اصول اساسی خلق رویاها | قسمت دوم - صفحه 9

194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1513 روز

    وای استاد چی بگم

    الان یهو این فایل رو شانسی باز کردم

    و صبح از اتاق شخصی همسرم این فایل 87 که گفتید صبح با هم دیدیدم

    واقعا دقیقا شما روی سن با اعتماد به نفس و اعتماد به خداوند صحبت میکردید حرفهای خودتون رو معلوم بود باور دارید صد در صد

    این فایل رو برای هدایت شدن باز کردم بین ی دو دلی موندم

    فخر نمیخام بفروشم میخام موفق تر شوم ی تغییر میخام ایجاد منم برای انتخاب موندم و از خداوند هدایت میخام از کودکی از چشم هم چشمی متنفر بودم ولییییی مقایسه میکردم

    ولی خدا رو شکر با کار کردن روی خودم خیلی عالی شدم

    خدا رو‌شکر انقدر پر شدم مه نخام چیزی برای چشم کوری بخرم بلکه میخام واسه لذت خودم چون لایق بهترینم چون میخام ثابت نباشم و حرکت کنم و هر روز یاد بگیرم از ساکن شدم

    دوری میکنم من ی صفتی دارم که نمیتونم ثابت باشم بیمار باشم و همین جا از خداون هدایت میخام

    فقط میخام پر باشم مثل طبل تو‌خالی نباشم

    میخام بیشتر ثابت کنم به خودم که میتونم

    فقط دارم به نکات مثبت به زیبایی ها توجه میکنم و اگر توجه به زیبایی دیگران و مثبت همه و همه چیز باشه لاجرم به هدایت درست و کاربردی هدایت میشویم

    سپاسگزار خداوندم و همت شما اسادان گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1513 روز

    وای استاد چی بگم

    الان یهو این فایل رو شانسی باز کردم

    و صبح از اتاق شخصی همسرم این فایل 87 که گفتید صبح با هم دیدیدم

    واقعا دقیقا شما روی سن با اعتماد به نفس و اعتماد به خداوند صحبت میکردید حرفهای خودتون رو معلوم بود باور دارید صد در صد

    این فایل رو برای هدایت شدن باز کردم بین ی دو دلی موندم

    فخر نمیخام بفروشم میخام موفق تر شوم ی تغییر میخام ایجاد منم برای انتخاب موندم و از خداوند هدایت میخام از کودکی از چشم هم چشمی متنفر بودم ولییییی مقایسه میکردم

    ولی خدا رو شکر با کار کردن روی خودم خیلی عالی شدم

    خدا رو‌شکر انقدر پر شدم مه نخام چیزی برای چشم کوری بخرم بلکه میخام واسه لذت خودم چون لایق بهترینم چون میخام ثابت نباشم و حرکت کنم و هر روز یاد بگیرم از ساکن شدم

    دوری میکنم من ی صفتی دارم که نمیتونم ثابت باشم بیمار باشم و همین جا از خداون هدایت میخام

    فقط میخام پر باشم مثل طبل تو‌خالی نباشم

    میخام بیشتر ثابت کنم به خودم که میتونم

    فقط دارم به نکات مثبت به زیبایی ها توجه میکنم و اگر توجه به زیبایی دیگران و مثبت همه و همه چیز باشه لاجرم به هدایت درست و کاربردی هدایت میشویم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    آنیل شمس گفته:
    مدت عضویت: 929 روز

    سلام ب استاد عزیزم و مریم جان زیبا و بچههای هم فرکانسیم.

    استاد جان من از بچگی یادمه خیلی دوست داشتم خواننده بشم و هم وکیل بشم همیشه از همون بچگی میگفتم من باید وکیل باشم و همچنین تو فکر و خیالم این که کنسرت اجرا کنم و یه خواننده باشمو داشتم

    استاد من اتباع هستم ساکن ایران حدود یک سال از همون بچگی در افغانستان یه برنامه ای وجود داشت که هر کی استعداد خوانندگی داشت میرفتن اونجا بعد من خیلی دوست داشتم برم اونجا ولی خب یه سری باورهایی اشتباه و محدود کننده وجود داشت ک مانع حرکت من میشد

    بد وقتی 18 سالم شد گفتم من باید تو این برنامه شرکت کنم ولی با این قوانین هیچ اشنایی نداشتم

    هیچ کس نبود منو حمایت کنه میترسیدم از منطقه امنم بیام بیرون و دست ب تقییرات بزنم و کلی فکر های اشتباه

    تا اینکه طالبان کار خودشو کرد و دیگه همه چی زیر و رو شد هر چی خواننده ک جونشون درخطر بود مهاجرت کردن و …

    و ممکن بود ک الان یا کانادا یا امریکا بودم و شقل رویایی خودم رو داشتم

    جوری ک قبلن یه جور حسرت شده بود برام ک چرا من اون موقه نرفتم و حرکت نکردم باز هم میگم چون من با اون قوانین اشنا نبودم و با سایت استاد عزیرم و کاعنات و ..اشنا نبودم نتایجه دلخواهم رو نگرفتم

    و این رو هم بگم من یه دفتر خاطرات دارم که از 8 سال قبل هر چی ک بود مینوشتم

    استاد باورتون نمیشه اول داخل دفترم گله میکردم و کلی شکایتو فلان و با اینکه اعتماد ب نفس من زیر صفر بود حتا خلی خجالتی و دغدغه ام همیشه این بود که چجوری من جلوی صحنه قرار بگیرم چجوری صحبت کنم و فلان استاد دغدغه من بود ولی باگزشت زمان الان این اصلا دغدغه من نیست الان فقط ب این فکرم ک جیزی که دوست دارم و علاقه دارم برم ب سمتش و از منطقه امنم بیام بیرون

    و ته تمام اون نوشته هام این بود که من نباید بترسم من باید ادامه بدم من خاص هستم من لایقش هستم تازه میفهمم نوشتن همین جمله مثباتای اخر دفتر خاطراتم باعث شد که کم کم راهنمایی بشم و هدایت ب شم ب سمت شما )من سال 97 یه جورایی انگار شکرگزاری میکردم و خودم خبر نداشتم ته همه جمله هام این بود ک خدا خودش یه جوری حل میکنه واقعا من مدیون خدام خدایاشکرت

    و یه سری ایده هایی تو ذهنم هست ک اگ همینتور ادامه بدم صد در صد موفقیت در انتظارمه خداروشکر میکنم بابتش

    و استاد اولین نوشته ام در دفتر خاطراتم در سال 1397/8/16اینه که فقط نکته های مهمشو مینویسم :

    (اما من تلاشم رو از دست نمیدهم باید برم کلاس گیتار یه چیزی که به هدف خودم نزدیک تر شوم خدا میدونه که چقدر احساس عجیبی دارم اما من حیلی خجالتی ام و اینکه اعتمادبنفس خوبی ندارم پس گام اول برای از بین بردن خجالتی بودنم اینه که برای همه بخونم تا عادی بشه اره من میتونم دوست دارم این دفتر خاطراتم را داشته باشم تا زمانی که چن سال بگزره و نتیجه کارم رو ببینم الان دارم ب این فکر میکنم که روزی خواننده میشم و کسی که با من داره مصاحبه میکنه جلوی هوادارانم دفترم خاطراتم رو میخونه یعنی انقدر مطمعنم)

    الان خیلی راحت بدون اینکه خجالت بکشم میخونم و اعتماد ب تفسمم هر روز میره بالا

    و جالب تر از اون من الان 22 سالمه و تو رشته ی حقوق تحصیل میکنم اونم ترم 6 و کلاس گیتار هم میروم و 4 ماه از یاد گرفتنم میگزره و بابتش خداروشکر میکنم که با این قوانین اشنا شدم و منو ب هدفم نزدیک تر کرده

    همیشه میگن مراقب خواسته هات باش و من این دو تا رو از همون بچگی میخاستم ک الان هم تو همون زمینه هستم یادمه حتا یکی از رفیقان برگشت بم گفت تو از بچگی هم میخاستی یه وکیل باشی میبینم که داری تو همون رشته تحصیل میکنی افرین بهت

    داری ب خواستی میرسی اونجا بود که یه تلنگری خوردم گفتم وای راست میگه ها ت همون مسیر الان بدم برداشتم وای

    و قدرتی ک تو نوشتن هست تو هیچ چیزی نیست پس باید مراقب خواسته هامون باشیم و اینکه ب سمتش حرکت کنیم

    و این رو هم بگم ک حدود یک سال نوشتن رو گزاشته بودم کنار بد یه بار چشمم خورد ب دفتر خاطراتم و وقتی هر کدوم رو دونه دونه میخوندم اشک شوق از چشمام جاری شد چون همون چیزایی رو ک میخاستم همون موقه ها الان دارم همون چیزایی ک قبلن نداشتمشون و براشون حسرت میخوردم الان خیلی راحت هر کدومش رو میرم بدون اینکه ناراحت باشم

    و این رو هم بگم استاد ک من بارها و بارها موقعیت های خوبو از دست دادم یکیش این که ;

    یکی از رو پیدا کردم و باهاش چت میکردم و بهم میگفت بیا تهران یا قزوین تا بهت کمک کنم و چه سبکی دوست داری بخونی و اینکه میخای تنظیم کنندت کی باشه یکی از تنظیم کننده های مشهورو بهم پیشنهاد کرد گفت شهرام جی اچ چتوره من قبلن خیلی اهنکای دیسلاو گوش میکردم نگو که خودم این تنظیم کننده رو جذب کرده بودم و چقدر خشحال بودم واقن و چون من ساکن اصفهانم سخت بود واسم برم (البته تا قبل از آشنایی با قوانین )و

    اره من از دست دادم ولی دیگه قرار نیست از دستش بدم دیگه با این قوانین اشنا هستم و میدونم چجوری ازش استفاده کنم خدایاشکرت خدا برایم کافیست

    واقعا خیلی خوشحالم بابت همه چیز از خداوند مهربونم

    استاد جونم ممنونم بابت وجود نازنینت که کلی انسان ها رو ب کمک خداوند هدایت میکنی

    عاشقتونم تا رد پای بعدی ارزوی رسیدن ب موققیت های بیشماری روبراتون دارم

    Aniel

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    محمد رضا شرفی گفته:
    مدت عضویت: 1865 روز

    سلام و درود به استاد عزیز و خانم شایسته

    یک باوری که از صحبت های استاد عزیز در راهنمایی دست یابی عملی به رویاها برای من بوجود اومد و از نظر خودم بسیار قدرتمنده اینه که

    من این باور و برای خودم میسازم که با هرکسی میتونم ارتباط برقرار کنم حالا فرقی نمیکنه فقیر باشه یا ثروتمند ،مغز متفکر باشه یا ادم معمولی، پرفسور باشه یا بی سواد و

    دومین باوری که برای خودم بسازم اینه که

    همه ادمها برای من ارزشمندن حالا از هر فرقه و مسلک و هر مرام و هر کشوری که میخواد باشه برای من فرقی نمیکنه

    جون همه نزد خدا ارزشمند و یکسان هستند

    و برای ساختن این دو باور از امروز با خودم عهد بستم که با هر کسی که ببینم و بخوام میتونم ارتباط بگیرم و بهش احترام بزارم و این قدرت رو دارم که با اونها حالا هر کسی که باشه در هر موضوعی سر صحبت رو باز کنم و ارتباط خوبی با افراد برقرار کنم

    و این باور به من قدرت میده که ترمز هایی برای سفر به کشور های مختلف نداشته باشم مثل

    بلد نبودن زبان یا احساس غربت در اون کشور ویا زندگی در یک کشور غیر از کشوری که تو اون بدنیا اومدم

    واین به من کمک میکنه که ترمز های زیادی در جذب سفرهایی که دوست دارم برم از من برداشته بشه

    از خداوندم واستاد عزیز تشکر میکنم که لا بلای صحبت های استاد عزیز که دستی از دستان خداوند هستند برای کمک به من کمال سپاسگزاری رو دارم

    ‌سپاسگزار خداوند مهربان و بخشند ه ام هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    انیس دیده بان گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    سلام و عرض ادب

    من فکر میکنم نوع دیدگاه و عقایدم بود که من رو توی مدار آشنایی با شما استاد عزیزم قرارداد. همیشه وقتی صحبت از رفتن میشد به کشوری جز ایران برای رشد و پیشرفت نظرم این بود که اگه من بتونم همینجا موفق بشم و به خواسته هام برسم میتونم هرجای دیگه هم که باشم به موفقیت و خواسته هام برسم و چقدر احساس غرور میکردم وقتی میدیدم شما استاد عزیزهم این نکته رو بارها و بارها اشاره کردید من زمانی از مشهد اومدم تهران که توی کارم به درامدی ک میخواستم رسیدم و به خودم ثابت کردم که تو میتونی و بلافاصله تصمیم گرفتم بیام تهران بعد از اومدن هم که شرایط طوری رقم خورد تا از کارم بیام بیرون و در شغل دیگه ای مشغول بشم که الان خیلی راضی ام و دوست دارم کارم رو و به نسبت اینکه هیچ آشنایی نداشتم دارم هرروز روی خودم کار میکنم که مهارتها و دانسته هام رو توی کارم بالاتر ببرم تا به مهارت لازم و درامد دلخواهم برسم و هرروز فایلهای شمارو گوش میکنم مخصوصا درمورد قربانی کردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    رها گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    درود بر دو استاد نازنین

    اساتید ایمان و باور توحیدی

    اساتید توجه و تمرکز برنکات مثبت

    اساتید اراده و عمل

    .

    خداروشکر روزی نو

    روزی پر از آگاهی

    روزی پر از برکات الله اززمین و آسمان

    که نشانه اش هم همین برف زیباییست که همه جارو سفیدپوش کرده

    خداروشکر.

    استاد جانم

    دیشب موقع خواب همون لحظه هایی که پلک سنگین میشه داشتم به اراده شما فکر میکردم

    و دم به دم تحسینتون میکردم

    هر چه بیشتر به شما و مسیری که طی کردید فک میکردم

    بیشتر تحسین میکردم

    چه اراده ای داشتید

    چقدر انسان قوی هستید

    چقدر آگاهی دارید

    و

    حقاااا که جای درستی در دنیا نشسته اید

    .

    امروز با شنیدن این فایل

    احساسی خوب سرراسر وجودم رو گرفت

    چندین ساله گذشته رو بیاد اوردم

    اینکه کارم رو با یک گوشی سونی قدیمی، گوشه یک اتاق شروع کردم

    اینکه فضای خونم رو جوری چیدمان کردم که بتونم کلاس هام رو تشکیل بدم

    اصلا بهانه ای نمی اوردم که تا این نباشه کار نمیکنم، تا اون نباشه….

    همه فیلمهام رو تو سه گوش یک اتاق قدیمی میگرفتم و با مقوا و اینها بک گراند خوب میساختم.

    میرفتم جاهای مختلف و میگفتم یک اتاق بم اجاره بدن درصدی تا برای خودم کار کنم

    .

    وقتی به گذشته نگاه میکنم با کمترین امکانات شروع کردم

    با اعتماد بنفس به کارم و خودم شروع کردم

    از معرفی خودم ابایی نداشتم

    خودم رو پرزنت میکردم و کارم رو معرفی

    .

    اما در کنار همه این توانمندی ها آنچه ک باعث پیشرفت بزرگ من نشد این بود که باورهای دیگه من ایراد داشت

    باور توحیدی

    آره دقیقا باور توحیدی

    فکر نمیکردم هزارراه خداداره

    هزار دست داره

    هزار فکر برای ما داره

    فک میکردم این منم که باید دوندگی کنم

    و دنبال مشتری و مراجع باشم

    .

    میدونید حتی اگه اعتماد بنفس خوبی هم داشته باشیم

    از عزت نفس خوبی برخوردارباشیم

    اگه باورهای دیگه ما مشکل داشته باشن

    ی جورایی کفه ترازو به نفع مانیست

    باورهای پولی نامناسب

    باورهای مربوط به مشتری ها

    باورهای ایمانی

    .

    عزت نفس و پیشرفت در مسایل مالی به نظر من با یک فلش دوطرفه به هم ربط دارن

    ، هردو باید باشن و باهم کار کنن

    تا نتیجه دلخواه کسب بشه

    .

    ممنونم ازاین اگاهی ها

    قدردانم

    خوشحالم

    لذت میبرم

    .

    نکته مهم دیکه این فایل برای من هماهنگی بین باور و خواسته بود

    .

    نمیشه مهاجرت بخای، اززبان بترسی

    نمیشه مهاجرت بخای، نگران مالیات باشی

    نمیشه مهاجرت بخای، امنیت رو باور نکنی

    نمیشه مهاجرت بخای، اما وابستگی رو هم نزاری کنار

    .

    من اعتقاددارم وقتی قراره کاری بکنیم

    خواسته ای داریم

    اول هرچی فکر درباره اون داریم بنویسیم، هرچی

    بعد بشینیم بررسی کنیم که کدوم در جهته و کدوم خلاف جهت

    یا حتی بشینیم همه نگرانی هامون رو بنویسیم

    و بعد بررسی کنیم چه باور مناسبی جایگزین کنیم

    .

    اینطوری بهوضوح میرسیم

    .

    قدردانم از لطف الله

    از دریافت این آگاهی ها

    از هدایت هرروزه اش به شنیدن یکی از این فایلهای ارزشمند

    .

    .

    خداروشکر و سپاس

    احمدالله

    .

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    گیتی جابری گفته:
    مدت عضویت: 1438 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان

    و خانواده ی بزرگ عباسمنش

    نفیسه جان چقققدر کامنت ت به دلم نشست

    و خواسته ی مهاجرت که یه ارزوی دست نیافتنی توی ذهنم بود رو دوباره برام بولد کرد

    خواسته ای که هرچند واقعا و با تمام وجود میخوامش, ولی بخاطر شرایط زندگی, متاهل بودن و اینکه همسرم بهییییچ عنوان بخاطر وابستگی های خانوادگی بهش فکر نمیکنه, می گه خانواده و بستگان به ما نیاز دارن و ما هم به بستگان نیاز داریم وباعث دلگرمی ادم هستن, با این ذهنیت اصصصصصلا بهش فکر هم نمیکنه

    و من با خودم میگم چطور میتونم به این خواسته برسم, برام مثل یه رویا شده که چطور بعد از 30 سال زندگی مشترک با این طرز فکر همسرم, این خواسته میتونه عملی بشه

    و ترمز دوم اینکه من توی این سن و سال کی به هدفم میرسم که بخوام ازش لذت ببرم

    با این کامنت نفیسه جان هم اون خواسته دوباره جون گرفت

    و هم این ذهنیت که قرار نیست من برای رسیدن به خواسته م عجله داشته باشم, به دلم افتاد که باید در مسیر خواسته م حرکت کنم و از مسیر لذت ببرم, تا زمانی که فرصت زندگی و زنده بودن دارم

    زندگی, لذت بردن از همین ثانیه هاست

    اینکه از قدیم میگفتن وصف العیش, نصف العیش 😄

    یعنی همین,

    یعنی راجع به چیزایی که دلت میخواد حرف بزن, و از احساس داشتنش لذت ببر🤗

    وای خدای من, چقدر خوب بود این کامنت, چقدر حس خوبی بهم داد.

    متشکرم خدای مهربونم😇

    متشکرم استاد🥰

    متشکرم نفیسه جان😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    سلام و درود

    بسیار بسیار صحبتهای عالی و ارزشمندی بود، مخصوصاً باورهای هم‌جهت یا غیر هم‌جهت با خواسته که می‌تونه نقش یه نیروی کمکی یا نقش ترمز رسیدن به خواسته عمل کنه. متوجه شدم که خودم هم یه سری باورهای محدود کننده دارم که منجر شده به به سری ناخواسته فعلیم. در ادامه نکات بسیار مهمی گفتین در خصوص کار کردن با امکانات موجود. خیلی عالی بود. یا کارکردن در کاری که بهش علاقه داریم. خدا رو شکر بخاطر این اطلاعاتی که بهمون دادین.

    و یه خدا رو شکر ویژه که چندتا نکته منفی و ترمز که گفتین در مورد بعضی از افراد وجود داره، خدا رو صد هزار مرتبه شکر من اونها رو ندارم. الهی شکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    رحمان گفته:
    مدت عضویت: 2399 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانو

    در این فایل موضوع هجرت نظر منو به خودش جلب کرد

    بنظر من هجرت فقط جابجایی از یک مکان به مکان دیگر نیست!!!

    هجرت یعنی تغییر

    یعنی تغییر از من الان به من جدید

    یعنی پشت کنی به خود قبلی و رو کنی به خود جدید که کسی جز خدا نیست

    من سالهاست که هجرت کردم از رحمان معتاد که روزی سه بار مواد مصرف میکرد روزی دو پاکت سیگار میکشید به رحمانی که الان بوی سیگار حالشو بد میکنه

    من هجرت کردم از رحمانی که بخاطر اثرات مواد تا ظهر خواب بودم و وقتی بیدار میشدم تا دوساعت نمیفهمیدم دنیا چه خبره و هیچکی حق اینو نداشت چیزی بگه چون عصبی میشدم و سردرد میگرفته به رحمانی که قبل از همه از خواب بیدار میشه همه چیزو اماده میکنه نون سنگک داغ میخره انسولین مادرشو میزنه اولین نفر توی محله است که مغازشو باز میکنه

    من هجرت کردم از رحمان بدبین و شکاک به رحمانی که زیبایهای اطرافیانشو میبنه

    من هجرت کردم از رحمانی که هیچ هدفی برای ثروتمند شدن نداشت به رحمانی که ثروتمند شدن برام شده وظیفه

    من هجرت کردم از رحمانی که تا مواد و دوستان معتادش نبود لذت نمیبرد به رحمانی که میتونه روزها و ماهها خودش تنهایی مسافرت بره و لذت ببره

    من هجرت کردم از رحمان عجول به رحمانی که یه ذره تکامل رو درک کرده و سعی میکنه دیگه عجله نکنه و از مسیر لذت ببره

    من هجرت کردم از رحمانی که همش دنبال پارتی و اشنا بودم به رحمانی که سعی میکنم فقط روی خدا حساب باز کنم

    من با دوره 12 قدم هجرت کردم از رحمانی که نمیتونست قسطاشم پرداخت کنه به رحمانی که درامدش 30 برابر شد وداره روز بروز بیشتر میشه

    من هر لحظه در حال هجرتم از رحمان قبلی به رحمان جدید

    ما هر لجظه در حال هجرتیم از احساس بد به احساس یه ذره بهتر

    ما هرلحظه در حال هجرتیم از کینه به عشق

    ما هر لحظه درحال هجرتیم از حال بد به حال خوب

    ما هر لحظه در حال هجرتیم از شرک به ایمان

    وچقدر هجرت ستودنیه

    وچقدر هجرت از من قبلی به من جدید، زیبا و دلنشینه

    مولانای عزیز میگه:

    مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

    دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

    دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا

    زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم

    گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای

    رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

    گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای

    رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

    گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای

    پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

    گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی

    گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم

    گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی

    جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم

    گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری

    شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

    گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم

    در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم

    گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو

    زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم

    گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن

    گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم

    چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم

    چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

    تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم

    اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم

    صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر

    بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم

    شکر کند کاغذ تو از شکر بی‌حد تو

    کآمد او در بر من با وی ماننده شدم

    شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم

    کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم

    شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک

    کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

    شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق

    بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم

    زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم

    یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم

    از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر

    کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم

    باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان

    کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      عارفه گفته:
      مدت عضویت: 1205 روز

      سلام رحمان عزیز

      امروز هذابت شدم به گوش دادن این فایل و خوندن کامنت زیبای شما درسته چندماهی گذشته از کامنتتون ولی دوست داشتم تحسینتون کنم

      لذت بردم از صحبت هاتون واقعا چه هجرت فوق العاده ای کردید

      چه بی‌نظیر وصف کردید

      واقعا هجرت یعنی از من قبلی به من الانم

      گاهی به الکی گریه کردن هایم که فکر میکنم خندم میگیره

      به این‌که آرزوی مرگ داشتم الان از دیدن خورشید لذت میبرم

      وخیلی از موارد دیگه

      و واقعا این خودش یه هجرته از اینکه تصمیم بگیری تغییر کنی

      و زندگیت را تغییر بدی

      رحمان عزیز بهترین هارا از خدای متعال برات آرزو دارم🌷🌷🌷🌷🌷

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      علی روحی ۱۱۰ گفته:
      مدت عضویت: 1365 روز

      ،،،،،هو،،،،،

      هوالرحمان

      هوالرحیم

      سلام بر رحمان عزیزم

      برادر

      خیلی شبیح هم هستیم

      در مورد هجرت هامون در زندگی

      خیلی خیلی از کامنتت لذت بردم و تحسینت میکنم

      و منتظرم که به امید خدا،

      از موفقیت های روزافزونت بشنوم برادر

      من هدایت شدم به خوندن این کامنت

      موفق باشی داداش

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2157 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    الهی به امید تو

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    سلام علیکم

    ……………………….

    در مورد مسابقه دادن با دیگران من یه جاری دارم که خیلی باهم مسابقه میدادیم و الان خیلی کمتر شده خدا را شکر اما الان از دیدگاه مسابقه به ایشون نگاه نمیکنم بلکه موفقیت هاشو می بنیم و تحسین میکنم و میگم خب این آدم هم نداشته الان داره پس من هم مس تونم داشته باشم از دیدگاه مثبت بهش نگاه می کنم… در مورد ماردشوهرم هم همیشه می گفت شماها نمیتونید و ندارید!!!!! اما من با این حرف روحیه می گرفتم و بیشتر به خدا توکل میکردم و بعد که بهم میگفت بهش میگفتم دیدی شد ؟؟؟!!! و خودم خوشحال و خندان بودم و اصل هم خودم هستم

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: