پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7 - صفحه 14
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-11.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-22 06:31:002024-08-04 11:31:14پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 7شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربان و هدایتگر
سلام ب استاد عزیز عباسمنش وخانم شایسته وتمامی دوستان هم فرکانسی های عزیز
من همیشه تعهد تو کارم واز اونجایی که کارمو خیلی دوست دارم متعهدم وسر قولم هستم ولی مشتریام برای اینکه حق وحقوقمو بدن تعجیل یا سر فرصت ب قولشون پای بند نیستن ومن هم احساس میکنم ی جورایی ک دوست خوبمون خانم بهاره گفتن حس قربانی شدن بهم دست میده وهمیشه ضربه میخورم از طرف مشتریام.اینم البته بگم بعد از مدتی ن چندان کوتاه و بلند مدت حق وحقوقمو میدن من هم از خدا سپاسگزارم ک تو این مدتم حقمو میدن. خب گاها حس قربانی شدن بهم دست میده .واین الگو همیشه واسم تکرار میشه نمیتونم از کارم دست بکشم چون ب رشته کاریم علاقه خاصی دارم .
با یاری خدا میخوام رو خودم وباورها اشتباهی که
تو ذهنم هست کار کنم وب امید خدای وهابم این الگوهای تکرار شونده اشتباهم رو از ذهنم پاک وصاف کنم وبا خودم ب صلح برسم و تو این راهی ک هستم با توکل ب خدا واستاد عزیزم این باورهای اشتباه روبشناسم و حذفشون کنم
در پناه الله یکتا شادو پیروز باشید
بسم الله الرحمن الرحیم»
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم و دوستان موحد
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
چند وقت بود که این سوال ذهنم را درگیر کرده بود .همیشه به دوستم میگفتم چرا میدانم ولی باز هم بعضی مواقع از دستم در میرود و اشتباهم را تکرار میکنم و .فکرم حسابی مشغول شده بود و حتی در تمرین ستاره قطبی هدفم را این میگزاشتم تا امروز را درست زندگی کنم… نتیجه ای که گرفتم این بود که عیمقأ باور نکرده ام من هستم که خالقم .من قانون را به درستی درک نکردم و حتی جدی نگرفتنش .من قدرت خود را باور نکرده ام .
هنوز عوامل بیرونی را در زندگی ام موثر میدانم .من باور نکرده ام که اعمال و افکار و باورهای من نتایج زندگی ام را رقم میزند!!!
تمام این عوامل باعث شده است تا هنوز هم اشتباهاتی را تکرار کنم.و تا هر درجه ای که موفق شده ام باور درست را جایگزین کنم به نسبت آن نتیجه بهبود یافته است .
چرا با وجود آگاهی از اینکه من نقشی در زندگی دیگران ندارم و دیگران هم نقشی در زندگی من ندارند ولی در بعضی موارد بازهم سعی در تغییر دیگران دارم ؟چون من خالق بودنم را باور نکرده ام و دیگران را در نتایج زندگی ام مقصر میدانم
چرا بدنبال جلب توجه و تایید دیگران هستم و نظرشان برای من مهم است و این اشتباه را بازهم تکرار میکنم ؟چون باور نکرده ام که مهمترین و ارزشمندترین شخص زندگی من خودم هستم . و حتی قدرت خود و خداوند را باور نکرده ام
چرا کارهاو اهدافم را به تعویق می اندازم ؟ چون تمرکز بر نقص ها و اشتباهات مرا دچار خود کم بینی شدید کرده و این باعث شده تا بهانه های ذهنم را باور کنم به ترسهایم بها داده و از روبرو شدن با آن فرار میکنم و اینکه باور نکرده ام که میتوانم از عهده حل مسایلم برایم
چرا ترس از دست دادن و ترس از اشتباه و شکست در درونم بیداد میکند ؟ چون باور نکرده ام که شکست و از دست دادنی وجود ندارد و با هر عمل کلی تجربه بدست می آورم
اگر «ایمان بیاورم» و با جدیت بیشتری به این مسیر ادامه دهم و با یادآوری اینکه اگر توانسته ام به خیلی از خواسته ها در این مدت برسم بخاطر تغییر باورها و نشان دادن ایمانم بوده است و با تقویت و تکرار و بهبود آنها میتوام شرایط بهتر و شادی بیشتر برای خودم بسازم . همچنین باید قانون تکامل را در نظر داشته باشم و مانع سرزنشم در درونم شوم چون یک شبه باورها جایگزین نمیشود و باید در مسیر خودسازی صبور باشم.
خدا رو شاکرم که هرروز درکم از قوانین و ایمانم به آن بیشتر میشود .
یا ایها الذین آمنو ، آمنو
«من اکرم خالق زندگی خودم هستم»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿٧٣﴾
ای مردم! [برای شما و معبودانتان] مَثَلی زده شده است؛ پس به آن گوش فرا دهید، یقیناً کسانی که به جای خدا می پرستید، هرگز نمیتوانند مگسی بیافرینند اگر چه برای آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس، چیزی را از آنان برباید، نمی توانند آن را از او بازگیرند، هم پرستش کنندگان و هم معبودان ناتوانند. (73)
مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ﴿٧4﴾
خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، بی تردید خدا نیرومند و توانای شکست ناپذیر است. (74)
سلام و سرسلامتی و عشق و نور از نیمه ی بهبودگرای سعیده به دوستان توحیدی غار حرا
دیروز که به قدم های عملی در راستای هجرت صغریِ سعیده گذشت و وقت نشد به صلات درسایت …دیشبم که کشیک …
از شیفت که اومدم گفتم قبل بیهوش شدن یسر بیام توی غار ببینم چه خبره …
دیدم باز بچه های توحیدی گل کاشتند توی بحث جدید …
الحمدالله قدرت انرژی دستام به نجواهای ذهنی و خستگی و خواب آلودگی چربید و من دارم مینویسم …
خداوکیلی …حضرت عباسی…؟؟؟
کجای دنیا دیدید..تو یک سایت…که حتی تو پست های آموزشی خودشناسی هم بچه ها از الله و قرآن و توحید بگن ….؟
من هروقت توی نشانه ی روزانه م هدایت میشم به سریال ها …و کامنتا هارو میخونم …میبینم چقدر الان کیفیت کامنت ها و لایک ها و پاسخ ها بالاتر رفته و اصلا قابل مقایسه نیست با فایل های قدیمی …
چرا این اتفاق افتاد؟شاگردهای بهتری برای استاد اومدن؟قبلی ها خیلی فعال نبودند؟آگاهی ها بیشتر شدند؟
نه ….همه ی این اتفاقات پیرامون فرکانس های استاد میگرده ….چون استاد همیشه در حال بهبود دادن شخصیت خودشه …آدم های بهتری هم به سمتش هدایت میشند …
حق این استاده که سیدعلی خوشدل …حمید امیری…اسدالله زرگوشی…احسان مقدم …رضوان یوسفی….تموم نازنین هایی که اکثر اوقات تو تاپ کامنت ها میبینیمشون والبته اونایی که جزو 3تا نیستن اما وقتی میخونی واقعا لذت میبری از خط به خطش…بیان از قدرت نوشتار و الهاماتشون استفاده کنند و حتی توی یک فایل آموزشی کوتاه …اینطوری نور الله رو گسترش بدن …
خداست که داره همه ی این کار هارو پیرامون فرکانس های استاد انجام میده …
ی جایی تو قدم نه استاد با یک اشتیاقی میگه
بچه ها میرسید به حرف من …میرسید به حرف من …همه چیز توحیده …همه چیز …
استاد من هنوز یک جوجه ی توحیدی هم نیستم …ولی رسیدم به حرفتون …خیلی زود …
اینکه دیشب بخش پر از بیمارهای کاردار بود و توی برنامه به اصطلاح اشتباهی بجای 3 تا پرستار،4تا پرستار تعریف شده بود و من راحت از پس همه ی کارها براومدم و اصلا سخت نگذشت …کار چه انرژی بود غیر از توحید …؟
اینکه سر برنامه ی کاری ماه جدید،دعوا و درگیری بود بین پرسنل ..کار به گریه و جروبحث کشید…بعد من امروز میرم به هدنرسم میگم احتمالا برنامه انتقالی من تا آخر این ماه طول میکشه و شما برام این ماهم کشیک بزار،بهم میگه هرچقدر دلت میخواد برو مرخصی و بعد برام smsکن چه روز هایی دوست داری بیای شیفت کارچه انرژی میتونه باشه غیر ازتوحید؟
اینکه من تو هر اتاقی میرم واسه کارهای اداری،بهم لبخند میزنند،کارهایی برام انجام میدن بدون اینکه حتی من درخواست کنم درحالیکه میبینم مراجعه کننده قبلی با دعوا و درگیری از اتاق اومده بیرون اعتبارش با کیه غیر از خداوند
بخدا که شیرین ترین کار دنیا حرف زدن از توحیده …
کاش خداوند بهم این توان رو بده تا بیشتر و بیشتر ازش بگم …
وقتی میخواستم بنویسم،از قرآن هدایت خواستم و دوباره آیه بینظیر 73 حج ….
که چقدر قشنگ توحید رو با یک مثال میخواد به منِ انسان بفهمونه …
انسانِ فراموشکارِ ناسپاس …
من اگر روزی هزار بار بگم خدایا هر خیری که میرسه از شماست و هر شری که میرسه از خودمه …بازکمه …باز کمه….
برسم به سوال استادجانم و سخن کوتاه کنم که سلول های خاکستری مغزم دارند ارور میدن هر لحظه امکان بیهوشی شما پشت صفحه ی لپتاپ میباشد
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
اعتراف میکنم …همیشه دقیقه نودی …شب امتحانی …حالا باشه وقت هست …بعدا انجام میدم…اشتباهی که همیشه تکرارش میکنم …بارها و بارها چوبشو خوردم …سختیشو کشیدم …بارها شده موقعیت های خوب رو سر این دقیقه نودی بودن از دست دادم
اما باز همووون آاااش و همووون کاااسه …
استاد عاشقتم بینهایت …بینهایت …بینهایت…
واقعا بینظیری…بینظیر….
بچه ها بوس به کله ی همتون ….
دوستون دارم
سلام بر سعیده خانوم
از دیروز همش چک میکنم ک ببینم چیزی نوشتی یا ن
واقعا مرسی ازت خیلی عالی می نویسی خیلی نور خدا رو میبینم هر کامنتتو چند بار می خونم
بازم مرسی ازت، مرسی از خدا و ن سی از استاد
خدا قوت عزیزم
فرشته نگهبان آدمها
صلاتت مبارک
مرسی ازت دوباره
به نام رب جهانیان
سلام به خواهر توحیدی خودم
احسنت به این تعهد
تبارک الله به این پشتکار
واقعا از صمیم قلب بهت تبریک میگم که اینقدر برای خودت ارزش قائلی و تمام خستگی و خواب آلودگی باز هم بر نجوای ذهن پیروز شدی و نوشتی
واینقدر عالی
من که لذت بردم و تحسین کردم این هماهنگی تون با الله رو که داره همه چیز و همه کس میشه براتون.
و این یعنی روی خودتون و اللخصوص رو توحید خوب کار کردین.ما هم داریم از شماها الگو میگیریم و ازت بی نهایت سپاسگزارم. و آرزوی بهترینها رو براتون دارم.
شاد ،سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام وخداقوت به سعیده عزیز
مثل همیشه وعالی وپرانرژی احسنت به تو دختر زیبا وتوحیدی که هرروز در مسیری که انتخاب کردی داری پیشرفت میکنی
سعیده عزیزم دقیقا تمام این احساسها اعتبارش بر میگرده به معبودی که عاشقمون است
به قول سعیده شهریاری دختر توحیدی سایت استادعباس منش بوس به کله ولپای خوشگلت
یا حق
سلام و عشق و ارادت به سعیده نازنین پروانه ای من….
بوسه تمام فرشته ها روی دستات که باهاشون سلامتی و عشق و آرامش تزریق می کنی به بیمارا.
دمت گرم و دلت پرنور باشه که داری نور الهی رو با آینه قلبت منعکس می کنی به همه دنیا.
ماه کم میاره جلوی این انعکاس. چون ماه از خورشید نور می گیره ولی دل تو از نور الله.
سعیده جان قشنگم چه زیبا گفتی که استاده که داره فرکانسهای توحیدی قویتری ارسال میکنه که سایتش هم داره بازتابش رو نشون میده. منم دقیقا دو سه روزه چشمام تیز شدن به همین مساله. وقتی کامنتهای 4 سال پیش رو با الان مقایسه می کنم می بینم هم تعداد حرفهای توحیدی بیشتر شده هم عمقشون از زمین تا آسمون فرق کرده.
اصلا بچه ها همون بچه هان ولی به مراتب پخته تر شدن. تکامل کار خودش رو کرده. الهی شکر که دارم هر روز نور بیشتری از این کهکشان دریافت می کنم.
سعیده گلم این روزها و هفته های اخیر هرچه بیشتر به کنکاش خودم می پردازم، از هر زاویه ای که خودم رو مورد هدف قرار میدم آخرش دفترم خیس از اشک توحید میشه.
دارم اهرم رنج و لذت می نویسم می رسم به توحید.
دارم از عزت نفس می نویسم میرسم به توحید.
دارم از خاطرات کودکی و ریشه باورهام می نویسم می رسم به توحید….
دارم از باور فراوانی و لیاقت جذب ثروت می نویسم باز هم می رسم به توحید…
مثل تک تک رودخونه هایی که آخرش به دریا ختم میشن. اصلا یه وضع عجیبی. تو عمرم به اندازه این چند ماه گریه نکرده بودم. ولی عاشق این تپش قلبم وقتی میرم سمت قفسه قرآنم. عاشق اون هیجان لحظه باز کردنشم تا ببینم از کدوم رود هدایتم میکنه به دریا.
عاشق اون لحظه ترکیدن بغضم چون داره خاشعترم میکنه. داره قلبمو غبارروبی میکنه.
خوشحالم که در مداری هستم که شما و استاد و اینهمه ستاره درخشان دیگه هم هستن و به من نور می تابونن.
بدرخشی ای الماس کمیاب!
نوش جوووووونت اون آسانیها که تعریف کردی. بیشتر و بیشتر بشن واست. می بوسمت!
سعیده …سعیده …سعیده ی نازنین من …سعیده ی زیبای من …
همنام من …که شدی رفیق قلبم …
دور سر شما و این احساس ناب توحیدیت خودم میگردم رفیییق قشششنگم
دور اون قلب توحیدیت …
توحید …توحید …
توحید نگو جان بگو …توحید نگو عشق بگو …
این همه نور و عشق و آگاهی و دلبری کجا بود که تا الان ندیدیمش….؟
نمیدونی سعیده نمیدونی…
لذت بخش ترین لحظات زندگی این روز های من ،تنهایی هامه…نوشتن برای خداست …قرآن خوندنه …سجده ی شکر زدن برای این رب ….
رب…؟
همین دوتا حرف چرا انقدر انرژی داره …؟
این چه عشقیه سعیده که قلب منو …تموم تنم رو به لرزه درمیاره….؟
خدایا …خدایا…
تو که مدیریت این کهکشان دستته و اصلنم این کار برات سخت نیست …
نکنه یک ثانیه نگاهت رو ازم بگیری …
نزاری ی لحظه حواسمون جای دیگه پرت شه…
نیاد اون روز که نگاهمون جز به شما …ثانیه ای جای دیگه باشه …
سعیده …سعیده …
من عاشقتم
مرسی که برام مینویسی
روحم به پرواز درمیاد از خوندن کامنتت
تو نور پروردگارم رو برام میاری رفیق
همیشه برام بنویس ….
بزار مست عشق خدا بشم
مرسی که هستی مرسی ….
«وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَىٰ بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَٰلِکَ النُّشُورُ» «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ»
(ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺗﺎ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺰﻧﺪ. ﻭ ﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻬﺎﻯ ﻣﺮﺩﻩ ﻣﻰ ﺭﺍﻧﻴﻢ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ. ﺯﻧﺪﻩ ﮔﺸﺘﻦ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻧﻴﺰ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ) (ﻫﺮ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻋﺰﺕ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻋﺰﺕ، ﻫﻤﮕﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﺳﺨﻦ ﺧﻮﺵ ﻭ ﭘﺎﻙ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ ﻭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﻧﻴﻚ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ. ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﻣﻜﺮ ﺑﻪ ﺗﺒﻬﻜﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﻋﺬﺍﺑﻰ ﺍﺳﺖ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻣﻜﺮﺷﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﺮﻭﺩ.)
(سوره فاطر آیات 9 و 10)
سلام سلام سلام
سلام به روی ماهت سعیده نورانی پروردگارم، سعیده نازنین و زیبای رب العالمین. الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی و توحیدی باشه.
از صمیم قلبم بهت افتخار میکنم.
نمیدونی چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم. و بهت تبریک میگم که در مسیر رسیدن به خواسته هات هستی.
یه زمانی توی فضای مذهبی و مسجد میشنیدم اگه تسبیح دست بگیری و پیس پیس پیس کنی خیلی ثواب داره. ولی ثواب چی هست اصلا. یه قلک نامرئی که این پیس پیس کردنهای من قراره توش ذخیره بشه تازه اگه چیزی هم ازش بمونه.
چون آخه میگفتن اگه یه کار بدی بکنی از قلکت بی اجازه ات برداشت میکنن، میدن به یکی دیگه. فرض کن طرف یهو پول لازم بشه برای خونه ، اون پیس پیس کردنها میتونه گره از زندگیش باز کنه…
کاش من حمید امیری یاد بگیرم اصلا اون تسبیح رو بذارم کنار (چون انگار تمرکز روی مهره ها بیشتر از جملاتیه که میگیم) بجاش یه کاغذ و قلم دست بگیرم و بنویسم
خداوند همه چیز میشود همه کس را و روزی صدبار تکرارش کنم تا یادم بمونه همه چیز توحیده.
که اگه توی زندگی به مسئله خوردم این جمله میتونه گره باز کنه.
چیزی که به ذهنم میرسه اینه که من ندیدم جایی خداوند به تسبیح(اون نخ و مهره ها) قسم بخوره ولی دیدم خداوند به قلم قسم یاد کرده.
توی دوره دوازده قدم استاد با تاکید میگفتن: همه چی توحیده، همه چی توحیده من میگفتم یعنی چی؟ استاد چی میگه ، یعنی چی همه چی توحیده؟؟
الان تا یه چیز جدیدی رو یاد میگیرم شگفت زده میشم میگم بقول استاد شایسته: این مرد بینظیره ، این مرد بینظیره. آره بخدا حق با استاد بود من جوجه شاگرد آماتور اون موقغ نمیفهمیدم استادم چی میگفت، ولی الان شگفت زده میشم میگم این مرد بینظیره.
به لطف خدای بزرگ یه ویژگی مثبتی از خودم سراغ دارم، وقتی میرم توی یه کورس آموزشی ، میگم الان 100% به استاد اعتماد میکنم. به تجربه اش و به نتایجش حتی اگه اون لحظه درک نکنم چی میگه. و به لطف خدای بزرگ این ویژگی من رو در مدار شاگردی استاد عزیزم ، استاد عشق ، نگه داشت. واقعاً این مرد بینظیره. استادی که اینقدر نتایج دستش هست، و چنین فاصله فرکانسی رو از گذشته تا به امروز طی کرده ، در همه جنبه های زندگی.
«پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت ؛ آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد»
آره این باران رحمت الهیه که بر سرزمین مرده قلب ما میباره و دوباره زنده اش میکنه، دوباره قلبمون رو جلا میده.
سعیده عزیزم ، از صمیم قلبم بهت تبریک میگم و بهت افتخار میکنم که با موفقیت داری یکی یکی نتایج رو کسب میکنی. ما آدمها با ذهن منطقی مون میخوایم همه چیز رو با اعداد و ارقام و شاخص و آمار و نمودار بیان کنیم. غافل از اینکه احساس خوب، توحید، ارتباط با خداوند ، معنویت، قطرات اشکی شوقی که از دریافت آیات قرآن روی گونه آدم سرازیر میشه با هیچ متر و مقیاسی قابل اندازه گیری نیست.
خداوند همه چیز میشود همه کس را
خداوند همه چیز میشود همه کس را
خداوند همه چیز میشود همه کس را
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
ﺍﻯ ﻣﺮﺩم، ﻭﻋﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ. ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻔﺮﻳﺒﺪ، ﻭ ﺁﻥ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻓﺮﻳﺒﻨﺪﻩ در پیشگاه خداوند ﻣﻐﺮﻭﺭﺗﺎﻥ ﻧﮕﺮﺩﺍﻧﺪ.
(5 فاطر)
سعیده نورانی پروردگارم، چه دعای خیری در حق کسی کنم که روی شونه خدا نشسته و قلبش منور به نور هدایت رب العالمینه. الهی که هر ثانیه قلبت منور باشه و همیشه در مدار توحید بالا و بالاتر بری.
#نورٌ علی نور
حمیدِ حنیف عزیزم ،سلام بروی ماهت…
سلام من رو
از وسط قشنگی های جاده هراز …
از کوه های پوشیده از درخت های سبز
ازآسمون ابری پفکی …
از خنکی کولر ماشین پدر …
از قلب پر از عشق الله
از حال عالیِ عالی
میشنوی
ازت سپاسگزارممممم که برام مینویسی ..
همهی نقطه های آبی ارزشمندن…
اما بعضی از نقطه های آبی میان که چند درجه قلبت رو روشن کنند …
میان که نور و عشق الله رو با خودشون بیارن…
ممنونم ازت حمید ابراهیم نشان
(نامبرده درحال تلاش برای ثبت برند دوم از شماست:) )
حمید عزیزم
این روزها هرچقدر بیشتر تو توحید حل میشم، بیشتر به کوچیکی و ضعیفی و ناتوانی خودم میرسم …
و از قدرت پرورگار عالم به لرزه درمیام …
سی سال زمان خیلی زیاده تا به یادم میومد روزی که ..
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ
و پروردگار تو از پشت بنىآدم فرزندانشان را بیرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهیم. تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بىخبر بودیم.
چقدر طول کشید تا این ذهن به روح وصل بشه و به یادش بیاره روزی رو که شهادت داد به پروردگار
تا وقتی رفت روی زمین یادش بمونه فرمانروا و خالق کیه…
سی سال خیلی زیاده خیلی …
ولی باز آگاهانه به خودم میگم خداروصدهزار مرتبه شکر ….که اگر خدا هدایتمون نمیکرد …سی سال که سهله …سیصد سال دیگه هم تو تاریکی ها مونده بودیم ….
خداروشکر که قبل مرگ …قبل از قیامت …قبل از برگشتن به اصلمون …آگاه شدیم که از کجا اومدیم …
جان که از عالم علوی است، یقین میدانم
رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم
کیست در گوش که او میشنود آوازم؟
یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم؟
کیست در دیده که از دیده برون مینگرد؟
یا چه جانست، نگویی، که منش پیرهنم؟
به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان، تا در زندان ابد
از سرعربده مستانه به هم در شکنم :))))
حمید جانم …این روز ها عجیب احساس خوشبختی میکنم …عمیقا …عمیقا ….
مگه نه اینکه احساس خوب=اتفاقات خوب؟
این احساس عمیق خوشبختی برام همه کار میکنه همه کار ….
دعا میکنم همیشه پر از عشق و نور الله باشی پسر توحیدی سایتی که مدیریتش با الله …
دعا میکنم بزودی همتون رو ببینم
دعا میکنم خداوند بزودی من رو با انسان های توحیدی هم نشین کنه…
و از انسان های غیر هم مدار دور و دورتر کنه …
غرق خیرو برکت و نور الله باشی …سوار بر جریان هدایت …
قلب فراوانِ فراوانِ فراوان
سلام و درود به سعیده نورانی پروردگارم. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی و تفریح و سفر و جاده براتون پر از زیبایی امنیت و احساس خوب و نکات توحیدی باشه. امیدوارم این تلگراف در بهترین زمان و مکان به شما برسه و از خداوند میخوام که این کامنت رو مایه احساس خوب و مثبت قلب موحد شما قرار بده.
کامنت بسیار بسیار زیبا و لذتبخشی بود و چقدر حالمو خوب و مثبت کرد. سعیده عزیزم، من هنوز قدردانی کافی بخاطر برند حنیف انجام ندادم، خداوکیلی مراعات این قلب گنجشکی منو بکنید.
بسیار لذت بردم از هدایت قرآنی شما. این آیه شریفه ای که توی کامنتتون نوشته بودین حقیقتی رو به قلبم الهام کرد.
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ»
و پروردگار تو از نسل بنىآدم فرزندانشان را بیرون آورد. و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آرى، گواهى مىدهیم. تا در روز قیامت نگویید که ما از آن بىخبر بودیم.
بماند که عده ای معتقد هستن در یک روز و زمان خاص خداوند همه رو دور خودش جمع کرده و ازشون پرسید «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و بارها از روزی بنام روز الست یاد میکنن، ولی من حس میکنم خدایی که در ظرف زمان و مکان نمیگنجه ممکنه هر روز از ما بپرسه «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و مایی که در آغاز خلقت مون و قبل از حیات جسمی این حقیقت رو پذیرفتیم الان به شکلی دیگه داریم زندگی میکنیم.
ولی نکته اصلی که میخوام بگم این بود که همیشه از خودم میپرسیدم چرا من روز الست رو یادم نمیاد؟! اگه هر کسی دیگه بجز آیات قرآن مدعی این حقیقت بود شاید نمیپذیرفتم. خدایا چرا این حقیقت و واقعه مهم رو از حافظه من پاک کردی، خب چه ایرادی داشت من یادم بمونه تا همیشه به درگاهت متصل بمونم؟؟؟
اما دیدم از کودکی تا این لحظه زندگی من هیچوقت همچین اتفاقی رو مشاهده نکردم که توی حافظه من ثبت شده باشه که بتونم بیادش بیارم.
و این مفهوم به قلبم نشست که این «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» در روح و جان بندگان ثبت شده که هر بار در شرایط سخت قلبشون گواهی به حقیقتی میده(حتی با وجود اینکه نجوای ذهنی چیزی دیگه ای بگه یا به عمل کاری دیگه انجام بده) ما انسانها وقایع و تجربیات رو با قدرت حافظه بیاد میاریم و با قدرت پردازش ذهنمون در موردشون تحلیل و تفکر میکنیم.
پس حق داریم «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» رو بیاد نیاریم چون اصلا در حافظه جسم مون ثبت نشده …
ولی در قلب و روحمون ثبت شده
اونجایی که انسان سر دوراهیِ بینِ نجوای ذهن و احساس قلبی قرار میگیره ، اونجاست که قلب انسان شاهد و گواهی میده به «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ…»
124 هزارتا پیامبر اومد تا به انسان بگه سر این دوراهی کدوم رو انتخاب کنید تا به سعادت و خوشبختی برسید ولی انسان منطق گرا به نجوای ذهنش گوش داد و ندای قلبش رو ساکت کرد.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر حرف به حرف و کلمه به کلمه آیات قرآن. که بیانگر قوانینی محکم و تغییر ناپذیره که بر اساس اونها انسان میتونه موفقیتهای بزرگی رو خلق کنه.
خدایا به قلب و زبان و جسم و جان و روحم ندای «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» تو را پاسخ میدم «قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا» میدهم و بر عظمت درگاه کبریایی تو سجود میکنم.
لبیک ، اللهم لبیک.
الهی صد هزار مرتبه شکر
الهی صد هزار مرتبه شکر
الهی صد هزار مرتبه شکر
الهی شکر بخاطر این احساس خوشبختی، بخاطر این احساس مثبت و توحیدی و زیبا.
کلمات من از بیان احساسات قلبیم عاجز و ناتوانند.
در پناه نور هدایت رب العالمین همواره قلب نازنینت مطهر و نورانی با نور قرآن باشه انسان حنیف و موحد.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِکَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ
امّا پروردگارت نسبت به آنها که از روی جهالت، بدی کردهاند، سپس توبه کرده و در مقام جبران برآمدهاند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است.
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١٢٠﴾
بدون تردید، ابراهیم [به تنهایی] یک امت بود، برای خدا از روی فروتنی فرمانبردار و [یکتاپرستی] حق گرا بود واز مشرکان نبود. (120)
شَاکِرًا لِأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿١٢١﴾
سپاس گزار نعمت های او بود، خدا او را برگزید وبه راهی راست راهنمایی اش کرد. (121)
وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿١٢٢﴾
و به او در دنیا [زندگی نیکویی] دادیم، و بی تردید در آخرت از شایستگان است. (122)
سلام به حمید حنیف عزیزم ،بنده ی موحد الله
تلگرافت در بهترین زمان و مکان دریافت شد!
کشف قوانین زندگی چه ها که با زندگی ما نکرد !
یک کد ساده !که اونم الهام خداوند بود و من ی روزی گفتم کامنت های سایت مثل تلگرافند ،دیر میرسند اما در بهترین زمان و مکان میان…
چه برنامه ای رو داره اجرا میکنه برام…
هربار که احتیاج به کنترل ذهن دارم ،یک نقطهی آبی به دادم میرسه …
و اینبار از دست بی نظیر سایت !
سپاس گزارم ازت بی نهایت …
صدای من از بین نماز مغرب و عشا،به وقت تهران میشنوی…
امروز دفاع ارشد داداشم به خوبی و خوشی برگزار شد به لطف الله
و من در حال تمیز کاری خونه ی داداشم و جمع و جور کردن وسایل و برگشت به شمال بودم،در حالیکه به اسما الحسنی گوش میدادم ،احساسم گفت برو توی سایت که خدا برات پیغام داره …
و اینگونه نقطه ی آبی شما ،در بهترین زمان و مکان ،به روح الهی من نشست :)
ولی اول نماز مغرب رو خوندم و اجازه دادم که بعد از هدایت قرآنی ،با قلبم برات بنویسم
هدایت قرانیم رو برات اول کامنت نوشتم …
نمیدونی چقدر ازین آیه ها قلبم روشن شد …چقدر احساس بهتری پیدا کردم ….
حالم این روز ها عالیه ،اما پروسه ی جدا شدن از انسان های غیر هم مدار ،به خودی خود راه نجوای شیطان رو باز میکنه
که چطور ؟به چه طریق ؟بعدش چی میشه ؟مردم چی میگن ؟ من هم انسان ضعیف و محدود ….
گاها در برابر نجوای شیطان مچاله میشم …
اما به لطف الله نمیتونه بهم تسلط پیدا کنه
خیلی وقت ها ،گوش دادن به اسماالحسنی میتونه منو از نجواها دور کنه و گاها برام سوال بود این تواشیح چه فرکانسی داره که اینجوری روح آدم رو جلا میده …؟
و باورت میشه تو هدایت قرآنی نماز عصرم خداوند بهم جواب داد ؟
وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها
میدونی ؟
انگار بهم گفت سعیده،وقتایی که بی دلیل از روی دوش من میای پایین و میگی خودم بلدم راه برم….
وقتایی که فکر میکنی ازم دور شدی و نجوای شیطان میخواد تورو از بندگی مطلق من دربیاره …
من رو به اسم های خوبم بخون …
اینجوری راه ورود نور من باز میشه….
اینجوری یک سپر دفاعی داری در برابر شیطان و دارو دسته ش که قسم خورده کاری کنه تو حالت خوب نباشه !که شکرگزار نباشی !که لذت نبری از زندگیت ….
ولی من رب تو ام …منم فرمانروا …
تو بندگی منو میکنی …منم نمیزارم بهت تسلط پیدا کنه …
من رو به اسم های خوبم بخون سعیده….
امروز صبح …
خیلی خیلی فکرم درگیر بود …
باز داشتم با ذهن منطقیم،دو دوتا چهارتا میکردم !
که به لطف خدا ،دوازده قدم ،واستاد باز نجاتم داد…
قدم هشت …جلسه پنج …
چند دقیقه آخر ….
تمرکزت رو از روی مسئله ی حاد حال حاضرت بردار….باید بتونی ذهنت رو کنترل کنی!و اگر بتونی ذهنت رو از روی اون مشکل برداری!خود به خود حل میشه!آی ملت!آی زن!آی مرد!طبیعیش اینکه همه چیز خود به خود حل شه!طبیعیش اینه!خوشبختی طبیعیه!عشق طبیعیه !سلامتی طبیعیه!
خداوند میلیارد ها دست داره برای اینکه مشکلت رو حل کنه،حدس و گمان هم نزنید چه جوری!ذهن محدودتون قد نمیده!تمرکزت رو از روی مشکل بردار…بزار خداوند کارها رو برات انجام بده…جات که رودخونه نیست قربونت برم:)جات اقیانوسه:)
یعنی حمیدجان بازهم میرسیم به حرف استاد شایسته …
این مرد،بینظیره!این مرد،بینظیره!
خدارو صدهزار مرتبه شکر برای تموم هدایت هاش ….
برای معجزه ای به اسم قرآن …
برای هدایت ما به این سایت و این استاد بینظیر …
فکر کنم باز ازین کامنت طولانی ها شد:)
الهی که ثمره و سود و منفعتی هم برات توش باشه …
در پناه فرمانروا…رب…قدرت مطلق
بر بلندای هدایت باشی بنده ی خوب خدا
قلب فراوان
سلام سعیده عزیزم
از خداوند برایت بهترین ها را خواستارم
توحیدی شدنت مبارک
خداوند خیلی دوستت دارد که به مسیر عشق و توحید دعوتت کرد
من با تمام ذرات قلبم و تک تک سلول های بدنم تحسینت میکنم که به راه عشق و توحید قدم گذاشتی
خداوند با توست و همیشه یار یاور توست
پیغامی از طرف دوست عاشق تو …..
به نام خدای زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم
کارهای اشتباهی که من با وجود اینکه می دونم اشتباه هست ولی دوباره تکرار می کنم:
من همیشه انجام کارهای ضروری ام رو مرتب به تعویق می اندازم مثلا می بینی ساعت 3 بعد ظهر شده و من به شدت ضعف کردم و هنوز نه چای و نه صبحانه و.. نخوردم و می گم بزار این کار انجام بدم بعدش میریم یک چیزی می خوریم و یا بعضی وقت ها، شب که شام می خوریم به جایی که همون موقع ظرف ها رو بشورم می گم الان خسته ام و خوابم می یاد فردا صبح می شورم و می بینم ظهر شده نه صبحانه خوردم نه ظرف ها رو شستم و دارم یک کاری رو که بعدا هم می تونم انجام بدم رو دارم الان انجام می دم.
من وقتی به کسی قول می دهم سر قولم هستم ولی به خودم اصلا متعهد نیستم وبار ها شده یک هدفی رو انتخاب کردم و به خودم قول دادم که از فردا برای رسیدن به هدفم تلاش می کنم و تو دفترم هم نوشتم وامضا هم کردم که من به این چیزی که گفتم متعهد هستم وتمام تلاشم رو می کنم اما دیدم یک ماه شده و من عملا هیچ کاری رو انجام ندادم ومدام دارم می گم از فردا و.. شروع می کنم.
من در مدیریت پول خیلی مشکل دارم و کلا نمی تونم پول رو تو حسابم ببینم و هر بار پول می یاد تو حسابم به خودم می گم این دفعه دیگه هر اتفاقی بیافتد بیهود خرجشون نمی کنم باز می بینی بعد چند روز کل پولم رو خرج کردم تا حسابم خالی خالی شده ودیگه هیچ چیزی برای خرج کردن باقی نمونده و همین روند رو همیشه تکرار می کنم.
من همیشه اولویت بندی کارها رو رعایت نمی کنم و مدام به خاطرش ضربه می خورم وکارهای اساسی رو که باید اول انجام بدم رو می زارم آخر وقت و کارهایی که اصلا مهم نیستند و اگه اصلا انجامشون ندم اتفاق خاصی نمی افتد رو همان اول انجام می دم وبعد برای کار های که حتما باید انجامشون می دادم وقت کم می یارم و با وجود اینکه می دونم نباید این جوری عمل کنم ولی دوباره تکرار می کنم.
سلام خدای من خوبی. منم خوبم
خوش باش که هر راز داند داند که خوشی خوشی کشاند
خدایا متشکرم که راز این جهان هستی رو دارم می فهمم
قانون ،،،،، همه ی ما با افکارمون داریم شرایط زندگی مون رو خلق می کنیم.
استاد الان که قلم به دست گرفتم نمی دونم چی باید بنویسم ، از کجای زندگی م، بگم، من توو زندگی م زیاد اشتباه می کنم، اما می خوام از شما یاد بگیرم که این اشتبا هات دگه تکرار نشه، فقط درس هاشو بگیرم.
من چند روزیه که حالم نسبت به قبل خیییییلی بهتره ،
مالی
روابط
عزت نفس
استاد خودش داره میاد و بهم داره میگه بنویس ،،،
استاد اینو از شما یادم اومد که می گید شما بلند بشید، حرکت بکنید خود راه می گویدت که چون باید کرد.
یه پاشنه آشیل که خیلی اذیتم می کرد و مانع بزرگی بود برای ورود همه چی ، آرامش ، پول، حال خوب ، احترام ، روابط عالی ، سلامتی ، وووووو….
این بود که خیییییلی غر میزدم به همه چیز به همه کس مخصوصاً آدم هایی که توو رابطه هستم باهاشون، همسر، بچه ، وقتی قانون رو درک کردم متعهدانه شروع کردم رو خودم کار کردن، و اول از سه روز شروع کردم، که در برابر هر ناخواسته ای که همسرم نقش اول رو داشت، سکوت کنم فقط و فقط
روزه ی سکوت ، دیدن نکات مثبت ش، لذت بردن از حال ، آرام بودن.
از روزی که تعهد بستم و درست حسابی کار می کنم همه اینا با هم داره وارد زندگیم میشه، نمیدونم از کجا ، نمیدونم چطوری ، اما داره میاد، احترام عالی ، مشترهای خوب و نقد، ورود پول به راحتی ، آرامش که دگه نگو و نپرس ، خیییییلی راحت خیییییلی عالی فقط دارم لذت می برم ، فقط توو بهشت م، همه چی چقققققدر راحت و ساده میاد سمت من اگه قانون رو بلد باشم.
همسرم خیییییلی ابراز علاقه ، عشق ، بهم داره، احترام ، با هر چی که بگم موافق، همون آدمی بود که قبل از این ماجرا و تعهد خیییییلی زمخت و…
اما بسیار عالی بسیار شاد و در طول روز بسیار خندان خدایا شکرت
هذا من فضل ربی
استاد برام شده طبیعی
برام شده راحت، بدیهی.
یوقتایی که دوباره یادم میره،دوباره این اشتباه رو تکرار می کنم که فاطمه حواست باشه که توو متعهد شدی، حواست باشه که داری رو خودت کار می کنی ، ببین این ارزش شو داره اگه نصفه شب بلند میشی و دنبال تغییر هستی ببین اینم بهاش ه، پس لذتشو ببر، نوش جونت،
یا اشتباه بعدی من در مورد مسائل این روزا ست ، که محرم اومده، و یه عالمه روضه عزاداری و گریه و سخنرانی و یه مشت دروغ که دارن تحویل کسانی که دوست دارن این محافل رو میدن، حواست باشه اشتباه میکنید گاهی اوقات میگی به آدم های دور و لذت و انگار قانون رو بلد نشدی، که اینا چیین، این چه دینی ه، دارم برامون یاد میدن، اگه ادامه بدی میشی مثل همونا، مثل قبل خودت پس اینجا هم باید اعتراف کنم که گاهی اوقات اشتباه می کنم
استاد متشکرم از درس های نابی که بهم میدی
خدایا متشکرم که بنده ی خوبی هستم.
بنام رب العالمین پروردگارجهانیان
سلام خدمت استادان توحیدی وهمه دوستان همفرکانسی ام
الگوهای تکرارشونده 7
خدایاسپاسگزارتوهستم که هرلحظه منوهدایت میکنی
الگوی تکرارشونده من درموردمدیرت مالی است هردفعه باخودم اراده میکنم ایندفعه پولی که دستم اومداین مقدارذخیره میکنم حتی تعهددادم اون فایل استادشنیدم که ازیه چک پول50هزارتومنی شروع کرده استادهردفعه گفتن تااینقدرنشه خرج نمیکنم چندین مرحله انجام دادم بازبه یه مقداری رسیده برداشتم خرجش کردم
البته الان که دارم روی دوره دوازده قدم کارمیکنم بهترشدم وهنوزخیلی جای بهترشدن دارم
یادرموردیادگیری اصلاتلاش نمیکنم چیزی رویادبگیرم مثلامطلبی درموردیادگیری چیزی که سرچ میکنم دارم میخونم سری میزنم ردمیکنم میگم کافیه تاهمینجاخوندم یاکتابی میخونم نصف ونیمه رهاش میکنم کلاتوی این موضوع هم تکرارمیکنم همیشه
اشتباه دیگه که همیشه حرفم نزدم وبارهاهم گفتم ایندفعه میگم بازحرفم نزدم دراین موردهم الان خیلی بهترشدم ازوقتی روی اعتمادبنفس خودم کارمیکنم
وچیزی که چندوقته متوجه شدم نداشتن ارزش لیاقت درخودمه واحساس میکنم این اشتباهاتم هم ازکمبودارزش لیاقت میاد
البته اینهاباکارکردن دردوره دوازده قدم خیلی بهترشده وخیلی هم جاداره بهتربشه این ارزش لیاقت رودرقدم دهم جلساتی که استادعبارات تاکیدی رومیگن متوجه شدم وازروزی که تکرارکردم من ارزشمندم خیلی احساس لیاقت وارزشمندی میکنم
سپاسگزارخداوندواستادبینظیرم هستم
درپناه الله یکتاشادباشیدوسربلند
سلام خدا جونم
سلام به استادان عزیزم و سلام به دوستان خوب وهم فرکانسم
خدایا شکر بخاطر نوشتن یه کامنت دیگه همزمان با فایل
پیدا کردن الگوهای تکرارشونده
جلسه 7تکرار اشتباه
سوال:
چه اشتباهاتی را شما زیاد تکرار میکنید؟ یعنی با اینکه فهمیدهاید این کار اشتباه است اما دوباره آن را انجام میدهید؟
پاسخ
-من بار ها به خودم گفتم برای کسی دلسوزی نکنم حتی نزدیکترین کسانم ، دلم برای کسی نسوزه اما باز این اشتباه رو میکنم باز از سر دلسوزی کاری میکنم حرفی میزنم رفتاری میکنم که بعدش بشدت پشیمون میشم.
اخیرا با مادرم این اتفاق افتاد.
-من معمولا تو مهمونی یا دورهمی ، بابعضی از فامیلا
که ادعای روشنفکری یا با کلاس بودن دارن وقتی از روی نا چاری
هم کلام میشم اولش خوب شروع میشه ومنم فکر میکنم که طرف این دفعه دیگه رفتارش عوض شده دیگه پز نمیده فخر فروشی نمیکنه و… ولی آخرش حرفایی میزنه که خیلی ناراحت میشم وشدیدا تو مخم میره منم جواب نمیدم
و سکوت میکنم بعدش همش به خودم میگم چرا جوابش رو ندادی چرا اینو بهش نگفتی و…وتصمیم گرفتم برای دفعه بعد دیگه سعی کنم که تا حد ممکن همکلامشون نشم و فاصله بگیرم منظورم فاصله فیزیکی تا به فاصله فرکانسی برسم
همش از روی دلسوزی بوده وهست و لی بازم تکرار شده اینمورد فعلا آخرین بارش عید قربان بود .
عاشورا دوباره دورهمی فامیلی داریم و دیگه به خودم هشدار ودادم که فاصله فیزیکی روبا این افراد حتما رعایت کنم .
مورد بعدی
اینه که خیلی احساساتی م و توی کنترل احساسم هم خیلی ضعیف عمل میکنم البته اینایی که میگم خیلی خوب شده ولی هنوز جای کار داره یه جاهایی یه واکنشهایی نشون میدم که نباید بدم ورفتارم از روی احساسات هست وخیلی زود از رفتار خودم پشیمون میشم.
مورد بعدی
تلفنی با دوستام ویا خواهرام زیادصحبت میکنم خیلی حرف میزنم وقت و انرژی براشون میزارم یا راهکار بهشون میدم یا مسائلشون رو حل میکنم وسعی میکنم حالشون رو خوب کنم ولی
مدتی این کارو کم کردم چون
همش بیخودی وقتم رو می گرفت و کلی انرژی وزمان هدر میدادم .
البته بازم میگم که این موارد قبل از آشنایی با استاد عزیز واین سایت گرانبها خیلی بیشتر بود و الان خیلی کمرنگ شده ولی هنوز جای کار داره وباید مرتب روی خودم وباورهام کار کنم تا به امید خدای مهربان از ریشه قطع بشه
خدایا ممنونم بخاطر این سایت واین همه آگاهی
فتبارک الله احسن الخالقین
سلام استاد عزیزم
من متاسفانه رو دور دور شدن از خواستهدها افتادم با اینکه قدوم دوم هستم و همزمان کشف قوانین رو هم دارم کار میکنم ولی نمیدونم چرا بیشتر دارم دور میشم،قبلا ورودی مالی عالی داشتم ولی الان یو یو شده،الان روابطم با همسرم با اینکه چند ماهی میشه قعر هستم ولی دوسه رو ارتباط دارم بعد قط میشه دوباره چند روز دیگه درحد اسمس!اصلا نمیتونم درک کنم و از خداوند با تمام وجود طلب هدایت رو دارم ،اگر کسی میتونه به من راهنمایی بده سپاسگزارم ،کار اشتباهی ک من انجام میدم زود عصبی شدن هست یعنی سریع واکنش نشون میدم این خصلت همش کم و زیاد میشه کلا ثبات ندارم با اینکه میخوام تغییر کنم و هدفم ازین دوره ها تغیر خودم هست ولی نمیدونم دلیل این عقبگرد چیه
سلام به همه دوستان و همچنین استاد بزرگوار
اشتباهاتی که همش داره تکرار میشه و ازشون ضربه میخورم اینه که
من خیلی وقتا با مشتری روراست نیستم و نمیتونم اون سفارشی رو که میده قیمت بالاتر بهش بدم و وقتی سفارشش اماده میشه قیمت بالاتر از اون چیزیه که بهش گفتم و بعد نمیتونم قیمت واقعی رو از مشتری بگیرم و اینجا ضربه میخورم و به خودم میگم دفعه بعدی بالاتر قیمتو میگم و باز هم همون اتفاق میفته
مورد بعد همیشه کارهای ضروری رو به عقب میندازم مثل تعمیر ماشین یا کارهای خونه و اینجا هم ضربه خوردم
یا اینکه روی تمریناتی که توی دورها هست تنبلی میکنم و میدونم اگر انجام بدم زندگیم روونتر میشه اما باز یادم میره و میگم فردا انجام میدم
یا ترس از دست دادن پول و کم شدن پول توی حسابم وبازم میدنم اگر بترسم پول بیشتری از دست میدم و حسابم شده مثل یویو هی زیاد میشه دوباره میاد پاییین و این ترس نمیزاره یه روند سعودی داشته بشم
همت این اشتباهات بر میگرده به عدم احساس لیاقت یا باور کمبود با اینکه بیشتر وقتا دارم توی سایت فایل میبینم و کامنتهارو میخونم اما بازم میبینم این باورها داره کار خودشونو میکنن
اگر دوستان راهنمایی یا تمرینی در مورد احساس لیاقت دارن ممنون میشم کمکم کنن
در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید
سلام به استاد عزیزم و همه دوستان
الگوی تکرار شونده ای که ازش صحبت شد در زندگی من یکی این بود که وسایلم رو طبق یک روتین تکرار شونده گم میکردم
که به لطف الله واموزه های استاد عزیزم وقرارگفتن تو مسیر خودشناسی…….
تونستم ریشه اون رو تو بچگی خودم که از سوی والدینم احمق وگیج خطاب میشدم پیدا کنم
والان مدتی هست که با دادن باورهای اصلاح کننده با گوش کردن صدای ضبط شده خودم در طول روز که من آدم با هوش و حافظه ای هستم و تکراررررررر روزانه و به یاد آوردن شرایطی موقعیت هایی که از نظر ذهنی عملکرد خوبی داشتم
تونستم مشکلم رو حل کنم
بخدا همه چیز ذهنیه
ممنونم بخاطر این آگاهی ها استاد عزیزم