پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 32

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 942 روز

    سلام ترس من همیشه این بوده که دیگران تردم کنند وبابت آن هر زحمتی را به خودم می‌دادم که آنها را راضی کنم واین فشار چه بیهوده بود.

    الان هم همین‌طور هستم اما کمی بهتر شدم مثلا اگه وقت رفتن به خانه عزیزانم را نداشته باشم با وجود اینکه سختم هست اما نمیرم.

    یا اگه در مود این نباشم که به عزیزی زنگ بزنم اولویت خودم باشم این کار را میکنم درسته سخته وهنوز ذهنم با من کل‌کل میکنه که چرا مثل قبل رفتار نمی‌کنم اما من این اسب چموش را به سختی رام می‌کنم وکار درست رو انجام میدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمدحسین سعیدپناه گفته:
    مدت عضویت: 544 روز

    سلام بر استاد عباسمنش و تمام کسانی که در این ساید زحمت میکشند

    واقعا فایل ها استاد ادمو آگاه میکنه و به سمت در های درست هدایت میشه

    من مشکلی که دارم ترس ازین که کار و کسب درستی نتونم برای رقم بزنم و چیزیم که مدام داره تو زندگیم تکرار میشه اینه سر هر کاری میرم یا پیش هر کسی میرم زیاد دوام نمیارم و اون کار رو هم به آخر نمیرسونم یاد نمی گیرم من از بچگی دارم کار میکنم تا الان که 23 سالمه این الگو ها مدام داره تکرار میشه و این بزرگترین ترس زندگیمه نمدونم چکار کنم خواهش میکنم اگر کسی این مشکل رو داره یا راه حلی براش داره پاسخ این کامنت منو بده

    ممنون از شما خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    ساجده اکبری گفته:
    مدت عضویت: 422 روز

    سلام و درود

    امیدوارم حال دلتان خوب باشد

    شکرگذار خداوندم برای اینکه همیشه درحال هدایت و یاری ماست، خدایی که بزرگ و بخشنده ست و بیشتر از خودمان شادی و پیشرفت ما را میخواهد.

    بنابر سوال استاد که در در مورد ترس‌ها بود، خدا را شکر خیلی زیاد ترس ندارم و اگر دارم هم علاقه بر غلبه بر آنها و از بین بردنشان دارم (در بیشتر موارد)

    مثلا من یکمی ترس از ارتفاع دارم و میخواهم وقتی فرصتش پیش آمد پریدن از ارتفاع را تجربه کنم.

    یا ترس از تنهایی و تاریکی، که تا حد امکان تجربه اش کردم.

    ترس از حرف زدن در جمع بزرگ (چند بار انجامش دادم و حالا بهتر شدم و برم سخت نیست مثل قبل)

    ترس ازدست دادن خانوادم یا یک عزیزم (البته وقتایی که درموردش فکر میکنم و تصورش میکنم. درحالت عادی نه. ولی جدیدا این باور را در خود تقویت کرده‌ام که کسی که میمیرد تمام نمیشود که، روحش هنوزهم هست و قرار نیست نابود شود. بالاخره همه میمیرند و از این دنیا می‌روند و همین چرخ دنیاست. این باور آرامش بیشتری برایم میدهد.)

    ترس از بی‌آبرویی، قضاوت شدن، بد دیده شدن، گاهی هم ترس از اشتباه کردن

    (رویش کار میکنم اما هنوز هم این ترس در ته قلبم است که مقابل بقیه بد دیده نشوم، ضعیف دیده نشوم، آبرویم نرود، کوچک نشوم، نکند ناراحت شوند و…)

    ترس از عقب ماندن، راکد بودن، پیشرفت نکردن، نرسیدن به چیزی که میخواهم

    (البته این ترس تا اندازه‌یی سازنده است که باعث میشود به یادگیری و آموزش و حرکت کردن علاقه داشته باشم و دنبالش باشم.)

    ترس از طرد شدن، دوست نداشتنی بودن (درحال کار کردن و تغییر باور که برمیگردد به عزت نفس و اعتماد بنفس)

    ترس از ناامید کردن کسی که به من امید دارد

    ترس از نه گفتن (درحال بهتر شدن)

    ترس از زامبی‌ها

    ترس از جن (درحال کار کردن)

    ترس از موفق نشدن

    ترس از گمراه شدن

    ترس از وارد رابطه شدن ( که نکند آخرش بد تمام شود، نکند درد بکشم و…)

    بیشتر فکر میکنم وقتم تلف میشود، از هدفم دور می‌شوم، دیگر فرصت برای خودم ندارم و…

    حالا نمیدانم تا چه اندازه درست و یا اشتباه است این باور.

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    به نام خدا

    .

    حالا که فایل را گوش کردم و کامنت ها را خوندم یه کمی دوزاریم افتاد که چقدر خدا را صد هزار مرتبه شکر دوره‌های استاد من را متحول کرده است .

    استاد جونم ممنونم

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

    وقتی دوره عزت نفس رو عمیق کار کنم و فکر کنم تامل کنم تفکر کنم و حرکت کنم خودبخود تضادها و ضعف ها گفته میشود فقط من باید گوش کنم و

    بهشون عمل کنم

    من فهمیدم حتما نباید با همه و همه و همه ی آدمها ارتباط صمیمی و خوش و خندانی داشته باشم چون هم من کامل نیستم و هم اونها و هم اینکه ما همه آدمها مثل هم نیستیم ما همه ی آدمها در یک مدار نیستیم پس این کار کاملآ اشتباهی است .

    من فهمیدم حتما فلانی و فلانی از من خوششون بیاد حالا خوششون نیاد هیچ اشکالی ندارد.

    من منتظر یک جمله محبت آمیز از یک فردی نباشم

    و اگر تشنه هستم این نشان دهنده این هست که

    من از درون مشکل محبت دارم انتظار بیجا از دیگران دارم که آهای باید تو منو دوست داشته باشی . اصلا باید کاملاً رها و آزاد باشم . برای خودم زندگی کنم

    و این تکامل می خواهد چون من در دوره ها و در فایل های استاد هستم و این نشان از این هست که من در مدار دریافتی هستم و دائم ذهنم من را وادار به حرکت می کند ولی این وسط باید حواسم باشه و این را بگم که من انسان هستم و هیچ انسانی کامل نیست .

    .

    چقدر دوستان در کامنت ها شون ترس‌های خود را گفته بودند و من هر کدوم را برای خودم تست قرار دادم و خدا را شکر بهتر شده ام ولی باز هم جای کار دارم و می تونم بهتر هم بشوم خدا را صد هزار مرتبه شکر.

    الگویی که برای من دقت کردم تکرار می شود

    این هست که من میام عالی روی خودم کار می کنم و

    بعداز مدتی کلی دارایی هام اضافه تر شده اند .

    کلی پول هام بیشتر شده اند ووو حالا به یک تضاد برخورد میکنم که باید مبلغ زیادی را بدهم

    البته این تضاد قبلاً در حدی بالا بود که باید تمام پول و دارایی و همه را می فروختم و می دادم

    الان خدا را شکر کمتر شده ولی باز هم هنوز هست

    و باید درستش کنم….

    یعنی خدا را شکر الان خیلی کم شده ولی باز هم اشتباهاتی ازم سر می زند که باید خودم دقت کنم

    چون عامل اصلی خودم هستم و درونم و ذهنم

    حالا در پایین یک مثال می زنم ….

    در دوره روانشناسی ثروت یک استاد گفتند هر گونه وام قرض قسط تو را از مسیر ثروت دور می کند ولی باز هم در دام این وام می افتم حالا به یه طریق دیگه ای و

    الان با نوشتن کامنت متوجه شدم که آره هنوز ذهنم

    برنامه ریزی دارد برای قسط و قرض گرفتن یعنی

    باز هم باید روی ذهنم کار کنم.

    مقداری پول پس انداز کرده بودم و بعد به آرایشگاه رفتم و هزینه ی زیادی را برای خودم بریدم و همین دام من شد و باعث شد همه ی پس انداز پولم را

    بدهم حالا چرا ؟؟ نباید می دادم ؟؟ بله خودم قبول دارم اشتباه کردم ولی با این باور بود که می دهم بابا این پول که چیزی نیست. کم کم بهش می دهم تا مبلغ تموم شود یا این باور که من باید از بقیه بهتر باشم یا این باور که خانم آرایشگر پولی از من نمی گیرد در صورتیکه تمام پولش را بهش دادم و هنوزم هم مونده تا حسابم صاف شود .

    این الگو برای من هست که من که پول دارم حالا اگر در موقعیتی هم قرار گرفتم که قسط باید بدهم.

    پرداخت می کنم چون پولش را دارم و همین باور باعث شد در نگرانی و ترس و استرس و اضطراب قرار بگیرم و هزینه‌های زیادی را پرداخت کنم .

    خدایا ازت می خواهم در هر لحظه من را به حال خودم رها نکنی

    خدایا ازت می خواهم در هر لحظه قانون را به من یادآوری کنی و تکرارش کنی در زندگیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2887 روز

    سلام به اسناد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خیلی خوب

    یکی از الگوهای تکرارشونده من یادگیری و رفتن به کلاس آموزشی است. البته این خیلی خوبه که ما مدام دنبال یادگیری باشیم و کیفیت کارمون رو ارتقا بدیم و رشد کنیم اما من به این نتیجه رسیدم که کسب درآمد از کار موردعلاقه م رو با شرکت در کلاس ها و تمرین کردن به تعویق میندازم. درحالیکه بقیه همکارای من تمرکزشون رو کسب درآمد هست از همون میزان مهارتی که دارن و واقعا هم درآمد کسب میکنن و همینطور درکنارش آموزش هم می بینند اما تمرکز اصلیشون رو شغلشون هست.

    اگر نخوام کلاسی رو شرکت کنم نسبت بهش خیلی مقاومت دارم و رفتن به اون کلاس برام وسوسه کنندست.

    این نشونه دیروزم بود وقتی سر دوراهی شرکت در کلاسی که دوست دارم یا استارت و تمرکز روی کسب درآمد قرارگرفتم. از خدا نشونه خواستم و امیدوارم که راه درست رو گرفته باشم و به سمتش هدایت بشم.

    الهی شکر خدای مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حسین عبدالله پور گفته:
    مدت عضویت: 496 روز

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و سلام بر اعضای سایت

    *چه ترس‌های دارید که هنوز نتوانسته اید براانها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار میکنید

    *چه ترس‌های هست که شما دارید و می‌دونید براشون غلبه کنید ولی بر اون‌ها غلبه نکردید و یه جورایی دارید ازشون فرار میکنید و همچنان به شدت برای شما اون اتفاقات و اون شرایط ترسناکه

    *چه ترس‌هایی است که براشون نتونستید غلبه کنید و این‌ها داره تکرار میشه

    اولین ترس من همین کامنت گذاشتن بود توی سایت که کمالگرایی اجازه نمی‌داد اصلاً من کامنت بنویسم یعنی هر موقع می‌خواستم کامنت بنویسم می‌گفتم باید تکمیل باشه باید درجه یک باشه تا من بتونم کامنت بنویسم دیدگاهمو بنویسم کلاً چراغ خاموش بودم توی سایت

    1ترس از ازدواج کردن دارم که فکر می‌کنم نتونم از پسش بیام یعنی شرک مطلق یعنی هنوز ایمان به خدا ندارم کامل نیست ایمانم

    2ترس از ناشناخته‌ها توی موضوعات مختلف

    3 ترس از ارتباط برقرار نکردن با آدم‌های غریبه یعنی اعتماد به نفس ندارم

    4 زیاد محکم حرف نزدن جاهایی که باید ترس نداشته باشم ترس دارم علی الخصوص با آدم‌هایی که توی یه جایگاهی هستند مثلاً اداره جات با رئیس روسا اونجاها به شدت ترس دارم که شاید اذیتم کرده باشن کارمو راه نیندازه یعنی شرک مطلق داشتم البته دارمم ولی کم رنگ تر شده

    5 ترس از مواجه شدن با برق زیاد دست ندارم تو این زمینه البته در حدی که کارم نمونه رو زمین بلدم اما کلهوم از برق می‌ترسم یه جورایی از بس که منو برق گرفته تو دکه‌ها خصوصاً سماور که چپ راست منو گاز می‌گرفت دیگه ناخودآگاهم ترسید ازاین برق

    6 یه کسی مثلاً منو تهدید کنه می‌ترسم که بعداً بهم صدمه نزنه از همه لحاظ

    7 ترس از مهاجرت کردن به کشورهای دیگه

    8 از قضاوت شدن هم می‌ترسم که کسی مثلاً منو قضاوت نکنه با من کاری نداشته باشه

    9ترس از قبرستان خوابیدن موقع شب اونم نصف شب احتمالاً بترسم شایدم نه

    10 ترس از رقصیدن توی عروسی اینو کاملاً صفرم توش یعنی تا الان من هیچ جا نرقصیدم هرچقدر منو کشیدن وسط من از اونها قویتربودم آخرسر دیدن نمیشه ولم کردند

    11ترس ازمهمان موقعی که به خونمون میومدند که یه موقع مثلاً آبرومون نره نمی‌دونم آبرورو درچه میدیدیم بدترین آبرو همین افکار زنگ زده هستش

    12ترس ازاستخر درعمق زیاد

    13ترس ازمار بااینکه هزارتا گشته ام اما هنوز ام انگار لرزه دارم

    14موقع حرف زدن بافک وفامیل ترس دارم که یه موقع ناراحت نشن

    15ترس ازآدمهای که مثلاً سواد بالایی داشته باشندمن خودمو گم میکنم درحداونها خودمو نمی‌بینم ویه جوریهای دسته وپا شکسته ام ضعیف عمل میکنم تحت تاثیر سوادشون قرار میگیریم کمبود اعتماد به نفس

    16ترس ازآمپول هم دارم اینم خنده داره

    17ترس از کمبود مشتری

    18ترس از سخنرانی کردن توی یک جمعی محکم و قوی عمل نمیکنم کمبود اعتماد به نفس

    19ترس از صحبت کردن از توانایی های خودام علی الخصوص باآدمهای غریبه رو دارم کمبود اعتماد به نفس

    20ترس از تعریف کردن ازخودام

    21ترس از قراردادهای جدید نوشتن که یه موقع کلاه سرام نره البته دیگه چیزی ندارم ازدست بدم خخخخ

    22ترس ازشنا کردن کردن توی دریا یارود خونه کلا بااب راحت نیستم زیاد

    23ترس ازمعلم جماعت وروبرو شدن باآنها یعنی تحت تأثیر سوادشون قرار میگیرم راحت نمیتونم حرفمو بزنم تته پته میزنم خخخخخ کمبود اعتماد به نفس

    24ترس ازروبرو شدن باآدمهای دولتی کلا به لرزه می‌افتم هیچ کاری هم نکرده باشم

    25ترس از رهبران کشور وزیر کشور

    26ترس ازچتربازی

    27ترس ازسوارشدن به هواپیما

    28ترس ازروبرو شدن با کامپیوتر مثلاً رشته ام بوده ناسلامتی که اصلا کامپیوترو لمس نکردم یعنی بهم نرسید تومدرسه هرکس سری می‌رسید بالاسرش اونو بغل میکرد بقیه هم دهنشونو باز میکردن یالباشونو غنچه میکردن تاسری بعدی که زودتر بدوند بهش برسد

    29ترس از اینکه میخوام برم مهمونی یا دعوت شده باشم

    30ترس ازدعوت به مجلس عروسی یا غیره کلا ترس دارم همشون از کمبود اعتماد به نفس میاد ریششون ازعزت نفس میاد باورنداشتن خود

    31ترس ازرفتن توی مغازه طلافروشی اصلا تابحال طلا ندیدم چه برسه به مغازه خخخخخ

    32ترس از درخواست کردن فرقی نمیکنه به چه شکلی باشه اصلا نمیتونم درخواست کنم انگارنه انگار که من یه زبونی دارم باید بچرخونمش بزرگترین پاشنه آشیل بشریت

    33ترس ازروبرو شدن بادخترجماعت انگار که تیمسا ردیدم کلا وا میرم

    34ترس از وابستگی به جنس مخالف اینم ازاش فراریم که کاردستمون نده از زندگی بمونیم

    35ترس ازشراکت باآدمهای غریبه البته همون نباشه بهتره

    36ترس از اینکه نتونم ثروتمند بشم البته خیلی کم شاید5درصد 95درصد باور دارم خودمو

    37ترس ازآینده دارم که شاید نتونم خودمو جمع وجور کنم

    38ترس از تک چرخ زدن با موتوررو دارم البته این یکی باشه خوبه یه موقع باکارتک جمعم نکنن

    39ترس ازادمها سطح بالا

    40ترس ازسوال پرسیدن ازکسی رو دارم فرقی نمیکنه کی باشه کلا زبونم چرخش ندارد

    41ترس ازرد کردن مشتری رو دارم البته خیلی کم 5 درصد 95راحت فیتله پیچش میکنم اگه ببینم پروشده یاداره میشه

    42ترس ازمسخره شدن رو هم دارم

    43ترس از تجربه های جدید

    44ترس آزادمهای شروشور هم دارم با اینکه خودم اول شروع کننده بودم دیگه نیستم

    45ترس ازفضولی کردن

    46ترس ازکمک خواستن

    47ترس از اشتباه کردن

    48ترس ازاشتباه تصمیم گرفتن

    49ترس ازجلوی دوربین قرار گرفتن

    50ترس از محبت کلامی بیشتر که یه موقع نچسبه بهم

    51ترس ازعصبانیت خودم که کلا موجودی خطرناک میشم اون موقع

    52ترس ازدیده نشدن البته خیلی کم 5درصد

    53ترس از رانندگی با سرعت بالا البته این عقلانی هست که نمرده باشیم

    53ترس ازنرفتن به بهشت یکم دارم5درصد

    54 ترس ازروبرو باآدمهای ثروتمند نمی‌دونم این ازکجام اومد خودم میخوام ثروتمند باشم

    55 ترس از واردنشدن به این ترسهام خودش برام اخرخط هستش یعنی نمیتونم قورت بدم اینو

    56ترس ازمرده روهم دارم بااینکه خیلی دیدم خودام هم کمک کننده بودم به سوی قبرها امابازام یکم میترسم

    57ترس از مرگ عزیزان

    58ترس ازنه گفتن جاهایی که باید لازم باشه رو نمیتونم زیاد قدرتمند عمل کنم البته بعداز آشنای با استاد واستفاده کردن ازفایلها خیلی خوب شدم اما هنوزرفع نشده

    59ترس از ارتباط برقرار کردن با آدم‌های غریبه کلا فراریم انگار که میخوان منو بگیرن بفرستن به زندانهای کلمبیا

    60ترس ازاون تغییری که خودم میخوام باشم البته خیلی کم 5درصد شخصیت بودا رو تغییر بودا رو اولین وآخرین هدف ام اینه که اون تغییره باشم اون

    شخصیته رو میخوام اون چیزی که ازخودام انتظار دارم وبراش زنده ام فقط همین

    61ترس ازبی پولی البته خیلی کم

    62ترس اززود مردن خیلی کم

    63ترس از شروع یه کارجدید البته خیلی خیلی کم

    64ترس ازدعوا

    65ترس ازمحکم جواب دادن به کسی

    66ترس ازجواب منفی شنیدن

    67ترس از مغرورشدن خودم

    68ترس ازحرف مردم دیدگاه مردم نظر مردم گوش و چشم مردم که مارا جمع کرده یک جا مثل یک ماردورخودمون پیچدونه

    69 ترس از اینکه مشتری یه چیزو بیاره پس بده

    70ترس از تجربه نکردن چیزهای جدید

    71ترس از ناراحت کردن یکی

    72ترس ازرفتن به مغازه های باکلاس یافرروشگاه های باکلاس یا هرچیزی که باکلاس باشه مثلاً من اونجا نیستم تصمیم گیرنده جیب هایم هستند اون موقع

    73ترس از خریدن لباسهای گرون قیمت کلا اون موقعا جیبهایم وارد عمل میشن

    74ترس ازپدرم که فرعون بوده برام البته الان دیگه ندارم اما دیدم میگه بنویس اینم هست

    75ترس ازفقر

    76ترس از شهرداری

    76ترس از فرزندان خودام هنوز ازدواج نکردم ترسهاش اومده که یه موقع گلویی منو نگیرن بگن برامون چکارکردی البته الان می‌دونم که من فقط مسئول سرنوشت خودم هستم تمام نه هیچ احدالناس دیگری ماادمها روح های جدا از هم هستیم که اومدیم تواین دنیا خودمونو تجربه کنیم کاملا خودمون آگاهانه وارد این جهان شدیم

    77ترس از ضبط کردن صدای خودام نمی‌دونم بخندم یا گریه کنم

    78ترس ازادمهای که عصبانی هستند البته خودم تواین قضیه بالاترینش بودم هزار به یک اما خداراهزاران مرتبه شکر که خیلی خیلی آروم تر شدم اما بی نهایت هم راه داره به اونیکه میخوام بشم

    79ترس ازخراب شدن یک وسیله رودارم که یه موقع درست نشه

    80ترس از آدمهای موزی که زیر خاک اند

    81ترس ازکارگرداشتن که یه موقع دزدی نکنه خبر ندارم دزد افکارمنه اندیشه منه پندار منه کردار منه وجهان هم میگه بله حسین درست فکر می‌کنی کج فهمیدت مبارکه منم تورااجابت میکنم با همون چیزهای که پذیرفتنی حالا ببینیم کی ضرر می‌کنه این گوی این میدان

    82ترس از زیاد خرج کردن

    83ترس ازرفتن توی خونه فک و فامیل همشون از نداشتن اعتماد به نفس میاد وخودترس هم خیلیاهاش برمیگرده به عزت نفس مابقیش زاییده فکره که تولید می‌کنه فقط بیکارنمیمونه

    84ترس از حقیقت گفتن خودت نسخه اصلی خودت

    85 ترس از حقیقت خودم وفرارکردن ازآنها

    86ترس ازناراحتیهای خودمو نتونستم غلبه کنم هنوز

    87ترسیدن ازنرسیدنها

    88ترس ازنیومدنها

    89ترس از اتفاق نیافتها

    90ترس ازبوجود نیومده ها

    91ترس ازخلق نکردنها

    92ترس توی حال خوب موندن قبل از آشنای با استاد

    93ترس ازخودترس

    94ترس از زیاد توی شادی بودن حال خوب بودن بزن و برقص بودن کلا حال خوب داشتن و ناخودآگاه ام هنوز باهاش مشکل داره انگار که یه موقع مثلاً اتفاق بد نیافته ضربه این شادی‌هارو بخورم اشک ام دراومد که چیو قبول کرده بودم

    95ترس ازعبادتها

    96 ترس از عبادت نکردنها

    97ترس از خدا

    98ترس باخدا نبودن

    99ترس باخدا بودن

    100ترس از اطاعت نکردن از خدا

    101ترس از اطاعت کردن خدا

    102ترس ازنماز خوندنها

    103ترس ازنمارنخوندنها

    104ترس از روز ه گرفتن‌ها

    105ترس ازروزه نگرفتنها

    106ترس از نرسیدن بخدا

    106ترس از پیدا نکردن خدا

    107ترس از نشناختن خدا

    108ترس ازدرست نفهمیدن خدا

    109ترس ازدرک نکردن خدا

    110ترس از نرسیدن به حقیقت جهان

    110ترس ازراستگویی

    111ترس ازصداقت داشتن

    112ترس ازپاک بودنها

    113ترس ازایمان نداشتن

    114ترس ازتموم شدنها

    115ترس از ایستادگی

    116ترس ازفکرکردن زیاد یه موقع روانی نشم

    117ترس ازشهامت داشتن

    118ترس ازشجاعت داشتن

    119ترس از ایستادن روحرف ام

    120ترس ازعاقبت خودم

    121ترس ازآخرت

    122ترس ازروز حساب کتاب

    123ترس ازقضاوت خودم باخودم

    124ترس از پیدا نکردن خودم

    125 ترس از قضاوت کردن دیگران

    126ترس ازتاریکی

    127ترس ازآرامش نداشتن

    128ترس از اینکه نتونم خودمو راضی کنم

    129ترس از نوشتن ترس ازخوندن

    130ترس از تایید نشدن

    130ترس ازخندیدن

    131ترس ازرها شدن

    132ترس ازرهایی

    133ترس ازنمیدونم ها

    ترس ازناآگاهی ها

    134ترس ازشادبودن

    135ترس ازنقشه کشیدنها

    136ترس ازحیله ومکرها وافکارهای پلید

    137ترس ازشیطان وفریب شیطان

    138ترس از افکارمنفی ترس از قدرت دادن به افکارمنفی

    139ترس ازبلن صحبت کردن

    140ترس ازناشکری کردن

    141ترس ازکارنکردن

    142ترس ازتنها ماندن

    143ترس ازعمل نکردن به قانون

    144ترس ازعذاب شدن

    145ترس ازخجالت

    146ترس ازکمبود ایمان

    147ترس ازکامل نشدن خودم

    148ترس ازعقب نشینی

    149ترس ازاحساس بد

    150ترس از تغییر نکردن

    151ترس ازمسئولیت قبول کردن

    151ترس ازپذیریش

    152ترس ازقبول کردن خودمو

    153ترس ازقبول نکردن زندگیمو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه حصاری گفته:
      مدت عضویت: 1336 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر کامل تمام ترس هارونوشتی من اول که دیدم فایلو فکر کردم زیاد ترس ندارم ولی باخوندن کامنتت فهمیدم چقدر زیادن ترس هام چقدر من کار داره تا خودمو بشناسم شما مجردی ولی من که متاهلم یه ترس دیگم دارم اونم (خیانت)

      خداروشکر هدایت شدم به این فایل استاد وکامنت شما دوست عزیزم من ترس ازنوشتن کامنتو داشتم وتا الان 2یا3تا بیشتر ننوشتم اونم صدبار پاک میکردم ومینوشتم ولی الان دلی نوشتم خداروشکر بااستاد آشنا شدم وهرروز منو باخودم بیشتر آشنا میکنه

      استاد جونم عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2196 روز

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8

    ترس و نگرانی

    این فایل های آموزشی مباحثی است که در دوره ی کشف قوانین زندگی. استاد آموزش داده اند

    درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیزم و تمام ساکنین این سایت بهشتی

    .

    سوال:

    چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟

    پترن هایی که استاد به آنها اشاره کردن را لیست وار اینجا نوشتم از قبیل اینکه..

    بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:

    من از طرد شدن در رابطه می ترسم

    من از شکست خوردن می ترسم.

    من از ناشناخته ها می ترسم

    من از تنها ماندن می ترسم

    من از انتقاد شنیدن می ترسم

    من از تغییر می ترسم

    وقتی داشتم خوب فکر میکردم و کامنت ها رو میخوندم و یا در عقل کل خواندم دوست عزیزی میگفت یکی از باورهای محدود کننده ی ذهنی اش این بود که می‌گفت با ازدواج کردن نمیتونم روی خودم بدرستی کار کنم در صورتی که خیلی هم دوست داشت ازدواج کند ولی در پس زمینه ی ضمیر ناخودآگاهش انگار یکجورایی ازدواج رو مانع تلاش های ذهنی اش میدونست.. در صورتی که بهترین الگو حی و حاضر در این سایت استاد عباسمنش و خانم شایسته هستند و همچنین زوج هایی رو در همین سایت میبینم که در کنار هم هستند و دارند با هم رشد میکنند و پیشرفت میکنند .. بعضی ها از تصمیم های بزرگ می‌ترسند مثل مهاجرت و یا ازدواج . و یا تغییر در کسب و کار و شغل

    بعضی ها از ازدواج می‌ترسند

    ازدواج خودش یک تغییر و یک تصمیم بزرگه یعنی دو نفر باید بتوانند لازم و ملزوم همدیگر باشند و همدیگر رو تکمیل کنند .و در مدار و هم فرکانس همدیگر باشند و از همدیگر عشق دریافت کنند

    یک عالمه ترس ها و نگرانی ها وجود داره که بعد از نوشتن این کامنت باز هم میفهمم .. آخه هر وقت من کامنت می‌نویسم و ارسال میکنم انگار یکجورایی در مدار درک و آگاهی های بیشتری قرار میگیرم که بعد از نوشتن بخودم میگم عععععععع رویا کاش اینارو زودتر می‌فهمیدی توی کامنت هات مینوشتی همیشه همینطور یه!!!!

    ولی اشکالی ندارد همینکه در مدار درک و آگاهی قرار میگیرم یعنی در مسیر درست هستم و اون موضوع جدید رو میام دوباره توی همین قسمت می‌نویسم و یا در دفترم و یا کیپ بوک گوشیم یاداشت میکنم

    یک جمله ای رو که خیلی خوشم آمد رو اینجا می‌نویسم .. دوستی گفته بودند اون وقت ها که از قوانین آگاه نبودم، مسائل زندگیم رو به صورت مشکل میدیدم نه تضاد هایی برای پیشرفت

    وقتی این جمله رو خوندم فوری پیش خودم گفتم. عجب جمله ی پر محتوایی فکرشو بکن هر محدودیت و ترمزی رو بشکل مشکل بهش نگاه نکنیم بلکه بشکل تضادی ببینیم که میخواد ما پیشرفت کنیم .. البته استاد عزیزمون بارها و بارها و هزاران بار به شکل های مختلف راجب تضادها صحبت کردند ولی بعضی وقت ها. یک جمله ای انگار توی ذهن میشینه مهم اینه که زاویه ی نگامون رو تغییر بدیم

    خدایااا کمکم کن تا محدودیت ها وترمزهای مخفی که الگوهای تکرار شونده برام شده را در ذهنم شناسایی کنم . و بفکر ترمیم الگوهای تکرار شونده ی منفی ذهنم باشم

    قبلنا بخاطر از دست دادن خیلی چیزها خیلی میترسیدم که برام اتفاق افتاد ..

    ترس از بی پولی و ترس از از دست دادن خانه و زندگی و ترس از ورشکستگی و ترس از حرف مردم و دوستان و آشنایان که خیلی ضربه خوردم .. بخصوص از اطرافیان و نزدیکانم و یا دوست و آشناهایی که مدام از وضعیت و ورشکستگی هام مدام بصورت طعنه ازم سوال میکردند و بعدش با خنده های نیش دار بهم نگاه میکردند. البته بعد از آشنایی ام با استاد و این آگاهی ها تمام افراد سمی اطرافم را پاکسازی کردم و ازشون فاصله گرفتم و خدا رو شکر بقیه شون رو هم جهان خودش جمع و جورشون کرد ..

    اینها چیزهایی بود که وقتی در مدار از دست دادن ها قرار گرفته بودم خیلی خیلی ترسیده بودم . شبانه روز خواب نداشتم .. هیچ آرامشی نداشتم . و آواره شده بودم .. هشت ماه منزل خواهرم زندگی کردم . البته بعد از سه چهار ماه با استاد آشنا شدم و کلا مسیرم تغییر کرد و بعد از هشت ماه ورق زندگی بنفع من برگشت و شرایط و اوضاع جوری رقم خورد که توانستم خانه ای اجاره کنم وسایل هامو از انباری های خانه ی همسایگان جمع و جور کنم و بلطف خدا مستقل بشم ..

    البته این خانه اجاره کردن هم برام خیلی ترسناک بود و اصلا نمی‌تونستم تصمیم بگیرم چون فکر میکردم خونه خریدن یعنی خونه دار شدن و اجاره کردن خونه خیلی سخت تر هست کلا همه چی برام سخت بنظر می‌رسید

    اصلا فکرشو نمی‌کردم که بتونم اجاره نشینی کنم خیلی میترسیدم چون اصلا هیچوقت اجاره نشینی نکرده بودم و بلدش نبودم .. ولی دخترم این کار رو انجام داد و از سایت دیوار براحتی خونه پیدا کرد و این کار رو انجام داد .. و این یکی از آن ترس ها و چالش های بزرگ زندگیم بود که از آن عبور کردم ولی بعد از چند سال هنوز وقتی بهش فکر میکنم غمگین میشم بخاطر اینکه سقف بالای سرمو بخاطر یک سری اشتباهات و دلسوزی های بیجا از دست داده بودم . هر چقدر هم بخودم انگیزه میدم و به قانون الخیر و فی ماوقع توجه میکنم ولی اصلا نمیتونستم بپذیرم . ولی آرام آرام با توجه به قانون تکامل پذیرفتم و پاسخ تمام آن چالش ها را دریافت کردم و فکرم تغییر کرد و بخودم میگفتم شاید اگر این اتفاقات رو تجربه نمی‌کردم با استاد عباسمنش هم آشنا نمی‌شدم و راه درست زیستن رو نمی آموختم توحید و خدای یگانه رو درک نمی‌کردم و به این آگاهی ها هدایت نمی‌شدم و یا تا آلان میخواستم با خرافات و باورهای مذهبی دست بگیریبان می بودم .. و اصلا خودم رو نمیشناختم و این خودشناسی رو درک نمی‌کردم .. و یا اصل مباحث هدایت رو درک نمی‌کردم .. یا نمی‌فهمیدم مدار چیع و یا فرکانس چی هست خلاصه یک عالمه باورهای اشتباه و مخرب و منفی و محدود کننده ام همراهم بود و با خودم یدک می‌کشیدم کلا اعتماد بنفسم را در همه ی زمینه های زندگیم از دست داده بودم

    چالش دیگری که برام بوجود آمد ترس از از هم پاشیدگی خانوادگی بود .. بعد از فوت همسرم . تا دو سه سالی اوضاع همبستگی خانوادگی مون خوب بود ولی بعدش اختلافات شروع شد دخترم با پسرم سر یک سری مسایل اختلاف افتاد و بعدش قهر کرد و رفت پیش دوستاش و بعدش هم یواش یواش پسرم و عروسم و خانوادگی بهم ریخت و بعدش همینطوری این جدایی ها ادامه پیدا کرد . ولی بعد از آشناییم با استاد. شناخت و آگاهی از مباحث موفقیت و قانون جذب و مبحث فرکانس و مدارها و روابط درست و مناسب و عزت نفس و باورهای توحیدی و خداشناسی به آگاهی های زیادی هدایت شدم که کلا ترسم از خیلی چیزها ریخت و بقول استاد از تمام این درس های ترسناک زندگی عبور کردم و فهمیدم به هیچ چیزی بغیر از خداوند امیدوار نباشم .. روی هیچ کسی حسابی باز نکنم . به هیچکسی بجز خداوند اعتماد نکنم ..

    ترس از بی پولی و مالی و ثروت .. از وقتی یاد گرفتم و فهمیدم اینکه باورهای من بوده که اون شرایط بدهکاری و غیره رو برای خودم رقم زده بودم و همیشه در ترس و نگرانی بسر می‌بردم …. خدا رو شکر استاد عزیزم دستگاه جی پی آس راهنماگر درونی ام رو فعال کرد و متوجه شدم که باید ذهنمو کنترل کنم و فقط به نکات مثبت توجه کنم به خواسته هام و وفور و فراوانی نعمت ها توجه کنم .. و دارم بطور مداوم ذهنمو کنترل میکنم و از وقتی شروع به ساختن باورهای ترمیم کننده و بهبود کننده در مبحث پول و ثروت رو درک کردم تقریبا بندرت پیش آمده که بی پول باشم .. البته این پروسه برای من چند سال بطور یو یو و سینوسی پیش رفت .. یعنی گاهی پول داشتم و وفق مرادم بود و گاهی کاملا کفگیر به ته دیگ می‌خورد و من همچنان منتظر سر ماه میموندم تا حقوقم برسه ولی الان شکر خدا برای مایحتاج زندگیم هیچوقت لنگ نشدم و همچنان وفور و فراوانی نعمت های خداوند از در و دیوار و از زمین و آسمان بطور مداوم در زندگیم جاریست که گاهی متعجب میشم از اینکه این نعمت ها از کجا اومده و همه چیز برام خیر و برکت پیدا کرده . در صورتی که من برای خرید یک نان سنگک لنگ بودم و حتی پول خرید اینترنت رو نداشتم ..ولی شکر خدا با کار کردن روی ذهن و افکار و باورهایم . در حال حاضر بهترین نعمت ها و برکت ها در زندگیم بوفور جاریع .. و مهمتر از همه نعمت شکرگذار بودن رو در تمام گوشه های زندگیم میبینم و قدردان نعمت هایم شدم

    البته خدا رو شکر پول به اندازه ای که نیاز دارم برای اجاره بهاء و پول پیش خانه و تمدید قرارداد خانه و شارژ و خرج و مخارج زندگیم همیشه بطور مداوم وارد حسابم شده ولی فقط به اندازه ی مایحتاجم پول داشتم .. هنوز به اندازه ای که ( باید و شاید )که بتونم براحتی محصولات سایت رو بخرم و یا براحتی خرج کنم و رستوران و سفرهای دلبخواهم رو برم و غیره .فعلا کمی راه باقی مانده و مطمعن هستم که با پشتکار و تلاش ذهنی بیشتر بزودی این خواسته ام هم تحقق پیدا می‌کنه الهی آمین ..

    در این قسمت می‌دونم یک باورهای محدود کننده ای دارم که ترمزهایی برام بوجود آورده که باید روی باورهای قدرتمند کننده ی ثروت سازم بیشتر کار کنم

    ترس از تنها ماندن که قبلنا این ترسو داشتم ولی الان اصلن از تنها ماندن هیچ ترس و واهمه ای ندارم چون خداوند واقعی و اصلی رو بیشتر درک کردم و بیشتر از همیشه با تنهایی هام خوشحالم و میتونم روی خودم کار کنم و تنهایی رو خیلی دوست دارم خدا رو شکر میکنم که با هدایت های الهی خودم رو در آغوش خداوند سپردم و فهمیدم که من اصلا تنها نیستم ..

    ترس های من خیلی زیاد بودند و همیشه برای آینده ای که هنوز نیامده بود نگران بودم و یا با خاطرات نامناسب گذشته خودمو سرزنش میکردم و هیچوقت آرامش نداشتم و تمام لحظات خوب و خوش اکنونم رو هم از دست میدادم ولی الان بیشتر از همیشه سعی میکنم با لحظات اکنونم بیشتر لذت ببرم و فرصت هامو غنیمت بشماریم و شاد باشم ..

    چندتا از باورهای قدرتمندی را که همیشه برای خودم تکرار میکنم را اینجا برای یادآوری خودم می‌نویسم

    خدایااا شکرت

    ساختن باورهای مناسب وقت میخواد انرژی میخواد تعهد میخواد ..

    ومن دارم انجامش میدم ..

    خدایااا شکرت که با رهنمودهای واضح و مشخص هدایتم می‌کنی تا بفهمم چه باید بکنم

    خدایاا شکرت من در برابر خیر و صلاحم بیدار و هشیارم و هرگز هیچ فرصت خوب و مناسبی رو از دست نمیدهم

    خدایا تمام جنبه های زندگی من نیاز به ترمیم و بهبودی کامل و با کیفیت و معجزه های الهی تو را دارد پس با معجزاتت بی نیازم کن و من را در جهت رسیدن به خواسته ها و آرزوها و رویاهایم هدایتم کن

    خدایااا کمکم کن که بتونم بیشتر از همیشه در این قسمت فعالیت و تلاش ذهنی داشته باشم تا بتونم الگوهای تکرار شونده ی منفی و مخربی که سالیان سال با من همراه بوده را شناسایی و در ادامه ی مسیرم بنفع خودم تغییرشون بدم الهی آمین

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت. و نعمت و برکت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1394 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم و دوستان ارزشمندم

    ترسها واقعیت نیستند بلکه توهماتی هستند که از دیگران و کلا از ورودیها گرفتیم.

    مسئله من فعلا حرف مردم و شکست است.در مورد شکست هم خیلی کم شده و نزدیک به فتح شدن است.

    در مورد حرف مردم هم در چند مورد خاص مونده که به امید خدا با کار کردن روی عزت نفس و مخصوصا جلسه 4 دوره لیاقت حذف میشه.

    اینکه روی محور منفی ها زندگی می‌کنیم دلیلش ندیدن محور مثبت هاست،دلیلش تمرکز بر شیطان و ورودیهای شیطانه.

    بالعکس میتونیم تمرکز کنیم به خدا،به فراوانی،به قدرت به قوت،به لیاقت و ارزش و میوه های اون رو بچینیم.

    ترس ها میوه درخت شیطانه و هر کس با خدا باشه

    لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.

    اصلا فکر نمی‌کنم راحت باشه ولی شدنیه،تکامل داره ولی شدنیه.

    بودن و ماندن و حرکت کردن در جهت محور مثبتها ما رو به سمت نور میبره جایی که اینقدر آگاهی هست که تاریکی نیست .

    یادمون باشه خدا دوست داره ما اولیا اش بشیم

    الا اولیا لله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    به نام خالقم

    سلام به دوستان

    واقعا ترس چه ها که نمیکنه یه شیر رو مثل موش میکنه و شجاعت یه موش رو مثل شیر درنده میکنه .

    اعترافش سخته که بگم چقدر باج دادم و میدم توی زندگیم به ترس هام و حتا الان اشکال رو میدونم بازم حرکت خاصی نمیکنم و هنوزم ایمان که ندارم هیچ .بلکه شرک قوی توی وجودم دارم.

    چندتا از ترس هام رو مینویسم

    1- ترس از تمام شدن :

    در مورد خرید بعضی چیزها میگم بیشتر بخرم که مثل این دیگه نیست و یا تمام میشه و توجه کردم حتا خودکار زیاد میخرم که نکنه تموم بشه و از این مدل تو بازار نیاد یا گرون بشه

    2-ترس از جلو رفتن و صحبت با دختر :

    اینقدر این ترس در من شدیده که دیروز یه چالش کوچک گذاشتم که خب برم تو شبکه های اجتماعی با دختر دوست بشم اما نفسم داشت بند میومد و خفه میشدم و حالم بد شد و یه زمانی یادم اومد که پشت هم به فاصله چندسال دوتا شکست عشقی خورم و توی ذهنم ارتباط با دختر برام رنج شد و دیگه نخواستم اسیر باشم چون ذهنم دوست داشتن رو مساوی زنجیر میبینه

    3- ترس از حرف مردم :

    با اینکه ادم خوبی هستم ولی توی زندگیم به واسطه یه اشتباه کوچک کلی پشتم حرف در اومد ولی اعتنا نکردم اما ردپاش رو میبینم که هنوزم توی وجودم ترسی هست که کسی ازم در موردش سوال بپرسه یا بحث کنه چکار کنم

    4- ترس از شکست و موفق نشدن :

    اومدم و متوجه شدم که من همراه ترس از شکست ،ترس از بی پولی و شکست خوردن دارم اما واقعیتش اینه که من از مرگ و بی پولی یا شکست ترسی ندارم اما از انتقاد خانوادم.از منت گذاشتن. از سرزنش شدن و از اذیت شدن اونا ترس دارم که این باعث این ترس های دیگه شده . یعنی من اون ترس های بالا برام مهم نیست اما حرف مردم و خانواده خصوصا خانواده مهمه که نشون میده در دلش چقدر وابستگی و عزت نفس داغونی دارم

    5-ترس از گذشته خودم :

    این ترس باعث شده که لذت زندگی رو از دست بدم و خیلی جاها نرم که اشناست یا بزرگترینش که نتونستم خودم رو بپذیرم و کاری رو نخوام شروع کنم که موفق بشم

    نتیجه همه این نوشته ها میشه بزرگترین ترس من که حرف مردم هست حالا این ترس از حرف مردم خانواده . دوستان . اشنایان و … باشه . و دلیل اصلی وابستگی به حرف های بقیه و عزت نفس ضعیف و عدم ارزشمندی و در کل شرکی هست که از دیگران دارم و ارزشمندی رو وصل کردم به مردم

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بهار رضوی گفته:
      مدت عضویت: 2408 روز

      سلام جناب سعید در مورد تمام مواد شما مخصوصا مورد پنجم eft خیلی کمک کننده هستش من خودم دوره میرم با دوره لیاقت و عزت نفس استاد دارم ترکیبش می کنم خیلی عالیه من خودم گذشته تلخی ندارم ک ازش بترسم یا باهاش مشکل داشته باشم اما چون ب عمد کاری کردم همکارم ک خیلی اذیتم می کرد اخراج بشه با وجود نیاز شدید مالی همیشه یاد گذشته می افتادم خیلی حالم بد میشد با وجودی که حرف استاد رو مدام تکرار می کردم ک ما هیچ نقشی روی زندگی دیگران نداریم اما برام این خاطره کمرنگ نمیشد با ای اف تی یا ضربات زدن خاطره کمرنگ شد دیگه احساسی بهش نداشتم بعد با همین روشی ک گفتم صحبتهای استاد در مورد عدم تاثبرگذاری ما روی دیگران ک باعث احساس گناه میشه رو مدام ای اف تی می زدم بنظرم ترکیب عالی هستش ای اف تی معتبر فقط فروغمنده کانال رایگان داره حتمن گوشش کنید من چون استاد کوش میدادم باعث شد قشنگتر درکش کنم

      چون باید روی حرف مردم کار کنید خاطره هایی ک باعث شده بفهمید مردم مهمن حالا یا خاطره س یا حرفیه که از اطرافیان شنیدید یا جایی دیدین برای من ک تاثیر گذار بوده در کنارش من شش ماهه دارم تمرینی مثل اگهی بازرگانی دوره عزت نفس انجام میدم

      تمرینی انجام میدم برای بی اهمیت شدن حرف مردم بشدت سختمه اما مجبورم میرم لباس میبرم جاهای مختلف مثل تورها چون بشدت حرف مردم نوع دید مردم بهم برام مهمه نگن بدبخت بیچاره س ،دستفروشه و… شش ماهه هنوز توش اوکی نشدم شمام واسه خودتون تمرین بسازید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    Shahnaz گفته:
    مدت عضویت: 2091 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان و

    دوستان خوبم

    قسمت هشتم از الگوهای تکرار شونده ،ترس

    از چه چیزهایی می‌ترسیم

    1)از شکست خوردن میترسم

    2)از موفقیت هم میترسم چون وقتی موفق میشوم

    کلی توجه جلب میکنم و از اینکه نتوانم موفق بمانم بیشتر میترسم

    3)از اینکه تایید نگیرم میترسم

    4)از طرد شدن و تحقیر شدن در روابط میترسم

    5)از تنهایی و سکوت میترسم

    6)از اینکه شب تنها بخوابم میترسم

    7)از حشرات سوسک ،مامولک وموش میترسم

    8)از بیمار شدن وحشتناک میترسم

    9)از پیری و چروک شدن و موی سفید میترسم

    10)از اینکه کسب و کاری را شروع کنم میترسم

    11)از اینکه مشتری نداشته باشم میترسم

    12)از حرف مردم میترسم

    13)از بی خوابی و افسردگی میترسم

    14)از افراد معتادو از اعتیاد میترسم ، ازاعتیاد به داروها میترسم

    15)از چک آپ سلامتی میترسم که سالم نباشم

    16)از اینکه عزیزانم رو از دست بدم شدیداً میترسم

    17)از کچلی میترسم

    18)از چاقی مفرط و لاغری مفرط میترسم

    19)از انتقاد و تحقیر و مسخره شدن میترسم

    20)از فیلم های بزن وبکش و خون آشامی و زامبی میترسم

    21)از اینکه گم بشم و تنهایی در جنگل و‌کوه میترسم

    22)از اینکه مولد نباشم وناتوان و محتاج کمک بقیه باشم میترسم

    23)از فقر و بی پولی به شدت میترسم

    24)از اینکه به خواسته ها و آرزوها یم نرسم و بمیرم میترسم

    25)از اینکه تنهایی با تاکسی خارج شهر برم میترسم

    26)از اینکه همسرم بمیره و مسولیت بچه ها و

    زندگی با من باشه میترسم

    27)از دعوا و فحاشی و کتک کاری به شدت میترسم

    28)از اینکه با اینهمه شرک و ترس و بی ایمانی

    بمیرم خیلی خیلی خیلی میترسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1394 روز

      سلام شهناز عزیز

      همه انسانها مادر زادی ترسی نداشتند .

      این ترسها افکاری هستند که تو ناخودآگاه ما نقش بسته اند و واقعی نیستند.

      هر چه روی دوره عزت نفس و دوره لیاقت کار کنیم ترسها کوچیک وکوچیکتر میشن و حتما برای شما هم همینطور بوده.

      جلسه 4 دوره لیاقت میتونه تمام ترسها رو آب کنه از بین ببره

      من خودم هر چی دنبال موضوع جلسه 4 لیاقت گشتم ترسهام کمتر شده و امیدوارم به از بین رفتن تمام ترسها

      از تو میخواهم تمرکز کنی روی جلسه 4 و نتیجه رو برای من هم بنویسید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: