عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند - صفحه 26
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-03 03:57:242024-10-03 04:02:26عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کندشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم.
خیلی از خداوند سپاسگزارم و همچنین از شما استادجان و تمام دوستان خانواده عباس منش.
حدودا یک ساعت پیش به یه تضاد برخورد کردم و ناگهان یه احساس نگرانی شدید و ترس اومد سراغم،ولی این بار فرق داشت…
من این بار توی مسیر درست هستم…
سریع به خودم اومدم و گفتم احسان باید ذهنتو کنترل کنی،اینجا درست جاییه که باید ببینی چند چندی با خودت؟!!
آیا میخوای مث فنر برگردی به حالت سابق یا میخوای ادامه بدی؟!!
گفتم آره من میخوام ادامه بدم،من میخوام مسیر توحیدی رو برم من خسته شدم از اینکه برم تو در و دیوار…
من عاشق این آرامشم،من عاشق این حال و هوام،من عاشق اینم که هر چی که شد بگم خدای بالا سرم هست و قدرت ها دست اونه و اون خودش حل میکنه همه چیزو…
قضیه از این قرار بود که یه شماره ناشناس بهم پیام داد که گفته بود تا آخر هفته بدهیتو تسویه کن وگرنه هم اصلشو ازت میگیرم هم سودش…
همین طوری با خودم درگیر بودم و نجواها اومد،همینطوری تو یک و دو بودم که ذهنمو کنترل کنم یا بفهمم این کی بوده…
یه نیم ساعتی گذشت و یهو گفتم خدایا خودت درست کن…
یه آرامش همه وجودمو گرفت اومدم پای سایت…
کامنت علیرضای عزیز رو دیدم و چیزی که بولد بود برام پرداخت بدهی بود…
بعد گفتم دوباره ویدئوی استاد رو ببینم آرامشم بیشتر شه.
فایل رو پلی کردم و خواستم گزینه تمام صفحه رو بزنم دستم خورد رو نوار پخش و ویدئو رفت جلو…
به صورت کاملا اتفاقی…
خدا شاهده…
الله اکبر…
اولین جمله ای که پلی شد این بود:
خیلی ها بدهکارن بعد یه ذره شرایطشون بهتر میشه میگن بذار ما این پوله رو یه جایی سرمایه گذاری کنیم و ….
این اتفاق مثل بمب تو سرم صدا داد…
دیروز هم که کامنت لیلاجان بشارتی رو بعد ویدئوی استاد پیدا کردم و خوندم و تمرینای ستاره قطبی و کلی حال خوب دیگه…
همین امشب با خودم یه عهدی بستم و تمام…
یکی از تمرین های ستاره قطبی من این خواهد بود که خدایا شکرت امروز هم این مقدار بدهی رو تسویه کردم….
من میخوام مثل استاد سوار موشک بشم،مثل رضا عطار روشن بدهی ها رو تقسیم میکنم و پرداخت میکنم،خودم رو آزاد میکنم به لطف الله مهربان…
در این یکی دو ساله هزاران درهم و دلار و ریال درامد داشتم و هم در ایران و هم دبی کار و درامد و زندگی داشتم و بدهی که الان دارم در مقابل درامدم در دو سه سال اخیر هیچه و فقط باید خودم رو از این بند آزاد کنم و پرواز کنم به سمت حال خوب بیشتر و توحید بیشتر و سپاسگزاری بیشتر…
امشب برای یه من یه جلسه بود که من بودم و خدا و استاد و علیرضا و لیلای عزیز و انرژی و فرکانس تمام شما دوستان عزیزم در خانواده عباس منش…
و بهترین راهکار رو دریافت کردم و این کامنت رو هم میذارم که رد پام بمونه و بعدا نگاه کنم و لذت ببرم از تصمیمی که گرفتم…
خدایا شکرت…
خدایا شکرت…
خدایا شکرت…
سلام به برادر عزیزم .
بی نهایت بهت تبریک میگم از آگاهی های که پیدا کردی ودر مسیر درست قدم برمیداری درود خدا بر شما .
خیلی از کامنتت لذت بردم خدا رو شکر میکنم بابت الهامات ت واز این عملت امیدوارم در بهترین حالت خودت به تمام اهدافت برسی وتمام تعهداتت بزودی پرداخت بشه .
سربلند وپیروز باشی آقا احسان .
سلام ابراهیم عزیزم.من هم از تو سپاسگزارم که این احساس خوب رو به من دادی،خدا رو شاکرم که دوستانی دارم که فقط یه اسم و فامیلن.
ولی میدونم که با عمق جان از درون با هم در ارتباطیم و هم فرکانسیم.
من همین که خداوند هدایتم کرده به این مسیر یعنی اینکه طوری چینده که همه چیز حل شده و فقط با عمل کردن ،یکی یکی از دل تضادها چه گنج ها به دست بیاریم انشاءالله.
به نان او که دهد هرچه خواهی
سلام آقا احسان مرادیان من خیلی اتفاقی اومدم پیای سایت و گفتم بذار کامنت ها رو بخونم اولبن کامنت شما بودی و من همیشه رد میکنم اما خوندم این بار الان چشمام اشک خیس شده و دارم تایپ میکنم
گفتم با تمام وجودم ممنونم که این معجزه این حیرت که حتی میبرتت پای دقیقه ها و اتفاق هاو گزینه های مورد نظرت و بهت میگه باید چکار کنی من از شما تشکر ویژه میکنم که وقت گذاشتی و نوشتی این اتفاق و این کامنت رو واقعا تصمیم دارم بخونم کامنت و اشک بریزم و تحسین کنم
شما رو با تمام وجودم تحسین میکنم که نشان دادی چقدر این خدا در هرلحظه با ماست و حواسش به ما هست کافیه بهش تکیه کنیم و کنترل ذهن کنیم خدایا شاکرم سپاسگسازم
گقدر زیبا از تمرین ستاره قطبی و رو شسته و رفته بیان کردی و سوار موشک چونت باورم کمی در مورد ستاره قطبی با اینکه برام اتفاق هایی خلق کرده بود داشت ضعیف میشد که قوی شد واقعا خدایا شکرت شکرت
با تمام وجودم ایمان دارم بدهی ها صاف و درآمد بیش از الان برای هممون
من هم خدارو شکر میکنم با همین تمرین ستاره قطبی و رعایت قانون تکامل ، بهم درآمدی میده که نامش رو فریاد میزنم
عاشقتم آقا احسان گلم برادر عزیزم
سلام علی عزیزم.
بی نهایت ممنونم از کامنت زیبایی که گذاشتی و خوشحالم که به صورت هدایتی این اتفاق افتاد و من هم کامنت گذاشتم و از اون خوشحال تر اینکه شما هم در این مدار بودید که کامنت من رو ببینید و شما هم استفاده کنید.
حقیقتا هر چی بیشتر میگذره بیشتر میفهمم که این مرد بزرگ چی میگه…
وقتی استاد میگن کامنت بذارید و کامنتا رو بخونید دارن در واقع آدرس گنجینه هایی رو به ما میدن که هیچ جا پیدا نمیشه.
به قول عادل فردوسی پور که میگه چیه این فوتبال ما هم باید بگیم چیه این سایت که خدا رو شکر اینقدر اتومات تراپی هممون رو انجام میده.
من هم عاشقتم عزیزم…
سلام به رفقای عزیزم
خب، خوابم نمیبره!
هر وقت این حال رو میگیرم، یه چیزی درست نیست.
همه ی زندگیم بصورت یک دور باطل و مسخره جلو چشمام ظاهر شد. از اینکه اینقدر با زمین و زمان خوب تا کردم و به همه احترام گذاشتم، از خودم بدم اومد…. چون از آدم جماعت، توقع دارم! از آدمها…از بندگان خدا.
خدایا، خودت خوب میدونی که جز تو هیچکس رو ندارم. البته همیشه موقعی این رو میگم که جز تو، کسی محلم نمیذاره!!
خب، بدم نیست، خوب حالیه…خودم و خودت.
خلاصه از فرط بی خوابی پاشدم اومدم سر سایت، ببینم چه خبره.
یه فایل 75 دقیقه ای! نه، حسش نیست این موقع شب… فردا میبینم. فقط کامنتها رو خوندم و حالم خوب شد… بهتر شد.
اینم آدمها که ازشون توقع داشتی علی!
اینجا همه چی خوبه.
چون… بعضی رفیقها، صدای خدان.
ازتون ممنونم بچه ها. نوشابه های انرژی زای خودم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام بر استاد عزیزم و مریم بانوی گرامی و دوستان سایت الهی.
سپاسگزارم از لیلای عزیز که کامنتی نوشته که توجه استاد رو جلب کرده.
من هم سالهای سال نوشتم و سپاس گزاری کردم.
سپاسگزاری بابت:
– سلامتی ام.
– فهمی که از قوانین ساده و دقیق و بدون تغییر خداوند،دریافت میکردم و آرام میشدم.
– نگرشی که در کنار استاد و مطالب گرانش ،درونم در حال شکل گیری بود.
– فهمی که از مطالب استاد عزیزم درونم شکل میگرفت مبنی بر اینکه دنیا باری به هر جهت نیست ، و قوانینی ثابت وجود دارد و من میتوانم با فهم آنها و عمل به آنها در یک مسیر امن حرکت کنم و خودم رو شکل دهم افکارم را به باور های قدرتمند تبدیل کنم.
– این اهرم رنج و لذت رو در زندگیم پیاده کنم(یادمه سالها پیش در دوره روانشناسی ثروت 1 نوشتم :«اگر قوانین را بفهمم و عمل کنم چه اتفاقاتی رو میتونم رقم بزنم؟ و اگر مثل گذشته زندگیم را ادامه دهم ، چه تجربه های تکراری و خسته کننده ای رو باید از سر بگذرونم؟»
مریم بانوی گرامی ، با این خانه تکانی ذهنی که شروع کردید، دوباره آگاهی های ناب رو یاد آوری و تکرار میکنیم و دوباره از مسیر زیبای زندگی لذت بخش مون لذت وافر میبریم .
خدارو برای این داستان سپاسگزارم.
همه ی ما داستان مشابه لیلای عزیز داریم
یادمه سالهای اولیه شروع مسیر،کلی مشکلات مالی،فکری،احساسی،بدهی و قرض و درآمد ناکافی و مشکلات عدیده ای داشتم، و اکنون که فکر میکنم این تغییرات آنقدر آرام و تکاملی و طبیعی شکل گرفته و من واقعا از بدنه جامعه به قدری جداشدم ،که گاها رفتار نزدیکترین خویشاوندانم رو هم درک نمیکنم.
خدای وهابم را سپاسگزارم برای شرایط اکنونم.
درآمدی که حدود 4سال پیش در دفتر مینوشتم و رویای من بود الان بارها و بارها از رویای آن سالها بیشتر شده و اینها همه لطف خدا و هدایتهای همیشگیش و دستان پر توان و نیرومندش یعنی استاد عزیزم و مریم بانو ست ؛بابت همه ی این نعمتهای خالص خداوند سپاسگزارم.
در پناه حق باشید استاد عزیزم.
در پناه مهر بی پایان خداوند باشی مریم بانوی عزیز.
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان در این سایت بهشتی .
طبق عادت هر روز از اولین روز خانه تکانی که خانم شایسته عزیز شروع کردن نمیخام حتی یک روز کامنت نوشتنم
وقفه بیفته با اینکه این فایل استاد انقدر اگاهی داره که خودش یک دوره است خیلی ریز ریز میشه تو این فایل
قوانین رو دید حالا طبق مداری که هر ادمی داره میشنوه میفهمه واقعا همینطور هست اینو همه ما میدونیم ولی
واقعا درکش نکردیم اگر درکش میکردیم حتما بهش عمل میکردیم منم خودم ازین دسته ادمها هستم که همش
دوست دارم بشنوم بیشتر شنیداری هستم ولی این عادت شنیدنهای زیادی کاری نمیکنه اوایل خیلی جالبه سال اولم
تو این سایت با شنیدنهای زیادی خیلی نتیجه گرفتم ولی بعد سه سال کار کردن الانه دیگه شنیدن برام اولش خیلی
منو به وجد میاره حالمو دگرگون میکنه میفهمم که درسته مسیرم ولی بعد چند با شنیدن نمیدونم برای همه اینجوری
هست یا نه انگار دیگه ارضاعم نمیکنه از نظر روحی ولی این مدت که خانه تکانی به لطف خانم شایسته عزیز انجام
دادن بیشتر اومدم تو فضای خوندن کامنتها و نوشتن احساس میکنم داره بهم بیشتر حال میده به نظر من که تو مدار
خودم حرف میزنم انگار باید همش یک جور رو خودمون کار نکنیم لایف استایل خودمون را پیدا کنیم جوری که بهمون
حال میده تمرین بزاریم برای خودمون نمیشه همه یک جور بفهمیم چون هم مدارمون با هم تفاوت دارد برداشتهای
متفاوت داریم از یک اگاهی برای همین من خودم بیشتر میخام به سبکی که بهم بیشتر حال میده کار کنم
معتاد شنیدن نشم چون اینو درک کردم بعد مدتی دیگه حال نمیکنی ولش میکنی انگار پازلت کامل نمیشه
حالا اگر دوستان تجربه مشابهی دارن در سبک تمرینها خوشحال میشم بخونم ازتون چون درکهای متفاوتی داریم
با سابقه متفاوت از درک اگاهی ها اصلا یک سری ادمها انگاری مرد عمل هستن حالا طبق جایی که بزرگ شدن پدر
مادر خانواده دوست اشنا محیط کار اونا تو شرایطی بودن که ادمها را میدیدن که همش دارن عمل میکنن اقدامات
پیوسته دارن و انها هم طبق دیدن عملی شده براشون یاد گرفتن تو وجودشون رفته و ناخوداگاه یک اگاهی را دریافت
میکنن سریع عمل میکنن ولی یک سری ها مثل من فقط میخایم بیشتر بفهمیم و عقب میندازیم حتی به الهامات هم
دیر پاسخ میدیم فکر کنم کمالگرایی هم جدا ازین خصوصیت من و امثال من هست که همیشه میخاد دیر عمل کنه
جوری که من الهامات را درک کردم وقتی دریافت کردی انگار یه چیزی تو وجودت میگه این کارو کن و تو گوش میدی
بعد میره برای مرحله بعدی و اکثر ماها چون نمیشنویم و نمیخایم زود عملگرا باشیم وقتی میشنویم هم دیر عمل
میکنیم و فایده نداردبه نظر من باید ماها یکم بیشتر حواسمون رو دریافت الهامات باشه به قول استاد از چیزهای
کوچک روزمره شروع کنیم از لباس پوشیدن کدوم غزا رو بخورم از کجا برم کی چیکار کنم تماس بگیرم نگیرم و خیلی
چیزهای عادی روزمره باعث میشه ما بتونیم زیاد تمرین عملی در الهامات انجام بدیم و میشه بیشتر درک کنیم که الان گفت
این کارو کردم این نتیجه داد چون الهامات من تجربش کردم این طور بوده برام یک چیزی در اینده بهت میگه انجام بدی
برای خیلی از کارها میاد برامون ما انجام نمیدیم میگزریم ازش چون خودمون را بهش عادت ندادیم که بشه جزوی از
زندگیمون من دفتر کارم بودم چون کلا سیستم کاریم را جوری پیش بردم که تمام کارهام با لطف خدا تنهایی انجام میدم
البته با کمک خودش بهم گفت دفترو تمیز کن خیلی عادی توجه نداشتم که الهام باشه یک چیزی تو زهنم رد شد
پاشودم دفتر تمیز کردم و جالب اینه که فکر کنم یکی دوساعت بعدش برام مهمان امد گفتم وای خدای من تو همیشه
پیش پیش داری میگی ما گوش نمیکنیم بچه ها انقدر سادست الهامات یک چیزی عجیب و غریبی نیست با اینکه خودم
دارم از تجربه کوچیکم میگم خودم همش استفاده نمیکنم که باید یک مدت اگاهانه این کارو کنم برای عادت در تمام رزوهام
تا نتیجه های کوچک نشون بده جواب بده تکاملی برای همه کارهامون ترسناکترین که برای ما بزرگ هستن هم بتونیم
با شجاعت بیشتری انجام دهیم تا زندگی بشه همش سوال و پاسخ بیاد ما هم انجام بدیم زندگی میشه بهشت و
معجزه الهی شکرت ایده خاصی نداشتم برای نوشتن ولی همینکه شروع کردم همینجور اومد به این کلمات هدایت
اینم کار خودش هست ما فقط هستیم اون همه کارو میکنه الهی شکرت
تا ردپای بعدی خدا نگهدارتون باشه اساتید عزیز و همه دوستان خدا یارو نگهدارتون .
سلام دوست عزیز
بله همونطور که خودتونم اشاره کردید شنیدن زیاد تاثیر زیادی نداره.
چون ما تو جهانی زندگی میکنیم که ترکیبی از فیزیک و متافیزیکه.
فیزیک منظور همون کارهای فیزیکی که انجام میدیم و متافیزیک همون کنترل ذهن و ارسال فرکانسه.
و این دو در کنار هم جواب میدند.
یعنی اگه ذهنت رو کنترل کنی ولی اقدام عملی انجام ندی پیشرفت نمیکنی و بر عکسشم همینه اگه شبانه روزی کار فیزیکی انجام بدی ولی ذهنت رو کنترل نکنی بازم پیشرفت زیادی نمیکنی.
پس این دو فقط باهم نتیجه میدند امااااا نکته ی مهم اینجاست که کدومشون اولویت دارند که از آموزش های استاد عزیز میفهمیم که کنترل ذهن. چون وقتی ذهنت رو کنترل میکنی به احساس خوب میرسی.
وقتی به احساس خوب برسی یعنی در مسیر درست قرار گرفتی ، یعنی دسترسی فرکانسی پیدا کردی به یک مدار بالاتر .وقتی ام که در مسیر قرار میگیری ایده ی درست بهت الهام میشه به شرطی که قلبت رو برای هدایت ها باز بذاری و تسلیم باشی.
تسلیم بودن یعنی اینکه حتی اگه اون ایده به ظاهر غیر منطقی ام بود ، بگی این ایده از طرف خداونده و حتما درسته چون اون دانای کله .
اما نکته ی خیلی مهم دیگه در مورد اقدام عملی که خانوم شایسته ی عزیز بسیار عالی و شیوا در جلسه ی پنجم دوره ی کشف قوانین زندگی توضیح دادن که همون مبحث قدم های کوچیک اما تکرار شونده هست. و انتخاب اهداف کوتاه مدت به جای اهداف بلند مدته. که واقعا این جلسه بی نظیره و آدم رو از سردرگمی و توهم میاره بیرون .
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که برای بنده اش کافیست
استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز سلام
تا دقیقه 43 فایل رو دیدم ولی میخام کامنت بزارم
در مورد موضوعات و اگاهی هایی که شاید از قبل از طریق برنامه های شما شنیده بودم ولی اخیرا با برخورد با تضاد برام واضح تر شده
شنیده بودم اما درک نکرده بودم یا اگر اندکی درک کرده بودم ، تغیر نکرده بودم
انگار همیشه تضاد و کشمکش هست بین دو بخش متفاوت از وجود
بین دو سبک زندگی متفاوت
دو نوع تقکر برعکس
همیشه کشمکشی هست بین مغز و منطقی که میخاد بدوه میخاد تلاش کنه میخاد درگیر باشه و سرش شلوغ و فکر میکنه اینطور نتیجه میگیره
فکر میکنه اینطور به ارامش میرسه
پس تمرکزشو میزاره روی چگونگی به دست اوردن چیزی که نیست
بجای سپاسگذاری بخاطر چیزی که هست
من فهمیدم گرانبها ترین داشته هر انسانی ارامشه و ارامش از طریق سپاسگذار بودن به دست میاد
من فهمیدم تمام احساسات منفی به هم مرتبط هستند
ناسپاسی ، اضطراب ، توجه به نکات منفی ، درگیری ، دلتنگی ، تقلا ، تلاش برای راضی کردن دیگران ، و بقیه بازیکن های تیمشون یک طرف هستن
و سپاسگذاری ، نگاه توحیدی ، ارامش ، رضایت ، راحتی ، خوشبختی ، خودبخود درست شدن کار ها ، رها کردن و .. هم طرف دیگه هستن
ماجرا از جایی شروع شد که من نتونستم تصمیم درستی بگیرم
و تصمیم گرفتم نقش خدا رو ایفا کنم
برای کی؟ برای خودم برای خونه ای که داریم میسازیم
کار خدا رو انجام دادن من باعث شد که از کارم بیام بیرون که توی ساخت خونه به پدرم کمک کنم
نه با این فکر که من از خدا میخام و اون کمک میکنه و کار انجام میشه ، نه
مشکل اینجا بود که من روی توانایی خودم روی مدیرت خودم روی اگاهی خودم حساب میکردم و میخاستم به زور و با تنش چالش و درگیری های متفاوت این خونه رو هرجور که شده خوب بسازم و بعدش هم نقشه های دیگه ای که داشتم
کوتاه بگم
غرور من و روی خودم به تنهایی حساب کردنم منجر به چالش های متعدد شد که اینجا نیازی به بیانش نیست
اما هیچ وقت نباید بخایم نقش خدا رو ایفا کنیم نه توی زندگی خودمون نه توی زندگی بقیه
هیچ وقت نباید خودمون رو از درامد محروم کنیم
هیچ وقت نباید کارکردن روی خودمون رو حتی با فکر این کخ یک مدت موقت هست متوقف کنیم
هیچ وقت نباید برنامه هامون رو به دیگران اطلاع بدیم یا بدتر بخوایم که اون ها هم همراه ما بشن و طبق ما برنامه ریزی کنن
هیچ وقت نباید برای به دست اوردن چیزی زجر بکشیم
من یکی که از این به بعد هیچ سختی به خودم نمیدم
و تمام سعی و تلاشم رو میکنم که یک کلمه هم حرف منفی به زبون نیارم هیچ وقت نخام بجنگم و همه چیز رو راحت و اسان بگیرم و بجای تلاش برای رسیدن به یک نقطه خاص از جایی که هستم لذت بردن و ارامش داشتن رو شروع کنم
الحمدلله رب العالمین حمداً کثیراً مِن کُل احوال
سلاااااااااام به استاد عزیزم
مریم مهربان
دوستان خوش فرکانسم
سپاس از خدای عزیزم و دستان پر قدرتش روی زمین که راهگشای من هستند.
لیلای عزیزم ممنونم ازتون برای به اشتراک گذاشتین تضاد ها و خواسته ها و قوانین و اتفاقات بینظیر زندگی تون ،
ممنونم ازتون استاد نکته سنج و مهربان ما که هر آنچه بهتون الهام میشه رو با ما به اشتراک میزارید
من چند بار این فایل رو گوش دادم،
راستش از روزی که گام ها رو شروع کردم محیط کارم برام چالش های فراوان ایجاد شد،
البته من نگران نبودم جون میدونستم درحال تغییر مدار هستم و از قوانین دارم استفاده میکنم و حواسم به فرکانس هام بود،
اما برای بار چندم که این فایل بینظیر رو گوش دادم نکته ای برام پررنگ شد که خودم شکه شدم،
تومحل کارم من کارشناس فروش هستم و سه ماه پیش ابتدای کارم یه تعداد پروژه ی مشترک داشتیم با همکارم که بینمون اختلاف بود و مدیر مجموعه برای اینکه شر رو بخوابونه گفت باهم تیم بشید و هر چی فروختین شریک بشید،
سه ماه روابطمون خوب بود بحثی پیش نیامد،تا سرو کله ی اولین پروژه ها پیدا شد و همکارم دوتا از پروژه هایی که پیگیری میکرد فروخت،بحث و منت گذاشتن و تیکه انداختن و… شروع شد، مدیرمون یه جلسه گذاشت و مارو از هم جدا کرد،گفت هرکس روی پروژه های خودش کار کنه،این وسط یه تعداد پروژه ی مشترک موند که تکلیفشو مشخص نکرد،
منم حسابی بهم ریختم از این منت گذاشتن ها و تیکه ها و متلک ها و … خلاصه بحث بالا گرفت،
این بهم ریختن و حال بد من داشت منو میبرد سمت سختی ها….
اما چون دارم روی خودم کار میکنم خیلی زود خودمو مشغول کردم و سرگرم کردم تا فراموش کنم و حالم بهتر بشه و تصمیم درست بگیرم،
در این بین هم همش فایل های استاد رو گوش میدادم ،از خدا هدایت میخواستم و…
دلم میخواست در مسیر درست قرار بگیرم.
تمرکزم رو بزارم روی راه خودم و کارهایی که باید خودم انجام بدم،
احساس خشم و نگرانی و ترس رو از خودم دور کردم،
البته ناگفته نماند نجواها بود که از این کار بیا بیرون و … ولی بهش توجه نکردم،
داشتم این فایل رو گوش میدادم یهو استاد درمورد شریک حرف زدن
خاطرات شراکت استاد و ضرر هایی که کردند اومد جلوی چشمم
یهو گفتم وای خدای من!!!!!
من تو این 3 ماه شرک میورزیدم به خدا !!!
من قدرت رو از خدا گرفته بودم داده بودم دست همکارم که پروژه های اون فروش بره سود خوبی میاد سمتم و….
خدایا معذرت میخوام
خدایا منو ببخش
من شرک ورزیدم
من قدرت رو دادم دست بنده هات
من فراموش کردم یکتا پرستم
من خدای خودمو و توانمندی های خدامو فراموش کرده بودم و…..
خدایا ممنونم برای این توگوشی بزرگی که زدی. باعث شد بهوش بیام،
باعث شد به خودم بیام ببینم چه خبره
خدایا توبه میکنم از شرکی که ورزیدم ،میدونم منو میبخشی و مثل همیشه منو درآغوش میگیری
خدایا شکرت که تورو دارم،
از لحظه ای که همه چیز رو رها کردم سبک ترم ،میدونم تو مسیر درستم و درست پیش میرم
خدایا شکرت برای این آگاهی که بهم دادی،
تنها تورا دارم و تنها از تو یاری میجویم ،
خودت هدایتم کن در زمان درست در مکان درست باشم
ممنونم استاد مثل همیشه راهنمای خوبی هستید،خدا خیرتون بده ،
مرسی لیلا جان خوشحالم برای موفقیت هایی کا داری و میخوام بدونی من شکرگزاری کردن واقعی رو از شما یاد گرفتم ،دوستتون دارم
سلام استاد عزیزم
این همون فعال کردن قدرت درونی و توحید هست
((هیچکس هیچ قدرتی در خلق زندگی ما نداره مگه اینکه ما باور کنیم که داره، مگه اینکه ما بترسیم، مگه اینکه ما باج بدیم، مگه اینکه بهش توجه کنیم، مگه اینکه ما بهش فکر کنیم، مگر اینکه ما باهاش بجنگیم…))
یه تضاد یا چندین تضاد در زندگیم هست
اوکی
من کاری با اون تضاد ها ندارم
کاری ندارم کی این تضاد هارو برام به وجود آورده
من فقط توجه میکنم که قدرت خودم رو بیشتر کنم
با اینکار اتفاقا اون تضاد به من کمک میکنه که انسان بهتری باشم
الان میفهمم که مردان خدا مثل حضرت محمد علی و یا دیگر پیامبران از جنگ در راه خدا نمیترسیدن
میگفتن اگر زخمی بشیم هم اشکال نداره بدن ما اونقدر قوی هست که بتونه درمان کنه
اتفاقا برای بدنمون خوبه قوی تر میشه به کار میوفته
اگر پول نداریم اشکال نداره
این تضاد به ما کمک میکنه حرکت کنیم
و انسان مولدی باشیم
هزینه هارو کاهش بدیم
چیزای جدید یاد بگیریم
شکرخدا من در تضادی که این اواخر برام پیش اومد بسیار قدرتمند عمل کردم
و این تضاد رو مثبت دیدم
و اصلا نترسیدم
اتفاقا این به من احساس قدرت داد که میتوانم این موضوع را حل کنم
میتوانم از آن گذر کنم
ولی میدونم که اگر بهتر عمل میکردم این تضاد پیش نمیومد ولی نمیدونم چطوری میشد که بهتر عمل میکردم
در هرصورت من دارم باورهامو میسازم از نهایت توانم استفاده میکنم و این آرامش و قدرتی که خداوند به من داده میتواند تمام مسائل را حل کند
سلام به استاد عزیزم و مریم جانِ شایسته
خدا رو سپاسگذارم که دوباره میخوام کامنت بزارم چون مدت هاست کامنت نزاشتم ، حالا که پسرام هر دو به مدرسه میرن فرصت مناسبی پیش آمده که من تایم آزاد داشته باشم تو خونه .
سپاس از استاد عزیزم که یه بار دیگه فایلی سراسر آگاهی گذاشتین .
چقدر خوبه این قانون بدون تغییر که من خودم مسئول تمام اتفاقات زندگیم هستم ، که هر زمان کوچکترین اتفاقی رخ میده این رو با خودم مرور میکنم و به یاد میارم که چرا فلان اتفاق برام افتاده ، کجای کار ایراد داره
که این اتفاق افتاده .
یه چیز جالبی که برام رخ میده که باعث میشه یادم بیاد مسیر اشتباهه یا دارم اشتباه قدم بر میدارم برای من اینکه
مثلا یه وقتایی از خواب که بلند میشم میبینم علائم سرما خوردگی دارم تو بدنم مثلا حس گلو درد یا چشمام میسوزه ، سریع میفهمم که دارم از یه چیزی میترسم یا نگران یه مسئله هستم .
اینم بگم که من مدت هاست که مریض نشدم و سرما خوردگی هم نگرفتم ، البته یه درد مزمن همراهم هست که سالهاست باهامه و هنوز یه وقتایی اوت میکنه .
زمانی که این حس بهم دست میده نگاه میکنم به اتفاقاتی که افتاده به عکس العمل هام ، نگاهم به موضوعات ، وقتی میفهمم کجاست گره در مورد اون موضوع قوانین رو مرور میکنم نگاهم رو به قضیه تغییر میدم و همه چیز درست میشه حتی علائم سرما خوردگی تو بدنم از بین میره، درست یا غلط این برام شده یه نشونه .
همین الان یه چیزی بهم گفته شد اینکه این واکنش بدنم یه چیزی شبیه چراغ چک ماشین میمونه یعنی روشن میشه و اخطار میده که راننده جان یه چیزی سر جاش نیست و درست کار نمیکنه و من در پی اینم که بفهمم چرا و بعد حلش میکنم و چراغ در نطفه خاموش میشه .
مطمعنا اگر من بهتر رسیدگی کنم و در زمان درست به این ماشینم رسیدگی های لازم رو داشته باشم این اتفاق رخ نمیده و هر چقدر من بهتر روی افکار و باورهام کار کنم تازه روغن کاری هم میشه و من سریعتر و بدون توقف به خواسته هام میرسم .
ممنون از لیلای عزیزم که کامنت زیبایی نوشتن و سبب شد که استاد این فایل سراسر توحید رو بزارن .
واقعا تحسین بر انگیز هستن ایشون و تبریک میگم بهشون بابت این اراده ای که داشتن و تونستن زندگی خودشون رو کاملا تغییر بدن .
به نظرم استاد شما بهترین استاد در کل کیهان هستین چون بسیار زیبا اصل رو میگین و من اصلا نمیتونم کس دیگه ای رو گوش کنم که در مورد قوانین حرف میزنه چون متوجه میشم که کلامش آغشته به فرعیات هستش ،
شما استاد بهترین الگو هستین برای من امیدوارم بتونم به هر آنچه که از طریق شما یاد گرفتم عمل کنم و کاری کنم که خودم هم بدون واسطه دریافت کنم و عمل کنم .
خدا رو شکر بابت وجود شما استاد عزیز .
من همین الان خودم رو در بهشت میبینم چون در آرامش و آسایش کامل تو خونم نشستم و دارم کامنت مینویسم ،
همسرم سر کاره و پسرام مدرسه و من در سکوت کامل تو خونه ای که با عشق دیزاین شده با تمام امکانات رفاهی که در توانمون بوده تمیز و مرتب و با یه فنجون چای لب سوز در کنارم . آشپز خونه قشنگم که هر چی برای آشپزی لازم دارم هست و یخچال مهربون و سخاوتمندمون که هر چی لازم دارم بهم میده . همسر مهربون و دست و دل بازم که تمام تلاششو میکنه که با شغلی که عاشقشه کسب درآمد کنه و مایحتاج ما رو به بهترین شکل میده ، پسرای با نظم و زرنگ و با هوشم که گرمای این خونه ان و من عاشقانه بهشون کمک میکنم توی درساشون و داشتن نظم و انضباط بیشتر . خواهر و برادر های دوست داشتنیم که هر کدوم دارن عاشقانه زندگی میکنن و در رفاه کامل هستن . خانواده همسرم که با گذشت و با فرهنگ در کنارمون هستن .
خدا رو شکر میکنم برای این همه دارایی که دارم که بی شک در بهشت هستم چون بی نیازم با این همه دارایی معنوی و مادی که دارم ، خدایا شکرت .
لیلا جان به یاد دارایی هام انداخت منو .
در مورد اینکه ترس داریم که دیگران ممکنه برامون مشکل ایجاد کنند ،اتفاقا به تازگی برام رخ داد به همین شکلی که گفتم حس سرما خوردگی داشتم و فکر کردم چرا؟!!
یادم آمد که من از یه بنده خدایی ترس دارم چون عقیده دارم اون فرد کلام نافذی داره و اثر گذاره حرفش روی دیگران و ممکنه برای من ایجاد مشکل کنه چون من توانایی صحبت کردنم ضعیفه و نمیتونم در زمان مناسب از خودم دفاع کنم و ترس داشتم . وقتی فهمیدم اول که دیدم من قدرت زیادی به این فرد دادم و قدرت رو از پروردگارم گرفتم و با کار کردن روی این موضوع که :
.اون فرد هیچ قدرتی نداره
.قدرت در دستان پروردگارمه
.برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمی افته
.هر اتفاقی بیفته خیره و باعث رشدم میشه
.نسبت به خداوند گمان بد نبرم
.خداوند روزی رسان منه و کسی نمیتونه حقی که برای منه ازم بگیره
.دیدگاه ونظر دیگران برام اهمیت نداره و هر کس که با من برخورد کنه متوجه نیت پاکم میشه و اون فرد خلع صلاح میشه .
.اصلا همون بهتر که آدمای دهن بین از اطراف من حذف بشن .
اینا تا حدودی چیزهایی هست که من با خودم کار کردم
وقتی نگران بودم .
درسته استاد دقیقا همینه نگرانی در مورد دیدگاه دیگران نسبت به خودمون و یقینا این پاشنه آشیل منه که باید روش کار کنم و دیدم با توجه به صحبت های شما من این ضعف رو دارم در خودم که نشونه کم بودن احساس ارزشمندی در درونم هست .
به تازگی که دست به عمل شدم تو این قضیه که در خودم کم رنگ ترش کنم این بود که تصمیم گرفتم دیگه عکس پروفایل عوض نکنم تو شبکه های اجتماعی و از گروه های خانوادگی که یه جورایی برام مهم بود زدم بیرون و همینطور آرایش صورتم رو کم کم کردم تا یواش یواش به صفر برسونم ، از قبلا فعالیت تو اینستا و گذاشتن پست از عکسای خانوادگیم حذف کردم چون متوجه شدم که من درگیر نظر دیگران در مورد خودم هستم و خیلی فعالیت های کوچیک دیگه که الان حضور ذهن ندارم .
راستی خیلی از فعالیت های هنریم رو حذف کردم و انجام نمیدم چون متوجه شدم به دنبال به به و چه چه کردن دیگرانم و حس ارزشمندی در درونم به توجه دیگران گره خورده و کاملا فعالیت هامو تعطیل کردم تا به خودم بگم و کار کنم که من ارزشمندم حتی اگر نقاشی نکشم ، سنتور ننوازم یا گلدوزی نکنم ، من ارزشمندم من یه مادر خانه دار هستم که آشپزی میکنه تو درسای بچه ها بهشون کمک میکنه ، جارو میکنه و لباس میشوره همین .
من اگر کار هنری نکنم چیزی از ارزش من کم نشده
هر وقت دلم بخواد و وقت داشته باشم میرم سراغ دفم و میزنم و میخونم و درگیر نظر دیگران نیستم و سعی میکنم فقط به حس خودم توجه کنم .
امیدوارم بتونم ثابت قدم باشم .
و چقدر خوب که این باور رو هم در خودم نهادینه کنم که با کسی سر مناظره و توجیه کردن نداشته باشم و نخوام تایید دیگران رو بگیرم با بحث کردن ، اگر مسیر من درسته اگه من دارم زندگی خودم رو رقم میزنم برام مهم نباشه دیگران در موردم چی فکر میکنن ، هر چند توانایی مناظره کردن رو هم ندارم .
یه چیزی بگم تازگی ها یه بنده خدایی همسایه ما شده که توانایی بالایی در مناظره و به کرسی نشوندن حرفاش و منطق هاش داره و منی که هیچ حرفی ندارم تو این حوزه اوایل حرفاشو گوش میدادم و یه وقتی یه کلمه هم من میگفتم بعد دیگه دیدم فایده نداره فقط حرفاشو گوش میدادم و سرمو تکون میدادم و حالا دیگه اصلا کاری میکنم شرایط شروع کردن به مناظره نداشته باشه .
البته رو این حساب دیگه دیدنشم نمیرم و اجازه نمیدم بیاد دیدنم چون به این آگاهی رسیدم که وقتم ارزشمنده و من نیازی ندارم به منطق های اون گوش بدم و یا باهاش به مناظره بپردازم و احترام گذاشتن به ایشون در واقع بی احترامی به خودم هست ، چون مسیر من کاملا مشخصه و دیگران میتونن از نتایجم بفهمن کجای کارم .
در مورد این صحبتتون که میگین باید ببینی واکنشت نسبت به قبلا چقدر تغییر کرده یاد یه موضوعی افتادم
چند روز پیش یکی از نزدیکان آمد پیشم که ازم معذرت خواهی کنه چون گویا چند شب قبلش یه حرفی در مورد برادرم جلوی من زده بود و گمان کرده بود که من ناراحت شدم و من همونجا بهش گفتم نه عزیزم چرا ناراحت بشم من اصلا حرف تو رو یادم نیست و بهش توجه نکردم ، خلاصه معذرت خواهی کرد و گفت من به این دلیل و این دلیل این حرفو زدم .وقتی رفت من فک کردم چرا این بنده خدا فک کرده من ناراحت میشم و به خاطرم آمد که من قبلا رو یه سری چیزها حساس بودم و واکنش نشوم میدادم مثلا تو همین موضوع من نسبت به اعضا خانوادم حساس بودم چون خودمو مسئول اونا میدونستم و خودم رو مالک اونا
و قبول نداشتم هر اتفاقی واسه کسی رخ میده به خاطر ارتعاشات خودشه و دیگران رو مقصر میدونستم ، اعضا خانوادم رو رها کردم و بار مسئولیت رو از رو دوشم برداشتم و اونا رو به خدا سپردم و حالا واکنش های من کاملا متفاوت از گذشته هست به طوری که خودم هم فراموش کرده بودم .
در مورد اینکه گفتین از روی گفت و گوهای ذهنمون میتونیم درست رو از غلط تشخیص بدیم من اینو بگم
من خیلی وقتها از آیه هایی که میگه مومنان واقعی نه غمگین میشوند و نه ترسی به دل دارن استفاده میکنم
هر گفت و گویی ذهنم داره نگاه میکنم ببینم زیر بناش چیه آیا ترس از آینده س یا غم از گذشته و وقتی پیدا میکنم که چرا احساسم بده در مورد اون موضوع باورهای مناسب میدم و احساسم رو از بد به بهتر میرسونم .
و دائم به خودم یادآوری میکنم که باید مراقب افکار و احساساتت باشی .
باوری که باعث شد من تو زمینه مقصر دونستن خداوند خیلی تغییر کنم و باعث شد راحت تر قوانین ثابت جهان رو باور کنم این بود که شما گفته بودین خداوند خودش رو عادل معرفی میکنه و بدبختی رو به یکی دادن و خوشبختی رو به کس دیگه ای دادن با عدل خداوند هماهنگی نداره این با ذهن من خیلی جور بود و منم وقتی ذهنم گله میکرد به خودم یاداوری میکردم که تو مقصر صد در صدی اتفاقات زندگیت هستی و بیخود از کسی گلایه نکن و دیگه هیچ وقت از روی گله تو تنهایی گریه نکردم و دیگه درد و دل نکردم با خدا .
الان که دارم این کامنت رو مینویسم در حال حل کردن یکی از چالش هایی هستم که در زندگیم تکرار میشه هرزگاهی ولی این دفعه من خیلی متفاوتم خیلی آرومم
خیلی وصلم ، خیلی بی دقدقه دارم ازش رد میشم
نگران نیستم مثل قبلا ، وابسته نیستم و شاکر و سپاسگذارم ، در وجودم عشق موج میزنه و رهایم .
شاکرم برای هر آنچه که هست که بهترین ها رو دارم در لحظه اکنونم، بهترین ها رو دارم در این لحظه با این باورها و حتما میتونم بهتر و بهترش کنم .
من از کامنت لیلا جان باورم قوی تر شد که میشه
و من هم میتونم جهانم رو تغییر بدم فقط کافیه مداومت داشته باشم و دست نکشم از مسیرم .
من خودم تا به حال دوره ای رو نخریدم ولی همسرم دوره عزت نفس و به صلح رسیدن با خود رو خریداری کرده و منم در کنارش گوش دادم ، تحسین میکنم لیلا جان رو که کاملا مستقل دوره ها رو تهیه کرده و عمل کرده و پیشرفت کرده ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر .
بابت تمام زیبایی هایی که در زندگی لیلا جان هست و خودش تونسته بسازه شکر گذارم و باور میکنم که میشه و تصمیم میگیرم که متعهدتر باشم تا سرعت رشدم بالا بره و به خواسته هام برسم .
سپاسگذارم استاد عزیز بابت این فایل
فردا انشالله میرم سراغ پروژه خانه تکانی ذهن
در امان خدا
سلام و درود بر بهترین استاد دنیا
استاد چقدر دلم واستون تنگ شده بود و از دیدن روی ماهتون لذت بردم
مثل همیشه غوغایی در وجودم بپا کردین با این فایل بینظیر
فایلی که چکیده چندین دوره فوق العاده بود
فایلی که اصولی رو توش گفتین که براستی پاشنه آشیل منه
چقدر قانون ساده س و من سخت درکش کردم
چقدر من از سپاسگزاری نعمتهایی که دارم نتایج فوق العاده ای گرفتم و حواسم نبوده از کجا بکجا رسیدم
چقدر وقتی فلاش بگ میزنم به قبلم میبینم چه تغییرات شگرفی داشتم چه نتایج و دستاوردهای عالی
منی که همیشه گیر هزینه هام بودم الان با کار خیلی کمتر درآمدم ده ها برابر قبل شده براحتی هزینه های زندگیم رو میدم ودرآمدم چندین برابر هزینه ها است
منی که ماشین نداشتم الان دوتا ماشین فوق العاده عالی مدل بالا دارم یکی سدان ویکی شاسی بلند
روابطتم چقدر عالی شده
استاد دستمریزاد
لیلا جان دستخوش با این کامنت فوق العاده عالی دستی شدی که استاد بیاد این فایل رو بزاره رو سایت و تلنگری بشه برای من وخیلی از دوستان
که بیاد بیاوریم از کجا به کجا رسیدیم
چی بودیم و چی شدیم
چقدر قوانین بی نقصه و بدون کوچکترین خطا جواب میده
یعنی واقعا این فایل رو هزار بار گوش کنم بازم کمه
فایلی که اندازه چندین دوره آگاهی داره
استاد با تمام وجود ازتون سپاسگزارم
از خداوند براتون طول عمر وسلامتی وبهترینها رو آرزو میکنم
همین طور از شما لیلا جان عزیز خیلی سپاسگزارم و بهترین ها ر وبراتون آرزو میکنم و امیدوارم همین طور با سرعت هر روز در حال رشد وپیشرفت باشید
شاد وپیروز باشید
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این فضای بهشتی
امیدوارم حال دلتون عالیییییی باشه
امان از این فایل
امان از این آرامش توی فایل
امان از این تکامل اسناد نازنین
استاد چقدر کیفیت فایل ها بهتر بوده و داره بهتر و بهتر و بهتر میشه ،
واقعا کلمهی هربار بهتر و هرروز بهتر رو شما دارین زندگی میکنین
چه آرامشی توی چهرتون بود استاد
اونجا که بحث اعتماد پیامبران به خداوند رو گفتین و گفتین که هنوزم دارم احساساتی میشم ،چشمای منم پر شد و دقت که میکردم شمام ته چشماتون پرشده بود
واقعا چه قیمتی میشه روی این اطمینان قلبی و حس نابی که به پروردگار داریم گذاشت؟؟؟
چقدر این آرامش و اطمینان قلبی قیمت داره ؟؟؟
واقعا مگه چند نفر توی این چند میلیارد نفر اینجوری خدای خودشونو شناختن و باهاش عشق بازی میکنن و قلبشون سرشار از عشقه؟؟؟
واقعا چند نفر این عشق رو تجربه کردن و میکنن؟؟؟
چند نفر واقعا مرد عملن نه حرف؟؟؟
استاد عاشقتم چقدر چهره ی شما آرامش داره
اونجا که گفتین من سه ماهه توی آر وی توی یه شهر دیگم تنها برای خودم ،چقدر من تحسین کردم شمارو ، چه قدرتی میخواد واقعا که اینطوری حال دلت عالی باشه و تنهایی تنها عشق کنی با این تنهایی
واقعا به چه درجه ای از ایمان و یکتاپرستی و رهایی باید برسی تا اینطوری عمل کنی ؟؟؟
به چه درجه از آرامش ؟؟؟ جایگاهی که شما هستین ،هیچ کس رو ندیدم که انقد رها باشه توی جایگاه شما و انقد برای خودش باشه و اصن عشق کرد فایل بزاره و براش مهم نباشه هیچی ؟؟؟
واقعا کار خیلی بزرگیه
ایمانی میخواد که بر تمام اون عجله ها و نجواهای ذهن بتازه ،
این همش برمیگرده به اعتقاد قوی که به درستی این مسیر دارین ، اینکه من حالم خوبه و آرامش دارم ،یعنی درمسیر درستی قرار دارم و دیگه ذهن هرچقدر میخواد نجوا کنه یا نکنه ،من درمسیر درستی هستم و همه چیز درزمان مناسب به من گفته میشه ، به شرطی که من روی خودم کار کنم ،
چند روزه که درگیر نشانه های کوچک و بزرگم و چقدر بابت این نشانه ها از خداوند سپاس گزاری کردم و کامنت نوشتم و کامنت لیلای عزیز رو فک کنم چند روز پیش بود خوندم و عشق کردم با این کامنت و واقعا کامنتی بود که
نباید ساده از کنارش رد بشم و سیو کردم تا هر موقع شد بخونم
داشتم به این فکر میکردم که ببین با ادامه ی این مسیر و طی تکامل تمام اون خواسته ها رخ میدن ،فقط باید توی مسیر احساس خوب قدم برداشت ، خب خیلی نشونه برای درستی مسیرم دریافت کردم و چند روزه بمباران شدم با این نشانه ها ،وچقدر لیلا جان رو تحسین کردم که ببین لیلا تو چه مداری هست که همچین نشونه ای خداوند بهش داد ،اینکه استاد بیاد و درمورد کامنتت حرف بزنه و اونم چه حرفایی ،چه مروری بر قانون شد ،چه ایمانی واقعا ساخت برای هممون
این حد از توحید !!!!باور اولی که فک کنم دوسه سال پیش شنیدم از استاد که گف توی مسیر درست باشی همه کسایی که بدگویی میکنن و پشت سرت حرف میزنن ،همه به نفع تو کار میکنن دراخر، قلبم این حرف رو تایید کرد ولی زیاد نفهمیدمش و الان میفهمم که خداوند واقعا چه قدرتی به ما داده برای خلق زندگی
قدرت 100درصد خلق زندگی به هر شکلی
اما چه کسی میتونه از این قدرت استفاده کنه ؟؟؟
آیا هرکسی میتونه ؟؟؟ خیر
به خودم میگم ،حرف کجا و عمل کجا ؟؟؟
واقعا خیلی فاصلس بین حرف و عمل و همونطور که استاد اشاره کرد ،فرکانس استاد داره این تاثیر گذاری رو ایجاد میکنه نه کلام استاد ،
بخوای بنویسی سه تا کلمس :اعراض از ناخواسته
سه تا کلمه بعدی :توجه به خواسته
اما نوشتن کجا و عمل به این ها کجا
این فرمول خوشبختی و سعادت در دنیا و اخرته
اعراض از ناخواسته و توجه به خواسته
استاد اونجا که گفتین خیلییییی سخته که بخوای جلوی خودت رو بگیری و جواب ندی اونم درحالی که حق با توا ، با گوشت و پوست واستخونم اینو درک کردم اون لحظه ،
مگه چند نفر میتونن عمل کنن به این قانون ؟؟؟
اتفاقا چند روز قبل یه داستانی پیش اومد که نوشتم تویه کامنتی و بازم میخوام بنویسم تا ایمانم قوی تربشه
دایی من اومد و گفت که من هلو پاییزی دارم چند تن فصل برداشته و من نمیرسم و تو ابشون کن نصف نصف و اینا ،گفتم باشه و مادرمم در جریان بود ،خلاصه بگم که یه حرکت هایی زد و یه دروغایی به هم بست و اومد و رفت و اصن روش نمیشد بگه من اشتباه کردم و قضیه کنسله ،اومد یه حرکت هایی زد که واقعا به قول استاد رواون نقطهی حساس من دست گذاشت و فشارش داد ،من خب خیلی بدم میاد که طرف میتونه به من حرفشو بزنه یا توی روی من بگه که اوکیه ،بعد بره دو رویی بازی دربیاره ، خلاصش کنم ،چون صاف و ساده میام جلو ،خیلی بدم میاد کسی احساس زرنگی کنه و پیش خودش بگه که آره اون نمیفمه و من میفهمم ، و خب فک میکنم مشکل خیلی هامون باشه و صددرصد بخوایم جواب بدیم و اینا ،
مادرم یه حرفایی زد ،گفتم مامان من دیگه روی هیچی و نمیزنم ،توام دیگه اصن حرفشو نزن و بیخیال شو
اولش ناراحت شدم در حد چند دقیقهای نجوا اومد و توپمم پر بود ، ها از اون موضوعاتی که حق باتوا و من خب توی این چیزها یه توانایی خاصی دارم ،جوری با ادب و شیک و مجلسی وکتابی طرف و میشورم میندازم روی بند که بعداً باید بشینه تک تک حرفایی که زدم و تحلیل کنه و بدونه چی گفتم ، ولی خدارو صدهزار مرتبه شکر خیلی وقته که اینطوری عمل نکردم و اصن واقعا وقتی آدم روی خودش کار میکنه همه چی خوبه و موضوعی نیست که بخواد اذیتش کنه ،ولی خب این موضوع صدهزار مرتبه شکر دوباره باعث شد که خودم رو محک بزنم و تمرین کنم کنترل ذهن رو ،
از باشگاه اومده بودم و رفتم زیر دوش و نجواها داشت میومد و گفتم که خب آقا حله درسته حق با منه ،درسته که فک کرده زرنگه و دست انداخت یه دوسه روزی منو ،درسته …. وااااای که چقد سخته وقتی نجواها میاد بتونی کنترل کنی ، یعنی با خودم که شروع میکردم بگم درسته که حق با منه ،ذهنم میگف خب دیگه بزن دهنشو سرویس کن حق باتوا ،درسته زرنک بازی درآورده ،ذهنم میگف خب دیگه منتظر چیی؟؟؟ ولی گفتم نه قانون اینه که من اعراض کنم و طوری به موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم ،والبته این آگاهی هم توی اوایل که نجواها اومد خیلی کمکم کرد
نه توی این موضوع هر موقع از کوره در میرم و عصبانی میشم که واقعا به ندرت پیش میاد ،
این آگاهی به من خیلی کمک میکنه ،وسریع به خودم میگم تو عصبانی شدی و توی عصبانیت و این شرایط هر اقدامی کنی نادرسته و این آگاهی به من کمک میکنه که اقدامی نکنم درقدم اول و بعد به این فک کنم که چطوری به احساس بهتری برسم ،توی این موضوع هم همینطور شد ، گفتم زیر دوش خدایا چطوری به این موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم ،واین احساس ناراحتی و تنفر از من دور بشه ؟؟؟به نظرتون چه ایده ای اومد ؟؟؟
این به من الهام شد که تو توی شرایط اون نیستی ، تو از مشکلات اون از شاید بدهی های اون ،از ترس های اون ،از وضعیت مالی اون خبر نداری و از کجا معلوم که اگه تو جای اون بودی ،با یکی دیگه این حرکت هارو نمیزدی ؟؟؟
باور کنید که اصن طولی نکشید ،این الهامات شدن آب روی آتیش ،اصن احساس بهتر که چه عرض کنم ،حسم کلا خوب شد و قبل اینکه از زیر دوش بیام بیرون بخشیده بودم داییمو و فرداش مادرم خیلی درگیرش شده بود و یه جورایی ناراحت بود و خدا شاهده از حرکتهایی که زده بود داییم جک ساختم و عین این نوحه خونا هستن که شعرم میگن تو مجلسای عزاداری ، عین اونا یه دوسه بیت رفتم و یه دهن خوندم و حسابیم عرق کردم (کارشون خیلی سخته واقعا ) خلاصه از اتاق اومدم بیرون که دستمال کاغذی بردارم ،دیدم مادرم سر نماز نمیتونه خنده هاشو نگه داره و اونجا با خودم گفتم خدای من ببین انسان چه قدرتی داره با جهت دهی افکارش که میتونه از یه موضوع واقعا اعصاب خورد کن ،جک بسازه و بخدا قسم حسم خیلیییی عالی بود و اصن انگار اتفاقی نیفتاده و گفتم لعنت خدا بر شیطان ،همین دیروز میخواستم هرچی از دهنم درمیاد بگم و قاطی کنم و که چی بشه ؟؟؟ که با هر منطقی میخواستم دستم رو بکنم توی آتیش ،وخیلییییی سخته ،ولی خب هر بار اسونتر میشه با تمرین و تکرار ،مثل استاد که الان توی یه مداری هستن که نه تنها ذهن دیگه هندل نمیکنه که جوابشو بده ،وزور نمیرنه تا درست عمل کنه ،بلکه اصن مهم نیست
خیلی این لول بالاییه ها خیلییییییییی
توی این موضوعات کوچیک آدم به هم میریزه و دوست داره جواب بده ،اونوخ فک کن یکی پشت میکروفون شهرتون یا هر جایی که هستین راجبتون بد بگه و دزدتون کنه و کلاه بردارتون کنه جلوی همهی مردم و این همه دوست و رفیقتم بیان و پوش کنن تورو که جوابشو بده و اینا و بعد تو اصن نخوای جواب بدی ، توی چقدر باید توحید رو درک کنی که بخوای اینطوری عمل کنی ؟؟؟
اون شخصی که پشت سر استاد حرف زدن رو فک کنم توی یکی از کامنت ها دوستی اسمش رو آورده بود و من حتی نخواستم برم ببینم که اون چی گفته راجب استاد و قلب من این مسیر رو تایید میکنه ،قلب من صداقت و درستی و این شخص رو تایید میکنه ،پس دیگه باید کرم داشته باشم که بخوام برم ببینم این و اون چی گفتن ، نتایج این شخص داره از درستی مسیر میگه به من
خدارو شکر که به ما توانایی کنترل ذهن عطا میکنه
لذت بردم از تحلیل این کامنت زیبا و دوس داشتم بنویسم تا برام مرور بشه قانون
استاد عاشقتم
در پناه رب توانا .