چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد (به ترتیب امتیاز)

در این فایل استاد عباس منش با ذکر مثالهای بسیار کلیدهایی اساسی توضیح می دهد درباره:

  • شیوه ذهن برای شکل دهی باورهای محدود کننده؛
  • و راهکار سازنده برای متوقف ساختن آن باورها در همان ابتدای روند؛

آگاهی های این فایل را بشنوید و در مثالها تعمق کنید. سپس برای درک و اجرای این کلید حیاتی در زندگی روزمره خود، در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:

الف) بنویسید کجاها ذهن شما به خاطر یک اتفاق نامناسب توانست بنیان باوری شما را بر اساس آن ناخواسته شکل دهد، امیدواری و خوشبینی را از شما بگیرد و شما را به این نتیجه برساند که از این به بعد قرار است همین نتایج بد رخ بدهد. سپس به خاطر این باور، هیچ قدمی برای بهبود آن روند بر نداشتید؟

ب) بنویسید کجاها با اینکه اوضاع خوب پیش نرفت و نتیجه ناخواسته رخ داد اما شما افسار ذهن را در دست گرفتید و توانستید به ذهن خود بگویید:

درست است که این بار اوضاع خوب پیش نرفت اما 100 ها بار اوضاع خوب پیش رفت. در نتیجه این اتفاق هیچ معنایی ندارد و قرار نیست دوباره این ناخواسته رخ دهد. تنها کار من این است که: ایراد کارم را پیدا کنم، بهبودها را ایجاد کنم تا نتایج حتی بهتر از قبل ایجاد شود” و به این شکل خوشبینی و امیدواری خود را همچنان حفظ کردید؛

ج) درباره تجربیاتی بنویسید که: به خاطر باورهای محدود کننده ای که داشتید، مدتها یک روند ناخواسته را تجربه می کردید اما به محض ایجاد تغییرات اساسی در باورهای خود، در همان مسیر، نتایج متفاوت و خوشایندی گرفتید؛

به عنوان مثال:

رابطه عاطفی نامناسبی تجربه می کردی و به این نتیجه رسیده بودی که: رابطه همین است، زندگی پر از دعوا و مشکلات است، عشق و مودت در رابطه، خواب و خیال است و… اما وقتی تغییرات اساسی در شخصیت خود ایجاد کردی، همان رابطه عاطفی تبدیل به زیباترین رابطه عاطفی ممکن شد؛

یا درباره کسب و کار نیز مرتباً درگیر مسائل تکرار شونده ای بودی، سود و رونقی نداشتی و به این نتیجه رسیده بودی که در این شغل، پول نیست. اما وقتی تغییرات اساسی را در باورهایت ایجاد کردی، همان کسب و کار به ظاهر بی رونق، تبدیل به کسب و کاری پر رونق شد.

د) با توجه به آگاهی های این فایل، بنویسید در موارد مشابه آینده:

چه راهکارها یا نگرشی به شما کمک می کند که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرید به گونه ای که: نه تنها خوشبینی و امیدواری شما نسبت به آینده حفظ  شود، نه تنها از قدم برداشتن نترسید، بلکه آن تجربه باعث شود ایراد کار را پیدا کنید و با حل آن، بارها رشد کنید.

منتظر خواندن پاسخ ها و تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    39MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Ebrahim Rabbani گفته:
    مدت عضویت: 554 روز

    سلام به دوستان عزیز و استاد و مریم خانم،

    امیدوارم همگی در بهترین حالت ممکن باشید،خیلی خوشحالم که دوباره و دوباره میام و کامنت می‌زارم، توجه میکنیم به نکات زیبا و باعث میشه اتفاقات به صورت رگباری در زندگیمون ببارد.

    دیروز این فایل رو گوش دادم و خواستم همون دیروز این کامنت رو بزارم ولی نشد و دوباره هدایت شدم برای اینکه بیام و بنویسم.

    در مبحث کنترل احساس شهوت من از بچگی ضعف داشتم و باعث شده بود که احساس بدی نسبت به خودم داشته باشم و هر بار دست به تغییر میزدم با این باور که نمیتونم به صورت کامل این مسئله رو حل کنم دوباره شکست می‌خوردم و باعث شده بود که احساس نالایق بودن رو به خودم بدم و اینقدر این باور رو تکرار کرده بودم که کاملا از خودم دور شده بودم و حس و حالم اصلا خوب نبود و این باعث میشد اتفاق بدی رو جذب کنم و از اونور شوق و اشتیاقم رو از دست بدم.

    این یکی از اتفاقاتی بود که کاملا فضای ذهنم درگیر بود و فرکانس غالب ذهنم به سمت غم و اندوه و ناراحتی و همچنین ترس از آینده.

    در مورد)موضوع (ب):

    من از اونجایی که فوتبالیستم،در یکی از بازی های رسمی بود که یه اشتباه فاحش انجام دادم،که موجب گل خوردن تیمم شد،با اینکه هم بچه ها و هم مربیم هی منو سرزنش میکردن،من سعی میکردم خودم رو آروم کنم و هیچ حرفی نزنم و با ادامه دادن مسیر درست به خودم گفتم که الان ممکنه عصبانی و ناراحت باشی ولی این قرار نیست دوباره تکرار بشه من همیشه توپ های فوق‌العاده ای رو گرفتم یکبار این اتفاق افتاده من نباید 99درصد بقیه رو نبینم و توجه کنم به این اشتباه،این باعث شد که از دوبازی بعد من سه بازی پشت سر هم کلین شیت کنم،کلییین شیت،چه چیزی در من تغییر کرد اینکه به خودم بگم اوضاع اینطور نمی‌مونه و من در هر لحظه در حال تغییرم و این تغییر کمکم می‌کنه تا اتفاقات رو اونجوری که میخوام خلق کنم.

    مورد آخر هم:

    همیشه یادآور بشیم به خودمون که ما همواره در حال تغییر هستیم و این تغییر باعث میشه هر بار زندگیم رو اونجوری که میخوام خلق کنم.

    با دادن این احساس به خودمون که خداوند با ماست و همیشه در کنارمونه و در هر لحظه در حال هدایت منه و میخواد من پیشرفت کنم و دوباره به مسیر درست برگردم.

    نگاه کنم به جنبه مثبت اون اتفاق و از زاویه دیگه نگاه کردن به اون اتفاق باعث بشه که به احساس بهتری برسم و اتفاقات عالی بیشتری رو برای خودم خلق کنم.

    یه دیدگاه دیگه گذرا نگاه کردن به زندگی هم خیلی می‌تونه کمک کنه اینکه ما بی انتها هستیم و رها کنیم اون قضیه رو و بدونیم در هر اتفاقی که می‌افتد یه خیری در آن هست ما نمی‌دانیم.

    با تشکر از شما دوستان عزیزم،خدا یار و نگهدار شما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 980 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    شکرت برای یه روز جادویی دیگه

    مثلا گاهی یه اتفاقی میوفته مثلا یه دوستی برام میگفت یه صحنه دیدم کلن از اون منطقه خوشم نمیاد

    یا مثلا دیگه از ظرف های فلان خوشم نمیاد خیلی برام عجیب بود اینکه چرا یه اتفاقی میوفته یه بار دیگه کلن شایدم پیش نیاد ولی زهن همش نجوا میکنه وکلن یه خط قرمز دور همش میکشه

    مثلا من جدیدا یه اتفاقی که افتاد این بود که مثلا یه روز با اسنپ رفتم طرف یکم گرم گرفت واینا تازه چیزه بدی هم نبود ولی زهن میگفت نه خیلی گرم گرفته خیلی زشته با توحرف زد یکم ودیگه یه ترس درس میکنه توی زهن وجلو اون ازادی عملتو میگیره

    با اینکه باید بگم زهرا این همه شده راحت اومدی اینم البته خوب بود ولی این استرس الکیه چرا باید بگیری دیگه بازم راحت ماشین میگیری میری میای چیزی نباید جلوی ترس هاتو بگیره

    واینکه زهنمون چقد راحت با یه اتفاق معمولی برای خودش ترسو محدودیت درس میکنه چرا

    وخیلی جالب بود مثلا

    من عزیزه دلم انقد باهام مهدبونه انقد برام امکانات خریدای خونه خوراک پوشاک تا بتونه میخره خودم میخرم انقد مهربان شاد پایه هست

    گاهی یه تضاد که میبینی همه ی اونا تیک هارو رد میکنه که ایی این چرا اینجوری وهمه از یاد رفته میشه

    بارها شده توی یه رابطه طرف کلی خوبی کرده ویه بدی حالا اقا گفته نه بعد دیگه میگن طرف تغییر کرده عوض شده دیگه خوب نیستو این حرفا

    با اینکه این یه بار بوده

    اگه این باور که اتفاقات یکم از دور تر بالاتر ببینیم چقد خوبه واینکه سره باورسازی که میشه یه طرفه با منطق الکی نرو مثلا مامان من هزاران خوبی کرده حالا یه روز یه بدی تو نمیخاد اون همه روز خراب کنی به خاطر یه روز که حالش خوب نبوده

    واینکه مثلا حتی بعضی اتفاقات زیاد مثل مسافرت این حرفا میوفته ولی ازدواج یباره چی

    با اینکه با تغییر باورهات رفتارهات قوی شدنت نتایجم تغییر میکنه

    واقعا احساس میکنم میتونم خیلی قدرتمند تر با ارداه تر باشم احساس میکنم خیلی ترسای الکی هس که میشه برداری وکلی لدت ببری

    واینکه خیلی زوق دارم واز خداجونی کمک میخام

    خیلی ترسای الکی هس خیلی با یه صحنه نادر کلی ترس اومده واصلا میگی موتور میگن خطرناک میگی دریا میگن خطرناک هرچیزیو با یه بار یه اتفاق افتاده برای یه نفر ومیلیارهابار شده برای کلی افراد که رفتن صحیحو سالم بودن

    اخه چرا باید از یه خاطره تضاد کلی ترس برای کلی افراد درس بشه

    مثلا یه نفر میره دریا ویکم ازیت میشه میاد برا همه تعریف میکنه وهزاران نفر که هزاران بار رفتن وکلی خوشگزروندن پیدا نیس ویه ترس خطر برای همه درس میشه که مثلا دریا خطر داره

    اخه با چه قانونی

    تازه اون تصاد محترمم یه درس داره

    که میشه با گرفتنش کلی سود کرد وتغییر

    مثلا اقا تو توی ازدواج میکنی ونمیشه صدبار ازدواج کنی یکیش خوب بشه ده سال یه بار بری وبعد بهم بزنی بگی بده حالا یکی دیگه اقا اون اولیت بد بود خب چرا دلیل داره

    تو میتونی با اصلاح خودت اونو حلش کنی رابطتو زیبا کنی یا رابطه بعدی که برات پیش میاد اوکی تر بشه

    اصلا کارتو بهبود خودت باشه

    اقا نتایجم بهترو بهتر میشه

    مثلامن خودم باید مهارت نه گفتنو برای خودم درس کنم

    مثلا مهارت رها بودن

    مهارت انجام کارها به درستی با عشق

    مهارت احساس لیاقت

    مهارت سپاسگزاری

    واقعا دلم میخاد ببینم تغییرمو بهبودم واقعا دوس دارم فایلهاروقورت بدم واقعا بهش عمل وبهبود بسازم توخودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    نرگس عباسی گفته:
    مدت عضویت: 248 روز

    به نام خداوند بزرگ و بخشنده

    چقدر این جهان منظم و دقیق هدایت میکنه. هروقت میخوام فایلی گوش بدم از جهان میخوام چیزی که الان باید بشنوم رو بیاره و هر دفعه دقیقا چیزی بوده که توی زندگیم نیاز داشتم که اون موقع بشنوم.

    از شما هم ممنونم بابت همه آگاهی هایی که دراختیار ما میذارین.

    در مورد این فایل هم همین اتفاق افتاد. ترسی که چند وقتیه دنبالم بود. ترس از تکرار اتفاقات گذشته.

    بعد از فارغ التحصیلی کارشناسی من دوره خیلی سختی رو گذروندم و بعد از چند سال تصمیم گرفتم برای ارشد اقدام کنم. الان که توی دوره ارشد قرار دارم مدام ترس از این دارم که نکنه بازم روزای بعد از کارشناسی قراره واسم تکرار بشه.

    ولی نگاه که میکنم من الان اون آدم نیستم. خیلی فرق کردم. با خیلی از ترسام رو به رو شدم. خیلی چیزا تجربه کردم‌ من خدارو پیدا کردم:)

    بعصی وقتا میگم نرگس از چی می‌ترسی. تو باید اون راه رو میومدی تا بشی کسی که الان هستی. اون راه تو رو تا اینجا آورده. چرا ترس داری تکرار بشه اون روزا؟ مگه تو هنوز همون آدمی؟

    نه من اون آدم نیستم. اون آدم گم بود توی دنیا. اون آدم گم بود توی خواسته هاش تا جایی که رسید به اینکه هیچی دیگه نمیخواد. نخواستن از روی ناامیدی محض.

    من دیگه اون آدم نیستم. من خداروتوی قلبم پیدا کردم‌ هر لحطه کنارمه. خدایی که این بدن سالم و توانا رو در اختیار من گذاشته لحظه ای من رو به حال خودم رها نمیکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    مجتبی زمانی گفته:
    مدت عضویت: 862 روز

    به نام تنها قدرت جهان

    خداوندا من هرچی دارم از آن توست

    استاد جان من موقع مسابقات جودو،کوراش،کشتی چوخه میدادم آمادگی جسمانی بالایی داشتم و همیشه مثل یه خروس جنگی حمله میکردم و بالای 80 الی 90 درصد مسابقاتم برد بود تا اینکه مردم بهم تو چندتا مسابقه بهم گفتند تو عجله میکنی حتی یکی از مربیامم گفت بعد از اون صحبت سرعتم را پایین آوردم و ضربه ههای زیادی خوردم تو مسابقات مهم آره واقعا هر کلمه شما چندین سال باعث پیشرفتم میشه ،انشالله به زودی به مسابقات بر میگردم و اون سرعتم را ادامه میدم

    استاد بینظیری بخصوصا محصول 12 قدمتتون عالیه

    خدا عمر طولانی بهتون بده

    انشالله یه روزی میام آمریکا و از نزدیک می‌بینمتون و تشکر ویژه میکنم زندگی منو تغییر دادین با صحبتاتون و تمریناتتون

    دستی از دستان خدایین واقعا ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    علي يوسفي گفته:
    مدت عضویت: 246 روز

    سلام و وقت بخیر

    یک سوال

    من مثلا در حال انجام کاری هستم و یه اتفاقی رو در خصوص انجام کاری که میکنم ببینم ،با چشم میبینم (که اون لحظه بر اساس اون اتفاق ؛ یک جمله ای حاوی ترس (مظطرب کننده )از ذهنم رد میشه و بعداً بر اساس نجوا ذهنی که آینده نگرى میکنه (مثلا حالا چطور میشه، واسم ترس و دلشوره و نگرانی درست میکنه تکلیف چیه؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    سلام و درود به استاد عزیزم..

    استاد عزیزم امروز در این تاریخ حدودا ساعت 4.خورده ایی عصر…این فایل از نشانه رو نگاه کردم..

    من بازم چند روزه ذهنم داره مثل گذشته بهم میگه اگه رفتی قبرستون بهت اسیب میزنه نرو نرو و مدام بازم شیطان منو میترسوند..

    به لطف خدا و بازم به لطف خدا..عصر تصمیم گرفتم یبار دیگه بازم اون مسیر رو در تاریکی مطلق در قبرستان بدون نبود هیچکسی اون مسیر رو یبار دیگه پیش ببرم..

    چون بازم ترسهای گذشته ام امانم را بریده بود..و شیطان همینجور زوزه میکشید دم گوشم..

    استادم تا یکساعت بیشتر تو قبرستان بازم اون قسمتا رو گشتم و رفتم کنجکاوی کردم و من هنوز توی قبر رو ندیده بودم…و خودم تنها تنها بدون هیچکسی..این مسیر رو پیاده روی کردم..

    و گفتم من باید انجامش بدم.نمیگم ترس نبود ولی تونستم ادامه بدم .همجا پر از ارامش بود..

    و یه یساعتی پیاده روی جاهای دیگه..و بازم در مسیر اون باغ و بازم تنهایی در تاریکی مطلق شب..باید ادامه میدادم..و به لطف خدا تونستم اون مسیر رو ادامه بدم..

    و فقط گفتم خدایا این بخاطر نجوای ذهنم می باشد.خدایا تو هدایتم کن…و من تونستم اون مسیر رو بدون هیچ مزاحمی انجام بدم..

    چون سری قبل یفرد بهم برخورد حقیقتا ترسیدم..و همینجور نجوا بهم گفت اگه بری کسی بازم تو اون مسیر تنگ میاد…و من در یه ساعتی تاریکتر از اون قبلترا یبار دیگه انجامش دادم..

    وقتی نجوا امانمو میبره یه درد شدیدی وجودمو میگیره..چون شیطان مدام میترسونم!. و خداوند ،”غیریتیم میکنه.که بازم انجامش بدم..با وجود بازم همون ترسها..(ولی اینبار زمان و مکان و ساعتش. با قبلترا کاملا متفاوت بود).من الان 5 باری هست که هر سری طبق تکامل براش قدم گذاشتم.و هر سری داره با ترس منو فریزمیکنه..و لطف خدا و ایمان بخدا تونستم یبار دیگه تو ساعت بیشتری بهش غلبه کنم..

    و این کامنت که گذاشتم بهای رسیدن به خاسته ام و موفقعیتمه!…و میخام اینو به ذهن نجواگرم و به شیطان ترسو بفهمونم..من ایمان بخداوند دارم و من باید بهای رسیدن به خاستهامو بپردازم..

    استاد عزیزم میدونم هیچ وقت ترسها تمام شدنی نیست..من یفردی بودم که بجز این چند ماه که به این ترسی که سالها منو فریز کرده بود..و نمیزاشت من همچنین تجربه ایی داشته باشم…

    و همچنین کاری تو این حیطه انجام بدم…

    و این پیامی که میزارم..به این درک رسیدم..که مرگ رسیدن به خداوند هست.اصلا ترسی نیست..ما انسانها همه ماها بازگشتمون بخداونده..

    از بس از بچگی ما رو از مرگ از قبرستان ترسوندن.که مادرم مدام بهم میگه دختر خودت تنهایی جایی نریا…

    و گل گوشه ایی فهمید.و دعوامم کرد.ولی .من بخودم افتخار میکنم که میتونم از پس خاسته هام بر بیام..و میتونم بر ترسم غلبه کنم…

    ناگفته نمونه…

    استادم این ترس از قبرستان من سالها رنج بردم بهمین خاطر هر سری طبق تکاملم و ایمانم این مسیر رو رفتم..من وقتی یه اتفاقی تو همین حیطه مرگ میفتاد دیگه سالها اون کابوسها تو درونم بود و شب باید تو بغل مادرم میخابیدم کابوسش دیوانم میکرد…

    بهمین خاطر هر سری دارم بخودم یاداوری میکنم من طبق تکامل..همه رو لطف خدا میدونم..و مخصوصا اون مسیر تاریک منو بزرگ کرد…تمام کابوسهای گذشتمو از بیین برد…

    بهم ارامش داد..این سفرها که هر بار یسری جاهایی مخصوص هدایت میشم…هر بار بزرگم میکنه شخصیتمو قوی میکنه…

    امروز یه لحظه به تنگی قبر نگاه کردم..به این درک رسیدم که قدر زنده بودنمو بدونم..و ایمانمو قوی کنم…و این اولین تجربه من بعد از سالها بود..

    استاد عزیزم! تمام این شخصیتی که این ماهها دارم در راستاش قدم برمیدارم..

    بخاطر لطف شما بوده..استادم ازت ممنون و سپاسگزارم که درس شهامت و جسارت رو بهمون دادین…

    من سالها این کابوس این مسیر منو به مرگ رسونده بود…فریز خودش کرده بود…و نمیزاشت این مورد رو تجربه کنم.

    و امروز ..

    که بازم ،” این مورد. به لطف خدا ،” غیریت الهی رو در وجودم برانگیخته کرد..که دوساعت خورده ایی طبق هدایتم پیش رفتم…

    ……………………………………………………..

    استادم من در راستای بیزنسم الان یکماه خورده ایی هست دو الهام رو پیش رفتم..

    الهام اولی..باعث شد. که من عزت نفس بصورت حضوری رو یاد بگیرم ..و همون پروجکت کردن خودم اونم بصورت حضوری..‌.

    الهام دوم…یسری غلبه بر ترس و یسری سفرهای درون شهری که هنوزم ادامه داره…

    الهام سوم…بعد از کار کردن مداوم من هدایت شدم به سایت معتبر در ایران و من طبق الهامات پیش رفتم..و هر سری با هر کار کردن پیش رفتم..همجوره منو رشد داد..و هر سری بخودم افتخار میکردم که تونستم بر ترسهام غلبه کنم و رفتم برای نحوه عکسبرداری و هر سری یه ایده میومد و قدم به قدم پیش رفتم..

    و حدودا یه دو هفته ایی طول کشید…

    و یه روز خسته شدم و شروع کردم به گریه کردن.ذهنم مدام میگفت دیگه کارت تایید نمیشه ولش کن …

    و یه لحظه ” بخودم اومدم..گفتم اگه میخای موفق بشی..چرا کم اوردی چرا گریه کردی..

    همونجا نجوای شیطانی و پاشنمو بصورت دقیق درک کردم…

    و بخودم گفتم خداوند به این دلیل زمانشو یه چند روزی وقفه گذاشت تا این پاشنه ات پیدا بشه…

    اونجا نجوای شیطان رو دیدم بهم گفت دیدی کارت نشد..

    اونجا زود فهمیدم ای وای…..چه اشتباهی….

    کردم.گفتم خدایا منو ببخش…ممنونم که نقطعه ضعف گذشتمو بهم نشون دادی..من باید ادامه بدم..

    و دیدم این روندی که هر سری میفرستم ..و یسری مشکل پیش میاد..داره منو قوی میکنه داره بهم درس میده..

    واقعا من تو این سایت درسها رو یاد گرفتم..چه درکهایی رو از درونم پیدا کردم..

    چقدر رشد عزت نفسی گرفتم..

    من همیشه انسان عجولی بودم…همیشه میگفتم چرا کار من پیش نمیره و هر سری یه دردسرهایی رو برای خودم بوجود میاوردم..

    و این گذشت….و بعد از چند روز…هدایت شدم به مسیر جدید…

    تا هفته گذشته روز چهارشنبه. قدم بعدی رو برداشتم .و همینطور نجوا میگفت بازم میخای اینکار رو انجام بدی.و بازم کارت رد بشه…

    و این تو سرم مدام میچرخید…

    و این فایل خداوند بهم یاداوری کرد.که هر چی تو ذهنم رد میشه بریزم بیرون ببینم برای چیه که نمیزاره من این مسیر رو پیش برم…

    و این نجوا مدام بهم میگه.دیدی سری قبل فرستادی هیچی نشد…و من مدام بهش میگم من رشد کردم خداوند بهم عزت نفس داد.من هنوز توی پروجکت کردن خودم مشکل داشتم..

    و خیلی رشد داشتم واقعا میتونم یه کتاب در موردش بنویسم…

    همین 10 ماه…از اندازه 33سالم زمین تا اسمون متفاوته…

    میخام بگم…امروز خداوند داره بهم میگه ادامه بده تو میتونی!….

    کارت انشالله وارد مرحله خوبی میشه ..و من برای اینکه وارد پروسه بالاتری بشم. باید همجوره رشد شخصیتیم و هم رشد عزت نفسم بالا بگیره..

    یه انسانی که ضعیفه،”و زود فریز میشه نمیتونه ادامه بده…

    و من همین یکماه و خورده ایی دقیقا 70 خورده ایی روزه..که تمرکزم شدت گرفته “هر بار دارم همجوره رشد میکنم..و اینو لطف خدا میدونم..

    یادمه اوایلی که سفرهام شروع شد..قران باز کردم ایه محمد اومد…که امشب عید محمد شب بعثت پیامبره …دقیق واضح بهم گفت باید براش قدم برداری..

    یبارم اولین روز برای رفتن به قبرستان بهم گفت.اگه انجامش ندی .خبری از موفقعیتت نیست..

    ولی نجوا میگفت نریا مثل گذشته اسیب روحی میگیری….و میگفت نرو نرو یه لحظه نفسم تو راه میگرفت..

    قلبم بهم گفت اگه نری خودتو از موفقعیت دور کردی…

    و 6 روز دیگه بازم این مسیر ادامه داشت..و زمانها گذشت، و بعدها روزها و ماه ها این سفرها هر روز عمیقتر شد..و نفسم میفتاد وسط،”و منو زیر پاش له میکرد..ولی قلبم میگفت برو جلو.کم نیار با وجود اینکه میترسی ادامه بده تو میتونی تو میتونی..

    فقط میخام بگم …تمام موفقعیتهام بخاطر ایمان بخداوند بود ..بخاطر لطف پروردگار بود…و من با توکل بخودش این مسیر رو ادامه دادم..

    هر چی از کَرمش بگم کمه…

    همون حرفی که استاد مدام میگید ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است…که جزو کلمه قصاص شده بر زبانتون…

    دقیقا همین شده که ما بهش عمل کنیم..

    نمیگم ترسها تموم شدنیه..ولی میدونم اگه فریز بشم و توی کتگوری ذهن بیفتم کاملا نابود میشم و تمام موفقعیتهام و خاسته هام از بیین میره..

    استادم به ارامش رسیدم از موقعه ایی که تونستم این مسیر رو ادامه بدم…و هر بار،” از همه لحاظ رشد کردم. و بزرگ شدم و همه رو لطف خدای الرحمن الراحمین میدونم.که همجوره حواسش به ما هست و ما رو هدایت میکنه …

    به امید موفقعیتهای عالی و بهتری در روزهای اینده..

    و به لطف خداوند امروز حرکتی در من بوجود اومد تا طعم درون الهی رو بیشتر بچشم..و هم راستا باهاش قدم بردارم…

    خدایا چنانکن سرانجام کار توخوشنود باشی و ما رستگار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: