پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 24
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-01 06:29:012024-08-04 11:28:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عباس منش
موضوع الگوهای تکرار شونده
من یه هدفی را انتخاب میکنم مثلا در کسب وکارم دوست دارم کارم با هیچ مسئله ای روبرو نشم واز من زمان وانژی زیادی گرفته نشه ولی هربار که توکسب کارم که میخواهم انجام بدم به دست اندازهای گیر میکنم که احساس بدی را تجربه میکنم احساس میکنم این جهان اصلا دوست نداره من پیشرفت کنم یا دوست نداره من تو کسب کارم رشد کنم این الگورا اگاهانه تو کسب کارم بهش برخورد میکنم وبه من احساس نا امیدی واحساس ضعف میکنم واز خداوند عاجزانه میخواهم که با قدرت وبا انگیزه های بالا در رونق بخشیدن در کسب کارم مرا راهنمایی وهدایتم کند تا دیگر الگویی تکراری نداشته باشم وجلو پیشرفت من را نگیرد
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیزم و تمام دوستان.
هدفی که من انتخاب میکنم اما هر بار به اون شکلی که مد نظرم هست انجامش نمیدم اینه که من تصمیم میگیرم که به قانون توجه به زیبایی ها و نکات مثبت در هر لحظه عمل کنم یعنی تصمیم میگیرم که همیشه توجهم به نکات مثبت و به زیبایی ها باشه. اما خیلی اوقات این قانون رو فراموش میکنم یا کامل بهش عمل نمیکنم. یهو به خودم میام ،میبینم دارم به نداشته هام توجه میکنم یا به نکات منفی.
علتش شاید این باشه که زود ناامید یا بی انگیزه میشم. البته من تو بقیه موارد زندگیم تلاش و پشتکارم خیلی زیاده. برای همین از همین ویژگی خوبم میخوام در این زمینه هم استفاده کنم و دوباره یه تصمیم جدی گرفتم برای اینکه فقط و فقط توجه و تمرکزم به نکات مثبت و به زیبایی ها باشه.
من میخوام با تمام توانم به این قانون که خیلی هم مهمه عمل کنم.
حس میکنم علت بی انگیزه شدنم هم این باشه که من خیلی به نتایج وابسته هستم، یعنی همش چشمم به نتیجه که کی ایجاد میشه، همین باعث میشه انگیزم کم بشه یا خود به خود تمرکزم میره روی نکات منفی یا به عبارتی من رها نیستم!
ولی الان تصمیم گرفتم خیلی محکم که به این قانون عمل کنم و با نتیجه هم کاری نداشته باشم، رهای رها باشم و فقط به زیبایی ها و نکات مثبت توجه کنم و لذت ببرم از هر لحظه از زندگیم.
به یاری الله مهربانم شروع میکنم که با تعهد به این تصمیم عمل کنم .
خدایا شکرت.
سلام دانشگاه ارشدتهران ولی پردیس خودگردان که محل تحصیلم کیشه قبول شدم دیروز فهمیدم خدارو شکر. اما بابام مانعه چون فکر میکنم میترسه از تنهایی از ازدست دادن من وقبول نمیکنه
اما من دارم روی خودم کار میکنم مثبت اندیش باشم اونو خدا راضی میکنه. خداکه دولتی مجازم کرد شهری که 18 سالگی ارزوم بود برم قبول شدم پس راضی کردن بابام و هدایت من هم سپردم به خدا. من نباید شرک بورزم. پس سپردمش و میدونم الان بابام باید پول بده برم. اما نمیخوام شرک بورزم سعی می کنم و خدای من عاشقمه و مهاجرت و میدونه عاشقشم و برام تاالان محیا کرده هدایتمم میکنه ولی واقعا ترس دادم از تنهایی سختی اما میپذیرم و برای رشدم لازمه
زبان خوندن هرسال هدفمه و شروع نمیکنم و نمیرم سراغش فقط مینویسم ومیترسم یاد نگیرم. تلفظ غلط داشته باشم
رانندگی کردن سه گواهی نامه دارم بابام و داداشم ماشین دارن و بهم نمیدن بازم مقصرو بابام دونستم چون میترسه من برم بمیرم.
و هفته پیش بعد ازماه ها که کلاس رانندگی و کاشین دوستمو نروندم« البته کلا شاید تو زندگیم نیم ساعت ماشین دوستم رانندگی کردم» ماشین اتوماتیک روندم نیم ساعتی شد اصلا شوکه شدیم ایقدر خوب گاز ترمز و دور کامل خوردن البته با ترس بود ولی تونستم.
اینم گفتم خدایا تنها راهش بابام نیست بهم ماشین بده برونم تا دی ماه زمان گذاشتم
بنگاه رفتن بامن پول بدی بخرم با خدا.
مطمنم قراره بابام ماشین میده یا میخرم یا هرچی که حس مالکیت کنم و شجاعانه برونم.
درپناه خداوند متعالی
به نام خالق زیباییها
سلام خدمت استاد بزرگوارم و خانم شایسته عزیز
و سلام به همه ی دوستان و همراهان سایت شگفتی ساز سایت عباسمنش
میخوام ردپایی از خودم به جا بزارم تا یادم نره همه ی اهدافی که حتی خودم فراموش کرده بودم یه روزی همشون اهداف مهمی واسم بودن ولی به دلایل مختلفی که استاد باعث میشن بهشون فکر کنم که چی بودن به دست فراموشی سپرده بودمشون
مثل کاهش وزن که هربار بخاطر اراده ی ضعیف در انجامش بی انگیزه تر شدم و اونو به فراموشی سپردم و اینکه هربار دوباره به جای اینکه به این هدف برسم به وزن بالاتری رسیدم یه چیزی همش بهم میگه تو نمیتونی و هربار ناامیدتر این هدفم رو رها کردم و ترس از شکست دوباره باعث میشد دوباره شروع نکنم.
هدف بعدی رانندگی که هر سال اونو به تعویق میندازمش بااینکه سالهاست گواهینامه دارم ولی انگار یه ترسی که حتی ازش مطمئن نیستم که دارمش نمیزاره انجامش بدم و این امروز و فردا کردنهام بیشتر باعث تردید میشه و هزارتا بهانه واسه خودم میارم که دنبال هدفم نرم.
هدف بعدی داشتن رابطه ی خوب که هربار وقتی با شکست منو مواجه کرد اینو باور کردم که انگار قرار نیست آدم خوبی سرراهم قرار بگیره و ترس اینکه نفر بعدی هم قراره به دلیلی ناموفق باشه منو از این هدف هم دور کرد و انگیزه ای واسم باقی نزاشت.
اما
اما
اما…
به لطف خدای مهربان و استاد نازنینم و آشنایی با آموزه هاشون و خریداری دوره ی عشق و مودت و عزت نفس دارم روی خودم و ترسهام و اشتباهاتی که سالهاست مثل پیله دور افکارم پیچیده بود کار میکنم و با توکل به خدا و قدرتی که دیگه در خودم و تغییر زندگیم می بینم مطمئنا نه تنها به این اهدافم بلکه به تمام هدفهای نیمه کاره یا هدفهای جدید و بزرگی که دارم برای انجام کارهام و موفقیتهام خواهم رسید.
استادجانم خواستم بهتون بگم آشنایی من با سایت شما از همین فیلمهای الگوهای تکرارشونده جرقه ش زده شد و تحولی ایجاد کرده که هنوز اول راهم اما تغییرات بزرگی رو می بینم که از الان خدارو هزاران بار شکر میکنم بخاطر وجودتون و همیشه عاشقتونم و از خدا واستون آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت دارم.
پایدار باشید
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام
درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟
مثلا من رژیم میگیرم شکست می خورم.فکر می کنم به خاطر اینکه مرتبا قدم هایی که باید برای هدفم بردارم را به تعویق می اندازم
چون من در شروع کار، انگیزه دارم اما خیلی زود انگیزه هایم را از دست می دهم
چون من هدف هایم را خیلی بزرگ و غیر واقع بینانه انتخاب می کنم
چون من از شکست خوردن می ترسم به همین دلیل خیلی پیگیر هدف هایی که انتخاب می کنم نیستم
چون من خیلی زود با برخورد با اولین مانع ناامید می شوم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد عزیز،
در مورد عوامل نرسیدن ب اهدافم:
1.اینکه اول شروع کار، پرانرژی ام اما بعد انرژی وانگیزه ام کم میشه.2.گاهی هدفم واقع بینانه نبوده.3.از لحاظ حمایت، هم از طرف خانواده حمایت نشدم و بیشتر اهدافم بخاطر حمایت نشدن مالی یا احساسی خانواده، رهاکردم،
در حالیکه دوستدارم خیلی خیلی ادم قویتری باشم و بدون هیچ حمایتی بتونم ب اهدافم برسم.
بنام او که دانا و تواناست.
استاد جانم سلام
دوستان همفرکانسی سلام
کامنت من ممکنه مشکل خیلیا باشه
درسته خیلی کار و جهاد اکبر می طلبه اما عبرت آموزه و به درد بچه ها میخوره…
استاد جانم در مورد دُر و گوهر هایی که در این فایل از دهان مبارکتون به زبان جاری کردین باید بگم
الان که فکرشو می کنم می بینم من این الگوی تکرار شونده رو درست از وقتی که از مقطع دبیرستان بالاتر رفتم ،توی روابطم با دوستان و یا حتی جنس مخالفم داشتم و دوستی ها و ارتباطات بی ثباتی رو تجربه کردم…
حتی دوستی هایی شکل گرفته بود که برای همدیگه رگ میذاشتیم اما همون ها زودتر از بقیه ی دوستی ها از هم می پاشید.
الان که 45 سال دارم،تازه دارم از خودم میپرسم که چرا من هیچ دوستی ندارم؟یا اگرم دارم همه مال مقطع دبستان و راهنماییم هستن؟
چرا با هیچ کارفرمایی من آبم تو یه جوی نمی ره؟
چرا دوستی های قبل از دوره ی دبیرستانم انقدر ناب و شیرین بوده که هنوز باهاشون دورادور در ارتباطم؟
حتما یه ارتباطی هست.
حتما قبل از دوره ی دبیرستان هنوز انقدر باورهای محدود کننده و کمال گرایی در من ریشه نکرده بوده چون در اون جنس از ارتباطاتم قبل از دوره ی دبیرستان اصلا سخت نمی گرفتم ؛کمالگرا نبودم؛آدما رو فقط به خاطر همراهیشون میخاستم اینکه کنارم باشن و پایه ی شیطونیام باشن و بس؛
اما بعد از اون چی؟
بعد از اون بیشتر دنبال این بودم که یه نفعی از آدما بهم برسه.
یا برام یه کاری انجام بدن.
یا بخاطرکمال گرایی م انقدر به معایبشون توجه میکردم که خیلی زود باهاشون به اختلاف و سپس قطع رابطه میخوردم.
یا به دلیل اینکه بیش از حد سفره ی دلمو پیششون پهن می کردم ،اونا با من قطع ارتباط می کردن…
هر جا هر دوستی رو بدون داشتن حس معامله برگزیدم اون دوستی پایدار موند اما الان همونم بیرنگ شده…
در مورد کار و شغل :
با هر کارفرمایی کارکردم اولش مثل بولدوزر کار کردم و هزارمو برا طرف گذاشتم حتی کارهایی که خارج از وظایفم بود انجام میدادم زورکیاااا.
ای خدااا.
نگم براتون که با هر ترفندی که بود باهاشون ارتباط خانوادگی می گرفتم….
وااای خدا
خودمو نخود هر آشی میکردم.
حتی کارای خانوادگی و مهمونی های کارفرماهامو که بازم در حیطه ی وظایف کاری من نبود انجام میدادم با جون و دلااااا…
نمیدونم شاید کمک کردنو دوست داشتم…
حتی گاهی اوقات دوروبری های کارفرماهام بهم شک میکردن.
علنا می گفتن مگه میشه یه آدم انقدر خوب باشه؟
انقدر فعال و کوشا باشه؟
می گفتن این حتما اومده که بیزنس تو رو از چنگت در بیاره…
و کم کم لطف تبدیل به وظیفه میشد
و اگر یک روز مثلا بجای هزارم ،صدمو براشون میذاشتم ،بهشون برمیخورد…و من رفته رفته از اون کارفرما و شغل زده میشدم…
و کارفرمایی که تا دیروز برام حکم قدیس رو داشت میشد ابلیس برام…
برای همین مدتیه که میگم فقط باید کسبو کار خودمو راه بندازم چون اینجوری هیچ کارفرمای قدرنشناس و ناسپاسی نیست که باهاش به تنش بخورم و بعدم ترک کار کنم.
ترک کار کردنهامم در تمااام موارد اینطوری بوده که یهو بیخبر ول می کنم میرم و دست طرفو میذارم تو پوست گردو.
خیییلی عزت سرِ کارفرمام بذارم بعد از ترک کار ،یه پیامک نارضایتی میفرستمو تمااام.
طولانی ترین عمر کاریی که برای کارفرما داشتم یکسال و شش ماه بوده…
یه بار یه کارفرما بهم گفت خوب چرا مثل آدمای بزدل از موقعیت فرار میکنی درست وایسا توضیح بده بعد برو.
قهر کردنام هم با بعضی از فامیل همینجوریه
بهو بدون هیچ توضیحی قهر میکنم .
خیلی رنج آوره برام.
این چه اخلاقیه آخه من دارم؟
مادرمم درست همینجوریه
و من فکر میکنم من از ایشون اصلا این الگو رو گرفتم و بدون اینکه متوجه باشم و نقشی درش داشته باشم بهم القاشده
این الگو در مورد روابط دهها بار تکرار شده در زندگیم
در فرصت های شغلیی که بعضیاش واقعا عالی بوده
بعضیاش نه.
تمااام مشکل من برای اینکه سر هیچ کاری بند نمیشم همینه.
و این دیگه داره منو رنج میده.
دلم دوستی های سالم و پایدار میخاد.
دلم تعامل های قشنگ و خاطره انگیز میخاد.
این چرایی هایی که گفتم برام علامت سواله.
تمرین رو انجام میدم استاد جان و ضعف هام رو بیرون میکشم
چون بند بند وجودم میخاد که این تغییر بنیادین صورت بگیره.
اگر دوستان عزیزم تجربه ی این چنینی داشتند و خودشون رو تغییر دادن لطفا تجربشون رو بمن هم بگن.
کسانی هم که میتونن راهنمایی کنند لطفا دریغ نکنند .
ممنونم.
عاشقتونم
بعد از انجام تمارین،
این کامنت ادامه دارد
سلام هستی جان
چقدر تک به تک کلمات کامنت رو دوست داشتم وانگاری از زبون من بود اون بخشایشی که گفتی سرخیو کاری بندنمیشی که واسه کارفرمایان هزترتاکار کردی که حتی سوبرداشت شده ازین رفتارت که تو فک میکردی انجام وظیفه بوده که بدون هیچ توضیحی مثل بزدل ها فرار میکردیم و هیچ توضیحی نمیدادیم من دقیقا تموم این عادات بد رو دارم و چقدر به یاد آوردن این لایه از شخصیتم در نامه برام ولی میدونم که هستم
منم مدتهاست دست دارم درمانی کنم اما نمیدونم چطور من این ضعف هارو پیداکردم و خیلی مشتاقم که درمانش کنم امیدوارم بتونیم به آرامش برسیم
الگوهای تکرار شونده قسمت 9 : هدف
چه هدفی هست که هربار انتخاب میکنی به آن نمیرسی ؟؟؟
پاسخ :
1.رسیدن به سلامتی جسمانی
2.مربی رقص شدن
3.پول ساختن از علاقه ام
چه دلیلی باعث میشه به هدفتون نرسید؟
1.رسیدن به سلامتی جسمانی
ترس از تغییر
من واقعا از اینکه بخوام تو شیوه تغذیه ام تغییر ایجاد کنم میترسم و خب همین باعث شد تو دوره سلامتی ام نرم
کمال گرایی : هیچ قدمی نمیخواستم بردارم و هی سریع میخواستم لاغر بشم
2.مربی رقص شدن و پول ساختن از علاقه
هربار به یک دلیلی این هدف من به تعویق افتاد تا اینکه انقدر ازش خسته شدم اصلا بیخیال شدمش به مدت اما باز با همه وجود میخوامش و خب عشق و علاقه ام نمیزاره بیخیال بشمش
1 شرایط جسمانی خوبی ندارم اصلا
2 شاگرد نمیتونستم بگیرم
3هر ایده ای داشتم تست کردم و به در بسته خوردم
4واسم اینکه هم عشق و حال کرد هم پول ساخت غیر ممکن بود
5 ترس از موقیعت جدید اینکه نتونم زندگیم رو با این روتین آداپت کنم
بنام خدا
به متخلفان بادیه نشین بگو:به زودی به سوی گروهی سرسخت و نیرومند دعوتتان می کنند.که با آنان بجنگید یا آن که تسلیم شوند،اگر اطاعت کنید خداوند پاداش نیکی به شما خواهد داد،و اگر سرپیچی کردید همانگونه که پیش از این سرپیچی کردید شما را به عذابی دردناک عذاب خواهد کرد..
سلام و درود به سایت بهشتیم !
سلام و درود به استاد عزیزم..استادم این هفته جاری ،’احساس میکنم درکم داره قوی تر میشه از پاشنه هام و الگوهای تکرار شونده در زندگی ام!..
و میخام بگم این الگو حدودا در چند ماهی یکبار.یعنی مدت زمانش چند ماهی هست بیینش فاصله افتاده!..
که چند روز پیش بازم برام طبق فرکانسی که از پیش فرستاده بودم و هنوز تکه هایی از این در درونم بود برام تکرار شد..و
دقیقا…
به شکلهای مختلف برام تکرار میشد..
اومدن مشتری حساس برای ارائه کار
اومدن افرادی به شکلهای مختلف گیر دادن به یه نقطعه از بدنم.(گیر ی که خودم خندم میگرفت)چون قبلا توسط چند نفر برام تکرار شده بود.
و دقیقا این الگو مدام چند روز با چند زاویه برام تکرار میشد…
که گفتم این یه چیزی تو درون منه که داره با افرادهای مختلف و به شکل های مختلف برام تکرار میشه….
و با لطف پروردگار…دیدم اره..من فکر میکردم روی این مورد از نقطه ضعفم کار کردم ولی یجا تو شرایط حساس…که خودتونم گفتین..ما انسانها تو موقعه هایی که یکم احساسمون قلیان میکنه خودشو پیدا میکنه…
آه!دیدم آره!همینه…من بودم گیر میدادم به فردی نزدیک بهم.و داشتم نقطعه ضعفهای ایشونو بهش توجه میکنم.یا به محض کار اشتباهی که انجام میداد یدفعه فوران میکنم.خودمم متوجهش بودما..میدونی باورا چجوریه..خودمون میدونیم اینکارمون اشتباه هست..ولی چون هنوز نهادیده نشده…به محض کوچکترین حرکت اون مورد بولد میشه..و من بهم میریزم.
گفتم همینه.من فکر کردم این پاشنه درست شده..من دارم روی اینفرد نزدیکم بازم دارم رفتار نادرست نشون میدم .یا بهش گیر میدم.و دارم جوری بهش ثابت میکنم که کارش اشتباه..
اگه بخاییم منطقیشم کنم.حرف من درسته!
ولی بخام بیشتر بهش فکر کنم.رفتارم کاملا اشتباه هست..چون هر کسی با توجه به درونش داره یسری کارها رو انجام میده من نباید دخالت تو کارا و رفتارهای ایشون کنم.چون اونم یسری باورای خاص خودشو داره..
و همین رفتار اشتباه من نسبت به این شخص.که بزرگترین پاشنه من بوده.میخام بلند بگم!بزرگترین پاشنه.!..
که حقیقتا کل نشتی انرژی برام بوجود میورد.و کل روز درگیرش بودم..و نمیزاشت روی کارام تمرکز کنم.
یا یسری رفتارهایی از من سر میزد…که همین باعث شده بود من حساس بشم روی رفتارهای این شخص….و بیام بیشتر نقطعه ضعف این شخص فکر کنم.
و همین باعث شده بود افراد.که مشتریانم باشن.یا افرادای دیگه باشن.که به اسمها و شکلهای مختلف به من گیر بدن.
که چرا تو اینجوری هستی؟
چرا اینکار رو انجام نمیدی؟
وووو صدها گیرای دیگه..
مدام این رفتارها از ایشون که بهش گیر میدم و دیگر افراد بهم تحمیل بشه…
و برای خودم سوال بشه؟
که چرا من اینجور رفتارهایی از دیگران به شکلهای مختلف میبینم؟!….
و این الگوی تکرار شونده رو با لطف پروردگار بیشتر برام بولد شد..
الان سه روزه یه تمرین برای این نقطعه بخودم بستم.که تمرین سفت سختی بود.به لطف خدا تونستم بهش غالب بشم..و فهمیدم چقدر من داشتم با همین الگوهای تکرار شونده.چه ضربه هایی چه از نظر مالی و انرژی درونی بخودم میزدم …….
و این تمرین باعث شد..که بدونم چقدر موضوع بی اهمیتی بوده..و اومدم با خودم صحبت کردم.و هر روز بخودم یادآوری میکنم انشالله…که بیشتر روی این مورد کار کنم.و حساس بودنمو نسبت به این شخص نابود کنم.بزارم رها و ازاد باشم.و گیر بهش ندم!
و
این متن بالایی از الگوی تکرار شونده ایی بود که هر چند وقت یکبار.برام تکرار میشد.ولی قبلا این الگو میتونم براحتی بگم هر روز بود…
حقیقتا میدونستم کارم اشتباه هست…و فکر میکردم روش کار کردم!
ولی به مرور بیشتر درکش کردم چون اگه روش کار نکنم.خیلی میتونه همه جانبه بهم ضرر برسونه.انشالله که بتونم بهش غالب بشم…
…..
بریم برای تمرین بعدی …که بازم تونستم پاشنه هایی از این تمرین بیارم بیرون.!…
در باره هدفهایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید.فکر می کنید چه دلایلی باعث میشه که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده نرسید!؟
استاد عزیزم فایل اوایل سال جدیدی که گفتین .امسال رو بزاریید روی بهبود شخصیت…
منم میخام اعتراف کنم.تمام اتفاقاتی که برام میفته فقط بخاطر شخصیتمونه.تا تعقییر نکنه هیچ چیزی تعقییر نمیکنه..
طبق خاسته ایی که دارم و الهاماتشو از خداوند بهم رسیده.و بصورت واضح و بصورت شفاف..و همون روزی که وارد این بازی شدم.بدون اینکه چیزی از این سایت بهشتی بدونم.
انگار چیزی از درون بهم میگفت این خاسته که رابطه هست میتونه تو زندگیت تاثیر بگزاره..
و این الهام رو میتونم حتی الانم ،روزانه برام گفته میشه!
دیدم آره…بازم یه پاشنه هایی از این خاسته برای .،من وجود داره…
که اولیش…شک و تردید..که نکنه این الهام ناجور در بیاد.که نکنه این فرد از نظر..فلان شخصیت ظاهری و درونی وهمه چیز…مشکل داشته باشه.حقیقتا هنوز داشتم روی این موارد فکر میکردم.
میخام بگم شک و تردید و قضاوت کردن راجع به شخص..با این خاسته.نسبت به ایده و الهامت پروردگار…
که خداوند بصورت دقیق بهم گفت..راهت درسته.ولی این شک و تردید بازم داره برای خودش جهش میکنه…
و از نظر درونی دقیقا همون چیزیه که من دوستداشتم وارد اینجور ارتباطی بشم!
نکته دومی…
مقایسه زندگی افراد با خودم.که فلان شخصها.که فلان و فلان فلانها هستند.خوشبحالشون که وارد اینجور رابطه ایی شدند.کاش منم جای اونها بودم…
و این مقایسه کردنها باعث شده..که خاسته خودمو رها کنم.و بیام خاسته دیگران رو برای خودم بولد کنم!
احساس میکنم همون نقطعه حسرت هست..که همین بازم بزرگترین پاشنه ام بوده.که خیلی از نشتی ها رو برام بوجود آورده..
این دو مورد…خیلی باعث شده که من از ایده خداوند سرپیچی کنم.که ناگفتنه نمونه باید خیلی روش کار کنم.چون چیزیه اگه بهش بها بدم بولد میشه وقتی چشمامو باز کنم..فرصتم از بیین رفته و حسرتهای درونیم زیادتر شده..
…
من خیلی این شک و تردید..و حساس بودن..رو بزرگترین پاشنه خودم میدونم.که باعث شده در تمامی جنبه ها روی زندگیم تاثیر بزاره…که باید خیلی خیلی روی خودم کار کنم!..
…
من از خداوند یه روز خاستم.گفتم خدایا تو نگاهت کیهانیه.تو زمین و اسمانها رو آفریده ایی.همه چیز تحت فرمانروایی توئه.
تو خودت منو وارد این بازی کردی طبق خاسته ایی که من میخاستم..و دقیقا همیشه این خاسته از بچگی برام الهام شده بوده!…تو بهم کمک کن.
یه نشانه خیلی واضح میخام ازت ….
که خداوند لطفشو شامل حالم کرد..و یه نشانه خیلی واضحی بهم داد..و مهر تایید این خاسته رو برام زد…
و امروز توی این تمرین هدف نوشتم.که بدونم هدایت خداوند درست و دقیقه..
و بزارم پلنی که برام چیده و مهر تاییدشم زده پیش برم.
و نخام موفقعیتهای دیگران رو برای خودم بولد کنم و حسرتشو بخورم…
یه شب خواب دیدم..و دقیق بهم گفت…که منم تو رو در زمان و مکان مناسب خاسته ات قرار میدم.
تو عقلت بهیچی نمیرسه.ذهن تو فقط کارش گمراه کردنه توئه..
و نمیزاره از لحظاتت لذت ببری!
پس تو فقط طرف ،خودتو انجام بده.!تو به من ایمان بیار من بقیه کارا رو زمان درستش برات انجام میدم.
چون اون خاسته تو خواب بزرگترین’ موفقعیت بود.ولی جز برای من حسرت و پشیمانی نداشت..هیچ دلخوشی برای من نداشت…
و دقیقا این الگو رو تو زندگی های اطرافیانم که میشناختم’میدیدم…دیدم اره درسته!
……
و همین باعث شد..که عجله نکنم..و مثل شما استاد که تمام زندگیتون چه ایران چه الان امریکا هستین…همیشه راضی و راضی هستین و داریید لذت میبرین..
و این خواب این تعبیرو رو برام کرد..که هر جایی که هستم.روی خودم کار کنم و سپاسگزار همین موقعیتهای الانم باشم.و حسرت اینده که میخاد چی بشه رو داشته باشم!
زندگی پلن به پلنه..که ما حرکت میکنیم…
حدودا چند شبه هدایت شدم به فیلم انیمیشنی بنام غارنشینان.دقیقا همون محتوای گربه چکمه پوش داره…چقدر درس بهم داد…
که همیشه در مسیر باشم و برای داشتن اینده ایی زیبا بسوی نور و روشنایی حرکت کنم ،’و پا روی ترسهام بزارم!
خیلی جالبه…که بازم لطف پروردگار نسبت به من بود.انشالله در اینراه ثابت قدم و استوار باشیم…
تشکر از این فایلهای تکرار شونده…که چقدر میشه درسها گرفت..ولی بعضی وقتها.اینقدر خودشناسیم عمیق میشه که باید یه فرصت بدم تا بیشتر درکش کنم!تا تو وجودم بشینه..نهادینه بشه!این مهمه
به نام خدایی که مارا به آسان ترین شکل ممکن به مسیر خواسته هایمان هدایت میکند
مهم کارهایی نیست که انجام میدم، مهم باورهای منه
هدف هایی که همیشه دوست داشتم بهشون برسم اما هنوز نرسیدم
ساخت ثروت از مهارت مورد علاقه ام
مهاجرت کردن
مستتقل شدن
به درآمد ثابت رسیدن هست
وقتی اومدم باورهامو شناسایی کردم متوجه شدم
در شروع کار، انگیزه دارم اما بین راه انگیزه هایم را از دست می دهم یا ناامید میشم
من وقتی هدفم رو انتخاب میکنم بخاطر باورهایی که داشتم دچار شک و تردید میشم و احساس ناتوانی میکنم
از شکست خوردن در بین راه میترسم
از اینکه نتونم کار خودمو به خوبی انجام بدم و به اندازه کافی برای ساختن ثروت کارم خوب نباشه میترسم
در راه هایی که امتحان کردم الان واقعا خوشحالم که تونستم تجارب مختلف کسب کنم و خواسته ام از دل تضادها واضح تر شد
چقدر من این آیه رو دوست دارم:
وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (البقره/216)
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید.
زمان هایی بود که شناخت درستی از هدایتم نداشتم و طبق هدایتم عمل نمیکردم اما الان دارم سعی میکنم تکاملم رو حفظ کنم و طبق قانون پیش برم متوجه شدم باید روی باورهای احساس لیاقت و ارزشمند دونستن خودم، باور فراوانی، اعتماد به هدایت های خداوند و طبق هدایت ها پیش رفتن، تکاملی قدم برداشتن و ارزشمند دانستن توانائی هام بیشتر کار کنم و خداروشکر میکنم که با پاسخ دادن به این سوالات پراز اگاهی میتونم شناخت بهتری از خودم داشته باشم
از شما استاد عزیزم و مریم جان یک دنیا سپاسگزارم
درپناه معبود یکتا باشید