پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 17

426 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ارسانه عبدالهی گفته:
    مدت عضویت: 1361 روز

    سلام به خانواده صمیمی عباس منش

    یکی از الگو های تکرار شونده وانتقاد ی

    که قبلا خیلی داشتم این بودکه سعی می کردم به زور دیگران رو تغییر بدم دوست داشتم دیگران مثل من کتاب بخونن روی خودشون کار کنند بهشون من بگم الان دارید اشتباه فکر می کنید که سر این

    موضوع چقدر حس خودم بد می شد تمرکزم می رفت روی مشکلات ورفتارهای دیگران که باعث شده بود یه جور کنترل کننده بشم ودیگران به ظاهر که من ناراحت نشم یه جوری نشون می دادن که دارن به حرف من عمل می کنند وپشت سرم دقیقا همون رفتار گذشته رو تکرار می کردند ومن وقتی می فهمیدم که دارن بهم دروغ میگن من فلیم بازی می کنند کلی از دست اونا عصبانی می شدم ومی زدم یا رابطه رو خراب می کردم یا طرف رو اخراج می کردم وبازم حال بدی خودم با من بود

    اون موقع که متوجه قوانین به این صورت نبودم فکر می کردم من آدم ساده ای هستم وگیر افرادی می افتم که از محبت وتوجه ام سواستفاده می کنند می گفتم چرا هرکس گیر من میاد مخصوصا افرادی که برای من کار می کردند اینطوری می شدند تا اینکه فهمیدم این یه مشکل درون من بر می گرده به یه باور اشتباه از کودکی درمن ایجاد شده بود که من باید آدم خوبی باشم به همه کمک کنم مخصوصا آدمهای بدبخت تنها ومظلوم تا خدا منو دوست داشته باشه جهنم نندازه چون آدم خوبیم سر این باور شاید باورتون نشه توسط آدمها ریر پاشون له می شدم نادیده گرفته می شدم به همون آدمهایی که کمک می کردم بدترین بلا ها رو سرم می آوردن تا اینکه بعد سالها چک ولگد خوردن توسط باور های غلط خودم فهمیدم من هیچ مسولیتی در قبال دیگران در مورد انتخاب هاشون طرز فکرشون ندارم ومن فقط مسؤل خودم هستم وخدا می خواد من مسؤل افکار وعمل واحساس خودم باشم سعی کردم از کمک نطلبیده برای مردم دست بردارم بعد همون آدمها دیدن که دیگه مثل قبل نیستم شروع کردن به قضاوت کردنم که خودشو می گیره بی خیال بقیه هست اصلا کاری به مشکلات بقیه نداره وخیلی خوشحال شدم این قضاوت ها رو شنیدم یعنی تغییر کردم الان هرکجا برم مثلا باشگاه کار ندارم کی داره اشتباه می زنه برم براش وقت بزارم بگم بیا درست بزن میگم اگه براش مهم بود می رفت تو اینترنت سرچ می کرد می دید درست می زنه یا نه که اصلا بدنش تغییر نمی کنه یا بره از مربیش بپرسه مگه به من پول برنامه دادن که من براش وقت بزارم براش مگه خودش زبون نداره بره بپرسه

    واین خیلی منو راحت کرده آرومم کرده دست از تغییر دادن وکنترل کردن دیگران بردارم حالا چیزای خوبی که می شنوم اینکه من پر انرژی و آروم هستم هیکل قشنگی دارم از تمرین کردنت لذت می بریم

    یکی از باورهای که باعث شده بود من فداکاری بیش ار حد کنم بر می گرده به داستان دهقان فدا کار که تو کتاب درسمون بود که فکر می کردم اگه منم آدم خوبی باشم فداکار باشم ازم به خوبی یاد می کنن پدرم این باور رو در من ایجاد کرده بود آدم خوبی باش وقتی مردی ازت به خوبی یاد کنن یا بگن خدا پدرشو بیامرزه چقدر آدم خوبیه این باور شاید باورتون نشه تمام عزت نفس تمام هویت منو ازم گرفت همیشه از خودم می زدم بیش از حد فدا کاری کردم اما چیزی که بدست آوردم به جای اینکه بگن چقدر آدم خوبیه همون آدمها پشت سرم صفحه گذاشتن چقدر ازم سواستفاده شد از محبتم وبه جاش بی احترامی بی حرمتی دبدی دیدم از اون آدمها همه اینها زندگی رو برام جهنم کرده بود

    اما حالا با اون آدم فاصله زیادی دارم الان کاری ندارم چه کسی چه مشکلی داره تا ازم کمک نخوان تازه اگه بتونم کمک کنم اگه کمکم بتونه توانمندش کنه که خودش مشکلشو حل کنه نه اینکه توجه ام رو بزارم روی اون آدم میگم این همه پیج این همه استاد های هست که می تونن کمکش کنن وبلده این کارن بره کمک بگیره این همه کتاب هست برن بخونن الان به اون آدم کتاب معرفی می کنم یا کتاب هدیه می دم دیگه خودش باید به فکر خودش باشه من نمی تونم کاری کنم فقط می تونم به خودم کمک کنم

    یکی از چیزهایی که این باور رو در من شکل داد زندگی که از امام ها برامون می گفتن که چقدر به مردم کمک می کردن ومردم اونا رو اذیت می کردن اما اونا چون آدم خوبی بودن به همه کمک می کردن برا همین جاشون بهشته به خاطر بهشت رفتن چه جهنم هایی رو به جون خریدیم

    اما خدارو شکر الان دیگه مثل قبل نیستم خیلی فرق کردم

    ومی خوام باور های ثروت ساز در خودم بسازم وپاشنه آشیل هامو پیدا کنم به لطف الهی وزندگی رو ازتمام جهات زندگی کنم خدارو شکر خیلی با گذشته فرق کردم

    دیگه برای گرفتن تایید از دیگران بهشت رفتن آدم خوبی شدن از دید بقیه وتوجه دیدن کاری رو نمی کنم

    وتمرین می کنم حسمو خوب نگه دارم وزیبایی های دیگران رو ببینم نه مشکلات ونیازهاشونو

    ممنونم فضایی برای ما قرار داده شده تجربیات خودمون رو به اشتراک بزاریم هم پاشنه آشیل خودمون رو بفهمیم واز تجربیات دیگران برای پیدا کردن ترمز های مخفی ذهنمون استفاده کنیم از همه کسانیکه با نوشتن تجربیات خودشون کمک می کنند به رشد خودشون ورشد ما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1979 روز

    سلام به استاد عزیزم

    و به همه رهروان این راه و مسیر زیبا

    من هر چی فکر کردم به بازخوردهای اطرافیان خیلی چیز خاص و پررنگی تو ذهنم نیومد

    اما یه موردی هست که تقریبا همیشه شنیدم و این حرف خیلی‌ها به من زدن

    یکی از بزرگترین واکنش ها هم توسط اون عزیر دلی بود که باهاش تو رابطه بودم

    که همیشه بهم میگفت تو چرا انقدر ارزون کار میکنی

    میگفت همه بایت اینکارو که تو داری با این کیفیت ارائه میدی سه یا چهار برابر بیشتر پول میگیرن

    اینو بارها و بارها از مشتریهام هم شنیدم

    که بهم گفتن حیف کارهای توعه واسه ایران

    تو باید تو فلان کشور کار میکردی

    خلاصه هر جی فکر کردم تقریبا همین به ذهنم اومد

    البته خدارو شکر بعد از تغییراتی که بمرور در شخصیتم ایجاد شد تو این سه سال خیلی بازخورد های خوب دریافت کروم

    بیشتر از خانواده و دوستان نزدیکی که مثلا بیست ساله منو می‌شناسن

    مثلا همشون میگن تو خیلی آروم شدی

    قبلا خیلی عصبی و پرخاشگر بودی

    مامانم و خواهرام همیشه میگن تو واقعا قبلا ترسناک بودی و نمیشد باهات یگ کلمه حرف زد چون تهش دعوا و بد وبیراه و هزار جور داستان بود

    مثلا خواهر کوچیکم بهم میگه تو داداشمی ولی جای چهارتا خواهرم برام پر کردی چون میشه باهات حرف زد میشه از جزییات و ریزترین مساعل شخصیم بهت بگم و تو برخلاف گذشته که یه آدم متعصب پرخاشگر بودی کاملا آروم و همراهی

    یا خواهر بزرگم که با هم روی دوره اا کار می‌کنیم بارها گفته من همیشه آرزو داشتم یه برادری داشته باشم که بتونم باهاش حرف بزنم ، قبلا نداشتم ولی الان مدتهاست دارم

    و اینها برام خیلی خوشحال کنندست

    اما یه موضوع خیلی خیلی مهمی که دیروز بطور خیلی هدایتی خدا برام روشنش کرد این بود:

    شاید این مساله یک بازخورد شخصی نباشه

    اما یک بازخورد کلی در مورد مساله ثروته

    دیروز واقعا با تمام وجودم تو تمرین کد نویسی از خدا خواستم ترمزی که باعث شده بین من و پول یک شکاف عمیق بدرود بیاره برام روشن کن

    دیروز عصر یکی از دوستانی که همیشه باهاش در مورد قوانین حرف میزنیم رو دیدم

    حین صحبت به مساله ای اشاره کرد که دقیقا ترمز من بود.

    داشت در مورد این حرف می‌زد که این مسیر چقدر بهش آرامش داده

    و در مورد یک بازخورد حرف زد که تقریبا تمام ثروتمندان ازش حرف میزنن

    حرف ازین بود که در این راه خدا همه چیزو باهم بهت میده

    ثروت سلامتی روابط آرامش احساس خوب و …

    و دوستم یدفعه اینو گفت که:

    کسانی که ثروتمند هستند ولی از راهی بجز راه درک قوانین به ثروت رسیدن درسته که ثروت دارن اما آرامش ندارن.

    منظورش این بود کسانی که به هر دلیلی خواسته یا ناخواسته باورهای مناسبی در مورد ثروت داشتند اما هیچ آگاهی از قوانین و این مسیر زیبا نداشتن هر وقت پای حرفاشون میشینی هر وقت به زندگیشون توجه میکنی میبینی درسته که خیلی پول دارن ولی چون صرفا فقط پول دارن و در بقیه موارد آگاهی از قوانین ندارن همیشه نگران هستند همیشه استرس فردا رو دارن همیشه همون ثروت که باید حالمونو خوب کنه دقیقا برعکس ماسه استرس و نگرانیشون شده که نکنه فردا یه قانونی عوض بشه نکنه یه لایحه ای تصویب بشه نکنه فردا فلان بشه که ثروت ما کم بشه یا از دست بره

    مثلا میگفت یکی از نزدیکانش شاید سرمایه ای بیش از دو هزار و پونصد میلیارد داره

    اما هیچ وقت آرامش نداره

    وقتی این حرفارو داشت میزد به یکی از بزرگترین ترمزهای وجودم پی بردم

    که چرا من آنقدر از ثروت میترسم

    چرا انقدر از ثروت فراری هستم

    باز هم الگوهای زندگی پدرم بود

    پدر من در سال 1370 ماهی سی ملیون تومن درآمد داشت ‌.دقیقا یادمه اون زمان یه خونه تریبلکس تو بهترین جای شهر ساختیم که قیمت تمام شدش دو ملیون هفتصد هزار تومن دراومد

    یعنی با دراند هر ماهش میتونست یازده تا خونه لاکچری که در مخیله خیلی‌ها نبود بسازه

    امااااااا!!!!!!!!

    آرامش وجود داشت؟

    نه

    چون دروی از قوانین این دنیا وجود نداشت

    چون همه چیز مثل برگی در باد بود.

    امروز هست فردا نیست

    زندگی ما شبیه یک قایق وسط طوفان بود که یک مدت شاهانه زندگی می‌کردیم بعد یهو یه طوفان میومد و ما برای نون شبمون لنگ میموندیم

    و من با همون ذهن بچگیم میگفتم ببین خاله و عمو و … که یه کارمند ساده هستند اما چقدر زندگیشون آرومه

    یه خونه ساده دارن یه پیکان دارن و … ولی هیچ وقت شب گرسنه نمیخابن

    اتفاقی که هزاران بار برای ما افتاده بود

    خلاصه لپ کلام دوستم این بود آدمها چون قانونو نمیدونن ممکنه به ثروت برسن ولی چون بقیه بخش‌های زندگیشون پر از درد و کمبود و استرس و رنجه هر کی ازشون میپرسه میگن بابا چه فایده اینهمه پول دارم ولی زندگی ندارم آرامش ندارم و ‌…..

    یعتی دو تا موضوع کاملا بی‌ربط رو کنار هم قرار میدن و ذهن شنونده ناخودآگاه ثروت و استرس و نگرانی و رنج و بیماری و عدم آرامش و …. رو کنار هم قرار میده

    و چون تقریبا نود و نه درصد ثروتمندان همینو تکرار کردن برای ما تبدیل به باور شده که ثروت باعث رنج میشه

    هر کی ثروتمنده از آرامش دوره

    اما در این مسیر زیبا و توحیدی آدم همه چیزو بدست میاره

    چون تمام باورهات دستخوش تغییر میشه چون توکل و ایمانت به رب بیشتر میشه چون قوانینو میشناسی چون میفهمی خودتی که داری زندگیتو خلق میکنم به پکیج خوشبختی دست پیدا میکنی

    نه فقط به یک مورد.

    و این جملات که گفته شد دیدم چقدر خود من همینطوری فکر میکردم که باعث شده از ثروت فراری باشم

    یعنی میگفتم نمیخام اقاااا

    ثروت نخواستیم

    ثروت ارامشو از آدم میگیره

    چقدر این بازخورد ثروتمندان در مورد ثروتشون ذهن همه رو نسبت به ثروت بدبین کرده

    چقدر ما متنفر شدیم از ثروت چون قوانین رو نمی‌شناختم

    خدارو شکر می‌کنم که شاگرد مکتب استاد هستم و خدا از زمین و آسمون داره هدایتم میکنه تا به راه راست هدایت بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2133 روز

    سلام سلام

    رد پای 26

    بازخوردهای تکرار شونده دیگران از من

    تو خیلی صبرت زیاده

    تو خیلی پر انرژی و شادی افرین(اینو زیاد بهم میگن)

    تو زود عصبی میشی(اینو اعضای خانوادم فقط میگن)

    همش به خوش گذرونی و در دری

    نکته مثبت الگوهای بازخوردم اینکه اکثر افراد میگن افرین تو خیلی شادی خیلی انرژی داری.

    نکته منفیم که اکثر اوقات 90 درصد فقط خانواده ام میگن تو زود عصبی میشی.چیه چرا ناراحتی.

    البته تازگی خیلی بهتر شدم.

    اونقدری که امروز دخترم اومد تعریف کرد گفت مامان من به همه گفتم لایف استایل زندگی ما تغییر کرده مامانم منو زیاد میبوسه اروم تر شدیم خیلی بهتر شده زیاد غر نمیزنه.

    (این در حالیه که من فقط شاید دو یا سه روز در طول روز اونم یکی دوبار بوسش کردم و دیگه اینکه جلو دوستش ازش تعریف کردم تو خاب بوسش کردم همین!و همین کارهای ساده انچنان روش تاثیر داشت که رفته کلی پز منو به دوستاش و فامیل داده.

    خدایا شکرت به خاطر استاد به خاطر مریم بانو به خاطر دوستان نازنین سایت که هر روز هزاار تا چیز بهتر و بهتر ازشون یاد میگیرم.خدایا صد هزار مرتبه شکرت که اروم اروم داره روابطم با بچه ها بهتر میشه.داره زندگیم هر روز روال بهتری پیدا میکنه.

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1313 روز

    سلام به عزیزانم به استاد نازنینم که همیشه حرف هاش برام سود بوده و سود .

    .

    : چه بازخوردی از طرف افراد برات تکرار میشه .

    بر میگردم به مدت ها قبل …..

    بیشترین بازخورد های که گرفتم به ترتیب .

    1 _ تو خیلی بخیل هستی

    2_ تو خیلی وسواسی هستی

    3_ تو خیلی عصبی هستی

    4_تو بی احساسی

    من با عمل کردن به حرف های شما اونم نه همش بلکه هرچیزی که می‌فهمیدم .الان این نقطه ام .

    در واقع بدون این که کامل اگاه باشم. از اون ویژگی های منفی بالا کاسته شد

    در واقع هدف ابتدای کار چیز دیگری بود اما…….

    من قبلا این ویژگی های بالا رو به چشم پترن نمیدیدم اصلا نمیدونستم پترن چیه که بخوام برش دارم من اصلا به ویژگی منفیم فکرم نمیکردم .

    اما الان که بحثش پیش کشیده شد فکر کردم دیدم آره منم انتقاد هایی ازم شده

    یه لحظه به خودم اومدم گفتم خب چطور حل شده و من نفهمیدم

    [این جاست که ما رشد داریم میکنیم اما نمیبینیمش و رها میکنیم و بر میگردیم به عقب چون رشد رو فقط توی بحث مالی می‌بینیم ]

    میدونید استاد جواب این سوال که چطور رفع شده و من نفهمیدم بدون این که آگاهانه بخوام اون ویژگی منفی رو رفع کنم .

    جوابش ساده بود شما .

    من هر چی شما میگفتید به اندازه ای که می‌فهمیدم و ظرفم اجازه می‌داد میومدم اجرا میکردم .

    1_ توی مورد اول توی بحث بخیل بودن شما بهم یاد دادین جهان پر از فراوانیه، جهان جهانه ثروته، جهان زیبایی. بهم یاد دادین احساس اتفاقاتو رقم میزنه پس برای نداشتن ها احساسمو بد نکنم .

    میدونید چرا قبلا بخیل بودم چون نداشتم چون فکر میکردم ندارم فقط همین هست که دارم و باید عین چشمام ازش مراقبت کنم .اما شما در وهله اول منو با کلمه فراوانی آشنا کردید و این تکرار و تکرار و تکرار فراوانی باعث شد ناخودآگاه بدون این که خبر دار بشم دیگه حرص مال دنیا رو نداشته باشم که کمه که نیست

    .

    2_

    وسواس دومین اخطاریه من از طرف بقیه بود و با این حرف شروع می‌شد.

    تو از مادر بزرگت وسواس رو به ارث بردی و من باور کردم .

    کم کم خودم توی ذهنم جا انداختم که من که وسواس رو به ارث بردم پس یک سری بیماری هایی که دارم هم از پدرم به ارث بردم .و قراره ببرممممم

    میدونید شما بهم یاد دادید بیماری ارثی وجود نداره

    این باورم هست ،که ساخته این سنگر ارثی بودن همه چیز رو .

    و خدارو شکر میکنم که قبل این که باور کنم بیماری پدرم بر من ارثی هست خداوند منو آگاه کرد با آموزه های شما که دنیا ،هیچ چیزی ارثی نیست .

    3_

    عصبی بودن .

    از بچگی مادرم بهم میگفت تو عصبی هستی آنقدر که دیگه از این کلمه متنفر بودن و تمام تلاشم رو میکردم وقتی عصبانی هستم جلوی مادرم بروز ندم که این کلمه رو بهم نگه اما رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درون این اعصبانیت رو آنقدر درون خودم می‌ریختم که از اجزای صورتم از درهمرفتگی صورتم مشخص میشد عصبانی هستم ……

    اما از شما یاد گرفتم حال بد اتفاق بد

    .صحبت کردن در مورد چیزایی که نمیخوام باعث میشه تکرار شه

    .ازتون یاد گرفتم به چیز های منفی و الکی فکر نکنم تا عصبی نشم.

    بهم یاد دادین تلویزیون و فضای مجازی رو حذف کنم تا حالم بد نشه .

    و بدون این که من بدونم کم کم عصبانیتم اگر چند روز یک بار بود الان شاید ماهی یک بارم نباشه ..

    4_

    بی احساس بودن .

    راستش اوایل حقم داشتن بهم بگن بی احساس .

    منم به خودم حق میدادم که بی احساس باشم چون فکر میکردم اتفاقاتی که برام افتاده عاملش خانواده و ادم های اطرافمن

    برای همین در سرد ترین حالت ممکن باهاشون رفتار میکردم .تا جایی که جزئی از شخصیتم داشت میشد داشت کار دستم میداد .

    استاد شما میگفتید احساس عامل همه چیزه احساست الان چیه و من توی احساسم خشم رو پیدا کردم قربانی بودن رو پیدا کردم همه چیز بود جز احساس خوشحالی.

    اما شما گفتین احساس خوب اتفاق خوب منم اتفاق خوب رو میخواستم زندگی خوب رو میخواستم و نا خودآگاه بدون این که بفهمم خشم کم رنگ شد از درون احساسم .

    استاد شما گفتین تا ارتباطت با خانوادت خوب نباشه چطور توقع داری ارتباطت با بقیه و جنس مخالف خوب باشه

    و منم به دنبالش تلاش کردم کمی از خشمم کم کنم تا کمی ارتباط بگیرم با خانوادم .

    و از اون طرف هم ویژگی بی احساس بودن من داشت کم کم رخت سفر جمع می‌کرد.

    هنوز کامل به سفر نرفته اما دارم بدرقه میکنم

    نمیدونم چطور بگم .

    اما با این سوالی که پرسیدین بیشتر از این که به انتقاد های دیگران بپردازم به مسیری که اومدم تا به اینجا برسم فکر کردم .

    خدا همه جای داستان بود

    میدونید هدف دنیا از ادامه دادن این راه از گوش کردن به حرفاتون چی بود این که از این زندگی فلاکتی که خانوادش براش رقم زده بودن بره به یک جای دیگه زندگی جدیدی بسازه بره و آدمای بد رو اینجا رها

    کنه با آدم های خوب آشنا بشه ……….

    و همه این کار هارو کردم که برم فرار کنم از اینجا .

    اما غافل از این که درونت هرچی باشه همیشه همراته حتی اگر توی بهشتم باشی

    من بدون این که آگاه باشم همه این صفت ها تبدیل به خوبی و مثبت بودن شد تا حدودی . الان که بهش فکر میکنم و مرور میکنم گذشته مو دارم می‌فهمم

    [ پس چکاپ کردن خودمون برای اینه که بفهمیم کجا بودیمو کجا داریم میریم الان فهمیدم ]

    و

    کیه جز الله که انقدر مهربان باشه .که انقدر دست بندش رو محکم بگیره و رها نکنه حتی توی بد ترین حال .

    که مقصرر ماهستیم اما گاهی خدارو مقصر میدونیم خدا حتی اون موقع هم با من بود.

    کیه جز الله که بدون منت بدون این که بهم بگه دنیا ببین برات چکار کردم منو به اینجا رسوند .

    .

    استاد عزیزم که کم از پدر برام نداری .

    چند هفته قبل فایلی از شما دیدم که برای چند مدت قبل بود می‌خواستید بیاید به ایران اما نشانه ها چیز دیگری گفته بودن .

    بعد دیدن اون فایل به خودم قول دادم که باید برگه عمل و رشد کردنم دستم باشه تا هر وقت اومدید ایران با دست پر بیام پیشتون با احساس غرور نشعت گرفته از رشد بیام پیشتون و بگم من یکی از دانشجو های شمام .

    سپاس گزارم .سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    سعید گنجی گفته:
    مدت عضویت: 1807 روز

    به نام خدایی که همیشه در قلب ماست

    سلام استاد جان

    سلام دوستان عزیز

    استاد جان بریم به سراغ جواب سوآلتون

    چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟

    واقعا خداروشکر توی این 3 سالی که باهاتون هستم خصوصیات مثبت زیادی نسبت به منفی ها داشتم و خیلی خصوصیات منفی که داشتم واقعا طوری رفع شده که وقتی فکر میکنم به گزشتم میبینم اصلا خیلی با موقع قبل خودم تفاوت ایجاد شده و واقعا خیلی از ازین موضوع راضی هستم .

    الگوهای تکرار شونده توی بازخورد خانوادم میبینم بیشتر اینه که خیلی تنبلی میکنی . یعنی جایی بریم برای سفر و… بیشتر اهل گردش نیستم و یجورایی بیشتر دوس دارم در تفریحات راحتیه زیادی داشته باشم . یا یکی دیگه ازین الگوها اینه خیلی عجول و زود رنج هستم تا موضوعی پیش میاد سریع و عجولانه عصبی میشم . البته زودم آروم میشم . ولی اون عجله ای که دارم و زود رنج میشم هست .

    الگوی دیگری که هست توی بازخورد بقیه اینه که میگن سعید زیاد توی جمع نمیاد یا فقط با خودشه و دوست باز نیست . البته هرچند من با دوستای صمیمی خودم راحتم ولی با بقیه نه . خودم میدونم با افرادی که تفریحاتشون سالمو خوب نیست گرم نمیگیرم برا همون توی نظر اونا آدم دور همی اونا نیستم . من بیشتر با سبک خودم راحتم .

    خلاصه استاد ولی در کل اینکه شخصیتم برای خیلیا دوستداشتنی و منو واقعا دوست دارن و محبتشون بهم هرروز بیشتر میشه اینو واقعا حس کردم . اینکه میگن سعید پسر فوق العاده خوب عالی با روحیه و مهربونه رو میتونم بگم هرجا شنیدم و به خودم افتخار کردم .

    ممنون استاد و خیلی دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    الهه سجاد گفته:
    مدت عضویت: 3547 روز

    سلام

    ایرادی که همسرم همیشه از من میگیره اینه که میگه چرا تو وقتی توی جمع خانواده ت میری به خودت کمتر اهمیت میدی مثلا توی جایی که برای نشستن انتخاب میکنی یا توی نوع خوراکی که برمیداری یا اینکه اول بقیه بخورند مثلا سینی چایی رو که میارن اگر من نفر اول باشم که بش تعارف میکنن میگم نه اول به مردها تعارف کنین یا اول به مادرم یا خواهر یا برادر بزرگترم یا اول به فلانی که تازه اومده یا به مثلا داماد خواهرم که تازه دوماده و اخیرا با فامیل وصلت کرده یا اول به فلان بچه که دلش چایی میخواد…. خلاصه کوچیکو بزرگه آشنا و غریبه و همه را شامل میشه

    یا سر میز شام صبر میکنم و دیرتر از همه میرم جلو و واسه خودم غذا میکشم

    یعنی سالهاست شوهرم این موضوع رو به من تذکر میده و متاسفانه هنوز راهی برای اصلاحش پیدا نکرده م

    ممنون استاد بابت این سوالات هوشمندانه تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 2955 روز

      سلام دوره عزت نفس رو کار کنید

      خیلی بهت کمک میکنه و استاد مو ب مو تمام موارد رو بیان کرده

      و کامنتها ی دوستان خودش یه کتابه و کلی تجربه بهت میده منم مثل شما بودم خیلی اعتماد به نفسم در جمع کم بود ولی دوره ی عزت نفس رو بارها و بارها کار کردم و هر بار چیزهای زیادی یاد گرفتم و کلی معجزه دیدم

      موفق و پیروز باشی

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    زهرا بریهی گفته:
    مدت عضویت: 1800 روز

    سلام

    شب و روزتان پر از شادی و آرامش و عشق و ثروت

    در جواب به سوال استاد که چه بازخوردی از دیگران در برابر رفتارهای تکراری تون گرفته اید…؟

    من یک ویژگی دارم که بارها شنیده م که معمولا کارهام رو دقیقه آخر میگذارم هر چند دارم رو خودم کار می کنم که بهتر شم اما خودم می دونم که این رفتار رو دارم و خودم می دونم که خوب نیست ان شاءالله خدا کمکم کنه بهتر شم…

    یه ویژگی دیگه دارم که سالهاست دارم اینه که نمیتونم به موقع سر قرار خودم رو برسونم …

    هر چی سعی می کنم کارم رو زودتر تموم کنم که به موقع سر قرارهام برسم اما یه مشکلی پیش میاد و باز روز از نو و روزی از …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    درود بر شما استاد عباسمنش عزیز

    در مورد موضوع بازخورد بذارید اول از نکات مثبتی که دیگران بهم میگن شروع کنم:

    خیلی وقت ها از خیلی ها شنیدم که بهم میگن چقدر خوشتیپی یا میگن پسر خوشتیپ و کلا این صفت رو زیاد در مورد خودم شنیدم و خودم هم باور دارم که هستم از بچگی هم پدر و مادرم لباس های قشنگ‌تنم‌میکردن و از اون موقع یادمه مورد توجه دیگران بودم

    مورد دیگه اینکه خیلی مرتب و منظم هستم ، به تمیزی‌و‌پاکیزگی خودم اهمیت میدم، وسایلمو با نظم قرار میدم و از شلختگی خوشم نمیاد و اینم بارها در مورد خودم شنیدم

    اینکه بهم میگن آدم آرومی هستم و سر و صدایی ندارم و سعی میکنم در آرامش کارهامو انجام بدم

    اینکه آدم خوش قلب و مهربونی هستم زیاد شنیدم

    اینکه آدم صاف و ساده ای هستم هم زیاد بوده

    اینکه خیلی متعهد هستی و هرکاری بهت میسپریم به خوبی و سروقت انجام میدی

    اینکه آدم‌وقت‌شناس و خوش قولی هستم

    و در کل صفات خوب بیشتر بازخورد داشته

    ولی باید به نکاتی که به صورت انتقاد هم بهم گفتن و بازخورد داشته اشاره کنم:

    این مورد رو چندین بار شنیدم‌که تو آدم مغرور هستی و یه غرور خاصی داری ، یه جوری رفتار میکنی که انگار نگاه از بالا به پایین داری به افراد، استاد جان به خدا من نمیخوام چنین حسی داشته باشم و اینو به دیگران انتقال بدم ولی نمیدونم چطوریه که بقیه این صفتو در من میبینن، البته بگم تو خودم گشتم و به این‌نکته رسیدم من که بادوستانم خوب برخورد میکنم به این نتیجه رسیدم شاید تو نگاه اول اینطور به نظر برسم یا با کسانی که زیاد در ارتباط نیستم زیاد گرم نمیگیرم و فکر کنم منظورشون اینه که زیاد گرم نمیگیری یا قاطی نمیشی با جمع، و سعی میکنم که بهتر باشم تو این موضوع و تو جمع مشارکت کنم؛ واسه همینه فکر میکنم دیگران این عدم مشارکت زیاد رو در من مثل غرور میبینن، میگم مشارکت دارم کارهمو انجام میدم و هرکاری بهم بسپرن با دقت انجام میدم ولی شاید اونطوری هستم نشون نمیدم، نمیدونم ولی سعی میکنم حتما بهتر باشم تو این موضوع

    استاد جان با توکل به خدا حرکت میکنیم به سمت اهداف بهتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2836 روز

    به نام خداوند عشق و زیبایی

    سلام به بهترین استاد عزیز و دیگر استاد عزیزمون خانم شایسته مهربان و خانواده عزیزم

    یکی از الگوهای تکرار شونده من همین کامنت نوشتنم هست که ناخودآگاه ذهنم دوباره مانند گذشته ها چند وقتی هستش اغلب ذهنم میندازه عقب میگه الان وقت کامنت گذاشتن نیست، هنوز خوب نیست،بدردبخور نیست و…اما گفتم از امشب دیگه باید این الگوی تکرارشونده رو تغییر بدم و شکر خدا الان شروع کردم چونکه چندروزه که همینطور تمرینهای کارمورد علاقمو که عقب افتاده بودن رو استارت زدم از قدم های کوچک و هرروز دارم از حرکت های کوچک انجام میدم که هرروز به آرامش بیشتری برسم و بتونم به ذهنم ثابت کنم که ببین من فلان کار فلان تمرین،فلان تکنیک رو انجام دادم و من تونستم تا چنددرصد اون تمرین رو شکست بدم نه اینکه ذهنم بهم بگه دیدی من شکستت دادم ،،بلکه من بگم من تونستم تمرینهارو فعلا تا 5درصد یا 10درصد شکست بدم و همچین مواقع هایی ما بهتر درک میکنیم برنامه ریزی چقدر ارزشمند و کارایی داره که باعث میشه آدم عملگراتر بشه و نتایجش به مرور دلخواه تر بشه

    وقتی از همین قدم های کوچک شروع کنیم همینطور هم میتونیم در الگوهای تکراری تغییر ایجاد کنیم

    و در کنار اینها یه عالمه اتفاقات ارزشمند دیگه و تغییرات جدید و خوب دیگه هم اتفاق میفته

    از انجام همین کارهای بظاهر کوچک احساس خوبش باعث جذب چیزهای قشنگ ترم میشه من همین کارهای عقب افتاده رو که انجام دادم باعث شد امروز یکی از افراد بزرک تو یکی از زمینه های هنری که من در اهداف اینده ام هست اومد اینجا محل کارمون که یکی از نشانه های خوب برا من بود و باهم آشنا شدیم و یه عالمه از نحوه برخورد و انرژی من خوشش اومد و منو تحسین کرد.

    واقعا اتفاقات بزرگ از همین کارها و تمرینات کوچک بوجود میاد

    کسی که دوست دارم باهاش دوست بشم امشب منو دید چقدر با برخورد گرم باهام احوالپرسی کرد و من گفتم خدایا شکرت مثل اینکه من امروز 1درجه از درون بهتر شدم که ایشون متفاوت از روزهای قبل باهام رفتار میکنه

    *بااینکه یسری مسائل هنوز خیلی کانون توجهمو درگیر میکنه اما دارم به خودم دارایی های مثبت جدید و قدیم خودمو یادآوری میکنم و به خودم میگم ببین اینقدر نگو خوب نیستی و من که امروز این تمرین جدید رو شروع کردم

    من که اون تمرین جدید رو دیروز شروع کردم

    من که اون کار عقب افتاده رو الان چند هفته ست که مداوم دارم انجام میدم

    من که هرروز دارم تلاش میکنم برا بهتر کردن حالم و شکرگذارتر بودنم که همین امروز برخورد زیبا و کمی متفاوت تر رو از سمت دوتا فرد مختلف دریافت کردم این دو نفر آدمهایی در چندتا مدار بالاتر از اکثر افراد دیگه ای که تا چند وقت پیش باهاشون در ارتباط بودم*

    پس من در مسیر پیشرفت هستم و من توانمندم و میتونم زندگیمو خودم بسمت دلخواهم تغییر بدم خدایا شکرت بابت تمام تغییرات حتی بظاهر بسیار ریز و غیرمهم مانند حتی یه احساس و افکار زیبای لحظه ای چونکه همین افکارهای لحظه ای میتونند چنان قدرتهای عطیمی داشته باشند که باعث ایجاد یه نتایج و اتفاقات عظیم شوند و در طول تاریخ اتفاق افتاده پس جای شکرگذاری داره حتی همین نعمتهای بظاهر کوچک

    من هنوز دوره قانون سلامتی رو ندارم ولی گفتم خدایا امروز من انرژی میخوام تا بتونم به تمرینات این کامنتها و آگاهی ها برسم چونکه ظهر هم اومدم کامنت بذارم هم مغزم کار نمیکرد هم. خوابم میگرفت اما گفتم باید کامنت نوشتن امروزمو برا چندساعت رها کنم باعث شد که به انجام چندتا تمرین جسمانی رسیدگی کنم هم مهارتمو افزایش بدم هم اینکه انرژیم بیشتر بشه و بعد از تمرین رفتم پیاده روی و بعدشم اومدم برا تایپ این کامنت که هم نکات ارزشمند وجودمو بکشم بیرون هم اینکه ذهنمو از بقیه موارد بی ارزش دور کنم با این کار باعث میشه که کانون توجه خیلی بهتر کنترل بشه و باعث آرامش بیشتر بشه

    در حال حاضر یکی دیگه از الگوهای تکراری من هست که به امشب اگه شرایطش پیش بیاد انجامش میدم و نتایجشو در کامنتهای بعد میام براتون میگم که انگیزه و باورهای بهتری براتون بشه

    به امید خدا بعد از گرفتن نتایج میام به دوستان عزیز هم میگم

    همیشه از تکیه کردن به رب و همیشه به امید رب.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    عامر گفته:
    مدت عضویت: 1211 روز

    بنام الله نورانی و هدایتگر.

    ایاک نعبد و ایاک نستعین.اهدنا الصراط المستقیم.

    سلام بر استاد عباسمنش عزیز و بانو مریم شایسته مهربون و دوستان عزیزم در این فضای دورهمی بزرگ و پر انرژی.

    ممنونم که می‌خونید منو.

    تصمیم دارم تا جایی که ممکنه از خودم رد پا بگذارم در سایت و مثل یه دفتر بهش نگاه کنم که توش اتفاقاتی رو دوست دارم ثبت کنم تا یاد بگیرم و ببینم چه بود و چه شد.

    از اونجایی که هنوز در برزخ به سر می‌برم و هرروز از خدا در ستاره قطبی میخوام که منو به بهشت هدایت کنه و در اونجا قرارم بده پس باید بگم که الگو و باورهای کج و معوج در من بسیار زیاده هست.

    برای پاسخ به سوال استاد عزیزم در مورد الگوی تکرار شونده ای که دیگران بهم تذکر دادن (یکیش که همسرم بهم زیاد تذکر داده و خیلی تر و تازست تو ذهنم رو می‌نویسم)

    راستش الگوی تکرار شونده پشیمانی یا شاید دو دل شدن چیزی هست که در من بسیار هست، مثلاً درباره خرید کردن زیاد اتفاق میوفته، نمیگم همیشه اما در بیشتر مواقع این الگو رو دارم که وقتی خرید میکنیم و میایم خونه میگم: (زیاد خریدم. یا کاش اینو نمی‌خریدم ، فکر کنم گرون خریدم. فکر کنم زیاد خریدم و……) و عامر (همسرم) میگه چرا بعد از هر خریدی برای خودت، انقدر دچار عذاب وجدان میشی. وقتی خرید کردی انقدر دو دل نباش و تمومش کن توی ذهنت.

    فکر میکنم این عذاب وجدان یا خود سرزنشگری درونم که نمود بیرونش اینجوریه زمانهایی بیشتر تشدید میشه که درآمدمون کم میشه، یا شاید خودم رو سربار همسرم می‌دونم، شاید اگر برای خودم یه درآمد مستقل می داشتم احساس اضافه بودن یا زیاده خواه بودن نداشتم، احساس اینهمه بی لیاقتی که حتی خودم رو لایق دوتا دونه تیشرت جدید ندونم و بخاطر اونها کلی خودمو مجازات کنم،

    این مورد برام چون زیاد اتفاق میوفته پررنگتر بود و خواستم در جواب سوال استاد بنویسمش.

    روزگارتون بهشت

    ساره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2313 روز

      سلام ساره جان پروفایلت رو خوندم عزیزم چقدر قشنگ وزیبا وقابل تحسین هستین که دوزوج باهم ودراوایل شروع زندگیتون در این مسیر الهی قرار گرفتین.

      انشاالله به لطف الله ی مهربون روز به روز شاهد پیشرفت وموفقیتتون باشم.

      وهروزشادترو دستاوردهای بیشتری رو دریافت کنیدودرکنارهم سال‌های سال خوب خوش وخرم زندگی کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        عامر گفته:
        مدت عضویت: 1211 روز

        سلام فاطمه جان.

        از نوشتار پر محبتت سپاسگزارم و متشکرم که برامون دعای خیر کردی.

        الهی هرآنچه خوبی و خیر هست برای تمامی کسانی که در پی اون هستند رخ بده.

        و سپاسگزارم از بازخوردت نسبت به نوشتارم.

        شاد و پیروز و خوشحال و در فراوانی باشی.

        در پناه خدا️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: