چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم - صفحه 44

882 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 989 روز

    به نام خدای زیبایها

    خبرت هست که از خوبی خود بی خبری به خدا خوبتر از خوبتر از خوبتر

    سلام به استاد و مریم جون و سلام به تمام دانشجو های استاد

    می خوام از هفت سال پیش بگم خونمون تو روستا بود آب و هوا عالی آب و برق جاده فقط مدرسه ابتدایی داشت ولی از لحاظ مالی خوب بودیم حیاط بزرگ خونه مستقل ماشین و گاو و گوسفند …همه روستا حسرت ما رو می خوردن

    ولی من نمیدیدم اون زمان همسرم ماشین صفر سایپا خرید که برای همه غیر محال بود از لحاظ تغذیه عالی بودیم همیشه همسرم میوه فروشی می‌کرد ما همه چیز داشتیم ولی باورهای مخرب همسرم که در شهر کار نیست پول نیست کاسبی فقط تو روستاست چون اون زمان معامله می‌کرد خوب بود روستامون همه به علت مهاجرت و نبود مدرسه رفتن شهر ولی اونها که وضع مالی‌شان نسبت به ما اون موقع خوب نبود ولی باور داشتن شهر براشون خوبه اونها همه صاحب خونه شدن الان هم وضع شون نسبت به ما بهتره الان می فهمم ما چوب باورهای مخرب خودمون خوردیم شیطان داشت توی ذهن همسرم نجوا می‌کرد الان توی شهر با داشتن ماشین هم خودش بیکاره هم مستاجریم

    همش میگفت خونه خوب نمیگیرم مال خودم که نیست دنبال خونه های کهنه وفرسوده می‌گشت تا کرایه کم بده

    من خودم حسرت می کشیدم و مقایسه می کردم به لطف خدا الان سه چهار ساله با آموزهای استاد آشنا شدم هم آرامش هم صبرم بهتر شده یکم حالم بهتره انگار امیدی هست خدا برام می رسونه

    دیروز شکرگزاری میکردم خدا می دونه امروز صبح از جای که فکرش نمیکردم خداوند یک پولی به دستم رسوند می دونم کار خودشه دست خودشه

    برای خودم می نویسم یادم بمونه

    امروز رفتم نان بگیرم قرمزی آسمان دیدم چقدر لذت بردم شکرگزاری کردم قبلا انگار نمیدیدم الان هر وقت آسمان میبینم یک جور برام جالبه زیباست

    دیروز خونه تمیز می کردم آِلادین ام زنگ زده بود از بس آب سینک چکه کرده بود کمی حالم بد شد غر زدم که همسرم خونه کهنه میگیره انرژی ام پایین اومد یهو به خودم اومدم باید کنترل ذهن کنم یک لیوان جایزه قهوه به خودم دادم ولی بار اول لیوان جنس اش خوب نبود توی دستم ترکید و ریخت گفتم دوباره می خورم دوباره درست کردم رفتم حمام حالم جا اومد شبش اومدم سه صفحه شکرگزاری نوشتم نعمت هام نوشتم و دو سریال زندگی در بهشت دیدم

    همین حال خودم بهتر کردم که غر زدنم باعث شد قهوه ام بریزه حالم بد بشه با پسرم رفتارم بد بشه

    میدونم حال خراب من نجواهای شیطان بود بهم میگفت هیچی نداری یخچال زنگ زده بیمه نداری همسر فلانی ببین توی روستای خودمون چقدر تغییر کردن‌ ولی وقتی شکرگزاری هام نوشتم گفتم ببین مریم ناسپاسی نکن خیلی تغییر کردی داری بهتر میشی داشته هات ببین

    همین سایت ببین چقدر بهت آرامش میده شاید اونها این آرامش ندارن چون اون کسی که میگم وضع مالیش خوبه دو روز قبل بهم زنگ زد همش ناله می‌کرد که بدن من همش درده یادم آوردم من بایدبه خودم امید بدم عشق بدم صبورتر باشم اون فرد همین کسی بود که تو روستا حسرت منو می خورد که تو مستقل هستی من با خانواده شوهرم شلوغ هستیم

    خدایا بابت تمام نعمت هات که بهم دادی شکرت

    من بیشتر به یادم بیارم خداوند چقدر هوامو داره

    خودمو مقایسه نکنم حس ام خوب نگه دارم

    مقایسه از حسودی میاد جلوی پیشرفتم میگیره نجواها رو خاموش کنم نجنگم با خودم با ذهن ام فقط داشته هام ببینم شاید آرزوی هزاران نفر باشه

    قدرت نه کردن داشته باشم چون ضربه زیاد دیدم از نه کردن

    تحسین کردن همیشه یادم باشه قضاوت کنار بزارم چون کمتر شده بیشتر رو باورهای کار کنم تا نتیجه بیشتر ببینم حال خوب اتفاق خوب یادم بمونه خدایا شکرت بابت تمام داشته هام بابت بچه های سایت بابت استاد بابت این فایل ها امیدوارم زندگی هممون مثل استاد رویایی باشه معلم زندگیمون که بهمون خیلی درس ازش گرفتیم درس هاش یادمون بمونه استاد عزیز همیشه بدرخشید و دعای ما بچه ها همیشه پشت سرتون باشه

    در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 732 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    سلام استاد عزیز،بالاخره امروز وقت کردم و این فایلو گوش دادم.هرچقدر این فایل را گوش بدی کمه بازم کمه. من اول برنامه داشتم بعد از پایان دوازده قدم بار دیگه این دوره را شروع کنم،اما برنامم عوض شد و تصمیم گرفتم بعد از این دوره، از اول کامنتهایی که در فایلهای دانلودی و خریداری گذاشتم را چک کنم،بعد برم اون فایل را مجدد نگاه کنم و دوباره برای اون فایل با دیدگاه الانم کامنت بگذارم و مقایسه کنم رشد و پیشرفت خودم را با گذشته خودم.و اگر تعهدی در گوش دادن و انجام به فایلها دادم ولی در عمل انجام ندادم انجام بدم.این از برنامه جدید من بعد از دوازده قدم. خب بریم سراغ این فایل:استاد اگر فرکانس اسانی ها باشیم به اسانی به خواسته ها میرسیم. همیشه میگفتم،بعد از خرید خونه اولین کار خرید ماشین ظرفشویی هست،من تاحالا ماشین ظرفشویی هم داخلشو ندیده بودم ولی این حرفو میگفتم،چون فقط اسم ماشین ظرفشویی را شنیده بودم برام جالب بود و میخواستم ببینم.وقتی وارد سایت شما شدم و شروع کردم به دیدن سریالها. تا رسیدم به سریال زندگی در بهشت،همون قسمت های اولیه بود که شما از ماشین ظرفشویی فیلم گرفتید و بخاطرش سپاسگزاری کردید،وای دیگه برام تصویر واضح شد، خواستم کاملا مشخص شد،ارتعاشش میفرستادم و بطور حیرت اوری چندماه بعد از دیدن اون سریال من ماشین ظرفشویی را خریدم. من هنوزم مستاجرم ولی انگار اولویتم ماشین ظرفشویی بود. خیلی باحال بود،اصلا خیلی راحت و آسون. هیچ تقلایی برای بدست اوردنش نداشتم حتی هیچگاه اگاهانه ارتعاش نمیفرستادم بابت ماشین ظرفشویی فقط فقط میدونستم که میخوام. وقتی آخرین قرعه کشی دراومد اونموقع و همسرم گفت این برای تو برو هرچی میخوای بخر،طلا بخر.گفتم طلا نمیخوام بریم ماشین ظرفشویی بخریم. قبول کرد و رفتیم راحت راحت خریدیم و اوردیم خونه وای واقعا این یکی از بزرگترین معجزات الهی بود چون هیچوقت فکر نمیکردم حالا حالاها بدستش بیارم. وبندگانم را از جایی که گمان نمیبرند روزی میدهم. خدایاشکرت در ادامه درمورد اینکه لایق هدایت بدونید خودتون را لایق صحبت با خدا بدونید، درمورد این موضوع الان که میخوام بنویسم بغضم میگیره،نمیدونم اگه یه روزی با سایت شما اشنا نمیشدم چقدر قرار بود به قهقرا برم.چقدر شرک بورزم وچقدر در جاهلیت خودم بمونم.چقدر دست به دامن معصومین و پیامبر باشم که بلکه یه دعایی کنند خداوند هم لطفی بهم بکنه،خداوکیل از حماقت خودم میخوام سرمو بکوبونم دیوار. بعد از دوازده قدم من زهرای دیگه ای شدم،همچنین فایلهای دانلودی. بعد از اینکه فهمیدم خداوند به درخواستهای من پاسخ میده راحت تر شدم خداوند شفاعت کننده نمیخواد واسطه نمیخواد، بهش بگو مستقیم بگو اعتماد کن بهش اون تو را افریده مگه نمیگی خدا عادل هست پس چرا باید حرف امامان را بشنوه حرف تو را نشنوه اگه اون همه ما را افریده،این عدالت خدا نیست که فرق بزاره.مگه نگفته که هیچکدوممون براش فرقی نداریم جز باتقواترینمون. خب تقوا پیشه کن زهرا تو لایقی،لایق بهترینها. خدا بهترینه و من هم از اون بهترینها را میخوام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      زینب مرادی گفته:
      مدت عضویت: 994 روز

      سلام زهرای عزیزم

      لذت بردم از کامنت زیبایی که نوشتی دلم نیومد همینجوری از کنارش رد بشم

      میدونی زهرا منم همینجور بود برای یه خواسته ی کوچیک به همه پناه میبردم فقط غیر خدا

      ولی الان خدامیدونه فقط ازخودش کمک میخوام گاهی خطامیکنم وارد مسیر شرک میشم وفک میکنم به خیال خودم معلم قرآنم میتونه کمکم کنه ولی نه اون نه هیچ کس دیگه نمیتونه برامن کاری کنه فقط خداست که همیشه بامن هست و داره هدایتم میکنم

      امروز از صبح که پاشدم به خاطر پنج تا نعمته م ازش تشکر کردم و نوشتم

      ازش هدایت خواستم

      درطول روز همش باهاش حرف زدم ذکر گفتم

      الابذکرالله تطمئن القلوب

      یاحی ویاقیوم سعی کردم همش یادش باشم

      اومدم توگوشیم نوشتم زینب یادت باشه هروقت مسائلتو به غیر خداگفتی وازشون کمک خواستی انگار روبه روی خدا نشستی وزل زدی توچشاش داری میگی خدا من به توایمان ندارم وتوقدرتی نداری وبقیه قدرت داری

      اینو نوشتم که یادم باشه چه بیحرمتی به پروردگارم به یارم میکنم با این کار

      خیلی حالم خوبه زهرا برات آرزوی زیباترین اتفاقات رودارم عزیز دلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    به نام خدای مهربانم .

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده و همه دوستان هم فرکانسیم.

    داشتم تعداد سلولهای بدن انسان را مطالعه میکردم گفتم بیام اینجا هم قرا بدم دوستان هم بخونن و بتونیم

    بیشتر به نعمتهایی که اصلا بهش توجه نداریم شکرگزار باشیم وای خدای من خودم هنگ کردم برای این همه عملکرد

    هوشمند سلولی که در اختیار ماست و هیچ کاری براش نمیکنیم و خودش داره اتومات کارها را انجام میده با هدایت

    الله مهربان و بخشنده که بی راه نیست مارا اشرف مخلوقات معرفی کرده ما ارزشمندیم خیلی زیاد خودمون را دست

    کم نگیریم که میریم تو بغل شیطان .

    چه تعداد انواع مختلف سلول در بدن انسان وجود دارند؟

    حدود 200 نوع مختلف از سلول ها در بدن انسان وجود دارند. به عنوان مثال می توان به موارد زیر اشاره کرد:

    گلبول های قرمز (اریتروسیت ها)

    سلول های پوست

    نورون ها (سلول های عصبی)

    سلول های چربی

    انسان ها ارگانیسم هایی چند سلولی و پیچیده هستند. سلول های موجود در بدن ما تخصصی هستند. این به معنای آن است که هر نوع سلول عملکردی منحصر به فرد و ویژه را ارائه می کند. بر همین اساس، هر یک از 200 نوع سلول موجود در بدن انسان دارای ساختار، اندازه، شکل و عملکرد متفاوت بوده و حاوی اندام های سلولی مختلف هستند.

    به عنوان مثال:

    سلول های مغز ممکن است از نظر ظاهری امتداد بیشتری داشته باشند، از این رو آنها می توانند سیگنال ها را کارآمدتر انتقال دهند.

    سلول های قلب دارای میتوکندری بیشتر هستند زیرا نیازمند انرژی زیادی هستند.

    سلول های سیستم تنفسی مسئولیت دریافت اکسیژن و دفع دی اکسید کربن را بر عهده دارند.

    تمام سلول ها با همدیگر کار می کنند تا بدن انسان به طور کارآمد عمل کند.

    چه تعداد سلول در بدن انسان وجود دارد؟

    بنابر برآوردهای صورت گرفته در بدن یک فرد عادی 30 تریلیون سلول انسانی وجود دارد. البته این یک عدد تقریبی است. شماش سلول های انسانی فوق العاده پیچیده است و به سادگی اندازه گیری اندازه یا وزن یکی سلول و ارائه برآورد بر اساس حجم بدن انسان نیست.

    هر یک از 200 نوع مختلف سلول ها در بدن انسان دارای اندازه و وزن متفاوت هستند. برخی سلول ها در بدن از تراکم بیشتری برخوردار هستند، در شرایطی که نمونه های دیگر پراکندگی بیشتری دارند.

    سلول ها به طور مداوم در حال مرگ بوده و سلول های جدید به طور همزمان شکل می گیرند. رقم دقیق تعداد سلول ها با توجه به سن، قد، وزن، سلامت، و عوامل محیطی از فردی به فردی دیگر متفاوت خواهد بود.

    بهترین روشی که می توانیم برای ارزیابی تعداد سلول های انسانی مد نظر قرار دهیم بر اساس شرایط یک فرد عادی است. مطالعه اخیر از مردی در بازه سنی بین 20 تا 30 سال، وزن 70 کیلوگرم و قد 170 سانتیمتر به عنوان مرجع استفاده کرده است.

    چه تعداد سلول باکتریایی در بدن انسان وجود دارد؟

    در گذشته باور بر این بود که تعداد سلول های باکتریایی در بدن انسان با نسبت 10 به 1 بیشتر از سلول های انسانی است. قدمت منبع اصلی این نسبت به سال های دهه 1970 باز می گردد که میکروبیولوژیست های آمریکایی از یک سری فرضیات برای محاسبه تعداد باکتری ها درون روده استفاده می کردند.

    اما داده های جدید نشان می دهند که تعداد سلول های باکتریایی درون بدن انسان حدود 38 تریلیون است. این رقم به برآورد 30 تریلیون سلول انسانی بسیار نزدیک است. در شرایطی که احتمالا تعداد سلول های باکتریایی در بدن انسان بیشتر از سلول های انسانی است، اما اختلاف موجود بین آنها به اندازه ای که پیش‌تر تصور می شد، زیاد نیست.

    چه تعداد سلول خونی در بدن انسان وجود دارد؟

    سه نوع سلول خونی در بدن انسان وجود دارند که شامل گلبول های قرمز، گلبول های سفید و پلاکت ها می شوند. گلبول های قرمز خون با اختلاف زیاد فراوان‌ترین نوع سلول خونی در بدن انسان هستند و سهمی بیش از 80 درصدی از تمام سلول ها را به خود اختصاص داده اند.

    افراد بالغ به طور میانگین چیزی حدود 25 تریلیون گلبول قرمز در بدن خود دارند. زنان به طور معمول دارای گلبول های قرمز کمتری نسبت به مردان هستند و افرادی که در مناطقی با ارتفاع بیشتر زندگی می کنند به طور معمول دارای گلبول های قرمز بیشتری هستند.

    همچنین، بنابر برآوردهای اخیر حدود 147 میلیون پلاکت و 45 میلیون لنفوسیت (نوعی گلبول سفید) در بدن انسان وجود دارند.

    چه تعداد سلول در مغز انسان وجود دارد؟

    تقریبا 171 میلیارد سلول، از جمله 86 میلیارد نورون، در مغز یک مرد عادی وجود دارند. نورون ها سلول هایی هستند که به انتقال سیگنال ها در سراسر مغز کمک می کنند. 85 میلیارد سلول دیگر نیز در مغز وجود دارند که به نام سلول های گلیال شاخته می شوند و به حمایت از نورون ها کمک می کنند.

    بدن انسان روزانه چه تعداد سلول تولید می کند؟

    اندازه گیری دقیق تعداد سلول هایی که روزانه در بدن ما تولید می شوند، دشوار است. طول عمر هر از 200 نوع سلول موجود در بدن انسان به طور قابل توجهی متفاوت است، از این رو هر نوع سلول با نرخ برابر تولید نمی شود.

    بررسی میزان تولید گلبول های قرمز خون می تواند آغاز خوبی باشد زیرا آنها فراوان‌ترین نوع سلول در بدن انسان هستند. گلبول های قرمز حدود 120 روز عمر می کنند و در نهایت توسط ماکروفاژها در طحال یا کبد از بین می روند. به طور همزمان، سلول های بنیادی تخصصی با نرخی تقریبا مشابه گلبول های قرمز مرده را جایگزین می کنند.

    بدن یک فرد عادی حدود 2 تا 3 میلیون گلبول قرمز در هر ثانیه یا حدود 173 تا 259 میلیارد گلبول قرمز در روز تولید می کند.

    روزانه چه تعداد سلول در بدن انسان می میرند؟

    بیشتر سلول ها و نه همه آنها در نهایت می میرند و باید جایگزین شوند. خوشبختانه، بدن یک فرد سالم توانایی حفظ تعادل بین تعداد سلول های تولیدی و آنهایی که می میرند را دارد.

    به عنوان مثال، همان گونه که بدن 173 تا 259 میلیارد گلبول قرمز در روز تولید می کند، تقریبا به همراه میزان نیز می میرند.

    تعیین این که روزانه چه تعداد سلول در بدن انسان می میرند، چالش برانگیز است. سلول ها از نظر چرخه های زندگی با هم برابر نیستند. به عنوان مثال، گلبول های سفید تنها برای 13 روز زنده هستند، در شرایطی که گلبول های قرمز حدود 120 روز زندگی می کنند. از سوی دیگر، سلول های کبد می توانند تا 18 ماه به بقای خود ادامه دهند. سلول های موجود در مغز انسان نیز در طول عمر یک فرد زنده هستند.

    بی نهایت سپاسگزارم استاد عزیزم که شما باعث شدید فکر کنیم که چه نعماتی داریم دم شما گرم خدا خیرتان دهد و

    همیشه بدرخشید شما و همه دوستان را بخ خدای بزرگم میسپرم .

    الله اکبر = خدا بزرگ است از هر چیزی که فکرشو کنیم بزرگتره

    خدا نگهدارتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1394 روز

      محمد عزیز

      سپاسگزارم از نوشتن این کامنت علمی پژوهش که نهایتا منجر به توحید و خداشناسی میشه.خداوند همه چیزی برای ما و به ما داده است.تک تک سلول‌های بدن،تک تک ضربان قلب،تک تک نفس هایمان،تک تک اعضایمان،تک تک سیستم های بدنمان،تک تک رشته های عضیگبی مان،تک تک رگهای خونی مان،مغز استخوان ،استخوان،غضروف ها،تاندون ها،نخاع،ستون فقرات،گوش،چشم قلب ،احساس ها،حس ها و……همه و همه از معجزاتی است که خداوند برایمان خلق کرده و باز بماند اون عقل و شعور وروح و جانی که داریم.واقعا آدم سرگیجه میگیره از این همه نعمت و باز از خودمان تعجب میکنیم که این همه نعمت رو خدا داده ما واسطه ها میتراشیم و همه را خداومیدانیم بجز الله مهربان را.خدایا شکرررت که در این سایت هستم کنار بهترین انسانهای دنیا و بهترین استاد دنیا.

      سپاسگزارم از شما محمد بزرگوار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2196 روز

    چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم

    خدا رو شکر تعهدی دادیم که روی خودمان کار کنیم و طبق تعهدم هم فقط به خداوند توکل کنیم

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ*

    و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی

    خدایااا شکرت که صبح بزرگترین لحظات زندگی است

    درود مجدد خدمت استادان عزیز نازنینم و همه ی دوستانی که در این فضای بهشتی ساکن هستند

    قسمت ششم در ادامه ی کامنت قبلیم در این فایل 95 دقیقه ای

    بعد از تضادی که در این چند روزه داشته ام که البته الخیر و فی ما وقع برایم بوده و فهمیدم این تابلوی نشانه ی خداوند است که باید جهت زندگیم را بسمت مسیر جدیدی بچرخانم و بلطف هدایت های خداوند در این چند روز به توفیق اجباری گزینش شدم یعنی یک چک و لقد تضادی عالی.

    دوست دارم داستانش را براتون اینجا بنویسم و ردپایی بجای بگذارم از این این تجربه ام که بفهمیم هر دری برامون بسته میشه با ایمان و یقین بدون معطلی تسلیم خداوند شویم..

    کسالتی برای سرماخوردگی داشتیم . (یعنی هم من و هم دخترم) دخترم شروع کرد به غرغر کردن و قضاوت و بحث و غیره در مورد همه چیز و منت گذاشتن با اینکه حال مساعدی نداشتم برای یک چیز ساده صداشو بالا برد و با فریاد و خشم شروع به توهین کردن و در همون لحظه آب عدسی رو با تحکم و کج و کولگی برام آورد . ولی من قبول نکردم و گفتم نمی‌خورم .. چون هیچ عزت و احترامی و یا مهر و محبتی در این حرکتش ندیدم .. و همانند افرادی مانند سالخورده ی معلول با من رفتار کرد . بلافاصله از روی مبل بلند شدم و بسمت اتاقم رفتم چون از صدای بلند مرجان میخواستم اعراض کنم . در راهرو خانه یک درب جداگانه ای است که یک سرویس حمام و توالت فرنگی در کنار اتاقم را از سالن پذیرای و غیره جدا میکند و رفتم بسمت اتاقم و آن درب راهرو رو بستم که صدای داد و فریاد ها رو نشنوم و بعدش دخترم با ناراحتی بدنبالم اومد تا بقیه ی صحبت هاشو ادامه بده که درب پشت سر منو باز کنه بیاد توی اتاقم ولی ناگهان دیدیم درب باز نمیشه .. دخترم فکر کرد من از لج اون درب را قفل کردم در صورتی که هیچ کلیدی روی درب راهرو وجود نداشت .. مانند حضرت یوسف که همه ی درها براش باز شد ولی بلطف خدا این درب برام بسته شد !!

    خلاصه جر و بحث و دعوا بالا گرفت از پشت همان درهای بسته و قفل شده ی بخواست خدا .. هر چی من میگفتم من کاریش نکردم . دخترم قبول نمی‌کرد بخاطر همین کج فهمی دخترم و یا شاید اشتباه من و یا هدایت خداوند دری به ناگهان بر من قفل شد که اولش تعجب کردم ?!… یعنی توی همون سر و صداها و جیغ و داد و فریاد ها ی دخترم . ناگهان به ذهنم رسید که این تضاد ناگهانی بنفع من و سبب خیر برام بوده و من در منزل خودم و در اتاق زیبایم که پنجره ی قدی رو به بالکن دارم بظاهر حبس شدم. و این تضاد و این کج فهمی ها میخواست به من چه چیزی بگه و چه چیزی رو باید کاملا درک کنم ؟؟؟

    مانند همان داستانی که استاد تعریف کردند ..در مورد اسباب کشی دوستی که قرار بود بیاد کمکمون کنه ولی روز اسباب کشی از آن دوستمون خبری نشد و ما هزاران قضاوت کردیم !! در صورتی که ممکنه آن دوستمون گوشی تلفن همراهش رو گم کرده باشه و یا اتفاقی براش افتاده که نتوانسته با ما در ارتباط باشه و ما هم اصلا تماسی نگرفتیم که بفهمیم چرا برای کمک بما نیومده شاید اصلا در اون لحظه به کمک ما نیاز داشته و یا هر چیز دیگری .. ولی ما اون شخص را قضاوت میکنیم… حالا دقیقا چنین اتفاقی هم برای من افتاد و دخترم هزار جور در مورد من قضاوت کرد و باعث شد این روابط به اختلاف بیشتری برسه .

    یعنی دو روز در حصر خانگی بودم . ولی خدا رو شکر آب و دستشویی موجود بود … زدم روی نشانه ام و کلیک کردم و از آنجایی که این سایت واقعا یک سایت الهی و بهشتی هست هدایت شدم به قسمت 141 سریال زندگی در بهشت . همون قسمتی که خانم شایسته و استاد در سفر بودند و گفتند چهار روز فقط آب میخورند .. منم گفتم ععععع چه خوب !! پس منم میتونم با خلوت گزینیم سه چهار روز فقط آب بخورم. .. و فقط روی روابطم کار کنم انگار خداوند ..

    خداوند باهم صحبت کرد . بهم گفت اینقدر بیخیال نباش و داری کم کاری می‌کنی .. تو باید روی عزت نفس و احساس لیاقت و روابط و قدرت جسمانیت بیشتر کار کنی .. چون جهان آینه ی من است . چون هر اتفاقی را خودم با افکارم رقم زده ام .. پس باید خلوت گزینی را پیشه کنم و بفهمم با خودم چند چندم ..

    ای کاش خداوند خودش این محصولات رو برام جور میکرد و میداشتمش..بقول سواد جان در کامنت انتخابی آن قسمت گفتند خدایا خودت این دوره رو برام بخر که شدیدا عاشق این دوره بی نظیر شدم و این خواسته هم در من شکل گرفته ولی الان فعلا با همین فایل های دانلودی ارزشمند استاد سعی میکنم خودم را برای مراحل بعدی آماده تر کنم تا در زمان مناسبش لایق دریافت این محصولات بشوم

    خداوند این تابلوی تضاد رو جلوی روم گذاشت و گفت از اونوری برو.. این مسیر رو دیگه نرو.. مادر فرزندی رو چشیدی ؟؟؟ فهمیدی که آدمها رو نمیشه تغییر داد ؟؟ فهمیدی که باید خودت را تغییر بدی ؟؟؟ فهمیدی الان زمان تغییرات در روابط هاست ؟؟؟ حتی نزدیکترین افراد .. حتی فرزندت رو نمی تونی تغییر بدی … برو روی خودت کار کن . برو شخصیت تو تغییر بده .. هر وقت خودتو تونستی تغییر بدی آنوقت جهان اطرافت هم تغییر میکند .

    آخه ما همیشه فکر میکنیم مسیر مادر فرزندی یک مسیر همیشگی است ، این مسیر مادر فرزندی هم تا یک حد و حدودی میشه جلو رفت و بلاخره تا همینجا بود و تمام شد ، و هیچ چیزی ماندگار نیست و باید پرونده ی این مسیر رو هم ببندم (تجربه کردم آن هم چه تجربه ای?؟ )

    حالا از اون یکی مسیر جدید برو . برو دنبال یک مسیر جدید . یک هدف جدید رو دنبال کن .. یک قله ی جدید… یعنی یکجورایی باید راه جدیدم رو پیدا کنم و وارد یک مرحله ی جدیدی بشم . هر چند هنوز نمی‌دونم مسیر جدیدم چیع ولی از خداوند هدایت خواستم که آن مسیر جدید رو بهم نشون بده و من دارم آماده میشم که عزممو جزم کنم و بسمت هدف جدیدم حرکت کنم هر چند می‌دونم که این مسیر جدیدم هم چالش های خاص خودش را بهمراه داره که باید بکمک خداوند حلش کنم!

    خب دوستان عزیزم نگران قفل اتاق هم نباشید . چون دخترم بعد از کلی لج بازی هایش بلاخره دیشب راضی شد که از همسایه کمک بگیریم برای باز کردن در .. چون دخترم فکر کرد بخیال خودش منو داره تنبیه می‌کنه و داره ازم انتقام میگیره و توی اتاق حبس شدم و از گشنگی الان میمیرم در صورتی که برای من گلستان بود و من نه گرسنه بودم و نه چیز مهمی برام بود بلکه توانستم حد اقل با این امکانات بهترین دستاورد رو در آن لحظات داشته باشم چون من توی اتاق گرم و نرمم روی تختخواب گرم و نرمم با سرویس دستشویی VIP شارژر و موبایلم و دفترهام و با خداوند تنهایی داشتیم خوش میگذروندیم !!!

    یاد فیلم زیبای تنها در خانه افتادم. چون پدر و مادر پسر کوچولو با دیگر فرزندانشان در جشن کریسمس رفتند مسافرت و توی پرواز تازه فهمیدن که پسر کوچیکه رو جا گذاشتند و دلرنگران بودند . ولی پسر کوچولو با کلی ماجراجویی ها داشت خوش میگذروند!!!

    خدایاا شکرت که من موجودی الهی هستم

    من عمیق ترین خواسته های خود هستم

    نعمت آزاد بودن یکی از بزرگترین نعمت های الهی است

    آزاد بودن در نفس کشیدن

    آزادی در آرامش و آسایش

    آزاد بودن در حرکت کردن

    آزادی در پول و ثروت

    آزادی در زمان و مکان

    آزادی عمل در انجام دادن هر کاری

    آزاد و رها بودن از قید و بندها

    آزاد و رها و تسلیم بودن

    خدایااا من به هر خیری که از جانب تو بر من فرو فهرستی نیازمند و محتاج هستم

    فرشته ی زیبایی درونم را از هر قید و بندی آزاد کرده ام من رها و آزاد هستم

    من تسلیم اراده ی نیکوی تو هستم

    من ایمان و باور و یقین دارم که هر آنچه که دارم از آن توست

    خدایاااا شکرت که همه ی شرایط اوضاع موقعیت ها انسان ها ابر و باد و مه و خورشید و همگی دست به دست هم داده آند و همه چیز را کنار هم قرار داده و چیدمان و برنامه ریزی و هماهنگ و هندل کرده آند تا بهترین مسیر جدید زندگیم را بر من آشکار و پدیدار و قابل لمس کند . چون من به کمتر از بهترین ها رضایت نمیدهم

    خدایااا من باور دارم که در روابط هم باید ثروتمند باشم

    خدایاا شکرت که من به نور و عشق الهی متصل شده ام

    من باور دارم که خداوند با منع . منو دوست داره ، خداوند عاشق منه، من نزد خداوند مقدس هستم ، با همین چیزی که هستم، من نزد خداوند مقدسم . من نزد خداوند محبوب هستم

    من انسان مقتدر و خلاق و دوست داشتنی هستم با هر کسی روبرو می شوم فقط و فقط مهر و محبت و مهربانی و عشق را دریافت میکنم

    خداوند قدر من را میداند من هم قدر خود را میدانم . پس انسان ها هم قدر من را میدانند و با عشق و مهر و محبت و عزت و احترام با من رفتار میکنند چون من لایق یک روابط درست و مناسب و محترم و عزتمندانع هستم ..

    خدایااا شکرت که دست لطف و مهربانی و با مهر و محبت الهی تو همواره در همه ی کارها همواره یار و یاور من است

    خدایا متشکرم که من ارتباط قلبی و عمیقی با تو دارم و هر روز این ارتباط عمیق و عمیق تر شده است

    خدایااا شکرت که وفور و فراوانی را در این عالم حاکم کرده ای

    خدایااا شکرت که خواستار و جاذب روابط درست و مناسب. و شگفت انگیز و عالی در کنار فرزندانم و اقوام و آشنایان و دوستان و افراد جدیدی هستم که هم فرکانس و در مدار همدیگر هستیم و همه ی پکیج یک روابط و زندگی سرشار از سلامتی و خوبی و شادی بهمراه پول و ثروت و سعادت و خوشبختی را دارم

    خدایااا من سزاوار بهترین روابط ها هستم . من هر لحظه آماده ی جذب خوبترین و بهترین افراد در زمینه ی روابط هستم

    بهترین روابط های خوب و سالم و شاد ،من را احاطه کرده است

    خدایا شکرت که به یادم آوردی که چه قدمهایی برایم برداشته ای که هرگز به تنهایی قادر به آنجامش نبودم و شکر خدا توفیق و فرصتی به من داده شده تا بدنبال قدم های خداوندم قدم به قدم گام به گام حرکت کنم.

    خدایاا سپاسگذار خداوندی هستم که بطور مداوم به یادم می آورد که هر روز بیشتر از همیشه سپاسگذار نعمت هایم باشم و از اینکه قدرت و نعمت شکرگذار بودن را به من عطا بخشیدی ممنون و سپاسگذارم

    اینکه. بخاطر این آرامش روز افزونم مدام سپاسگذار باشم و اگر تا کنون در مدار آرامش و آسایش بیشتری هستم فقط و فقط بخاطر این است که هر روز و شب و هر لحظه این آرامش و آسایش را بخودم یادآوری کرده ام و یادآوری میکنم و اینگونه روی افکارم بطور مداوم دارم کار میکنم.

    وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ «ابراهیم7»

    و (نیز به یادآور) هنگامى که پروردگارتان اعلام فرمود: همانا اگر شکر کنید، قطعاً (نعمت‌هاى) شما را مى‌افزایم، و اگر کفران کنید البتّه عذاب من سخت است.

    در واقع ظرف وجودمون برای دریافت نعمت هامون وسیعتر میشود وگرنه نعمت های خداوند که همیشه بوده

    تمام این نعمت ها و تمام سپاسگذاری هایی که بطور مداوم می نویسم و تا کنون نوشته ام فقط و فقط بخاطر این است که بخودم یادآوری کنم که هر آنچه که دارم از آن خداوند ی است که همواره با همین گفتن و کلام و گفتار و بیان کردن و اعمال و رفتار هاست که بهش متصل هستم خدایا بهم کمک کن که همواره بتوانم به این نیرو متصل باشم که اگر این ریسمان اتصالات را رها کنم دیگر به چه چیزی و قدرتی و نیرو می توانم متصل باشم؟؟

    خداوندی را سپاسگذارم که هر وقت دل بهش سپردیم یه قدم برداشتیم صد قدم برای ما برداشته، چه کسی و کی اینکارهارو انجام میده، کسی ک دوستمون داره..

    خدایا شکرت قدردان تک به تک شما دوستان عزیزم هستم که با خواندن کامنت های زیباتون قند توی دلم آب میشه و تحسین تون میکنم برای تمام آگاهی های که دریافت میکنم

    خدایا شکرت بخاطر چشمان زیبایی که صبوری بخرج دادند و این کامنت منو خونده آند…

    خداوندی را سپاسگذارم که هر لحظه بیادم می آورد که چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم

    خدایاااا شکرت که انرژی خداوند را در وجودم جاری کرده ای که همواره در مسیر این جاده ی نورانی الهی آت هدایت شوم

    خدایااآ کمکم کن و خط قرمزهایم را کنترل کن و تا از محدودیت هایم عبور کنم که من را به مسیر و جاده ی سرسبز رسیدن به خواسته هایم هدایتم کنی و اگر

     به همین راحتی تمام خط قرمزهایی را که تعیین کرده بودم برای اینکه از مسیر هدایت خارج نشوم؛ و فراموش کرده ام و یا

     حساسیت خودم را درباره فیلتر کردن ورودی های ذهن از دست داده ام؛ و یا ذهن خودم را در معرض هرگونه ورودی نامناسبی قرار داده ام و فکر می کنم که من دیگر ضد ضربه شده ام را با تلنگری این تابلوهای خطر و خط قرمز ها را بوضوح و به روشنی بر من آشکار و پدیدار کن و بهم یادآوری کن تا…

    یک گام برای نزدیک تر شدن به فرکانس خداوند به عنوان منبع خیر و برکت؛

    یک گام برای بیشتر ماندن در مدار خداوند؛

    یک گام برای بیشتر ماندن در احساس خوب و تجربه اتفاقات خوب بیشتر؛

    و یک گام برای بیشتر جدا ماندن از باورهای محدود کننده اکثریت جامعه؛ حرکت کنم

    خداوندی را سپاسگذارم که اگر علم و آگاهیش در وجود من جاری شود دیگر هیچ محدودیتی در مورد گام هایم نخواهم داشت

    چون منبع تمام این قدمهایم خودش نامحدود است خدایا خودت قدم به قدم گامهایم باش* این که بهش اعتماد کنی و خودتو بسپاری بهش . و ایمان و یقین داشته باشی که هر آنچه دارم از آن اوست توکل کنی.

    خدایاا شکرت سپاسگزارم ازین که منو هدایت کرده ای به گفتن آنچییزی که برای آگاهتر شدنم مناسبه و از اینکه لحظه به لحظه در مدار هدایت های الهی تو هستم ممنون و سپاسگذارم

    استاد عزیزم واقعا خداوند شما رو بما عطا کرد که در مدار آگاهی هدایت شویم و به مسیر نور و انرژی مثبت و قوانین درست و صحیح این جهان هستی حرکت کنیم . ممنون و سپاسگذارم برای این فایل های ارزشمند که بلطف انرژی خداوند توانستم جزء به جزء کلام شما را نکته برداری کنم و امیدوارم آنچیزی که شما می خواستید رو من درک کرده باشم و کج فهمیم در این راستا به راست فهمی تبدیل شده باشد

    صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

    اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  5. -
    مهدی ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1135 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    موضوع؛هدایت الله (لیلی ومجنون)

    سلام خدمت استادبزرگواروعزیزدلتان وهمراهان گرامی.ردپای مسیرالله

    خدایا هرآنچه که ازخیربرایم می فرستی فقیرم و

    سپاسگزارم،خدایا من تسلیم وفروتن وخاشع هستم دربرابرالله خدایا توقادری،توصابری، الله کل شئ،همه چیزازتوست وهوالله کل شئ وهمه چیز به وجودتوست خدایا دوستت دارم عاشقا نه می پرستم تورا چرا؟چون که جزتوکسی روندا رم ،هرروزصبح ساعت 4بیدارم میکنی میگه می شه فراموشت کنم تووفاداری من که مست خوا بم الله اکبر توبیدارم میکنی ؛پس چراباتوعشق با زیمکنم باهم حرف میزنیم وتکامل روطی میکنم خدایا شکر وسپاسگزارم خدایا این رومی نویسم برای ردپا تاآخرعمرکه دراین دنیا هستم وقتش روتومیدانی کمک کن ثابت،روشن،واستوارباشم خودت ایناروبهم یادادی بادستان یدالله ات عاشقتم به توپناه می برم ازشررشیطان متکبرفر شته ها ببینین من تکبردرمقابل خداوندنمیکنم هذامن فضل رب،فرشته هاازشماسپاسگزارم خدا وندا ازت سپاسگزارم برای اسماءکه دراختیارما قراردادی ازت سپاسگزارم خدایا کمک کن خودم روبا کسی مقایسه نکنم خودم بادیروزم مقایسه کنم که چقدرپیشرفت کردم به سوی کمال توبی انتهائ ومن دنبال توام خواسته توئی مقصد بی انتها،خدایاشکرت دوست دارم عاشقتم وعاشقانه میپرستم خدایالطفی که بهم کردی سپاسگزارم،

    خدایا من درمقابل توکوچکم سپاسگزارهرلحضه ام توئی شب،خواب،صبح،بیداری،نفس،چشم،عین الله توئی،اوذن الله توئی،یدالله توئی همه چیز ازوجودتوست من تماشاگرهرچی بگی میگم چَشم توبهترمیدانی الله یعلم انتم ولاتعلمون خدایا دوست دارم رهایت نمیکنم دزدنیا وآخر ت،تونباشی من هیچم یعنی هیچی نیستم فقط سپاسگزارتم عاشقتم خودت من به وجودآوردی خودت من بهتر میشناسی خدایا شکرت که خود توبه من شناسوندی وازشرشیطان نجاتم دادی سپاسگزارم فتبارک الله احسن الخالقین کمک کن من اون چیزی که تومی خوای باشم من نمیدانم تومیدانی هدایتم کن….

    استادبزرگوارعاشقتم بافایلهای قرآنی پیش به سوی مقصد بی انتهادرپناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      مریم صادقی گفته:
      مدت عضویت: 374 روز

      باسلام رویاجان

      ازت سپاسگزارم چه کامنت عالی و آموزنده ای نوشتی چقدر برام درس داشت چون منم به لطف خدا مادر دوفرزند پسر و دختر هستم

      تحسینت میکنم چقدر خوب به آموزه هات عمل میکنی مهم اینه انسان بتونه در شرایط تضاد برطبق قوانین و آموخته هاش عمل کنه و بتونه احساسش رو خوب نگهداره تا همه چی به نفعش تمام شه

      شما اینقدر باخودت به صلح و آرامش رسیدی حتی زمانی که به تضادی این چنینی برخورد میکنی باز تمرکزت روی نکات مثبت اون هستش و از دل اون خیر وحکمت خداوند رو بیرون میکشی

      برات آرزوی بهترینها رو دارم

      درپناه نور باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    به نام خدای مهربانم .

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده و همه دوستانم در مسیر درک قوانین جهان.

    الله اکبر این سپاسگزاری همه چی هست و خواهد بود ولی ما بزرگترین ابزار خوشبختی را گم کردیم

    و به خودمان ظلم کردیم و رفتیم شیطان را سرپرست خودمون گرفتیم و همینطور داریم ادامه میدیم

    وای خدای من از خودم میپرسم من چقدر در زندگیم شکر گذار خدا هستم برای خلق شدنم و زندگی در

    این سیاره زیبای بهشتی اگر نیستم خوب یعنی در سرپرستی کامل شیطان و اعضای خانواده اش جن و انس هستم

    دیگه غیر این نیست که اگر شکر گذارم حالم عالیه نع غمی نه ترسی دارم یعنی به قول استاد عزیزم تو بغل خدام دیگه

    انتخاب کلا با خودمه آقای محمد خان خودت میتونی انتخاب کنی تمام اطلاعات لازم را بهت دادم قوانین زندگی

    در جهان را که یکی از قدرتمندترین آنها شکر گذاری است را بهت گفتم داداش دیگه ببینم چه بهانه ای داری

    تو الان این ابزار مثل کلید در صندوق گنج میمونه که خیلی اکثریت مردم ازش خبر ندارن من و عده کمی از

    دوستان و استادان عزیزم ازش مطلع هستیم و درک کردیم اگر درک کرده باشم و بهش عمل کنم بهشت را در

    جایگاه وی آی پی در این دنیا و آخرت برای خودم رزرو کردم خدایا امشب به قلبم روشنی دادی با این

    آگاهی که واقعا حکم گنج را داره با ارزشتر از گنج هست چون همیشه در هر لحظه بهش دسترسی دارم

    گنج را خرجش میکنی میره ولی این کلید شکرگذاری همیشه باهات هست میتونی ازش همیشه در لحظه

    استفاده کنی دیگه انتخاب با خودته محمدم دیگه نگو خدایا چرا کمک نمیکنی من الان از کمک هم بالاتر بهت

    دادم به جای ماهی بهت ماهیگیری اموختم که هر وقت دوست داری میتونی ازش استفاده کنی دیگه اراده خودته

    جانم دیگه بهم نگو بده اینو میخام انو میخام من بهت با شکر گذاری همه چی را دادم سرگل تمام مسیرهای خوشبختی

    را بهت دادم ببینم چیکار میکنی خودت را با شکرگذاری وسعت بده ظرفت را بزرگ کن تا نعمتهایم را دریافت کنی

    مگه یادت نمیاد مواقعی که شکرگذار نعمتهام بودی سیلی از نعمتها را بر رویت گشودم آره اینه رمز گشایش روزی

    همیشه نعماتم هست هر روز بیشتر میشه فرصتها نعمتهای جهان هر لحظه در حال افزایش هست تو نمیتونی

    دریافت کنی چون ظرفت را بزرگ نکردی عزیزم به اندازه ظرفت باران دریافت میکنی اگر بزرگتر باشه خوب بیشتر

    جمع میشه دیگه خیلی واضح دیگه چه جوری باید بهت بگم دلیل کم بودن روزی خودتی مشکل از ظرفته نه خدا

    جهان به اندازه ظرفت بهت میده همین با کلید شکر گذاری ظرفت بزرگتر میشه نه فقط لق لقه زبانی بگی

    خدایا شکرت اینم برای ابتدا خوبه استارت بزنی باهاش عادت کنی ولی باید از درون درک کنی نعمتهای خدارو

    اشکت دربیاد تمام نعمتهایی که داری اگر تا آخر عمرت بشماری نمیتونی این یعنی چی را میتونه ثابت کنه

    که نمیتونی حتی تمام نعمتهایی که داری بهت دادم را بشمری تا اخرین روز عمرت یعنی همین چیزی که الان هستی

    منظورمه ها همین الان بشین بنویس همه نعمتهایم را نمیتونی کسی نمیتونه اگر دریاها جوهر باشن درختهای عالم قلم

    بشن نمیتونی سپاسگذاری کنی از نعمتهای بی انتهایی که هست

    خدایا کمکم کن بتونم در هر لحظه بهت وصل بشم با کلید گنج سپاسگزاری الهی آمین

    استادم دست خدایی رو زمین نمیدونم چه جوری از شما انسان پاک فرشته زمینی تشکر کنم که من ما را

    به خدایم جهانم وصل کردی و درک این همه اگاهی واقعا شما فرشته اید از سمت خداوند برای ما الهی شکرت

    امیدوارم یک روزی در زمان مناسب مکان مناسب شما را بغل کنم و احساسم را با چشمان اشکبارم نشان دهم

    شما دست خدای بزرگ و مهربان و بخشنده هستید در این جهان .

    با عشق خدا نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1804 روز

    قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ

    خدا فرمود: هنگامی که تو را امر کردم، چه چیز تو را مانع شد که سجده نکردی؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش پدید آورده ای و او را از گِل آفریدی

    ———————-

    سلام خدمت همه عزیزان

    موضوعی که یهو مثل لامپ تو سرم روشن شد و خواستم اینجا بنویسم تا ان شاالله برای هممون مفید فایده واقع بشه.

    کلمه خیر !

    مفهوم این کلمه بهتر بودنه..

    و شیطان با منطق خودش به این نتیجه رسیده بود که آتش از خاک برتره..

    و سوال اینجاست که آیا در این جهان برتر بودن مفهوم داره؟ اصلا آتیش برتره یا خاک؟

    بزارید عمیق تر بشیم..

    آیا ارزش ساختنیه؟ آیا معیار داره؟ میخوام یه گریزی به این جمله بزنم: ارزشمندی بی قید و شرط

    بزارید یکم دقیقتر به موضوع نگاه کنیم…تمام آنچه که ما به عنوان معیارهای ارزشمندی میشناسیم حاصل شرطی سازی های ذهنیه و کاملا نسبیه!! از معیارهای زیبایی بگیرید مثل رنگ پوست و شکل اندام تا موفقیت های شغلی و رقابت های ورزشی…تمام اینها معیارهایی کاملا ذهنی هستن که توسط جامعه،والدین، مذهب و … در ذهن ما شکل گرفتن و ما ناآگاهانه حتی براشون جان میدیم!! حتما خیلیا با این جملات گارد دارن که طبیعیه چون همون ذهن شرطی شده نشسته پشت فرمون و کنترلشون میکنه..

    دوستان ارزشمندی ساختنی و کسب کردنی نیست…چرا؟ بزارید کلمه ارزش رو با کلمه وجود جایگزین کنم..هستی یا خدا…آیا هستی در ظرفی قرار میگیره؟ قابل شمارشه؟ کیفیت یا کمیت داره؟ نه!!

    اما هستی رو میشه شهود کرد..ارزش رو نمیشه خلق کرد اما میشه درکش کرد..ارزشمندی رو نمیشه ساخت اما میشه بهش آگاه شد..تفاوت اینجاست..که ما تصمیم بگیریم ارزشمندی رو کسب کنیم که میشه همون الگوهای نسبی که همون نگاه شیطانه..یا تصمیم بگیریم که ارزشمندی رو درک کنیم که بر میگرده به میزان درک ما از حقیقت و هستی که محصول شهود قلبیه نه شرطی سازی ذهنی..باورسازی ها کارشون اینه که آرام آرام باورهای شرک آلود که مثل بت روی قلب ما سایه انداختن رو میشکنیم و قلبمون رو آزاد میکنیم و درکمون رو از هستی توسعه میدیم..این میشه که ارزشمندیمون رو بهتر درک میکنیم و جهان هم ارزشمندی ما رو بیشتر بهمون نشون میده..در این نگاه دیگه مدرک، رنگ پوست، نژاد و …مطرح نیست… نگاه مومن نگاه خداییه که همه رو یکی میبینه و به همه عشق میورزه…

    هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ

    ما همه یک حقیقت واحد هستیم، برای درک این حقیقت باید به فراسوی ذهن سفر کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1394 روز

      سلام حسین آقای عزیزم

      لطف میکنید رابطه موضوعی که نوشتید و ان اکرمکم عندالله اتقیکم رو توضیح بدید و بفرمایید که درک موضوعی که اشاره کردید رو چجوری عملی کنیم.سوالم رو فرستادم ولی به علت مختصر بودن برگشت خورد .یه خورده اضافه تر نوشتم ،پیشاپیش ازت سپاسگزارم که آگاهیت رو گسترش دادی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین و نرگس گفته:
        مدت عضویت: 1804 روز

        سلام خدمت آقا ابراهیم عزیز..شما خودتون پاسخ رو دادین..تقوا یا کنترل ذهن همون آگاهیه که تکاملی گسترش پیدا میکنه و به اندازه ای که آگاه میشیم از سیطره باورهای محدود کننده یا همون هواهای نفسانی رها تر میشیم و از طرف دیگه ارزشمندیمون رو یا بهتره بگیم نگاه توحیدی به درونمون رو بیشتر درک میکنیم و این میشه که نزد خدا هم به تعبیری از کرامت بالاتری برخوردار میشیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    خانم نقدی گفته:
    مدت عضویت: 218 روز

    به نام یگانه خالق مهربان بخشنده ام

    به نام خالق عالم و قادرم

    سلام و درود بر استاد عزیز و مریم جان و دوستان

    مینویسم دیدگاهم و نظرم را چون احساس میکنم همه از جانب خداوند دستانی هستیم برای هدایت یکدیگر

    و خداوند را بی نهایت سپاسگزارم بابت آگاهی های عالی که الان دریافت کردم و ایمان دارم که هدایتم درسته چون احساسم عالیه و استاد سپاسگزارم از شما که از جانب خداوند هدایت شده اید برای رساندن این آگاهی های هدایت شونده

    و میخوام بگم فقط و فقط وقتی احساست عالیه یعنی شکر گزار خدا هستی یعنی هدایت خدا را گرفته ای و روی شانه های خدا هستی برا رسیدن به سعادت هر دو دنیا

    و من خودم تجربه کردم وقتی که از نظر مالی و روابطی همه چی عالی بود اما با ترس و نگرانی ها بدبینی ها تا حدودی همه رفتند و اینها همه فقط از سر ناشکری بود اما خدای من خدای شما همیشه مهربان و بخشندس قربونش برم عالم مطلقه قادر مطلقه سال 95 بود که من با قانون جذب آشنا شدم به صورت حضوری تو شهرمون کلاس برگزار میشد و من هدایت شدم به این سمت و عاااشق این مباحث شدم خیلی حالم عالی میشد و خدا را شکر در اون زمان نتایجی هم دریافت کردم روابطم بهتر شد همسرم کسب و کار جدیدش را زد و ماشین خریدیم اما با این وجود هنوز ریشه ای موضوع را متوجه نشده بودم البته این مسیر تکامله که الان درکش کردم و تا اینکه کرونا اومد و دیگه دوره ها برگزار نمیشد البته بگم اونموقع هم که دوره ها برگزار میشد بینش وقفه می افتاد و اینجا به این موضوع اشاره کنم که ما تا زنده ایم باید روی آگاهی خودمون کار کنیم

    بله با شروع کرونا دوره ای برگزار نشد تا اینکه یه روز پیامکی از یکی از اساتید شهر دریافت کردم و باهاشون تماس گرفتم وتو دوره هاشون شرکت کردم اونجا بود که تازه فهمیدم عزت نفس چیه احساس لیاقت چیه و اونموقع بود که تونستم چیزهایی که میبینم براش ذوق کنم و لذت ببرم

    و خدا را شکر از نتایجش این بود که با یکی از آشناهامون یه سالن آرایشگری باز کردیم و شروعش عالی بود اما بعد از 6 ماه با الهامی که سال قبلش به خودم شده بود که یه انبار سنگ تو شمال کشور بزنیم و تصمیم بر همین امر شد و سالن را واگزار کردم و خدا را هزار مرتبه شکر مهاجرت کردیم به سمت شمال و دقیقا مرداد ماه امسال بود که من اومدم شمال دوستم چند تا از فایل ها قانون آفرینش استاد را برام ارسال کرد البته بگم من از قبل اسم استاد را شنیده بودم و میدونستم از اساتید معروف کشورم هستند و یه چند فایلی ازش شنیده بودم اما تو فرکانس استاد نبودم و نمیتونستم فایل ها را گوش کنم و الان به این حد از آگاهی و فرکانس های عالی رسیدم که بعد از 10 بار هم که فایل های استاد را میشنوم انگار برا بار اول هست که میشنوم و اینکه اینجا بود که یه جور دیگه خدا را جهانش را و قدرت او را درک کردم و به هدایت خداوند وارد سایت شدم و هدایت شدم برا خرید اولین دوره 12 قدم

    و خدا را بی نهایت شکر میکنم بابت تضادهایی که در زندگیم دیدم و به این درک رسیدم که مسئول خلق زندگیم خودم بودم و هستم و باز هزاران بار شکر بابت اینکه خداوند به ما آزادی کامل و احساس لیاقت داده و میتونیم با آگاهی های درست مدیریت و کنترل افکار خود را به دست بگیریم و روی باورهامون سرمایه گذاری کنیم و با احساس عالی شکر گزار او باشیم

    و در این مدت به لطف و هدایت خدا هر روز شاهد نتایج عالی در روابطم و در کسب و کارمان و درآمدمان

    شدم

    خدا را هزار مرتبه شکر بابت آگاهی هایی که در مورد روابط گرفتم چه رابطه با درون خودم با خدای خودم با اطرافیانم چقدر درک تمام این آگاهی ها زیباست

    خدا را هزار مرتبه شکر که به درآمد میلیاردی در ماه رسیدم و درک این باور که جهان سرشار از وفور و فراوانیه و خداوند بر همه چی عالم و قادره زیباست

    خدا را هزار مرتبه شکر که از تنهایی خودم لذت میبرم و چقدر درک هدایت ها و الهامات تو زیباست

    و خدا را هزار مرتبه شکر که همین الان به یکی از خواسته هام تو فایل استاد رسیدم و دو روزی بود با خودم میگفتم چقدر دوست دارم آیات قرآن را ببینم و استاد از روی آیات برام صحبت کنه و اینکه فکر کنم استاد گفت قرار هست دوره بعدیم در این مسیر باشه

    خدایا بی نهایت شکرت شکرت شکرت

    عذر خواهی میکنم نوشته هام طولانی شد اما رد پایی بود از من با عشق و هدایت خداوند

    استاد جان باز هم سپاسگزار آگاهی های عالیتون هستم

    دوستتون دارم

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و موفق و سعادتمند دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 13 آذر رو با عشق مینویسم

    دلم میخواد فریاد بزنم

    چقدر تمرین ستاره قطبی شگفت انگیزه

    دیدی شد طیبه

    دیدی شد

    پس یعنی میشه

    میشه که تابلوهات به دلار و میلیارد و تیلیارد دلار و بیشتر از اون به فروش برسه

    وای خدای من

    تو چقدر عظیمی

    آینه دستیم با قیمت 280 فروش رفت

    اولین نقاشیم با قیمت بالا امشب فروش رفت

    در صورتی که من قبلا این آینه رو 130 میفروختم‌ با باورهای محدودم که میگفتم اگر قیمتشو بالا بذارم کسی نمیخره

    و همون قیمت 130 هم میگفتن گرونه

    ولی از روزی که گفتم نقاشی های من ارزشمندن و از این به بعد زحمتی که براشون‌کشیدم و وقت زیادی که گذاشتم تا رنگش کنم ، قیمت واقعیشو میذارم

    انگار کم‌ کم همه مولفه ها کنار هم قرار گرفتن تا منو رشد بدن و خدا همه این کارهارو انجام داد تا بهم بگه ببین طیبه

    شد

    دیدی شد

    اگر تمرکزتو بذاری برای نقاشی ،بهترین ها قراره برای تو رخ بده طیبه

    تو ارزشمندی خودت و کارهات رو داری میفهمی و یاد میگیری و وقتی یاد میگیری و عمل میکنی

    بووووووووومممممممممممم

    وای چقدر من عاشق این نوشته و کلمه بوم هستم

    یادمه اولین بار تو فایل انرژی که خدا مینامیم شنیدمش

    گفتم یعنی چی ؟ استاد میگه همه مولفه ها کنار هم قرار بگیرن

    اونموقع فقط فکر میکردم که باید ایمانم رو نشون بدم و عمل کنم و این دو تا نیازه و همراه ساختن باور

    اما رفته رفته که درکم بالاتر رفت متوجه شدم که خیلی چیزای دیگه در کنار اینا هست

    اما اصل اساسیش اول اصل یعنی خدا

    بعد ساخت باور

    و بعد قدم برداشتن

    و بعد سپاسگزار بودن و توجه به نکات مثبت

    و بعد تجسم کردن و احساس خوبی که در لحظه تجسم دارم و قشنگ اون صحنه رو میبینم

    و باقی جزئیاته

    که اگر به این اصل اساسی توجه کنم پشت سر هم بوم بوم بوم

    وای خدایا شکرت

    میدونم که کلی راه دارم ولی این اتفاق امروز خیلی بهم کمک کرد تا بگم ببین شد

    پس میشه

    فقط باید بیشتر کار کنی رو باورات و به ایده هات صد در صد عمل کنی

    چقدر خوشحالم

    در ادامه با جزئیات بی نهایت زیبای امروز بهشتی رو مینویسم که توی تاریکی و تو دل شب نقاشیم چجوری فروش رفت

    تاریکی که نورش کم بود و چقدر سریع خرید کرد یه دختر زیبا رو

    خدایا شکرت

    امروز صبح که بیدار شدم و کمی کار کردم و بعد تراش رومیزیمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به طراحی کردن و مدل زنده کار کردم و یه نقاشی فوق العاده عالی شد

    که اولین بار بود انقدر ذوق داشتم که من تونستم طراحیم خوب شد و ذوق میکردم

    چند روزیه که حس میکنم پیشرفت داشتم و همه اینا کار خدای خوبم هست که تمرین ستاره قطبی رو بهم هدیه داد در دوره 12 قدم

    که من تازه با خرید دوره متوجه شدم که چجوری باید درست نوشت تمرین رو

    خدایا شکرت

    که اولین دوره ام رو دوره 12 قدم رو بهم عطا کردی

    در صورتی که من دلم میخواست دوره قانون سلامتی رو تهیه کنم و داشتم‌تقلا میکردم که بخرمش اما وقتی گفتم و نوشتم که هرچی تو بگی

    هر چی اول بگی همونو میخرم و گفتی 12 قدم و چشم‌ گفتم

    و الان میفهمم که چقدر برای من لازم بود این دوره

    که در دوره در مورد نقاشی میگفت استاد که من انقدر باورای محدودم درمورد نقاشی رو پیدا کردم که فکرشو نمیکردم محدود باشن

    و شروع کنم با نام تو ربّ من این نوشته هارو که تویی که تک تک کارهای من رو انجام میدی حتی نوشتن که میگی و مینویسم

    وقتی حاضر شدیم بریم پل طبیعت و پارک آب و آتش ، داداشم اسنپ گرفت و ما چمدون پر وسیله گل سر و نقاشی و کیف دستی انارمو برداشتیم و رفتیم

    داداشم اومد دم در که بگه از اطلاعات راننده عکس بگیر و ما داشتیم میرفتیم خندم گرفت ، گفتم مامان داریم میریم آمریکا

    و هردومون خندیدیم

    این روزا خیلی حال مادرم عالیه

    خیلی خوشحالم که حال مادرم عالیه

    مادرم که قبلا بی نهایت فکر داشت و غصه بچه هاش یا دیگرانو میخورد

    الان تبدیل شده به یک خانم فعال که دوست داره کار کنه و لذت ببره

    حتی به فکر اینه که با درآمدش بره سفر و با خواهرش سفر بره و لذت ببره

    حتی به فامیلامون گفته که هر کس میخواد جمعه ها بیاد مهمون خونه ما ، جمعه نیاد ، من میرم فروش وسرکار گل سر میفروشم و در طول هفته بیاین در خدمتم

    وای خندم میگیره ،چقدر مادرم تغییر کرده

    چقدر سرحال تر شده

    خدایا شکرت

    وقتی من و مامانم میخندیدیم ،داداشم گفت خدا به همراهتون انگار دارین میرین سفر

    باز خندیدیم و من بلند گفتم میریم آمریکا ،فلوریدا

    نمیدونم چرا فلوریدا به زبونم اومد

    مامانم گفت طبیه میریم کوه های آلپ

    گفتم مامان اون که تو آمریکا نیست تو یه کشور دیگه هست

    گفت باشه من میخوام برم اونجا

    گفتم باشه اول بریم فلوریدا بعد میریم کوه های آلپ

    که دقیقا اینجوری هم شد امروز قصد داشتیم یه جا بریم ولی جوری مسیرمون تغییر کرد که یه جای دیگه هم رفتیم نزدیک‌ کوه که در ادامه میگم

    و بازم با هم تو آسانسور خندیدیم

    خیلی حس خوبی داشتم وقتی میگفتم داریم میریم پرواز داریم این چمدونم داریم میبریم ،خیلی واقعی بود برای من انقدر واقعی بود که داشتم میدیدم که داریم‌میریم

    و وقتی اسنپ اومد و سوار شدیم از ساعت 3:45 تا 5 تو راه بودیم و کل مسیر رو به زیبایی ها نگاه میکردم و فایلای استاد رو گوش میدادم

    وقتی رسیدیم پارک آب و آتش دیدیم بازارش که جشنواره انار هست خلوته

    گفتم مامان امروز که گفتن شلوغه چرا کسی نیست

    و نگهبانا که بودن دیگه اونجا واینستادیم

    مادرم گفت بیا بیریم بیرون پارک روی پله هاش بشینیم

    وقتی رفتیم یه سری درختای کاج توپی شکل بودن که نزدیک آبنمای آب و آتش بودن

    انقدر زیبا بودن نتونستم خودمو کنترل کنم رفتم یکیشو بغل کردم و ذوقشو کردم خیلی حس خوبی داشت ، و یه صدایی از خودم درآوردم که بعد متوجه شدم آدما که دارن رد میشن نگاه کردن

    ولی داشتم‌همچنان ذوق درختای خوشگل کاج رو میکردم که انقدر صاف و توپی برش زده بودن

    دیگه هوا تاریک شده بود و همه جا تاریک و ازاتوبان کنار پارک هم ماشینا رد میشدن

    من تا حالا این قسمت از پارک رو ندیده بودم که راه داشت به یه پل خیلی خیلی بزرگ که از روی پل که وایمیستادی و نگاه میکردی از روبه روش ،پل طبیعت دیده میشد

    اولش روی پل وسیله هامونو گذاشتیم که از وسط پل یه حالت میز مانند درست کرده بودن و از وسط میزا چراغ گذاشته بودن

    همه جا تاریک بود من که وسایلامو گذاشتم نور گوشیمو روشن کردم و داشتم درست میکردم وسایلامو

    همین که گذاشتیم دوتا از گل سرای مادرم فروش رفت

    و من تو این فکر بودم که انارای منم به فروش برسن و از نقاشیامم بفروش برسه

    و از خدا میخواستم مشتری بشه

    وقتی نور گوشیمو به آینه ها گرفته بودم یه دختر اومد و قیمت آینه هامو پرسید و رفت ،گفتم اشکالی نداره هرکس که آینه و زیرلیوانی و گردنبند بخواد صد در صد میخره

    بعد که دیدیم خیلی تاریک شد مادرم گفت جمع کن بریم پایین پل که تو مسیر پیاده رو بشینیم که نور چراغا هم میفته

    رفتیم و وسایلامونو پهن کردیم ،خیلی هوا سرد بود

    من نشستم و مادرم گفت میرم چای بگیرم

    وقتی رفت نمیدونم آدما از کجا میومدن و از رو پل رد میشدن

    به کارام نگاه میکردن و میرفتن

    منم دیدم واقعا سردم شد و انگشتای پام داشت بی حس میشد ، شروع کردم به آهنگ خوندن و بلند به ترکی آهنگ خدا رو میخوندم و گرمم میشد

    یکم که نشسته بودم دیدم مادرم اومد و چای آورد و دوباره رفت تا برگرده ، همینجور داشتم آهنگ میخوندم که دیدم یه آقا وایساد و به انارام نگاه کرد و رفت سمت گل سرای مامانم

    یه لحظه گفتم کاش از کارای من بخره ،هر کس میاد گل سرمامانمو میگیره

    ولی بعد گفتم طیبه آروم باش کارای تو رو هم میخرن

    همین که خرید کرد و رفت

    به اطراف نگاه کردم و گفتم طیبه ایده ای که خدا بهت داد و گفت بیای پارک آب و آتش صد در صد برای تو یه پیام داره

    نشسته بودم دیدم سایه درختا که رو زمین افتادن دارن میرقصن

    همین که سرمو بالا بردم دیدم درخت صنوبره و کلی کیف کردم خیلی زیبا بودن و براق و با هر وزیدن باد میرقصیدن

    خیلی رقصشونو دوست دارم

    مدام تو این فکر بودم که چقدر سرد شد

    هوا انقدر سرد بود که من نشسته بودم و داشتم فکر میکردم

    انگشتای پاهام از سرما یخ زده بودن یه لحظه گفتم طیبه چرا داری به سرما فکر میکنی

    و شروع کردم آهنگی که به ترکی هست رو و برای خداست رو خوندم

    و گفتم خدا میدونم باید آروم باشم

    گفتی بیا پارک آب و آتش ، اومدم

    اگر هم الان هیچی نفروختم باشه اشکالی نداره

    روز یکشنبه هم نفروختم

    ولی میخوام بدونم از اینجا ،چه چیزی باید یاد بگیرم که سبب رشدم بشه

    صد در صد اینجا برای من یه پیام داره ،حتی اگر فروش نداشته باشم و این ایده ای که گفتی نتیجه مالی برای من نداشته باشه ، من مشتاقم ببینم که چی باید از امروزم یاد بگیرم

    و اینارو میگفتم و آهنگای ترکی رو میخوندم و از گوشیم گذاشته بودم و تو گوشم میخوند و منم تکرار میکردم و آدما میومدن و رد میشدن

    دیدم یه آقا اومد و گل سر مادرمو گرفت

    دوباره با خودم گفتم چرا از گوشواره انار یا نقاشیام نمیخره

    بعد گفتم طیبه عجله نکن ،نقاشیای تو هم فروش میرن

    و خوشش اومده که از کار مادرت بخره پس آروم باش

    از کار تو هم میخرن

    و همینجور گفتم و آهنگ رو ادامه دادم

    یهویی دیدم یه دختر که لباس آبی به تن داشت و خیلی زیبا بود وایساد و با لبخند سلام داد و گفت آینه دستی دارین و نشونش دادم و دیدم گفت میشه بدین ببینم آینه شو

    گفتم بله و دادم بهش و گفت من اینو میبرم

    وای خدایا نمیدونستم‌چجوری خنده مو نگه دارم

    حتی نپرسید قیمتش چنده ، درسته که روش قیمت داشت اما اونم نگاه نکرد یا اگر نگاه کرد براش اهمیتی نداشت

    وقتی کارتشو داد خواستم بگم قیمتش 280 ولی گفتم خب نپرسید چرا بگم روش نوشتم دیگه حتما دیده

    به زور خنده مو نگه داشته بودم و فقط میگفتم وای آینه دستیم داره با قیمت بالا به فروش میرسه

    اون لحظه از بیرون آروم بودم اما از درونم غوغایی به پا شده بود و یه خوشحالی عمیق که من اینو صبح واضح تجسم کردم

    حتی نوشتم که مبارکتون باشه

    همه این حرفارو تو اون چند ثانیه میگفتم

    همه این ذوقارو تو اون لحظه داشتم تو دلم ذوق میکردم

    آینه ای رو انتخاب کرد که یه دختر بود در دریا و ساحلش وایساده بود و چند تا پرنده مرغ دریایی دورش درحال پرواز بودن

    وقتی گرفت و تشکر کرد و رفت

    من خواستم گریه کنم و چشمام پر اشک شد و میخندیدم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم و بلند بلند میگفتم سپاسگزارم ربّ من و کارتخوانو بغل کردم و سرمو برگردوندم دیدم مادرم اومد با چای و شیرینی

    با خوشحالی گفتم ،مامان آینه دستیم فروخته شد

    اینا همه کار خداست

    امروز صبح تو تمرین ستاره قطبیم نوشتم که نقاشیم به فروش برسه

    و من صحنه کارت کشیدن و گفتن مبارکتون باشه و پر برکت باشین رو قشنگ میدیدم و حس میکردم و احساسم فوق العاده بود دقیقا همون احساس صبح رو که داشتم تجسم میکردم رو بیشتر از اونو الان داشتم

    چقدر سریع خلق شد

    چقدر عالی بود

    خدایا شکرت

    الان که داشتم مینوشتم گفتم چرا نوشته های دیگه که با احساس و تجسم نوشتمشون رخ ندادن

    که فهمیدم اول اینکه نباید بذارم ذهنم با این کاراش مانع بشه که من این همه نعمت خدا رو نبینم که آینه دستیم تو دل تاریکی شب و نور کم به فروش رسید

    یاد اولین باری که رفتم سمت مسجد خرمشهر رو به روی ساختمون نیمه کاره وایسادم و نور یه تابلو فقط بود و تو تاریکی کلی پفیلا فروختم

    خدا هر بار منو برد تو اون مکان هایی که نورش کم بود

    بار اول دست فروشیم تو پل طبیعت برای پفیلا

    و بار اول دستفروشیم تو پارک آب و آتش برای نقاشیا و گوشواره های انار

    اینا هر دو تکرار شدن تا به من بفهمونه که طیبه ببین ، روزایی که تو جمعه بازار دنبال جا میگردی و فکرت به اینه برم وایسم جلو در ورودی جمعه بازار مردم زیاد میان و میخرن

    مسیرو اشتباه نرو

    من برات مشتری میشم هرجا که باشی

    طیبه این دو تا شب رو باید مدام به خودت یادآوری کنی که تو دل تاریکی شب برات مشتری شدم

    حتی من فکرشم نمیکردم نقاشیم فروش بره

    درسته چند نفر قیمت پرسیدن ،اما نخریدن

    اما

    اما

    اما

    واقعا اصل مهمه

    میدونم که تو مسیر تکاملم دارم یاد میگیرم و باید سعی کنم که آروم کنم خودمو و از مسیر لذت ببرم ،پس اگر یه وقتایی تسلیم نبودم خودمو نباید سرزنش کنم

    وقتی مادرم اومد گفت برگردیم بریم تجریش؟

    گفتم باشه

    و رفتیم تا مترو حقانی و از روی همون پل بزرگ که رو به روی پل طبیعت بود و از دور پل طبیعت دیده میشد رد شدبم

    روی پل که راه میرفتیم مادرم فیلم گرفت انقدر لذت بخش بود و داشت کیف میکرد چقدر خوشحالم که مادرم حالش خوبه

    ، تو مسیر برگشت دوباره تابلوهای بیمه دال رو دیدم

    داشتم میخوندم امید دال داره ، افسوس دال نداره

    که یهویی به زبانم جاری شد

    دوستت دارم دال داره ، اما نفرت دال نداره

    و خندیدم

    و یهویی گفتم

    خدا دال داره ،اما شیطان دال نداره

    دل دال داره ،اما ذهن دال نداره

    و پیام این تابلو هارو گرفتم

    که روز یکشنبه با دیدنشون حس میکردم یه پام داره برای من که اونروز متوجهش نشدم

    الان که متوجه شدم گفتم ببین طیبه تو رو خدا بیمه میکنه

    چقدر زیبا با این تابلوها بهت فهموند که اصل خداست و خداست که مراقبت هست

    پیام این تابلو ها برای من خیلی بزرگ بود و خیلی حس خوبی گرفتم و از اینکه خدا همه جا با بی نهایت طریق به من یادآوری میکنه که همراهم هست و کمکم میکنه ،حالمو خوب میکنه

    خدایا شکرت

    یه وقتایی میگم ببین طیبه تو قبلا انقدر ریز بین نبودی و الان چقدر دقت میکنی و وقتی یهویی چشمت به یه نوشته میفته سریع دنبال اینی که پیامش برای تو چی هست ،این خودش بزرگترین موفقیت هست برای من که سعی دارم که یاد بگیرم

    خدایا شکرت

    و رفتیم و سوار قطار شدیم و 8 بود رسیدیم تجریش و سمت در ورودی مترو تجریش وایسادیم و از ایستگاه صلواتیش چای برداشتیم

    انقدر سردم بود ، انگار واقعا رفته بودم کوه های آلپ

    خیلی حس خوبی داشتم

    وقتی وایسادیم فقط گل سرای مادرم فروش رفت و نقاشی و یا گوشواره طرح انار من فروش نرفت

    ولی تو اون لحظات بارها میگفتم خدایا شکرت

    و لحظه ای رو یادم میاوردم که نقاشیم با قیمت 280 هزار تمن فروش رفت

    خیلی حس خوبی داشتم وقتی یکم وایساده بودم و مادرم رفته بود مغازه هارو ببینه و برگرده ،دیگه کم کم داشتم از سرما یخ میزدم دیدم یه آقای منظم و مرتب از نظر ظاهری اومد و رد شد و یهویی دیدم برگشت گفت اینا چی هستن و گفتم گل سر

    بعد نقاشیامو دید و گفت چرا تو مترو نمیفروشی و منم گفتم وسیله هام زیاده نمیشه برم مترو

    یهویی بهم‌گفت اگر نمایشگاه باشه میتونی بیای؟ و گفت کارش کنده کاری ظرفای مسی هست که طرح و نقش کار میکنه و گفت اگر بشه سفارش میدم

    و آدرس پیجمو گرفت و رفت

    اولش خوشحال شدم ولی بعد گفتم درسته خوشحال میشی اما بسپر به خدا ،اگر قرار باشه بهت سفارش بده برمیگرده و سفارش میده

    پس از لحظه ات لذت ببر

    و وقتی مادرم اومد جمع کردیم و برگشتیم خونه

    حدود ساعت 11 رسیدیم

    وقتی با بی آر تی اومدیم ، از این اتوبوس جدیدای آبی و با امکانات یو اس بی که داشت که چند ماهه این اتوبوسا به خط بی آر تی تهران اضافه شدن ،

    وقتی داشتیم پیاده میشدیم

    به مامانم گفتم مامان انگار داریم از سفر برمیگردیم با این اتوبوس درجه یک

    که نور آبی داره

    و وقتی میگفتم هی به زبونم فلوریدا میومد

    به مادرم گفتم مامان دقت کردی ،امروز خیلی حس خوبی داشتیم انگار جدی جدی از سفر برگشتیم خودشم از سفر امریکا

    و گفتیم و بلند میخندیدیم و لذت میبردیم

    من تا به حال مادرمو انقدر شاد و با دلی آسوده ندیده بودم که داشتیم لذت میبردیم

    خدایا شکرت

    وقتی رسیدیم خونه مامانم داشت چمدونو باز میکرد تا وسایلاشو باز کنه خود به خود گفتم خب مامان سوغاتی چی آوردی از آمریکا برای داداش

    گفت نه از کوه های آلپ آوردم

    گفتم مامان هردوتارو رفتیم دیگه

    اول رفتیم فلوریدا بعد رفتیم کوه های آلپ

    فلوریدا ،پل طبیعت بود

    و کوه های آلپ ،تجریش بود

    وقتی به امروزم فکر میکنم ما اصلا قصد نداشتیم بریم تجریش

    اما وقتی بیشتر دقت میکنم ،ما وقتی بعد از ظهر میرفتیم گفتیم میریم آمریکا ،فلوریدا و کوه های آلپ

    و دقیقا جوری مسیرمون تغییر کرد که ما دو جا بریم

    این برای من یه نشونه بزرگه

    چرا؟؟

    چون که وقتی درخواستشو کردم با این نشونه خدا بهم فهموند که طیبه میشه و روزی میاد که واقعا میری و مهمون خونه استاد عباس منش و مریم جان هم میشی

    و بی نهایت از خدا سپاسگزارم به خاطر این روز بهشتی درمکان بهشتی

    و باوری رو که داره کم کم در من قوی میکنه که میشه

    میشه نقاشی های من به بی نهایت ها به فروش برسه

    خدایا شکرت

    برای استاد عزیز و مریم جان شایسته عزیز و تک تک خانواده صمیمی عباس منش ،بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و زیبایی و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  10. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1332 روز

    به نام خدای مهربان و بخشنده.

    سلام استاد عزیزم و سلام همگی.

    استاد امیدوارم در این لحظه که کامنت من رو میخونید در بهترین حالت احساسی و روحانی باشید که البته هستید و نوش جانتون این همه خوشبختی و حال خوب

    چون باعث این نگرش متفاوت میلیون ها آدم هستید.

    باعث افتخاره که من یکی از دنبال کنندگان شما هستم .

    یادمه یکی از بچه ها توی کامنتش نوشته بود

    باور کردن حرف های شما نقطه پرتاب آدم میشه به سمت خوشبختی در تمام ابعاد زندگی

    الحق که اون دوستمون خوب فهمیده و منم از خداوند میخوام همه ما بچه های سایت حرف های شما رو که از عشق مطلق شما نسبت به پیشررقت ماست رو باور کنیم .

    استاد ی لحظه یاد حرف خانم آزاده خانم افتادم که توی نتایج دوستان میگفت .

    استاد آموزش های شما مثل قران هم فرکانسی که هرچه بیشتر گوش میدی چیز های جدید پیدا میکنی .

    واقعا استاد همینه چون خودتون میدونید که این‌حرف درسته.و هرچقدر که میگذره و شما بیشتر و بیشتر روی خودتون کار میکنید اینو آدم بهتر درک میکنه.

    استاد امروز صبح زود از مشهد با ی نصاب نرده استیل قرار داشتم که بریم شهرستان و توی روستامون برای ما نرده نصب کنه.

    من زودتر راه افتادم و وسط راه ی جا باهم قرار گذاشتیم و من منتظر موندم تا بیاد .

    توی ستاره قطبی هم از خدا خواستم این کار به بهترین حالت اتفاق بیفته که الحق و النصاف عالی شد .در بهترین زمان و بهترین حالت و کیفیت عالی عالی و زیبا نصب شد.

    و چقدر این آدم خوب بود چقدر با سلیقه کار کرد و من لذت بردم از این کارکردنش.

    حالا چندتا نکته میخوام بگم شاید ی ردپا برای من بشه .

    استاد وقتی منتظر بودم بیاد و وقتی اومد چون برای اولین بار بود هم دیگه میدیدیم و از طریق ی نصاب دیگه بهم معرفی شده بود.

    استاد استاد چقدر فهمیدم من نوعی جای کار دارم چقدر از آموزش هاتون باید بیشتر و بیشتر درک کنم .

    استاد از صمیم قلبم فهمیدم که من تمام ارتباطاتم با دیگران و زندگی ام روی چیز هایی هست که طرف داره .هیچ موقع نمیایم بگم هر کس هر طور که باشه چون قسمتی از خداونده پس ارزشمنده و من باید دوستش داشته باشم و از زاویه نگاه کنم .

    که اولا اگه خیلی آدمی بود که ازم بالاتر بود احساس کوچیک بودن نکنم و اگر از من پایین تر بود احساس غرور و تکبر و خودبرتر بینی نکنم.

    که هر دو حالتش به آدم ضربه میزنه.

    من باید همیشه بگم که فارق از هرچیزی من انسان ها رو دوست داشته باشم فقط به خاطر اینکه قسمتی از خداوند هستم همینطور که منم قسمتی از خداوتد هستم و فارغ از هر دستاوردی من ارزشمندم و لایقم.

    که باعث میشه در مسیر درست حرکت کنم و ن خودم رو کمتر از آدم ها ببینم که ی جا اگه ی آدم ثروت مند و …دیدم دست و پام رو گم کنم و احساس خواری و کوچیکی کنم و حالم نسبت به خودم بد بشه و ن برعکسش.

    چون استاد این بنده خدا وقتی اومد وقتی دیدم بای ماشین معمولی تر از خودم اومد سریع این تغییر رفتار خودم رو دیدم .

    و همون لحظه از خدا طلب ببخش کردم و پی به یکی از بزرگترین گناهام بردم که چقدر من آدم ها رو قضاوت میکنم.

    چقدر آدم ها رو توی ذهنم قدرت میدم و قدرت رو از خدا میگیرم از خودم میگیرم میدم به آدم ها و اون لحظات مثال حرف شما توی فایل توحیدی 6

    کثیف رفتار میکنم و برعکس چقدر خیلی جاها با غرور و تکبر رفتار میکنم با آدم ها از خدا میخوام به من کمک‌کنه هدایت کنه اگه نگنه قطعا گمراهم .

    و من چون دانشجوی شما هستم .

    سریع جلوی این نجوا های شیطان رو گفتم توبه کردم از خدا کمک خواستم و گفتم من این آقا رو ارزشمند میدونم چون اونم قسمتی از خداونده فارغ از هرچیزی.و توی ذهنم تکرارش کردم و چقدر حالم خوب شد .چقدر کمتر قضاوتش کردم و چه درس بزرگی گرفتم و باید انقدر این به خودم بگم و تکرار کنم و عمل کنم تا بره توی شخصیتم و توحیدی رفتار کنم .

    استاد این بنده خدا تقریبا نصب دست مزد ی نصاب امروز اومد کار من رو با بالاترین کیفیت انجام داد و چقدرمن خدا رو شکر کردم.

    ی نکته دیگه هم استاد فهمیدی وقتی اعتبار هر کاری رو میدی به خدا چقدر فرق میکنه.

    من آخرای کار چقدر دیدم این ذهن نجواگر من داشت دست و پا میزد و من جلوش رو گرفتم .

    استاد وقتی دیدم این بنده خدا چقدر داره با کیفیت کار میکته چقدر با حساسیت بالا داره ریزه کاری ها رو انجام میده ذهنم میگفت بالا زشته این بنده نصف قیمت که داره کار میکنه و انقدر هم داره خوب کار میکنه خدا رو خوش نمیاد یعنی داشتم شرمنده میکردم منو .سریع گفتم این بنده خدا داره باعشق کار میکنه خودش راحته من دیدم راحت نیستم .گفتم ن این دستی از دستان خداست این کار خداونده

    اعتبار این کار مال خداست پس آروم باش راحت باش بذار کار کنه و تو نگاه کن و لذت ببر از کاری که خداوند داره برات انجام میده.

    استاد ازت ممنونم که به ما بچه یاد میدید درست زندگی کنیم درست رفتار کنیم

    توحیدی باشیم

    مشرک نباشیم

    خدایا همه ما رو به راه راست هدایت کن و در این راه به ما کمک کن.

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای: