پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 11

487 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا توکل گفته:
    مدت عضویت: 1516 روز

    سلام به استاد گرامی و دوستان محترم

    چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار می‌کنید؟ یعنی با اینکه فهمیده‌اید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام می‌دهید؟

    فکر کردن به اشتباهات و پذیرفتن آنها کار سختی است، چون با اینکه می دانیم اشتباه است از روی بی فکری یا حماقت یا بی خیالی یا عادت آن را تکرار می کرده ایم ولی حالا که بهش فکر می کنیم و قراره اینجا بنویسیمش دیگه تکرار اون اشتباه نمی دونم چی می تونه باشه. فقط امید دارم که دیگه تکراری در کار نباشه که واقعا قابل توجیه نیست.

    اشتباه در غذاهایی که می خورم با اینکه می دانم چی و چطور باید بخورم و عمل نمی کنم و هر بار بسیار بسیار ضربه می خورم.

    اشتباه در کنترل نکردن عصبانیتم و رفتارهای خارج از کنترل ناشی از آن که به تازگی متوجه آن شده ام.

    اشتباه در رازداری که خودم انتظار صداقت داشتم ولی خودم راز دار امینی نبوده ام.

    اشتباه در قرض دادن پول و گرفتن وام و ضامن شدن و چک کشیدن و خرید قسطی که اخیرا مدت کوتاهی است که متوجه شده ام .

    اشتباه در توضیح ندادن حرف دلم به طوری که فکر کرده ام طرف مقابلم خودش می فهمد ، غافل از اینکه او مرا به بی تفاوتی و بی محلی کردن متهم کرده.

    اشتباه در درخواست نکردن، از هیچکس ، نه مرخصی از رییسم، نه کمکی از همکارم، نه پول از همسرم، نه کمک از خانواده ام برای نگهداری دوقلوهایم، از هیچکس. حتی از خدا هم درخواست نمی کردم و خجالت می کشیدم و فکر می کردم خود خدا می دونه من چی می خواهم، چرا بگویم؟ چرا بخواهم؟ و نتیجه اش فقط حس اهمیت ندادن دیگران به من و دلخوری ذهنی ام بوده است.

    به امید اصلاح اشتباهات گذشته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    مینا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    سلام استاد عزیزم.

    من دو سال تمام فایلهای هدیه رو روی هاردم دانلود و سیو کرده بودم و هر روز میرفتم سراغ فایلهای سیو شده و هر فایلی که بهم چشمک میزد رو انتخاب میکردم و گوش میدادم.کلا شیوه ی انتخاب فایل برای گوش دادنم اینجوریه که حسی انتخابش میکنم.

    هیچوقت توی سایت نظر نمیذاشتم و سوالها رو جواب نمیدادم.مطمئن بودم ی روزی میاد که این احساس بهم غالب میشه که دلم میخاد بیام وارد سایت بشم و فایلها رو ببینم و بعد از دیدنش کامنت بذارم.چون فکر کنم تا اندازه خوبی قانون تکامل رو درک کردم.

    خوشحالم که حالا این احساس رو دارم که دوست دارم برای هر فایلی یک کامنت بذارم.

    چقدر این فایلهای الگوهای تکرار شونده جالب و جذابه برای من.چون در تمام ده سال گذشته ی زندگیم ناخواسته این کار رو انجام میدادم و مثلا اینو مینوشتم که مثلا من خیلی زود عصبانی میشم و الگوهاش رو پیدا میکردم که دقیقا چه جور جاهایی عصبانی میشم و دقیقا به چی فکر میکنم که این اتفاق می افته؟!

    بعد چندین هفته هر روز کف دستم با خودکار مینوشتم عصبانی نشو و هربار پاک میشد تمدیدش میکردم که فراموش نکنم.خلاصه به همین شیوه الگوهای تکراری زیادی رو توی شخصیتم تغییر دادم.

    وقتی میبینم استاد راجب چیزایی حرف میزنن که من ی جاهایی ناآگاهانه استفاده کردم و تونستم ازشون نتیجه بگیرم بیشتر از هر زمانی به این مسیری که داریم میریم ایمان میارم.

    اما درباره ی سوالی که توی این فایل پرسیدین:

    1.بزرگترین الگوی تکراری من درباره ی اشتباه کردن مربوط به مسائل مالی هست، یعنی من همیشه جیبم خالیه.امکان نداره کمترین پولی که قابل شمارش باشه توی حساب من بمونه،،همیشه فقط در حد برآورده شدن نیازهام پول میاد برام.همیشه هم به خودم میگم که باید پول سیو کنی اما نه میتونم نه میشه.

    چیز عجیب اینه که هر درخواستی دارم برای مثلا گوشی موبایل یا لب تاب یا اینکه استخر برم و شنا کردن یاد بگیرم و از این درخواستها از طریق آدمای دیگه برآورده میشه بدون اینکه من حتی درخواستی بکنم ازشون یا حتی اونا بدونن که من به چه چیزی نیاز دارم!

    مثلا تقریبا دو ماه پیش متوجه شدم که من هنوز شنا یاد نگرفتم و از خدا درخواست کردم و بعد فراموش کردم. بعد از دوماه چند روز پیش خواهرم بهم زنگ زد و گفت من استخر ثبت نام کردم برای آموزش خصوصی اما نمیتونم برم، تو بجای من برو. و من واقعا متحیر شدم…

    اما هیچ وقت این پولا وارد حسابم نمیشه.

    تقریبا همه چیز تو زندگی من عالیه.خیلی خوب میتونم الگوهای اشتباهم رو پیدا کنم و برطرفشون کنم اما درباره ی پول… بدترین باورها رو دارم و بدترین الگو های اشتباه درباره ی پول برای من اتفاق میفته.

    همیشه صفرم.در طول ماه نیازهام برآورده میشه، آخر ماه برای اجاره خونه م به ی طریقی پول فراهم میشه اما هیچوقت بدهکار نمیشم.

    ولی همیییییشه صفرم.بیشتر از 5 میلیون در ماه وارد حساب من نمیشه.

    2.موارد دیگه ای هم هست که میتونم اضافه کنم

    مثلا هربار به خودم میگم مصرف شیرینی جات رو کم کن اما انجامش نمیدم.

    3.به خودم میگم یک تایم بیداری و خواب برای خودت تعیین کن و بهش پایبند باش اما ی مدت انجامش میدم و بعد از ی مدت رها میشه.

    از خداوند میخام با وارد شدن به دوره ی فوق العاااااااااااااده ی کشف قوانین زندگی که اون هم جزو درخواست هام بود و در کمال ناباوری خواهرم خریداریش کرد(و با رضایت استاد من هم دارم استفاده میکنم) این الگو های اشتباه از زندگیم بیرون بره.

    استاد جان عاشقتونم…

    براتون از خداوند عمر طولانی طلب میکنم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    احسان رفیعی گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    بنام خداوند ببخشاینده و مهربان

    سلام به استاد کار درست و دوست داشتنی ام

    و سلام به هرکسی که این کامنت رو میخونه

    در پاسخ به این در خواست که انتهای فایل مطرح کردین (که بنویسیم که چه آدمی در روابط هستیم)

    قبل تر که با این مباحث آشنا شم همیشه احساس بی ارزشی و قربانی شدن میکردم،و آدمایی رو هم جذب میکردم که یا ثابت میکردن که من قربانی ام یا بی ارزش بودنمو به روم می‌آوردن ،

    مثلا طرف خیانت میکرد

    یا مثلا قرارایی ک میذاشتیم که همو ببینیمو دیقه 90 کنسل میکرد

    یا اصلا از شدت رفتار های زننده و زیادی که داشتم طرف کات میکرد رابطه رو و میرفت کلا

    و به این راحتی ک الان مینویسم نبود کلی، گریه و زاری میکردم ، و با هربار که این اتفاق تکرار شونده خودشو تو زندگیم تکرار میکرد (که شخص دیگه‌یی رو ترجیح میداد به من، یا با بی تفاوتی ولم می‌کرد)

    انگار بخشی از وجودم بخشی از قلبم کنده میشد و به شدت هم برام دردناک بود

    و بقول خود استاد عباسمنش پذیرفته بودم که رابطه با جنس مخالف همینه…!و همه خیانت میکنن و هر سلامی خداحافظی داره، و اصلا عشق ینی، نرسیدن و معجونی و مخلوطی از باورهای مخرب و ترمز هایی رو داشتم که هیچ جوره با وجود اونا نمیشد رابطه یا رابطه های خوبی رو تجربه کنم

    اما به لطف الله یکتا، و به لطف استاد خوش قلب و مهربون و کار درستم ؛ در فایل های آگاهی در پرتو آرامش؛ که پُرِ از باور های خالص اونجایی که میگه مگر نه این است که آدما پاره‌یی از خدا اند و پاره‌یی از تو و این خود از هر دلیل دنیایی بزرگ تر است برای دوست داشتن عاشقی ک در کنار توست و…(که به هرکسی که این کامنت رو میخونه و تاحالا نشنیده این جلسات رو پیشنهاد میکنم حتما گوش کنه، هزاران بار، میتونه در زمینه های روابط، سلامتی، آرامش، و باورهای معنوی و توحیدی خیلی خیلی کمک کنه)

    و الان…

    میگم…

    به لطف الله یکتا و استاد عباسمنش

    الان در یک رابطه‌ی عاطفی خوبم

    و من خواستم و انتخاب کردم که در دنیا تجلی زیبایی باشم و اینو میدونم که من و ایشون هردو کامل هستیم و درکنار هم تا جایی ک لذت ببریم ازین رابطه میمونیم

    و من اگر بحثی بشه که برای من ناخوشاینده من اون لحظه از با خودم خلوت میکنم و میام دوباره افکار قدرتمند کننده رو تکرار میکنم و سپاسگذاری میکنم و تمرکزم رو از روی اون اتفاق بظاهر ناراحت کننده بر میدارم و به داشته هام فکر میکنم و بابت اونا سپاسگذاری میکنم و همه چیز خود به خود به نفع من تموم میشه

    و من اینا رو مدیون خداوندی هستم که منو به مسیر این آگاهی ها و درکشون هدایت کرد و استاد عباسمنشی که الگوی من هست

    که خود ایشون میگن تو برنامه هاشون که توی رابطه‌ی عاطفی که دارن از آزادی کامل برخوردارن و هروقت که خواستن چه ایشون چه مریم بانو میتونن از رابطه خارج شن

    و

    صرف نچسبیدن به آنچیز که درین دنیاست

    و دیدن خداوندی که پشت تمام ایده ها شرایط، موقعیت ها، و روابط با ماست

    واقعا خدارو هزاران بار شاکرم بخاطر اینکه خودش رو همواره به ما نزدیک قرار داد و شنونده و اجابت کننده‌ی دعا ها و بخاطر قوانینی که وسع کرد تا زندگی ما و رسیدن به آرزوهامون مسیر داشته باشه و بقول معروف هردمبیلی نباشه دنیا

    و بخاطر استاد عباسمنش که این همه آگاهی گرانبها رو با ما به اشتراک میگذارن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2975 روز

    بنام خدا که رحمتش بی اندازه ومهربانی اش همیشگی است

    راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد

    شعری بخوان که با او رطل گران توان زد

    سلام به استاد ارجمندم وبانوشایسته گرامی وتک تک دوستان الهی ام در این سایت الهی

    خدارو سپاس بخاطر یه روز دیگه ویه فرصت دیگه جهت شناخت خود ودرپی آن اقدام جهت خلق خواسته هایمان

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده : اشتباه

    اتفاقات وشرایط زندگی ما را افکار وفرکانسهای ما رقم میزنند وهیچ عامل بیرونی نمی‌تواند زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهد

    چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار می‌کنید؟ یعنی با اینکه فهمیده‌اید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام می‌دهید؟

    استاد جان در الگوهایی که شما مطرح کردید خداروشکر به جز مورد آخر جایی که باید حرفم رابزنم ونظراتم را بیان کنم همیشه سکوت میکردم وخیلی هم آسیب میدیدم یه نمونه اش میتونم بگم اوایل ازدواجم مادر همسرم وپدرایشون وآبجیشون وهمسرشون ومادر همسرشون برنامه ریزی کرده بودندکا مردادماه مشرف شوند مشهد، آن شب خونه مادر شوهرم اینا مهمان بودیم همسر خواهرشوهرم به همسرم پیشنهاد داد که شماهم بیای با ما بریم همسرم هم از من سوال کرد نظرت چیه ؟ خب من هم آن لحظه جلوی خانواده همسرم (البته که الان متوجه شدم بخاطرارزش قائل نشدن برای خودم وعلایقم سکوت کردم) چیزی نگفتم وپیشنهادشون را پذیرفتم وهمسرم که موافقت مرا دید ایشون هم قبول کرد ولی بعد که آمدیم خانه به همسرم گفتم چرا قبول کردی ایشون هم گفتند من به شما گفتم که نظرت را بگی دیدم حرفی نداری منم حرفی نزدم خلاصه بعداز آن مسافرت که خود همسرم هم اقرار کرد تصمیم اشتباهی بوده وکار کردن روی احساس لیاقت وارزشمندی خودم الان دیگه اگر فی‌البداهه هم پیشنهادی در جمعی مطرح بشه که همسرم ازمن نظر بخواد بهشون میگم اجازه بده میریم خونه فکر میکنیم جواب میدیم وهمیشه هم به لطف خدا وآموزش های شما استاد تصمیم درست رامی گرفتیم

    الگو تکرار شونده دیگه که قبلا زیاد داشتم احساساتی بودنم که خیلی هم بخاطر این ویژگی اذیت شدم وتضادهایی که برخوردم سبب شد تا با کار کردن روی عزت نفس وپذیرفتن این قانون که من فقط مسئول زندگی خودم هستم نه دیگران این موضوع را هم تا حد زیادی حل کنم

    با اینکه 15 سال سابقه کار در یک شرکت خصوصی داشتم بخاطر نداشتن احساس لیاقت وارزش قائل نبودن برای وجودم وکارم تقریبا دیگه شده بودم آچار فرانسه شرکت، هم مشاور بهداشت بودم وهم مسئول HSE بخاطر اینکه نمیتونستم نه بگویم کار مدیریت بخش آموزش شرکت به من واگذار شد ودوباره شرکت نیروی زن جهت سالن تولید استخدام کرد ومدیریت کارهای این خانمها هم به من واگذار شد ،-بخاطر نداشتن قدرت نه گفتن در برابر دیگران،

    قبل از عید قربان دوستم که خیاط هستند آمدند خونه ماچند تا پارچه پیشش مال خیلی وقت قبل داشتم که قرار بود برام لباس بدوزه خواست پارچه ها را برگردونه خواهر همسرم هم اتفاقاخونه ما بودند ایشون هم شروع کردند نظر دادن واینکه چه مدلی برام بدوزند منم به دوستم گفتم با احترام من مدل‌هایی که مدنظرم هست عکسش رو برات میفرستم واین روزها ونتیجه این فایلها که هر روز به لطف شما روی سایت آمده ودرک کردن وعمل کردن به آنها، کار دیگه ای که کردم این بود که گروه کاری شرکت مربوط به پرسنل خانم را حذف کردم وبه خودم گفتم من وقت اضافه ندارم که خودم را درگیر حاشیه این خانمها کنم

    چندروز پیش متوجه شدم دوستان خودم با همین تحصیلات من وسابقه کاری کمتر درآمد بیشتری دارند ودرخواستهای بالاتری بخاطر خدمتشون به‌ مدیران دارند وقتی پریروز از شرکت باهام تماس گرفتند شما چه موقعه بر میگردی سرکار گفتم اصلا مشخص نیست گفتند پس یه نیرو پاره وقت میگیریم تا حضور فیزیکی شما را جبران کنند گفتم هرجور صلاح میدونید، همان کار را انجام بدید واصلا احساس ناراحتی نداشتم

    استاد اگر این فهیمه ،فهیمه 6ماه قبل بود به هرطریقی بود هر آسیب وصدمه وسختی را تحمل میکرد که نکنه کارش را ازدست بده ولی من بعد آن تماس گفتم خدایا ازت ممنونم درخواست داده بودم که میخوام کارشخصی خودم داشته باشم ودربند یکسری قوانین ومقررات دست وپا گیر نباشم واینم اولین نشانه

    ویه الگو تکرار شونده مثبت هم دارم که اگر بخوام خریدی انجام بدم برا خودم چه لباس وهرچیزدیگه ای …آنچه که بار اول پسندم شد سریع میخرمش مهم اینه فقط به دل خودم بشینه نه قیمتش مهمه نه نظر بقیه واین تصمیم گیری برا بقیه کارهام صدق میکنه وهمیشه هم بهترین خریدها را داشتم وبهترین احساس از خرید وتصمیماتم

    استاد صمیمانه از شما سپاسگزارم

    در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    محبوبه کریمیان گفته:
    مدت عضویت: 3105 روز

    سلام استاد بی‌نظیرم

    اشتباه پرتکرار من اینه که بارها متعهد میشم که روی دوره های که خریدم تمرکز بزارم و کار کنم اما یه مدت که کار میکنم از مسیر خارج میشم اهداف روزانه من رها میشه

    این باورها رو دارم که برای کار کردن روی دوره ها اصلا کسی نباید مزاحم من بشه و دوست دارم تنها باشم چون باور دارم که دیگران منو از مسیرم دور میکنند با این باور هر بار یه اتفاقی می افته که من از مسیر دور میشم

    مثلا یه نفر از دنیا می‌ره و من باید برخلاف میل خودم برم توی مراسمات شرکت کنم

    هرماه برام مهمان میاد مهمان هایی که چند روز میمانند یا گاهی به مدت یکماه مهمان داشتم و باعث میشه که من وقت نکنم روی خودم کار کنم و از مسیر دور بشم و احساسم کمی بد میشه با خودم حرص میخورم و از حضور مهمان لذت نمی‌برم چون منو از اهداف خودم دور کردند و وقتم رو گرفتند و بعد از اینکه مهمان می‌ره و دوباره وقت دارم باز باید کلی انرژی بزارم که دوباره بتونم به مسیر بیام ولی باز یه مدت کوتاه توی مسیرم دوباره مهمان میاد

    باورام اینه

    چون شمال زندگی میکنم مهمان برام زیاد میاد

    چون انسان مهمان نوازی هستم و مهمان بهش خیلی خوش میگذره و خونه من راحت هستند مهمان مدت بیشتری خونه من میمانه

    تابستان و عید سال فصل مهمان داری های منه(که الان تبدیل شده به کل سال خخخخ)

    اگر من مهمان داشته باشم از مسیرم دور میشم و احساس من بد میشه و اتفاقات نا جالبی برام رخ میده

    طبق این باورها همین موارد رو هم جذب میکنم

    چه جالب فهمیدم ایراد کجاست باید باورام روتغییر بدم

    من در هر شرایطی در مسیر هستم حتی وقتی مهمان دارم راحت روی دوره ها کار میکنم و کسی به من کاری نداره

    من انسان متعهد ی هستم و در هر شرایطی تعهدم یادم میمونه

    مهمان برای من خیلی خیلی کم میاد. اکثر اوقات خودم تصمیم میگیرم مهمان دعوت کنم

    من آزاد ی مکانی و آزادی زمانی دارم و در هر دو مورد هم خودم تصمیم میگیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    لیلی کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2120 روز

    سلام به استاد عزیم و بانو مریم خانم

    استاد عزیزم این سلسله فایلها چقدر باعث شده بیشتر خودمون رو بشناسیم

    بعضی وقتا آدم خودش غرق در همون اعمال و رفتارها و تکرر اونها هستش در حالی که خودشم خبر نداره و یه عمر اینجوری زندگی میکنه

    ولی چقدر خوب میشه استاد جون بیشتر در مورد راه چاره و تمرینهایی از این دست که البته شاه تمرین و دوای همه این سلسله اعمال عزت نفس است چه خوب میشه بیشتر بهمون در مورد درمانش تمرین بدین

    به نظر من یکی از این تکرارها تکرار ترس هستش

    یه وقتایی میترسی یه چیزی پیش بیاد و بعدش میبینی هیچی نبود به قول شما توهم بود ولی بعدش اگر باز هم تکرار بشه همون مسئله بازم یهو ترسه میاد

    یکی دیگه در مورد توکل و اعتماد به خدا هستش وقتی دلت آرومه و با خدا حرف میزنی موقعی که یه مسئله پیش میاد بعدش خدا حلش میکنه در حالی که اگه بازم تکرار بشه یادت میره اعتماد و توکل به خدا رو

    یه وقتایی در مورد حرف مردم بیخیال میشی بعدش میبینی چقدر همه چیز برات راحت شد و از یادت رفت یه وقتایی یادت میره اگه بیخیال بشی مثل اون دفه همه چی میگذره

    یه وقتایی با تمام قوا مسئولیت همه چیزو میپذیری میبینی که چقدر راحت اون مسئله پیش آمده حل میشه ولی برای دفه بعدی دیگران رو مقصر میدونی و میری تو فاز دیگه ای

    و……

    حالا استاد جون لطفا بهمون بگین چکار کنیم زندگی روانتر بشه یادمون بمونه مسئولت پذیری رو توکل رو اعتماد و…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 906 روز

    درودبه استادعزیزم ومریم جانم

    وهمه دوستان عالیم

    خداوندراشاکروسپاسگزارم که بایک فایل عالی ودرس آموزدیگرمی توانم ضریب اشتباهات خودراکه ازناآگاهی های گذشته به دوش کشیده بودم امروزباتغییردیدگاه خودوباتمام وجودعمل به یک یک راهکارهای استادعزیزم به حداقل رسانده تاطعم خوش زندگی رادرادامه مسیرالهی باآگاهی به سرانجام عالی برسانم .

    چقدرنقص عجله دروجودم پررنگ بودواین باعث می شدتانتوانم کمی تامل وصبوری کرده وسهم خودم رادرمسئله ای یافته وبعدپی ببرم که آیاحلال آن من هستم ،آرام آرام قانون تکامل راکه آموختم وهرروزادامه داردسعی می کنم که سهم خودراتفکیک بعدباتوجه به راهکارهای موجوددرذهنم وازخداوندکمک گرفتن باآرامش اگرقابل حل است که تمام، درغیراینصورت صبرمی کنم تاشرایط حل آن مقدرشود.

    خداروشکراین دوره که برای من دوره کشف خودم هست چقدرمراراحت کرده که ذهنم بازترشودودرکاری که به من ارتباطی نداردکوچکترین دخالتی نداشته باشم مگرازمن نظری خواسته شودووقتی که خودم رابامریم قبل مقایسه می کنم نفس راحتی ازته دل می کشم که خداروشکرهیچ باراضافی روی دوشم دیگر نیست ودرواقع سرجای خودم قرارگرفته ام .

    چقدرراحت می شوم وقتی قانون تمرکزراازاستادم می شنوم ودرگوشم نجوامی کندکه می توانم درهرشرایطی تمرکزم راروی نقاط مثبت وهدف های جدیدم بگذارم واین الگوخیلی به من کمک کرده تاازلحظه های شیرین زندگیم لذت ببرم وهرنفس شاکروسپاسگزارباشم وچقدرکارهابدون دخالت من هم به زیبایی وراحتی انجام و پازل زندگیم درست چیده می شود.

    همه چیزمن بودما….واااای وقتی فکرش رامی کنم که چقدرخودم رابه آب وآتش می زدم تا زندگی فقط بگذردتمام وجودم می لرزدومن واقعا زندگیم راروی کانون زلزله های سهمگین بناکرده بودم بااشتباهات تکراری …..

    استادجانم به قول یه خواننده بوشهری( واقعاقربون خدایی بروم که آفریدت)چقدرمن یکی روسرجای خودم نشاندین.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سمیرا علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 918 روز

    به نام خدای آرامش

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    و سلام دیگر به دوستان مهربانم

    بازم یک فایل جذاب دیگه از الگو تکرار شونده

    .

    .

    من در خانواده مذهبی زندگی میکنم ولی افکار من زمین تا آسمون با اون ها فرق داره و بازم بخاطر احترام باهاشون رفت و آمد میکنم

    وقتی میدونم حالم خوش نیست با اونا ولی به خاطر یک الگو اشتباه به نام احترام بازم باهاشون رفت و آمد میکنم

    .

    .

    .

    مثلا وقتی دوستم با پارتنرش دعوا میکنه میشینم تا آخر شب باهاش حرف میزنم و از خواب و زندگیم میفتم جوری ک صبح از خواب بیدار میشم خلقم تنگه از کم خوابی ..

    .

    .

    من تا یک ماه پیش اینستاگرام داشتم

    از سال 91اینستا فعال بودم

    هر بار اخبار دنبال میکردم حالمو بد می‌کرد

    لایف استال آدم هارو نگاه میکردم تضاد داشت با زندگی من جوری ک همش میگفتم چطوری اینا با بچه کوچیک اینقدر به خودشون میرسن و اینقدر آروم با بچه هاشون رفتار میکنن

    و این کاری کرده بود ک من شبا وقتی بچه هامو نگاه میکردم عذاب وجدان داشتم و احساس گناه میکردم ک من مادر کافی برای بچه هام نیستم

    همه این ها باعث شد من اینستام پاک کنم و خودم راحت کنم از سوشیال مدیا

    الان دیگه فقط خودم هستم و خودم نه اخبار بد میفهمم نه احساس گناه دارم نسبت به بچه هام

    و گوشی موبایلم فقط فایل های استاد گوش میدم و دیگه وقتم هدر نمیدم برای چیز هایی ک هیچ منفعتی برای من نداره

    من یک پاشنه آشیل اشتباه داشتم  میترسیدم کامنت بزارم و میگفتم بیام چی بگم بین این همه آدم هایی ک فرکانس بالا دارن و حرف های جذاب میزنن

    یک روز هدایت شدم به یکی از فایل های استاد ک گفتن کسانی ک فعالیت نکنن حذف میکنن از توی سایت انگار با من بودن ک سمیرا حذف میشی ها ….

    ولی دارم تلاش میکنم ک بتونم منم از دست آورد های جذابم برای استاد عزیز و دوستانم بنویسم

    خدارو سپاسگزارم برای این ک من با شما آشنا شدم و شما  باعث شدین من به آرامش برسم و

    این ک خدارو بهتر بشناسم

    و بتونم خدای خودم عاشقانه بپرستم

    درپناه خدا باشید..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1147 روز

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده قسمت 7.« تکراراشتباه».

    سلام به استاد عزیزونازنینم .

    بازم یه سوال خوبو و مناسب.سوالی که مجبورت می‌کنه صادقانه پاسخشو بدی.

    هرچی کشیدم ازتکرار اشتباهاتم بوده .

    هر آسیبی که خوردم از تکرار اشتباهاتم بوده.

    هر آسیبی که به دیگران زدم ازتکرار اشتباهاتم بوده.

    اگه الان اونی نیستم که میخام به خاطر تکراراشتباهاتمه.

    اگه هنوز به خواسته هام نرسیدم به خاطر انجام تکرارافکاروباورهاورفتارهای اشتباهم بوده.

    هرچی میکشم از دست رفتارهای اشتباه تکراری هستش.

    حتی خیلی جاها حالم خرابه !ب دلیل انجام رفتار اشتباهی خودمه.

    انقدی که ازخودم توقع دارم ودوست دارم رفتار سالم ودرستی داشته باشم ازدیگران ندارم.ووقتی که انجام نشه حالم خیلی بد میشه.

    دقیقن به خاطر این نقطه ضعفم حالم بد میشه که چرا !باز اون رفتار اشتباه تکراریو انجام دادم؟!

    از اینکه گاهی نمیتونم کنترلش کنم عصبانی میشم.

    به قول استاد خوب میفهمم دارم اشتباه میکنم اما بازم انجام میدم.حتی شده ،حال خرابی های بعدشم تو ذهنم اومده اما نمی‌دونم چ مرضی هستش که اجازه انجامش رو به خودم میدم.

    واین موضوع به شدت منو عصبانی می‌کنه .

    طوری که اجازه ی لذت بردن از خیلی چیزا رو بهم نمیده.

    وقتی استاد میگه من اشتباهی رو نهایت دو بار تکرار کنم ولی دیگه تکرار نمیشه ،نمیتونم حرفشو بفهمم .

    کلمه ی «اشتباه»خودش برای ماهایی که روی خودمون کار میکنیم درد ناکه.

    من که وقتی حسش میکنم واقعن حالم بد میشه.

    حتی افکار غلط تکراری سراغم میاد گاهی کنترلش میکنم وگاهی تو ذهنم باش بازی بازی میکنم.

    یه وقتم میبینم که اون فکر شده عملکرد من .

    فکرای تکراری ،باورهای تکراری وانجام رفتارهای اشتباه تکراری ،دیوانه کنندس.

    تمام تلاشم برای تغییر به همین جهته که دست از رفتارهای اشتباه تکراریم بردارم.

    درس جدید میگیرم ،تجربه های جدید ازاستاد می‌شنوم ،خوب میفهمم که آگاهی هام در حال افزایشن،اما نمی‌دونم چرا باز دست به عملکردهای اشتباه تکراری میزنم؟!

    درگذشته که فاجعه بودم ،به قول استاد فاجعه برای به دقیقشه.

    تو هرزمینه ای که بگید،بد کار میکردم .

    خیلی جاها، هم برام مهم نبود .بخصوص تو حرف زدن.چوب این اشتباهمو خیلی خوردم.

    چون خیلی هیجانی هستم وکسی هستم که باذوق وشوق کارایی که میکنمو برای دیگران تعریف میکنه .

    دیگه متوجه نبودم این حرفها واین تعریفهای من ،قضاوتهای متفاوتی رو میاره وشایدم درد سرهای زیادی برام درست میکنه

    خیلی خیلی بهتر ازقبلم هستم .الان خیلی مراقب هستم که چ کلامی بگم یانگم.

    اما طبق عادتهای قبلی باز مرتکب اشتباهاتی میشم که به خودم یاد آوری میکنم که کمتر صحبت کنم.

    آخه آدمهایی مثل من حرف نزنن همه فکر می‌کنن یه چیزشون شده .

    حالا ازاستاد وجاهای مختلف کارایی مثل چالش گذاشتن وبازیهای دسته جمعی یاد گرفتم که تو جمع همه مشارکت داشته باشن .ولی باز ازهمونم داستان درست میکنن.

    میام نرم ! میبینم منم نیاز دارم کنار دیگران باشم.

    میام حرف نزنم میگن چته؟چی شده ؟

    جالبه همه می‌دونن ماوقت وزمان زیادی برای تغییرات خودمون میزاریم ،به همین خاطر خیلی زیر ذره بینیم.

    نمی‌دونم بچه های دیگه هم این احساسو دارن یانه؟

    اما منوخیلی کنترل میکنن.خوب میفهمم دنبال مچ گیری وغلط گیری رفتارهای من هستن .

    حتی می‌دونم پشت سرم برام کنگره ی بحث وگفتگو هم میزارن.

    قبلنا عصبانی میشدم اما حالا برام اهمیت چندانی نداره.

    مهم رضایت خودمه واینکه بدونم کارای خودم درسته !

    هر کدومشون باانتقادشون یا بانظر دادنشون ،به من میفهمونن که من یاد بگیرم چطور باهاشون رفتار یا برخورد داشته باشم.

    من ازدیگران خیلی درسها گرفتم وهنوزم میگیرم.

    اونا با متوجه کردن اشتباهات من ،به من میفهمونن رفتار سالم ودرست چیه!

    وهر بار من بزرگتر میشم.قشنگ باکارا وحرفاشون منو رشد میدن.

    من به جرات میگم وجود این دیگران عامل خیلی از رشدها وپیشرفتهای من بوده.

    ومن اینجا از همگیشون ممنون وسپاسگزار هستم.

    تکرار رفتارهای اشتباه خیلی جاها الان باعث رشد من شده اونم به دلیل ضربه های سنگینی که ازاین واون خوردم.

    اما میشه نباشه.

    می‌دونم این دلیل موجهی نیس برای رشد کردن.

    باید با کسب آگاهی ،بتونیم با اشتباهات کمتری مواجه بشیم.

    اصلا داریم آگاهی کسب میکنیم که جلوی اشتباهاتمونو بگیریم اما یه وقتایی ذهن چموش ما وذهن نجوا گر ،ما ازما سبقت میگیرن.

    استاد سرزنش‌های من ،همیشه به خاطر تکرار اشتباهاتم هستش.

    موضوعی که همیشه درگیرشم، همینه.

    گاهی ازخودم خسته میشم.

    گاهی حس افسردگی بهم میده .

    گاهی داغونم می‌کنه به معنای واقعی .

    میگم خودمو بخشیدم اما به خودم دروغ میگم .به راحتی ازفکر اشتباهم نمی‌گذرم.

    اطرافیانم هم متوجه شدن که ذهن من خیلی شلوغه .

    دوس دارم رها زندگی کنم اما تا یه جایی کنترلش میکنم دوباره ازدستم در میره .یه جورایی احساس میکنم هنوز تو بندواسارتم.

    هنوز درگیر اینم که کی، چیو درست میگه .!

    کار کی درسته کار کی غلط؟

    من کدوم راه رو انتخاب کنم بهتره؟

    دلم یه چیزی میگه ،احساسم یه چیز دیگه ،عقلم یه چیز دیگه بعد میام میبینم دینم یه چیز دیگه گفته .

    شما هم که درمورد خیلی ازمسائل که احساس میکنید خصوصیه ،صحبت نمیکنید وتو سوال وپرسشهای دوستان هم دیدم جوابی نمی‌دید.

    بااین حال که سنم رفته بالا،هنوز یه جاهایی راه درست وغلطو تشخیص نمیدم.

    هر کی تو گوشم یه چیزی زمزمه می‌کنه.

    هرکسی راه خودشو پیدا کرده اما من هنوز درگیرم.

    می‌دونم راهم‌چیه؟ اما تو خیلی از مسائل نمی‌دونم چی درسته چی غلط؟

    هرکسی یه جور خوشه واسه خودش.اما من هنوز اون راه خوشی رو پیدا نکردم.

    خط قرمز های زیادی دارم.

    تازه مذهبی هم نیستم .اما تو خیلی چیزا ،گیرم.

    موضوعات اینچنینی خیلی تو ذهنم تکراری هستن وبه خاطرشون مرتکب خیلی ازاشتباهات میشم.

    احساس میکنم میون برزخ گیر کردم.

    تکلیفم باخودم مشخص نیست.

    آرزو دارم بدون فکر خوشحال وشاد باشم نه موقتی .که بلدم موقتی خودمو شاد کنم .

    دوس دارم ازدرون شاد باشم .

    باهر قانونی آشنا میشم ،باورش میکنم .حسم میگه درسته ودرپی انجامش میرم.

    روزم رو با تفکر به همین موضوعات میگذرونم.

    اما چ فایده تش میرسم به پوچی .

    هرکس منو ببینه فکر می‌کنه عالی دارم زندگی میکنم .نقطه ضعف بزرگم که خیلی دیده میشد،روابطم با همسرم بود که اونم شکر خدا درست کردم.

    همسر من روزیو به شب نمیرسونه که ازمن به خاطر تغییراتم تشکر نکنه.

    واقعن رو ابرا ،داره پرواز می‌کنه.

    اما بااین تفاسیر من ازدرونم هنوز مشکل دارم.

    هنوز باخیلی چیزا تو این دنیا کنار نیومدم.

    فکر میکنم درکم به جهان هستی وخدا و آخرت خیلی پایینه.

    دیگران بهم میگن به خودت سخت میگیری.

    خیلی ازلذتها که برای دیگران لذته برای من لذتی نداره.

    و خیلی ازچیزایی که من لذت می‌دونم ،ولی محدودیت دارم.تازه درستی و نادرستی صدشم نمی‌دونم.

    ظاهراً همه چی خوبه .همه چی آرومه.همه چی قشنگه .

    اما دل ناهید ازدرون بی تاب بی تابه.

    دلم میخواست مرد بودم ،میتونستم یه جایی برم که نترسم و یه مدت تنهای تنهاباخودم باشم.

    من زنم ،از تنهایی اونم یه مکان دیگه به غیر از خونه ی خودم وحشت میکنم.

    ولی خیلیم نیاز به این تنهایی دارم.

    ازکسی خسته نیستم .کسی هم اذیتم نکرده.

    احساسم به همسر، فرزند وهمه ی اطرافیان خوبه خوبه.

    گفتم که همه چی عالی ب نظر میرسه ولی من عالی نیستم ازدرون.

    شاید ظاهرم اینو نشون بده چون تمام سعی خودمو میکنم که روزم رو خوب سپری کنم .ازخودمم خوب مراقبت میکنم ولی یه چیزی این وسط ممانعت برام پیش میاره.

    استاد باسوالی که امروز پرسیدید،دست روی نقطه ضعف من گذاشتید.

    چیزی که خیلی بهش حساسم.

    وخیلیم منو اذیت می‌کنه.

    اصلا یه چیزیه که عذابم میده .

    واین که حد و مرزش نمی‌دونم برای منه انسان چقدره ؟کلافم‌ می‌کنه.

    بعضی وقتها کامنتهای دوستان رو که میخونم ،میبینم سواد قرآنیشون بالاس.

    منم دوست دارم همه ی این چیزا رو بفهمم وباپوست وگوشت وخونم درک کنم.

    اما علاقه ای هم ندارم که برم وقتمو بزارم.

    درواقع وقتی ندارم.

    دلم میخاد هرکاری که میخام انجام بدم با ذوق و شوق باشه که اینکار ینی تحقیق کردن اونم بطور جدی ، که از حوصله ی من خارجه.

    اشتباهات تکراری زیادی داشتم که تو این مدت خیلیهاشونو تغییر دادم.

    نمی‌دونم با سیر تکاملی، منم تکامل پیدا کردم.

    قبلنا هروقت عصبانی میشدم نمیتونستم خودمو کنترل کنم وچیزی نگم .بعد هم پشیمون میشدم.

    واینکارو بی نهایت تکرار میکردم.

    اما الان مثل قبل نیستم .

    نمیگم عالی ولی به نسبت قبل خیلی بهتر شدم.

    راحت میتونم مکث کنم.

    سکوت کنم.

    وحرفی نزنم.

    البته بیشتر عصبانیتهای من سر همسرم بود که خداروشکر روابطم باهاش خیلی خوب شده.

    اونم عصبانیم نمیکنه .

    ولی در کل خیلی بهتر ازقبل هستم.

    چون فهمیدم حرف زدن تو اون لحظه ،کاری بیهودس که بعدش منجر به ملامت میشه .

    انقدازاین کار بدم میادوهمیشه غبطه ی کسانی رومیخوردم که خشمشونو کنترل میکنن.

    تا بالاخره کم کم خودمم یاد گرفتم.

    همین قدر که نسبت به همسرم خوب شدم ،ازخودم در حال حاضر راضیم.

    چون بیخودوبی جهت اشتباهات تکراری نسبت بهش داشتم.

    همیشه فکر میکردم موضوع روابط بین منو و همسرم اگه اوکی بشه همه چی درست میشه منظورم درگیرهای ذهنمه.

    ولی این اتفاق نیفتاد.

    خوشم میاد وقتی استاد قاطعانه میگه فلان راه رو انتخاب کردم.

    فلان کارو کردم.

    ینی بااطمینان خاطر واینکه مطمئنه کارش درسته ،پیش رفته وازعواقبش نترسیده.اما من همیشه نسبت به مسائل خصوصی خودم وانتخابهام میون شک وتردید قرارمیگیرم.

    به همین جهت نظر زیاد می‌شنوم .وباز بااین وجود نمیتونم مسیرمو انتخاب کنم.

    خودمو به خدا سپردم وسعی میکنم باهدایتش پیش برم.اما باز متوجه نمیشم حتی احساس خوبی هم سراغم بیاد ،آیا کاری که میخام انجام بدم درسته یانه؟!.

    میدونید تو شهر بسته ای مثل قم هستم.

    اینجا دوگانگی فرهنگ خیلیه.

    اینجا افراد دسته های زیادی هستن.

    خوب وبد سخت تشخیص داده میشه.

    چون آدمها بلدن همدیگرو مجاب کنن.

    منم مثل آدمهای سرگردون میمونم.

    خیلی از راهامو انتخاب کردم ولی هنوز خیلی جاها گیرم.

    تو این دنیا آدمهایی مثل عباس منشو قبول دارم که استاد عزیزم نمیتونه تو بعضی از مسائل با صراحت صحبت کنه .

    مطمئنم اگه میتونست اینکارو میکرد.

    همانطور که تو خیلی ازمسائل ما رو ارشاد کردن و آگاهی دادن .کاش میشد توهمه ی مسائل وموضوعات راحت وواضح وشفاف حرف میزد تا ماهم ازخیلی ازدوگانگی ها در میومدیم.

    می‌دونم استاد عزیزمون هم محدودیت‌هایی دارن.

    از خداوند میخام خودش به هردرکی که باید منو برسونه.

    شایدم هنوز تکاملش نرسیده.

    ومن باادامه دادن این مسیر ،راه اصلی خودمو پیدا کنم.

    منم راهی میخام که توش خوشی وشادی وسلامتی وسرمستی وآرامش باشه.

    پول وثروت میاد ولی اگه شاد نباشی ،داشتنش به درد نمیخوره.

    یه اشتباه تکراری دیگه اونم ذهنی نسبت به یه بشری دارم.

    خیلی جالبه همه چیه من بهتر ،برتر،قشنگتر،زیباتر،منظم تر وعالی تر از یه نفریه .طوری که عزت واحترام من،حتی شخصیتم قابل مقایسه بااون شخص نیست.

    اما من نسبت به ایشون حس حسادت دارم.

    ودوست ندارم پیشرفتی داشته باشه.

    اینم ازاون اشتباهات تکراری هستش که منو اذیت می‌کنه .چون همیشه به خودم میگم آخه چرااااااا؟!

    خودم هرراهی رو که بگید میرم تا حالم خوب بشه.بله موقتی خوب میشه اما باز این حس منفی تکرار میشه وازاین تعجب میکنم .

    هرراهکاری که بگید انجام میدم،خوب میشم تا دیدار دوباره!

    دلم میخاد کاملا برای همیشه محو بشه.

    وقتی دلیل ای حسادت نیس،چراپس این حس پدیدار میشه؟

    ب نظر شما چ ضعفی تو ‌من وجود داره؟!

    جالبه که یه وقتایی انقد دلتنگش میشم ودلم میخاد همون لحظه کنارم باشه به آغوش بکشمش. اما خب احساسات اونجوریم نسبت بهش دارم دیگه.

    چون ازاشتباهات تکراری ذهنم بودخاستم به مشارکت بزارمش.

    استاد نمی‌دونم دوستان چطور وبا چ مدت زمانی برای شما دیدگاه می‌نویسن .

    برای من اینطوره که صبح تا ظهر یه مقدارشو می‌نویسم بقیشم تا شب .البته همیشه اینطور نیس ولی اغلب اوقات به همین شکله .چون وقت نمیکنم وازطرفی زودم نمیتونم بنویسم.

    صبح که داشتم می‌نوشتم یه کم دلم گرفته بود.

    اما الان ازباشگاه اومدم حالم عالیه.

    انقد خدا روسپاس گفتم .حتی زیر دوش همیشه سپاسگزاری میکنم.

    احساس میکنم با نوشتن ،ذهنم باز ترمیشه‌.

    من میتونم شاد باشم فقط حد و مرز شادیو هنوز کشف نکردم.

    من آدم ضعیفی نیستم.

    خیلی از دوستان وخیلی از اقوامم علنن بهم گفتن که تو الگوی ما هستی.

    ب من میگن تو مدیریت خوبی داری .

    بانظمی.باسلیقه ای.اکتیوی،ورزش کاری،اتفاقا اونا ازبیرون منو یه فرد کاملن شاد میبینن اما اینی که من گفتم اینه که دلم میخاد در هر لحظه ازدرون شاد باشم.

    دیشب به همسرم که میگفتم ،گفت اکثرن همین طورن.

    تو چقدر به خودت سخت میگیری.؟

    چراانقد به خوب بودن فکر میکنی؟

    ومن در جواب گفتم حق باتوعه.

    نمی‌دونم چطور حدومرز تغییرات خودمو بدونم.

    کمال گرا بودم ،خیلی روی خودم کار کردم که این حس ازوجودم بره بیرون.

    ولی نمی‌دونم در چ حدی رفته.

    کاش استاداز دنیای پس از مرگ وآخرت بیشتربرامون حرف میزد.

    کاش از گناه کردن هم بیشتر می‌گفت.

    من دنیا رو ندیدم .اهل روابط اجتماعی تو اینستا هم نیستم که شناخت به دنیای دیگه داشته باشم.

    ولی ازدرون قلبم ودنیام بزرگه ،بزرگه که توقعم ازخودم بالاس.

    شایدم هنوز به تکامل نرسیدم وباید کمی بیشتر صبر کنم تا ببینم به کجا وچطور هدایت میشم.

    وقتی عمیق به زندگی واتفاقات زندگیم نگاه میکنم میبینم خداوند به من بهترین بهترین نعمتها رو عطا کرده.

    منم سعی در لذت بردن ازشون دارم.

    یه چیزی تو‌وجودم قلقلکم میده که باید پیداش کنم ورفعش کنم.

    امیدوارم خدا کمک کنه چون خودمم نمی‌دونم چیه؟!

    استاد جونم ممنون از سوال هم تلخ و هم شیرینت.

    تلخ چون اشتباهاتم رو به من یادآوری کرد.

    شیرین چون منو باز به فکر فرو برد که بیشتر تلاش کنم که کمتر اشتباه کنم.

    استاد جونم عاشقتم .

    تو رو که دارم فکر میکنم همه چیو بدست میارم .درواقع باکسب آگاهی و کمک از شما روی تغییراتم وپیدا کردن ضعفهام

    حرکت میکنم وتلاش.

    وبا هماهنگی خدای درونم حتمن به موفقیتهایی که میخام میرسم.

    بازم ممنون وسپاس

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    بهاره سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    به نام الله یکتا

    سلام برهمه دوستان

    من هم خیلی جاها وقتی باید از حق و حقوقم دفاع کنم نمیکنم و بعد حس قربانی شدن دارم.

    من به همه متعهدم و سرقولم هستم اما به خودم متعهد نیستم و دایم به خودم ضربه میزنم همش میگم از فردا.

    باید باورهای مخربی که در ذهن من هست و سبب شده سرقولم نسبت به خودم نباشم کارکنم و انها را شناسایی و برطرف کنم و همچنین عزت نفسم را بالا ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      به نام هدایت

      سلام خدمت خواهر عزیزم بهاره

      خیلی ممنونم چقدر کوتاه مفید ومختصر وگیرا کامنت بی نظیری شد

      چقدر این جملتون رو دوست دارم وقابل فهم ودرک است

      (من به همه متعهدم و سرقولم هستم اما به خودم متعهد نیستم و دایم به خودم ضربه میزنم همش میگم از فردا)

      امید وارم هر روز روی باور های درست بیشتر ین موفقیت شما ببینم ولذت ببرم از نتایج خوب روزهای آینده

      به خدای بزرگ و مهربان میسپارم خدانگهدارتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      علی محققی گفته:
      مدت عضویت: 1156 روز

      سلام

      کامنت کوتاه و خلاصه ولی مفید و کارآمد اشاره خوبی بود به نکته قابلتوجهب اشاره کردین که از عزت نفس میاد و چرا منهم به تمام قول‌ها و تعهدات دیگران اهمیت میدم ولی خودمو سرسری میگیرم یه الارمی رو تو ذهنم روشن کردین وتاحالا بهش توجه نکرده بودم

      ممنون از نظرتون برام جالب و مفید بود

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        بهاره سعادت گفته:
        مدت عضویت: 2384 روز

        به نام الله یکتا

        سلام دوست عزیز

        ممنون از اینکه کامنت من رو خوندید و نظرتون را بیان کردید، ذهن من همیشه برای گذاشتن کامنت مقاومت داره و همش میگه برای چی کامنت بذاری لازم نیست، اما الان از اینکه کامنت گذاشتم و براتون مفید بوده خوشحالم، باتوجه به آموزه های استاد وقتی من به همه متعهدم اما به خودم نیستم یعنی حس ارزشمندی نمیکنم و وقتی خودمو ارزشمند نمیدونم یعنی عزت نفسم پایین و باید روی باورهای ارزشمندی کارکنم و باورهای مخربم را از بین ببرم چون همه انسانها ارزشمند هستند.

        براتون ارزوی سلامتی، خوشبختی و ثروت دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      بهاره سعادت گفته:
      مدت عضویت: 2384 روز

      به نام الله یکتا

      سلام و عرض ادب

      بسیار ممنون و سپاسگزارم از اینکه کامنت مرا خوندید و نظرتون را گفتید، به امید خدا از تصمیمها و قولهای کوچیک شروع کردم و متعهد میشم به همه قولهایی که به خودم میدم پایبند باشم و با توجه به آموزه های استاد اینجوری کم کم اعتماد به نفسم میره بالا و حس ارزشمندی میکنم.

      من هم برای شما ارزوی سلامتی، سعادت و ثروت دارم.درپناه خدا شادو سربلند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: