عمل به قوانین خداوند، چگونه زندگیمان را متحول می کند - صفحه 34

743 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 715 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 15 مهر رو با عشق مینویسم

    خدا بهترین نگهدارنده است و او مهربان ترین مهربانان است

    فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ»

    این پیامِ اول صبح خدا برای من بود

    من امروز صبح که بیدار شدم یکم کامواهارو مرتب کردم و هر چی که لازم بود با خودم خواستم ببرم برای ورکشاپ رایگان طراحی مدل زنده که تو پاساژ کلاسی که میرفتم بود ، برداشتم تا برم اونجا

    قبلش گفتم اول برم حسن آباد تا کامواهایی که لازم داشتم بگیرم و برای خواهرمم کاموا بخرم ، بعد از اونجا برم تجریش

    درسته بارم سنگین میشد، ولی باید میرفتم، چون برگشتنی دیر میومدم و مغازه های حسن آبا میبستن

    وقتی از خونه بیرون اومدم و خواستم از مسیری که نزدیکتره با بی آرتی برم مترو و از اونجا میرم تجریش ،برم ،

    ولی خدا بهم گفت از این مسیر نه برگرد

    قشنگ این صدا رو شنیدم و سریع مسیرمو عوض کردم و از مسیر طولانی رفتم

    پیش خودم گفتم خدا ،چرا گفتی از این مسیر طولانی برم ؟؟

    جالبه الان خندم میگیره ،چون که من به کلی فراموش کرده بودم مسیری که من میخواستم برم اصلا پیچیده تر بود که بخوام برم حسن آباد

    و خدا سریع یادم انداخت تا من مسیرمو عوض کنم و از مسیری که طولانیه به تجریش از اون مسیر برم که بعدش متوجه شدم من میخواستم برم حسن آباد و این مسیر طولانی به سمت تحریش امروز برای من مناسب بوده

    و وقتی میخواستم از مسیر اول که به مترو و مسیر تجریش نزدیکتره برم حواسم به رفتن به تجریش بود نه حسن آباد

    از خدا ممنونم که حواسش به همه چیز هست

    وقتی رفتم، به درخت توتی که جریانشو در رد پاهام نوشتم که همیشه تو ایستگاه بی آر تی سلام میدم ،سلام دادم و نشستم

    داشتم به خدا فکر میکردم که سرمو بلند کردم و رو برومو نگاه کردم مدرسه دخترونه که دیوارشو تازه رنگ کرده بودن دیدم و نوشته بود

    خدا بهترین نگهدارنده است و او مهربان ترین مهربانان است

    فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ»

    وقتی معنیشو خوندم خندیدم و سپاسگزاری کردم

    و سوار بی آر تی شدم رفتم

    وقتی رسیدم حسن آباد یکی یکی کامواهارو خریدم

    جالب بود سه نفر منو صدا کردن و گفتن خانم کمکمون میکنی؟؟ ما کاموا چی بخریم و یا میگفتن میخوایم رو تختی ببافیم چقدر باید کاموا بخریم یا میخوایم عروسک ببافیم چه کاموایی برای شروع وار مناسبه

    منم میگفتم نمیدونم و تاحالا انجام ندادم که بهم گفتن از نایلونایی که دستته متوجه شدیم بافنده ای

    من خندیدم و گفتم نه من کارای ریز میبافم روتختی نمیبافم

    با یه دستم تخته شاسی نقاشیمو گرفته بودم و با یه دستم دو تا نایلون بزرگ کاموا

    یکی از خانما پرسید کار نقاشی هم انجام میدی گفتم بله و آدرس پیجمو بهش دادم

    وقتی کارم تموم شد وایساده بودم ، یهویی گوشیم زنگ زد و از خدمات ایرانسل بود

    جریانشو تو رد پاهای چند روز پیشم، تو این 10 روزه نوشتم

    چون دیروز گفته بودن، بهم زنگ میزنن تا خطم رو فعال کنن ، که دوستم بهم داده بود و به نام پدرش بود و پدرش سال 98 فوت کرده بود و جدیدا ایرانسل سیم کارتمو مسدود کرده بود و جریانات بعدش که همه رو نوشتم تو رد پاهای قبلیم

    گوشیمو جواب دادم و یه خانم بهم گفت ساعت 12 تا 1 خط ایرانسلتون فعال میشه و برین خدمات ایرانسل و بگین که به نامتون بزنن

    چی داشت رخ میداد ؟؟؟؟؟؟؟

    خدای من

    هنوزم باورم نمیشه

    همه مولفه ها کنار هم قرار گرفته بودن و اون بوووووووم که استاد میگفت رو ، داشتم تجربه میکردم

    خیلی خوشحال شدم و وقتی برگشتم تا با مترو برم تجریش داشتم به تک تک این روزا فکر میکردم

    میگفتم طیبه ببین بدون اینکه نیازی باشه که به دوستت التماس کنی از شهرستان با مادر و خواهرش بره و سیم کارت رو به نام مادرش بزنه و بعد دوباره تو بری شهرستان و بگی سیم کارت رو به نامت بزنن

    و همه اینا کلی زمانبر و هزینه بر بود برای تو

    و زمانی که دیروز و توی این 1 هفته پیش، که شنبه هفته پیش حدود 8 روز پیش، تصمیم گرفتی که رها کنی و گفتی اصلا نمیخوام

    من این سیم کارتو نمیخوام

    و خدا خیلی قشنگ و راحت هدایتت کرد

    حتی یادت نبود که باید بری خدمات ایرانسل و خدا دیروز یادآوری کرد و تو رفتی و کارت به سادگی و راحتی و طبیعی ترین حالت ممکن انجام شد

    چی شد یهو ؟؟؟؟چی عوض شد ؟؟؟ چی داشت رخ میداد ؟؟؟

    بازم باید امروز تاکید میکردم به خودم

    چون من یه اصل رو آخر کار متوجه شدم و زمانی که عاجز بودنمو فهمیدم و گفتم اصلا نمیخوام همه چیز به یکباره عدض شد

    یاد حرفای استاد عباس منش میفتم که کلی مثال میزد و حضرت موسی که عاجز بودنشو گفت و زندگیش تغییر کرد

    دیروز برای من درس بزرگی بود تا سعی کنم اصل رو یادم باشه و بگم هرچی خدا بخواد ، و رها باشم

    چقدر من خوشحالم خدایا شکرت

    وقتی من رفتم مترو تا خط عوض کنم ، جا بود و نشستم و اصلا به کل فراموش کردم باید تو امام خمینی خط عوض کنم

    به خیال خودم فکر میکردم که میره تجریش

    کنارم یه دختر نشسته بود چند بار پرسید به ایستگاه سر سبز رسیده و خانما میگفتن نه

    من یه لحظه گفتم چرا میگه سر سبز؟؟؟ این که تجریش میره !!!!

    تو دلمم میگفتم حتما اشتباه سوار شده !!نگو خودم اشتباه داشتم میرفتم و خبر نداشتم

    و وقتی رسید دانشگاه علم و صنعت سرمو بلند کردم دیدم خط آبی هست سریع پیاده شدم

    انقدر تو مترو خندیدم

    چون محو فکر کردن به اتفاقات و عجز خودم و تسلیم شدنم به خدا بودم و حواسم نبود کجام و به کجا میرم

    چی شده بود ؟؟ من اگر طیبه قبل آگاهیم بودم مدام خودمو سرزنش میکردم که چرا حواست نیست و اشتباه رفتی و زمین و زمان رو مقصر میدونستم

    ولی اینبار داشتم عمیقا میخندیدم و میگفتم درسته من توجه نکردم ولی خدا ،شاید تو میخواستی که من زود نرسم به تجریش

    چون هنوز ساعت 12 نشده بود ومن باید 1 میرفتم خدمات ایرانسل تجریش

    دوباره برگشتم و رفتم امام حسین پیاده شدم و از هفت تیر رفتم تجریش ، درسته راه طولانی شد ولی خب من داشتم تو اون بازه زمانی با خدا عشق میکردم و باهم حرف میزدیم و توجهم به نکات زیبا بود

    وقتی رسیدم تجریش 1 بود و رفتم خدمات ایرانسل با دو تا نایلون بزرگ قلاب بافی ،

    همین که من رفتم داخل، مشتری داشتن نشستم و منتظر موندم و بعد کار من رو آقایی که دیروز انجام داد ،اومد و پرسید که امروز از ایرانسل بهت زنگ زدن و من گفتم بله

    و کارت ملی مو خواست تا سیم کارت بابای دوستمو که بیشتر از 12 سال دست من بود رو بدون نیاز به رضایت دوستم و یا کارای دیگه به راحتی انجام بشه و به نام من شد

    خیلی ساده و راحتی و به سریعترین زمان ممکن

    وای خدای من داشتم پرواز میکردم

    و از طرفی حیرت زده بودم که من خواستم و وقتی مولفه ها کنار هم قرار گرفت

    موجود شد

    این من بودم که داشتم تمام اتفاقات زندگیم رو رقم میزدم

    در صورتی که دو ماه پیش هر کاری میکردم و هی به دوستم زنگ میزدم به مادر دوستم زنگ میزدم تا برن و کارامو انجام بدن ولی نمیشد که نمیشد

    در اصل من داشتم شرک میورزیدم و باید این مسیر هارو میومدم تا درس هامو بگیرم و بدونم که عاجزم

    درسته زبانی میگفتم خدایا کارامو به تو سپردم ولی دلی شرک داشتم و لحظه ای که فهمیدم تصمیم گرفتم بگم نمیخوامش هرچی که تو صلاح بدونی همون بشه برای من خدا

    یادمه چند وقت پیش که شروع کردم به تکرار باورایی که نوشته بودم و تکرار میکردم که من لیاقت داشتن سیم کارت ایرانسل رو دارم چون من ارزشمندم و سال هاست این سیم کارت دست منه و برای منه

    یه لحظه گفتم خدا بهم باوری بده که بتونم راحت تر رها بشم از هر چیزی

    و این برام خیلی بزرگتر بود

    یادمه استاد میگفت : اول از چیزای کوچیک شروع کنید و از خدا بخواین که بهتون عطا کنه و کم کم میبینید که هرچی میخواین میشه، کم کم چیزای بزرگتر میخواین

    و این درخواستم برای من در حد مدار الانم خیلی بزرگ بود

    چون تقریبا این خواسته ام نشدنی بود تو ذهنم و همه شرایط به ضرر من بود و اصلا دوستم راضی نمیشد بره کاراشو انجام بده و همسرش مانعش میشد که حتی با من که دوستیمون 18 ساله بود قطع رابطه کرد

    و الان که به راحتی به نامم شد

    تاکید میکنم بر روی اصل

    چون من تو این دوماهی که سیم کارتمو مسدود کرده بودن و باورای قوی رو تکرار میکردم هیچ اتفاقی نمی افتاد

    وقتی هفته پیش متوجه شدم دارم تقلا میکنم و شرک میورزم و سعی دارم که از طریق دوستم این کار رو حل کنم و کاملا عاجز شدم و گفتم نمیخوام اصلا

    و گفتم خدا هیچی نمیخوام ،هیچی ،اصلا این سیم کارتم نمیخوام برای خودت

    میرم یه سیم کارت جدید میخرم

    که خدا کم کم هدایتم کرد تا هفته بعدش برم دوباره به خدمات ایرانسل و همه چیز به نفع من شد

    اصل

    اصل

    اصل

    اصل

    اصل

    اصل

    اصل

    تازه میفهمم استاد عباس منش چی میگفت

    اصل

    همه چیز اصله

    همه چیز خداست

    وقتی تکاملت رو در ایمان آوردن به خدا طی میکنی ،رفته رفته معجزه ها رخ میده

    یادمه اوایل، سوالم این بود، چجوری باید به خدا ایمان بیارم و اعتماد کنم و تسلیمش باشم

    و اینو میشنیدم که استاد عباس منش میگفت

    اصلا عجله نکنید حتی در تسلیم بودن هم، باید تکاملتون طی بشه و از قران تکامل پیامبر و باقی داستان های پیامبرارو بارها تو فایلا میشنیدم

    و خدا قشنگ مرحله به مرحله بهم داره یاد میده چجوری تسلیم ترش باشم

    منی که یک سال پیش تو خیلی از مسائل شرک داشتم

    و الان خیلیاشون تبدیل به توحید در عمل شدن و دارم تسلیم میشم

    خدایا سپاسگزارتم

    و این رو یادم باشه که به اندازه ای که هر روز دارم تلاش میکنم و قدم برمیدارم به همون اندازه دارم رشد میکنم

    خدایا بی نهایت شکرت

    وقتی همه کارامو انجام دادن و الان سیم کارت به نام خود خودمه و حتی گفت دائمیش میکنم که دیگه هیچ مساله ای برای سیم کارتت پیش نیاد

    همه چیز به نفع من رخ میده خیلی راحت

    من ازشون سپاسگزاری کردم و رفتم بیرون کمی بلند تر گفتم خدای ماچ ماچی من ازت سپاسگزارم ربّ من

    یه صدای ذوقی هم از خودم در آوردم

    خندم میگیره چون من هیچ وقت از این رفتارا بیرون انجام نمیدادم ولی الان به راحتی بلند سپاسگزاری میکنم

    و رفتم ورکشاپ و وقتی رسیدم با کاموا ها تو دستم ، چند تا از استادا به کامواها نگاه میکردن و من سلام کردم و رفتم به همکلاسیم که داشت کار میکرد سلام دادم و اومدم که بشینم

    موضوع این هفته ورکشاپ این بود که تو تراس پاساژ که خیلی بزرگ بود همه هنرمندا نشسته بودن و داشتن محیط بیرون تجریش رو میکشیدن

    منم نشستم و چون دیدم درست نبود زاویه دیدم ، دوستم جلوی من نشسته بود و من شروع کردم به کشیدن حالت کار کردن دوستم و بعد از پنجره ای که بیرون دیده میشد یه قسمتشو کشیدم

    خیلی تجربه قشنگی بود

    اولین بار بود همچین چیزی میکشیدم

    وقتی کارم تموم شد بردم عکسشو استادم ببینه گفت پیشرفت داشتی ولی بیشتر تلاش کن و خوشحال بود از اینکه ما میریم ورکشاپ و به هنرجوهای دیگه اش که داشت کار میکرد باهاشون من و دوستم رو تعریف کرد که چقدر تو این 8 هفته تغییر کردیم

    وقتی با کاموا ها برگشتم خونه تو راه پیراشکی شکلاتی خریده بودم به عنوان شیرینی برای سیم کارتم

    وقتی داشتم رد میشدم یه آقایی دیدم که همیشه تو خیابون میشینه و شرایط جسمانیش از نظر سلامتی نامساعده وقتی رد شدم یه لحظه حس کردم باید بهش پول بدم

    سریع از کیفم برداشتم و یه صد هزار تومانی بردم گذاشتم کنارش

    قشنگ داشتم افکارم رو میشنیدم

    اون لحظه گفتم خب خدا ، من برای تو میدم و بعد برای خودم ،

    چون میدونم که از این بیشترشو بهم عطا میکنی و میاد به دستم و به حسابم و من همین الان که به تو وصلم بی نهایت ثروت و دارایی دارم

    انقدر میاد که بی نهایته

    الان که گفتم یاد حرفای چند روز پیشم افتادم

    تو این چند هفته که کارتخوان رو سفارش دادیم تا بیاد برسه دستمون تو خلوت خودم و یا وقتی راه میرفتم تو خیابون و یا وقتی با خواهرم حرف میزدم

    میگفتم وای خدا فکر کن من الان کارتخوان گرفتم و همه اینا کار خداست

    یادم باشه که هیچی نیستم

    و از این به بعد انقدر پول به حسابم میاد که نمیتونم صفراشو بشمرم

    و انقدر میبخشم که میدونم بی نهایت ترش به حسابم میاد

    وای خدایا سپاسگزارم ازت و همه اینارو که میگفتم میخندیدم و عمیقا اون صفرایی که میگفتم نمیتونم بشمرمشون رو تو تجسمم تو اون لحظه نمیتونستم بشمرم و حتی شمردنمم میومد جلو چشمم

    جدیدا وقتی به خواسته هام فکر میکنم و درموردشون صحبت میکنم عمیقا حس سرور و شادی دارم و عمیقا حسشون میکنم جوری که واقعو احساس میکنم دارمشون

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم ازت

    وقتی برگشتم خونه وسایلامو باز کردم و نشستم کامواهارو درست کردم و خواهرم رفته بود نون بخره اومد و چای گذاشتیم و پیراشکی شکلاتی رو خوردیم

    و بعد کامواهامونو مرتب کردیم

    یکم بعدش مادر بزرگم اینا اومدن و دیدیم عموم برای من 5 تا رول کاغذی کارتخوان آورده

    خیلی خوشحال شدم و عموم گفت از زمان مغازه مون داشتیم ،دیدم کارتخوان دارین گفتم برای هر کدومتون 5 تا بیارم

    هر موقع تموم شد بهم بگین بیارم

    خداروبی نهایت سپاسگزارم که این همه لطف داشت بهمون

    و همه جیز رو به راحتی بدست میارین

    به راحتی

    میگیم موجود باش موجود میشه

    البته که اصل رو در راس همه چیز قرار بدم

    وقتی رفتن من دوباره کارامو انجام دادم و خوابیدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  2. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1255 روز

    به نام خداوندی که هرچه دارم واقعا هرچی که دارم از آن اوست….

    من اول امسال نوشتم امسال سال تغییر سال رشد ، ولی نمیدونستم اینجوری تغییر اینجوری رشد ، یهویی دیدم وارد دوره عشق و مودت شدم که واقعا شرمنده میشم که هروز روزی صدهزار بار شکرش نمیکنم ، خدایا خدای قشنگم لحظه به لحظه شکرت که با یه تضاد 3 ماهه ای که توی زندگیم به وجود آوردی این دوره رو بهم هدیه دادی ، درست مثل بقیه هدایایی که تا الان بهم داده بودی تا الان بهم بخشیده بودی ، شکرت خدای قشنگم ، من اون 3 ماه اصلا نمیدونستم دارم چیکار میکنم شکرت میکردم اما بدون احساس الان هروزی که میگذره هروزی که از امسال میگذره باید بیشتر شکرت کنم بیشتر به خودم بگم باور کن و شکر کن که این آدم اومد و رفت خیلی زود گذر بود فقط و فقط واسه اینکه یه دگرگونی عظیمی توی وجود تو ایجاد کنه،

    نگو اون بغضای اون روزا از این بود که وجودم داشت ترک بر میداشت برای اینکه جا باز بشه برای بزرگ تر شدن ،

    صدای ترک هاش صدای اشک ریختنم بود ، برای جا باز شدن و ورود خداوند به قلبم ،

    خدا داشت میگفت صبر کن ببین چی میشه ، صبر کن ببین این رفت من اومدم دیگه چی میخوای ،

    واقعا چی میخواستم ،

    چرا دنبال یکی بودم ،

    چرا اصلا دنبال آدم بودم !!؟

    چرااا واقعا وقتی خودش اومد و وجودمو پر کرد ،

    اون داشت بهم میگفت صبر کن ببین اگه بزرگ تر بشی اگه شکر گذار تر بشی زندگیت چه رنگ و بویی پیدا میکنه ،

    تو لایق بالاتر از این هایی عزیزم ،

    به طور واضح و روشن این حرفاشو این روزا میفهمم که داره بهم میگه تووووووو لایق مدیریت هستی ،

    تو باید برای خودت کسب و کار راه بندازی چرا اینجوری داری کار میکنی ،

    خدای من شکرت برای گوش ها برای قلب برای دلی که این حرف هارو میشنوه ، خدای من شکرت مهربانم ،

    خدای قشنگم ازت میخوام توی مسیر مستقیمی که هدایتم کردی ، اطرافمو نرده بکش اطرافمو روشن کن با هدایت هات ،

    آغوشت و باز کن که از توی آغوشت بیرون نزنم از این محدوده ی زیبایی که واسم ترسیم کردی پام و این طرف تر نذارم ،

    و توی این مسیر درست تا میتونم دست هرکسی که نزدیک این مسیر هست و بگیرم و بیارمش داخل ، بیارمش کنار خودم ،ببینه اینجا چه جاییه ،

    خدای من هر لحظه هزاران بار شکرت برای این فایلی که دوباره باعث شد من یادم بیاد چقدر نعمت و فراوانی دارم ،

    یادم بیاد از روزی که وارد قانون سلامتی و عشق و مودت شدم چقدر با اطرافیانم رابطه های آسون تر برقرار میکنم ،

    چقدر دارم سالم تر زندگی میکنم ،

    چقدر دارم یاد میگیرم ،

    خدای من هزاران بار شکرت ….

    این داستان سر دراز دارد ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  3. -
    مینو خلیلیان گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    بنام خداوند بخشنده و روزی رسان بی حد و حسابم… تنها قدرت جهان هستی…

    سلاااام به استاد عباسمنش عزیزم…و استاد شایسته مهربانم…

    من امروز طبق عادت همیشگیم که در بدو بیدار شدنم قبل از انجام تمرین کدنویسی یا همون ستاره قطبی شروع میکنم به نوشتن سپاسگزاری و مرور قوانین در پایان یه حسی بهم گفت این سپاسگزاری رو با شما دوستانم توی سایت به اشتراک بزارم..‌

    از اونجایی که این فایل و کامنت لیلا بشارتی مهربان من رو خیلی متحول کرد و در زمان خیلی مناسبی که از خداوندم نشانه میخواستم سر راهم قرار گرفت تصمیم گرفتم اینجا “شیر” کنم…

    بریم برای سپاسگزاری امروز من …امروز 1403.07.017 روز سه شنبه

    میخوام شروع کنم به مرور داشته هام و از تو خدای بخشنده و وهاب و روزی رسان بی حد و حسابم سپاسگزاری کنم…

    خدایا اول از همه بابت سلامتیم بابت بدن سالمم بابت تک تک اعضای بدنم که سلامتن و دارن بهم خدمت میکنن و زندگیم رو روان و آسان کردن بسیار بسیار سپاسگزارم…

    از مغزم گرفته تا دست و پاهام تا کلیه و ششها و ریه و معده و دستگاه گوارش و مثانه و رحم و عضله ها و استخونها و همه و همه هرچیزی که من میشناسم و هرچیزی که نمیشناسم در بدنم سپاسگزارم…

    بابت دستگاه تعریق و همه چی…

    سپاسگزارم چون با وجود اینها زندگیییی برای من بسیار راحت شده…

    میتونم به راحتی پیاده روی برم…

    میتونم تحرک داشته باشم…

    میتونم با دستهام اثرات هنری خلق کنم..

    میتونم کارهای روزانمو انجام بدم..

    میتونم غذا درست کنم..

    غذا بزارم دهنم..‌

    میتونم خودمو بشورم و تمیز بشم..

    میتونم موهامو خشک کنم…

    میتونم تایپ کنم..

    میتونم گوشیمو بگیرم دستم و کلی باهاش کارهای مفید انجام بدم…

    واقعا نمیگنجه بابت ریز به ریزش بنویسم…

    با چشمهام میبینم و راحتتر تایپ میکنم.. راحت تر راه میرم…

    راحتتر کارهامو انجام میدم…

    پوستم در برابر خیلی از چیزها از من محافظت میکنه…

    بابت زیبایی پوستم… رنگ پوستم.. صاف بودن پوستم… که به لطف قانون سلامتی خیلی بیشتر زیباتر شده… و البته اندامم که هر روز در حالِ زیباتر شدنِ و خوش فرمتر شدنِ..

    پلکهام بهم کمک میکنن راحت تر بخوابم و در برابر آلودگی های هوا از چشمهام محافظت میکنن..

    قلبم خون رو هر لحظه پمپاژ میکنه توی بدنم و توی رگهام تا زندگی رو در بدنم جاری کنه…

    وووووووو در کل هماهنگی که بین همه اینها وجود داره…

    هماهنگی بین مغزم با تمام اعضای بدنم…

    بعنوان مثال هماهنگی همه اعضا باهم موقع تایپ کردن..

    هماهنگی چشمها دستها حواس ذهنی و….

    یا باز موقع ورزش هماهنگی گوشها چشمها مغز بدن دست و پاها و….

    و واقعا این جزییات تمامی نداره..

    خدایا بابت این همه ثروت ازت سپاسگزاررررم…

    بابت جای خوابم که گرم و نرم و عالیه و کمک میکنه یه خواب با کیفیت داشته باشم..

    بابت ارامشی که در درونم جاری شده و الان ماه هاست به راحتی در کسری از ثانیه خواب به چشمهام و بدنم میاد و صبح به راحتی بیداری به چشمانم و بدنم برمیگرده…

    خدایا بابت این نعمت با ارزش خواب راحت ازت سپاسگزارم..

    خدایا شکرت بابت فرصتی که هر روز بهم میدی برای زندگی…

    بابت این ارامش درونی ازت سپاسگزارم…

    بابت این حمام و دوش آب ازت ممنونم که بینظیره..

    حس سبکی و تمیزی و دوست داشتن خودت بعد از یه دوش جانانه رو هیچ چیز دیگه پر نمیکنه…

    بابت این نعمت ارزشمند و فراوان آب ازت سپاسگزارم خدای من..

    بابت خونه ایییی که چندین ماهه بهم هدیه دادی با این جزییات رویایی ازت سپاسگزارم..

    بابت پنجره هایی که در جای جای خونه وجود داره…

    بابت ویوی مشجر، کوهستانی، آسمانی ابدی ازت سپاسگزارم دقیقا به شکل تصورات ذهنی که داشتم..

    سپاسگزارم که از تمام قسمتها خونم میتونم شاهد این همه زیبایی باشم در تمام طول روز

    خدایا شکرت برای اینکه اسن خونم 10 متر از خونه فبلیم بزرگتره…

    خدایا شکرت براس اینکه این خونم آسانسور داره… و 10 سال از خونه قبلسم جوانتره

    خدایا شکرت برای اینکه این خونم سرایدار موقیم داره و همیشه ساختمان رو تمیز میکنه وبرق میزنه…

    خدایا شکرت که این خونه مدیریت عالی داره..

    خدایا شکرت که این خونه همسایه های ارام با کیفیت و متشخص داره…

    خدایا شکرت برای کمد بزرگش که به خونم نظم بیشتری داده…

    بابت محله ایی که اخیرا بهش نقل مکان کردیم و چقدر نزدیکه به خواسته هایی که ازت داشتم…

    محله ایی سر سبز… آرام… خلوت… پر از انسانهای خوی.. انرژی مثبت…

    برای جارو برقی که هر روز عصای دستمه و خونه رو تمیز میکنه و زحمت من رو خیلی خیلی کم کرده..

    بابت پله ایی که همیشه در خدمتمه و در خیلی جاها به کمکم میاد.. حتی برای تولید محتوی هام بهم کمک میکنه و شده پایه موبایلم….

    برای همین موبایلی که تو دستمه…

    با اینکه مدلش پایینه و دوربینش ضربه خورده اما به لطف تو با بیشتر کردن مهارتم توی عکس برداری و ادیت و شناخت نورها میتونم عکسها و فیلمهای بسیار با کیفیت بگیرم…

    برای اینکه میتونم باهاش کلی در مورد علایقم سرچ کنم.. اطلاعاتم رو بالا ببرم.. کلی ایده پیدا کنم.. کلی به ارزشهام و دانشم اضافه کنه…

    کلی بهم در طول شبانه روز خدمت میکنه..

    میتونم باهاش کلی توی سایت استاد وقت بگزرونم و کلی از قابلها و تمرینات و کامنتها استفاده کنم..

    بابت اپلیکیشن تلگرام که کلی توی انجام دادن تمرینات شخصیم و تمرکزم بر روی قوانین بهم کمک کرده…

    بابت صندلهای روفرشی که جلوی سرما کف زمین رو میگیره و از پاهام محافظت میکنه…

    بابت تک تک لباسهام که منو از سرما و گرما محافظت میکنن و به من حس ارامش و امنیت و حس خوب میدن..

    بابت کفشهام و لباسهایی که راحتی و ارامش رو برای یک پیاده روی عالی برام فراهم میکنن..

    خدایا شکرت برای داشتن همسری فوق العاده مهربان.. در حالِ رشد.. یاری هم مدار… دوست… و رابطه ایی کم نظیر که تا به الان 9 سال رو باهم کنار هم زندگی کردیم و با هم پا به پای هم رشد کردیم و تغییر کردیم و الان هم با هم توی این مسیر هستیم…خدایا شکرت برای قهوه فوق العاده ایی که هر روز واسم درست میکنه و دوتایی هر روز با هم قهومون رو میخوریم و یک روز با کیفیت رو شروع میکنیم…

    خدایا شکرت برای اینکه گاهی شبا باهم میریم پیاده روی و احساس خیلی خوبی داریم توی این هوای پاییزی و رویایی…

    خدایا شکرت که همسرم باهام توی قانون سلامتی هم مسیره به شکل معجزه واری و همین اتفاق باعث شد من چقدر زمان بیشتری داشته باشم با تمرکز بیشتری روی آگاهی ها و مسیر علاقم پیش برم..

    خدایا شکرت برای قانون سلامتی که به سلامت جسمانیم و بالا رفتن انرزبم و سبک شدنم کمکم کرد تا توی کارهای روزانم راحت تر بشم…

    خدایا شکرت برای هدایتم به مسیر علاقم که الان یکسالی هست بهش رسیدم و در مسیر رشد و کسب مهارت هستم و هدفمند دارم قدمهای تکاملیم رو برای استارتش بصورت آنلاین برمیدارم.. کلی توی این یکسال حرکت کردم واسش مهارتم رو افزایش دادم.. کلاس رفتم دوره های مرتبت واسش دیدم… تا تواناییهام رو به جایی برسونم که نتایج دلخواهم رقم بخوره‌.. و چقدر امسال آسانم کردی برای این مسیر و چقدر هدایتهام قابل لمس بود.. همه چیز رو برای رشدم فراهم کردی و من الان در مسیر رشد هستم و چیزی تا استارت هدف اولم نمونده… کلی اعتماد بنفسم بالاتر رفته.. عزت نفسم افزایش پسدا کرده و هدایتم کردی به باورهای عالی توی این مسیر و همه چیز به شکل جادویی داره دست به دست هم میده برای یک شروع بر طبق قوانین ثابت الهی و خوشحالم این مسیر قرار تا ابد به سمت رشد و تعالی و سعادت پیش بره.. به سمت توحید و یکتامرستی و تجربه های معجزه وار..‌. الهی شکرت خدای من…

    خدایا شکرت برای ایمانم بهت که هر روز در حالِ قویتر شدنه‌…

    برای ایمانی که ارامش رو توی وجودم تزریق میکنه…

    برای درکم از آگاهی ها که به لطف تو هر روز بیشتر میشه…

    با درک بیشترم ظرفم بزرگتر میشه…

    شرکم کمتر میشه…

    برای پس گرفتن قدرتهام از دیگران و دادن قدرتهام به تو تنها فرمانروای کل کیهان

    خدایی که هیچ برگی بدون اذنش بر روی زمین نمی افتد..

    خدایی که خالق این جهانه و هر آنچیزی که درش هست…

    خدایی که همه چیز در این جهان رو به تسخیر من دراورده..

    خدایی که به من وعده فزونی و آسانی داده..

    خدایی که سریع الپاسخه

    خدایی که هر خواسته ایی داشته باشی اجابت میکنه…

    خدایی وه نزدیکه…

    خدایی که برای من کافیه..

    خدایی که من رو راضی میکنه

    خدایی که من رو از همه چیز و همه کس بی نیاز میکنه…

    خدایی که تنها قدرتِ کل کیهانه…

    خدایی که بخشنده و روزی رسان بی حد و حسابِ..

    خدایی که با دقت ریاضی وار امور این جهان رو کنترل میکنه

    خدایی که وعده پاداشهای بزرگ به بندگانی که از قوانینش پیروی مکنن داده..

    بندگانی که سپاسگزارن..

    بندگانی که یکتاپرستن

    بندگانی که از ناخواسته ها اعراض میکنن.

    بندگانی که نشانه ها زببایی ها موفقیتهای خودشون و دیگران رو میبینن تحسین میکنن و تایید میکنن..

    بندگانی که دیدگاه توحیدی دارن در دل تمام مسائل زیبایی میبینن خیر میبینن..

    بندگانی که هر لحظه با یاد خدا هستند..

    بندگانی که هرآنچه دارند رو از خدا میبینن…

    بندگانی که در برابر خدا خاشع و متواضع هستند…

    خدایا شکرت که هر روز شاگرد بهتری توی این مسیر میشم..

    هر روز ترمزهامو عمیقتر میفهمم و قدمهای مثبتی برای برداشتنشون برمیدارم..

    خدایا شکرت که هدایتم میکنی برای انجام تمرینات فوق العاده در مسیر عمل بهتر به آگاهی ها…

    خدایا شکرت برای دوره های استاد عباسمنش عزیزم…

    بابت دوره ثروت1

    بابت دوره 12 قدم تا قدم6

    بابت دوره جهانبینی توحیدی..

    بابت دوره بسیار فوق العاده کشف قوانین

    بابت دوره عزت نفس

    بابت دوره قانون سلامتی

    بابت دوره خانه تکانی ذهن

    بابت دوره های دانلودی استاد

    دوره مصاحبه با استاد

    دوره گفتگو با دوستان

    دوره نتایج دوستان

    دوره سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور امریکا

    که بنظرم این دو تا دوره به تنهایییی خودشون آموزش کامل زندگی هستند….

    یکی‌ از مشهود ترین نتایجم از دیدن زیبایی های سریال زندگی در بهشت داشتن ویوی از‌ جنسِ ویو پنجره های پارادایس از خانه ام هست… که هر روز بابتش سپاسگزارم…

    خدایا سپاسگزارم بابت وجود استاد عباسمنش عزیزم بابت اینکه قدم برداشت این اگاهی ها رو پیدا کرد درک کرد نتیجه گرفت و با ما به اشتراک گذاشت…

    خدایا شکرت بابت وجود استاد شایسته عزیزم بابت اینکه علاقش رو دنبال کرد.. مهارتش رو توی فیلمبرداری بیشتر کرد این همه فایل با کیفیت تهیه کرد که باعث شد من آگاهی های استاد رو خیلی عمیقتر با گوشت و پوست استخون درک کنم و لطف خیلی بزرگی به من کرد..‌ و چه ترکیب فوث العاده ایی هست وجود این دو عزیز کنار هم و چثدر به رشد و گسترش جهان کمک میکنن.. خیر و بدکت براتون باشه…

    خدایا شکرت بابت تنها بودنم توی این یکی دو سال اخیر که بسیار بسیار من رو به تو نزدیکتر کرد تا بهتر بفهممت و حست کنم در درونم..خدایا من اگر همه عمرم رو سپاسگزاری کنم بابت داشته هایم کمه… ازت بابت همه چیز سپاسگزارم…

    خدا همه ما رو برای هم حفظ کنه..

    خدا به همه ما قدرت درک بیشتر بده…

    خدا انشالله پاداشهای عظیم یه هممون بده نا زندگی زیباتری رو تجربه کنیم..

    باور وقتی داریم با عشق به قوانین الهی عمل میکنیم پس تک تکمون لایق بهتر شدن زندگیمون در تمام جنبه ها هستیم..

    شاگرد خوب خدا و شاگرد خوب شما استادهای عزیزم… مینو

    خدایا تنها تو را میپرستم

    و تنها از تو یاری میجویم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  4. -
    عادل امامی گفته:
    مدت عضویت: 2424 روز

    سلام

    روز همگی بخیر

    ادامه فایل از دقیقه 17

    یکی از مسائلی که تو همین دو دقیقه اول متوجهش شدم اینه که روی قدرتی که آدمها ادعا می کردن دارن حساب کردم ولی وقتی که سر بزنگاه شد دیگه خبری از هیچ کس نشد و این یعنی من به شدت از توحید دور شدم و همون قدر هم اتفاقات نادلخواه رخ داد.

    وقتی می‌دونم که در مسیر درست هستم چرا باید به حرف دیگران اهمیت بدم ؟ چرا باید مهم باشه؟ اصلأ همین باعث شد که وضعیت من ناپایدار بشه چون من اصلاً وام نمی گرفتم و طبق برنامه های که با فایل های سایت پیش میرفتم معتقد بودم وقتی باورهامو درست کنم وضعیت زندگیم هم درست میشه

    اما بخاطر اینکه اطرافیان به قدری رو مخ بودن و چون حرفشون برام مهم شده بود ، وام گرفتم و اونم نه یکی بلکه چند تا

    همین پول وام ها که جمع شد من از سر ندونم کاری زدم به کاری که اصلاً اندازه ش نبودم و همه ش یه جا بلوکه شده و یه جورایی به منزله از دست دانه

    من وقتی دیگران بهم چیزی میگفتن برام مهم نبود حتی جوابشون رو هم نمیدادم وقتی میگفتن این همه وقته داری کار می‌کنی هنوز مستأجری و … اما از جایی که حرفاشون مهم شد و من تأثیر پذیرفتم ،آسیب دیدم

    وقتی می دیدم نزدیک ترین آدم به من تا یک متر بالای سرش زیر قسط و قرضه تا صابخونه شده خب این در منم اثر گذاشت از طرفی هم حضورم در سایت خیلی کم شده بود و باورهام ضعیف

    یکی از چیزایی که یکم اذیتم میکرد این بود که چرا منی که خیلی از جواب ها رو داشتم مردود شدم ؟ استاد که تقریباً همه چیو گفته بود

    نمی‌دونم

    هر چی که بود به هر ترتیب گذشته و کاریش نمیشه کرد

    الآن دارم هر روز بیشتر ادامه میدم بیشتر می نویسم و شکر گزاری میکنم بیشتر می خونم بیشتر گوش میدم بیشتر امید میگیرم انرژی میگیرم وقتی می بینم کسانی که حتی شرایطشون بدتر از من بوده اما دارن ادامه میدن و کم کم نتایج میاد منم روحیه می گیرم باورهام تقویت میشن و پاهام تو این مسیر محکم تر و ثابت تر میشه

    خدارو شکر الآن روابطمون خوبه سلامتی مون تقریباً خوبه ارتباط با خداوند هم داره بهتر میشه فقط این بحث مالیه که مطمئنم خدا کمکم می کنه و از پسش بر میام الخیر فی ما وقع و کمترین خیرش تا الآن این بوده که بیشتر بیام تو سایت و بیشتر شکرگزار باشم

    این نکات مثبتیه که روشون تمرکز کردم و همیشه بابتشون شکرگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    سلام به اساتید مهربانم و به همه دوستان هم فرکانسی ام .

    به نظرم 6 مهر بود ؛ زمانی که یکی از فایل های خانه تکانی ذهن را شنیدم و برای اولین بار اینجا کامنت گذاشتم و خواستم که به آنجه شنیدم ، عمل کنم و به لطف خداوندم ، تنها یاری دهنده بدون توقع ، در مسیری که استادم ، روشنگر آن است ، حرکت کنم تا نتیجه بگیرم . و نتایجم را اعلام کنم .

    دوستانم ، استادم ، مریم جانم ، خداوند میداند که چه گشایشی برای من ایجاد شده و من که با داشتن مجوزی که داشتن آن آرزوی خیلی هاست ، در کنج خانه نشسته بودم و غصه داشتم که جرا برای بقیه هست و برای من نیست ، من سوادم و دانشم کم شده و به همین دلیل مراجعه کننده ندارم .و بسیار باورهای مخرب دیگر . اما هم اکنون در حال خلق کردنم و میدانم و فهمیدم که باید تکامل را طی کنم تا تصاعدی درآمدم را افزایش دهم .من همیشه عجله داشتم و این عجله مرا ناامید میکرد . فهمیدم که حتی مطالعه را باید از چند دقیقه در روز شروع کنم و همه آنچه را که دوست داریم ، داشته باشیم ، باید حرکت کنیم اما عجله نکنیم و مطمئن باشیم پروردگارمان دریغ نمی کند و رها نمی کند . بلکه او وقتی ما را مصمم ببیند ، رشد تصاعدی می دهد در همه چیز . دوستان عزیزم ، استاد عزیزم و مریم جانم ، من میخواهم مانند استادم در همه ابعاد رشد داشته باشم .تلاش می کنم و نتیجه را اینجا به شما اعلام می کنم . دوستتان دارم و شما را به الله یکتا می سپرم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    سارا خورشیدی گفته:
    مدت عضویت: 686 روز

    سلام استاد خدا رو شکر میکنم که من رو هدایت کرد به این فایل چون واقعا نیاز داشتم بهش انگار دقیقا همون چیزی بود که باید می‌شنیدم و باعث شد توی مسیری که دارم میرم باورهام قوی بشه و یاداوری بشه برام که مسیر درست رو با ایمان ادامه بده سپاس سپاس سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    حسین پورنجات گفته:
    مدت عضویت: 293 روز

    به نام خدای مهربان

    سلامت خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    خیلی خوشحالم که به جمع بزرگ خانواده عباس منش پیوستم

    خدارو هزاران باز شکر میکنم که از طریق استاد عباس منش دارم با قوانین این جهان آشنا میشم

    چقدر این فایل به دلم نشست

    انگار استاد فقط این حرفا رو برای من زده

    احساسم بعد از گوش کردن فایل عالی شد

    چقدر داستان لیلا جان عالی بود

    چقدر نکته برای من داشت

    چقدر من رو به وجد آورد و چقدر استاد در مورد هر قسمت عالی صحبت کردن

    چرا ما انسانها نعمت هایی که خدا بهمون داده رو عادی نگاه میکنیم؟

    چرا این همه موهبت رو نمبینیم؟

    چرا همیشه این باور محدود کننده رو داریم که این باید حق طبیعی ما باشه اما میتونست این حق ما نباشه و خدا بهمون نعمت نمی‌داد

    من خدارو بارها شکر میکنم که در این عصر و زمانه به دنیا اومدم

    که بی نهایت امکانات و ثروت وجود داره و من میتونم با تقویت باورهای ثروت ساز به هر آنچه که بخوام برسم

    اگه ایلان ماسک جف بزوس و دیگر ثروتمندان جهان به ثروت‌های عظیم رسیدن چرا ماها نرسیم

    استاد همیشه تاکید روی عمل به قوانین توجه به زیبایی ها و کنترل ذهن دارن

    چون خودشون نتیجه گرفتن و میخوان که ما هم از طریق این قوانین به نتایج عالی برسیم

    هرروز دارم فایلهای استاد در دوره خانه تکانی ذهن رو گوش میدم چقدر با گوش کردن و عمل کردن به صحبت‌های استاد نشونه های خوبی داره وارد زندگیم میشه

    میگم خدایا چرا قبلا ای نشونه ها نمیومد

    واقعا جهان آنقدر سریع پاسخ میده؟

    آنقدر باورهای محدود کننده آنقدر ورودی های بد

    دادیم به این ذهن که انباشته شده

    حالا با تغییر یه کوچولو باورها آنقدر سریع نشونه ها میاد

    حالا اکه بیشتر وقت بزاریم و کار کنیم دیگه چی میشه

    زندگی لیلای عزیز و نکات عالی که استاد اشاره کردن یه تلنگر عالی برای من بود که بیشتر توجه به داشته هام کنم

    سپاس از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    سهیلا گفته:
    مدت عضویت: 3519 روز

    سلام این فایل هم مثل همیشه عالی بود خدارو شکر من فکر کنم از سال 95 با شما آشنا شدم با باور های داغون از نظر روابط خیلی داغون از نظر مالی هم همین طور اون اولا که حتی گوشی هم نداشتم تو کامپیوتر پسرم هرز چند گاهی گوش میکردم بدون هیچ درکی ولی دوست داشتم الان می فهمم که چقدر زندگیم آروم شد از اون روابطی که شاید هروز بحث دعوا بود بعد ها توانستم یک آپارتمان برای خودم بخرم مقداری طلا وهمیشه تو حسابم پول بودراحت تر خرج میکردم خدارو شکر الان حالم خیلی بهتر من در سن 47 سالگی با این مباحث آشنا شدم خیلی دیر درک میکردم وهمین طور عمل خدارو شکر در حال رشد هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    سعید ایکانی گفته:
    مدت عضویت: 1719 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم جناب عباس منش ، سرکار خانم شایسته و همه همراهان سایت .

    مدتهاست که میخواستم از اتفاقاتی که در زندگی ام ، تحولاتی که در کار و درآمد و به واسطه اونها در زندگی بوجود آمد صحبت کنم.

    نمی‌دونم چرا …ولی شاید مثل خود استاد عزیز که اولین روزی که سمینار برگزار کرد ، برای خودش خیلی عادی بود ولی برای دیگران نه….

    حس و حالم جدای از این وضعیت نبود…

    حدود چهار ساله که عضو سایت هستم ، و عضویتم خیلی هدایتی بود و قبل از اون فایلهای استاد رو در تلگرام دنبال میکردم و فکر میکردم که فایلهای استاد به همین صورت در اختیار همه هست تا که یک روزی یک دوست من رو در سایت عضو کرد.

    من سالیان زیادی رو مشغول خواندن کتابهای موفقیت از اساتید بنام در این حوضه گذروندم و بصورت مقطعی هم موفقیتهایی رو کسب میکردم ولی هیچ وقت به ماهیت این صحبت‌ها پی نبرده بودم و حدود 200 کتابی که خونده بودم برام ثمره ی درخوری نداشت و به قول استاد نتیجه خیلی ملموس نبود…

    اما از حدود سال 1396 که در شرایط مالی سختی بودم یک فایل از استاد ، که یک فایل انگیزشی بود ، من رو مثل کسی که در رینگ بوکس ناک اوت شده و داور در حال شمارش بود دوباره سرپا میکرد و به زندگی و کار برمیگرداند

    استاد بینهایت سپاسگزارم

    ( باید از خودمون سوال کنیم آیا زندگیمون همونیه که میخواستم و……….)

    همین حالا با بیانش اشک از چشام داره می‌ریزه.

    واقعا ممنونتم…

    این فایل به من زندگی بخشید ، تا اینکه مرحله به مرحله به سمت سایت هدایت شدم ..

    استاد عزیز اونقدر صحبت دارم که فقط باید جلوی دوربین باشه تا بتونم حس واقعی مو بیان کنم…

    من که در کار املاک مشغول کار بودم ، همون سالی که در سایت عضو شدم ، با اینکه مشاور موفقی بودم ولی در جایی که کار میکردم بصورت خیلی محترمانه با من عدم همکاری کردند.

    و همون لحظه با توجه به آگاهی های که به دست آورده بودم ، گفتم این اون اتفاق خوبست

    و اون زمان که تقریبا آخر سال بود ، گفتم این اتفاق داره به من میگه سعید تو باید خودت صاحب املاک بشی…

    و بعد چند روز به یک دوست در حوضه کاری گفتم من می‌خوام املاک تو رو اجاره کنم …که بعد عید این اتفاق رقم خورد و من شدم مدیر اون املاک با چند مشاور که در دفتر کار میکردند….

    و از اون روز به بعد همه جیز هر روز بهتر و بهتر شد

    و سال بعد مجوز رسمی املاک در جزیره کیش رو دریافت کردم …

    در یک دفتر بزرگ و یک دپارتمان عااالی املاک ….

    و به لطف الله هر روز با مشتری‌های متفاوت و قراردادهای متفاوت از جهت مالی زندگی مالیم تغییر به سزایی کرد تا جایی که تقریبا هر چیزی دلم میخواست رو به راحتی تهیه میکردم …

    در همین اوضاع و شرایط بود که فرشته ی زندگی ام یعنی مادرم آسمانی شد ، و به یکباره درهم شکستم ولی استاد صحبتهای شما ، آموزه های شما کمرم رو راست کرد و خداوند را شکر کردم بابت داشتنش و روزهایی که به من فرصت زندگی با او را داده بود…

    دوباره به زندگی و کار برگشتم و میدونستم که باید با قوانین پیش برم در غیر اینصورت نابود خواهم شد.

    تا جایی که با عمل بیشتر به قوانین و درک کامل تر اونها باز هم تغییرات بیشتری که بسوی تعالی مالی بیشتر بود را دریافت میکردم

    البته این رو هم بگم قبل از تغییرات مالی ، از لحاظ سلامتی و روابط نتایج بسیار بسیار عااالی دریافت کردم …..

    تا اینکه عید 1401 قرار شد برای تعطیلات بریم به دبی و این در حالی بود که دلار رو به افزایش بود….

    و وقتی این اتفاق افتاد به خودم گفتم درآمد من هم مثل دلار میری بالا و اصلا برام مهم نیست..

    و بعد از اون هم چند بار دیگه سفر کردیم تا اینکه گفتم من اقامت این کشور رو می‌خوام

    و این اتفاق حدود شش ماه بعد برای خودم ، همسر و دو فرزندم رقم خورد…

    استاد من امروز در کشور دبی صاحب خانه در بهترین منطقه دبی هستم و پسر کوچیکم در یکی از بهترین مدرسه ها و پسر بزرگم در حال راهیابی به یک دانشگاه عااالی هست و به زودی دفتر املاکم رو در دبی افتتاح خواهم کرد ، علارغم این که دفترم در جزیره کیش در حال فعالیت با مشاورین فعال هست و همچنین سرمایه گذاری در بخش ساخت و ساز آپارتمان 20 واحدی در شمال کشور را هم در دست اجرا دارم….

    همه این موفقیتها را مدیون آموزه های شما هستم ،

    بی نهایت سپاسگزارم

    امیدوارم در یک سفر که به همراه خانواده ام خواهد بود ، با یک تور تفریحی در زمان مناسب به آمریکا بیام و خیلی خیلی صحبت دارم و از همین جا به همه همراهان عزیزم اعلام میکنم :

    دوستان عزیز همه صحبتهای استاد را وحی منزل بدانید …من اون کسی هستم که با عمل به قوانین تغییر ناپذیر خداوند که از کلام استادم جاری شد زندگیم را متفاوت رقم بزنم …

    جایی که الان هستم خیلی عااالیه ولی باز هم از این بیشتر می‌خوام …

    و اون لحظه زمانیکه که استاد عزیزم را به عینه زیارت کنم …

    برای همه شما عزیزان بهترینها را خواستارم

    استاد عزیزم من جزو اون دسته از افرادی هستم که همیشه میگید ( خیلی ها از فایل های ما نتیجه گرفتند ولی کامنت نمیزارند )

    من از فایلهای رایگان شما نتایج زیادی دریافت کردم ….

    دوستون دارم

    بی نهایت

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  10. -
    احسان مرادیان گفته:
    مدت عضویت: 987 روز

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستانم در خانواده صمیمی عباس منش.

    امروز چند تا کامنت خوندم از دوستای عزیزم که از حال خوبشون گفته بودن از اینکه خدا چه طوری کاراشونو انجام میده گفتن.از تصمیمایی که گرفتن و حال و هوای خوبی که دارن گفتن…

    چند تا از ویدئو های سریال تمرکز برنکات مثبت رو دیدم یه چیزیش خیلی به دل من نشست…

    اونجایی که استاد اون بنز سفیدشونو برده بودن برای تعویض روغن و گفتن به صورت اتفاقی رایگان انجام شده و اینکه چقدر تاکید داشتن که نشونه ها رو دنبال کنید و ازشون ساده نگذرید.

    خیلی بهش فکر کردم،خیلی زیاد…

    یادم اومد که خیلی از این اتفاقا برا من افتاده و من خیلی سطحی از کنارش گذشتم…

    الان که تو این مدار کسب آگاهی هستم و میدونم کانون توجه چه قدرتی داره برام ارزش داره و خیلی خیلی خداوند رو شاکرم که همین الانم داره اون اتفاقا میفته و به خاطر اینکه من بهش توجه میکنم و مینویسم و شکرگزاری میکنم هم اثرشون قدرتمند تره و هم اینکه با فاصله زمانی کمتری اتفاق میفتن…

    من یه وقتایی یه جوون 20ساله یا 17،18 ساله یا هر کسی که خیلی ازم کوچکتره و مثلا نگران کنکوره،نگران سربازیه،نگران ازدواجه و خیلی چیزای دیگه…

    دلم میخواست یه قدرتی داشتم میرفتم روی مغزش حک میکردم که آقاجون این نگرانی ها و این ترسا تهش هیچی نیست و فقط از بالا بلندت میره…

    میخوام بهش بگم من مطمئنم که رشته تحصیلی مهم نیست شهر مهم نیست،این یک سال و دو سال سربازی با اون نگاهی که تو داری مهم نیست ولی…حیف که نمیتونم….

    حالا میخوام همین قضیه رو بسطش بدم به خودم،به زندگی خودم،به این سایت،به بچه های سایت….

    دوست دارم به خودم بفهمونم،تو مغزم حک کنم…

    بگم باباجون این استاد خیلی حرفاش درسته،این استاد عشق چی داره میگه؟

    میگه حال خوب اتفاقات خوب…

    میگه تو به محض اینکه ذهنتو کنترل کنی،به محض اینکه توکل کنی،به محض اینکه کانون توجهتو عوض کنی،به محض اینکه خودتو پرت کنی تو بغل خدا و بگی اعوذ بک…

    همه چی عوض میشه،همه چی قشنگ میشه…

    بچه ها من چند روز پیش رو همین فایل یه کامنت گذاشتم و توش از یه نشانه ای صحبت کردم،همین الان که 3روز گذشته حرف دارم برای گفتن و نشانه جدید برای تعریف کردن که همه بگن واووووو….

    ولی فعلا نمیذارم چون کامنتم خیلی طولانی میشه و انشاءالله بعدا به طول و تفسیر میام راجع بهش حرف میزنم…

    فقط همینقدر بگم که یه وقتایی میرسه که احساس میکنی خدا رو میبینی،احساس میکنی میشنوی،احساس میکنی احساسش میکنی…میبینی که آرهههه این دفعه نه هر دفعه…

    خدا هست…

    نمیدونم خدا اومده پیشم یا من رفتم پیشش ولی هست….

    چطور میشه که چند وقت پیش من اونقدر حالم بد بود که….

    بماند…

    ولی حالا اینجوری…

    آخه چطور ممکنه…

    این چه خداییه؟

    این چه رأفتو مهربانیه؟

    چقدر گذشت،چقدر نعمت؟چقدر نشانه و آیت؟

    اگه این خدا رو نباید بندگی کرد پس باید چیکار کرد؟

    اگه خودمونو به پاش نندازیم پس چیکار کنیم؟

    اگه تو درگاهش بهش ننازیم و فقط عشق و حال نکنیم پس چیکار کنیم؟

    نمیدونم خدا داره دلبری میکنه یا من…

    آخه نه من کار خاصی کردم،فقط چارتا کامنت خوندم و نوشتم،چار تا ویدئو دیدم،سعی کردم فقط به چیزا خوب فک کنم و فقط ازش خواستم…

    اونم کار خاصی نکرده نسبت به گذشته،یه حال خوب بهم داده و چند تا نشونه…

    ولی نه…

    شاید گیر کار اینجاس بعضی وقتا…

    اون خیلی کارا کرده…

    اون همیشه خیلی کارا میکنه…

    یه نمونش همین الان که دارم تایپ میکنم به شکل خودم نگاه میکنم میبینم چطوری دراز کشیدم و چشامو دستمو دماغمو پاهامو موهامو صدای نفس کشیدنمو همرو دقت میکنم میبینم اووووووه چه همه کار کرده…

    این منم که کم کم دارم میفهمم…

    بچه ها،استاد،خانم شایسته،خودم،همه رو دوست دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: