عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)

743 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرحسین روشنگر گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    سلام استاد عزیز یک نکته شما اشاره کردید گفتید که من هروز محتوا میزاشتم یا درست میکردم خیلی فایل میزاشتم رو سایت بعد الان الهامی و دلی تررررررر اینکارو میکنیداین نشون میده تکاملو و بهتر شدن عزت نفسو با اینکه یک عالمه فایل دارید و دوره/من همیشه از بچگیم به قلبم گوش میدادم و بعد فهمیدم اصلا قانون بوده خدای من بوده راهنمام بوده درک کردم و فقط و فقط به قلبم گوش میدم یجاهای و نتایج خوبی هم میگرفتم و میگیرم و با چشم دل مدارها و هم فرکانسی ها یا ناهماهنگی هارو میدیدم و میبینم و از اونجایی که انقدر به شما باور دارم یجاهای کلامتون عوض میشد ولی مفهوم صحبت همین جریان بود من حس میکردم اشتباه میکردم چون با یک جمله دیگ باور توحیدی در من شکل گرفته بود جمله که تعقیر میکرد ذهنم گولم میزد ولی جمع میکردم ذهنمو ولی الان که این فاییلو دیدم فهمیدم من خیلی خوب به قانون عمل میکنم و مهارتم بیشتر میشه همش انقدر خوب که ی اتفاقاتی میفتاد فکر میکردم خب همه دارن یا برا همه میفته اما تا وقتی که نزدیک میشم به ادما یا از خودشون میگن میبینم نه اینطور نیست.

    واقعا ادم دوتا چشم داره چشم سر و چشم دل/چشم دل فقط خودت میبینی و واقعا میبینی وقتی وصلی به خدا حالت خوبه رهایی من عاشق این احساس و معتاد این احساسم و هروز دنبال خلوتیم تا حرف بزنم با درونم خدام و مهمترین احساس که حاظرم جونمو بدم براش در این حال هوا و احساس پاک از خلوت خودت حرف زدن با خدا میاد و با چشم دل جهان بینی میکنی و جهانو احساس میکنی همه موجوداتو احساس میکنی یکی میشی با همچیز.

    گوش کردن به قلب کار ساده ای نیست اما سادس. هم کار ساده ای هم نه الهام میاد صدا میاد این کارو بکن این کارو نکن اما منطق و تجربیات و گفتهای اطرفیان حس غریبی به ادم میندازه که فکر میکنه نکنه توهم میزنم نکنه من اشتباه میکنم نکنه بقیه درست میگن و این ترسها اتصال ادمو ضعیف میکنه برای من اوایل سخت بود اما الان واقعا کار اسونتر شده

    ادم تو این مسیر فقط تو خودشه در دنیای فکری و الهی خودش دوس نداره زمانو حتی یک ثانیه حدر بده دوس داره فکر کنه با قانون به همچی نگاه کنه و برای من تفریح لذته عشقه و بیقیه نمیفهمنت و توهم اونارو نمیفهمی.

    خیلی خوبه این مسیر سپاس گزارم برای همچی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    زری شیخی گفته:
    مدت عضویت: 329 روز

    سلام به استاد عزیزم اول از همه بی نهایت سپاسگزار خداوندم بخاطر آشنایی با این سایت و بعد سپاسگزار لیلی عزیز هستم بخاطر اینکه از تجربیاتش صحبت کرد و حسو حالم چقدر با شنیدن حرفاشون بهتر شده دقیقا حرفاشون حرف دلم بود امیدوارم منم بتونم به خوبی این راهو طی کنم با کمک خداوند مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1861 روز

    سلام

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    استاد نورانی من شما بینظیری واقعا شاید اونقدری که باید نمیتونم بیان کنم اونقدری که باید نمیتونم تشکر و در قالب کلمه جای بدم برای شما ولی مطمئنم که بقول خودتون فرکانس میتونه عامل انتقال عشق و تشکر و قدردانی من از شما باشه

    من تمام نکاتی که یاادداشت کردم و درباره بعضی هاش تجربه هامو میگم و کامنتمو مینویسم چون میدونم نوشتن چه تاثیری روم گذاشته و ردپام خیلی کمکم کرده و بهم انگیزه داده برای ادامه دادن در سایت

    راجع به قوانینی که اول فایل صحبت کردین و تکرار و تکرارش چقدر کمک دهندست من با خواهرم دقیقا همین دیشب داشتیم راجع بهش میگفتیم

    خواهرم گفت یسری کارها رو اینقدر تکرار کردیم ناخوداگاه انجامش میدیم پس ببین اگه حرفهای استاد و بارها و بارها برای خودمون تکرارش کنیم اونم میشینه تو ناخودآگااه ما و نتایج همینطوری پشت سر هم میاد

    سوالای خوب بپرسیم تا جهان مارو هدایت کنه به جوابش

    چیطوری میتونم ازین که هست بهتر بشم و تغییرات بیشتری و ماندگار تری داشته باشم؟ چیکار کنم که راحت تر ذهنمو کنترل کنم؟ چیکار کنم خوش بگذره؟ چیکار کنم این مسئله رو و چیجوری حلش کنم؟ از کدوم مسیر برم بهتره؟ الان باید چیکار کنم؟ فلان جا برم؟ فلان چیز و بخورم؟ فلان حرف و بزنم؟ و…. تمام اینها سوالاتی بود که با یکبار گفتنش جهان هدایتم کرد به جواب راحت و آسون و ازون به بعد همیشه دارم تو زندگیم ازشون استفاده میکنم خیلی بیشتر ازین و هربار کاربردش مربوط به همون شرایط هست اوایل فکر میکردم کار خیلی سختیه و خیلی باید متمرکز بشم تا برسم به جواب اما هربار با انجامش از سری قبل راحت تر بوده خدا رو شکر

    اگه در مسیر درست باشیم حتی دشمنان هم باعث پیشرفت ما میشن اگه ما راه خودمون و بریم و توجه نکنیم

    ازین مورد یکی دو تا الگو قوی دیدم در اطرافم که داستانش و نمیتونم بگم اما محکم تو ذهنم ثبت شد و همون بار هم گفتم عدو شود سبب خیر اگه خدا خواهدد و بارها مثال و الگوهایی که استاد راجع به خودشون یا کسایی که همچین تجربه ای داشتن و برای ذهنم گفتم و در مواردی که باعث شده یکی با کارش بخواد منو اذیت کنه و یا رو حساب خودش بخواد جلوی پام سنگ بندازه رو با این دیدگاه برای خودم خنثی کردم اینکه تا خدا نخواد برگی به اذنش از درخت نمیفته و ادمها نمیتونن تو شرایط ما تاثیری بزارن و…. خونه دوستم بودم مادرش بهش گفت این لباس چقدر بهت میاد دوستم گفت باشه حالا ببین میتونی چشم بزنی یا نه؟ منو خواهرم پق زدیم زیر خنده حالا نمیتونستیم قضیه چشم زخم و براشون بگیم که واقعیت نداره و اینا ولی من گفتم مگه مادرم ادم چشم و میزنه؟ هم خودش هم مادرش تایید کردن که چشم مادرش شوره من قبل اینکه اصلا با استاد آشنا بشم و فایل معرکه چشم زخم و گوش بدم نمیگم اصلا اما به جرات میگم با درصد بالایی قبول نداشتم چشم زخم رو و خب طبیعتا در بیشتر موارد روم تاثیر نداشت برای همین ناخواسته اون حرف و زدم و بعدش برای خودم تایید کردمش که ببین باورها چه در جهت درست چه در جهت غلط اتفاق میفته برای کسی که باورش داره اون حرف و

    آنچه رو که روش کنترلی نداری بهش توجه نکن و اونچه که روش کنترل داری روش تمرکز کن

    راجع به این موضوع دقیق شایدم نتونم مثال و تجربه ای از خودم بگم ولی این موضوع اومد به ذهنم چون در رابطه با احساس و شکرگزاری هم خیلی تو فایل صحبت کردین

    اتفاقا کلن این چند روز قبل گوش دادن فایل با خودم که خلوت کرده بودم دیدم خیلی از مواقع از ته دلم خدا رو شکر میگم و احساسم عالیه حتی برای شرایطی که ظاهرش شاید هیچی نباشه و برعکس شاید ظاهر قضیه نگران کننده باشه برای بقیه ولی من همون لحظات و خیلی لحظه های دیگه با احساس عمیق و از ته دلم خدا رو شکر میکردم بلند بلند برای خودم نه شکرگزاری به حالت آه شکرگزاری عمیق حتی یه جاهایی اشک شوق میخواستم بریزم تاکیید میکنم اون لحظه نه به موضوع خاصی توجه کردم نه اتفاق خاصی افتاده برای حال عالی درونم و این احساس جدیدی در من بود بعد اینهمه مدت بقول لیلای عزیز از بینیازی به بینیازیی برسی و وقتی استاد در ادامه فایل گفتم اگه احساست خوبه احساس واقعیت و آرامش داری در مسیر درستی الان با تمام وجود خدا رو شکر میکنم که خدایا واقعا شکرت که من در مسیر درست قرار دارم

    احساس ارزشمندی تون به این گزه نزنید که دیگران راجع به شما چه فکری میکنن

    این موردم یادمه داشتم چند روز پیش با خواهرم راجع بهش حرف میزدم میگفتم من خیلی تغییر کردم قبلا ادمهای ارزشمند رو ارزششون و تو جایگاهشون میدیدم و برام مهم بود اون شخص خاص درمورد من چه فکری میکنه ولی بمرور از رفتار م و احساسم متوجه شدم که این مورد در من حذف شده مثلا برای این دوستم تیپ وظاهر و اتوی لباس خیلی مهمه اوایل که میرفتیم خونه شون کلی وقت میزاشتیم به خودمون میرسیدیم که مثلا پرچمش جلوی شوهرش بره بالا اما از یه جا به بعد دیدیم ما رو دوره عزت نفس کار کردیم خواهرم رو دوره احساس لیاقت و خب کلی استاد هربار تو فایل های مختلف راجع به این موضوع صحبت کردن اگه میخوایم نشون بدیم واقعا تغییر کردیم باید در عمل ثابت کنیم و نمیدونم دقیق چند وقت هست که حتی همون یه رژ لبی هم که میزدیم حذف شد تمام ظاهری رو انتخاب میکنیم که باهاش راحتیم و جالبه از وقتی اینو پذیرفتیم عمیقا انگار دوستمم پذیرفته و از همه ادمهای دورش رابطه ش باما بیشتر شده و حتی با اینکه راحتیم باهم حتی به شوخی یکبارم نگفته چیزی در این باره بهمون و خب مثال های این مدلی خیلی دارم خدا رو شکر برای تغییرم

    ببین چقدر برات مهمه دیگران دربارت چه فکری میکنن یا چه حرفی حتی در جهت مثبت

    دقیقاااا استاد ماهرانه به این موضوع اشاره کردین چون همونطور که بالاتر گفتم خیلی خیلی روی خودم کار کردم درباره اینکه مهم نباشه بقیه چه فکری در موردم میکنن ولی در جهت مثبت منو گول میزد و همراهم بود تا شاید همین اوایل امسال بعد کم کم خدا هدایتم کرد پیداش کردم که اینم باگه این که عادت بدم ذهنیت دیگران و در مورد خودم در جهت مثبتش مثال میزنم همیشه لذت میبردم ازینکه پیش بقیه تو جمع دوستان یا حالا اطرافیانم ادم پایه ای نام میبردن ازم و من در این جهت یه وقتایی که حتی حوصله نداشتم خودمو گول میزدم با این برچسب و میرفتم بیرون یا تفریح یا مهمونی یا هرچی و ذهنمم یاد گرفته بود اینجوری گولم میزد که خب داره خوش میگذره دیگه مجبورم که نکردن یا وقتایی که خسته بودم میگفتم عیب نداره خوش میگذره میام استراحت میکنم و ته ذهنم اون صدایی که میگفت داری بخاطر اینکه دیگران بهت بگن ادم پایه ای هستی رو سرکوب میکردم نمیزاشتم صداش بیاد بالا بعد کم کم با کار کردن بیشتر با احساس بهتر و ارامشی که برای خودم داشتم میساختم و هنوزم دارم همین روش و میرم بیشتر به احساسم توجه کردم و میدیدم اون الان چجوریه اگه احساسش خوبه همون سمت میرفتم اما اگه احساسش خوب نیست و میخواد با ظاهر خودش و خوب نگه داره میپیچیدم جلوش مثال میزنم بازم با خودم میگفتم این دوستم هربار منو خونش دعوت میکنه منو سفرهای خارجی میبره منو به حریم شخصی زندگیش دعوت کرده پس یه جاهایی از خودم بزنم برای اینکه این وضعیت پایدار باشه و اینجوری جبران کرده باشم مثلا اگه پرویید بودم و بیحال خسته میگفتم اشکال نداره پاشم برم بیحالمو براش ببرم بدونه من تو هر شرایطی اکی ام پیشش باشم و بخاطر اون میرم و هرچیز دیگه که زیاده بخوام بگم ولی این اواخر یاد گرفتم احساس لیاقت و ارزشمندی برای خودم داشته باشم و بدونم خدایی که هربار تو هر برهه ای ادمهای مختلف وارد زندگی من کرده و هربار از هر طریقی چه خودم چه دیگران بهم عشق داده خوشگزرونی داده بازم میده ادم قضیه مهم نیست من از سهم خودم احترام عشق و دوستی رو به جای میرم اما نه تحت هر شرایطی خدا هم از سمت خودش بقیه کارها رو هندل میکنه و زندگی من بینهایت قشنگتر شد ازون به بعد همه چیز واقعی تر شد عشق خودم به خودم و بقیه به من بیشتر شد بدون اینکه بخوام کاری انجام بدم اگه الان نمیخوام جواب زنگی یا تماسی حتی عزیزترین فرد زندگیم باشه و ندم خوب نمیدم بعدا بهش میگم که یکم حال نداشتم حال روحی اگه نخوام فلان جا برم حتی اگه بهشت باشه و برام فرش قرمز پهن کرده باشن نمیرم مگه موقعیت ها تموم شد نی هست اصلا؟؟ تو یه بهشت دیگه با فرش قرمزهای بیشتری وقتی حسم گفت برو میرم و تمام صحبتهاتون و با جون و دل درک کردم اصلا اینکه رفتین تو اروی با فاصله یکساعتی از پرادایس و جدا جدا با مریم جان بدون اینکه حستون تغییر کنه هرکدوم کارهاتون و کردین و چیزی عقب نیفتاد اصلا بیفته مگه دیر شده؟؟؟ اصلا مگه داریم همچین روابطی؟؟ چجوری اینو به ذهنم نشون بدم با دیدن روابط عالی استاد و مریم جان که هنوز عزیز دل استادن و هنوز سبک زندگیشون تغییری نکرده هیچ هربار پیشرفت بیشتر عشق بیشتر و بقول لیلا جان بی قید و شرط….

    اینکه گفتین هربار دلم میخواد (یعنی بهم الهام میشه) که الان فایل بزار میزارم نزار نمیزارم من قبل این داشتم میگفتم خدایا اینقدر فایل ها همزمانی داره اینقدر در تمام این مدتی که فایل نزاشتین فایل هایی که بهش هدایت شدیم همونی بوده که باید باشه اصلا مگه چیزی کم و کسر هست؟ مگه ما هربار نیاز به فایل جدید داریم؟ بقول اصل خارپشتی همینی رو رو سایت هست همون یدونه لایو یدونه سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا همون یدونه توحید عملی رو یاد بگیریم چطور زندگی کنیم گل و زدیم

    در رابطه با بخشی که در مورد اینکه بقیه تحریکتون میکنن که مناظره کنین

    من تغییر و در خودم وقتی فهمیدم که من عصبی و واکنش گرا که دنبال شر بودم دنبال بحث و تیکه پرونی وقتی چند وقت پیش تو گروهمون با یکی از دوستام شرایط خودمو دیدم کلی به خودم افتخار کردم

    داستان ازین قرار بود دوستم تو اکیپمونه پسره و سنش کمه تازه میخواد بره سربازی و خوب بخاطر شرایط و اوضاع پیش اومده و کلن این موضوع که اکثر پسرا سربازی رو دوس ندارن روحیاتش بهم ریختس و چند وقت پیش اومد گفت حوصلم سر رفته بیاین حرف بزنیم و اینا یکم سر به سرش گذاشتیم و من دیدم هرچی باهاش حرف میزنم پرخاشگرانه جواب میده و میخواد حرص منو بی دلیل در بیاره چون به شوخی گفتم من بهت گفتم برو سربازی؟ و گفت عصبی شو میخوام عصبی بشی من از فضایی که داشت سمی میشد فاصله گرفتم ولی دوستای دیگمون داشتن حرف میزدن و من مخاطب حرفهام اونا بودن دیدم همین دوستمون هی داره تاکیید میکنه چرا عصبی نمیشی؟ ای بابا عصبی شو دیگه شوخی خنده هرچی بود کار ندارم فقط ری اکشن من تعجب بود و سعی کردم قضاوتش نکنم و محیط و ترک کنم و جوابش و ندم واقعا هم ذره ای عصبی نشدم بیشتر تعجب کرده بودم و بخودم افتخار کردم چون اصلا من قبلی این شکلی نبود یادمه در رابطه با مثال کامنتی که زدین در طول این سالها اصلا تو سایت کامنتی بر علیه شما و یا به ضد شما ندیدم فقط برای اولین بار پارسال دیدم یه دوستی یه کامنتی گذاشته تو لایوی که با استاد عرشیانفر داشتین راجع به مسائل حال حاضر اون موقع که سال 1401 بود میگفتین و ایشونم توضیح داده بود که من از دوره های شما خیلی نتیجه گرفتم و ولی این موضوع و حرف شما رو قبول ندارم که نباید با چیزی جنگید و ازین حرفا من اولش اینقدر وسوسه شدم و بالا پایین پریدم که برم جوابش و بدم حتی کامنتشم کامل نخوندم چون همون اول جوابی به ذهنم رسید که بنظرم منطقی بود بعد با خودم دقیییقا یادمه گفتم ندا اعراض کن مگه استاد خودش این کامنت و منتشر نکرده؟ اگه میخواست اصلا نشر نمیکرد این به این معنیه ایشونم اعراض میکنن نه فرار این دو تا موضوع فرق داره اگه قرار بود فرار کنن و جلوی خودشون و بگیرن کلن کامنت و منتشر نمیکردن پس توام تو همین فایل یاد گرفتی با جنگیدن با چیزی اونو بیشتر میکنی ازون موقع به بعد بود که دیگه سمت این موضوعات نرفتم با اینکه میگم اصلا ادمی بودم این چنینی تو فضاهای مجازی مثل اون زمان بیتشتر فیس بوک بود دوره من میرفتم میگشتم ببینم کی حرفی خلاف دیدگاه من یا کسی که طرفدارشم زده سریع ری اکشن میدادم و اینقدر کل کل میکردم که در بیشتر موارد من پیروز میشدم بظاهر ولی اعصاب و روان خودم و تا مدتها بهم میریختم و شده بودم یه ادمی که سریع به انتقاد واکنش نشون میده به خداوندی خدا اینقدر ازون ادم فاصله گرفتم که اصلا نمیشناسمش اینم گفتم برای شکرگزاری تغییراتم و اینکه بعدها حتی ازینم بهتر بشم و افتخار بیشتری به خودم کنم

    بخوام تجربه و مثال بگم اینقدر زیاده که تا فردا صبح کامنتم طول میکشه

    در تمام مواردی که مثال زدین و گفتین وقتی به شخصیتم فکر میکردم هزاران هزاران بار بیشتر خدا رو شکر میکردم و بیشتر از شما سپاسگزارتر دستان شما و مریم عزیز و میبوسم با وجود اینهمه تغییرات در خودم که مهم ترینش ارامشمه میتونم بگم من خوشبخترین فرد عالمم و خدا رو شکر که تو این مسیرم و شما استاد منی دوستتون دارم مرسی از لیلای عزیزم که باعث این فایل فوق العاده شد و تحسینت میکنم بابت اینهمه تغییرات و نتایجت دوست قشنگ من مادر نمونه و زن قوی و مولد همینجوری ادامه بده و انگیزه ای بشو برای تمام خانمهای سایت که با عشق دارن ادامه میدن این مسیر اللهی رو

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    لیلا داودپور گفته:
    مدت عضویت: 1859 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    چقدر لذت بردم از کامنت و نتایج این خانم که هم اسم من هستش. من هم خیلی دوست دارم نتایج بزرگ بگیرم و براتون کامنت بگذارم اما گاهی احساس خوبی بهم دست نمی ده وقتی کامنت ها رو می خونم احساس می کنم که من که دو سال هست هر روز تقریباً فایل های شما رو می شنوم و با اشتیاق تلاش می کنم اما دوست دارم زود نتایج بیاد و می بینم که بقیه نتیجه می گیرند اما خودم فقط از لخاظ شخصیتی قوی تر شدم و احساس آرامش و توکل بیشتری دارم ولی از لحاظ مالی نتیجه نگرفتم البته ایمان دارم که اشکال از عملکرد خودم هست و هنوز اونقدر تسلیم نیستم و یا صدای شهودم برام شفاف نیست که بشنوم. ولی دارم با قدرت ادامه می دم چون ایمان دارم که نتایج کم کم ظاهر می شوند. دوست دارم دست از وسواس در مورد آموزش ها بردارم احساس می کنم در ذهنم درگیر هستم و نمی تونم راحت بگذارم فکرم و کمی وسواس پیدا کردم و دائم خودم رو سرزنش می کنم وقتی نمی تونم ذهنم و یا احساسم رو کنترل کنم و انتظار خیلی بالاتری از خودم دارم چون قانون رو می دونم و وقتی نمی تونم بعضی جاها بهش عمل کنم دچار عذاب وجدان می شوم و می گم الان حتماً فرکانسش بهم برمی گرده و هزارتا فکر دیگه.

    این هنر بی خیال شدن که واقعاً به نظرم هنرمند هستند افرادی که راحت بی خیال می شوند و گاهی به خودم می گم دست از سر خودت بردار . خودآزاری ام در مورد درست عمل کردن زیاد هست و خودم می دونم که باید تکامل من طی بشود. من قدم 8 دوره 12 قدم هستم البته تا 11 رو فعلاً خریدم اما چون نکته برداری می کنم و می خوام با کیفیت جلو بروم عقبتر هستم. ولی از خواندن نتایج بقیه حسم بد می شه فکر می کنم چرا من خیلی نتایج بزرگ نمی گیرم و در دام مقایسه می افتم. وگرنه دوست دارم به حرف شما گوش کنم و برم بخونم. اما در کل خیلی حال و روزم خوبه و الان که فرکانس همسرم با من زاویه پیدا کرده اگر آگاهی های فایل های شما نبود حتماً اتفاقات ناجالب زیادی برام می افتاد الان هم در تلاش برای اعراض هستم پاسخ ندادن خیلی مهمه واقعاً سخته و در این فایل شما دوباره بهش اشاره کردید. و من خیلی بهتر از قبل عمل کردم و حال روحی خوبی دارم به نسبت قبلم.

    و بی نهایت از دوره هاتون و الهاماتتون از خداوند سپاسگزارم و بی نهایت سپاسگزارم که در مدت زمان زنده بودنم فردی مثل شما در زندگی ام قرار گرفت که راه رو بهم نشون بده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    آسیه رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 2343 روز

    سلام به استاد بر حق و نورانی خودم ،

    سلام به لیلا جان عزیز و دوست داشتنی ،

    سلام بر خانم شایسته ای که شایسته بهترین نعمت هاست و

    سلام به همه دوستان ارزشمندم

    استاد چقدر نکات خوبی رو بیان کردید تو این فایل

    به جرات میتونم بگم همین یه فایل ارزشمند 75 دقیقه ای به اندازه به دوره جامع هست که توش از توحید گفتید ، از ثروت گفتید ، از ارزشمندی گفتید ، از سلامتی گفتید و ….

    اگر یکی همین امروز بیاد وارد گروه بشه و بخواد استارت بزنه همین فایل براش کافیه که نکات رو از داخلش در بیاره

    چقدر لیلای عزیزم خوب عمل کرددبه آموزه های شما ، چقدر خوب شد که فهمیدیم سپاسگزاری نه تنها برای داشته های خودمون جواب میده بلکه سپاسگزاری برای نعمت های اطرافیانمون هم ، تاثیر مستقیم میذاره رو نعمت هایی که قراره وارد زندگی ما بشه .

    لیلا جانم برات از صمیم قلللللب خوشحال و شادمانم

    چقدر نکات خوبی بیان کردید از احساس ارزشمندی که برای خودمون باید قائل باشیم ، باید ریشه تک تک اعمال خودمون رو در بیاریم ، ببینیم ایا این کاری که میخوام انجام بدم بخاطر احساس خوب و ارامش خودم هست یا برمیگرده به جلب رضایت بقیه ، اگر قبل از اینکه هر کاری کنیم ( هرکاری یعنی هرکاری تو همههه جنبه هااااا) قبلش از خودمون بپرسیم برای چی ؛ راحت میشه متوجه شد اینکار ریشه ش در چی هست

    استاد یک دنیا ازتون سپاسگزارم بابت دقیقه به دقیقه این فایل

    برای شما و تمام اعضای خانواده گروه تحقیقاتی عباسمنش از خداوند ارامش و اسایش و برکت و عشق و شادی طلب میکنم

    همیشه شاد باشیم️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    فاطمه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 285 روز

    به نام خدای قشنگم

    به نام خداوند فراوانی ها

    به نام خداوند الهام گر خداوندی که نور شد و به زندگیم تابید بعد از چند روز حال بد

    خدایا شکرت که باز هم هدایتم کردی اوردی منو به سمت فایل های زیبا و اگاهی دهنده استاد عزیزم

    خدایا شکرت بابت نور و برکت این اگاهی ها و این ارامش

    من یک باور محدود کننده در خودم پیدا کردم و اون اینکه اگه من روی خودم کار کنم دیگرانو از دست میدم چون اونا از مدار من میرن و من دوست ندارم از دستشون بدم و از طرفی هم دوست دارم زندگی رویایی و خوبی که میخوامو بسازم

    این میشه یه پا روی گاز اون یکی روی ترمز

    ولی خب خداوند باز هم هدایتم کرده قدم قدم

    بهم گفته فعلا هدف روی مسائل مالی نزارم و اول روی اعتماد به نفس حال خوب توانایی بر نکات مثبت خودم ادم ها و شرایط وشکرگزاری انجام بدم

    منم که گفتم چشم .

    و الان اینجام و این فایل اگاهی دهنده رو گوش دادم و لذت بردم

    از استاد عزیزم بابت این اگاهی های ناب و این منطق قوی سپاسگزارم

    از لیلا خانم عزیزم که باعث شدند این فایل و این نکات ارزنده از دل کامنتشون دربیاد سپاسگزارم

    از خداوند بابت بی نهایت نعمتی که در زندگیم هست سپاسگزارم

    از خداوند بابت اینکه سالمم بابت اینکه کار دارم درامد دارم و اعتبار و نام نیکو دارم ممنونم از بابت ناهار صبحونه شام و تمام پول هایی که به حسابم میاد سپاسگزارم از خداوند بابت شاگردای گوگولی ناز خوشگل و باهوشم سپاسگزارم از خداوند بابت ارامش و اسایشی که دارم سپاسگزارم از خداوند بابت ظرف هایی که باید بشورم هم سپاسگزارم این نشون میده ما چیزی برای خوردن داشتیم پولی داشتیم که بریم اونارو بخریم این خونه بزرگ و راحتی که داریم درامد بالا و کار فراوان و رزقمون ممنونم

    خدای بزرگ و وهابم من به تو و این راه ایمان دارم

    و قول میدم استقامت کنم

    خدای قشنگم بابت اینکه ارزوهارو براورده میکنی بابت اینترنتم بابت مهربونی و کرم تو بابت رزاقیت تو بابت خیال راحتم سپاسگزارم

    بابت چهار ستون سالم بدنم بابت خواهر برادر و نعمت مادر بابت قشنگی عشقی که دارم قشنگی ادمی صاف و روراست قشنگی عشقی که صاف و زلاله سرشار از محبت و توجه سپاسگزارم بابت تمام نعمت ها از تو سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    لطیفه هستم گفته:
    مدت عضویت: 640 روز

    گام 12

    عمل به قوانین خداوند

    بنام خالق یکتا

    سلام و درود بر پیامبر امروزمان استاد عباس منش و مریم بانوی کم نظیر و دوستان فوق العاده ی هم فرکانسی ام

    ایاک نعبد و ایاک نستعینـ اهدناالصراط المستقیم

    چقد امروز حیرت زده و متعجبم از اینهمه زیبایی قانون تکامل.اینهمه چیدمان الهامات الهی.اینهمه دقت و نظم مسیر و مدار الهی.اینقد زیبا چیدمان الهی برای من داره قطعه های پازل رو به این زیبایی قرار میده.ک من قدم ب قدم.پله ب پله حرکت خودمو در مسیری ک درسته. حس میکنم.من دارم متوجه میشم ک تغییراتی در حال انجامه .من تنها کاری ک کردم این بود ک تصمیم گرفتم تغییر کنم.و استاد عباس منش عزیزم یکی از هزاران دستای خداوند شد برام. و از طریق فایلهای توحید من دلبسته ی اگاهی های استاد شدم.تنها کاری ک کردم این بود ک سستی نکردم.تنبلی نکردم.مرتب آگاهی های استادم رو گوش دادم.یادداشت کردم.مرورکردم.فکر کردم.کامنتای هم فرکانسی های عزیزم فوق العاده کمکم کرد. همه رو تبدیل ب ویس کردم و هر روز سه الی چار ساعت گوش می دادم.و همه ی اینا در کنار هم یه مدار تکاملی رو داره برام آماده میکنه.اتفاقی ک امروز متعجبم کرد این بود ک در شکایتی ک شریکمون بسیار ناعادلانه شکایتمون کرد‌.تمام تلاشمو کردم ک با جهان هستی هماهنگ باشم.خلاف جهت جهان نباشم.به هم نریزم.و عمیقا با تار و پودم.گفتم ایاک نعبد و ایاک نستعین.فقط از خودش کمک خواستم.الهامی ب قلبم شد ک دوباره یه ویس از آگاهی های استاد درست کنم تا کمکم کنه در این مسیری ک الان مواجه شدیم راحت تر خودمو کنترل کنم.راحت تر احساسمو خوب کنم.وارد دنیای ذهن نشم.خب چار تا دفتر دارم ک همشون اگاهی های دوره های استاده نشستم مرور کردن ک جملاتی ک مناسب حالات امروزمون باشه کنار هم بزارم و ویس کنم.بقول استادم.منم خیلی شدید ویسی هستم.داشتم مرور میکردمو نکته برداری. که الهام اومد که به چکیده ی فایل تسلیم رجوع کن.منم طبق عادت همیشگی سرفصل های هر موضوع دفترمو اون برچسب های رنگی میزنم تا بخش هایی ک یادداشت کردم رو راحت تر پیدا کنم .راحت بخش فایل تسلیم استاد رو بیرون اوردم انگار خود خدا اومد پایین و باهام حرف زد.قربونت برم خدااااااا.ک اینقد مهربونی و اینهمه هوامو داری.چقد قشنگ بود این جمله ی استاد ک در فایل تسلیم گفته بود و همون صدای خدا شد برای راهکار من.استاد توو فایل تسلیم گفت.«بگو از خدا چی میخای .هر جوابی دادی دوباره جلوش بنویس چرا؟ و اینقد اینو تکرار کن تا تا خواسته ی اصلی ت رو پیدا کنی همونو از خدا بخواه ولی برای خدا تعیین نکن چجوری تو رو به اون خواسته ات برسونه.(اینجا کلام استاد معجزه بود برام.زنگ آگاهی بصدا در اومد) و استاد در ادامه گفت تو فقط تسلیم باش.از مسیرت لذت ببر.بسپار ب خود خدا.بهش اعتماد کن.خودش قدم ب قدم .یکی.یکی.هدایتها رو برات میفرسته.تو شاخک هاتو تیز کن و مطمعن باش هدایتها رو دریافت میکنی چون جنس هدایت جوریه ک با اطمینان خاطر و تاییدیه ی قلبی تو می آید. وقتی تسلیم تو ب مانند نوزادی ک تسلیم مادرشه و حتی گردنشو نمیتونه حرکت بده . رسیدی. اون موقع واقعا تسلیمی.و پروردگار از مسیری آسان تر.ـزودتر.ـلذت بخش تر‌ـرضایتمند ترـتو رو به خواسته ات می رساند.کافیه فقط جایگاه و قدرتمندی خداوند رو درک کنی.

    واقعا انگار خود خدا اینا رو بهم گفت و من آروم شدم و جواب خودمو گرفتم.خیلی قشنگ قلبم تایید کرد ک خودشه همین راهشه.

    خداجونم ازت ممنونم ک با دستهای استادم دست منو گرفتی.

    مریم جونم ازت ممنونم ک این فصل از خانه تکانی ذهن رو اجرا کردی.استاد قشنگم عاشقتم.تو دستان خدایی.دوستان هم فرکانسی ام آرزو میکنم روزی یه شهرک عباس منشی ساخته بشه ک همتونو اونجا کنار استادمون ببینم.روی ماه تک تک تونو میبوسم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    محمد حصاری گفته:
    مدت عضویت: 2088 روز

    «به نام خداوندی که فرمانروای کل جهانیان و بخشنده ی بی حساب است»

    اول از همه سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم که اصلا نمیدونم چطور ازش تشکر کنم واقعاً بابت این فایل و تمام فایل ها و دوره های بی نظیر ، خانم شایسته که پروژه ی خانه تکانی ذهن رو دارند برامون دسته بندی و ویرایش میکنند ، لیلا خانم که کامنت فوق‌العاده شون باعث شد استاد زحمت تهیه این فایل عالی رو بکشن و در نهایت سلام خدمت تمام دوستانی که در کامنت ها مشارکت کردند و نظر منو به تعداد بالای کامنت ها برای این فایل تازه اپلود شده جلب کردند و همین باعث شد که من کنجکاو بشم و فایل رو پلی کنم.

    خب ، داستان از این قراره که من مدت هاست که کامنتی روی سایت نذاشتم ، یادمه تو بازه ی زمانی چند ماهه هر روز یک کامنت روی سایت گذاشتم و به مدت 4 ماه این کارو انجام دادم و این کامنت گذاشتن ها و مداوم گوش دادن فایل ها ، نتیجه اش شد آمادگی من برای حضور در دوره ی خفن 12 قدم.

    وقتی قدم اول رو خریده بودم از خوشحالی هیچی حالیم نبود و به یکی از آرزو هام رسیده بودم واقعا ، حس میکردم یه قفل بزرگی رو از یه گیم شکوندم و رفتم یه مرحله بالاتر و واقعا هم همینطور بود برام.

    قدم هارو ادامه دادم و ادامه دادم و ادامه دادم ، و الان تقریباً چند بار این دوره رو تموم کردم و دوباره از اول شروع میکنم

    روانشناسی ثروت 1 رو خریدم ، قانون آفرینش رو تا بخش 4 خریدم و خیلی خوشحالم واقعا از این بابت و در مورد نتایج هم صادقانه بگم ، نمیخوام بگم واو ولی هر بار میخوام یه اتفاق بعدی هم که قراره بیوفته ، انجام بشه و بعدش بیام صحبت کنم

    تو مسیر گاهی از مسیر دور شدم ، چک و لگد خوردم از جهان و به اندازه ای که تونستم ذهنمو کنترل کنم به مسیر جاده ی هموار برگشتم.

    امروز یه تضادی ذهنمو درگیر کرد و من واقعا بهم ریختم و داشتم توی این مسئله دنبال درس می‌گشتم و خواستم با پیدا کردن درس این تضاد ، خواسته ی جدیدی رو از جهان درخواست کنم و این کارو هم کردم و به همین نسبت قلبم آروم تر شد ولی کافی نبود :(

    قسمت 11 و 12 از پروژه خانه تکانی ذهن رو دیدم و بعدش هدایت شدم به این فایل فوق‌العاده.

    استاد چی بگم که از همون لحظه اول فایل صورتتو دیدم ، صداتو شنیدم با خودم گفتم اخه بشر چرا تو انقد خوبی ؟

    تصور کن داشتم فایل های لایو رو میدیدم که اونجا تپل تر و با صدا (خیلی کم البته) و لحن و بیان متفاوت تر و تو این فایل اصلا انگار یه آدم دیگه ، صدا فرق کرده ، لحن متفاوت ، چهره ی جذاب تر و اصلا مدل نشستن خیلی فرق داره و …

    بعد داشتم میگفتم بابا مگه میشه استادو هم اونجوری دوسش دارم ، هم اینجوری دوسش دارم ، هم جدی حرف میزنه دوسش دارم ، هم فان حرف میزنه دوسش دارم و …

    خلاصه که :«تو چنین خوب چرایی؟»

    استاد جان من با توجه به کامنت لیلا خانم و صحبت های شما خودمو به یاد آوردم که واقعا چقدر زندگیم تو این چند سال تغییر کرده و نسبت به گذشته ی خودم چقدر پیشرفت کردم و واقعا با تمام قسمت های کامنت لیلا من به فکر فرو رفتم و گریه کردم ، واقعا این مدت اتفاقاتی و آدم هایی رو دیدم که برای یه قرون دوزار ، جلوی هر کسی خم و راست میشن و عزت و شرف خودشونو میزارن وسط تا با چابلوسی خرج زندگیشونو در بیارن و خودمو دیدم تو تمام مباحث توحیدی شما یاد گرفتم که مشرک نباشم و توکلم فقط و فقط به رب باشه و به آدم ها فقط به خاطر اینکه تکه ای از روح پروردگارم هستند احترام بزارم و دوسشون داشته باشم ، و نه به خاطر کار ، نه به خاطر اینکه دستمو بگیرن ، نه به خاطر اینکه هوامو داشته باشن و …

    استاد چنین ایمانی در وجودم ، در دل من ساختی که بار ها و بار ها به عناوین مختلف تهدید شدم ، ولی نه تنها نترسیدم ، بلکه خندیدم بهشون و گفتم هر کاری میخواین بکنید و گفتم که من از اصول خودم تخطی نمیکنم.

    استاد ایمانی در دل من ساختی که وقتی شنیدم میخواستن منو با ماشین زیر کنن ، نه تنها نترسیدم ، بلکه تو دلم گفتم باشه تو منتظر باش ، ما هم منتظریم ( به یاد فایل فقط روی خدا حساب کن) و خیلی هم اتفاقا با خودم حال کردم که ترسی به دل راه ندادم.

    چه ثروتی از این قوت قلب بالاتر ؟

    از این ایمان بالاتر ؟

    از این سلامتی بالاتر ؟

    از این حس ارزشمندی بالاتر ؟

    چه ثروتی از این بالاتر که وقتی راه میرم ، پاهام ، زانو هام ، تن و بدن و هیکلم رو این زمین سفت و محکمه و قدم هام استواره؟

    من الان تو این مدته که میفهمم اون موقع ها که ایمانم ضعیف بود ، زانو هام ، مفصل هام لق بودن اصلا ، ترس های مخفی انگار تو وجودم فوران میکرد و زده بود به فیزیک بدنم ولی الان خیلی فرق داره ، خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    از لحاظ مالی به اندازه ای که خواستم بدست آوردم و صادقانه بگم بعد از خرید دوره ی ثروت فهمیدم یه سری ایراد هایی تو ذهنم دارم که با بر طرف کردن اونها هر بار نتایج بهتر میشه و اینم بگم اون چیزی که خودم به عنوان تارگت گذاشتم رو هنوز نرسیدم بهش ولی ورودی مالی به اندازه ای هست که هر کسی ( به غیر از نزدیکان من ) ازم بپرسه و بهش بگم ، فک میکنه دارم دروغ میگم یا سر کار گذاشتمش هر بار که همچین ری اکشنی از افراد میبینم بیشتر مطمئن میشم که آدما از لحاظ ذهنی اصلا معلول هستن ( حداقل در مورد بحث پول و ثروت ) و اصلا به چیزی که من و خیلیای دیگه برامون عادی و بدیهیه و حتی کمم هست ، نمیتونن فکر کنن ، حتی نمیتونن به این فکر کنن که بدون سرمایه میشه پول ساخت ، چه برسه به این عدد که از نظر ذهنشون غیر قابل باوره.

    بگذریم ،

    یاد روزایی افتادم که آرزو داشتم که پول خوبی بیاد دستم تا بتونم دوره های استاد رو بخرم و همیشه نگران بودم که نکنه دوره ها گرون تر بشن و باز من نتونم بخرم

    الان امشب که دیدم تو سایت زده دوره ها افزایش قیمت میخوره ، نه تنها اصن ناراحت نشدم ، بلکه خوشحال هم شدم که این دوره ها به قیمت بالاتری به فروش برن تا بچه ها بیشتر قدرشونو بدونن ، تازه یه حساب سر انگشتی هم کردم که فقط 20 درصد افزایش خورده و واقعا بیشتر از اینا قیمت دوره هاست به نظرم.

    واقعا یه زمانی پول نداشتم دوره بخرم ، ثروت 1 قیمتش 6500 بود ، وقتی شد 9900 خیلی ناراحت شدم

    الان اینجوریه که واقعاً وقت کافی ندارم یه دوره ی جدید رو تمرکزی بخوام استارت بزنم و البته که هنوز حس میکنم از همین دوره هایی که تا الان خریدم به اندازه ی کافی پر نشدم .

    چقد وقتی تو کامنت اشاره شد به جزییات خونه ، من همزمان که داشتم گوش میدادم ، داشتم به جزییات خونه ام نگاه میکردم و با خودم داشتم میگفتم همین بود واقعا همون چیزی که میخواستم ، اره همین بود چیزی که تو ذهنم بود ، شاید یکم قیافه ی خونه با چیزی که تو ذهنم بوده فرق داره ولی واقعا جزییات همونه ، کابینت ها همونه ، میز و صندلی ، مبل ها ، لوستر ها ، همونه ، خیلی چیزا همونه که میخواستم و در نهایت حسی که تو این خونه دارم ، همون حسیه که وقتی تو ذهنم میساختمش داشتم ، همون حسی که وقتی مستقل نبودم و تنها زندگی نمیکردم ولی داشتم خونمو تو ذهنم میدیدم :)

    خدایا شکرت

    یخچال خونه و جملاتی که لیلای عزیز نوشتن ، منو یاد زمانی انداخت که تقریبا کل در آمدمو اون موقع ها میدادم و یه سری مواد غذایی ارزون قیمت میخریدم که بتونم فقط ورزشمو ادامه بدم ولی الان خدارو صد هزار مرتبه شکر که فراوانی و نعمت تو زندگیم هست و بهترین مواد غذایی رژیمی رو مصرف میکنم ، بدون اینکه بخوام فکر کنم چرا فلان چیز قیمتش گرونتره نسبت به اون چیز دیگه

    و در نهایت از ورزش و رژیمم هم بهترین نتیجه رو دارم میگیرم و هر روز بهتر میشم و خیلی هم با خودم حال میکنم ، و الان دیگه به حدی رسیدم که خیلیا میگن آقا بیا به ما هم برنامه غذایی بده ، برنامه تمرینی بده یا بیا با هم تمرین کنیم و … و حاضرن بابت این موضوع پول پرداخت کنن که من مربی شون بشم ولی خب ، چون نمیخوام تمرکزم از کار خودم کم بشه ، این کارو نمیکنم.

    خواسته هام خیلی زود اجابت میشه استاد ، درخواست هام به 24 ساعت نمیرسه که یا خودش اجابت میشه یا هم تو بد ترین حالت ممکن نشونه هاش میاد و یه روز بعد اونم اجابت میشه .

    خیلی همه چی روونه ، راحته ، آرومم ، رها ام ، دیگه مثل قدیما غصه نمیخورم که چرا خونوادم تو وضعیت من نیستن ، بهتر درک میکنم که مهم نیس که چقدر من بهشون نزدیکم ، مهم اینه که فرکانسمون متفاوته و همین تفاوت فرکانسی باعث شده که تقریباً 5 ساله که از هم دوریم ولی هیچ دلتنگی و وابستگی ندارم واقعا ، دوسشون دارم ، روابط خوبی هم با هم داریم ولی جهان مارو از هم دور کرد و این به واسطه ی فرکانس هامونه و هر کدوممون داریم نتیجه ی فرکانس های خودمونو میگیریم.

    در کل خیلی حرف هست برای گفتن ، از نتایج روابطی و کاری و سلامتی و اعتماد به نفس و … ولی همینقدر بگم که با دیدن این فایل واقعا دیدم خداوکیلی خیلی راضی ام از زندگیم ، خدارو صد هزار مرتبه شکر ، خیلی راضی ام از اینی که هست ، و جالبه که هر بار همینی که رضایت بخشه هم داره بهتر میشه ، چون باور مولد بودن ، باور فراوانی ، باور لیاقت و ارزشمندی و تمام باور های درست ، دارن کار خودشونو میکنن.

    فقط چیزی که فکر میکنم جاش یه کوچولو کمه و باید بیشتر بهش پرو بال بدم ، شکر گذاریه :)

    آدم شاکری هستم ولی نه به اندازه ی قبل ، با دیدن این فایل به یاد اوردم که از کجا به کجا رسیدم و واقعا خیلی گریه کردم ، خیلی زیاد ، همین الان هم همینطور و خدارو شکر میکنم که توی این فضا هستم ، که خدا به من محبت داشته و منو لایق دونسته که من این آگاهی هارو بشنوم و به قول لیلای عزیز ، سعی کنم عمل کنم به اونها.

    استاد یه دنیا ممنونم ازت ، خیلی مخلصم و خیلی دوست دارم واقعاً ️

    خدا حفظت کنه مرد ️

    .

    .

    .

    از خدا میخوام به هممون کمک کنه تا سپاسگزار تر باشیم

    از خدا میخوام به هممون کمک کنه تا فقط بندگی خودشو بکنیم

    از خدا میخوام به هممون کمک کنه تا مارو به راه راست به راه کسانی که به انها نعمت داده هدایت کنه ، نه کسانی که به آنها غضب کرده و نه گمراهان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    مهسا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    ای آن که طلب کار خدایی، به خود آ

    از خود بطلب، کز تو خدا نیست جدا

    اول به خود آ چون به خود آیی به خدا

    اقرار بیاری به خدایی خدا.

    سلام به استاد عزیز و شایسته جانم و دوستان هم فرکانسی ام…

    راستش حدود دوساعت پیش میخواستم کامنت بزارم اما یه اتفاقی افتاد که یکمی احساسم بد شد…

    یکی دوروز پیش یه کامنتی راجب حرف مردم و اثبات خود به دیگران و کمبود عزت نفس و… گذاشتم

    دو سه ساعت پیش دیدم یه دوستی به کامنتم پاسخی داده که نمیخوام اینجا مطرحش کنم ولی حسم بد شد جوری که شروع کرد به نجوا نکنه مهسا همینی هستی که بقیه میگن، نکنه برا جلب توجه داری کامنت میزاری، نکنه دنبال تایید و تشویقی، نکنه اصلا داری زیاد کامنت میزاری، نکنه داری زیادی خود افشای میکنی، بسه بیخیال کامنت گذاشتن و کنسل کن….

    القصه… شروع کردم یکم دلایل منطقی بیارم که خب نه طبیعیه وقتی کامنت میزاری یسری موافق داشته باشه یسری مخالف…

    حتی قرار نیست همه ی حرفا و باورهات درست باشه بلکه تو از زیر پله شروع کردی و الان هنوز پله اولی قرار نیست نتایجت یا حتی نوع افکار و باورهات مثل اونی باشه که رو پله ی صده…. قراره ذره به ذره به آگاهی برسی و باورهات تغییر بدی و تکاملت رو طی کنی….

    اگر مهسای یماه قبل بودم قطعا در پاسخ به اون دوست عزیز یک طومار تایپ میکردم و شروع میکردم به اثبات خودم که من منظورم این بوده اون بوده و شما اشتباه متوجهه شدید….. تنها کاری که از دستم بر اومد اعراض و اندکی کنترل ذهن بود که خودش برای من کلی ارزش داره….

    یهویی گفتم بزار بزنم رو نشانه ی امروزم یه فایل اومد با همچی عنوانی فکنم عمل گرایی در عزت نفس که من دهنم باز مونده بود و مات و مبهوت بودم ازین همزمانی و هدایت که دوست خوبم سودا یه کامنت پر باری گذاشته بود و شروع کردم به خوندن بعد وسطای کامنت به یه جمله رسیدم…

    (ذهن هرکاری رو که در انجامش مقاومت میکنه و میخواد ترو عقب بکشه فارغ از هر موضوعی که داره حتما انجامش بده و این مقاومت و ترس رو بشکون)

    و این تیر خلاص بود برای اینکه من بیام کامنتم رو بزارم و برم تو دل ترسا و باورای مخربم…

    این فایل 75 دیقه ای برای من به شخصه هر بخشش یه دورس و خیلی نکات میتونم از توش دربیارم…

    امروزم رسیدم به قسمت

    (عدو سبب خیر شود اگر خدا بخواهد)

    وقتی این جملرو یه جایی میبینم یا می‌شنویم باید یکم مکث کنیم یه فلش بک بزنیم و برگردیم به عقب،،،، درست به همون موقعیت هایی که اتفاقاتی رو توسط شرایط و یسری افراد تجربه کردیم که به ظاهر ضرر ده و زیان بار بوده و به نوعی باعث عصبانیت و دل شکستگی ما شده اما در نهایت به پیروزی ختم شده و ورق برگشته و همه چی به نفع ما تموم شده…..

    دوستان من اگر خیلی راجب روابط مثال میزنم بخاطر اینکه در این باره خیلی پاشنه آشیل دارم و فعلا دارم لیزری رو این مسیر تمرکز میکنم…

    مثال شخصی بخام بزنم،،،،حدود یکسال پیش یه فردی از اقوام درجه یک ما که چند سالی هم بزرگ تر از من بود سر مسائل شخصی و خانوادگی که هیچ ارتباطی بمن نداشت خیلی بهم زنگ و پیام میداد و یجورایی آرامش رو از من گرفته بود (میدونم جذب خودم بوده و قطعا فرکانس و ارتعاش ناسالمی فرستادم به جهان) من هم به احترام بزرگ تر بودن همیشه سکوت میکردم و سعی می‌کردم نادیده بگیرم اما مدام تو ذهنم با این شخص جنگ داشتم و همش میگفتم چرا داره اینجوری رفتار میکنه خدایا من چیکار کنم یه راهی نشون بده یه حرکتی بزن… انقد این ماجرا ادامه دار شد ک تاب و توان رو از من گرفت…. اما هی سعی می‌کردم اعراض کنم و ذهنمو اروم کنم که بیخیالش شو….

    یشب که باهام تماس گرفت سر یه چیز الکی بحث شد و و بحث بالا گرفت و من بعد اینک تلفن رو قط کردم کلا این شخص برای همیشه از زندگیم حذف کردم و گذاشتم کنار

    جسارت و شجاعت پیدا کرده بودم انگار یه حسی بهم میگفت امشب قراره تموم شه جریان و همونطور هم شد….

    خداوند به درخواست من پاسخ داد نمیگم بحث و دعوا این حرفا خوبه اما اون مقطع زمانی برای من مفید بود باعث شد جسارت پیدا کنم و شخصی که دشمن بود و احساس بد میداد یجورایی بعد رفتنش ازش درسای بزرگی گرفتم و یه پله ی کوچیک عزت نفسم تقویت شد که من لایق آرامشم من نباید افراد سمی رو تو زندگیم داشته باشم….

    اما امروز که به فایل استاد دقت کردم استاد می‌فرمود که نباید به این اشخاص توجه نشون داد تمرکز گذاشت روشون باید ایگنور کرد و اعراض کرد….

    و قطعا این درست ترین شیوه ی برخوردی با این جور مسائل و افراده

    قطعا احساس خوب =اتفاق های خوب

    تو این دنیای بزرگ و دو قطبی و پر تضاد قطعا انسان ها و شرایطی هستن که مخالف ما باشن،،، حتی یذره مارو دوست نداشته باشن،،،، بخان مارو تخریب کنند،،،، و….

    (هرچند وقتی به قانون آگاه تر میشی میفهمی حتی جذب این دشمن ها و تضاد ها به نوعی به خودت مربوطه)

    ولی اگر قانون رو بلد باشی،،، اگر خودت رو قبول داشته باشی…. اگر به مسیر درست خودت ادامه بدی،،، اگر تمرکز رو خودت باشه و سرت به زندگی خودت،،،، قطعا ازین دست مسائل کمتر تجربه میکنیم…..

    چون طبق فهم و درک من از قوانین بنظرم ناخواسته ها و تلخی های زندگی و شکست ها و حرف های نامناسب و آدم ها و شرایط نامطلوب،،،، در حقیقت بد نیستن اتفاقا اگر به درک و آگاهیش برسیم مثل استاد ازین شرایط برای رسیدن به خواسته هامون استفاده می‌کنیم و یجورایی میشن سوخت منبع ما….

    چه بسا بارها برای بعضی از ادما ورشکستگی رخ داده به زیر صفر رسیدن اما با کنترل ذهن و احساس خوب و استفاده از تجربیات (به طور خودآگاه یا ناخودآگاه) دوباره رشد کردن و اینبار خیلی قوی تر ظاهر شدن….. و بعضی از افراد هستن با همون ورشکستگی از دنیا نا امید میشن و درس نمیگیرن و روز به روز حالشون بدتر میشه….

    یا افرادی بودن که طلاق گرفتن و جدا شدن و بعد جدایی چون احساس خوبی داشتن چون به خدا ایمان و اعتماد داشتن چون در صلح و احترام جدا شدن،،،،چون از دل تضادها خواسته هاشون رو کشیدن بیرون و تجربه بیشتری کسب کردن و در نهایت ازدواج موفق تری نسبت به ازدواج اولشون داشتند (عدو حالا ممکنه همسرشون بوده خانواده همسرشون شرایط و اتفاقات اما در نهایت باعث خیر شده)

    اما در مقابل ادمایی هم هستن که بعد جدایی دچار افسردگی میشن

    دچار بی ارزشی میشن دیگ فک میکنن دنیا به آخر رسیده و زن و مرد خوب وجود نداره و… (ازون عدو استفاده نمیکنن که براشون خیر بیاره)

    اونقد مثال هست و قطعا هممون یبار این موردو تجربه کردیم تو زندگی اما اون دیدگاه و زاویه نگاه ما باعث شده که برامون ماجرایی ختم بخیر بشه یا نشه…

    چون میدونیم این جهان بر پایه ی خیره، الخیر فی ما وقع…..

    این درک نادرست ما از مسائل و شرایط و انسان هاست که باعث میشه گاهی اون عدو باعث خیر نشه بلکه باعث بدبختی بیشترم بشه….

    بقول استاد فقط تمرکز تمرکز تمرکز رو مسیر خودتون

    بیخیال فلانی چی گفت پشت سرت

    بیخیال تو محل کار زیرابتو زدن

    بیخیال باعث شدن ورشکست بشی

    بیخیال کار و کسبتو بردن زیر سوال

    (همش جذب خودت بوده)

    (اما اگر دیدگاه درست رو حفظ کنی قطعا عدو سبب خیر میشه و برات معجزه رخ میده)

    شغل بهتری راه میندازی

    با شخص مناسب تری ازدواج میکنی

    افراد سمی از زندگیت حذف میکنی

    به نظرات موافق و مخالفت توجه نمیکنی

    دوستای بهتری جذب میکنی…

    اما شرط داره

    اونم اینه که تو مسیر درست ثابت قدم باش،،،، افسار ذهنت رو بدست بگیر،،، احساس خوب خودت رو حفظ کن،،،، به قدرت و هدایت خداوند ایمان و اعتماد داشته باش،،،، تمرکز لیزری بزار رو پیدا کردن پاشنه آشیل هات و جایگزین کردن اونها با باور های مناسب،،،،عملگرا باش،،،، اونوقته که هر اتفاقی در جهان بیفته صد در صد خیر میشه برات حتی بدترین اتفاق،،،، سخت ترین اتفاق،،،،

    باز به پایان آمد این دفتر اما حکایت همچنان باقیست….

    خدایا سپاسگزارم بخاطر هم مسیر و هم فرکانس شدن و بودن با استادم

    خدایا سپاسگزارم بخاطر وجود مریم عزیز و تمام خدمت رسانی هایی که در این سایت با عشق و جان و دل انجام میدهد

    خدایا سپاسگزارم بخاطر وجود تمام دوستان خوب و مهربانم چه آنهایی که هم اکنون در پله ی اول تغییر و تکامل هستند چه آنهایی که در پله صدم اما همچنان ثابت قدم در مسیر برای تغییر بیشتر و پیشرفت بیشتر

    خدایا سپاسگزارم بخاطر هدایت های توحیدی وار، بخاطر همزمانی های بجا و به موقع

    خدایا سپاسگزارم بخاطر در مدار قرار گرفتن و شنیدن نتایج لیلای عزیز که بار اول با شنیدن نتایجش یک پاشنه آشیل مخرب بنام حسادت و مقایسه پیدا کردم اما تو پاسخ به درخواست من دادی، من خواستم تغییر کنم و تو مرا هم سو و هم مدار کردی که عیب ها و ضعف ها و باور های مخربم را از بین کامنت دوستان،،، فایل های استاد،،،پیدا کنم و در صدد تغیر آنها بر آیم

    خدایا سپاسگزارم که اکنون و در این لحظه توانایی نوشتن، توانایی خواندن، توانایی تغییر کردن، توانایی در مسیر ثابت قدم ماندن را بمن عنایت کردی

    خدایا از تو سپاسگزارم بخاطر وجود دو دوست گرانقدر جناب ابراهیم و آقای ابودردایی که بعد از استاد سهم بزرگی با کامنت های پر بار در قسمت عقل کل در تغییر یکسری باورهای من داشتند از خداوند بزرگ برای وجود تک تک شما عزیزان سلامتی و ارامش خواستارم

    خدایا سپاسگزارم بخاطر دو خانه ی 3 خواب لیلای عزیز، برای یخچالی که پر از وفور و نعمت است، برای مغازه هایی که که درآمد ماهی 500 ملیون را رقم می‌زند، برای پرسنلی که مشغول به کار هستند، برای خانواده ی توحیدی و قانون مند و ثروتمند لیلای عزیز،برای الهامی و هدایت گونه عمل کردن لیلای عزیز، برای عشق و سلامتی و حال خوب و ارامش لیلای عزیز،، برای امکانات تفریحی و رفاهی لیلای عزیز،،، باشد که ماهم روزی در جایگاه خود به تمام خواسته هایی که داریم به لطف و هدایت و حمایت تو برسیم

    خدایا از تو سپاسگزارم که انگشتان سالمم می‌تواند بنویسد

    خدایا از تو سپاسگزارم که چشمان زیبایم می‌تواند ببینید

    خدایا از تو سپاسگزارم که گوش های شنوایم می‌تواند بشنود

    خدایا از تو سپاسگزارم بخاطر اینکه هربار از مسیر دور شدم مرا به خانه ام برگرداندی،،، مرا به اصل و ریشه ام برگرداندی،، خواستی تا مجدد به منبع وصل بشوم و چه خوش است این وصل شدن

    خدایا از تو سپاسگزارم که کم‌کم کمکم میکنی تا به این درک برسم که باید در این مسیر ثابت قدم بمانم،،، باید عملگرا باشم،،، باید تکاملم را طی کنم،،،، به این درک می رسانی که صفت عجول بودن برازنده ی اشرف مخلوقات نیست و باید با خودمان در صلح و آرامش باشیم

    خدایا از تو سپاسگزارم بخاطر اینکه هنوز مدت کمی است در دوره ی دوازده قدم شرکت کردم اما نتایج ریز ریز دارد می آید و این ثابت می‌کند که قوانین جهان همیشه استوار است و جهان همیشه پاسخ می‌دهد

    خدایا از تو سپاسگزارم که اصلا همچین سایتی وجود دارد که برایمان مانند یک تراپی عمل کند،،، با کامنت دوستان تجربه کسب کنیم و ارامش بگیریم و لذت ببریم و با کامنت گذاشتن قوانین را مرور کنیم و بیشتر بیاموزیم

    خدایا به راستی که اگر تمام دریا ها مرکب شود و تمام درختان قلم شود حتی نمی‌شود شکر یکی از نعمت هایت را به جا آورد….

    خدایا مارا به راه راست هدایت کن

    به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای، و نه راه گمراهان و غضب شوندگان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 18 مهر رو با عشق مینویسم

    اجازه داری کار قلاب بافی و گل سر رو در کنار نقاشی و تمرین کلاس رنگ روغنت ادامه بدی

    اما

    باید زمانت رو درست مدیریت کنی و اول نقاشیاتو انجام بدی بعد گل سر ببافی

    تا وقتی مادرت از سفر میاد

    یعنی تا اواسط آبان میتونی بسازی و ببری بفروشی

    وقتی مادرت برگشت باید کار رو تحویل مادرت بدی و خودت شروع کنی با نقاشیات و فروششون به ثروت برسی

    اول باید اولویت اول رو که نقاشی هست رو انجام بدی و بعد به کارهای بعدی که اولویت دوم هستن برسی

    و سعی کن سریعتر کارهای قلاب بافی رو به چند نفر بسپری که دیگه خودت اصلا چیزی نبافی

    دیشب که خدا بهم گفت برو نشانه ات رو ببین و من رفتم از سایت نشانه ام رو انتخاب کردم و این فایل بود که

    فقط روی خودت سرمایه گذاری کن

    موضوعش تصمیم گرفتن بود و درک هایی که داشتم در فایل

    عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند – صفحه 35

    نوشتم و این نشانه میدونم که چندین روز ادامه داره و باید بیشتر بهش فکر کنم و پیامای خدا رو دریافت کنم

    و استاد میگفت که اگر دو دلی یا شک داری درمورد چیزی سریع تصمیم بگیر

    تصمیم بگیر تا عضله تصمیم گیریت قوی بشه

    و طبق نشانه های قبلش که بهم گفته شده بود از پولت بگذر درمورد کیفیت کارم هم تاکید شده بود

    من اینجوری فهمیدم که دیگه نباید فروش گل سرارو ادامه بدم

    و من از این فایل درک هایی داشتم که خدا بهم گفت دیگه نرو فروش گل سر و وقتی میبینی نمیتونی به کار نقاشیت برسی دیگه نرو

    شاید اگر میتونستی زمانت رو مدیریت کنی اجازه میدادم تا فروش گل سر رو تا مدتی ادامه بدی

    اما تو هنوز درسش رو یاد نگرفتی و بلد نیستی و باید یاد بگیری

    و چون الان بلد نیستی ،پس باید به حرفم گوش بدی و این کار فروش گل سر بافتنی رو خودت شخصا کنار بذاری و

    شروع کنی قدم برداری برای مدیریت زمانت که اولویت رو اول انجام بدی

    و بعد شروع کنی دیگه فقط نقاشیاتو بفروشی

    تاکید میکنم

    فقط نقاشی

    و باورهاتو نسبت به نقاشی و مشتری فراوان برای نقاشی که خیلی خیلی راحت انجام میشه و نشتری میشن برای نقاشیات و هر باور قدرتمندی که میخوای رو بنویسی و تکرار کنی

    در این مورده که تو ، طیبه ، میتونی که بزرگ بشی و رشد کنی

    به من اعتماد کن من بیشتر از اینا رو به تو میدم

    بعد داشتم به درآمدم فکر میکردم

    که تو این یک ماه 23 میلیون شد و من در عمرم انقدر درآمد در ماه ندیده بودم

    نهایتش بشه 4 میلیون

    درسته هر هفته میانگین درآمدم بین 5 تا 7 میلیون بود تو این یک ماه و یک هفته ای که رفتم

    البته از اول 800 تمن بود الان با بیشتر کردن گل سرا و متنوع کردنم شده 7 میلیون که جمع یکماه 23 میلیون بود

    درسته فروششم خوبه و نجوای ذهنم و البته خودمم نمیخواستم این فروش خوبو از دست بدم ولی به خودم میگم

    طیبه ،خدایی که وقتی ،تو هیچ پولی نداشتی شهریه کلاست رو که 2 میلیون و 200 شده رو بهت عطا کرد تا بپردازی و حتی قرار بود کلی رنگ روغن که هزینه هر رنگ 1میلیون و 250 بود رو هم نداشتی و بماند که چه چیزهایی هم نداشتی که خدا با این ایده که بهت گفت برو جمعه بازار و اونجا بفروش و تو اجرا کردی

    تو یک ماه از صفر ، که تو حساب بانکیت پول نداشتی ،

    درسته از فروش وسیله هات پول میومد حسابت ولی خرید میکردی برای نقاشیات در راه پیشرفتت و پولی تو حسابت نمیموند،

    به یکباره تو یک ماه که فقط 4 روزش رو ، فقط جمعه ها 4 تا جمعه رفتی برای فروش 23 میلیون بهت عطا کرد

    همون خدا ،اگر الان به حرفش گوش بدی و این فروش گل سرا که فروشش خوبه رو رها کنی ،صد در صد مطمئن باش بهت بیشتر از اینا هم عطا میکنه

    وقتی به همه تجربه های قبلم که خدا هدایتم کرد و بی نهایت نعمت بهم عطا کرد فکر میکنم ،بیشتر میتونم کنترل کنم ذهنم رو ، که به خودم بگم نه دیگه من نمیفروشم

    ولی داشتم به خدا میگفتم که خدایا کلی کاموا خریدم اونا رو چیکار کنم ؟؟ 4 نفر الان دارن برای من کار میبافن و امروز که رفتم تیکه های گل سرارو که بافته بود ازش تحویل بگیرم و 390 بهش پول دادم ، گفت خدا خیرت بده خیلی پول لازم بودم و با کاری که تو برام دادی و پولشم خوبه من خیلی خوشحال شدم

    البته که من هیچی نیستم و خداست که روزی آدما رو میرسونه و من هیچ کاره ام که بخوام بگم من پول دادم اینم به خودم یادآوری میکنم که طیبه هیچی نیستی ،هیچی

    اینو یادت باشه

    عاجزی در برابر خدا

    عاجزی از اینکه فکر کنی میتونی زندگی کسی رو تغییر بدی

    پس خوب حواست باشه

    و وقتی بهش گفتم که نمیدونم و نمیرسم احتمالا دیگه نفروشم ،ناراحت شد و گفت وای نه و از این حرفا

    خدایا یه راهی بهم نشون بده که من خودم، اگر قراره انجامش ندم ،بسپرم به یه نفر و خودم شروع کنم از فروش نقاشیام ثروت و درآمد داشته باشم و زمان بیشتری روی نقاشی و پیشرفتم در مهارت نقاشی بذارم

    چون من چند ساعت قبلش از ته ته دلم گفتم کاش میشد بیشتر زمانم رو برای نقاشی بذارم

    چون واقعا برام اهمیت داره

    و درسته کلاس میرم ولی نمیتونم خوب براش زمان بذارم و تمرین کنم و احساس میکنم بیشترین انرژیمو میذارم برای قلاب بافی و ساختن گل سر

    و از خدا خواستم راهی بهم نشون بده

    و خدا با این فایل بهم فهموند که دیگه ادامه نده و ایمانت رو در عمل به من نشون بده و از 7 میلیون درآمد در هفته بگذر و درسته که اگر ازش بگذری هیچی نداری و پولی نداری

    ولی مطمئن باش منی که برای تو این ایده قلاب بافی رو دادم مطمئننا ایده نقاشی هم بهت میدم که بیشتر از قلاب بافی درآمد داشته باشی

    وقتی این پیام خدا رو دریافت کردم ،یه ترسی هم که تو ذهنم مدام بهم تکرار میشد این بود که تو از نقاشی نمیتونی پول در بیاری و این نگرانم میکرد

    و اینجا بود که فهمیدم باید بیشتر روی باورهای قدرتمند کننده درمورد نقاشی تمرکز کنم

    و بسپرم به خدا خودش مثل همیشه کارهارو برای من انجام میده

    من شب فکر کردم و صبح که بیدار شدم گفتم خدا خودت کمکم کن تا بهت چشم بگم

    من دلم میخواد هرچی تو بگی همون بشه

    من که هیچی نمیدونم تو آگاهی و دانا ، تو برای من بخواه

    و گفتم درسته نجواهای ذهن نمیذاره درست به حرفت گوش بدم ولی تو انقدر قدرتمندی که نمیذاری نجوای ذهن حرف بزنه و کلام خودت رو بالا میبری

    کمکم کن

    بعد داشتم یه کاری میکردم که یهویی یادم اومد باید جمعه برم جمعه بازار و آینه دستی که برای مشتری رنگ کرده بودم رو بگیرم و چون سهل انگاری کرده بودم و هفته پیش رنگشو اشتباه رنگ کرده بودم ، باید از مشتری بگیرم و بیارم درستش کنم و هفته بعدش ببرم

    این یهویی بهم یادآوری شد

    پرسیدم که خدایا الان من چیکار کنم برم برای فروش و آینه رو بگیرم یا نرم و فقط برم آینه رو بگیرم

    باز شروع کردم به گفتن اینکه

    کلی کاموا گرفتم خدا

    چند نفر خانم برای من دارن قلاب بافی میکنن

    کارتخوان خریدم و تازه فقط یه روز ازش استفاده کردم

    الان تو بهم گفتی دیگه قلاب بافی رو ادامه نده و نرو جمعه بازار برای فروش

    و شروع کن که از نقاشیات درآمد داشته باشی

    من هیچی نمیدونم خدا

    خودت راهی بهم نشون بده

    اگر اجازه بدی این جمعه میرم ، اگرم بگی به هیچ عنوان نباید بری برای فروش ، نمیرم

    بعد من اینارو گفتم و رها کردم تا خدا نشونه بده بهم

    داشتم کارامو انجام میدادم و از صبح نشستم ، تا روی بومی که گرفته بودم جدول کشیدم و قرار بود رنگ بسازم و داخل جدولارو که برای رنگ شناسیه پر کنم و رنگ بسازم

    چرخه رنگ ، رنگ شناس رو

    نمیدونم دقیقا کی بود و چی شد

    بهم گفته شد به مادرت بسپر ادامه فروش قلاب بافی رو

    من به مادرم زنگ زدم و گفتم مامان من دیگه نمیخوام بفروشم

    مامانم تعجب نکرد

    چون که مادرم از وقتی من وارد سایت عباس منش شدم و قبلش حال ناخوب منو میدید و وقتی دید که از وقتی وارد سایت عباس منش شدم چقدر تغییر کردم و آروم شدم و فعال تر شدم

    انگار رفته رفته هرچی بهش میگفتم تعجب نمیکنه و راحت تر قبول میکنه

    مثلا اون زمان که خدا بهم گفت دیگه نباید پفیلا بفروشی و به مادرم گفتم ،یادمه اولین بار که گفتم مامان، یه حسی بهم گفت پفیلا نفروش ، منم میگم چشم

    اونموقع یادمه مامانم گفت : تو هم یه روز یه جوری یه روز یه جور دیگه

    تو که تازه شروع کردی ذرت گرفتی الان میگی نمیفروشم ؟؟

    اوایل ازم ناراحت میشد میگفت که تو هم خودتو مسخره کردی

    درسته بهش میگفتم از طرف خدا حس میکنم بهم گفتا میشه ، چون اوایل این بود که من دقیق نمیدونستم از طرف خداست یا نه ولی به اینکه آرومم میکرد اعتماد میکردم و هرچی گفته میشد چشم میگفتم

    الان میفهمم که اگر من اونموقع ها چشم نمیگفتم الان نمیتونستم چشم بگم و ظرف وجودم بزرگتر بشه

    خداروشکر میکنم که کمکم کرد تا عمل کنم و ایمانم رو در عمل نشون بدم

    ولی به مرور که یکم پیش رفتم و میدید که میگفتم مامان اون حسی که بهت گفتم و از سایت عباس منش که شنیدم آگاهیارو و دارم با خدا حرف میزنم ،اون حس خداست که داره باهام حرف میزنه

    رفته رفته مادرم دیگه تعجب نکرد از حرفام

    چون شاهد پیشرفتم بود و خدارو قبول داره که همه کار برای ما انجام میده ، و اتفاقاتی که بعد گوش دادن به این حس ،میفتاد

    الان که نوشتم ، این حرفا رو حس کردم

    جالبه اوایل ورود به سایتم که تصمیم گرفتم دقت کنم تا بلکه منم یه روز مثل استاد عباس منش صدای خدا رو بشنوم

    اونموقع فقط حس میکردم و کمتر میشنیدم و وقتیم میشنیدم میگفتم یعنی این صدای خدا بود هدایتم میکرد ؟؟

    ولی الان خدا واضح باهام صحبت میکنه جوری که یه وقتایی من میگم و حرفم تموم نشده یه صدایی عین صدای خودم باهام گفتگو میکنه و قشنگ حرف میزنیم

    منی که اوایل ورود به سایت نمیتونستم باور کنم که خدا با استاد عباس منش صحبت میکنه ،الان قشنگ ،من و خدا هر روز داریم باهم گفتگو میکنیم

    شده که دعوام کرده گفته مگه بهت نگفتم این کارو انجام نده

    یا گفته بغلم کن و من محکم خودمو بغل میکنم

    یا اینکه از بی نهایت طریق نشونه هاشو بهم میگه و باهام حرف میزنه و …

    حتی وقتی بهم میگه بغلم کن ،یا وقتی میگم دوستت دارم

    سریع قبل اینکه دوستت دارم ربّ من از زبونم جاری بشه میشنوم یه صدایی عین صدای خودم ملایم و آروم میگه منم دوستت دارم بنده من ،عشق دلم ،طیبه جانم

    یادمه چندین بار پیش اومده بود میگفتم نکنه خودمم که دارم جواب خودمو تو دلم میدم

    مثلا وقتی میگم دوستت دارم ربّ من

    میشنوم منم دوستت دارم بنده من عشق دلم

    اوایل سوال میپرسیدم و میگفتم نکنه خودم دارم جواب خودمو میدم ،که انقدر این سوال رو پرسیدم و گفتم خدا کمکم کن

    که یه رور وقتی داشتم این حرفو میگفتم شنیدم که نه این منم که باهات حرف میزنم و دارم هدایتت میکنم خیالت راحت

    فقط به احساست نگاه کن

    احساست که خوبه من دارم باهات صحبت میکنم و راهنماییت میکنم

    وقتی من به مادرم جریانو گفتم هیچی نگفت ،گفتم مامان میخوای فروش گل سرارو بهت بدم ؟؟؟

    اولش گفت من که خونه خواهرتم تا اواسط آبان نمیتونم الان برگردم

    چون قراره ادامه رفتنم پیش اون سیدی که به گونه ام روغن میزنه تا چربی زیر پوستم خوب بشه باید تا آبان ادامه بدم رفتنمو نمیتونم برگردم

    بهم گفت صبر کن من بیام بهم یاد بده، باشه انجام میدم

    بهم گفت فقط تا وقتی من میام خودت انجامش بده و ببر جمعه ها بفروش تا وقتی من اومدم کار رو به من بدی

    بهش گفتم مامان من صفر تا صدشو بهت میدما ،من دیگه نمیخوام هیچ کاری از فروش گل سر رو به عهده بگیرم

    متعجب شد گفت آخه مگه من میتونم همه کاراشو انجام بدم ؟؟؟

    گفتم چرا نتونی مامان بهت یاد میدم

    چون من باید از طریق نقاشی درآمد داشته باشم

    بهم گفت پس یعنی دیگه من نقاشیاتو نمیفروشم؟؟؟

    گفتم نه دیگه تو از این به بعد فقط گل سر بافتنی میبری جمعه بازار میفروشی ،البته اگر بخوای

    و من هم نقاشیامو باید ببرم

    الان فعلا هیچی نمیدونم که چیکار باید بکنم تنها چیزی که میدونم اینه که باید این کار رو رها کنم تا قدم بعدی بهم گفته بشه

    و تو دلم گفتم ،خدایا تو بهم میگی چیکار کنم، منتظر هدایتت هستم

    بعد که همه چیز رو به مادرم گفتم ، گفت کارتخوانم بهم میدی ببرم ،گفتم آره میدم هرچقدر فروش داشتی پولت رو میدم

    خیلی خوشحال شد گفت چرا که نه خودم‌با خانمایی که برای تو قلاب بافی انجام میدن حرف میزنم و سعی میکنم خودم درست کنم و ببرم بفروشم

    اینجا بود که فهمیدم خدا اجازه داده تا آبان ماه هم برم جمعه بازار و تا اون موقع باید اولویت اول ،یعنی انجام تمرینات نقاشیم رو اول انجام بدم و وقتی مادرم برگشت دیگه برای فروش گل سر نرم

    فقط و فقط باید نقاشیامو ببرم

    میدونم که خدا مسیر رو برای من هموار تر از الان میکنه و ایده های ناب بهم میگه

    و پر قدرت برای ساخت باورهای قدرتمند کننده در مورد نقاشی ادامه میدم

    وقتی به نقاشی کشیدن فکر میکنم آرامش عمیقی میاد سراغم و بی نهایت از خدا سپاسگزارم که این موهبت رو در این جهان هستی به من عطا کرده

    وقتی با مادرم حرف زدیم و گفت که قراره بلیت بگیره و جمعه بیاد خونه و دوباره شب بلیت دارن باید با خواهرش برن مشهد و وسط هفته دوباره برمیگرده و میره خونه خواهرم تا اواسط آبان برگرده خونه

    جالبه خیلی جالبه

    اینکه از وقتی من تغییر کردم خانواده ام هم تغییر کردن

    مادرم مشتاق تر شده و دوست داره کار کنه

    برادرم که معلم خطاطی هست و یه جای دیگه کار میکنه و خیلی وقت بود دوست نداشت اونجا بمونه الان تصمیم گرفته بیاد بیرون و آخر این ماه براش شروع جدید از فصل زندگیش هست و فقط به کار خودش تدریس و فروش آثارش فکر میکنه و دیگه خودش کارش رو شروع کنه و به فکر کار کردن و تابلوهای بزرگ نوشتن و فروششون هست

    چقدر خدا باحاله

    یادمه استادعباس منش میگفت تو یه فایلی که اگر یه نفر تو یه خانواده ای تغییر کنه و از درون خودش رو بشناسه و آگاه تر بشه و عمل کنه ،روی خانواده اش هم تاثیر میذاره این تغییرش و این برای جهان هستی هم صدق میکنه

    و اگر اشتباه نکنم ، استاد میگفت که حتی خدا گفته دقیقا یادم نیست از کی بود ،که به خدا گفته بود به فلان قوم عذاب نازل میشه و خدا گفته نه

    تازمانی که تو در اونجایی و افراد خوب دراونجا هستن به اون قوم عذابی نازل نمیشه

    نمیدونم درست یادم مونده یا نه

    ولی میخوام اینو بگم که از وقتی من تو این یکسال شروع کردم جدی تر از فایل های استاد شروع کردم و تاجایی که عمل کردم نتیجه رو دیدم که آدمای اطرافم به شدت تغییر دارن میکنن و عوض میشن

    به یکباره خیلی از افکار خانواده ام و اطرافیان و حتی فامیل و آشنا و غریبه تغییر کرد

    و این فقط یه جواب داره و اونم اینه که من دارم به قوانین تا جایی که ممکنه عمل میکنم و تغییر کردم و نتایج رو دارم زندگی میکنم

    و یادآوری همه اینا من رو بیشتر مشتاق تر میکنه تا این مسیر رو ادامه بدم

    وقتی با مادرم حرفمون تموم شد و خداحافظی کردیم ، داشتم از خدا میپرسیدم که چه فایلی رو گوش بدم و رندم رفتم از گالری گوشیم انتخاب کنم

    دستمو رو یه فایل که گذاشتم

    مروری بر آموزش‌های استاد عباس‌منش در سال 87 | قسمت 1

    و باز کردم و گوش دادم

    دقیقا درمورد تصمیم گیری ، داشت صحبت میکرد

    به خودم گفتم طیبه این یعنی چی؟؟؟؟

    دقیقا خدا حساب شده دستتو آورد روی این فایل که بهت بگه وقتی تصمیم گرفتی سریع عمل کن و وقتی مادرت برگشت خونه ،سریع تر کارقلاب بافی رو بهش بسپر

    و به نقاشی و طراحیت برس

    بعد تا شب هی داشتم گوش میدادم این فایل رو و رنگ میساختم برای چرخه رنگ و جدولای رنگ چرخه رنگ شناسی

    نمیدونم دقیق کی بود یهویی بهم گفته شد این هفته که پول به حسابت اومد سریع یه سایت باز کن و تمام نقاشیاتو بذار و اونجا برای فروش بنویس قیمتاشو

    وقتی اینو دریافت کردم به خودم گفتم ببین طیبه

    این ایده که تو گوگل سایت باز کن رو یادته اوایل ورودت به سایت عباس منش دریافت کرده بودی ولی اونموقع هیچ پولی نداشتی و میخواستی با قرض این کار رو انجام بدی و وقتی به مرور گذشت و تکاملت رو کم کم طی کردی متوجه شدی که ایده هایی که در شرایط الانت هست رو باید اجرا کنی و این ایده رو رها کردی

    و حالا وقتشه که سایت بزنی

    چون قشنگ بهم گفته شد سایت بزن

    الان وقتشه

    و من ان شاء الله اگر خدا بخواد جمعه بعد فروشم سعی میکنم یاد بگیرم و چالش باز کردن سایت به اسم خودم رو انجام بدم

    و هفته پیش بهم گفته شده بود که برم تو پانزده خرداد ، با طلا سازها صحبت کنم تا طرح های طراحی طلا و جواهراتم رو نشونشون بدم

    و من این هفته پیش رو ، رو اگر خدا بخواد میرم و طرحامو میبرم نشون میدم

    این دوتارو باید انجام بدم تا قدم بعدی بهم گفته بشه

    من باید ایمانم رو در عمل نشون بدم و اواسط آبان ماه دیگه هیچ کاری از ساخت گل سر و فروشش رو انجام ندم ،چون خدا بهم گفت که هیچ کاری در این باره نباید انجام بدی و فقط باید اصل خارپشتی رو بهش عمل کنی

    چند روزیه از 12 مهر من اجازه رفتن به گام سوم رو ندارم

    بارها شده که خواستم بیام و بنویسم ولی گفته میشه اجازه نداری ادامه بدی گام به گام خانه تکانی ذهن رو

    و باید وقتی شروع کنی به گوش دادن گام سوم که اصل خارپشتی رو شروع کرده باشی و عمل کرده باشی به اینکه فقط به عشقت نقاشی زمان بذاری و دیگه گل سر نبافی و فقط و فقط به نقاشی و طراحی زمان بذاری و برای فروش نقاشیات بری جلو در مدارس و بهت میگم قدم بعدیت چیه

    اول قدم هاتو که باید برداری رو بردار

    مطمئن باش قدم ها و ایده های در مدار ثروت در مورد عشقت نقاشی بیشتر بهت گفته میشه

    تو فقط ایمانت رو در عمل نشون بده تا ببینی خدا چی برات رقم میزنه

    رها باش تا بهت داده بشه

    بگذر از پول و ثروت و هر آنچه که باید بگذری تا پول و ثروت فراوان به سمتت بیاد

    و به یاد بیار جریان سیم کارت ایرانسلت رو که تو این دو هفته تصمیم گرفتی رهاش کنی

    و گفتی خدا من دیگه نمیخوام این سیم کارت رو ، میرم یه سیم کارت جدید میخرم

    و دیدی که خدا تو یه روز کاری کرد تو بری خدمات ایرانسل و به یکباره سیم کارتی که به نام پدر دوستت بود و سال 98 فوت کرده بود و ایرانسل تو این دو ماه مسدودش کرد و به طرز معجزه آسایی بدون نیاز به هیچ گونه پیگیری ، که حتی دوستت هم که 18 سال بود دوست بودین و هرچی میگفتی قبول میکرد و به یکباره گفت نمیتونه کاری برات انجام بده،

    چجوری خدا کمکت کرد به راحتی به نامت شد سیم کارتی که 14 سال داشتی

    به سرعت سیم کارت به نامت شد

    همه اینارو یادت بیار و آروم باش و پول رو هم رها کن مطمئن باش پول سمت کسی میره که بگذره و رهاش کنه

    تو نیاز به هیچ چیزی نداری چون همه چی داری طیبه

    خیلی خوشحالم که خدا هر روز داره درس هایی که قراره یاد بگیرم رو بهم میگه و منم تمام سعیمو میکنم تا عمل کنم و ایمانم رو به خدا نشون بدم

    بعد که فایل هدایتی خدا رو گوش دادم

    بعد از ظهر داشتم با خواهرم حرف میزدم بهش گفتم من از ماه بعد دیگه نمیرم برای فروش گل سر

    با یه لحن مسخره گونه ای گفت ،پس چی شد ؟؟ خودت گفتی که افراد موفق عقب نشینی نمیکنن وادامه میدن ، داشتی برای من هی از افراد موفق میگفتی

    الان تازه کارتخوان گرفتی نمیخوای بری؟

    منم با تو کارتخوان خریدم میخوام فردا برم

    گفتم نه بهم الهام شده که نرم

    مسخره ام کرد و گفت توام با این الهامات ،مسخره کردی خودتو

    هی میگی الهام شد این کارو انجام بدم

    الهام شد اون کارو انجام ندم

    و من دیگه هیچی نگفتم وسکوت کردم

    ترجیح دادم ساکت باشم ،چون نیازی به توضیح ندیدم

    شب وقتی داداشم از سرکار برگشت خونه گفت دختر استادم دستبند میسازه و میفروشه و خرج خودشو در میاره و دانشجوی دندانپزشکیه ، وقتی شنید تو میری جمعه بازار ازم خواست که دستبنداشو بهت بده تا اگر میشه در کنار کارات بفروشی و سودی هم برای خودت برداری

    وقتی اینو گفت من سریع گفتم من دیگه نمیرم برای فروش تو جمعه بازار

    گفت چرا ؟ پس خرج کلاس و وسایل نقاشیتو از کجا میاری

    تو دلم گفتم خدا خودش جورش میکنه تا الان چجوری جور کرده ،خیالم راحته

    من هیچی نمیدونم فقط اینو میدونم که باید چشم بگم و هرچی خدا گفت انجام بدم

    گفتم نمیرسم به نقاشی و طراحی هام وقت بذارم

    یهویی برگشت گفت خب مدیریتت درست نیست

    تو اول باید اولویت اولت رو در اول هفته انجام بدی بعد اینکه شنبه از سر کلاست اومدی خونه و تمرین کلاس رنگ روغنت رو انجام بدی و بعد بشینی گل سر بسازی

    تو کارای کلاست رو نگه میداری آخر هفته و مضطرب میشی که شنبه کلاس دارم

    اونجا بود که با حرف داداشم خدا بهم فهموند که اولی کار تو پیشرفت اینه که باید اولویت اول که مهم ترین چیزه رو انجام بدی تا بعد زمان برای چیزهای دیگه بذاری

    و حرف استاد یادم‌میومد که میگفت شما اولویت اول رو انجام بده بعد خود به خود میبینی چقدر وقت داری برای کارای دیگه

    آخرای شب بود دوباره رندم یه فایلی رو انتخاب کردم

    همین لحظه بهترین زمان برای شروع است

    اینجا استاد میگفت که از اون چیزی که الان داری شروع کن

    این فایل بارها تو این یکسال برای من نشونه اومد و هر بار یه چیز متفاوت ازش درک کردم و الان هم اینو درک کردم که

    الان شروع کنی اینبار شروعت فرق داره

    مثل چند ماه پیش نیستی

    چند ماه پیش سخت بود برات که به خدا اعتماد کنی و ایمانت رو در عمل نشون بدی

    ولی الان خیلی راحته برات چون بارها کمک های خدارو دیدی و ایمانت قوی شده و میتونی به راحتی در عمل نشون بدی ایمانت رو تا این مسیر تکاملت به سمت تسلیم بودن در لحظات بیشتر ، چند برابر و بی نهایت بشه

    تکاملت رو تا اینجای مسیر طی کردی ،مطمئننا خدا برای از این به بعدت هم بهترین هارو چیده

    تو فقط عمل کن به این حرف خدا و محکم تر از قبل قدم هاتو بردار

    بعد من هی داشتم به این دو تا فایل گوش میدادم

    و تا نصف شب داشتم رنگای چرخه رنگ رو میساختم

    و با هر رنگی که میساختم میگفتم وای خدای من چه رنگایی داره از دل سه رنگ اصلی ، قرمز و آبی و زرد در میاد و بارها خدا رو شکر کردم که من دارم با عشق کار میکنم

    وقتی دارم از روزی که به آگاهی های سایت گوش میدم ،فکر میکنم میبینم که یه سری چیزا که برای استاد عباس منش رخ داده ،برای من هم رخ میده

    مثلا

    من هیچ پولی نداشتم و یک ماه و نیم پیش به یکباره خدا ایده بافت گل سرارو بهم گفت و من بافتم و در یک ماه که فقط 4 تا جمعه رو رفتم برای فروش 23 میلیون به حسابم اومد

    وقتی داشتم یه یه فایل استاد گوش میدادم ،میگفت که من پولی نداشتم و ایده تدریس دوره تندخوانی بهم گفته شد و کلی فروش داشتم و از چیزی که مربوط به کارم نبود یهویی کلی ورودی مالی اومد

    دقیقا برای منم اینجوری شد ،از قلاب بافی گل سر که ربطی به نقاشی نداشت من تو یک ماه 23 میلیون درآمد داشتم

    حالا هم خدا یهویی بهم گفت دیگه نیاید گل سر بفروشی

    با اینکه ار فروش گل سر راحت میتونم تا چند ماه و ادامه دار درآمد 28 میلیون در ماه داشته باشم

    ولی بهم گفته شد دیگه ادامه نده و چند تا فایل رو بهم نشونه داد که دیدم استاد میگفت که خدا بهش گفت دیگه تند خوانی رو از سایت بردار

    که پر فروش بود

    و کلی چیزای دیگه که وقتی دقت میکنم میبینم هرچی که باعث پیشرفت و رشد ظرف وجود استاد عباس منش شده برای من هم به شکلای دیگه رخ میده

    این یعنی اینکه مسیرم درسته و خدا به راحتی برای من هرآنچه که بخوام عطا میکنه و بگم موجود باش موجود میشه

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      خدیجه غلام زاده گفته:
      مدت عضویت: 1961 روز

      سلام به طیبه عزیز

      دختر هنرمند و قوی

      چندروز پیش به کامنتت هدایت شدم درست وقتی تصمیم گرفتم با تعهد بالا دوباره توی سایت و کامنت های بچه ها غرق بشم. درست مثل حدود یک سال پیش که متعهد شدم. و با همین خوندن و نوشتن کامنت ها تثبیت باور هایی که گوش میدادم اتفاق افتاد و از درامد صفر و خانه دار بودن در حالی که هیچ ایده ای نداشتم حالا یک کسبو کار کوچک خداوند بهم عنایت کرده. ‌شغلی متناسب با شرایطم.

      بار اول که کامنتت رو خوندم

      خیلی لذت بردم و بسیار تحسینتون میکنم. پشتکار بالا و این که عشقت رو پیدا کردی.

      به نظر من بزرگ ترین سرمایه شما همون حس و حال قشنگیه که وقتی نقاشی میکنی از بعد زمان ومکان کنده میشی…

      و اون هم صحبتی با خدای خودت. مطمعنم که موفق میشی دوست من.به تمام خواسته هات میرسی خوندن کامنت هات حس خوبی بهم میده. مث یک داستان زیبا. ساختن پول از گلسر اونم 23میلیون واقعا

      عالیه. افرین. حسم گفت برات بنویسم.

      موفق باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 743 روز

        به نام ربّ

        سلام خدیجه جان

        ازت سپاسگزارم که وقت ارزشمندتو برای خوندن رد پام گذاشتی و برای من نوشتی

        الان من بیدار شدم شنیدم صدای ایمیلم اومد ،دیدم برام پایخی اومده

        جدیدا وقتی پاسخی میاد خیلی خوشحال میشم

        چون میدونم که برای من پیامی داره که برای ادامه دادن مسیرم بسیار موثر هست و منو در ادامه این راه و مسیر پر از عشق مصمم تر میکنه

        اینجا که نوشتین

        مطمعنم که موفق میشی دوست من.به تمام خواسته هات میرسی

        خیلی پیغام خاصی بود

        این روزا زیاد دریافتش میکنم و حس میکنم که هرچقدر که من قدم هامو سعی کنم بیشتر بردارم و سریعتر عمل کنم ،سریعتر هم رخ میده

        بی نهایت از شما سپاسگزاری میکنم

        خیلی دوستتون دارم عضو خانواده ارزشمندم در این سایت زیبا

        بی نهایت ثروت و سعادت و زیبایی در دنیا و آخرت و سلامتی و آرامش و شادی برای شما باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: