اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh-28.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2020-10-29 07:17:572020-12-03 17:43:51اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دومشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
🌺بنام خالق بی همتا
با سلام خدمت استاد ماهم🌙 و خانم شایسته عزیزم🌠
ازین فایل بسیار ایده هایی بسرم زد که توانایی اون رو در خودم دیدم ک میتوانم انجامش بدم .
چندیست ک خداوند و دستان الهیشان من رو بجاهایی هدایت کرده ک مرتبط با خواسته هام بوده اقعا از زمانی ک از تجربیات شما استفاده کردم و عمل کردم حتی من چندین مرتبه مطالعه داشتم ک خودم هم بهشون برسم واقعا خیلی عجیب و باور نکردنی بود برام که همچیز بهمدیگه ربط داره همه چیز تو دنیا پر از ۱۰۰۰حکمته. 🌊
از خدا خواستم ک من بیشتر بشناسمش آنچنان مسیر هایی برام باز کرد ک بهش فکر میکنم مو ب تنم سیخ میشه.
از خدا خواسم وقتی بسمت خواستم پیش میرم هوای منه بندشو داشته باشه یقین و باورم هزار برابر قبل شد الله اکبر چقدر خدا زیبا خودشو بمن نشون داد.
بعد از خدمت از خدا خواستم شغلی بهم بده ک لااقل در خور تحصیلاتم باشه کم خواستم داد خیلی زود.
حال ک فهمیدم انقدر فراوانی خدا افریده از خدا بیشترو بیشتر میخوام ک مسیر زندگی منو پر از ثروت نعمت خوشبختی سلامتی و فراوانی کنه الله اکبر الله اکبر خدایا شکرت.
زندگیم رو انقدر زیبا دارم میسازم ک فکر میکنم ایندم بهشت زمینو اخرتمم ب بهترین شکل ممکن میسازم .
استاد من این تیکه شعر مولانا رو تقدیم میکنم بشما که چقدر اون عالم قشنگ فرموده:
🌺🌻{ تا در طلب گوهر کانی کانی💎
تا در هوس لقمهٔ نانی نانی🥖
☀️این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی⚛
هر چیزی که در جستن آنی آنی}🌼🥀🌴
چقدر زیبا و سلیس گفته تو اگه لقمه نون بخوای یه لقمه بهت میده اگر دنبال چیز با ارزشو نایابی ، با ارزششو بهت ولی وقتی رازو بدونی که چیه هر چیزیو که بخوای به خواست او خواهد شد میشود . بخواهید میشود 😍😍😍😍
انقدر یقینم بخدا محکم شده ک دیگه از هیچ چیزی نمیترسم . بی شک قویترین منبع رو ازش انرژی میگیرم خدایا شکرت .. خداشکرت ک دارمت خدایا شکرت😍😍😍😍😍🌈🌈☀️🌾🌷🌹🌺🌺🌱🌱⚘⚘❤❤❤
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
ارتباط این فایل با دوره احساس لیاقت …
وقتی خودت رو ارزشمند بدونی درگیر کیف و کفش و مارک نمیشی .. نه اینکه اینا بد باشه .. پول رو می سازی و می خری
اما نه اینکه اگه نداشته باشی ناراحت بشی چون احساس خوب رو گره زدی به ظواهر
*برای رسیدن به اهداف باید «ارزش» هامون درست باشه نه برای خودنمایی و جلب توجه
هدف ما باید «لذت» بردن از زندگی باشه
اینکه به خواسته ها میخوایم برسیم که زندگی بهتری رو تجربه کنیم.. برای اینکه «لایق» شرایط بهتر هستیم
برای رسیدن به خواسته ها باید «باور»های مناسب و هم جهت با خواسته بسازیم
یعنی تمرکز بذاریم روی زیبایی ها و فرصت هایی که برامون داره
نه اینکه تمرکز بذاریم روی ضررهای احتمالی که رسیدن به اون خواسته ممکنه برامون ایجاد کنه چون در این صورت به خواسته نمی رسیم
*خیلی مهمه که کاری که میخوایم انجام بدیم رو بر طبق امکاناتی که در ابتدا داریم شروع کنیم ..یعنی تکامل رو طی کنیم
نه اینکه در قدم اول دنبال شرایطی باشیم که در قدم 20 ام بدست میاد
دوره راه نمای عملی دستیابی به رویاها رو خیلی دوست دارم
دوره ای هست که باهاش مفاهیم «باور» ، «فرکانس» ، «قانون» ، «تکامل» و «ذهن» و «منطق» رو یاد گرفتم
و خیلی کمک کرد برای پیشرفت و رسیدن به خواسته هام و شفاف تر شدن مسیری که باید برم.. خدا رو شکر
در پناه الله یکتا
من فکر میکنم اصلی ترین و سخت ترین بخش ماجرا، همین داستان کنترل ذهنه. اومدم تو دوره ثروت بنویسم اما گفتم بزار اینجا بگم چون با شنیدن این فایل برای نوشتن ترغیب شدم.
واقعیت اینه خیلی وقتها خواستهای داریم، در جهتش فکر و تجسم، کلام بصورت آگاهانه یا ناآگاهانه ارسال کردیم، طبق قانون رخ هم داد، جالبه خیلی وقتا بجای پایکوبی و شادی و انرژی گرفتن واسه مرحله بعد، این ذهنی که یه عمر تربیت شده تا گند بزنه به همه چی میشینه عین یه کک میفته به جونت، به خاطراتت، به ترسهات که ماجرا رو یا بد نشون بده، یا شانسی قلمدادش کنه یا بالاخره به هر چیزی که بتونه با این اتفاق جورش کنه، برات از نعمت داده شده، زجر بسازه.
میخوام از اتفاق این روزام بگم:
دختری بنام سارا تو دفترم دارم که عکاس ماست. تو دفتر ما 2 تا نیرو بود علاوه بر خودم. من مهاجرت کردم تهران- و دارم از راه دور کارها باهاشون پیش میبرم. همه چیز عالی بود تا دو سه ماه قبل. یعنی یه ماه بعد مهاجرت ما به تهران کم کم این روند تحلیلی شروع شد. کم و کاستی کار سارا هی در حال افزایش بود. اوایل همسرم به من گیر میداد که تو سخت گیری. اما بنظرم این عیب من نیست. خب کار آنلاین بهت اجازه نمیده تو عیب و ایرادات بریزی زیر فرش که آخه. باید درست باشی و درست به مشتریات خدمات بدی. والا شکست میخوری. از طرق مختلف سعی کردم با سارا حرف بزنم. رفتم کتاب مدیر یک دقیقه ای خوندم و پیاده کردم. اما همه شون برام نتیجه ای جز درست نشدن و عدم بهبود نتیجه کار سارا نداشت. مشخص بود که خسته ست. یا دارمدش از دفتر ما کمتر از کار شخصی خودش بود که عکاسی کودک و عروس میکرد. یا هم نمیدونم تحمل اینکه کسی بهش برنامه بده و نتیجه بخواد نداشت.
حدودا دو ماه قبل نشستم با اهرم رنج و لذت برای خودم نوشتم ادامه این ماجرا چه عواقبی داره اصلاحش چه نتایجی.
از چیزایی که ازت آموخته بودم برای خودم افکار تکرار شونده ساختم که تو منو به بهترین نیروها هدایت میکنی. من چیز زیادی نمیخوام ازشون، جز اینکه کار درست انجام بدیم. تا بهتر خدمت کنیم. به گسترش جهان کمک کنیم. پس خدا هم هدایتم میکنه.
خب به ترس رفتن و عوض کردنش غلبه کردم تقریبا. حالا وقتش بود بهش بگم. اوووه نه!! خیلی سخته. این دوتا دختر تو دفتر مثل خواهر و دوست منن. نمیخوام ناراحت شه. یک هفته بود داشتم جملاتم سرهم میکردم چطور بهش بگم. چطوری باز از خودش که تو شهر کوچیک دفتر ما عکاسه بخوام تو پیدا کردن نفر بعدی کمک کنه. (اصلا نمیدونید تو ذهنم چه خبر بود)
تا اینکه دیشب واتسپ پیام اومد
اسم سارا که تو پیام شخصی دیدم خودم فهمیدم چی خواهد گفت
“خانم نوشادی، میخواستم باهاتون صحبت کنم اما نمیدونستم چطوری . از روز اولی که تو شرکت بودم تا الان هر روزش برام عالی بود. خیلی روزای خوبی کنار شما داشتم خیلی چیزا یاد گرفتم. الان با شرایط کاری اتلیه خودم و دوستم، واقعا دیگه تحت فشارم و تمرکز رو هیچ کدوم کارام ندارم. با اینکه به دلم نیست باید یک کار بزارم کنار. خب از اول من سبک عکاسی کودک و عروس یاد گرفتم وعلاقه دارم. میخواستم بگم یکی از دوستام عکاسه کارش خوبه. بهش مقدمه ای از کار گفتم و خودمم هستم تا راه بیفته. اگه ایراد نداره کم کم کار به نفر بعد تحویل بدم. بهش گفتم اینجا برام خیلی ارزش داره. یهو ولش نمیکنم. ”
حتی الان که نوشتمم به پهنای صورت اشک میریزم. دلم تنگ میشه براش. برای حرص خوردن از دستش حتی. میخوام بگم خدا به بهترین شکل این جابجایی برای منی که دورم مدیریت کرد. چی بهتر ازینکه خودش بگه، خودش نفر بعدی معرفی کنه، خودش چم وخم کار بهش یاد بده، اما واقعا چی شده که من از دیشب بجای آرامش دنبال سوراخ سنبه برای گیر دادن به شرایط میگردم اره؟
واقعا چمه؟ این ذهن چموش داره عین یه اسب سرکش تلاش میکنه از مدار خارجم کنه و دقیقا جایی که باید شکر گزار باشم دلهره بیاد تو دلم که این همه مدت کار یاد گرفت، حالا نفر بعدی باز چقدر باید طول بکشه؟ چطوریه که نمیگی ببین تا روزی که خوب و عالی کار کرد کنارت بود، اصلا یادته چطوری اومد؟ حالا که داره میره خودش چقدر محترمانه درخواستش گفت و در حالیکه نفر بعدی خودش اماده میکنه؟ چطوریه اینا رو نمیگی؟؟
واقعا قران درست گفته انسان کفوره…فراموش میکنه… ناشکره..
این تحلیل مدیون توام استاد. مدیون تو
سلام به کلام روشن و صادقت
به نام الله یکتا
سلام سمیه جون دوست عزیزم
چققدددرر لذت بردم از این برنامه ریزی حداوند برای ساده کردن کار شما..
واقعا وقتی ما چیزی رو از ته دل میخوایم و نمیدونیم چطوری، خدا خودش میاد وسط و میگه بسپار به منکه به بهترین شکل بارت انجامش میدم
عزیزم الانکه دیگه کارتون به بهترین نحو و ساده و آسون انجام شده، فقط حس و حال خوب رو به خودت هدیه بده و فقط از ته دل درخواست هاتو ارسال کن و ببین چجوری انجام میشه بدون زجر بدون حس بد و ناراحتی
ذهن کارش منفی بافیه ولی ماییکه این قضیه رو میدونیم باید باهاش منطقی و با حس خوب برخورد کنیم
خیلی لذت بردم از اشتراک این تجربه نابت
ان شاالله همیشه کارت پررونق باشه و ثروت خلق کنی بی نهایت
شاد باشی
زهرا جان مرسی واقعا ممنونم ازت
سلام بر استاد عزیز
سلام بر دوستان خوب خودم
دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها به من این را یاد داد که انگیزه من برای دستیابی به اهدافم برای داشتن حال خوب خودم باشد و هرگز دنبال این نباشم که بخواهم به دیگران فخر بفروشم
هر چه بیشتر روی خودم کار کنم و باورهای عالی در مورد اهداف خودم بسازم بی شک حالم بهتر خواهد بود
آرامش من بیشتر خواهد بود و این آرامش من را بالا و بالاتر می برد
همین آرامش من را به موفقیت پایدار می رساند
یکی از درس های دیگری که در این دوره یاد گرفتم
این بود که موفقیت خودم را عوامل بیرونی هرگز گرنه نزنم و خودم هستم که می توانم باعث خوشبختی خودم باشم یعنی اینکه این من هستم که با باورها و ذهنیت خودم یا در ذهن خودم به دیگری قدرت می دهم که او من را موفق می کند و یا اینکه نه خودم باعث موفقیت و پیروزی خودم هستم
پس یاد گرفتم که قدرت را در ذهن خودم به خودم و خدای خودم بدهم و همیشه دنبال این باشم که از دستهای هدایتگر خدای مهربان همیشه کمک بخواهم و روی او حساب باز کنم و لا غیر
انگیزه مهمترین عاملی که است که باعث انرژی دادن من به روند طی کردن مسیر می دهد و هر چه این انگیزه من قوی تر باشد من با سرعت بیشتری می توانم به خواسته خودم برسم
درس زیبای دیگر در این دوره برای من این بود که
باورهای مناسب همسو و هماهنگ با خواسته های خودم بسازم و ساخت این باورهای مناسب سبب می شود که من بیشتر و بهتر و راحت تر به خواسته های خودم برسم
هر چه باورهای مناسب در مورد خواسته و اهداف خودم بسازم راه رسیدن به هدف خودم را هموار تر می کند با حال خوب بهتری به خواسته خودم می رسم
و در آخر من در این دوره یاد گرفتم که از شرایط موجود خودم بتوانم استفاده کنم و از آنچه که دارم بتوانم کسب درآمد کنم
از آنچه که دارم و از همان جایی که هستم بتوانم شروع کنم و حرکت کنم و قدم بردارم
این مهمترین نکته و درس در دوره راهنمایی عملی به رویاها است
این دوره برای من واقعا شگفت انگیز بود
ممنونم از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام ب استاد عزیزم و مریم جان زیبا و بچههای هم فرکانسیم.
استاد جان من از بچگی یادمه خیلی دوست داشتم خواننده بشم و هم وکیل بشم همیشه از همون بچگی میگفتم من باید وکیل باشم و همچنین تو فکر و خیالم این که کنسرت اجرا کنم و یه خواننده باشمو داشتم
استاد من اتباع هستم ساکن ایران حدود یک سال از همون بچگی در افغانستان یه برنامه ای وجود داشت که هر کی استعداد خوانندگی داشت میرفتن اونجا بعد من خیلی دوست داشتم برم اونجا ولی خب یه سری باورهایی اشتباه و محدود کننده وجود داشت ک مانع حرکت من میشد
بد وقتی 18 سالم شد گفتم من باید تو این برنامه شرکت کنم ولی با این قوانین هیچ اشنایی نداشتم
هیچ کس نبود منو حمایت کنه میترسیدم از منطقه امنم بیام بیرون و دست ب تقییرات بزنم و کلی فکر های اشتباه
تا اینکه طالبان کار خودشو کرد و دیگه همه چی زیر و رو شد هر چی خواننده ک جونشون درخطر بود مهاجرت کردن و …
و ممکن بود ک الان یا کانادا یا امریکا بودم و شقل رویایی خودم رو داشتم
جوری ک قبلن یه جور حسرت شده بود برام ک چرا من اون موقه نرفتم و حرکت نکردم باز هم میگم چون من با اون قوانین اشنا نبودم و با سایت استاد عزیرم و کاعنات و ..اشنا نبودم نتایجه دلخواهم رو نگرفتم
و این رو هم بگم من یه دفتر خاطرات دارم که از 8 سال قبل هر چی ک بود مینوشتم
استاد باورتون نمیشه اول داخل دفترم گله میکردم و کلی شکایتو فلان و با اینکه اعتماد ب نفس من زیر صفر بود حتا خلی خجالتی و دغدغه ام همیشه این بود که چجوری من جلوی صحنه قرار بگیرم چجوری صحبت کنم و فلان استاد دغدغه من بود ولی باگزشت زمان الان این اصلا دغدغه من نیست الان فقط ب این فکرم ک جیزی که دوست دارم و علاقه دارم برم ب سمتش و از منطقه امنم بیام بیرون
و ته تمام اون نوشته هام این بود که من نباید بترسم من باید ادامه بدم من خاص هستم من لایقش هستم تازه میفهمم نوشتن همین جمله مثباتای اخر دفتر خاطراتم باعث شد که کم کم راهنمایی بشم و هدایت ب شم ب سمت شما )من سال 97 یه جورایی انگار شکرگزاری میکردم و خودم خبر نداشتم ته همه جمله هام این بود ک خدا خودش یه جوری حل میکنه واقعا من مدیون خدام خدایاشکرت
و یه سری ایده هایی تو ذهنم هست ک اگ همینتور ادامه بدم صد در صد موفقیت در انتظارمه خداروشکر میکنم بابتش
و استاد اولین نوشته ام در دفتر خاطراتم در سال 1397/8/16اینه که فقط نکته های مهمشو مینویسم :
(اما من تلاشم رو از دست نمیدهم باید برم کلاس گیتار یه چیزی که به هدف خودم نزدیک تر شوم خدا میدونه که چقدر احساس عجیبی دارم اما من حیلی خجالتی ام و اینکه اعتمادبنفس خوبی ندارم پس گام اول برای از بین بردن خجالتی بودنم اینه که برای همه بخونم تا عادی بشه اره من میتونم دوست دارم این دفتر خاطراتم را داشته باشم تا زمانی که چن سال بگزره و نتیجه کارم رو ببینم الان دارم ب این فکر میکنم که روزی خواننده میشم و کسی که با من داره مصاحبه میکنه جلوی هوادارانم دفترم خاطراتم رو میخونه یعنی انقدر مطمعنم)
الان خیلی راحت بدون اینکه خجالت بکشم میخونم و اعتماد ب تفسمم هر روز میره بالا
و جالب تر از اون من الان 22 سالمه و تو رشته ی حقوق تحصیل میکنم اونم ترم 6 و کلاس گیتار هم میروم و 4 ماه از یاد گرفتنم میگزره و بابتش خداروشکر میکنم که با این قوانین اشنا شدم و منو ب هدفم نزدیک تر کرده
همیشه میگن مراقب خواسته هات باش و من این دو تا رو از همون بچگی میخاستم ک الان هم تو همون زمینه هستم یادمه حتا یکی از رفیقان برگشت بم گفت تو از بچگی هم میخاستی یه وکیل باشی میبینم که داری تو همون رشته تحصیل میکنی افرین بهت
داری ب خواستی میرسی اونجا بود که یه تلنگری خوردم گفتم وای راست میگه ها ت همون مسیر الان بدم برداشتم وای
و قدرتی ک تو نوشتن هست تو هیچ چیزی نیست پس باید مراقب خواسته هامون باشیم و اینکه ب سمتش حرکت کنیم
و این رو هم بگم ک حدود یک سال نوشتن رو گزاشته بودم کنار بد یه بار چشمم خورد ب دفتر خاطراتم و وقتی هر کدوم رو دونه دونه میخوندم اشک شوق از چشمام جاری شد چون همون چیزایی رو ک میخاستم همون موقه ها الان دارم همون چیزایی ک قبلن نداشتمشون و براشون حسرت میخوردم الان خیلی راحت هر کدومش رو میرم بدون اینکه ناراحت باشم
و این رو هم بگم استاد ک من بارها و بارها موقعیت های خوبو از دست دادم یکیش این که ;
یکی از رو پیدا کردم و باهاش چت میکردم و بهم میگفت بیا تهران یا قزوین تا بهت کمک کنم و چه سبکی دوست داری بخونی و اینکه میخای تنظیم کنندت کی باشه یکی از تنظیم کننده های مشهورو بهم پیشنهاد کرد گفت شهرام جی اچ چتوره من قبلن خیلی اهنکای دیسلاو گوش میکردم نگو که خودم این تنظیم کننده رو جذب کرده بودم و چقدر خشحال بودم واقن و چون من ساکن اصفهانم سخت بود واسم برم (البته تا قبل از آشنایی با قوانین )و
اره من از دست دادم ولی دیگه قرار نیست از دستش بدم دیگه با این قوانین اشنا هستم و میدونم چجوری ازش استفاده کنم خدایاشکرت خدا برایم کافیست
واقعا خیلی خوشحالم بابت همه چیز از خداوند مهربونم
استاد جونم ممنونم بابت وجود نازنینت که کلی انسان ها رو ب کمک خداوند هدایت میکنی
عاشقتونم تا رد پای بعدی ارزوی رسیدن ب موققیت های بیشماری روبراتون دارم
Aniel
به نام خدای رزاق و مهربان
درود خدمت استادعباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان هم فرکانسی ام در این سایت الهی
خدایا سپاسگزارم برای فرصت دوباره ای که به من دادی تا امروز هم با شادی و سلامتی چشم در این جهان باز کنم و اولین کاری که کردم دیدن یکی دیگه از آموزشهای استاد عزیزم باشه که چقدر مفاهیم گسترده و عالی در این فایل وجود داره و جالبه که اگرچه شاید فکر میکنم همه اونهارو میدونم ولی چون دائم بهش توجه نکردم باز هم برای من جالبه و همون فرمایش استاد رو میرسونه که برای دستیابی به موفقیت در هر زمینه ای باید دائما روی خودم کار کنم و اگر حتی چند روز فراموش کنم طبق قوانین بدون تغییر جهان ، اون هم منو فراموش میکنه و کنار میذاره و اصلا هم براش مهم نیست چون برای خودم مهم نبوده و لذا امروز این درس رو گرفتم که باید دائما روی تغییر باور هام و سپس تثبیت اونها کار کنم تا انشالله بتونم تغییرات مثبت و عالی را در زندگی خودم رقم بزنم به امید الله مهربان ….
راستش نمیخواستم کامنتی بذارم اما یک الهامی انگار بهم گفت برو و شروع کن به نوشتن و حداقل مطالبی که در این فایل آموزشی برای ذهن خودت جالب و پررنگ هست را بنویس تا رد پایی از خودم داشته باشم
درسته واقعا صحیح میفرمایند استاد که احساس لیاقت باید درونی باشه ونه بیرونی … یعنی من باید از درون و از اعماق وجودم حس کنم که لیاقت داشتن سلامتی، ثروت ،روابط اجتماعی عالی ، شغل عالی و هرآنچه که دوست دارم رادارم نه اینکه این حس را وقتی که کت شلوار و لباس عالی تنم میکنم به خودم القا کنم که قطعا با در آوردن اون لباسها اون حس هم از بین خواهد رفت و چقدر دردآور میشه اون موقع ..
اینکه اعتماد بنفسم را به احساس لیاقت درونی خودم گره بزنم نه به داشتن ماشین و مبل و لوازم درجه یک و بقیه موارد ……
اینکه باورهای من باید با خواسته ها و هدف من متناسب باشه و برای رسیدن به هدف و خواسته ام باید وقت بذارم روی خودم و باورهای متناسب با اون هدف را بسازم مثلا در مورد مهاجرت به امریکا باید بیام و باور های عالی و خوب رسیدن به این خواسته رابسازم (نگران بلد نبودن زبان نباشم و ببینم سالانه چند هزار نفر دارن به این کشور مهاجرت میکنند که زبان بلد نیستند و همگی دارند تکاملی اونجا زبانشون را تقویت میکنند و واقعا به مشکلی هم بر نمیخورند — اینکه نگرانی نداشته باشم اگر برم امریکا باید تمام حقوقمو بدم برای مالیات و به جای اون ببینم چقدر مردم اونجادارند کار میکنند و در ازای پرداخت مالیات چقدر امکانات عالی دارند دریافت میکنند — )
اینکه در صورتیکه باور های من با خواسته ام هم فرکانس و نزدیک باشه و متناسب باشه جهان هم راهکارهای عالی را متناسب با امکانات فعلی من پیش پای من قرار میده تا بتونم به آسانی به اون خواسته و هدفم برسم
و در انتها خدایا شکرت بابت دیدن اینهمه زیبایی که در فایل دیده میشد از ماشینهای عالی تا آسمان آبی با اون ابرهای زیبا که شاید باورتون نشه ولی اینقدر این ابرها را تجسم کردم که جدیدا در آسمان تهران هم که همه میگن آلوده است دارم این ابرهای پنبه ای شکل را میبینم و خدارو سپاسگزارم بابتش
خدایا سپاسگزارم بابت افتادن در آغوش خودت که چقدر آرومم میکنه و چقدر دلم به تو قرصه و ازت ممنونم بابت همه پشتیبانیهات و اینکه حواست به من و زندگی من هست و من تسلیمم و به هر خیری که از تو به من برسد فقیرم
خدایا شکرت بابت داشتن این سایت الهی و امیدوارم روز به روز به شرایط عالی استاد عباس منش عزیز و تمام دوستانم در سایت، در تمام زمینه ها افزوده بشه و یک روزی بتونم در امریکا ایشان را زیارت کنم و بشینیم و کلی در مورد چیزهای خوب باهم صحبت کنیم و حضوری هم از ایشون یاد بگیرم
خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم
درس های امروز..
به تاریخ نهمِ ابان ماهه یک هزار و سیصد و نود و نه!
میدانم و باور دارم که از ۱۰۰۰۰ راهی که به ذهنم نمیرسد من طعم چیزی را که میخواهم خواهم چشید
اصلا موفقیت یعنی چی؟!
یعنی همین قدم های کوچیک
همین که اول روزی از نیم ساعت یه ربع شروع کنی
کم کم بعد از یکی دوهفته تازه بتونی به صورت ” پایدار و مداوم” مثلا روزی دوساعت بخونی
بعد که دوباره یه مدت گذشت، مثلا یکی دوماه،مخصوصا برای من بعد از دوماه” ایندفعه قشنگ افتادم روی ریل و انگیزم و علاقم هم بیشتر شد..اصلا اینطور نیست که از همون اول خیلی عاشق فلان کار باشین،علاقه حتی اگر هم خیلی زیاد باشه،در همون حدیه که هلت بده، نه اینکه
تا اخر مسیر برات انرژی و انگیزه به وجود بیاره!
وگرنه از ابتدای خلقت تا روز اخر،نجوای های ذهنی به همراهمون هستن!
ما باید کنترلشون کنیم
یه جاهایی هم که اتفاقات بد میوفته،باید بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم،کمالگرایانه نگاه نکنیم خیلی از جاها و هی مقاومت کنیم بیشتر و بیشتر حالمون بد بشه! میدونیم که این هست و میاد فقط وفقط دروغ میگه یا اینده رو اونجوری که خودش میخواد به تصویر میکشه!
واقعا موفقیت چیه!؟
ما همش فکر میکنیم که موفقیت یعنی این که یه چیز رو به صورت فیزیکی و مادی به دست بیاریم،ماشین خاص،خونه،، خاص،جایگاه خاصی،
ولی نمیدونیم که به دست اوردن حال خوب هم موفقیته! تلاشه! تمرینه! تکراره! تکامله! تصورمون اینه که وقتی اونا رو بدست اوردیم حالمون هم خوب میشه و یا خوبه،بهتر میشه!
اما اگه اصلا هدف مادی نداشته باشیم،میتوینم هدف گذاری کنیم که مثلا توی این یکسال اخلاقمون رو ۳ برابر بهتر کنیم،احساس ارامش رو درون خودمون تقویت کنیم! واقعا خیلی احساس خوبیه وقتی که میبینی در کنار موفقیت های مادی،چقدر حالت نسبت به ماه گذشته خوبه! با اینکه تغییر خیلی جزئی بوده!
ولی تو خودتی که فقط اینو میفهمی! نخواه و انتظار نداشته باش که بقیه بهت بگن: فلانی! چقدر عوض شدی!
نگران این موارد نباش
بیا از لحظه به لحظه مون لذت ببریم!
من دارم اینکارو میکنیم
از ۱۰ ماه پیش شروع کردم که اینکارو بکنم! توی این۱۰ ماه،هیچی نمی فهمیدم! با اینکه استاد میگفت که ” تویی که داری این فایلو میشنوی، تو! اتفاقی نبوده که اینجایی، تو مدار ما هستی، اماده ی دریافت هستی!
چقدر خوشحال بودم که میشنیدم و فکر میکردم دیگه بریم برای زندگی رویایی مثلا دوماه دیگه من چقد همه چی دارم!
اما واقعیت اینه که من ۲ ماه بعدش هیچی نداشتم،۵ ماه بعدشم نداشتم!
اما الان چقدر چیزی دارم!
اون زمان داشتم یاد میگرفتم! تمرین میکردم! ذهنم کم کم اماده میشد! غبار اصل قانون و شکرگزاری تازه ریخته میشد!
منی که ۱۸ سال اونطور زندگی کرده بودم،چرا فکر میکردم که قراره توی دوماهو شیش ماه زندگیم کلا عوض بشه!
الان بهترو بیشتر این حرفارو درک میکنم! الان که ۱۰ ماهه گذشته و من تقریبا دارم کم کم،خیلی کوچیک کوچیک به نتایج” پایدار” میرسم! یک ماهه که به هم نریختم یا اونقدر کوچیک و جزئی بوده که یادم نمیاد حتی!
یکماهه که هرروز صبح زود پا میشم
بدون کوچکترین انگیزه بیرونی تلاش میکنم برای هدفم و انقدر معنی” موفقیت مسیره” رو درک میکنم که حد نداره!
اونقدر بزرگ شدم توی این ۱۰ ماه که فهمیدم حتی انگیزه به وجود اوردن هم تکامل میخواد! حال خوب داشتن هم همینطور! نمیدونم شاید یکی یه روزی ازم بپرسه بنظرت بزرگترین قانون دنیا چیه، شاید گفتم تکامل!
توی این یک ماه انقدر بزرگ شدم و یا قششششنگ فکر میکنم مدارم عوض شده!
اگه یکی از بیرون نگاه کنه،میگه که خب تو یه دفعه چرا انقدر عوض شدی؟!
اما اگه خودم بخوام بگم،میگم من توی یه مداری بودم که خیلی پایین بوده! مدار بعدی یه مقدار زیادی فاصله داشته با مدار من!
در بین این دو مدار یه عالمه شاید بگم ۱۰۰۰۰ تا مدار کوچیک کوچیک و نامرئی وجود داره که فقط خودم میتونم ببینمشون!
من کوچیک کوچیک اینارو طی کردم!
تاکید میکنم نتایج قبلا هم بودن، اما پایدار نبودن،یه روز بودن یه روز نبودن! من یه روز روی خودم کار میکردم یه روز نه! اما الان اگه یه روز حتی یه کوچولو هم به فایلا گوش ندم یا کلا توی این فضا نباشم،احساس میکنم یه چیزی کمه!
اوایل اصرار داشتم به زور گوش بدم و بنویسم و کامنت بچه هارو بخونم و ….
بعد فهمیدم که نه! باید اجازه بدم جهان این کارو انجام بده! ذهن من رو کوچیک کوچیک اماد کنه…
یادمه ۶.۷ ماه پیش بود،چون اوایل کار بودم و هنوز ۱۰۰ درصد به استاد و حرفاش اعتماد نداشتم،یه فیلمی رو دیدم که یه به اصطلاح” متفکری” داشت میگفت عباس منش دزد کلاهبرداره شیادد فلان فلان!
بعدم یه عامله مطلب راجب این که استاد دروغ میگه و شیاده و اینا خوندم، و اون روز انقدر حالم بد شد و به مرز گریه رسیدم، با خودم میگفتم یعنی من این چند ماهو با یه دزد بودم؟ الان چی کرده توی مخ من؟ نکنه اینا داعشن و با این حرفای قشنگ اروم اروم مارو میکشونن توی دام قتل و ادم کشی!
اون روز رو که به یاد می ارم، میبینم که چقدر گوگولی بودم! ادمی که اوله راهه،بالاخره همچین سوالاتی براش پیش میاد،و از اون به بعد تمام فایلای استاد رو پاک کردم و کلا تصمیم گرفتم کتاب بخونم! کتاب های موفقیت!یه مدت که گذشت هی نمود حرفای استاد رو توی زندگی خودمو اطرافیانم میدیدم و فهمیدم که:
خدا عقل به ما داده برای تفکر!
حرف هیچ کس رو بدون تفکر نپذیرم!
و بعد از تقریبا یک ماه با استاد اشتی کردیم!😆🤭😂
و ۵۰۰ درصد معتقدم اون یه تضاد خیلی مَشتی بود که بهش برخوردم و سر بلند و پیروز ازش بیرون اومدم!
و الان! یک ماهه که من به یک ثباتی رسیدم از ارامش والهامات زیبا که فکر میکنم اخر خطم از بس خوشبختم!
از اینکه عکسا و مکان ها ی دریم بردم رو هنوز ندارم اصلا نگران نیستم! شاید باورتون نشه برام مهمم نیست! نه اینکه نخوام،فقط برام جالبه مگه زندگیم از اینم میشه که بهتر بشه!
شاید یکی از بیرون نگاه کنه چیز خیلی خاصی نبینه! ولی خودم که میبینم! با چشمای خودم،با چشمای مادیه خودم به صورت مستقیم و جلو جفت چشمای سالمم، افزایش نعمت رو دقیقا در لحظه ای بعد از گفتن” خدایاشکرت ” دیدم!
دیگه چی میخوایم از خدا!؟ غیر از ارامش و لذت که هدف اصلیمونه!
و ایا اون برامون کافی نیست!؟
من که میگم زیادم هست!
به نام الله زیبای من
سلام نازنینم
لذت ناب بردم از کامنتت
اونجا که نوشتی : ولی نمیدونیم که به دست اوردن حال خوب هم موفقیته، که دیگهکولاک بود
آرامش، حال خوب، شادی و لذت بردن از لحظه لحظه های زندگی بزرگترین ثروته اگه که درکش کنیم و شما چه زیبا و از ته قلبت بهش رسیدی
ممنونم عزیزم که نوشتی و منو دوباره و دوباره به تفکر وادار کردی
شاد باشی
سلام
برای همتون بالاترین انرژی و فرکانس رو از خدا میخوام
برای همتون احساس خوب مداوم می خوام
اول اینو بگم که زمانی که خواستم بنویسم (از اونجایی که زیاد علاقه به تایپ کردن ندارم و بیشتر با حرف زدن راحتم) یه خواسته ای درونم ایجاد شد که سایت کاش یه قسمت برای کامنت ها داشت که می شد ویس داد و نظرات رو به صورت ویس بیان کرد.
راستش این چیزی که بهم گفته شد ززر دوش آب و من رو تا ساعت ها غرق افکار کرد یه جورایی جواب این سوالم بود که چیکار کنم و چه باوری بسازم که از همه قوی تر باشه و بتونه من رو از قبل رها تر کنه و بتونم رها تر باشم تا بتونم احساس بهتری در زمان های بیشتری داشته باشم .
این چیزایی که میخوام بگم واقعا در مقابل اون لحظه که اون آگاهی ها میومد و من تکرارشون می کردم مثل یه بچه دبستانی در مقابل یه پی اچ دی هم نیست واقعا وقتی الان فکر می کنم و اصلا هیچی یادم نیست از اون جملات و الهاماتِ زیبا و تاثیرگذار و اینکه اصلا فکر نکنم ربطی به موضوع این ویدئو داشته باشه ولی می نویسم به امید الله که بتونم بعدا خودم استفاده کنم.
ما انسان ها جهان رو درست درک نکردیم. واقعا زندگی رو به معنای واقعی درست درک نکردیم. این جهان در تمام ابعاد بی نهایتِ. یکی از این ابعاد آگاهیه که هرچی بیشتر جهان رو میخوای از زاویه و ارتفاع بالاتری ببینی که جزئیات کیفیتش کمتر بشه و کمیتش بیشتر بشه باز میبینی یه ارتفاع بالاتری هست و ….
واسه همینم انسان ها به جهان و زندگی و جریان زندگی محدودیت میدن. ما جهان رو محدود می کنیم و به همین خاطر هم غرق روزمرگی هامون میشیم.
روزمرگی هایی که اکثر جامعه درگیرشن و مارو غرق دنیای مادی و نگرانی های مادی می کنه ….
یادمون میره ما روح های جدایی هستیم که اومدیم خودمون رو تجربه کنیم و ما چقدر بی نهایتیم و چه کسی هستیم …
ایدمون میره این دنیا هدیه است و ما جسارت داشتبم و لایق بودیم که برگزیده شدیم به این مهمونی بیایم و لایق بودیم که اینجا هستیم و فقط باید لذت ببریم.
اصلا دیگه با این نگاه از چی قراره ناراحت بشیم ؟؟
اصلا ناراحتی یعنی چی ؟؟
اشتباه ؟؟
چی هست ؟؟
کی تعیین کرده درست یا غلط بودن چیزی رو ؟؟
فقط لذتِ بی انتهاست ، هرچیزی رو میپذیریم ….
دیگه انتخاب نمی کنیم که چه چیزی خوبه چه چیزی بدِ اگه بشه یا نشه که نگرانش باشیم …
اصلا دیگه واقعا نگرانی یعنی چی ؟؟
کاش می تونستم اون کلماتی که زیر دوش در قالب احساساتم بهم گفته می شد رو اینجا می نوشتم به همون زیبایی
وقتی من از قبل از پا گذاشتن به این دنیای مادی بودم و بعد از این دنیای مادی هم هستم و اینجا مثل اومدن به یک شهربازیِ دیگه چرا نگران میشم ؟؟
واقعا وقتی این رو حس کردم معنی واقعیه در لحظه زندگی کردن رو فهمیدم …
مثل خیلی چیزهایِ دیگه که می فهمم و وقتی درگیر روزمرگی میشم یادم میره
اما امروز یه تعهد سنگین به خودم دادم
چون همیشه واسم سوال بود که چطوری میشه که من گاهی وقتا مثل امروز که همچین باورهای قدرتمند کننده ای بهم الهام میشه همون جا که حالم عالی و احساس قدرت می کنم میگم دیگه اگه اینجوریه و جریان اینه که من هیچوقت حالم بد نمیشه اصلا ولی بعد از چند روز اصلا این احساس رو راجع به این مسئله ندارم ، دیدم به دنیا این شکلی نیست
علتش اینه که من این فکر زیبا رو تبدیلش به فکر غالبم نکردم
علتش اینه که تبدیل به باورش نکردم که مولد افکار بعدیم بشه و ۱۶ میلیون افکاری که تو ذهنم میاد از این فیلتر بیاد به خودآگاهم.
علتش رو خداوند گفته که میگه مثل یه نوریِ برای کافران که لحظه ای جلو راهشون رو ببینن
نه من میخوام نه تنها نور افکن بلکه تو روز راه برم
و این جهاد اکبر میخواد واسه غالب شدن این افکار در ذهنم
راستش داشتم فکر می کردم به همین مسئله که در حال زندگی کردن رو چقدر شنیدیم ؟؟
چقدر فهمیدیم ؟؟
و چقدر تونستیم اجراش کنیم ؟؟
آیا فقط به عنوان یه چیز قشنگ شنیدیم و تمام ؟؟
درک همین یک جمله هم تکامل میخواد واقعا …
اینکه بدونی نه گذشته ای در کائنات وجود داره و نه آینده ای و تو اومدی که لذت مادی بودن هر چیز رو ببری و دیگه هیچ چیز جز خودت و ذوق زده شدنت واسه هرچیزی مهم نباشه چقدر می تونه کمکت کنه واسه رهایی
وقتی فکر می کنم به مولانایی که با ضربه های آهنگر به آهن توی بازار می رقصه جز رهایی ، جز درک جهان هستی ، جز اینکه این آدم فهمیده علت اومدنش رو و معلول رو پیدا کرده و از همه زیبا تر اینکه درک کرده در زمان حال بودن و جریان داشتن رو چیزی نمی بینم….
جز اینکه نگران هیچ چیز در هیچ جا نیست …
حرف مردم ؟؟
مردم کین اصلا …
من لذت نبرم باختم …
چقدر می تونی رها باشی ؟؟
همونقدر می تونی به همه چیز برسی …
واقعا رسیدن در رها بودن و رها کردنِ
رها کردن هم تکامل میخواد واقعا
رهایی یعنی رها از هر چارچوبی که تورو محدود می کنه از پریدن
یعنی بدونی که تو خود خود خود خدایی و خداوند درون تو خودش رو به حضور رسونده و خودش رو تجربه می کنه
اینکه بدونی تو چقدر عیارت بالاست توی جهان
رهایی یعنی تو اینقدر ارزشمندی که هرچیزی، هرکاری ، هر اتفاقی فقط اومده تا تو بری بالاتر
رهایی یعنی تو لایق بهترین هایی و هرچی بشه واسه تو بهترین بوده
رهایی یعنی تو قدرت خالق رو داری پس خلق کک هرچی رو که به ذهنت رسید، نه هرچیزی رو که دیگران تحمیل کردن
رهایی یعنی عاشق همه چیز باشی از سنگفرش های کوچه تا خرابی ماشینت
چون همه چیز تویی
دوستتون دارم
در پناه الله ، رب و ارباب جهان و جهانیان
سلام اقارضا. واقعاازاین همه دلنوشته های زیباودوست داشتنی که اززبان خداداره جاری میشه وروح منواروم میکنه شکرگزارم، 🙏🙏🙏🙏🙏🙏چقدرزیبابیان کردید. چقدرقانون رهابودن روزیباتوصیف کردید. صددرصدتوی مسیرخداوندهستیدکه میتونیدبادلنوشته هاتون تاثیرگزارباشید. انشالله درپناه الله مهربان شادوخوشبخت باشید. دوستتون دا م😘
سلام
صد سلام
تحسین میکنم اون نگاه جذاب ودیدنی شما انسان شریف رو
سپاسگذارم بابت این صبح زیبای بهمن 1401 واقعا ممنون دوست خوبم چه جملات ناب وپ الوهیتی جاری ساختی تو خالق این کامنت عالی هستی وتبریک میگویم.
تحسین میکنم
سپاسگذارم
سلام استاد نازنین
سلام خانم شایسته قهرمان
سلام دوستان هم فرکانسی
💞ارزشهای درستی داشته باشیم برای رسیدن به اهداف مون💞
خیلی از ما ها شاید بسیار سر همین یک موضوع مشکل داشته باشند
بیایم برای خودم بازش کنم
ارزشهای درست:
چقدر مهم است که ما هدف مان از رسیدن به یک هدف چیست؟
چرا می خواهیم به یک هدف برسیم؟
رسیدن به این هدف چقدر برای من ارزش دارد؟
به نظر من هر چه ما به اهداف مان جنبه های مادی بدهیم در صورت رسیدن به آن پوچی بیشتری را احساس می کنیم . مثلا من اگر هدفم خریدن فلان خانه باشد، خوب به آن خانه رسیدم ولی بالاتر از آن خانه هم هست و باز حسرت دیگرانی را داریم که خانه های بهتر از خانه من دارند .
چقدر خوب گفتید که اگر کسی می خواهد از داشته های خودش فخر فروشی کند در اینجا و آمریکا اصلا جای مناسبی نیست
من هم خودم در گذشته خیلی زیاد با این مسئله مشکل داشتم
فخر فروشی و یا اصطلاح عامیانه اش پز دادن و چشم و هم چشمی
خدای من چقدر زندگی هایی را که این موضوع نابود کرد
چقدر افرادی که سر این چشم و هم چشمی ها به زیر قسط و قرض و بدهی های وحشتناک رفتند
چقدر برای خیلی ها مهم است که روی دیگران را سر مسائل بی اهمیت کم کنند
استاد به موضوع خیلی زیبایی اشاره کردید
ارزشهای ما از رسیدن به هدف
ولی هرچی که سعی کنم از رسیدن به هدف لذت بردن باشد تا فخر فروختن در صورت رسیدن به هدف خیلی احساس خوبی را خواهیم داشت
مهمترین موضوعی که باز شما در فایلهای تون خیلی زیبا به اون اشاره کرده اید لذت بردن از مسیر است
به خدا این موضوع رو هم من خیلی خیلی زیاد آوزیزه گوشم کرده ام
از مسیر زندگی لذت ببرم نه از رسیدن به هدف
چقدر از ماها دوست داشتیم که زودتر بزرگ بشیم
و الان چقدر از ماها دوست داریم که برگردیم به دوران کودکی
چرا؟
چون ما در لحظه زندگی نکردیم
اگه بچه بودیم و ناآگاهانه دوست داشتیم که بزرگتر بشیم و از بچگی مون لذت نبردیم
حالا چند تا انتخاب داریم
یا در حسرت گذشته باشیم که جز اندوه برای ما چیزی ندارد
یا از زمان حال خودمان لذت ببریم که این بهترین کار است
یا اینکه از گذشته خودمان درس بگیرم و بداینم که حسرت گذشته را نخوریم و در حال زندگی کنیم و از مسیر رسیدن به اهداف مان لذت بببریم
یا اینکه به امید آینده باشیم و آرزوهای بلندپروازانه داشته باشیم و هیچ حرکتی هم برای رسیدن به اهداف نداشته باشیم که این دیگه بسیار کار بیهوده ای است.
پس بیاییم الان که با قوانین آشنا شدیم اهداف مان را براساس ارزشهای درست بنا کنیم، ارزشهایی که در صورت رسیدن به آنها از ته قلب مسرور باشیم و لذت ببریم
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند باشید
💜❤️💙💜❤️💙💜❤️💙💜❤️💙
سلام به شما دوست عزیز
کامنت شما رو خوندم و بسیار استفاده کردم واقعا همین نکته که هدفم از رسیدن به خواسته هام چیه اصل مهمیه که میتونه ما رو در مسیر درست رسیدن به خواسته هامون سوق بده وقتی فقط انگیزه های درونی و سالم داشته باشیم مسیر رسیدن به خواسته هموار و لذت بخش میشه
تحسینتون کردم برای این درک عالی
بهترینها رو براتون آرزومندم که لایق بهترین هایید
سلام و سپاس …
روزی صدبار باید از خودم بپرسم ، نظر خدا در مورد فلان موضوع چیه ؟
روزی صدبار باید توجه را از ذهن گرفت و به روح سپرد …
روزی صدبار باید محدودیت ها را بررسی کرد و بیکران را به یاد آورد …
خانه ذهن را روزی صدبار باید تکان داد و اصل و اساس حقیقی را در آن چید …
و من سعی می کنم برای حل تمام مسائلم ، خداوند را در درون خودم هرلحظه جستجو کنم و با راهکارهای خداوند خودم را احاطه کنم …. نمی دانم شاید انَّ سعیکُم لشتّی همان پراکندگی ها و نگرانی ها و عدم تمرکز هایی باشه که باعث به این سو و آن سو رفتن های بی حاصل میشه …. همان افکار آلوده به محدودیت ها که انسان را در اسارت ذهن می کشند تا جاییکه به محض تولد هر خواسته ای ، درِ بسته ای پیش روی فرد خودنمایی میکند … و من تازه دارم میفهمم که چرا باید برای تغییر اوضاع ، ذهن را به چالش کشید …
ما ناخواسته از قوانین ذهن مان تبعیت میکنیم ، ما ناخواسته تن به اجرای رأی هایی میدهیم که طبق قانون های ذهنی و برداشت های بشری صادر شده اند …. ما مشیت الهی را بعنوان حقوق بشر از یاد برده ایم و خودمان دست به قانونگذاری زده ایم در حالیکه کار بشر ، وضع کردن قانون های انسانی نیست بلکه کار بشر ، اطاعت از قانون خداوند و اجرای الهامات و تسلیم بودن است و من سخت دلم می خواهد طبق اصول خداوند پیش بروم … سخت دلم می خواهد در وجود خودم پیدایش کنم …. سخت دلم می خواهد با هدایتش پیش بروم … سخت دلم می خواهد احساسش کنم … سخت دلم می خواهد صدایش را بشنوم …. وقتی خداوند با من حرف میزند جنس حرفهایش به حدی زیباست که میدانم این من نیستم که سخن میگوید چرا که من با ذهنی درگیر و شلوغ هرگز اینگونه سخن نگفته ام …
خداوند را در سکوت پیدا کنیم ، خداوند را در حالت تسلیم پیدا کنیم ، خداوند را با صبر و تمرکز پیدا کنیم ، برای شنیدن کلامش و برای دریافت الهاماتش عجله نکنیم ، گاهی تو را به خواب دعوت میکند ، مقاومت نکن ، بخواب …. گاهی تو سکوت میکنی ، او هم سکوت میکند ، تسلیم سکوتش باش ، او همیشه به موقع حاضر میشود … کمی بهتر از دیروزت باش ، خداوند به موازات بهتر شدنت ، با تو پیش میرود ، او مجهز به نور است ، او مسیر را می شناسد ، او راه را نشانت میدهد ، تو فقط کمی بهتر از دیروزت باش … تو تنها نیستی ، حضور خداوند در تو دائمی ست ، تو با کسی همراه هستی که به تمام علوم اشراف دارد و پاسخ تمام مسائل را می داند ، از او سؤال کن ، جوابت را می دهد …. ایمان داشته باش … دست از فکر کردن و دنبال راه حل گشتن بردار ، او قبلا فکرها را کرده و راهها را یافته است ، از او بپرس …. از او بپرس …. و به اندازه ای که به نیروی شفا بخشیَش ایمان داری شفایت میدهد ، و به اندازه ای که به وهابیتش ایمان داری از نعمت بی نیازت میکند و به اندازه ای که به قدرت هایش ایمان داری ، مسائلت را حل میکند و تو را پیش میبرد …
خیلی زیبا بود لذت بردم مخصوصا از قسمت آخر کامنت تون. سپاسگزارم دوست عزیز