چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم - صفحه 34

882 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 417 روز

    به نام خداوندبخشنده مهربان

    چندروز پیش خدابمن الهام کرد به الهامات خودت اعتمادکن به خدا اعتمادکن به خلاقیت خودت اعتمادکن ودیگه درسایت استادعباسمنش نرو تا اینکه استادت با اموزشهای فوق العادش باتجربیاتش برات فایل بزاره وبعد دوباره بیا توسایت اموزشهارو خلاصه نویسی کن وبهش عمل کن و دراین چندروز که من کامنت ننوشتم چندین بار فایلهای جدیداستادگوش کردم ودیروز معجزات جالبی برام افتادش چون خدابمن الهام کرده اگر اگاهی روبهش عمل کردی نتیجشوبیا اینجاکامنت بزار منم میگم به روی چشم .دیروز اتفاقات قشنکی برام افتادش درهایی برام بازشده به اندازه ای که باورهام تغییرکرده من ازکلمه باوراستفاده میکنم انگاربرام کلمش غریبه هست من همیشه راحتترم بگم فکرهای مکررم که تغییرکرد صبح یدفعه دیدم مامورمخابرات اومده میخادتلفن خونمو وصل کنه گفتش خانم خیلی خوش شانسی براهمه 5ماه طول میکشه برای شماروسریع اومدیم .وهمون موقع یک همسایه دارم خیلی خانم باکلاسی هست خیلی دوستداره بامن رفت وامدکنه اومدجلو کلی احوالپرسی کرد وشبم زنگ زد گفت خونه من وقت کردی بیا گفتم چشم .اتفاق سومی که افتاد ومن خیلی تعجب کردم همسرم اومده بمن ابراز علاقه میکرد شدیدا که تواین 10سال زندگی اولین بارش بود اومده میگه ملکی که چندساله داره روش کارمیکنه کمیسیونشوبگیره تاچندوقت دیگه اماده میشه وچندمیلیارد تومن بهش پول میدن اون ملکم برای یکی ازبازیگران سینما هست من اهم چون تفاهم نداریم باهمسرم

    میخام صددرصدازش جدابشم. اومده کلی ابرازعلاقه کرده!!! ومیگه همه کارمیکنم هرجوربگی تغییرمیکنم تلاشمومیکنم تا توزنم باشی .منم فقط سکوت کردم کاری باهاش ندارم .اتفاقات معجزه اسا مدنظرم هست براتون بنویسم استاد که اعمل به اگاهیهاتون نتیجه گرفتم وتواین چند روز به داشته هام توجه کردم وسپاسگزاری کردم و احساس لیاقت درونیموساختم ودارم قویش میکنم

    بقول شما تاعید ظرفموبزرگ کنم خداهمش بمن میگه توبرنامه زندگیتو بسپربمن خودم بهت الهام میکنم وهدایتت میکنم وبه استادت هم الهام میکنم هدایتش میکنم توبرای استادت کامنت بزار باهاش مشورت بکن که حرفای خدارو واضحتربشنوی واستادت دست خدابشه بهت کمک کنه حرفای من( خدا)بفهمی که بتونم بحرفای خدا چشم بگم وعمل کنم وبه خواسته هام برسم

    روی باورهای که به خدا باید داشته باشم دراین چند روزکارکردم و دارم سعی میکنم تکرارش کنم که به ارامش برسم چون طلاق اسان ازدواج بامردی قوی متوکل وثروتمند وخوشتیپ وعاشق میخام

    خدمتکاربرای زندگیم میخام شغل ارایشگری میخام

    همشو بخداسپردم که بوقتش برام بیاره و بابچم درنازونعمت زندگی کنیم تا ابد

    خدایاشکرت خداجونم عاشقتم چشمم فقط به دستان خودته

    استاد ممنونم ازفایلهای زیبا که برام درست کردین همشوگوش کردم بهتون قول میدم بهشون عمل میکنم وتا عید شخصیتم خیلی قویترمیشه

    وازالان تا عید نتایجمم میام مینویسم براتون .

    خدایاشکرت منو دراین مسیرالهی با ادمای باکیفیت وعالی اشنا کردی خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 6 آذر رو با عشق مینویسم

    چند روزیه که دارم به آگاهی های این فایل گوش میدم و هر بار یه چیز جدید میشنوم

    امروز صبح که بیدار شدم، قرار بود عمه ام بیاد و با ماشینش بریم پارک ترافیک نزدیک خونه مون، که پیاده نیم ساعت راهه و با ماشین 4 دقیقه

    هوا یکم ابری بود و نم نم بارون می بارید و قطع شد

    من بهش گفته بودم اگر میخوای دوچرخه سواری یاد بگیری ،فردا بیا ،آخرین روزه که میرم برای یادگیری و مادرمم میاد

    اما وقتی صبح بهش پیام دادم جواب نداد و من و مادرم حاضر شدیم و داداشم اسنپ گرفت و رفتیم

    الان که داشتم مینوشتم یاد حرف استاد افتادم که تو این فایل گفت اگر کسی بهتون یه قولی داد و نتونست عمل کنه سریع ازش دلخور نشید و خودتونو بذارید جای اون ، یا ببینین دلیلش چی بوده که اون کار رو کرده

    دقیقا من وقتی دیدم عمه ام جواب نداد، یه لحظه با خودم گفتم اگر نمیخواستی بیای چرا قولشو دادی عمه که من الان دیرم بشه ، بعد گفتم اینجوری نگو طیبه ،سریع گفتم حتما یادش رفته و یا خواب مونده ،اشکالی نداره درسته یکم دیر شده اما با اسنپ میریم

    اما خبر نداشتم که خدا امروز رو یه جور دیگه برای من چیده و نباید امروز عمه ام میومده با ما ،و ظهر متوجه شدم

    وقتی با مادرم رسیدیم پارک ترافیک ، من سریع رفتم دوچرخه بردارم و میخواستم دوچرخه ای که هر هفته برمیدارم و بردارم اما زین دوچرخه شل بود

    خواستم همونو بردارم یه حسی بهم گفت میبینی درست نیست چرا برمیداری

    یه دوچرخه دیگه بردار

    ولی انگار فکرم این بود که فقط و فقط باید همون دوچرخه باشه

    ولی چشم گفتم و دوچرخه دیگه برداشتم ،یکم ترمز چرخ عقبش درست نمیگرفت ،ولی دوچرخه دیگه نبود که بردارم

    البته بود ، اما برای ما نبود برای مبتدی ها بود

    وقتی شروع به سوار شدن و دوچرخه سواری کردم و رفتم به مربی سلام دادم ،گفتم کاش براش گل سر رو میاوردم

    آخه صبح که میخواستیم بیایم دلم میخواست بهش هدیه بدم اما برنداشتم ، تو فکرم گفتم ، اون که به من چیزی یاد نداد ،من بلد بودم و فقط بهم گفت برو تو مسیر پیچ و خم ها و جاهای باریک با احتیاط برون

    و افکار ناخوبی داشتم و سبب شد براش هدیه رو نبرم

    و وقتی رسیدم اونجا متوجه افکار ناخوبم شدم و گفتم کاش میبردم

    به خودم گفتم طیبه یادت بیار که چند تا نکته گفت که سبب شد دقت کنی و باید سپاسگزار باشی

    بالاخره روز اول با حرفاش باعث شد من دقتم رو بیشتر کنم

    و تصمیم گرفتم اگر یه روز دوباره رفتم پارک ترافیک، براش هدیه ببرم

    الان میفهمم که چرا آقای نارنجی ثانی میگفت که تو خدا رو درست درک نکردی ، طبق باورهات هست که فکر میکنی خدا داره باهات صحبت میکنه

    که من باید سعی کنم باورهایی رو بنویسم و تکرار کنم که به من کمک کنه تا خدا رو درست درک کنم

    باورای من هست که مانعم میشن از انجام دادن کاری که من برای خیلیاشون فکر میکردم که از طرف خداست

    و خوشحالم که از اون روزی که درک کردم صحبت های آقای نارنجی ثانی رو به یکباره اون گفتگو هایی که فکر میکردم از طرف خداست و مانعم میشد قطع شدن

    وقتی آقای نارنجی ثانی گفتن که خدا منع نمیکنه مثلا از کمک کردن ،خدا توبیخ نمیکنه و خیلی حرفای دیگه

    وقتی تو شرایطی قرار میگیرم که فکر میکنم هر بار از صحبت های آقای نارنجی ثانی یه چیز جدید یاد میگیرم

    وقتی مادرم نشست، گفت طیبه ازت فیلم میگیرم و من دوچرخه سواری کردم و مادرم فیلم گرفت خیلی حس خوبی داشتم ،منی که هیچی بلد نبودم و نمیتونستم ار موانع رد بشم ،الان میتونستم دوچرخه سواری کنم

    و همه وهمه کار خداست

    خدا بود که انقدر قدرت به من داد تا بتونم یاد بگیرم

    خدایا شکرت

    کل اون یک ساعت رو از تک تک لحظاتش لذت بردم ،انقدر خش خش برگای پاییزی که وقتی دوچرخه سواری میکردم ، تایر دوچرخه که رد میشدم از روی برگا ،خش خش میکردن ،صدای زیبایی داشتن ، دلم میخواست فقط ادامه بدم و فقط از همون لحظه لذت ببرم

    به هیچی فکر نمیکردم فقط به زمین و درختا و به برگای پاییزی نگاه میکردم و میگفتم خدایا شکرت

    و انقدر ذوق داشتم که رور آخر تمام اون پیچ و خم های کوچیک رو میتونم بدون توقف دور بزنم

    یادم روز اولم افتادم

    گفتم ببین طیبه تو دوقدمم تو این پیچ و خما نمیتونستی برونی هر هفته سه شنبه ها اومدی و در یک ماه و یک هفته یاد گرفتی

    ببین این خودش یه ددس بزرگه

    هرچقدر تمرینت بیشتر باشه برای هر کاری ، صد در صد پیشرفت خواهی کرد

    مثلا تو نقاشی هرچقدر روزانه طراحی کنی ،صد در صد پیشرفت میکنی و میتونی مدل زنده چهره بکشی

    هر چقدر بتونی بیشتر تمرین رنگ روغنت رو روزانه انجام بدی ،میتونی خیلی خیلی راحت پیشرفتت رو ببینی

    همه چی در ادامه دادن و قدم برداشتن که باعث پیشرفتت میشه طیبه

    یادته یک سال پیش و البته دو سال پیش وقتی هنوز به این سایت پر از آگاهی نیومده بودی ،نمیتونستی درست ارتباط برقرار کنی با آدما؟؟؟؟

    یادته؟؟؟؟

    به یادت بیار طیبه

    چون این به یادآوردن هاست که بهت کمک میکنه تا قوی تر ادامه بدی و در کارهای دیگه پیشرفت کنی

    به یادت بیار روزی رو که شب و روز گریه میکردی و نمیدونستی چیکار کنی و دلت میخواست تغییر کنی و اجازه دادی به خدا و خدا کمکت کرد و الان احساست از اعماق وجودت با دو سال پیش فرق کرده

    حتی با یک سال پیش که وارد سایت عباس منش شدی

    خدایا شکرت چقدر این به یادت بیارهای تو برای من شیرینه که تکاملم تا اینجا ،طبق حرکت هایی که داشتم طی شده

    و اگر بتونم بیشتر حرکت کنم و سریع تر قدم بردارم تکاملم بیشتر و سریعتر طی میشه

    خدایا شکرت

    سپاسگزارم که پایی سالم

    چشمی سالم

    دستی سالم

    بی نهایت سلول هایی سالم به من عطا کردی تا همه با عشق با قدرت تو هماهنگ بشن و من بتونم دوچرخه سواری کنم

    چقدر لذت بخش بود

    تمام وجودم داشت لذت میبرد ، کلی عکس گرفتم از این همه زیبایی محیط اطراف و خودم

    بی نهایت زیبا شده بود همه جا

    گوشیمو گرفتم‌دستم و شروع کردم به دوچرخه سواری و فیلم گرفتم ، مسیر پیچ و خم رو رفتم انقدر تند میرفتم و خداروشکر میکردم ، یه لحظه گفتم خدایا شکرت تو بودی که من رو آموزش دادی و یادم دادی و گوشیم‌دستم بود و داشتم از مسیر فیلم‌میگرفتم که یهویی ترمز رو گرفتم ترمز نگرفت و دوچرخه کم مونده بود بخوره به کنار مسیری وه جدول کشی شده بود

    که خدا کمکم کرد درسته دوچرخه خم شد و نتونستم کنترلش کنم اما تونستم خودمو کنترل کنم ،چی دارم میگم ،من که هیچی نیستم

    همه و همه کار خدا بود

    و البته خدا کنترلش کرد و من سپاسگزاری کردم که با اون سرعت خودمو نگه داشتم‌، البته که خدا نگهم داشت

    وقتی سریع پامو گذاشتم زمین عین یه ستون بلندم کرد متوجه بودم که کار خداست که با یک پا اونم با شیب حدود 45 درجه از زمین ، پام قدرت داشت و عین یه ستون محکم بود و خم نشد و من نیفتادم زمین

    وقتی ریز میشم بهش میبینم که خدا جوری مدیریت کرد که از من مراقبت کنه و بی نهایت ازش سپاسگزارم

    وقتی مادرم ازم فیلم‌ گرفت کلی ذوق داشتم و خدارو شکر میکردم

    آخرای زمان ساعتش بود سریع کلی عکس گرفتم و مربی اومد گفت داشتم بهت نگاه میکردم خوب پیشرفت کردیا و دیدم که عکساتم گرفتی از این روز پاییزی دیگه هیچی دیگه‌

    یه مربی زیبا رو و خوشگل و بی نهایت مهربان بود از روز اولی که دیدمش حس فوق العاده ای نسبت بهش داشتم

    وقتی خداحافظی کردیم ازش ، رفتم به مسئول پارک‌ ترافیک شماره خواهر و عمه ام رو دادم تا بهشون اطلاع بدن و اونا هم برن یاد بگیرن

    و دوباره گفتم اگر برای نقاشی دیوارای پارک نیاز داشتین بهم‌بگین گفت باشه حتما

    پارسال که میخواستم دوچرخه سواری یاد بگیرم اصلا فکرشو نمیکردم یه روز تو این احساس های خوب باشم

    خدایا شکرت

    و با مادرم که خواستیم برگردیم‌،مادرم گفت طیبه صبر کن از این درخت پرتقال عکس بگیرم

    متعجب شدم گفتم وای خدای من ، من بارها اومدم اینجا درخت رو ندیدم ،مادرم اولین باره اومده و این درخت پرتقال رو دیده

    یه درس بسیار مهمی برای من داشت که توجه و تمرکزم رو به زیبایی های اطرافم بیشتر کنم

    چقدر مادرم لذت میبرد از گوشی که به دست داشت و تازه یک ماه شد که برادرم بهش داده و لمسیه و از گوشی های ما هست

    از روزی که‌ بهش گفتم دیگه باید برای خودت ایتا و واتساپ داشته باشی که اگر کار شروع کردی به خانما کاموا بدی ببافن ،از اون روز دیگه گوشی قدیمی که فقط برای تماس داشت رو گذاشت و گوشی اندروید رو استفاده کرد که داداشم بهش داد

    یادمه سال ها بود میگفت بلد نیستم و فراری بود از داشتن گوشی اندرویدی ،اما به خاطر درآمد داشتن خودش تصمیم گرفت که یاد بگیره

    سال ها بود که هر بار بهانه میاورد میگفت نمیتونم از این گوشیا استفاده کنم ،اما الان با شوق داره یاد میگیره و داره فیلم میگیره از درخت پرتقال

    خیلی لذت بخش بود، منم از عکس گرفتن مادرم عکس گرفتم و با هم عکس گرفتیم و رفتیم

    انقدر درختا زیبا بودن که خود خود بهشت بود

    وقتی باهم برگشتیم از نگهبان تشکر کردم و خداحافظی کردیم و رفتیم تو راه دیدم عمه ام پیام داد گفت خواب مونده و کاش از شب یادآوری میکردی

    گفتم ببین طیبه ،یاد بگیر از این به بعد سریع دلخور نشی یا انتظار بی جا نداشته باشی از آدما

    وقتی پیاده برگشتیم با مادرم ، انقدر خیابونا زرد و نارنجی و قهوه ای بودن و خود خود بهشت بود

    یه حس فوق العاده ای داشتم از اینکه این همه زیبایی و این همه تنوع رنگ زرد و سبز و قرمز رو میدیدم

    مادرم یهویی گفت طیبه از این خیابون کجا میره ،گفتم سمت تره بار این محله میره میخوای از اینجا بریم

    که مسیرمون عوض شد

    نگو خدا میخواست من از این مسیر برم

    وقتی رفتیم نون خریدیم و یهویی توجهم به برگای پاییزی افتاد که از کنار خیابون پر بود از درخوای صنوبر

    که ما ترکا درخت قلمه میگیم

    انقدر رنگاشون زیبا بود

    و در کنارشون درخت چنار بود برگاش عین چرم بودن انقدر زیبا که پشت برگای درخت مثل چرم بود حالت تمام برگ خود خود چرم بود

    خیلی زیبا بودن

    اولین پاییزی بود در عمرم که انقدر از پاییز لذت بردم

    انقدر به درختا و طبیعت دقت کردم

    خدای من شکرت

    وقتی من برگارو دیدم دلم نیومد برگ جمع نکنم و یکم برگ جمع کردم و قرار بود یکی از خانما بیاد که بهش گل سر چسبوندنو یاد بدم

    وقتی رسیدم سمت خونه مون خانمی که گل بافته بود و مسن بود منو دید گفت بیا برات گلا رو بافتم و ببین اگر خوب بود به من کار بده

    انقدر ذوق داشت که سریع کار بگیره

    وقتی وسایلا و برگارو بردم خونه گذاشتم و برگشتم ،خانمی که اومده بود باهم صحبت کردیم و بهش یاد دادم و گفت انجام میدم و از طرفی ترک زبان بود و باهم کلی صحبت کردیم و یه خانم دیگه هم اومد که بهش کاموا دادم

    خداروشکر تمام خانم هایی که برام کارارو انجام میدن ،البته برای مادرم چون دیگه کارای مادرم هست که میبره میفروشه

    و من از هرکاری که براش انجام میدم درصد میگیرم

    البته تا این جمعه

    چون درک هایی کردم که دیگه از این جمعه به بعد تمرکزم رو فقط روی نقاشی بذارم

    وقتی برگشتم خونه تمرین رنگ روغنم رو خواستم انجام بدم

    قبلش تمام برگارو شستم و داشتم خشک میکردم

    یه درک خیلی خاصی داشتم که سبب شد سریع تو گوگل درابوم بنویسمش

    ساعت 14 دارم به این فایل گوش میدم

    اگر خدا یه فرمانی میده ،تسلیم باشیم

    در دقیقه 1 ساعت و 7 دقیقه

    داشتم برگارو خشک میکردم ،شنیدم

    من چرا بارها گوش دادم این قسمت رو نشنیدم

    انگار قشنگ بهم گفت فرمان دادم بهت که متمرکز بشی روی نقاشی تسلیم باش و بگو چشم

    و اگر تسلیم باشی و متمرکز بشی روی نقاشیات پشت سر هم اتفاقاتی برات رخ میده که متحیر میشی از عظمت ربّ و صاحب اختیارت

    و بعد ادامه دادم به خشک کردن برگه که دوباره درک کردم و سریع نوشتم تا یادم باشه

    14:14

    داشتم به برگ درخت چنار که دستم بود و خشکش میکردم نگاه میکردم

    یهویی دیدم که برگ چقدر زیبایی داره و از زیباییش گریم گرفت و سوره حمد به زبانم جاری شد و از خدا سپاسگزاری کردم که به من ایده برگ هارو داد تا من بتونم روشون نقاشی بکشم

    درسته که در سال های قبل آگاهیم بارها برگ خشک کردم و بارها روش نقاشی کشیدم اما نفروخته بودم و باورم این بود که کی میاد نقاشی روی برگ بخره

    ولی این بار اطمینان دارم چون یه قوت و اطمینان قلبی بهم میگه که صد در صد میگیرن

    چون خدا ایده شو بهم داده

    چون خدا گفته سریع انجامش بده و ببر طلا فروشیا و به فروش برسون

    درسته هیچی از ادامه مسیر نمیدونم

    درسته که نمیدونم آیا فروش میره یا نه

    ولی دوست دارم وقتی برگا خشک شدن سریع دست به رنگ بشم و عمل کنم و نقاشی بکشم و طبق درکی که داشتم خدا بهم گفت که باید روی برگ ها طرح طلا و جواهراتی رو بکشی که ایده خودت باشه

    والبته اینم بهم گفته که نگران نباش من ایده هاشو بهت میگم

    و همه اینها به من آرامشی میده که من آرام باشم و با اینکه از نتیجه ، هیچ اطلاعی ندارم ،اما آرام باشم و عمل کنم

    چون طبق تجربه های من از ایده هایی که در این یکسال خدا بهم گفت تا به اینجا ، خیلی پیشرفت داشت از صفر که شروع کردم

    وای خدای من شکرت

    اولین بار از فروش پفیلا که 15 هزار تمن میفروختم شروع شد

    و بعد پفیلا و جاکلیدی باهم

    و بعد تخمه رو هم بهش اضافه کردم

    و بعد در نمایشگاه بین المللی شهر آفتاب ایده تبلیغ پیج جدیدم

    و بعد فروشم در پارک ها

    وای خدای من شکرت

    گریم گرفت

    یاد روزی افتادم که بعد کلاس رنگ روغنم رفتم باغ فردوس تجریش ، خدا بهم الهام کرده بود که برم اونجا

    منم رفتم و بارونم میبارید درسته خیلی نفروختم و فقط جاکلیدی فروختم اما روز بسیار زیبایی بود

    وای خدای من تو چقدر ماچ ماچی هستی آخه

    الان دوباره تک تک روزهای پر از عشق رو بهم یادآوری کردی

    یا مثلا رفتم یکشنبه بازار نزدیک خونه مون اونجا فروش نداشتم سه هفته ای بود بهم گفتی برو اونجا و من اون روزها ایمانم به نسبت الان کمتر بود و تعلل میکردم و عمل نمیکردم ، بعد سه هفته که رفتم اونجا کاملا سحر آمیز و شگفتی ،هدایتم کردی و خانمی رو که دیدم و هم محله بودیم و بعد دیدم خونه شون رو به روی خونه ماهست ، بهم گفت برو مسجد و پایگاه ها بگو میخوای تدریس کنی

    وای خدای من

    این ایده درسته هیچ وقت عملی نشد ،اما سبب پیشرفت من شد

    درسته رفتم با تک تکشون صحبت کردم و هیچ شاگردی نیومد که بهش یاد بدم ،و یادمه گفتن فقط 100 هزار تمن بهم میدن چون مسجده

    و من بعد اون رفتم جلو در مدرسه ها فروختم

    و فروشم عالی بود به نسبت همون مدارم

    یادمه روزانه میانگین 500 فروش داشتم تا خرداد

    تا اینکه مدرسه ها تعطیل شد و خدا بارها بهم گفت حرکت کن و من نمایشگاه ها میرفتم و تقویم تمام نمایشگاه بین المللی و شهر آفتاب و مصلی تهران که نمایشگاه کتاب بود رفتم

    و آخرین روزایی که من به تضاد برخوردم در نمایشگاه شهر آفتاب ،دو بار رفتم نذاشتن بفروشم و من زدم زیر گریه

    گفتم من دیگه نمیرم جایی و اونجا ایده چاپ تبلیغ پیجم و کار نقاشی دیواری بهم گفته شد

    و بعد اون مادرم رفت جمعه بازار و نقاشی های منو فروخت تا دوماه من نرفتم جایی کار کنم

    فقط مادرم ازم خرید میکرد

    و من فقط به مدارس نزدیک خونه مون میرفتم و میگفتم من میتونم نقاشی دیواری کار کنم ،یا میرفتم به کافه ها میگفتم

    و بعد اون دوباره طبق تضادی که پیش اومد و مادرم رفت خونه خواهرم به شهر همسر خواهرم

    من تصمیم گرفتم خودم برم جمعه بازار و نقاشیامو بفروشم

    که اونجا ایده گل سرای بافتنی بهم داده شد از طرف خدا

    و من از اون روز به یک باره از فروش هفتگی 800 هزار تا 1 میلیون به یک باره درآمدم 10 برابر شد

    ماه اول یک میلونم شد 23 میلیون

    و ماه دوم حدود 25 میلیون

    و الان که خدا بهم تاکید کرده که متمرکز بشم روی نقاشی

    چقدر خوشحالم که تکاملی دارم پیش میرم

    یه روز به مامانم گفتم ببین مامان روزی من در به در دنبال این مسجد و اون پایگاه بودم که برای بچه ها برای 100 هزار تمن نقاشی یاد بدم

    الان خیلی بیشتر از 100 هزار تمن درآمدم شده

    و ایده های ناب تری بهم گفته شده

    الان من یه ایده جدیدم گرفتم از خدا که انار رو با صدف گوشواره ساختم و رفتم بازار تمام وسیله های گوشواره استیل رو گرفتم و درست کردم

    تا جمعه با خودم ببرم برای فروش

    برای شروع حدود 400 هزار تمن پول گذاشتم و تعدادی که ساختم ، به فروش برسن 3میلیون و 150 میشه

    خدایا شکرت که ایده هارو بهم میگی

    وقتی دوباره موقع خشک کردن برگا نگاه میکردم و فکر میکردم

    تو دلم گفتم کاش برگهاش خشک که شد رنگ برگا ثابت میموند به همین زیبایی و به همین شفافی

    همینجور داشتم به برگا نگاه میکردم که قشنگ تصویر ورق طلا اومد جلو چشمم و برگ رو حاضر و آماده دیدم که به رگ برگ هاش رنگ طلا زدم

    میدونم که هیچی نیستم

    میدونم که خدا این تصویر رو به من داد

    میدونم که بعد گوش دادن به این فایل و درک من میخواد بهم بگه ببین این کارارو بکن

    ایده نقاشیارو بهت میدم حتما انجامش بده طیبه

    از جمعه بازار پل طبیعت باید دل بکنی قطع کنی شاخ و برگ های اضافه ات رو تا رشد کنی تا پیشرفت کنی

    داشتم برگارو خشک میکردم گفتم یعنی دیگه کجا از این برگای زرد و نارنجی میتونم برم جمع کنم

    که خدا یادم انداخت کاخ سعد آباد

    برو اونجا

    و ازش خواستم درخت صنوبر باشه که من برگاشو که از درخت افتادن زمین ، بردارم

    البته خود اون مسیر هم درخت صنوبر داره و میرم و برگاشو جمع میکنم

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    و بعد که کارامو انجام دادم نشد تمرین رنگ روغنم رو انجام بدم و فقط کارای دیگه رو انجام دادم

    و شب با کلی عشق خوابیدم

    خدایا شکرت

    بی نهایت ازت سپاسگزارم

    برای تک تک اعضای صمیمی خانواده عباس منش و استاد و مریم جان پر از عشقم ، بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و زیبایی از تو میخوام ربّ من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    نرجس عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1195 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی و سلام به همه دوستان دراین سایت الهی

    خدارو شکر می کنم که من هدایت کرد و به من روزی داد .روزی یادگیری مسیر توحید و بودن دراین مسیر تا رسیدن به روز موعود خودم یعنی دیدن پروردگار عالمین .خدایا شکرت

    راستش استاد من قبل از آشنایی باشما بهم گفته شده بود که معنی قرآن کامل بخونم ولی خوب من خیلی کم کاری میکردم و هرچن وقت یه‌بار یه صفحه میخوندم ولی بعد آشنایی با شما وبودن در این مسیر دوباره بهم یاد آوری شد و من معنی الهامات فهمیدم و متوجه شدم که اون خداوند بود که به من می‌گفت ولی من گوش نمی‌دادم خلاصه چن وقتی هس که شروع کردم از اول معنی آیات میخونم تا بفهمم چی گفته شده هر چند که یکبار خیلی کمه ولی خودم دارم تو این مسیر به جلو حرکت میدم ومن درست یه هفته قبل اینکه این فایل بذارین این آیات و خونده بودم و هم زمانی پیش اومد و این یعنی جهان قانون دارد وشما خیلی کامل توضیح دادین مفهوم این آیات رو خیلی ممنونم از شما برای وقتی که برای دادن این آگاهی ها به ما می‌گذارید خداوند به شما و همه عوامل این سایت عمر باعزت و سراسر سلامتی وشادی بدهد لطفا استاد بزرگوار باز هم بیشتر در مورد قرآن و ارتباط آن با قوانین به ما آگاهی بدهید خداوند همه مارا در این مسیر برای یادگیری و درک این آگاهی ها وعمل به آن ها ما را یاری دهد خیلی ممنون ازشما و خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    نوشین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1176 روز

    سلام استاد عزیزم.نمیدونم چطور خداوند رو شاکر باشم برای وجود انسانی به ارزشمندی شما در مسیر زندگی ام.استاد بارها و بارها به چشمهاتون موقع صحبت هاتون نگاه عمیق میکنم و تمام بدنم میلرزه از نگاه پر از حرف و پیام خداوند در چشمان شما.خوش به سعادت شما.شما بنده لایق و برگزیده خداوند هستید و من هزاران هزار بار شاکرم که در مسیر زندگیم شما را دارم.این فایل رو درست در شرایطی دیدم که بشدت بهش نیاز داشتم.یکهفته ست که درگیر سقط ناخواسته فرزندم هستم و ضعف و بیماری و درد… خیلی فکرم بهم ریخته بود و به لحاظ روحی داغون بودم.اما کلام شما انگار دقیقا برای من بود.چقققدر درس گرفتم و چقققدر شکرگزاری نوشتم و چقققدر فهمیدم خیر و مصلحت این اتفاق رو …

    چقققدر قرآن رو زیبا معنی میکنید و چقققدر زیبا در زمان اکنون برامون کاربردی و اجرایی و قابل فهم می کنید آموزه های قرآن رو.خداوند هزاران برابر خیر و پاداش بهتون بده انشالله. سپاسگزارم که بیدارم کردید.این یکهفته برای من در تاریکی گذشت.من همیشه سپاسگزار بودم و دائم روی خودم با آموزه های شما کار کردم و حتی هدایت شدم به چاپ یه پلنر خودآگاهی و شکرگزاری که الان دارم بوسیله این دفتر که خودم طراحی و چاپش کردم هم به دیگران آگاهی میدم هم خودم لذت میبرم و روزی حلال کسب میکنم.چندین ساله که روال زندگیم اینجوریه.اما این یکهفته در غفلت و تاریکی و حال بد گذشت.اما امروز با این فایل دوباره آگاهتر و بیدارتر از قبل برگشتم و نمیتونم بگم چقدر شوق این هدایت دوباره در قلبم قوی و نورانیه. خدایا هزاران بار سپاس

    استاد عزیزم ازتون ممنونم که اینقدر زیبا و شیوا و با تواضع پیام خداوند رو در زمان مناسب به من گفتید.خیلی خیلی دوستتون دارم و برام خیییلی ارزشمند هستید.براتون بهترین ها رو آرزو میکنم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2026 روز

      سلام نوشین عزیزم.اگه من الان تو این سایتم ودارم برات کامنت مینویسم به خاطر سقط جنین غیرعمدی در سال 95 بود که واقعا الخیر فی ما وقع شد من دوتا دختر داشتم وشوهرم اصرار داشت که پسر هم باید داشته باشم منم بعد کلی رژیم ودکتر واین حرفها بار دارشدم رفتم سونو گفت قلب ندارن دوقلو بود باید سقط بشه بعد از سقط یه شب باهمکارم شیفت بودم تا بهش گفتم خدا برای من نخواست گفت خودت نخواستی بیا یه آقایی رو معرفی کنم که از قانون جذب میگه همون شب ول کن نبودم همه ویسها رو ریخت رو گوشیم وتازه فهمیدم دنیام دست خودمه .همین طور اومدم جلو تا سال 98 که با استاد آشنا شدم وپریسال تو 12قدم بودم که قدم آخر فهمیدم باردارم وپسر دارم که در طی 12قدم کلی باورهامو درمورد پسر عوض کردم تجسم میکردم کلیپ می‌ساختم الان جوجو یک سال وسه ماهه هست که کلی زندگیمو شیرین کرده خدایا شکر.همیشه میگم خدایا شکر اون شب اون صحبت بین من وهمکارم رد وبدل شد واون اتفاق چقدر برای من خیرشد استارت این مسیر زیبا شد .نوشین جانم به زودی روزی میرسه که دخترت یا پسرت تو خونه بدوبدو میکنه ومثل من میگی ای کاش اینقدر غصه نمیخوردم.

      خودم اتاق عمل زنان کارمیکنم گاهی که کورتاژ داریم مثل شما ناراحتن روتخت گریه میکنن همیشه بهشون میگم ان شالله سال دیگه بیایی اینجا برای سزارین خیلی خوشحال میشن وشده هم که دوباره اومدن وبا نی نی رفتن.همین که باردارشدین یعنی بدنتان قابلیت بارداری رو داره پس جای نگرانی نیست به امید اون روز خوشگل که با نی نی جون بری خونه ویاد این روزهات بیفتی وخنده ات بگیره.ان شالله همیشه سلامت وخوشحال باشی خواهر گلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نوشین حسینی گفته:
        مدت عضویت: 1176 روز

        مریم عزیزم خیلی خیلی سپاسگزارم از پیام پر از مهر و عشقت.بسیار به قلبم نشست.خدارو هزاران بار شکر الان حالم خیلی خوبه و از پیام زیبات کلی انرژی گرفتم.ممنونم از تو و ممنونم از خدای مهربانم که کلام مهربانش رو به زبان انسانهای خوش قلبی مثل شما به من میرسونه.خدایا شکرت

        الان دارم با دخترم میرم ورزش و هر روز روی خودم کار میکنم و به توجهات و کلامم خیلی دقت میکنم.اینکه شما ویدئو میساختی برای پسر رویاهات،بینهایت بهم انگیزه داد که امتحانش کنم.واقعا خیلی مهمه که خودم رو در رویاهام تجسم کنم و واقعی ببینمشون

        خدارو شکر میکنم برای وجود نازنین انسانهای بزرگی مثل شما و استاد عباسمنش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 549 روز

    سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسه نازنین و دوستان خوبم

    چقدر این فایل آموزنده با این فایل به لطف خدای مهربان و هدایتگر به آگاهی هایی رسیدم که قبلا هیچوقت جایی نشنیده بودم و حتی راجبش فکر‌ هم نکرده بودهر جمله این فایل باعث تحول تیکه های شخصیتم شد .

    چقدر خداوند بخشنده است برای ما همه چیز روی این کره خاکی فراهم کرده . فصل هایی که هرکدوم قشنگیه خودشون رو دارن، گیاهان و حیوانات گوناگون ،کوه و دریا و جنگل ،ساختار درونی انسان و…. همه و همه و همه همیشه جلو چشم های ما هستن ولی اکثر اوقات بهشون بی توجه ایم چقدر نعمت برای سپاسگزاری از خدا داریم از خدا میخوام که هدایتم کنه یه راه درست به راه سپاسگزاران به راهی که سراسر خوشبختی و آرامشه.

    خدایا شکرت که به ما انسان ها توانایی خلق کردن دادی توانایی دادی که بتونیم زندگیمون رو هر جوری ک دوست داریم بسازیم و از این جهان زیبا استفاده کنیم .

    خدای من ،من هرچی نعمت و خوبی دارم از تو دارم این تویی که به من زیبایی ،سلامتی، ثروت و‌کلی استعداد و توانایی دادی ولی من خیلی از جاها فکر‌ کردم همه کار خودمه و اعتبارشو به خودم دادم و مغرور شدم و گاهی با غرور با بندگانت که همه از جنس پاک تو هستن رفتار کردم.

    خدا‌وندا تو داناترینی تو آگاه ترینی ازت میخوام که کمکم کنی در برابر دستورات تو تسلیم باشم ازت میخوام کمکم کنی نعمت ها و‌موفقیت دیگران رو تحسین کنم .

    تو تنها یاور من هستی تو تنها کسی هستی که به من نعمت دادی خداوندا من تنها از تو طلب نعمت و یاری میکنم چرا که تو یگانه سرور و خداوند این جهانی .

    خدایا هزاران بار شکرت

    از استاد و خانم شایسته ممنونم بابت این فایل با کیفیت صدا و تصویر بالا و آگاهی های بی نظیر .

    کامنت 7ام از چالش 100 کامنت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  6. -
    لیلی محمودی گفته:
    مدت عضویت: 3574 روز

    سلام به استاد بزرگوار خانم شایسته عزیز

    من خیلی سال هست که عضو این سایت آسمانی هستم اما خیلی کم می نویسم اما هر روز تو سایت هستم مثل غذا خوردن که هر روز می خوری برای من سر زدن به سایت مثل غذاس البته ممکن است یکی دو روزغذا نخورم اما به سایت هر روز سرمیزنم وتمام فایل ها را گوش میدهم وکامنتها را می خونم اما امروز واقعا دلم نیومد که ننویسم چون دوست داشتم از صمیم قلبم ازتون تشکر کنم به خاطر این فایلهای ارزشمند که با گوش دادنشان فقط اشک ریختم وتنم لرزید از شوق این همه آگاهی ،اگر به همین فایلهای رایگان هم عمل کنیم کلی نتیجه می گیریم تو زندگیمون همینطور که من گرفتم از همه مهمتر نزدیک تر شدن بخدا بود برام واینکه نگاه توحیدی داشته باشم انشالله یک روز از نتایجم خواهم نوشت بزودی استاد ازتون سپاسگزارم وبه خدای بزرگ می سپارمتون.

    استاد فقط آمدم بگم ک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  7. -
    بانوی اردیبهشت گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    استاد جان اول از همه واقعا ازتون ممنونم که این فایل های بینظیر را ضبط میکنید و به صورت رایگان در اختیار ما قرار میدین و بعد از خداوند مهربان هدایتگرم سپاسگذارم که من را به این سایت الهی هدایت کرد وبا شما آشنا کرد .

    وباز هم شاکر خداوندی هستم که هرلحظه به شما میگه که چه فایلی را ضبط کنید و راجع به چه چیزهایی صحبت کنید.

    راجع به غرور صحبت کردید و اینکه شیطان خودش را برتر میدید از انسان و به همین علت هم رانده شد از درگاه خدا و تنزل پیدا کرد چقدر این حرف درس داشت برای من!

    من موقعی که با این مباحث آشنا شدم فقط برای ثروتمند شدن بود نه چیز دیگه .چون فکر میکردم که وقتی پولدار بشم و مثل شما ثروتمند بشم دیگه همه چیز همراهش میاد ، حال خوب ، سلامتی ،دوستای مثل خودم و…..

    و همیشه چیزی که اساتید دیگه میگفتند شاید توی ذهن من اینطوری فهمیده شده بود که باید بتونی مثل ثروتمندا فکار کنی ،مثل اونا راه بری و حس کنی، تا ثروتمند بشی و من همیشه فکر میکردم که خب پس باید با غرور روی زمین راه برم و فکر کنم من خیلی بالاتر و برتر هستم و این طوری به هدفم میرسم.

    حتی چند ماه پیش که با همکارام به مشکل خوردم و همه با هم علیه من شدند و پشت سرم حرفهای بیخود به مسئولم گفتند و ذهنیت ایشون را راجع به من خراب میکردند .من اون موقع داشتم فایلهای شما را گوش میکردم و با خودم میگفتم من یه روز کلی ثروتمند میشم و ماشین و خونه و باغ و… میخرم و چند نفر از همکارام را دعوت میکنم بیان ببینند و برند برا بقیه تعریف کنند که مهناز به چه جایگاهی رسیده و بقیه حسادت کنند و با خودشون بگن کاش اینقدر بد باهاش رفتار نمیکردیم!!

    پس من اون موقع هم ثروت را برای فخر فروشی و غرورم میخواستم ! و جالب اینه که اصلا تا الان نمیدونستم و بهش حتی فکر هم نکرده بودم و الان که شما صحبت کردین اومد توی ذهنم و تلنگری خورد که ای وای چه فکرهایی داشتی؟

    چقدر سخته موقعیت و مقام و ثروت بالایی داشته باشی و سر به زیر و افتاده باشی!

    افتادگی آموز اگر طالب فیضی

    هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.

    چقدر هر لحظه باید با خودم تکرار کنم که ملکه ذهنم بشه که برتری ای نسبت به کسی ندارم و از کسی هم کمتر نیستم.

    استاد جان گفتنش به زبون آسونه ولی نمیدونم چقدر بتونم در عمل روش کار کنم.

    من شغلم پرستاری است و همیشه فکر میکردم دکترها از من بالاتر هستند و خیلی هاشونم هم در رفتار و عمل این را بهمون نشون میدادند و واقعا توی ذهنم رفته و ناخودآگاه احترامی که بهشون میگذارم خیلی بیشتر از احترامی است که به بقیه میگذارم .دارم اعترافاتم را مینویسم و نمیخوام قضاوت بشم ولی میدونم خیلی از ماها این شرک های خفی را توی وجودمون داریم ولی بهش اعتراف نکردیم.

    یک کلاس زبان میرفتم و یه خانمی همکلاسی من بود و بغل دستم مینشست که من ناخودآگاه و بدون اینکه بشناسمش اصلا حس خوبی بهش نداشتم و دلم نمیخواست بغل دستش بشینم و بعد از چند جلسه یه بار استاد ازش شغلش را پرسید و فهمیدم که پزشک متخصص است و جالب اینکه من و یکی دیگه از همکلاسی ها که اونم همش بهش کم محلی میکرد یه دفعه تغییر مسیر دادیم و شدیم دوستای صمیمیش! اون موقع مدام توی ذهنم به خودم میگفتم مهناز این چه کاریه؟ چرا تغییر مسیر دادی؟ فقط به خاطر اینکه پزشک است

    دیگه اون حس بد را بهش نداری؟ و فقط سعی کردم وجدانم را نادیده بگیرم و ذهنم را خاموش کنم.

    من میدونم که این باور که بعضی افراد از ما بهتر و برتر هستند به خاطر شغل و پول و موقعیت ،باوری ریشه دار هست که از نیاکان ما توی ذهنمون کاشته شده و چقدر سخته بخوایم برطرفش کنیم.

    استاد جان لطفا اگه ممکنه توی این مسیر هم فایل بسازید برامون و هدایتمون کنید .

    از خدا هم میخوام که کمکم کنه و هر لحظه هدایتم کنه تا مسیر درستی و راستی را طی کنم.

    سپاسگذار خدا و شما استاد عزیزم هم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      بهاره نوروزی گفته:
      مدت عضویت: 1251 روز

      خدارو هزاران بار شاکرم که خدا هدایت کرد شما رو مهناز نازنینم و این ترمز به این بزرگی رو شناختی و میداش کردی!

      نمیدونم اما فقط یک لحظه احساس کردم که باید برات بنویسم

      مهناز خانم نازنین شما با این کامنت زیبات نه تنها به خودت کمک کردی تا ترمزی که پیدا کرده بودی و بنویسی حتی به من هم یادآوری کردی که حواسم حتی توی محیط کار و درجه های کاری متفاوت باشه

      خدارو صدهزار بار شد که دوستانی چون شمارو دارم

      ان شاءالله همیشه در پناه الله مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید

      یادتون باشه تنها راه رسیدن به خدا و درک بهترش تجربه ثروت است!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    جواد گفته:
    مدت عضویت: 359 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز

    خدا رو هزاران مرتبه شکر میکنم که استاد به موقه و درست این فایل رو روی سایت قرار داد یعنی همون روزی که من درگیر حس مقایسه شدید شده بودم و فکرم به سمت کمتر لایق بودن خودم و توانایی هام شده بود ،چون درحال حاضر دارم رو دوره کشف قوانین زندگی جلسه دومش کار میکنم و خودم را با الگوهام مقایسه میکردم هم زمان استاد این فایل رو روی سایت قرارداد و راه کار عالی برای خلاص شدن از افکار منفی و حس حسادت و مقایسه کردن بود.هزاران مرتبه خدا رو شکر میکنم بابت همچین استاد عزیزی که برای ما فرستاده و این سایت زیباش که هروقت تو هرشرایطی که حال و احساسم بالا و پایین میشه تند به سمت سایت میام و فایل های استاد رو گوش میکنم و بیشترین حس نزدیکی به خداوند رو پیدا میکنم با گوش دادن به فایل های استاد، از روزی که این فایل منتشر شده روزانه چندین بار گوشش میدم و هرموقه هرکجا که وقتم یکم ازاد شد تند گوشش میدم حتی تو حمام.بازم هزاران مرتبه خدا رو شکر میکنم که استاد به موقه و به جا فایل برامون رو سایت قرار میده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    الهام محمودی گفته:
    مدت عضویت: 498 روز

    بنام خدایی که هر آنچه دارم از آن اوست

    باعرض سلام و احترام خدمت استاد عباسمنش عزیزم و مریم جان عزیزم.

    استاد جان من هر وقت میام تو سایت شما خداوند منو هدایت میکنه به فایلی که دقیقا اون لحظه،اون روز بهش نیاز داشتم.

    دقیقا همین فرمایش شما واسه خانواده من اتفاق افتاد پدرم به جایی رسید از نظر مالی که همه هرجا می‌نشستند صحبتشون شرایط مالی که ایجاد شده بود واسه ما بود هرجا میرفتیم تا کمر واسه پدرم دولا میشدن،و میگفتن مهندس فلانی اومدن،مارو هم توله مهندس ها خطاب میکردن،اما دقیقا همون غرور سراغ پدر اومد جوری که حتی فکر می‌کرد همسرش هم در شانش نیست و جوری زمین خورد که دیگه بلند نشد.

    موضوع بعدی که فرمودید منم همکارامو تو اینستا دنبال میکردم،اعتماد بنفسم به شدت پایین اومده بود،جای اینکه درخواستمو از خدا بخوام نشخوارای ذهنی سرویسم کرده بود و دست به اقدام نمیزدم چون فکر میکردم منم باید همین قد خفن کار بزنم بعد بزارم تو پیجم یا ارائه بدم به بوتیک‌ها،استاد من بارها کار تولید میکردم،عکاسی میکردم اما ارائه نمی‌دادم چون گیر افتاده بودم تو همون چاله مقایسه و چقدر خوشحالم که امروز هدایت شدم به این فایل.

    استاد خدارو شکر میکنم بابت وجود ارزشمند شما

    خیییلی،خییییلی ممنونم بابت زمانی که میزارید و این فایلهای ارزشمند رو برای ما تولید میکنید.

    خداقوت به شما و مریم جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    مجتبی محجوب گفته:
    مدت عضویت: 1911 روز

    به نام خدای مهربان سلام

    خداروشکر میکنم که قدرت خلق زندگیم رو به من داده

    آیه 11 سوره اعراف

    داره از قدرتی که به من داده و من دارم حرف میزنه

    اینکه خداوند میگه که ما شما رو آفریدیم و خلق کردیم و از روح خودم در شما دمیدم

    یعنی چی؟

    میتونی واقعا همین یه قسمت رو درک کنی؟

    من از روح خودم در تو دمیدم ، از خداوندی که کلید گنج ها وآسمان دست و اوست و هر چی در این دنیا هست و نیست و بعدا خواهد آمد ، از زمین آسمان و خورشید و کهکشان ها و ، سایه و آب و هوا رو خلق کرده ، میگه من از روح خودم در تو دمیدم

    میدونی با این حرکت چه قدرتی به تو داد

    اینجا دیگه شغل خاص و موقعیت مکانی خاص و سن و سال و جنسیت معنی نداره اصلا مفهومی نداره ، پس باز متوجه میشم که عامل اصلی ثروتمند شدن فقط باورهاست

    پس چی شد تا اینجا

    کلیه امکانات برای ما فراهم شد، ما خلق شدیم ، و خداوند از روح خالق بودن خود در ما دمید و به من قدرت خلق زندگیم رو داد ،من رو درخت نکرد، من سنگ نیستم من یه موجود دیگه نیستم ، من یه انسان هستم ، همین که من موجود دیگری به غیر از انسان نیستم تامل و تفکر نداره ، اگر درخت بودی و میدید که انسانها چکار دارن میکنن دلت نمیخواست که جای اونها باشی و عشق کنی وصفا کنی و خلق کنی و همه چیز در دستان تو باشه

    واقعا خوب نگاه میکنم متوجه میشم که چه قدرتی دارم و خودم با افکارم جلوش رو گرفتم و محدودیت رو باور کردم

    پس این نشون میده که فقط باورها هستن که عامل اصلی موفقیت یا فقیر بودن من هست نه شغل خاص و موقعیت مکانی و زمانی و سن و سال و جنسیت

    در تمام قرآن میبینم که خداوند میگه که همه دارن برای خدا سجده میکنن و اینجا میگه که به این آدمی که خلق کردم و این قدرت خلق کنندگی رو بهش دادم سجده کنید

    یعنی انقد من جایگاه بالایی در این دنیا دارم که انقد که پیرو گام های شیطان بودم فراموش کردم

    تازه متوجه میشم که چرا من به خودی خود ارزشمند هستم و اصلا نیازی نیست که کاری انجام بدم که ارزشمند بشم و همینطور که هستم فقط به صرف اینکه به این دنیا اومدم و خداوند از روح خود درمن دمیده و به من قدرت داده و به فرشتگان گفته که به من سجده کنن ارزشمند هستم

    من فقط به همین دلیل ارزشمند هستم که خداوند به این شکل قدرت خلق زندگیم رو به من داده نه بخاطر کاری که انجام بدم یا ندم ارزشمند باشم ، یا مثل دیروز که فلانی بگه که تو توانایی مدیریت فلان چیز رو نداری و من احساس بی ارزشی کنم و بگم که من بی ارزشم و بی عرضه ام و به این شکل ندونسته و ناخواسته به خودم برچسب بزنم و خودم رو از مسیر درست از مسیر راحتی و آرامش و ثروت و نعمت و خداوند دور کنم

    اینو باید دائم با خودم تکرار کنم که من همینطوری که هستم ارزشمندم فقط به صرف اینکه به این دنیا اومدم و انسانم ،و قدرت خلق زندگی به من داده شده ، خداوند از روح خلق کنندگی خودش در من دمیده ، فقط به این دلیل من ارزشمندم نه بخاطر برچسب هایی که جامعه و خودم به خودم میزنم

    پس باید یه راهی پیدا کنم برای ساخت این باورها ،هیچ راه دیگه ای برای ثروتمند شدن و موفق شدن به غیر از تغییر این باورها و ساخت باورهای قدرتمند کننده نیست

    پس چرا اهمیتی قائل نیستم من برای کار ،چرا از ارزشمند ترین وقتم برای ساخت باور استفاده نمیکنم

    چرا از وقت های مرده و در اوج خستگی خودم برای ساخت باورهام استفاده میکنم

    اشکالی نداره قرار نیست که از کارم بزنم و بیام بشینم رو باورهام کار کنم ، باید یه وقتی رو آزاد کنم و متعهدانه روی این باورها کار کنم

    نباید احساساتی عمل کنم ،همین که از درون متعهدانه میخوام که باورهام رو تغییر بدم این خودش نشون میده که مسیر رو دارم درست میرم و اگر به فراوانی فک کنم متوجه میشم که نباید عجله کنم واجازه بدم که خداوند من رو هدایت کنه و نشانه ها رو بیاره و من رو در مسیر درست هدایت کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: