عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-03 03:57:242024-10-03 04:02:26عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند رهنما و مهربان
سلام به استاد عزیزم و همراهان گرامی
خدایا هزاران هزار بار سپاس برای وجود انسان های نازنینی که روشنگر راه هستند.
استاد عزیز متشکرم بابت این فایل بینظیر و تبریک میگم به لیلا جان که آنقدر شرایط زیبایی در زندگی شون خلق کردند. خداوند را هزاران هزار بار سپاس.
استاد عزیز من هم در شرایط مشابهی با لیلا جان شروع کردم روی کار کردن روی خودم، انشالله در یک فرصت مناسب براتون شرایط زندگی مو شرح میدم اما الان فقط میخوام از جملات کلیدی این فایل تشکر کنم که امروز و روزهای آینده منو ساخت.
راستش نمیدونم چرا هر فایلی از شما میبینم احساس میکنم جهانی جدید به روی من باز شده و هر فایلی منو مشتاق تر به حرکت بیشتر میکنه و این قدر این اشتیاق زیاده که انگار اولین باره که این حرفها رو میشنوم و دلم میخواد فریاد بزنم که الان دیگه فهمیدم باید چیکار کنم. خدایا شکرت برای آگاهی های هر روز و هر لحظه.
استاد عزیزم شما توی این فایل نکات عالی زیادی رو مطرح کردید اما اولین جمله ای که از شما توی این فایل توی ذهنم پررنگ شد این جمله است: « هیچ کس هیچ کس در زندگی من قدرتی نداره». و با شنیدن این جمله احساس میکنم قدرت درونی من چندین برابر شده. ( جالبه با اینکه اینها رو بارها و بارها از قبل شنیدیم و میدونیم اما انگار هنوز باید بارها بشنویم تا به جان ما بشینه) و اشتیاقم رو برای ساختن آینده ام بیشتر کرده.
با اینکه خیلی تعریف و تمجید دیگران برام مهم نیست اما با شنیدن صحبتهای شما احساس کردم نه، یه جاهایی هست که اهمیت میدم و دلم میخواد تعریف کردن از خودمو بشنوم. و خدا رو شکر بابت کشف این گره فرکانسی .
بله دقیقا این همون جایی هست که به دیگران قدرت میدم. قدرت میدم که فرکانس شون روی من تاثیر بذاره. اما اگه میگم ایمان آوردم به اینکه هیچ کس قدرتی در خلق زندگی من نداره نباید محتاج این باشم که از دیگران تعریف و تحسین درباره ی خودم بشنوم. به عبارتی تازه متوجه شدم کجا دارم بهشون بها میدم بدون اینکه حواسم به این نکته باشه.
و تصمیمی که امروز بعد دیدن این فایل گرفتم اینه که حتما و حتما هر روز برای خودم بنویسم. در واقع نوشتن جز کارهای روتین زندگیم بشه چون من خیلی در این زمینه کوتاهی میکنم و تمرین به این مهمی رو جدی نمیگیرم.
اما نکته دیگه ای که توی این فایل برام خیلی پررنگ بود : اینکه گفتید سه ماهه دارید توی RV زندگی میکنید و در عین حال ارتباط عاطفی عاشقانه خودتون رو حفظ کردید .
من ذاتا دوست دارم یه زمانهایی برای خودم تنها باشم ، جز خصوصیات درونی منه و نزدیکانم کاملا از این موضوع آگاهند اما از اونجایی که مادر دو فرزند هستم و همسرم بیزینس پرمشغله ای داره حتی فکر کردن به اینکه یه تایمی برای خودم باشم مساوی بود با اینکه این حجم از کار و زندگی و خانواده رو پس چیکار کنم؟ و اینکه تنها گذاشتن اونها یه جور ظلم کردن در حق شون هست اما شنیدن این موضوع که شما دارید مدتی تنها زندگی میکنید و ارتباط تون با مریم جان و دوستان تون سرجایش هست برای من الگو ساز این نوع زندگی هست که میشه من هم یه روزهایی برای خودم باشم بدون اینکه بخوام خدشه ای به ارتباطم با فرزندانم و همسرم داشته باشم. در واقع میخوام بگم صحبت شما این امکان رو در ذهن من «شدنی» رقم زد و از این بابت خداوند رو هزاران هزار بار سپاسگزارم.
و در پایان اینکه استاد شما واقعا الگو هستید، الگو برای ذهنهایی که میخوان زندگی شون تغییر کنه و به خواسته هایی که قلبا دنبالش میگردن، برسن.
با سپاس از خداوند بزرگ، لطف شما استاد عزیز
ثروت، برکت، شادی، سلامتی و عشق رو برای همه عزیزان آرزو میکنم. ️
قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ(حجر56)
گفت: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید میشود؟!
خدایا گوشهی چشمی از تو کافیست
تا هر رنجی به رحمت،هر غصه ای به شادی
هر بیماری به سلامتی،هر گرفتاری به آسایش و آسانی تبدیل شود.
از رحمتت مایوس نمیشوند
مگـر گمراهـان.
سلامی با تمام عشقم نثار قلب پاکتان استاد عزیزم ومریم جونم
وهمه دوستانِ عالیم
خدایاشکرت که چقدر لبریز از انرژی وحال عالیم، عالی نه ها عالییییی ،گفتم بیام وبا شما عزیزانم تقسیم کنم وبشینه به اون قلب پاکتون
خدایا چقدر اینمکان لبریز از توحید است که به واسطه آن وجودم لبریز شده از وجودت وسراسر شوق هستم وشکرگزار درگاهت ، خدایا به جای اتصال به درگاهِ
این بانک و درگاه اون بانک،
ما رو به درگاه خودت متصل کرده ای عجییییب ….
صبح به لطف خداوند ساعت پنج برای عبادت کردن بیدار شدم ومصطفی رو هم باعشق بیدار کردم چون می خواست بره به مادر معصومه یه سر بزنه وبیاد که بریم برای کافه وخونه لبریز از عشق مان خرید کنیم ،
براش لقمه ای آماده کردم و زیر قرآن ردش کرده وسوار بر شانه های امن خداوند گذاشته وبا خواندن آیه الکرسی حرکت و من کلی با خداوند صحبت وسر به آسمان وزمین وکلی شکرگزاری وعشق بازی با خداوند و بعد رفتم با نام خدای مهربانم کافه ومقداری جمع وجور وشستن وجارو و بعدش اومدم در حیاط باصفا نشستم ودیدن گلها ودرختان وذوق وشوق وشکرگزاری ویک به یک کامنت های دوستانم را باعشق خواندن ومنتظر طلوع زیبای خورشید وبعد کمی دراز کشیده وادامه مطالعه وااای چقدر فول انرژی شدم کافی بود جرقه ای تا به فضا پرت بشما در این حد وچقدر لذت بردم از نتایج عالیه دوستان وعزیزانم خدایا شکرت …..
دوستان عزیزم، بخدا من در این 630 روز طلاییه زندگیم هر روزش نسبت به روز قبل شیداتر وشیفته تر وارد سایت می شوم، ،دیگر صدای استاد نبود که با من صحبت می کرد دیگر احساس می کردم خداوند نامحسوس در گوشم پیام هایش را می فرستد ،انرژی کلام استاد….. خدایا اشک شوقم دوباره جاری شد آخه چقدر این بنده خالص توحیدی ات تواتسته دنیای مرا به گلستانی از تمام نعمت ها وزیبایی هایت لبریز کند که من هرروزم که نه ، هر لحظه ام حالم عالی باشد وتو را شکرگزار باشم واین نتایجِ هرروز بودنم در این سایت جادویی ومعجزه آور است ونوشتن هایی که مرا تشویق می کرد وتعهدی برای عملکردی درست ،طبق قوانین الهی وهرروز سعی کردم عملگرا باشم …
از امروز بگویم که از زمین وآسمان فقط روزی می آید مبلغ نقدی وخرمای امسال که خواهر مصطفی جان سهم ما رو به مادر لطف کرده و داده بودند این مادر معصومه که به او مادرشوهر نمی گویم ، واقعا مادر واقعی من هستند عاشقشم خدایاشکرت که مثل استادم دستانی از دستان پرقدرت خداوند در زندگیم هستند …..خدایا درها را بستی وچه در هایی برویم گشودی، بهشت در مقابل دیدگانم قرار داده ای …..
بسلامتی مصطفی هم آمدو قهوه ای نوش جان کرده ورفتیم کلی خرید کردیم ودر هر خرید شکر خداوند واین همه فراوانی در همه چیز وبعد بسلامتی برگشت مان و ناهار هم که امروز دعوت برادر بزرگ محترم مصطفی جان، جاتون سبز دلتون نکشه کله پاچه که دیروز صحبتش می کردیم واز جگر می گفتیم وانرژی جگرهای لیلا جووونم ومزه عالی جگرها که بوی آن تا خانه باغ می آمد ودیشب قشنگ بوی جگر استشمامم می کردم ومصطفی در باز کرد گفت نه بوی جگر نمیاد ، گفتم نمی دونم بوی آن را احساس می کنم ،خلاصه این شد که خداوند گفت فعلا کله پاچه براتون آماده کردم بخورید تا بعد جگرش و قرار هست ظهر خودشان سهم من ومصطفی را لطف کرده وبیاورند ،
همینه کلی نعمت وثروت وفراوانی نتیجه بودن کنار استاد وجذب انرژی خالص وتوحیدی ایشان که بر تارک وجودمان نهادینه شده است .
دوستان عزیزم اون دوساعت که مریم جان عزیزدلم در پروژه لاکچری فرمودند برای خودمان وبهبودی مان با تمرکز صدرصد حتما وقطعا جا خالی کنیم که خود نشانه ای از هزاران نشانه است که خداوکیلی پیشنهاد می کنم ارزشش بالاتر از هر چیزیست وبعد شاهد باشید چطور از احساس وآرامش عالی وایمان ،توکل وصبر و امید لبریز می شوید که دیگربدون هیچ تقلایی به تک تک خواسته هایمان می رسیم چون دیگر با اطمینان قلبی وبا کسب این آگاهی های ناب توسط استاد گرانقدرمان با ذهن بازوپاک ومحتاطانه وبدون عجله ودودلی، دیگر سعی می کنیم تصمیمات عالی گرفته که در روند رشدوپیشرفت مان در تمام زمینه ها مثمر ثمر است ومن با این روش که شده سبک زندگیمان به نتایج عالی رسیده ام وهرروز معجزه پشت معجزه ….
خدایی نهایت شاکروسپاسگزارم.
دوست داشتم تجربه به روز خود را با شما عزیزانِ دلم در میان بگذارم چون همه در یک دایره الهی هستیم و وصل به یک منبع عظیم قدرت که آرام آرام با بالا رفتن مدارمان نزدیک ونزدیک تر می شویم به این منبع خیرونیکی و…….
در پناه خداوند مهربانم هر نفس شاد، سلامت وعالی باشید و هر لحظه بدرخشید،عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام به استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی. من عاطفه اکبری هستم.
من دیشب، خواب شما وخانم شایسته مهربانم را دیدم. آمدم خانه شما اول با خانم شایسته عزیزم حرف می زنم میگم از نتایج ام. تلاش می کنم بیا پیش شما میگم چی بگم همان لحظه خدا به من میگه تو بودی گفتی میخواهی مسقیم رو برو از نتایج خودت بگی چرا نمیری. استاد وقتی خدا میگفت برو حرف بزن این قدر شورشوق داشتم حرف برنم آمدم باهاتون حرف زدم چقدر لحظه زیبا بود وقتی با شما حرف می زدم استاد باور کن خواب نبود انگار من بیدار بودم.این قدر خوشحال بودم که آمدم خانه شما با شما حرف می زنم چقدر دوست داشتنی بودین و چقدر انرژی شما بالا بود. چقدر روزی زیبای بود استاد عزیزم هر وقت اون خواب یادم میاد خیلی احساسم خوب سر شار از عشق میشم. استاد واقعا خیلی لحظه های زیبا بود. وقتی از خواب بیدار شدم آمدم که فایل های خانه تکانی زهن را بیبینم ،دیدم شما فایل گذاشین. همان لحظه چقدر خوشحال شودم گفتم خدایا سپاسگذارم که خوابم تبدیل به واقعیت شد . زیبا ترین این جا بود وقتی فایل شما می دیدم میگفتم من توی خواب همین تور دوست داشتنی بودین.همان طور زیبا. هر بار نگاه می کردم. پر از انرژی می شدم استاد این فایل برای من بود دقیقا خداوند به گفت حرف رفتار مردم وتشویق دوستانم وابسته نشم چون واقعیت وقتی کسی ازم طرف می کرد خیلی خوشحال می شدم امروز برای خواهرم چند تا چیز فرستادم. چون تشویق ام نکردن با این کاری خوبی انجام دادم. وقتی شما گفتین به طریف تمجید دیگران وابسته نباشید منم امروز خیلی حالم را خوب نگداشتم نذاشتم گولم بزنه. بگه ازت طریف نکردن منم ادامه ندم دلسرد شوم این را امروز یاد گرفتم.
استاد عزیزم من اولین دوره ام هست که از شما خریدم. شوهرم دوره های زیادی گرفته
من دوره احساس لیاقت را خریداری کردم واقعا زیباترین هست. همه باورهای مذهبی و اشتباه که داشتم را پاک سازی کردم دیگه اون باور ها را ندارم. من حس گناه دیگ ندارم. خودم را دوست دارم خودم تنها میرم غذا میخورم میگم من لایق این هستم. من خودم را دوست نداشتم ولی الان خیلی خودم را دوست دارم به خودم عشق میدم. من فکر می کردم زیبا نیستم ولی الان وفتی خودم را می بیینم میگم تو عشق هستی دوست نداشتی هستی چقدر خودم به خودم اخترام می زارم
استاد من خیلی یک زنی قوی وشجاع هستم. دقیقا استاد گفتین وقتی یکی میگه تو آدمی بدی هستی. چقدر آدم این قدر دوست داره بره بهشون بگه خدا شایده من اون آدمی که میگفتی نیستم. خیلی خیلی سخت هست. منم دقیقا بار ها بار به چیز ها مواجه شدم اول ها چقدر می رفتم میگفتم من نیستم اشتباه فکر می کنید. واین که چقدر ناراخت می شدم گریه می کردم من اون آمدم نیستم. ولی خداراشکر بهتر شودم دیگه اون کار نمی کنم سکوت می کنم خیلی خیلی سخت هست به جای که بعث کنم. بهش لبخند می زنم. این کار را انجام دادم میگفت چرا لبخند می زنی مسخرم می کنی. می رفتم بیرون باخودم میگم اشکالی نداره خدا که میدانه من چی فکر می کنم بعد آرام می شوم. استاد من خیلی سال قبل عصبانی می شودم. رفتارم خیلی بد بود. بخاطر این بود که من وابسته شوهرم بودم بخاطر همین خیلی ازیت شدم. الان یاد گرفتم دیگه وابسته به هیچ کس نباشم. فقط به خداوند وابسته باشم. این که خداوند به من الهام میکرد تو عاشق من باش همه عالم را عشق ات می کنم.
استاد عزیزم این اتفاق افتاده همه دوستم داره هر جا میرم به من با عشق و اخترام برخورد می کند. چقدر آدم های زیبا دوست داشتنی دور برم هست. استاد من خیلی مثبت اندیش هستم. وقتی یکی پیشرفت می کند خیلی خوشحال میشم میگم منم می تونم موفق بشم خدای اون خدای من یکی هست. وقتی خانه دوستم میرم با این آن چیز های که آنها دارن من ندارم .اول به خدا میگم خدایا منم از اینها میخواهم. بعد به خودم میگم منم پیش تر وزیبا ترش را می خریم. چون پشتم محکم هست چون خدای عزیزم هست با من. یادم هست وقتی با دوستم میرفتم خرید وسایل خانه خودش را می خریدن. من خودم میگفتم منم میام می خریدم می کنم از این جا این قدر باور ایمانم قوی هست. میدانم منم همه چیزی که لازم دارم را می خریم. به موقع. اون طوری حسادت نمی کنم.وقتی با دوستم هستیم. من از موفقیت اون زن خیلی خوشحال شدم گفتم منم یک روز همچنین کاری انجام میدم. خدای اون خدای من هم هست. ولی دوستم میگه این خیلی بده نمی تونم این زن را تحمل کنم. به خودم افتخار می کنم میگم عاطفه جان آفرین تو چقدر مثبت هستی. حسادت که نمی کنی هیچ تشویق هم می کنی. استاد رفتم بهش گفتم آفرین تو چقدر یک زنی قوی دوست داشتنی هستی منم موفق میشم. من از دیدن تو انرژی گرفتم اون رئیس ساختمان ماه هست.دیدم ماشین داره رفتم تشویق کردم. گفتم من ترس دارم رانندگی کنم. گفت ترس نداره. اولش هست بعد لذت می بری. وقتی منو می بیبینه میگم دوست عزیزم. اهل دیگه کشور هست فارسی زبان نیست. من این شخصیت ام هست همه را تشویق می کنم که چقدر عالی هست.
استاد عزیزم اگر بگم من این کار کردم شرک هست این خداوند هست که دل همه برایم رام کرده.
استاد جان من را این قدد ترسانده بودن از خداوند هر کاری که خوب پیش نمی رفت میگفتن کاری خدا هست من فهمیدم که باور های منبوده .وقتی شما از خداوند مهربان میگین پیشتر عاشق میشه آمدم. من خودم می دانم خدای عزیزم خیلی دوستم داره عاشقانه اجبتم می کند. خدای که را همایت کرد خیلی مهربان وبخشنده هست از خداوند سپاسگزارم که کمکم کرد این جا کامنت بزارم. از شما هم سپاسگذارم استاد جان.
به نام خدای مهربان سلام
خداروشکر میکنم که قدرت شکر گذاری رو به من عطا کرد
سپاسگزار استاد عزیزم هستم که اینقد دقیق و زیبا قانون رو به ما آموزش میده
سپاسگزار لیلای عزیز هم هستم که انقد قشنگ رو خودش کار کرد و انقد قشنگ نوشت
بررسی عملکردم در حین گوش دادن به این فایل در این چند روزه
اولین چیزی که در ذهنم همین الان میچرخه اینه که میگه ول کن نمیخواد چیزی بنویسی، دیدگاه تو هیچ ارزشی نداره، کسی به تو کاری نداره ، بجم بجم سریع باش، برو سریع یه کامنت بزار و برگرد
تو بچه زرنگ این سایت نیستی، تو تنبل ترین شخص این سایتی ،ببین بچه های دیگه چقد فعالن ،چقد کامنت های قشنگ میزارن ،چقد نتیجه گرفتن
تو فقط میخوای بری یه کامنت بزاری که بگی منم هستم
کو عمل کو نتیجه
خب بازم چیزی داری که بگی ای ذهن من ؟ نه دیگه همش همین بود
طبق قانون به هر چیزی که توجه کنی از همون جنس وارد زندگیت میشه
وقتی که من این فایل رو گوش دادم ، چند درس گرفتم که از دیروز دارم اجرا میکنم
یکی اینکه به خودم گفتم حتی اگر ده دقیقه از یه فایل رو گوش دادی باید در اون روز عمل کنی
دومین چیزی که خیلی خیلی بهم کمک کرده و احساس خوبی دارم که دارم از قانون استفاده میکنم اینه که قبلا وقتی که ذهنم مقاومتی داشت در برابر قانون من قهر میکردم و میرفتم وهمه چیز رو ول میکردم ، و به زمین و زمان فحش میدادم
ولی چند روزه که اینطور نیستم، هر جا که مقاومتی هست صبر میکنم ، بررسی میکنم که چی تو ذهنم میگذره
و اکثرا یا مقایسه پیدا کردم، یا کمبود، یا سرزنش خودم
ولی خب مقایسه خیلی بیشتره
و به خودم میگم که وقتی که داری خودت رو مقایسه میکنی برای خودت و توانایی هات ارزش قائل نیستی
و خب کم کم به احساس بهتری میریم
جمله ای که در این فایل من رو خیلی خیلی تکون داد و یه لحظه احساس خجالت کردم پیش خودم بحث شکر گذاری هست
من قبلا یعنی دقیقا تا قبل از این فایل شکر گذاری رو فقط برای از سر واکنی و یه چیز زوری میدیدم و فقط چارتا شکر گذاری میکردم که به استاد نشون بدم که منم انجام دادم ،و در واقع داشتم خودم رو گول میزدم
ولی خوب که دقت کردم و استاد که داشت بحث شکر گذاری رو باز میکردم و توضیح میداد و وقتی که نتیجه لیلای عزیز رو دیدم انگار ترمز دستی من برای عجله کردن کشیده شد
من این روزها یعنی چند روز پیش شروع کردم به کار کردن روی ثروت 1 و جلسه اول هستم
و قرار گذاشتم که هفته ای فقط یک فایل گوش بدم که چقد این به من کمک کرد که عجله نکنم ، و قشنگ رو جلسات کار کنم
و نجواها در حین شروع خیلی زیاد بود که الگو میخوای از کجا بیاری و این حرفها
ولی گفتم که که طبق قانون تو ادامه بده خداوند قدم ب قدم مسیر رو برات هموار میکنه و تو فقط ادامه بده ، در طول روز تکرار کن، حواست به افکارت باشه ، و سعی کن که مثل قبل وقتی که مقاومت میبنی فرار نکنی، وایسی و درستش کنی ،ترسی هم نداره
و وقتی که من متعهدانه دارم این مسیر رو میام دقیقا میبنیم که خداوند به وعده اش چقد قشنگ عمل میکنه ، و با نتایج لیلای عزیز من رو دو باره شارژ کرد که با ایمان بیشتر ادامه بدم
انگار که یه ابزار خیلی کارامد دیگه به دستم داد که در این مسیر همراهم باشه الان دیگه در طی روز تا به خودم میام میگم که الان به چه چیزی میتونم توجه کنم و بابتش سپاسگزار باشم و میبینم که داره این چیزها هی بهتر میشه
و یه آرامش پایدار تری داره با من همراهمیشه
دارم حس میکنم که نتایج داره تغییر میکنه
،دارم حس میکنم که یه اتفاقاتی داره می افته
یه درک خیلی خیلی بزرگی که کردم و خیلی به من لذت داد و خداروشکر میکنم بابتش
دارم باور میکنم عوامل بیرونی عامل اصلی ثروتمند شدن نیستن
من هر چی زور میزدم که این رو باور کنم نمیشد ، وخب خیلی هم اداش رو در آوردم ، تا همین چند روز پیش، و وقتی نتایج لیلای عزیز اومد و استاد در مورد سپاسگزاری توضیح داد ،گفتم ای دل غافل، راست میگه استاد، استاد این همه توضیح داد که سپاسگزاری و احساس سپاسگزاری هست که عامل اصلی ثروتمند شدن و اتفاقات خوب هست
ولی من باور نداشتم ، ولی الان یه خورده دارم حس میکنم که داره باورم میشه ، و این عالیه، آخه خسته شده بودم از اینکه هی داشتم وانمود میکردم که من باورم تغییر کرده ،ولی خودم از ته دل میدونستم که باورم تغییر نکرده
بعد گفتم وقتی که واقعا سپاسگزاری عامل اصلی هست ، یعنی من کی به احساس سپاسگزاری میرسم ،دیدم که اگر در هر لحظه من توجه کنم به چیزهایی که دارم ناخودآگاه به احساس سپاسگزاری میرسم
چون تا همین چند ماه پیش من میخواستم شغلم رو عوض کنم و وقتی که دوره احساس لیاقت رو گرفتم تصمیم عوض شد و با دوره احساس لیاقت حقوقم بیشتر شد جایگاهم در شغلم بالاتر رفت و تونستم با آرامش بیشتری روی خودم کار کنم
و الانم دارم ثروت رو کار میکنم و اینها همش حتی هدایت شدن من به این فایل از نتایج دوره ثروت هست و هدایت خداوند که میخواد من ثروتمند بشم
خداروشکر میکنم که الان احساس بهتری گرفتم تا با آرامش بیشتر و درک بیشتر برم رو دوره کار کنم
و از استاد عزیزم بابت تهیه این فایل ارزشمند بسیار سپاسگزارم که درک جدیدی از قانون به من داد
و دیدگاه من رو نسبت به خودم و نحوه کارکردنم و تشخیص اصل به روز رسانی کرد
سلام به استاد عزیزم
فایل رو هنوز کامل نگاه نکردم (اواسط فایل هستم) تا اینجای کار که تحریک شدم بیام کامنت بذارم و سوالمو بپرسم..
استاد خیلی حرف و تشکر و توضیح و خلاصه همه چی هست بخوام بزنم، اما نمیخوام از اصل چیزی که سوال شد برام و خیلی نکته مهمی دونستمش که اومدم سریع بپرسم، دور بشم و فراموشم بشه یا دچار نقص و اختلال بشه.. و الا کلی حرف برای گفتن هست بخوام بگم..
سوالی که بعد از شنیدن جمله چه حرف و احساسی از طرف خداس و چه احساسی و حرفی از طرف شیطان، این ذهنمو مشغول و کنجکاو کرد که، آقا تا اینجای حرفی که زدید درست و همونطور که همیشه هم گفتید چندین بار توی فایلای مختلف، که نگاه به احساستون کنید و ببینید احساستون چیه و چی میگه، اگر آرامش هست خداست اگر ناآرامی و تنش و نگرانی هست یعنی از جانب شیطانه، تا اینجای قضیه میگیم درست استاد، خیلیم عالی جای سوالی هم نمیمونه و خیلی روشن و واضح هست، اما چه الان چه هر وقتی دیگه میتونم بگم یه چیزی ذهنمو خیلی مشغول کرده در مورد این حرف و شایدم هیچوقت نپرسیدمش و یا اصلا توجه به حد کافی نکردم به این موضوع و شایدم موقعش الان بوده نمیدونم..
سوال این هست که :
از کجا بدونم اون چیزی اون مسیری اون فکری اون عملی، که این احساس خوب (خدا) و یا احساس بد (شیطان) در موردش توی وجودم شکل میگیره و رخ میده، کار (چیز) درست یا غلطی هست؟؟ بهتر بخوام توضیج بدم و بازش کنم، اینطور هست که منظورم این هست که شاید اون فکر یا عمل یا تصمیم یا هرچیزی که هست درونم، کار اشتباهی باشه، یا شایدم درست باشه، و ذهن آدم بخواد گولش بزنه (یعنی همون شیطون) و بخواد واست خوب و درست و خداگونه جلوه اش بده و برعکس ، کاری که درسته واقعا و از جانب خداس، بازم شیطون بخواد یه جوری خرابش کنه و بد و ناصحیح جلوه اش بده و این وسط منه نوعی بمونم گیج و مبهوت و سردرگم که چی درسته و چی غلط اصلا این وسط!
و اصلا آیا سیستم و ساز و کار خدا اینطور هست که همچین چیزی رو بصورت پیشفرض و دیفالت خودش رهبری کنه و درون منه بنده اش اینو حل کنه و به قولی به سمت خیر پیش ببره و منو هدایت کنه؟؟ چون طبق گفته شما اینطور تصور کردم خدارو که توی هر فضا و فرکانسی که باشم (که معمولا هم اکثر مواقع و اکثریت جامعه راهو گم میکنیم و فرکانس هامون همیشه خوب و خدایی و در مسیر صحیح شاید نباشه) طبق اون فرکانس های غالب و احساساتی که بر من غالب هست و شاید مدت زمان زیادی بوده باشه که آدم حالش خوب نبوده بنا به دلایل مختلف، آیا خدا اینطور هست که طبق قانون و اون احساسات من و فضایی که مدتی توش بودم، آیا میاد منو هدایت میکنه به سمت بدبختی بیشتر و مشکلات و مسیر فرعی و کج، یا نه اون کلا میاد منو به سمت خیر مطلق و مسیر هموار و خوب و خداگونه خودش هدایتم میکنه و همیشه خیر و صلاح منو میخواد؟؟ (اینم میدونم و از فایلای قبلاتون یادم هست که میگفتین خدا اصلا چیزی رو واسه کسی نمیخواد، که بگیم خدا خیر و صلاح بنده اشو میخواد یا نمیخواد، اون فقط نگاه میکنه ببینه توئه بنده اش چی میخوای! )
با تفکر بیشتر هی خب ذهنم داره میگه بازم ساده ترش کن و میتونی ساده تر بپرسی :) ، استاد به عبارت ساده تر، ببینید شما همیشه میگید که از کجا بفهمیم که در مسیر درست هستیم یا غلط، تصمیم درستی دارم میگیرم یا غلط، چمیدونم راه و حتی شهودی که در من شکل گرفته درسته یا غلط، و همیشه میگید که به احساستون نگاه و توجه کنید، اگر آرامش هست یعنی در مسیر درست (خدا) هستی اگر ناآرومی و نگرانی و استرس درش هست یعنی در مسیر غلط و شیطان هستی، ولی اینش به نظرم بخش سخت قضیه هست که اوکی چیزی که میگید درست و قبول، اما از کجا بدونم که اون احساس آرامش یا تشویش در مورد خود اون موضوعی (میخواد یه فکر باشه یا عملی باشه یا تصمیمی یا هرچیزی) که براش در من حسی رخ داده، اصلا اون فکره یا عمله یا هرچیزی که هست درسته یا غلط؟؟
استاد هی دارم بازم مرور میکنم حرفمو میبینم ای بابا انگار درست منظور و لپ مطلب رو نرسوندم و شاید مثال بزنم بهتر باشه :)
مثال میزنم: فرض کنید یه دزد مثلا با احساس خوب میخواد دزدی کنه و طبق قانون چون در فضای فرکانسی نامناسب قرار داشته و دچار کمبود و هر چیز بد دیگه ای فکرشو بکنید بوده، مسلما اتفاقات بد و کمبود های بیشتر و زندگی پردردسری رو واسه خودش رقم میزنه ولی چی، مثلا ورمیداره با احساس خوب و اطمینان خاطر از فلان کار ناصحیح (از دید جامعه و ما مثلا و شاید از دید خودش درست باشه! ) به قضیه نگاه میکنه و میگه اوکی احساسم که خوبه! پس خدا هم میخواد که من این کارو انجام بدم و چه بسا طبق قانون مسیر هم خیلی براش هموار باشه و عین پوست خیار دزدیشو بکنه و به هدفش هم برسه! :)
از طرفی یه فرد دیگه که آدم درستیه و خیلی خوب و مفید و درستکار و یه آدم عادی و سر به راهه، در مورد یه موضوعی میخواد نگاه به احساسش کنه و ببینه آرومه و خداگونه هست و در مسیر درست میخواد قدم برداره یا نه، و آرامشی هم در وجودش شکل گرفته باشه و بخواد بهش عمل کنه و قدم برداره، حالا این وسط ممکنه اون موضوعه اصلا چیز درست و جالبی نباشه، من میخوام اینو بدونم استاد که آیا این وسط اون خدایی که داریم مارو هدایت میکنه به چیزی که خیره و گزندی به ما نمیرسونه و واقعا الهی و درسته، یا نه ممکنه ما از درست یا غلط بودن اون موضوعه که در موردش نگاه به احساسمون کردیم، بی اطلاع بوده باشیم و ندونیم کار درستی هست یا نه، و با توجه کردن به احساس مثلا خوبمون دچار گمراهی بیشتر و بدبختیه بیشتری بشیم؟؟؟ در هر دو مثال فرض رو بر این میذاریم که بی اطلاعیم و نمیدونیم و آگاهی نداریم که فلان کار یا موضوعی رو که میخوایم نگاه به احساسمون کنیم در موردش، اصلا صحیحه یا غلط!
امیدوارم خوب توضیح داده باشم و چیزی که از درونم تراوش کرد و به نظرم مهم اومد رو خوب بیان کرده و پرسیده باشم.
ممنون میشم توضیح بدید استاد.
فایل رو کامل نگاه کردم الان و احساس کردم باید کامنتم و سوالم سره جاش باشه..
سوال ها و مطالب بیشتری برای گفتن و پرسیدن دارم که شاید در کامنتهای بعدی در همین فایل بپرسم.
سپاسگزارم.
Heart
سلام
رضای عزیزم
چندتا مثال میزنم امیدوارم که موضوع رو درک کنی اگرم بازم نکردی به کارکردن روی خودت ادامه بده صد درصد بعدها به پاسخ سوالت در بهترین زمان هدایت میشی.
شما مثال دزدی با حس خوب روزدر ومن میگم مثلا فرض کن یه نفر اقا میخواد به همسر یک اقای دیگه تعرض کنه واز اینکار لذت شهوانی زیادی هم میبره وحس خوبی داره …
یه نفر با حس خوب میاد هرروز کلی مشروبات الکلی میخوره واز خود بیخود میشه وحس خوبی داره …
یه نفر میاد هرروز کلی غذاهای مضر به بدنش میرسونه وبا خوردنش لذت میبره وحس خوبی داره ..
یه نفر میاد خودش رو از پشت بوم خونه پرت میکنه پایین چون میخواد لذت پرواز رو تجربه کنه وبا مخ میاد زمین.
یا یه نفر میاد توی جامعه ای که همه پوشش دارن لخت میره بیرون ومیگه حس من حس آزادی ورهاییه وحسم خوبه
ویا یه نفر با سرعت 140 تا به بچه 5سالش اجازه میده سرش رو از سانروف ماشین ببره بیرون ومیگه بزار بچم عشق کنه وچون بچم خوشش میاد پس کارم درسته.
یا یه نفر میاد طلا وجواهراتش رو میزاره جلوی در خونه ومیگه من توکلم بخداست وهیچ کس دست به طلاهای من نمیزنه وصدها مثال دیگه …
به تمام این مثالها خوب فکر کن رضا جان اونوقت متوجه تفاوت احساس خوب واقعی
که از طرف خداست وطبق قوانین هست میشی با حس خوبی که توهم ذهنه وخلاف قاعده وقانون رفتار میکنی
ویه نکته ی مهمی که خیلی بهت کمک میکنه مرز بین حس خوب درست وحس خوب نادرست رو روشن میکنه اینه که این رفتار از چه باوری نشات میگیره از باوره کمبوده یا باوره فراوانی وحس لیاقته یا حس بی ارزشی طبق قانون طبیعته یا خلاف قانون طبیعت طبق قانون سلامتیه یا خلاف قانون سلامتی خلاصه اینکه رفتارهای ما مهم اینه که از چه باوری میاد واینکه استاد دقیقا در یکی از فایلهای قدیمی به این موضوع اشاره کردن انشالله به این آگاهی هدایت بشین.
سلام به شما لیلا خانم عزیز و موفق، سپاسگزارم که پاسخ دادی و فکر میکنم شما همون عزیز موفقی هستی که استاد کامنتشو میخوند توی فایل مربوط به این صفحه، تبریکات صمیمانه و آرزوی موفقیت و رشد روزافزون برای شما و خانواده گرامیتون از خدای مهربون آرزو دارم.
راستش همون موقع که کامنت مینوشتم و سوالمو مطرح کردم هنوز حس میکردم و میکنم هنوز جای بیشتر باز کردن و توضیح بیشتر داره و میخواد هنوز، احساس میکنم یه چیزی کم داره و هنوز خوب مطرحش شاید نکرده باشم نمیدونم، شاید یه حس عجیب و گنگه درونم که درست و واضح نمیاد و نمیگنجه تو کلمات و روی زبونم..
یکم دقیق تر شدم توش به نظرم الان، ببینید من میخوام بدونم ممکنه احساسمون بهمون دروغ بگه؟
ممکنه واسه یه کاری یه تصمیمی بخوایم نگاه به احساسمون کنیم و از خدا کمک بخوایم بعد ببینیم اونطور که فکر میکردیم نبود و ضربه خوردیم و بفهمیم شاید تصمیمون اشتباه بوده و احساسمون حتی هرچند اگر خوب بوده ولی بهمون دروغ گفته؟
میخوام بگم واسه من پیش اومده و میاد، برای شما یا دوستان دیگه یا استاد رو نمیدونم.
میخوام بدونم ممکنه احساسی که فکر میکنیم از جانب خداست هم دچار اشکال و نقصان باشه؟ یا اصلا بالکل از جانب شیطان مثلا بوده و من/ ما به اشتباه فکر کردیم از طرف خدا بوده! ببینید من بحثم سر حس بد نیستا اصلا بهشم اشاره نکردم الان، بحثم سر احساس خوبه که میخوایم یعنی مطمئن بشیم از طرف خداس.
بارها شده تصمیمی خواستم بگیرم یا گرفتم و هدفی داشتم و خواستم کارامو جلو ببرم و یه قدمی بردارم و حرکت کنم برای تصمیم مهمی، و احساسمم خوب بوده و خوبش کردم حتی که بدونم با آرامش و درسته، اما نتیجه خوب نبوده و یا بعضا بد و مضر هم بوده. توی فایلهایی بعضا دیدم و یادمه از استاد که گاهی به همچین مسائلی اشاره داشتند، مثلا میگفت گاهی آدم تصمیمی میگیره و قدمی برمیداره و اصلا نتیجه شاید خوب از آب در نیاد! چه اشکال داره درسشو میگیره آدم و بعد بهتر عمل میکنه یا جور دیگه و با تصمیم بهتر و متفاوت تری عمل میکنه (حالا من منظور و لپ کلام استادرو گفتم نه اینکه بگم دقیق این حرفارو زد که من الان نوشتم، اما منظور حرفش این بود
و مطمئنا شما و دوستان میدونین و دیدین و شنیدین اینو)، حالا من میخوام بگم و حرفم اینه، البته بخشی از حرفام اینه که، اومدیم یکی از این احساسا و کارا و تصمیمات که خواستیم از این حس کمک بگیریم، بدجوری به ضررمون تموم شه و شاید یکی چنان ضربه یا ضرباتی بخوره که بدجوری گرون پاش تموم بشه و نتونه بلند شه دیگه! چه بسا جونشو از دست بده! یه ضرب المثل یادم میاد میون این حرفام، که حتما شنیدین میگن چیزی که مرا نکشد، قطعا قوی ترم خواهد ساخت! حالا من که نه میخوام و نه زیاد به این صحبتا و تکه کلام ها و ضرب المثل ها و چمیدونم احادیث و اینها هیچوقت نه زیاد بها دادم و نه اهمیت میدم به اون صورت، مثل خود استاد و شاید شما یا خیلیای دیگه که شاید واسمون مهم نباشن کما اینکه استاد هم تو خیلی از فایلا و حرفاش بعضا اشاره داشته به اینکه حرفای جامعه و احادیث و ضرب المثل های عامیانه و توی جامعه ققط صرفا یه حرفن که دهن به دهن گشته و جا افتاده میون مردم و شاید اصلا درست هم نباشن خیلیاشون، ولی منظور..
بگذریم..
خلاصه میخوام بگم طبق حرفی که بالاتر بیان کردم، شاید کسی اینقدر بلا سرش بیاد و تصمیمات اشتباه بگیره سر همین نگاه به احساسش کردن و نتیجه عکس دادن و ضربه خوردن، که اصلا عطای هرچیزی هر تصمیمی رو به لقایش ببخشه و بیخیال زندگی بشه و یا باورش بشه که بابا اصلا اینطور نیست انگار که شنیده! و خب ممکنه بیخیال زندگی بشه و از زندگی حتی سیر بشه طرف و چشم امید به همچین حرفی دوخته بوده از کسی که آدم موفقیه و به هرچیزی تو زندگیش خواسته رسیده و استاد شده به قولی.
ممکنه قانون برای همه جواب نده؟ یا اینطور بگم برای هرکسی یه جور حاص و متفاوت عمل کنه؟ من طبق حرفای استاد میگم بازم آره، چون فرکانس ها و برداشت ها و شخصیت آدما متفاوت و متنوعه، ولی خب این وسط میگم ممکنه یه فردی که خیلی بلا سرش اومده و دیگه به قولی به اینجاش رسیده یعنی به مویی بنده زندگی و همه چیش! وقتی دل خوش کنه به همچین مسیری و حرفایی و آدمی برای الگو و مثال قرار دادنش، و جواب نگیره و ببینه همه چی اشتباهه انگار براش و ضربه بخوره بازم دوباره و دوباره، خب دیگه چی میمونه؟ :)
تمام این صحبتا رو بر فرض مثال زدم و حالت بدشو در نظر گرفتم، و الا منکر خوش بین بودن و خوشبینی نمیشم، ولی هم تو کامنت قبل و هم اینجا فردی رو در نظر گرفتم که فرضش کنین زندگیش بسته به مو ایه و مدت زیادی توی فصای نامناسب و فرکانس های غالب بد بوده باشه..
اصلا هی سوال تو سوال پیش میاد واسم باورتون نمیشه :) هرچیزی پیش میاد، حرفای استاد هم در کنارش میادا، هی گاهی جواب میدم اما بازم بیشتر و بیشتر میشه و ساکت نمیشه ذهنم، بخاطر همینه که خیلی وقتا سوال دارم و دنبال جواب میگردم، چون بخدا من فایلا و حرفای استاد رو از همون 8 سال پیش خوردم و با تک تک سلولام گوش میکردم میدیدم و زمزمه میکردم و دنبال میکردم، زندگی کردم باهاشون بخدا دورانی رو، هنوزم همینطورم ولی کمتر و نه مثل قبل، چون نتیجه نگرفتم و نمیگیرم یعنی، قصدمم از تمام کامنت نوشتنام و دنبال کردنام همینه، چون میتونم بگم راه برگشت ندارم و پلای پشت سرم یه جورایی خراب شدس به اصطلاح و انگار نمیتونم بیخیال بشم و برم جدا بشم و مسیرو که اینهمه زحمت کشیده بودم و جزئی از زندگیم و پوست و استخونم شده رو ول کنم، همش درونم میگه نه اشکال نداره بالاخره میفهمیش بالاخره پیداش میکنی بالاخره تو هم نتیجه میگیری! اما کیشو نمیدونم و این یعنی خودِ مرگ! خودِ دق! خود شکنجه! :)
اصلا به کجا رفت صحبتا عجب شیرجه ای زدم درونم و چه چیزایی اومد خدای من باور کنید خودم مبهوتم الان..
توی تمام حرفام و سوالام و پیگیریام یه چیزو خوب میدونم و میفهممش، که اینو خوب میدونم یه مشکل بزرگ دارم! یه جای کار، یه چیزی که کمه و لنگه! نمیفهممش و درکش نمیکنم و بدتر، پیداش نمیکنم!!! اون مساله اصلیه منه، حتی درونم خیلی خوب و واضح بهم میگه همیشه و حتی الان، که اونو پیداش کنی و حلش کنی تمامه! جواب همه چیزو میگیری و تو هم میشی استاد حل مساله و عین موشک کروز رشد میکنی و موفق میشی!!! 8 ساله پیداش نکردم..
چی بگم.. :)
اون کامنت قبلیم و مباحث مطرح شده رو بیشتر بخاطر ابعاد دیگه و جنبه های دیگه خواستم پرسیده باشم و دوست داشتم استاد درکش کنه و شاید هم از توش نکات مهم و زیاد و قابل بحث رو مطرح کنه، چون حسم بهم اینو میگفت که تو بپرس حتی اگر درست و کامل هم مطرحش نکرده باشی اما خوبه و اون چیزی رو که باید دریافت کنه و بگیره توش استاد، میگیره.
در مورد اون فایلی که اشاره کردی آخر کامنتت لیلا جان، خودم پیداش کنم که خیلیم خوب و عالی و فبها، اگر نه اگه لطف کنی اسمش یادت اومد و یا به پستت خورد بهم یادآوری کنی ممنون میشم واقعا عزیزم.
سپاسگزار خدای عزیزم، استاد و خانم شایسته مهربان و نازنینی چون شما و همه دوستان با محبت هستم.
Heart
سلام آقارضای عزیز
وقتی دیدم لیلا جان به سوال شما جواب دادن گفتم دیگه لابد پاسخ سوالتون و گرفتید
اما وقتی تو پاسخ لیلا جان دیرم نوشتید که 8 ساله تو این وضعیت هستید که :
(( راه برگشت ندارم و پلای پشت سرم یه جورایی خراب شدس به اصطلاح و انگار نمیتونم بیخیال بشم و برم جدا بشم و مسیر و که اینهمه زحمت کشیده بودم و جزئی از زندگیم و پوست و استخونم شده رو ول کنم، همش درونم میگه نه اشکال نداره بالاخره می فهمیش بالاخره پیداش میکنی بالاخره تو هم نتیجه میگیری! اما کی شو نمیدونم و این یعنی خودِ مرگ! خودِ دق! خود شکنجه! ))
و گفتی یه جای کارم ایراد داره که اون ترمزه رو کشف نمیکنم که چرا نتیجه نمیگیرم ، دیدم منم همین سوال شما رو دارم و اصلا امروز داشتم به همین فکر میکردم و برای خودم راه حل هایی که به ذهنم میرسید طراحی میکردم مثلا سه چهار روزه تقریبا تمام روز چسبیدم به سایت و کامنت خوندن و تو عقل کل گشتن تا جواب سوالم و بگیرم یا نشونه ای ببینم ،
یا
مثلا به این فکر کردم که باید چند روز هیچ فایلی گوش ندم و هیچی نخونم و ذهنم و خالی و آزاد بزارم و از خدا بخوام حالا تو این خلاءی که ایجاد کردم خودش جواب سوالم رو بده
ولی گفتم این روش رو هم چند وقت پیش امتحان کردم نتیجه نداده
من تقریبا تمام دوره های استاد رو خریدم
حتی دوره کشف قوانین که ترمزها مو کشف کنم و برطرف کنم نشد
دوره حل مسائل ، بازم نشد
روانشناسی های ثروت هر سه، بازم نشد
احساس لیاقت، نشد
و الان دارم قدم ها رو دوره میکنم
نشونه های نسبتا خوبی هم دیدم تو کامنتها ولی باز هم انگار راضیم نکرد و جواب اصلی نبود
ولی یه چیزایی فهمیدم که ممکنه یه کمک کوچیک به امثال ما بکنه
از اون اشتباهات بزرگ که میگید ممکنه آدم رو نابود بکنه ولی اولش با احساس خوب انجام میده من دارم که مثل خوره داره وجودم رو میخوره
پولی که حاصل دسترنج 21 سال زحمت شبانه روزیم بود سر دلسوزی بیجا و ترس و …. قرض دادم به شخصی که چند ماهه، پس بده و الان بیشتر از دو ساله که یک ریال نداده
اون لحظه که داشتم چنین تصمیم اشتباهی میگرفتم احساسم زیاد بد نبود
حتی یادمه بعد نماز صبح بود به خدا گفتم من این پول رو به تو قرض میدم چون خودت تو قرآن گفتی
من ذاالذی یقرض الله قرضاً حسنا….
کسی که به خدا قرض نیکو دهد … و..
تو خلف وعده نمیکنی ولی بنده ت ممکنه بکنه
پس من به تو قرض میدم
و اگه حتی اون طرف هم نداد تو باز هم از این پولها به من میدی
یعنی فکر میکردم با ایمان و باور فراوانی دارم این کار رو انجام میدن
ولی الان بعد از دو سال ریشه ی اصلی علت اون کار رو میفهمم
اولش ترس بود
دومیش این بود که اون زمان من بینهایت بدنبال اثبات کردن خوبی خودم به اطرافیان بودم و به همه عالم و این کارم یه ریشه ش تایید طلبی بود
سوم سوراخ بودن سطلم و دوست نبودن با پول
چهارم احساس لیاقت نداشتن
یعنی باورتون نمیشه من سر همین اثبات خودم به دیگران باز پول زیادی به کسی قرض دادم که همسر پرتوقع و ازخودراضی ای داشت اما وانمود میکرد که بخاطر مسائل کاری چک داره و قرض و قوله و… و من سر دلسوزی و باز هم ثابت کردن خوبی خودم پول قرض دادم و بعد دیدم به اندازه همون پول ایشون برای خانمش 4 تا النگوی طلای سنگین خرید ماشین ظرفشویی خرید دکوراسیون خونه شون و عوض کرد و…
چرا اینا رو گفتم؟
چون دیدم با مثال بهتر متوجه میشیم
من اون زمان میگفتم بابا کاسب حبیب خداست
من قرض الحسنه بدم خدا ده برابرش و برمیگردونه
و با این افکار میخواستم خودم و گول بزنم که احساسم و خوب نگه دارم که پشیمون نشم و اون کار اشتباه رو انجام بدم و خوبی خودم رو ثابت کنم
یا مثلا تو مثال اولی که لیلا جان زدن ، مردی که مثلا با احساس خوب رابطه نامشروعی رو با یک زن شوهردار برقرار میکنه
خب احساسش خوبه اونموقع
مثالش رو در یکی از آشناها دیدم که البته همه ی فامیل شون دیگه الان فهمیدن ، ایشون استدلالش از برقراری رابطه با خانم هایی که شوهر داشتن ولی از زندگیشون راضی نبودن این بود :
یعنی خودشون و اینطوری گول میزدن که عذاب وجدان نگیرن که:
هزاران زن هستن که با شوهر خودشون احساس محرمیت و هم زبونی ندارن ولی با یه مرد دیگه حالشون خوبه
خب من باهاشون در ارتباطم و حالشون و خوب میکنم ، اونا هم سر زندگیشون و بالا سر بچه هاشون هستن و زندگیشون از هم نمی پاشه تازه ثواب هم داره بچه ها بی مادر نمیشن
می بینید؟؟؟
با احساس خوب این کارها رو انجام میدادن
حالا ریشه ش در چیه؟؟؟
ریشه ش در این بود که همسر ایشون از خانواده مشهور و ثروتمندی بودن و داماد این خانواده بودن بهشون اعتبار میداد و نمیخواستن همسرشون رو که مشکل اخلاقی و جسمی داشت طلاق بدن و یه ازدواج درست داشته باشن و از راه درست نیازهای عاطفی و…شون رو برآورده کنن
از باور کمبود میومد
چون مدام فکر میکردن همه ی زنها یه ایراد بزرگ دارن و زن خوب اصلا وجود نداره
حالا من تا همین حد اطلاع دارم، بقول استاد ما تو فرکانس افراد نیستیم ببینیم با چه افکاری دارن زندگی میکنن
ولی
حرف لیلا جان درست بود
ریشه ی هر تصمیمی رو انقدر از خودمون سوال کنیم که برای چی میخوام من چنین کاری بکنم تا اصلش رو درک کنیم
نه اینکه صرفا اکتفا کنیم به احساس خوب
دیدیدکه در مثالهایی که زدم اون کارها با احساس خوب انجام میشد ولی نتیجه خوبی نداشت و اشتباه بود.
امیدوارم کمکی کرده باشم
و در ادامه کامنت قبلی باید یه نکته مهمی بگم که
بقول استاد
من فکر میکردم اون آدمها در حقشون ظلم شده و بد شانسی آوردن و در جای درستشون نیستن و بی عدالتی شده
و من وظیفه م درست کردن خرابی هاست
در صورتیکه
اون شخص دوم آدم بسیار خوب و خیر خواهی بود ولی باورهای اشتباهی داشت و کمک من هم به حل شدن مشکلاتش کمکی که نکرد هیچ شرمنده ی منم شد چون نتونسته بود سر موعد قرضش رو پس بده
ولی
در مورد شخص اول
اون آدم ته قعر چاه بدبختی بود و حقش هم بود چون مثل گداها مدام چشمش به دست این و اون بود و هنوز هم ته چاه بدبختی که لایقش بود مونده اگه صد نفر. دیگه هم دستش رو بگیرن هیچ سودی به حالش نداره
من یه روزایی نون نداشت بخوره دلم براش میسوخت پول میفرستادم میگفتم چند سیخ جیگر بخور چند ماهه گوشت نخوردی ، شلوار نداشت کفشش مدتها بود پاره شده بود همون یه دست لباس هم داشت ، پول نداشت کفش پاره شو بدوزه یه بار تو خیابون سگ بهش حمله کرده بود بخاطر پارگی کفشش نتونسته بود فرار کنه و جونش به خطر افتاده بود و هزار مشکل دیگه ، انقدر آدم نمک نشناسی بود که همه اون خوبی های من رو فراموش کرد و در جواب خوبی های من فحش و توهین نثارم کرد
البته که این آدمها خودشون رو تا آخر عمر از هر نعمتی محروم میکنن و چوب این ناسپاسی شون رو حتما میخورن
ولی من درس گرفتم که
هر کسی هر جایی هست حتی ته همون فاضلابی که ظاهراً حقش نیست ، جای درستشه
به نام فرمانروای هستی
رضای عزیز سلام
از صبح که هدایت شدم به کامنت شما یه صدای درونی منو موظف کرده که برات بنویسم و به اندازه درک خودم جواب سوالت رو بدم از خداوند یاری میخوام کمکم کنه بتونم اونچه رو که فهمیدم در قالب کلمات درست بیان کنم.
اول اینکه بهت بگم مرز بسیار باریکی بین درک حقیقت قانون و اون چیزی که ما شنیدیم از استاد وجود داره، و همین مرز باریک باعث شده یه سری از دوستان نتایج غوق العاده ای از این آموزه ها بگیرند و یه سری ها هم نتونند به درستی درک کنند و از مسیر زده بشند و ادامه ندن.
من هم مثل شما چند سالی هست با این آموزه ها آشنا شدم ولی درکی که الان و این لحظه به لطف خدا دارم اصلا قابل مقایسه به حتی شش ماه پیشم هم نیست و دارم ذره ذره میفهمم اصل قانون چیه و شاید الان نتایج شگفت آوری ندارم که بخوام توی این سایت بیان کنم یا حتی وجه تمایزی بین من و اطرافیانم باشه ولی مسیر درست رو به تازگی پیدا کردم و همین که چرخ زندگیم روغن کاری شده، همزمانی های فوق العاده میبینم، نشانه های مالی خیلی بهتری نسبت به قبل خودم میبینم، عجله ندارم، حس آرامش رو پیدا کردم و هدایت های خداوند رو دارم حس میکنم نشونه اینه که تو مسیرم و واقعا نمیتونم پیش بینی کنم پنج سال دیگه یا حتی سال دیگه این موقع کجا هستم…
خداروشکر برای تا اینجای زندگیم و رشدی که داشتم و خوشحالم برای آینده ای که قراره بیاد…
رضاجان من تا پارسال که صحبت های استاد رو میشنیدم با این که حس خوبی بهم میداد ولی همیشه به درستی این آموزه ها شک داشتم و همیشه دوست داشتم مطمئن بشم که این مسیر خوش خیالی نیست و….
اینقدر ذهن من منطقی هست که همش دنبال دلیل بودم که مطمئن بشم و هرچی استاد میگفتن این آموزه ها رو مثل وحی منزل بپذیرید تا نتایجتون بیاد و بعد با اطمینان ادامه بدید ذهن من مقاومت داشت که از کجا معلومه حقیقت همینه!!!
تا اینکه هدایت شدم به مطالعه کتاب های سخت و پیچیده مربوط به سیستم عصبی مغز و ذهن که اصلا چطوری کار میکنه؟
اون چیزی که استاد با آزمون و خطا و تحقیق در قرآن دنبالش بود که مطمئن بشه رو من توی تحقیقات علمی دنبالش بودم، باید قانع می شدم باید مطمئن می شدم تا اینکه یک سال پیش به مطالعه کتابهای نویسنده ای آمریکایی هدایت شدم که دقیقا همین دغدغه اش بود که اصلا ذهن چیه و چطوری شکل میگیره!
یک ساله دارم کتابهای مختلفش رو که بسیار هم طولانی و پیچیده هستن رو مطالعه میکنم و تازه شاید دوماهه به رهایی رسیدم که آره همینه، قانونی که استاد ازش حرف میزنه پایه علمی داره و میشه توی علم اعصاب اثباتش کرد حالا نه دقیقا به اسم قانون جذب ولی در علوم مربوط به پیوندهای سیناپسی نورون های مغزی و شکل گیری ذهن دقیقا همین قوانینی که استاد میگن رو میشه اثبات کرد ولی اونحا به اسم قانون جذب و اینا مطرح نمیشه و گفته میشه موجب بهزیستی زندگی و تصمیم گیری های بهتر و اداره زندگی به طور دلخواه خودمون مطرح میشه که حالا اسمش اصلا مهم نیست مهم اینه که من الان دیگه مطمئــــــــنم سیستم مغزی ما دقیقا همین طور که استاد آموزش میدن کار میکنه رضاجان خیلی ذوق دارم خیلی علاقمند شدم به این حیطه و کشفیاتی که دارم بهش میرسم، خیلی ایده های نو دارم که واقعا میتونه تحول آفرین باشه ولی زمانی که من آماده ش بشم، اینقدر قوی بشم که بتونم به مرحله اجرا درش بیارم…
همینه اینا رو گفتم که بهت بگم برادر من مطمئن باش مسیرهمینه، حقیقت همینه، خداوند سیستم مغزی ما رو دقیقا با همین کارکرد خلق کرده و عاشق عدالت همچین خدایی هستم که واقعا مگه میشد جهانی رو آفرید با سیستمی از این عادلانه تر!!!!!!
هرکز نمیشد و خداوند عادل ترین فرمانروای دنیاست…
اما نکته اینه که ما باید بیشتر روی خودمون کار کنیم ما باید بیشتر سعی کنیم اون چیزی رو که استاد بهش میگه قانون رو درســــــــــت اجرا کنیم آره درست اجرا کنیم….
اصلا هم نگرانش نباش فقط ادامه بده مطمئن باش این آگاهی ها در بهترین زمانش دقیق توی وجودت مینشینه و نتایج رو میبینی فقط باید با حس خوب ادامه بدی بدون عجله…
من خودم هم دارم کتابم رو می نویسم در مورد سیستم مغز و حقیقت ذهن که چطوری شکل میگیره و عمل میکنه که انشالله در بهترین زمانش ارائه میدمش تا افرادی مثل خودم که اینقدر ذهنشون منطقی هست که باید حتما با علم بهشون اثبات کنی بپذیرند ذهن چیه و چطوری کار میکنه؟ اونوقت بهتر میتونن کنترلش کنن…
خوب خیلی پر حرفی کردم حالا برسم به سوال اصلیت ببین به نظر من و طبق مطالعاتی که من داشتم شما خیلی قانون رو برای خودت سختش کردی و میتونی راحت تر درکش کنی
نکته اول: طبق چیزایی که من بهش رسیدم با تحقیقات مربوط به حقیقت ذهن اول بهت بگم احساسات ما همیشه ما رو درست راهنمایی نمیکنند و تو اول باید بدونی سیستم احساست چطور کار میکنه 4 مورد داره روند شکل گیری احساس که به همین بسنده میکنم که ممکنه احساس تو ناشی از تجارب و مسیرهای عصبی و باورهایی باشه که در گذشته از کودکی تا به امروزت داشتی و صد در صد راهنمای مسیر تو نیست مثال از خودم میزنم که بهتر متوجه بشی، بببن من چند سال پیش قرار بود سفری با خانواده خودم برم به شمال و از اونجایی که مادرشوهری دارم که همسرش سالهاست فوت کرده و تنهاست خودم به شوهرم پیشنهاد دادم که مادرش رو با خودمون ببریم در صورتی که تفاوت اخلاقی و رفتاری واضحی بین خانواده خودم و مادرشوهرم بود و من با اینکه میدونستم اگر مادرشوهرم همراهمون باشه ساید مسائلی پیش بیاد یا خودم حتی راحت نباشم به شوهرم گفتم مادرشو ببریم و اون روزها احساسم هم واقعا خوب بود و فکر میکردم دارم با این فداکاریم یه کار خداپسندانه انجام میدم و گذشتو اون سفر هم تمام شد، شاید مسئله خیلی خاصی در اون سفر بین رو خانواده به وجود نیامد البته مشکلاتی بود و فقط یکم باعث حرص خوردن من میشد و گذشت تا اینکه چندماه بعد از اون سفر من که فکر میکردم چقدر حالا مادرشوهرم بیشتر دوستم داره و برام ارزش بیشتری قائله، کاملا برعکس بسیار پرتوقع شد و حتی مسائل خیلی بدی هم بینمون پیش اومد و من اصلا درک نمیکردم که چرا واقعا؟
این بود جواب خوبی من؟
چرا داره باهام این رفتارها رو میکنه، الان که آگاهیم بیشتر شده فهمیدم که اون احساس خوب من توی اون ماجرا فقط نتیجه باورمحدودکننده من مبنی بر راضی نگه داشتن دیگران تحت هر شرایطی بود و احساسم اون موقع خوب بود چون داشتم مطابق باورم پیش میرفتم نه اینکه اون تصمیم درست بود!
من احساس لیاقت پایینی داشتم که خودم رو نادید گرفتم و به خوشحال کردن مادرهمسرم و همسرم فکر کردم در صورتی که مطمئن بودم که بین دو خانواده تفاوت های اخلاقی زیادی وجود داره و اون احساس خوبم به خاطر ترشح دوپامین در مغزم در نتیجه گرفتن تایید از دیگران بود که موقتی بود و بعدش چنان جهان بهم چک و لگد زد که این باور محدود رو بشکنم و خودم رو، احساس خوب خودم رو الویت قرار بدم….
میبینی یه باور محدود، یه احساس خوب که یه نتیجه بد در بر داشت پس احساس من اونجا راهنمای درستی برای من نبود…
حالا دقیقا مثال برعکسش رو هم دارم که خیلی طولانی میشه بخوام بگم…
فقط همینو بگم که بودن در احساسات خوب متعالی مثل عشق به خالق، سپاسگزاری، توحید، ایمان به خداوند، امید و… این احساسات هستن که منجر به نتایج خاری العاده در زندگی میشن و ما باید با ذهن آگاهی توی تجربیات معمول روزانه مون تصمیم های درست بگیریم نه اینکه هرجا احساسمون خوب بود بگیم پس الهام خداست و همونو عمل کنیم نه احساسات ما از گذشته ما میان و همیشه نباید بهشون اطمینان کنی….
به مرور که ادامه بدی مسیر رو درک میکنی کجا الهام خداونده و کجا روند ذهنیت…
اگر خواستی بعد بیشتر توضیح میدم برات..
فعلا کامنتم رو همینجا تموم میکنم چون خیلی طولانی شد…
در پناه خدا موفق و شاد باشی….
سلام دوست عزیز
استاد پاسخ دقیقا همین سوال رو در یکی از جلسات دوره دوازده قدم داده اند
دزد اصلا چرا دزدی می کنه؟
ریشه این کار حس کمبود، فقر و ناتوانیه
شاید ظاهرا باحس خوب که البته همین هم بعیده، بره دزدی اما ریشه این کار همون احساسات بدیه که چندتا رو گفتم
یا کسی که در رابطه خیانت می کنه شایدحس خوبی داشته باشه ولی ریشه این عمل احساس کمبود، عزت نفس پایین، لایق رابطه عاشقانه و سالم ندیدن خود و امثالهم هست، اگرچه در همان زمانی که به ظاهر و مثلا حس خوبی داره همزمان ترس و نگرانی و … هم داره
پس اساس این کارهای غلط احساس بد است
اگرچه ظاهرا در زمان انجام اون عمل با حس خوب همراه باشه
و خانم شایسته عزیز چه خوب در سرفصلهای این فایل نوشته اند که باید بدونیم دلیل رفتارهامون چیه؟ چرا اینکار از من سر می زنه ؟
امیدوارم همه به خودشناسی خوبی برسیم
سربلند باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم ، مریم جان شایسته ، دوستان من و علل خصوص خانم لیلا در سایت منحصر به فرد عباس منش
گاها سری فایل های از استاد به اشتراک گذاشته میشه که عینا حس میکنی استاد اختصاصی این فایل رو برای ما آماده کرده
خداروشکر که این فایل در این زمان روی سایت قرار گرفت
خانم لیلا عزیز از شما سپاسگزارم که با درج دیدگاهتون به قول استاد باعث شد این همه مطالب کاربردی از صدای خدایی درون استاد به ما برسه
واو به واو دیدگاه خانم لیلا تجربیاتی هست که همه در مسیر رشد و تعالی تجربه میکنیم و بهش بیشتر از این حرفا باید قدرت ببخشیم
چه نکته های منحصر به فردی که استاد درمورد ایمانمون در زمان عمل به الهامات درونمون گفت که اگر واقعا ایمان داشته باشیم در زمان برخوردن به چالش ها و مسائل بهش نگاه میکنیم و دل سرد بابت اونموضوع نمیشیم و میدونیم که جواب اون مسئله درون خودشه و در هر لحظه باید از خدای خودمون بخواییم که قدمبعدی رو برامون واضح و مشخص کنه تا قوی و محکم تر بسمت پیشروی گام برداریم
امیدوارم این شخصیت خدایی که استاد از خودشون وصف کردن ما هم با کارکردن ، تکرار کردن و عمل به قانون بصورت بنیادی در وجود خودمون ایجاد کنیم
بی نهایت سپاسگزار خدای مهربانم هستم که امروز با دلی گشاده و توام از حس الهی به سمت شنیدن این فایل بی نظیر هدایت کرد
همگی در پناه الله مهربان شاد ، سلامت و ثروتمند باشید.
به نام الله یکتا
چقدر فایل توحیدی و زیبایی بود،کلمه به کلمه اش پر از توحید بود و عشق و شوق به زندگی و ادامه دادن…اینکه قدرت رو به عوامل بیرونی ندیم،اینکه بدهی هامون رو تسویه کنیم،اینکه شکرگذار داشته هامون باشیم و نخوایم مثل بقیه رفتار کنیم
چقدر آرامش دارم که این فایل رو شنیدم و سپاسگذار الله هستم که به من لطف کرد و منو هم مدار کرد با شنیدن این فایلی که دقیقا بدرد الان من میخورد….
قدرت ندادن به کسانی که ما رو تهدید میکنند و مسخره میکنند و حالمون رو بد میکنند و یا عدو شود سبب خیر اگر خدا بخواد و خدا میخواهد
پناه میبرم به تنها نقطه امن جهان،الله یکتا و فقط محتاج هدایت و نعمتهای بی منت و پاک اون هستم و هر لحظه بهش وابسته ام
ممنونم استاد عزیزم بابت این نکاتی که میگی تا ما باهاش هدایت بشیم به صراط مستقیم،صراطی که از طرف رب العالمین است برای بنده اش تا سعادتمند شود در دنیا و آخرت…
به نام خداوند مهربان آن که جان داد و هادی بود
سلام به روی ماه استاد عزیزم و خانواده خودم
از قرار گرفتن فایل جدید روی سایت واقعا ذوق زده میشم خیلی خوشحالم که آموزه های امروز شما رو از گوش به قلب سپردم. استاد عزیزم تحسین میکنم شما رو به دلایلی خیلی خیلی زیاد یکیش اینه که اصلا برای حرف مردم هیچ ارزشی قائل نیستید.
وقتی اون آقا شمارو سوار ماشین کرده بهتون پیشنهاد همکاری داده و شما رد کردین یا اون زمان که به ترکیه رفته بودید و شرایطی به ظاهر بوده که بیاین آمریکا ولی قبول نکردید و گفتین باید تکامل طی بشه و مسیری که در محصولاتتون بارها اشاره کردید بهش…..
همه و همه منو به این فکر وا میداره که استاد عباسمنش پشتش خیلی گرمه.. اما به چی؟ به کی؟
شما الله رو به خوبی درک کردید من از شما با مفاهیمی از قرآن آشنا شدم..
مثلا الخیر فی ما الوقع یعنی هرچی پیش میاد خیره این انقلاب بزرگی در من ایجاد کرد.. یعنی واقعا هر اتفاقی که میوفته خیره؟؟
دقیقا همینطور بود وقتی کانون توجه من به این سمت رفت که خداوند جز خیر برای ما نمیخاد وسیستم جوری درست شده که هرچیزی رو جذب کنیم به سمتمون میاد و اینکه اگر تمرکزمون مثبت باشه پس اتفاقات از این جنس رو دریافت میکنیم..
دیگه حتی رویداد هایی که به ظاهر واسم خوشایند نبود هم میدیدم یا یه تضادی در من ایجاد کرد که باعث شد یه انگیزه ای واسم شکل بگیره دست به کاری بزرگ بزنم که قبلا نمیکردم یا میدیدم از پس اون اتفاق به ظاهر بد انقد نعمت و درهایی باز شد که خوشحال شدم اینسری اتفاقات با ماسک پوشالی بد رخ داده…
پس یعنی استاد عباسمنش وقتی از توحید و یگانگی الله صحبت میکنند وقتی از شرک های متفاوتی که ما داریم بارها میگن که خیلیاش مخفی هست و خودمون خبر نداریم.. میفهمیم باید تغییراتی اساسی بزاریم…
نظم و دیسپلین در هر کاری بشدت مهمه پس باید تایم بزاریم برای تغییر الگو های ذهنیمون. یادمه در یکی از فایل ها اشاره میکردید که شما سرکار نمیرفتید و ساعت ها روی باورهاتون کار میکردین گفتین که اون کار کردنی که جسمی هم نیست بیشتر ادراک و روحانی است خیلی خیلی بیشتر نتیجه میداده.. و من اینو تجربه کردم دقیقا به همون اندازه شرایط مطلوبی رو تجربه میکردم که از قبل تجسمشون کرده بود یا اینکه حالمو خوب نگه داشته بودم و اتفاقاتی میوفتاد که اصن خبر نداشتم از قبل که میتونه همچین حس خوبیم وجود داشته باشه..
یعنی این بدن زیبایی که استاد شما دارید و از مسیر کاملا درست بهش رسیدید رو خیلی تحسین میکنم من هم اضافه وزن دارم ولی دارم خیلی خوب لاغر میکنم و بعدا از نتیجه دلخواه میام و از احساسات خوبم حتما تعریف میکنم ولی نکته جالب اینه دقیقا ذهن ما نیاز داره مثل جسممون دمبل بخوره تحرک بکنه و رشد بکنه اما خوراکش متفاوته..
دقیقا چیزی که باید به ذهن بدیم مثل یه تابع میمونه اگر منفی بدیم منفی میده اگر مثبت بدیم مثبت برمیگردونه.. یعنی این واقعا راهنما و نقشه گنجه که میتونه زندگی رو از این رو به اون رو بکنه.. من وقتی کنترل درست داشته باشم از چیزهایی که منو حسمو بد میکنه اعراض کنم و از ورودی خوب و حال خوب کن حمایت کنم زندگی همون بهشت میشه البته که به تکامل نیازه واقعا… انسان عجله میکنه که بخشی از این بدو بدو ها برمیگرده به همون شرکهایی که داریم به باور نکردن قانون فراوانی و آموزه هایی که استاد عباسمنش عزیز در دوره هاشون اشاره کردند.
من خیلی دوست دارم که به صورت مرتب در سایت فعالیت کنم و انشالله بعد این فایل میخام برم و لایوهای بسیار مفید استادو ببینم خدارو صد هزار مرتبه شکر برای این محتواها و خانم شایسته عزیز که چقدررر عالی در زمینه دسته بندی و راحت کردن مسیر یادگیری از سایت اقدام میکنند.
عاشقتونم و استاد عزیزم نمیدونین از وقتی تصمیم گرفتم به سمت ترسام بدو بدو برم … عجله رو بزارم کنار …بیشتر به خداوند تکیه کنم و صحبتای مردم مهم نباشه واسم…. آِیات ان اولیا الله لا خوف علیهم و لاهم یحزنون، ان مع العسر الیسرا، ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی و دوره های فوق العاده دوازده قدم و حل مسائل و کتاب های شما همگی از من یه هیولا ساخته که فقط دوست دارم چالش حل کنم و ارزش خلق کنم و درامدمو ببرم بالا و انرژی فوق العاده داشته باشم. شادتر باشم و البته سپاسگزار تر خدارو صد هزار مرتبه شکر که همین کامنتو با تایپ 10 انگشتی بدون دیدن کیبورد لپتاپم با عشق تایپ کنم واستون..
بینهایت دوستون دارم
ممنونم که کامنت منو مطالعه کردین…
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این فضای بهشتی
امیدوارم حال دلتون عالیییییی باشه
امان از این فایل
امان از این آرامش توی فایل
امان از این تکامل اسناد نازنین
استاد چقدر کیفیت فایل ها بهتر بوده و داره بهتر و بهتر و بهتر میشه ،
واقعا کلمهی هربار بهتر و هرروز بهتر رو شما دارین زندگی میکنین
چه آرامشی توی چهرتون بود استاد
اونجا که بحث اعتماد پیامبران به خداوند رو گفتین و گفتین که هنوزم دارم احساساتی میشم ،چشمای منم پر شد و دقت که میکردم شمام ته چشماتون پرشده بود
واقعا چه قیمتی میشه روی این اطمینان قلبی و حس نابی که به پروردگار داریم گذاشت؟؟؟
چقدر این آرامش و اطمینان قلبی قیمت داره ؟؟؟
واقعا مگه چند نفر توی این چند میلیارد نفر اینجوری خدای خودشونو شناختن و باهاش عشق بازی میکنن و قلبشون سرشار از عشقه؟؟؟
واقعا چند نفر این عشق رو تجربه کردن و میکنن؟؟؟
چند نفر واقعا مرد عملن نه حرف؟؟؟
استاد عاشقتم چقدر چهره ی شما آرامش داره
اونجا که گفتین من سه ماهه توی آر وی توی یه شهر دیگم تنها برای خودم ،چقدر من تحسین کردم شمارو ، چه قدرتی میخواد واقعا که اینطوری حال دلت عالی باشه و تنهایی تنها عشق کنی با این تنهایی
واقعا به چه درجه ای از ایمان و یکتاپرستی و رهایی باید برسی تا اینطوری عمل کنی ؟؟؟
به چه درجه از آرامش ؟؟؟ جایگاهی که شما هستین ،هیچ کس رو ندیدم که انقد رها باشه توی جایگاه شما و انقد برای خودش باشه و اصن عشق کرد فایل بزاره و براش مهم نباشه هیچی ؟؟؟
واقعا کار خیلی بزرگیه
ایمانی میخواد که بر تمام اون عجله ها و نجواهای ذهن بتازه ،
این همش برمیگرده به اعتقاد قوی که به درستی این مسیر دارین ، اینکه من حالم خوبه و آرامش دارم ،یعنی درمسیر درستی قرار دارم و دیگه ذهن هرچقدر میخواد نجوا کنه یا نکنه ،من درمسیر درستی هستم و همه چیز درزمان مناسب به من گفته میشه ، به شرطی که من روی خودم کار کنم ،
چند روزه که درگیر نشانه های کوچک و بزرگم و چقدر بابت این نشانه ها از خداوند سپاس گزاری کردم و کامنت نوشتم و کامنت لیلای عزیز رو فک کنم چند روز پیش بود خوندم و عشق کردم با این کامنت و واقعا کامنتی بود که
نباید ساده از کنارش رد بشم و سیو کردم تا هر موقع شد بخونم
داشتم به این فکر میکردم که ببین با ادامه ی این مسیر و طی تکامل تمام اون خواسته ها رخ میدن ،فقط باید توی مسیر احساس خوب قدم برداشت ، خب خیلی نشونه برای درستی مسیرم دریافت کردم و چند روزه بمباران شدم با این نشانه ها ،وچقدر لیلا جان رو تحسین کردم که ببین لیلا تو چه مداری هست که همچین نشونه ای خداوند بهش داد ،اینکه استاد بیاد و درمورد کامنتت حرف بزنه و اونم چه حرفایی ،چه مروری بر قانون شد ،چه ایمانی واقعا ساخت برای هممون
این حد از توحید !!!!باور اولی که فک کنم دوسه سال پیش شنیدم از استاد که گف توی مسیر درست باشی همه کسایی که بدگویی میکنن و پشت سرت حرف میزنن ،همه به نفع تو کار میکنن دراخر، قلبم این حرف رو تایید کرد ولی زیاد نفهمیدمش و الان میفهمم که خداوند واقعا چه قدرتی به ما داده برای خلق زندگی
قدرت 100درصد خلق زندگی به هر شکلی
اما چه کسی میتونه از این قدرت استفاده کنه ؟؟؟
آیا هرکسی میتونه ؟؟؟ خیر
به خودم میگم ،حرف کجا و عمل کجا ؟؟؟
واقعا خیلی فاصلس بین حرف و عمل و همونطور که استاد اشاره کرد ،فرکانس استاد داره این تاثیر گذاری رو ایجاد میکنه نه کلام استاد ،
بخوای بنویسی سه تا کلمس :اعراض از ناخواسته
سه تا کلمه بعدی :توجه به خواسته
اما نوشتن کجا و عمل به این ها کجا
این فرمول خوشبختی و سعادت در دنیا و اخرته
اعراض از ناخواسته و توجه به خواسته
استاد اونجا که گفتین خیلییییی سخته که بخوای جلوی خودت رو بگیری و جواب ندی اونم درحالی که حق با توا ، با گوشت و پوست واستخونم اینو درک کردم اون لحظه ،
مگه چند نفر میتونن عمل کنن به این قانون ؟؟؟
اتفاقا چند روز قبل یه داستانی پیش اومد که نوشتم تویه کامنتی و بازم میخوام بنویسم تا ایمانم قوی تربشه
دایی من اومد و گفت که من هلو پاییزی دارم چند تن فصل برداشته و من نمیرسم و تو ابشون کن نصف نصف و اینا ،گفتم باشه و مادرمم در جریان بود ،خلاصه بگم که یه حرکت هایی زد و یه دروغایی به هم بست و اومد و رفت و اصن روش نمیشد بگه من اشتباه کردم و قضیه کنسله ،اومد یه حرکت هایی زد که واقعا به قول استاد رواون نقطهی حساس من دست گذاشت و فشارش داد ،من خب خیلی بدم میاد که طرف میتونه به من حرفشو بزنه یا توی روی من بگه که اوکیه ،بعد بره دو رویی بازی دربیاره ، خلاصش کنم ،چون صاف و ساده میام جلو ،خیلی بدم میاد کسی احساس زرنگی کنه و پیش خودش بگه که آره اون نمیفمه و من میفهمم ، و خب فک میکنم مشکل خیلی هامون باشه و صددرصد بخوایم جواب بدیم و اینا ،
مادرم یه حرفایی زد ،گفتم مامان من دیگه روی هیچی و نمیزنم ،توام دیگه اصن حرفشو نزن و بیخیال شو
اولش ناراحت شدم در حد چند دقیقهای نجوا اومد و توپمم پر بود ، ها از اون موضوعاتی که حق باتوا و من خب توی این چیزها یه توانایی خاصی دارم ،جوری با ادب و شیک و مجلسی وکتابی طرف و میشورم میندازم روی بند که بعداً باید بشینه تک تک حرفایی که زدم و تحلیل کنه و بدونه چی گفتم ، ولی خدارو صدهزار مرتبه شکر خیلی وقته که اینطوری عمل نکردم و اصن واقعا وقتی آدم روی خودش کار میکنه همه چی خوبه و موضوعی نیست که بخواد اذیتش کنه ،ولی خب این موضوع صدهزار مرتبه شکر دوباره باعث شد که خودم رو محک بزنم و تمرین کنم کنترل ذهن رو ،
از باشگاه اومده بودم و رفتم زیر دوش و نجواها داشت میومد و گفتم که خب آقا حله درسته حق با منه ،درسته که فک کرده زرنگه و دست انداخت یه دوسه روزی منو ،درسته …. وااااای که چقد سخته وقتی نجواها میاد بتونی کنترل کنی ، یعنی با خودم که شروع میکردم بگم درسته که حق با منه ،ذهنم میگف خب دیگه بزن دهنشو سرویس کن حق باتوا ،درسته زرنک بازی درآورده ،ذهنم میگف خب دیگه منتظر چیی؟؟؟ ولی گفتم نه قانون اینه که من اعراض کنم و طوری به موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم ،والبته این آگاهی هم توی اوایل که نجواها اومد خیلی کمکم کرد
نه توی این موضوع هر موقع از کوره در میرم و عصبانی میشم که واقعا به ندرت پیش میاد ،
این آگاهی به من خیلی کمک میکنه ،وسریع به خودم میگم تو عصبانی شدی و توی عصبانیت و این شرایط هر اقدامی کنی نادرسته و این آگاهی به من کمک میکنه که اقدامی نکنم درقدم اول و بعد به این فک کنم که چطوری به احساس بهتری برسم ،توی این موضوع هم همینطور شد ، گفتم زیر دوش خدایا چطوری به این موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم ،واین احساس ناراحتی و تنفر از من دور بشه ؟؟؟به نظرتون چه ایده ای اومد ؟؟؟
این به من الهام شد که تو توی شرایط اون نیستی ، تو از مشکلات اون از شاید بدهی های اون ،از ترس های اون ،از وضعیت مالی اون خبر نداری و از کجا معلوم که اگه تو جای اون بودی ،با یکی دیگه این حرکت هارو نمیزدی ؟؟؟
باور کنید که اصن طولی نکشید ،این الهامات شدن آب روی آتیش ،اصن احساس بهتر که چه عرض کنم ،حسم کلا خوب شد و قبل اینکه از زیر دوش بیام بیرون بخشیده بودم داییمو و فرداش مادرم خیلی درگیرش شده بود و یه جورایی ناراحت بود و خدا شاهده از حرکتهایی که زده بود داییم جک ساختم و عین این نوحه خونا هستن که شعرم میگن تو مجلسای عزاداری ، عین اونا یه دوسه بیت رفتم و یه دهن خوندم و حسابیم عرق کردم (کارشون خیلی سخته واقعا ) خلاصه از اتاق اومدم بیرون که دستمال کاغذی بردارم ،دیدم مادرم سر نماز نمیتونه خنده هاشو نگه داره و اونجا با خودم گفتم خدای من ببین انسان چه قدرتی داره با جهت دهی افکارش که میتونه از یه موضوع واقعا اعصاب خورد کن ،جک بسازه و بخدا قسم حسم خیلیییی عالی بود و اصن انگار اتفاقی نیفتاده و گفتم لعنت خدا بر شیطان ،همین دیروز میخواستم هرچی از دهنم درمیاد بگم و قاطی کنم و که چی بشه ؟؟؟ که با هر منطقی میخواستم دستم رو بکنم توی آتیش ،وخیلییییی سخته ،ولی خب هر بار اسونتر میشه با تمرین و تکرار ،مثل استاد که الان توی یه مداری هستن که نه تنها ذهن دیگه هندل نمیکنه که جوابشو بده ،وزور نمیرنه تا درست عمل کنه ،بلکه اصن مهم نیست
خیلی این لول بالاییه ها خیلییییییییی
توی این موضوعات کوچیک آدم به هم میریزه و دوست داره جواب بده ،اونوخ فک کن یکی پشت میکروفون شهرتون یا هر جایی که هستین راجبتون بد بگه و دزدتون کنه و کلاه بردارتون کنه جلوی همهی مردم و این همه دوست و رفیقتم بیان و پوش کنن تورو که جوابشو بده و اینا و بعد تو اصن نخوای جواب بدی ، توی چقدر باید توحید رو درک کنی که بخوای اینطوری عمل کنی ؟؟؟
اون شخصی که پشت سر استاد حرف زدن رو فک کنم توی یکی از کامنت ها دوستی اسمش رو آورده بود و من حتی نخواستم برم ببینم که اون چی گفته راجب استاد و قلب من این مسیر رو تایید میکنه ،قلب من صداقت و درستی و این شخص رو تایید میکنه ،پس دیگه باید کرم داشته باشم که بخوام برم ببینم این و اون چی گفتن ، نتایج این شخص داره از درستی مسیر میگه به من
خدارو شکر که به ما توانایی کنترل ذهن عطا میکنه
لذت بردم از تحلیل این کامنت زیبا و دوس داشتم بنویسم تا برام مرور بشه قانون
استاد عاشقتم
در پناه رب توانا .
سلام و ارادت خدمت استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته
استاد اول از هر چیز باید شاکر خداوند باشم به هزاران هزار دلیل که یکی از این دلیلها قرارگرفتن در مسیر توحید عملی با هدایتهای و راهنماییهای شما بود
استاد زندگیم و دست آوردهایی که بوجود آمد برای خودم و تمامی اعضای خانواده ام بدون هیچ اغراقی معجزه بود
داستان شناخت و آشنایی با شما هم از یک اتفاق ساده ولی معجزه وار شکل گرفت….. خواهرم فایل های صوتی شما در قانون آفرینش را که یکی از دوستانش داده بود رو به ما داد ….من و خانواده هم در مسیر مسافرت از مشهد گوش دادیم و سپس خرید دوره و ادامه داستان ……
نتایج یکی پس از دیگری شروع شد از کنار گذاشتن تلوزیون و رفت و آمدهای غیر ضروری با دوستان گرفته تا پس دادن بدهی ها و وامها و ….. مهاجرت از قم به تهران و استعفای من از شغل دولتی با داشتن 28.5 سال سابقه نقطه عطف این داستان بود