پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 32
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-29 04:11:212024-08-04 11:31:00پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام ترس من همیشه این بوده که دیگران تردم کنند وبابت آن هر زحمتی را به خودم میدادم که آنها را راضی کنم واین فشار چه بیهوده بود.
الان هم همینطور هستم اما کمی بهتر شدم مثلا اگه وقت رفتن به خانه عزیزانم را نداشته باشم با وجود اینکه سختم هست اما نمیرم.
یا اگه در مود این نباشم که به عزیزی زنگ بزنم اولویت خودم باشم این کار را میکنم درسته سخته وهنوز ذهنم با من کلکل میکنه که چرا مثل قبل رفتار نمیکنم اما من این اسب چموش را به سختی رام میکنم وکار درست رو انجام میدم
سلام بر استاد عباسمنش و تمام کسانی که در این ساید زحمت میکشند
واقعا فایل ها استاد ادمو آگاه میکنه و به سمت در های درست هدایت میشه
من مشکلی که دارم ترس ازین که کار و کسب درستی نتونم برای رقم بزنم و چیزیم که مدام داره تو زندگیم تکرار میشه اینه سر هر کاری میرم یا پیش هر کسی میرم زیاد دوام نمیارم و اون کار رو هم به آخر نمیرسونم یاد نمی گیرم من از بچگی دارم کار میکنم تا الان که 23 سالمه این الگو ها مدام داره تکرار میشه و این بزرگترین ترس زندگیمه نمدونم چکار کنم خواهش میکنم اگر کسی این مشکل رو داره یا راه حلی براش داره پاسخ این کامنت منو بده
ممنون از شما خدانگهدار
سلام و درود
امیدوارم حال دلتان خوب باشد
شکرگذار خداوندم برای اینکه همیشه درحال هدایت و یاری ماست، خدایی که بزرگ و بخشنده ست و بیشتر از خودمان شادی و پیشرفت ما را میخواهد.
بنابر سوال استاد که در در مورد ترسها بود، خدا را شکر خیلی زیاد ترس ندارم و اگر دارم هم علاقه بر غلبه بر آنها و از بین بردنشان دارم (در بیشتر موارد)
مثلا من یکمی ترس از ارتفاع دارم و میخواهم وقتی فرصتش پیش آمد پریدن از ارتفاع را تجربه کنم.
یا ترس از تنهایی و تاریکی، که تا حد امکان تجربه اش کردم.
ترس از حرف زدن در جمع بزرگ (چند بار انجامش دادم و حالا بهتر شدم و برم سخت نیست مثل قبل)
ترس ازدست دادن خانوادم یا یک عزیزم (البته وقتایی که درموردش فکر میکنم و تصورش میکنم. درحالت عادی نه. ولی جدیدا این باور را در خود تقویت کردهام که کسی که میمیرد تمام نمیشود که، روحش هنوزهم هست و قرار نیست نابود شود. بالاخره همه میمیرند و از این دنیا میروند و همین چرخ دنیاست. این باور آرامش بیشتری برایم میدهد.)
ترس از بیآبرویی، قضاوت شدن، بد دیده شدن، گاهی هم ترس از اشتباه کردن
(رویش کار میکنم اما هنوز هم این ترس در ته قلبم است که مقابل بقیه بد دیده نشوم، ضعیف دیده نشوم، آبرویم نرود، کوچک نشوم، نکند ناراحت شوند و…)
ترس از عقب ماندن، راکد بودن، پیشرفت نکردن، نرسیدن به چیزی که میخواهم
(البته این ترس تا اندازهیی سازنده است که باعث میشود به یادگیری و آموزش و حرکت کردن علاقه داشته باشم و دنبالش باشم.)
ترس از طرد شدن، دوست نداشتنی بودن (درحال کار کردن و تغییر باور که برمیگردد به عزت نفس و اعتماد بنفس)
ترس از ناامید کردن کسی که به من امید دارد
ترس از نه گفتن (درحال بهتر شدن)
ترس از زامبیها
ترس از جن (درحال کار کردن)
ترس از موفق نشدن
ترس از گمراه شدن
ترس از وارد رابطه شدن ( که نکند آخرش بد تمام شود، نکند درد بکشم و…)
بیشتر فکر میکنم وقتم تلف میشود، از هدفم دور میشوم، دیگر فرصت برای خودم ندارم و…
حالا نمیدانم تا چه اندازه درست و یا اشتباه است این باور.
در پناه الله باشید
به نام خدا
.
حالا که فایل را گوش کردم و کامنت ها را خوندم یه کمی دوزاریم افتاد که چقدر خدا را صد هزار مرتبه شکر دورههای استاد من را متحول کرده است .
استاد جونم ممنونم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
وقتی دوره عزت نفس رو عمیق کار کنم و فکر کنم تامل کنم تفکر کنم و حرکت کنم خودبخود تضادها و ضعف ها گفته میشود فقط من باید گوش کنم و
بهشون عمل کنم
من فهمیدم حتما نباید با همه و همه و همه ی آدمها ارتباط صمیمی و خوش و خندانی داشته باشم چون هم من کامل نیستم و هم اونها و هم اینکه ما همه آدمها مثل هم نیستیم ما همه ی آدمها در یک مدار نیستیم پس این کار کاملآ اشتباهی است .
من فهمیدم حتما فلانی و فلانی از من خوششون بیاد حالا خوششون نیاد هیچ اشکالی ندارد.
من منتظر یک جمله محبت آمیز از یک فردی نباشم
و اگر تشنه هستم این نشان دهنده این هست که
من از درون مشکل محبت دارم انتظار بیجا از دیگران دارم که آهای باید تو منو دوست داشته باشی . اصلا باید کاملاً رها و آزاد باشم . برای خودم زندگی کنم
و این تکامل می خواهد چون من در دوره ها و در فایل های استاد هستم و این نشان از این هست که من در مدار دریافتی هستم و دائم ذهنم من را وادار به حرکت می کند ولی این وسط باید حواسم باشه و این را بگم که من انسان هستم و هیچ انسانی کامل نیست .
.
چقدر دوستان در کامنت ها شون ترسهای خود را گفته بودند و من هر کدوم را برای خودم تست قرار دادم و خدا را شکر بهتر شده ام ولی باز هم جای کار دارم و می تونم بهتر هم بشوم خدا را صد هزار مرتبه شکر.
الگویی که برای من دقت کردم تکرار می شود
این هست که من میام عالی روی خودم کار می کنم و
بعداز مدتی کلی دارایی هام اضافه تر شده اند .
کلی پول هام بیشتر شده اند ووو حالا به یک تضاد برخورد میکنم که باید مبلغ زیادی را بدهم
البته این تضاد قبلاً در حدی بالا بود که باید تمام پول و دارایی و همه را می فروختم و می دادم
الان خدا را شکر کمتر شده ولی باز هم هنوز هست
و باید درستش کنم….
یعنی خدا را شکر الان خیلی کم شده ولی باز هم اشتباهاتی ازم سر می زند که باید خودم دقت کنم
چون عامل اصلی خودم هستم و درونم و ذهنم
حالا در پایین یک مثال می زنم ….
در دوره روانشناسی ثروت یک استاد گفتند هر گونه وام قرض قسط تو را از مسیر ثروت دور می کند ولی باز هم در دام این وام می افتم حالا به یه طریق دیگه ای و
الان با نوشتن کامنت متوجه شدم که آره هنوز ذهنم
برنامه ریزی دارد برای قسط و قرض گرفتن یعنی
باز هم باید روی ذهنم کار کنم.
مقداری پول پس انداز کرده بودم و بعد به آرایشگاه رفتم و هزینه ی زیادی را برای خودم بریدم و همین دام من شد و باعث شد همه ی پس انداز پولم را
بدهم حالا چرا ؟؟ نباید می دادم ؟؟ بله خودم قبول دارم اشتباه کردم ولی با این باور بود که می دهم بابا این پول که چیزی نیست. کم کم بهش می دهم تا مبلغ تموم شود یا این باور که من باید از بقیه بهتر باشم یا این باور که خانم آرایشگر پولی از من نمی گیرد در صورتیکه تمام پولش را بهش دادم و هنوزم هم مونده تا حسابم صاف شود .
این الگو برای من هست که من که پول دارم حالا اگر در موقعیتی هم قرار گرفتم که قسط باید بدهم.
پرداخت می کنم چون پولش را دارم و همین باور باعث شد در نگرانی و ترس و استرس و اضطراب قرار بگیرم و هزینههای زیادی را پرداخت کنم .
خدایا ازت می خواهم در هر لحظه من را به حال خودم رها نکنی
خدایا ازت می خواهم در هر لحظه قانون را به من یادآوری کنی و تکرارش کنی در زندگیم
سلام به اسناد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان خیلی خوب
یکی از الگوهای تکرارشونده من یادگیری و رفتن به کلاس آموزشی است. البته این خیلی خوبه که ما مدام دنبال یادگیری باشیم و کیفیت کارمون رو ارتقا بدیم و رشد کنیم اما من به این نتیجه رسیدم که کسب درآمد از کار موردعلاقه م رو با شرکت در کلاس ها و تمرین کردن به تعویق میندازم. درحالیکه بقیه همکارای من تمرکزشون رو کسب درآمد هست از همون میزان مهارتی که دارن و واقعا هم درآمد کسب میکنن و همینطور درکنارش آموزش هم می بینند اما تمرکز اصلیشون رو شغلشون هست.
اگر نخوام کلاسی رو شرکت کنم نسبت بهش خیلی مقاومت دارم و رفتن به اون کلاس برام وسوسه کنندست.
این نشونه دیروزم بود وقتی سر دوراهی شرکت در کلاسی که دوست دارم یا استارت و تمرکز روی کسب درآمد قرارگرفتم. از خدا نشونه خواستم و امیدوارم که راه درست رو گرفته باشم و به سمتش هدایت بشم.
الهی شکر خدای مهربان
سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان و سلام بر اعضای سایت
*چه ترسهای دارید که هنوز نتوانسته اید براانها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار میکنید
*چه ترسهای هست که شما دارید و میدونید براشون غلبه کنید ولی بر اونها غلبه نکردید و یه جورایی دارید ازشون فرار میکنید و همچنان به شدت برای شما اون اتفاقات و اون شرایط ترسناکه
*چه ترسهایی است که براشون نتونستید غلبه کنید و اینها داره تکرار میشه
اولین ترس من همین کامنت گذاشتن بود توی سایت که کمالگرایی اجازه نمیداد اصلاً من کامنت بنویسم یعنی هر موقع میخواستم کامنت بنویسم میگفتم باید تکمیل باشه باید درجه یک باشه تا من بتونم کامنت بنویسم دیدگاهمو بنویسم کلاً چراغ خاموش بودم توی سایت
1ترس از ازدواج کردن دارم که فکر میکنم نتونم از پسش بیام یعنی شرک مطلق یعنی هنوز ایمان به خدا ندارم کامل نیست ایمانم
2ترس از ناشناختهها توی موضوعات مختلف
3 ترس از ارتباط برقرار نکردن با آدمهای غریبه یعنی اعتماد به نفس ندارم
4 زیاد محکم حرف نزدن جاهایی که باید ترس نداشته باشم ترس دارم علی الخصوص با آدمهایی که توی یه جایگاهی هستند مثلاً اداره جات با رئیس روسا اونجاها به شدت ترس دارم که شاید اذیتم کرده باشن کارمو راه نیندازه یعنی شرک مطلق داشتم البته دارمم ولی کم رنگ تر شده
5 ترس از مواجه شدن با برق زیاد دست ندارم تو این زمینه البته در حدی که کارم نمونه رو زمین بلدم اما کلهوم از برق میترسم یه جورایی از بس که منو برق گرفته تو دکهها خصوصاً سماور که چپ راست منو گاز میگرفت دیگه ناخودآگاهم ترسید ازاین برق
6 یه کسی مثلاً منو تهدید کنه میترسم که بعداً بهم صدمه نزنه از همه لحاظ
7 ترس از مهاجرت کردن به کشورهای دیگه
8 از قضاوت شدن هم میترسم که کسی مثلاً منو قضاوت نکنه با من کاری نداشته باشه
9ترس از قبرستان خوابیدن موقع شب اونم نصف شب احتمالاً بترسم شایدم نه
10 ترس از رقصیدن توی عروسی اینو کاملاً صفرم توش یعنی تا الان من هیچ جا نرقصیدم هرچقدر منو کشیدن وسط من از اونها قویتربودم آخرسر دیدن نمیشه ولم کردند
11ترس ازمهمان موقعی که به خونمون میومدند که یه موقع مثلاً آبرومون نره نمیدونم آبرورو درچه میدیدیم بدترین آبرو همین افکار زنگ زده هستش
12ترس ازاستخر درعمق زیاد
13ترس ازمار بااینکه هزارتا گشته ام اما هنوز ام انگار لرزه دارم
14موقع حرف زدن بافک وفامیل ترس دارم که یه موقع ناراحت نشن
15ترس ازآدمهای که مثلاً سواد بالایی داشته باشندمن خودمو گم میکنم درحداونها خودمو نمیبینم ویه جوریهای دسته وپا شکسته ام ضعیف عمل میکنم تحت تاثیر سوادشون قرار میگیریم کمبود اعتماد به نفس
16ترس ازآمپول هم دارم اینم خنده داره
17ترس از کمبود مشتری
18ترس از سخنرانی کردن توی یک جمعی محکم و قوی عمل نمیکنم کمبود اعتماد به نفس
19ترس از صحبت کردن از توانایی های خودام علی الخصوص باآدمهای غریبه رو دارم کمبود اعتماد به نفس
20ترس از تعریف کردن ازخودام
21ترس از قراردادهای جدید نوشتن که یه موقع کلاه سرام نره البته دیگه چیزی ندارم ازدست بدم خخخخ
22ترس ازشنا کردن کردن توی دریا یارود خونه کلا بااب راحت نیستم زیاد
23ترس ازمعلم جماعت وروبرو شدن باآنها یعنی تحت تأثیر سوادشون قرار میگیرم راحت نمیتونم حرفمو بزنم تته پته میزنم خخخخخ کمبود اعتماد به نفس
24ترس ازروبرو شدن باآدمهای دولتی کلا به لرزه میافتم هیچ کاری هم نکرده باشم
25ترس از رهبران کشور وزیر کشور
26ترس ازچتربازی
27ترس ازسوارشدن به هواپیما
28ترس ازروبرو شدن با کامپیوتر مثلاً رشته ام بوده ناسلامتی که اصلا کامپیوترو لمس نکردم یعنی بهم نرسید تومدرسه هرکس سری میرسید بالاسرش اونو بغل میکرد بقیه هم دهنشونو باز میکردن یالباشونو غنچه میکردن تاسری بعدی که زودتر بدوند بهش برسد
29ترس از اینکه میخوام برم مهمونی یا دعوت شده باشم
30ترس ازدعوت به مجلس عروسی یا غیره کلا ترس دارم همشون از کمبود اعتماد به نفس میاد ریششون ازعزت نفس میاد باورنداشتن خود
31ترس ازرفتن توی مغازه طلافروشی اصلا تابحال طلا ندیدم چه برسه به مغازه خخخخخ
32ترس از درخواست کردن فرقی نمیکنه به چه شکلی باشه اصلا نمیتونم درخواست کنم انگارنه انگار که من یه زبونی دارم باید بچرخونمش بزرگترین پاشنه آشیل بشریت
33ترس ازروبرو شدن بادخترجماعت انگار که تیمسا ردیدم کلا وا میرم
34ترس از وابستگی به جنس مخالف اینم ازاش فراریم که کاردستمون نده از زندگی بمونیم
35ترس ازشراکت باآدمهای غریبه البته همون نباشه بهتره
36ترس از اینکه نتونم ثروتمند بشم البته خیلی کم شاید5درصد 95درصد باور دارم خودمو
37ترس ازآینده دارم که شاید نتونم خودمو جمع وجور کنم
38ترس از تک چرخ زدن با موتوررو دارم البته این یکی باشه خوبه یه موقع باکارتک جمعم نکنن
39ترس ازادمها سطح بالا
40ترس ازسوال پرسیدن ازکسی رو دارم فرقی نمیکنه کی باشه کلا زبونم چرخش ندارد
41ترس ازرد کردن مشتری رو دارم البته خیلی کم 5 درصد 95راحت فیتله پیچش میکنم اگه ببینم پروشده یاداره میشه
42ترس ازمسخره شدن رو هم دارم
43ترس از تجربه های جدید
44ترس آزادمهای شروشور هم دارم با اینکه خودم اول شروع کننده بودم دیگه نیستم
45ترس ازفضولی کردن
46ترس ازکمک خواستن
47ترس از اشتباه کردن
48ترس ازاشتباه تصمیم گرفتن
49ترس ازجلوی دوربین قرار گرفتن
50ترس از محبت کلامی بیشتر که یه موقع نچسبه بهم
51ترس ازعصبانیت خودم که کلا موجودی خطرناک میشم اون موقع
52ترس ازدیده نشدن البته خیلی کم 5درصد
53ترس از رانندگی با سرعت بالا البته این عقلانی هست که نمرده باشیم
53ترس ازنرفتن به بهشت یکم دارم5درصد
54 ترس ازروبرو باآدمهای ثروتمند نمیدونم این ازکجام اومد خودم میخوام ثروتمند باشم
55 ترس از واردنشدن به این ترسهام خودش برام اخرخط هستش یعنی نمیتونم قورت بدم اینو
56ترس ازمرده روهم دارم بااینکه خیلی دیدم خودام هم کمک کننده بودم به سوی قبرها امابازام یکم میترسم
57ترس از مرگ عزیزان
58ترس ازنه گفتن جاهایی که باید لازم باشه رو نمیتونم زیاد قدرتمند عمل کنم البته بعداز آشنای با استاد واستفاده کردن ازفایلها خیلی خوب شدم اما هنوزرفع نشده
59ترس از ارتباط برقرار کردن با آدمهای غریبه کلا فراریم انگار که میخوان منو بگیرن بفرستن به زندانهای کلمبیا
60ترس ازاون تغییری که خودم میخوام باشم البته خیلی کم 5درصد شخصیت بودا رو تغییر بودا رو اولین وآخرین هدف ام اینه که اون تغییره باشم اون
شخصیته رو میخوام اون چیزی که ازخودام انتظار دارم وبراش زنده ام فقط همین
61ترس ازبی پولی البته خیلی کم
62ترس اززود مردن خیلی کم
63ترس از شروع یه کارجدید البته خیلی خیلی کم
64ترس ازدعوا
65ترس ازمحکم جواب دادن به کسی
66ترس ازجواب منفی شنیدن
67ترس از مغرورشدن خودم
68ترس ازحرف مردم دیدگاه مردم نظر مردم گوش و چشم مردم که مارا جمع کرده یک جا مثل یک ماردورخودمون پیچدونه
69 ترس از اینکه مشتری یه چیزو بیاره پس بده
70ترس از تجربه نکردن چیزهای جدید
71ترس از ناراحت کردن یکی
72ترس ازرفتن به مغازه های باکلاس یافرروشگاه های باکلاس یا هرچیزی که باکلاس باشه مثلاً من اونجا نیستم تصمیم گیرنده جیب هایم هستند اون موقع
73ترس از خریدن لباسهای گرون قیمت کلا اون موقعا جیبهایم وارد عمل میشن
74ترس ازپدرم که فرعون بوده برام البته الان دیگه ندارم اما دیدم میگه بنویس اینم هست
75ترس ازفقر
76ترس از شهرداری
76ترس از فرزندان خودام هنوز ازدواج نکردم ترسهاش اومده که یه موقع گلویی منو نگیرن بگن برامون چکارکردی البته الان میدونم که من فقط مسئول سرنوشت خودم هستم تمام نه هیچ احدالناس دیگری ماادمها روح های جدا از هم هستیم که اومدیم تواین دنیا خودمونو تجربه کنیم کاملا خودمون آگاهانه وارد این جهان شدیم
77ترس از ضبط کردن صدای خودام نمیدونم بخندم یا گریه کنم
78ترس ازادمهای که عصبانی هستند البته خودم تواین قضیه بالاترینش بودم هزار به یک اما خداراهزاران مرتبه شکر که خیلی خیلی آروم تر شدم اما بی نهایت هم راه داره به اونیکه میخوام بشم
79ترس ازخراب شدن یک وسیله رودارم که یه موقع درست نشه
80ترس از آدمهای موزی که زیر خاک اند
81ترس ازکارگرداشتن که یه موقع دزدی نکنه خبر ندارم دزد افکارمنه اندیشه منه پندار منه کردار منه وجهان هم میگه بله حسین درست فکر میکنی کج فهمیدت مبارکه منم تورااجابت میکنم با همون چیزهای که پذیرفتنی حالا ببینیم کی ضرر میکنه این گوی این میدان
82ترس از زیاد خرج کردن
83ترس ازرفتن توی خونه فک و فامیل همشون از نداشتن اعتماد به نفس میاد وخودترس هم خیلیاهاش برمیگرده به عزت نفس مابقیش زاییده فکره که تولید میکنه فقط بیکارنمیمونه
84ترس از حقیقت گفتن خودت نسخه اصلی خودت
85 ترس از حقیقت خودم وفرارکردن ازآنها
86ترس ازناراحتیهای خودمو نتونستم غلبه کنم هنوز
87ترسیدن ازنرسیدنها
88ترس ازنیومدنها
89ترس از اتفاق نیافتها
90ترس ازبوجود نیومده ها
91ترس ازخلق نکردنها
92ترس توی حال خوب موندن قبل از آشنای با استاد
93ترس ازخودترس
94ترس از زیاد توی شادی بودن حال خوب بودن بزن و برقص بودن کلا حال خوب داشتن و ناخودآگاه ام هنوز باهاش مشکل داره انگار که یه موقع مثلاً اتفاق بد نیافته ضربه این شادیهارو بخورم اشک ام دراومد که چیو قبول کرده بودم
95ترس ازعبادتها
96 ترس از عبادت نکردنها
97ترس از خدا
98ترس باخدا نبودن
99ترس باخدا بودن
100ترس از اطاعت نکردن از خدا
101ترس از اطاعت کردن خدا
102ترس ازنماز خوندنها
103ترس ازنمارنخوندنها
104ترس از روز ه گرفتنها
105ترس ازروزه نگرفتنها
106ترس از نرسیدن بخدا
106ترس از پیدا نکردن خدا
107ترس از نشناختن خدا
108ترس ازدرست نفهمیدن خدا
109ترس ازدرک نکردن خدا
110ترس از نرسیدن به حقیقت جهان
110ترس ازراستگویی
111ترس ازصداقت داشتن
112ترس ازپاک بودنها
113ترس ازایمان نداشتن
114ترس ازتموم شدنها
115ترس از ایستادگی
116ترس ازفکرکردن زیاد یه موقع روانی نشم
117ترس ازشهامت داشتن
118ترس ازشجاعت داشتن
119ترس از ایستادن روحرف ام
120ترس ازعاقبت خودم
121ترس ازآخرت
122ترس ازروز حساب کتاب
123ترس ازقضاوت خودم باخودم
124ترس از پیدا نکردن خودم
125 ترس از قضاوت کردن دیگران
126ترس ازتاریکی
127ترس ازآرامش نداشتن
128ترس از اینکه نتونم خودمو راضی کنم
129ترس از نوشتن ترس ازخوندن
130ترس از تایید نشدن
130ترس ازخندیدن
131ترس ازرها شدن
132ترس ازرهایی
133ترس ازنمیدونم ها
ترس ازناآگاهی ها
134ترس ازشادبودن
135ترس ازنقشه کشیدنها
136ترس ازحیله ومکرها وافکارهای پلید
137ترس ازشیطان وفریب شیطان
138ترس از افکارمنفی ترس از قدرت دادن به افکارمنفی
139ترس ازبلن صحبت کردن
140ترس ازناشکری کردن
141ترس ازکارنکردن
142ترس ازتنها ماندن
143ترس ازعمل نکردن به قانون
144ترس ازعذاب شدن
145ترس ازخجالت
146ترس ازکمبود ایمان
147ترس ازکامل نشدن خودم
148ترس ازعقب نشینی
149ترس ازاحساس بد
150ترس از تغییر نکردن
151ترس ازمسئولیت قبول کردن
151ترس ازپذیریش
152ترس ازقبول کردن خودمو
153ترس ازقبول نکردن زندگیمو
سلام دوست عزیز
چقدر کامل تمام ترس هارونوشتی من اول که دیدم فایلو فکر کردم زیاد ترس ندارم ولی باخوندن کامنتت فهمیدم چقدر زیادن ترس هام چقدر من کار داره تا خودمو بشناسم شما مجردی ولی من که متاهلم یه ترس دیگم دارم اونم (خیانت)
خداروشکر هدایت شدم به این فایل استاد وکامنت شما دوست عزیزم من ترس ازنوشتن کامنتو داشتم وتا الان 2یا3تا بیشتر ننوشتم اونم صدبار پاک میکردم ومینوشتم ولی الان دلی نوشتم خداروشکر بااستاد آشنا شدم وهرروز منو باخودم بیشتر آشنا میکنه
استاد جونم عاشقتم
پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8
ترس و نگرانی
این فایل های آموزشی مباحثی است که در دوره ی کشف قوانین زندگی. استاد آموزش داده اند
درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیزم و تمام ساکنین این سایت بهشتی
.
سوال:
چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟
پترن هایی که استاد به آنها اشاره کردن را لیست وار اینجا نوشتم از قبیل اینکه..
بعنوان مثال ممکن است پاسخ فرد این باشد که:
من از طرد شدن در رابطه می ترسم
من از شکست خوردن می ترسم.
من از ناشناخته ها می ترسم
من از تنها ماندن می ترسم
من از انتقاد شنیدن می ترسم
من از تغییر می ترسم
وقتی داشتم خوب فکر میکردم و کامنت ها رو میخوندم و یا در عقل کل خواندم دوست عزیزی میگفت یکی از باورهای محدود کننده ی ذهنی اش این بود که میگفت با ازدواج کردن نمیتونم روی خودم بدرستی کار کنم در صورتی که خیلی هم دوست داشت ازدواج کند ولی در پس زمینه ی ضمیر ناخودآگاهش انگار یکجورایی ازدواج رو مانع تلاش های ذهنی اش میدونست.. در صورتی که بهترین الگو حی و حاضر در این سایت استاد عباسمنش و خانم شایسته هستند و همچنین زوج هایی رو در همین سایت میبینم که در کنار هم هستند و دارند با هم رشد میکنند و پیشرفت میکنند .. بعضی ها از تصمیم های بزرگ میترسند مثل مهاجرت و یا ازدواج . و یا تغییر در کسب و کار و شغل
بعضی ها از ازدواج میترسند
ازدواج خودش یک تغییر و یک تصمیم بزرگه یعنی دو نفر باید بتوانند لازم و ملزوم همدیگر باشند و همدیگر رو تکمیل کنند .و در مدار و هم فرکانس همدیگر باشند و از همدیگر عشق دریافت کنند
یک عالمه ترس ها و نگرانی ها وجود داره که بعد از نوشتن این کامنت باز هم میفهمم .. آخه هر وقت من کامنت مینویسم و ارسال میکنم انگار یکجورایی در مدار درک و آگاهی های بیشتری قرار میگیرم که بعد از نوشتن بخودم میگم عععععععع رویا کاش اینارو زودتر میفهمیدی توی کامنت هات مینوشتی همیشه همینطور یه!!!!
ولی اشکالی ندارد همینکه در مدار درک و آگاهی قرار میگیرم یعنی در مسیر درست هستم و اون موضوع جدید رو میام دوباره توی همین قسمت مینویسم و یا در دفترم و یا کیپ بوک گوشیم یاداشت میکنم
یک جمله ای رو که خیلی خوشم آمد رو اینجا مینویسم .. دوستی گفته بودند اون وقت ها که از قوانین آگاه نبودم، مسائل زندگیم رو به صورت مشکل میدیدم نه تضاد هایی برای پیشرفت
وقتی این جمله رو خوندم فوری پیش خودم گفتم. عجب جمله ی پر محتوایی فکرشو بکن هر محدودیت و ترمزی رو بشکل مشکل بهش نگاه نکنیم بلکه بشکل تضادی ببینیم که میخواد ما پیشرفت کنیم .. البته استاد عزیزمون بارها و بارها و هزاران بار به شکل های مختلف راجب تضادها صحبت کردند ولی بعضی وقت ها. یک جمله ای انگار توی ذهن میشینه مهم اینه که زاویه ی نگامون رو تغییر بدیم
خدایااا کمکم کن تا محدودیت ها وترمزهای مخفی که الگوهای تکرار شونده برام شده را در ذهنم شناسایی کنم . و بفکر ترمیم الگوهای تکرار شونده ی منفی ذهنم باشم
قبلنا بخاطر از دست دادن خیلی چیزها خیلی میترسیدم که برام اتفاق افتاد ..
ترس از بی پولی و ترس از از دست دادن خانه و زندگی و ترس از ورشکستگی و ترس از حرف مردم و دوستان و آشنایان که خیلی ضربه خوردم .. بخصوص از اطرافیان و نزدیکانم و یا دوست و آشناهایی که مدام از وضعیت و ورشکستگی هام مدام بصورت طعنه ازم سوال میکردند و بعدش با خنده های نیش دار بهم نگاه میکردند. البته بعد از آشنایی ام با استاد و این آگاهی ها تمام افراد سمی اطرافم را پاکسازی کردم و ازشون فاصله گرفتم و خدا رو شکر بقیه شون رو هم جهان خودش جمع و جورشون کرد ..
اینها چیزهایی بود که وقتی در مدار از دست دادن ها قرار گرفته بودم خیلی خیلی ترسیده بودم . شبانه روز خواب نداشتم .. هیچ آرامشی نداشتم . و آواره شده بودم .. هشت ماه منزل خواهرم زندگی کردم . البته بعد از سه چهار ماه با استاد آشنا شدم و کلا مسیرم تغییر کرد و بعد از هشت ماه ورق زندگی بنفع من برگشت و شرایط و اوضاع جوری رقم خورد که توانستم خانه ای اجاره کنم وسایل هامو از انباری های خانه ی همسایگان جمع و جور کنم و بلطف خدا مستقل بشم ..
البته این خانه اجاره کردن هم برام خیلی ترسناک بود و اصلا نمیتونستم تصمیم بگیرم چون فکر میکردم خونه خریدن یعنی خونه دار شدن و اجاره کردن خونه خیلی سخت تر هست کلا همه چی برام سخت بنظر میرسید
اصلا فکرشو نمیکردم که بتونم اجاره نشینی کنم خیلی میترسیدم چون اصلا هیچوقت اجاره نشینی نکرده بودم و بلدش نبودم .. ولی دخترم این کار رو انجام داد و از سایت دیوار براحتی خونه پیدا کرد و این کار رو انجام داد .. و این یکی از آن ترس ها و چالش های بزرگ زندگیم بود که از آن عبور کردم ولی بعد از چند سال هنوز وقتی بهش فکر میکنم غمگین میشم بخاطر اینکه سقف بالای سرمو بخاطر یک سری اشتباهات و دلسوزی های بیجا از دست داده بودم . هر چقدر هم بخودم انگیزه میدم و به قانون الخیر و فی ماوقع توجه میکنم ولی اصلا نمیتونستم بپذیرم . ولی آرام آرام با توجه به قانون تکامل پذیرفتم و پاسخ تمام آن چالش ها را دریافت کردم و فکرم تغییر کرد و بخودم میگفتم شاید اگر این اتفاقات رو تجربه نمیکردم با استاد عباسمنش هم آشنا نمیشدم و راه درست زیستن رو نمی آموختم توحید و خدای یگانه رو درک نمیکردم و به این آگاهی ها هدایت نمیشدم و یا تا آلان میخواستم با خرافات و باورهای مذهبی دست بگیریبان می بودم .. و اصلا خودم رو نمیشناختم و این خودشناسی رو درک نمیکردم .. و یا اصل مباحث هدایت رو درک نمیکردم .. یا نمیفهمیدم مدار چیع و یا فرکانس چی هست خلاصه یک عالمه باورهای اشتباه و مخرب و منفی و محدود کننده ام همراهم بود و با خودم یدک میکشیدم کلا اعتماد بنفسم را در همه ی زمینه های زندگیم از دست داده بودم
چالش دیگری که برام بوجود آمد ترس از از هم پاشیدگی خانوادگی بود .. بعد از فوت همسرم . تا دو سه سالی اوضاع همبستگی خانوادگی مون خوب بود ولی بعدش اختلافات شروع شد دخترم با پسرم سر یک سری مسایل اختلاف افتاد و بعدش قهر کرد و رفت پیش دوستاش و بعدش هم یواش یواش پسرم و عروسم و خانوادگی بهم ریخت و بعدش همینطوری این جدایی ها ادامه پیدا کرد . ولی بعد از آشناییم با استاد. شناخت و آگاهی از مباحث موفقیت و قانون جذب و مبحث فرکانس و مدارها و روابط درست و مناسب و عزت نفس و باورهای توحیدی و خداشناسی به آگاهی های زیادی هدایت شدم که کلا ترسم از خیلی چیزها ریخت و بقول استاد از تمام این درس های ترسناک زندگی عبور کردم و فهمیدم به هیچ چیزی بغیر از خداوند امیدوار نباشم .. روی هیچ کسی حسابی باز نکنم . به هیچکسی بجز خداوند اعتماد نکنم ..
ترس از بی پولی و مالی و ثروت .. از وقتی یاد گرفتم و فهمیدم اینکه باورهای من بوده که اون شرایط بدهکاری و غیره رو برای خودم رقم زده بودم و همیشه در ترس و نگرانی بسر میبردم …. خدا رو شکر استاد عزیزم دستگاه جی پی آس راهنماگر درونی ام رو فعال کرد و متوجه شدم که باید ذهنمو کنترل کنم و فقط به نکات مثبت توجه کنم به خواسته هام و وفور و فراوانی نعمت ها توجه کنم .. و دارم بطور مداوم ذهنمو کنترل میکنم و از وقتی شروع به ساختن باورهای ترمیم کننده و بهبود کننده در مبحث پول و ثروت رو درک کردم تقریبا بندرت پیش آمده که بی پول باشم .. البته این پروسه برای من چند سال بطور یو یو و سینوسی پیش رفت .. یعنی گاهی پول داشتم و وفق مرادم بود و گاهی کاملا کفگیر به ته دیگ میخورد و من همچنان منتظر سر ماه میموندم تا حقوقم برسه ولی الان شکر خدا برای مایحتاج زندگیم هیچوقت لنگ نشدم و همچنان وفور و فراوانی نعمت های خداوند از در و دیوار و از زمین و آسمان بطور مداوم در زندگیم جاریست که گاهی متعجب میشم از اینکه این نعمت ها از کجا اومده و همه چیز برام خیر و برکت پیدا کرده . در صورتی که من برای خرید یک نان سنگک لنگ بودم و حتی پول خرید اینترنت رو نداشتم ..ولی شکر خدا با کار کردن روی ذهن و افکار و باورهایم . در حال حاضر بهترین نعمت ها و برکت ها در زندگیم بوفور جاریع .. و مهمتر از همه نعمت شکرگذار بودن رو در تمام گوشه های زندگیم میبینم و قدردان نعمت هایم شدم
البته خدا رو شکر پول به اندازه ای که نیاز دارم برای اجاره بهاء و پول پیش خانه و تمدید قرارداد خانه و شارژ و خرج و مخارج زندگیم همیشه بطور مداوم وارد حسابم شده ولی فقط به اندازه ی مایحتاجم پول داشتم .. هنوز به اندازه ای که ( باید و شاید )که بتونم براحتی محصولات سایت رو بخرم و یا براحتی خرج کنم و رستوران و سفرهای دلبخواهم رو برم و غیره .فعلا کمی راه باقی مانده و مطمعن هستم که با پشتکار و تلاش ذهنی بیشتر بزودی این خواسته ام هم تحقق پیدا میکنه الهی آمین ..
در این قسمت میدونم یک باورهای محدود کننده ای دارم که ترمزهایی برام بوجود آورده که باید روی باورهای قدرتمند کننده ی ثروت سازم بیشتر کار کنم
ترس از تنها ماندن که قبلنا این ترسو داشتم ولی الان اصلن از تنها ماندن هیچ ترس و واهمه ای ندارم چون خداوند واقعی و اصلی رو بیشتر درک کردم و بیشتر از همیشه با تنهایی هام خوشحالم و میتونم روی خودم کار کنم و تنهایی رو خیلی دوست دارم خدا رو شکر میکنم که با هدایت های الهی خودم رو در آغوش خداوند سپردم و فهمیدم که من اصلا تنها نیستم ..
ترس های من خیلی زیاد بودند و همیشه برای آینده ای که هنوز نیامده بود نگران بودم و یا با خاطرات نامناسب گذشته خودمو سرزنش میکردم و هیچوقت آرامش نداشتم و تمام لحظات خوب و خوش اکنونم رو هم از دست میدادم ولی الان بیشتر از همیشه سعی میکنم با لحظات اکنونم بیشتر لذت ببرم و فرصت هامو غنیمت بشماریم و شاد باشم ..
چندتا از باورهای قدرتمندی را که همیشه برای خودم تکرار میکنم را اینجا برای یادآوری خودم مینویسم
خدایااا شکرت
ساختن باورهای مناسب وقت میخواد انرژی میخواد تعهد میخواد ..
ومن دارم انجامش میدم ..
خدایااا شکرت که با رهنمودهای واضح و مشخص هدایتم میکنی تا بفهمم چه باید بکنم
خدایاا شکرت من در برابر خیر و صلاحم بیدار و هشیارم و هرگز هیچ فرصت خوب و مناسبی رو از دست نمیدهم
خدایا تمام جنبه های زندگی من نیاز به ترمیم و بهبودی کامل و با کیفیت و معجزه های الهی تو را دارد پس با معجزاتت بی نیازم کن و من را در جهت رسیدن به خواسته ها و آرزوها و رویاهایم هدایتم کن
خدایااا کمکم کن که بتونم بیشتر از همیشه در این قسمت فعالیت و تلاش ذهنی داشته باشم تا بتونم الگوهای تکرار شونده ی منفی و مخربی که سالیان سال با من همراه بوده را شناسایی و در ادامه ی مسیرم بنفع خودم تغییرشون بدم الهی آمین
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت. و نعمت و برکت می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم و دوستان ارزشمندم
ترسها واقعیت نیستند بلکه توهماتی هستند که از دیگران و کلا از ورودیها گرفتیم.
مسئله من فعلا حرف مردم و شکست است.در مورد شکست هم خیلی کم شده و نزدیک به فتح شدن است.
در مورد حرف مردم هم در چند مورد خاص مونده که به امید خدا با کار کردن روی عزت نفس و مخصوصا جلسه 4 دوره لیاقت حذف میشه.
اینکه روی محور منفی ها زندگی میکنیم دلیلش ندیدن محور مثبت هاست،دلیلش تمرکز بر شیطان و ورودیهای شیطانه.
بالعکس میتونیم تمرکز کنیم به خدا،به فراوانی،به قدرت به قوت،به لیاقت و ارزش و میوه های اون رو بچینیم.
ترس ها میوه درخت شیطانه و هر کس با خدا باشه
لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
اصلا فکر نمیکنم راحت باشه ولی شدنیه،تکامل داره ولی شدنیه.
بودن و ماندن و حرکت کردن در جهت محور مثبتها ما رو به سمت نور میبره جایی که اینقدر آگاهی هست که تاریکی نیست .
یادمون باشه خدا دوست داره ما اولیا اش بشیم
الا اولیا لله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
به نام خالقم
سلام به دوستان
واقعا ترس چه ها که نمیکنه یه شیر رو مثل موش میکنه و شجاعت یه موش رو مثل شیر درنده میکنه .
اعترافش سخته که بگم چقدر باج دادم و میدم توی زندگیم به ترس هام و حتا الان اشکال رو میدونم بازم حرکت خاصی نمیکنم و هنوزم ایمان که ندارم هیچ .بلکه شرک قوی توی وجودم دارم.
چندتا از ترس هام رو مینویسم
1- ترس از تمام شدن :
در مورد خرید بعضی چیزها میگم بیشتر بخرم که مثل این دیگه نیست و یا تمام میشه و توجه کردم حتا خودکار زیاد میخرم که نکنه تموم بشه و از این مدل تو بازار نیاد یا گرون بشه
2-ترس از جلو رفتن و صحبت با دختر :
اینقدر این ترس در من شدیده که دیروز یه چالش کوچک گذاشتم که خب برم تو شبکه های اجتماعی با دختر دوست بشم اما نفسم داشت بند میومد و خفه میشدم و حالم بد شد و یه زمانی یادم اومد که پشت هم به فاصله چندسال دوتا شکست عشقی خورم و توی ذهنم ارتباط با دختر برام رنج شد و دیگه نخواستم اسیر باشم چون ذهنم دوست داشتن رو مساوی زنجیر میبینه
3- ترس از حرف مردم :
با اینکه ادم خوبی هستم ولی توی زندگیم به واسطه یه اشتباه کوچک کلی پشتم حرف در اومد ولی اعتنا نکردم اما ردپاش رو میبینم که هنوزم توی وجودم ترسی هست که کسی ازم در موردش سوال بپرسه یا بحث کنه چکار کنم
4- ترس از شکست و موفق نشدن :
اومدم و متوجه شدم که من همراه ترس از شکست ،ترس از بی پولی و شکست خوردن دارم اما واقعیتش اینه که من از مرگ و بی پولی یا شکست ترسی ندارم اما از انتقاد خانوادم.از منت گذاشتن. از سرزنش شدن و از اذیت شدن اونا ترس دارم که این باعث این ترس های دیگه شده . یعنی من اون ترس های بالا برام مهم نیست اما حرف مردم و خانواده خصوصا خانواده مهمه که نشون میده در دلش چقدر وابستگی و عزت نفس داغونی دارم
5-ترس از گذشته خودم :
این ترس باعث شده که لذت زندگی رو از دست بدم و خیلی جاها نرم که اشناست یا بزرگترینش که نتونستم خودم رو بپذیرم و کاری رو نخوام شروع کنم که موفق بشم
نتیجه همه این نوشته ها میشه بزرگترین ترس من که حرف مردم هست حالا این ترس از حرف مردم خانواده . دوستان . اشنایان و … باشه . و دلیل اصلی وابستگی به حرف های بقیه و عزت نفس ضعیف و عدم ارزشمندی و در کل شرکی هست که از دیگران دارم و ارزشمندی رو وصل کردم به مردم
شاد باشید
سلام جناب سعید در مورد تمام مواد شما مخصوصا مورد پنجم eft خیلی کمک کننده هستش من خودم دوره میرم با دوره لیاقت و عزت نفس استاد دارم ترکیبش می کنم خیلی عالیه من خودم گذشته تلخی ندارم ک ازش بترسم یا باهاش مشکل داشته باشم اما چون ب عمد کاری کردم همکارم ک خیلی اذیتم می کرد اخراج بشه با وجود نیاز شدید مالی همیشه یاد گذشته می افتادم خیلی حالم بد میشد با وجودی که حرف استاد رو مدام تکرار می کردم ک ما هیچ نقشی روی زندگی دیگران نداریم اما برام این خاطره کمرنگ نمیشد با ای اف تی یا ضربات زدن خاطره کمرنگ شد دیگه احساسی بهش نداشتم بعد با همین روشی ک گفتم صحبتهای استاد در مورد عدم تاثبرگذاری ما روی دیگران ک باعث احساس گناه میشه رو مدام ای اف تی می زدم بنظرم ترکیب عالی هستش ای اف تی معتبر فقط فروغمنده کانال رایگان داره حتمن گوشش کنید من چون استاد کوش میدادم باعث شد قشنگتر درکش کنم
چون باید روی حرف مردم کار کنید خاطره هایی ک باعث شده بفهمید مردم مهمن حالا یا خاطره س یا حرفیه که از اطرافیان شنیدید یا جایی دیدین برای من ک تاثیر گذار بوده در کنارش من شش ماهه دارم تمرینی مثل اگهی بازرگانی دوره عزت نفس انجام میدم
تمرینی انجام میدم برای بی اهمیت شدن حرف مردم بشدت سختمه اما مجبورم میرم لباس میبرم جاهای مختلف مثل تورها چون بشدت حرف مردم نوع دید مردم بهم برام مهمه نگن بدبخت بیچاره س ،دستفروشه و… شش ماهه هنوز توش اوکی نشدم شمام واسه خودتون تمرین بسازید
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان و
دوستان خوبم
قسمت هشتم از الگوهای تکرار شونده ،ترس
از چه چیزهایی میترسیم
1)از شکست خوردن میترسم
2)از موفقیت هم میترسم چون وقتی موفق میشوم
کلی توجه جلب میکنم و از اینکه نتوانم موفق بمانم بیشتر میترسم
3)از اینکه تایید نگیرم میترسم
4)از طرد شدن و تحقیر شدن در روابط میترسم
5)از تنهایی و سکوت میترسم
6)از اینکه شب تنها بخوابم میترسم
7)از حشرات سوسک ،مامولک وموش میترسم
8)از بیمار شدن وحشتناک میترسم
9)از پیری و چروک شدن و موی سفید میترسم
10)از اینکه کسب و کاری را شروع کنم میترسم
11)از اینکه مشتری نداشته باشم میترسم
12)از حرف مردم میترسم
13)از بی خوابی و افسردگی میترسم
14)از افراد معتادو از اعتیاد میترسم ، ازاعتیاد به داروها میترسم
15)از چک آپ سلامتی میترسم که سالم نباشم
16)از اینکه عزیزانم رو از دست بدم شدیداً میترسم
17)از کچلی میترسم
18)از چاقی مفرط و لاغری مفرط میترسم
19)از انتقاد و تحقیر و مسخره شدن میترسم
20)از فیلم های بزن وبکش و خون آشامی و زامبی میترسم
21)از اینکه گم بشم و تنهایی در جنگل وکوه میترسم
22)از اینکه مولد نباشم وناتوان و محتاج کمک بقیه باشم میترسم
23)از فقر و بی پولی به شدت میترسم
24)از اینکه به خواسته ها و آرزوها یم نرسم و بمیرم میترسم
25)از اینکه تنهایی با تاکسی خارج شهر برم میترسم
26)از اینکه همسرم بمیره و مسولیت بچه ها و
زندگی با من باشه میترسم
27)از دعوا و فحاشی و کتک کاری به شدت میترسم
28)از اینکه با اینهمه شرک و ترس و بی ایمانی
بمیرم خیلی خیلی خیلی میترسم
سلام شهناز عزیز
همه انسانها مادر زادی ترسی نداشتند .
این ترسها افکاری هستند که تو ناخودآگاه ما نقش بسته اند و واقعی نیستند.
هر چه روی دوره عزت نفس و دوره لیاقت کار کنیم ترسها کوچیک وکوچیکتر میشن و حتما برای شما هم همینطور بوده.
جلسه 4 دوره لیاقت میتونه تمام ترسها رو آب کنه از بین ببره
من خودم هر چی دنبال موضوع جلسه 4 لیاقت گشتم ترسهام کمتر شده و امیدوارم به از بین رفتن تمام ترسها
از تو میخواهم تمرکز کنی روی جلسه 4 و نتیجه رو برای من هم بنویسید.