه با همکار، همسر، رفیق باشه جنس اتفاق از همونه ولی شکلش فرق میکنه یا وقتی اتفاق غیرمترقبه میوفته هر بار به شکلی اتفاق میافتد.
مغز ما داره طوری کار میکند و فرکانسهایی ارسال میکند که این جنس اتفاقات تکرار شوند. یعنی باورهایی که داریم باعث به وجود آمدن آنها میشوند.
باور چیه؟! باور فکری است که بارها و بارها تکرار میشود. افکاری که توسط ورودیها مرتب تکرار میشوند.
لازمه و مهمه که خیلی خیلی حواسمون به الگوهای تکرار شونده باشد. یعنی باید کاری کنیم و مغزمون رو طوری تربیت کنیم که حساس باشه به الگوهای تکرار شونده و به محض شناسایی هشدار رو دریافت کنیم که این یک الگوی تکرار شوندهست و باید ریشهای حلش کنیم.
یکی از راههایی که بفهمیم چه باوری داریم اینه که ببینیم که چه اتفاقاتی مرتب دارن توی زندگیمون تکرار میشوند؟! چه اتفاقاتی به صورت متداوم و هرچند وقت یکبار انجام میشود؟!
– اگر کسی عزت نفس پایین داشته باشد و خودش رو ضعیف بدونه یکسری اتفاقات به شکلهای مختلف ایجاد میشود.
– اگر کسی باور ضعیفی به فراوانی داره و فکر میکنه فرصتها داره کم و کمتر میشود اتفاقاتی از این جنس در اشکال مختلف ایجاد میشود.
– مثلا شخصی اشتباهی جایی سرمایهگذاری کرده است و بعد از دریافت مشاوره فکر میکنه موضوع رو فهمیده و درک کرده که دیگه اشتباه نکنه و بعد از یک مدت میبینیم که دوباره جای دیگهای اشتباه رو انجام داده است و این مثال رو بارها دیدهایم و هر کدوممون یا خودمون یا افرادی رو میشناسیم که این الگو رو دارند یا داشتند.
این سوال پیش میاد که چرا این آدم از اتفاق قبلی درس نمیگیرد؟! چرا این آدم همیشه توی رابطه نامناسب میره چرا این آدم همیشه مریض میشه، چرا و چرا… چونکه این آدم هیچ وقت فکر نکرده که الگوهایی مرتب دارند تکرار میشوند و باورهای بنیادینش مشکل دارند.
اینها الگوهایی هستند که از باورهای بنیادی ما نشات میگیرند. قدم خیلی بزرگ و اساسی اینه که ما الگوهای تکرار شونده را بفهمیم و تشخیص دهیم و بدونیم که این طبیعی نیست و ما داریم این اتفاقات را خلق میکنیم.
اگر اتفاقی داره تکرار میشود بدون شک باورهایی در این رابطه داریم که این اتفاقات را رقم میزند.
اگر الگوهای تکرار شونده مثبت باشند معلومه که باورهای مناسب و درستی در رابطه با اون موضوع داریم.
به این فکر کنیم که این اتفاقاتی که داره برامون تکرار میشه درک کنیم که یکسری افکار و باورهایی داریم که چون اون افکار دارن تکرار میشوند توی ذهن ما، داریم آنها را خلق میکنیم. جهان، شرایط، اتفاقات و موقعیتی مناسب با باورهامون رو برامون رقم میزند و اگر تغییر نکنیم و باورهامون رو درست نکنیم هر بار اتفاقات ناخواسته به شکلهای مختلف و منطبق بر باورهای ما ایجاد میشود. پس اگر میخواهیم تغییر ایجاد کنیم باید اول بفهمیم و توجه کنیم و اون الگوها را شناسایی کنیم و بعد برای ریشه کن کردنشون با ایجاد باورهای درست اقدام کنیم..
از خودمون بپرسیم چرا این اتفاقات فقط برای ما و عدهای خاص خلق میشود چرا برای همه اتفاق نمیافتد چرا اقتصاد برای برخی همیشه خوب و ثروتآفرینه و …
### سوال
توی ارتباطات با دیگران چه نقشی رو بازی میکنیم؟
– آدمهایی که باهاشون کار میکردم به خاطر دلسوزی سعی میکردم کمک کنم تا همکاری باهاشون رو حفظ کنم تا جایی که از لحاظ کاری لطمه وارد میکردند و مجبور به قطع همکاری میشدم. تا اینکه فهمیدم ریشهی این مساله به این خاطر بود که میترسیدم آدم درست، قابل اعتماد و مناسب برای همکاری رو پیدا نکنم و زمان زیادی ببره که به یک شخص آموزش بدم و این باعث میشد که شخص یا سو استفاده کنه یا به خاطر دلسوزی نخوام حذفش کنم.
– در رابطه نقش مراقب رو بازی میکنم و مرتب داره تکرار میشه. مثلا من در خیلی مواقع باید برنامههام رو تغییر بدم تا بتونم به کمک کنم، و حتی شده برخی وقتها از کارهای خودم عقب موندم و نرسیدم انجام بدم و دلسوزی بیش از حد دارم.
– این نقش رو هم دارم که طرف مقابل رو خوشحال و با حس خوب نگه دارم و الان که فکر میکنم وقتی که اون ناراحت هست یا خوشحال نیست من نمیتونم روی کارم و اهدافم تمرکز کافی داشته باشم.
الان که به این موضوع خیلی دقیق دارم فکر میکنم ریشهی این نوع باور و مشکل به خاطر
– دلسوزی بیش از حد در رابطه
– اینکه من مسئول خوشحال کردن و حس خوب طرف مقابل هستم
– کمبود نیروهای با اخلاق و درست برای همکاری
بنام فرمانروای جهانیان
با درود فراوان خدمت استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم
دوستان چقدر این قانون خداوند دقیق و درست کارمیکنه واقعا همانطور که استاد میگویند همه چیز از درون هست
من نزدیک دوسال هست ازدواج مجدد کردم و گاهی اوقات میبینم همسرم رفتارهایی میکنه که مثل رفتارهای همسر قبلیم هست یعنی چنان بهت زده می شوم که می گویم فکر کنم همون همسر قبلیم هست وقتی دقتم را بیشتر کردم البته از مهر ماه تا الان دیدم چقدر رفتار هاش شبیه اونه؟؟؟؟؟؟؟ و الان درک میکنم و میفهمم که باورهای من مشکل داره و من باید تغییر کنم البته شروع کردم روی خودم کار کردن و هر روز دارم رفتار و اخلاق های خوبش را می نویسم و تکرار میکنم یه کمی تغییر ایجاد شده و لی باید بیشتر روی خودم کار کنم
حالا خودم توی این روابط نقش قربانی را بازی کردم و می گذارم که منو تخریب کنه خراب کنه و بعدش میگم که تو مقصری ببین با من چیکار کردی منکه آدم بدی نیستم
یه نقشی که خیلی پر رنگ هست و اکثر مواقع توی روابط ازش استفاده می کنم به خیلی از مسائل بی اهمیت هستم و با شوخی و خنده ردش می کنم
توی روابط قبلا کمال گرا بودم و میگفتم برای من همه چی باید اوکی و عالی باشه ولی با کار کردن روی خودم این باور خیلی بهتره شده
توی روابط دوست دارم که همیشه مشکلات و مسائل با صلح حل شوند و کار به جای باریک نرسه
از همتون متشکرم
دوستتون دارم
به نام خدای نور
سلام به استاد عزیزم و بانوشایسته دوسداشتنی.
توی یه دورانی از زندگیم هستم که مسائلم روون تر دارن پیش میرن راحت تر پول میسازم سعی میکنم وقتاییم که مشتری ندارم حالمو خوب نگه دارم و نذارم حسم بدبشه واقعا خداوند ازجایی که فکرشم نمیکنم به کسب و کارم مشتری میاره به لطف خداوند و هدایت های اون به این خواستمم میرسم که هرروز مشتری داشته باشم و فراوانی مشتری رو تجربه کنم.
نمیدونم یه حس و حال عجیب و خوبی دارم آرومم آرامش دارم انگار که ته قلبم خیالم راحته که خدا درست میکنه همه چیو خدا حل میکنه نگرانی ندارم و خیلی روون تر کنار میام با همه چیز.
الخیر فی ما وقع رو دارم زندگی میکنم مثلا چند وقت پیش سوار سرویس شدم و راننده چهار تا پنج تا ایسگاه رو رد کرد و ایسگایی که من میخواستم نوایساد و اولش عصبی شدم که این چکاریه کلیی مسیر من و دور کردین اقا ولی بقیه خانما گفتن ایشون گفتن این ایسگاه کسی پیاده میشه کسی جواب نداد و ایشونم ایسگاهارو رد کردن ولی من اصلا صدای راننده رو نشنیده بودم…
با اینکه کلی مسیرم دور شده بود ازمحل کارم ولی پیاده شدم و همون لحظه برای اروم شدن گفتن عیب نداره الخیر فی ماوقع حتما خیری داره اونور خیابون رفتم چشم به یه کالا پزشکی خورد گفتم اوکیه کالا پزشکی میخواستی تا جاقرصی برای لوازم کارت بگیری خب بگیر الکی حست و بد نکن و ازاین مسیر استفاده کن و وسایلت و بگیر خلاصه باجه هم رفتم و تامحل کارمو پیاده روی کردم استاد باز خیلی مثال دارم که همون لحظه با خودم تکرار کردم الخیر فی ما وقع و سعی کردم خودمو اروم کنم و این یه مثال رندوم و خییلی کوچیکی بود خدایاشکرت واقعا.
واقعا ارومم خدایاشکرت بابت این ارامشی که دارم.
فهمیدم دنبال مشتری نباید بدوم چون رزق من دست خداست ونه مشتری و برای مشتری و پول ساختن نباید تقلا کنم چون مشتری فراوان پول ساختن راحت ترین کاردنیاست واسه منی که کارمورد علاقم رو دارم واقعا راحته ازکارم لذت میبرم و پول میسازم خدایاشکرت.
و اما برگردیم به سوال شما استاد عزیزم
توی ارتباطاتون با دیگران و مخصوصا روابط عاطفی چه نقشی رو دارید بازی میکنید؟
استادمن همیشه توی روابطم نقش کسی رو دارم که ازهمه چیز آگاهه و میدونه و توی آگاهی هام حس میکنم از همه بهتر میتونم عمل کنم نمیدونم یه اعتماد بنفس خاصی دارم چون ازاین آگاهی ها خبر دارم و یه جور دیگه به مسائل نگاه میکنم و چه توی روابط کاری و چه عاطفی حتی اگر به زبون نیارم حرفام توی ذهنم مرور میشه که چه خوبه من این تفکرو دارم چه خوبه که من این دیدگاهو دارم و گاهی حتی پیش میاد دوستایی که اوناهم توی سایتن راجب مسئله ای حرف میزنن بام وباهم شروع میکنیم از دیدگاه قانون مسئله هارو بررسی کردن استادنمیدونم این ویژگی خوبه یانه ولی من توی روابطم کلا این حس دارم و این نقش و دارم که از طرف مقابلم آگاه ترم آروم ترم و گاهی هم شروع میکنم به حرف بزن اون آگاهی هارو به طرف مقابلمم میگم ولی وقتی میبینم نه یه دیدگاه دیگه ای داره و اصلا درمدارش نیست سکوت میکنم قبلا ادامه میدادم ولی الان بیشتر مواقع سکوت میکنم و ادامه نمیدم.
توی روابط عاطفی هم دوسدارم شخص مدنظر من یه انسان حامی و حمایتگر باشه درسته من سعی میکنم ازنظر شخصیتی خودمو قوی کنم ولی وقتی ببینم پارتنرمم حامی و هوای من رو داره یجور دیگه از اون رابطه لذت میبرم.
منظورم ازحامی و حمایتگر این نیست که شخصیت ضعیفی داشته باشه و کلا خودشو ازیاد ببره و صدشو برامن بذاره نه اینطورنیست من ادمایی باشخصیت قوی رو خیلی دوست دارم ولی وقتی ببینم یکی حماتگر و حواسش به همه چیز هست واقعا خوشم میاد و تحسینش میکنم.
جدیدن این رو فهمیدم اون حسی که دوسدارم برا بقیه کادو بگیرم ازاین نشات میگیره که میگم اونا که براخودشون نمیگیرن حدقل من اون خواستشون رو با هدیه دادن برطرف کنم و یا حتی گاهی میگم خوبه یه تصویر خوبی ازمن توذهنشون میمونه درحالی که من خودمو و خواسته های خودمو باید اولویت قراربدم نه بقیه هیچکس ارزشمند ترازمن توی این دنیا نیست و من مسئول خواسته های بقیه نیستم که بخوام خواسته هاشون رو برطرف کنم خداوند از هزاران طریق میتونه اونارو به خواسته هاشون برسونه و دلیلی نداره من از خواسته های خودم بزنم تا خواسته های اونارو برطرف کنم عاطی توفقط به یه شرط میتونی همینطوری برای کسی هدیه بگیری که اون لحظه حست خوبه اون لحظه پولش برات مهم نباشه اون لحظه برای دلسوزی و تامین خواسته های طرف نباشه و فقط چون دوست داری و دلت میخواد اون کادو رو قراره بگیری یادت باشه هیچ رفتاری از روی دلسوزی و ترحم نباید انجام بدیییی…
من توی ادیت کردن ویدیو خیلی خوبم و وقتی همکارام میگن مثلا این ویدیو رو ادیت کن بذاریم توی پیج کاریمون توخیلی خوب ادیت میکنی سختمه بشون بگم نه خودم کار دارم و…
معمولا اول بهونه میارم ولی وقتی میبینم نه اصرار دارن میگم باشه حالا بفرست وقت کردم درست میکنم بعضی وقتا کلا درست نمیکنم و اوناهم یادشون میره و بعضی وقتاهم خودشون پیام میدن پیگیرن که ویدیومون چیشد مجبور میشم ادیت کنم بفرستم قبلا بارها اینکارو انجام دادم ولی جدیدن گفتم این برنامه رو نصب کن بت کاربااین برنامه رو یادبدم و خودت ادیت کن و یادبگیر و طرفم دیگه سمتم نیومد و خودش دیگه موند ادیت میکنه ولی درکل این رفتارمم ازاین نشات میگیره که اگه بگم نه چه فکری میکنن ناراحت نشن نرن پشتم حرف بزنن و…
که بازم به این برمیگرده که اعتمادبنفس و عزت نفسم رو باید تقویت کنم که محکم حرفمو بزنم ونگران قضاوت ها نباشم و من مسئول احساس بقیه نیستم ناراحتم بشه خب بشه به من چه من فقط مسئول احساس خودمم که خوب نگهش دارم نه بقیه.
خداروشکر که به لطف خداوند هرلحظه درحال ساختن منِ بهتری هستم استاد عزیزم ازشماهم کلیی سپاسگذارم و عاشقتونم هم شماوهم بانوشایسته عزیزم میبوسمتوننن خداروشکر بابت بودنتون و این آگاهی های فوق العاده.
شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.
به نام خدا
.
من با دوره عزت نفس خیلی رشد کردم نمیگم بی مورد هستم چون هیچ کس کامل نیست ولی خیلی نقش ناجی دیگران بودن را از 100 به 50 رسوندم
یعنی من نمی دونستم و ناجی بودن را برای خودم
یه جور دیگه تفسیر کرده بودم
خدایا شکرت برای این مسیر
خدایا شکرت برای بودن در مسیر قانون .
خیلی می خواهند اوایل به من بر چسب بزنند تو خودخواهی تو فقط خودتو می بینی ولی از خدا هدایت خواستم و حرکت کردم و البته سعی کردم آرام آرام مسیر را عوض کنم خودمو بیرون بکشم .
خدایا شکرت
اصلا نظر دیگران را مهم نمی دونم خدایا شکرت منی که قبلا باید دیگران می گفتند برو و می رفتم الان خیلی بهتر شده ام می دونم اگر بگم همه چیز را می دونم این خودش جهله نادانی است بلکه باید بگم بهتر شده ام خدا را شکر و باز هم دارم روی خودم کار می کنم.
همیشه به فکر بهبود خودم بودم البته از مسیر های نادرست پلی الان به لطف خدای مهربان و آموزش
های استاد و قانون بدون تغییر خداوند تسلیم تر از قبل دارم ادامه می دهم
گاهی اوقات نجواها می آیند که بابا این چه کاریه ؟
کی گفته ولی بزار بگه من بر اون پیروزم باید پیروز
باشم وگرنه باختم
صورت مسئله را نباید پاک کنم و بگم برم سراغ یکی دیگه
خدایا شکرت
.
نقش قربانی شدن را من تا می تونستم به خودم با آوری کردم و گفتم ببینم کجا ها این نقش را بازی کردم و دیدم خیلی از جاها بوده و هست
من در خونه ی اجاره ای زندگی می کنم و هر موقع
می روم خونه ای که از خودشون هست یه جوری
وانمود می کنم که ما که خونه از خودمون نداریم
حالا این مورد را من با تحسین کردن که اولش الکی بود و بعد واقعا واقعی ترش کردم انجام دادم
ولی در همسرم قشنگ می بینم که با رفتارهای حسرت آمیز. یا با رفتاری که من ندارم شماها یه کمکی به من بکنید که هیچ کسی هم تا حالا بهش کمک نکرده این طور وانمود می کنه که من به خودم میگم ببین من این رفتارها را داشتم ها ولی الان خدا را شکر خیلی بهتر شده ام.
خدایا شکرت
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟؟
خداروشکر برای این فایل های ارزشمند که داره به من کمک میکنه که باورها و ترمزهام رو پیدا کنم خدای من هربار که میخواستم بیام و روی این فایل ها کارکنم ذهنم چقدر بازی درمیآورد و من رو گمراه میکرد و همیشه به یک بهونه ای از زیر بار دیدن و کارکردن روی این فایل ها شونه خالی میکرد تا اینکه چند روز پیش با تضادی برخوردم و از خدا هدایت خواستم و زیر دوش آب توی حموم یاد این فایل ها افتادم و دوروزه که دارم این فایل ها و کامنت هاش رو شخم میزنم و مطمئنم که اتفاقات خوبی میخواد بیفته.
اما در مورد این سوال باید بگم که اکثر توضیحات و مثال هایی که استاد گفتند من دارم نقشش رو بازی میکنم یعنی در روابطم نقش حامی و منجی رو دارم توی روابط اینطور هستم که اگر برای کسی مشکلی پیش میاد من سریع میپرم وسط و از شب و روزم و از جسم و جانم میکنم تا اون مشکلش حل بشه .
توی روابطم همیشه رضایت طرف مقابل خیلی برام مهمه و اکثرا نظر و راحتی طرف مقابل رو به آسایش و نظر خودم ترجیح میدم
بارها شده یه کاری برای مشتری انجام دادم و یک سوم مبلغ رو ازش گرفتم و همیشه میگفتم عیب نداره در عوض الان پیش خودش میگه چه آدم خوبی اما یه گوشه ذهنم هم همش خودم رو سرزنش میکردم که چرا نظر خودت رو نمیگی چرا مبلغ واقعی رو نمیگی چرا خودت برای خودت ارزش قائل نیستی و در 95 درصد موارد اون آدم هایی که براشون یک سوم قیمت کار کردم و فکر میکردم الان میگن چه آدم خوبی اتفاقا برعکس با من قطع همکاری میکنن و من همش حرص میخورم و خودم رو سرزنش میکنم و در دل خودم با اون آدم ها میجنگم و میگم شما قدر من رو نمیدونید برو با یکی دیگه کار کن وقتی ده برابر قیمت من و با نصف کیفیت کار من برات کار انجام داد اونوقت قدر من رو میدونی و همیشه فکر میکنم اون مشتری ها روزی با ندامت میان و میگن هیچکی مثل تو نمیشه و ما میخواهیم با تو ادامه بدیم اما اینا فقط توهمات ذهن منه و اون آدم ها میرن و پشت سرشون هم نگاه نمیکنن و دوباره من وارد مدار مشتری جدید میشم دوباره همین اتفاقات تکرار میشه .
گاهی به خودم میگم چرا دارم این رفتار ها رو میکنم چرا قیمت واقعی رو از مشتری نمیگیرم؟
چرا بیشتر از توانم برای مشتری انجام میدم؟
و گاهی دلم میخواد من زودتر با اون مشتری قطع همکاری کنم چون احساس میکنم دارم برای رضایت اون و برای جلب توجه اون کار انجام میدم و از خودم و خواسته هام میگذرم اما ذهنم میگه استاد گفته خودت رو بیکار نکن و کارت رو انجام بده همزمان هم روی خودت کارکن و با این توجیه به همکاری ادامه میدم اما بعد از چند وقت اون مشتری با همون ویژگی هایی که گفتم با من قطع همکاری میکنه نمیدونم ایراد کارم کجاست؟
نمیدونم آیا باید قطع همکاری کنم یا این وضعیت رو ادامه بدم خیلی این روزها ذهنم درگیره و خیلی دلم میخواد الگوی تکرار شونده اشتباهم رو پیدا کنم خیلی تشنه تغییرش هستم .
توی روابط عاطفی ام هم من نقش حامی و ایثارگر رو بازی میکنم یعنی من باید حواسم به زن و بچه ام باشه من باید برای تفریح اون ها برنامه داشته باشم من باید برای حل مشکلات فکر کنم و راه حل بدم ایده بدم و اون ها هیچ کاری نکنند فقط من همهی کارها رو انجام بدم.
ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز
خب من چند وقتی هست که سرما زیاد میخورم و نشانه من منو هدایت کرد به این فایل
هالا در مورد روابط من خودمو چتور میبینم
تا کسی حرفی میزنه که چرا این کارو خوب انجام ندادی من در بیشتر مواقع ناراحت میشم و حالم بد میشه یا خیلی لجبازی میکنم
و یا گاهی یه شوخی با دیگران میکنم و بعد اونا با من شوخی میکنن ناراحت میشم و
یاد میره که هر رفتاری با دیگران دارم باید به خودم بک
بگم آیا دوس دارم یکی هم همین رفتار با من داشته باشه و جواب خیر هست
و اینم هست که احساس میکنم زیبا نیستم و کسی،منو دوس نداره
امیدوارم خدا منو هدایت کنه
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد عزیزممم
مریم جان و همه دوستان هم مسیرزیبام
امشب که این فایل به عنوان نشانه برای من اومد دقیقا زمانی هست که من از بحث زیاد با همسرم خسته شده بودم و واقعا به فکر راهی براش بودم البته که من 1 سالی هست که همش دنبال راهیم و چون خودم عملا دست به کار میشم هیچ چیزی حل نمیشه و حالا که مدتی هست تسلیم خداوند شدم و از صمیم قلب تمام سعی خودم رو میکنم که بعد از دریافت الهامات عمل کنم خیلی اوضاع بهتر شده اما باز هم یه سری الگو ها همش تکرار میشه که من تو ذهنم گفتم خدایا توراهو نشونم بده (من نمیدونم تو میدونی)
هدایت شدم به این فایل جادویییی
اولین الگو تکرار شونده من که خیلی خیلی کمرنگش کردم ولی هنوز هم کمی تاثییر خودش رو داره
که مطمئنم از عزت نفس پایین نشات میگیره اینه که :من همیشه دلم میخواست نقش قربانی رو داشته باشم حالا به چه شکل ؟مثلا حرفی بهم زده میشد یا اتفاقی میوفتاد که واقعا روح منو حال منو نا خوشایند میکرد چه از سمت همسر چه از سمت اطرافیان دیگه میگفتم من اگه حرفی بزنم میگن آدم بدیه یا دیگه دوستم ندارن یا جایگاهی که پیشش دارم خراب میشه
یا اینکه بزار گریه کنم خودمو مظلوم نشون بدم که بگن آخی و دلشون برام بسوزه
یکی دیگه اینکه حرف نزدن زیادی راجع به مسئله ای که آزارم میداد یا چیزی که واقعا حتی گاهی توهین به من بود که باز هم برمیگرده به اون الگویی که از بچگی یادم داده بودن که دختر هرچقدر سربه زیر تر همه بیشتر دوستش دارن و…..که باتمرین حرفمو با احترام ولی صریح زدن پی بردم که من هرچقدر قوی تر باشم هرچقدر جرات و اعتماد به نفس راجع به خودم داشته باشم به همون اندازه احترام و… دریافت میکنم تونستم کمی بهش غلبه کنم
یکی دیگه اینکه من با چیزی یا پترنی که از کسی توذهنم از قبل ازش دارم بهش فکر کنم مثلا من دوست دارم که استایل دخترونه کمی آزادتر بزنم چون 21سالم هست و دوست دارم از این طراوات و زیبایی جوانیم استفاده کنم اماهمسرم استایل محجبه دوست داره و ما اکثرا مسئله هامون به این دلیل هست من دقت کردم جایی که باور خودم رو کاملا عوض میکنم و میگم نه ایشونم دیگه ذهنیتش بهترشده و…. باعث میشع راجع به این مسئله آنچنان حرفی نداشته باشیم اما هروقت لباسی رو میخوام بخرم یا بپوشم که ازذهنم میاد وای نکنه نزاره بپوشم دقیقا به بدترین شکل نمیشه و میفهمم که خودم با افکارم باعثش شدم
و یکی اینکه از خودگذشتگی بی مورد و بی تفاوتی
جاهایی که نباید از حقم بگذرم میگذرم و باعث نادیده گرفتن اون سری لز خواسته هام میشه
بی تفاوتی هم اینه که واقعا نمیخواستم ریشه این بحث هاو حتی تاآخرین مرحله طلاق رفتن رو دربیارم و انگار که سِر شدمو فکر میکردم عادیه دیگه و اون لایه های زیرین ذهنمو که دراوردم به این پی بردم که میگم ولش کن حالا بقیه مگه چی ان؟ همینجوری پیش برو و برو توسایت و زندگیتو حال خوب خودت ادامه بده اینم حالا یه بحثه و تموم میشه اصلا شبیه یه کتاب قدیمی با ارزش خاک خورده که بعضی از صفحه هاش نیاز به ترمیم داره ولی صاحبش میگه ولش کن اون همونجا اون گوشه هست هم دارش و هم ندارش دقیقا همینطوری انگار که رابطه ای هست ولی دراصل درذهن و روح و قلب هیچ چیزی نیست
که امشب خدای قشنگم که همواره منو درمسیر درستی و پاکی هدایت میکنه هدایتم کرد به این فایل خیلی خیلی ارزشمند که با جواب دادن به سوال های استاد عزیزم کمی بیشتر ذهنمو خانه تکانی کردم گردو غبارهارو پاک کردم و همه ی الگوهارو دارم بررسی میکنم و انگار اون چک و لگد آخرو خوردم که باید ری اَکت بزرگی بدی باید این رو موضوع مهم هم مثل باقی مسائل تمرکزی کار کنی و با پیدا کردن جواب ها همه ی سعی خودمو میکنم
خدایا هزاران بار شکرت به خاطر این مسیر زیبا
خداوندا مرا هدایتم کن به راه آنان که نعمت داده ای
ایّاکَ نعبدُو ایاکَ نَستَعین :))
الگو تکرارشونده من الان شده خود برتربینی. من نقش پیر مرشد و یک شخص برتر رو بازی میکنم. من در روابط طوری حرف میزنم که نشون بدم که برتر هستم. البته من حرفه ای اینکارو انجام میدم. یعنی اگه با من صحبت کنید ممکنه بگید چقدر فرد مهربونی هستی چقدر با خودت درصلحی چقدر خودت رو دوست داری و اینا اما من منظورم در لایه های زیرین شخصیتیم هست که تازه ازشون خبردار شدم. از نیت های زیرینم باخبر شدم یکجورایی. اگر امروز تونستم به این الگو پی ببرم بخاطر این بود که حالم رو خیلی خوب کردم و آگاهانه دنبال بهبود شخصیتیم بودم و امروز هدایت شدم.
من بصورت غیرمستقیم و حرفه ای با هرکس صحبت میکنم ، یک آگاهی ای بهش میدم. یک درسی بهش میدم. اونقدر مستقیم نمیگم که باید اینکارو کنی یا اونکارو ولی میدونی، برتر بودن خودم رو نشون میدم.
مثلا تو بحث قانون سلامتی مثال خوبی میشه زد. بابام وقتی نتایجم رو دید خودش اومد گفتش که چکار کنم که فقط و فقط شکمم کمی کوچکتر بشه. منم بهش گفتم که من روش دقیقی برای چیزی که شما دقیقا میخواید ندارم. اون هم بعدش اومد بهم گفت : یک تحقیق بکن!
اینو که بابام گفت من اصن مقاومت کردم و غیرمستقیم بهش یک چیزایی مثل اینارو بهش گفتم: شما داری به من میگی تحقیق کن؟ من این همه نتایج گرفتم داری میبینی و بعد میگی تحقیق کن؟ من ارگان های بدن رو شناختم من از دکتر بیشتر حالیمه و بعد میگی تحقیق کن؟ دنبال هدف هایی که بدنت رو شخصی سازی کنی نباش، ما ته این داستانا رو گشتیم و…
کلی کلی کلی خودبرتر بینی ام رو نشون دادم. این یک مثال بود و شبیه این بسیار بسیار اتفاق افتاده. واقعا این جنس از افکار واقعا هر روز تو ذهنم مرور میشه که من برتر از بقیه ام
الان امروز برای این اومدم اینجا کامنت نوشتم چون دلیل این رفتار چندساله ام رو فهمیدم.
من تسلیم نیستم. من فکر میکنم خیلی حالیمه. فکر میکنم من خیلی خفنم که این اطلاعات رو دارم.
در صورتیکه خدا لطف کرد و به من این آگاهی های ارزشمند رو داد که من لذت ببرم و زندگیمو اونطور که میخوام خلق کنم و من همش دارم به عنوان یک پیر مرشد روی بقیه استفاده میکنم. من برتر از بقیه نیستم. من هرچه دارم مال خداست.
اینو فایل آخر استاد درمورد سوره اعراف صحبت کردند و همینطور الگو های تکرار شونده، یادم اومد که من این ویژگی رو دارم. همیشه چونکه معنای قانون جهان هستی و معنای توحید رو فهمیدم، همیشه احساس برتری نسبت به بقیه میکردم که من این آگاهی ها رو دارم و بقیه این رو ندارند.
خدایا من تسلیمم. من توبه میکنم. مرسی که منو هدایت کردی. امیدوارم مسئله ای که این روزا باهاش درگیرم با کار کردن روی این ایراد شخصیتی، درست بشه.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
تمام اتفاقات زندگی ما: با افکار باورها و کانون توجه ما به وجود می آید
هر آن چیزی که در زندگی ما رخ می دهد:
چه خوب یا بد خواسته یا ناخواسته توسط باورها و فرکانس های ما به وجود می آید نه هیچ عامل بیرونی دیگر
هیچ عامل بیرونی:
زندگی ما را تحت تاثیر قرار نمی دهد
هر اتفاقی که برایمان رخ می دهد و هر شرایطی که در زندگی خود تجربه می کنیم:
خودمان خلق کرده ایم
واکنش های ما به اتفاقات و شرایط باعث می شود:
از آن جنس اتفاقات بیشتر یا کمتر برای ما رخ دهد:
فارغ از اینکه اتفاقات: جالب و دوستداشتنی یا ناجالب و رنج آور باشد
قانون:
به هر چیزی توجه کنیم از جنس همان بیشتر وارد زندگی ما می شود
کافی است به چیزی یا کسی توجه کنیم:
نشانه های آن را بیشتر و بیشتر در زندگی خود می بینیم
زمانی که احساس بد داریم:
اتفاقات بحث ها درگیری ها و نارضایتی بیشتری را تجربه می کنیم
زمانی که ذهن خود را کنترل می کنیم سپاسگزاریم و به زیبایی ها توجه داریم:
کانون توجه ما اتفاقات مثبت و شادتری را برایمان رقم می زند
الگوهای تکرار شونده:
به ما نشان می دهد که افکار و فرکانس های یکسانی را همواره به جهان هستی ارسال می کنیم
باورها و افکار بنیادین و اساسی ما به قدری قدرت دارند که:
الگوهای تکرار شونده را در تمام زمینه ها برای ما به وجود می آورند
اغلب افراد:
الگوهای تکرار شونده را طبیعی دانسته و آن را به عنوان جزئی از زندگی خود پذیرفته اند
الگوهای تکرار شونده باعث می شود:
برنامه ریزی در ذهن ما شکل گرفته که: اتفاقات مثبت یا منفی یکسانی را برای ما رقم بزند
بررسی کنیم:
چه الگوهای تکرار شونده ای در ذهن ماست؟
اگر اتفاق ناجالبی تنها یکبار برای ما رخ داد: به آن بی توجه باشیم اما اگر اتفاقی هر چند وقت یکبار در زندگی ما تکرار می شود و یا با افرادی با ویژگی های یکسان و ظاهر متفاوت مرتبا برخورد می کنیم:
به دلیل وجود الگوهای تکرار شونده است و باید به آن توجه کرده و برطرفش کنیم
بررسی کنیم:
چه باورهایی در ذهن ماست که چنین اتفاقات نامناسبی را برای ما رقم زده است؟
قانون:
تمام اتفاقات و شرایط زندگی خود را با افکار و باورهای خود به وجود می آوریم
باور چیست؟
فکری است که بارها و بارها توسط والدین جامعه معلمان دوستان دیده ها و شنیده ها خصوصا در دوران کودکی با تکرار مکرر:
در ذهن ما ایجاد و اتفاقات را برای ما رقم می زند
اتفاقاتی که وارد زندگی خود می کنیم:
با باورهای بنیادین ما هماهنگ است
یکی از راه های تشخیص باورها:
بررسی اتفاقات مشابه یا همان الگوهای تکرار شونده هستند
قدم ابتدایی برای تغییر این است که:
الگوهایی تکرار شونده را بیابیم درک کنیم رخ دادن آنها در زندگی ما به هیچ وجه طبیعی نیست ما با باورها و فرکانس های خود اتفاقات تکرار شونده را برای خود خلق و ایجاد می کنیم
وجود الگوهای تکرار شونده ی مثبت نشانگر این است که:
باورهای خوبی در زمینه ی مشخص داریم
وجود الگوهای تکرار شونده منفی نشانگر این است که:
باورهای نامناسبی در آن زمینه داریم
اگر قانون را به درستی درک نکنیم :
تصور می کنیم:
افرادی که اتفاقات مثبت تکرار شونده دارند:
افرادی خوش شانس
افرادی که اتفاقات نامناسب تکرار شونده دارند :
افرادی بد شانس هستند
اتفاقات تکرار شونده باید به ما نشان دهد :
بدون شک باورها و افکاری داریم که چون آنها را تعییر نداده ایم جهان اتفاقات هماهنگ با باورها و فرکانس هایمان را برایمان رقم می زند
اتفاقات تکرار شونده را : خودمان با باورها و فرکانس های خود رقم می زنیم
به سوال زیر پاسخ دهیم تا به الگوهای تکرار شونده خود پی ببریم:
در روابط خود با دیگران خصوصا روابط نزدیک و صمیمی چه نقشی بازی می کنیم؟
خدایا شکرت
عاشقتونیم