شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروت - صفحه 156

5014 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مصطفی متولی گفته:
    مدت عضویت: 3881 روز

    سلام من 4 باور مخرب تو این مثال پیدا کردم.

    باور اول پول ذاتا ممکنه منو ادم بدی کنه پس قول میدم با بخشش و… نذارم این اتفاق بیوفته

    دوم اینکه من اگر ثروتمند بشم ممکنه ادم بی ایمانی بشم ممکنه جنبشو نداشته باشم پس خدایا تو اگه ثروت بدی کار خیر میکنم قول میدم

    سوم اینه من لیاقت دریافت پول رو ندارم خدایا اگه بهم ثروت بدی من این کارهارو بخاطر تو انجام میدم.

    چهارم اینه که فکر میکنیم خدا در ازای دریافت چیزی از ما به ما نعمت میده و وقتی قول بدیم ما در جبران نعمتش کاری انجام بدیم به ما نعمت میده در حالی که خدا بدون حساب به همه ما نعمت میده و در ازاش توقع همچین کارها و همچین بخشش هارو از ما نداره فقط توقع بندگی و توحید داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    یزدان نظری گفته:
    مدت عضویت: 2647 روز

    سلام،

    اجازه بدید بی مقدمه بگم…به محض اینکه فایل رو نگاه کردم و متوجه موضوع مسابقه شدم، یه چیزی با من و باورهای من جور نبود… در واقع خیلی چیزا تو ذهنم پیغام خطا رو نشون داد!

    آخه چرا ما باید برای طلب ثروت و رزق و روزی بیشتر، شرط و شروط و تعهدی مبنی بر مصرف این پول برای کمک به دیگران داشته باشیم؟! من با بحث صدقه و احسان مخالف نیستم اما موضوع صدقه کاملا متفاوته با این موضوع!

    صدقه یعنی من از ثروت و دارایی هام برای خودم استفاده میکنم و یه درصدی رو به فقرا بدم چون باور دارم ثروت نامحدوده و چندین برابر اون صدقه دوباره جایگزین میشه برام. خب این خیلی خوبه و ممانعتی هم نداره.

    اما اینکه ما بیایم به خدا بگیم به ما ثروت بده تا فلان کار خوب رو انجام بدم و به فلانی کمک کنم و …. چنتا مشکل داره…. اصلا این درخواست به تنهایی از ریشه چنتا مشکل داره!

    به جای اینکه از خدا بخوایم ثروتش رو اول از همه به خودمون بده تا قشنگ تر زندگی کنیم و بیشتر شکرش کنیم، ازش میخوایم که ثروت رو بده تا به دیگران کمک‌کنیم….! این یعنی تصور ما بر اینه که خودمون شخصا لایق ثروت خداوند نیستم و حتما باید اون ثروت در راه کمک به دیگران مورد استفاده قرار بگیره….!

    این یعنی باور ما بر اینه که ثروت اگه برای خودمون باشه بده و عخه و ممکنه آدم بدی بشیم! چون پول بده و باید سریع یه جای درست خرج بشه وگرنه ما آدم بدی میشیم. اصلا یعنی باور به بخشندگی خدا نداریم! باور نداریم که خدا از داشته هاش به بنده هاش میده! باور ما بر اینه که خدا در صورتی به ما ثروت میده که فقط قصد کمک به فقرا رو داشته باشیم و اگه ازش بخوایم ثروت رو به خودمون بده، خودخواهی کردیم و تا زمانی که چنین فقرایی باشن خدا به ما ثروت نمیده!

    این باور اشتباه رو میرسونه که اگه ثروت رو برای خودمون بخوایم، خودخواهی هست چون خیلی از افراد هنوز در فقر به سر میبرند!

    من با یه موضوع دیگه ای هم مشکل دارم…. چرا به خدا بگیم “پول”و “ثروت” بده؟ وقتی ازش میخوایم که به ما ثروت بده تا به دیگران کمک کنم، این باور رو میرسونه که ثروت و پول باید یکجا به دست مابرسه…. خب چرا از خدا نخوایم که ما رو در مدار ثروت قرار بده که به طور طبیعی و بدون شرط و شروط و التماس ثروت وارد زندگی ما بشه؟!

    این یه باور اشتباه دیگه رو هم نشون میده که خدا ثروت رو به کسایی میده که ازش خوب استفاده کنند و اونو برای کارای خیر بخوان نه اینکه خودخواهانه برای خودشون بخوان!

    این درسته که ما میتونیم به خانواده و اطرافیان کمک کنبم اما زمانی این کارو میکنیم و از ته دل رضایت داریم که خودمون پر شده باشیم! وقتی خوده من هنوز کلی خرج دارم چه طور بیام به دیگران کمک کنم؟!

    باورهای نادرستی ریز تری هم داره که ممکنه من هنوز به درکش نرسیده باشم…

    در هر صورت از خدا میخوام منو در مداری قرار بده که طبیعتا پول بیشتر و بهتر و راحت تری بسازم و با اون پول زندگی بهتر و زیباتری بسازم و خدارو بیشتر شکر کنم و بیشتر بندگیش کنم. چه اشکالی داره اگه مقداری از ثروتم رو ببخشم و انفاق کنم!؟ اما وقتی میتونم انفاق و صدقه ی درستی داشته باشم که اول از همه خودم اوکی باشم!

    میرم که کامنت بقیه دوستان رو بخونم….

    حتم دارم به نکات جدیدی دست پیدا میکنم.

    فعلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    حسین حاجی چرمهینی گفته:
    مدت عضویت: 3991 روز

    سلام.

    من کمی فکر کردم و دوست داشتم به این سوال هوشمندانه پاسخ بدم استاد.

    کسی که میگه خدایا تو به من ثروت بده تا من به نیازمندان کمک کنم .. اولا ته ذهنش باورش اینه که خب پول که چیز مناسبی نیست..یا کثیفه ،تو اون پولو به من بده ، تا من کمک کنم به اونها و ازین طریق اون پول حلال بشه ، شرافتمندانه بشه ،وگرنه من اصلا پولو نمیخوام خدا ، خودت که میدونی ،و منم میدونم که پول چیز مناسبی نیستو من نمیخوامش ، چون اینجوری به تو نزدیکترم ، اگرم پول رو بدی میخوام به اونها کمک کنم تا ادم خوبی باشم و به تو نزدیک بشم.والا میدونم که پول کثیفه و منو از تو دور میکنه.

    درجه بعدی داره میگه که خدایا تو پوله رو بده ، تا من خیلی متفاوت تر از بقیه ثروتمندا عمل کنم.. یعنی خدایا ببین این ثروتمندا چقد ادمای پست و نامرد و بی احساسین که هیچ برنامه ای نداره برای کمک به فقیرا و نیازمندا.. تو ثروتو به من بده تا بخشش کنم ، نه مثل بقیه ثروتمندا باشم.پس باورای مخربی نسبت به ثروت و ثروتمدا داره که اونها ادمای پست و بی احساس و .. هستن.

    مورد بعدی ، این بنده خدا دلش پول میخواد اما ته باورش اینه که پول بدبختش میکنه ، به خدا میگه پول بده ..من اینقدر کمک کنم به نیازمندا تا ازین طریق پوله برام پاک باشه ، خدایی باشه ، حلال باشه ، منو از راه تو دور نکنه .. اصلا نمیتونه تصور کنه که بابا ثروت که ربطی به ارتباط با خدا نداره ، هرکی به خدا نزدیکتره که با تقوا تره ، و اتفاقا ثروت ادمو از بیاندازه گناهان ناشی از فقر نجات میده

    مورد بعدی که شاید یکم خنده دار باشه اینه که طرف دلش پول و ثروتو میخواد اما نمیدونه و نمیتونه تصور کنه که میتونه و اشکالی نداره که ثروتو هم مثل خیلی چیزای دیگه از خدا بخواد.. وتازه به این روش میخواد یجورایی سر خدارو هم شیره بماله که اره تو اگه به من پول بدی .. من که برا خودم نمیخوام.. من که نمیخوام باهاش حال کنم.. میخوام بشم حاتم طایی و کمک کنم .. وگرنه که من و پول .. این حرفا چیه خدا ؟! چون یدرجه ازین قضیه رو هم این شخص حتما تو دلش داره.. نگاه میکنه میبینه همه پولو دارن و ازش استفاده میکنن و کیف میکنن.. خودشم میخواد .. به خدا نمیگه کخ خدایا پولو بده تا منم ازش استفاده کنم..حال کنم.. لذت ببرم.. کیف کنم.. میگه ..نه تو بدی من چه استفاده ای کنم..همش میخوام به نیازمندا کمک کنم بابا.. کیف و عشق و حال چیه ! نه .. بده .. منو از مسیر الهی دور میکنه ..

    مورد دیگه هم اینکه کسی که میگه به خدا که پولو بده تا من به نیازمندا کمک کنم ، با این شرایط فقر خودش هم راحته تا یک درجه ای ، چون به خدا هم میگه .. من که همینجوری خوبم.. و اینجوری درسته که فقیر باشم .. تو هم بدی من میخوام به نیازمندا کمک کنم .. نه که شرایط خودمو بهتر کنم باهاش تو زندگی !

    دیگه باور اینو داره که بادادن پول به فقیرا و نیازمندا میتونه خیلی کمک کنه بهشون .. مثل همه خیریه های دنیا .. که اینم یه باور اشتباهه .. چون باهیچ مقدار پول نمیشه کسی که باورهای نادرستی داره رو بهش کمک کرد.. فقط وضعشو بدتر میکنی .. دلشو خوش میکنی تا بیشتر تو همین شرایط فرو بره .. تا خودشو پیدا نکنه .. توانایی هاشو پیدا نکنه .. و باورهای اشتباهی که داشت.. هیچی.. حالا دیگه همش نگاهشم به دست موسسه خیریه یا تو باشه تا بهش کمک کنی .. نه به خدا .. و ازش یه معلول میسازی که همش منتظره کسی غذا بزاره تو دهنش..

    دیگه اینکه بهرحال کسی که میخواد ببخشه به این طریق بدش نمیاد مورد توجه قرار بگیره به واسطه این بخشش ها .. که مردم بگن بابا اگه یه پولداره ادم حسابی هم هست .. این !

    خیلی سوال قشنگی بود استاد .. من که خودم کف کردم ازین همه باور اشتباه.. من همین الانم یکی از درخواستام همینه از خدا .. ! خیلی خیلی عجیبه .. بابا این باورارو چطوری تو ذهن ما کاشتن.. انگار هزاران بار تو ذهن ما تکرار شده .. خدایا .. کمکمون کن ..

    حتما میشینم و پیامای دوستان رو میخونم.. همه ی باورهای اشتی=باهو یادداشت میکنم و وقت میزارم درستشون کنم تو وجودم.. والا چند هزارسال طول میکشه این درست بشه به روش های دیگه تو بک گراند ذهنای ما؟

    خداییش اگه الان براش وقت نزارم پس کی میخواد این باورهای اشتباه اصلاح بشه؟

    اگه کامنتارو نخونم .. اگه ذهنمو پاک نکنم .. اگه پامو ااز روی این ترمزها برندارم .. چند صدسال باید بدو ام تا ثروتمند بشم یا احساسم خوب بشه با این باورای اشتباه..

    استاد تو پیام اور خوبی ها هستی .. ممنون ..همینطور از تمام دوستان که پاسخ دادن .. متشکرم.

    مورد بعدی طرف

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    محمد حسین داوودی گفته:
    مدت عضویت: 2841 روز

    با سلام به اعضای سایت

    به نظر من مشکل اینجاست که آن فرد فکر میکند ( احساس میکند ) که خدا آن را دوست ندارد ( به قانون تسلط ندارد ) و اگر این کار را انجام دهد ثروتش زیاد میشود ؛ در حالی ما همه به یک اندازه به خدا نزدیکیم و خدا( کائنات ) هر آنچه بخواهیم به ما میدهد و نباید دیگران را بالا تر خودمان بدانیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    شیما گفته:
    مدت عضویت: 3856 روز

    ??سلام استاد عزیزم و دوستای گلم??

    در پاسخ به این سوال، به نظرم شبیه به همون وقتایی هست که میگیم خدایا اگه فلان اتفاق بیفته، اگه فلان شرایط جور بشه من یه نذر میدم… اینجوری داریم با خدا معامله میکنیم. ولی آیا خدا به نذر ما نیاز داره؟!؟ خیر. خدا از همه چیز بی نیازه. اگه من این مکالمه رو با خدا داشته باشم که ” خدا جون تو یه پولی به ما بده قول میدم بخشیش رو به افراد نیازمند بدم ” باید این رو یادم باشه که چه من باشم چه نباشم خداوند روزی بنده هاشو خودش میده حالا من نشد یکی دیگه. باید یادم باشه اگه خواستم به کسی کمک کنم به دیده منت نباشه، انتظار نداشته باشم اون فرد هم یه روز دستم رو بگیره ، چراکه ” تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز” حالا از همون فرد خوبی ندیدی از یه دست دیگه از هزاران دست خدا خوبی و مهربانی خواهی دید چون این تویی که داری فرکانسی از جنس خوب به جهان ارسال میکنی.

    از موانع دیگه، عدم احساس ارزشمندی می تونه باشه. چراکه در ضمیر ناخودآگاه خود تصور می کنیم که به خودی خود نمی توانیم ثروتمند شویم و باید با خداوند معامله کنیم، و فکر می کنیم تنها با بخشیدن قسمتی از ثروتمون می توان ثروتمند شد.

    یه مانع دیگه احساس گناه هستش،چون با این مکالمه این پیام رو می فرستیم که ثروتمند شدن امری خدایی نیست و هنوز ما ثروتمند شدن رو در ذهنمون به عنوان یک امر معنوی نپذیرفتیم و با این حرف که اگه به من ثروت بدی بخشیش رو وقف می کنم، می خواهیم اون ثروتی که قراره بهمون برسه رو پاک(حلال) کنیم.

    جهان از ذات فرکانسی که ما ارسال می کنیم آگاه است.

    ما با این مکالمه ای که با خدا انجام می دهیم، بازهم توجهمون به کمبودهاست. چون تصور می کنیم ثروت در چهان به اندازه کافی نیست و فقط عده ای می توانند ثروتمند شوند، حال اگر این ثروت به من رسید من مقداری از آن را به افراد فقیر می‌دهم.

    یه نکته دیگه هم اینه که، زمانی به دیگران کمک کنیم که بهمون احساس خوب بده، کمک همیشه مادی نیست لازم نیست ثروتمند باشیم تا کمک کنیم، راه های دیگه هم برای کمک به خلق خداوند وجود داره. ولیییییییی حتما باید به این جنبه توجه کنیم که اگر با کمک به دیگران به احساس خوب نمی رسیم خُب اصلا لازم نیست انجامش بدیم.

    از نظر من یه کمک خیلی خوبی که با ثروتمند شدنمون می تونیم به دیگران بکنیم اینه که یه الگو خواهیم شد برای اونها، یه انگیزه. اصلا اینکه ما روی خودمون کار می کنیم تا هر روز بهتر از دیروز باشیم یک نوع کمک هستش که نسبت به جهان اطرافمون انجام میدیم.

    و در آخر هم بگم همه ی این آگاهی ها به لطف آموزش های شیرین استاد هستش، ازتون سپاسگزارم??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    اسماعیل جمالی گفته:
    مدت عضویت: 2479 روز

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیز

    شاید میشه گفت این یه نوع تنبلی هست برای خودمون که حال نداریم روی باورهامون کار کنیم پس میخواهیم وارد معامله با خدا بشیم و یه جور زحمت تمارین رو دور بزنیم و سر خدا هم منت بزاریم که ما داریم انفاق میکنیم.همچنین کانال روزی دیگران را از طریق موفقیت من میگذره و اگر من موفق نشم اون نیازمندها هم به هیچ پول و روزی نخواهند رسید.یعنی من رزاق اونا هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    عبدالرحمن A گفته:
    مدت عضویت: 3096 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی.

    اولین باور مخرب اینکه خداوند خودش میتونه کمک کنه و نیازی به من نیست که جای اونو بگیرم حتی شاید شرک امیز باشه و خدارو کوچیک کنیم تو ذهنمون.

    دوم لایق نبودن ثروت که این ثروت لایق من نیست و باید به بقیه بدم در حالی که ما الان بسیار ثروتمندیم و مانمیتونیم به بقیه کمک کنیم اونا خدشون باید بخوان و اقدام کنند.

    ما فقط قادر هستیم زندگی خدمون بسازیم و تاثیری در زندگی دیگران نداریم. در این باور کمک کردن فکری که به معنای این که اونا بهشون ناحقی شده و من باید کمکشون کنم بسیار مخربه و فقط به خدمون ضرر میزنه در حالی که ما نمیدونیم اونا چه افکاری داشتن و اینطوری خدارو زیر سوال میبریم ، در حالی که خداوند فقط خیر و خوبی و ثروت و سعادت برای بندگانش میخواد .

    خداوند به ماثروت داده فقط ما باید در مسیرش قرار یگیریم تا بهش برسیم.ما ثروت رو فقط به چشم پول میبینیم درحالی که سلامتی ، عشق ، خانواده ، دوستان خوب ، زیبایی و همه اینها که بسیار زیادند شامل ثروت میشه و باید شکر گزار باشیم و این نعمت ها رو ببنیم.

    تشکر از دوستانی که نظرات ارزشمندی گذاشتن که خیلی از حرفا منو تحت تاثیر قرار داد و تشکر از استاد عزیز که با عشق و علاقه اطلاعات و تجربیاتش رو برای کسانی که میخون قرار میده ، امیداورم هر جا هستید سالم و سلامت و خوشحال باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سارا ۶۸ گفته:
    مدت عضویت: 2508 روز

    سلام سلام به استاد عباس منش عزیز و همه دوستان

    الان که دارم مینویسم ساعت ۴:۳۰ صبح هست و من حدود یک ساعت پیش برای خواب به رخت خواب رفتم و در عین حال موضوع مطرح شده در این مسابقه تو ذهنم می چرخید. به قول استاد عباش منش یکدفعه برام کلی آگاهی اومد بهم الهام شد و من به خودم گفتم بخواب صبح تو سایت بنویس اما نشد که نشد بلند شدم لپ تاپم رو دوباره روشن کردم و هر کاری کردم برای نوشتن دیدگاه در این صفحه اجازه ورود به سایت بهم داده نشد. دوباره تصمیم گرفتم بخوابم که یادم به گوشیم افتاد و با گوشی تست کردم و دیدم که امکان نوشتن دیدگاه هست. بنابراین با وجود اینکه با گوشی تایپ گردن سخته اما حیفم میاد نظرم رو ننویسم.

    داستان من از اینجا شروع میشه که من از زمانی که یادم میاد پدر و مادرم در حال کمک مالی کردن به بقیه بودند در حالی که مشکلات مالی خودمان هم کم نبود. پدرم سه جا کار میکرد و از دید من دلیلش این بود که باید بتواند خرج بستگان را هم بدهد. از آنجا که پدر و مادرم خیلی مهربون بودند همیشه اولویت شون کمک به دیگران بود. من در کودکی پدر و مادرم رو به خاطر داشتن چنین اخلاقی تحسین می کردم و امشب متوجه شدم که تا کنون یکی از دلایل خود من برای ثروتمند بودن کمک به دیگران هست. در واقع کمک به دیگران در خانواده ما یک ارزش خیلی بزرگ و مهم بوده و هست.

    یادم هست هر ماه از فروشگاه رفاه خرید میکردیم و اکثر مواقع جایزه شرکت در قرعه کشی یک دستگاه اتومبیل بود. اوایل بیشتر رنو بود و بعد ها پراید هم اضافه شد.

    مادرم آگاهانه و یا نا آگاهانه در بسیاری از قسمت های زندگی اش از قوانین آفرینش استفاده می کرد و نتیجه میگرفت و از کودکی به ما این آموزش ها را میداد.

    هر ماه پس از خرید از فروشگاه رفاه به پدرم میگفت اگر خدا کمک کنه در قرعه کشی برنده شوم ماشین را میفروشم و با مقداری پولش برای فلانی خانه اجاره میکنم. با مقداری برای فلانی جشن عروسی میگرم. مقداری فلان و فلان و فلان…

    ظاهرا تهش از اون قرعه کشی قرار نبود چیزی برای خودمون بمونه?

    و ما هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت هیچ ماشینی برنده نشدیم و مادرم هیچ وقت به این نمونه از خواسته هایش نرسید(اگر نوشته منو اینجا بخونه مطمئنم ازش کتک میخورم???)

    امشب که داشتم به موضوع این مسابقه فکر میکردم یادم به گذشته خودم و خانواده ام افتاد. الان میتونم بزرگترین ترمز هایش را ببینم:

    استاد عباس منش تو دوره کشف قوانین در مورد شور و شوق داشتن خیلی صحبت کردند

    الان میدونم که یکی از ترمز های خواسته مادرم شور و شوق نبودن در خواسته اش بود او ماشین را میخواست ولی شور و شوق برای بدست آوردن آن ماشین نداشت. هر وقت که میگفت اگه برنده بشم این کار و میکنم و یا … یه حس تاسفی بینمون به وجود میومد که اگر پول بیشتری داشتبم میتونستیم بیشتر کمک کنیم ولی حیف که نداریم در واقع شور و شوق اصلی برای کمک به دیگران بود و نه به دست آوردن ثروت بیشتر و وقتی به قرعه کشی فکر میکردیم بیستر احساس میکردیم که پول کافی برای کمک به دیگران نداریم پس ثروت بدست نمیومد

    یکی دیگه از ترمز ها مشخص نبودن خواسته و در نتیجه به وجود آمدن ترس هست یعنی : میگیم ثروت میخوایم تا بتونیم یه کارهای دیگه کنیم ؛به یکی کمک کنیم و یا غیره و مشکل اینجاست که کارهای مد نظرمون اکثرا کارهای بزرگی هستن که ما اصلا نمیدونیم از پس انجام دادنش بر میایم یا نه. اصلا نمی دونیم چه جوری باید انجامش بدیم و ترس از اینکه نتونیم اونو انجام بدیم در ما شکل میگیره.

    برای مثال وقتی مادرم در مورد برنده شدن ماشین صحبت میکرد تو حرفاش یه نگرانی بود که قیمت ماشین چنده و نمی دونست که آیا با فروشش میتونه به افراد مد نظرش کمک کنه و یا نه

    در صورتی که اگر ماشین رو تصور میکرد که خودش توش نشسته و داره از زندگیش لذت میبره مطمئنا ترمز کمتری داشت

    و مورد دیگه اینه که در ذهنمون دیگران اولویت بالاتری نسبت به ما دارند و چنین طرز تفکری خواه ناخواه احساسات منفی و نگرانی ایجاد میکنه

    خیلی طولانی شد عذر خواهی میکنم ولی واقعا حیفم اومد ننویسم. دوست دارم نظراتتون رو بشنوم. لطفا برام بنویسید.

    پ.ن. واقعا هدفم این نیست که بگم کمک به بقیه بده؛ نه اتفاقا همچنان یکی از ارزش های زندگی من کمک به دیگرانه ولی فکر میکنم اگر اینجوری درخواست کنیم به دلیل ترس، عدم باور به خواسته و نداشتن شور و شوق کافی به خواسته مون نمی رسیم???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    بهار بهاری گفته:
    مدت عضویت: 3559 روز

    اول اینکه سپاسگزار خدای بسیار مهربانم هستم که من هم فرصت این داشتم که در این مسابقه شرکت کنم. و دوم سپاسگزار استاد و مربی مهربانم هستم که باز بهانه و دلیلی شد برای اینکه دریچه ای دیگر از ابهامات ذهنی برخی از ما رو بگشاید.

    من مفاهیم و نکات بیان شده در این ویدیو رو به دو قسمت تقسیم میکنم.

    سوال اول:

    چرا با وجود اینکه من مدت تقریبا زیادی هست که دارم روی باورهام کار می کنم ولی هنوز اون نتیجه عالی که در مورد یک خواسته ای هست، اتفاق نیفتاده؟ مشکل از کجاست؟

    (این دقیقا سوال خودم بود و خب هنوز هم یه جورایی هست که چند ماه پیش در بخش مصاحبه با استاد پرسیدم؛ اما متاسفانه فرصتی برای پاسخ به این سوال از سوی استاد در اون ویدیوها پیش نیومد!! اما الان خوشحالم که بار دیگر این مساله ذهنی من نه تنها توسط استاد بلکه توسط گستره ای از ذهن های آماده و ثروتمند، داره پاسخ داده میشه.

    اینم از کار خدا…. من فقط سپاسگزارم.)

    که من در اون سوال، کامل هم بیان کردم که نه چسبیدم به اون آرزو و نه …/ و هم سوالاتی از درونم پرسیدم از طریق قدرت سوال قانون آفرینش…/ و با خودم گفتم چه باوری دارم که مخرب و چه باور و یا توکلی ندارم که لازم هست؟ طبق دوره رسیدن به آرزوها/ و… که خب به جوابی نرسیدم!

    اینم لینک سوالم:

    <<<>>

    .

    سوال دوم:

    من خواسته ای و آرزویی دارم که به صورت شرطی از خدام می خام… که خدا به من بی نهایت ثروت بده تا من بعدش بتونم بواسطه اون همه ثروت، شهرم و کشورم خانوادم و محلم و… آباد و آزاد کنم./از فقر نجات بدم./ براشون هدیه بخرم./ ببرمشون مسافرت./ و ….

    چه باورهای مخربی در این باور هست؟؟

    ————————————————————————————-

    به این دلیل این دو مفهوم جداگانه هست که چون حداقل برای من طبق تجربه شخصی که بیان کردم، این دو مفهوم و سوال مجزا هستند. زیرا که در ذهن من، مفهوم وسوال اول وجود داره اما اون باور مخربی که به صورت شرطی و معامله ای با خدا می بندیم، هرگز وجود نداره……. چون این به شدت مطمینم و میدونم و بهش اعتقاد دارم که خودم مسول زندگی خودم هستم. به همین ترتیب هر کس مسول زندگی خودش هست…….و اصلا اون خواسته ای که در ذهن من هست، کاملا شخصی و ارتباطی با دیگر افراد نداره.

    —————————————————————————————

    پاسخ سوال اول:::

    البته خب با توجه به اینکه من در بالا شرح دادم که این دقیقا سوالی هست که مدتهاست ذهنم درگیر خودش کرده و هنوز جواب منطقی نتونستم از خودم و خدای خودم بگیرم…. اما با این وجود مواردی که به یادم بیاد اینجا مینویسم…. هر چند که سخت هست چون پاشنه آشیل ذهن خودم.

    1 شاید هنوز باورهای محدود کننده و ضعیف کننده قبلی در ضمیر ناخودآگاهم هست که خیلی قوی هستند و خیلی نیاز به کار داشته باشه تا ازش رها بشم.

    2 شاید الگوهای نامناسب در ذهنم هست که مانعی شده برای پیشرفت.

    3 شاید باید الکوهای مناسب بیشتر به خودم یادآوری کنم و دنبالشون بگردم.

    4 چه باور قوی ندارم و چه باور ضعیفی دارم؟ شاید باید دایم و هر لحظه شناسایی کنم.

    5 شاید به قول استاد در فایل اخر، اینکه اگر من نتیجه ای نمیبینم، من فکر میکنم که باورهام عوض شده!! ولی در عمل عوض نشده!! نمیدونم….شاید.

    6 چه باور مهم دیگه ای از قلم افتاده که ذهنم به اون نرسیده؟

    7 بعید میدونم که تکاملم طی نشده باشه! چون این خواسته مشخص سالهاست که در انتظارشم و از خدای خودم میخام.

    8 در ذهن خودم هیچ چیز محالی در این جهان وجود نداره و اساسا به عقیده من انسان با اراده قوی خودش و کمک خدا، هر سدی می تونه بشکونه!!هر کاری شدنی هست.

    پس الان یعنی ارادم کافی نیست؟

    9 ایا خودم به اندازه کافی باور ندارم که می تونم هر کاری انجام بدم؟

    10 آیا قوه تجسم من توهم بوده و نه تجسم خلاق؟؟

    11 ایا من اجازه ورود اون خواسته رو به درون زندگیم نمیدم؟

    12 میزان ایمان = میزان نتیجه…پس یعنی ایمانم کافی نیست؟

    13 آیا من نگرانشم؟

    و….

    فقط از خدای مهربانم میخام که من هدایت کنه به پاسخ های بهترو راهگشاتر!

    —————————————————————————————

    پاسخ سوال دوم:::

    در مورد سوال دوم و یا شاید اصلی مسابقه هم بکم که من هم قبلنها اینطور فکر میکردم و اگر از خدا ثروتی میخاستم، نصفش به خاظر کارهای خیرخوانهم بود!! اصلا فک کنم هر کی که با این مباحث توحیدی که استاد کار میکنه، آگاه نباشه به همین سمت و سو میره!!

    1 باور مخربی به نام نجات یافتن از طریق یک منجی… یک قهرمان …

    این باور ایجاد میکنه که افراد دیگر، دوست آشنا خانواده که من میخام این لطفها رو بعدها بهشون بکنم، خودشون که توانایی رسیدن به خواسته ها و آرزوهاشون ندارند، یک نفری مثل من باید پیدا بشه تا بتونه مشکل مردم و بقیه حل کنه. تا بلکه از طریق من، دیگزان بتونند به یک سری از آرزوهای خودشون دست یابند. که این یعنی باور شرک آلود.

    2 باور مخربی به نام کمبود و محدودیت… و نه باور فراوانی…

    این باور ایجاد میکنه که انقدر ثروت در این جهان کم هست که راه های ثروتمند شدن بسیار سخت و محدود هست بین افراد. اصلا محال هست که این افراد و اطرافیان من بتونند ثروتمند بشن و خودشون گلیم خودشون از آب بکشند بیرون. و به آرزوهاشون حتی فکر کنند چه برسه که بخان بهشون برسند. ثروتمند شدن نیرو و توان خارق العاده ای میخاد که هر کسی نمیتونه اون داشته باشه. پس خدا تو لطفی بکن و من ثروتمند کن. تو به من نیرویی بده تا بتونم این مقدار کم ثروت بین اطرافیانم پخش کنم.

    3 باور مخربی به نام سخت رسیدن به آرزوها و خواسته ها….

    این باور ایجاد میکنه که اینکه بتونی به آرزوهای خودت دست یابی، کار بسیار مشکلی هست. حالا من که تا حدودی فهم و درک بالاتری نسبت به اطرافیان خودم دارم، خدا جون تو به من ثروت و نعمت بده تا من واسطه ای بشم بین مردم و آرزوهای محالشون. همینجوری که اونها توانایی رسیدن به خواسته هاشون ندارند.

    4 باور مخربی به نام اینکه تا خدا به من نعمت، ثروت ندی یا کمک نکنی، من هم در مسیر خوبی ها کاری برای رضایت تو نمیکنم….من هم به کسی کمک نمیکنم…

    این باور ایجاد میکنه که کمک من به افراد دیگر در گرو کمک تو هست… و تا خودت رو به صورت نعمت ثروت فراوانی در زندگی من نمایان و اثبات نکنی، نه باورت می کنم و نه اینکه کار مفید و خاصی در این جهان انجام میدم! اول تو خودت ثابت بکن و بعد من خودم پیش تو با کارهای خوبم ثابت کنم! این معامله به اینصورت شکل میگیره.

    باور درست::: ما تا قبل از اینکه باور نکینم و نیاریم به عظمت و قدرت خدا؛ نخواهیم تونست به ثروت و فراوانی بی حد و حساب دست یابیم…تا بعد بخایم تازه کارهایی هم در جهان صورت بدیم.

    5 باور مخربی به نام اینکه من مسول خوشبختی بقیه هستم… بار و وظیفه خوشبختی دیگران بر دوش من است…

    باور درست::: در صورتیکه در این جهان هر کس مسول زندگی خودش هست. چه پدر چه مادر چ خواهر چ برادر چ همسر چ فرزند چ دوست چ مردم چ نیازمندان… بنابراین اگر من خواسته ای میخام فقط و فقط برای خودم هست و نه دیگران… چون من خودم از اون آرزو لذت میبرم اون خواسته رو میخام. و گرنه که شاید اصلا اون آدم ها قلبا با چیزهای دیگه شاید شادتر بشن و نه با آرزوهای شخص خود ما!!!

    چرا ما حتی پیش خدا هم از بیان خواسته های شخصی خودمون عاجزیم؟؟ یعنی انقدر بی اعتماد به نفسیم؟؟ انقدر بی لیاقتیم؟؟ انقدر ما زیادی هستیم در این جهان؟؟ انقدر کم خودمون باور داریم؟؟

    6 باور مخربی به نام اینکه نیازمندان و فقیران نیاز به کمک از سوی من و یا افراد ثروتمند دیگر و یا یک نیروی خارجی غیر از نیروی درونیشان دارند….

    باور درست::: در صورتیکه باید به عدل خدا و عادل بودن این جهان اعتماد کرد و باید قبول کرد هر کس طبق فرکانس های خودش، زندگی خودش خلق گرده و میکنه! چرا فکر می کنیم که ما با دادن گوشه ای از ثروتمون یا صدقه دادن به افراد نیازمند، میتونیم به اونها کمک کنیم؟؟؟

    ذهنی که آماده نباشه هزاری هم به اون کمک بشه و اصلا خود خدا بیاد شخصا به اون آدم کمک کنه، چون اون آدم آمادگی ذهنی کافی نداره و تکاملش بدرستی طی نشده، در اغلب مواقع اون کمک به ضررش شده و از راه بیراه شده. که تازه بعدش میگیم ما به اون کمک نمیکردیم بهتر بود… مثالهای متنوعی از این موارد من و شما میتونیم به یاد بیاریم.

    هر شخص باید خودش به اون حد از آگاهی ها و باورها رسیده باشه تا بتونه نیازهای اساسی خودش تامین کنه!

    طبق کتاب زیبا و عزیز خودم؛ the science of getting rich فقیران و نیازمندان بیشتر از صدقه به انگیزه نیاز دارند!!

    اتفاقا ما باید از خدا بخایم که ما رو انقدر ثروتمند کنه که الگوی موفقی بشیم برای علاقه مندان و افرادی که خواستار پیشرفتند….نه اینکه ما رو انقدر ثروتمند کن که من بخام حالا یک پول ناچیزی کف دست فقیران بزارم….

    به جای ماهی دادن به افراد، ماهیگیری به افراد یاد بدم… چه جوری؟؟ با ماهیگیر ماهر شدن. با رسیدن به خواسته هام، با ایجاد انگیزه در بقیه…. دقیقا همون کاری که رهبران بزرگ از جمله استاد عباسمنش انجام میده!

    اتفاقا از این طریق شخص نیازمند به تضاد زندگیش بهتر و بیشتر بر میخوره و انوقت با مشاهده من ثروتمند، تازه میره به دنبال اینکه چطور یه فردی مثل من بشه!! این روندی هست که اگثر ثروتمندان خودساخته رفتند…. پس نیازمندی و فقر خیلی هم در برهه ای از زمان بد نیست. (تاکید میکنم فقط برهه ای) باعث میشه طرف خواسته هاش بفهمه.

    7 باور مخربی به نام اینکه من که خودم به تنهایی لایق این نیستم که به آزادی محض، ثروت بی حد و حساب، فراوانی، نعمت، ارامش، خوشبختی برسم… حتما باید به خاطر بقیه این الطاف خدایی به من برسه… تا اونجوری دیگه به من اون نعمتها بچسبه و بتونم لذت ببرم…وگزنه برای خودم به تنهایی فایده ای نداره…

    این باور ایجاد میکنه که من لایق بهترینها نیستم. من به خودی خود ارزشی ندارم تا ثروتها به پای من ریخته بشه. تا مگر به این شکل در قالب دیگران و زیر سایه دیگران من هم اون وسط مسطا بتونم یه زندگی برای خودم دست و پا کنم.

    8 باور مخربی به نام من به دیگران به خانواده به دوستان مدیون هستم… باید هر جوری شده یه جوری کمک بقیه رو جبران کنم… من یک دینی به این مردم به این سرزمین دارم… تا وجدانم راضی بشه…

    الف) این باور ایجاد میکنه که انگار منت خانواده اطرافیان دوستان بر دوش ما هست و خلاصه از این طریق من بتونم بار اذیت و آزارهام و اشتباهات و گناهانم یه جوری کم کنم. و سبک تر بشم. شب راحتتر بخابم.

    باور درست:: در صورتیکه هیچ گناه و اشتباهی صورت نگرفته…تازه اگر هم اتفاق افتاده باعث پیشرفت ما شده… و اینکه چطور بقیه اشتباه می کنند؟ خب من هم می تونم اشتباه کنم! پس نیاز به عذاب وجدان نیست. انسان جایزالخطاست.

    ب) و این باور ایجاد میکنه که همینطور کمک هایی که یک سری افراد در زندگی به من کردند و زمانی دست من گرفتند… بنابراین من با برآورده کردن آرزوهاشون و کمک هایی به شکل های دیگه بتونم جبران کنم.

    هههههههههههه…… این باور مخرب تو ذهن منم بود و یه جورایی شاید هنوز مونده باشه…. خدایا شکرت که یافتم. البته میگم قبلن ها قبل از اینکه با استاد آشنا بشم بود، الان خیلی کمتر شده یا شایدم نباشه دیگه!… همیشه هر وقت یک نفری به من حتی یه کمک ناچیزی میکرد؛ بعد از کلی تشکر و سپاسگزاری… آخر جمله من این بود::: ایشاله که بتونم جبران کنم!!!!

    باور درست:: درصورتیکه ما همه بندگان خدا هستیم… اگر هم کمکی از طرف فرد دیگری صورت میگیره، به قول استاد اون دستی از جانب خدا بوده…. یعنی یک نفرنبود ک ب من این بگه یا خودم بهش برسم که آخه این چه حرفی بود که من میزدم؟؟!!

    آخه چرا باید جبران میکردم؟ چی باید جبران می کردم؟…. اون کمک، لطفی از جانب خدا بوده.

    تازه اگر حالا یک نفری پیدا شده که به من کمک کرده، خب منم بارها به طرق مختلف کمک هایی به افراد دیگر و نه لزوما همون آدم انجام دادم. چرا شرک؟؟ چرا من کمک از جانب اون فرد میدونستم؟؟؟ چرا حضور خدا رو در اون کمک نمیدیدم؟؟؟

    اینجاست که در دل یک باور، یک باور دیگر و مهم و اساسی که استاد بارها در قالب توحید عملی صحبت میکنه، برای این سوال بوجود میاد.( باور تو باور شده….)

    …. باور مخربی به نام شرک که دقیقا در این باور و سوال خوابیده….

    9 ناآگاهی و نشناختن کامل سیستم و ساز و کارجهانی؛ کاینات و خدا…

    اینکه ما خدا رو مانند یک انسان فرض کنیم که دارای احساساتی هست که مثلا با این مدل از صحبت کردن و بیان نمودن خواسته ها، دلش به رحم بیاد و به خاطر اینکه ما آدم بسیار خوب و خیرخواهی هستیم و قراره که بعد از دریافت نعمت و ثروت یک سری کارهای خیرخواهانه انجام بدیم، پس به ما بی نهایت ثروت بده اونم یک جا!!

    باور درست:: در صورتیکه کل این جهان ما از طریق فرکانسهامون شکل میدیم و نه زبانی و نه احساس دلسوزی و ترحم…..

    واقعا قبلنها چقدر من بچه گانه این جهان درک میکردم و خدا رو در حد یه ادم میدیدم!! خب شاید هم اینجور دیدن در جامعه شرک آلود ما، طبیعی باشه!!

    10 باور مخربی به نام دست به هر کاری زدن (حتی خلاف) به اسم مردم و برای دیگران و نه برای خودم…

    باور درست:: اونوقت دیگه برای خودت زندگی نمی کنی… دیگه از زندگیت لذت نمیبری…همش خودت باید ته ته ذهنت، فدای مردم دوستان اطرافیان کنی… و به همین بهانه هم برای رسیدن به همون اهداف و آرزوهای به اصطلاح مردمی، ممکن هست دچار یک سری اشتباهاتی برای دست یافتن به اونها بشی و به هر بهانه و شکلی که شده (حتی کارهای نادرست) بخای به اون اهداف برسی… بعد اگر در آخر ازت پرسیدن که چرا برای مثال دست به کارهای خلافی زدی؟؟ سریع بگی به خاطر مردم…به خاطر خانواده … به خاطر بچه هام…

    که در این مواقع از این جور دلایل و بهانه ها هم که کم نیستند بین ما آدما….

    که اینجاست که باز هم خودت رو در قالب دیگران و زیر سایه دیگران مخفی می کنی و مسولیت اتفاقات زندگی که خودت برای خودت رقم زدی، به دیگران حواله میدی. و اینجاست که کلا از هدف به اصطلاح متعالی و خیرخواهانه خودت دور و دورتر میشی.

    ———————————————————————————-

    پس در همین جا میشه به این نتیجه دست یافت که ما همه آرزوها و خواسته هامون برای خودمون میخایم و نه برای بقیه!!! این یک دروغ بزرگ هست که بگم به خاطر بقیه!! چون اگر بخایم برای مردم و فلانی و … حرکت کنیم که شاید اصلا مورد علاقه اونها یک چیز دیگه باشه و با اون موردی که ما در ذهنمون هست و به اصطلاح میخایم بهشون کمک کنیم، متفاوت باشه!!! پس داستان اینجا چی میشه؟؟؟

    برای مثال چون من خوشحال میشم که ورزش کنم و رقابتهای ورزشی از نزدیک ببینم و به سلامتیم اهمیت میدم و از ورزش کردن و سلامتی خودم و اتفاقا اطرافیان و دیگران هم خوشحال میشم….. تصمیم میگیرم که یک استادیوم بزرگ ورزشی چند منظوره تاسیس کنم که توش از همه ورزش ها باشه. که این کار اول برای خودم و بعد برای دیگران انجام میدم.

    باید انقدر قوی بشم و شهامت داشته باشم که بگم آره چون من خودم دوست داشتم و دارم و برای خودم ارزش قایل هستم، بنابراین تصمیم به انجام چنین هدفی گرفتم. من برای خودم این اسپرت کامپلکس بزرگ ساختم. حالا هر کی خواست بیاد استفاده کنه.

    ———————————————————————————–

    (که البته همه اون باورهای مخربی که در بالا برای سوال دوم اشاره کردم، به خود فرد اول ضربه میزنه و بعد بقیه!! )

    از خدای خودم بی اندازه سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: