پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-01 06:29:012024-08-04 11:28:57پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 9شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام رب
سلام استادم و بانو شایسته و همسفرانم
با توجه به شناختی که از خودم و قوانین جهان افرینش بر اساس اموزشهای استاد جان یاد گرفتم و دارم
1 نداشتن اشتیاق سوزان برای رسیدن به هدف
2نداشتن برنامه ریزی و نظم در اجرای برنامه ها
3ترسیدن از اقدام و حرکت در راستای هدف
4نا امیدی و مایوس شدن دز ادامه راه که اونم ناشی از عجله میباشد.
5 فاصله ذهنی من از رسیدن به هدفم که دلیل دیر رسیدنم میشه.
6 عدم توجه کافی به اموزشها و اجرای تمرینات
والبته دلایل زیاد دیگه ای هم هست که به محض یاداوری در کامنت بعدی خدمت عزیزانم خواهم گفت.
براتون ارزوی سلامتی
سعادت
ارامش
ثروت میکنم.
دوستتون دارم
سلام فاطمه جان
ممنونم از دسته بندی عواملِ نرسیدن به هدف، به این زیبایی، جامعی و شفافی.
مرسی عزیزم، عالی بود، عااااالی.
خوشحالم که هدایت شدم به پیامت.
بهترینها برای تو.
تحسینت میکنم برای این شناخت از خودت.
مورد چهار که انتهاش عجله رو نوشته بودی، چشمک زد بهم…
این قسمت در موردِ من صدق میکنه، شتاب منو دور میکنه، از رسیدن، از لذت بردن…
تازه کشف کردم:
اگه میخوام بهتر حس کنم، بهتر لذت ببرم، باید با صبر و تامل بیشتری هر کاری رو انجام بدم.
این یه باور کلیدی هست برای من، چون دست میذاره رو پاشنه آشیل ام یعنی شتاب.
مورد دومت هم برای من میشه: عدم تعهد، یا قطع کردن تعهدهام، که منجر به قطعِ نتیجه میشه.
مورد سومت رو هم دارم، مورد پنجمت هم برای من اینطوریه که نمیتونم بلد نیستم تجسم کنم هنوز…
الهی شکرت برای آگاهی
سلام عزیزم
اول که چقدر زیبا فرکانس برام فرستادی. کلی لذت بردم. بعد اینکه ممنون بخاطر کامنت گذاشتنت دوست جانم.
ودراخر اینکه مهم اینه که ما موفق میشیم، چون داریم تلاش میکنیم.
همیشه با یه دوست هم فرکانسیمون که در مورد قوانین صحبت میکنیم میگم، فاطمه جان مهم خداست که شاهد بر تلاشمونه، که میخوایم یاد بگیریم، که میخوایم تغییر کنیم، که میخوایم هدایت بشیم، که میخوایم به رشد جهان در حد وسعمون کمک کنیم.
اون خدای مهربون که من شناختم، می بینه، هدایت میکنه، کمک میکنه، جواب میده.
از روزی که 12قدم رو شروع کردم، حداقل یک روز در میون اشک می ریزم. وبا خدا حرف میزنم.
مشتری های کافه در مسیر سبز هدایت هستن،
خیلیهاشون ثروتمند و کارخونه دار…. هستن.
واقعا مدارم عوض شده. همونطور که استاد جان گفتن.
خدا بهمون خیلی لطف کرده که با استاد عباس منش اشنا شدیم. چون بقول خودشون ما یه الگوی موفق تمام عیار داریم. واین خیلی به ما کمک میکنه.
خصوصا که هم وطن، هم کیش، هم فرهنگ، و کاملا ملموس با زندگی ماهستن. خیلی خوب درکمون میکنن وعالی میتونن بهمون درس بدن.
من از افراد دیگه ای مثل کووین ترودو دوره گوش کردم، بنظرم اونا نمیتونه در این حد مفی باشه.
دورن از ما، فرهنگ ما، خانواده های ما، اموزه های دریت و غلط دینی ما.
ولی استاد جان از بطن این جامعه ومشکلاتش هستن.
من هدایتم به این سایت رو هدیه خدا میدونم.
برای همه دوستان سلامتی، ارامش، ثروت، سعادت در دنیا و اخرت رو ازخدا می طلبم
به نام خدا
سلام به استاد بزرگوارم وخانم شایسته ی گل
من در مورد سوالی که فرمودید چه دلیلی وجود داره که به اهدافمون نمی رسیم
یکی از دلایل من در نرسیدن به هدفم که دوست دارم مزون داشته باشم مترسم که جایی که اجاره میکنم کرایه ش زیاد باشه ومن نتونم از عهده ی ان بر بیایم
ویکی دیگر از دلایلم بچهه ی کوچک دارم و میگم اگر بیرون از خونه کار کنم نمیتونم به بچه هام برسم به کارهای خونه برسم
در نتیجه همیشه میترسم که خارج از خونه مغازه داشته باشم
ممنونم از استاد عزیزم به خاطر راهنمایی هاتون
سلام استاد جان و مریم جان خیلی دوستتون دارم شما بزرگترین معلم های زندگی من و خیلی ها هستین .
دلیل تکرار شونده ای که باعث میشود من به هدف هایم نرسم …
هدف هایی مثل کم کردن وزن
بالا بردن درآمد
خوب کردن رابطه
بالا بردن علم و دانشم
فراگیری زبان انگلیسی
و…..
الان که فکر میکنم میبینم من خیلی هدف هامو دوسداشتم ولی بعضی وقتا خیلی با من فاصله دارند و میگویم خوب چند سال دیگه بهش میرسم الان کاری نمیتونم بکنم حداقل نمیام برنامه بریزم تا با قدم های کوچک بهش نزدیک بشم تا دیگه کلا فراموش میشه اون هدف ، یا به اصطلاح تو روزمرگی هام گم میشه
دلیل بعدی که بهش واقف شدم و توی من خیلی کمرنگ و توی استاد بشدت پررنگ تعهد
من اصلا اصلا اصلا متعهد نیستم
همش از زیر کار در میرم
انگار خودم رو گول میزنم
ولی خداروشکر دارم روش کار میکنم
دلیل بعدی که اونم تازگی ها از استاد جونم فهمیدم اینکه قاطی حاشیه ها میشم و اصل رو گم میکنم . آنقدر درگیر حواشی و شاخ و برگ اضافی میشم که ریشه ها رو فراموش میکنم . چون واقعا توانایی تشخیص اصل از فرع رو نداشتم . ولی خداروشکر از استاد یچیزایی یاد گرفتم.
دلیل مهم بعدی کمبود عظت نفس که خودم رو در برابر همه چیز خیلی احمق و کوچیک میدونم و احتمال نرسیدن و شکست اولین و جزو پیشفروش های ذهن من در مورد خودم. که روی اینم دارم کار میکنم و در آینده های نه چندان دور میخوام دوره عظت نفس رو هم تهیه کنم تا تمرکزی تقویتش کنم .
یکی دیگه از مسائل، فراموشیه واقعا کارهای بی خودی یا روزمره یا مسئولیتم در خانواده رو چنان برای خودم بزرگ و پیچیده میکنم که خسته میشم و کلا بیخیال خودم و اهدافم میشم . میگم ولش کن بابا بزار زندگی مون رو بکنیم . چه فرقی میکنه. فلان چیز داشته باشم یا نه . من که همیشه تأمین هستم . بنظرم ریشه این نوع دید میتونه توی کمبود عظت نفس و تشخیص اصل از فرع باشه . که خداروشکر اینم الان بهتر متوجه شدم و برای بهبودش تلاش میکنم.
ما دانشجو های استاد خیلی کلید های اساسی از استاد یاد میگیریم . چیزایی رو میفهمیم که واقعا یگ عمر برامون سوال پیچیده بوده و به بی جوابی و به همون درد قدیمی عادت کرده بودیم . ما آنقدر به راحتی مسائل برامون حل میشن که بقیه این چیزا حتی به ذهنشون هم خطور نمیکنه .
استاد واقعا نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم
ولی یقین دارم من هرچه موفق تر بشوم شما هم راضی تری . چون خودت همیشه گفتی .
خداروهزاران مرتبه شکر شکر شکر. خیلی احساس خوشبختی میکنم . الحمدالله. دیروز یک فاکتور توپول زدم که تا حالا تو طول این یک سال و اندی کار کردن نزده بودم . و اینم یکی از نتایج عمل کردن به آگاهی هایی که استاد بهمون میگه .
اسم مشتریم خانم مریم شیرانی بود . اینو مینویسم تا برای خودم رد پا بزارم تا یادم بمونه از کجا به کجا رسیدم .
الان که یکی دوبار متن خودم رو خوندم فهمیدم واقعا من نباید از خودم توقع خاصی داشته باشم .
واقعا حق داشتم که به اهداف بزرگ و مهم زندگیم نرسیدم .
بخاطر اینکه من هیچ چیز در مورد زندگی و قوانینش نمیدونستم . اصلا آدم بسیار خامی بودم .
و خوب بخاطر شرایط زندگیم که همیشه همه چیز برام تامین و حداقل در دسترس بوده توی خانواده هیچ تلاشی هم نکردم و هیچ تجربه خاصی هم نداشتم که بخوام ازش درس بگیرم لااقل .
فقط تنها چیزی که بهش امید زیادی داشتم این بود که دلم گواهی میداد که زهرا حتما یه راهی هست که تو هم به آرزوهات برسی . این زندگی اونقدرا هم که همه میگن زشت و بد و نامرد نیست.
من همیشه دنبال حقیقت بودم و فکر میکردم حرفایی که بقیه در مورد زندگی و دنیا میگن یه مشت دروغ . همیشه میدونستم یک راه شیرین زیبا و راحت و با کیفیت هست اما من نمیدونم دقیقا چیه و کجاست .
یادمه به خاطر همین رویاهایی که داشتم کتابهای موفقیت رو با پول تو جیبیم میخریدم و میخوندم . کتاب راز . کتاب تمرکز و خیلی چیزای دیگه
خوب که خداروشکر به استاد هدایت شدم چون خواستم و خداهم مثل همیشه اجابت کرد
حالا از العان به بعد که مهم . اینکه وقتی من به این آگاهی ها رسیدم . عرضه رسیدن به هدف رو دارم یا نه .
اینکه من جرعت و جسارت عملی کردن حرفای قشنگی که میزنم رو دارم یا نه .
میدونم که اگه همیشه عمل کنم نتایج هم پایدار میمونن
اگه یه روز خوب باشم ده روز بد باشم فایده چندانی نداره .
خدایا تو کمکم کن . خدایا به قول مریم جون منو آسون کن برای آسانی ها . خدایا من عاشق اینم نتایج و اهداف و خواسته ها به قول استاد خودبخود به سمتم بیان هرچند که من هم تلاش میکنم ، ولی با تکیه و توکل به تو اضطرابی ندارم عجله ای ندارم .
دم همتون گرم . در پناه حق. فعلا خدانگهدار.
به نام هدایت الله
سلام به زهرا بانو
خیلی عالی خوب واندیشمندانه توانسته ای کارهایی که در زندگی یعنی کمبودها راشناسایی وبه خودت این قول رو دادی که روی این ترمزها کار کنی تبریک میگم واما نتایج خوبی که بعد از یک سال گرفتی بسیار قابل تحسین است ورد پای خوبی رو بجا گذاشتی وقتی دوستانی که در مسیر به نتایج عالی میرسند واز خودشون راضی هستند از صمیم قلب خوشحال میشوم وآرزوی نتایج بالاتر وبهتر را از خداخواستارم
انشاالله همیشه در زندگی با عمل کرد خوب روزهای بهتری را تجربه کنید
به امید دیدار شما دوست خوبم
به نام خدا
سلام خدمت استاد عباسمنش نازنین و مریم بانوی مهربان
سلام خدمت دوستان عزیز
خدارو شکر میکنم بابت حضور در این سایت بی نظیر
استاد از شما کمال تشکر را دارم بابت این دریای اگاهی که در اختیار ما قرار میدین
یکی از اهدافی که من خیلی براش تلاش میکنم و هرسال تو لیست اهدافم مینویسم و خیلی دوست دارم که بهش برسم ، خریدن خانه است
یک سال و نیم قبل یک تیکه زمین 85 متری خیلی خیلی هدایتی تو همون محله ای که بودیم با یک شرایط خیلی خوب برام جور شد و خریدم به لطف خدا
اما هنوز شرایط ساختنش برام فراهم نشده و از لحاظ درامدی به جایی نرسیدم که بتونم شروع کنم
خیلی از دوستان و اشنایان بهم میگن که از وام مسکن استفاده کنم و شروع کنم
ولی من چون به خودم تعهد دادم که تحت هیچ شرایطی وام نگیرم قبول نکردم
و از خدا خواستم که هر موقع وقتش بود هدایتم کنه
الان وظیفه من اینه که حال خودمو خوب نگه دارم و از زندگی ام لذت ببرم و ایمان خودمو به هدایت الله حفظ کنم
به این درک رسیدم که برای رسیدن به هدف نباید عجله کنم و نباید حرص بخورم
بار ها و بار ها برام اتفاق افتاده و دیدم که پلن خداوند در رسیدن به اهداف خیلی خیلی بهتر از پلنی است که من خودم برای خودم ریخته بودم من با این فکر محدود خودم نمیتونم یک تصمیم درست بگیرم
اما وقتی توکل میکنم به پروردگار و ازش میخام که هدایتم کنه به بهترین مسیر ها
خداوند شرایط رو جوری برام رقم میزنه که در یک مسیر لذت بخش و با ارامش جلو میرم و یکی یکی هدف هام رو تیک میزنم
از خداوند خوب و مهربان سپاسگزارم که من رو با این مسیر زیبا اشنا کرد
و از شما استاد عزیز هم سپاسگزارم که با استمرار در این مسیر این لطف رو در حق ما کردین که با این اگاهی ها اشنا بشیم و از زندگی مون لذت ببریم
در پناه الله مهربان شاد و سلامت باشید
الگوهای تکرار شونده : هدف
به نام خدای نعمت
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان الهی ام
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها باز هم یک کم بزرگ
سایت عباس منش منوی اصلی ساب منوی اجرای توحید در عمل :
توحیدی عملی 6 :
این وعده رو به شما میدم که اگر بتونیم باورهای توحیدیمون رو درست کنیم همه ی مسایل حل شده است
ثروت و نعمت و سلامتی و خوشبختی به صورت طبیعی وارد زندگیمون میشه
نعمت و خوشبختی مسیر طبیعی جهانه داره به صورت طبیعی ایجاد میشه
اگر ما جلوی ووردشون رو نگیریم با نگاه شرک آلود با قدرت دادن به عوامل بیرونی
داشتم با خودم فکر میکردم که ما از وقتی که با استاد آشنا شدیم و با قرآن همراه هر وقت میخوایم ی آیه ای بیاریم رفرنسش رو هم دقیق میدیم که سوره ی فلان آیه ی فلان و از اونجایی که کلام استاد کلام قرآنه الان برای فایل های استاد هم همین حالت داره اتفاق می افته .دیگه مثل قبل نیست که اگر ی چیزی توی ذهنمون بود چون فقط شنیده بودیم و باور کرده بودیم رفرنسی براش نداشتیم میگفتیم خوب گفتن هست پس حتما هست دیگه !!!! مثل اون صحبت استاد که وقتی مادرشون میگفتن که مثلا سگ نجسه و استاد میگفتن کجای قرآن این رو گفته ایشون رفرنسی براش نداشتن .حال و روز همه ی ما قبل از آشنایی با استاد همین بوده
اما الان دیگه اینجوری نیست و بقول قرآن سلطان و دلیل و رفرنس داریم برای اونچه که میگیم یا حداقل سعی میکنیم اگر برای چیزی رفرنس موثق نداریم سکوت کنیم و حرف نزنیم و نگیم چون میگن پس هست
همه ی اینها رو گفتم که بگم استاد توی همه ی فایل هاشون دارن دم از توحید میزنن که بابا اگر این درست بشه همه چی درست میشه همونطور که برای من شده من از وقتی باورهای توحیدیم رو درست کردم همه چیز بصورت طبیعی وارد زندگیم شد
یاد صحبت های استاد توی کپشن یکی از فیال هاشون افتادم که نوشته بودن قبل از اودن توی مسیر توحید هی هر سال میگفتن من سال دیگه پضعیت مالیم خوب میشه و به فلان خواستم میرسم زحمات عموم رو جبران میکنم که هر سال عید میریم خونشون و اینقدر محبت میکنه به ما .اما هر سال که میگذشت میدیدم که نمیشه
و این داستان زندگی من هم بود قبل از آشنایی با استاد که هر سال انتظار سال خوش بعد رو داشتم اما سال بعد هم می اومد و هیچ اتفاقی نمی افتاد و من بودم و آرزوهای بر باد رفته و این روند تا 40 سالگی ادامه داشت و من نمیدونستم که دلیلش خودم هستم نه خانواده نه دولت نه هر عامل بیرونی .بقول دوست عزیزم آقای زرگوشی من نمیدونستم که خودم هستم که باید به هدف هام برسم و بقول جاشوا توی فایل الگوبرداری 3 خودم باید خودم رو بلند کنم
تا اینکه در جستجوی موفقیت و رفتن به سایت های مختلف هدایت شدم به سمت این سایت و استاد اونم فی الفور و بی درنگ
اینجا بود که تازه فهمیدم که مسئول همه چی خودم هستم چه خوب و چه بد که البته این درکه چند سال طول کشید و البته که هنوز هم کامل نشده بلکه داره هی بهتر و بهتر میشه و به اندازه ی این بهتر شدن مسیر نعمت های به زندگی من باز شد و کم کم جریان برقرار شد
یاد زمین های کشاورزی افتادم که جوی آب براشون میکشن اون لحظه ای که مسیر آب باز میشه و آب توی مسیر جریان پیدا میکنه چقدر لذت بخشه اونایی که توی شالیزار کار کردن این رو بهتر درک میکنن که وقتی آب میاد و کم کم توی کرت ها جریان پیدا میکنه انگار روح تازه ای دمیده میشه در بدن اون کشاورزه و چقدر دیدنش حس خوبی به آدم میده و من دقیقا توی این چند سال این حس رو داشتم که انگار جریان نعمت تازه یواش یواش داشت توی کرت های وجود من پخش میشد:
آرامش پیدا کردم
امیدوار شدم به زندگی
افسردگیم به میزان خیلی خوبی بهبود پیدا کرد
لپ تاپی که ارزوی نوش رو داشتم خریدم
هارد اکسترنال خریدم
موبایل نو خریدم
هدفون خریدم
هدیه ها گرفتم برای عزیزانم
وام هام رو تسویه کردم و رها و آزاد شدم
چندین و چند محصول از استاد خریدم
لباس و کفش و طلا خریدم
درامدم رو که صفر شده بود رو چندین برابر کردم
پس انداز کردم
و ……..
و همه ی اینها و حتی اونهایی که الان توی ذهنم نیستن فقط و فقط با کار کردن روی ذهنم و بهتر کردن رابطم با خدای خودم اونم ی ذره اتفاق افتاد همون توحید عملی که استاد میگفتن همون اصل و اساس خوشبختی که بابت همه ی اینها باید مرتب شکر گزاری کنم
اما چ چند هدف دارم که هر سال مینویسم ولی هنوز بهشون نرسیدم :
استقلال مالی
پیدا کردن عشق و علاقم
ازدواج
مهاجرت
مسافرت
و وقتی به ریشه ی همشون فکر میکنم به ی چیز میرسم و اونم باورهای شرک آلوده و لاغیر
باورهای شرک آلوده که نمیزاره به جریان هدایت اعتماد کامل داشته باشم که:
من رو به سمت علاقم هدایت کنه یا علاقم رو به سمت من
که فرد مناسب رو به سمت من هدایت کنه
که شجاعت بهم بده برای مهاجرت
که شجاعت بهم بده برای مسافرت تنهایی
ی کم که فکر کردم در مورد مسافرت ومهاجرت که چرا من به این خواسته هام نمیرسم دلیلش فقط و فقط به بی ایمانی و ترس بر میگرده و گرنه من الان پولش رو دارم ولی میترسم تنهایی برم مسافرت میترسم از روبرو شدن با ناشناخته ها و چالش ها .الان مدتیه بارها اقدام کردم و به سایت های تور گردی سر زدم و تماس گرفتم ولی پشیمون شدم چون ترس ها من رو احاطه میکنن چون همش به چگونگی ها و موانعی که ممکنه پیش روم قرار بگیره فکر میکنم
و البته که ی دلیل دیگش هم برمیگرده به باور کمبود که میترسم از خرج کردن پس اندازم
در مورد ازدواج هم باز ریشه بر میگرده به کمبود و عدم باور به فراوانی و البته باز هم عدم اعتماد کامل به جریان هدایت .و گرنه اگر من صحبت های استاد توی جلسه اول قدم 6 رو باور کرده باشم و در ناخودآگاه من تثبیت شده باشه که من برای ازدواج نیازی نیست کار خاصی بکنم فقط باید روی باور فراوانی و هدایت کار کنم و خداوند اون فرد رو به سمت من هدایت میکنه دیگه رها میکنم تا بموقع اتفاق بیفته
در مورد عشق و علاقه هم ریشش به این برمیگرده که من خودم میخوام این رو حل کنم و دست خداوند رو بستم و چسبیدم بهش و هی میگم پس چرا نمیشه و الان دیگه مدتیه که رهاش کردم
کلا احساس میکنم این خواسته ها انگار توی ذهن من هنوز بزرگ هستن و به همین خاطر هم اتفاق نیفتادن و گرنه من خیلی از خواسته هام رو با همون تمرین ستاره قطبی دارم هر روز خلقشون میکنم
سپاسگزارم استاد
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام نسرین جان دختر توحیدی و مهربان
دختررررر اول کامنتت تو عرش بود ولی آخرش تو فرش.
واقعا چراااااااا باید از مسافرت رفتن بترسی. تا وقتی از نقطه امنت بیرون نیایی هیچ اتفاقی نمی افته. من هر وقت تنهایی رفتم بیرون احساس نزدیکی بیشتری با خداوند دارم و انگار یه نیروی مافوق داره مرا حمایت می کنه تا وقتی با همسر و یا دوستی یا کسی میرم. تنهایی بیشتر حال میده.
مررررسی عزیزم که نوشتی، این نشان از تغییرات قریب الوقوع رو میده، هر وقت جایی کار گیر داره و میایی اینجا بازگو میکنی حتما درست میشه. مطمئن باش، به همین زودی خبر از یه مسافرت یا شاید مهاجرت رو به ما میدی.
در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشی مهربان ام
سلام به رضوان جان دوست داشتنی .چقدر خوشحال شدم پاسخت رو دیدم .ممنونم عزیزم که تجربه تنهایی بیرون رفتنت رو بهم گفتی .عزیزم من همیشه تنهایی میرم بیرون و تنهایی همه ی کارهام رو انجام دادم و میدم اما برای مسافرت های خارج از استان خودمون همیشه ی ترسی توی وجودم بود که البته با آگاهی های استاد بهتر شدم ولی منظورم از تنها بیرون رفتن این بود که کوله بندازم رو دوشم و رها و آزاد هر جای ایران که دوست دارم برم که البته این هم باید تکاملی انجام بشه و قدم اولش هم تجربه سفر به استان های همجواره و بعد استانهای دورتر که با سرچ هایی که انجام دادم ی جایی رو پیدا کردم که میتونم از اونجا شروع کنم و در صدد انجامش هستم و ان شالله انجام شد میام تجاربم رو میگم. بازم ممنونم نازنین اکتیو سایت
به نام خدا
سلام نسرین خانم
امیدوارم که در زیر سایه پروردگار شاد و سلامت باشی و حال دلت عالی باشه
کامنت شما رو خوندم یاد ترسهایی افتادم که در وجود خودم داشتم و تا حد زیادی ازشون عبور کردم
خواستم بهتون پیشنهاد بدم البته که شما خودتون خیلی بهتر از من میدونید که ترس مقابل ایمان هست
من خودم قبل از اینکه مهاجرت کنم از شهرم به یک شهر دیگه هیچ چیزی نمیدونستم و کلی ناشناخته داشتم و نمیدونی چقدر هم ترس ها وجودم رو فرا گرفته بود و نمیذاشت که حرکت کنم
اما از ترس های کوچکتر شروع کردم
مثلا تنهایی میرفتم بیرون
بعد مسافرت رفتم تنهایی با تور
بعد یک مسافرت پیادهروی تنهایی رفتم شمال کمپینگ و چقدر توی همین سفر یک هفته ای من ترسهام ریخت
و در نهایت هم مهاجرت کردم کلا به یک شهر دیگه و نمیدونی چه اتفاق های خوبی برام افتاد و خدا چه کارها که برام نکرد
الان هم شما اول بنویس که از چه چیزهایی ترس داری
بعد بیا از کوچکترین ها شروع کن
و تکاملت رو طی کن
پیشنهاد میکنم بهت که حتما با تور مسافرت تنهایی رو تجربه کنی خیلی خوش میگذره بهت
امیدوارم که تونسته باشم کمکی بکنم
فقط سعی کن قدم اول رو برداری و به بقیش فکر نکنی بقیش رو خود خدا میچینه
بعد میبینی چقدر ترسهای خنده داری داشتی و نمیذاشته که حرکت کنی
به امید الله قدم اول رو بردار منتظر نتایج عالی شما هستم
سلام دوست خوبم آقا جواد .متشکرم از پاسختون بله کامنتاتون رو خوندم و تحسینتون میکنم برای قدم هایی که برداشتین و هنوز هم بر میدارین. بله بخودم قول دادم تا پایان شهریور اولین مسافرت دور از استان خودم رو برم با تور اول و تکاملی و میدونم اگر این قدم رو بردارم درهای زیادی بروم باز میشه .سپاسگزارم از وقتی که گزاشتین
بنام خداوندی ک هرلحظه در حال هدایت ماست
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت عزیزانم
درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟
هدفی ک من مشخص کردم تو جلسه هدف گذاری قدم اول رسیدن ب استقلال مالی ک الان دوسال ازون میگذره ولی هنوزبهش نرسیدم اون استقلال مالی ک خودم دلم میخواد ینی داشتن یه کارثابت وداشتن درآمد وروندصعودی وافزایشی درآمد علتشم میدونم چون تویه کارنمیمونم 3تاروانتخاب کردم وتوشون میچرخم بعد اولش باانگیزه میرم ولی به محض اینکه نتیجه نمیگیرم یا کمه میرم سراغ اون یکی کار ولی بااین وجود بازم خداروشکر پول میسازم اما دوست دارم یه کارثابت باشه الان ک فک میکنم یکی ازدلایل نموندن تویه کاری ک عاشقشم اینه ک خودموبستم ب نتایج ینی اشتیاقموگره زدم ب نتایج بااینکه میدونم باید روندتکاملم توش طی شه و مهارتم رو بیشترکنم این عجله برای گرفتن نتیجه پاشنه آشیلمه باید حسابی روش کارکنم
عاااااشقتونم
درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید
به نام خداوند آرزوها
سلام بر استاد نازنینم واستاد بانوی شایسته عزیز و دوستان هدفمند و هم فرکانسی
و اما….
آنکس که نمی داند به کجا میرود ،به جایی نمیرسد.
دورانی از زندگی پس از شکست های پیاپی وقتی بی هدف و انگیزه از خونه بیرون میومدم، نمیدونستم به چپ برم یا راست
اونجا بود که فهمیدم وقتی برای یک لحظه دیگه هم برنامه و هدفی نداری ، سخت ترین لحظات و کشنده ترین دقایق رو سرمیکنی چرا که انسان بی هدف ، انگیزه نداره و انسانی که انگیزه نداره ، انرژی لازم برای رسیدن به هدفشو نداره.
در عین سادگی چقدر به موضوع بیتوجه بودم که هر تلاشی که بی هدف انجام بگیره نتیجه مثبتی که به دنبال نداره هیچ ، گاهاٰ نتایج مخرب و منفی هم داره.
چند سال پیش در کلاس ها و جلساتی شرکت کردم با همین عنوان «هدف»
و اولین چیزی که یاد گرفتم «smart» کردن یا هوشمندانه کردن اهداف بود.
هدف ها به سه دسته تقسیم می شدند ، کوتاه مدت ،میان مدت و بلند مدت و…
و کلی چیزای دیگه یاد گرفتم که قرار بود در زندگیم بکار بگیرم اما مشکل من نداشتن هدف نبود بلکه همون اسمارت( هوشمند )کردن اهداف باعث شد بهشون نرسم چرا که هوش همون ذهن بود و تدابیر ذهن معمولاً با حقیقت قوانین کائنات مغایر بود.
هر شکست و نرسیدنی باعث می شد که ذهن دوباره بهم دهن کجی کنه و بگه :دیدی نتونستی و یک بار دیگه بخشی از عزت نفس و اعتماد به نفسم فرو میریخت و روزی رسید که از حبیب ، جز یک جسم بیمار و شبه انسان ، چیزی باقی نموند و من تسلیم شدم ، نه در برابر خدا بلکه در برابر امید .
احساسی دردناک که قاتل تمام انگیزه هاست.
بزرگترین معزل من این بود که چون فکر می کردم کلاس رفتم و سیصد تا کتاب خوندم همه چیزو میدونم و هر هدفی که میزارم و مینویسم طبق قواعدی که آموختم باید بهش برسم و وقتی نمیرسیدم سرزنش های نفس شروع میشد.
اون موقع نمیدونستم که داشتن هدف به تنهایی مثل داشتن یک گلوله بدون تفنگه
به مرور ایام تمام آنچه آموخته بودم به درکش هم رسیدم و کم کم مسیر تکامل منو به سمت خواسته هام سر داد.
وااااای تازه فهمیده بودم که چرا تمام اتفاقات و تلاشهام به سرانجام نمیرسه.
من فقط روی خودم و دیگران حساب باز کرده بودم
من آدم کم صبر و بی حوصله ای شده بودم واز اونجایی که همیشه فشار مالی داشتم ،همیشه هم عجولانه تصمیم میگرفتم و انتظارات عجیبی از خودم داشتم البته طبیعی بود که توقعم از خودم زیاد باشه چون واقعاً خیلی اطلاعات کسب کرده بودم و خیلی تلاش میکردم و این وسط یه چیزی کم بود تا من به اهدافم برسم
(و باز دوباره میرسیم به شرک و توحید)
یه حلقه گم شده هم اون وسط نبود
بله« احساس خوب»
همیشه در حال غر زدن بودم و ناسپاسی
یه آدم کمالگرا و عجول با حال بد واقعا باید به چه هدفی برسه تا راضی بشه؟
من از همون دست آوردهای اندک هم راضی نبودم و کلا راضی نبودم
میدونستم که تا ابد بدین قرار نخواهد ماند
مثل درخت بامبو هیچ خبری از رویش نبود و ناگهان خیزشی از خاک بردمید و زندگی به من سلام کرد.
کجا و کی؟
از روزی که من هرروز صبح به خدا سلام میکردم
به عشق جان و خالقم گفتم : خدایا وقتش نرسیده منم به اهداف و خواسته هام برسم ؟
و خداوند یک پاسخ ساده داشت: به من بسپار
«وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ»و کار خود را به خدا مى گذارم که او به حال بندگان بینا(آگاه) است.
اما عشق
من همسری داشته و دارم که بسیار با انگیزه و هدفمند در کنار من زندگی کرده
شعارشم این بود
« من نه آنم که زبونی کَشَم از چرخِ فلک
چرخ برهم زنم ار غیرِ مرادم گردد»
نیروی عشق و یک همسر هدفمند میتونست الگوی خوبی برای من باشه
وقتی دیدم با دوتا بچه کوچیک درسشو خوند و دانشگاه رفت ، منم که بخاطر شرایط زندگی ترک تحصیل کرده بودم ،رفتم دیپلم گرفتم و دانشگاه قبول شدم و …
در کنار هم یادگرفتیم که هدفمند بودن نیاز به این داره که باید قانونمند و در چهارچوب قواعد و قوانین خداوند و کائناتش زندگی کرد.
باری به هر جهت بودن و بی بند و بار زندگی کردن و بی انگیزگی ، هیچ حاصل و نتیجه ای به دنبال نداره
ما دوباره آموخته هامونو مرور کردیم اما این بار ایمان عملی رو چاشنی اهدافمون کردیم.
همون روزا فیلم راز رو دیده بودیم
اولین دریم برد مونو در سال 88 درست کردیم و به دیوار زدیم و سال 89 تمام اونا به تجسم و عنیت رسدیدند.
و من برشکسته با یک ماشین صفر و با لوازم نو از خونه مستاجری به خونه خودمون رفتیم.
یکی از اهداف مون این بود که مهاجرت کنیم.کلاس زبان میرفتم و سال نود اولین سفر خارجیمو رفتم.
اهداف ما داشتند یکی پس از دیگری شکل میگرفتند و به حقیقت زندگی مون بدل میشدند .
ما فهمیده بودیم با هم بودن و نیروی عشق میتونه راه رسیدن به اهداف رو هموار و تسهیل بکنه
تابلو دوم دریم برد هم با نوشتن اهداف مشترک ترسیم و ساخته شد و در طی یک ماه درآمد ما که اساسی ترین معزل زندگی مون بود به شش برابر رسید
عشق و توکل و اعتماد به خداوند و زندگی توحیدی
حلقه های گم شده زنجیره اهداف ما بودند .
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
هزاران درود و مهر از قلبم به قلب پر مهرت
ممنووووووووووونم سیدجانم به خاطر ثبت این رد پاهای ارزشمند…
در هر کلمه از این کامنتت رشدت رو دیدم
با صلح بودن با خودت رو درک کردم
و وجودت رو ، که هر روز داره انس بیشتری با توحیدی شدن میگیره
از برکت وجود استاد بزرگوارمون، که خداوند رو به خاطرشون بی نهایت سپاسگزارم.
با همه وجودم بهت افتخار میکنم حبیب جانم و خداوند عزیز رو هزاران هزار بار شاکرم بابت حضور نورانیت در زندگیم
و بسیااااااااااااااااری از آموخته ها و تکامل مو مدیون تم واقعااااا مدیونتم و سپاسگزارت….
الطاف الهی چه بسیارند و توان ما چه اندک…
بارها و بارها کامنت تو خوندم و هر بار از صمیم قلبم تحسینت کردم ، یقین دارم به لطف اون یگانه خالق توانا ، نتایجی منتظرمونه که الآن هنوز بخش کوچکی از اون در کل مخیله ما هم نمیگنجه…
چون ما تازه ، کمکم ک داریم هیییی بنده گی رو یاد میگیریم ولی ارباب مون میلیونها ساله که اربابه و خدایی میکنه……
خدایاااااااااااااااا شکرت
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
الهی سراسر غرق نور و عشق الهی باشی سیدجانم
سید حبیب عزیز سلام و درود
عجب پیش گفتار زیبایی راجع به هدف داشتن و دخالت ذهن در تعیین مسیر گفتید واقعا لذت بردم، بار ها تجربه داشتم که خواستم با قدرت ذهن خودم به هدف برسم اما هیچی جز پوچی نسیبم نشد و اما بخش دیگری از کامنت شما که منو وادار به نوشتن کرد
در مورد اینکه نیروی عشق به همسرتون چقدر در زندگی به شما کمک کرده و چقدر خوشحالم که آدمایی مثل شما وجود دارن که عشقاشون رو باهم دارن، الله و همسرانی بهشتی، اشک ها میریزم من از خوندن کامنتای شما و یک مهدی دیگه متولد شده این یک ماه اخیر خداروشکر بابت وجودتون و خداروشکر بابت این سایت، دعای من برای شما اینه که تا ابد در کنار عشقتون با همین توحید پیش برید و انشاالله به اهداف قشنگتون برسید ممنونم از اشتراک گذاری دیدگاه و تجربیاتتون
سلام مهدی جان
سپاسگزارم از دعای خیرت و خوشحالم از اینکه کامنتم تونسته انگیزه پیشبرد اهدافتون باشه
من توصیه ام به شما اینه که عشق رو هم از خدا بخواید چون نیمی از ساختار عشقه( و نیمی آگاهی)
و نیروی عشق زمانی معجزه میکنه که با خود عشق (خدا) در یک راستا قرار بگیره
براتون یک زندگی عاشقانه و آگاهانه از خداوند طلب میکنم
منتظر خبرهای خوبتون هستم .
باشد تا رستگار شویم (ان شاءالله)
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام بر استاد،خانم شایسته و دوستان عزیزم
درباره هدف هایی که هر بار به عنوان هدف سالانه یا هدف کوتاه مدت انتخاب می کنید اما به آنها نمی رسید، فکر می کنید چه دلایلی باعث می شود که شما باز هم به آن اهداف تعیین شده، نرسید؟
هدف هر ساله من رسیدن به پول و رهایی بی پولی هست
از اون موقعی که یادم میاد هر ساله تو نوروز میگم که امسال دیگه ساله من و از لحاظ مادی پیشرفت قابل توجه ای خواهم کرد ولی با اتمام سال و رسیدن به فصل زمستان ناامیدتر از هر سال میگم باز امسال هم نشد پس کی میخواد بشه
دلیل اینکه من نمیرسم به نظرم عدم تعهد و تمرکزم هست و تمرکز صد در صدی من روی اون نیست و متعهدانه عمل نمیکنم یا شاید انتظار دارم سریع و به سرعت به ثروت عظیم برسم و صبر ندارم و بسیار عجولانه عمل میکنم
هدف بعدی من اینه که انتظارم دارم که اطرافیان من خصوصا خانوادم هم مثل من تغییر کنن،مثل من فکر کنن،مثل من عمل کنن
آیا منی که انتظار دارم اطرافیان من تغییر کنن به حد مناسب تغییر کردم،آیا من خودم خوب دارم پیش میرم،آیا من به اون چیزی که اعتقاد و باور دارم دارم بدست عمل کنم
به نام هدایت الله
سلام خدمت محمد جان عزیز
پسر کامنتهای زیبا ودوست داشتنی وسرشار از آگاهی با اینکه مختصر است اما مفید ولذت بخش است مثل
(عدم تعهد و تمرکزم هست و تمرکز صد در صدی من روی اون نیست و متعهدانه عمل نمیکنم یا شاید انتظار دارم سریع و به سرعت به ثروت عظیم برسم و صبر ندارم و بسیار عجولانه عمل میکنم)
من با اون قسمتش خیلی کیف کردم مثل عجول بودن که من هم خیلی عجول هستم هنوزم پاشنه آشیل من است
تبریک میگم اینقدر خوب رو خودت کار میکنی وترمزهاتو خودت میشناسی
امیدوارم در تمام مراحل زندگی درخشان بدرخشید دوست خوبم
به امید دیدار
به نام رب العالمین
امشب و دیشب یکی از معجزه های الهی توی آسمون باز هم تکرار شد و از اون زمان هایی بود که قرص کامل ماه عالمتاب قلبم رو با خودش برد به ناکجا آبادهای نورانی و نیایشهای خلوتم با عزیزترینم….
من از قدیم الایام شیفته قرص کامل ماه بودم ولی از وقتی در مدار توحیدی استاد نازنینم قرار گرفتم قضیه فرق میکنه. مثل وقتی که از ضریح امام رضا خداحافظی می کردیم و سلام می دادیم و عقب عقب میرفتیم، بعد از کلی غرق شدن تو فضای انعکاس نور پروردگار از طریق ماه که بخاطر وجود دخترم مجبور شدم از پشت بوم برگردم خونه، عقب عقب و تعظیم کنان در برابر نشانه عظمت خدا و تقدس نورش رفتم.
دلم می خواد این شب تموم نشه و من غرقه ی این دریا باقی بمونم.
اومدم سوره قمر رو باز کردم و با پس زمینه موضوع هدف بهش دقت کردم. دیدم سرگذشت چندین قوم رو که از گذشتکانشون عبرت نگرفتند و پرهیزکاری(کنترل ذهن) نکردند رو مثال زده و 6 بار تاکید کرده که
وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ
و یقیناً ما قرآن را برای پند گرفتن آسان کردیم، پس آیا پند گیرنده ای هست؟
با خودم فکر کردم دیدم داره میگه دقت کن در احوال کسانی که راه اشتباه رفتند و نابود شدن، پند بگیر ازشون. ما هم که قرآن رو برای تذکر و یادآوری برات آسون کردیم.
دیگه چی می خوای؟
اونایی که کنترل ذهن نکردن، به هر کار بیهوده ای دست زدن بدون اینکه بسنجن آیا حس خوب براشون به وجود میاره یا نه.
اونایی که رفتارشون رو نسنجیدن که آیا در جهت رشد و هدف و خواسته هاشون هست یا نه.
دیدم بله تا زمانیکه باری به هر جهت زندگی می کردم نه هدف درستی تعیین می کردم نه قدم درستی در جهتش برمی داشتم نه بررسی می کردم که آیا روندم سودده و در جهت رشد هست یا نه.
متوجه شدم که من اصلا صورت مساله رو درست طرح نکرده بودم.
من در مورد مساله کسب و کار و درآمد مستقل داشتم به چگونگی ها فکر می کردم. یه چشم انداز قشنگ تصور کرده بودم که فرسنگها ازش دور بودم و توی خواب هم نمی دیدم که بهش برسم. پس ذهنم راهی نداشت جز فرار کردن!
اما سال 1402 برام فرق داشت. اولین هدفی که تعیین کردم این بود که روی هیچ چیزی سرسختی نکنم و دست خدا رو باز بگذارم تا هدایتم کنه. اونجا که استاد توی جلسه 2 شیوه حل مسائل میگن: اگر می خوای هدایت بشی باید تمام مولفه ها رو آزاد بگذاری. باید اجازه بدی جریان هدایت تو رو هدایت کنه
پس سعی کردم آگاهانه ذهنم رو از رشته ام که کارشناسی ارشد فیزیک هسته ای بوده و چندین سال مرتبط باهاش کار کرده بودم رها کنم.
اجازه دادم هر ایده ای میاد بپرورونم و انجام پذیریش رو با شرایط الانم بررسی کنم.
چندین ایده اومد. خیلی سعی کردم همزمان با ترمز نداشتن و رها بودن در عین حال عاقلانه و تکامل پذیر عمل کنم.
ایده تحقیق راجع به موضوعات مربوط فیزیک(که انصافا همه کیهان و علوم مختلف رو در برمیگیره) اومد به ذهنم. خوب نیاز داشت که به چندتا مهارت از جمله ساخت سایت و برنامه نویسی مسلط بشم تا بتونم تولید محتوا کنم. شروع کردم دوره آموزشی خریدم و دست بکار شدم ولی متوقف شدم. چون ذهنم می گفت سخته، راهش طولانیه، تا بخوای ازش پول دربیاری سالها طول میکشه. حتما راه آسونتری هم هست. اصلا کی پول میده واسه این چیزا؟ بیا بشین چهارتا سوال فیزیک حل کن پکیج درست کن بفروش. ولی دیدم نه عشق من به شناخت خدا از طریق فیزیک بیشتره و دلم می خواد از طریق علم سپاسگزارتر بشم اما، مساله مالیش آزارم میداد.
ولی سعی می کردم هی این باور رو با خودم تکرار کنم که تو به عشقت بپرداز چگونگی پول ساختنش رو خدا بهت میگه.
از طرفی توی این مدت که من سعی می کردم مساله درآمد شخصیم رو حل کنم همسرم چندین بار بهم اصرار میکرد بیا شغل دوم منو تو خونه انجام بده من فقط برات مشتری پیدا می کنم تو بشین تو خونه با فوتوشاپ کار کن پول دربیار.
منم هی شل برخورد می کردم چون می گفتم این کار اصلی من نیست. ولی بااااشه حالا انجامش میدم.
ته ذهنم می گفتم هدف من فیزیکه نباید ازش دور بشم ولی ترمزهای شدید مالی دارم.
بعد یهو با خودم گفتم مگه تو الان نیاز به دوره روانشناسی ثروت و عزت نفس نداری؟ و همینطور تموم کردن دوره 12 قدم؟ پولشو میخوای از کجا بیاری؟
بعد یادم افتاد استاد یه جایی فکر کنم قدمهای اولیه 12 قدم گفتن بچه ها بیکار نباشید. سعی کنید هرطور شده یه منبع درآمد ایجاد کنید که زندگیتون بگذره و همزمان راحع به کسب و کار مورد علاقه تون هم فکر کنید تا به تکامل و جرأت قدم برداشتن ختم بشه. بی پول نمونید.
یه جا هم توی یه لایو (فکر کنم لایو شماره 18 با یه پیراهن هاوایی قرمز توی برج تمپا بودن) گفتن اگه دوتا کار رو دوست داری خوب خلاقیت به خرج بده و ترکیبشون کن.
گفتم خیلی هم عالی من فوتوشاپ رو انجام میدم شاید بعدا یه جایی هم به دردم خورد. در عین حال که دارم آلردی تو همین لحظه ازش پول هم درمیارم.
اتفاقی که افتاد این بود که عااااااشق فوتوشاپ شدم. از مهارت و سلیقه دیرینه ام توی طراحی و نقاشی هم استفاده می کنم. ( من دبیرستان بودم نقش فرش می کشیدم)
بعد بنا به نیاز اکسل هم یاد گرفتم عین هلو.
ورد و پاورپوینت هم از زمان پایان نامه ارشد یاد گرفته بودم.
همه رو هم بصورت خودخوان. آفرین به من!
با اجازه تون دستگاه مهرساز هم داشتیم همسرجان با استفاده از ویدیوی آموزشی توی یوتیوب سه سوته دوباره راه اندازیش کرد و بنده در یک نصفه روز هم مهر طراحی کردم و هم با دستگاه ساختمش.
اینم یه منبع درآمد دیگه!
امروز که فایل هدف اومد روی سایت (و همزمان شد با انجام دوباره تمرین جلسه 2 شیوه حل مسائل که انصافا خودش به تنهایی یه دوره کامله) دقت کردم دیدم من خودبخود با باز گذاشتن ذهنم و نجسبیدن به چگونگی پول درآوردن هدایت شدم به مسیر خیلی آسونتری که خودم نمی دونستم میتونه انقدر برام لذتبخش هم باشه.
دیدم استاد داره توی اون جلسه میگه من داشتم روی مسائل مربوط به موفقیت کار می کردم ولی کسب و کار تندخوانی رو راه انداختم و پول ساختم. بعد مطالب موفقیت رو در کلاس تندخوانی هم می گفتم. بعدش بواش یواش استاد میرن سراغ علاقه اصلیشون و بعد از چند سال اصلا دوره تندخوانی رو از روی سایت حذف می کنن.
استاد در واقع اجازه دادن دست خداوند هدایتشون کنه و این کار لذتبخش هم بود.
اینو من الان دارم با پوست و گوشت و استخون درک می کنم چون اصلا نفهمیدم کی از فیزیک شیفت شدم به فوتوشاپ! با اینکه عاشق فیزیکم ولی چون هنوز باورهای نادرستی در مورد پول ساختن از اون طریق دارم موکولش کردم به زمانی که از طریق فوتوشاپ پول دوره های مورد نیازم رو بسازم و کار کنم تا در حد اون مدار بشم و تغییر مدار برام دردآور نباشه.
حرف استاد رو خیلی قبول دارم که میگن مسیر سخت و تقلا کردن مسیر اشتباهیه.
من داشتم در مورد فیزیک تقلا می کردم تا نگهش دارم.
در صورتیکه الان متوجه شدم هدفگذاریم از بیخ اشتباه بوده. در واقع هدف اصلی من استقلال مالی بوده نه پول ساختن حتما از رشته فیزیک.
حالا این تعبیر رو متصل کنم به سوره قمر….
باز هم کنترل ذهن، وصل شدن به خداوند برای دریافت هدایت، و بررسی رفتار کسانی که زندگیشون زجر و عذاب بوده و راه اشتباه رفتن که الگوهای تکراری اونها رو نداشته باشم.
الهی شکرت چقدر خالم خوبتر شد!
استاد عاشقتونم. بخصوص وقتی فایلهای آرامش در پرتو آگاهی رو گوش میدم…. دیوانه ام میکنه.
به نام هدایت الله
سلام خدمت سعیده عزیز
سپاس بیکران خداوند که کامنت خوب سعیده انصافا رد پای خوبی بجا گذاشت
چقدر کامنت شما حال آدم رو خوب میکنه
یک انرژی یا یک حجم از قدرت در کلامتون پیداست عاشقانه کامنت شما را میخوانم ودوست دارم قلم بی نظیری داری دختر خداوند مهربان همیشه یار ویاورتان باشد
از این که فوق العاده پیش میروی وکلام خدارا جاری میکنی سپاسگزارم
خدایا آرامش شب را نصیب کسانی کن که آسایش روز را نصیب دیگران کردند
آقای رووووحیییییی سلااااام
چقدر خوشحال شدم که شما برام نوشتید. متشکر و ممنونم از اینهمه لطف و محبتتون.
خدا تلاش هیچکی رو بی پاداش نمی گذاره. وقتی تلاشش در جهات رشد و با توکل و نگاه توحیدی باشه فبها. دیگه بقول معین من از این دنیا چی میخوام….
الهی شکر در مداری قرار گرفتیم که عزت و موفقیت رو در رشد معنوی خودمون جستجو می کنیم. و رودخانه هرچه عمیقتر… آرامتر…
به هر اندازه احساس سبکی و آرامش می کنیم می تونیم امیدوار و خیال جمع باشیم که داریم پلکان رشد رو درست بالا میریم.
الهی شکر… الهی بی نهایت شکر برای وجود بزرگوارانی مثل شما.
سلاااااااااااااااامممممم سعیده جان
خواهرخوبم
چقدرررررررررررررر تحسینت کردم بابت همه دست آوردهایی که از عمل به قانون کسب کردی…
یک نکته برام جالب بود ، این که هررررر کجای این عالم که باشی وقتی در مسیر قرار میگیری خداوند با نشونه هاش دلتو شاد میکنه
مثل همون قرص کامل ماه که گفتی!!!
منم همون شب دقایقی طولانی خیره شدم به زیبایی عظمت الله جانم..
و ناخودآگاه اشک از چشام سرازیر بود……
زبان خداوند ، زبان نشانه هاست..
گاهی با کلامی از یک دوست
گاهی با قرص کامل ماه بینظیر
گاهی با روزی کردن تو برای مشاهده لحظه مقدس طلوع خورشیدش
گاهی با سرازیر کردن یک آگاهی ناب به قلبت
گاهی با قطرات باران
گاهی با صدا و چهره ناز عزیزانت
گاهی با یک شاخه گل لطیف
گاهی با برگهای رنگارنگ یک درخت
و…..
و……
فقط باید ما سمیع و بصیر و هوش باشیم…
چرا که:
ذره ذره کان در این عالم نهان
با تو گویانند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم
با شما نامحرمان ما خاموشیم
خدایاااااااااااااااا ما رو توفیق بده تا محرم این عالم زیبات باشیم.
الهی آمین
خواهرخوبم، سعیده جان
الهی هر روز موفقیتهات بیشتر و راحت تر و عزتمنداته تر باشن
و الهی سراسر غرق نور و عشق الهی باشی
سلام وجیهه ناز و مهربون عزیزم
مرسی که برام می نویسی. شما به من لطف داری. خودم می دونم که تازه اول راهم و خیییییلی جا داره تا این نهال تبدیل به درخت و ثمر بشه.
آخیییی چقدر زیبا نوشتی و همه نشانه ها رو تعبیر به عشق الهی کردی. واقعا در چه خواب غفلتی بودم تا الان که این نشانه ها رو نمی گرفتم. هنوز چققققدررررر نشانه دیگه هست که ازشون غافلم و فقط با وصل به ربه که میشه سمیع و بصیر و هُش بود.
باورت میشه بعد از اینهمه مدت امروز تازه فایل توضیحات استاد در مورد نشانه روزانه رو باز کردم و دیدم. (با عرض شرمندگی!) این مرد بی نظیره. در مورد یه دکمه توی سایت اینقدر احساس داره و با تمام وجودش معرفیش میکنه. چون با عشق و با هدف طراحیش کرده.
هدفش هم انتشار آگاهی قلبی، هشیاری روح به جای ذهن و اهمیت دادن به هدایت الهیه. هدفش توحیده. هدفش انتشار عشق الهیه. بخدا که غیر از این نیست.
الهی شکر با تمام وجودم که تقریبا هر روز نصیبی از انعکاس آینه قلب دوستان دارم و دلشاد میشم. بابت حضورم در این جمع خداپرست و خداشناس و خداجو به خودم افتخار می کنم. به داشتن چنین خدایی به خودم می بالم.
به قول امام سجاد: «خدایا من در کلبه ی کوچک خود چیزی دارم که تو در عرش خودت هم نداری، من چون تویی را دارم و تو مثل خودت را نداری!»
برات یه دنیا عشق و نور و شادی آرزو می کنم.
سلام سعیده عزیزم
دوست خوب و خوش انرژیِ من
چه خوب گفتی که باید افتخار کنیم به خداوند مهربانمون به این که بنده اربابی هستیم که به شدت الرحم الرحمین ..
ممنونم از این یادآوری زیبا و به جا سعیده جان..
استاد ی جا بر اساس آیه های اول سوره مبارک بقره میگن:
این جریان هدایت که همواره در جهان جاری است، فقط آنهایی را با خود همراه میسازد که تقوا پیشه کرده و ذهنشان را کنترل میکنند و به نشانهها اعتماد میکنند و تسلیم مسیر هدایتشان میشوند و رستگاران و متبرّک شدگان آنها هستند
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت که به ما توفیق دادی تا در مسیر رستگاران و متبرک شدگان باشیم…
ممنونم سعیده گلم
از کامنتت لذت بردم
و الهی همواره در این مسیر زیبا در کنار هم ثابت قدم باشیم..
برات عشق و نور الهی میطلبم دوست نازنینم
بنام خداوند سمیع و بصیر
سلام دارم خدمت خواهر ارزشمندم سعیده بی نظیر
کامنت شما رو مطالعه کردم.
و کلی لذت بردم و چقدر خوب توضیح دادید.
انشاءالله با این روحیه ای که شما دارید و با این شناخت
که پیدا کردید. قطعا هدایت میشد.به بهترین مسیر
امیدوارم روز به روز هدایت بشید به سمت هدفتون و نتیجش ثروت بیشتر و بیشتر …
مهم قدم اول هستش بر داری؟ ونترسی
شما میری دنبال یک هدف ،
و ممکنه از طریق اون هدایت بشید به مسیر های دیگه… و راه برات باز میشه.
خیلی مثال دارم .و به عینه دیدم و همون کار ، کارای بعدی و هدایت شدم به ثروت و نعمت بیشتر …
همین حال خوب میدونی چقدر مسیر خوشبختیه؟
وقتی احساس خوب داری ؟
طبق قانون حال خوب بیشتر و الا آخر …
مرسی که نوشتی .
قلم تون توانا…
کامنت های رو که برات می نویسن رد وپاهای شماست.
همین که بچه ها برات می نویسن چقدر ارزش داره، این نوشته ها و کامنت ها رو نمیشه خرید . الله اکبر
ثروت و سلامتی
و
حال خوب ، رفیق همیشگیت.
ای دختر توحیدی
ای فرشته ی عاشق الله
بهترین بهترین ها رو براتون آرزومندم.
دوست تون دارم
و عاشقتونم
سایتون برقرار
و لطفتون مستدام
وای سید جان چقدر وجودتون برام روحیه بخشه. سلام به قلب مهربونتون
چطوری تشکر کنم از اینهمه نور و لطف خدا که در وجود کسی مثل شما جلوه گری میکنه و بر من میتابه.
چقدر درست و به جا در مورد تکامل و توکل گفتید. باید قدم برداشت و رها بود.
خود راه بگویدت که چون باید رفت….
وقتی فکر می کنم بزرگترین وبرجسته ترین دستاوردم در همین چند ماه کار کردن روی خودم چی بوده فقط احساس آرامش و خوشبختی بیشتر برام بولد میشه. همونطور که شما هم اشاره کردید.
مرسی که همیشه به من محبت دارید.
در پناه الله شاد و سربلند و رو به نور باشید.
بنام الله مهربان
سلام مجدد و خسته نباشید دارم خدمت الهه ی عشق سعیده ی عزیزم
جهان حرف مفت نمیخاد.
جهان حرف مفت و قشنگ نمیخاد.
جهان افراد قوی رو دوست داره…
آدم شجاع رو دوست داره.
باید برای رسیدن به هدف هر لحظه،
هر لحظه، هر لحظه
به خودمون تعهد بدیم.
که من موظف کنترل ورود یهای ذهن و کانون توجه هستم.
که اصلی ترین کار ماست.
برای رسیدن به هدف من به دوستان گفتم.
مرد می خواهد آقا جان .
جسارت می خواهد
اهل عمل می خواهد .
ایمان می خواهد .
جیگر شیر می خواهد
مرد سفری بسم الله
اگر از زندگیت خسته شدی .میخای نتیجه ی خوب بگیری .بسم الله
اگر اسلحه روی سرمون بذارن باید از هدفون دست بر نداریم.
به قول یکی از دوستان ما رو یک چوب بزنن همه رو لو میدیم.
به خودت تعهد بده ،
زمان بده،
انگیزه بده، انگیزه در خودت ایجاد کن.
تمام عوامل رو به گردن بگیر.منم
منم
منم .اگر موفق شدم
اگر موفق نشدم .
جهان آدم ضعیف نمیخاد … گنجشک ضعیف له میشه و میمیره.
اونی که قوی هست نسلش میمونه.
به یاران امام حسین (ع ) گفتن شما رو هیچ
بچه هاتونم میکشیم. گفتن بکش… اینم آدرس الله اکبر
ببخشید تند حرف زدم
باید برای هدفمون باید قربانی بدیم. باید بها بدیم.
باید حرکت کنیم .
مرسی خواهر گلم که برام نوشتی …
انشاءالله به تمام اهدافت باعشق برسی.
سعیده ی عزیز
من کامنت دوستان رو زیاد می خونم ولی با کمال تاسف بعضی ها هنوز درست متوجه نشدن،بحث توحید رو ، با اینکه اکثر محصولات استاد رو گرفتن و مدت زیادی هست عضو سایتن…
انشاءالله اگر عمری باشه
در توحید عملی یک کامنت می نویسم.
توفیق، رفیق شما
اگر اهدافت سختن
مطمئن هستم سعیده
سخت تره…
خیلی ممنونم ازتون تشکر کمه،
تشکرات
عاشقانه
و از صمیم قلب دوستتون دارم و براتون آرزوی
موفقیت درتمام مراحل زندگیتون رو دارم .
بهشت را به بها دهند
نه به بهانه …
سلام استاد عزیزم ومریم عزیز
از زمانی که با شما آشنا شدم یاد گرفتم برای داشتن زندگی شادتر ورضایتمند باید هدف داشت هرچند هدفهای خیلی کوچک ،تا از روزمرگی رها شوی .
این هدفها میشه جمع کردن ومرتب کردن خونه باشه….میشه کار کردن روی یک جنبه از شخصیتت باشه…میشه روی کارکردن روی خودشناسی باشه
اما من هم مثل خیلی از عامه جامعه اهدافی روتعیین کردم ویکی دو روز کار کردم و کلا فراموش کردم…
البته الان شرایط چند ساله عوض شده
فکر می کنم اولین علت فراموشی اینه که گاهی اوقات ما هدفهای زیادی رو تعیین می کنیم وبه همین دلیل فراموش می شوند وتمرکزی روی یک هدف کار نمی کنیم ودچار سر در گمی میشیم…
گاهی اوقات چون من هدفم رو شب به شب مرور نمی کنم وامکان دارد فردا یک اتفاقی بیفته یاسرگرم کارهای روز مره میشم کلا به مرور فراموش میشه ویکهو می بینی یک هفته است هیچ کاری برای هدفت انجام ندادی واز برنامه ریزی هات عقب موندی وکلا هدف رو ول میکنی..
گاهی اوقات انقدر هدف برایم دور از دسترس است که رسیدن بهش برایم معجزه است بااینکه شروع می کنم ولی ذهنم همش میگه تو که نمی تونی اصلا چرا شروع کردی وانقدر نجوا میکنه تا آخر موفق میشه وترسها مرا احاطه می کنند
گاهی اوقات با اینکه تلاشم رو می کنم ولی به نتیجه عینی نمی رسم با خودم میگم نمیشه بابا ولش کن…ولی بعد چند وقت میگم اگه بهش میرسیدم عالی بود .باز دوباره شروع می کنم باز دوباره ناامیدی ،پشت نا امیدی
گاهی اوقات سرگرمی ها ولذت های زود گذر والکی مانع انجام اهداف میشه ،مثل رفتن تو فضای مجازی ،خواب،حتی تلویزیون نگاه کردن
ولی برای من بیشتر اوقات به خاطر اینکه اون شور وشوق وانگیزه ای که دارم زود تمام میشه ودچار سردی وبی انگیزگی میشم ومثل ان لحظه که تصمیم میگیرم انگیزه ندارم وگاهی اوقات نسبت به هدف بی حس میشم واز حوصله ام خارج میشهاین موضوع خیلی برام تکرار شده که به یک کاری خیلی علاقه داشتم وبا شوق شروع کردم ولی مثلا فردا حتی حوصله نداشتم از جام بلند شم وبهش فکر کنم ،نمی دونم چرا
شاید از پیشرفت کار راضی نیستم یا پشتکار نداشتم،
من قبلنا کارهایی که با زور یا سختی موافقت دیگران رو گرفتم ومتقاعدشان کردم که اجازه دهند که انجام دهم ،این طور بودم والان یکمی هستم همین که مجوز انجامش رو میگیرم رهاش می کنم نمی دونم چرا!!!!!! شاید می ترسم
گاهی اوقات از دست خودم عصبانی میشم وبا خودم میگم ،مریم این همون کاری بود که به سختی رضایت دیگران رو گرفتی چرا رهاش کردی
البته همه اینها که گفتم بیشتر در مورد کنکور(رشته پزشکی) است ….با اینکه از همون اول به سختی اجازه درس خوندن رو می گرفتم وبا گریه والتماس موافقت والدینم رو گرفتم ولی بعد از چند روز درس خواندن خسته میشدم ورهاش می کردم ،البته میدانم بیشتر علتهاشومثلا درسها رو نمی فهمیدم،وقتی درس میخوندم خوابم میگرفت،بعد کلی درس خوندن ،میدیدی یک ساعت بعد همشو فراموش کردم……به همین دلیل دلسرد میشدم وبا خودم میگفتم تو مرد عمل نیستی اصلا تو اینکاره نیستی ووقتی باز از برنامه عقب می موندم که دیگه بدتر میشد مهر تایید برای بی لیاقتی و بی عرضه گیم بود
خودمو با افرادی دیگه مقایسه می کردم ،میگفتم من روستا زاده به دور از همه امکانات ، چطور می تونم با دیگران که کلی کلاس کنکور میرن وکتاب کمک درسی دارند موفق شوم….اخه من درسم خیلی خوب نبود در حد متوسط بودم
با اینکه سالها از این موضوع گذشته ،ومن چند باردیگه شرکت کردم ولی دوباره به همه این موارد برمیخورم…همین پارسال دوباره از همسرم خواستم که موافقت کنه ومن کنکور بدهم با اینکه پر از شور وشوق بودم ولی همین که یک ماه درس خوندم درس رو رها کردم و دوباره همه ی این نجواها شروع شد…..
حتی همین امسال دوباره شروع کردم ولی دوباره همین آش و همین کاسه ،برای همین ،ازهمون اول دارم سعی می کنم شروع نکنم تا دوباره ناامید نشم ،با خودم میگم ،ای بابا شاید این علاقه واقعی نیست،شاید به خاطر حرف مردم میخوای درس بخونی،شاید این راه تو نیست ولش کن ،رهاش کن ،نمی دونم چرا این الگو رو تکرار میکنم …هرچقدر برای خودم دلیل ومدرک می آورم ولی هرچند وقت یکبار این هدف سراغم میاد وجزو والاترین ودست نیافتنی ترین اهداف زندگیم است
علتش میتونه همه ی اون دلیل هایی باشه که گفتم ولی شاید اصلی ترینش این باشه که برام دست نیافتتیه وبرام خیلی خیلی دوره برا همین باور ندارم که من لیاقت داشتنشو دارم
من این هدفم رو سالها بود فراموش کردم ولی از زمانی که با استاد آشنا شدم دوباره اومده سراغم و منو به سوی خودش میکشونه،ولی پارسال دوباره الگو تکرار شد ولی یک پله بالاتر شدم چون مرحله اول قبول شدم ولی مرحله دوم قبول نشدم
ولی تازگی دارم فکر می کنم شاید به خاطر اینکه دیگران میگن از تو گذشته و تو نمی تونی ،واین یک عقده شده میخوام درس بخونم….. به قول استاد من وقتی یک کاری رو دیگران میگن نمیتونی میخوام به همه ثابت کنم نه خیر من می تونم
ولی مشکل اینجاست که استاد به من یاد داده دنبال علاقم برم وکاری که با لذت انجام میدم رو دنبال کنم چون درس خوندن بهم لذت نمیده ولی بهم حس مهم بودن میده ولی از حوصلم خارجه
دوست دارم استاد دیدگاهم رو بخونه وبرام یک جوابی بده ….
شرمنده همه دوستان شدم که کامنت طولانیم رو می خونند
ازوقتی که باهاتون تبادل نظر می کنم حالم خیلی عالیه شاید همتون هیچ وقت نبینم چون گفتم من نه تنها روستا زاده ام بلکه تو روستا زندگی می کنم و ازاینکه این همه دوست خوب پیدا کردم خیلی خوشحالم ممنونم که هستین️️️
البته یک خبر خوب بدم که من یک مدار بالا رفتم وداریم یک ماه دیگه میرم تو بهترین منطقه شهر مشهد زندگی کنیم…خیلی هیجان دارم ومیخواهم بفهمم که مهاجرت چه لذتی داره البته یکم از نا شناخته ها و محیط جدید دلهره دارم ولی دوست دارم مثل استاد عزیزم اهل تغییر باشم
شاد وپیروز باشید️️️
عاشقتونم
سلام دوست خوبم
خوشحالم برای مهاجرتت.
بنظر من کلا هدف درس خوندن و کنکور دادن رو شما انتخاب کردی تا توذهن خودت و مردم گفته نشه که این یه دختر روستایی بیسواده.یا تحصیل نکرده اس.انگار دوست داری بپوشونی روستایی بودنت رو با مدرک دانشگاهی در حالیکه علاقه ای برای این کار نداری.
مثل استاد که با افتخار میگه من یک دهاتی هستم و اصلا ناراحت نیس.تو هم مشکلی با روستایی بودنت نداشته باش و فقط بچسب به هدفی که بهش علاقه داری.بدون اینکه درنظر بگیری چقدر اون هدف میتونه درامد داشته باشه فقط روزی چندین ساعت وقت بذار.یه هدفی که اصلا مهم نیس مدرک تحصیلیت چیه.
شادو موفق باشی دوستم
سلام دوست عزیزم
ممنونم بابت وقتی که برام گذاشتی ودوست داری تضادی که باهاش درگیرم حل کنم.البته من درس خوندم ومدرک لیسانس دارم ولی نمی دونم چرا گوشه ذهنم همیشه به این موضوع درگیر وهمیشه بهم میگه تو میتونی ،تو تواناییشو داری اگه دکتر نشی پشیمون میشی ،نترس قدم بردار،سخترین قدم ،قدم اول است،
داشتم فیلم هری پاتر رو می دیدم که یک شخصیتش گفت.مهم انتخاب کردن بین کار درست وآسون
همیشه میترسم نکنه بین کاردرست تر وآسون ،آسونتر رو انتخاب کنم…
آخه میدونید فکر می کنم اگر کنکور شرکت کنم ودرس بخونم قبول میشم ،مثلا پارسال فقط یکماه درس خوندم وکتاب زیستم تموم نشد ولی مرحله اول قبول شدم حتی خودم باورم نمیشه…
مشکل اینجاست که میترسم ،میترسم رسالتم نباشه،میترسم اگه قبول شم از شوهرم جدامیشم،میترسم اگه قبولشم بچه هام بی ادب میشن وروی زندگی انها تاثیر میزاره وبه بیراهه میرن،میترسم اگه قبولشم باید کل زندگیم بزارم کنار ودرس بخونم تا یک دکتر خوب بشم….
این ترسها مرا احاطه کردند ومرا به عقب میبرند …برای همین نه میتونم ازش بگذرم ونه میتونم به دلش برم ،مثل یک آدم بین دوراه نشستم وبه دوراه نگاه میکنم…
برای همین گاهی میگم برو دنبال هنر وورزش ،چون این دوتا روهم خیلی دوست دارم وتصمیم دارم بعد مهاجرتم به کلاس بروم ….
ولی میترسم نکنه کار آسونرو دارم انتخاب میکنم
به نظر شما چی️
سلام مریم جان
روزت بخیر
وقتی کامنت رو اول خوندم
اومدم جواب بدم پاسخ دوستمون و جواب رو خوندم
چند نکته بگم دوست من
وقتی هدفی داریم و میدونیم امسال نشد سال دیگه
این هفته نشد هفته دیگه
و بعد اینکه فرصت داریم فکر میکنیم این هدف همینطور نا ممکن میمونه و یه حسرت یا یه آرزو
اما مطلب دوم
پاشنه های آشیل خودت رو قشنگ گفتی
مشکل اینجاست میترسم
رسالتم نباشه
بچه ها دوری از همسر
اینها همونهای هستند
که تو رو موفق نمیکنند حتی اگه تمام تلاش رو کنی
موقع تحقق نمیزاره
استاد تو دوره کشف قوانین در جلسه 3
اینو میگه
ترس از جدایی
میتونی باورهای بسازی که من میتونم تو شهر خودم قبول بشم
همسرم همراه منه
و …
فرزند هم خیلی ها دکتر هستند و خانواده شاد دارند
بچه های عالی دارند
و باورهای از این قبیل
یه توصیه دوستانه
بشین دلیل خواستن این هدف رو بنویس
و از خودت بپرس
و ترس ها اگه به این هدف برسی
اون موقع با خودت بهتر میتونی تصمیم بگیری
شاد موفق و ثروتمند باشید
سلام دوست عزیزم
ممنونم بابت وقتی که برام گذاشتی ودوست داری تضادی که باهاش درگیرم حل کنم.البته من درس خوندم ومدرک لیسانس دارم ولی نمی دونم چرا گوشه ذهنم همیشه به این موضوع درگیر وهمیشه بهم میگه تو میتونی ،تو تواناییشو داری اگه دکتر نشی پشیمون میشی ،نترس قدم بردار،سخترین قدم ،قدم اول است،
داشتم فیلم هری پاتر رو می دیدم که یک شخصیتش گفت.مهم انتخاب کردن بین کار درست وآسون
همیشه میترسم نکنه بین کاردرست تر وآسون ،آسونتر رو انتخاب کنم…
آخه میدونید فکر می کنم اگر کنکور شرکت کنم ودرس بخونم قبول میشم ،مثلا پارسال فقط یکماه درس خوندم وکتاب زیستم تموم نشد ولی مرحله اول قبول شدم حتی خودم باورم نمیشه…
مشکل اینجاست که میترسم ،میترسم رسالتم نباشه،میترسم اگه قبول شم از شوهرم جدامیشم،میترسم اگه قبولشم بچه هام بی ادب میشن وروی زندگی انها تاثیر میزاره وبه بیراهه میرن،میترسم اگه قبولشم باید کل زندگیم بزارم کنار ودرس بخونم تا یک دکتر خوب بشم….
این ترسها مرا احاطه کردند ومرا به عقب میبرند …برای همین نه میتونم ازش بگذرم ونه میتونم به دلش برم ،مثل یک آدم بین دوراه نشستم وبه دوراه نگاه میکنم…
برای همین گاهی میگم برو دنبال هنر وورزش ،چون این دوتا روهم خیلی دوست دارم وتصمیم دارم بعد مهاجرتم به کلاس بروم ….
ولی میترسم نکنه کار آسونرو دارم انتخاب میکنم
به نظر شما چی️
شرمنده سرتون درد آوردم
سزبلند وپیروز باشید
بنظر من هر کار که میخوای ،انجام بده.فقط حواستو جمع کن بعد از غلبه بر ترسهات و طی کردن مسیر سخت و صبوری و مواجهه با کلی تضاد،تهش اینجوری نشه که با خودت بشینی بگی دکتری هم گرفتم خب حالا چیشد.
یا مثلا دکتری بگیری و چندتا آشنا ببینی که با مدرکهای پایینتر به چندین برابر درامد و خوشبختی تو رسیدن،با زحمت بسیار کمتر.
یه مسیریو طی کن که آخرش با همه وجود خوشحال باشی.
بازم هرجور میدونی دوست خوبم.