چگونه «مسیر رسیدن به اهداف» را فراموش نکنیم - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/08/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-08-16 06:55:292022-08-31 09:32:18چگونه «مسیر رسیدن به اهداف» را فراموش نکنیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به حضور پر برکت گروه استاد عباس منش
خدارو شکر میکنم که امروز خدا این فایل رو به من نشون داد.
من با این فایل فهمیدم باید موفقیت هامو تو مسیر زندگیم مرور کنم و بفهمم که موفقیت هایی که بدست آوردم دقیقا با قانون تغییر ناپدیر خداست که تو این جهان قرار داده.
امشب باید دوباره زندگیمو مرور کنم
ممنونم از گروه آگاهی بخشتون
سلام استاد جانم.خوبی.چقدر از دیدنت خوشحالم.
دقیقا مدتیه که دنبال جواب این سوالم.میگم خدایا چرا من میافتم تو مسیر خوب و درست و نتیجه میگیرم و خیلی زود رها میکنم.یادمه سال ۹۹ دوره ی عزت نفس رو کار کردم و قدم یک و دو رو کار کردم.به جایگاه خوبی رسیدم به درآمدی رسیدم که تقریبا اندازه ی افرادی بود که چندیدن ساله زایشگاه کار میکردن.به اعتباری رسیدم که خودم باورم نمیشد.اما خودم تصمیم گرفتم جای جدیدی رو تجربه کنم.جایی که فقط صبحکار باشم و شیفت ندم. رفتم بهداشت با حقوق کمتر اما تجارب جدیدی کسب کردم.و باز هم شروع شد رو دوره ها کار کردن.عزت نفس.قدم یک و دو و فایل های رایگان.و دوباره اعتبارم بیشتر شد این دفه از مرز خرمشهر بالاتر رفت.توی آبادان دوستای جدیدی پیدا کردم.دوره ی روابط رو کار کردم.رابطه ی مورد علاقه ام رو پیدا کردم.و اما اینبار خواستم که مطب بزنم و کار مستقلی داشته باشم.که کسی نگه زود بیا تاخیری نخوری.اگه بخوای مرخصی بگیری از حقوقت کم میکنیم.کسی ازم امار و ارقام نخواد.من مطب زدم و اکنون هم رابطه ی مورد علاقه ام رو دارم و هم اینکه کسب و کار خودم رو دارم.اوایل هیچ درآمدی نداشتم و کم کم درآمدم داره بیشتر میشه.
اگر قبلتر از زایشگاه برگردیم من یه دانشجو بودم که یکبار مشروط شده بود و بعد از فارغ التحصیلی توی هایپرمارکتی که تو مسیر بیمارستانه به عنوان صندوق دار پیش دامادمون کار میکردم.و پرسنل بیمارستان که بعدا همکارای من شدن بیشتر از اونجا خرید میکردن.همش با خودم میگفتم ای کاش منم پرسنل بیمارستان بشم و تمام دوره های عباس منش رو بخرم.
این روند تکاملی شگفت انگیز رو به سرعت طی کردم و از اون همه تضاد پل ساختم و الان که خیلی از دوره ها رو دارم یه روز کار میکنم و یه هفته کار نمیکنم؟!!!!!؟
چه اتفاقی افتاده برام.به قول استاد چرا مثل یویو شدی؟!!!
یویو. !؟اره مثل یویو شدی و یویو زیباترین تعبیر این روزهای منه.منی که این نعمت ها رو دارم اما ناسپاسم .نمیدونم چرا وقتی میبینم شرایطم خوب شده شرایط رو بهم میزنم خودم با کارای خودم بصورت ناخودآگاه این کار رو انجام میدم.انگاز حس میکنم زیادی رویاییه.و چرا من باید اینجا باشم.نکنه دارم خودمو گول میزنم؟پس واقعیت هایی که دیگران میگن چی.ایا من لیاقت دارم که ماشین داشته باشم.خونه ی مجزا؟!تو این سن کم.ایا اگر پولدار بشم بقیه ازم سو استفاده نمیکنن؟! آیا خدا راضی میشه من اینقدر راحت و ثروتمند باشم و پول پارو کنم.اونوقت بقیه چی،که هشتشون گرو نهشونه.؟!چرا فقط تا جلسه ی سوم از روانشناسی ثروت رو بارها گوش دادم و بعد دیگه جلوتر نرفتم؟!چی شده؟!چرا تا قدم دو میری و میگی بسه؟!چت شده؟!
الان که رویامو بدست آوردم چرا بیشتر از این پیش نمیرم که درآمدم بالا تر بره؟!چی باعث میشه وقتی که حالت خوب میشه از آموزه ها دست بکشی و عقب نشینی کنی؟اونم عقبتر از قبلت؟!
نکنه میترسی بالهات بسوزه؟!چرا تعهد میدی اما جلسه ی چهارم ثروت مغزت ارور میده؟!چرا بیشتر دوره ها رو تا نصف پیش میری؟!
من فک میکنم از احساس عدم لیاقته.از خداوند میخوام کمکم کنه که بفهمم برای شروع مجدد از قدم ها شروع کنم یا ثروت یا روابط یا عزت نفس؟!
خدایا کمکم کن.همشونم دوس دارم اما نمیدونم کدومو گوش بدم.خ بدم تک تکشونو از رویاهای من بود.ان شالله خدا منو جزو افرادی قرار بده که ثابت قدم و استوارن توی این مسیر.ان شالله بدونم که چرا استپ میکنم؟شاید از محصول روابط و عزت نفس شروع مجددی داشته باشم.
بنام خالق یکتا
سلام به استاد و همسر عزیزتان
این فایل عالی را مشاهده کردم و مثل همیشه از فایلهای شما درس آموختم…
نکته مهم این فایل این هست که اگر در مسیر درست هدایت شدیم. باید شکر ان را به جا آوریم…. و شکر مسیر درست ادامه دادن مسیر درست هست…
من مدتی هست که از فایلهای دانلودی عالی استفاده میکنم… و خدارو شکر که نتایج خوبی گرفتم… که امروز فهمیدم در این مسیر باید باشم و ادامه بدم…
دوست دارم دوره سلامتی را تهیه کنم.. و نتایج را برای شما بفرستم…
ولی با این حال آرام نبودم و تحقیق و برسی هایی انجام دادم برای سلامتی ام…
راستش آزمایش دادم و متوجه بیماری دیابت شدم و نزدیک دو ماه هست که کنترول غذایی و ورزش مداوم پیاده روی دارم…
کربو هیدراتها و چربی ها را خیلی خیلی کم کردم و شیرینی را تقریبا حذف…
روزی یک وعده غذا و خوردن سبزی جات و ویتامین ها و قهوه و مایعات را زیاد….
البته برداشت من از صحبتهای شما هست…
میخوام سه ماه ادامه بدم و دوباره آزمایش دهم و به امید خدا نتایج را ببینم….
ممنونم که ما را به سمت انچه خیر و خوبی هست و حق الهی ما هست هدایت کردین و میدانم باید در این دنیا از همه لحاظ عالی زندگی کنم و بابت الانم سپاسگزارم….
برای شما بهترین ها را میخوام💞
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم وسلام به تک تک دوستانم
روزهشتادو یکم روزشمارتوانایی تشخیص اصل از فرع…
چطور مسیر رسیدن به اهداف رو فراموش نکنیم!!!
اگه تمام عمری که در نادانی از کف دادم و در جهالت گذروندم فقط همین مطلب رو اگر همیشه و همیشه به خودم یاد آوری میکردم، الان بی شک خیلی خیلی خیلی شرایطم از هر نظر بهتر وعالی تر بود و خیلی از اون اشتباهات تکراری رو یا حداقل تکرار نمیکردم ویا اصلا انجامشون نمیدادم و بسیاری از اون مسیرهای درست رو بارها وبارها وبارها سعی میکردم که تجربشون کنم جای اینکه راحت ازشون بگذرم…!!!!
چه بسیار توی زندگیم موقعییت ها وشرایط عالی رو حالا اگاهانه یا نااگاهانه برای خودم رقم میزدم، که همه اش البته لطف خدا بود، اما اصلا انگار نه گوشی برای شنیدن ونه چشمی برای دیدن ونه قلبی برای درک کردنش داشتم، گاهی وقت ذوق میکردم یه تشکر وقدردانی خشک وخالی هم از خدا میکردمااااا، گاهی هم از خودم ممنون میشم ومیگفتم میناااا ببین چه کردی چه شانسی آوردی!!!
آره میذاشتم پای زرنگی خودم، پای شانس و….تقدیر و….
اما هیچوقت اونجوری که الان هوشیار هستم وهمه چیزو، هم خیر وهم شر رو، اگاهانه می پذیرم و بهش توجه میکنم و از صد جهت بالا وپایینش میکنم تا بفهمم چطور و چگونه انجام شده یا باید انجام بشه ، نسبت به شرایط دقیق نبودم و اصلا توجه وتمرکز خاصی هم به اصل نداشتم…
اما به لطف الله مهربان از یه جایی به بعد خیلی سعی کردم که همیشه موقعییت ها وشرایطم رو حلاجی کنم، ببینم چطور شروع شده واز چه مسیری گذشتم که حالا در این نقطه قرار گرفتم چه خوب وچه بد هم اگه باشه….
خیلی وقتها سعی میکنم آگاه وهوشیار باشم به افکاری که توسرم میچرخه، به چیزهایی که توجه میکنم، به حرفهایی که باخودم یا با دیگران میزنم و به رفتارهایی که ازم سرمیزنه،وصد البته که همیشه این اعتبار رو به خداوند میدم و لطف ورحمت خدا میدونم، اینکه کمکم میکنه تا با اراده وخواست خودم و هدایت ولطف خودش وارد مسیری بشم وقدم به قدم حمایتم میکنه تا آگاهانه قدم بعدی رو بردارم، حتی بهم میگه که چطور دعا ودرخواست کنم ازش….
همیشه عاجزانه ازش خواستم که کمکم کنه تا به یاد داشته باشم که کجا بودم واز کجا عبور کردم وچطور به اینجا رسیدم که همه اش لطف خودش بوده….
اینکه من یادش کنم وخدا هم به یادم باشه ولحظه به لحظه دستمو بگیره ومسیر رو بهم بگه….
هرجا ترس میاد سراغم هرجا نگرانی میاد سراغم و حس تنهایی، فورا میفهمم که از یه جایی دست خدارو رها کردم وازش فاصله گرفتم که اینطوری شدم و همون موقعه بازم به لطف خودش سریع میاد ودستمو میگیره ومنو میبره تو مسیر….
اخه اصلا کارش همینه، خودش بارها تو کتابش گفته که هدایت وراهنمایی کسیکه ازم هدایت بخواد وظیفه ی منه، و من متعهد هستم که هرگز رهاش نکنم وبه مسیر درست زندگی ببرمش!!!
وچه زیبا هم پاسخ میده، به سوال هر درخواست کننده ای….
وچه زیبا واز روی عشق هم میگیره دست هر نیازمندی که به درگاهش بلند بشه….
این وسط، دوتا سهم هست، یعنی توی کل زندگی ما، همیشه دوتا سهم وجود داره، سهم خداوند وسهم خودمون، که حتی اون سهم خودمون رو هم باز خدا انجام میده به نظرم فقط در ظاهر اینجوری نشون داده میشه که مثلا منه مینا انجامش دادم، ولی به اسم مقدس خودش قسم، که اون هم خودش انجام داده وگرنه من عاجزتر وناتوانتر از اونی هستم که بتونم پلکم رو بدون اراده اش باز وبسته کنم وقدم از قدم بردارم….
وقتی تا این حد اگاه بشم به اموراتم، می تونم همین روتین وهمین لوکیشن رو بگیرم برم جلو وهربار توی این مسیر با تجربه هایی که کسب کردم بهتر عمل کنم….
اصلا به یاد آوری مسیری که ازش عبور کردیم تا رسیدیم به الان و این شرایط خوب، خودش باعث میشه هی شور واشتیاقت بیشتر میشه برای ادامه مسیر…
به قول شما استاد قشنگم باخودت میگی یه بار انجامش دادم، پس بازم می تونم ، جوابش مثبت بوده اوکی نتایج عالی بوده، پس باز هم می تونم بهتر وبیشتر از این توی این مسیر پیشرفت کنم…
من الان در هر شرایطی که هستم، که البته از نظر خودم واطرافیانم از هرجهت عالی هست شکر الله، فقط وفقط به این خاطر هست که برخلاف گذشته که باری به هرجهت زندگی میکردم و به یه روز خوب بودن ویه روز بد بودن، به اینکه ده تا هدف داشته باشم و براش مثلا برنامه بچینمو هیچکدومش رو به انتها نرسونم به اینکه عادت داشته باشم به اتفاقات غیر منتظره و عادی بدونمشون هربار غم وغصه وبدبیاریو به اسم اینکه خب زندگی برا همه همینه وبالا وپایین وسختی و خستگی داره….
حالا مدتهاست که دیگه نمی تونم بپذیرم که زندگی غیر این هست که همش برکت باشه ونعمت و شادی و ارامش وسلامتی و راحتی ودلخوشی و بی نیازی مالی وراحت رسیدن به همه چیز….!!!!
مدتهاست که شکر الله حرفم وباورم وعقیده ام به قول شما شده این، که هرچی غیر خیر وخوبی برام پیش بیاد جای تعجب داره و غیر عادی هست وغلط، واینکه حتما باید بررسی کنم اموراتم رو که کجا اشتباه رفتم که مثلا الان شرایط دلخواهی که میخواستم و همیشه راحت به انجام میرسید حالا ناجالب ونادلخواه و سخت شده انجامش!!!
من عادت کردم به اینکه همه چیز طبق خواست من وطبق درخواستی که من توی ستاره قطبی ، به خداوند ارائه میدم هرشب وهر روز، وگاهی هرساعت وهر دقیقه اتفاق بیفته ورقم بخوره برام اونم به بهترین شکل….
در صورتیکه در گذشته با نادیده گرفتن لطف خداوند در حقم وبا ناسپاسی در مورد داشته هام باعث میشدم مسیر شیرین ودلچسب موفقییت هام تبدیل بشه به مسیری سخت و طاقت فرسا…..
کار سختی نبود، کارسختی نیست، وقتی با تمام وجودت بگی خدایا من نه میدونم نه می تونم، نه بلدم، تویی که میدونی ومی تونی وبلدی، خودت مسیر رو نشونم بده و توی این مسیر هدایتم کن، ای مهربانی که هیچوقت در زندگی منو از لطف ورحمت خودت بی نسیب نگذاشتی، حتی وقتی ناشکر و نادان و جاهل وگمراه بودم….
سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم جان عزیزدل
و سلام به همه دوستان خوبم
استاد هربار که من عکسای قبلی شما رو میبینم میگم این عکس قبلی استاد پدر این استاد جدید هست اگه کسی شمارو نشناسه و عکسای قبل و بعدشمارو ببینه صدرصد این فکرو میکنه که شما پدر و پسر هستید
واقعا ۲۰ سال شما جوانتر شدید مشخصه میشه مثل زمان ۲۰ سالگیتون پرانرژی و سرحال هستید تبریک میگم به شما و همه دوستانی که این مسیرو رفتن
تجربه خودمو رو از مسیر بگم واقعا استاد همینه که شما میگید که مسیر به آسانی فراموش میشه یا ما مغرور میشیم یا اینکه چون به نتیجه رسیدیم دیگه اون ذوق و شوق قبلی و سپاسگزاری رو نداریم که همچنان این روندرو کار کنیم
توزمینه کارم من مرتب احساسمو خوب میکردم سپاسگزاری میکردم به چیزای مثبت توجه میکردم به مشتری خوب فکر میکردم و روی باورام کار میکردم همون زمان هم مشتری خوب داشتم هم حالم خوب بود طوری که مدرک کارآفرینی گرفتم و برندمو به ثبت رسوندم و دیدم بخاطر یه موضوعی که تو خانواده ما اتفاق افتاد براحتی همه این مسیری که رفته بودم رو کنار گزاشتم و رفتم توروزمرگی و روی کارم چون تمرکز نداشتم کم کم بی رونق شد مشتری کم شد وبه خودم میگفتم حالا یه چند مدتی کنار میزارم همه چی رو تا اوضاع بهتر بشه چون همین فکرو میکردم کلا کارم بسته شد
ولی دوباره به لطف شما دارم مسیرمو پیدا میکنم ودوباره پرانرژی و سرحال و با سپاسگزاری حال خوب این مسیرو دارم ادامه میدم
برای ماشینم همین طور با چه احساسی با چه سپاسگزاری تونستم بهترین ماشین رو برای خودم از جایی که فکرشو نمیکردم بگیرم هرچند که آقام اونو جور کرد ولی من تونستم با تغیر باوارام و مسیری که رفته بودم این ماشین خوشگل رو برای خودم خلق کنم ولی بازم هربار سوارش میشم هیچ حس ذوق و شوقی ندارم و خیلی کم اون لحظه بخاطرش اگه یادم بیوفته سپاسگزاری میکنم
از لحاظ سلامتی بگم من همیشه قبل از کار کردن روی خودم معده درد وحشتناک میگرفتم زمانی ام که به موضوعی فکر میکردم و حالم خوب نبود و احساس خوبی نداشتم معده ام شروع به دردهای وحشتناک میکرد ولی بازم به لطف شما من تونستم مسیرو پیدا کنم و با سپاسگزاری و شکرگزاشتن دیگر اجزای بدنم و حال خوبم تونستم کلا از معده درد خلاص بشم و قشنگ متوجه شدم که معده ام سالمه سالمه ولی خیلی زود این مسیر بازم فراموش میشه چون الان من خیلی کم بیاد سپاسگزاری اجزای بدنم میوفتم که اون مسیرو رفتم و من سالم شدم اگه من همین بی تفاوتی رو پیش ببرم قطعا دوباره معده ام معده سابق میشه همراه بادرد
ولی بازم به لطف شما این مسیرو رو به ما یادآوری میکنید که همچنان این راه رو تا ابد ادامه بدیم و زندگی که مثل یو یو به قول شما بالا و پایین میره رو کنترل کنیم و هروز رو بهتر از دیروز ادامه بدیم
و به خودم یادآوری کنم که این زیباییها از کجا به کجا اومدن و ب چه جایگاهی من رسیدم و نتیجه گرفتم
در روابطم من با شوهرم روی خودم کار کردم و اخلاقی رو که دوست داشتم رو تونستم برانگیخته کنم فکر کردم دیگه برای همیشه بامن همین رفتارو داره که راحت برام هروچیزی رو بخوام یا دوست داشته باشم بدون گفتن من که ازش بخوام یا اصرارش کنم برام امکاناتو فراهم کنه و چیزی که نیاز دارم رو به راحتی برام بگیره
ولی نه همیشه اینطور نیست تا زمانی که من مسیرو کار کردم خوب بود بازم مدتی که از مسیر خارج شدم و میگم چرا روابط داره بد میشه چرا اخلاقی رو که دوست ندارم رو دارم میبینم چرا اینجوری شده شوهرم…!
و به راحتی اون مسیر فراموش شده و من به دلیل سپاسگزاری نکردن و دوباره رفتارهایی که دوست ندارمو رو جذب کردم
ولی بازم به لطف شما یادآوری میشه این مسیر تا وقتی که مسیرو ادامه بدم نتیجه ادامه داره وایمانم روقوی میکنم تا قبل از اینکه به زمین بخورم
بازم در توکل کردن به خداوند و ایمانم به خداوند خیلی چیزها رو تونستم بدست بیارم بازم یه وقتهایی مسیر فراموش شده وبه غیر از خداوند که همون عوامل بیرونی هست روی آوردم و دست نیاز بلند کردم که یکی از اونها شوهر خودم هست وازش خواستم که تو میتونی بهم کمک کنی
ولی بازم میتونم فقط از خداوندم بخوام و تنها تنها از او یاری بخوام
در اخلاق خودمم همینطور به ویژگیهای خیلی خوبی رسیدم و سرمایه های خوبی برای خودم خلق کردم که بعضی وقتا فراموش میکنم که چه اخلاقی رفتاری تونستم برای خودم بوجود بیارم واین سرمایه ها به راحتی فراموش میشه در بعضی مواقع اخلاق تند از من سر میزنه و مسیرو به راحتی فراموش میکنم
واقعا حرف شمای استاد به راحتی اصول این مسیر فراموش میشه و دوباره گمراه میشیم که بدون کار کردن و تمرکز که همیشه ما به خوبی خوشی میتونیم باشیم ولی متوجه شدم اینطور نیست زندگی مثل یویو بالا و پایین داره
پس همیشه باید بالارونده باشم ومسیر زندگیم صعودی باشه همیشه تعهدی که بخودم دادم رو یادآوری کنم و با ایمان مسیرمو ادامه بدم و تواین راه هیچوقت مغرور نشم و روند نتیجه گرفتنمو فراموش نکنم و مرتب به خودم یادآوری کنم که از این مسیر تونستم وباز هم میتونم
باید متفاوت از مردم باشم رسالت زندگیمو مشخص کنم به سبک شخصی خودم از جامعه زندگی کنم
زندگیم صعودی باشه هر روزم بهتراز دیروز باشه و در هر زمینه ای کمتراز بهترین قانع نشم و به استانداردها برسم و خودم مشخص کنم که چه کسی تو زندگیم باشه و مسیرمو مشخص کنم
نباید وایستم نباید زندگیمو متوقف کنم همیشه تعهد بدم تا نتایجم به صورت استمرار و ماندگار باشه و از این مسیر که مسیر راستی ودرستی هست و مسیری که همراه با حال خوب و هرانچه رو که دوست دارم رو میتونم خلق کنم و مسیری که توحیدی هست و بجز الله هیچکس اعتباری نداره باید این مسیرو برم
بازم استاد این فایلم مثل فایلهای دیگه بسیار آموزنده و همراه با نکته های نابی بود بینهایت سپاسگزارم بخاطر یادآوری این مسیر زیبا که هیچوقت راه این مسیر فراموش نشه آمین
در پناه الله شاد و پیروز سربلند باشید
به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست
انسان یعنی فراموشکار
انسان فراموشکار است منتها انسانی که بروی خود کار نکرده باشد
حال چگونه روی خودکارکنیم که فراموشکار نباشیم؟
جواب یک کلمه است
شکرگزاری
وقتی در مسیر شکرگزاری باشیم یعنی در مسیر صعود هستیم
در مسیر شکرگزاری که باشیم ظرف وجودی ما روز بروز بزرگتر میشود و در نتیجه نعمت های خدا هم بیشتر میشود و از آنجایی که نعمت های خدا نامحدود است….
شکرگزاری یک مهارت است و صرفا با گفتن خدایا شکرت در وجود ما ایجاد نمیشود بلکه احساسی است که از درون آدمی میجوشد و نشانه شاکربودن یک چیز است و لاغیر و آن هم این است
احساس خوب داشتن
و مهمترین شکرگزاری ما باید بخاطر داشتن خدایی باشد که به شدت کافیست ؛ به قول شاعر
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ مباد
یادمون نره این شکرگزاری اینقدر مهمه که شیطان رسالتش را اینگونه معرفی میکند که با تمام قوایش جوری بندگان خدا را گمراه کنه که خدا آنها را شکرگزار نبینه
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ
(آیه ۱۷ سوره اعراف)
دوباره قسمت آخر آیه را بخونیم👈و لا تجد اکثرهم شاکرین….
و از طرفی دیگر از این کلام خدا که میگه فقط عده کمی از بندگانم شاکر هستند میتونیم به اهمیت شکرگزاری برسیم…
وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ
(آیه ۱۳ سوره سبأ)
پس بیایم مهارت شگرگزاری را در خود ایجاد کنیم حتی برای کوچکترین چیزها
یه خاطره هم بگم که چندی پیش برام اتفاق افتاد
در چند شب گذشته در خیابان بودم و من خم شدم تا وسیله ای را بلند کنم که شلوار من به طرز عجیبی پاره شد و من اون لحظه سعی کردم بگم که
الخیر فی ما وقع
هر چه پیش بیاد خوش بیاد
تا احساسم خوب باشه
تا اینکه بالاخره رسیدم به خانه و شلوارم را دوختم و اون موقع خدا را به گونه ای شکر کردم که تا اون موقع هیچ وقت اینجوری به خاطر یک نخ و سوزن و چرخ خیاطی خدا را شکر نکرده بودم
همین نخ و سوزنی که خیلی ساده از کنارش رد میشدم
آره ، خیر بودن اون واقعه این بود تا به من یاد بده چجوری از صمیم قلب خدا را شکر کنم….
خب برم سراغ تجربه ام از مسیری که مرا به خواسته هایم رساند
تابستان سال ۹۹ بود که خیلی خیلی تپل بودم ، تصمیم به رژیم گرفتم
آن هم با یک تعهد آتشین ، در حدی که خانمم غذا درست میکرد که مزه بهشت میداد ولی بخاطر تعهدم لب نمیزدم
خب نتیجه این تعهد کهباعث شده بود ورودی شکمم را کنترل کنم شد یک وزن ایده آل در مدت زمان کوتاه بود که همه تعجب کرده بودند
بعد از این نتیجه به من الهام شد که
ای رضا ببین تو برای مدت چند ماه متعهدانه ورودی شکمت را کنترل کردی و به این وزن ایده آل رسیدی ، حالا بیا ورودی های ذهنت را متعهدانه کنترل کن تا نتیجه مالی و… بگیری
اما من نمیدونم چی شد که فراموش کردم و بجای تعهد صد در صدی که لازمه موفقیته تعهدی دست و پا شکسته دادم و نتیجه مطلوب را نگرفتم
تازه بعد از یک مدت از لحاظ غذایی زیاده روی کردم و اسیر نجواهای شیطانی شدم که
حالا این را بخور ؛ مگر چقدر کالری داره؟
امروز و فردا رو بخور ، از پس فردا دوباره رعایت کن
و….
و خلاصه در دام این نجواها افتادن و دور شدن از تعهد همانا و اضافه وزن پیدا کردن همانا
ولی خدا رو شکر
قانون بازی را فهمیدم و اون دو چیزه
۱)تعهد صد در صد
۲)یادآوری کردن اون تعهد به خودم
پس تغییر میکنم قبل از اینکه سیلی بزرگتری از این جهان بخورم
خدیا شکرت بابت این فایل که مرا برگزیدی تا آن را گوش کنم
استاد عباس منش ازتون ممنونم که دستی شدید از دستان خدا تا درسهایی که پیامبر ما از خدا در چهارچوب قرآن گرفت را به ما یادآوری کردین و ما از از وادی شرک و ضلالت به وادی توحید دعوت کردین
🌸🙏😊
به نام الله یکتا
سلام
سلام به پرادایس
سلام به استاد جان
سلام به خانم شایسته عزیز
سلام به این آسمون قشنگ
سلام به این چمنای سبز زیبا
سلام به این دریاچه زلال و آینه
سلام به خونه روی آب
سلام
خدایاشکرت که یه روز دیگه خداوند بهمون فرصت اینو داد که زنده باشیم و زندگی کنیم و مثل هر روز دیگه یه روز آک بند بهمون هدیه داده تا هرطور که میخواییم خلقش کنیم
حالا انتخاب با ماست که میخواییم آیا ازش برای صعود و بهتر شدن استفاده کنیم و مسیر درست رو ادامه بدیم یا دست بکشیم و سقوط کنیم
چیزایی که یادم میاد بنویسم در طی یک سال گذشته است، از 12 مرداد سال 1400 که اولین روز رفتم باشگاه و بدنسازی رو شروع کردم و تا الان که یک سال و سه هفته ازش گذشته ، خیلی خیلی تفاوت داره بدنم با چیزی که اون روز بردمش باشگاه. ولی خب یه اشتباهی کردم عکس نگرفتم کلا که تفاوت ها رو ببینم ولی میدونم که اصلا الان هیچ ربطی به گذشته ندارم
79 کیلو بودم و میخواستم برسم به 71، نمیشد یه چند وقت، ولی الان یه طوری شده باید تغذیه مو رعایت کنم که نرم زیر 68 کیلو😂😂. البته که میدونم تغذیه ام اشتباهاتی داره مثل اکثر افراد ولی اون قدری که اشتباه نیست که بخواد سلامتیمو ازم بگیره،فقط عضله سازیمو کند کرده که مطمئنا با قانون سلامتی همه چیز درست میشه.
چون با خودم گفتم ببین فقط سرشونه و پشت بازوی استادو، استاد که باشگاه نرفته، 4 جلسه تو هفته ورزش سنگین نکرده ولی ببین، دو برابر عضلات منه، و این نشون میده که باید از پایه سبک زندگی رو درست کرد
خیلی ماه ها بود که با کمبود انرژی وحشتناکی خودمو مجبور میکردم برم باشگاه، حال نداشتم برم ولی میرفتم، یاد این میفتادم که شما میگفتید به بعدش فکر کن به اون نتیجه ای که قراره باهاش بیاد و به خاطر اون میرفتم. حرکات اصلاحی باید انجام میدادم چون برخلاف چیزی که فکر میکردم خیلی کج و کوله شده بودم😂. تا الان هم دارم انجام میدم به خاطر این که روندش قطع نشه ولی مثلا 7 ماه اول خیلی بیشتر و طولانی تر انجام میدادم. الان به خاطر این انجام میدم که نتیجه ای که باهاش اومده پایدار بمونه و بهتر بشه.
منم به خودم تعهد دادم که تا آخر عمر به این سبک پایبند باشم، ورزش ، تمرین، بدن خوب، اعتماد بنفس بالا، اندام مناسب، لباس های قشنگ و فیت و احساس خوب واقعا ارزششو داره که به خاطرش یه آدم متفاوتی بشی ولی مهمتر اینه که متفاوت بمونی.
در مورد اهدافی که مسیرشو ادامه ندادم، میتونم برم ماه امتحانات پایانترم، هر ترم، بچه ها که البته منم جزوشونم، دو روز مونده به یه امتحانی میشینیم خودمونو عذاب میدیم با فلاکت اون درسا رو میخونیم، میریم سر امتحان اتفاقا ممکنه نمره کامل هم بگیریم، میاییم بیرون فکر میکنیم دیگه همشو بلدیم و یادمون میمونه، دیگه کتابارو میندازیم اون طرف، یه ماه بعدش میبینیم هیچی یادمون نیست و همچنان به نخوندن ادامه میدیم تا ترم جدید شروع میشه و مجبور میشیم اونایی که نخونده بودیمو بیشتر بخونیم
دو تا مثال زدم مختصر و مفید😂🤣عاشقتونم
این هفته خیلی اتفاقات جالی افتاد برام، یکیش این بود که نشسته بودم قبل باشگاه با خودم گفتم یعنی چی من دستم تو جیب خودم نیست، یه ذره بهت بر بخوره پسر یعنی چی، رفتم باشگاه، بگین چی شد
مربیم بهم گفت من بهترین شاگردامو بعد یکی دو سال بهشون پیشنهاد میدم که بیان و ترینرم بشن، یعنی کمک مربی، الان دو تا ترینر هستن که اگه من امروز برم و جواب مثبت بدم، میشیم سه تا. چیزی که برام ارزشمند بود این حرف بود “بهترین شاگردام”. خیلی اون لحظه خدارو شکر کردم گفتم من که نه بدنی داشتم، نه تجربه ای، نه هنوزم بدن خیلی عضلانی دارم ولی خداوند اینقدر به من لطف داشته و منو به مسیری هدایت کرده و حمایتم کرده که اولا کلی تفاوت کنم با روز اولم، دوم اینکه خودش بیاد و از زبون مربیم بگه “بهترین شاگردام”. خوشد بود. خدا جونم بود
همون که تا اینجا هدایتم کرده و اگر من بهش اجازه بدم و دستاشو باز بذارم بیشتر از اینم هدایتم میکنه و نتایجی برام میاره که فکرشونم نمیتونم بکنم.
خدایاشکرت
به قول استاد این که به یاد بیاری کجا بودی و الان کجایی باعث میشه که سرکش نشی، مغرور نشی، بگی اینارو خدا بهم داده، وضعیت الانم از قبلم زمین تا آسمون فرق میکنه درسته آرمانی نیست هنوز ولی خیلی بهتر شده، خیلی راحت تر و قشنگ تر شده
خدایاشکرت به خاطر این فایل بهشتی
این پرادایس
استاد جون و خانم شایسته عزیز
خدایاشکرت
دستتون در دست الله یکتا
بنام خداوند بخشنده ومهربان
سلام برپادشاهان توحیدوآگاهی وعمل
سلام برپادشاهان ثروت وسلامتی جهان
خدایا شکرت از دیدن این همه تصاویر رویایی
از چهره واندام ماه استاد بگیر تا بهشتی که استاد ساخته
شکرت شکر
استاد جان خداییش عجب بدنی ساختی
وچقدر برای ما بدیهی شده دیدن این بدن ومثل روزهای اول تعجب نمیکنیم
دقیقا مثل چیزهایی که بهش میرسیم وبرامون بدیهی میشه
وحالا بریم سر داستان مسیری که طی کردم 👇👇
من از سال۸۸دفتر خاطرات داشتم
وتقریبا هر روز خاطراتمو مینوشتم
وهمیشه به صورت ناخودآگاه از لحظه های خوش وخوب زندگی مینوشتم
وقتی رفتم خدمت سربازی صفر صفر بودم
وهیچ کاری نداشتم
اما گفتم من باید با عشقم ازدواج کنم با همین شرایط
ازدواج کردیم
وقبل از اینکه مراسم عروسی بگیریم
من برای خودم هدفی تعیین کردم
هدف چی بود ؟خرید خونه
گفتم اگه کوچکترین خونه جهان هم باشه باید بخرم
وتقریبا از دیدگاه بقیه منی که در چنین شرایط مالی بودم غیرممکن بود
اما به لطف الله هدایت شدم به کاسبی توسط یک گاری (میوه فروشی)
اینقدر روزهای پرفروشی داشتم که درعرض ۱سال ونیم یه خونه خریدم وبعدش هم عروسی گرفتم
دوتا بچه ناز وگل خدا بهمون هدیه داد
وسپس یک زمین به مساحت۲۸۰متر روخریدم
وهمیشه درهمه حال شکر گزاری هستم
پیش خودم میگم که واقعا چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم خدایا شکر شکر
همیشه در ذهنم ماشینهای لاکچری وخونه های لاکچری رو تصور میکردم ومیکنم
اما چون کار من از نظر فیزیکی انرژی زیادی از من میگرفت دیگه ادامه ندادم وبامدرک دیپلم ردی دنبال کار کارمندی بودم سپردمش به خدا ویه آیه الکرسی خوندم
وبه صورت معجزه آسایی رفتم به اداره کل انتقال خون شهرمون رشت
ودر این سالها از نظر معنوی وفرهنگی رشد بسیار بالایی داشتم
ونحو آشنایی من هم با استاد در همین اداره بوده هم (خداااااااااایا شکرت)
دراین مدت۵سالی که اینجا بودم
گواهی نامه گرفتم وسپس لیسانس رشته حسابداری رو دارم میگیرم وزمین قبلی خودم رو فروختم ویه زمین با یک موقعیت مکانی بهتر خریدم
ازنظر اخلاقی ورابطه سازی اصلا یک شخصیت جدید ومتفاوت ساختم
ازنظر توحیدی که عالی شدم عالی
ازنظر آرامش که دیگه نگو ونپرس خیلی خیلی باخودم درصلح هستم
وهمیشه خداروشاکر هستم
ولی همیشه پیش خودم میگم چرا اون آرمین گذشته نیستم که اون انگیزه هیولایی رو برای خرید خونه داشتم رو ندارم
چرا چرا واقعا چرا
تنها دلیل اون انگیزه تضاد بوده
والان هم تضاد مالی دارم
که دارم روی روانشناسی ثروت۲ کار میکنم
وقدم به قدم میرم جلو
ومطمئنم روزی میرسه که رویاهامو لمس میکنم
سلام به همه شما عزیزان و استاد عباسمنش عزیزم
اتفاقا چند روزی هست ک مسیر موفقیت کاری خودم رو مدام تجزیه و تحلیل میکردم و به نکاتی میرسیدم ک من با توجه به اونها تونستم این حجم از موفقیت رو برای خودم بوجود بیارم :
اول از همه داستان کارمند شدنم رو بگم
من پارسال (۹ مرداد ماه) در یک کارخانه مشغول به کار شدم و قبل از اون یک دختری بودم ک چند ماهی بود فارغ التحصیل شده بوده و هیچ تجربه کاری و درامدی توی زندگیش نداشته .
شرکتی ک من توی اون استخدام شدم یکی از معتبرترین شرکت ها در ایران هست و بسیار بسیار پیشرفت در اون جذاب و ارزشمنده
روز اولی ک استخدام شدم ۹۰ درصد هدفم رسیدن به استقلال مالی بود
یادمه اولین باری ک حقوق گرفتم خیلی از هم دوره ای های من داشتن استعفا میدادن یا اصلا با این حقوق سر کار نمیومدن ولی من به خودم میگفتم من ادامه میدم این حقوق برای منی ک هیچ درامدی نداشتم عالیه و روز به روز هم بهتر خواهد شد
ک دقیقا هم همین اتفاق افتاد شرکتی ک از لحاظ حقوق بسیار سطح متوسطی داشت در این چند سال طی سه مرتبه افزایش حقوق داشتن ک واقعا من رو شگفت زده کرد و به خودم گفتم افرین ک صبر کردی و سپاس گزار شرایط بودی و دید مثبت داشتی و تکامل رو در نظر گرفتم .
این از بحث درامد و اما چیزی ک میخوام بگم درباره پیشرفت کاری هست
همونطور ک گفتم روز اولی ک مشغول به کار شدم هدفم رسیدن به استقلال مالی بود ولی زمانی ک وارد شرکت شدم ارزو ک هدف دیگری در من شکل گرفت ک پیشرفت کنم و ارتقا درجه بگیرم .
من در مسیر رسیدن به این هدف هستم و خیلی شگفت انگیز با سرعت بسیار بالا دارم این مسیر رو طی میکنم به طوری ک امروز من ک یکسال گذشته از کارمند شدم هیچ ربطی به پارسال همین تاریخ نداره .
تبدیل به دختری شدم ک از لحاظ پیشرفت زبان زد همه شدم و هم نشین افرادی شدم ک بالای ۲۰ سال هست در این صنعت از درجه یک ترین افراد هستن ولی چی شد ک این اتفاق افتاد :
اول از همه ارزو کردم خیلی سادس ولی برای من یه هدفه ک فقط پیشرفت کنم .
دوم سپاسگزار شرایط بودم حتی روزهایی ک توی کارخونه از بیکاری و بی تجربگی کلافه میشدم ولی توی همون روز ها هم از کوچیکترین چیز ها نقطه مثبتی میساختم برای رسیدن به حال خوب مثلا اگر یک نفر منو خانوم مهندس صدا میکرد بارها تو دلم برای خودم تکرارش میکردم و حال خوب میگرفتم .
یا اگر یه نکته خیلی کوچیک یاد میگرفتم فوق العاده احساس رضایتمندی رو در خودم ایجاد میکردم ک ببین این یه نکته یه قدم منو بالا برد و هزاران مثال دیگه …
سوم توجه به تکامل :
حقیقش ما ادمیم گاهی وقتا توی دلم میخوام یه شبه برسم به فلان موقعیت ولی فوری به خودم یاد اور میشم ک ببین باید از یک شروع کنی تا برسی به ۱۰۰
من همیشه توی این یکسال به خودم یاداوری میکردم ک ببین یک قدم بزرگتر شدم و روز به رور بهتر میشم و یک چیز رو یاد گرفتم ک تکامل برای هر مسیری نیازه ولی این ک با چه سرعتی این تکامل رو طی کنی فقط به نگاه توحیدی تو و رصایت مندانه و سپاس گزارانه تو بستگی داره
و یه چیز دیگه اینکه خودتون رو با خود قبلتون مقایسه کنید و از کوچیکترین پیشرفت خودتون سپاسگزار باشید .
چهارم تعهد:
زمانی ک شما کارمند هستید ناچارا مجبورید متعهد باشید چه حالتون خوبه چه نیست باید برید سر کار .باید برید و کارهاتون و برنامه ها رو پیش ببرید و این تعهدی ک من باید داشته باشم باعث پیشرفت من بود .
پنجم عمل به ایده ها:
من بیشتر ایده هایی ک به ذهنم میومد رو بیان و در صورتی ک اجازه داشتم انجام میدادم .
نتیجه فوق االعاده بود .
ششم توحیییید :
من باور داشتم و دارم ک خداوند من رو هدایت میکنه و در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میده
وقتی به این اصل باور داشته باشید باور نمیکنید چه نعمت ها و چه درهایی به روتون باز میشع .
من شگفت زده میشم گاهی وقتا گریم میگیره از لطف خداوند ک بدون اینکه من کار خیلی خاصی و علم خیلی خاصی رو بدست بیارم چنین مسیری رو برای من رقم زده .
دوستان این رو کسی داره میگه ک حالش عالیه در حالی همین کسانی ک همراه من استخدام شدن ۹۰ درصد چنین شرایطی رو تجربه نکردن و فوقالعاده حالشون بده .
همه چیز توحییده
حتی زمانی ک میترسید نگرانید و حالتون به هر دلیلی بده سعی کنید با یاد اوری قدرت خدا به احساس خوب برسید هر چقدر هم کم اشکال نداره ولی بببینید چه معجزه ها میکنه براتون زمانی ک حتی یه کوچولو سعی میکنید حالتون رو بهتر کنید .
خدایا شکرت .
ممنون از وقتی ک گذاشتید و مطالعه کردید .
بنام خدواند هدایتگرم💚
سلام به استاد بینظیرمون و خانم شایسته عزیزم🤗😘
و سلام به بچه های ناب عباس منش
خدایا هدایتم کن به اصل داستان🍀😍
خدای من 😌خدایا بینهایت شکر به خاطر این همه زیبای که نقطه به نقطه این بهشت حس خوبِ💕
یه جمله زیبا هست که میگه:
همه میخواهند💎 الماس باشند ،اما افرادی کمی حاضرند سختی تراش خوردن را تحمل کنند.،
خیلی به این جمله فکر میکنم مخصوصا زمانی که وسط مسیر که تضاد میاد و میخاد منو ناامید کنه میگم من باید جز اون افراد خاص باشم نه معمولی
و بهاشو میدم تا موفق بشم.
استاد جانم وقتی سوال کپشنِ فایلو خوندم، سریع ذهن منفیم گفت کدوم هدف🤔 ؟؟؟ چند دیقه هنگ کردم…..
به ذهنم گفتم اوکی تو کوری و بلخره توام وظیفتو داری انجام میدی و وظیفه منم اینه که یه راهی پیدا کنم.
به کوروش همسرم گفتم یه فایل جدید استاد گذاشته رو سایت ، میخام توام نظرتو بگی،به همین راحتی از شر ذهن منفیم که گفت کدوم هدف؟؟؟؟ رها شدم
به طور خلاصه بهش گفتم
دوتا سوال پرسیده شده
سوال اول:در باره چه هدف های،مسیر درست و هماهنگ با اون هدف رو رفتی،وقتی دیدی مسیر درسته ثابت قدم موندیو و به اون مسیر تعهد داشتی و به نتیجه مورد نظرت رسیدی؟
و سوال دومم پرسیدم از رو متن زیر فایل ….
اولین چیزی که در مورد سوال اول گفت:
گفت بنظرم ایمان و توکل و اعتماد واقعی هم به خداوند واستاد و هم به خودمون ؛
که بعدش هردو خیلی چیزارو یاداوری کردیم خیلی اتفاقها و ذهنم چشماش بینا شد.
اره اولین چیزی که خیلی سرسختانه داریم تو مسیر درست ادامه میدیم توکل ،ایمان واقعی به خداوند و استاد و به خودمونه،
چون باعث شده ترسی نداشته باشیم
برای رسیدن به هر هدفی که تعیین میکنیم میدونیم یه قدرت ،یه انرژی هست که مارو خیلی مهربون احاطه کرده و تنها نیستیم ، چون میدونیم این انرژی همیشه و همیشه به بهترین شکل ممکن کمکمون میکنه.
من خیلی زود معنی توکل کردن رو متوجه شدم و بهش عمل کردم، استاد یک سالو نیم
دقیقا یک سالو نیم پیش یه ویس هدیه از شما گوش دادم که در مورد اعتماد بنفس بود، اگه اشتباه نکنم گفتین یه کاریو که خیلی وقته انجامش ندادیدو به عنوان هدف انتخاب کنید و انجامش بدید،،،
منم چنتا مورد که واسه ۱۱ سال پیش بودو انتخاب کردم که الان به لطف خدا دوتاش ۱۰۰ درصد تمام شد ودوتاش ۸۰درصد و ۳۰ درصد در حال اتمامه به لطف خدا.،که باعث ارامش عمیق من شده
دقیقا هر شب تو دفترم مینوشتم که فردا باید این موضوع و این موضوع تیک بخوره انقدر مسیرو ادامه دادم تا وقتی که دوتاش تمام و دوتاش مونده و هنوزم دارم رودوتاشون کار میکنم و تو جریانِ و در حال تمام شدن
در مورد سوال دوم هم…
چند ماه پیش رو دوره ثروت ۱ کار میکردیم که همه چی دوسه ماه داشت خوب پیش میرفت که همون غروره اومدو، خودم خودم شروع شدو و کور شدیم به خاطر داشته هامون و ثروتی که ساخته بودیم…
ورودیها کاملا ازاد شدن،طمع اومدو و عرض ۱ ماه صفر شدیم یعنی قشنگ له شدیم خوب خوب چکهای جهانو خوردیمو بیدار شدیم ، ولی ولی ولی یه تعهد واقعی و خیلی محکم به خودمون دادیم که تکرارش نکنیم
که از خداوند هم خاستیم هدایتمون کنه انشالله تکرارش نکنیم چون خیلی سخت بود خیلی ،ولی به لطف خدا از پسش براومدیم..
الان به لطف الله مهربونم ۲ ماه میگذره و ما رو عهدمون هنوزم هستیم و هروز داریم رشدمونو میبینیم.😍
خدایا سپاسگزارم که انقدر جهان با نظمو زیباست
عاشقتم استادم خیلی دوستون داریم😘🤗