پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 5
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-07 03:04:562024-08-04 11:28:17پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوند بخشنده مهربان..
سلام و درود فراوان به استاد عباسمنش خوشتیپ عزیزم…استاد گرامی از شما بی نهایت سپاسگزارم که با سلسله فایل های الگوی تکرار شونده…و توضیح در موردشون ، کمک خیلی بزرگ و ارزشمندی رو به ما میکنید برای کشف خودمون و خلق زندگی بهتر..
درود میفرستم به شما..دوستتون دارم .
سلام و درود به همسفران عزیزدلم در این سایت الهی…
الهی که روز به روز در پناه لطف پروردگار توحیدی تر ، سلامت تر و سعادتمند و ثروتمند تر باشید..
موضوع فایل امروز ، الگوی تکرار شونده: بازخورد هستش:
وقتی فایل امروز در مورد الگوهای تکرار شونده بود، اون هم با گذشت ده قسمت!!! اولش گفتم خب باز تکراریه…حتی نخواستم نگاهش کنم..
یک ساعت پیش مقاومت ذهنم رو شکست شدم و هدایت شدم بهش و بازش کردم و از همون ابتدای فایل که استاد شروع به صحبت کردن…من همش با خودم درگیر شدم و گفتم من چی ؟؟ من چطورم؟؟؟؟ دارن با من حرف میزنن…چقدر من از این الگوها دارم و نمیدونستم!!!!
من چون خودم معلم هستم و میدونم یک معلم وقتی سوالی میپرسه…هدفش اینه که با جواب دادن ، ذهنمون رو باز کنیم و به خودشناسی برسیم…
بخاطر همین آهسته شروع کردم به شخم زدن خودم و …..
اما….
بیشترین الگوهای تکرار شونده من ،توی روابطم هست..!! روابط با جنس مخالف…
زمانی که من اولین رابطه عاطفی رو شروع کردم ..یادمه ایشون مهندس رسمی صنایع فولاد خوزستان بودن…
من اونموقع مهندس فنی یه شرکت خصوصی بودم
با اینکه از نظر مالی و زیبایی و تحصیلات و خانواده و..وسطح خیلی خوبی داشتم..اما درگیری عاطفی شدیدی بهش پیدا کردم..البته فکر کنم با توجه به صحبتهای خودش..اونم دلبسته بود ولی یه جورایی فکر میکردم اون بالاتره…توی رابطمون اصلا اینجوری نبود که اون برام مایه بزاره..
یعنی ازش نمیخواستم..مناعت طبع بالایی دارم..همه چیز مساوی بود…و حتی من بیشتر مایه میزاشتم!!!
منظورم از همه لحاظ هست!! فقط مالی نه…
تا اینکه بعد 5 سال ایشون گفتن من میخوام جدا شم توی اوج وابستگی و….!!!! گفت من زن شاغل رسمی شرکت نفتی یا بانکی میخوام!!!
برام خیلی سخت بود…
سریع تماساشو قطع کرد ، بماند که چقدر عذاب کشیدم تا فراموش کردم…
بعد از اون برام باور شده بود..که اگر ازدواج با شخصی رو میخوام که جایگاه اجتمایی خوبی داره..خودمم باید به اون جایگاه برسم…
یعنی باور به اینکه کسی که جایگاه اجتمایی خوبی داره، حتما دنبال کسی هست که جایگاه اجتمایی خوبی داره!!!
من از اون شغل مهندسی کیفی بیرون زدم و الان معلم هستم…
شاید باور نکردنی باشه که بعد از گذشت 7 سال از اون اتفاق ، در حال حاضر 80 درصد کیس های آشنایی برای ازدواجم..از شاغلان صنایع فولاد یا شرکت های وابسته اشون هست..!!!! 20 درصد بعدی شرکت نفتی هستن!!
جوری که خواهرم میگه تو از اول رفتی تو مدار صنایع فولاد..هنوز بیرون نیومدی!!!!!!!
خودمم نمیدونم چرا همش اینا میان..خخخخ!!!
همین الان ، با دونفر از این افراد در حال آشنا شدن هستم..البته عاطفی نه…
فقط آشنایی برای ازدواج….!!!!
الان که فکر میکنم میبینم شاید از اون شخص اولی من یه الگو توی ذهن خودم ساخته بودم و نفهمیدم!!!!
شاید با الگو قرار دادنش…به صورت ناخودآگاه سعی کردم عزت نفس آسیب دیده امو ترمیم کنم و بگم بله!!!!!!
دیدی لیاقتش رو داشتم!!!!
(( خب به هرحال ایشون منو ترک کرده بودن، شاید یه خلا داشتم که بهش بفهمونم من کم نبودم …من میتونم صدها نفر مثل تو و بالاتر از تو رو به زندگیم بیارم…)))
الگوی تکرار شونده دوم…باز هم در زمینه روابط یا جنس مخالف هست…که خودمم دیگه خسته شدم ازش…
توی 80 درصد روابطی که شروع میکنم برای آشنایی ازدواج…
اون شخص به دلیل نامشخصی وسط راه سرد میشه …یا اذیت میکنه…یا یه مشکلی پیش میاد …و غیبش میزنه و یهو خودش میبینی پیداش میشه و شروع به پیام دادن و ارتباط میگیره… اما خب، اونموقع دیگه من تمایلی ندارم با صحبت باهاشون….
خیلی هاشون با گذشت مثلا چند سال هنوز ، پیگیر هستن ولی من قیدشونو میزنم و کاملا بلاکشون میکنم..
دوباره فرد بعدی میاد هم همینه!!! جالبه واقعا…..( اینجا دیگه احساس کلافگی نمیکنم..بلکه الان که دارم مینویسم خنده م گرفته!!!! که الله اکبر واقعا این الگوهای تکرار شونده هستن توی زندگیم)))
¶ الان که دارم فکر میکنم ، بنظر میاد ریشه همه این باور ها یا کدهای ذهنی مخرب همون عزت نفس هست!!!
میدونم درصد زیادی از این باور ها ، نداشتن عزت نفس هست!!!!
البته دو سه سالی هست که این الگو خیلی کمرنگ تر شده…این من هستم که نه میگم و براشون حد و مرز میزارم و نمیزارم برام تعیین تکلیف کنن!!!
اگه توی رابطه اولم….نمیزاشتم دنبالم بیاد و همش خودم سر قرار رفتم…
اگه توی رابطه اولم هروقت رستوران رفتیم از اینکه حساب کرده خجالت کشیدم و خودمو لایق ندونستم…و حتما سری بعدی با اصرار و …سعی میکردم خودم حساب کنم…
دیگه اینکارو نمیکنم..
دیگه خجالت نمیکشم…
دیگه هروقت بخوان..من اوکی نمیدم برای قرار گذاشتن..بلکه نگاه میکنم ببینم الان که خستم و اون میگه بیا بریم بیرون…به خودم خوش میگذره یا نه!!!!!!
اگه توی رابطه اولم من بیشتر هدیه میدادم..یاد گرفتم دیگه باج ندم..دیگه به هیچ پسری کادو نمیدم..مگر اینکه خودم حسم خوب باشه و اون شخص ارزشش رو داره…!!!!
الان دیگه اصراری ندارم زود به نتیجه برسیم… ایندفعه من بهشون میگم باید بیشتر آشنا بشیم…وقتی اونا اصرار میکنن که زودتر به نتیجه برسیم …وقتی من میگم نه باید آشنا بشیم..دل نبند و ….!!!
با کمال تعجب میگن مگه من چمه؟؟ !!!
مگه چه ایرادی دارم؟؟؟ من فلانم ، ماشینم اینه خونم اینه….خیلی از دخترا حاضرن باهام باشن ولی تو اینجوری میکنی!!!
(( توی رابطه اولم وقتی با عجز، به پارتنرم گفتم ، چرا منو نمیخوای مگه من چمه!!!!
گفت توهم یکی از گزینه ها هستی!!!!!!!!!!
الان دیگه من اینو میگم بهشون!!!!! از سر عقده یا کینه نه!!!!
بلکه از روی عزت نفس!!!!!!!
دیگه تقریبا یاد گرفتم، خودم مهمترم…
اون شخص هنوز به اون جایگاه نرسیده که از خودم براش بگذرم!!!!
من اون شخص اول رو بخشیدم و از گذشته ای که داشتم ناراحت نیستم بلکه خیلی هم خوش گذشت بهم!!! اگه دید الانم رو داشتم و هیچوقت ناراحت نمیشوم..بلکه یه خداحافظی محترمانه باهاش میکردم و رها میشدم تا اینکه چند سال بعد درگیر باورهای اشتباهی نشم که از این رابطه بهم رسید!!!
# یکی دیگه از الگوی های تکرار شونده…باز هم توی رابطه هست…
یادمه دانشجو بودم خواهر بزرگترم هم دانشجو بود تهران..من اصفهان بودم ، یه روز با خواهرم داشتیم در مورد ویژگی های همسر آینده صحبت میکردیم…ایشون گفتن میخوام قد بلند باشه..خوشگل باشه و…
من گفتم نه من چهره برام مهم نیست دوست دارم از سطح تحصیلات و اجتمایی و ثروت بالایی برخوردار باشه ..اصلا برام مهم نیست چهرش!!!!
یادمه که همون موقع ها رتبه یک دکترا ، هم دانشکده ایم ازم خواستگاری کرد..من سال اول دانشگاه کارشناسی بودم!!!!!
ایشون اصلا چهره خوبی نداشتن و نتونستم قبول کنم.. …ولی خواهرم هم همون موقع با یکی از هم دانشکده ای هاش آشنا شدن دقیقا با همون خصوصیات و باهم ازدواج کردن!!!
بعد از اون من با هرکس آشنا میشدم..چهره خوبی نداشت و فقط موقعیت خوبی داشت و اتفاقا بخاطر همون چهره نتونستم باهاشون باشم!!!!
بعد اومدم گفتم نه چرا باید بگم چهرش مهم نیست ..من خودم خوشگل هستم..پس چهره برام مهمه در کنار همه این ها !!!!
وقتی خودمو لایق این دونستم که میتونم کنار مردی باشم که هم خوش چهره باشه هم پولدار هم موقعیت خوب داشته باشه..
یواش یواش کسایی پیدا شدن که چهره خوبی داشتن خوشتیپ بودن و….!!!
یکی دیگه از الگوی های تکرار شونده ، در رابطه با ارتباطم با اطرافیان هست….
در رابطه با دوستانم، همکارانم ، خانواده و….
که توی هرجمعی وارد بشم و چند صباحی ارتباط بگیریم..عاشقم میشن…محبوب میشم …میخوان که باهاشون رفت و آمد کنم..خونشون برم خونم بیان..
وقتی میرم خونشون..التماس میکنن که بیشتر بمونم….!!!
زنک میزنن که میخوایم بریم سفر..باهامون بیا!!!!!!
(((توی این موارد خیلی توانایی نه گفتن ندارم….)))
توی مدرسه ، موقعی که بحثی باشه بین همکاران ، جلوی در کلاس من جمع میشن…!!!!!
من از این مورد خیلی حس خوبی دارم ، ولی تازگی ها دوست دارم ارتباطم کمتر بشه و دارم روش کار میکنم و دلم نمیخواد مثل گذشته با همکارانم صمیمی بشم !!!
و وارد بحث های منفی و……اونا بشم..
دوست دارم حد رو نگه دارم و کمی تنها باشم!!!!
اینارو نوشتم تا یادم بمونه کجا گیر دارم..و حتما باید بفهمم چطوری و چی باعث شده که ازشون آزاد نشدم…همونطور که استاد عزیزم گفتن بنویسید تا بفهمید!!!!!
از همه عزیزانی که وقت گذاشتن کامنت طولانی منو خوندن سپاسگزارم…
خداوند بزرگ پشت و پناه همه عزیزان باشه
دوستتون دارم.
سلام فرزانه جان دوست ارزشمندم
چقد کامنتت فوق العاده بود چقد صادقانه نوشتی
چقد خودت و خواسته هات و خوب شناختی
چ خوبه ک تضادهای زندگی ب کمکمون میان تا خودمون و خواسته هامون رو بشناسیم
چقد بهت افتخار کردم
تو لیاقتت خیییلی بالاست برای همین هم خدا با این تضاد ک بهش خوردی
بیدارت کرد تا خودت و بشناسی عزیزم
چقد بهت افتخار کردم
چقد تحسبنت کردم
چقد رشد کردی و بزرگ شدی چقد عالی روخودت کار کردی آفرین
فقط خدا میدونه ک قراره چه اتفاق های فوق العاده ای تو زندگیت بیفته
مرسی ک نوشتی
و بهم یادآوری کردی جایگاه والایی رو ک خدا برامون درنظر گرفته
سپاسگزارم عزیزم
از خدا میخوام ک بهترین ها و عالی تربن هایی رو ک برات در نظرگرفته رو ب راحتی و زیبایی نسیبت کنه
ب الله یکتا میسپارمت
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به روی ماهت زکیه نازنینم …
امیدوارم هر جا هستی ، خدای مهربونم به قلب قشنگت نور بیاره دوست خوبم
نمیدونی چقدر خوشحالم کردی
نمیدونی چقدر از پروردگار سپاسگزارم که منو لایق کامنت و پاسخ بی نهایت ارزشمند شما قرار داد…
دوست خوبم بی نهایت از شما متشکرم که منت گذاشتین روی سرم کامنت منو خوندین و اینجوری با پاسخ تون قلبم رو باز کردین..
قبل از اینکه جواب بدم..
اول پروفایل شمارو باز کردم و روی عکستون زوم کردم…چقدر زیبا هستین عزیزدلم درست مثل قلب همچو آینه اتون… مااااااچ به روی ماهت عزیزدلم
زکیه نازنینم این چند روز واقعا سردرگم هستم..حس میکنم خدارو میشناسم ولی ازم دوره..
یعنی من ازش دورم
از این بابت خیلی ناراحت بودم امروز..
اومدم توی نت گوشیم نوشتم خدایا من فقط ازت هدایت میخوام…گفتم من فقط تورو میخوام..هرچی دستور بدی همونه…
اما هرچی دستور دادی به من واضح بگووووو..گفتم خدایا ظرف وجودم اینقدر بزرگ نیست ، که بتونم اشاره هاتو بفهمم…
خدایا واضح بهم بگو ، قدم بعدی چیکار کنم!!!!؟؟؟
و بعد وضو گرفتم و به قرآن تفأل زدم….
«سوره طه ایه 112»
وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا
﴿112﴾و هر کس کارهاى شایسته کند در حالى که مؤمن باشد نه از ستمى مى هراسد و نه از کاسته شدن [حقش] (112)
وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْرًا ﴿113﴾
و این گونه آن را [به صورت] قرآنى عربى نازل کردیم و در آن از انواع هشدارها سخن آوردیم شاید آنان راه تقوا در پیش گیرند یا [این کتاب] پندى تازه براى آنان بیاورد
(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿114﴾
پس بلندمرتبه است خدا فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزاى (114)
وقتی با این آیات آسمانی روبرو شدم…قلبم بغض کرد..خدا جوابم رو داده بود…
چقدر زیبا…
الهی شکرت خدای مهربونم
اومدم آیات رو نوشتم توی نت گوشیم و با خودم تکرار کردم « رب زدنی علمأ »»
همون چیزی که قبل با
تفأل با قرآن از خدا میخواستم…
ازش خواستم یا منو و قلبمو به روی هدایت و نشانه ها باز کنه…
یا خودش برام آسون کنه و واضح نشوونم بده!!!!
زکیه نازنینم متوجه شدم خدا واقعا جواب میده…. اگه ازش بخوایم، حتما جواب میده!!!
زکیه قشنگم ، کامنت امروز شما در انتهای روز، یکی دیگه از الهامات خدا بود، حتی شک نکردم …
نمیدونی عزیزدلم چه حس خوبی بهم دادی، چقدر قلبمو زنده کردی …با تحسین هات ، با مهربونیت با عشقی که دادی، روزمو ساختی دلبرم…
الهی خدا ، قلب مهربونت رو پر از شوق و شادی و نور و توحید کنه عزیزدلمممممممم..
من هم به شما افتخار میکنم بخاطر وجود بزرگ و الهی که داری ، بخاطر اینکه اینقدر خوبی اینقدر عشقی که راحت لب به تحسین و تمجید دیگران باز میکنی…
عزیزدلم بی نهایت سپاسگزارم….
امیدوارم خیلی زود بنویسی برامون از اون چیزی که توی قلبت بود و خدا اجابت کرد…
از خدای مهربونم برات اجابت تمام خواسته هات آرزومندم.
بدرخشی دختر خوب خدا
عاشقتم مهربونم
با درود ها و قلب فراوااااان….
بنام الله یکتا رب هدایتگرم
سلام دوست عزیزم فرزانه جانم
سپاسگزار خداوندی هستم ک منو هدایت کرد ب این سایت الهی و خواسته ی منو تحقق بخشید ,بودن در کنار دوستان فوق العادهای ک باعث رشدم بشن
سپاسگزارم بابت حضور ارزشمندت عزیزم
سپاسگزارم بابت این همه لطف و محبتی ک ب من ابراز کردی عزیزدلم
چقد روح پاکی داری دوست من چقد قلب بزرگی داری شما چنباری کامنت های فوق العاده تو خوندم و امتیاز5و دادم
ولی این بار نتونستم ننویسم چون حسی درمن میگفت بنویس بنویس براش
و خداروشکر ب حرفش گوش دادم و نوشتم
فرزانه جان چقد خدا دوست داره عزیزم
چقد قشنگ جوابت و داد:
﴾و هر کس کارهاى شایسته کند در حالى که مؤمن باشد نه از ستمى مى هراسد و نه از کاسته شدن [حقش] (112)
داشتم کتاب رویاهایی ک رویا نیستند و میخوندم
استادیه جا اشاره کردن:
اگر مجبور باشم ک کل قانون کیهانی را در یک جمله خلاصه کنم
آن جمله این است:
احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب
و احساس بد مساوی است با اتفاقات بد
و باز اشاره کردن ب آیاتی ک درمورد نفی حزن هست تو قرآن یک ازشون اینه:
سست و غمگین نشوید، چرا ک اگر ایمان داشته باشید،
برترید(139آل عمران)
چقد مهمه این قانون
میگه اگه غمگین باشی شکست میخوری
ولی اگه ایمان داشته باشی و احساستو خوب نگهداری پیروز میشی
من کارم خیاطی هست آموزش هایی دیدم دراین مورد تخصصی، ولی بعضی هاشو اموزش ندیدم
لازمه ک بیشتر آموزش ببینم
گاهی پیش میاد ک باید مدل هایی بدوزم ک بار اولمه
تو همه موارد از خدا هدایت میخوام و همیشه خیلی سریع پاسخ میگیرم خداروشکر
استادم میگه وقتی میخوایی لباسی بدوزی ابتدا باید الگوش رو اصولی بکشی و کامل شبیه ب بدن و اندام مشتری باشه بعد بری مرحله بعد یعنی برش پارچه
هرچی سن آدم بالاتر میره اندامشم تغییر میکنه البته این ی باوره ولی خب خیلی ها اینجور هستن چاق میشن
حالا من این پروژه جدیدم واسه مدل نرمالش قبلا دوخته بودم
ولی باید برای این مورد ایراد اندامی کار میکردم ک بار اولم بود یه کم ترس داشتم ک خوب دربیاد
برای همین گفتم خدایا هدایتم کن چطور ایراد اندامی و رو کارم پیاده کنم ک
حسم گفت برو سرچ کن و خداروشکر اموزشش و پیدا کردم
بعد ک رو الگو پیاده کردم موقع برش قیچی تو دستم بازم ترس داشتم
ولی باخودم گفتم خدا هدایتم کرده ب این آموزش باید درست باشه و کارم عالی میشه
ک خدارو شکر حسمو خوب کردم و برترسم غلبه کردم و برش زدم
الان تو مرحله پروهست خیلی عالی شده ولی باز مراحل بعدش بهم گفته میشه
من اینو باور دارم ک خدا تمام جواب سوالام و میدونه
الهی صدهزار بارشکرت
مرسی عزیزم ک نوشتی برام کلی انرژی گرفتم دمت گرم
ب الله یکتا میسپارمت
به نام خدای مهربان و هدایت گر
سلام استادهای عزیزم و دوستان گلم
در موارد ی که استاد فرمودند من جزو افرادی هستم که به نظافت منزل و اطرافم اهمیت زیادی میدم وهر کس، که بامن در ارتباط هست این رو به من میگه که تو چقدر به شستشو وتمیز کاری خونه اهمیت میدی ولی به خودم نه یعنی تا تمیزیه خونه باشه اهمیت وترجیح من تمیزی خونه هست نه خودم. آدم شلخته ای هم نیستم ولی خودمم میدونم اگه یه کم هم به خودم برسم خیلی خوب می شود ولی این تلاش من فقط چند روزه وبعدا روز از نوو روزی از نو
میدونم این برمیگرده به احساس عدم لیاقت.با این دسته سوال های استاد دارم درونم رو کندو و کاو میکنم به امید روزی که دست پر باشم که این باورها رو تبدیل کنم به باورهای مثبت وبتوتم این دوره رو داشته باشم وروی این باورها به خوبی کار کنم.
به امید الله مهربان
ا
صمیمانه ترین سلامها و درودها به خانواده بزرگ عباسمنش خصوصا استاد گرانقدر و همسرشان
تازگیها کشف کردم که بنده خیلی فضول تشریف دارم
یعنی بدون اینکه دیگران خواسته باشن من نظر می دم و گاها انتقاد می کنم و در اموری که مربوط به من نیست پیشنهاد می دم و دخالت می کنم
که موچ خودم را گرفتم و به جای دخالت تحسین می کنم و سعی می کنم شکرگزار باشم از دیگران که به من درس می دهند و سعی می کنم از مسیر لذت ببرم به جای اینکه حال خودم و دیگران را بد کنم کاری کنم
و حرفی بزنم که
حالم
و
حال دیگران
و
احساس آنها
را خوب کنم و خوب نگه دارم
و یا اصلا حرفی نزنم
ممنون موفق باشید.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی
از خدای خودم ممنونم که در این جمع بهشتی هستم و از نعمات بیشمارش بهره میبرم و استفاده میکنم
استاد فایل های رو که در مورد توحید و یگانگی خدا صحبت میکنید در همه ما مخصوصا خود من انقلابی ایجاد میکنه و کلی قلبم رو باز میکنه واین سوالات خودشناسی باعث میشه که ما اول بهتر خودمون و بعد خدا رو بهتر بشناسیم
فایل های توحید عملی 8 و 9 و درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش برای من خیلی بی نظیر بود و چقدر فهمیدم که بخدای خودم نزدیکم و من چقدر خودم رو دور میددیم
اما سوال این بخش
سوال : چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
یک بازخوردی که خیلی از بقیه شنیدم و خیلی هم سعی میکنم که درستش کنم اما نیمدونم ریشه این کار به چی برمیگرده این هست که توی کارم با اینکه خیلی دقت میکنم اما باز هم یک جاهایی ایراد پیدا میشه و چون دوست دارم کار بی عیب و نقصی تحویل مشتری بدم خودم رو خیلی به سختی میندازم اما باز هم ایراد پیدا میشه
جالبه بعضی وقت ها هم اون ایراد رو میبینم اما انگار که نمیبینم ن اینکه بخوام سرسری بگیرم نه ولی فکر میکنم توی ذهنم اون ایراد نیست بعد همون مسیله رو مشتری میاد بهم میگه بعد باید زمان و انرژی بیشتری بذارم تا همون کاری که فکر میکردم ایراد نیست رو درست کنم و این باعث میشه حالم بدتر بشه و خودم رو بیشتر سرزنش کنم
خیلی وقت ها هم حقیقتا متوجه اون ایرادهای یا مشکلات نشدم و اصلا واقعا ندیدم اما یک نفر دیگه بهم میگه بعد به خودم میگم چطور ندیدم این ایراد رو که این همه دقت بخرح دادم و باز هم ندیدمش
این جا هم به خودم میگم ای بابا چرا دقت نمیکنی
این مسئله خیلی در من تکرار شده مخصوصا جدیدا در کارم واقعا نمیدونم چیکار کنم که دیگه این مشکل ها پیش نیاد
یا وقتی که کلاس زبان میرفتم توی تمرین ها درست مینوشتم بعضی جمله ها رو ولی یک تمرین دگه که همون مدلی بود توی همون برکه من اشتباه مینوشتم
و بارها از استادام (چه در کار چه در درس) این جمله رو شنیدم که میگن تو خوبی اما یکم بی دقت یا کم دقت هستی و من بهم برمیخورد از خودم که آخه من که این همه دقت میکنم چرا باید این ایراد ها پیش بیاد چرا همش این داستان در من هست
حالا بریم یک وجه مثبت دیگه رو بگم از خودم
من همیشه سعی میکنم وجه مثبت و خوب آدم ها رو ببینم حتی تا جایی که وقتی با کسی به مشکلی میخورم سعی میکنم تمرکز بذارم روی نکات مثبت طرف
و همیشه از خوبی های اطرافیان صحبت میکنم و میگم که همیشه به لطف خدا آدم ها ی خوبی دوروبرم هستند و بقیه بدون استثنا این جمله رو میگن بهم که چون تو خودت خوب هستی بقیه هم خوبن برات و بارها و بارها این جمله رو از بقیه شنیدم و البته که تایید هم کردم و اعتبارش رو به خدای خودم دادم و میدم
فقط از دوستان عزیزم میخوام که در مورد اول اگر نظر ایده و یا حرفی دارند که بتونند کمکم کنند و راهنماییم کنند ممنون میشم
در پناه الله مهربان باشید استاد عزیزم
و دوستان خوبم که عاشقانه کامنت هاتون رو میخونم و لذت میبرم از خواندنشون و لذت میبرم
سلام آقاجواد دوست خوبم
سپاسگزارم بابت کامنتهای خوبتون
میخواستم تجربه ی خودم و درمورد کارم بگم بهتون ان شالله ک مفید باشه براتون
من کارم خیاطی هست پایه ابتدایش و از خواهرم یاد گرفتم ولی چون دوسداشتم اصولی کار کنم رفتم ی متد جدید ایتالیایی ترکیبی و آموزش دیدم
البته هدایت خدا بود ک تونستم استادی ک دوسداشتم و پیدا کنم
استادم میگه همیشه از کنار هر قرار گرفتن کارهای کوچیک کارهای بزرگ شکل میگیره
چطوری؟
وقتی ک ما اصول ی چیزی و یادبگیریم والبته بهاشو پرداخت کنیم
تخصصت میره بالاتر و اعتماد ب نفست
من خیلی روکارم تمرکز میکنم و البته باعشق ولذت این کارو انجام میدم
قبل هر کاری اول میام تو دفترم مینویسم
ک میخوام فلان چیز و بدوزم خدایا هدایتم کن ک عالی بشه
مرحله ی بعد تو ذهنم تجسم میکنم میخوام چی درست کنم
بعد باخودم میگم چقد عالی میشه وقتی آماده بشه خییلی حسم خوب میشه و کلی خودم ذوق میکنم و انرژی میگیرم
مرحله بعد کشیدن الگو هست ک باز با دقت این کارو انجام میدم
اول میکشم و بعد میام کنترل میکنم ک اندازه ها دقیق باشه.. (بقول استادم اینا رمز موفقیت هر کاره این نکات ظریف ک خیلی ها ساده ازش میگذرن)
و بعد ک خیالم راحت شد پارچه رو برش میزنم
و میرم برای دوخت
ک تو این مرحله هم کلی تجسم میکنم حین دوخت انگار ب پارچه و چرخم انرژی میدم باحس خوب و لبخند این مرحله رو هم انجام میدم ب عبارت دبگه مرحله ی آخر کارو تو ذهنم میارم و لذت میبرم ک دارم ارزش خلق میکنم
و جالبه در حین انجام کار ی ایده های جدیدی بهم گفته میشه و عمل میکنم ک کارم و خییلی متفاوت تر میشه از آجیم ک
نزدیک 16ساله داره خیاطی میکنه و همیشه 4یا5،کارو باهم انجام میده
و بعد آخر سر از هیچ کدومشون راضی نیست
وخیلی هاشونو هم نمیپوشه همیشه میگه
میخوام زود کارم تموم بشه یعنی عجله میکنه
و دقت نمیکنه
یا بهتر بگم لذت نمیبره از مسیر:))
سرعت کارم ولی نسبت ب آجیم پایین تره ولی مهم نیست چون من دارم از هر لحظه م لذت میبرم و کم کم داره سرعتمم بیشتر میشه
ان شالله ک براتون مفید باشه تجربه ی من از کارم
در پناه الله یکتا باشید
به نام خدای مهربان
خداروشکر میکنم بابت وجود دوستانی چون شما زکیه خانم
که با عشق وقت میدارید و از تجربه های خودتون برای من میگید و راهنماییم میکنید
بسیار این دیدگاهتون بکارم میاد و میتونم به خوبی ازش استفاده کنم
البته اگر تکرار زیاد کنم و بشه ناخودآگاه من
همینکه وقت گذاشتید و کامنت من رو خوندید و بعد راهکار دادید این بسیار برای من ارزشمند هست و از شما و خدای بزرگم ممنونم
امیدوارم که موفق و شاد باشی
آره استاد بنده هم بعضی از این الگوهارو دارم
مثلا از افراد مختلف زیاد میشنوم که بهم میگن خیلی بی ذوقی و یا خیلی بی احساسی
یا خیلی آرومی ، بودن یا نبودنت فرقی نداره ، تو بحث ها شرکت نمیکنی و…
و اینجور چیزا رو زیاد میشنوم
که فکر میکنم چونکه اکثر بحث ها اون بحثایی نیست که من میخوام و بیشتر در مورد ناخواسته ها یا باورهای محدود کننده صحبت میکنند برای همین تو جمع اصن صحبت نمیکنم
شاید باید من شروع کننده یه بحثی باشم که در مورد خواسته ها باشه
به نام خدایی که مرا هر لحظه هدایت میکند به بهترینها و به زیباییها به نعمت و ثروت و برکت و فراوانی زیاد خدایا شکرت سپاسگزارتم
ردپای 36
سلام به استاد آگاه و هوشیارم که هواسش هر لحظه به شاگردانش هست
سلام به مریم عزیز
سلام به دوستان توحیدیم
وقتی این فایلها رو میبینم و گوش میدم و الگوهایی تکرار شونده رو اگه خوب باشه بیشتر تکرارشون میکنیم و اگر اشتباه باشند سعی بر این دارم تصحیح شون کنم خیلی چیزها یاد میگیرم
این کامنت نوشتن و خوندش خیلی به من کمک میکنه و بیشترشون رو در زندگیم اجرا میکنم
خب بریم سر سوال ؟
چه الگوهای تکرار شونده ای در باز خوردهای که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما میدهند ؟ معمولا و یا بگم بیشتر وقتی مغازه میرم حالا میخواد هر مغازه ای باشه وارد که میشم خیلی خلوته به محضی که من پا میذارم اونجا بعد از دو سه ثانیه چنان شلوغ میشه که خود فروشنده میگه خیلی شما با روزی هستین
بیشتر سر قولم هستم و به دیگران احترام میذارم وبیشتر دوستام میگن تو خیلی خوش قولی هر ساعتی میگی همون ساعت میای
مثلا ما هر سوال با دوستان یه اتوبوس میگیریم و میریم مشهد هم زیارت و هم تفریح یه ساعتی رو تعیین میکنن و همه باید همون ساعت اونجا باشن و یکی از خانمها که مسولشه چند بار تکرار میکنه سر ساعت اونجا باشین دیر نکنین که بقیه اذیت میشن اولین نفر منم و خیلی خوشحالم که هم به خودم احترام میذارم و هم به دوستانم اما یکی دونفر هستن
کلا باید بری در خونشون یا میگن ما یادمون رفته یا خواب موندن و نیم ساعت تو اتوبوس منتظر میمونیم و حتی جالب اینجاست ار اون طرف هم باز همونا دیر میکنن
تو جمع هم اول گوش میدم به حرف دیگران و به موقع هم خودم حرف میزنم
و خیلی خوشحالم که تو این چند وقت که ببشتر روی افکار و باورهام کار میکنم تغییرات رو دارم میبینم و تغییر چقدر خوبه وقتی شروع میکنی به تغییر اول ذهنتو تغییر میدهی بعد افکارت تغییر میکنن بعد باورهات تغییر میکنن بعد اعمالت تغییر میکنن و بعد شخصیتت تغییر میکنه ودر آخر زندگیت تغییر میکنه
و بعد نتایج زیبا و دلخواهت رو میبینی در زندگیت
خدایا شکرت بابت دستان خوبت که برام فرستادی استاد عباس منش و عزیز دلش
ممنونم از شما دو عزیز بزرگوار هر جا هستین شاد و سلامت باشین
به نام خدای مهربون
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
یکم به این سوال فکرکردم و یه سری جواب ها به ذهنم رسید
که بعصی هاش مثبت و بعصی هاش منفی بود
یوی از پرتکرار ترین بازخورد هایی که از اطرافیانم شنیدم اینه که چقدر ترسویی
حالا تو زمینه های مختلف
تو گرفتن حقم ,تو خرید وسایل و خونه و ماشین
تو شروع کزدن کسب و کارم
تو خیلی زمینه ها
این به نطرم پرتکرار ترین بازخوردی که از اطرافیانم میگیرم که خیلی ترس دارم برای انجام کارهام
این روزا خیلی به این جمله میخورم که تو قلب تو یا جای ترس یا ایمان
سعی کردم از جاییکه میتونم تو دل ترس هام برم
و انصافا هم بعصی جاها واقعا رفتم تو دل ترسم و یه احساس قدرتی بهم دست داده
ولی برای شروع کسب و کارم خیلی ترس دارم و همین ترس جلوم رو گرقته
یکی دیگه از این بازخوردها اینه چرا چند باره از آدم هایی که صربه خوردی بازم اعتماد میکنی و خوبی میکنی
تو بیش از اندازه به بقیه خوبی میکنی
بیش از اندازه رو میدی به بقیه
هیچ وقت نمیتونی جواب حرفی که بهت زدن رو بدی
سرت همش تو گوشیته
اما بازخورد های مثبت هم میگیرم
اینکه چقدر مهارت داری و زود یاد میگیری هر کاری رو
چقدر خوب میتونی با همه برخورد کنی و اصلا اهل کلاس گداشتن نیستی
با تو تو مهمونی ها خوش میگذره آنقدر که میخندیم
چقدر ر دستپختت خوشمزه است
خیلی مهربونی
یه جمله ای رو امروز شنیدم که دوست دارم اینجا بنویسم
هیچ اتفاقی توی زندگیم اتفاقی اتفاق نمیافته اومده که به من یه درسی بده
اینکه این فایل هارو گوش میکنم و براشون کامنت میزارم یه دلیل داره
یه روزی به خدا درخواست کردم که نیمه تاریک وجودم رو ببینم و ترمیم کنم و حالا دارم هدایت میشم به این فایل ها
اینکه خیلی بازخورد میگیرم از دیگران که چقدر برای انجام کارهات ترس داری رو دارم روش کار میکنم
دیگه مثل قلل ناراحت نمیشم و ازشون ممنونم
چون باعث میشن من هر بار یه ترسی رو بهش
غلبه کنم و ایمانم هر روز قوی تر میشه
یه تجریه ای که این چند روز برام اتفاق افتاد رو میخوام براتون بنویسم
چند مدت پیش ما میخواستیم ماشین بخریم که دقیقا روزی که فرداش میخواستیم دنبال ماشین بگردیم قیمت ماشین خیلی بالا رفت
خوب مسلما ما ناراحت شدیم ولی من مدام برای خودم وقتی دیگه این موصوع خیلی ذهنم رو درگیر میکرد میگفتم که خدا بهترش برامون در نطر داره و هدایت میشیم تو بهترین زمان بهترین ماشین رو بگیریم
این مدت با ماشینی که داشتیم کیف کردیم یه مسافرتم رفتیم و حسابی خرجش کردیم و درستش کردیم
چون من یاد گرفته بودم که باید از همون چیزی که داری لدت ببری سعی میکردم حالمو بد نکنم
چند ماه گدشت و تا چند هفته پیش که قیمت ماشین یکم اومد پایین
ما تصمیم گرفتیم یه ماشین یکم مدل بالاتر بگیریم
که با پولمون جور ولی خوب واقعا از ته دلم اون ماشین رو دوست نداشتم از رو اجبار برای اینکه مثلا تو خیال خودمون یکم ماشینمون رو ببعد چند سال بهتر کنیم این کارو میکردیم ولی ماشین بهتری رو دوست داشتیم و پولمون خیلی کم بود
منم امسال به خودم قول داده بودم که دیگه قرص نکنم
یه چی تو وجودم میگفت که مگه نمیگی ایمان دارم خدا جور مینه اونم از راهی که فکرشو نمیکنم پس چرا اقدام نمیکنی برای ماشین بهتر
ولی ترس داشتم از اقدام و میگفتم چطوری آخه حتی جرات نداشتم برم سرچ کنم خودمم با اینکه بائو تکاملم رو طی کنم راصی میکردم
ولی از روزی که گفتم بزاز امتحان کنم بزار ترس رو بزارم کنار
زنگبزنیم چند تا قیمت بگیریم همه چی تغییر کرد
همه بهم میگفتن ماشین بهتر بگیر
قیمت ها اومد پایین تر یکی اومد گفت من پولمو لازم ندارم یه مدت میدم به شما
خلاصه که جور شد ک ما ماشین خوبه رو گرفتیم من که خودم درون خودم خبرداشتم ترس رو گداشته بودن کنار و ته دلم یه ایمان داشتم که خدا پول رو جور میکنه
و یکی از حرفای دوستم واقعا منو تکون داد
گفت تو همیشه برای خرید یه چیز جدید ترس داری و مدام میگی پولش از کجا جور میشه بابا خدا جور میکنه تو قدم بردار
آنقدر این حرف تکونم داد گفتم تو قلب من نباید ترس جایی داشته باشه اگه از ایمان حرف میزنم
این اتفاق باعث شد خیلی باورم قوی بشه که آره من خودمم که با باورام دارم شرایط رو خلق میکنم
من باور کمبود داشتم ترس داشتم ولی از همون لحطه ای که گفتم نعمت های خدا زیاده همه چی جور شد و تو بهترین موقع
و یه یاد آوری هم این ماجرا برام داشت که واقعا اگه یه چیزی برات یه وقتی جور نمیشه خدا برات بهترش رو در نطر داره نگران نباس و بهش دل بسپار
شاید اگر چند ماه پیش جور میشد و ما اون ماشین رو میگرفتیم در همون حد راصی میشدم ولی الان ماشینی رو سوار میشم که دوستش دارم و باورم به خدا قوی تر شده
عاشقتممم خدا که همیشه به بنده هات لطف داری
امیدوارم هر روز بتونم من بهتری از خودم بسازم و با ترس های بیشتری روبرو بشم
چون قلب من یا جای ترس یا ایمان
سلام
دوست داشتم یه جمله هم که به نظرم اومد بگم
هر شخص و هر چیز که در زندگی شماست انتخاب شماست
از نگاه توحیدی که دارین شما را تحسین میکنم
موفقیت روز افزون شما را از خداوند خواستارم
شاد پیروز کامروا و رستگار باشید.
هر روزتان بهتر از دیروز باد.
سلام به استاد نازنینم در قسمت دهم الگوها
استاد این خودش یه دوره شد تقریبا
بیشترین انتقادی که از من میشه اونم از طریق کسانی که بیشتر باهم درارتباطیم اینه که: آدم ساکتی هستی. چرا حرف نمیزنی؟ یه داستان تعریف کن یه چیزی بگو، چرا انقدر خجالتی هستی. اینا حرف هاییه که من تقریبا همیشه میشنوم توسط اطرافیانم
یا چرا خونه ما نمیای، احوالی نمیپرسی، زنگی چیزی… همیشه بخاطر این چیزا ازم شاکی بودن. البته چیز بدی نبوده فقط خواستن باهام در ارتباط باشن و باهاشون صحبت کنم.
اما در مورد خودم من آدمی هستم با اعتماد بنفس پایین که همیشه دارم روش کار میکنم چون توش زیاد مشکل دارم. ترس در جمع صحبت کردن و قضاوت شدن توسط دیگرانه که باعث میشه ساکت باشم ترس از اینکه بهم بی توجهی بشه ترجیح میدم همیشه یه گوشه بشینم و باکسی کاری نداشته باشم. البته که الان مجردم و جدا شدم اینم نمونده چون قبلا خونه پدر مادرم بودم و مجبور بودم پیش مهمونا بمونم ولی الان اینم نیست خودم تنهام و مهمونم ندارم و کسیم دعوت نمیکنم. همونطور که گفتم مشکلات زیادی دارم ولی در کل بگیری زیادم حوصله همنشینی و گفتگو با دیگران رو ندارم نمیدونم شاید اینم بخاطر اینه که در جمع ها خودم نیستم و پیش کسی راحت نیستم شاید یه بخشیش بخاطر اینه که از جمع ها فراریم چون وقتی کنار بقیه ام مجبورم یه جوری باشم که دلم نمیخواد حالا از لباس گرفته(لباس راحتی) تا طرز نشستن و …تقریبا همه چی
این ایرادی بوده که از بچگی باهام بوده و همه بخاطرش یقه مو گرفتن
سلام به خانواده پر از عشقم
من هنوز فایل این قسمت رو ندیدم و جهت گذاشتن رد پا مینویسم.
در مورد رابطه ثروت و دوست داشتن خدا با همسرم صحبت میکردیم و به نتایج جالبی باهم رسیدیم و دوست دارم اینجا بنویسم که بعدا اگر فراموش کردم بیام و نظر خودم رو که در بهترین حال و حس هستم بخونم.
نظر من :
خدایا بنده هایی که دوسشون داره بهشون نعمت و ثروت بیشتری میده و یا
اگر بنده ای نعمت و ثروت بیشتری کسب میکنه خدا بیشتر دوسش داره چرا؟ چون تو ثروت بیشتر راحتی و لذتی بیشتری وجود داره و از اونجایی که خدا بنده هاشو خیلی دوست داره و دوست داره حالشون حسشون راحتیشون لذتشون عشق و حالشون در بالاترین حد باشه واسه همین هر بنده ای که ثروت بیشتری کسب کنه بیشتر دوسش داره
نظر همسرم:
البته بهتره بگم کسایی که خداشون رو بیشتر دوست داشته باشن ثروت بیشتری کسب میکنن چون تو وقتی میتونی به خدا نزدیک بشی و عبادتش بکنی که رفاه داشته باشی. پس ثروت بیشتر رفاه بیشتر درگیری کمتر و عبادت و شکرگذاری بیشتر رو همراه داره
اره وقتی تو زندگی خودمون هم نگاه میکنیم هر وقت حالمون بهتر بود بیشتر میتونستیم از خدا حرف بزنیم و شکرگذاری کنیم و بیشتر این حال خوب از ثروت و نعمت و روزی هایی میاد که خدا عطا میکنه.
پس خدا رو بیشتر میخوای ثروت بیشتری بساز.
به نام خداوند بخشاینده مهربان
دران روز هرسخصی جزااعمال نیک وبدی که پیش از این کرده خواهد دید و همه به سوی معبود حقیقی خود باز میگردند وخدایان باطل که به دروغ میبستند همه نابود شوند
بگو به مشرکان :کیست که از آسمان وزمین به شما روزی میدهد ؟
وکیست که به شما چشم وگوش عطا میکند؟
وکیست که از مرده زنده واز زنده مرده برمیانگیزد ؟
وکیست که فرمانش عالم آفرینش را منظم میدارد ؟
تا همه مشرکان گویند :قادر بر این امور تنها خدای یکتااست ؛
پس به آنها بگو :چرا خداترس نمیشوید ؟
چنین خدای قادر پروردگار شمااست وبعد از بیان این راه حق چه باشد غیر گمراهی ؛پس پس به کجا میروید؟
دیوانه این آیات شدم واشک ریختم با هر آیه اش
خدایا تنها تو را میپرستم وتنها از تو یاری می جویم خدایا بر قلبم جاری باش وقلبم را برای دریافت هدایت هایت باز کن
سلام ودرود به استاد توحیدی واستاد مریم بانو
خداراشاکرم بابت هدایتم به سوی استادی بی نظیر که این چنین سلولی با این سوالات لایه های زیرین مارا که سالها پنهان کردیم آشکار میسازد تا بهتر خودمان را بشناسیم که شناخت خود شناخت خدا را درپی دارد
سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
راستش این سوال را از صبح فکر کردم وبااینکه برام یه مقدار دشوار بود گفتم حتما باید جواب بدم
بازخورد هایی که گرفتم :
بازخورد از مادرم: اینکه بدقول هستم ودر مهمانی دیر میرسم
باز خورد از دخترم :اگر خرید انجام میدم ترس از کمبود وتمام شدن دارم
باز خورد از دخترم: حرفم با عملم یکی نیست
باز خورد از مادر خواهر :به ظاهر خودم نمی پردازم که این یکی را حسن میدونم چون دیگه ظاهر خودم را دوست دارم
باز خورد از همسرم :وقتی کاری را شروع میکنم ذوق دارم اول بعد رها میکنم وبی انگیزه میشم
باز خورد از مادرم :قول میدهم که کاری را انجام بدم بعد پشیمان میشم ودچار دودلی میشم
بازخورد از خواهر :کاری که میدانم اشتباه است با انجام میدم
باز خورد از مادر :درجمع نیستم ودرمراسم ها شرکت نمیکنم وبه دیدار رفتگان در قبرستان نمیرم وکلا دورشدم از اقوام
بازخورد از همسر :درآمد وبیزینس راه نمی اندازم ومنتظرمبمونم
خدایا چقدر باگ از این نوشته هام بیرون اومد
الان که فکر میکنم اگر اطرافیانم به مطلبی را به من گوشزد مبکننند یه الگوی تکرار شونده در باورم هست که دیگران از بیرون میبینند
ولی باز خداراشکر که از هدایت های درونم کمک میگیرم برای کاردرست را انجام دادن