پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 6
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-07 03:04:562024-08-04 11:28:17پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشاینده مهربان
وباسلام ودرود خدمت استادعباسمنش عزیز وخانم شایسته نازنین وهمه دوستان همسفردراین سفرتوحیدی
امیدوارم که حال دلتون عالییییی عالیییییی باشه
سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
استادعزیز درپاسخ به سوال مطرح شده باید خدمتتون عرض کنم که بعدازقرارگرفتن دراین مسیرزیبا یعنی ازسال98 که خدادوستم داشت ومنو به این مسیرزیبا والهی هدایت کردو دارم روی خودم کارمیکنم وازاموزههای جنابعالی بهرمندشده ام وبه اندازه درکم ازقوانین نتایج خوبی دراکثرحوزه ها داشتم
اماالگوهای تکرارشونده ای هم دارم که مهمترین آن که باعث شده بازخورد دیگران روبه دنبال داشته باشه وهمیشه همسرعزیزم که باهم دراین مسیرهستیم واکنش نشون داده ودقیقا هم همیشه پاسخش هم تکراری است بدین شرح است
_ الگوی تکرارشونده دراین چندسال که برام اتفاق افتاده وتکرارمیشود این است که هرچندوقت یکباربه بهانه های مختلف وواهی ساعاتی کنترل ذهنم روازدست میدم وبه شدت عصبانی وبرافروخته میشم تاجایی که بعضی مواقع باگریه کردن به ارامش میرسم واحساس سبکی میکنم وریشه تکراراین الگو نیز ازدید خودم این است که آنطور که باید سپاسگزارنعمتهایم باشم متاسفانه نیستم وهرازگاهی نجواهای شیطان سراغم میاد که آقا توباید خیلی بهترازاین باشی بایدفلان خانه راداشته باشید بایدفلان ماشین خارجی روداشته باشید باید فلان مسافرت راداشته باشید واین درحالی است که من درحال حاضر به لطف الله مهربان ازنظرسرمایه ودارایی وضعیت مطلوبی دارم ازجمله دوواحد خونه دودستگاه ماشین (ایرانی) یه ملک باموقعیت عالی خانواده بسیارخوب همسری فوق العاده فرزندانی نازنین ازهمه مهمتر تن سالمی که خدا به من وخانواده ام داده اما بازهم باوجود این همه نعمت خواسته های درمن شکل میگره که توجیهم این است که بایدزندگی باکیفیت تری داشته باشم وفکرمیکنم دارم قدری عجله میکنم وبدون طی کردن تکامل دنبال خواسته های جدید وبیشتری هستم وهرزمان که من دچار این الگوی تکراری میشوم وباهمسرم راجع به آن صحبت میکنیم جالبه که پاسخ همسرم هم تکراری آست وایشون معتقداست که من ناسپاسی میکنم واززندگی ام لذت نمیبرم که قطعا حق باایشان است ومن باید خیلی بیشترروی کنترل ذهنم کارکنم و تبدیل به .بنده سپاسگزارواقعی خداواند شوم
خدایاازت درخواست دارم که قدرت سپاسگزاری بیشتری به من عطاکن
امین یارب العالمین
اما خبرخوب این است که خوشبختانه فاصله تکرار این الگوی تکرارشونده و ناخوشایند زیادشده وامیدوارم که دیگه برام تکرارنشود
عاشقتونم ودوستتون دارم خیلی زیاد
همیشه درپناه خداوندمنان شادسلامت وپیروزباشید
خداحافظ ونگهدارمون باد
به نام رب وهاب
سپاسگزارم از استاد خوب و دلنشین
من چندین سال است که هر چند سال یک بار با مشکل مالی بدی روبرو میشوم و این مسئله هر بار تکرار میشود و بدهی مالی من تمام نمیشود و یک الگوی تکرار شونده است برای من و هر چه در باورهای خودم جستجو میکنم راهی پیدا نمیکنم نمیدانم چه باور اشتباهی دارم که در این مسیر قرار دارم
دوستان اگر راهنمایی بکنید سپاسگزارم
با یاد تو ای لطیف
هزاران درود به اساتید عزیزم
به استاد عباسمنش بزرگوار و خانم شایسته نازنینم
و هزاران درود به همه دوستان خوبم در این مأمن الهی
استاد عزیزم قبل از هر کلامی لازم میدونم بسیاااااااااااااااااااار سپاسگزار این دهشمندی و لطف شما باشم به خاطر همه فایلهای با ارزشی که به صورت هدیه روی سایت قرار میدین..
از هر دوی شما عزیزانم ممنونم و خداوند رو بابت وجود پر برکت تون سپاسگزارم..
و اما بازخورد در الگوهای تکرار شونده….
سالها پیش قبل از این که اصلااااااااا بدونم قوانین کیهانی به این دقت و به این ثبات وجود دارن خیلی درگیر این نوع الگو میشدم….
توی محل کارم (باشگاه) به خاطر رفتارهای مثبتی که من ازشون دچار کج فهمی بودم ، معمولا دچار ضرر و زیان میشدم ، به این صورت که مثلا هنرجو میومد ، وقتی هزینه باشگاه رو میدید از من خواهش میکرد نصف مبلغ شهریه رو بپردازه و بقیه رو در طول ماه بده ، با وجودی که معمولا منشی باشگاه اجازه نمیداد ولی من ازش میخواستم قبول کنه ، چرا؟؟؟ چون نگاهم و برداشتم به رفتارهایی مثل سخاوتمندی ، مهربانی ، ایثار ، بخشش ، کمک به همنوع و یا اعتماد کردن و همینطور ثروت ایراد داشت…
اکثرا هم یک الگو رو دریافت میکردم اینکه: این نوع هنرجویان بعد از پایان ترم یا نمیومدن ….یا بهانه میاوردنو التماس میکردن که این ترم هم ثبت نام کنن همه هزینه رو بعداااااا یکجا میارن !!! و یا هزینه رو خیلی خورد ،خورد پرداخت میکردن که به قول خودمون بی برکت میشد…
ولی من تا سالها از این نوع رفتارم درس نمیگرفتم..
چون فکر میکردم اگر به غیر از این باشه دور از مروت و اخلاق پهلوانی و ایثارگری هست…..
و همیشه هم از نظر مالی با اون حجم از هنرجو نسبت به بقیه همکارا درآمد پایینتری داشتم..
و اما بازخوردهایی که از همکارام دریافت میکردم این بود :
_توچقدرررررر ساده ایی..
_چرا اعتماد میکنی ؟!
_اصلا نباید به اینها بها بدی و اعتماد کنی….
_چرا برای شهریه تذکر نمیدی( نظرشون این بود ما اسم هنرجویانی که شهریه نمیدن رو توی جمع میخونیم و تذکر میدیم ، خودشون خجالت میکشن و برای اینکه مجدد اسمشون رو نخونیم شهریه رو پرداخت میکنن!!! )….و….
در نهایت بعد از گذشت سالها و آشنایی بیشتر من با این مباحث ، با توجه به بازخوردهای دوستان میدونستم دقیقا ایرادهای من کجاست…
که انصافا هم خیلی از اونها رو رفع کردم خداروشکر….
ولی اینکه بخوام حرف بقیه همکاران رو قبول کنم ، هرگز…
چون با معیارهای ذهنی من از یک انسان واقعی تفاوت داشت..
اتفاقی که افتاد این بود که اون آگاهی ها و تغییر ذهنیت کمکم کرد باشگاهمو عوض کردم..
با وجود داشتن حدود 20…25 تا هنرجو در هر سانس باشگاه !!!
و اومدم توی منطقه ایی که اصلااااااااا قابل مقایسه با باشگاه قبلیم نبود…
و به جرأت میتونم بگم هر ترم به ندرت به اون مسائل روبرو میشدم به طوری که کلا از یادم رفت!!!
اما نکته ایی که برام خیلییییی مهمه و دوست دارم با شما دوستان عزیزم به اشتراک بزارم ،این مطلبه که اگر من در مکان مناسبی قرار نگیرم ( اینجوری بگم که خودمو لایق مکان مناسب ندونم) حتی عملکرد مناسب و خوش اخلاقیِ من هم باعث بازخوردهای بدی برام خواهد شد…
[[این داستان رو بخونید:
روزی مریدی با مرشد خود در راهی میگذشتند
تا رسیدند به یک آبادی ، اول آبادی حجره کوچکی بود
و این دو برای رفع نیازهای خود و خرید مایحتاج وارد حجره شدند.
دیدند کسی نیست اما یک برگه روی دیوار نظرشان را جلب کرد که روی آن نوشته شده بود:
کار واجبی پیش آمده مجبور به ترک حجره شدم ، اگر نیازی دارید بردارید و پول آن را در سبدی که سمت راست حجره است بیاندازید…
مرید گفت: عجب آدم نادانی ، آخر با کدام عقل سرمایه خود را رها کرده و رفته..
مرشد گفت: این آدم اشتباهی نکرده که به همنوع خودش اعتماد کرده، کسی اشتباه میکند که از این اعتماد استفاده نادرست میکند…]]
منظورم اینه که گاهی بازخوردهایی که ما دریافت میکنیم نتیجه قضاوت اشتباه آدمهاس و نه صرفا رفتار اشتباه ما !!!…
به قول شاعر معاصرمون:
بعد از این هرگز نمیرنجم ز کج رفتارها
لب فرو میبندم از تفسیرِ این کردارها
از ازل در گوشه ای تنها بِه از دیدارِ خلق
میگریزم تا ابد از شرّ این دیدارها
بنابراین فقط و فقط باید روی خودمون کار کنیم و خودمونو ارتقاء بدیم ، سهم خودمونو به نحو احسنت انجام بدیم و بقیه کار رو بزاریم رو دوش خداوند مهربان تا با قوانین ثابت کیهانی ما رو در مداری قرار بده که دچار الگوهای تکرار شونده منفی نشیم…. الهی آمین..
برای همگی شما دوستان خوبم سراسر نور و عشق الهی طلب میکنم
سلام به وجیهه بانو دوست ارزشمندم
احسنت به شما به این قلم گیرایی که داری ممنون از کامنت پرمحتوی وپراز آگاهی داستان مرشد ومرید که گفتی
اینکه گاهی بازخوردهایی که دریافت میکنیم بخاطر قضاوت آدمهاست نه رفتار ما
از صمیم قلبم سپاسگزار وجود نازنینت هستم
درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
هزاران درود به فهیمه عزیزم..
کامنتهاتو دنبال میکنم خواهرباکمالاتم :)
به خصوص آخرین کامنتی که نوشته بودی ، لذت بردم و موقع خوندش بسیار تحسینت کردم که بهههه بههههه بانوی مهربان و باسلیقه و تمیز و دست پختی عالی و…….ماشاءالله…
چه از این بهتر !!!!!
بدون شک کسی که مسیرش مسیر آگاهی باشه و قلبشو پر کنه از نور خدا به غیر از این هم نباید باشه..
خداوند رو سپاس که از این کامنت لذت بردی دوست قشنگم، نوش روح الهی ت……
که هرررررررررر آنچه هست فقط خداست و اعتبارش از آنِ خداست….
الهی همیشه شاد و موفق باشی گلم و برات هر لحظه نور و عشق الهی آرزو میکنم ..
وجهیه بانوی عزیز سلام وصد سلام وقتی آمدم سایت ونقطه آبی رو دیدم ذوق کردم وذوق وقتی بیشتر شدکه دیدم وجیهه بانو برام کامنت نوشته این حال واحساس عالی این لحظه ام را 1000 برابرش به خودت بر میگردونم
ماشاالله عجب چهره دلنشین وآرامش دارید وجیهه بانو اصلا امروز که برا اولین بار عکس پروفایلت رو دیدم آرامش ویجور حس عالی رواز آنچهره بشاش نورانی وپرمحبت گرفتم البته غیراز این هم از یه بنده توحیدی انتظاری نباید داشت وچقدر من سیدحبیب را تحسین کردم بابت سپاسگزاریش بخاطر وجود ارزشمندت منم سپاسگزار خداوند وخودت هستم بخاطر وجودت
بهترینها نصیب دل پاکت میبوسمت
سلامی در شأن بانوی دلآرام
و سپاسی به عظمت وجود بزرگ و متواضعت
هرچی میگم از وجودم ساتع میشه و خوب میدونی که چابلوسی تو مرامم نیست
این کامنت و بقیه کامنت های شما باید در صدر منتخبیتن قرار میگرفت چون من خیلی خوشم اومد(خخخخخ)
ولی قطعا دوستان هم اینو تایید خواهند کرد که این شیوایی بیان و مصادیق و محتوای مرتبط با موضوع و اشعاری که قلب پر احساس و طبع شاعرانه و عاشقانه میطلبن
موضوعاتی نو و غیرتکراری
خاطراتی شیرین و حکمت آموز
و حکایتی پند دهنده
واقعا این کامنت نباید در صدر بشینه تا همه از خوندنش حظ لازمو ببرن؟
نباید مست شد از این حظ ؟
نباید با همه وجود تشکر کرد از این بنده بینظیر خدا؟
تنها کاری که می تونم بکنم شکر بینهایت این لطف عیم خداونده که منو لایق داشتن چنین بانویی کرده
الهی هزاران هزار بارشکر
و هزارن سپاس از استاد عزیزم و بانوی شایسته و همراهش که چنین شرایط نابی رو برای ما فراهم کردند تا به دوستان هم اهمون بگیم که خدا در دلهای پاک وصادق و عاشقه
برای تمام عزیزانی که این کامنتو میخونند آرزو میکنم با همه وجود عشق پروردگار و هدیه بزرگشو (همسر ) درک و تجربه کنند.
باشد تا رستگار شوند (ان شاءالله)
آمین
به نام پروردگار نور و زیبایی
با سلام و احترام به استاد و خانم شایسته دوست داشتنی و خانواده عزیزم که خیلی دوسشون دارم و کسانی که کامنت من رو وقت میزارند میخونند
الگوهای تکرار شونده قسمت 10 ( بازخورد)
اما بازخورد هایی که افراد به رفتار و عملکرد من نشان میدهد این است که با وجود اینکه من را خیلی دوست دارند و یک آدم کاری با تعهد بالا و مهربان دلسوز از خود تعریف نباشه رو وقتی به من میگویند اما چیزی که همیشه از افراد زیاد میشنوم چند نمونه است که بازگو میکنم که برای خودم هم تدایی بشه و یادم نره به من میگویند
چون تو آدم خوبی هستی اما مهمونی که بریم به خاطر کار زیاد نمیمونم و بهانه میآورم که خوابم میاد و این بیرون رفتنم مسافرت یا هر جایی که از ساعت آن بگذره گله میکنم که باید برم خونه بخوابم
مورد بعدی چون آدم خوبی هستم اما کم حرف هستم و فقط شنونده خوبی هستم اما زیاد حرف نمیزنم و مورد بعدی اینکه ادم خوبی هستم اما با هر کسی نمیجوشم یعنی اگر آن را دوست خود میدانم خیلی سختگیرانه عمل میکنم در روابط
موارد دیگه آدم خوبی هستم اما چون دلرهم و دلسوز بیش از حد دارم و خیلی روح لطیفی دارم و این چیزا باعث شده که آنها عملکرد من را ببینند و به روی من بیاورند
اما پذیرش نقاط ضعف باعث میشود که من با نگاه کمالگرایانه از خودم توقع بیجایی نداشته باشم که بر خلاف قوانین جهان باشم چون دارم روی خودم کار میکنم مخصوصاً تجربه امروز استاد شاید خالی از لطف نباشه را تعریف میکنم
من وقتی صبح سایت رو باز کردم فایل جدید رو دیدم که با کلمه بازخورد نوشته بود و آن فایل را اصلاً ندیدم و فقط متن ها را خوندم و رفتم برای کار و وقتی که مسافر خودم را سوار کردم امروز این خانم تا مقصد غر و گلایه و شکایت هایی میکرد به خاطر اینکه دیر میرسه سر کارش که هر کس جای من بود قطعا زود عصبانی میشد و از کوره در میرفت الله اکبر اما با دیدن اون کلمه استاد که در سایت جدید آمده بود به نام بازخورد رو توی ذهن خودم آوردم که محمدرضا تو که آدم صبور خوب مهربانی هستی چیزی که دیگران از تو این شخصیت را مینامند حالا نشون بده که میتوانی با اعراض از پس آن بر بیایی این خیلی برای من سخت بود اولش اما کم کم وقتی پیاده کردم مسافرم رو با توکل بر خدا و نفس عمیق و از خدا سپاسگزاری کردم بابت کنترل ذهنم توانستم حال خوبم را حفظ کنم تا الان بهترین روز و ساعت را دارم سپری میکنم با یک احساس فوقالعاده و پر انرژی
خدایا شکرت حتی با دیدن جمله ای در این سایت ارزشمند میشود به توانایی بالا قدرت فوق العادهای از باور در ذهن خود داشته باشم استاد و خانم شایسته و همه دوستان بینهایت سپاسگزارم که هر کس کمک میکنه به روند رشد این سایت تا زندگی بهتری مثل من داشته باشیم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
با سلام
در مورد خودم یک بازخورد از رفتارم که تقریبا به مسایل شخصیتی و مالی مربوطه و افراد خاصی از اطرافیانم و نه همه بهش اعتراف دران اینه که من در موارد خاصی بلوف میزنم و اهل اغراق و مبالغه در خصوص بیزنسی و کاری که هنوز به نتیجه نرسیده دارم. پیش همه بازگو میکنم و به همه با دید دوست و اعتماد و خوشبینی صحبت میکنم . که با مطرح شدن این موضوع به نوعی خودمم حس کردم که این ایراد رو دارم و نمیدونم چطوری باور درونی در این زمینه رو شناسایی و تغییر بدم؟؟؟؟ ممنون و متشکر از همه همراهان اگاه….
سلام به استاد عزیزم
چه بازخوردهایی اغلب از افراد میگیری؟
راستش خیلی دوست داشتم بازخورد منفی پیدا کنم و اینجا بنویسم (شکلک خنده) ولی هر چی فکر میکنم خداروشکر اینقدر حواسم به اخلاق و رفتارم با بقیه هست و اینقدر روی خودم تا الان کار کردم که همش بازخورد مثبت میگیرم از همه.
جوری که از زبان چندین نفر و بارها شنیدم که بهم میگن انرژیت خیلی خوبه و حس خوبی ازت میگیرم.
به لطف کنترل ذهن و تمرکز بر نکات مثبت
و تنها بازخورد منفی که گاهی وقتا میگیرم واونم از سمت خانواده ام هست که بهم میگن خیلی لجباز و یکدنده ای، یا اینکه حرف حرف خودته همیشه و هر کاری بخوای میکنی وکاری به بقیه نداری
و چون این صحبتها رو زمانی میشنوم که دارم به سبک خودم زندگی میکنم و کارهایی انجام میدم که به مذاق خانواده ام خوش نمیاد به همین دلیل این بازخورد هم گذاشتم پای اینکه اونها نمیدونن من تو چه مسیری هستم و دنبال افسانه شخصی خودم و علایقم هستم که چون الان برام حرف اطرافیان مهم نیست دارم اونا رو انجام میدم.
و من این بازخورد رو فقط در سطح نزدیکترین افرادم داشتم
که این مورد هم چون در بلند مدت موفقیتهای منو تو زمینه های مختلف دیدن خیلی کمرنگتر شده این بازخوردهاشون و یه جورایی به این نتیجه رسیدن که من سفت تر از این حرفام و تو مسیرم ثابت قدم هستم.
به همین خاطر که در سطح بالاتر از خانواده این بازخورد رو نداشتم نمیتونم جزو الگوهایی تکرار شونده حساب کنم.
و در کل من خیلی نسبت به خودم سخت گیرم در روابط
و چون نمیخوام آرامشم بهم بریزه و قانون کارما و کاینات رو میدونم و اینکه انرژی روابط به خودم برمیگرده با همه از در صلح و عشق و انرژی مثبت رفتار میکنم و جز بازخورد مثبت چیزی نمیبینم.
و چه نعمت بزرگیه این هاله انرژی مثبت که همیشه اطرافمه و برقش همه رو میگیره
خدایا شکرت الان یهو به خودم اومدم که چقدر این نعمت بزرگ رو دست کم گرفتم. خدایا بینهایت سپاسگذارم.
بنام خدایی که خیلی کافیست
سلام
خوشحالم برای دوباره نوشتن خوشحالم برای دوباره استمرار در نوشتن خوشحالم برای دوباره در مدار نوشتن قرار گرفتنم که هر چی از فرکانس نابش بگیم کم گفتیم
درمورد سوال این قسمت
جنس بازخوردهایی که دریافت میکنم طبق چیزی که استاد گفتن بیشترین بازخوردهایی که میگیریم چیه خب خیلی ربط داره به حضورم در این مسیر به کار کردنم البته تا جایی که تا این لحظه کار کردم روی خودم، چون قبل از اون به
ساکت بودن و خجالتی بودن معروف بودم= کمبود عزت نفس ، هر جا بودم و میرفتم اولین حرفی که بقیه بهم میگفتن که اخی چقدر ساکته وواقعا اصلا حضورم احساس نمیشد اینقدر که حضوری نبود اینقدر که اعتماد به نفس پایینی داشتم مثلا اولین باری که دانشگاه قبول شدم اینقدر حضورم احساس نمیشد که نه ارتباطی با کسی داشتم و حتی هم کلاسی هام هم به زور منو میشناختن وهمیشه آخر کلاس می نشستم ولی الان دیگه نه بعد هدایتم به لطف الله مهربان به این مسیر و آگاهی هایی که از طریق استاد جان دریافت کردم مخصوصا بعد دوره عزت نفس به طرز جادویی حتی اگر توجمعی باشم که ممکنه کنار از دیگران صحبت کنم ولی بازخوردهایی که دریافت میکنم خیلی خوبه که چه انرژی خوبی داری واینا همش لطف خداست که قبلا اصلا نبود
خدایا شکرت
یاد یکی از فایل های ناب دیگه استاد در خصوص مهم ترین سرمایه شما چیه افتادم که سعی کردم همیشه روی سرمایه های مهمن مثل تعهد درست کاری و صداقت وویژگی های خوبی که میتونه کلی باعث رشد وبزرگتر شدن ظرفم بشه کار کنم ونتیجه شد اعتماد بعضی مجموعه های بزرگی که یا وجود آدمای باتجربه تر از من ولی خیلی راحت با اینکه من خیلی کم حتی بهشون سر میزنم باشه
مخصوصا بعد هدایتم به این مسیر سعی کردم وارد هر مجموعه ای بشم اثر انگشت وتاثیر خوب و مفیدی از خودم بجا بزارم واین خیلی تاثیر داشته تو جنس بازخوردهایی که از دیگران دریافت میکنم
خدا رو شکر میکنم بی نهایت بابت همه چیز برای خالق آفریدن ما تا هر طور که خودمون میخوایم زندگی مون رو خلق کنیم و هر جایی که احساس کردیم میخوایم تغییر کنیم هر چقدر هم گذشته باشه از زندگی مون به محض انتخاب و تصمیم میتونیم تغییر کنیم در هر راستایی که خودمون میخوایم،
کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا
به نام رب هدایتگرم
سلام استاد عزیز و دوستان خوبم.
من از دوستانم،خانواده،فامیل بازخوردهای متفاوتی داشتم.
…دیروز خواهرم گفت چرا تو همه چیز دخالت میکنی!! این در حالی بود که موکت پهن میکرد یجای موکت اضافه اومد و میخاست قیچی کنه گفتم از اون طرف اگه بندازی نیازی به قیچی کردن نیست ابعاد موکت بهم نمیخوره پس قیچی نکن و فلان، ولی این فقط ی ایده بود که کارشو راحتتر میکرد ولی نمیدونم چرا اون ناراحت شد منم هیچی نگفتم فقط با خودم فکر کردم .
(از دیروز که دارم اتفاقات مختلفو به یادم میارم ببینم واقعا تو همه چیز دخالت میکنم یا نه؟ متوجه شدم که نه اینطور نیس ولی وقتی راهکاری داشته باشم بدون اینکه نظرمو بپرسند ،مطرحش میکنم فکر میکنم کارم درسته و چقدر مهربونم! و به حالت پیشنهادی نمیگم یجوری بافعل امر صحبت میکنم و همین موضوع باعث میشه بقیه حس خوبی نداشته باشند.مثلا دیروز میتونستم بگم: اگه میخوای موکتو قیچی نکنی میتونی از طرف دیگه پهنش کنی ولی من خیلی محکم گفتم موکتو قیچی نکن ازاونطرف پهن کن!!
و همین دستوری صحبت کردنم باعث شد خواهرم ناراحت بشه و باوجود اینکه پیشنهادم معقول بود و درنهایت همونو انجام داد ولی بهم بگه چرا تو همه چیز دخالت میکنی!!
بله فکرکردن باعث شد بفهمم تو اکثر مواقع همینه یعنی پیشنهادمو نمیتونم خوب مطرحش کنم و همین باعث سو تفاهم میشه و اکثرا درمورد خانواده و افراد نزدیک اینجوریه تو محیط کاری یا دوستانه این اتفاق نمیوفته .
برای واضح شدن موضوع اومدم نقشهارو جابجا کردم یعنی اگر کسی با حالت دستوری پیشنهادشو بهم بگه حتی در مواقع مهم بله درسته حسم بد میشه و میگم چرا دخالت میکنی هروقت نظری خاستم اونوقت پیشنهادتو بده حتی شاید بدتر جواب بدم!! بارها و بارها مامانم تو موضوعی نظرشو گفته و حسم بد شده !!
پس اینکه من دلم میخواد به همه کمک کنم جالب نیست هرکسی حق تجربه کردن و اشتباه داره و اونچه تو ذهنشه عملی کنه اگر کمک بخواد نظرمو میپرسه اگرم نخواد من حق ندارم دهن باز کنم ، اتفاق ساده دیروز خیلی مفید بود چون بهش فکر کردم و نتیجه گیری خوبی ازش داشتم اینکه دایه مهربونتر از مادر برای کسی نباشم و کم کم خودمو بهبود بدم)
…دوستام و همکلاسیهام نظرشون این بود که من آدم خیلی مغروری ام ، میگفتن فقط با دوستای صمیمیت مغرور نیستی و برای بقیه غرور داری و خودتو صمیمی نمیگیری.
…تو روابط با جنس مخالف هم میگفتن مغروری و حرف حرفه خودته!
(هیچوقت قبول نداشتم که مغرور هستم،وقتی عمیقا به شخصیتم نگاه کردم متوجه شدم بخاطر عزت نفس پایینم ،هیچوقت شروع کننده ارتباط نبودم هیچوقت با کسی همکلام نمیشدم و اصولا از شروع رابطه میترسیدم یعنی پیش قدم نمیشدم و همین اخلاقم باعث شده دوستام بگن مغرور ،اما خودم میدونم درونم چه خبره! اتفاقا خیلیم دوست داشتم با آدمهای زیادی ارتباط داشته باشم اما اونها رو در ذهنم بت کرده بودم و میترسیدم نکنه ضایع بشم یا……..
با دوره عزت نفس تغییراتی داشتم و دیدم اع این که اصلا سخت نبود اع چقدر حسم بهتره ، مثلا وقتی نصف شب تو اتوبوس بودم و راه طولانی بود حوصلم سررفته بود با وجود اینکه خجالت میکشیدم یکمی هم ترس داشتم اما رفتم جلوی اتوبوس و صندلی نزدیک راننده نشستم چنددقیقه که ساکت بودم اما یهو خودم بحثو شروع کردم انصافا خیلی سختم بود ولی اون مرد مهربون دوسه ساعت از شغلش از رانندگی و خاطراتش تعریف کرد چقدرم انسان خوب و مودبی بود و همچنین چندتا ارتباط دیگه کهخودم پیش قدم شدم مخصوصا با افرادی که یکم سخت بود ،میخاستم ثابت کنم همه چیز شدنیه مثلا با رئیسم که همیشه ازش حساب میبردم و فکر میکردم نباید وقتشو بگیرم همیشه از کار و مسائل کاری حرف میزدم ولی یبار از تجربیات زندگیش و چیزای دیگه پرسیدم و دیدم چقدر احساسم به کار بهتر شد و اصلا تصوراتم درموردش درست نبود، باورم نمیشه ارتباط برقرار کردن اینقدر راحت باشه، هنوزم به حد دلخواهم نرسیدم ولی همین ک فهمیدم غروری که بقیه میگن بخاطر عزت نفس پایینمه عالیه چون در تلاشم بهبودش بدم و تمرینی که خیلی بهم کمک میکنه ارتباط گرفتن حتی کوتاه دوسه دقیقه ای با افرادیه که تو ذهنم سخته و خیلی بت کردم مثلا مسئولین ادارات یا ثروتمندان حتی الان که مدتیه توی روستا هستم با دوسه نفر که جز بزرگان روستا هستند عمدا سرصحبت باز کردم و اصلا ی بحثی کردم که بهش مربوط نبوده ولی دیدم چقدر با حوصله اطلاعتشونو مطرح میکنن)
…مامانم و یکی دونفر از فامیلا بهم گفتن آره خوب هستی ولی بداخلاقی! گفتن تو مهربونی و کاری از دستت بربیاد انجام میدی ولی با بداخلاقی اثر این کار خوبتو ازبین میبری!
(برای این مورد هنوز حرف خاصی ندارم چون واضح نفهمیدمش ولی احتمال میدم بخاطر این باشه که خیلی حوصله توضیح دادن ندارم و تو موضوعی اگر سوالاتی ازم بپرسن که خیلی مسخره باشه یا خودم فکر کنم بابا این که خیلی ساده س ی بچه دوساله هم میدونه خیلی داغ میکنم و واکنشی عمل میکنم !!!!)
…چندوقت پیش مامانم به من و برادرزادم میگفت چرا مدام تو حرف بقیه میپرین و حرفشونو قطع میکنین؟ اینو توجه کردم دیدم آره وقتی راجبه موضوعی حرف میزنن که برام جذابه منم میخوام حرفی زده باشم یهو هیجان زده میشم و وارد بحث میشم و باعث میشه طرف سکوت کنه ….
(دلیلش به نظرم جلب توجه و نیاز به تحسین شدنه )
خیلی خوب بود این سوال ممنونم استادجان
بنام الله مهربان
سلام بر دختر نازنین نجمه ی بی نظیر خسته نباشید دختر گل ، حالتون عالی و متعالی
کامنت تو خوندم و کلی نکته داشت و می تونی کلی صحبت کنی و کلی چیز یاد بگیری از شون…
اول تشکر کنم ازتون واقعا زیبا و با جزئیات کامل نوشتی و جای تحسین داره .و چقدر ریز بین هستی و دقت میکنی.
طرز گفتن و طریقه گفتن خیلی مهمه.و یه مثل معروف پادشاه رو داریم که یه خوابی رو دیدن ایشون و به دوتا خواب گذارش میگه تعبیر کنید .خواب گذار اول اعدام
خواب گذاردوم یک کیسه زر بهش میدن. تو راه دوتا خواب گذار همدیگر رو می بینن (قبل از اعدامش ) میگه تو چطوری تعبیر کردی من اینو گفتم خوب منم اینو گفتم .نکته ی مهم من طریقه ی صحبت رو با پادشاه بلد بودم و شما طوری تعبیر کردی بهش برخورد .و لی من برعکس
تعبیر همون تعبیر شما بود و طرز گفتن من ولحن صحبت من فرق داشت .همین
یه نکته ی دیگه که کامنت شما داشت این بود هر کس حق اشتباه داره و خودش باید مسیر رو پیدا کنه .که واقعا چقدر خوب گفتی ،
اتفاقا استاد در مقدمه ی دوره کشف قوانین گفتن که آدم باید اشتباه کنه و خودش باید متوجه شه و بخوره زمین … و هیچ اشکالی نداره،
و این رو در کامنت تون دیدم و کلی لذت بردم.
انتقاد خوبه بنظرم ، انتقاد سازنده
چند وقت پیش یه مهندس خانم اومد گفت آقای بساطیان بی زحمت این کلید برق رو یکم بالاتر بذار … (من تو کار برقم و پیمانکارم ) منم زود جوش آوردم .اون لحظه هیچی نگفتم ولی تو دلم میگفتم کی حوصله داره تعداد واحدها زیادن 33واحد بودن همه رو جابه جا کنه و هزار فکر دیگه
خلاصه درست کردیم. و زمانی که نصب رو انجام دادم .اتفاقا بسیار زیبا و قشنگ و اصولی شده بود . درسته من اولش ناراحت شدم و حق با اون بود و هر جا میرم منم پیشنهاد میدم و مشتریام کلی خوششون میاد .
زیاد حرف زدم ببخشید
در پناه الله مهربان باشید
و سایتون برقرار
و لطفتون مستدام
به نام خدا
سلام و درود
نمونه های این فایل چقدر عالی داره اون ترمزهای ریزی باوری و اعتقادی اشتباهی که در ته ذهنمون هست را به راحتی هر چه تمام تر بیرون میکشه و باعث میشه ما خودمون را بهتر و بیشتر بشناسیم و بفهمیم که چرا در موضوعات خاصی که مَدنظرمون هست نتیجه مورد نظر را نمیگیریم.بعد از سه سال که در سایت استاد هستم و فایل هاشون را گوش دارم تازه میفهمم که چرا نتیجه لازم و کافی را نگرفتم،چرا؟چون هنوز نتونستم ذهنم را کنترل کنم و مسلط بشم به ذهنمهنوز نتونستم ورودی هام را کنترل کنم،هنوز نتونستم زبانم را کنترل کنم،هنوز نتونستم تمرکز کنم،هنوز نتونستم افکار بَد را کم رنگ کنم،هنوز نتونستم گذشته را فراموش کنم،هنوز نتونستم دیگران را ببخشم،هنوز نتونستم شاد باشم و اون لذتی که باید از زندگی را ببرم ببرم
وقتی استاد میگه همه چیز ذهنه و زندگیه ما را افکار،باور،عملکردمون میسازه مثل اینکه تازه دارم درک میکنم،تازه میفهمم که باید روی خودم کار کنم،وقتی استاد فایل درسهای فیلم گربه چکمه پوش را در سایت قرار دادن و تماشا کردم دقیقه 28 به بعد را بسیار گوش دادم مثل اینکه برای من ضبط شده بود،برای من ناشکر که نعمت هایی که جلوی چشمم هست را نمیبینم و شکرگزاری نمیکنم و از خدا نعمت های بیشتر و بزرگتر طلب میکنم و مثل اینکه خدا میگه بنده من تو قدر این نعمت هایی که بهت دادم را بدون و شاکرشون باش تا من نعمت های بیشتر و بهتر بهت بدم
بعضی از حرف های استاد دقیقا مثل اون تیری میمونه که شلیک میشه و دقیقا میره جایی میشینه که باید میشست همه چیزش اوکی ساخته و پرداخته شده تو زمان خاصش،تو مکان خاصش،تو حال خاصش دیروز یه فایل از استاد گوش میدادم بسیار عالی و زیبا که میگفت وقتی تو ژاپن سونامی اومد و نیروگاه هستی منفجر شد،وزیر نیرو رفت جلو مردم زانو زد و معذرت خواهی کرد و گفت من مقصرم،در صورتی که سونامی و طوفان دریا که دیگه دست اون نبوده که،اگه من بودم میگفتم تقصیر خداست و خدا را مقصر حادثه میدونستم،هر وقت تو زندگیمون خواستیم دیگران را مقصر شرایط و حال فعلیمون بدونیم بریم جلو آینه تا مقصر اصلی را ببینیم و باهاش مواجه بشیم،چرا؟چون اگه ما دیگران را مسبب زندگیمون بدونیم هیچ وقت تلاش نمیکنیم که خومونا تغییر بدیم و سالها با این بهانه ی چرت و پرت عمرمونا تلف میکنیم،ما همون قدر که ناتوانیم از تغییر دیگران،همون قدر توانمندیم در تغییر خودمون
پس مهم ترین عمل تغییر زندگی انسان ذهن هست اگه انسان انسان خوب و بدرستی تغییر کند قطعا زندگی هم تغییر خواهد کرد،چون همه چیز را ذهن میسازه،ذهن افکار را میسازه و افکار تبدیل به واقعیت زندگی ما میشن و ما اونا را در دنیای واقعی میبینیم
چون خود خدا هم کائنات را به وسیله فکرش ساخته و همین قدرت را در انسان نیز به ودیع گذاشته و فرموده که میگویی و میشود
الان بهتر درک میکنم که واقعا کنترل ذهن و ورودی ها از کار کردن در معدن و تلاش فیزیکی سخت تر هست و انرژی بسیار زیادی را در اویل میخواد و الکی نیست.قشنگ حرف زدن خیلی راحته ولی قشنگ فکر کردن و قشنگ عمل کردن کار آسونی نیست
سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
شماره یک:عادن تکراری من اینه که آدم نصحیت گرایی هستم و همیشه میخوام دیگران نصیحت کنم و به قوای خودم را همه چیز دون و عالم بدونم و آدم سنگینه و خوبه مجلس و دورهمی ها باشم.
نصحیت های بیخودی که نه تنها اثری در فرد مقابل نداره بلکه باعث ایجاد اختلاف و کدورت بینمون میشه
شماره دو:غرور کاذب من هست که میخوام خودما جدا از مردم بدونم و یه خودبرتر بینی بیخودی در خودم دارم و میخوام وانمود کنم که اگه مشکلی هست اون مشکل از بیرون و مربوط به دیگران هست و من هیچ عیب و مشکلی ندارم و دیگران و محیط تغییر کنه به جای اینکه من تغییر کنه
شماره سه:عادت کمی بَد تو حرف دیگران پَریدن هست،خیلی میخوام که صحبت دیگران را قطع کنم و خودم کنترل مجلس و صحبت را بگیرم دستم،یه جور حس مدیر و رئیس بودن در همه جا
شماره چهار:کم حرف بودنم و زیادی ساکت بودن در مواقعی که باید حرف بزنم و نظر و اعتقاد خودما بیان کنم
شماره پنج:آدمی هستم که خیلی زیاد به جای اینکه عملگرا باشم و اقدام کنم زیاد دو دو تا میکنم و تمام جوانب موضوع را میخوام بهش فکر کنم و بسنجم و بعد اقدام کنم
شماره شش:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
از زبان ابراهیم، دوست خدا تکرار می کنم:
الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ
خدایا تو بودی که منو خلق کردی و داری هر لحظه هدایتم می کنی
وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ
خدایا تویی که وقتی گرسنه و تشنه شدم طعام دادی و سیرابم کردی. تشنه ی آب. تشنه ی دوست. تشنه ی عشق. تشنه ی توحید. تشنه ی ایمان و آگاهی…
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ
خدایا تو بودی که وقتی مریض شدم منو شفا دادی. وقتی قلبم بیمار شد تو منو تیمار کردی. وقتی جسمم رنجور شد تو شدی یا من اسمه دواء و ذکره شفاء. وقتی دلم گرفت تو شدی دلخوشیم.
وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ
کسی که هر زمان اراده کنه منو از این دنیا می بره و دوباره زنده ام میکنه. اونی که هر شب در خواب روح منو به مرگ نزدیک میکنه و دوباره صبح یه زندگی دوباره بهم میده. از ابتدای عمرم بالای 15000 بار تا بحال مردم و زنده شدم و معنیش رو نمی دونستم.
وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ
و اون کسی که امید دارم روز پاداش گناهم رو بر من ببخشه و با خدایی خودش باهام رفتار کنه نه با بندگی من.
سلام استاد عزیز و نازنینم. سلام به همه دوستان خوبِ خوبِ خوبم.
دست یاری و نیازمو به سوی تو دراز می کنم ای خداوند نور و آگاهی. در روزی که صبحش حال خیلی خوبی داشتم و بخاطر اون حس سبکی یک ترمز بسیار بزرگ و اساسی که الان قدرت برداشتنش رو در خودم نمی بینم بهم گفته شد. از دست خودم ناراحتم و همش دارم با خودم کلنجار میرم که به ندای قلبم عمل کنم ولی واقعا هنوز کوچکتر و ضعیفتر از اونم که روی حرفم بایستم و بزنم زیر کاری که دیگران بابتش کلی روم حساب می کشن. کاری که قلبم گفته دیگه انجامش نده و انقدر صداش بلنده که نمی تونم نشنیده بگیرمش. حالم آشوبه و با این نوشتن و توجه به الله می خوام سعی کنم حال خودمو دوباره خوب کنم. قدرت بگیرم و کار درست رو انجام بدم.
###############################################################################
در مورد تمرین امروز خیلی حرف دارم. با کمی فکر کردن کل زندگیم مثل یه سناریو اومد جلوی چشمم. مهم تریناش رو می نویسم.
1- خانواده، همسر، رفقا، فامیل: سعیده بجنب دیگه. یالا چقدر فس فس می کنی. هروقت می خوایم جمعه جایی بریم باید از چهارشنبه به سعیده بگیم تا شاید جمعه عصر آماده بشه. سعیده غذااااااا؟؟؟؟ سعیده بلند شو دیگه زودتر کاراتو شروع کن که از بقیه جا نمونی.
من: چقدر هول می کنید؟ بااااشه. از کلمه بجنب بدم میاد دیگه. من با کُند بودنم مشکلی ندارم. در واقع من کند نیستم فقط دیر شروع می کنم و زمان بندیم خوب نیست.
——————————————————————————————–
2- اکثر غریبه هایی که باهام از نزدیک آشنا شدن: سعیده اول که دیدمت گفتم چقدر خودشو می گیره ولی بعدا که شناختمت دیدم نه خیلی آدم راحت و مهربونی هستی. اصلا هم اهل پُز دادن نیستی ولی اولش دقیقا خلاف این به نظر می رسیدی.
من: واقعا؟ راستش من دیر با افراد می جوشم و توی دوست پیدا کردن احتیاط می کنم.
——————————————————————————————–
3- خانواده همسرم ساعت 12 ظهر: خواب بودی؟ صبحت بخیر. شما عادت دارین دیر بیدار میشین گفتم شاید الان هنوز زیر پتویی.
من: اون مال گذشته بود که تا 10 می خوابیدم الان چند ماهیه که ساعت خوابمو تنظیم کردم روی 8 ظهر هم نمی خوابم. خودتون که دارید می بینید.
دوباره خانواده همسر در زمان دیگه: عههههه بیداری؟ چه عجب!
و این داستان همچنان ادامه دارد.
————————————————————————————————–
4-دوستان، همکلاسیها، خانواده، تمام فامیل: وااااای خوشبحالت سعیده چقدر حوصله داری. چقدر میتونی سر یه چیزی دقت کنی. من که اصلا حال و حوصله ندارم روی چیزی انقدر وقت و تمرکز بذارم.
من: درسته که کُندم ولی نتیجه خوبش دقت زیاد و احتمال خطای خیلی کمه.
————————————————————————————————————-
5- تقریبا هرکسی اومده خونه ام یا توی اتاقم: آفرین چه خونه تمیز و مرتبی! چقدر وسایلت تمیز چیده شده. چه مامان پر حوصله ای! چه حال و حوصله ای داری با بچه بازی کنی. چه باحال همه اسکناسهاتو به ترتیب از بزرگ به کوچیک در یه جهت می چینی توی کیف پولت. تو همیشه لباسای ست می پوشی. همیشه لباسای شیک و خوشرنگ تنته حتی توی خونه.
من: (یه لبخند ملیح) متشکرم. به هم ریختگی ذهنمو آشفته میکنه. همه چی تو ذهن من طبقه بندیه.
————————————————————————————————————-
6- خانواده و همسر و فامیل و همسایه ها و دوستان: دلت نمی خواد یکم بری بیرون؟ چقدر می شینی تو خونه؟ حوصله ات سر نرفت؟ چیکار میکنی تو خونه؟ پوسیدی دیگه. یه زنگ نمیزنی حالمونو بپرسی؟
من: نیازی به بیرون رفتن حس نمی کنم (البته الان خیلی دارم حس می کنم. به شدت روابطم محدود شده و نیاز به تمرین عملی ارتباط موثر دارم) من کلا آدم درونگرایی هستم.
————————————————————————————————————-
7-چند نفر از چند جای مختلف که در جریان کار کردن من هستند: چقدر از این شاخه به اون شاخه می پری؟ یه کار رو بگیر بچسب به همون. هر دفعه دیدمت دنبال یه چیزی بودی و رهاش کردی. اینجوری کسی نتیجه نمی گیره.
من: حق با شماست. خودمم اعتراف می کنم. ولی می خواستم کارهای مختلف رو امتحان کنم ببینم به کدوم علاقه دارم. ولی الان متوجه شدم اشکال از کار نیست. از باورهای منه.
————————————————————————————————————
8- خانواده در تمام عمرم: دیر می گیری مطلبو. تو باغ نیستی انگار. چقدر ساده ای تووووو.
من: (باور کردم که آدم ساده ای هستم ولی فکر می کردم IQ بالا میتونه جای EQ تقویت نشده رو بگیره ولی دیدم نه. اینا دو مقوله کاملا جداست و من نیاز دارم روابطم رو گسترش بدم و مهارت ارتباط اجتماعیم رو بالاتر ببرم.)
————————————————————————————————————
9- معلمهام، خانواده ام، همسایه ها و دوستامون، استاد دوره آیلتسم: سعیده نخونده 20 می گیره. سعیده مُخه. سعیده کارش رو هوا واسش جوره. سعیده بهترین شاگردمه. سعیده بهترین زبان آموز کلاسمه با اختلاف. خانم رضایی شما یه گلوله استعدادی.سعیده تو حافظه ات عالیه. کاش بچه منم مثل تو بود!
من: من باهوشم (غرور) من هرجا برم بی معطلی استخدامم می کنن.(انگار که آسمون سوراخ شده و یه سعیده ازش افتاده رو زمین.)
و همین شد که سعیده ای که خودش رو دست بالا می گرفت و منتظر بود رو دست ببرنش دانشگاه تدریس کنه یا یه شرکت تاپ استخدامش کنه همچنان منتظره. و فرصت های زیادی برای کارآفرینی و مهارت آموزی رو سوزوند تا به درجه ای از عرفان برسه که بگه خدایا من هیچی نیستم. هر آنچه در من هست تویی و من به هر خیری که از جانب تو بر من نازل بشه فقیرم
————————————————————————————————————–
10-خانواده و معلم کلاس پنجمم: سعیده تو خیلی سازگاری. تو با گرگ بیابون هم میسازی. تو خیلی مراعات همه رو می کنی و خیلی خیلی باشعوری. تو دختر خیلی قانعی هستی. آفرین!
من قبل از استاد: ممنونم (با رضایت)
منِ الان: نه سازگاری بیش از حد به دردم خورده و نه قناعت. باور کمبود و عدم فراوانی در من شکل داده و همچنین عزت نفس پایین که با هر ناملایمتی یا بی احترامی کنار بیام و دم نزنم که شخص مقابل یا کسی دیگه ناراحت نشه. که تشنج ایجاد نشه. که نگن وای چه دختر بدی.
من بسیار بسیار در حق خودم ظلم کردم و از خودم و خدای خودم عذر می خوام.
عذر می خوام که استعدادهام رو دست نخورده نگه داشتم.
عذر می خوام که خدا رو دست تنگ و ندار فرض کردم. نخواستم ازش. باهاش حرف نزدم. در حق خودم دعای خیر نکردم. با خودم غریبه بودم. نمی دونستم سعیده ای که خدا از روز ازل آفرید کی بود؟ چه ویژگیهایی داشت؟ چی بایستی از جهان طلب می کرد؟
پس باز هم از زبان حنیف تمام دورانها میگم:
رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ پروردگارا به من دانش عطا کن و مرا به صالحان ملحق فرماى (83)
وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ و براى من در [میان] آیندگان آوازه نیکو گذار (84)
وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان (85)
به نام خداوند جان
به دلم نشست کامنت شما
انگار خدای درونم تاییدش کرد
گویی خدا باهام حرف زد از طریق کامنت شما
آیه های اول کامنت شما قلبم را جلا داد قلبم میگفت درسته همینه
این همه تغییر را به شما تبریک میگم خیلی انرژی گرفتم از کامنتتون
خداراشکر بابت دوستان توحیدی این سایت
سلاااااااااااااااامممممم به سعیده جانم
به تکه ایی از روح الهی بر زمین…
این آیه ها چقدرررررررررررررر بجا بودن بانو جان.. …
انگار خداوند دست منو گرفت و نشوند سر سفره برکت و آگاهی و گفت بنوش تا سیراب بشی….
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
ممنونم خواهرجانم
ممنونم که اینقدرررررررر خوب نوشتی
متوجه شدی چقدر قشنگ تو درس خودشناسی پیشرفت کردی؟؟؟؟!!!!!!!
متوجه شدی چقدر عزت نفس و اعتماد به نفست بالا رفته که به این دقت و بدون قضاوت از خودت نوشتی؟؟؟؟؟!!!
متوجه شدی چقدررررر خدا در قلبت پر رنگ شده که دستان شما رو دستان خودش قرار داده تا این آیه های نابش رو بیاری و بنویسی و ثبت کنی اینجا تا چراغی باشه برای یکی مثل من که بخونه و چشاش پر اشک بشه از عظمتش ؟؟؟!!!!!
متوجه شدی چقدرررر روحت زلال و رها شده از خیلیییییی وابستگی هاااا ؟؟؟!!!!!!
الله اکبر
خدای من شکرت که هر طرف میرم دیوانه میشم از این همه نشانه و عظمت و مهر و لطفت…
حالا با این حال چطور طی طریق کنیم خدایا…….
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه ؟؟؟
میدونم بازم کار خودته خداوند بنده پرورم…
بازم خودت باید دستمونو بگیری و ببری اون جایی که باید..
عاقااااا تسلیم
الان فهمیدم که:
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هر جا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همونجاست..
خدایا تسلیم و هرررررر خیری بهمون برسه به اون محتاج و فقیریم…
سعیده جان خواهرخوبم الهی این سه آیهٔ مبارکی که آخر کامنتت نوشتی به زیبایی و راحتی و عزتمندانه در حق خودت و همه ما اجابت بشه… الهی امین..
الهی غرق در نور و عشق الهی باشی خواهرخوبم…
سلام و عشق و ارادت به شما وجیهه بانوی زیبا صورت و زیبا سیرت
مهر و محبت شما به من اون نسیم خنک و روح بخشیه که از جانب دریای توحید میاد. از سمت خدا…
با تمام وجودم سپاسگزار خدایی هستم که پرتویی از عزتش رو بر من از طریق شما بنده خوبش تابونده و روحمو روشن کرده.
وجیهه جان درگیر مساله ای هستم که الهاماتم با صدای بلند و رسا دارن بهم میگن باید بر خلاف جریان به ظاهر آرام زندگی کاریم تصمیم قاطعانه ای بگیرم و بهش عمل کنم.
انقدر به درگاه خدا خجالت زده ام چون هنوز جرأتشو پیدا نکردم که بگم من از عصیان در برابر خدا بیشتر از طغیان جلوی کارفرمام می ترسم.
انقدر شرمسارم چون با اینکه می دونم اول باید این کار رو تموم کنم بعد قدم بعدی برای کار بعدیم بهم گفته میشه، ولی جرأت نمی کنم ازش دست بکشم. چون به بنده خدا قدرت دادم که اگه بزنم زیر قول و قرار کاریمون ازم ناراحت بشه. و اون بنده خدا چون همسرمه و روی درآمد این کار حساب کشیده انگار قفل شدم روی این تغییر ریل. قطارم مونده از کدوم راه بره چون سوزنبان هنوز تصمیم نگرفته رضایت همسر رو به رضایت {رب} بفروشه. و این اصل شرکه.
با خوندن کامنت پر از مهر شما از خودم خجالت کشیدم و عاجزانه از خدا خواستم هدایتم کنه.
همزمانی که توی اتاق دخترم سر به سجده گذاشته بودم و بابت این ساعت که ساعت تولد چهار سالگی ترانه زندگیم هست شکرگزاری می کردم، اشک عجز و یاری طلبی می ریختم و خدا در سوره بقره بهم گفت باید محکم روی حرفت بمونی و زیر قولت نزنی.
وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢۴۴﴾
و در راه خدا پیکار کنید و بدانید که یقیناً خدا شنوا و داناست.
مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَهً ۚ وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٢۴۵﴾
کیست آنکه به خدا وام نیکو دهد، تا آن را برایش چندین برابر بیفزاید؟ و خداست که [روزی را] تنگ می گیرد و وسعت می دهد؛ و [همه شما برای دریافت پاداش] به سوی او بازگردانده می شوید.
و من گفتم چشم. خدایا تویی که اگه من قدمی بردارم و به حرف دلم که خودت به دلم انداختیش عمل کنم پاداش چندین برابر بهم عطا می کنی. فقط این کار رو برام آسون کن.
دلم روشنه چون خودش توی همین سوره جای دیگه گفته:
لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا ۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَهَ لَنَا بِهِ ۖ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
سلاااااااااااااااامممممم به خواهرخوبم سعیده عزیز
وقتی کامنتتو خوندم احساس کردم این مسئله حسابی ذهنتو درگیر خودش کرده ، این آیه به ذهنم رسید که :
مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ…
اى انسان!) هر آنچه از نیکى به تو رسد از خداست و آنچه از بدى به تو برسد از خودِ توست….
بعد به خودم و مسائلی که در بعضی از روزهای زندگیم باهاشون درگیر بودم فکر کردم…
دیدم درسته!!!!
هرگز از خداوند شرٌی صادر نمیشه و هر چه بوده و هست خیر بوده
وهمیشه هر جایی ، حتی کمترین نگرانی و حال بد بوده ، از خودم و ذهن نجواگرم بوده….
چقدر زیبا استادعزیزمون این آیه قرآن رو برامون تفسیر کردن که :
إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ «10»
همانا نجوا از سوى شیطان است تا کسانى را که ایمان آوردهاند اندوهگین کند، در حالى که جز به اذن خداوند، هیچ (نجوایى) ضرر رسان نیست، پس باید مؤمنان تنها بر خداوند توکّل کنند..
که نجوای شیطان همون گفتگوهای ذهنی ماست…
سعیده جان ، اینها روگفتم که بگم ، اگر وقتی به مسئله ت فکر میکنی حالت بد میشه و غمگین میشی بدون همون لحظه نجوای شیطان بر الهام قلبیت چیره شده..
اصلاااااااا کی گفته اگر شما حرف دلت رو بزنی همسرت ناراحت میشه مگر اینکه نجوای شیطان اینو برات تبدیل به باور کرده باشه…
در این ماجرا سهم شما اول آرامش خودته… و بعد عشق ورزیدن به همسرت و ترانه نازنینت… بقیه سهم شما نیست، سهم خداست
و خداوند هرگز کارشو ناقص انجام نمیده ، بنابراین مطمئن باش در اوج آرامش و تفاهم حل خواهد شد..
به خودش بسپار تا به زیبایی و آرامش و در کمال شادی و رضایت مسئله تو حل کنه ان شاءالله….
ممنون از لطفی که در کامنتت بهم داشتی خواهرخوبم…
که هررررررررررر چه هست از اوست و به قول سمانه جان صوفی اعتبارش برای خداست…
ذهنت آروم…. دلت روشن…. قلبت مطمئن..
غرق در نور و عشق الهی :*
بنام خالق هستی
سلام گرم دارم خدمت خواهر گرامیم سعیده خجسته و مبارک …
حالتون عالی و متعالی
با بهترین احساسم می نویسم،
اینجوری نکنید با من !!!
من از دست شما دوستان چکار کنم!!!
کامنت تو خوندم سعیده جان ،
و واقعا نمیشه گذشت و رفت… و ساکت موند.
مرسی خواهرم (شما فرشته ای )
مرسی که ما رو بر سر سفره ی دلت جا دادی ، روح و روان ما رو جلا دادی ؟
از خداوند ممنونم و سپاسگزارم که چنین خواهر و دوستانی چون گل دارم .
من که خسته نمیشم!
از نوشته هات
از جملاتت
از حرفات
به خدا وجودت مقدسه،
به خدا مایه ی برکتی ،
چقدر خوب با خدای خودت خلوت میکنی،
عشق بازی میکنی …
چقدر همتونو دوست دارم.
چقدر مثل گل بوتون میکنم و انرژی میگیرم ازتون ،
شما قطره ای از وجود اونید،
دوستان عزیزم ، من با شما بیشتر ، و بیشتر خدا رو شناختم، و بیشتر نزدیکش شدم و پی به قدرت اون بردم، به قول شهریار ، من با علی (ع ) خدا رو شناختم
فرشته ی عاشق
سعیده خجسته و مبارک
قدر خودتو بدون
خوشحال باش.
قدر نوشته ها رو بدون که برات مینویسن…
نمیدونم چی می نویسم.
اشک می ریزم و صفحه ی رو نمی بینم …
جملات من در مقابل نوشته هات کم میارن ،
همینو تونستم تقدیم شما خواهر بی نظیرم کنم.
تقوا داشته باش
و خود رو برای اون مسیری که خداوند برات مهیا ساخته
آماده کن…
خیلی خیلی
دوستون دارم
و عاشق تونم
در پناه اون الله مهربان باشی
و اون حامی و پشتیبان
همیشگیت باشه…
منتظر کامنت های حال خوب کنت هستیم.
آخیییی چقدر خالص و صادقانه بود این بساطی که برامون چیدید آقاسید.
سلام به ذوب یخهای قطبی قلبهایی که از گرمای عشق الهی آب شدن و از دیده ها روان…
سلام به قدمهای تکاملی….
سلام به روح نازنین شما که با شوق برام نوشتید و لبخند به لبم نشوندید.
من از خودم هیچ ندارم و بنده ضعیف و نادانی به درگاه جبروتی پروردگارم. خودم رو شایسته این عبارات پرمهر شما نمی بینم چون از ضعفهای درونم مطلعم. از ترسهام، از شرک ورزیدنم.
ولی خدای عیب پوشم رو بی نهایت سپاسگزارم که خودش عزیزه و معز بندگانشه. اونه که عزت می بخشه و به اندک نگاهی دریای لطفش رو جاری میکنه.
دلتون گرم از عشق الهی. وجودتون سراسر ایمان و ذهنتون روشن از آگاهی های قوانین جهان….
سلام خدمت خواهر گلم و ممنون بابت مطالبی که به اشتراک میزارید.بنده وقتی مطالبتون رو خوندم دیدم تقریبا بالای 90 درصد
ویژگی های شما رو دارم و همین چالشها رو دارم تجربه میکنم…در مورد صداقت..اینکه احتمال دروغ به گفته کسی نمیدم، اینکه در
ذهنم بی نظمی رو نمیپذیرم و اینکه بیشتر تو خونه هستم یا حتی اینکه کارا رو خیلی آسه آسه و با آرامش انجام میدم… جالبه که
این ویژگی ها عینا به دخترم هم منتقل شده!! اما در مورد یکی از ویژگی هایی که فرمودید و من هم دارم و بحث شاخه به شاخه
پریدن..قبلا بخاطر این ویژگی خیلی به خودم برچسب میزدم. اما بعدا با کمی مطالعه و گوش دادن یک سری آگاهی ها متوجه
شدم تا من راه های مختلفی رو نرم و تست نکنم چطور میتونم خودمو بشناسم و بر اساس این شناخت به مسیر درست هدایت
بشم… تیر خلاص به این احساس بد که آقا تو چقدر شاخه به شاخه میپری و تو نمیدونی تو چی استعداد داری و این صحبتها
زمانی بود که دختر خالم از آمریکا اومد خونمون و مهمان ما بود… ایشون استاد دانشگاه detroit mercy هستن…وقتی درباره
اصول پیشرفتشون پرسیدم نکته خیلی مهمی رو بهم گفتن که انگار آب پاکی بود بر تمام این باورها که تمام سالها باعث رنجم شده
بودن و انگیزه حرکت رو ازم گرفته بودن.. اینشون گفتن ده سال در یک مجموعه پژوهشی در بخش های مختلف و تقریبا بی ربط به
هم کار کردن تا فهمیدن علاقه اصیشون چی بوده و حالا با وجود پیشنهاد درآمد دو برابر در یه کار دیگه تدریسو رها نمیکنن چون
علاقه اصلیشونه اونم در حوزه کامپیوتر و این انگیزه شد واس من که دوباره شروع کنم به تحقیق و تست… مهم ادامه دادنه و مقصد
خودبه خود در زمانی که تکامل طی بشه و قابلیت پیدا بشه از دل این تلاش ها و حرکت کردنها معلوم میشه و خودشو نشون میده.
براتون آرزوی موفقیت دارم خواهرم و امیدوارم خیلی زود ماشین بخرید و خبرشو تو سایت بزارید.
سلام و ارادت فراوان خدمت شما آقای رحمانی بزرگوار.
خیلی خیلی لذت بردم از نوشته تون و ممنونم که تجربه خودتون رو با من به اشتراک گذاشتید. چقدر حرفهاتون بهم آرامش داد و خوشحالم کرد.
خودمم در مورد این قضیه شاخه به شاخه پریدن زیاد عذاب وجدان ندارم چون همین نظر رو دارم. و مطمئنم در زمان درستش وقتی اونقدر حس و حالم پاک باشه و تکامل هدایتیم رو طی کرده باشم صدای واضحی توی گوشم میگه که پامو تو کدوم مسیر باید بذارم. شایدم یهو چشمامو باز کنم و ببینم خدا منو خیلی وقته گذاشته تو مسیر هدایت و خودم اصلا متوجهش نشده بودم.
الهی شکر که تجربه شما مهر تاییدی بود به این مساله و بهم قوت قلب داد.
آفرین به شما که به دنبال رشد و بهبود هستید و از کسی که موفقیت کسب کرده سوال پرسیدید. این ذهن باز حتما در خدمت احساس خوبتون درست عمل میکنه و نتایج عالی رقم میزنه.
بازم متشکرم از محبتتون. دلخوش و تندرست باشید.