پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-01 06:29:012024-08-04 11:28:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام ووقت به خیر خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:
اول از همه تشکر خیلی زیاد دارم از استاد گرامی که با فایلهای سریالی الگوهای تکرارشونده ،دارند بهمون کمک میکنن که به خودشناسی برسیم.
یعنی این مجموعه خودش یه دوره بی نظیر هست که رایگان در اختیارمون قرار دادند و به خاطرش خیلی سپاسگزار استاد هستم.
الگوهای تکراری هدف:
منم زندگیم به دو بخش تقسیم میشه ،بخشی که با استاد آشنایی نداشتم و بخشی که آشنا شدم.
در سالهایی که آشنایی نداشتم ،به صورت کاملا مرموز برای خودم آرزوهایی داشتم ،مثل: یادگیری زبان،خانه خوب داشتن ویادگرفتن نرم افزارهای گرافیکی و کلا ثروت داشتن.و حتی از به زبون آوردنشون هم میترسیدم .
یعنی در تمام ارزوهام ،اول و اخرش به این نتیجه میرسیدم که من با این خانواده و با این شهر که به جایی نمیرسم.پس کلا بی خیال میشدم و درگیر روزمرگی بودم.
اما بعداز آشنایی با استاد،ودر طی تکامل خود بعداز سالها،تازه با مفهوم هدفگذاری و رسیدن به اون رو درک میکنم.
همینکه ما خالق تمام شرایط خودمون هستیم،خوب این جمله رو من اوایل که وارد سایت میشدم هم بارها میشنیدم و کلا بگم فایلها رو هم جسته و گریخته نگاه میکردم و کامنت که اصلا نمیزاشتم.
خوب نتیجه اش این بود که با اولین تضاد ،دوباره برمیگشتم به همون حالت قبلی .
یعنی هر وقت حالم خوب بود فایلی گوش میدادم و هروقت به چالش می افتادم دیگه کلا منکر همه چیز میشدم.
و برای هدفگذاری هم همینطور بود ،یعنی میگفتم حالا من این موارد مثل یادگیری زبان،رانندگی،ماشین و خونه خریدن و یادگیری کلی نرم افزار رو میخوام.
ولی با اولین چالش،مثل اینکه اصلا همسرم منو همراهی نکنه و تایید نکنه ،یا اینکه مثلا ایشون حالش خوب نباشه و درگیر یه مسئله ای میشد،دیگه بلکل اهداف خودم رو کنار میزاشتم تا مسئله همسرم حل بشه و باید کمکش میکردم.یعنی نقش حامی من خیلی پررنگ بوده است.یا اینکه یع کوچولو داشتم توی مسیر اهدافم میرفتم مثلا خواهرم با بچه اش مشکل پیدا میکرد ،دیگه من باید نقش مشاور رو براش اجرا میکردم،اونم در حالی بوده که نقش حامی بودن برای همسرم ونقش مشاور برای خواهرم فقط و فقط بهم انرژی منفی میداد و خودم رو از اهدافم دورمیکرد.
فکر میکنم مغز من برنامه ریزی شده بود که فقط به همین کارهای روتین بپردازه و حالا اهداف فقط روی کاغذ بمونه ،یعنی تا حدود زیادی هم فکر میکردن با این شرایط من که به اهدافم نمیرسم پس زیاد پیگیر اهدافم نباشه.
و اینکه خودم رو لایق نمیدونستم،یعنی میگفتم حالا همه از خودم مهمترن ،یا اینکه من حالا باید به فلانی کمک کنم.
کلا تایید نشدن توسط دیگران،عدم اصولی برنامه ریزی برای اهداف ،عدم احساس لیاقت و… .
باعث شده بود یا به اهدافم برسم اون نتیجه دلخواه رو نگیرم،یا اینکه اصلا وسط کار،کار رو رارها کنم.
حالا خیلی خیلی جدی تر میگیرم که روی باورهام کارکنم.و هر چیزی که پیش میاد دیگه خیلی زود از کوره در نمیرم و یه نگاه به باورهام میکنم.
سلام و درود فراوان بر استاد عزیز
من خودم خیلی پیش میاد با تلاش فراوان بر هدفم نمیرسم ویکی از مهمترین دلایل آن این است که به قول استاد در جلسه 4قانون آفرینش تلاش جسمی ام با تلاش ذهنی ام هم خوانی ندارد،وچونکه در ذهنم باور ندارم به آن موفقیت وهدف میرسم هرچه که بیشتر تلاش میکنم آن هدف از من دورتر میشود و واقعا خودم باور دارم که نمیشود ولی تلاشم را میکنم
و نتیجه هم که مشخص است…
از دیگر علت های نرسیدن به اهداف صحبت کردن درباره ای اهدافتان با انسان های نامناسب است به چند دلیل میتواند صحبت کردن درباره اهدافمان با انسان های ناسالم ضرر آفرین باشد…
دلیل اول آنها با مسخره کردن و تحقیر کردن ما سعی میکنند که اعتماد به نفس ما در آن موضوع را کاهش دهند
دلیل دوم این افراد سعی میکنند هدفمان را برای ما پست وزشت کنند مثلاً اگر هدف ما مهاجرت به یک کشور پیشرفته است سعی میکنند با بد وبیراه گفتن به آن کشور وگفتن اتفاقات ناجالب آن کشور هدف ما را زشت کرده و در ضمیر ناخودآگاه ما تأثیرات منفی بگذارند ویا اگر هدف ما لاغر شدن باشد با گفتن ضررهای لاغری ما را از هدفمان منصرف کنند…
دلیل سوم سعی میکنند که برنامه هایی مثله مسافرت و دورهمی های ناسالم ترتیب دهند و تمرکزمان را از هدفمان برداشته و بر موضوعات دیگر ببرند…
همان صحبتی که استاد در دوره هایشان میگویند که درباره مباحث این دوره با کسی صحبت نکنید به نظر من درباره اهدافمان هم صدق میکند… با آرزوی اینکه هرکس این کامنت را میخوانند به تمام اهدافش برسد…
به نام خدا.
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان و عزیزان.
استاد ممنون که فایل میزارید
دلیل اینکه به هدف هایی که انتخاب نکردم نمیرسم؟؟
دلیل اینکه به استقلال مالی نمیرسم یا اون شرایط دلخواه که میخواهم نمیرسم چیه؟؟
یه دلیل اینکه من میخواهم مبلغی پول رو کنار بزارم هربار ولی شرایط به گونه ای پیش میره که مجبور میشم اون مبلغ رو استفاده کنم و حسابم خالی بشه مثل مهمون اومدن یا مریض شدن بچه هام یا خراب شدن وسیله یا به هرشکل مجبور میشم اون مبلغ رو خرج کنم و نتونم مبلغی رو کنار بزارم.
نمیدونم دلیل اینکه به استقلال مالی نمیرسم دقیقا چیه؟؟
میدونم باورهام مشکل دارن.
احساس میکنم مشکل مالی ام حل بشه یا برای پول کار نکنم یا اینکه همش زور نزنم برای اینکه مشکل مالی نداشته باشم کلی از مسائل دیگه ام باهاش حل بشه.
میام بگم الان شرایط اقتصادی جوری هستش که همه به مشکل مالی خوردن ولی افرادی رو میبینم که واقعا خیلی خوب وراحت زندگی میکنن پس چرا برای اونا شرایط سخت نیست؟
مشکل فقط باورهام هستش باور کمبود باور عدم لیاقت و نداشتن احساس خوب و کلی باور دیگه
هدف دیگه ام اینکه میخواهم غذا کم تر بخورم و سبک تر و سرحال تر باشم ولی با دیدن غذای خوشمزه یا مهمونی رفتن یا شرایطی قرار گرفتن مجبور میشم یا طبق عادت زیاد تر بخورم.
یا هدف دیگه اینکه کم تر عصبانی بشم ولی شرایط دست به دست میده و باعث میشه که من زود عصبانی بشم
یا روی سایتم کار کنم ولی هر بار نمیشه و کاری پیش میاد و به تعویق میافته.
ب خدای مهربان !
سلام ب استادعزیزم ومریم جان!
درمورد سوالی ک فرمودید اینکه چ اهدافی هرسال انتخاب میکنید وب آنهانمیرسید و چ دلایلی باعث میشه ب آنهانرسید؟ 1 بارها باهار تلاش کردم آرامش داشته باشم ب هیچ چیز جز آرامش فکرنکنم ی مدتی تمام تمرینات مربوط ب آرامش انجام میدم یعنی خوب پیش میرم بعددوباره میریزم بهم دلیلش هم افکار منفی مثل ترس احساس گناه فکرکردن ب آینده وو.. 2هدف بعدیم شعل معلمی بودک باوجودتلاش زیاد ادامه تحصیل رفتن ب دانشگاه دررشته تربیت بدنی نتوستم ب این هدفم برسم افکارمحدودکننده اینکه تو چی میخوای ب بچه ها آموزش بدی دس کم گرفتن خودم ولایق ندونستن وباخوددرصلح نبودن باعث شد فاصله بگیرم رویاهام ونرسم ب این هدفم 3هدف بعدی رابطه ای ک توش وابستگی نباشه هرموقع من برنامه میریزم ک وابسته نباشم آزاد رها باشم نمیشه ی مدت کوتاه انجام میدم ولی باز افکارمنفی مثل زنم و ب مرد نیازدارم باید باشه تابتونم اززندگی لدت ببرم فقط باید بامن باشه ب من محبت کنه برای من همه کاری انجام بده شادم کنه ووودرحالیکه هیچ کس مسئول شادکردن خوشبختی آرامش من نیس ومن خالق زندگی خودم هستم من مسئول شادی آرامش خودم هستم ن کس دیگه ..4هدف بعدی گرفتن باغ بزرگ سرسبز و ی خونه باغ زیبا همراه استخر است فعلا بهشون نرسیدم البته باغ خریدم ولی باغ سرسبزی نیس فعلا ولی خداروشکرکنم اونم خریدم ولی باچیزی گ توذهنم فاصله دارم ک فعلا افکار محدودکننده مثل نداشتن لیاقت ،کمبودپول ،بدست آوردن این چیزا سخته بایدخیلی تلاش کنم ترس ازپیشرفت ،
5_هدف بعدی داشتن ماشین برای خودم هست ک تصمیم گرفتم بخرم همه چی جور بود ولی نشدبخرم بازم ی سری موانعی مثل ترس وحرفای همسرم ک ازماشین من استفاده کن ماشین جدا میخوای چیکار کجامیخوای بزای جاکمه پارکینگ برای ی ماشین هست اگ ماشین بخری ضررمیکنی فلان بهمان نشد ماشین بخرم خیلی هدف ها هست ک ب بعضیاشون امسال رسیدم گرفتن مدرک تزریقات سالها بود از آمپول سروم زدن میترسیدم گفتم باید پارو ترسم بزارم برم آموزش ببینم هم ترسم میریزه هم میتونم تزریقات انجام بدم ک خداروشکر تونستم این کارانجام بدم ،بافتن تابلو فرش هدف بعدیم بود گ شکر خدااونم انجام دادم واقعا لدت بخش برام وقتی گلهای قالی میبینم ک چ چیزی خلق کردم احساس فوق العاده ای بهم دس میده همین چیزا بهم انگیزه میده برای هدفای بعدیم ک امیدوارم ب کمک خداوند ب تمام اهدافم برسم ..از استاد عزیزم ومریم جانم بی نهایت سپاسگزارم .
سلام
اولش همه اون هدفایی که بهشون نرسیدم به ذهنم رسید، ولی حالا که دارم می نویسم می بینم همیشه به یه سری اهداف رسیدم،یا بخشی از مسیر رو طی کردم، اما از اون اهداف برای رسیدن به اهداف دیگه قدرت نمی گیرم و سپاسگزار اون مقدار از مسیر که طی کردم نیستم، از مسیر لذت نمیبرم و نتیجه گرا هستم، وگرنه همین نتایج به زعم من کوچیک یه زمانی برام رویا بوده و خیلیا آرزوشو دارن.
ترمزایی که برای نرسیدن به اهدافم دارم:
کمالگرایی، فک می کنم باید بهترین باشم تا شروع کنم. یا صفر یا صد.
هنوز زوده، فرصت هست، بعدا…
پول ندارم، باید همه مشکلات مالیم رفع بشه بعد شروع کنم
درآمدم از کاریه که هیچ ربطی به اهداف و علایقم نداره، در کل انرژی و تمرکزی رو هدفم ندارم.
دودلی، یکی از مشکلات اساسیم اینه که همیشه تردید دارم که نکنه این نباشه، حتی در مورد علاقم که باید دقیقا از چه مسیری برم خیلی دو دلی دارم وگرنه تواناییش رو دارم و علاقم رو پیدا کردم.
درود بر استاد همه دوستان عزیزم
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
همین ک ب هدف فکر میکنم هدف های مالی برام بولد میشن و نرسیدن ب آن ها
همیشه وقتی کاری جدید رو شروع میکنم اولش بسیار انگیزه دارم و میگم من تو این کار ب یاری خدا میترکونم و همیشه هم اوایل کار عالی پیش میره جوری ک نتایج برای خودم عادی بوده اما بعدا دیدم ک با گفته افراد چقدر شگفت انگیز بوده در اول نتایجم
اما همین ک پیش میرفتم همه جی نابود میشده در واقع تو مسیر بودم اما با کوچکترین تضاد فکر میکردم وار مدار عذاب الهی شدم و خداوند دیگر نمیخاد مم موفق و ثروتمند بشم همون خدایی ک طبق درخواست مک کاری عالی ک کلی آدم موفق درونش بوده سر راهم میگذاشت و من این خدارو قضاوت میکردم در واقع این شیطان بود ک از ضعیف بودن من استفاده میکرد از عدم شناخت خداوند
اینجاست ک خداوند میگه که ما شمارو برای بندگی آفریدیم شما فقط بندگی کنین بقیش با منه
بندگی گردن یعنی خدا رو درست شناختن یعنی باورهای درست در مورد خدا داشتن بندگی کردن یعنی این ک خداوند میخاد اون جیزی رو ک من میخام و تضادها صرفا موهبت الهی هستن تا من خواسته هامو بفهمم و خداوند اجابت کنه منو بندگی کردن یعنی این بدونیم خداوند سیستمی رفتار میکنه و برای هیچ کس تفاوت نمی گذارد چ مسیحی باشی چ مسلمان چ شیطان پرست
در واقع ماییم ک ب بندگی خداوند نیازمندیم برای رشد و موفقیت و خداوند بی نیاز از ماست نی نیاز از اون نماز
منم ک فقیرم ب خیری ک از اون ب من برسه اون معدن خیرهاست اون همه خوبی هاست منم ب خیر اون نیاز دارم منم نیازمند و اونه بی نیاز
ب لطف خدا ک ب استا و سایت هدایت شدم در کسب و کار قبلیم علیرغم تمام شکست های قبلی همه چی مثل مشتری ها و درآمد در حال رشد بود فقط رشد
این یعنی من دارم بیشتر و بیشتر میفهمم ک همه چی خیره همه چی در حال بهتر شدنه اگر یگ روز مشتری نداشتم بد نمیدونستم بلکه اون هم برام رشد بود و حالمو بد نمی کردم خودم بودم ک ب خودم ظلم میکردم وگرنه خداوند همیشه برای من رشد تصاعدی میخاستم و میخاد خودم باید ظرف خودم رو بالاتر ببرم وگرنه خداوند بیشتز از خودم دوست داره ک ثروتمند باشم
در شغلهای قبلیم مقایسه کردن با دیگران هم مانع رشد بود من فقط باید نگاهم ب خودم باشه و نتیجه ها در کوتاه مدت کمتر ارزش داره و بلند مدته ک نشون میده چ گسی لایق بوده و در مسیر بوده
ب حرف دیگران هم اهمیت دادن پاشه آشیل بوده هنوز هم جای کار دارم من هنوز این قدر قوی نشدم ک بخام کارهایی ک میکنم رو ب دیگران توضیح بدم و نظر اونا برام مهم نباشه باید بیشتر سرم تو کار خودم باشه و وقتی رشد کردم و شیطان دیگه نتونست حمله کنه اونوقته ک خیلی قوی شدم چون نتایج برام روشنه
بنام او که دانا و تواناست.
استاد جانم سلام
دوستان همفرکانسی سلام
کامنت من ممکنه مشکل خیلیا باشه
درسته خیلی کار و جهاد اکبر می طلبه اما عبرت آموزه و به درد بچه ها میخوره…
استاد جانم در مورد دُر و گوهر هایی که در این فایل از دهان مبارکتون به زبان جاری کردین باید بگم
الان که فکرشو می کنم می بینم من این الگوی تکرار شونده رو درست از وقتی که از مقطع دبیرستان بالاتر رفتم ،توی روابطم با دوستان و یا حتی جنس مخالفم داشتم و دوستی ها و ارتباطات بی ثباتی رو تجربه کردم…
حتی دوستی هایی شکل گرفته بود که برای همدیگه رگ میذاشتیم اما همون ها زودتر از بقیه ی دوستی ها از هم می پاشید.
الان که 45 سال دارم،تازه دارم از خودم میپرسم که چرا من هیچ دوستی ندارم؟یا اگرم دارم همه مال مقطع دبستان و راهنماییم هستن؟
چرا با هیچ کارفرمایی من آبم تو یه جوی نمی ره؟
چرا دوستی های قبل از دوره ی دبیرستانم انقدر ناب و شیرین بوده که هنوز باهاشون دورادور در ارتباطم؟
حتما یه ارتباطی هست.
حتما قبل از دوره ی دبیرستان هنوز انقدر باورهای محدود کننده و کمال گرایی در من ریشه نکرده بوده چون در اون جنس از ارتباطاتم قبل از دوره ی دبیرستان اصلا سخت نمی گرفتم ؛کمالگرا نبودم؛آدما رو فقط به خاطر همراهیشون میخاستم اینکه کنارم باشن و پایه ی شیطونیام باشن و بس؛
اما بعد از اون چی؟
بعد از اون بیشتر دنبال این بودم که یه نفعی از آدما بهم برسه.
یا برام یه کاری انجام بدن.
یا بخاطرکمال گرایی م انقدر به معایبشون توجه میکردم که خیلی زود باهاشون به اختلاف و سپس قطع رابطه میخوردم.
یا به دلیل اینکه بیش از حد سفره ی دلمو پیششون پهن می کردم ،اونا با من قطع ارتباط می کردن…
هر جا هر دوستی رو بدون داشتن حس معامله برگزیدم اون دوستی پایدار موند اما الان همونم بیرنگ شده…
در مورد کار و شغل :
با هر کارفرمایی کارکردم اولش مثل بولدوزر کار کردم و هزارمو برا طرف گذاشتم حتی کارهایی که خارج از وظایفم بود انجام میدادم زورکیاااا.
ای خدااا.
نگم براتون که با هر ترفندی که بود باهاشون ارتباط خانوادگی می گرفتم….
وااای خدا
خودمو نخود هر آشی میکردم.
حتی کارای خانوادگی و مهمونی های کارفرماهامو که بازم در حیطه ی وظایف کاری من نبود انجام میدادم با جون و دلااااا…
نمیدونم شاید کمک کردنو دوست داشتم…
حتی گاهی اوقات دوروبری های کارفرماهام بهم شک میکردن.
علنا می گفتن مگه میشه یه آدم انقدر خوب باشه؟
انقدر فعال و کوشا باشه؟
می گفتن این حتما اومده که بیزنس تو رو از چنگت در بیاره…
و کم کم لطف تبدیل به وظیفه میشد
و اگر یک روز مثلا بجای هزارم ،صدمو براشون میذاشتم ،بهشون برمیخورد…و من رفته رفته از اون کارفرما و شغل زده میشدم…
و کارفرمایی که تا دیروز برام حکم قدیس رو داشت میشد ابلیس برام…
برای همین مدتیه که میگم فقط باید کسبو کار خودمو راه بندازم چون اینجوری هیچ کارفرمای قدرنشناس و ناسپاسی نیست که باهاش به تنش بخورم و بعدم ترک کار کنم.
ترک کار کردنهامم در تمااام موارد اینطوری بوده که یهو بیخبر ول می کنم میرم و دست طرفو میذارم تو پوست گردو.
خیییلی عزت سرِ کارفرمام بذارم بعد از ترک کار ،یه پیامک نارضایتی میفرستمو تمااام.
طولانی ترین عمر کاریی که برای کارفرما داشتم یکسال و شش ماه بوده…
یه بار یه کارفرما بهم گفت خوب چرا مثل آدمای بزدل از موقعیت فرار میکنی درست وایسا توضیح بده بعد برو.
قهر کردنام هم با بعضی از فامیل همینجوریه
بهو بدون هیچ توضیحی قهر میکنم .
خیلی رنج آوره برام.
این چه اخلاقیه آخه من دارم؟
مادرمم درست همینجوریه
و من فکر میکنم من از ایشون اصلا این الگو رو گرفتم و بدون اینکه متوجه باشم و نقشی درش داشته باشم بهم القاشده
این الگو در مورد روابط دهها بار تکرار شده در زندگیم
در فرصت های شغلیی که بعضیاش واقعا عالی بوده
بعضیاش نه.
تمااام مشکل من برای اینکه سر هیچ کاری بند نمیشم همینه.
و این دیگه داره منو رنج میده.
دلم دوستی های سالم و پایدار میخاد.
دلم تعامل های قشنگ و خاطره انگیز میخاد.
این چرایی هایی که گفتم برام علامت سواله.
تمرین رو انجام میدم استاد جان و ضعف هام رو بیرون میکشم
چون بند بند وجودم میخاد که این تغییر بنیادین صورت بگیره.
اگر دوستان عزیزم تجربه ی این چنینی داشتند و خودشون رو تغییر دادن لطفا تجربشون رو بمن هم بگن.
کسانی هم که میتونن راهنمایی کنند لطفا دریغ نکنند .
ممنونم.
عاشقتونم
بعد از انجام تمارین،
این کامنت ادامه دارد
سلام هستی جان
چقدر تک به تک کلمات کامنت رو دوست داشتم وانگاری از زبون من بود اون بخشایشی که گفتی سرخیو کاری بندنمیشی که واسه کارفرمایان هزترتاکار کردی که حتی سوبرداشت شده ازین رفتارت که تو فک میکردی انجام وظیفه بوده که بدون هیچ توضیحی مثل بزدل ها فرار میکردیم و هیچ توضیحی نمیدادیم من دقیقا تموم این عادات بد رو دارم و چقدر به یاد آوردن این لایه از شخصیتم در نامه برام ولی میدونم که هستم
منم مدتهاست دست دارم درمانی کنم اما نمیدونم چطور من این ضعف هارو پیداکردم و خیلی مشتاقم که درمانش کنم امیدوارم بتونیم به آرامش برسیم
الگوهای تکرار شونده قسمت 9 : هدف
چه هدفی هست که هربار انتخاب میکنی به آن نمیرسی ؟؟؟
پاسخ :
1.رسیدن به سلامتی جسمانی
2.مربی رقص شدن
3.پول ساختن از علاقه ام
چه دلیلی باعث میشه به هدفتون نرسید؟
1.رسیدن به سلامتی جسمانی
ترس از تغییر
من واقعا از اینکه بخوام تو شیوه تغذیه ام تغییر ایجاد کنم میترسم و خب همین باعث شد تو دوره سلامتی ام نرم
کمال گرایی : هیچ قدمی نمیخواستم بردارم و هی سریع میخواستم لاغر بشم
2.مربی رقص شدن و پول ساختن از علاقه
هربار به یک دلیلی این هدف من به تعویق افتاد تا اینکه انقدر ازش خسته شدم اصلا بیخیال شدمش به مدت اما باز با همه وجود میخوامش و خب عشق و علاقه ام نمیزاره بیخیال بشمش
1 شرایط جسمانی خوبی ندارم اصلا
2 شاگرد نمیتونستم بگیرم
3هر ایده ای داشتم تست کردم و به در بسته خوردم
4واسم اینکه هم عشق و حال کرد هم پول ساخت غیر ممکن بود
5 ترس از موقیعت جدید اینکه نتونم زندگیم رو با این روتین آداپت کنم
خدایا شکرت. (◍•ᴗ•◍)
هدف؟؟
خوب الان اوضام داره خیلی بهتر میشه. قبلا هدف دانشگاه شده بود بلای جونم . تکلیفم با خودم معلوم نبود . هر سال قبول نمیشدم و نمیدونستم تکلیفم با خودم چیه . خانوادم رو مقصر میدونیتم ولی هر بار خانواده ازم میپرسیدن چی میخوای هیچ چی نمیگفتم .
چون اصلا نمیدونستم چی میخوام . میترسیدم . از خودم . از شرک هام . از ترسهام میترسیدم.
و چند سال پشت کنکور موندم . خود کنکور معنایی نداره من هدفم مشخص نبود و چند سال موندم پشتش. سال اخر اومدم گفتم میخوای بری دانشگاه ؟
به من بگو ، میخوای ؟
اره میخوام
خوب این راهشه . این مسیرش. این کارو بکن . اونو بکن .
اومدم نوشتم رو کاغذ چی می خوام و تصمیم گرفتم . و خداوند هدایتم کرد . با تصمیم خودم و هدف خودم درس خوندم و الان قبول شدم . و این قبولی تا همین الانش یراسر خیریت بوده برام . کلی حال خوب . بنظرم تا الان مشکلم معلوم نبودن تکلیف خودم با خودم و انداختن تقصیرات گردن خانواده بود .
الان هم که دارم موسیقی کار میکنم . هدف مهمیه برام . اولش نمیتونستم زمان زیاد بزارم به دلایل مختلف . باور داشتم کارم اونقدر ارزش نداره که روش زمان بزارم .
کلی مصاحبه دیدم که چقدر قشنگ افراد موفق از کارشون صحبت میکردن . و چه عشقی نسبت بهش داشتن .
بعد الان هم سعی میکنم موفقیت های کوچیکمو بزرگ کنم . منی که از صفر شروع کردم الان تصمیم گرفتم با نوازنده های خارجی البوم بدم بیرون . درسته فقط برای پیانو نوشتم ولی همین یه قدم که نه به قول خانم شایسته جابجایی مرزهای کیهانیه برای من
اوضاع داره خوب پیش میره . این البوم رو اماده کنم تو کانال یوتیوبم میزارم و مطمعنم کانالم کلی پیش رفت میکنه . خدایا شکرت بابت هدایتت.
این تجربه من بود. امیدوارم مفید بوده باشه
همتونو دوس دارم
فعلا
️ またあした️
به نام خداوند بخشاینده مهربان
خداوند اهل ایمان را از مرد وزن وعده فرموده که در بهشت خلد ابدی که زیردرختانش نهرها جاری استدر آورد ودر عمارت نیکوی بهشت عدم منزل دهد وبرتر وبزرگتر ازهر نعمت مقام رضا وخشنودی خود را به آنان کرامت فرماید وآن به حقیقت فیروزی بزرگ است سوره توبه آیه 72
خداوندا هرکه تورا چه ندارد
همین که تو باشی کافیست
همین که تو باشی خوب است بی نیازم
تورا در قالب انسانهای خوب میبینم که به من خدمت میکنندواین از لطف بی کران تو است
تورا در صدای مرغ عشق خانه ام میبینم که چه زیبا مینوازد وتورا به یادم میاندازد
خداوندا قدرت سپاسگزاری از نعماتت را به این بنده آن عطا فرما که احساسم وقلبم با شکرگزاری تو گشاده تر وارام تر میشود قلبی که جایگاه تو هست وصدای تپش هایش را صدای تو حس میکنم که در کنارم هستی ومرا از حضورت بیدارمیکنی
خداوندا اینقدر نزدیکم بودی و هستی وساده وراحت در کنارم که حس میکنم دستانت را روی شانه هایم و حضورت را که راهنمایی ام میکنی
سعی میکنم با وضو باشم زمانی که کامنت مینویسم در این سایت چون هدایت های خداوند را بهتر درک میکنم
چون این سایت مقدس است برایم
سلام ودرود به تنها استاد توحیدی وبانو استاد مریم جان عزیزم
سوال:
درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟
دقیقا مثال ها بی که گفتید در این فایل را من هم دارم
چون در دوره شیوه حل مسائل به اینکه کمالگرا هستم اعتراف میکنم
چقدر قشنگ در بخش 4توضیخ داده شد و فهمیدم هرهدفی را که اصلا میخوام انتخاب کنم دنبال قدم های بزرگ برداشتن هستم
سنگ بزرگ را میخوام اول بردارم
اصلا از اینکه به قدم های کوچک فکر کنم ذهنم میگفت برو سراغ هدف های بزرگ که کسی تو اقوام برنداشته
تو اولی باش
که دقیقا نتیجه اش این شد که من اومدم برای مغازه مقداری پول هزینه کردم ولی 5ماه است که مغازه ای در اختیارم قرار نگرفته
چون کمالگرایی را انتخاب کردم به جای بهبودهای کوچیک
از اینکه هدفی را تعیین کنم ولی شکست بخورم میترسم هنوز
راستش هرکاری را شروع میکنم بعد یه مدت بی انگیزه میشم اولش شوق دارم بعدش برام خسته کننده میشه
ته ته های ذهنم از اینکه حمایت نشم از همسرم یا انتظار دارم پول بهم بده تا کاری شروع کنم
چون هدف هام را خیلی دور وواقع بینانه میبینم
میگم حالا انجام دادم واونیرکه دوست داشتم نبود چی
اومدم یه کاریشروع کردم با سرمایه خیلی کم ولی با دوتا حرف مشتری کشیدم کنار
باز اومدم به کار دیگه شروع کردم ومجوز گرفتم ولی اونقدرها هم رشدی نداشت وبلاتکلیف مونده
استاد همش از کمالگرایی میاد که من همون اول قدم های بزرگ برمیداریم وبعدش جامیزنم
ریشه در باورهای من داره که این همه الگوی تکراری در این هدف دارم
اصلا از اینکه یه هدف انتخاب کنم هم میترسم
ولی بدون هدف انسان بی انگیزه هست بازی به هر جهت زندگی کردنه
انسان بی هدف وبی انگیزه انسان مرده است
میبینم افرادی که یه هدفی دارن چقدر شوق دارن چقدر انگیزه دارن ولی وقتی اون هدف را انجام میدن دیگه دنبال هدف بعدی نمیرن بعدش یکنواختی وبی هدفی باعث بیماری میشه
مسیر رسیدن به هدف خیلی شیرین تر از خود هدف است
واقعا تا حرکت میکنیم و قدمی برنداریم خدا چطور کمکمون کنه
این قسمت هم پاشنه آشیل من هست که واقعا ریشه در عزت نفس داره
وقتی عزت نفسم را بهبود بدم وخودم را بهتر بشناسم هدف انتخاب میکنم به جای فرار کردن کردن
وقتی به قدم کوچولو برداشتم برای چند تاهدفم اینقدر قشنگ درها باز شد برام که میگفتم فقط با همین قدم ببین چه نعمت های سرازیر شد
استاد این کمالگرایی من باعث شد که قدم های کوچیکی که الهام میشد را برندارم وفقط به خاطر ثابت کردن به بقیه وبگم من زن قوی هستم رفتم سراغ کارهای بزرگ ونتبجه اش نصفه و نیمه رها کردن هرکاری بود که دست میزدم
همین قدم های کوچک که انجام میدم راه بعدی انگار برام باز میشه
چند روز پیش اومدم به قدم کوچیک برداشتم چقدر ذهنم را باز کرد که میشه راحت پول بسازم ومستقل باسن وبه امید خدا شروع میکنم
ولی با بهبودهای کوچک اما ادامه دار وتکاملی
از خداوند بی نهایت سپاسگزارم که مرا به سمت شما استاد جان هدایت کرد
که اصل را به ما یاد دادید