چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم - صفحه 42

882 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدمهدی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    به نام خداوند مهربان

    باورهای توحیدی پولادین استاد جانم

    I Make God

    من خیلی دوست دارم در مورد یک نیرویی صحبت کنم که من اسمشو گذاشتم خدا

    حالا یکی ممکنه کسی اسمشو فرشته نگهبان ، من برتر ، کیهان کائنات

    من اعتقاد دارم این خدایی که درون منه و همیشه با منه همه ایده ها رو داره ، تمام جوابها رو داره و این خدا هیچوقت از من دور نمیشه ، هیچوقت رابطه اش با من بد نمیشه

    من اعتقاد دارم این خدایی که فرمانروای کل کیهانه و برگی بدون اذن اون از درختی بر زمین نمیفته و به من عاشقانه کمک میکنه تا در مسیر خواسته هام حرکت کنم .

    دلیل اینکه کارهای من راحت انجام میشه این باورهاست.

    من نگران هیچ چیز در مورد هیچ موضوعی نیستم

    چون میدونم در زمان مناسب جواب همه سوالات به من داده میشه.

    من نگران هیچ چیز در آینده نیستم و سعی میکنم در همین لحظه زندگی کنم

    خیلی ایده های بزرگی دارم و برای انجامشون هیچ ایده ای ندارم اما ایمان دارم خداوند با در مورد این ایده ها الهام میکنه و صحبت میکنه.

    نه با من ، با همه صحبت میکنه

    حتی با مادر موسی ، حتی با زنبور عسل

    من اصلا هیچوقت نگران هیچ موضوعی نیستم

    من میگم میریم توی دل کار ، خداوند خودش حواسش به من هست و در زمان مناسب هدایتم میکنه.

    چرا نمیخوای ازین هدایت کنی ؟

    چرا نمیخوای برای کارت ، برای رابطه عاطفیت  و سلامتی و ثروتت حساب نمیکنی ؟

    چرا ما روی این نیرو که جهان رو داره هدایت میکنه حساب نمیکنیم ؟!

    من هرچی دارم از همین نیروئه

    من همه چیو راحت بدست آوردم

    اصلا هم اعتقاد ندارم که باید زجر بکشی تا به چیزی برسی

    و خیلی ها شاکی بودن که چرا همه چیز برای من مفت مفت بدون هیچ تلاشی بوجود میاد

    چون من یک مقدار بیشتر روی خداوند حساب کردم

    من از خودم هیچ چیزی ندارم و هرچی دارم از همین نیروئه.

    ما میخوایم از دیگران چی یاد یگیریم ؟! بقیه توی اندر خم یک کوچه خودشون موندن

    چی میخوایم از دیگران یاد بگیریم ؟!

    ما میتونیم با این نیرو ارتباط بگیریم و آن هدایتمون کنه .

    نگران نباش

    این نیرو با احساس خوب با ما صحبت میکنه

    این نیرو هیچ وقت مثل شیطان عجله نمیکنه و نمیگه بدو بدو دیر شد.

    بهت میگه همه چیز درست میشه خیالت راحت باشه

    خیالت تخت

    همه چیز بینهایت هست نگران نباش.

    بعد میبینی یکی یهو میاد یک راهکار بهت میده که میفهمی چیکار کنی

    چقدر میخوای ثروت بسازی و از زندگیت لذت ببری ؟

    همه جوابها رو میدونه

    تو مثل موسی به سمت نیل برو بعد بهت میگه چیکار کن

    تو مثل مادر موسی بچه رو بذار روی آب برو بعد اون‌ همه کارها رو برات انجام میده

    تو باورش کن ، اون بقیه کارها رو برات انجام میده

    تو باورش کن اون هایت میکنه به چیزی که تو میخوای

    ثروت میخوای به ثروت هدایتت میکنه

    قدرت میخوای به قدرت هدایتت میکنه

    بگذار هدایتت کنه

    ما هیچ فرقی با هیچ پیامبری و هیچ امامی نداریم.

    روی عقلت حساب نکن

    چون عقلت از ورودی هات ایجاد شده.

    یکی از مشکلات کار آفرینان اینه که خیلی فکر میکنند

    بقول رابرت دنیرو میگفت خیلی فکر میکنند

    خیلی فکر نکنید و خیلی تجزیه تحلیل نکنید .

    الان این نیرو رو باور میکنیم اما یک ساعت بعد یادمون میره ، شیطان همیشه کارشو انجام میده

    بخاطر همینه که باید بارها این اگاهی ها رو تکرار کنیم

    و آگاهانه ازین نیرو استفاده کنیم.

    میخوای بدونی چطور ثروتمند بشی ؟ بهت میگه.

    باورش کن که با دستودلبازی تمام و عاشقانه همه راه حل ها رو بهت میگه ، آنوقت همه چیو بهت میگه .

    نمیخواد زجر بکشی

    از یک نیرویی استفاده کن که پدر تو در نیاد.

    من همیشه میگم خدا یک اربابیه خیلی قدرتمند خیلی ثروتمند .

    کسی که باور داره خداوند بهش کمک میکنه نگران نیست

    کسی که زجه میزنه التماس میکنه که باور نداره خدا میتونه کمکش کنه

    .

    کسی که باور داره خداوند کمکش میکنه از زندگیش لذت میبره و نگران‌ نیست و میدونه در زمان مناسب خداوند بهش کمک میکنه .

    من راهکاری ندارم برای کسی که به خدا اعتقاد نداره

    منم تا وقتی به خدا اعتقاد نداشتم راهکار برای خودمم نداشتم چه برسه به دیگران

    اگر میخوای تو زندگیت موفق بشی باورتو نسبت به خداوند بیشتر کن نسبت به همه جنبه هاش

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 11 آذر رو با عشق مینویسم

    اولین بار بود من و خدا دوتایی تو پل طبیعت قدم برمیداشتیم

    و باهم لذت میبردیم از مسیر بهشتیش

    چرا میگم اولین بار ؟؟؟؟

    چون هیچ وقت من با خدا و به یاد خدا در این مکان بهشتی روی پلِ به این عظمت راه نرفته بودم

    درسته که قبلا وقتی میدیدم عظمت پل رو ، میگفتم قدرت خدارو ببین که این پل عظیم وایساده در این ارتفاع زیاد

    اما توجهم به خدا نبود

    اما این بار عمیقا خدارو حس میکردم در کنارم

    دقیق یادم نیست آخرین بار کی رفتم پل طبیعت تا از روی پل رد بشم

    درسته که از پارسال هدایت شدم به پل طبیعت و تکاملی فروشم رو از پفیلا

    و بعد پفیلا و جاکلیدی

    و بعد آینه دستیا و زیرلیوانی و گردنبند ای نقاشی شده ام ،مرحله به مرحله پیش رفتم

    و بعد گل سرای جوانه و قورباغه و گل قلاب بافی شده

    و الان هم گفت گوشواره و گردنبند انار رو بیارم اینجا تو پارک آب و آتش بفروشم

    اما سمت خود پل نمیرفتم و فقط نزدیک مترو حقانی و کنار مسجدش و روبه روی اون ساختمون نیمه کاره اش وایمیستادم و الان تو جمعه بازارش میرم

    ولی امروز بعد مدت ها به اذن خدا و ایده ای که داد ، رفتم سمت پل طبیعت

    نمیدونم چجوری بگم

    جمعه که خدا از طریق بی نهایت دستش از طریق یه خانم بهم گفت باید برم بوستان آب و آتش منم چشم گفتم و با اینکه هیچی نمیدونستم که قراره چی بشه ، رفتم

    در ادامه با جزئیاتش این روز بهشتی، در مکان بهشتی رو مینویسم که چه لذتی داشت و چه درس هایی یاد گرفتم که باید سعی کنم در عمل اجرا کنم

    الان گفتم مکان بهشتی

    وای خدایا از روزی که خدا تاکید کرد از اوایل آذر ماه که سریال زندگی در بهشت و سریال سفر به دور آمریکا رو حتما شروع کن و ببین و من سعی کردم ببینم و لذت ببرم و خودم رو در مکان هایی که استاد و مریم جان بودن تصور کردم و قشنگ‌ میدیدم خودم رو در اون مکان های بهشتی

    و هدایت شدم به پل طبیعت و منظره زیباش

    الان فهمیدم که چرا بعد چند سال من تونستم برم پل طبیعت و راه های پر پیچ و خم درختی و زیباش رو ببینم

    من در مدار رفتن به این مکان قرار گرفتم تا برم و لذت ببرم از تک تک لحظه هاش

    ربّ من ازت سپاسگزارم که در مدار دیدن این مکان بهشتی قرارم دادی

    امروز صبح روز یکشنبه ، من با تمام عشقم بیدار شدم و تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم و احساسم رو همراه نوشته هام به تصویر کشیدم و تصویر رو واضح میدیدم با هر نوشته ام و روزم رو آغاز کردم

    وقتی حاضر شدم تا برم سر ورکشاپ ، ساعت حدود 9:30 راه افتادم و یکم دیر تر رسیدم تجریش

    تو قطار که بودم داشتم به خدا فکر میکردم که یهویی جا باز شد و نشستم رو صندلی و دیدم یه نوشته از بالای میله دیده میشه که تبلیغات مترو هست ، اون نوشته درست وسط میله افتاده بود که نمیشد بخونم ولی قرمزیشو که دیدم فهمیدم یه قلب قرمزه

    سرمو خم کردم تا نوشته شو بخونم

    دیدم نوشته بود دوستت دارم و یه قلب قرمز کنارش

    خوشحال شدم و گفتم منم دوستت دارم ربّ من

    همون لحظه داشتم به فایل دعای کمیل گوش میدادم دقیقه 49 بود

    خدا بهم گفت دوستت دارم

    خدا مراقب من بود

    که استاد در فایل میگفتن خدا مراقب تو هست

    گفت دوستم داره تا من بیشتر ازش انرژی بگیرم

    وقتی رسیدم تجریش ، میخواستم از اون پیراشکیای شکلاتی بخرم حس میکردم که نباید بخرم و گفتم چشم و رفتم سنگک گرفتم و بردم تا موقع طراحی با خرمایی که از خونه برداشته بودم بخورم

    وقتی رسیدم ،به همه استادا سلام دادم

    وای جالبه ، یه استاد ، وقتی منو دید با لبخند دستشو برد بالا و دست تکون داد و سلام داد ،گفت سلام خوبی ؟؟؟

    انگار هم سن من بود و دو تا دوست خیلی صمیمی که همدیگه رو میبینن و ذوق میکنن و لبخند میزنن و بهم سلام میدن همدیگرو دیدن ،دقیقا اینجوری بود رفتاراش

    با اینکه حدودا 8 یا 10 سالی فکر کنم از من بزرگتر باشه و استاد نقاشیه

    ولی انقدر صمیمی و گرم سلام داد که ذوق داشت

    وای چی دارم هر روز میبینم

    استادا دارن سلام میدن اونم با خوشرویی و با ذوق

    حتی منو نمیشناسن و من فقط هنرجوی استاد رنگ روغنم هستم اما این استاد یه جور خاص داشت سلام میداد

    همه اش کار خداست ،خدا داره با بی نهایت دستاش بهم میفهمونه که طیبه دختر خوبی شدی ، مودب تر از قبل شدی و با احترام شدی ، پس حقته که انسان ها بهت احترام بذارن و سلام بدن بهت و عشق ربّ و صاحب اختیارت رو از طریق بی نهایت دستانم به تو هدیه بدم و ببخشم

    گفتم هدیه ، یاد نوشته هر روزم در تمرین ستاره قطبی افتادم

    هر روز دارم مینویسم خدایا دلم میخواد یه هدیه خاص ازت بگیرم و فکرم میرفت به اینکه چیزی باشه که درمورد نقاشی باشه و خوشحال بشم ولی خدا بیشتر از اونو برای من خواسته

    یه خوشحالی عمیق تر

    که الان متوجه شدم که عشق رو به من هدیه داده

    وای ، اصلا به این فکر نکرده بودم که هدیه خاص میتونه عشق خدا باشه ،از طریق بی نهایت دستانش

    و شکر گزار این همه محبتش هستم

    وای خدای من ، طیبه چند سال پیش ، طیبه دو سال پیش بلد نبود یه سلام بده به آدما، یا عمیقا و با فرکانسش لبخند بزنه و لبخندش مصنوعی و از ظاهر نباشه ، که این سبب میشد هیچ کس تحویلم نگیره و میگفتم کسی دوستم نداره

    درسته آدما بهم میگفتن حس خوبی ازت میگیریم و خوش قلبی اما یه سری فرکانسایی که میفرستادم سبب میشد که این فرکانس های ناخوبم به خودم برگرده

    این من بودم که سبب تمام اتفاقا میشدم

    طیبه دو سال قبل با ارتباط برقرار کردن ضعیف و خجالتی بودنش و باورهای محدودی که درمورد ارتباط برقرار کردن با آدمای آشنا و ناشناس و غریبه داشت و بلد نبود حتی یه سلام ساده رو بگه ، سبب میشد که جهان اطرافش انسان هایی رو سر راهش قرار بده که هیچ ارزش و احترامی بهش نمیدن

    اما الان چی دارم میبینم ،کاملا فرق کرده انسان های اطرافم

    و حتی انسان هایی که هنوز میبینمشون و در فامیل و یا آشنا هستن به طرز عجیبی با احترام با من صحبت میکنن

    همه با احترام

    همه مودب

    همه خوش رو

    همه لبخند به لب

    همه صمیمی و خدا گونه

    همه دوست داشتنی و مهربان و جذاب

    وای خدای من شکرت ، چقدر خوشحالم که یادآوری کردی که این من بودم که تغییر کردم و جهان اطرافم تغییر کرد و دارم این همه خوبی رو تجربه میکنم

    و هیچ عامل بیرونی نبود در این همه دیدن زیبایی ها

    من از درون تغییر کردم که جهان بیرونم رو به این زیبایی دارم میبینم

    وقتی به مدل ورکشاپ رایگان این هفته نگاه کردم دیدم یه پارچ برنجی و صندوقچه برنجی و کتاب گذاشتن و زاویه ای که حس خوبی داشتم برای طراحی، انتخاب کردم و صندلی آوردم تا بشینم و طراحی کنم

    وسایلامو گذاشتم و سنگک رو به همه استادا تعارف کردم و بعد نشستم و یکم سنگک خوردم و رفتم پیش استاد طراحی و بهش گفتم امروز چه مدلی هست

    و برگشتم و طراحی رو شروع کردم

    به طرز عجیبی من تمرکزم بیشتر شده

    از وقتی صبح که بیدار میشم و تمرین ستاره قطبیم رو مینویسم به طرز شگفت انگیزی تمرکزم در طراحی بالا رفته و سرعتم بیشتر شده

    من در عرض دو ساعت طراحی رو کار کردم و هی میرفتم و میومدم و تا ساعت 6 کل کار رو تموم کردم و با جزئیات کار کردم

    وقتی رفتم تا کارم رو به استادم نشون بدم ،گفت : طیبه دقت کردی داری پیشرفت میکنی

    و تحسین کرد و گفت که آفرین این معلومه پشت کار داری و عالیه

    و بعد خداحافظی کردم و رفتم

    امروز قرار بود مادرم بره بوستان آب و آتش و من بعد ورکشاپ رایگان ،برم پیشش

    به مادرم که زنگ زدم گفت تازه رسیده پل طبیعت و منم گفتم که میام

    تو مترو بودم و وایساده بودم تا قطار بیاد که چشمم افتاد به یه نوشته

    کار امروز رو به فردا مسپار

    گفتم‌چه کاری ؟ و حس کردم همه کارهامو حتی ایده هایی که بهم داده میشه اگر هم نتیجه ای نگیرم باید برم و اجراش کنم

    تا قدم بعدی بهم گفته بشه

    و وقتی اذان مغرب گفته شد رسیدم پل طبیعت

    بعد مدت ها ، نمیدونم چند سال شد که سمت پل طبیعت نرفته بودم

    و البته اولین باری بود که با حس خوب میرفتم

    و با خدا میرفتم و قدم برمیداشتم

    همیشه وقتی میرفتیم با خواهرم یا مادر و فامیلامون میرفتیم

    الان یادم اومد آخرین بار سال 1400 بود فکر کنم که با خواهرم و همسرش و فامیلامون رفتیم و دیگه نرفتیم

    همیشه هم یه خلاء حس میکردم در پل طبیعت و اون نبود عشق در وجودم بود

    با دیدن دخترا و پسرایی که باهم میرفتن و میدیدم به همدیگه عشق میورزن ،اذیت میشدم و میگفتم کسی رو ندارم که منم باهاش بیام پارک و کسی دوستم نداره و چهره ام رو هم نازیبا میدیدم که چون زیبا نیستم کسی دوستم نداره

    که همه اینها باورهای محدود اون سالهای من بود که انقدر قوی بودن که سبب میشدن خودمو بی ارزش بدونم و عزت نفس و اعتماد بنفس پایینی داشته باشم و خودمو دوست نداشتم ، و این اجازه رو بدم که کسی دوستم نداشته باشه ، چون خودم خودمو دوست نداشتم

    در صورتی که الان بی نهایت عاشق خودمم وتا جایی که تلاش کردم با خودم به صلح رسیدم و نتیجه رو دارم میبینم و میدونم این راه بی نهایت هست و هر روز بیشتر هم میشه ،اگر تلاش کنم بیشتر با خودم در صلح باشم و عاشق خودم و خالق این عظمت بزرگ باشم راه ادامه داره و لذت بخشه

    یادمه اون موقع انقدر خجالتی بودم که جاهای شلوغ که میرفتم از دورنم خیلی اذیت میشدم و حس میکردم همه منو نگاه میکنن ،درصورتی که این من بودم که با این افکار خودمو اذیت میکردم ، و مانع از لذت بردنم از اون مکان زیبا میشدم

    اون روزا خودمو دوست نداشتم و با خودم در صلح نبودم

    و همیشه با یک خلاء درونی میرفتم و هیچ لذتی نمیبردم

    چرا؟؟؟

    چون مدام با حسرت به دخترا و پسرا نگاه میکردم و میگفتم کی میشه منم ازدواج کنم و کسی دوستم داشته باشه

    الان که به افکار اون روزا فکر میکنم خندم میگیره

    من نیازی به عامل بیرونی نداشتم ،نیازی به یک نفر که بیاد و خوشحالم کنه و باهم بریم پارک و یا از بودن در کنارش لذت ببرم نداشتم ، من نیاز داشتم تا خودمو پیدا کنم

    تا خودمو دوست داشته باشم و با تنها بودن با خودم لذت ببرم

    و خدا رو شکر میکنم که سال 1401 اون اتفاق و اون صحبت هایی که نتونستم بگم و دوست داشتم یه نفر رو تغییر بدم و همه این خجالتی بودنم که سبب میشد حرفم رو نتونم بگم ، تضادی شد تا من شروع کنم به تغییر و همون سبب شد من تغییر کنم و در این مسیر پر از عشق قدم بردارم

    خدایا شکرت

    الان خندم میگیره ، چون من با هر قدمم داشتم با خدا صحبت میکردم تو مسیر پل طبیعت تو دل تاریکی شب و میخندیدم و لذت میبردم

    چون یه عشق عظیم تر از اون چیزی که فکرش رو میکردم پیدا کردم

    و دیگه نه تنها حسرت و احساس تنهایی نمیکردم و نمیکنم

    بلکه لذت میبرم از تنهاییم

    (داخل پرانتز بگم تو این یک سال که وارد سایت استاد عباس منش شدم و دارم روی خودم کار میکنم ، شده که من یه وقتایی دلم بخواد که کسی کنارم باشه و شده که باز هم احساس تنهایی کنم ولی سعی کردم به افکار اون لحظه ام دقت کنم و ببینم که چه چیزی باعث شد که من دوباره اون احساس های حسرت و نداشتن عشق زمینی رو داشته باشم و سعی کردم که پیدا کنم باورهای محدود رو

    و باز هم همچنان دارم سعیمو میکنم

    و میدونم که حتی در اینکه با خودم به صلح برسم هم راه بی نهایت هست

    و من الان خودم رو با یک سال قبلم مقایسه کردم ، که من چقدر تغییر کردم و به صلح رسیدم با خودم ،که لذت میبرم از تنها بودنم و هم صحبت شدنم با خدا

    و این باور رو که استاد میگفت سعی میکنم تکرارش کنم که من از تنها بودنم لذت میبرم و اگر کسی باشه که عزیز دلم باشه و آزادانه در کنار هم زندگی کنیم و عشق بورزیم ،هم ،با در کنارش بودن، لذت میبرم

    دقیق جمله استاد یادم نمونده ولی اینو نوشتم تا یادم باشه)

    تو اون مسیر نه تنها احساس تنهایی نداشتم بلکه داشتم با خدا صحبت میکردم و باهم قدم میزدیم در این بهشت زیباش و با دیدن هر دختر و پسری که از رو بروم رد میشدن و عشقشون رو میدیدم از اعماق وجودم لذت میبردم و میگفتم عشقتون افزون باد و از خدا براشون طلب عشق بی نهایت میکردم

    این درخواست دیگه شده جزئی از وجودم

    چون خیلی وقته با دیدم دختر و پسرای عاشق ،لذت میبرم و کیف میکنم و براشون بهترین هارو میخوام

    وای الان متوجه شدم ، وقتی ایده اومدن به پارک آب و آتش سمت پل طبیعت رو از یه خانم دریافت کردم با خودم گفتم که یعنی چه چیزی در انتظار من هست و چی باید بفهمم از این ایده

    و رها بودم درسته که گفتم میخوام گوشواره و گردنبندای انارم به فروش برسن و درخواستشو کردم ، اما گفتم اگر هم جشنواره انار برم و نتیجه نگیرم صد در صد برای من یه درس داره که سبب رشد من بشه و یا پیامی داره

    که یکی از پیام هاش همین بود که من رشد کردم و عشق رو در خودم و خدا رو پیدا کردم

    وقتی از جلوی اون ساختمون نیمه کاره کنار مسجد خرمشهر که پارسال وایمیستادم و پفیلا میفروختم ،میگذشتم ،متوجه شدم بنر بزرگ چاپ شده به دور ساختمون کشیدن ، که چون نیمه کاره هست نمای بیرونش با بنر زیباتر بشه

    وقتی رد میشدم به جایی که پفیلا میفروختم نگاه کردم و خداروشکر کردم که از اون روز و قدم برداشتن های اون روز بود که هدایت شدم به جمعه بازارش و الان هدایت شدم به پارک آب و آتش برای فروختن گردنبند و گوشواره انار تو جشنواره انارش

    من تخته شاسیمو هم با خودم داشتم و گفتم اگه بشه طراحی میکنم

    تو راه پر بود از تابلوهای جدید

    اولین تابلو

    نوشته بود

    ساده دال داره ،سخت دال نداره

    برد دال داره ، باخت دال نداره

    همینجور هی نوشته هایی که د داشتن رو روی بنرا و تابلوهای چراغ دار هرچند قدم یکبار تو مسیر پل میدیدم

    حس کردم این نوشته ها یه پیام بزرگی برای من دارن ولی متوجهش نشدم

    هی نوشته تابلو هارو میخوندم

    امید دال داره ،افسوس دال نداره

    هی میپرسیدم خدا اینا یعنی چی ؟؟؟؟؟

    و بعد دیدم برای بیمه دال هست که اسمش دال هست

    ولی حس میکردم یه پیامی داره تو دل این نوشته ها ، ولی نمیدونستم چی !؟

    رهاش کردم و به راهم ادامه دادم و گفتم اگر قراره درک کنم به وقتش خدا درکش رو بهم میده

    پس از مسیر لذت ببرم

    (داخل پرانتز بگم که من که الان دارم رد پای روز یکشنبه 11آذر رو مینویسم ، الان ساعت 11شب 14 آذر هست

    یکم کارام زیاد بود و نتونستم بیام تو گوگل درایوم بنویسم

    تمام درک هایی که در روز دارم رو به صورت تیتر مینویسم که وقتی اومدم بنویسم یادم باشه و جزئیاتش رو خدا بهم یادآوری میکنه ، که شده وقتی شروع کردم به نوشتن ، حتی ریز ترین هارو هم به یادم آورده و نوشتم

    من هیچی نیستم ،هیچی

    این خداست که این همه با ریز ترین اتفاقا به من درس های بزرگی میده تا سعی کنم در عمل اجرا کنم و سبب رشدم بشه

    که اگر عمل نکنم هیچ وقت رشد نمیکنم

    و بعد گذست دو روز فهمیدم که پیام این دال ها چیه که در رد پای روز 13 آذر مینویسمش ،چون پیامش رو بعد دو روز دریافت کردم )

    وقتی رسیدم به دوراهی وسط راه نماز خونه بود ،گفتم وضو نگرفتم ، ولی یادم اومد آب دارم و رفتم وضو گرفتم با اون آب و نمازمو خوندم و راه افتادم رفتم سمت پل طبیعت

    انقدر شبش زیبا بود

    انقدر زیبا بود

    اولین بار بود شب تنهایی و در پاییز داشتم در مسیر پر پیچ و خم بهشتی پل طبیعت با خدا قدم برمیداشتم و از مسیر لذت میبردم

    تک تک برگ درختا طلایی و زیبا دیده میشدن و منم دقت میکردم به همه جا

    و آهنگ‌ گوش میدادم

    وقتی رسیدم به پل دیدم هیچ کس روی پل نیست

    اولین بار بود که میدیدم هیچ کس روی پل طبیعت نیست

    همیشه که میرفتیم پر جمعیت بود و دوست داشتم یه بار تنها باشم روی پل و الان تنها بودم با خودم و خدا

    هوا سرد و سوز داشت و همه جا سکوت بود ، که البته کمی صدای ماشینایی که از اتوبان رد میشدن شنیده میشد

    من وایسادم و عکس گرفتم و دیدم تو مسیر پل ، دختر و پسرای عکاس وایسادن و میگن عکس بگیریم ازتون

    و من با خوشرویی سپاسگزاری کردم و تشکر کردم

    و به راهم ادامه دادم

    خیلی حس خوبی داشتم ،وقتی به پل نگاه میکردم عظمت خدارو میدیدم و آهنگ بی کلام ملاقات با خدا رو گوش میدادم

    یه لحظه پایین اتوبانو نگاه کردم

    از لای کف پل زمین اتوبان که ماشینا رد میشدن دیده میشد

    یه لحظه گفتم ببین طیبه تو چقدر الان داری با اطمینان قدم میذاری روی این پلی که چندین متر با زمین فاصله داره و مطمئنی که پل محکمی ساخته شده و داری از مسیرش و زیبایی های اطرافش لذت میبری

    و از خودم پرسیدم

    آیا همینقدری که مطمئنی به سازه پل و محکم قدم هاتو برمیداری و لذت میبری

    به خدا هم تسلیم هستی؟؟؟؟

    و جوابم نه بود

    چون من تازه تو این یکسال دارم یاد میگیرم تسلیم خدا باشم و تا جایی که قدم برداشتم به همون اندازه دارم تسلیم میشم ،به قول استاد به اندازه قدم هایی که برمیدارین نتیجه رو میبینین ، نه یه ذره بیشتر و نه یه ذره کمتر

    وباورهای محدود زیادی دارم که انقدر باید روی باورهام و تغییر شخصیتم کار کنم تا هر روز سعی کنم تسلیم تر باشم

    و از خدا درخواست کردم کمکم کنه تا با اطمینان این مسیر لذت بخش زندگی در این جهان هستی رو به خودش بسپرم

    وقتی نزدیک جشنواره انار میشدم ، یه مکانی بود که نوشته بود خانه کبوتر، دیدم همه کبوترا داخل اون خونه که شبیه به برج ،هستن و توی قفسن

    با خودم گفتم چرا اینجا زندانیشون کردن ولی بعد گفتم حتما روزا آزاد میکنن و شبا براشون جا میدن

    تا اینکه نگاهم به بالای برجشون افتاد وایسادم تا عکس بگیرم متوجه شدم که بالای برج پنجره های مربعی شکل هست که کبوترا از اونجا میرن و میرن پایین قسمت قفس مانندش جا داره که کاملا آزادانه خودشون به خونه شون برن و بیان

    چقدر زیبا بود این خونه

    چقدر زیبا طراحی کرده بودن که برای کبوترا خونه ای باشه که در دل این بهشت زیبا ،شب ها در آرامش بخوابن و پنجره های کوچیک که بالای برج بود ،از اونجا بتونن بیان بیرون

    خیلی حس خوبی داشتم خیلی زیبا بود

    کل مسیر رو کیف کردم ، از تک تک صندلی های جذابی که داشت و بی نهایت زیبا بود این پارک

    من داشتم با عشق باحالم ،ربّ ماچ ماچیم لذت میبردم و انقدر سرشار از عشق بودم که نه تنها حس نمیکردم تنهام

    بلکه حس بی نهایت عشق رو داشتم

    و همینجور لذت میبردم تا اینکه در هر قدمم صندلی های زیبایی رو میدیدم که بسیار زیبا طراحی شده بودن و ساخته شده بودن و زیبایی پارک رو بیشتر و بیشتر کرده بودن

    وقتی رسیدم به ورودی گذر آب و آتش مادرم نشسته بود کنار یه درخت و گل سراشو گذاشته بود روی سکو رفتم و گفت تو بشین من میخوام برم بگردم داخل جشنواره انارو

    همه جا پر نگهبان بود و کاری نداشتن یکم که وایسادیم دو نفر خرید کردن و فقط گل سرای مادرمو خرید کردن و انارای منو هیچ کس نگرفت

    نقاشیامو نبرده بودم

    تخته شاسیمو برداشتم و رفتم یه مجسمه اسب بود تندیس بزرگی که روی اسب فکر کنم رستم بود ، دقیق یادم نموند توضیحات اون مجسمه رو

    وقتی رفتم تا طراحیش کنم حالت کلی اسب رو درآوردم خیلی لذت بخش بود

    توی اون سرما که دستام به سختی حرکت میکرد که یخ زده بودم ، مداد گرفتم دستم و تو اون نیمه تاریکی شب که سمت مجسمه چراغ نبود و نور اطراف فقط میتابید ، نشستم رو سکو و شروع به طراحی کردم

    جدیدا وقتی کمی مهارتم بیشتر شده در طراحی مدل زنده ،بیشتر دلم میخواد بشینم و طراحی کنم

    بعد رفتم پیش مادرم و مادرم رفت چای بخره و برگشت و بعد مادرم رفت نمازشو بخونه که دیدم یه نگهبان زیبا رو و مودب اومد وانقدر صورتش نور داشت راستش نتونستم که به چهره اش نگاه نکنم ،خیلی نورانی بود صورتش و انقدر زیبا بود

    خدا چقدر زیبا نقاشیش کرده بود و بی نهایت مودب بود

    گفت ببخشید بی ادبی نباشه ،از مسئولامون دیدن از دوربین و بهم گفتن به شما بگم که جمع کنید وسایلاتونو

    منم گفتم باشه و بذارین مادرم بیاد چشم میریم

    وقتی مادرم اومد و رفتیم داخل بازارچه غرفه ها رو نگاه کردیم ،کلی خوراکی میدادن ومیگرفتیم میخوردیم

    مادرم ارده خرید و یکم بعدش به مراسم انارشون نگاه کردیم و برگشتیم

    از مسیر پل طبیعت رفتیم و دیدم یه شهر نت بانک شهر هست و گفتم مامان بیا من پولمو از کارتم بفرستم به کارت دیگه ام

    دو تا هم نگهبان بودن

    وقتی داشتم انتقال میدادم شنیدم نگهبانا اومدن و به مادرم سلام دادن ، به مادرم گفتن جمع کنید ، مادرم گفت دخترم وایساده داره کار بانکی انجام میده

    و شنیدم که نگهبان گفت دخترت هست

    این طراحیارو دخترت انجام میده

    مادرم گفت بله

    من وقتی تخته شاسیمو گذاشته بودم روی سکو باد خورده بود و رفته بود به برگه ای که مجسمه کشیده بودم تو ورکشاپ

    همین که برگشتم نگهبان یه جوری نگاه میکرد و گفت لطفا جمع کنید تو پل طبیعت نمیذارن که بفروشین

    منم گفتم بله میدونپ و داریم میریم

    من داشتم وسایلامو برمیداشتم که گفت شما افغانی هستی ؟

    من اون لحظه خداروشکر خودمو کنترل کردم و لبخند زدم گفتم من ترک زبانم و پرسید طراح هستی گفتم بله و با لبخند گفتم بعد کلاس طراحیم اومده بودم اینجا کارارمو بفروشم که همکاراتون نذاشتن

    اون لحظه یه حس ناخوبی داشتم ،خیلی دوست داشتم عصبانیتم رو نشون بدم و بگم افغانی خودتی ،یا بهش بگم یه سوال دارم شما معتادین و اگر ناراحت میشد میگفتم به همون اندازه که شما ناراحت شدین با حرف من ،منم با حرف شما که گفتی افغانی هستی ناراحت شدم که از چهره ام قضاوتم کردی

    و همه این فکرارو بعد اینکه رد شدیم از نگهبانا داشتم مرور میکردم تو ذهنم

    که بهش بگم درسی باشه برات که دیگه کسی رو از چهره اش قضاوت نکنی

    ولی خودمو کنترل کردم و رفتیم

    ولی خوب میشناختم خودمو

    نمیتونستم فرار کنم از این رخ داد و الگوی تکرار شونده

    از خودم پرسیدم چرا هنوز این موضوع تکرار میشه ؟

    طیبه فکر کن ،فرار نکن از این الگوی تکرار شونده

    درسته که اون فرد نباید به زبون میاورد و صد در صد با این حرفش به خودش ظلم کرده نه تو

    اما تو هم دست کمی از اون نداشتی فکر کن ببین چه رفتارایی داشتی که الان انقدر بهم ریختی و داری تو ذهنت حرف جمع میکنی تا اگر بار دیگه کسی این حرفو گفت بهش بگی معتادی ؟؟؟

    و هر جا میری برای فروش یه نفر بهت میگه افغانی هستی یا از اتباع هستی یا کجایی هستی ؟؟؟

    چرا ؟؟؟

    چرا داره تکرار میشه طیبه؟؟؟

    صد در صد خودت مسئول این اتفاقی و داری از شنیدنش اذیت میشی

    چه باوری داری که سبب اذیت و ناراحت شدنت میشه .

    الان که مینوشتم یاد یه باور محدود افتادم

    که از بچگی شنیدم که افغانستانی ها انسان های درستی نیستن

    و کلا چیزای خوبی درموردشون نشنیده بودم یا از بچگی میدیدم همه افغانستانی هارو مسخره میکردن و تا یکی رو میدیدن میخواستن مسخره کنن میگفتن افغانی هستی

    یا تو تلویزیون که تو سریالا از افغانستانی ها به عنوان کارگر تو فیلما بازی میکردن و اسماشون شنبه و دوشنبه و جمعه بود

    خیلی مسخره میکردن و من خودمم دروغ چرا ،خودمو به بقیه جامعه وصل کرده بودم و داشتم مسخره میکردم و حتی با دوستا و فامیل ویه وقتایی شوخی میکردیم و دوشنبه و جمعه میگفتیم به همدیگه و لهجه هاشونو مسخره میکردیم

    اما وقتی کسی رو میدیدم افغانی هست سعی میکردم مسخره نکنم ،اما پشت سرشون مسخره میکردم و منم یکی میشدم عین بقیه آدمایی که مسخره میکردن

    اما تو ذهنم میگفتم ببین چقدر شبیه افغانستانیاست و قضاوتش میکردم شاید اصلا اصلاتا از یه شهر دیگه بود و من تو دلم قضاوتش میکردم

    خدایا منو ببخش و از تو میخوام به تمام انسان های افغانستانی سلامتی و شادی و آرامش و عشق و ثروت عطا کنی

    الان ببین چه چیزایی یادم اومد

    تا حالا به این رفتارام دقت نکرده بودم و یادم نبود که من سال ها بود داشتم به مسخره ادای اونارو درمیاوردم

    و از وقتی اومدیم تهران خیلی بهم نمیگفتن

    ولی میگفتن که مشهدی هستی یا خمینی هستی یا افغانی و من شدیدا عصبانی میشدم

    تا اینکه شروع به تغییر کردم و استارت کار دست فروشی رو برای اینکه تکاملم طی بشه و ایده ها شو خدا بهم داد رو رفتم و هر جا میرفتم حداقل یه نفر میگفت افغانی هستی

    و من باز عصبانی میشدم

    بارها تو رد پاهام نوشتم که میگفتن و من ناراحت میشدم

    یادمه یکی دوماهه که تصمیم گرفتم دیگه درمورد این موضوع تو سایت ننویسم و گفتم چرا مینویسم و بهش توجه میکنم ،حتما توجه میکنم هی بهم میگن افغانی هستی

    تا اینکه دیدم داره تکرار میشه

    و امروز پرسیدم چرا؟؟؟؟

    من که توجه نکردم و درموردش صحبت نکردم

    نگو مسئله ریشه داره در چند سال پیشم و الان که نوشتم چرا

    به یک باره این رفتارهایی که داشتم اومد جلو چشمم

    من بودم که به مسخره ادای افغانستانیارو درمیاوردم

    من بودم که به مسخره با فیلمایی که میدیدم ادای اونارو با لهجه شون درمیاوردم

    الان میفهمم چرا این برای من تکرار میشه

    به قول استاد عباس منش به هرچی توجه کنی

    درموردش صحبت کنی

    فرکانسشو بفرستی

    همونی میشی که فرکانسشو فرستادی

    من ندونسته و نا آگاهانه از قانون با مسخره کردن ، این فرکانس رو فرستادم که جهان هستی آدمایی رو سر راهم قرار بده که بپرسن افغانی هستی

    در صورتی که از بچگی تا به سن 24 سالگیم که شهر خودم بودم یا مهمون میومدیم تهران هرکس میدید ما رو میگفت چقدر شبیه ژاپنیا هستین

    وای چقدر چیزا داره یادم میاد

    یادمه وقتی بچه بودیم همه که به فیلم اوشین نگاه میکردن ،مارو که میدیدن میگفتن چشمای شما هم شبیه ژاپنیاست و بادامیه و ما هم کیف میکردیم که چشمامونو و چهره مونو شبیه ژاپنیا میبینن انگار یه جور افتخار بود که شبیه خارجیا باشیم

    خدایا شکرت که بهم گفتی که چه افکاری داشتم از سال ها قبل که سبب این الگوی تکرار شونده میشد

    الان دوباره یادم اومد

    حتی وقتی اومدیم تهران و دیدیم تو تهران افغانستانی زیاد هست دوباره مسخره کردیم

    نگو داشتم خودم با دست خودم کاری میکردم که یه روز جهان هستی افرادی رو سر راهم قرار بده که فکر کنن افغانستانی هستم

    حتی خود افغانستانی ها هم وقتی میومدن ازم خرید کنن میگفتن همشهری و یادمه یه بار عصبانی شدم گفتم من همشهریت نیستم ،من ترک زبانم

    یه جواب بسیار بسیار هوشمند و قوی بهم داد

    گفت باشه هم شهری نیستی ولی همه مون که از یه خداییم

    تفاوتی با هم نداریم ،یکی هستیم

    اونجا بود که فهمیدم دارم اشتباه میرم ، ولی اون روزا از خودم نپرسیدم تا از ریشه حلش کنم

    بعد اینکه این حرفو بهم گفت یادمه چندین بار که آدما میپرسیدن افغانی هستی و میگفتم نه ،درموردشون حرفای ناخوبی میزدم و من میگفتم همه ما انسانیم و یکی هستیم

    ولی باز هم اذیت میشدم

    وقتی بیشتر فکر میکنم میبینم که چرا وقتی شهرستان بودیم کسی نمیگفت یا اینکه میومدیم تهران و خونه فامیلامون میموندیم همه میگفتن شبیه ژاپنیا هستین

    پس ایراد کار از خودمه ، من مسئول تک تک این تکرار شدن ها هستم و هیچ ناراحتی نباید از تک تک آدمایی که این حرف رو بهم زدن ،داشته باشم

    از این به بعد باید این باور رو بسازم که همه انسان ها ،حتی افغانستانی ها هم پاره ای از وجود خدا هستن

    و با دیدن آدما بیشتر آگاهانه تکرار کنم که ما همه یکی هستیم و هیچ برتری نسبت به همدیگه نداریم

    وای خدای من الان که برتری رو گفتم یاد صحبت های استاد افتادم که میگفت شیطان گفت من برترم

    وای خدای من

    اون روزی که من به این فایل گوش میدادم ،با اطمینان گفتم فکر نکنم من تاحالا بگم من برترم مثلا از نظر قومی و شهرای دیگه و این جور چیزا

    شاید از نظر چیزای دیگه گفتم برترم ، ولی اینو نگفتم

    الان یهویی یادم اومد این فایل که استاد گفت شیطان گفت من برترم

    و من دقیقا خودمو برتر از افغانستانی ها میدونستم و از همه نظر خودمو برتر میدونستم

    خدایا منو ببخش

    میدونم که بخشیدی

    چون اگر نمیبخشیدی این همه افکار رو به یادم نمیاوردی تا بفهمم و متوجه اشتباهم بشم و معذرت خواهی کنم

    طبق گفته امام علی تو دعای کمیل ،تو قسم خوردی که بنده های مومنت رو به راه راست هدایت کنی

    وقتی میبینم که هر روز درس های جدیدی بهم میگی ، خوشحال تر میشم چون به این باور دارم میرسم که منم جزء بنده های خاص توام که دوست داری همیشه تو راه مستقیم تو قدم بردارم و رشد کنم

    که این همه داری به من کمک میکنی و ارزشمندیم رو از تک تک این هدایت هات متوجه میشم که چقدر برای تو عزیزم و دوست داشتنی ام

    شکرت که بهم فهموندی

    که باور های قوی بسازم و تکرار کنم

    که همه ما انسانیم و در یک مرتبه ایم و هیچ وقت خودمو بالاتر از افغانستانی ها و هیچ انسان دیگه نبینم و در عمل به این آگاهی ها عمل کنم و نشون بدم که من تغییر کردم

    خدای من ، ربّ ماچ ماچی جذابم ازت سپاسگزارم

    وقتی به راهمون ادامه دادیم و از روی پل طبیعت که کاملا ساکت بود رد میشدیم با مادرم میگفتیم و میخندیدیم خیلی حس خوبی داشتم ما بودیم و یه مکان بهشتی آرام و ساکت

    به مادرم گفتم مامان نمیدونم چرا خدا هدایتم کرد برای فروش کارام بیام اینجا ، درسته هیچی نفروختم ولی هرچی خیر هست همون بشه

    و وقتی رفتیم سمت مترو بی نهایت حس خوبی داشتم و به درختا نگاه میکردم و ِلذت میبردم

    تا اینکه رسیدیم مترو ، تو مترو یه دختر ازمون گل گرفت و من اون روز هیچی از انارامو نفروختم

    و تصمیم گرفتیم سه شنبه بریم ،چون فروشنده های غرفه ها گفته بودن که سه شنبه شلوغ میشه

    و منم گفتم پس این بار نقاشیامم میارم

    و رفتیم خونه

    خیلی روز خوبی بود

    خیلی حس خوبی داشتم و لذت بردم از تک تک لحظه های امروزم و درس هایی که داشت و خیلیاشونو با نوشتن رد پام متوجه شدم

    خدایا برای تک تک خانواده صمیمیم در این سایت پر از آگاهی و عشق و استاد عزیز و مریم جان و همکار خوبشون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت باشه براشون

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      آزیتا گفته:
      مدت عضویت: 1390 روز

      سلام به طیبه جانم سلام به دختر خدا سلام به نویسنده لحظات خوب زندگی

      عزیزم خیلی خیلی از خواندن تک تک کلماتت که همه از دل می یاد لذت می برم ودرس می گیرم چقدر صادقانه چقدر جزیی می نویسی چقدر تو خالصی دختر

      و چقدر با احساس وخدایی هستی وقانونو خیلی خوب درک کردی

      من مطینم اگه همینجور پیش بری اتفاقاتی خوبی برات می یافته به امید خدای مهربان ونقاش بزرگی خواهی شد کامنتات حس خوبی به می ده ادامه بده

      منتظر کامنت های بعدیت هستیم انشالله شاد و پیروز باشی دختر خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 694 روز

        به نام ربّ

        سلام آزیتای عزیزم

        ممنونم از اینکه رد پام رو خوندی و احساس زیبایی که داشتی برام نوشتی

        بی نهایت سپاسگزارم ازت

        الهی آمین

        ممنونم از این دعای بی نهایت قشنگت

        الهی که هر روزم بهتر از دیروزم باشه و درمسیر عشق و علاقه ام نقاشی قدم بررارم و پیشرفت کنم هر روز

        برای شما هم بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت و هر آنچه که خیر هست رو از خدا براتون میخوام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم دوستداشتنی گفته:
      مدت عضویت: 1915 روز

      سلام به طیبه مهربون خوش رو دوست داشتنی

      طیبه جان چقدر از گذشتت وقتی داشتی تعریف میکردی شبیه من بود منم مثل شما هروقت میرفتم پارک یا تو خیابون مخصوص نزدیک شب عید هر پسر دختری رو که باهم میدیدم باهم خریدمیکنن کنار هم هستن کلی حسرت میخوردم حالم بد میشد

      من خیلی وقته عضو سایت هستم ولی دست وپاشکسته

      ولی اینسری به خودم قول دادم تا تغییر نکنم تا خودمو خدای خودمو نشناسم وارد هیچ رابطه ای نشم

      چقدر تحسینت میکنم که اینقدر قشنگ با خدا حرف میزنی خدا باشما صحبت میکنه

      تحسینت میکنم چقدر درکت از قانون بیشتر شده مخصوصا اونجایی که خودتو خوب کنترل کردی

      در موردبرتری آدمها چقدر گوشزد خوبی کردی الان که گفتی یه چراغ تو ذهنم روشن شد مریم توهم این رفتارو داریااا

      تا یکی رو مبینیم از خودم پایین تر حس غرور میگیرم یا حتی میریم مسافرت

      میگم ما تهرانی هستیم شما بچه شهرستان اینارو تو دلم میگم نه اینکه به رخشون بکشم

      واین باور که یکی از بچه های سایت گفته بود رو انجام میدادم هرموقع این حس سراغم امد

      انسانمو،انسان هست،با رزشمو ،باارزش هست

      وما انسانها همه یکی هستیم باید بارها به خودم یادآوری کنم

      طیبه جان فقط یه سوال برای اینکه با خودت به صلح رسیدی خودتو الان بیشتر ازقبل دوست داری

      چ تمرینهایی انجام دادی؟

      برات از صمیم قلبم بهترینهارو آرزو مندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 694 روز

        به نام ربّ

        سلام مریم جان

        سوالی که ازم پرسیدی رو نمیدونم چجوری جواب بدم که بشه هم با جزئیاتش بگم و هم مسیری که اومدم رو بگم

        شاید یه سری مسیر هاش یادم نباشه و نتونم با جزئیات کامل بگم

        اما تا جایی که یادمه میگم که از کجا شروع کردم

        من اولین باری که فهمیدم خودمو دوست ندارم ، سال 1401 بود

        مهر ماه سال 1401

        یه تضادی بوجود اومد که سبب شد من تصمیم بگیرم یه نفر رو تغییر بدم تا به حرفای من گوش بده و حرفامو قبول کنه

        من اون روزا شدیدا احساس میکردم که بلد نیستم صحبت کنم با آدما و ارتباط برقرار کنم و از اینکه نمیتونستم حرف دلمو بزنم به آدما و شدیدا خجالت میکشیدم و حتی بلد نبودم نه بگم ، اذیتم میکرد

        تا اینکه این تضاد سبب شد که من بخوام خودم رو نه ، بلکه یه نفر دیگه رو تغییر بدم تا به حرفام گوش بده و قبول کنه حرفمو

        یادمه تو اینترنت دنبال این میگشتم که چجوری میتونم متقاعد کنم و حرفمو بگم

        حالا مسیرش طولانیه و بگذرم از اون روزاش

        من هر روز اشک میریختم و اذیت میشدم از اینکه چرا نمیتونم با آدما ارتباط برقرار کنم و حتی حرف دلمو بگم و یا خجالتی شدید هستم که این خیلی بهم ضربه میزد

        تا اینکه بعد اون تضاد ،هر روز دنبال کتاب میگشتم و اولین کتاب که از یه سایتی خریدم 400 هزار تمن بود

        الان خندم میگیره

        چون هیچ پولی نداشتم و از مادرم قرض گرفتم

        ولی بعد نقاشیامو میفروختم و پس میدادم پولشو

        که درمورد ناخودآگاه و چجوری تاثیر بذاریم رو ناخودآگاه آدما میگفت و کلی تمرین داشت

        الان که یادم میارم خندم میگیره ،چون تمریناتش با آگاهی های الانم که بررسی میکنم اصلا درست نبود

        من اون روزا تمام فکر و ذکرم این بود که یه نفر رو متقاعد کنم و برای تغییر دادنش رفتم سمت کتاب

        و بعد از اون کتاب هدایت شدم به کتاب ملت عشق

        یادمه این کتاب رو 4 سال پیش یکی از دوستام بهم میگفت بخونش طیبه

        و من مقاومت میکردم ،الان میفهمم چرا مقاومت داشتم

        چون درمدار دریافت آگاهی کتاب ملت عشق نبودم

        و به قول استاد عباس منش تا کسی خودش نخواد تغییر کنه ،هیچ کس نمیتونه تغییرش بده

        چون بارها دوستام میگفتن کتاب بخون و من با اینکه مشتاق تغییر بودم ،اما مقاومت میکردم و این تضاد سبب تغییرم شد

        یادمه اولین کتابی که کامل تو عمرم خوندم کتاب ملت عشق بود

        با خوندن کتاب بی نهایت سوال تو فکرم میومد ،که هیچ جوابی براشون نداشتم

        حتی وقتی کیمیا ،همسر شمس تبریزی اون همه اذیت شد و آخرش فوت کرد ، که عاشق شمس تبریزی بود و رفتار شمس تبریزی رو یه جور توهین میدیدم و هیچ درکی از رفتارای شمس نداشتم که چرا عشق ورزیدن همسرش رو نمیپذیرفت

        تو یه قسمت کتاب شمس گفت به کیمیا همسرش که :

        گمان میکنی در آرزوی منی ، حال آن که تنها آرزویت التیام بخشیدن به نَفس رنجیده ات است

        و من اواخر کتاب واقعا از این رفتار شمس متعجب بودم و عصبانی که باعث شد کتابو تا چند روز نخونم و به توصیه دوستم که گفت هیچ وقت ناتمام نذار چیزی رو ،ادامه شو خوندم

        میگفتم مگه میشه کسی خدارو عبادت کنه و درویش باشه و خدا خدا بگه ،اما به همسرش توجه نکنه

        (الان در مداری که درک این حرفای شمس رو پیدا کردم میفهمم که ، استاد عباس منش میگفت به هرچی بچسبی ازت دور میشه و وابستگی به عشق یا هر چیزی شرک هست

        و همسر شمس وابسته بود و خودش رو دوست نداشته و دوست داشته عشق رو در وجود همسرش نسبت به خودش پیدا کنه تا خلا عشق رو جبران کنه

        و خودتو اگر دوست داشته باشی و باخدا صحبت کنی نیازی به عشق نداری که وابسته باشی بهش

        یادمه استاد تو یکی از فایلا اگر درست یادم باشه میگفت من از تنها بودنم لذت میبرم ،اما اگر کسی در کنارم باشه و عزیز دلم باشه هم دوست دارم

        اینا درکایی بود که از این کتاب ،الان دارم)

        اون روزا هیچی درک نمیکردم و پر بودم از علامت سوالای بی نهایت زیاد که جوابی نداشتم

        انگار این کتاب داشت بهم میگفت که طیبه همه چیز از عشق شروع میشه

        از عشق به خود

        از خود شناسیه که به خدا شناسی میرسی طیبه و میتونی بی منت عشق بورزی

        ولی باز هم من هیچ درکی نداشتم

        چون در مدار دریافت آگاهی های کتاب نبودم

        و نا آگاه بودم و از نا آگاهی سوال میپرسیدم ، انقدر سوال پرسیدم تا خدا و جهان هستیش منو هدایت کرد به کتابای بعدی

        تا اینکه من دیدم هرچند روز دارم میرم انقلاب و یه کتاب جدید میخرم یا اینکه اپلیکیشن کتاب راه رو نصب کردم و دارم کتابای مربوط به خود شناسی رو میخونم

        جالب تر اینکه به خودم اومدم دیدم دیگه اون موضوعی که درگیرش شده بودم و میخواستم یه نفر دیگه رو تغییر بدم که خیلی اهمیت داشت برام که متقاعدش کنم ، دیگه مسیرم تغییر کرده بود به درون خودم

        به شناخت صاحب قلبم

        به خودم و خدا

        و اولین کتابی که درمدار آگاهیاش قرار گرفتم و متوجه شدم خودمو دوست ندارم

        کتاب شفای زندگی

        کتابای دبی فورد نیمه تاریک وجود

        ازاپلیکیشن کتاب راه، گوش میدادم و برای اینکه تمریناتشو انجام بدم میرفتم انقلاب ،تا کتاباشو بخرم

        بعد کتاب تسلط بر عشق ورزی رو دیدم و دانلود کردم

        یه فصل داشت ، موضوعش دیدن با چشمان عشق بود

        بی نظیر بود اون فصلش و چون‌صوتی بود من بارها گوش دادم‌و اشک‌ ریختم و بعد چاپیشو هم خریدم

        تازه داشتم‌متوجه میشدم توی این همه سال خودمو دوست نداشتم

        و فهمیدن این موضوع ،برای من درد داشت

        ولی این دردی بود که وقتی فهمیدم بیشتر مصمم شدم تا تغییر کنم چون دیگه این طیبه رو دوست نداشتم و دوست داشتم بشناسم خودمو و عاشق باشم

        وقتی من فصل دهم کتاب تسلط بر عشق ورزی رو گوش دادم و کتاب شفای زندگی رو گوش دادم

        یادمه اولین روزی که وایسادم جلو آینه تا تمریناتش رو انجام بدم ،اولش گفتم چیه مگه ،من میتونم راحت به خودم بگم دوستت دارم

        ولی کاملا برعکس شد

        وایسادم جلو آینه

        گفتم دوستت دارم

        هنوز چهره ام رو که رو به روی آینه داشتم میدیدم یادمه‌

        زدم زیر گریه

        یه صدای خیلی خیلی بلند گفت دوست نداری خودتو

        من ترسیدم

        گفتم نه دوستت دارم طیبه

        دوباره بلند میشنیدم نه دوست نداری

        یادمه اون روزا انقدر گریه میکردم و حالم بد بود که مادرم میدید حالم بده و بهش گفته بودم که دارم تغییر میکنم و هیچ کاری باهام نداشت و من دراتاقمو میبستم و فقط اشک میریختم

        از اینکه دارم خود این همه سالمو که دوستش نداشتم رو، باهاش رو به رو میشدم دردناک بود که دوست نداشتم خودمو

        یه وقتایی وقتی برمیگردم‌به اون روزا و یادآوری میشه بهم ،درسته بغضم میگیره ، اما الان که فکر میکنم

        خیلی هم روزای شیرینی بود ، چون اگر اون روزارو نمیگذروندم ،هرگز در این روز بهشتی و زیبا و در آرامش نبودم

        که با خدا حرف بزنم و خدا عشقم بشه و من نیازی نداشته باشم که حسرت بخورم و بگم کاش کنارم کسی باشه که بهش عشقم بگم

        البته اگر بگم اصلا نشده، دروغ گفتم ، بالاخره به قول استاد عباس منش ، که میگه ما انسانیم و دوست داریم که عزیز دل داشته باشیم

        اما زمانی خوبه که آزادانه باشه این عشق زمینی

        زمانی باشه که نه حسرتی داشته باشم و نه وابستگی و نه چیز دیگه

        چون هر وقت میبینم یه لحظه دارم از دیدن عشق ورزی دختر و پسری یا زن و شوهری ناراحت میشم و یا حسرت میخورم و میگم‌تنهام

        صد در صد باور محدودی دارم که سبب شده دوباره این حس رو داشته باشم و تکرار میکنم باور های قوی رو

        و توی این یکسالی که سایت عباس منش هدایت شدم به قدری این حس در من کم شده که در مقایسه با پارسالم خیلی کم شده

        که من حسرت بخورم که کاش کسی کنارم باشه

        توی این یکسال اگر بخوام بگم ، من دائم مشغول این بودم که گوش بدم به فایلا و درک کنم و باهر قدمی که در هر جنبه برداشتم ، خدا بهم کمک کرد

        و انقدر مشغول صحبت کردن با خدا میشم که حس نمیکنم تنهام

        دو سال پیش به قدری این حس تنهایی در من زیاد بود که فقط حسرت اینو میخوردم که چرا نمیتونم ازدواج کنم و کسی دوستم نداره

        حتی با دیدن زن و شوهرا ،دختر و پسرایی که دوست همن و تو پارک و جاهای دیگه میدیدم شدیدا احساس تنهایی میکردم

        من توی این یکسال در سایت و البته سال 1401 اگر تمرینات رو انجام نمیدادم انقدر آروم نمیشدم

        باخودم به صلح نمیرسیدم که البته باز به قول حرف استاد تا جایی که تلاش کردم دارم‌نتیجه اش رو که آرامش هست میبینم

        نتیجه تلاشم نه بیشتر و نه کمتر از تلاشمه

        آروم از نظر عشق ،از اینکه هر روز که دارم سعی میکنم تا جایی که میتونم عمل کنم ،خدا انقدر کمکم میکنه که خود به خود حس ارزشمندی و عشق رو بهم‌ میده

        درمورد تمرینات کتاب شفای زندگی و فصل دهم کتاب تسلط بر عشق ورزی که موضوعش دیدن با چشمان عشق بود ، که میگفت برای بدنت ارزش قائل باش و تک تک اعضای بدنت رو دوست داشته باش

        من جلوی آینه وایمیستادم و میگفتم دوستتون دارم

        ماه های اول و دوم و سوم مقاومت داشتم و هر روز با گفتن دوستتون دارم یا طیبه دوستت دارم ،یه صدای بلند و ترسناکی میگفت دوست نداری دروغ گو ولی من ادامه دارم به گفتن دوستت دارم

        ،چون من بدنمم دوست نداشتم

        از بچگی همه جا شنیده بودم لاغری و این سبب شده بود خودمو دوست نداشته باشم و گوشه گیر باشم و از جمع به دور باشم و حتی مهمونی و عروسی نمیرفتم

        این دوتا کتاب باعث شدن من با بدنم ،باجسمی که صاحبش خداست آشتی کنم

        کم کم با گفتن دوستت دارم مقومت ذهنم کم تر شد و یادمه رفتم از نمایشگاه کتاب یه کتاب اعضای بدن رو خریدم

        اسمش آناتومی گری بود

        تک تک اعضای بدن رو با اسم نوشته بود

        من هر روز ورق میزدم و از این همه شگفتی خدا متعجب میشدم که چرا من سال ها به بدنم بدی کردم و دوست نداشتم

        و شروع کردم با بدنم صحبت کردم

        هر روز میگفتم سلام طیبه و با خودم جلو آینه صحبت میکردم

        حتی میگفتم چشمای قشنگم و دستای نازم و بدن عزیزم و کلی قربون صدقه میرفتم

        تا اینکه دیدم من دارم با بدنم عین یه دوست صمیمی صحبت میکنم

        اون روزا یادمه به خدا بیشتر توجه نداشتم ،

        منظورم از توجه نداشتن اینه که انگار وقتش نبود ، که با خدا اینجوری صمیمی بشم

        اون روزا نیاز بود که من اول با خودم آشتی کنم با جسمی که سال ها دوستش نداشتم

        با چهره ای که سالها دوستش نداشتم و با چهره های دخترای زیبا تر مقایسه میکردم خودمو و شاکی بودم که چرا من زیبا نیستم

        با صدایی که سال ها دوستش نداشتم و میگفتم صدام بچگانه هست

        یادمه همین فصل دهم کتاب تسلط بر عشق ورزی رو با صدای گریون میخوندم و ضبط میکردم و اشک میریختم

        انگار اول باید تک تک اون روزهارو میگذروندم تا برسم به اینجا

        تا برسم به الانم که وقتی به آینه نگاه میکنم سریع میگم زیبا روی خوشگل دوست داشتنی و بیشتر وقتا لپامو میکشم و میگم صاحب این همه زیبایی ، ربّ من سپاسگزارم ازت و به چشمای قشنگی که کاملا تیز بین و دقیق و سالمه به آینه خیره میشم و خداروشکر میکنم

        خدایا شکرت

        چقدر این یادآوری قشنگ بود

        حالا طیبه ای که خجالتی بود ،الان تو مترو یا جاهای شلوغ ،یه لحظه اگر دستم درد بگیره دستمو وسط اون همه جمعیت پیبوسم و میگم به ترکی ،دردت گرفت ، ببخشید الان بوست میکنم

        تکاملم رو الان قشنگ حس میکنم که چجوری از خودشناسی رسیدم به خدا شناسی و به قول استاد این راه پایانی نداره و هرچقدر بیشتر با خودمون به صلح برسیم بیشتر خدا رو درک میکنیم و تسلیم میشیم ، پس من در مسیرش دارم هر روز لذت میبرم و رشد میکنم ،البته اگر عمل کنم

        اگر عمل نکنم افکار قبل مثل علف هرز که استاد میگفت سریع رشد میکنه

        و من هر روز تا جایی که میتونم تلاش میکنم تا سعی کنم در صلح باشم با خودم ،چون وقتی در صلحم ،آرومم ،یه احساس عمیق قلبی دارم که خدا رو حس میکنم تو تک تک لحظه هام

        انقدر حسش میکنم یه وقتایی که فقط بهش میگم ماچ ماچی

        ماچ به کله ماهت

        و میخندم

        خدایا شکرت ،بی نهایت سپاسگزارم

        و البته باورای قوی نوشتم و هر روز تکرار میکنم ،باصدای خودم ضبط کردم و هر روز سعی میکنم گوش بدم

        سوال شما سبب شد تا بهم یادآوری بشه که ، ببین طیبه

        قشنگ ببین

        دو تا درس رو یادت باشه

        1.

        تکامل

        2.

        تمرین انجام دادن و قدم برداشتن

        من اگر قدم برنمیداشتم هیچوقت نتیجه نمیدیدم که الان در این لحظه آرامش داشته باشم

        هرچی فکرشو میکنم میبینم من اون روزا به هیچ عنوان نمیتونستم با خدا اینجوری صحبت کنم ،چون با بدنم با خود درونم با تک تک سلول های بدنم آشتی نکرده بودم

        در کل بخوام خلاصه کنم در صلح بودن رو با توجه به مدار الانم که هستم درک میکنم

        اینجوری بگم که

        تضاد سبب شد تا عمیقا مشتاق تغییر باشم و تمریناتش رو انجام دادم

        که البته استاد میگفت برای هر کسی مسیر تغییر فرق داره و هرکس به شکل مختلف تغییر رو شروع میکنه

        و وقتی دیدم داره حالم خوب میشه مشتاق تر شدم تا این مسیر پر از عشق رو ادامه بدم

        یادمه اوایل انقدر سخت بود ،نمیتونستم کنترل کنم ورودیامو و تمرینارو انجام بدم ولی میگفتم تو باید ادامه بدی

        ببین چقدر آرومتر شدی

        پس این راه خیلی جذابه

        و از این بهترم میشی طیبه

        و هر روز داره برام جذاب تر میشه

        چون با هر بار یاد گرفتن و عمل کردنم حس میکنم دارم بیشتر به خدا نزدیک تر میشم

        و این مسیر تکامل لذت بخش من ادامه داره با عشق‌…

        و به خودم تمام این صحبت هارو گفتم تا یادم باشه که از کجا به کجا رسیدم

        تا یادم باشه که خدا بود کمکم کرد

        خدا بود تو این مسیر همه کس من شد

        خیلی دوستت دارم ربّ من

        خیلی دوستت دارم مریم جان که با سوالی که ازم پرسیدی ،سبب شدی که به یاد بیارم و سپاسگزار باشم

        نور خدا به شکل بی نهایت ثروت و سلامتی و شادی و عشق و زیبایی در زندگیت جاری بشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          مریم دوستداشتنی گفته:
          مدت عضویت: 1915 روز

          سلام به روی ماهت طیبه جان

          ازت خیلی خیلی سپاسگزارم وقت گذاشتی وسوالمو جواب دادی

          نمیدونم چرا احساس میکنم نزدیک ما زندگی میکنی ما منطقه16 تهران هستیم

          چهرت که خیلی برای من آشنا هست

          من پیاماهای شما آقا ابراهیم که اینقد قشنگ دارید تکامل رو طی میکنید وخیلی خوب اینجا یادادشت میکنید تا منو امسال بتونیم ایده بگیریم بگیم وقتی شما تونستین منم میتونم

          همیشه تحسینت میکنم ومطمئنم همینجوری پیش بری قطعا نتیجه های بزرگتری میگیری

          راهت هموار دوست خوبم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 694 روز

            به نام ربّ

            سلام مریم جان

            آره حست درسته نزدیکیم تقریبا

            چه جالب که حسای آدم درست تشخیص میده وقتی که توجه میکنی به قلبت

            سپاسگزارم ازت بابت دعای قشنگت مریم جان دوست داشتی و زیبا

            منم برای شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت عظیم خدا رو میخوام

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1111 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    همیشه تو ذهنم این بوده ک منی ک مثلا نماز میخونم و بنده خوب خدا هستم خدا منو بیشتر دوست داره و باید ب خاطر این مثلا عبادت از دیگران برتر باشم

    کدوم عبادت؟عبادتی ک باعث بشه متکبر بشی هر روز بندگی نیس ک دقیقا همون عبادتی ک میتونسته بهشت رو در زمین و آخرت رقم‌بزنه باعث گمراهی و در نهایت غضب خدا شده دقیقا همون عبادتی ک ابلیس انجام داد 6000 سال بندگی نکرد بلکه دقیقا راه رو اشتباه رفت خیلی جالبه من خودم(اولش میخاستم ما آدم ها بعد گفتم ک دیگران حتما بنده خوب خدا هستند و جسارت نکردم) همیشه وقتی ی راهو اشتباه رفتم تقصیر رو می انداختم و می اندازم گردن ابلیس

    اما یکی نبود بهم بگه ک اگر همش تقصیر ابلیسه پس خود ابلیس گمراهی خودش رو گردن کی بندازه؟پس ابلیس مقصر نیس من خودم مسئولشم

    بپذیرم در مقابل خدا مسئولیت زندگیم و قدرت رو حتی ب ابلیس ندم چون هیچ قدرتی نداره و خودم تمام قد مسئولشم

    شاید این هم یکی از حقه های ابلیسه ک میخاد خودش رو این قدر قدرتمند نشون بده ک من همیشه خطا کنم و تقصیر رو گردن اون بندازم

    در حالی ک وجودم میگه این حقیقت نیس و خودمو باید درست کنم

    مثل سلامتی میمونه انسانی ک سلامته و رعایت کرده ورودی های بدنش رو هر جیزی رو نخورده و تقوا داشته هیچ وقت از عوامل بیرونی نمیترسه مثل سردی آب و هوا

    مثاله استاده ک در فصل سرد سال در یکی سفرنامه ها لخت شد و زد ب دل آب خیلی سرد بدون ترس چرا؟چون قدرت رو ب عوامل بیرونی نمیده و با توجه ب قانونی ک رعایت کرده میدونه ک اگر مریض بشه خودش مسئولشه و ربطی ب سردی هوا نداره

    خدایا تو این قدر لطف داری ک میدونم قبل از درخواست من منو بخشیدی ولی خدایا خسته شدم دیگه تو ب این آگاهی ک چقدر من ضعیفم و ممکنه باز هم خطا برم خدایا من دیگه طاقت راه اشتباه رو ندارم از خودت میخام ک همیشه اول راه اشتباه پس گردنی بهم بزنی و نگذاری ک برم برای خودم

    خودم با دست خودم با تکبر بی جا خودمو محروم کردم از زندگی و نعمت هایی ک برای من آفریده خدا تا لذت ببرم

    من حتی این جملات توحیدی ک استاد میگه مثل خدایا هر آنچه دارم از توست رو ب خدا میگفتم تا بهم نعمت بده ی جوری میگفتم ک انگار خدا ب جمله من نیاز داره و دارم نیازش رو برطرف میکنم و اونم بهم نعمت میده

    در صورتی ک برعکسه من همیشه باید این جملات رو مثل استاد بگم ب خودم تا حواسم باشه و مسیر اشتباه رو نرم این منم ک نیاز دارم بدونم ک هیچی نیستم نیاز دارم یادم بمونه هر چی دارم از آن خداست نیاز دارم یادم بمونه ک چقدر فقیرم ب خیری از جانب خدا

    من نیاز دارم ک همیشه یادم باشه ک از کسی برتر و پایین تر نیستم تا با همه در صلح باشم خدا نیاز نداره

    اون میخاد ک نعمت هارو وارد زندگیم کنه و میخاد ک من در مسیر درست و طبیعی باشم تا ببینه لذت بردنم و شکرگزاریم رو

    ن این ک ب شکرگزاری من نیاز داشته باشه اون میخاد ک من از اون راضی باشم و این قدر غرق در نعمت و شادی باشم ک واقعا شاکر باشم ازش بابت خلقتم و با تمان وجود مثل استاد بگم ک خدا راضیم ازت

    واقعا دیگه نمیخام تکبر رو خاشع بودن رو میخام لذ بردن از لحظه وآدم های اطرافم رو میخام

    یادم باشه ک هر گمانی ک ب خدا داشته باشم همون رو میبینم از این دنیا

    اگر با کوچکترین سختی فک کنم خدا میخاد عذابم کنه و کارم تمومه و سقوط کردم همین هم اتفاق میفته

    اما اگر ب خدا اعتماد داشته باشم و گمان خوب با خودم میگم ک ن خدا میخاد راه درست رو بهم نشون بده میخاد نعمت هامو بیشتر کنه باید اعتماد کنم بهش

    حواسم باشه ک خدا رو چ جوری میبینم خدایی ک عاشق عذاب دادنه و خیلی سختگیره یا خدایی ک همواره خیر منو میخاد و میخاد من ب راحتی بیشتر و نعمت های بیشتر برسم

    مثل استاد ک بارها در مسیر جاهایی راهشون بسته شده اما کنترل ذهن کردن و اجازه ندادن جهنم براش درست کنه و فک کنه ک خدا داره عذابش میده ب جاش خیر دیده اون اتفاق رو و باور داشته ک خدا میخاد ک پیشرفت کنه

    اکثر اوقاتی ک آدم ها می‌نالند از عذابی ک گرفتارش شدن ی جورایی دوست داشتن ک عذاب بکشن و خوششون میومده ک برن پیش خدا ناله کنن و احساس گناه رو تجربه کنن

    ب لطف خدا از طریق آموزش های شما استاد عزیز فهمیدم ک چقدر شناخت من نسبت ب خدا اشتباه بوده و هست

    خداوند هیچ موقع نمیخاد ک من سقوط کنم و خدا چ نیازی داره ب عذاب من

    بابا اون میخاد جهان رشد کنه و جای بهتری باشه برای زندگی پس اونایی ک در مسیر درست هستن رو داره راهنمایی میکنه فقط اکثر اوقات شاید یک اتقاق صرفا ظاهرش بد باشه

    خودش هم در قران گفته تسلیم من ک سراسر خیر هستم باشین شما اکثر اوقات فک میکنین یک اتفاق خوبه امت ب ضرر شماست و برعکس ی جورایی میگه شما هیچی نمیدونین صبر کنین و گمان خوب ب من داشته باشین

    خدایا خودت میدونی این چیزهایی ک ب لطف خودت دارم مینویسم خیلی حالت ایده آل رو داره و کسی ک بتونه اینطوری باشه مثل استاد راضیش میکنی اما خودت ب ضعف من آگاهی میدونی ک باید خیلی هوامو داشته باشی

    شیطان یک عامل بیرونی ک اگر من افکارم و ورودی هام درست باشه زندگیم در عالی ترین شکل ممکن پیش میره و هیچ ترسی از ابلیس نخواهم داشت مثل هوای سرد برای استاد

    ورودی هامو درست کنم و کنترل کنم در واقع مرکز توجهم رو بزارم روی چیزهایی ک خوبه و خواسته هامه

    وای ک چقدر از ابلیس میترسیدم در واقع داشتم قصور خودمو مثل یک انسان ضعیف مینداختم گردن ابلیس تا خودم هیچ مسئولیتی رو نپذیزم و واقعا بار ورودی اشتباه دادن ب مغز سنگینه

    خدا زیر منت هیچ کس نمیمونه و این قدر رحمتش بر عذابش پیشی میگیره ک انگار ب نزدیک ب صفره عذابش در مقابل رحمتش

    نمونش ابلیس ک خدا حتی ب خاطر اون 6000 سال عبادت ظاهری هم کلی دعاهاشو مستجاب کرد

    اگر ابلیس طلب مغفرت می‌کرد یقینا خدا میبخشیدش اما اون دنیای بدون خدا و قدرت در اونو انتخاب کرد ی جورایی سر آخرت رو برید

    خدا ب ما انسان ها هم میگه و گفته در قران هم ک اگر برای هرکدوم از دنیا و آخرت تلاش کنین نتیجش رو بهتون میدم ی جورایی می‌گه میخای خیلی راحت تمام نعمات دنیارو بهت بدم و من ب بندگی تو نیازی ندارم

    و از طرفی هم میگه اگر میخاهی هم دنیا و هم آخرت رو داشته باشی باید قانون رو رعایت کنی

    خدایا من تو انتخاب می‌کنم میخام در راه تو سعی و تلاش کنم ب لطف خودت گول نمی‌خورم این دنیا ب قول استاد ب اندازه چشم بر هم زدنی نیس در مقابل آخرت و گول زرق و برقش رو نمی‌خورم

    خدایا این هم لطف توست خدا جونم ب هیچ عنوان اعتبارش ب خودم نمیرسه ب هیچ عنوان شکرت خدایا

    تلاش می‌کنم در راه تو برای گسترش این جهان زیبا در راه زیباترین راه دنیا همون جاده ای ک استاد ازش میگه همون جاده سرسبزه همراه کلی لذت

    خودت زیبایی و رده رسیدن بهت هم زیباست

    تو میخای اون جیزی رو ک من میخام این یعنی آزادی کامل کافیه ک من بفهمم چی میخام و تجسم خلاق کنم و چگونگیش رو بسپارم ب تو

    مغز من خیلی خیلی محدوده

    در واقع در مقابل آگاهی تو نزدیک صفره خیلی نزدیک

    من واقعا چرا رو عقل خودم و راه هایی ک با اون میچینم حساب میکنم و این باعث میشه حالم بد بشه چون هیچ راهی رو نمیتونم پیدا کنم و این باعث ناامیدی و افسردگی و اتفاقات بد میشه چون خودم فرکانسش رو فرستادم

    اگر بندگی خدا رو کنم و همیشه یادم باشه نادانیم رو و همه کاره بودن اون رو این باعث میشه ب چگونگی فکر نکنم و ب حاش تمرکز بزارم روی لذت بردن از لحظه و اون خواستم توی ذهنم

    این باعث کم شدن مقاومت هم میشه و نتیجش ورود نعمت ها ب زندگیمه؟چرا ؟چون خدا همواره میخاد و خواسته و آفریده برای من بهترین نعمت هارو

    جریان طبیعی زندگی اینه ک خواسته ها وارد زندگیم بشن ب آسان ترین شکل ممکن همراه کلی لذت

    اینه ک استاد میگه اکثر نعمت ها رو من اصن تمرکزی نداشتم روشون و خود ب خود وارد زندگیم میشن چرا؟چون طبیعی اینه

    خدایا اعتبار کامنت و تک تک کلماتش ب تو میرسه

    اینو نمیگم ک بخام نظر تو رو جلب کنم ک فک کنم اره الان تو میگی این چ بنده خوبیه

    بلکه ب خاطر خودم فقط خودم میگم چون منم ک ب خشوع نیاز دارم باید از کوچکترین نعمت ها شکرگزار باشم تت‌ از مسیر منحرف نشم الکی تکبر نگیرتم چون اول و آخر تویی

    تویی ک این مغز رو ب من دادی این انگشتان و این گوشی و سواد و اینترنت و اکسیژن و ….

    هر آنچه دارم از ان توست خدایا بابت همشون شکرت

    این کامنت نوشتن هم باعث میشه ک ی جورایی خودمونو و اون حسی ک دوس داریم بقیه رو هم ب مسیر درست بیاریم ارضا کنیم و ب کسانی بگیم ک در مدارش هستن و الکی اتلاف انرژی نشه و نخایم ک در کار خدا دخالت کنیم و فک کنیم میتونیم کسی رو هدایت کنیم

    استاد هم هر چیزی ک میگه دلایلی پشنشه ک ب نفع خودمه مثل همین دعوت ب کامنت نوشتن خودش و خدای خودش میدونه ک چ فوایدی داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    منیر گفته:
    مدت عضویت: 1658 روز

    به نام خدا

    سلام عرض میکنم خدمت استاد و اعضای سایت

    ما در هر لحظه در هر ثانیه در حال انتخاب هستیم بین خوبی و بدی انتخاب بین هدایت خداوند یا نجواهای شیطان ، انتخاب بین امید داشتن یا ناامید بودن انتخاب بین مقایسه کردن یا مقایسه نکردن انتخاب بین تسلیم خدا شدن یا برده شیطان شدن انتخاب بین رفتن به راه راست راه کسانی که خدا بهشون نعمت و برکت و ثروت و آرامش و خوشبختی داده یا رفتن به راه گمراهان کسانی که با فرکانس های بدشون راه دستیابی به خواسته هاشون رو محدود و مسدود کردن راه کسانی که با پیروی کردن از شیطان جهنم رو قبل از رفتن به دنیای دیگه تو همین دنیا بوجود میارن و خداوند با دادن حق انتخاب و تصمیم گیری به انسان در کل اونو مسئول تمام اتفاقات زندگیش کرده و حتی تو دین هم خداوند کسی رو اجبار نکرده و چقدر زیبا در آیه زیر این آزادی عمل رو به انسان داده

    لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشدُ مِن الغَىّ فَمَن یکفر بالطاغُوتِ وَ یُومِن بالله فقد استمسک بالعروه الوُثقى لاانفصامِ لها و اللهسمیعٌ علیم (بقره/ 256)

    در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفرورزد، و به خدا ایمان آوَرَد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواىِ داناست.

    بارها تو قرآن خداوند میگه که اگه به شما شری میرسه از طرف خودتونه و منظورش همون فرکانس های نامناسب و مخرب هستش که نتیجش هم میشه شر و این بدی ها مسئولش خود ماییم نه کسی دیگه و نه خداوند چون خدا همیشه برای ما خیر و خوبی میخاد و اینجاست که خداوند در آیه 79 سوره نساء به پیامبر میگه ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللهِ‌ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفى بِاللهِ‌ شَهیداً

    [آرى]، آنچه از نیکى به تو مى‌رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدى به تو مى‌رسد، از سوى خود توست. و ما تو را رسول براى مردم فرستادیم؛ و کافى است که خدا گواه [بر این امر] باشد.

    کسی که از گام های شیطان پیروی میکنه در اصل باز اینجا خودشو مقصر اتفاقات زندگیش نمیدونه و شیطان رو عامل بدبختیش میدونه در حالی که در سوره ابراهیم آیه 22 می‌خونیم

    وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ [22]

    و هنگامیکه کار تمام مى‌شود، شیطان مى‌گوید: «خداوند به شما وعده‌ی حق داد و من به شما وعده‌ی [باطل] دادم و تخلّف کردم. من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید؛ بنابراین، مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید. نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من. من نسبت به شرک شما درباره‌ی خود، که از قبل داشتید، [و اطاعت مرا هم‌ردیف اطاعت خدا قرار دادید] بیزار و کافرم»! به یقین ستمکاران عذاب دردناکى دارند.

    طبق این آیه شیطان کارش دعوت به گمراهی هستش و این ماییم که انتخاب میکنیم که دعوتش رو بپذیریم و گمراه بشیم یا اینکه هدایت های خداوند رو دریافت کنیم و به راه راست بریم در هر صورت ما باید در هر لحظه خودمون رو بسنجیم ببینیم داریم تو چه مسیری حرکت می‌کنیم تو مسیر هدایتیم یا مسیر گمراهی

    و هرچقدر ما با خودمون در صلح باشیم همون اندازه ما به خداوند و هدایت های خداوند دسترسی داریم و هر چقدر فاصله بین ذهن و روحمون بیشتر باشد به همون اندازه ما از خداوند دور شدیم

    خدایا ما رو به اندازه یه پلک زدن به حال خودمون رها نکن که اگه به حال خودمون رها بشیم با فرکانس های مخرب به خودمون ظلم میکنیم

    خدایا ما هر لحظه به هدایت ها از جانب خودت نیازمندیم مارو به راه راست راهی که به خودت ختم بشه هدایت کن الهی آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    امیرحسین خواجوی گفته:
    مدت عضویت: 1694 روز

    من یه ایراد شخصیتی در درون خودم پیدا کردم و خواستم کامنت نزارم و حتی اینترنت ام رو هم خاموش کردم ولی هی یه چیزی درونم میگفت بنویس شاید نوشتنش بهت کمک کرد.

    میخوام راجع به ایراد شخصیتی در درون خودم بنویسم.

    من نمیدونم این ایراد هست یا نیست ولی چون نتیجه خوب نیست قطعا ایراد هست.

    من از زمان نوجوانی ام شروع میکنم

    من تو سن نوجوانی با بردارهام کار می‌کردم و چون بردار بزرگم مسئول کار پیدا کردن و هماهنگ کردن و پول گرفتن از کارفرما بود من راحت تفریح میکردن با دوستم میرفتم بیرون و با جنس مخالف دوست میشدم و از هر جهت خیالم از بابت کار و زندگی راحت بود.

    اوضاع به ظاهر خوب بود.

    در واقع نقطه ضعف من در رابطه با ارتباط با جنس مخالفم هست که در ادامه توضیح میدم.

    شرایط طوری پیش رفت که من با برادر بزرگم به مشکل برخوردم و دیگه باهاش کار نکردم.

    خواستم روی پای خودم وایسم و خودم آقای خودم باشم.

    رفتم تو کار پوشاک و طعم واسه خود کار کردن رو چشیدم.

    ولی یه باور اشتباه (واقعا نمیدونم اشتباه هست یا نه) بهم داده شد که برای موفقیت باید تمرکزت روی کار و پیشرفتت باشه و از هرگونه عوامل حواسی پرتی دوری کن.

    ذهن من و البته بعضی از اطرافیان گفتند که پس دوست دختر و داشتن رابطه عاطفی باعث میشه از هدفت و از پیشرفت دور بشی البته دلایل منطقی برام میاد ذهنم

    ذهنم میگفت: دائم بهت پیام میده، زنگ بهت میزنه، حواست رو پرت میکنه و کسب و کارت شکست میخوره.

    اینا استدلال هایی بود که ذهنم می‌آورد.

    منم فکر میکردم دارم درست فکر میکنم و از اون موقع وارد رابطه عاطفی نشدم .

    هی میگفتم امسال دیگه کسب و کارم شکوفا میشه پول وارد زندگیم میشه و دیگه میتونم یه ماشین نسبتا خوب بخرم

    یه خونه برای خودم اجاره کنم

    مغازه بزرگ بزنم

    ولی نشد که نشد.

    و البته که دوست هم داشتم زندگیم یه تغییری کنه.

    یه دختر خوب وارد زندگیم بشه و از زندگی بیشتر لذت برد.

    امشب اومدم تو یکی از هتل های خوب تهران و یهو به ذهنم رسید که از خودم بپرسم واقعا تصمیمت درست بوده که تو این 5 سال هیچ رابطه عاطفی نداشته باشی.

    حتی من با یکی از خوب های صنف خودمون که پوشاک هست صحبت کردم و ازش دلیل موفقیتش رو پرسیدم اون گفت بعداز گفتن موارد مهم ذهنیتی که مطابق با حرف های استاد عباس منش هست یه حرف دیگه ای هم زد که باید با کارت حال کنی.

    منم برداشتم این بود که تمام ذهنت کارت باشه و جا برای هیچ چیز دیگه ای نزار.

    منم بخاطر این برداشت با دختری که تازه دوست شده بودم و حتی یکم علاقه بوجود اومده بود بهم زدم.

    یعنی اینقدر حرف های اون روم تاثیر گذاشت.

    الان دیگه تصمیمم مهاجرت هست و از پوشاک اومدم بیرون

    تمرکزم روی یادگیری زبان و کارهایی که در راستای مهاجرت باید انجام بدم هست.

    ولی دیگه میخوام فکر کنم واقعا داشتن رابطه عاطفی پاک و درست آیا واقعا تمرکزت رو میگیره امیر حسین؟

    در جواب باید بگم نه.

    اگر همه چیز روی اصول باشه اتفاقا باعث رشدمم میشه.

    این موضوع رو در حین کامنت نوشتن بهش رسیدم.

    یه حکمتی در نوشتن کامنت بود.

    امیدوارم مهاجرتم به راحتی انجام بشه.

    خواسته ی هر روزم از الله همینه.

    چقد خوب شد این کامنت رو نوشتم

    یه ردپایی هم میمونه ازم.

    الان سطح a1 زبان هستم و توکل به الله دارم یادگیری زبان رو ادامه میدم.

    واقعا اگه زودتر فکر میکردم و به این نتیجه می‌رسیدم چقدر از زندگیم لذت میبرم.

    ولی خب زندگی ادامه داره و من کامل نیستم و باید از این اشتباهات درس بگیرم.

    البته یه نکته مثبت این زندگی ام داره و اونم اینه که چقدر برای موفقیت و رشد انگیزه داشتم و چقدر با ارزشه این اقدامات من برای پیشرفت.

    خدایا خودت هادی و هدایتگر هممون به مسیر خیر و برکت نعمت و سلامتی باش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 835 روز

      چقدر خوب میشود که من هم اینجا کمنت بنویسم ( ایموجی لبخند )

      سلامم سلاممم امیر حسین جان

      خوبی ؟ سلامتی ؟ روبه راهی ؟

      با دیدن متن کامنتت ذوق کردم

      چرااا ؟

      چون که من یک مدتی دیر میشود اصلا کمنت نمیخوانم و به هر کمنتی که ضرورت داشته باشم خدا خودش هدایتم میکند

      و امروز خیلییی قشنگ اینجا هدایت شدم و ذوق کردم از هدایت خدا

      ذوق کردنم برای این بود که دقیقا دیشب قصه من و خدا روی همین موضوع رابطه بود

      وااای زمانی که متن کامنتت خواندم گفتم برای من هست

      دیشب با خدا حرف میزدم

      امروز هدایت شدم به کامنتت

      فرکانس هم عجیب دقیق کار میکند چقدرررر مثل من فکر میکنی

      دیشب خدا خیلیی دوستانه و رفیقانه با من صحبت داشت

      خدایاااااا فدایت شوم

      تشکرررر که هستی

      من تا حالا وارد هیچ رابطه نشدم و برایم مهم هم نیست یعنی تا حالا اصلا نزد خودم فکر هم نکردیم که چرا رابطه ندارم ؟

      چرا وارد رابطه نمیشم ؟

      اون شهزاده با اسپ سفید کجاست ( ایموجی خنده )

      همه رابطه دارند من ندارم ……….

      و بعضی فکر های دیگری که دیگران دارد و من را واقعا خنده می‌گیرد و برایم خنده دار هست

      در زهن من اصلا نیست

      چرا نیست ؟

      چون خیلیییی باور های غلطی دارم که اصلا اجازه نمیدهد به این چیزا فکر کنم و فراری هستم ههههههه

      حالا خدا برای من چی گفت دیشب ؟

      گفت نگاهت به رابطه غلط هست

      نگاهت به رابطه محدود هست

      نگاهت به رابطه از روی کمبود هست

      گفتم چطور ؟

      گفت تو فکر میکنی وارد رابطه شوی از موفقیت دور میشوی از اهدافت دور میشوی

      و فکر میکنی رابطه مانع رشد و پیشرفت تو میشود

      رابطه مانع موفقیت تو میشود

      گفت یادت هست هر وقت هر دختری را می دیدی وارد رابطه میشد نامزد میشد میگفتی اون هدف ندارد در زنده گیش

      اصلا دیگر پیشرفت نمیکند

      رفت پشت خانه داری

      و هزار فکر دیگر ….

      و هزاران بار این باور را تکرار کردی

      بخدا چقدررر این باور ها مهم هست

      این باور های من بوده که من حتی به رابطه فکر هم نمیکردم

      و اصلا فراری بودم

      و همین که میبینم کسی نامزد شده عروسی میکند یا رابطه دارد یک دقیقه عجیب نگاه میکنم ( ایموجی خنده ) که این کار و هدف ندارد

      گناهم نیست همیشه وقتی اطرافیانم دیدم که وارد رابطه شده اند یا به شدت وابسته شده اند اگر عروسی کرده اند فقط خانم خانه دار شدند و هیچ هدفی نداشتند

      (((یکی دیگر از باور هایم این هست

      که آدم خاص و عالی باید وارد زنده گیم شود و من باید خیلییی روی خودم کار کنم تا هم فرکانس اون آدم شوم و وارد زنده گیم شود

      باور غلط ))

      در صورتی که من همین حالا هم خیلیی خاص و عالی هستم و هر روز در حال بهتر شدن هستم و برای بهتر شدن و عالی شدن انتهای نیست هر روز بهتر از دیروز و دنیا پر از آدم های خاص عالی و دوست داشنتی هست و خوشبحال اون فردی که من وارد زنده گی اش شوم

      واقعا نزد خدا جایگاهی خاصی دارد

      و دیگر اینکه نگاهم از روی کمبود هست

      اینجایی که من هستم آدم عالی نیست آدم خاص نیست و جهان هم میگه تو راست میگی نیست، نیست ، نیست

      اگر اون آدم از کنارم رد هم شود من نمیبینم چون تمرکزم روی کمبود هست

      جهان کارش ثابت کردن باور های ماست

      گوش به فرمان هست

      میدانی خودمان مانع خواسته های ما هستیم ولی بعد یقه خدا را محکم میگریم

      چرا برای من نمیشود ؟

      چرا من به خواسته هایم نمیرسم ؟

      مانع فقط خودمان هستیم با همچین باور های غلط

      خودمان خود را لایق نمیدانیم بعد افتادم گردن خدا

      دست های مان را در پشت خودمان قفل کردیم و با خودمان میگیممم

      من آماده نیستم

      من آماده نیستم

      بعد درخواست میکنیم خدایا بده بیاد

      چرا نمیاید

      خدایااااااااااا چی وقت میرسم

      بعد خدا میگه دست هایت باز کن تا من برایت بدهم

      تو آماده دریافت باش که من برایت بدهم

      و ها راستی چقدررر الگو‌ها هست که همسر شان بال پرواز شان شده

      بعد از اینکه وارد رابطه شده اند خیلیییی پیشرفت کرده اند

      خیلیییییی با تجربه شده اند

      خیلیییی از زنده گی شان لذت بردند

      رابطه خیلییییی خوب هست با آدم عالی چون دست در دست هم پرواز میکنید تا اوج قله های موفقیت ‌و بال پرواز هم میشوید

      چون وقتی با آدم درست وارد رابطه شوی

      باعث رشد و پیشرفت هم میشوید

      نه اون توقع بیجا دارد

      نه تو توقع بیجا داری

      نه اون تورا منبع خوشحالی و احساس خوبش میداند

      و نه تو اون را منبع خوشحالی و احساس خوبت میدانی

      فقط از کنار هم و از بودن با هم لذت میبرید و عشق واقعی را تجربه میکنید

      الهی که با یک فرشته عالی و زیبا

      آگاه دانا و با درک و با معرفت

      وارد رابطه شوی و از تک تک لحظه های زنده گی ات لذت ببری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  6. -
    لیلا هستم گفته:
    مدت عضویت: 592 روز

    سلام به استاد خوبم وشاگرد اول کلاس مریم بانوی عزیز و به همه ی هم مکتبیهای عزیزم

    استاد ممنونم بابت این فایل سرتاسر آگاهی

    اما استاد دو تا سوال برای من بوجود اومد

    یکی اینکه مگه شما نمیگین یعنی کلا خدا هم میگه همه چی بر اساس تکامل بوجود اومده طی سالیان سال تا الان این موجودات وجود دارن خوب ما انسانها هم جزو همون قانون هستیم یعنی بر اساس تکامل بوجود اومدیم پس چرا خداوند میگه تبارک الله احسن الخالقین؟؟؟

    ودوم اینکه شعار شما این هست که

    دنیا باید گسترش پیدا کنه و همه چی یاید رو به بهتر شدن و بزرگتر شدن وقشنگتر شدن بکنه

    و همیشه میگین هدف از آفرینش گسترش دنیای مادی هست

    حالا چرا با کار ایلان ماسک مخالفید مگه اون در حال گسترش دنیای مادی نیست

    مگه این کارش باعث ایجاد میلیاردها دلار و ثروت نمیشه ؟؟

    ممنون که منو راهنمایی میکنید؟؟

    واقعا این دو سوال ذهنم رو درگیر کرده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مصطفی جعفری سرابی گفته:
      مدت عضویت: 986 روز

      سلام دوست عزیزم،اگه به تکامل انسان نصبت به تمام موجودات جهان نگاه کنی میبینی که فقط انسان بود که هر روز و هر روز در حال تکامل بیشتر هست نصبت به تمام موجودات،بقول استاد زنبور هزاران سال هست که فقط به همین یه شکل خونه میسازه،ولی انسان چی،،،،,؟و همچنین استاد در مورد ایلان ماسک میگه که ،ما هنوز که هنوزه به تمام معادن کره زمین دست پیدا نکردیم پس یعنی هنوز به تکامل نرسیدیم و اگه بخوایم به مریخ بریم،درصد حیلی بالای داره که باشکست رو برو میشیم،امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        لیلا هستم گفته:
        مدت عضویت: 592 روز

        سلام

        ممنونم جناب سرابی بابت زمان و انرژی که گذاشتین

        بابت پاسخ عالیتون ممنونم چند بار خوندنش وبهش فکر کردم با اینکه کوتاه بود اما کلی باید تجزیه تحلیلش کنم و به نکته های خوبش برسم

        شما درست میگید من از یک بعد به این موضوع نگاه کردم در حالی که حرفهای استاد چند بعدین و باید عمیق بهشون فکر کرد

        بازم ازتون ممنونم

        درپناه الله یکتا شاد و پرسود وشکر گذار باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      حسین و سکینه گفته:
      مدت عضویت: 2107 روز

      سلام و عرض ادب ..خدمت استاد عزیزم و بچه‌ های سایت

      پاسخی میگم بابت سوال دومتون ..چون احساس میکنم قبلا جواب این سوال رو از استاد شنیدم

      اساس مخالفت استاد بر میگرده به باور کمبود افرادی مثل ایلان ماسک ها و استیو هاوکینگ ها ..

      این افراد بر این باورند که منابع در کره ی زمین در حال اتمام هست ..و ما انسان ها تا چند صد سال آینده بروی زمین چیزی برای خوردن نداریم ..نمونه ی این باور رو میتونیم در فیلم اینترستلار اثر مشهور کریستوفر نولان ببینیم ..

      اصولا مبنای آموزشی استاد بر پایه ی باور فراوانی هست ..و این که منابع هروز داره بیشتر و بیشتر میشه ..فرصت ها هروز بیشتر و بیشتر میشه ..

      استاد در فایل رایگان (کمبود را باور نکن حتی اگر پروفسور هاوکینگ گفته باشد ) به خوبی توضیح دادن

      اینکه برخی افراد دنبال یه چیزی بیرون از زمین هستن و فکر میکنن این منابع تموم میشه ..به نظرم فکر اشتباهیه..سالها مردم استرس اتمام زغال سنگ رو داشتن ..که به نفت رسیدن ..الانم استرس اتمام نفت رو دارن ..که به اورانیوم رسیدن ..من احساس میکنم بعد از اورانیوم قطعا یک انرژی بهتر هست ..

      شاید باید کم کم به فکر جدی گرفتن حرف های نیکولا تسلا باشن ..

      بگذریم …

      اما استاد قطعا به خاطر اساس باور کمبود هست (برای زندگی در کره ی جدید)

      که با ماسک مخالفتی داره ..

      وگرنه استاد همیشه افراد موفق و ثروتمند رو تحسین کرده

      امیدوارم کمکی کرده باشم

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        لیلا هستم گفته:
        مدت عضویت: 592 روز

        سلام

        ممنونم بابت انرژی و زمان و احترامی که به من گذاشتید و جواب سوال من رو دادید

        درسته استاد منظورشون از زدن این مثال این نشان دادن باورهای کمبود واشتباه بود

        من ازتون ممنونم که کمک کردید تا فرق بین باور اشتباه کمبود و گسترش جهان رو متوجه بشم

        خدارو شکر میکنم که اینجا پر از آدم‌های خوب عالی مهربون هست که بدون منت و مشتاقانه درک خوب وصحیحشون رو از دانشی که بدست آوردن به اشتراک میزارن

        واقعا درست گفتن که زکات علم ودانش نشر وگسترش اون هست

        ممنونم از استاد بابت فایل بی‌نظیرشون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 995 روز

    به‌نام تنها یارم پروردگارم

    سلا ودرود فراوان بااستاد عباسمنش ومریم شایسته دوسداشتنی

    سلام به دوستان عزیزم

    خداروشکر که بازم میتونم بنویسم

    خدایا شکرت که من نوشتن بلدم خدایا شکرت که حالم خوبه خدایاشکرت که راحت نفس میکشم

    بچه هرچقد اینو بگیم به خداکمه

    چقد هواسمون به اطرافمون وداشته هامون هست

    چقد میبینیم داشته هامونو

    امروز دوساعت گاز خونمون قد شد و واقعا گفتم خدایا یعنی همین بخاری که من دارم ازش گرما دریافت میکنم

    که خونه روگرم میکنه چقد جاااای شکررداره

    گفتم خدایا چقد ناشکریم برامون طبیعی شده دیگه نمیبینم اینارو ولی به روزی که ازدستشون میدیم

    ماخیلی نعمت داریم بچه ها حتی اونایمون که فک میکنیم به ته خط رسیدیم اگه نگاه کنیم نمیتونیم بشمریم نعمتهامونو

    خدایا طلب مغفرت میکنم ازت ومیخوام منو ببری به راه درست

    به راه راست

    به‌سمت زیباییها

    به سمت ثروت

    به سمت عشق ومحبت

    خداجونمم من هیچی نمیدونم توجواب همه مسائل رومیدونی پس همه چی باتو عاشقتممم منن

    خدایا هدایتم کن به مسیر درست آسان وزیبا

    باور دارم قدرت خداست

    هرخیری که به من میرسه ازخداست

    من لاااااییییققق بهترییییینهاااا هستمممممممم

    من ارزشمندمممممممممم بی قیدو شرط

    هر لحظه شرایططط بهترررروبهترررررر میشه برای مننن چون خدابرام کارهاروانجام میده ازبییییییینهاااااااااایت طریق

    زندگیم زیباتررررر میشه هرلحظه چونلایقشممممممم

    آدمهای خوب هر لحظهههههه درزندگیم بییییییییییشتر میشنننن

    خدااااااااایاااااااا شکرتتتتتتت بینهاااات

    زینب عااااااااشقته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    به نام خدا

    سلام استاد

    سلام بچه های عزیز

    استاد اینقدر این حال و هوای آیاتی که آوردی منو تحت تاثیر قرار داد و این قدر منو به فکر فرو برد

    و این قدر احساس لطیف شدن به من داد

    که بدون هیچ صحبتی با همسرم

    دیروز بهم گفت خواب دیدم تو به من گفتی نماز بخون

    میای نماز بخونیم

    گفتم من نه

    و فکر کردم که من خیلی وقته نماز خواندم و کنترل کردم ذهنم رو

    و بعد ی مدت دست برداشتن از این موضوع دوباره این نشانه اومده که بله باید پیگیر باشی

    واقعا چقدر بعضی موقع کثیف رفتار میکنیم

    شاید فکر میکردم چون اطلاعات قرآنی دارم برتری دارم از ی جایی به بعد

    و شاید فکر میکردم که من می‌دونم بقیه نمیدنن

    ولی از جایی که متمرکز بودم قبل این داستان روی سایت واقعا واقعا خداوند کمک کرد که فخر نفروشم

    خداوند کمک کرد که اون کسی که از لحاظ ظاهری و چشم سر می‌دیدم ی مقدار مظلومه ضعیفه با احترامه بیشتری باهاش برخورد کنم چه می‌دونم بدون اینکه بدونه بهش تخفیف بدم

    یعنی خداوند می‌گفت مثل یک ثروتمند باهاش برخورد کن تو چه میدونی فردا متمول نباشه

    تو چه میدونی فردا سلامتیشو به دست نیاره

    تو چه میدونی فردا تغییر نکنه

    استاد یاد بزرگواری امیر المومنین میوفتم

    اونجایی که روی سینه عمروابن عبدالوعد قرار میگیره و می‌تونه تموم کنه کار رو و اون آب دهن رو رو صورت امیر المومنین میندازه و بلند میشه که از روی عصبانیت و مساله شخصی اونو نکشه

    پی میبرم که اون چه آدم بزرگی بوده و چقدر مورد عنایت خداوند

    استاد من ادمیم که توی زندگیم شاید دزدی کرده باشم

    حق بچه خودم رو به خوبی عدا نکرده باشم

    چرا خدا منو هدایت کرد به شما

    یادم میاد پیش پدر ثروتمندم نرفتم

    خیلی سرزنش شدم و میشم که چرا نرفتی

    هیچوقت پیش پدر خودم جوری که دیگران رفتار کردن نکردم

    یعنی جوری که تو ثروتمندی و من باید ی جوری رفتار کنم که هوامو داشته باشی

    میدونی استاد

    این از چهارده پونزده یا حتی بیست سال پیش شروع شد

    و الان مهم تره توی ذهنم چون ی مقدار به حرف شما و خالق گوش کرده ام چون می‌دونم کی قدرت داره

    کی رحمنه

    کی بخشندست

    کی مهربانه

    وقتی من با ی همچین نیروی سرو کار دارم چرا به قول شما این خورده نون رو از پدرم طلب کنم

    خیلی پیش میاد بهم حسادت میشه

    شاید بعضی ها به سیم آخر بزنن ولی این برام مهمه که همیشه نتایج من فرق داشته

    هر وقت خواستم کاری کنم قبل از دیگران انجام شده و رفته

    مثلا سرمایه گذاری هام

    مثلا نرفتن جایی که نباید برم

    مثلا رفتن جایی که باید باشم

    شاید بعضی آدم ها باشن پیش مثلا مامور تعذیرات و چه می‌دونم مالیات و اینجور چیزا که ما مغازه دارا باهاش سروکار داریم سر خم کنن که مثلا جریمه نشن

    به خدا همیشه با این جور آدم ها با نهایت صداقت و نهایت جسارت صحبت کردم

    این از خیلی وقت پیش باهام بوده

    همیشه مثال میزنم برای کارمندم ی کارمندی دارم که خدا عمرش بده خیلی انسان مودب و کار بلد و همه فن حریفیه همیشه میگم چرا ما نتیجه میگیریم و بعضی جا ها خوبه مثال بزنی که فلان نفر این کارها رو می‌کنه یا فلانی این تبلیغات خاص رو و اون تبلیغات خاص رو ولی نتیجه ما چرا متفاوته

    همین دیروز پریروز بود که به ی بنده خدایی که دیابت نوع دو داشت پیش نهاد دوره شما رو دادم

    و گفتم ی آدمی هست که اگه طبق چهارچوبی که میگه بری جلو نتیجه میگیری اصلا می‌گفت این

    مضخرفات چیه میگی برو بابا

    بنده خدا بی تقصیر نبود اصلا نمیدونست باور چیه

    بعد من فکر کردم اگه این بابا یک‌درصد ایمان داشت که میشه و حداقل می‌گفت ما که خیلی راه ها رو رفتیم بزار اینو امتحان کنم چه معجزه ای میشد

    مسأله اینجاست که ما همون آیه قرآن که میگه به آیین پدرانمون اکتفا کردیم بعضی وقتها میگیم دیگه اینه زندگی

    ولی شما میگی نه این هست ولی میشه بهتر باشه

    میشه خدا رو جوری باور کرد که بهت انگیزه بده

    بهت انرژی بده بهت سلامتی و حتی و حتی ثروت بده

    ولی شرط داره شرطش اینه اول درک کنی این سیستم کی هست و چه ویژگی داره

    چقدر مهربانه

    همیشه میخواستم حقوق مثلا کارمندم رو بدم میگفتم خدا فاضله

    به گفته شما این فضل یعنی می‌دونه حقت اینه ولی بیشتر میده

    و گفتم من هم می‌خوام اینجوری باشم و بیشتر پرداخت کردم و این کمکی به اون نبوده به خودم بوده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ ﴿6انفطار﴾

    ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟

    الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ ﴿٧انفطار﴾

    همان کسی که تو را آفرید و اندامت را درست و نیکو ساخت و متعادل و متناسب قرار داد،

    =====================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به دوستان عزیز و توحیدی من در غار حرا

    سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی عزیز و قلب سلیمتون!

    استاد جانم،یکی از بزرگترین دستاورد های زندگی من از آموزش های شما بعد از توحید عملی،انس با قرآن بود.

    منی که نسبت به قرآن کر و کور و نافهم بودم و هیچی ازش نمیفهمیدم و قرآن صرفا روی طاقچه ی خونه بود و گاهی از زیرش رد میشیدم که حافظ و نگه دار ما باشه!!!

    منی که توی خانواده ی سوپر مذهبی بزرگ شدم ولی هیچ وقت هیچ تمایلی به قرآن نداشتم و حتی گاهی از شنیدنش اعراض میکردم و به آهنگ های خودم گوش میکردم!

    اولین باری که من میخکوب آیه های قرآن شدم،جلسه قرآنی قدم ١ بود که من شدم سراپا گوش،سرا پا جان،سراپا اشتیاق که از هر نوری که از کلام شما به من میرسید استفاده کنم و روح زخم خورده ی تاریکِ آسیب دیده رو درمان کنم.

    از همون روز لیزر فوکس من برای خوندن ترجمه ی قرآن شروع شد،قسم میخورم بار اولی که ترجمه ی قرآن رو خوندم با اینکه چیزی ازش نفهمیده بودم ولی احساسم شبیه روزهایی بود که تونسته بودم کل کتاب های هری پاتر رو هم بخرم و هم بارها بخونمش.

    شیرین ،گوارا،لذت بخش

    دوباره خوندم ،دوباره خوندم…

    هربار مدار به مدار رشد کردم.

    از آموزش های استاد و کامنت هایی که بچه های قرآنی مینوشتن،مخصوصا آقای امیری،یاد گرفتم که خوندن ترجمه ی قرآن فقط کافی نیست ،بلکه باید توی هر آیه و هر کلمه فکر کنم و ازش درک و فهم بیشتر بیرون بکشم ،پس تامل و تعقل من در خوندن قرآن،خیلی خیلی بیشتر شد …

    و این عشق همراه با من اومد،و مدار به مدار رشد کرد و این شور الهی تموم وجودم رو فرا گرفت .

    و من عاشق و سرگشته ی قرآن شدم،قرآن خوندن ،به قرآن گوش کردن و تحقیق تو آیه های قرآن …

    امروز صبح به خودم اومدم دیدم ٢ ساعته که دارم حین کارهای خونه ی مادرم،قرآن گوش میدم …

    من کجا و ٢ ساعت عطش گوش کردن به قرآن کجا …!!!

    با همون حس و حال بهشتی میخواستم برم سر وقت درس و مشقم که قلبم گفت ببین این همه سوره گوش کردی !حیف سوره ی حدید نیست که جا بمونه ؟!گفتم چشم …اونم گوش میدم بعد میرم …

    سوره ای که واقعا عاشقانه دوستش دارم.

    وقتی داشتم بهش گوش میکردم ،یک جرقه ای توی مغزم خورد!یک لحظه انگار جهان ایستاد و من این کلمات رو انگار بار اول می‌شنیدم.

    ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

    یک چیزی توی قلبم مدام می‌گفت این کلیده!این کلیده!

    برو توی قرآن دنبالش بگرد ببین چی به دست میاری…

    استاد جان با اینکه در برابر مقام استادی شما و البته شاگرد های قرآن پژوهت عملا من حرفی برای گفتن ندارم و فقط باید بشنونم و بخونم و یاد بگیرم ،اما همون قلبی که به این قرآن روشن شد،من رو دعوت کرد که نتیجه ی تحقیقم رو توی سایت بزارم و دعا میکنم این تحقیق و تکرار و تمرین من ،برای دوستان عزیزم هم نور هدایت داشته باشه.ادامه ی این کامنت میشه سرچ قرآنی و آیاتی که نورش قلبم رو روشن و روشن تر کرد.

    =====================================

    ترکیب الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ١١ بار توی قرآن تکرار شده وخیلی جالبه که این ترکیب توی تموم ١١ آیه ،انتهای آیه اومده،یعنی خداوند یک معادله ای رو قبلش گفته و بعد نتیجه ی اون معادله شده الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.

    معنی فوز در زبان عربی:

    فوز: پیروزی، رستگاری، رهایی، کامیابی، نجاح

    پس ما ١١ تا معادله توی قرآن داریم که در نهایت به یک رستگاری بزرگ ختم میشه.

    من اومدم این ١١ تا آیه رو به ترتیب نزول ،نوشتم.

    ٢ تا مورد جالب،همون اول چشمم رو روشن کرد!

    یک)ازین ١١ تا معادله،٣ تاش فقط توی یک سوره ست!اونم سوره ی توبه ست!

    دو) به ترتیب نزول آیات،سوره ی توبه آخرین سوره ی نازل شده بر پیامبره!

    توکل بر الله بریم برای نوشتن ١١ تا معادله ی رستگاری بزرگ.

    فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    =====================================

    أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿6٢﴾

    آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.

    الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ﴿6٣﴾

    آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.

    لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ ۚ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(64یونس)

    در زندگى دنیا و در آخرت مژده براى آنان است. وعده‌هاى خدا را تبدیلى نیست؛ این همان کامیابى بزرگ است.

    در اولین معادله ،به صورت بی نظیر و بی نقص و کاملا منطبق بر قوانین جهان هستی ،خداوند معادله ی کامیابی و پیروزی بزرگ رو در داشتن ایمان و کنترل ذهن،لزوم ماندن در احساس خوب،گیر نکردن در غم گذشته و نداشتن ترس از آینده اعلام می‌کنه.

    توی این ٣ تا آیه ی شگفت انگیز ،خداوند به این دسته از آدم ها،لقب دوستِ خدا هم میده.

    =====================================

    أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ ﴿5٨﴾

    [آن گاه به دوستان بهشتی خود می‌گوید:] آیا ما [برای همیشه در بهشتیم و] هرگز نمی‌میریم؟

    إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَىٰ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ ﴿5٩﴾

    [و] جز همان مرگ نخستین [که در دنیا سراغمان آمد مرگی دیگر به سراغمان نخواهد آمد] و ما هرگز عذاب نخواهیم شد؟

    إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿6٠صافات﴾

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بی‌‎تردید این همان کامیابی بزرگ است.

    دومین تکرار این ترکیب در سوره صافات اومده و در مکالمه‌ی بهشتیان باهمه،خیلی باحاله،همه شون باهم توی vip بهشت نشستن در حال عشق و حال و لذت بردنن،یهو یادشون میاد توی دنیا،ملتِ گمراه بهشون گفتن شما فکر کردید وقتی مردیم دوباره زنده میشیم ؟!بعد به دوستش میگه بیا یک سر بریم ببینیم اونا کجان!بعد از روی دیوار میرن بالا میبینن اووو،اونور چه خبره :))))

    یاده اون جوک افتادم که می‌گفت یکی از جهنمی ها می‌ره روی دیوار به بهشتی ها میگه یک دونه موز میدی؟!اونام میگن نه نمیدیم:)بعد اون جهنمی هم میگه بااااااشه،فقط یادت باشه فردا صبح نیای بگی آب جوش بده :))))))

    آره خلاصه ،وقتی میبینن اونور دیوار فقط آب جوش و آتیشه به دوستش میگه،عجب جایی هستیم ما!!!یعنی تا ابد همینجائیم؟!دیگه نمیمیریم؟!

    و این همون کامیابی بزرگه،همون حرفی که استاد میزنه که تو بهشت فقط خیر مطلقه،زمان و مکان و بالا و پایین مرگ و …وجود نداره.رفتی اونجا فقط حالشو ببر

    =====================================

    الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ ﴿٧﴾

    فرشتگانی که عرش را حمل می کنند و آنان که پیرامون آن هستند، همراه سپاس و ستایش، پروردگارشان را تسبیح می گویند و به او ایمان دارند و برای اهل ایمان آمرزش می طلبند، [و می گویند:] پروردگارا! از روی رحمت و دانش همه چیز را فرا گرفته ای، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را پیروی نموده اند بیامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگه دار.

    رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٨﴾

    پروردگارا! و آنان را در بهشت های جاودانی که به آنان و به شایستگان از پدران و همسران و فرزندانشان وعده داده ای در آور؛ یقیناً تو توانای شکست ناپذیر و حکیمی؛

    وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ ۚ وَمَنْ تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ ۚ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿٩غافر﴾

    و آنان را از عقوبت ها نگه دار، و هر که را در آن روز از عقوبت ها نگه داری بی تردید او را مورد رحمت قرار داده ای؛ و این همان کامیابی بزرگ است.

    سومین معادله توی سوره ی غافر اومده که اینجا میگه حتی فرشته هایی که تسبیح خداوند رو میگن ،برای اهل ایمان دعا میکنند،که متن خود آیه ها کاملا رستگاری رو توضیح داده،یک چندتا نکته توی تفسیر نور خوندم که به نظرم خوندنش خالی از لطف نیست .

    _پاک بودن، هم به همت و اراده‌ى انسان نیاز دارد، «نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌» و هم به دور بودن از افراد و مشاغل و مکان‌ها و افراد بد، «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» ، «فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ» و هم به لطف و امداد الهى. «وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ»

    _رحمت الهى، تنها کامیابى مادى نیست، بیمه شدن از گناهان، یکى از آنهاست.

    «وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ»

    _توفیق مصونیّت از گناه را باید از خدا خواست. «وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ»

    _رستگارى را هنر خود ندانیم بلکه لطف و رحمت او بدانیم. «فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

    =====================================

    چهارمین معادله توی سوره الدخان هست که انقدر آیه های قبلش شیک و مجلسیه دلم نیومد ازشون بگذرم :)

    رفیق های عزیز غارحرای من که تلاش میکنید جزو اهل تقوا و کنترل کننده های ذهن باشید ،این شما و این تصویری ازجایگاه شما تو بهشت :) برید حالشو ببرید!

    إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ ﴿5١﴾

    مسلماً پرهیزکاران در جایگاه امنی خواهند بود.

    فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ ﴿5٢﴾

    در میان بوستان ها و چشمه سارها؛

    یَلْبَسُونَ مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَقَابِلِینَ ﴿5٣﴾

    لباس هایی از حریر نازک و دیبای ضخیم می پوشند در حالی که برابر هم می نشینند.

    کَذَٰلِکَ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ ﴿54﴾

    چنین است، و حور العین را به همسری آنان درآوریم،

    یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَهٍ آمِنِینَ ﴿55﴾

    در آنجا هر گونه میوه ای را که بخواهند می طلبند و می خورند، در حالی که [از هر جهت] ایمن و آسوده خاطرند؛

    لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَهَ الْأُولَىٰ ۖ وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ ﴿56﴾

    در آنجا مرگ را نمی چشند، مرگ آنان همان مرگی بود که در دنیا چشیدند، و خدا آنان را از عذاب دوزخ مصون می دارد.

    فَضْلًا مِنْ رَبِّکَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿5٧ دخان﴾

    [این] فضل و احسانی است از سوی پروردگار تو، [و] این همان کامیابی بزرگ است.

    =====================================

    تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ ۚ وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ وَذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١٣نسا﴾

    اینها حدود خداست، و هر که از خدا و رسولش اطاعت کند، خدا او را به بهشت هایی که از زیر [درختان] آن نهرها جاری است درآورد؛ در آن جاودانه اند، و آن است کامیابی بزرگ.

    آیه های قبلی درمورد مال یتیم،مهریه زنان،نحوه ی تقسیم ارث و…که کاملا واضح و روشن و با دلیل اومده قوانین رو توضیح داده،که ازین روش هایی که میگم پیروی کنید و بعد در آیه ١٣ خداوند می فرمایند که اگر این حدود خداوند رو رعایت کنید ،شما مستقیم به بهشت میرید و در نهایت رسیدیم به انتهای معامله : وَذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

    =====================================

    یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١٢حدید﴾

    روزی [است] که مردان و زنان باایمان را می بینی که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت می کند، [به آنان می گویند:] امروز شما را مژده باد به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنها جاودانه اید، این است آن کامیابی بزرگ.

    من عاشق این آیه م!

    عاشق اون نوری که با اهل ایمان همراهه!

    دوباره یادم اومد ،تو جریان انتقالی،وقتیکه بهم گفتن به جای icu باید بری اورژانس کودکان ،خدا با این آیه،بهم گفت آروم باش فقط و تسلیم باش.

    خب خیلی زود من به وعده ی الهی رسیدم وخیلی راحت ازون محیط و اون شغل سخت و کم درآمد جدا شدم و باز هم توی این مسیر الهی حرکت کردم وحرکت کردم …تا الان که بالاخره رسیدم به جایگاه کارمند خدا شدن تا با یک لیزر فوکس دیگه به امید الله جامپ بزنم به مدار های بالاتر …

    =====================================

    هفتمین معادله توی سوره ی تغابن اومده که درمورد معاد و ایمان به روز آخر هست و خداوند باز هم معادله ی اهل ایمان و کافران رو جدا می‌کنه و میگه کافر ها که کارشون زاره:) اهل ایمانن که میرن تو بهشت و حالشو میبرند و بازم این است کامیابی بزرگ

    زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا ۚ قُلْ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ ۚ وَذَٰلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ ﴿٧﴾

    کافران پنداشتند [که پس از مرگ] هرگز برانگیخته نخواهند شد. بگو: آری سوگند به پروردگارم مسلماً برانگیخته خواهید شد، سپس شما را به آنچه انجام داده اید، خبر خواهند داد، و این بر خدا آسان است.

    فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿٨﴾

    پس به خدا و پیامبرش و نوری که نازل کردیم، ایمان آورید و خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.

    یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ۖ ذَٰلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ ۗ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴿٩تغابن﴾

    روزی که شما را در روز اجتماع جمع می کند، آن روز، روز غبن و خسارت است؛ و هرکس به خدا ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، خدا گناهانش را از او محو می کند، و او را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درمی آورد، در آنها جاودانه و همیشگی اند. این است کامیابی بزرگ.

    ====================================

    هشتمین معادله توی سوره صف که من آیه های قبل و بعدش رو میزارم و کلا سکوت میکنم :) شما بخونید و حالشو ببرید :)

    وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُوَ یُدْعَىٰ إِلَى الْإِسْلَامِ ۚ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٧﴾

    و ستمکارتر از کسی که بر خدا دروغ می بندد، در حالی که به اسلام دعوت می شود کیست؟ و خدا مردم ستمکار را هدایت نمی کند.

    یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ﴿٨﴾

    می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند.

    هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ﴿٩﴾

    اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز کند، گرچه مشرکان خوش نداشته باشند.

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿١٠﴾

    ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات می دهد؟

    تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿١١﴾

    به خدا و پیامبرش ایمان آورید، و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این [ایمان و جهاد] اگر معرفت و آگاهی داشتید، برای شما [از هر چیزی] بهتر است؛

    یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١٢صف﴾

    تا گناهتان را بیامرزد، و شما را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است و خانه های پاکیزه در بهشت های جاویدان، درآورد؛ این است کامیابی بزرگ.

    وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿١٣﴾

    و نعمت های دیگری که آن را دوست دارید [و به شما عطا می کند] یاری و پیروزی نزدیک از سوی خداست. و مؤمنان را مژده ده.

    =====================================

    معادله نهم ،دهم،یازدهم تو سوره ی توبه است.

    توبه یعنی چه؟!

    توبه به معنای بازگشت بنده به سوی خدا، یکی از اصطلاحات پرتکرار در قرآن است. در 69 آیه قرآن به موضوع توبه پرداخته شده و با بیان محبت الهی نسبت به توبه کنندگان، مردم را به توبه نصوح دعوت می کند.

    توبه درجاتی دارد که پایین ترین مرتبه آن توبه از گناهان است، درجات بالاتر آن، توبۀ از غفلت، توبه از توجه به غیر خدا، و توبۀ از مشاهدۀ غیر حق تعالی است.

    توبه به معنای «بازگشت» است. این کلمه در قرآن گاه برای انسان به کار رفته است و گاه برای خدا که در این موارد با حرف اضافه های متفاوت به کار می رود. این فعل وقتی برای انسان به کار می رود «تابَ إلَی اللهِ» به معنای بازگشت بنده از گناه به سوی خداوند است. و وقتی درباره خداوند به کار می رود («تابَ اللهُ عَلَیهِ») به معنای غفران و بخشش خداوند نسبت به بنده و دادن توفیق توبه به اوست.

    این از معنی قشنگ توبه و احساس قشنگ و آرامشی که به قلب آدم میده که هر اتفاقی توی گذشته افتاده اصلا مهم نیست و خداوند همیشه راه بازگشت رو برای ما باز گذاشته.

    باز‌ آ باز‌ آ، هر آن چه هستی باز‌ آ

    گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز‌ آ

    این درگهِ ما، درگهِ نومیدی نیست

    صد بار اگر توبه شکستی باز‌ آ

    =====================================

    رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَفْقَهُونَ ﴿٨٧﴾

    آنان راضی شده اند که با خانه نشینان باشند!! بر دل هایشان مهر تیره بختی زده شده پس آنان نمی فهمند.

    لَٰکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ ۚ وَأُولَٰئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿٨٨﴾

    ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند با اموال و جان هایشان جهاد کردند، اینانند که همه خیرات برای آنان است و اینانند که رستگارند.

    أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم ﴿٨٩﴾

    خدا برای آنان بهشت هایی را آماده کرده است که از زیر [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا جاودانه اند، این است کامیابی بزرگ.

    داستان،داستان کسایی که هم قدرت داشتن،هم آزادی زمانی و مالی داشتند ولی بخاطر ترس و بی ایمانیشون همراه پیامبر جهاد نکردند و ترجیح دادند توی خونه بمونند! پس خداوند اون هارو از معادله ی کامیابی بزرگ خارج میکنه و اون رو مختص افرادی قرار میده که برای جهاد همراه پیامبر ایستادگی کردند.

    چقدر این کتاب منطقی و قشنگ و لذت بخش همه چیز رو توضیح میده ،دقیقا توی دوتا آیه بعدی میگه :

    سَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَىٰ وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ مَا یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ ۚ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿٩١﴾

    بر ناتوانان و بیماران و آنان که چیزی برای هزینه کردن [در راه جهاد] نمی یابند، گناهی نیست [که در جهاد شرکت نکنند] در صورتی که برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند، آری، بر نیکوکاران [معذور] هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

    خودم دور سرت بگردم انقدر غفور و رحیم نباشی آخه،بووووس به کله ت!

    =====================================

    وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١٠٠توبه﴾

    پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.

    دهمین معادله در آیه ی١٠٠ توبه ست،که خودم رسما عاشقشم بدجور!

    چون با کلمه ی السابقون شروع شده،و این السابقون فقط یکبار دیگه تو قرآن اومده،اونم تو سوره ی واقعه ست که خدا میگه اینا سوگلی های منن،اینا جلوی ماشین میشینن:)سیب های اپل رو میدم اینا گاز بزنن:)خلاصه اینا بچه خیلی خوبان:) جایگاه های vip بهشت مال ایناست.

    دیدید تو کنسرت ها صندلی های جلوی سِن گرون تره؟!چون نزدیکتر میشن به خواننده ؟!السابقون توی بهشت اون ردیف اول میشنن:) خود خدا گفته ها،گفته : أُولَٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ:)

    پیشنهاد میکنم حتما برید سوره ی واقعه رو بخونید که خدا چه حالی به این بچه زرنگاش میده !

    ===================================

    و اما آخرین معادله ی کامیابی بزرگ در قرآن کریم.

    یازدهمین ترکیب در آیه ی ١١١ توبه.

    اینم از شگفتی های قرآن جان!

    إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

    در حقیقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى‌] اینکه بهشت براى آنان باشد، خریده است؛ همان کسانى که در راه خدا مى‌جنگند و مى‌کُشند و کشته مى‌شوند. [این‌] به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست. و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله‌اى که با او کرده‌اید شادمان باشید، و این همان کامیابى بزرگ است.

    ضمن اینکه ما باید بدونیم که نمیتونیم قرآن رو از شرایط حضرت محمد و دورانش جدا کنیم،ولی خداوکیلی این آیه خیلی بیش از اندازه قشنگ نیست ؟!

    جان رو که خودش داده !سلامتی رو که خودش داده!ثروت رو که خودش داده! بعد میگه اگر در راه من جهاد کنید من اینایی که خودم بهتون دادم رو ازتون میخرم :) جاش بهتون بهشت رو میفروشم!!!!

    این آیه رو میشه همین الان توی زندگی همه ی ما تعمیم داد.

    چه ترس هایی رو نیاز داریم که بکشیم؟!

    چه قربانی هایی برای هدفمون پرداخت کنیم؟!

    چه جهاد اکبری برای بهبود شخصیتمون باید برپا کنیم؟!

    از چقدر کویر خشک و بی آب و علف باید بگذریم؟!

    چه بندهای شرک آلودی هست که به بهانه ی مختلف رهاش نکردیم؟!

    حاضریم این کارها رو انجام بدیم تا خدا مارو برای خودش بخره؟!حاضریم برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت یک جهاد اکبر برای تغییر شخصیتمون راه بندازیم؟!

    ایمان داریم که اگر ما تغییر کنیم،بدون شک جهان اطراف ما تغییر می‌کنه ؟!

    به قول خودِ خدا!

    و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است؟ پس به این معامله‌اى که با او کرده‌اید شادمان باشید، و این همان کامیابى بزرگ است.

    یک کامنت طولانی و یک تمرین پربرکت برای شخص سعیده که نیاز داره هر روزش به جای ٢4 ساعت،4٨ ساعت باشه تا هرچه بیشتر روی خودش و شخصیتش و آگاهی قرآنیش و ایمانش و عمل به دانسته هاش کار کنه ..!

    خدایا ازت سپاسگزارم که منت سرم گذاشتی و چندین ساعت من رو مشغول تحقیق در قرآن و نوشتن از آیه های شیرینش کردی.

    در پناه نور الله و قرآن میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 198 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1270 روز

      بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

      «وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»

      (ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﻭ ﻟﻨﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺶ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ)

      (41 هود)

      —————————————————————————

      سلام و درووووووود فراوان به سعیده جان نورانی پروردگارم ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و همیشه و هر لحظه با نور قرآن مأنوس باشی.

      بینهایت تحسینت میکنم ، شما فوق العاده ای سعیده جان.

      شگفت زده این کامنت شدم. واقعاً چه نوری توی قلبت داری که خداوند مشخصاً شما رو هدایت کرد به این عبارت کلیدی «الفوز العظیم»

      ازت متشکرم که قلبت رو مطهر نگه داشتی، ازت متشکرم که خدا رو انتخاب کردی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر حضور ارزشمندت.

      ازت ممنونم که از بنده هم توی کامنتت یاد کردی.

      —————————————————————————

      این آیه 12 سوره حدید چقدر چقدر حسش خوبه، چقدر حال آدم رو خوب میکنه، چقدر امید بخشه. ازت متشکرم که این آیه رو نوشتی. وقتایی که بهش هدایت میشم خیلی ذوق میکنم.

      «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

      (ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎﺍﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﻧﻮﺭﺷﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺭﺍﺳﺘﺸﺎﻥ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺎﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻳﺪ، ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻲ ﺑﺰﺭﮒ)

      اینکه شما عاشق این آیه ای ، معنیش اینه که خداوند هم عاشق شماست.

      الهی صد هزار مرتبه شکر.

      ببخشید کوتاه نوشتم، هدفم این بود تا مدتی کماکان توی غار تنهایی بمونم ولی اینقدر کامنتت فوق العاده بود نتونستم سکوت کنم و تحسینت نکنم. شما فوق العاده ای سعیده جان. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر نعمت حضور شما.

      در پناه رب العالمین همیشه بر مدار نور باشی ، الهی که همیشه خود خدا رو داشته باشی. در هر ثانیه.

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1341 روز

      سلام سعیده جان

      ازت ممنونم که منطق های قوی از قرآن رو برامون نوشتی

      دست مریزاد دختر

      من دقیقاً دنبال همچین منطق هایی برای ذهنم هستم و کتاب قرآن منبعی عظیم از منطق های قوی فراوان برای استدلال های ذهن هستش

      بعد از اینکه کامنتتو خوندم ، رفتم ستاره قطبی شبمو بنویسم و بخوابم ، دیدم از خدا خواسته بودم که یک پیغامی رو امروز به من برسونه

      این تقریباً برای اولین بار بود که از خدا درخواست کرده بودم

      دقیقاً همین امروز پیغام خدارو دریافت کردم

      میدونی اون پیغام چی بود؟

      ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

      ((این همان پیروزی بزرگ است))

      این دقیقاً همون چیزیه که باید از خدا دریافتش می کردم

      واقعاً ازت ممنونم که با درک و فهمی که از قرآن به دست آوردی برامون نوشتی

      مثل اینکه شما و حمید آقای امیری تصمیم گرفتید با این منطق های قوی که از قرآن می نویسید بچه ها رو یکجا بفرستید رو هوا:)))

      خوبه اون بالا مالاها هم عالیه:)))

      (شوخی کردم)

      بازم ممنونم ازت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1285 روز

      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

      قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(١١٩ مائده)

      خداوند می‌گوید: «امروز، روزی است که راستی راستگویان، به آنها سود می‌بخشد؛ برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن می‌گذرد، و تا ابد، جاودانه در آن می‌مانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند؛ این، رستگاری بزرگ است!»

      =====================================

      سلام و سلامتی و نووور و عشق از روشنی قلبم به قلب سلیمتون!

      استاد اجازه ؟!

      من با اینکه دیروز چند بار آیه های رو سرچ کردم،توی دفترم نوشتم،مرتبشون کردم،ولی یکی از بچه خوشگل ها جا موند!

      چرا جاموند رو نمی‌دونم!امکان نداشت نبینمش.

      چون از اول تا آخر کامنت،دفترم جلوم باز بود!

      الان داشتم قرآن میخونم ،چند صفحه رو هدایتی خوندم و بعد گفتم آخرین هدایتت برای شخص سعیده بفرست تا دیگه برم رد کارم و درس و مشقم.

      دیدم این صفحه از سوره ی مائده باز شد و آیه ١١٩ داره برام دست تکون میده و میگه ،من ! من! منو یادت نره!

      دفترم رو باز کردم و دیدم من این آیه رو نوشتم توی دفترم ،ولی اینکه چرا دیروز خودشو قایم کرد ،حتما یک حکمتی داشته دیگه …شاید هم یک درس برای من،خیلی دقت و تاملم روی قرآن بیشتر و بیشتر کنم.

      خلاصه که این یک آپدیت روی تحقیق قبلی!

      بوس خدا به کله ی مبارکتون.

      به امید دیدارتون در باغ هایی که از زیر درخت هاش،نهر ها روانه :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
      • -
        رضا یزدی گفته:
        مدت عضویت: 1679 روز

        سلام خانم شهریاری

        من میدونم حکمتش چیه ؟

        الان میگم خدمتتون :)

        این 2 روز تعطیلی تصمیم گرفتیم با همسرم بیاییم مشهد برای دیدن پدر و مادر و خانواده ، دیروز که کامنت قبلیم رو گذاشتم براتون توی قطار به سمت مشهد بودم و الان که دارم این کامنت رو میزارم در حال برگشت از حرم !! ( امشب هم برمی‌گردم کرج به امید خدا )

        از وقتی برای زندگی رفتم کرج و همچنین شروع زندگی مشترک با همسرم ( پایان دوران عقد برای زندگیمون تصمیم گرفتیم کرج زندگی کنیم ) و همچنین جدی گرفتن قانون هر سری میام مشهد یا حرم نمی‌رم یا اگر برم زمان کمی میرم ، اونم به یک علت ، بخاطر اینکه احساس میکنم توی حرم دکمه « قضاوت » آدمها خاموش میشه ، دکمه « حسادت » خاموشه و کلی دکمه های از صفات انسانی دیگه

        از دیشب ایمیل این کامنت رو دریافت کردم ولی نتونستم مطالعه اش کنم تا توی حرم اونم بعد از خواندن قرآن !!!

        موقعی که رسیدیم حرم تصمیم گرفتیم با همسرم قرآن رو بصورت فارسی بخونیم ( مثل استخاره گرفتن بازش کردیم ) و صفحه 103 تا 110 رو خوندیم

        آخرین آیات سوره نسإ و ابتدای سوره مائده !!!!!!

        آیه 11 سوره مائده خیلی منو مجذوب خودش کرد

        یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

        کسانی که ایمان آورده‌اید! نعمتی را که خدا به شما بخشید، به یاد آورید؛ آن زمان که جمعی (از دشمنان)، قصد داشتند دست به سوی شما دراز کنند (و شما را از میان بردارند)، اما خدا دست آنها را از شما باز داشت! از خدا بپرهیزید! و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!

        به همسرم گفتم ببین ، خدا میگه نعمت های خدارو یاد کنید ، یعنی همون سپاسگزاری !!! میگه کسانی که سپاسگزارن خدا حفظشون می‌کنه !! خدا مراقبشونه !!

        و باز قانون برام یادآور شد

        همسرم قصد نماز کرد ، در همون حین من قصد خواندن کامنت شما که با آیه ای از قرآن شروع میشد

        خدایاااا بازم هدایت

        من از قرآن تقاضای هدایت کردم و بخشی از سوره مائده بود و شروع کامنت شما هم با سوره مائده

        این مهر تاییدی بود از اینکه خداوند در هر لحظه و هرجا که باشیم در کنار ماست و هدایت کننده ماست ^_^

        حالا حکمت گم شدن این آیه رو فهمیدین ؟؟ :)))

        و در آخر

        أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۖ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَىٰ ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَىٰ مِنْ ذَٰلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ( مجادله 7 )

        آیا ندانسته ای که خدا آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است، می داند؟ هیچ گفتگوی محرمانه ای میان سه نفر نیست مگر اینکه او چهارمی آنان است، و نه میان پنج نفر مگر اینکه او ششمی آنان است، و نه کمتر از آن و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنان است، سپس روز قیامت آنان را به اعمالی که انجام داده اند آگاه می کند؛ زیرا خدا به همه چیز داناست.

        این ایه رو هیچوقت فراموش نمیکنم چون یک روزی عجیب هدایتم کرد

        در پناه الله یکتا شاد و سربلند و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
        • -
          سعیده شهریاری گفته:
          مدت عضویت: 1285 روز

          سلام آقای یزدی،برادر توحیدی و ارزشمندم

          سپاسگزارم از شما و قلب سلیمتون که با دوتا نقطه ی آبی پر برکت،نور الله و قرآن رو بهم هدیه دادید.

          بینهایت تحسینتون میکنم،تحسین میکنم این عکس قشنگ پروفایلتون و رابطه ی عاطفی پر از نورتون رو،تحسین میکنم صوت قشنگ قرآن و علم قرآنی و انستون با این کتاب کریم رو،تحسین میکنم این توحید عملی و مهاجرتتون رو…

          شما واقعا انسان ارزشمند و بی نظیری هستید که برخلاف جریان معمول جامعه،زندگیتون رو برپایه ی توحید بنا کردید…

          سپاسگزارم که از حال و هوای حرم برام نوشتید،اون چیزی که من از حرم دوست دارم،صف های طولانی نماز تو‌ حیاط حرم و زیر آسمون خداست…

          چنان سینرژی و نوری به قلبم وارد میکنه که روحم به پرواز درمیاد،دعا میکنم بزودی دوباره در بهترین حالت ممکن تجربه ش کنم.

          سپاسگزارم که سخاوتمندانه برام نوشتید،واقعا هیچ کار خدا بی حکمت نیست وما فقط باید تسلیم رب العالمین باشیم.

          این پاسخ رو با حال عالی،روحی آروم و قلب روشن براتون نوشتم،الهی که به قلب سلیمتون بشینه…

          برای شما و خانوم قشنگتون،خوشبختی های روزافزون آرزو میکنم.

          درپناه نور باشید همیشه،نور آسمون ها و زمین…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
    • -
      رضا یزدی گفته:
      مدت عضویت: 1679 روز

      سلام به خانم شهریاری عزیز ، چند وقتی هستش که شمارو فالو دارم و از کامنت هاتون استفاده میکنم و لذت میبرم ولی تا الان در مدار کامنت گذاشتن و تشکر از شما نبودم … بسیار سپاسگزارم که به الهامات درونی تون گوش کردین و این کامنت رو منتشر کردین .. بریم سراغ یه ماجرا جالب از خودم : منم تو یک خانواده مذهبی بزرگ شدم در شهر مشهد ( البته الان 3 ساله مهاجرت کردم به شهر کرج که داستان مهاجرتم خودش پر از درس بوده برام ) ، پدرم قاری قرآن که حتی یکبار هم تلویزیون تلاوتشون رو پخش کردن !!! طبیعتاً از بچگی منم عاشق قرآن بودم و قرآن صبحگاه مدرسه رو میخوندم اما چون اصلا خواندن مطالب عربی یاد نداشتم ( کسره ضمه و… ) همیشه یکی دو تا سوره کوتاه رو با صوت و لحنی که از پدرم تقلید میکردم میخوندم و حس خودبرتری داشتم در اون دوران :))) و همیشه چون شنیده بودم خواندن اشتباهی قرآن گناهه هیچوقت نرفتم سمت بقیه اش تا روزی که با استاد آشنا شدم و الان جسته گریخته شروع کردم به یادگیری مفاهیمش ( که جالبه همش نجوا میاد که تکامل رو طی نکن ، فقط بگرد آیات خوب و اصل و آیات محکم رو پیدا کنی دیگه بسه !!!! ) راستش با کامنت های شما من سایت شراب بهشتی رو پیدا کردم ولی هنوز نتونستم ازش استفاده کنم و بزودی انشاالله شروع خواهم کرد .. ولی داستان اصلی برمیگرده به دیروز .. من مغازه دارم و دیروز تا حوالی ساعت 11 خیلی اوضاع مناسب نبود و کلا 87 هزارتومان کارکرده بودم :)) ناخودآگاه یه جمله ای به ذهنم اومد [ کار خوبه خدا درست کنه ، سلطان محمود خر کیه ] یاد یه کلیپی افتادم که یک شخص مشهدی با همون لهجه خاص مشهدیا این داستان رو تعریف می‌کنه ، سرچ کردم و در آپارات دیدمش ( داستانی بشدت کوتاه و قشنگ )

      خلاصه وسط توضیح داستان یه جمله از دعای ماه رجب گفت

      فانه غیر منقوص ما اعطیت

      سرچ کردم

      معنیش :

      فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ

      زیرا آنچه تو دهى چیزى کم ندارد (یا کم نیاید)

      این بخشی دعای ماه رجب هستش

      برای اینکه کامنتم طولانی نشه دعای ماه رجب رو سرچ کنید و مطالعه کنید

      گریه ام گرفته بود … یهو یه حسی بهم گفت « و لسوف یعطیک ربک فترضی» یعنی «و پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی» دیدم آرههه درسته ، خودشه ، تا حالا چقدر به من عطا کرده ؟؟ چرا نمی‌بینم ؟ چرا شکرگزار نیستم ؟؟!!! دیگه اصلا سرم درد گرفته بود از این همه ورودی زیبااا به نحوی که یادم افتاد همیشه قبل از اذان ظهر تلویزیون یک آیه از عبدالباسط پخش میکرد :: آیه 9 سوره اسرا

      إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ یَهۡدِی لِلَّتِی هِیَ أَقۡوَمُ وَیُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرࣰا کَبِیرࣰا

      همانا این قرآن (خلق را) به راست و استوارترین طریقه هدایت می‌کند و اهل ایمان را که نیکوکار باشند به اجر و ثواب بزرگ بشارت می‌دهد.

      دوباره مجدد گوش کردم ، و جالبه فقط برای بار 2 بود که من ترجمه این آیه رو میخوندم !!

      چون همیشه من لحن عبدالباسط رو دوست داشتم و همیشه این آیه رو برای خودم میخوندم ( اما از نظر املایی غلط :)))

      وقتی مجددا معنی آیه رو خوندم واقعا دیگه مغزم داشت منفجر میشد و امروز با خواندن این کامنت از شما که دیشب ایمیلش رو دریافت کردم مهر تاییدی بر این ماجرا شد که تکامل رمز موفقیت در درک بهتر و بیشتر قرآنه ^_^

      حالا یک نکته ( شایدم توجه به فرعیات باشه و از اصل دور باشه )

      برای من جالب بود که جمله (الْفَوْزُ الْعَظِیم ) در سوره توبه در نهمین تکرارش در قرآن به ترتیب نزول در آیه 89 هستش ؟ عدد 9 مشابه در عدد آیه و عدد تکرار جمله ؟

      در دهمین تکرار جمله آیه 100 هستش ( عدد 10 )

      و در مرحله یازدهمین آیه 111 سوره توبه ؟ ( عدد 11 )

      خیلی ممنونم ازتون بابت این کامنت ، من چندبار دیگه هنوز باید بخونمش

      در پناه الله یکتا شاد و سربلند و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      رسول میرزایی گفته:
      مدت عضویت: 2576 روز

      به نام خدای مهربان

      سپاسگذار خداوندم برای قرار گرفتنم در این مسیر آگاهی و رشد.

      سعیده خانم هزاران بار تحیسنتون میکنم

      من که خیلی کیف کردم و مطمعنم که خیلی از نکته ها ی مطلب رو به چشم ندیدم و باید چندین بار بخونم تا درک کنم.

      و اون تفسیری که نوشتید :

      توفیق مصونیت از گناه را باید از خدا بخواهیم خیلی نکته جالبی بود که در دعاهام باید از خداوند طلب کنم.

      از شما سپاسگذارم که به الهامات توجه کردید و تحقیق کردید و این آگاهی ها رو در اختیاره ما گذاشتید.

      خیره دنیا و آخرت همراهتون.

      در پناه خدا باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1047 روز

      سوره نور

      وَلَا یَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنکُمۡ وَٱلسَّعَهِ أَن یُؤۡتُوٓاْ أُوْلِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱلۡمُهَٰجِرِینَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ وَلۡیَعۡفُواْ وَلۡیَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورࣱ رَّحِیمٌ(٢٢)

      و نباید صاحبان ثروت و نعمت از شما دربارۀ خویشاوندان خود و در حق مسکینان و مهاجران راه خدا از بخشش و انفاق کوتاهى کنند، باید مؤمنان عفو و صفح پیشه کنند و از بدیها درگذرند، آیا دوست نمى‌دارید که خدا هم در حق شما مغفرت (و احسان) فرماید؟ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است

      سلام به سعیده عزیزم

      میدونم چقدر عاشق قرانی

      داشتم هیتطور شروع به نوشتن میکردم یه حسی گفت برو ببین چه آیه ای میاد وبا اون ایه

      خوشحالش کن

      اومدم ازت تشکر کنم بخاطر این درک زیبات از قران واینکه اون مطالبو با ما هم در میون گذاشتی

      من از طریق یه دوستی با این سایت واستاد آشنا شدم

      اون عزیز که وسیله خیرشد برای من

      الان مدتهاست رفته سراغ استاد دیگه ای و دیگه سایتو دنبال نمیکنه

      اصلا انگار فقط ماموریت داشت منو با استاد اشنا کنه

      هربارمنو میدید میگفت برو توسایت عضو بشو نمیدونی چقدر عالیه عباسمنش یه چیز دیگس و…. از اون اصرار وازمن انکار

      ولی یادمه مرداد 1401 اومدم توسایت وعضو شدم ولی باز بیخیال شدم تا دی ماه اون سال یعنی تقریبا دوسال قبل

      بعد که من به دلایلی تصمیم گرفتم لیزری بیام و رو فایلا کارکنم اون یواش یواش رفت سمت یه استاد دیگه !!!

      الان هربارکه بهم میرسه میپرسه چیکارمیکنی؟ اصلا نیستی؟همش تو خونه ای

      میگم مثلا داشتم فایل گوش میدادم داشتم کامنتا رو میخوندم و……

      میگه ا مگه کامنتارم میخونی

      میگم اره خب

      ودیگه زیاد توضیح نمیدم

      اون عزیز یه زمانی یکی از پیگیرهای سایت واستاد بود البته فقط فایلا رو گوش میکرد حتی فایلای تصویری رو عم ندیده بود وکامنتم که اصلا

      گاهی میگم این سایتم مثل قران لایه های عمیق تریم داره

      وهرچی بیشتر توش بری و زیرو روش کنی تازه میفهمی چه گنجیه

      مثلا من الان مدتیه ترجمه قرانو دارم میخوتم وگاها به یه سری ایه ها میرسم یادیکی از صحبتهای استاد یا یه موضوع مرتبط باقانون میفتم وتعمق هم میکنم

      ولی میدونم اون عشق وحالی که تو داری با ایه ها میکنی رو من هنوز بهش نرسیدم

      که البته میدونم تکامل میخواد ویکی از خواسته هامم از خداوند رسیدن وچشیدن این حلاوته

      این سایتم همینه

      استادهمیشه میگن

      برید کامنتا رو بخونید اونوقت میفمید چه گنجین این کامنتا

      دقیقا همینه

      دیشب که کامنتتو خوندم گفتم واقعا چه گنجینه هایی تو این کامنتها هست

      شاید اون دوست عزیزم هم اگر به این گنجینه دست پیدا میکرد هنوز تو این سایت بود

      البته نمیگم راه من درسته یا راه اون اشتباهه

      فقط میخواستم بگم ظاهرسایت یه چیزه بعد عمق سایت که شامل دوره ها ،کامنتها، دیدن سفرنامه وزندگی دربهشت خوندن مقالات مریم جان پاسخهای عقل کل هست یه چیز دیگن

      که اینجا جاداره از دوعزیزی که تو عقل کل واقعا عالی جواب میدن تشکر کنم آقای جمال عزیز وآقای حمیدرضای ثانی

      سعیده جان ممنونم از نوشته های زیبات از غوری که در قران داری و ازانتشار اگاهیهات

      امیدوارم درکناردختران گلت وخانواده دوست داشتنیت هر روزت بهتر از روز قبل باشه وهمیشه سالم وشاد وموفق باشی.

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      رستا گفته:
      مدت عضویت: 1543 روز

      سلام سعیده جان عززززززیز دل خداوند

      میدونی الان ساعت 8:٠٠ هست و من دقیقاً سه ساعته که دارم کامنتهاتو میخونم. از دیشب که با کامنت توحیدیت خوابیدم و منتظر خوندن بقیه‌ش بودم نمیدونی چه حال عجیبی داشتم. گفتم فردا باید 5 صبح پاشم برم سراغ کامنت توحیدی سعیده جان شهریاری.

      ( اول بگم قرار بود این کامنت رو تو پاسخ به آخرین کامنت قشنگی که ازت خوندم بذارم اما نمیدونم چرا یه حسی بهم گفت بیا زیر همین فایل، زیر این کامنت بذار. منم گفتم چشم :)

      چند روز پیش کامنت قشنگت راجع به « فوز عظیم» رو دیدم منتها تو مدار خوندن و درکش نبودم؛ چون کاری پیش اومد و مجبور شدم برم تا دیشب که گفتم الان موقع خوندن کامنت سعیده جانه. خداروشکر نوتیفیکیشن بالای صفحه گوشیم، بهم چشمک میزد و هنوز نوید بودن اون کامنت قشنگ رو بهم میداد و من منتظر بودم تا بقول خودت مشقامو تموم کنمو برم سر خوندن کامنت قشنگت.

      از آیات قشنگی که نوشته بودی تو دفترم نوشتم و خیلی فکر کردم و عمیق شدم تو چنتاشون. چقدر ذوق کردم که خدا اینقدر بندگان متقینشو دوست داره و چه رزقی براشون در نظر گرفته.

      عزیزدلم سعیده جان، اولین باره که برات کامنت میذارم، تو منو نمیشناسی ولی من عجیب با تو و کامنتات انس میگیرم.

      منم مثل خودت از یه خانواده‌ی خیلی مذهبی بودم، پدرم قرآن از دستش نمیفته تحت هیچ شرایطی همیشه قرآن باهاشه و اینقدر قرآن میخونه که قرآن‌هاش زود بزود ورق ورق میشه. هرکی میخواد براش هدیه و سوغاتی بخره، قرآن جیبی میخره براش از اون زیپیای بزرگ.

      ولی هیچوقت من با قرآن مأنوس نبودم و اصلا نمیفهمیدمش. من قرآنو تو عمل میخواستم، من خدا رو تو زندگی و روزمرگیام میخواستم، من خدا رو لابلای خوشیها و خوشبختیام میخواستم، نه با عجز و بدبختی.

      .

      و من قرآن زیبا رو لابلای نوشته‌های شما پیدا کردم، من هدایتهاشو با نوشته‌های قشنگت پیدا کردم، من زیباییشو لمس کردم و رفتم سراغش…

      اولین بار که شروع کردم به نوشتن یه کامنت قرآنی، کلی ذوق داشتم. وقتی دنبال هرچیزی میگشتم، دنبال نشونه‌ها و قرآنو باز میکردمو صاف آیه‌ یا آیاتی رو می‌آورد که جواب سوالم بود، درک کردم که خدا خیییلی نزدیکه و منو واقعا میبینه، واقعا داره هدایتم میکنه و هی ایمانم قویتر شد بهش.

      و بعد از اون من شروع کردم به خوندن قرآن از اولش به سبک شما، به سبک مقربین🫀، به سبک متقین 🫀. چندماه میگذره از اون زمان.حدودا روزی دوصفحه میخونم گاهی بیشتر گاهی کمتر الان دقیقا وسط قرآنم.

      تو کامنتاتون میخوندم که به قرآن گوش میدین . وقتی برای چندمین بار خوندم این تیکه از یکی ازکامنتاتون رو، همون روز هدایت شدم به یه فایل از نشانه‌ی امروز من که اونجا هم پایین فایل یکی از بچه‌ها اشاره کرده بود و باز اون روز یه هدایت دیگه اومد. یادمه دو یا سه بار من این نشانه رو دریافت کردم که قرآن رو صوتی گوش بده.

      با خودم گفتم یعنی چجوری گوش میدن بچه‌ها، عربیشو؟! ترجمه‌شو؟! یا با همدیگه!

      بعد نماز بود، حال خیلی خوبی داشتم، گفتم بذار سرچ کنم ببینم چی میاد!

      دیدم چنتا سایت اومد، گفتم خدایا کدومو برم هدایتم کن. با دومین سرچ، رفتم یه سایتی که ترجمه قرآن رو با صدای زیبا و دلنشین استاد بهروز رضوی ، داشتن. جالب بود که سوره به سوره، کل قرآن بود و رایگان .

      گفتم خدایا چی دارم میبینم مگه میشه؟!! شروع کردم به دانلود سوره‌ها، بعد نظرات پایینش رو که میخوندم فهمیدم که قبلا سوره‌ها بصورت اپلیکیشن بوده و همه باهم و بعضی جاها قطع میشده و… اما الان خیلی راحت با یه دانلود کل فایل، بی‌نقص برات پلی میشد. خداجونم شکرررررت.

      اصلا پلی میکنی دلت شروع میکنه به لرزیدن،،، بعضی آیات که اصل و اساس هستن، با صوتی گروهی عربی پخش میشه و همه افکتهای زیبا رم داره. وای خداجونم هر چقدر بابتش شکر کنم، کمه.

      یکی از خواسته‌هام ضبط صوتی ترجمه قرآن بود. از وقتی رفته بودم سراغ قرآن، دلم میخواست این کارو بکنم. ولی نمیدونستم همچین ترجمه‌های زیبایی با صدای اساتید بزرگ صدا، وجود داره.

      همیشه استادمون تو کلاس فن بیان میگفت: صدای استاد بهروز رضوی رو گوش بدید تا مسلط بشید به فن بیان. ایشون عالین، از بهترین اساتید ایرانن ولی هیچوقت فکرشم نمیکردم ترجمه قرآن رو خونده باشن .

      بهرحال رنگ روزهای من توحیدی‌تر و قرآنی‌تر شده سعیده جانم

      بقول خودت از روشنی‌های قلبم مینویسم؛

      ازت سپاسگزارم که دل منو با نور قرآن روشن کردی و برات از خداوند کرور کرور ثروت و شادی و سلامتی و آرامش خواهانم. به استاد جانمم تبریک میگم که شاگردان توحیدی بینظیری چون شما رو دارن.

      دوستون دارم

      ماچ فراوان به کله‌ی مبارکتون:))

      میسپارمتون به آغوش گرم و امن خدای مهربون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      لیلا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1083 روز

      سلام به سعیده نورانی و توحیدی

      سعیده جان:

      این کامنتم را قرار بود چند روز پیش بنویسم ولی انگار موقع نوشتنش الان بود

      اول کامنتت که خوندم نوشتی چطور تونستی با قرآن ارتباط برقرار کنی ، شد دلیل نوشتن کامنتم در اینجا تا برای شروع نزدیکی خودم با قرآن بتونم رد پایی از خودم به جا بزارم

      منی که هیچ فهم و شعوری در مورد قرآن نداشتم و هر موقع سراغش میرفتم با ترس و لرز قرآن رو در دست میگرفتم و حتی خوندن آیه ها هم حس بدی از گناه و جهنم و ناپاک بودن رو به من میداد در صورتی که سعی میکردم پاکی و صداقت و متعهد بودن رو سرلوحه زندگیم قرار بدم ولی به شدت احساس گناه از صوت قران یا صدای اذان به من دست میداد

      با ورودم به سایت و گوش دادن فایلهای استاد و دوره ها کم کممم حسم نسبت به قرآن عوض شد ولی باز هم نمیتونستم خودم به تنهایی با باز کردن قرآن ارتباط خوبی بگیرم

      بعد ها با هدایت شدن به کامنتهای شما و آقا حمید و دوستان توحیدی دیگه و درک دقیقتون از آیه ها من رو بیشتر و بیشر شیفته یادگیری میکرد و همیشه از خدا میخواستم من هم مثل بچه های توحیدی سایت بتونم به صورت کاربردی توی زندگی از قرآن استفاده کنم و درک درستی از آیات داشته باشم

      سعیده جان من برای تعهدی کار کردن و تمرکز بیشتر روی خودم چله ای به اسم چله سکوت برای خودم گرفتم که توضیحش رو توی کامنتهای قبلم نوشتم برای اینکه بتونم بیشتر خودم رو بشناسم و در سکوت ذهن ، خودم رو به خدای خودم نزدیکتر کنم .

      این کار رو با قطع رابطه با دوستان و آشنایان و نزدیکان علی الخصوص با مادرم که بسیار بهش وابسته بودم انجام دادم و با یاری الله الان که این کامنت را مینویسم روز سی و ششم این چله هستم

      در این چند روز به قدری سمت قرآن هدایت شدم و به قدری ذوق و شوق برای فهمیدن آیات و کلام خدا رو داشتم که ساعت ها با عشققق وقت میزاشتم برای ریشه یابی کلمات قرآنی و لذت میبردم از چیزهایی که به اونها هدایت میشدم

      اصلا سعیده جان عششششق میکنم وقتی موقع انجام دادن کارهای خونه منم مثل شما عزیزان میتونم آیه ها رو توی ذهنم مرور کنم و با اونها قوت قلب بگیرم و آرامش پیدا کنم

      ” این آرزوی قلبی من بود ”

      و خدا رو هزاران بار سپاسگزارم برای این که من رو به این مسیر هدایت کرد و اجازه داد قلبم به آیات قرآن روشن بشه

      یادمه اوایل روزهای چله با چه ذوقی بسته ی کارتهای کوچیک و یه بسته خودکار رنگی اکلیلی خریدم . خدا میدونه که از ذوق طاقت نداشتم بیارمشون خونه و با اونها آیه هایی رو که باهاشون حس خوب میگیرم رو یادداشت کنم الان یه دسته کارت از آیه های قرآنی دارم که با رنگهای زیبا اونها رو واسه خودم نوشتم و همیشه در دسترسم هست و با مرورشون احساس آرامش میکنم

      میدونم هنوز اول راه هستم و ناگفته نمونه هنوز اون حس بد در بعضی آیات سراغم میاد ولی یقین دارم خدا من رو هدایت میکنه برای درک درست قرآن

      و سعادت و خوشبختی رو باهاش در زندگی تجربه میکنم

      مثل شما عزیزی که لحظه به لحظه زندگیت وقف خدا و قرآن شده

      در تمام این روزهای چله میتونم قسم بخورم که حتی یک ذره دلتنگ پدر و مادر و خواهر برادر و دوستان نشدم و خدا برای من توی این مدت جای همه رو پر کرده بود البته که این کار خودش بود که قلب من رو آرام کرد و همه کس برای من شد

      با نزدیک شدن به اتمام چله نگرانی ها سراغم میاد که :

      چطور میتونم این نزدیکی به خدا رو حفظ کنم و از مسیر خارج نشم؟ نکنه وارد حاشیه ها و ورودی های بد بشم ؟

      همش حس کسی رو دارم که بیرون آبه و قراره موج بزرگی روی سرش بیاد و باید تا میتونه نفسش رو حبس کنه تا غرق نشه !!!

      با همین افکار یه روز داشتم سوره الرحمن رو گوش میدادم ( از سوره های شراب بهشتی که از فاطمه عزیز به صورت هدایتی دریافت کردین ) از آیه 19 تا 22

      مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ یَلۡتَقِیَانِ(١٩)

      اوست که دو دریا ( آب شور و گوارا) را به هم در آمیخت تا به هم برخورد کنند

      بَیۡنَهُمَا بَرۡزَخࣱ لَّا یَبۡغِیَانِ(٢٠)

      و میان آن دو دریا برزخ و فاصله اى است که تجاوز به حدود یکدیگر نمى کنند

      فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(٢١)

      (الا اى جنّ و انس) کدامین نعمتهاى خدایتان را انکار مى کنید؟

      یَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ(٢٢)

      از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان گرانبها بیرون آید

      با گوش دادن این آیه ها انگار خدا میخواست بهم بگه مثل این دو دریای شور و شیرین هر کسی توی دنیا در فرکانس خودش قرار داره و حائلی بین اونهاست و هر کس میتونه نسبت به اطرافیان هر چند نزدیک فرکانس خودش را حفظ کنه و هیچی نمیتونه این مدارها رو مخلوط کنه

      تا جایی که حتی اگر مدار کسی از تو پایین تر هم باشه مثل دریاهای شور رو شیرین که از هر کدوم مرجان و مروارید خارج میکنن تو هم میتونی با هر تضادی با مدارهای دیگه بهره بیشتری ببری و از اون تضاد مرجان و مروارید بیرون بیاری و خدا در هر دو قطب برای تو نعمتی قرار داده تا تو بتونی خودت را در دیگران بیشتر رشد بدی

      سعیده عزیزم عاشقتممممم خیلی دوست دارم بهترین ها رو واست آرزو میکنم

      برای آیه های قرآنی که میفرستی بینهایت سپاسگزارم و تحسینت میکنممم و ازشون استفاده میکنم از خدا میخوام همه ما رو عاشق و سرگشته و قرآن کنه

      و ما را در مسیر سعادت و خوشبختی و آرامش قرار بده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام لیلا جانم

        سلام به نور قرآن و به زلالی قلبت…

        مرسی که برام پیغام الله رو برام آوردی،در بهترین زمان و مکان رسید به دستم و محکم سرِ جاش،جفت و جور شد!

        شاید خودت ندونی،ولی این هایی که برام نوشتی،دقیقا الهامات الله بود،واضح و روشن …

        سوره ی الرحمن…اسم فاطمه جان…تعبیر قشنگت از قاطی نشدن دو دریای متفاوت و مدار آدم ها …

        لیلا جان،قرآن همه ش نوره،همه ش نوره.

        بهت تبریک میگم مدار جدید،نور بیشتر،توحید قوی تر…

        نوش جانت…نوش جانت عشق بازی با رب العالمین…

        بازم ازت ممنونم که به ندای قلبت گوش کردی و برام نوشتی.

        به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت،در پناه نور میسپارمت رفیق.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
        • -
          لیلا رضایی گفته:
          مدت عضویت: 1083 روز

          سلام و سلامتی و حس خوب به سعیده عزیزم دختر توحیدی سایت

          سعیده جان وقتی نقطه آبی از تو دریافت کردم قبل از اینکه کامنتت رو باز کنم حس عجیبی داشتم و اشک به چشمم امون نمیداد

          خیلی خوشحال شدم که کامنتم حاوی پیغامی برای تو بود و در بهترین زمان و مکان به دستت رسیده خدارا شکر…

          سعیده جان امروز آخرین روز چله من هستش خواستم هم جواب کامنتت رو نوشته باشم و هم دوباره ردی از خودم به جا بزارم واسه جمع بندی این چله نشینی و برکاتی که این مدت نسیبم شده

          نشستم با خدای خودم خلوت کردم و کلی با هم صحبت کردیم

          با خودم گفتم لیلا…

          تا الان بعد از گذشتن این چله بیا با صداقت بنویس خدا رو در این مدت چقدر شناختی و چقدر باورش کردی؟

          و این مدرکی از رشد و تغییر مدارت میمونه تا بعدها که بیشتر پیشرفت کردی بیای و قبلت رو باهاش مقایسه کنی

          من تا قبل از این چله هیچ درکی از خدا نداشتم با این حال که شاید حدود دو سال و نیمه توی سایتم و هر چیز از خدا را در حد قصه و داستان که خدا بزرگه ، خدا خالق ماست ، خدا به ما نعمت داده …

          مثل کتاب درسی تاریخ که از ساسانیان و صفویان باید میخوندیم و حفظشون میکردیم و شناختم از خدا در همین حد بود

          ولی بعد از تمام شدن این چله که خدا من رو هدایت کرد به خوندن کامنتهایی که قبلا در مدار دیدن و خوندنشون نبودم و اشنا شدن با اسامی خدا و دنبال کردن معنی اسامی و تکرارشون توی قرآن و ذوق و شوقی که برای خوندن آیه های قرآن داشتم

          و همینطور تضادهای که این مدت واسم اتفاق افتاد به من یاد داد خدا به من نزدیکه خدا هر لحظه در حال هدایت کردن منه ، خدا بیشتر از من میخواد که من رو هدایت کنه و من پیشرفت کنم در تمام جنبه ها…

          و اینها هم فعلا در حد باورهای کوچیک هستن و باید روی اونها کار کنم

          اما چیزی که قابل لمس و تجربه بود برام :

          توی این مدت من دوستی رو پیدت کردم (الودود) من رفیقی رو پیدا کردم که میتونم باهاش هر وقت دلم خواست صحبت کنم چون حس میکنم هیچ هم صحبتی ندارم غیر از اون

          و واقعا هم هیچ همصحبتی ندارم

          یعنی حس میکنم با مداری که تغییر کرده دیگه هیچ کسی رو ندارم و هیچ کس برای صحبت کردن خدا نمیشه

          این را تا حدی در این مدت تجربش کردم و باهاش انس گرفتم

          و اینکه تجربه کردم کارها رو به دست خودش بسپارم و تا حدی میدونم که سپردن کارها به دست خودش کار درستیه و میدونم بعد از این کار آرامش دریافت میکنم و واقعا این رو هم تجربه کردم

          همینطور تجربه کردم که اگر اتصالم ازش برای چند ساعت در روز قطع میشه انگار چیزی رو گم کردم و یه جور دلشوره توی دلم میفته و انگار سر رشته کارها از دستم خارج میشه و افکار من رو داره ازش دور میکنه و هر طور هست یا با نوشتن یا فایل گوش دادن یا درخواست کردن از خودش که کمکم کنه ، سعی میکنم به مسیر برگردم و این کار رو تجربه کردم و خودم رو تونستم تا حد زیادی جمع و جور کنم

          توی این مدت چیزی که تجربه کردم تغییر احساس لیاقتم بود که قبلا هیچ تجربه ای از اون نداشتم

          با اینکه من هدفم فقط ارتباط با خدا و ساختن باورهای توحیدی و تمرکز روی قرآن بود ولی خود به خود تغییرهای شخصیتی کوچیکی در این چهل روز در من اتفاق افتاد یکی از اونها این بود که همیشه دغدغه این رو داشتم غذا چی بپزم که بقیه (همسر و فرزنداان) دوست داشته باشن و کسی ناراضی نباشه

          ولی به صورت خودکار هر روز موقع پختن غذا میگفتم بزار ببینم خودم الان میلم به چه غذایی میکشه(خوراک باشه یا چلو یا حاضری ..) و اون چیزی رو که خودم میلم میکشید رو آماده میکردم و در کمال تعجب میدیدم مورد پسند همه است و همه دوست دارن در صورتی که شاید همون غذا رو قبلا کلی ایراد میگرفتن

          و متوجه شدم که این نکته کوچیک در مورد ارزشمندی

          چقدر باعث میشه کارها روون و ساده انجام بشه

          و چون من قبلا ارزشی برای خودم قائل نبودم دیگران هم ارزشی برای غذایی که آماده میکردم قائل نمیشدن

          و این ازش قائل بودن از درون رو باید در تمام کارها نه فقط غذا پختن اجرا کنم و نتیجش رو ببینم

          نکته دیگه در مورد همسرم بود اینکه همسرم بعضی شوخی ها و صحبتهایی رو قبلا داشت و برای منم اصلا مهم نبود و در حد شوخی میدونستم

          ولی توی این مدت به طرز باور نکردنی که خودم هم تعجب کردم حساسیت شدیدی نشون میدم روی رفتارهاش و شوخیهایی که قبلا هم بود

          و بهش تذکر میدادم که این شوخی حس من رو بد میکنه و کاملا جدی ازش خواستم دیگه تکرار نکنه

          این مورد واقعا برام شاهکار بود منی که چندین سال حرفی در مورد نحوه برخورد همسرم نزدم و شکایتی نکرده بودم و اگر حرفی میزدم تا مدتها عذاب وجدان داشتم که چرا این حرف رو زدم ، حالا چطور بدون احساس گناه محکم و با عزت نفس حرفم رو بهش زدم و دلخور شدن همسرم اصلاااا واسم مهم نبود…؟!!!

          (چه برررررف زیبایی داره میاد

          خدایاااااا شکرررت برای این نعمتت چقدرررر زیباست ضمنا بگم من شهرکرد بام ایران زندگی میکنم و جای شما خالیه برای این زیبایی …) توجه به نکات مثبت و پیام بازرگانی واسه خسته نشدن چشهای نازت سعیده جان خخخخخخ

          و الان بعد از تمام شدن این چله متوجه شدم که من استاندارهایی رو دارم برای خودم مشخص میکنم بدون اینکه بخوام روی شخصیتم کار کنم یا عزت نفسم رو بالا ببرم خود به خود انجام شده

          و وقتی یاد صحبتهای استاد میفتم که میگه شما روی خودتون و باورهای توحیدی کار کنید ، شما ارتباطتون رو با خدا درست کنین بقیه کارها خود به خود انجام میشه

          واقعا همینه …

          من اینو تجربه کردم کافیه من سمت خودم رو و متصل بودن به خودش رو قطع نکنم خدا خودش همه چیز میشه واسم

          بهم قدرت میده بهم عزت نفس میده بهم آرامش میده

          این تعدادی از تجربه های من بود میدونم هنوز قدم هام خیلی کوچیک هستن ولی خودم راضیم و با توکل بر خودش ادامه میدم و میخوام نوشته های روزانه این چله رو ادامه بدم و ارتباطم رو باهاش قویتر کنم

          ببخشین که کامنتم خیلی طولانی داره میشه

          فقط این رو بگم که بعد از اینکه این صحبتها رو با خدا داشتم خیلی زیبا من رو هدایت کرد سمت کامنت ساناز عزیزم( در فایل لایو باور به امکان پذیری)

          که چقدر همزمان با افکارم بود که خدا از زبون سارا جان گفت:

          اینها همش نتیجه اون باور اصلیه بود که واسه خودت ساختی

          “دختر تو تکه ای از خدا روی کره زمینی

          و تو خود لیاقتی …

          دقیقا خود خودش!!!

          اصلا تو اومدی که فقط لذت ببری

          و سقف لذتت رو خودت تعیین میکنی با باورهات

          با اون اعتقادی هست ته ته ذهنتهااااااا

          با همون …

          همون امیدی که اون ته مغزت و قلبت نشسته و میگه آره میشه

          تو وصلی به منبع که فرمانروای کل کیهان هستش

          تو وصلی به همون که شب رو برای استراحت و آرامش قرار داده

          تو وصلی به همون که میلیونها گونه جانوری ته اقیانوس ها زندگی داره

          تو وصلی به همون که این همه زندگی به جانداران خشکی بخشیده

          تو وصلی به همون که داره اینقدررر با نظم دقیق مدیریت میکنه این کهکشان و این منظومه و این سیاره و این ستاره ها رو

          تو دقیقا وصلی به همین خدا

          همین انرژی

          همین کائنات

          همین فرکانس

          همین باور …

          وصلی به همین حس خوب

          دقیقا همینه همین حال خوب”

          خدایا هزاران بار شکرت

          خدایا هزاران بار شکرت

          خدایا هزاران بار شکرت

          سوره نحل

          وَأَلۡقَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمۡ وَأَنۡهَٰرࣰا وَسُبُلࣰا لَّعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ(١۵)

          و نیز کوه هاى بزرگ را در زمین بنهاد تا زمین شما را به لرزه و اضطراب نیفکند و نهرها جارى کرد و راهها پدیدار ساخت تا مگر هدایت شوید

          وَعَلَٰمَٰتࣲۚ وَبِٱلنَّجۡمِ هُمۡ یَهۡتَدُونَ(١۶)

          و نشانه هایى (در زمین مانند کوه ها و دریاها و رودها و جنگلها مقرر داشت) و آنان به ستارگان (در شبها) هدایت یابند

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد مردانی گفته:
      مدت عضویت: 3094 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      یا الله چه کامنتی نمیدونم توی کدوم دسته از کامنتهام ذخیرش کنم

      خدایا من چه لطفی در حق تو کردم که من رو هدایت میکنی به خوندن این کامنتها و هدایتم میکنی به درک و نوشیدن این آگاهی های ناب الهی

      خدایاشکرت بابت دوستان فوق العاده ای که دارم و اینقدررررررر زیبا و بی منت از این سرچشمه آگاهی ها به اشتراک میذارن تا ما هم مورد لطف و رحمت خداوند قرار بگیریم

      خدایاشکرت که زمان کافی بهم بخشیدی که نه تنها مطالعه کنم این حجم از آگاهی ناب رو هم در حد توان و درکم نکته بررداری کنم و یادداشت کنم برای مرور و یاد آوری این مطالب گوهر بار

      خدایا ایمان دارم که همانطور که من رو در مدار دریافت این آگاهی ها قرار دادی من رو در مدار درک و عمل کردن به این آگاهی های زندگی ساز قرار میدی

      من نکاتی که نوشتم رو اینجا هم مکتوب میکنم تا بمونه برام به یادگار تا در زمان مناسب و در مکان مناسب دوباره هدایت به سمتش و استفاده کنم ازش:

      11 موردی که به قول خداوند در قران باعث کامیابی و ما در این دنیا و آخرت میشه:

      1خداوند معادله ی کامیابی و پیروزی بزرگ رو در داشتن ایمان و کنترل ذهن ،لزوم ماندن در احساس خوب ، گیر نکردن در غم گذشته ، و نداشتن ترس از آینده اعلام میکنه خداوند به این دسته از ادمها لقب دوست خدا میده

      2 کسانی که ایمان دارند زندگی پس از مرگی وجود داره و فقط توجهشون به زیبایی ها هست و مراقب رفتارشون هستن که درستکار باشند

      3 کسانی که به اشتباهات خود پی میبرند و مسیر زندگیشون رو عوض میکنند و توبه میکنند و در مسیر خداوند قدم بر میدارند

      توفیق مصونیت از گناه رو باید از خدا بخواهیم

      4 اونهایی که توی زندگیشون همواره کنترل ذهن دارن و تقوا پیشه میکنند به بی نهایت نعمت میرسند در هر دو جهان تاکیدبر تقوا و کنترل ذهن

      5 مال یتیمان رو نخوردن مال بد خودمان رو با مال خوب دیگران عوض نکردن با عدالت با دیگران برخورد کردن حق و حقوق دیگران رو دادن تقسیم عادلانه ی ارث بین خیشاوندان فکر میکنم منظور خدا اینه که نگاه نکنیم به مقام جایگاه انسانها و همه رو به چشم یکسان ببینیم و به فقیر و دارا احترام بذاریم و به خاطر پول و مقام و جایگاه به دیگران عزت نذاریم و از همه مهمتر روی مال دیگران حساب نکنیم (توحید)

      6مردان و زنانی که همواره ایمانشون رو حفظ کردند و در برابر مواجهه با مشکلات از رحمت خداوند نا امید نشدند

      7ایمان و عمل صالح یعنی به فراوانی و نعمتهای خداوند ایمان داشته باشیم و به الهاماتی که از طرف خداوند بهمون میشه عمل کنیم

      8کسانی که به خودشون ستم نمیکنن و به خدا و نعمتهای خداوند ایمان دارند و حرکت میکنند و نمیترسند که مال و جانشان رو از دست بدن

      9 کسانی که برای پیشرفتشون و اهدافشون جهاد میکنند و از آن میگذرن تا به سوی موفقیت بیشتر برن مثل امیر (دامادمون) که زن و بچه ی کوچیکش رو سپرد به خدا و رفت برای ترکیه که مهاجرت کنه و بعد از اینکه این جهاد چه درهایی از نعمت و ثروت براش باز شد ، مثل ابراهیم پیامبر ، مثل استاد عباسمنش که از شغل قبلیش گذشت تا بیاد توی این مسیر زیبا و الهی

      10 کسانی که مهاجرت میکنند نه از روی اجبار بلکه از روی میل و رقبت به رحمت بیشتر خداوند مثل استاد عباسمنش مثل کلی از بچه های سایت که مهاجرت کردند و به چه موفقیت هایی رسیدند

      11 اونهایی که پا روی ترسهاشون میذارن و حرکت میکنن برای اهدافشون بها پرداخت میکنن و قربانی میکنن آن که را که لازم است قربانی کنند برای رسیدن به موفقیت ها و اهدافشون ، دلشون رو از شرک پاک میکنن و فقط به خداوند دل میبندن

      در پناه الله شاد و سالم و ثروتمند باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    رستا گفته:
    مدت عضویت: 1543 روز

    بنام خالق کیهان که هر چه دارم از اوست

    سلام استاد عزیزم، سلام خانوم شایسته جان و سلام به چشمان زیبایی که داره کامنت میخونه

    از وقتی این فایل اومد رو سایت، چند بار از اول تا آخر پلی کردم اما چون همیشه با تمرکز کامل نبوده، تو مدار نوشتن کامنت قرار نگرفتم . تو آگاهی‌هایی که این چندوقته بهم رسیده ، متوجه شدم که باید به مدار پایدار حال خوب و شکرگزاری برسم تا بتونم آنچه رو که گوش میدم، بنویسم، نکته‌هاشو درک و بعد عمل کنم.

    شاید یک فایل رو باید بیش از 3٠ بار گوش بدم اونم گووووش جااااان تا درکش کنم. بعد تبدیل میشه به تغییر در اعمال و رفتارم.

    و البته به این موضوع پی بردم که این روند برای هر کسی متفاوته، نباید ناامید بشم، باید ادامه بدم. همونطور که استاد راجع به حسادت گفتن نباید حسودی کنم به شاگرد زرنگا.

    من شاید الان با 2٠ یا 3٠ بار گوش دادن و تمرکز چیزهایی دستگیرم بشه که اونا با پنج بار گوش دادن. اما همچنان باید این روند رو ادامه بدم تا در مدار بالاتر آگاهی قرار بگیرم.

    باز هم خدا رو شکر میکنم که میتونم بفهمم این آگاهی‌های ناب رو و خداوند فرصتی داده بهم تا بتونم بی‌دغدغه بشینم و تمرکزی زمان بذارم و گوش بدم، و ادراکی که هر آنچه رو گوش دادم بتونم تا یه جاهایی عمل کنم.

    خب این درکی بود که تا اینجا باید میگفتم و اما شکرگزاری که اصل مطلب این فایل توحیدی بینظیر بود؛

    سپاسگزار بودن ، یکی از نشونه‌های ثابت و خیلی زیادی بود که حدودا از دوماه پیش به شکلهای مختلف، دریافتش میکردم .

    از فایلی که استاد از نتایج لیلا بشارتی عزیز گذاشتن و از شکرگزاری‌های قشنگش گفتن. خییییلی اون تیکه‌ش برام قشنگ بود و منو بفکر فرو برد، که چطور میتونم اینقدر از ته دل مثل لیلا جان، شکرگزار باشم و فکر میکنم اشاره به معجزه شکرگزاری هم داشتن اگه اشتباه نکنم. توی کامنتای بچه‌ها هم اینو زیاد میدیدم و البته تو نشانه‌های امروز من یا تو صحبتای استاد اصل شکرگزاری خیلی به گوشم میخورد یکی از دوستانم که مدت زیادی بود تاکیدش فقط رو کتاب معجزه شکرگزاری بود اما من در فرکانس خوندن و دریافت آگاهی‌هاش نبودم. تا اینکه یک شب که با خواهرم صحبت میکردیم یهو صحبت رفت سمت تمارینی که انجام دادیم و گفت کل تمارین دوره‌ی 28 روزه‌ی کتاب معجزه‌ی شکرگزاری خانم راندا برن رو با دوستش انجام داده و دیروز تمومش کردن. اینجا چشمام ستاره بارون شد. خواهرم اولین بار نبود که این کتاب رو خونده بود و انجامش داده بود، بارها اینکارو کرده بود و نتایج زیادی گرفته بود.

    گفتم وای خدای من نشونه از این واضحتر. دیگه وقتشه که حتما این تمرینها رو انجام بدم و بتونم از ته دل شکرگزار باشم . آخه من هر چی سعی میکردم نمیتونستم خیلی شکرگزارباشم، از ته دل نبود یا کلا نمیفهمیدمش. عشق بازی با خدا رو درک نمیکردم. مینوشتم اما میفهمیدم که یه تکاملی میخواد که بتونم راحتتر به احساس عالی برسم و احساس خوبمو زمانهای بیشتری حفظ کنم.

    بهش گفتم راستش مدتیه که دارم نشونه‌های زیادی میبینم که شکرگزارتر باش؛ تو کامنتا، تو فایلها، تو نشانه‌های امروز من، از زبون اینو اون و… ولی نمیتونم موقع شکرگزاری حس عالی داشته باشم .

    گفت کتاب معجزه شکرگزاری خیلی بهت کمک میکنه که احساست موقع شکرگزاری خوب باشه و تکاملتو طی کنی.

    خوشم اومد گفتم دوست دارم انجامش بدم.

    گفت فایلای صوتیشو دارم. دو مدلن. گفتم هر دو رو بفرست. سریع فرستاد. جالبه که من، اول از صدای گوینده‌ی آقایی که میخوند خوشم نیمد،

    ( سالها پیش که هنوز از قانون خبر نداشتم با این فایلها با کتاب معجزه آشنا شده بودم ولی بطور کامل و دقیق انجامشون ندادم)

    اما یه روز وقتی در حال کار کردن تو آشپزخونه بودمو فایل اولشو پلی کردم، قبل اینکه برسم دست به گوشیم بزنم، پنج تا فایل اول پشت سرهم پلی شد و این کار، پنج بار تکرار شد.

    وای باور نکردنی بود، من عاشق این سبک گوینده و تمام کلماتش شده بودم.

    تمارین برام خیلی جالب اومد و دوست داشتم زود کارم تموم بشه تا انجامشون بدم.

    احساس سبکی خیلی خاصی داشتم و تا حدود ده روز فقط اون پنج تا تمرین رو انجام میدادم و با گوش دادن و انجامشون عشق میکردم و قشنگ تو فرکانس مثبت سپاسگزاری بودم، هیچ چیزی نمیتونست احساسمو بهم بریزه.

    از اون روز جزو برنامه هر روزم شده که فایلی از شکرگزاری پلی کنم و تو اون حس و حال فرو برم. مخصوصا که گوینده همش تکرار میکنه : یادت باشه باید احساسش کنی، حس شکرگزاریه که اتفاقاتو رقم میزنه.

    وقتی دیدم استاد دارن میگن، فرکانس سپاسگزاری، یاد اون روز افتادم که وقتی تو اون فرکانس پایدار بشی، همه‌چی عالی پیش میره و تو نگران هیچی نیستی.

    بقول استاد : باید واقعا خدا کمکمون کنه سپاسگزار این همه نعمت باشیم.

    .

    .

    .

    و با این فایل فهمیدم که همین که گاهی ناسپاس میشدم و نمیتونستم از ته دل سپاسگزار نعمتهام باشم ، باعث میشد مقایسه کنم زندگی خودمو با دیگران و دچار حسرت و حسادت بشم و در آخر همه‌چیو مینداختم گردن خدا ؛ که برای اون خواسته و برای من نه و کلا ناسپاس‌تر و روند دریافت نعمتهای بیشتر به زندگیم رو قطع میکردم.

    گفتن آگاهانه‌ی سپاسگزارم و دوستت دارم رو به خدای مهربون و تمام کائنات از ته دل ، همون چیزی که جو وایتالی تو کتاب محدودیت صفر ، از دکتر هیولن یاد میگیره و میگه زیربنای تمام آموزشهای قانون جذبه و بقیه‌ روشها بازیچه‌هایی یه که ما بدست ذهن میدیم تا بتونیم کنترلش کنیم ، دقیقاهمینه . اون چیزی که براش اسم گذاشتن پاکسازی ؛ چیزی جز سپاسگزاری آگاهانه و عشق‌بازی با رب کل جهان نیست .

    وقتی تمام سلولهات پر بشه از حس خوب اتصال با پروردگار، وقتی واقعا از ته دل شادی و داری تو لحظه زندگی میکنی. نگاهت فقط میره سمت نعمتهایی که بهت داده شده و میتونه از این به بعد هم بیشترش داده بشه و تو نگران نیستی و نمیترسی از کمبود از فقر . اونموقع‌س که تو دیگه نمیخوای و کنجکاو نیستی ببینی تو زندگی دیگران چی میگذره، حتا اگه ناخوداگاه ببینی، دیگه مقایسه نمیکنی، حسادت نمی‌ورزی ، خدا رو سرزنش نمیکنی. یا اگه خیلی نعمت دریافت کرده باشی، مغرور نمیشی بخودت، به فهمت، به عقلت، به حست، نمیگی من یاد گرفتم همه چیو من بلدم، من آگاه‌ترم از همه، خدا منو خیلی دوست داره و فلانی رو نه ؛

    وقتی داری عشق خدا رو تو همه‌چی میبینی، یعنی تو آدمای اطرافت، همسرت، بچه‌ت، پدرت، مادرت، همسایه‌هات، تو طبیعت، تو غذاهای خوشمزه‌ی هر روزت، تو پول و برکتی که هر روز جاریه، تو هدیه‌هایی که دریافت میکنی، خدمات فوق العاده شهرداری برای زیبایی شهرت، خدمات و محصولات جذاب فروشگاه‌ها و اپلیکیشن‌ها، تو کامنتای بینظیر بچه‌ها، تو عشق خالص استاد و مریم جان ؛

    یعنی عشق در تو جاریه، اونوقت فقط عشق میدی و عشق بیشتری دریافت میکنی. فقط سپاسگزاری میکنی ازش و اگه ناخواسته اتفاقی بیفته میدونی که با احساس بد هیچی درست نمیشه.

    و هر روز نگاه میکنی میبینی، نعمتهات چقدر بیشتر شدن، جوری فراوانی تو زندگیت جریان پیدا کرده که نگران هیچی نیستی ، فقط دوست داری این رشد رو ادامه بدی.

    همههههه چیز در سپاسگزاری خلاصه میشه؛ همهههههه چیز

    در عشق خلاصه میشه.

    پس من تا میتونم باید آگاهانه بگم ؛ سپاسگزارتم دوستت دارم. باید با تمام وجودم حسش کنم این کلمات رو، خداوند رو… .

    استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت باشتراک گذاشتن آگاهی‌های نابتون با ما و از خانوم شایسته‌ی عزیز بابت نوشتن نکته‌های زیبای فایل، در ابتدای هر فایل و تدوین و تمام هماهنگیاشون، از خانوم فرهادی و آقا ابراهیم عزیز بابت پشتیبانی این سایت توحیدی

    از بچههای فعال کامنت‌نویس که با خوندن کامنتاشون بیشتر میرم تو فرکانس سپاسگزاری

    دوستتون دارم

    میسپارمتون به آغوش گرم و امن خدای مهربون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      خوشبخت آزاد گفته:
      مدت عضویت: 1935 روز

      سلام سعیده عزیزم

      آفرین بهت چقدر عالی مینویسی

      عزیزم امروز برای بار چندم که فرکانسم از مثبت خارج شد

      شروع کردم به گریه کردن

      گفتم چرا نمیتونم

      چرا هرچی یاد میگیرم همش فراموش میکنم

      چرا همش فرکانس هام بالاپایین میشه

      هیچی نمیتونست آرومم

      کنه به زور

      و لنگ لنگان

      سعی کردم توی دفترم بنویسم

      نوشتن معجزه میکنه

      دیدم ایمیل اومد که شما کامنت

      نوشتی

      باز کردم

      انقدر حالم بد بود که نتونستم همشو بخونم

      ولی یه جمله ای رو

      نمیدونم نوشته بودی

      یا من فهمیدم

      یا خدا بهم گفت نمیدونم

      زیر کلمه احساس لیاقت نوشتم

      خدایا احساس لیاقت ما جز به توفیق تو نیست

      حالا چرا من بعضی وقتا از احساس لیاقت خارج میشم

      میرم توی حال بد؟

      به خاطر اینکه تمرکز میکنم روی چیزایی که ندارم

      و از فرکانس مثبت خارج میشم خودمو تحقیر میکنم

      و اینگونه خداوند هم ازم رو برمیگردونه

      خداوند مثل یک موج رادیویی داره پخش میشه

      منتها من فرکانسمو تغییر میدم

      و از خالق بودن خودم خارج میشم

      خداوند به همه گفته به من سجده کنند بعد من خلقت خداوند رو قانون خداوند رو فراموش میکنم

      میکنم به خاطر درک نکردن قانون به خاطر زور زدن….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: