پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 13

426 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی کاتبی گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام به همه عزیزان

    در پاسخ به این فایل قبل از اینکه شروع به کند و کاو کنم راجع به بازخورد هایی که از دنیای اطرافم میگیرم، ذهن منطقی من بلند بلند میگفت ببین تو که بسته عزت نفس رو کار کردی هر جا میری و با هر کسی هم ارتباط میگیری بازخورد ها خوبه ولی سوال من این بود که پس اگر همه بازخوردا خوبه از نظره ذهن من، چرا بعضی وقتا من از بعضی برخورد ها ناراحت میشم یا بعد از دیدن بعضی برخورد ها تو ذهنم طرفمو میگیرم میزنم گاهی؟هههههههه

    اینجا بود که گفتم آهااااا ببین چه چیزی درونته که بعضی بازخورد ها بازم تورو بهم میریزه

    قبل از اینکه به سوال فایل جواب بدم اول فایده بررسی بازخورد رو بگم چون من در شغلم این عادت رو دارم و خیلی کمکم کرده

    در زمینه شغلیم، من هفته به هفته رویداد های روز و نحوه برخوردم با اون رویداد ها رو بررسی میکنم و برای هفته جدید ایده ها و تصمیمات جدید میگیرم

    با این کار به طرز باورنکردنی در شغلم شخصیت خودمو شناختم و برای حل مسائلم ایده هایی میاد که گاهاً من با خودم میگم من تایم کم میارم برای اجرای این ایده ها.

    مثلا من اصلا فکر نمیکردم عجله در شخصیتم داره باعث میشه که من چندین کارو همزمان انجام بدم، اینجوری خودمو گول میزدم که: تو با انجام چندین کار همزمان قطعا فرصت های بیشتری داری برای موفقیت و خب نتیجه همیشه برعکس بوده و تمرکز روی یک حیطه همیشه نتیجه خیلی بهتری برام داشته و داره

    حتی الان میفهمم من وقتی دفتر ثبت وقایع و شکرگزاریم رو میخونم بازخورد میگیرم از رفتار های گذشته خودم که کدوم رفتار ها منجر به کدوم نتایج شد و باعث شده رفتار های توحیدی رو بهتر بشناسم و بدونم کجاها دست در دست خدا پیش رفتم و کجاها دچار منیت بودم.

    و اما سوال این فایل:

    1-از کودکی من از دنیای اطرافم دلسوزی رو دریافت کردم و همیشه وقتی حس دلسوزی اطرافیان رو برانگیخته میکردم مثل یک معتادی که بهش مواد رسیده، رضایت موقتی ای داشتم، البته که تکرار این الگو باعث شد در سنین نوجوانی از نظر روابط عاطفی خودمو نابود کنم و در نظره پارتنرم آدم ضعیفی تلاقی بشم، ولی تو رفاقت های پسرونه هیچ تاثیری نداشت چون معمولا پسر ها یا بهتره بگم آقایون با برچسب معرفت و مشتی بازی دلسوزه رفیقاشونن همیشه و آدم همیشه میدونه پیش رفیق میتونه مظلوم نمایی کنه و از بدبختی هاش بگه

    2-اغلب از رفتار های دیگران ناراحت میشم، یعنی میگم فلانی چرا اینجوری فکر میکنه اینجوری عمل میکنه بابا قانون اینه باید این کارو کنن چرا این ملت اینجورین وسط یه مشت مشرک داریم زندگی میکنیم و… میرم توی ذهن خودم رئیس جمهور میشمو هشتاد میلیون نفرو از جهل آشکار نجات میدم، نتیجه اش شده همیشه برخورد با آدمایی که کاملا با من وارد بحث میشن و من همیشه تو قانع کردنشون شکست خورده ام، باز خورد آدما توی این موارد معمولا اینه که هنوز جوونی بذار به سن ما برسی، بذار بالا و پایین زندگی رو بیشتر ببینی بعد میفهمی دنیا چخبره

    3-محتاج کمک بودن همیشه، مخصوصا توی شغل با آدمایی برخورد میکنم که بازخوردشون نسبت به من اینه که تو پتانسیل زیادی داری بچه منظمی هستی امااااا ذهنیتت اشتباهه و جالب اینه هر وقت با ذهن بقیه جلو رفتم اذیت شدم حتی با اینکه بعضی وقتا نتایجی هم داشته اما خیلی با رنج

    4-خیلی وقتا هم هست که احساس میکنم بقیه نسبت به من فکر میکنن خیلی منم منم دارم و ناراحت میشن از اینکه من توی حرفام و رفتارم خیلی از خودم مثال میزنم و صحبت میکنم احساس میکنن من بدون هیچ دلیلی مغرور و خودخواهم

    از جنبه های مثبت هم بخوام بگم خدایی خیلی زیاده، آدما خیلی زود باهام صمیمی میشن، جدیدا توی هر جمعی میرم قشنگ میفهمم دوست داشتنی میشم براشون و احترام خیلی خیلی زیادی بدست میارم هر جمعی که میرم و همش به لطف کار کردن روی عزت نفس هستش

    اولش که میخواستم کامنت بنویسم مقاومت شدیدی داشتم که تو بازخورد بدی نداری ولی وقتی کامنت خیلی از دوستان رو خوندم و آیه هایی از قران اورده بودن راجع به اندیشیدن و رسیدگی به حساب خود گفتم من حتی شده یک مورد هم باید پیدا کنم و از ترمزم آگاه بشم، خیلی ممنون از دوستانم که کامنت مینویسن ازشون یادمیگیرم خداروشکر بابت وجود تک تکتون

    چقدر زیباست صحبت خداوند راجع به کتابش

    بقره:2

    ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ

    این کتاب که در [کلام خدا بودن] آن هیچ تردیدی نیست، راهبری است برای پروا پیشگان.

    بقره:3

    الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ

    همانان که به غیب [=حقایق پنهان] ایمان می‌آورند و نماز [=رویکرد به خدا را] بپا می‌دارند و از آنچه روزیشان دادیم انفاق می‌کنند.

    بقره:4

    وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ

    و کسانی که به هرآنچه بر تو و بر [پیامبران] پیش از تو نازل شده ایمان می‌آورند و به آخرت [=سرای بازپسین نیز] یقین می‌کنند.

    بقره:5

    أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

    آنها بر هدایتی از پروردگارشان [رهسپار] هستند و همانان رستگارانند.

    و خدا را سپاس گزارم بخاطر عباسمنشش، محمدش و کتابش

    عاشقتونم آرزوی بهترینا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      مرضیه ایزدی گفته:
      مدت عضویت: 1514 روز

      سلام مهدی جان

      ممنون بابت کامنت بسیار کاربردی ات

      نکات خیلی خوبی از کامنت شما دریافت کردم و آموختم که شما حتی دفتر شکرگزاری خودت را هم می خوانی و بازخورد می گیری

      چقدر نکته جالبی بود امروز من با خودم تصمیم گرفته بودم بیشتر روی رفتارهای خودم تمرکز کنم و خودم را بهبود بدهم

      کامنت بچه ها را که خوندم بازخوردهاشون را خواندم باز نکاتی را مشترک در خودم پیدا می کردم و خیلی بهم کمک کرد

      کامنت شما در مورد عجله برام جالب بود چون من هم همین ایراد را دارم و نتیجه ای که گفتید دقیقا برای من هم همین است و یاد گرفتم که در این مورد خودم را بهبود بدهم

      ممنون از آیه های قرآن که نوشتید خیلی روشنگر بود

      شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهدی کاتبی گفته:
        مدت عضویت: 1246 روز

        سلام خانم ایزدی عزیز

        خوشحالم که نوشته ی من تونسته ایده ای به شما بده و خدارو شاکرم که تونستم در این مسیر با دوستان بی نظیری هم مسیر باشم.

        تلاش من برای مهار عجله ام باعث شد در های زیادی از آگاهی برویم باز بشه و باور های قدرتمندی راه باز کنه به ذهن و قلبم که قطعا شماهم با کنترل عجله این تجربیات و چه بسا بهتر رو خواهید داصت چون قانون خداوند یکیست.

        ممنون که برای من نوشتید

        در پناه حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    محبوبه مجرد گفته:
    مدت عضویت: 2193 روز

    به نام خدای وهابم.

    سلام به استاد سخاوتمندم و خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی و دوستان پرانرژی و فوق العاده.

    خداروشکر بیشتر بازخوردهایی که از دیگران داشتم خیلی خوب بوده‌.

    اینکه همیشه آن تایم هستم.

    خوش برخورد و مودب هستم.

    شجاع و قوی هستم.از پس مسایل و مشکلات به خوبی برمیام.

    همکارام همیشه میگن خوش به حالت که در مورد بچه هات و مسایلشون انقدر راحت برخورد میکنی و نگرانشون نمیشی.تو این مورد من خیلی توحیدی عمل کردم وقتی دخترم که 6 ماهش بود گذاشتم مهد و رفتم اداره همه میگفتن بچه گناه داره و تو مهد اذیت میشه ولی من مطمئن بودم که خدا از بچه ام مراقبت میکنه و نگرانشون نبودم خداروشکر با اینکه دوتا دخترم تا 6 سالگی مهد بودن هیچ مسئله و مشکلی براشون پیش نیومد و خیلی هم خوشحال و شاد بودن.در مورد مدرسشون هم از کلاس اول خودشون پیاده می رن مدرسه و برمیگردن و کی بهتر از خدا که ازشون مراقبت کنه.

    یه مورد دیگه اینکه همسرم و بچه هام بهم میگن تو خیلی گیر میدی همش میگی اتاقتون چرا نامرتبه؟ چرا هرچی بر میدارین سرجاش نمی ذارین؟چرا صدای تلویزیون زیاده؟

    یه مورد دیگه اینکه همیشه اطرافیان میگن خوش به حالتون شما همیشه سرتون به زندگی خودتونه و به بقیه کاری ندارید کی مرده و کی زنده است.

    خانواده همسرم و خانواده خودم میگن تو اصلا یه زنگی نمیزنی یه احوالی نمی پرسی دیر به دیر میای خونمون همش ما باید بهت زنگ بزنیم.البته زنگ نزدن و نرفتن من دلیل داره.دلیلش هم اینه که وقتی بهشون زنگ میزنی شروع میکنن به گله کردن و غر زدن و غیبت کردن از دیگران و منم اصلا حوصله این گفتگوها رو نداشتم و ندارم.

    همیشه از آدمهای پر حرف فاصله میگیرم اصلا حوصلشون و ندارم.

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارتم بابت فایلهای فوق العاده و عالی که با ما به اشتراک میذارید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    با سلام ووقت به خیر خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    معمولا خیلی وقتها پیش میاد که افراد در برخورد با من ،به صورت کودکانه صحبت میکنن،چون من خودمم معمولا با همسر و خواهرشوهرم خیلی موقع ها به صورت بچه گانه حرف میزنیم و برام خیلی پیش میاد که از اقوام و ودوستان،بچه گانه باهام صحبت میکنن.در حالیکه شاید اون فرد به هیچ عنوان با کس دیگری این وجه شو نشون نده.

    یعنی افرادی بودند کاملا جدی ،بر فرض مثال ،پدرشوهر خودم ،اما ایشون بیشتر موقعها با من کودکانه احوالپرسی میکنه.

    واینکه همینطوری که یکی از دوستان اشاره کردند،منم در جمع فامیل که هر از چند گاهی دورهم جمع میشیم،اونها خیلی اشاره میکنن که مثلا مثل ستاره سهیل میمونی و اصلا کجا هستی و از این حرفها.

    حالا در زمان مجردی هم ،به واسطه اینکه اولا اصلا بچه هم سن و سالم تو فامیل مادریم نبود و ثانیا اصلا محیطشون کاملا منفی بود،من به ندرت توی جمعشون میرفتم و از اونجا بود که بهم برچسب اینو زدن که تو اجتماعی نیستی و همیشه میخوای توی غارتنهایی خودت باشی.

    حالا این در صورتی بود که من شرایط بالا رو داشتم و اینکه اصلا همسن من نبود و همیشه بحث منفی بود ،خوب عقل سلیم حکمش این بود که نروم.

    ولی خداشاهده توی جمع دوستان مدرسه ام مخصوصا دوران راهنمایی ،اینقدر میگفتم و میخندیدیم که همه بهم میگفتن که تو هیچ وقت پیر نمیشی.و واقعا شاد شاد بودم.ولی در خانه و جمع اقوام کلا صدام در نمیومد.

    در دوران متاهلی هم اوایل چون جمعشون غریبه بود برام ، خیلی راحت ارتباط برقرار میکردم ،اما همینکه یه ذره باهاشون آشنا شدم ،فهمیدم فقط پشت سرهم غیبت میکنن و دیگه نمتونم توی جمعشون باشم، ووقتی ازشون کناره گرفتم،همونهایی که دوران مجردیم برچسب غیر اجتماعی بودن رو بهم میزدند،وقتی این شرایط منو میدیدند،دوباره همون برچسبها را میزدند.

    اوایل خیلی سعی داشتم به خانواده همسرم ثابت کنم که من دوست دارم ارتباطات داشته باشم،اما دیگه حاضر نیستم باهرکسی بچرخم،اما فهمیدم کارم بیهوده است و اصلا نیازی نیس،چیزی رو به کسی ثابت کنم.

    فقط روی خودم باید کارکنم تا آدم بهتری بشم تا با آدمهای بالاتر ارتباط بگیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1596 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته زیبا

    سلام خدمت همه دوستان گلم

    استاد عزیزم این فایل های الگو های تکرار شونده واقعا یه گنج و یه مسیر خیلی زیبا برای کسانی هستش که میخوان باورهای اشتباه و ترمزهای خودشونو پیدا کنن برای یه زندگی سعادتمند و پر از عشق و ثروت

    این مسیر زیبا این روزها برام خیلی زیباتر و هدفمندتر شده بیشتر قوانین و درک میکنم و هر روز بهم ثابت میشه چیزی جز باورها و تمرکز ذهنی ما حتی نوک سوزن در زندگیم تاثیری نداره

    در قسمت الگوهای تکرار شونده روابط من اومدم باورهای اشتباهمو در مورد روابط پیدا کردم و یه دوست نازنینی هم برام قانون یادآوری کرد که استاد همیشه تکرار و تکرار می‌کنند اما ما انسان هستیم و فراموشکار….تا اومدم این باورهای اشتباه پیدا کردم و الگوهای تکراری کامنت کردم و از دیدگاه ها و کامنت های بچه ها باورهای مناسب و پیدا کردم به چند روز نرسیده نتایج از راه رسیدن و بماند که چقدر حال دلم خوبه

    اما در مورد الگوهای تکرار شونده

    بازخورد دیگران

    من با اکثر دوستای صمیمیم و آشناهای نزدیکم که ارتباط دارم بهم میگن زود عصبانی میشی و خیلی زود رنجی و این الگو رو به حد خیلی زیادی قبول دارم ولی تا میام خودمو اصلاح کنم مثلا در مورد عصبانیت.. یه اتفاق خیلی غیر منتظره ی میوفته که من ناخودآگاه میبینم کلا بهم ریختم اصلا نفهمیدم کی و چجور من به این اتفاق واکنش نشون دادم و بقدری حالم بد میشه که تا چند ساعت نمیتونم ذهنمو کنترل کنم فقط گفتگوهای ذهنی که هیچ کنترلی براشون ندارم .واین همیشه تکرار و تکرار میشه

    دیروز که فایلو گوش دادم هدایت شدم به قدم پنجم جلسه اول که استاد اونجا اشاره کردن به مشکل آدم های امثال من که ما خیلی آدم های احساساتی هستیم و می‌خواهیم همه آدم هارو تغییر بدیم به اون شکلی که ما میخوایم و این یعنی نشتی انرژی و دور شدن از مسیر

    امیدوارم دوستان راه حل هایی برای این موضوع داشته باشن

    .عاشقتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 990 روز

    سلام و درود به استاد توحیدی و خانم شایسته عزیز

    الگو های تکرار شونده من:

    ترس از همه چیز

    شلختگی که خودم میدونم

    پول خرج کردن

    همه ش به این فکر میکنم پول از کجا برام میاد( باور کمبود)

    یکی دیگه خواهرم میگه دو رو هستی که خودم قبول ندارم و خواهر دیگه ام میگه رفتارت خشکه و سردی و… خودم میدونم سر زبان ندارم و کمبود عزت نفس هست باید روی خودم کار کنم

    یکی دیگه جر و بحث با همسرم هست که حرف خودشو فقط قبول داره بهم میگه دروغ میگی که در هر حال من میدونم اون اشتباه میکنه

    روی خانواده ام حساس ام اگه همسرم حرفی بزنه…

    زیاد مهمان دوست ندارم چون همسرم سر زده مهمان دعوت میکنه و فامیل خودش

    از همسرم دلخورم که هیچ وقت هدیه بهم نمیده و بگم چیزی برای خونه بیاره به زور میاره و با منت….

    ایراد از همسرم میگیرم که زود جو میگیره… و تمام حرف های خانوادگی مون رو به خواهرش میگه

    ایراد دیگه من اینه که زیادی از همسرم میترسم

    روی دیگران حساب میکنم

    صبح ها نجوا میاد سراغم برای عزیزانم فکر بد می کنم…

    از مستاجری می ترسم

    رنجش زیادی دارم میگم بخشیدم ولی دارم خودمو گول میزنم خیلی ها رو میبینم ازشون نفرت دارم

    از حق ام دفاع نمیکنم

    شجاعت نه گفتن ندارم

    خیلی باید روی خودم کار کنم تا به اعتماد به نفس برسم

    احساس لیاقت ندارم

    از راهنمایی های استاد عزیزم سپاسگزارم

    از بس از بچگی تو سرمون زدن خودمون دست کم گرفتیم که ما روح خدا هستین هنوز پیش کسی بگی میگن کفره خودم تا دوسال پیش نمی دونستم

    به لطف آموزهای استاد قبول کردم اولین معلم زندگیم رو به خودم تبریک میگم چون من تازه کلاس هامو شروع کردم

    نو پا هستم باید شروع به راه رفتن درست بکنم از خداوند هدایت، حمایت و حفاظت می خوام توی این مسیر باهام باشه و منو به سمت روشنایی هدایت کنه

    از خانواده ی صمیمی استاد عباسمنش ممنونم که در کنار هم هستیم

    از دوستانی که در این سایت الهی هستن و در حق هم دعا میکنن سپاسگزارم

    از مریم جون که الگوی عالی برای من هستن سپاسگزارم

    از استاد عزیزم سپاسگزارم که دستی از دستان خداوند هستن و توحید را به ما یادآوری میکنن سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا شاد، سالم، تندرست، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    حمید عشقی گفته:
    مدت عضویت: 1028 روز

    بنام حضرت حق

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و دوستان سایت یکتاپرستی

    به الله قسم الان که داشتم کامنت هارو میخوندم به این فکر میکردم که چرا هرکی منو میبینه یا به من زنگ میزنه یا پول قرض میخواد یا میخواد بهش ضامن بشم یا چیزهای دیگه درخواست میکنه که همین لحظه همکارم زنگ زده میگه حمید داری 2 تومن بهم قرض بدی(تعهد داده بودم به خودم که دیگه هرگز از نه گفتن خجالت نکشم) یادم افتاد که الان وقتشه به تعهدم عمل کنم و خدارو شکر خیلی راحت بهش گفتم نه عزیزم ندارم هرچند باید بهش میگفتم نمیتونم بهت قرض بدم ولی برای اولین بار راضی ام که تونستم نه بگم.دوستان عزیز بخدا خودم موندم مشکل از کجاست نکنه من بیش از حد با اطرافیانم صمیمی میشم که راحت از من درخواست میکنن یا در من ناتوانی در نه گفتن رو میبینن که راحت میان سمت من.استاد عزیز این بدترین بازخوردی هست که من از اطرافیانم دارم و سالهاست تکرار میشه و همین الان تونستم بالاخره نه بگم.جالب اینجاست که خودم بعد اینکه درخواست طرفم رو انجام می‌دادم کلی خودمو سرزنش میکردم که چرا اینکارو کردم چون بارها اتفاق افتاده بود که همین آدمها براحتی دست رد به سینه خودم میزدن و من میموندمو کلی پشیمانی که چرا اونموقع بهش نه نگفتم.

    خدایا شکرت که لحظه به لحظه هدایتمان میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2312 روز

    بنام الله ی مهربونم

    سلام استاد عزیزم،سلام استادمریم جانم

    سلام دوستان هم مسیرم

    استاد هیچکدوم از مثال هایی که زدین رو من نداشتم.

    اگه یه قول میدم یا حرفی میزنم بهش عمل میکنم.

    به بهداشت نظم خودم حتی همسر وبچهام ومحیط اطرافم هم خیلی خیلی اهمیت میدم.

    همیشه به دیگران احترام گذاشتم ومیزارم موقع صحبت کردن با دقت واحترام به حرفهای طرف مقابلم گوش میدم.

    اگه کاری یا برنامه ای هم داشته باشم به موقع به بهترین شکل ممکن انجامش میدم،من وقتی کاری یا برنامه ای داشته باشم تا لحظه انجام اون کار ازقبل مرتب توذهنم برنامه ریزی میکنم که چجوری به چه صورت اون کارم رو انجام بدم مرتب مرورش میکنم تاکار انجام بشه.

    استاد همیشه همه تحسینم کردن و گفتن بااینکه با سن کم ازدواج کردی و زود بچه دار شدی و شرایط مالی خوبی هم نداشتی خیلی صبوری خیلی خوب زندگی کردی،بچهای باادب وبانظمی تربیت کردی،همیشه احترام شوهرتتو نگه داشتی باهرشرایطش ساختی.

    استاد وقتی میگم شرایط مالی خوبی نداشتم یعنی خیلی خیلی شرایط بدی بودتقریبا ده سال اول زندگیم مجبور بودیم خونه هایی اجاره کنیم که ازپس اجارش بربیایم،براهمین همیشه خونه قدیمی که دوتا یا سه تا اتاق داشت و نیاز به بازسازی وتعمیر داشت حتی حمام هم نداشت اجاره میکردیم.استاد یادمه این خونه هایی که اجاره میکردیم چنان تمیزمیکردم وبهش می‌رسیدم با اینکه آشپزخونه نداشت،یه اتاق رو بعنوان آشپزخونه انتخاب میکردم اینقدر با ایده های ساده وسایلم رو میچیدم از هروسیله ی دم دستم استفاده میکردم(تخته،کارتون ،آجر،آبکش بزرگ…)تا یه فضایی درست کنم ظرفهامو مرتب وبا نظم بزارم که همه انگشت به دهن میموندن وکلی تحسنم میکردن ومیگفتن باورمون نمیشه این خونه همون خونه ایه که از قبل دیدیم.

    یه اتاق هم به اندازه ی یه فرش3در4 پهن میشدبعنوان اتاق خواب وپذیرایی و اتاق بچه همه باهم،استفاده میکردم.کمد دیواری نداشت یه گوشه اتاق رختخوابها خیلی مرتب میزاشتم یه روکش میکشیدم.یه قسمت از اتاق هم چهار تا پشتی گذاشته بودم واسه مهمون،یه قسمت هم کمد وسایل بچه،باهمون وسایل ساده ای هم که داشتم دکوراسیون خونه رو میچیدم.

    تقریبا خونه هایی که اجاره میکردیم حیاط بزرگ داشت جارو میزدم آب‌پاشی میکردم این خونه یه طراوتی می‌گرفت وانرژیش مثبت میشد هرکی می اومد خونمون لذت می‌بردبراهمین همیشه خونمون رفت واومد بود.

    یه شیر آب کنار باغچه ی حیاط بود که زمستون وتابستون همینجا هم ظرفهارو میشستم هم لباسها (ماشین لباسشویی نداشتم).

    خوب که فکر میکنم همیشه همه تحسین کردن بااحترام باهام رفتار کردن،فقط مشکلی که دارم خیلی زود یه حرفی رو به دل میگیرم وناراحت میشم وخود خوری میکنم،همیشه همسر بهم میگه توخیلی زود رنجی.

    سپاسگزارم استاد عزیزم که با طرح این سوالات باعث میشه شناخت بیشتری از خودمون داشته باشیم.

    از خداوندم برای شما استادعزیزم ومریم جانم وهمه ی دوستان عزیز آرزوی سلامتی وتندرستی میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    محمد نمازی گفته:
    مدت عضویت: 826 روز

    به نام خالق یکتا

    سلام عرض میکنم به استاد عزیزم و دوستان

    سوال:چه الگوهای تکرار شونده ای درباز خوردهایی که افراد از رفتار و عملکردتان به شما میدهند را میتوانید پیداکنید؟

    حرفهایی که خیلی از خانوادم به من میگن اینه که تو خیلی بد اخلاقی وخیلی حرص میخوری

    اما برعکس به جز خانوادم ،مردم و.. از رفتار و اخلاق من خیلی هم تعریف میکنن وهمین موضوع باعث شده که من سردرگم باشم که چرا مثلا تو خونه بداخلاق و زودرنجم ولی جاهای دیگه خوبم

    و موضوع دیگر اینکه بهم میگن چرا از خواهرت بدت میاد واصلا روابطم با خواهرم خوب نیست

    واین از خیلی وقت پیش بوده مثلا اگر باخانواده بریم مسافرت خیلی ازش ایراد میگیرم وحرص میخورم.

    البته از خواهرم عذر خواهی میکنم که تمام این مدت باهاش بدرفتاری کردم ،من میخوام روابطم باهاش خوب باشه اما انگار باورهایی در من وجود داره که خیلی قوی تر از این حرفهاست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    مریم شمسا گفته:
    مدت عضویت: 1999 روز

    به نام خدای بخشنده بخشایشگر

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته زیبایم

    و تمام دوستان توحیدی ام

    ۞ وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا

    و او خدایی است که دو دریا را به هم درآمیخت که این آب گوارا و شیرین و آن دیگر شور و تلخ است، و بین این دو آب (در عین به هم آمیختن) واسطه و حایلی قرار داد که همیشه از هم منفصل و جدا باشند.

    امروز که قرآن خوندم و به این آیه رسیدم یهو ابن آگاهی بهم رسید که همه انسانها مثل این دو دریایی هستند که بعضی ها شون گوارا و شیرین(خوش اخلاق و نیکو و پرهیزکار ) و بعضی شور تلخ (بد اخلاق و تند خو یا بی ایمان)این دو دسته از انسانها با فرکانس های مختلف در کنار هم در روی کره زمین زندگی می کنند ولی حائلی بین اونها هست که نمیزاره با هم قاطی بشن به قول مولانا

    در جهان هر چیز چیزی جذب کرد

    گرم گرمی را کشید و سرد سرد

    وقتی انسان در فرکانس خوبی باشه با همون سطح از آدمها برخورد داره و بالعکس

    و حتی روزی هم در فرکانس اشتباهی قرار بگیری با توجه به باورهات سریع از اون فرکانس خاارج میشی

    چقدر این سیستم خداوند در نظم و قاعده ای بی نظیر برنامه ریزی شده و قدرت انتخاب که به ما داده شده که هر مداری و شرایطی میخوایم برای خودمون خلق کنیم و کاری نداره که تو راهت چی هست درسته یا غلط

    گاهی از خودم میپرسم آیا درست و غلطی وجود داره یا اینم یه اسمی که ما روی شرایط گذاشتیم..

    به هر حال این ما هستیم که در این سفره گسترده خداوند بهترینها رو می تونیم خلق کنیم و در دریایی از گوارایی و شیرینی باشم ..

    با باورهامون با رفتارهایمان با گفتارمان .. در این مرحله از آگاهی که هستم وقتی بهش فکر میکنم می بینم برام سخته که یه عمر در دریایی پراز تلخی و شوری بودی و فکر میکردی دنیای تو فقط همین شوری و تلخی هست و حالا که جرأت کردم و نگاه کردم به اونطرف حائل و دیدم نه فقط این دنیای که من دارم شنا که نه! دست و پا میزنم ! یه دریای ذلال و گوار و شیرینی هم هست که داره استادم بهم نشون میده ،داره تو گوشم میگه دست از این شوری و تلخی بکش دنیای تو باید در گوارایی و شیرینی باشه آره همچین جایی هم هست فقط بخواه تا بهت داده بشه فقط باور کن که هست فقط آروزش کن فقط به سمتش شنا کن … ولی این منم که کل پاهام لجن گرفته و حتی تلاش نمیکنم خودم از این لجن ها (باورهای مخرب) نجات بدم فقط میگم آره شما راست میگی می بینم هست آره می دونم هست آره دیدمش هست … ولی سختم باور کنم ولی سختم شنا کنم به سمتش .. چون اونقدر درداین دریا بودم که احساس میکنم خارج از اون یعنی خفگی یعنی مرگ .. نیاز به تمرکز دارم نیاز به ایمان دارم نیاز به راهنما دارم… ولی می دونم که میرسم بهش چون همه بچه هایی که از این سایت بودن و یه روزی پا گیر این لجن های دریای شور بودن الان اونطرف تو دریای شیرین و گوار برام دست تکون میدن و تشویقم می‌کنند به حرکت، به باور، به ایمان

    من هنوز در دریایی شور هستم چون بقیه بهم میگن تو زود جوش میاری و به عبارتی عصبانی میشی در حد چیی…

    آره درست میگن همین یه مثقال خصلت باعث شده وقتی که زود جوش میارم کلی موهبت از خودم بگیرم وقتی عصبانی میشی دیگه انگار هیچی از آگاهی ها رو نمی دونی و قانون و همه چی خاموش و دهنت باز میکنی هرچی از گذشته بود شخم میزنی و هرچی از آینده بود برا خودت در اوج عصبانیت سناریو سازی میکنی خب با اینهمه تفسیر کلام تو حرکتی هم میکنی به سمت باورهای درست و دریای گوار؟؟؟

    بازخورد دیگه ای که بهم دادن کم حرف بودنم هست تو چقدر ساکتی تو جمع و اینا ولی من از این خصلتم خوشم میاد خیلی وقتا باعث شده تو صحبت‌هایی که جزء باورهای درستم نبوده مشارکت نداشته باشم البته راه در رویی چون نداشتم که جلسه رو ترک کنم.:)

    و گاهی بدقول بودنم هم بهم گوشزد شده

    خداروشکر کنار این باز خورد ها ، بازخوردهای خوبی هم دارم

    خیلی ها بهم میگن خیلی مهربون هستی و آرامش داری و توجه کردم خیلی‌ها از صمیم قلب منو دوست دارند و اینو از پیام‌ها و ابراز محبتی که در گفتار و رفتارشون دارند بهم دادند همین باعث شده دوستای قدیمی کم ولی پایداری داشته باشم شاید با تغییر فرکانسم کمتر از قبل ارتباط داریم ولی این دوستی و محبت بینمون هست و خیلی ها دوست دارند همواره باهاشون در ارتباط باشم

    و چیزی که برام واضح بود ارتباط فرکانسی بین ما بود که وقتی افرادی دوست دارم بدون هیچ انتظاری و خیلی صادقانه اونها هم همین دوستی و محبت شاید هزاران برابرش بهم برمیگردونند.

    و بازخورد دیگه ای که دریافت کردم خیلیا از خوبی خطم و اینکه کارهای هنری بسیار خوب انجام میدم بهم یادآروی کردند از خوبی دستپختم که واقعا اینم با عشق و علاقه انجام میدم

    و به دقتم و تمیز و مرتب بودنم از خوش پوش بودنم از سلیقه خوبم خیلیا گفتن

    اینکه با صحبت کردنم باعث آرامش اونها میشم و مورد اعتماد همه هستم

    خداروشکر میکنم بابت همه این خوبی ها که خدا بهم لطف کرده

    به نظرم همین بازخورد های دیگران و تمام بازخوردهایی که خودمون ، به خودمون میدم اگر اصلاح کنیم و اونچیزی که قلبمون میگه درسته رو عمل کنیم زندگی روی دیگه اش بهمون نشون میده من تو این مدت به این نتیجه رسیدم که ما با قضاوت هامون پیش داروی هامون با احساس حسادت و دوست داشتن با توقع و دوروئی هامون باعث هزاران گره در زندگی شدیم که به راحتی میشه بازش کرد و سبک شنا کرد به سمت دریایی از گوارایی و شیرینی و در یک کلام وقتی در مدار خوبی ها قرار میگیری و روی باورهای خوبت کار میکنی تمام این خصلتها جاشون میدن به خوب بودن ،خوبی که خودت از دست خودت خیالت راحت میشه ،خودت به خودت میگی دمت گرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1066 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد گلم وخانوم شایسته بینظیر

    وسلام به همه عزیزان جان که در مدار مثبت قرار دارند

    خدارا هزاران بار شکر که من در بهترین شرایط قرار دارم ودارم دریافت میکنم بهترین فایل های استاد را

    چه باز خوردهایی اغلب از دیگران میگیرم؟

    وای چه سوالی سوال که کلی ترمز در خودم پیدا کردم

    من معمول از دیگران خیلی ایراد پیدا میکنم کلی از این شکل به دیگران میخواهم راهکار بدهم

    واین شد که من متوجه شدم چرا داره این موارد برام شکل میگیره

    وای که خوب جواب داد استاد به این فکر من بینظیری استادم

    من معمول از کارگرانم ایراد میگیرم که چرا این کارو کردین چرا اون کارو کردین

    یا از مهندسین که با هم کار میکنیم معمول در مورد کارهای آنان با دیگران صحبت میکنم گله میکنم که چرا این کارو کرد چرا این رفتارو کرد چرا درست کارشون رو انجام نمیدن وکلی ایراد دیگه

    واقعا درسته ایراد از منه من دارم اینان رو وارد زندگیم میکنم من دارم توجه میکنم به وضعیت موجود من دارم وارد میکنم این چنین مسائل رو در زندگیم

    واقعا ایراد از طرف من هست همه عالی هستند

    درسته من باید از زیبایی هاش بگم من باید از کارهای خوبشون بگم من اشتباه عمل کردم

    به چه سوالی استاد برام روشن کرد چراغی در زندگیم

    روشن کرد استادم سپاس از این هدایت خدا

    خدااین هدایت را کرد تا من بتونم پیدا کنم الگو های روزانه ام را

    خداجون مچکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: