اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    انیس دیده بان گفته:
    مدت عضویت: 1392 روز

    سلام و عرض ادب

    من فکر میکنم نوع دیدگاه و عقایدم بود که من رو توی مدار آشنایی با شما استاد عزیزم قرارداد. همیشه وقتی صحبت از رفتن میشد به کشوری جز ایران برای رشد و پیشرفت نظرم این بود که اگه من بتونم همینجا موفق بشم و به خواسته هام برسم میتونم هرجای دیگه هم که باشم به موفقیت و خواسته هام برسم و چقدر احساس غرور میکردم وقتی میدیدم شما استاد عزیزهم این نکته رو بارها و بارها اشاره کردید من زمانی از مشهد اومدم تهران که توی کارم به درامدی ک میخواستم رسیدم و به خودم ثابت کردم که تو میتونی و بلافاصله تصمیم گرفتم بیام تهران بعد از اومدن هم که شرایط طوری رقم خورد تا از کارم بیام بیرون و در شغل دیگه ای مشغول بشم که الان خیلی راضی ام و دوست دارم کارم رو و به نسبت اینکه هیچ آشنایی نداشتم دارم هرروز روی خودم کار میکنم که مهارتها و دانسته هام رو توی کارم بالاتر ببرم تا به مهارت لازم و درامد دلخواهم برسم و هرروز فایلهای شمارو گوش میکنم مخصوصا درمورد قربانی کردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    یاشار غراوی گفته:
    مدت عضویت: 3908 روز

    سلام استاد و خانوم شایسته گرامی من هنوز چندتا فایل اخر سایت رو نگا نکردم ولی خواستم این نظر رو

    برای فایل های اینستاگرامتون با عنوان: جهت دهی اگاهانه به کانون توجه در عمل که در سال ۹۳ ظبط کرده بودین و اون دوتا فایل مسابقه مربوط به سفر به قاره های جهان و اون داستان سرچ و پیدا کردن منطقه و شهری به نام بانک سیا بیچ استرالیا هست بفرستم راستش خیلی چیزا رو یجورایی هم یادم اومد هم تازه متوجه شدم هم به خودم گفتم ای دل غافل و همین که خیلی خیلی به وجد و سر شوق اومدم بابت فایل مسابقه سفر به یکی از قاره های جهان که همین الان…… اول کاری کامنتی که برای مسابقه براتون تو اینیستا فرستادم رو همینجام میذارم البته اینقد زیاد بود من مجبور شدم تو سه تا کامنت تو اینیستاگرام براتون بفرسم کامنتم ::

    سلام استاد عزیزم منم میخوام جواب خودم رو به این مسابقه بدم و بگم

    من اول قاره خودمون یعنی اسیا رو انتخاب میکردم و با موتور سیکلت حرفه ای سفرم رو شروع میکردم چون با موتور سیکلت بسیار میتونم ازادتر سبکتر و ماجراحویانه تر سفر کنم و بسیار به جا های بکر و دست نخوره و زیبای زیادی سفر کنم و البته اینم بگم خودم چون موتور دارم و عاشق گشت گذار با موتور هستم،،،،،،، با موتور میشه جاهایی رو رفت که ماشین نمیتونه بره حالا چرا قاره اسیا چون میخوام اول قاره خودم رو ببینم و بشناسم کشورهای شوروی سابق و دیگر کشورها مثل چین کره ژاپن تایلند مالزی سنگاپور و کشوره های قزاقستان قیرقیزستان ترکمنستان و تمام کشور های شوروی سابق و سفرم رو از یه نقطه شروع میکنم مثلا از چین و کره و میام سمت ایران و میرم سمت عربستان واز اونور میرم بالا ترکیه و میرم سمت قزاقستان و روسیه یجورایی مسیرم رو دور میزنم و تو این مسیر هام به همه کشور ها تا جایی ممکن سر میزنم و میرم سمت روستاهاشون جاهایی که کمتر تو فیلم ها و کلیپ های مختلف بوده و از روسیه میام سمت مغلولستان ومیرم سمت تایلند و سرایلانکا و بعد میرم سمت هند و پاکستان و بعدش افغاستان وتاجیکستان و از طریق ازبکستان و ترکمنستان وارد ایران و استان خودمون میشم از مرز اینچه برون ….میرم دشت های وسیع سرسبز مغولستان رو تجربه میکنم صحرا و شن های روان عربستان رو تجربه میکنم کوه های ارارات ترکیه رو تجربه میکنم میرم مصر و هرم ها رو میبینم رود نیل رو میبینم با فرهنگ های مردم های مختلف قاره خودمون اشنا میشم از با تفاوت ها یا تشابهت های فرهنگی با ذائقه های غذایی مختلف اشنا میشم با زبان های بسیار ناشناخته در نقاط بکر هر کشوری اشنا میشم با چیز های به ظاهر عجیب در جاهای مختلف اشنا میشم شاید کسایی باشن در کشور مثل داغستان که در کوهستان زندگی میکنن و میگن که ۵۰ سالگی مردمان اونجا یعنی سن جوانی و خیلی چیز های دیگه و کشور ۷۵ ملت هند رو میبینم کلی عکس میگیرم و لذت میبرم ….میرم چین ناشناخته رو تجربه میکنم میرم کشور روسیه و سمت کاخ کرملین و کازان

    و حالا چون با موتور دارم میرم پس خیلی میتونم از طبیعت های بکر این کشور ها استفاده کنم هر کجا طبعیت بکری دیدم و منظره عالی دیدم همونجا اتراق میکنم و از اون فضا و طبیعت خداوندی لذت میبرم و عکس میگیرم و میگم و میخندم و لذت میبرم و میام و باز به شرکت میگم خب حالا کدومو برم خخخ و اره بازم میرم …اره میخوام برم بینم که بشتر بفهمم که دنیا فقط همین چیزی که من الان میبینم و همین تفکراتی که الان دارم و قضاوت هام نیست برم ببینم خدا چی افریده چه فرهنگ ها چه تفاوت هایی رو در همه جا گذاشته و گسترده کرده من عاشق سفرم و یه روز میخوام سفر بین استانی و کشوری خودم رو به دور ایران و دنیا شروع کنم اونم با موتورم …البته استانی رفتم ولی بیشتر نه و وای چقد لذت بخش بود من تو اون سفر بین استانیم که از مرز ترکمنستان میگذشت حتی از مرز هم بیرون رفتم البته خودم متوجه نشده بودم میدونید بخاطر چی متوجه نشدم و رفته بودم بیرون از مرز کشورمون ؟؟ چون مات و مبهوت زیبایی طبیعت بکر خداوندی شده بودم رفته بودم بالا یه کوه و بالای یه دره بسیار بزرگ و سر سبز و نمیدونم چی شد که یه حسی گفت دیگه کافیه برگرد بعدا فهمیدم همونجا پادگان سربازای کشور ترکمنستان بوده و من دقیقا بالا سرشون با موتور سیکلت رفته بودم و اینم بگم اینا رو سربازای خودمون تو مرز خودمون گفتن البته من نگفتم چه اتفاقی افتاد فقط گفتم اونجا کجاست که بهم توضیح دادن خخخ خودم یجوری شدم اون موقع …اره میخوام برم ببینم و تجربه کنم و مدهوش زیبایی های بکر خداوندی بشم چقد خوشحالم ممنون که این سوالو پرسیدی استاد

    خب حالا ادامه حرفام که میخوام بگم و برای خودم رد پا بذارم

    میدونید استاد من یجورایی الان هم دارم بیزینس خودم رو میبرم جلو هم داخل یه رابطه عاطفی خاصی هستم یجورایی تو زندگیم این دو حوضه برام الان پر رنگتره که هر دوتا مورد رو تو قسمت عقل کل نوشتم و رد پا گذاشتم که حتی دوستان هم میتونن با رفتن تو پروفایل من این دوتا مورد رو به راحتی پیدا کنن

    خداروشکر تو حرفه و بیزینسم تا الان با توجه به عمل به قانون و توکل به خدا بسیار پیشرفت کردم ولی تو رابطه عاطفیم مشکلاتی عجیب و غریبی دارم و من هنوز با کسی که بهش علاقه دارم نتونستم ازدواج کنم و خب امروز با دیدن فایل قدیمی شما که تو سال ۹۳ با عنوان جهت دهی اگاهانه به کانون توجه در عمل متوجه شدم که من یچیزایی رو اصلا فراموش کرده بودم و ازش استفاده نمیکردم یا درست استفاده نمیکردم تو قسمت روابط عاطفیم اون این بود که من به کمبود و نکات منفی و نشدن و حسرت توجه میکردم بجای اینکه به خوبی ها و نکات مثبت توجه کنم و حالمو خوب نگه دارم و تصورات خوبی از اینده روابط عاطفیم داشته باشم اون فایل رو سه بار پشت سر هم تو همون تایم گوش کردم و میگفتم یاشار یاشار چکار کردی تو…..دوسال تمام داشتی به کمبود توجه میکردی نه به چیزای خوب یه لحظه افکارم و حرفام رو در این رابطه سرچ کردم و دیدم اره و هیچی جز این نبوده و وقتی من به کمبود و مساعل منفی فکر کنم خب معلومه که اتفاقات همسنگ با همون افکار و توجه هات میاد سراغت که خیلی برات عجیب و غریبه و همه اینا از توجه هاتت اب میخورن و برات اتفاقات منفی عجیب قریبی رخ میده که حتی مادرم به رنگ دیوار خونه دختر مورد علاقم که اشنا هم هست گیر میدن و میگن جز اون دختر هرکی رو بخوای حتی دختر روس رو برات میگیریم ولی اون نه و میدونید عجیبتر چی بود مادرم و خانواده من،،، به اون دختر خانوم ایمان داشتن که ایشون خیلی خوب هستن بسیار هنرمند و بسیار وارد به کار های خونه و بیرون از خونه و خیلی چیزای دیگه ولی بازم جوابشون نه بود ……………………..الان فهمیدم که چرا اینطوری میشده خب من با توجه به توجه و کانون توجهم نمیخواستم که همچین ازدواجی سر بگیره خودم عامل و فرستنده فرکانس این اتفاقات بودم من به عنوان یه دستگاه تولید کننده فرکانس …….فرکانس حاصل از توجهاتم رو به جهان و ترانسلیتور میفرستادم و اونم همون اتفاقات و شرایط رو به عنوان ماده بهم تحویل میداد حالا هرچقدرم تو زبان بگم ک میخوام این اتفاق بیفته معلومکه نمیشه وقتی بیس فرکانس های توجهاتم از کمبود و نشدن ها هست خب همون رو هم دریافت میکنم

    ولی تو بیزینسم داستان ۱۸۰ درجه فرق میکنه من همیشه به شدن و نکات مثبت و مثال های مشابه مثبت توجه میکردم و فقط به خواسته هام توجه میکردم و الانم میکنم و با بقیه قانون های بقیه حرف های بقیه کاری ندارم و فقط به خواسته های خودم توجه میکنم که همشون از جنس نکات مثبت و شدن و ثروته و به راحتی دارم همون جنس از توجه هاتم رو به عنوان اتفاق تو زندگیم دریافت میکنم مثلا همین تازگی ها همکارم باید میرفت کلاس طراحی فرش یاد میگرفت . خب فعلا دستمون پول نبود و ما هم شدت لازم داشتیم هم نرم افزار تخصصیش ارزش ریالی بالایی داره هم اموزشش،،،،،،،،،،،،،،،. و من هی میگفتم ببین برو سمتش یچیزی میشه حالا اتفاقات خب میفته بابا همه چیز که پول نیست شاید استادای دانشگات فعلا برات با یه شرایط مطلوبی اموزش دادن از خدا بخواه میشه شاید رایگان یاد گرفتی ببین من این بیزینس رو چطوری شروع کردم ولی همکارم همش میگفت تا پول نباشه نمیشه حتی بهش گفتم برو فتوشاپو یاد بگیر تا با اون کارامون رو انجام بدیم و چیزای دیگه ولی میگفت کامپیوترم خرابه و چیزای دیگه…….. تصمیم گرفتم خودم یاد بگیرم و میدونستم که میشه و دلم روشن بود و سبک بودم یجورایی رها و خودمو سپرده بودم به خدا….. چند وقت گذشت یکی از دوستان حوضه فرش تو اینستاگرام استوری گذاشته بود از یه پیجی که میخواست کلاس اموزش صفر تا صد طراحی فرش به کمک فتوشاپ رو میخواست برگزار کنه و من خیلی خوشحال شدم رفتم دیدم و شرایط داشت و هزینه ثبت نام که من با توجه به یکی از مواردی که گفته بود میتونستم با ۴۰ درصد تخفیف اون کلاس رو ثبت نام و شرکت بکنم ولی خب پولم کم بود و نشد و یه پست دیگه تو صفحه گذاشته بودن که اقا هر کسی این پس رو استوری کنه اگه برنده بشه و اول بشه میتونه رایگان و نفر دوم میتونه با ۴۰ درصد تخفیف شرکت بکنه و من بدون هیچ وابستگی چندتا از دوستان تو حوضه فرش رو منشن کردم زیر پست و اون پست رو استوری کردم و از اینیستا خارج شدم و اصلا یجورایی یادم رفت که برم بعدا ببینم ……..نمیدونم چند روز بعد بود سر صبح بلند شدم دیدم یه پیام اومده یه لحظه رفتم اینیستا رو چک کردم دیدم عه من برنده و نفر اول اون مسابقه شدم وای چقد خوشحال شدم و چقد خدارو شکر گفتم و از خودمم تشکر کردم و اره شد نمیدونم از بین چند ده نفر یا چند صد نفر یه حتی چند هزار نفر من برنده شدم ولی من برنده شده بودم کسی که فقط میره فالو میکنه تا قبل از اون اصلا اون پیچ رو نمیشناسه و فقط همین که همش هدایت پرودگاره و فرکانس های توجه هات و خواسته هام که از خودم فرستادم و دقیقا اتفاق مشابهش رو دریافت کردم و فهمیدم طراحی فرش با فتوشاپ بسیار گسترده تر از نرم افزار های تخصصیه و دست من بازتره و استاد من هم واقعا استاد گلی بود بسیار وارد و مهربان و هر سوالی داشتی با صبر و مهربانی جواب میداد و چندین ساله که اینکارو انجام میدادن و از یه دانشگاه بسیار خوب صنعتی ارشد گرفته بودن و خیلی وقته تو بازار کار و فرش بودن و کلی اتفاقات خوب که من با بقیه دوستان طراح از اقصا نقاط ایران اشنا شدم تمام اینا رو با جزئیات گفتم که اول خودم یادم بمونه چطور اتفاقات عالی رو برای خودم تو بیزینسم رقم زدم و اینکه تو قسمت روابط عاطفیم چه غفلتی کردم و دوسال از قانون استفاده نکردم هرچند که تو روابط عاطفیم اتفاقات خیلی خوبی داشتم ولی اون اخر ماجرا هی بهم نمیرسید که من الان فهمیدم که من به درستی از قانون استفاده نمیکردم و بجای توجه به خواسته ها به ناخواسته ها نادانسته توجه میکردم و واقعا هم همون اتفاقات به ظاهر عجیب و غریب منفی رو دریافت میکردم ………….راستش خوشحالم از اینکه فهمیدم و حتما از این به بعد این رویه رو عوض میکنم و فرکانس خواسته هام رو میفرستم و اینم بگم که همه اینا هدایت پروردگارم بود من چند وقته پیش از خدا یه درخواستی داشتم و اونم این بود که من هر خواسته ای رو از خدا خواستم بهم داده حالا بیام این موضوع روابطم رو درست کنم و از خدا ایناو خواستم و یجوارایی فوکوس کردم رو این مورد…………… و سایت رو این گنج ارزشمند رو واکاوی کردم قسمت عقل کل قسمت محصولات فایل ها مربوطه قسمت مسائل من و راهکار های دوره ها و خیلی چیزای دیگه……………. غافل از اینکه من ابتداییترین اصل رو که بیس همه اتفاقاته رو فراموش کرده بودم و فکر میکردم که موارد دیگی ای جواب این مسئله من هست ………..تا همین چند وقت پیش استاد تو یکی از فایلاش بهم گفت ببین اگه میبینی خواسته ای داری و بهش نمیرسی ببین چه راه هایی رو رفتی اونا رو نرو و تکرار نکن یکی از فایل های اینیستا استاد بود که اون مرغ شاخداره هی یه مسیر رو میرفت و میومد و تکرار میکرد و به خودم گفتم من چه مسیر هایی رو رفتم و مرور کردم تو ذهنم و دیدم اره من در اکثر موارد هی همین چندتا مسیر تکراری رو میرفتم خب معلومه همش همون جوابای همیشگی رو میگیرم بعد به خدا جونم گفتم بیشتر هدایتم کن تا به جواب برسم و امروز فایل جهت دهی اگاهانه به کانون توجه در عمل رو دیدم بعد گفتم ای دل غافل اب در کوزه هستو ما گرد جهان میگردیم میدونید من هر وقت هر خواسته ای داشتم و تمیزتر و شفاف تر و روشنن تر از پروردگارم درخواست میکردم خدا عین همون رو از لحاظ کیفی و کمی بهم میداد و حتی بیشتر از اون مثلا من فلان قدر پول میساختم خدا بیشتر از اون مقدار بهم میداد یا همین قضیه اموزش طراحی فرش من رایگان بدستش اوردم اونم با چه کیفیتی و فقط خداوند قادر به اجابت اینکار هست و اونم اینکه ما باید تمیزتر و تمیزتر و با جزئیات بیشتری بخواییم تا دقیقا همون رو و بیشتر از اون رو خدا بهمون با توجه به قوانین بده

    ……استاد واقعا ممنونم ازت و سپاسگذارم که حرفای خدا و هدایت هاش رو به ما میگید واقعا ازتون سپاسگذارم و از پرودگارمم سپاسگذارم که کاری کردن استاد اون فایل رو تو اینیستا خودشون بذارن تا من و افرادی مثل من یکم هواسشون رو جمعتر بکنن و به جواب هاشون برسن و هدایت ها بشن اره واقعا استاد بسیار درست میگن که خیلی از شماهایی که این حرف ها رو میشنوید یا درک نمیکنید اگه درکم کنید در عمل ازش استفاده نمیکنید و دنبال یه جواب های دیگه هستید و البته خیلیاام که اصلا این حرفا رو نمیشنون

    بازم سپاسگذار و ممنونم از پروردگار بلند مرتبه و رحیم و هدایتگرم که همیشه خوبی بنده هاشو میخواد و هیچ وقت اونا رو به حال خودشون رها نمیکنه

    و سپاسگذارم از استاد حنیف و مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    زهرا و صدیقه گفته:
    مدت عضویت: 1983 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و مریم دوست داشتنی و عزیز و تمام دوستان همراهم

    بسیار تشکر میکنم بابت اگاهی های ارزشمند و مهمتون و خصوصا چند فایل اخیر و فایل امروز که فوق الهاده اند.امروز شاید ۱۰ بار این فایل رو گوش دادم و هنوز سیراب نشدم.انقدر باهاش ارتباط برقرار کردم که نتونستم تجربه خودم رو برای این تیکه از صحبتهای گران قدرتون که باعنوان “باور های هماهنگ با خواسته باورهایی که راهکارهای ساده تر و قابل دسترس تری رو پیش پات میزاره که با امکانات اون لحظه قابل اجراست” مطرح شد و انقدر من این جمله رو و صحبتهاتون در این ارتباط رو با تمام وجودم لمس و تجربه کردم که به خودم گفتم حتما باید بنویسم:)برای دوستانی که شاید تجربه من قراره یک نشانه باشه برای اینکه باورشون قویتر بشه و حرکت کنن و کلام ارزشمند استاد رو بیشتر درک کنن و مهمتر اینکه باور کنن و امیدوارم در همون حدی که این باور به من کمک کرده این تجربه برای دوستانم هم مثمر ثمر باشه. من روستا متولد شدم و بزرگ شدم یک روستای فوق العاده زیبا و پر از فراوانی و برکت خدا که به هر سمتش نگاه میکنم برکت میبینم و خدا و خدا و خدا….مزرعه هایی که تا خود زمستون کشت میشنو برای کشاورزا برکت دارن انقدر فراونیه این روستا زیباست که حتی از تو تراس خونه ما به هر سمتی ازش نگاه میکنم به هر دوردستی حتی فقط برکت و نعمت میبینم و مزرعه هایی پر از فراوانی که مثل فرش های هزار هزار شونه و پر از نقش و نگار خدا رو زمین گسترده شدن …تا قبل از دانشگاهم عاشق اینجا بودم ….به مرور با تضاد هایی رو به رو شدم که یکیش واکنش و حساسیت بی دلیل اون زمان من به همین کلمه دهاتی به هر چیز بد و کمبود امکانات محیط روستا و یه مساله دیگه که بازگو کردنش خوشایند نیست باعث شده بود روستا رو دوست نداشته باشم فکر میکردم که برای موفق شدن حتما باید تو محیط شهر باشم و شرایط عالی برام فراهم باشه . بعد از دوره اول دانشگاهم سالها دور از شهر و روستای خودم زندگی کردم .دوره اول دانشگاهم به لطف خدا و حانوادم تو رفاه خیلی عالی سپری شد تا اینکه بعد از دوره دانشگاه یه مقدار شرایط مالی خانواده به دلایلی تغییر کرد و باید برمیگشتم اما محکم سر باور و حساسیت بی موردم وایسادم و سالهای زیاد دور شدم به حدی که فقط برای دیدن خانوادم در حد چند روز میرفتم و باز برمیگشتم .سر کار میرفتم و تمام وقتم صرف کار میشد هم خانواده کمک مالی میکردن هم خودم کارمیکردم با این ذهنیت که استقلال مالی پیدا میکنم و با هزینه خودم دوباره میرم دانشگاهو رشته مورد علاقم رو ادامه میدم اما به دلیل مدار اشتباه و باورهای غلطی که داشتم سطلم سوراخ بود و نمیفهمیدم پول ها چی میشدن و سالها بین دوره اول دانشگاهم و دوره بعد فاصله افتاد تا اینکه بعد از حدود۵ سال فراخوان تکمیل ظرفیت دانشگاه ها رو دیدم و ثبت نام کردم و اهواز روزانه رشته دلخواهم قبول شدم اما خانوادم به شدت مخالف بودن به خاطر دور بودن و شرایط مالی و … امامن باز هم فکر میکردم که من استقلال مالی پیدا میکنم و میرم با اینکه زمان ثبت نام گذشته بود و ترم شروع شده بود شاید باورتون نشه کل ترم در حال ارسال فکس بودم به دانشگاه شهید چمران اهواز و ناله و شکوه و نوشتن مشکلات که دانشگاه برام انصراف ثبت نکنن و اجازه بدن ترم بعد با ورودیهای مهر برم با این ذهنیت که تا اون زمان همه چی درست شده اما چون مدارم و باورهام اشتباه بود تمام تلاشم نتیجه نداد و برام انصراف رو ثبت کردن و یک سال از کنکور مثلا محروم شدم:)) یادمه خیلی تاثیر ناجالبی رو روحیم گذاشته بود از طرفی دوست داشتم برم دانشگاه واز طرعی هم از کار کردن بی نتیجه خسته شده بودم چون پول خوب میساختم اما نمیموند و رو درامدم مدیریت مناسب رو نداشتم….خلاصه که شرایط داشت مجبورم میکرد برگردم روستا اما قلبم این رو قبول نمیکرد و باور نداشتم اینجا موفق بشم و به قول استاد از اون دسته ای بودم که همه چیز رو فراهم میخواستم که بعد تلاشم رو شروع کنم.تا اینکه یه روز که برای دیدن دوستم دانشگاهشون بودم با یکی از اساتیدش صحبت کردم که اگه امکانش باشه به شکل مجازی بهم اموزش بده بتونم تو خونه خودم ادامه بدم نمیدونم چی شد که اون لحظه این تو فکرم اومد و همون لحظه عملیش کردم و با دوستم رفتیم پیش استادش که در زمینه هدف من تدریس میکرد ولی باز هم به دلیل باور های اشتباه خودم ومدار نا مناسبی که داشتم نتیجه ندادو استادش گفت چنین چیزی امکان پذیر نیست و اینکه هیچکس با تو خونه تلاش کردن به جایی نرسیده “هر چند قطعا الان همون استاد تو شرایطیه که به همون شکل احتمالا داره به دانشجوهاش اموزش میده”اما نا امید نشدم دوباره کنکور شرکت کردم حتی کتابای منابع رو هم نداشتم ولی این بار یه مقدار قوی تر بودم و انگیزه بیشتری داشتم چون یه کار بهتر پیدا کرده بودم که معجزه زیبای خدا بود که شاید با نکته اصلی که میخوام بگم مرتبط نباشه اما اصلش یکیه.برای همین میگم:)

    با دوستم برای مصاحبه کاریش با یه شرکت رفته بودم که قبولش کردن و من همراهش بودم و هیچ تخصصی در اون زمینه نداشتم خلاصه که ریس شرکت پرسید منم برای مصاحبه اومدم؟، گفتم نه .پرسید جایی کار میکنی؟ در جواب گفتم نه ولی کار شرکت شما رو خیلی دوست دارم به عنوان کار اموز برام جالب شده یاد بگیرم.و اون لحظه خدا به زیبایی وارد عمل شد و البته اعتماد به نفس و باور بهترم .همون لحظه اقای رییس برگه قرارداد موقت رو به من هم داد و گفت مشروط هست به اینکه زود یاد بگیرم گفت هر دوتون به صورت ازمایشی دو هفته با قراداد موقت کار میکنید اگه انتخاب شدین قرارداد چند ماهه بسته میشه انقدر هیجان زده شدم که تمام تلاش و انرژیمو میزاشتم وقتای ناهار و استراحتم رو پای سیستم میشستم و با عشق تلاش میکردم و حتی گاهی اگه بچه ها بیشتر بودن تو شرکت یک ساعت اضافه تر از تایم کاریم میموندم و یک هفته ای یاد گرفتم و قرارداد چند ماهه با حقوقی برابر حقوق بقیه بچه های شرکت که حرفه ای تر بودن من هم استخدام شدم.چند ماه گذشت و نتایج دانشگاه اعلام شد من دانشگاه روزانه و یه شهر فوقا العاده و همون رشته دلخواهم قبول شدم بین کارم و علاقم به تحصیل بیشتر و رشته مورد علاقم مونده بودم و به دلیل تعهد کاری و پیشرفت خوبم توکارم رییسم تلاش میکرد منصرف بشم و نرم اما اونجا هم تصمیم درست رو گرفتمو با اینکه از نظر مالی وضعیت خوبی داشتم معجزه رخ داد و خانوادم خودشون پیش قدم شدن که برم دانشگاه و شرایط عالی رو برای تحصیلم فراهم کردن دوره تحصیلم که تموم شد به دلیل شرایط کاری خوبی که اونجا داشتم با این ذهنیت که نباید روستا برگردم مدتی دور بودم دوباره اما با یه نشانه های عجیبی خدا بهم گفت برگرد روستا و برگشتم الان دوسال میگذره و من بعد از این همه تلاش زیاد برای ادامه تحصیل اکادمیک به این نتیجه رسیدم که دانشگاه مسیر رسیدن من به خواسته و هدف اصلیم نیست با این که دوره پر از برکت و معجزات زیادی بود اما همونها برای من از تحصیلم شاید ارزشش بیشتر بود چون باز از هدفم دور بودم و به این نتیجه رسیدم که برگردم روستا اوایل بی برنامه بودم و یکی دو ماه هیچ کاری نمیکردم اما خدا دستانش رو معجزاتش رو برام فرستاد و بهم ثابت کرد ابزار من برای پیشرفتم و چیزهایی که میخوام رو همه رو همونجا هم دارم و اون ابزار “خودم و ایمانم ” هست.با خیلیا مشورت کردم و سعی کردن دلسردم کنن که سلف استادی نتیجه نمیده . اما خدا انقدر بهم ایمان داد که شروع کردم و معجزه رخ داد یک ماه بعد دستانی وارد مسیرم شدن و اتفاقات و معجزاتی پیش اومد که مسیرم شکوفا شد اساتید زیاد و اموزشهای انلاین وتلاش مستمر خودم چیزی که تو کل عمرم سابقه نداشت به این شکل برای هدفم تلاش کنم هیچوقت تصورش رو نمیکردم محیطی که سالها ازش گریزون بودم دقیقا محیط پیشرفت من باشه اینجا روزی حد اقل ۸ ساعت زمان برای هدفم تلاش درست رو شروع کردم و الان نزدیک به دوسال هست که اینجام و از وقتی شروع کردم همه چی عالی پبش رفت به طرزی که اگه محیط شهر بودم شاید به این شکل عالی اتفاقات رقم نمیخورد بزرگترین پیشرفتای من تو همین دوسال و مخصوصا این ۷ ماه اخیر که عضو سایت شدم پیش اومده . چه چیزی زیبا تر از طی کردن تکامل کاری و معنوی با هم هست که من اینجا تو این محیط با ازادی زمانی که دارم با عشق دارم طی میکنم انقدر تو هر دو زمینه کاری و معنوی که به لطف خدا و هدایتم به فایلهای استادو اگاهیهایی هایی هست که از این طریق کسب کردم تو همین مدت کم نتایج و پیشرفت هایی داشتم که تثورش رو هم نمیکردم و مهمترینش خداست و انسی که باهاش دارم که اینجا پیداش کردم و به لطف استاد عزیزم و درس هایی که ازشون یادگرفتم.اون عشقم به محیط زندگیم برگشت با هزاران افتخار .من الان یقین دارم که این تکامل و دوره هر چقدرم که طول بکشه لازمه و باید طی بشه و باعشق و با حال خوب و با احساس خوشبختی که قبل از این ۷ ماه هیچوقت تجربش رو نداشتم دارم مسیرم رو هر روز با برداشتن قدم های اروم و متوالی طی میکنم به حدی که با افتخار و قدرت موقعیت های کاری که شاید ۲ سال پیش اگه میشد قطعا قبول میکردم الان با قدرت رد میکنم و میخوام تکاملی که لازمه اینجا طی بشه همینجا طی بشه و به وقتش به لول های بالاتر هدایت میشم زمانی که تجربه و تکامل اینجا رو کسب کنم .این به لطف اگاهی هایی هست که تو این مدت کسب کردم و نتایج فوق العاده تری گرفتم که به وقتش با عشق راجبشون مینویسم .استاد و مریم عزیزم عاشقتونم .عذر خواهی میکنم که کامنتم طولانی شد واقعا هدایت شدم که بنویسم امیدوارم دوستانی که شرایط فکری قبل از دو سال پیش من رو دارن به کامنت من هدایت بشن وباور کنن که ابزار پیشرفت ما فقط ایمان ما و خودمونیم و کافیه باور کنیم و اون موقع هست که ایمانمون راهکارهای ساده تر وقابل دسترس تری رو پیش رومون میزاره که با امکانات همون لحظمون قابل اجراست”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    ثروتمند نابغه ... گفته:
    مدت عضویت: 3253 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و گروە دوست داشتنی عباسمنش .

    چە حرفای قشنگی زدین .. تقریبا یک ماە پیش بود من داشتم برای کارکردن روی این وجە خودم یک فایلی از خودم ظبت کردم .. چقدر تمام چیزهایی کە من تو زندگی بهشون رسیدم همشون بخاطر انگیزە های بیرونی بودە .. هیچ کس مثل من نمیتونە این قسمت رو توضیح بدە .. با تک تک سلول هام حسش کردم و قتی انگیزە و عزت نفس ادم برپایەی چیزهای بیرونیە اون ستون های بیرونی خیلی زود یا از بین میرن یا دیگە تو براش مهم نیستی .. من بخاطر اینکە صاحب کارم منو تعریف کنە بهترین فرد اون مکان شدم ولی همین کە اومدم بیرون زلیل شدم و برگشتم پلەی اول . ما بیشترمون بخاطر پدر یا مادرمون یک هدف رو انتخاب میکنیم کە دوستش نداریم .غافل از اینکە همین کە پدر و مادرمون مردن دیگە انگیزەی ما هم میمیرە . یا اینکە اون لحظە چیزی هست برای خانوادەت مهمە تو میخوای اونو بە دست بیاری نە بخاطر خودت بخاطر رضایت پدر و مادر از خودت اون کارو انجام میدی بعد از کلی بدبختی کشیدن میبینی کە پدر و مادر و خانوادەت نظرشون عوض شدە و اون چیزی کە تو براش جان میدادی دیگە براشون مهم نیست .. اون لحظات لحظاتیە کە تو پرت میشی پایین . احساس پوچی میکنی. عمرت رفتە و زندگیت رفتە و تو هیچی نداری و هدف نداری و انگیزە نداری

    انگیزە های بیرونی دو نوع هستن یکی بیرونی مثبت و در راە خدا .. یکیش بیرونی منفی و حال بقیە رو گرفتن .. هر دوتاش بە یک اندازە نفرت انگیز و پوچی آورە .. انگیزەی بیرونی مثبت شاید ظاهرش خوب باشە ظاهرش انسان دوستانە باشە ولی انتهاش پوچی و بدبختیە ..

    چە خوبە انسان بە اون جایگاە برسە کە اهدافشو بخاطر خودش انتخاب کنە ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    ونوس ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1723 روز

    بنام خداوند مهربانم.سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و همچنین مریم جانم.یعنی دقیقا همون موقع ک داشتم ب نفروختن محصولات پیجم فکر میکردم همین فایل شد نشانه ی امروزم.استاد جان بسیار ممنونم ک اینقدر زیبا و واضح همه چیز رو توضیح میدین و راهنمایی میکنین .واقعا فهمیدم ک چرا ماشین دلخواهم رو هنوز نخریدم شاید این خاستم همراه با جلب توجه اطرافیانم بوده ک نتونستم بهش برسم.خدا جونم مرسی ک حواست بهم هست و این راهنما رو برام قرار دادی.استاد عزیزم من معنی زندگی واقعی رو از شما یاد گرفتم.ممنونم ک اینقدر متعهدانه همه چیز رو برامون میگین.من فهمیدم ک باید برای فروش بیشتر و همچنین بدست آوردن ماشین دلخواهم روی باورهای ناهمسوی خودم بیشتر کار کنم و آگاهانه توجهم رو بزارم روی باورهای درست.بسیار دوستتون دارم .براتون از خداوند مهربونم لحظات خوش رو خاستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2217 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    الهی به امید تو

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    سلام علیکم

    ……………………….

    در مورد مسابقه دادن با دیگران من یه جاری دارم که خیلی باهم مسابقه میدادیم و الان خیلی کمتر شده خدا را شکر اما الان از دیدگاه مسابقه به ایشون نگاه نمیکنم بلکه موفقیت هاشو می بنیم و تحسین میکنم و میگم خب این آدم هم نداشته الان داره پس من هم مس تونم داشته باشم از دیدگاه مثبت بهش نگاه می کنم… در مورد ماردشوهرم هم همیشه می گفت شماها نمیتونید و ندارید!!!!! اما من با این حرف روحیه می گرفتم و بیشتر به خدا توکل میکردم و بعد که بهم میگفت بهش میگفتم دیدی شد ؟؟؟!!! و خودم خوشحال و خندان بودم و اصل هم خودم هستم

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1391 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    وقت همگی بخیر وشادی

    فخر فروشی:

    فخر فروشی از کمبود عزت نفس می آد و یک خلا درونی هست ،

    البته بطور طبیعی همه ما به جلب توجه نیاز داریم و باید حواسمان باشه که زیاد شدید نباشه که ما را تحت کنترل داشته باشه ، بقول استاد اگر آدم فخر فروش بره آمریکا زندگی کنه افسردگی می گیره چون اونجا اکثریت وضع مالی خوبی داره و بنابراین فخر فروشی معنا نداره.

    مطلب بعدی :

    داشتن هدف هست :

    این هدف گذاری و باور مناسب را دوره 12 قدم خوب توضیح دادن ، و نتیجه اینکه وقتی به تضاد می خوریم خواسته در ما شکل می گیره و تازه می دونیم چه می خوایم ولی از همه مهمتر باید باورهای مناسب آن را بسازیم تا انگیزه لازم برای حرکت داشته باشیم، در غیر این صورت هدف داریم ولی چون باورهای ما خلاف آن هست ، نمی توانیم برسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    زهرا شوشتری گفته:
    مدت عضویت: 2312 روز

    سلام به استاد و همه ی بچه های خفنی که اینجا هستن.

    من تقریبا یک سال و نیم هست که تو این سایت بی نظیر عضوم اما هیچ وقت مثل الان هر روزم رو تو این سایت نگذروندم و اون قدر داره بهم خوش میگذره و اون قدر برام حتی فان و جذابه فارغ از اینکه بعد از هر بار اومدن در سایت و فایل های جدید رو دیدن و خوش گذروندن یک عالمه از باور های منفیم رو که باهام یکی هستن و انگار متوجه حضورشون نیستم رو متوجه میشم که تصمیم گرفتم کلا اینستاگرام رو که گاهی وقتم رو میگرفت و یجورایی عادتم شده بود که هر روز چک بکنم ببینم کی چی کار میکنه رو کامل پاک کردم و با خودم قرار گذاشتم که هر وقت تایم ازاد داشتم علاوه بر وقتی که اختصاصی میذارم یجورایی جایگزین چرخیدن تو اینستا بکنم و چقدر تصمیم خوب و مفید و خفنی گرفتم.

    و امروز که اولین روز این تصمیم گیریم هست وارد سایت شدم و این فایل فوق العاده رو دیدم دقیقا همون چیزی بود که بهش نیاز داشتم…

    انگیزه ی سالم برای رسیدن به هدف…

    نه برای اثبات کردن خودت به بقیه یا حتی اثبات کردن خودت به خودت و این کاملا کار کردن روی عزت نفس و این باور رو میطلبه که من تحت هر شرایطی اوکیم من با هر وضعیت مالی و تحصیلی و هر انچه که در بیرون دارم احساس مفید بودن و ارزشمندی میکنم نه اینکه منتظر باشم اولین نفری باشم تو کل خاندان و فامیل که به موفقیت بزرگی از دید جامعه رسیدم و بعد احساس مهم بودن ، ارزشمندی ، متفاوت بودن و احساس لیاقت کنم…

    و این بحث خیلی گسترده ای داره تو صادق بودن خودمون با خودمون که بتونیم واقعا خارج از ذهنمون خودمون به خودمون یه نگاهی بندازیم و ببینیم دقیقا برای انجام هر کاری حتی کوچیک چه دلیلی داریم؟!

    من این رو تجربه کردم و خیلی کمکم کرده برای اینکه بفهمم چه باور هایی دارم. مثلا من امروز این تعریف خوب رو از فلانی کردم هدف اصلی و واقعی درونی من چی بوده ؟؟ ووقتی میتونم به عمق صداقت و شناخت به خودم برسم که اول از همه از اون منیت ذهنی خارج بشم و خود خود واقعیم باشم و منتظر جواب صادقانه ای از جانب خودم باشم!

    من اون تعریف رو از فلانی کردم چون واقعا از نظر من خوب بود و دوست داشتم بهش بگم یا دنبال نشون دادن خوب بودن خودم بودم یا به دنبال بدست اوردن پوئن مثبتی از اون ادم ؟(شرک)

    بنظرم صادق بودن خودمون با خودمون خیلی بیشتر به فهمیدن و درک کردن صحبت های استاد کمکمون میکنه….

    نکته ی بعدیی که خیلی دوستش داشتم این بود که استاد گفتن تو هر موقعیت و شرایطی که هستین گام بردارین برای رسیدن به هدفتون…یعنی حتی اگه قادر به خریدن تمامی دوره های استاد نیستی از فایل های رایگان که بی نهاااااااااایت هم ارزشمند هستند که میتونی استفاده کنی میتونی بهشون متعهد باشی میتونی بهشون عمل کنی و بی نهایت نتیجه بگیری..

    چقدر این فایل برام مفید و ارزشمند بود.

    سپاسگزارم ازت دقیق ترین و حرفه ای ترین و خفن ترین استاد :))))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2811 روز

    به نام الله یکتا

    سلام

    اصلا قسمت اول و دوم نداره، به خدا هرکردوم واسه خودش یه دوره بود

    آگاهی های این دو تا فایل چه کم از دوره پولی دارد؟

    اصلایه دید وسیع تری نسبت به ارزش و انگیزه برای خواسته پیدا کردم.

    چقدر دقیق که اگر انگیزه برای رسیدن به هدفت فخر فروشی باشه یا کم کردن روی بقیه یا حرف مردم، اولا که به خواسته ات نمیرسی، بعد هم اگر برسی، با زجر و بدبختی رسیدی و مسیر برات یه رنج بی پایان بوده، بعدشم میرسی به پوچی.

    پایه های عزت نفس و اعتماد به نفست رو میچینی روی اون تلویزیونی که خریدی، اون ماشینی که خریدی با بدبختی و قسط وام، اون وقت فقط کافیه یه توپ پلاستیکی بخوره تو شیشه تلویزیون، اون وقت همونطور که شیشه داره خرد میشه، پایه های عزت نفس و اعتماد به نفس تو هم باهاش خرد میشه، یه جوری که دیگه سرتو نمیتونی بالا بگیری چون خرد شدی.

    فقط کافیه یه لحظه حواست پرت بشه و بزنی پشت یه ماشین دیگه، بعد همونطور که از قیمت ماشینت میفته، از قیمت خودتم میفته. خودتم له میشی، میری تو، مچاله میشی.

    ولی اگه بگی من اون تلویزیون مثلا 86 اینچ 8K نانوسل OLED رو میخوام واسه اینکه میخوام فیلمهای با کیفیت تری ببینم یا اصلا یه تلویزیون بزرگ بهم احساس خوبی موقع کار کردن باهاش میده یا راحتترم، اون موقع حتی اگر اون تلویزیون خراب بشه، تو که قصد نداشتی که باهاش فخر بفروشی، تو که به کسی پزشو ندادی، کسی که قرار نیست مسخره ات کنه به خاطر اینکه تلویزیون خفنت رو از دست دادی که، اگه باورهای مناسب به فراوانی و ثروت داشته باشی، و احساس لیاقت بالایی داشته باشی و اعتماد به نفس بالایی، میگی آقا اشکالی نداره، این خراب شد، میرم یه بهترشو میخرم، چون من لایق بهترینهام، این حتما شکسته واسه اینکه من بهترین تلویزیون رو بخرم، این موبایل معمولیم افتاد شکست که من برم یه بهترشو داشته باشم، تصادف کردم که یه ماشین ایمن تر و بهتر و با کیفیت تر داشته باشم.

    افسرده نمیشی به این خاطر که کل پولتو دادی واسه خریدن یه گوشی حالا خراب شده و هم گوشیت رفته هم پولت، چون میخواستی چشم اون دوستتو در بیاری چون اونم یه گوشی خفن داره، در صورتی که شاید اون اصلا یه بار هم پز گوشیشو بهت نداده.

    یه خلاء های درونی رو نداشتی و نخواستی با یه سری خواسته ها پر کنی که برای به دست آوردنشون توی رنج میفتی، که اگر بهش نرسیدی افسرده بشی، یا اگر هم بهش رسیدی دنیا روی سرت خراب شده باشه و بگی میخوام صد سال سیاه اصلا نداشته باشم اینو که اینقدر داره منو کوچیک میکنه و اینقدر دارم به خاطرش توبیخ و تحقیر میشم.

    کسی که پای های عزت نفس و اعتماد به نفسشو توی خودش میسازه، اگه پول یه موبایل پرچمدار خفن رو نداره، میره یه موبایل خوب میخره، یه کامپیوتر خوب میخره که با کیفیت مناسب کارشو راه بندازه و از همون شروع میکنه به انجام دادن کارش و شروع میکنه به پیشرف کردن و اگه با باورهای درست بره جلو، هرچقدر که بهتر میشه، کامپیوتر و موبایلی میخره که کیفیتش بهتره، تا جایی که یه روزی میبینه بهترین امکانات و موبایل ها و سیستم های جهان رو داره واقعا و دیگه براش مهم نیست که چه امکاناتی داره، چون هرآنچه رو که میخواد در اختیارشه، دیگه به فکر جور کردن وسیله نیست، فقط و فقط به این فکره که چطور راحت تر و بهتر و سریعتر و باخدمات بیشتر کارش رو انجام بده که هم خودش لذت ببره، هم مسائل بیشتر و بهتری رو حل کنه و به خلق خدمت بیشتری برسونه.

    همون قانون تکامله که از یه جایی به بعد میرسیم به قانون تصاعد، امرسان از یه یخچال کابینتی شروع شد و یه مدت که گذشت رسید به قانون تصاعد و بزرگترین طرح ها و وسایل رو میساخت در هر مقیاس و ابعادی با هرقیمت و کیفیتی خیلی سریع و راحت.

    ولی مهم اینه که اگه اون یخچال کابینتی ساخته نمیشد که الان امرسانی وجود نداشت.

    اگر اون پلاستیک توی خمیر کیک ریخته نمیشد که الان نایکی وجود نداشت.

    اگر اون موتور های بمب روی دوچرخه سوار نمیشد که الان هوندایی وجود نداشت.

    اگر آجیل فروختن های در به در خونه ها نبود که الان مانی خوشبینی در کار نبود، گاراژ لاکچری سوپرماشینی وجود نداشت، یه دونه بنزشم نبود چه برسه به چهار تا بوگاتی.

    باورهای منطقی و هماهنگ با خواسته اونهایی هستند که تو رو هدایت میکنن به سمت مسیرهای راحت و لذتبخش و ایدههای قابل دسترسی که با شرایط الانت قابل انجام هستند

    در مورد منطقی کردن خواسته چقدر استاد جان ایندفعه هم دریچه ای از آگاهی به روی ما گشودید،

    در مورد مهاجرت خداروشکر من در این مدت کار کردن روی خودم خداروشکر مقاومتی اصلا به این مسائل ندارم که فرمودید خداروشکر ولی یه ترمز دارم اصلا ضایع.

    ترمزی که شما مثل اینکه قبلا در موردش توی دوره هاتون توضیح داده بودید در مورد یکی از دوستاتون،

    و اون هم ترمزیه به نام(سرویس بهداشتی فرنگی)

    خداروشکر که میدونم این ترمزه!!!

    یعنی قشنگ میفهمم که تا من با این بنده خدا راحت نشم مثل سرب به پام میچسبه و اجازه نمیده من برم. جالب اینه که من با این بیچاره تا چند سال قبل هم راحت بودم و اصلا طوری شده بود که میگفتم آقا من فقط سرویس فرنگی میرم دیگه، ولی از یه جایی به بعد ازش دور شدم و الان دیگه کلا باهاش غریبه ام و میدونم که تا وقتی باهاش دوباره آشتی نکنم یه ترمز سفت و سختیه برام.

    هی به خودم میگم ای کاش توی قسمت پرسش واسه سفر به دور آمریکا من از استاد میپرسیدم این دستشویی های بین راهی رو شما چیکار میکردید و چجوریه اصلا این بحث شست و شو و اینا ولی خب نپرسیدم دیگه. امیدوارم استاد جان یه فایلی چیزی بذارید یه لایوی چیزی و در مورد این مسئله یه توضیحی بدید خلاص شیم بره پی کارش، آخه فکر میکنم ترمز خیلی هاست، خیلییهاااا. تو عقل کل هم هیشکی چیزی ازش نگفته و فقط همون دوستتون رو مثال زدن( که البته الان میدونم که آمریکا میشه واسه خودت هرشرایطی که میخواهی رو فراهم کنی و خونه ایرانی هم هست و کلی امکانات دیگه، ولی خب یه ورژن آپدیت شده به نظرم فکر بدی نباشه واسه این مسئله)

    خدا رو شکر که میدونم این ترمزمه، خداروشکر، امیدوارم که بتونم خیلی راحت باهاش راحت بشم.😁😁😁😁😁

    آره خلاصه…

    بابا اکانات آمریکا رو نمیبینیم، بعد میگیم چرا مالیات میگیرن؟

    اون همه استیت پارک از کجا اومده؟ اون همه خیابون به این خفنی از کجا اومده؟ اون همه زیبایی های شهری، طبیعت زیبا، نگهداری از طبیعت، مراکز بین راهی، مراکز تفریحی، تفرجگاه های طبیعی، اینهمه جا واسه تفریح، این همه امکانات واسه آروی، این همه شهرهای پیشرفته، رودخانه های زیبا و تمیز، اینها رو نمیبینیم بعد میگیم چرا مالیات؟

    به قول استاد باورهای ثروت سازتو درست کن بینهایت پول بساز سهم دولتم بده دیگه.

    مردم به این آرومی، مسئولیت پذیری، مهربانی، خوش اخلاقی، توحیدی، کجا دیدی شما؟

    به خدا اسلام واقعی تو آمریکاست. به خدا کاری که یه مسلمون باید انجام بده همون کاریه که اکثر مردم آمریکا انجام میدن، تازه هیچ ادعایی هم ندارن.

    ما که به قول خودمون خیلی گلیم و نژاد پرست نیستیم یه نفر از شهر همسایه مون و ببینیم میگیم فلان جایی ها خیلی فلانن، این فلانیها کلا آدمای فلانین،

    هرجایی رو میگی اینا (به خدا همیشه فقط من همینو دیدم) همون لحظه میگن خیلی اینا فلانن، خیلی دزدن، خیلی بدن، خیلی نامردن، همه، همه. بعد میگی پس کی خوبه؟

    میگن معلومه ما. یعنی خودش بیست بیسته، بقیه مردود، فقط اینا خوبن، اصلا خدا یه مدرکی به اینا داده که فقط تو خوبی. اینهمه هم شرک میورزی و ناسپاسی میکنی و مستقیم به خدا دری وری میگی تو خوبی؟؟ آمریکایی ها نژادپرستن اون وقت تو خوبی؟؟

    اگه اینجوریه پس چرا کسی خودشو نمیکشه بیاد اینا زندگی کنه؟ اگه اینجوریه چرا یه اروپایی نمیاد مهاجرت کنه به این مقصد رویاییش اون وقت همه دنیا از جمله همین آدم خوبه زندگی تو آمریکا واسش یه رویای دوره؟

    به خدا ما که اینهمه ساعت ازاین کشور تصویر واقعی دیدیم یه نفر یه فحش نداد.

    به خدا یه نفر یه سیگار نکشید.

    بله تفنگ داشتن، ولی آیا این تفنگ داشتن با چیزی که تو فکر میکنی فرق نداره؟

    اگه فکر میکنی فرق نداره شما رو دعوت میکنم که برید توی پیج اینستاگرام استاد و ببینید که اسلحه توی آمریکا اصلا چجوریه.

    غربت؟؟

    اصلا چی هست؟؟؟

    مگه تا وقتی خدا هست اصلا آدم خلاءی به نام غربت داره؟؟؟؟

    مگه خدا نیست که یه عامله دوست و رفیق بینظیر بیاره توی زندگیت که حتی توی مریخ هم بری احساس تنهایی نکنی؟؟؟

    غربت؟؟؟

    والا اگه اینجوریه من که یه جورایی ارتباطم رو کلا با فامیل قطع کردم و اگر هم ببینمشون خودشون میان باید حس تنهایی کنم، پس چرا اینقدر خوشحالم که نمیبینمشون؟

    چرا وقتی میان من خودم دور میشم؟

    چرا من احساس غریبی نمیکنم؟

    استاد جون چقدر قشنگ مثال زدید اون شخصی رو که میگفت کاشکی تو ایران بودم.

    توی یکی از فایلهای دانلودی(که یادم نیست دقیقا کدومه) گفتید که فکر نکن که اگر الان جایی که هستی هیچی نداری بری یه کشور دیگه خوش بخت میشی و ثروتمند میشی و همه چیز بهشت میشه. اگه تونستی همون جایی که هستی به آنچه که میخواهی برسی، جای دیگه هم میتونی، اما اگه همینجا نتونستی جای دیگه ای هم نمیتونی.

    و دلم میخواد جملات آخرتون رو تکرار کنم.

    اگر به قاون عمل کنیم، میبینیم که زندگی چقدر قشنگ و لذتبخش میشه و حتی به بیش از اون خواسته هایی که الان توی فکرمون هستند میرسیم که الان حتی فکرش رو هم نمیکنیم و به قول استاد ایده عملی واسشون نداریم، حتی ایده غیرعملی هم نداریم ولی یه روزی جزءی از زندگیمون میشن.

    خدایاشکرت به خاطر این جهان قانونمندت که همه چیز در اختیار خودمونه.

    خدایاشکرت واسه اینهمه ثروت

    خدایاشکرت واسه این بنز خوشگل که اینقدر از دیدنش لذت میبرم.

    خدایاشکرت که همینطور که استاد جان داره آگاهی های ناب رو بهمون میگه داریم به طور عینی کلی نشانه و الگوی منطقی از ثروت و شادی و زیبایی این کشور توحیدی میبینیم.

    خدایاشکرت

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      عبدالعظیم معیدی نیا گفته:
      مدت عضویت: 1815 روز

      سلام دوست عزیزم. بینهایت زیبانوشته بودی. تحسین میکنم اینهمه هوش واستعدادوگوش کردن به تک تک کلمات استادعزیزمون. عمل کردن. اینهمه وقت گذوشتن واسه یه فایل که همه چیزروبخوای درک کنی واگاهی های ناب ودسته اول بدستتون برسه. خداقوت. امیدوارم همیشه سربلند پیروز باشید. دست حق نگهدارتون باشه✌️💪

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    سلیمان صفری گفته:
    مدت عضویت: 1980 روز

    سلام بر استاد عزیزم و مریم بانوی خلاق

    «مرا به نشانه ام هدایت کن»

    از طریق نشانه ها هدایت شدم به این فایل فوق‌العاده .

    فخر فروشی ؛صفتی که مارو از مسیر اصلی دور میکنه، به عبارتی مارو در مسیر مقایسه و حتا قضاوت دیگران قرار میده و مارو از خودمون غافل می‌کنه و این هدف خلقت نیست.

    پس ما هر کاری انجام میدیم باید در مسیر رشد و گسترش خودمون و دنیا باید باشه.

    فخر فروشی یک خصلت و صفت نازل هست که مارو از مسیر خدا منحرف و در مسیر شیطان قرار میده.

    وقتی تصمیم می‌گیری شرایط کنونی ات را به عنوان سرنوشت غیر قابل تغییرت نپذیری‌ و این منطق را درک کنی که شرایط نابسامان کنونی ات حاصل باورهای محدودکننده و شرک آلود و بی‌ایمانی های قبلی است‌ و با ساختنِ باورهای قدرتمند کننده‌ تر‌، تجربیات دلخواه‌ تری وارد زندگی‌ات می‌شود‌، آنوقت از همان جایی که هستی- حتی اگر سخت‌ترین تضاد زندگی‌ات باشد- به سمت خواسته‌هایت هدایت می‌شوی.

    من در این چند سال به لطف خدای وهابم ،به سمت سایت استاد هدایت شدم و اکنون به یک ایمانی رسیده ام که یقین دارم با کار و تلاش مداوم و مستمر و گام به گام (مسیر تکاملی) و البته سرمایه‌گذاری هایی که برای رشد خودم انجام میدم، به یک رشد غیر قابل تصوری حتا از دیدو نگرش خودم که سالها دارم تلاش میکنم ،خواهم رسید.

    و این یک ادعای صرف نیست

    من از لحاظ مالی

    سلامتی

    ارتباط با انسانهای دیگر

    و همسرم

    و جامعه

    و نیز از لحاظ احساس خوب داشتن

    تجربیات ارزنده و خوبی داشته ام.

    میدانم که هنوز خیلی کمه و باید خیلی رشد کنم

    «کشف قوانین زندگی»رو هم به دوستان عزیزم توصیه میکنم،یک سرمایه‌گذاری بی نظیره.

    سپاسگزارم از استاد عزیزم

    و مریم بانو

    و دوستانم که کامنت منو میخوانند.

    در پناه مهر بی پایان خداوند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: