چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام خداوند هدایتگر و روزی دهنده
سلام استاد امیدوارم ک مثل همیشه حال دلتون عالی باشه و یک سلام پر از انرژی و حال خوب به دوستان عزیزم.
چقدر مهم هست ک بحث تکامل رو در بتونیم در تمامی ابعاد زندگی در نظر بگیریم..
و همینطور بعد از طی کردن تکامل ها با ساختن باور های خوب و درست و ورودی های مناسب خواسته هامون رو خلق بکنیم.
چقدر مهمه ک بعد از اینکه نتونستیم یک کاری رو با موفقیت انجام بدیم نا امید نشیم.
ایمان خودمون رو حفظ کنیم و مجدد با گامی محکم تر حرکت کنیم
زمانی ک فردی در از ازدواج اولیه خود به هر دلیلی موفق نبوده اما برای بار دوم حاضر نمیشه ازدواج کنه در حقیقت یکی از بزرگترین نعمت هارو از خودش سلب کرده..
یا فردی ک برای گرفتن مدرکی ازمونی رو شرکت میکنه اما به هر دلیل نمره قبولی کسب نمیکنه کاملا اون کار رو کنار میذاره.
درواقع حفظ انگیزه و ایمان و ساختن باور های مناسب در ذهن ممکن در اوایل راه کار اسانی نباشه
اما بعد از کمی تمرین و تکرار شدنی ست.
ممنونم از خداوند مهربونم ک هر لحظه هدایتگر من است و ممنونم از شما استاد عباس منش مهربان و عزیز ک این اگاهی های ناب رو با زبانی ساده و مفهوم در اختیار ما میذارید.
صدها انرژی مثبت سهم دلای پاکتون
یا حق…
به نام خدای مهربان .
این اتفاق برای من به وضوح افتاد طوری که میخواستم استعفا بدم .
من مدیر مدرسه هستم برای جشن پایان سال بچه ها عروسک سفارش دادع بودیم که روز جشن متوجه شدم تعدادی از عروسکا نیستند وچون آنلاین سفارش داده بودم نمیتونستم همون روز تهیه کنم .
بعد سری رفتم یه چیزدیگه تهیه کردم ولی خب دیگه جوری بود که پک اینا نتونستم درست کنم .
همه چی خوب پیش رفت تا اینکه میخواستیم جایزه ها رو بدیدم بچه ها رو آوردیم روسن یه بلبشویی شد که نگو چون هیجان بچه ها خیلی بالا بود ذوق میکردن یه کم نظم بهم ریخت .
یکی از مامانا که هنوزم هنوزه میگه شمامدیریتت خوب نبود شاید باورتون نشه من تا یکماه اون روز رو تو ذهنم مرور میکردم و استرس میگرفتم وااای آبروم رفت واای تا آخر عمرشون میخوان بگن که فلانی مدیریتش خوب نیست .به خودم زمان دادم ولی هر روز حالم بدتر و بدتر میشد تا اینکه هدایت شدم برای چندمین بار به سایت ،اون فایلی که استاد (که من بهشون میگم بابای قشنگم )درباره ترامپ زده بود رو گوش کردم نمیدونید چه حالی شدم گفتم اون رئیس جمهور اینهمه کار کرده ولی انقدر اعتماد به نفسش زیاده که نذاشته ذهنش گولش بزنه .کم کم رو خودم کار کردم روی کارهایی که قبلا انجام دادم .با وجود اینکه تو همون سال مدیر نمونه هم شده بودم ولی اصلا احساس ارزشمندی نمیکردم هی ذهنم میگفت خب زور که نیست برای مدیریت خوب نیستی این همه گند زدی خلاصه هی فایل گوش دادم هی گوش دادم میرفتم باشگاه گریه میکردم بغض میکردم ولی با صدای بلند میگفتم من ارزشمندم من سزاوار بهترین ها هستم .الانم بغضم گرفته .شما نمیدونید من با چه سختی تونستم خودم رو دوباره برگردونم به معنای واقعی کلمه پوست انداختم از لحاظ مالی داغون شدم از لحاظ راوبط داغون شدم حتی نتونستم یه مسافرت یک روزه برم در حالی که میدیدم همه دوستام توسفرن و داره بهشون خوش میگذره اما من چی !فایل ها رو هم بعضی وقتا با گریه گوش میکردم ولی گفتم منم میخوام تو این مسیر باشم من باید از زندگیم لذت ببرم تا جایی که میگفتم خدایا من پول نمیخوام فقط حال خوب میخوام فقط عشق تو رو میخوام .یه روز گفتم سما دیگه بسه تا کی تا کجا وقتی که به قول بابای قشنگم سیلی ها مو خوردم خودمو جمع کردم خلاصه هی تمرکزم رو گذاشتم روی چیزهایی که دارم کم کم حالم بهتر شد.گفتم درست که مسافرت نرفتی ولی یه باغ قشنگ داریم که روز صبح ساعت 7 میرم و از طبیعت و نسیم خنک لذت میبرم .اهرم رنج و لذت درست کردم که اگه رو خودت کار نکنی بدبخت میشه سریع دوباره شروع میکنم .
نکات مثبت شغلم رو تو ذهنم مروز میکنم .ویژگی ها ی مثبت افراد وکلی حالم بهتر شده .خداروسپاس گزارم که منو آورد تو این مسیر .
هنوز خیلی کار دارم ولی من میتونم
بابای قشنگم و مریم جونم دوستون دارم .
به نام خالق هدایتگر هر لحظه ام
فرمانروای اسمان زمین
ازت سپاس برای یه کامنت خفن پر انرژی پر از ایمان
چگونه زهنمان فریبمان میدهد
دیروز داشتم دنبال الگو هایی برای موفقیت میگشتم دیگه زدم تو انترنت ثروتمند ترین زنها و بعد زدم ثروتمند های زن خودساخته و بعد یکیو پیدا کردم اونم تازه متهم به کلاهبرداری بود چقد خلاصه با زیرو رو کردنش زهنم یه الگو موفق نمیگرفت کلی زناهای ثروتمند نشونش دادم گفت اینا با ارث رسیدن به این جا برو ثروتمند خودساخته پیدا کن و خلاصه از هر کدوم هزاران عیب در اورد ومتهم کرد دیگه زهنم راحت داشت میگفت دیدی گفتم ثروتمندان کلاهبردارند تو اون هیری وریا یاده استاد افتادم که میگفت به من میگن بعضیا کلاهبرداره ونگاه دقیق میخاد من دیگه اینو ایمان به درستیش بیشتر بود قلبی اعتماد داشتم و بعد یه لحظه جرینگی کرد و به جای باورکردن دروغ های کلاهبرداری ثروتمندا به هر چی ثروتمند تر خدا بیشتر دوسش داره هر چی با لیاقت وارزش ساز تره پیش خدا عزیز تر و اینکه خدا میخواهد مارو ثروتمند کنه با تضاد فقر حرکتمون بده به ثروت و ماهم باید با سپاسگزاری از داشته هامون و احساس خوب حرکت کنیم بهترو بهتر بشیم هر روز
این یه بازی باورها بود برام پیش اومد وبه لطف خدا به خوبی حل شد و روزم پر از نشونه بود از صبح که رفتم بیرون هدایت به خریدایی عالی شدم مانتو شلوار خنک که تازگی خرید بودیم وکامل برای زهنم جادویی بود از منطقم بالاتر چون هدیه خوبی بود مثلا میگفتم ما تازه کتونی مانتو خریدیم
هدایت
الان یادم اومد شکرت که ایمانم به راهم هر لحطه بیشتر میشه یاد این چند ساله افتادم چقددد مسافرتها خریدهامون بیشتر شده چقد اینکه پس انداز دارم و تو حسابم پره وقبلا باید تا تهش میخوردم خیالم راحت شه یه لحظه یاده رشد این دو سه سالم افتادم دیگه اتفاقای که فکرشم نمیکنم میوفته به راحتی این سال سالی به تمام معنا رویابی و هر ماه هدیه ای توپ داشتم از مسافرتها از دوره ای که خریدم
حالا نشونه امروز بعد باورپیدا کردن ثروتمندان الگوهاش اول روز به ثروتمند ترین کسانی که میشناختم اونم تازه من نه مثلا صب با همسری بیرون بودم گفتن این داداش غلام مغول ثروت ترین توی روستا منکه نمیشناختم اون میشناخت وشروع کرد برام به اختل اره چقد پولداره اینا بعد ما اومدیم خونه با مامانم اینا رفتیم بیرون به طور عجیب به پولدار ترین فامیلمون که دیگه رو دستش نیس برخوردیم ومامانم شروع کرد به در موردش گفتن من اصلا اینارو نمیشناختم ولی بقیه میدیدن نشونم میدادن و دیشبم تو راه به یه بنز خوشگل برخوردیم من خیلی بنز دوس دارم ولی یع مدلشو میشناسم ولی همسرم تا دید شروع کرد نشونم دادن و بعد تعقیب بعد گفتم میخام بهش برسیم تا باورسازی بشه برام اون از دور دیدیم رد شد ولی دوباره یه بنز خوشگل بدون سقف سر راهمون دوباره دیدیم واضح خوشگل وخوبه من حواسم به گوشی نمیدونم کجا بود ولی هدایت با نشونیای همسرم توجه ام رو میبرد روش
ینی چی
ینی تو میخای ثروتمندتر باشی
خدا ازتو بیشتر میخواهد وتورو ثروتمندتر میکنه
به راحتی وعشق
شکرررررر
14مهر 1403
سلامی گرم به خنکی هوای دلچسب ارومیه به استاد عزیزم مریم جان و سایر دوستان
خیلی سپاسگزارم استاد عزیز که برامون فایل میذارید و مارا از آگاهی های نابتون بهرمند میکنید
آدم پس از کار کردن با شما اگه حتی از همه لحاظ در مدار پایینی باشه جرعت پیدا میکنه ریسک پذیر میشه و بزرگ فکر میکنه
من تا حالا دوبار بندو بساط فروشندگی خریدم و شروع کردم و بخاطر عدم تکامل و باور های مخرب جواب نگرفتم و نا امیدو دلسرد شده ام و زودی جم کردم
یک بار شاید 12 سال پیش بود و یک بارشم پار سال
اما مدتیه بعداز کار کردن برای دیگرانی که از خودم کمتر بوده اند از لحاظ باورها و اعتماد بنفس و خیلی چیزها
باز تصمیم گرفته ام که وسیله بخرم برمو برای خودم کسبوکار بزنم و فروشندگی کنم
و اگر داود قبلی بودمو از آگاهی هایی که تا الان از شما دریافت کرده ام خبر نداشتم اگه همه بهم میگفتن تو میتونی دوباره تلاش کن هرگز دوباره امتحانش نمیکردم
و با اینکه دوبار نتنها نتیجه نگرفتم بلکه ضربه های شدیدی خوردم و با وجود اینکه حرف مردم هست خود بابام همیشه میگه تو تو هیچ کاری نمیتونی دوام بیاری(البته کار عوض میکنم که بهتر به وضوح برسم و گاهی بخاطر تامین مخارج به بعضی کارها رو میکنم ) و ترس از اینکه جواب نده و نتونم خرج خونه و زندگی رو بدم و ترس تنیجه نگرفتن و دوباره برگشتن تو یه کار داعمی، ولی میگم بلاخره یه روزی ایده هام جواب میدن و اگه پول سازی رو شروع کنم کیه که بتونه جلومو بگیره باز تصمیم میگیرم که اقدام کنم و حرکت کنم
و این قسمت از اعتماد بنفسم فکر کنم عالیه و با اینکه از نظر دیگران شکست میخورم ولی برای من تجربه و تکامل هستن و بازم با جرعت با این امید که ترمزهامو برداشته ام و باید حرکت کنم ازین تصمیمات میگیرم
حالا برای اجرای این تصمیم راضی کردن همسر هم هست که خودش چالش سختو دشواریه و خدا هدایت میکنه و قبول کرده
از هر دو باری که این کارو انجام دادم به این نتیجه نرسیدم که من آدم این کار نیستم و چون دوبار انجام دادم و نشد که واقعا آدم خیلی دلسرد میشه ولی تسلیم نمیشم
در واقع با تضادهای که بهش بر میخورم انگیزه میگیرم که بازم اقدام کنم
بار اول که با شما استاد عزیز آشنا نبودم و با شنیدن قوانین از زبانتون فهمیدم که اون زمان اصلا با اون باورهای مخرب عجیب بوده که همچین اقدامی کرده ام نه تکاملی نه ایمانی نه خودباوری داغون بودم
و بار دوم هم باز یه سری ترمزها و عدم تکامل باعث شد نتیجه نگیرم ولی یه چیزهایی که آدم از شما یاد میگیره باعث حرکت دوباره میشه مثلا خدا به شجاعان پاسخ میده یا خودتون و دیگرانی را مثال میزنید که تجربه های از من بدتر رو داشته اند ولی موفق شده اند
که آدمو قویتر میکنه
و بعد یک سال که سه تا کار عوض کردم و هم زمان رو باورهام کار کردم اعتماد بنفسم به حدی رسیده که باز بندو بساط رابندازم و برای خودم کار کنم و انگیزه پیدا کرده ام
آرزوی موفقیت واسه خودم و همتون دارم
خیلی قدردان شما هستم استاد عزیز به امید همیشه در هماهنگی بودن با خدا
به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی. سلام به نابترین استاد دنیا ،مریم عزیزم ودوستان هم فرکانسی ام. استاد چقدر ما بچه های سایت خوشبختیم که تو این مسیر وراهنمای نابی چون شما رو داریم .شاید روزهای اول آشنایی با شما سوپرایز میشدم وقتی همزمانی آگاهی هایی که خدا با کلام شما در مناسبترین زمان برای حل مسائل حال حاضر زندگیم بهم میداد ،ولی این دیگه یه قانون تو ذهنم شده که هر موقع تو هر مرحله ای از زندگیم سوالی دارم یا دوست دارم واضحتر بدونم چیکار کنم سریع خدای مهربون به قلب زیبای شما جاری می کنه ومنم که تشنه ی اون آگاهی هستم سریع دریافت می کنم ومسیر برام هموار تر میشه.منم مثالهای زیادی دارم که درونم که درست شد جهان بیرونم به طرز معجزه آسایی درست شد .قبلا رابطه ی نامناسبی داشتم که به خوبی روی باورهام کار کردم ومتعهدانه ایرادات شخصیتی ام رو مو به مو درست کردم واون فرد به راحتی از زندگیم حذف شد ودر حال حاضر انسانهای مناسبتر به سمتم هدایت شدند ،ذهن من همش می گفت نکنه تو ایجاد رابطه دوباره همون موارد رابطه ی قبلی رو تجربه کنی ،واین جمله ی شما در من غوغا کرد که من یه آدم دیگه با باورهای جدید شدم وتجربیات زندگی من نیز متفاوت از قبل خواهد بود .خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت این مسیر بهشتی وآگاهی های نابی که خداوند با کلام شما برای ما جاری می کنه ،هر کسی هر جایی هست جای درستشه وجهان به اندازه ی تعهد ولیاقت ما به ما پاداش میده .دوستتون دارم وعاشقانه دستان پرمهرتون رو بوسه می زنم.
به نام خداوند یکتا
وَالضُّحَى
سوگند به تابش آفتاب
وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى
و به شب آنگاه که تاریکی [و آرامش] آن، همه جا را فرا گیرد.
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى
[که هرگز] خداوندگارت تو را رها نکرده و ناپسند نداشته است.
وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَى
و مسلماً آخرت [=آینده و فرجام] برای تو بهتر از اول [دنیا، یا ابتدای رسالت] خواهد بود.
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى
و بیتردید خداوندگارت به زودی [چندان] عطایت کند که خشنود شوی.
سلام
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم بابت حضور استاد و خانم شایسته و تمامی دوستان پاکم و بابت اگاهی های این فایل سپاسگزارم.
از دیروز فکر میکنم که کجاها ذهنم فریبم داده و کنترل افکارم رو گرفته .دیدم خدای من همین سوال باعث شد چه ترمز هایی رو پیدا کنم.مهمترینش وقتیه که میخوام یه خواسته بزرگتر از قدمهای قبل رم خلق کنم تا مرحله رهایی که میرم ذهنم میگه نمیتونی و تجربیات ناجالب رو تو ذهنم مرور میکنه که احساس خوبم رو به شک و تردید وترس تبدیل میکرد و همین هی تاخیر مینداخت.چقدر خوشحالم که شاگرد شما هستم و متوحه شدم دلیل خیلی چیزا از کجا آب میخوره که البته همون گول زدن های ذهن هم بیشترش برمیگرده به باورهای محدود کننده.خیلی جاها خیلی خوب کنترلش کردم و سریع جلوش منطق گذاشتم و عین آب خوردن به اون خواسته رسیدم و خیلی جاها خلق خواسته هام رو به تاخیر انداخته.من بارها و بارها از صفر شروع کردم ذهن نجواهاش رو شروع میکرد مدتی هم جولان میداد اما خدا باز هم برم میگردوند به مسیر.یک سال و نیم رو یک پروژه تصویرسازی به اسم زندگی دربهشت کار کردم سال گذشته رفتم تهران و یک نشر قوی پرزنت کردم کلی کارام رو نقد کردن نجواها داشتن میگفتن دیدی این کار رو رها کن و…خیلی سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم اما اون چند رور به شکل اتفاقی مهمان دوست قدیمیم و همسرشون بودم و کلی بهم خوش گذشت سعی کردم فقط اون دو روزی که پیش ریحانه جان بودم لذت ببرم و کم کم فراموش کردم وقتی برگشتم خونه همون روزی که رسیدم 6 صبح رسیدم و خوابیدم وقتی بیدار شدم یک پیام داشتم از کی؟یکی از اساتید جهانی و بسبار موفق که به عنوان کارشناس تو جلسه پرزنتم حضور داشتند و تمام طول جلسه مهربانانه دو ساعت برای کارم بر خلاف کارشناسان دیگه وقت گذاشتند و انقدر مهربودن بودن که من یکی از عروسکهایی که ساختم رو که به داستانم هم ربط داشتن بهشون هدیه دادم .تو پیامشون نوشته بودن:
*با سلام وآرزوی سلامتی خانم کیان مهر
امیدوارم به سلامتی به منزل رسیده باشید
وتوانسته باشید با نشریه ها ارتباط بر قرار کنید *
یک خانم بی نظیر و مهربان که جز بهترینهای تصویرسازی و قصه گویی در کشورنون هستند ایشون اون روز بهم گفتن اینجا اگه کارات رو نقد کردن دلیلش این تیست کهکارتت بد باشه با سبک کار اینجا هماهنگ نیست برو نشریه های دیگه بهم گفت الان فقط برو یه گوشه یه جای ساکت و تمرکز کن و تو نت انتشارات های مختلف رو سرچ کن و قرار بزار تا تهرانی برو صحبت کن منم همین کارو کردم اما ذهنم کانلا افسار ذهنم رو گرفته بود که فایده نداره اینجا نشد نشرهای دیگه هم نمیشه خلاصه که چند تا نشر رو تماس گرفتم و همون روز چند تایب رو رفتم نتیجه یکی بود و نا جالب.خلاصه که وقتی برگشتم تونسته بودم تو شرایط ذهنی خوبی باشم و استاد که پیام دادن صحبتهامون به شروع یک پروژه پنتهی شد یه داستان برای عروسکها و تصویرسازیش.استاد فکر کنید همون خانم رو خدا اورد و بسیار تخصصی و مهربانانه برای کارام وقت میزاشتند و یه روندی طی شد و تو تصویرسازی اصلا وارد یه سبک و فضلی دیگه و خیلی عالی و حرفه ای شدم اوایل استاد کارام رو هی میگفت دوباره تمرین کن دوباره و کمکم به جایی رسیدیم که کارام فقط تایید و به به چه جه میشد.درست زمانی که کارم بسیار عالی داشت پیش میرفت و استاد داشتن من رو برای یه اقدامات حرفه ای اماده میکردن درست زمانی که نتیجه تمام تلاشهام رو داتشتم میگرفتم و اون کتاب چاپ نشده کلی طرفدار از کتابخونه شهرمون مدام تماس میگرفتن که کی ما میتونیم برای شما معارفه بگیریم.خداوند از طریق یکی از فرشتگان پاکش بهم گفت این مسیر تو نیست گفت ق بانی کن خیلی برام سخت بود اما لبیک گفتم و کنسلش کردم استاد و همسر ریحانه جان که داشتند رو متن قصه عروسکها کار میکردند وقتی گفتم کنسله کلی ناراحت شدن اما خودم سبک و عالی بودم یه مدتی با اینکه میدونستم کار درست رو کردم که کنسل کردم ذهن افسار رو گرفته بود و داشت میگفت دیدی تو تلاشهات الکی بود و هر کاری کنی اخرش همینه اما تمام تلاشم رو کردم اروم بلشم و ذهن رو خاموش کنم تا هداین هاش بیاد
از اینجا به بعدش رو باید در عمل بگم
این رد پا رو برای خودم گذاشتم که بعد ها خودش کلی میشه منطق برای خاموش کردن ذهنم
خیلی دوستون دارم استاد و عاشقتونم
سپاسگزارم بابت حضور شما دو فرشته صادق و پاک الهی و این فایل و اگاهی های ارزشمندش.
به نام خالق هستی بخش
سلام استاد و مریم جان
همواره بهترینها تقدیم شما و دوستان باد
چه خوب میگویید
و چه چموش،است ذهن ما
وقتی اتفاقی میافتد چون نمی خواهیم
پس به آن برچسب میزنیم
ولی واقعا اینگونه است
از خودمون بپرسیم آیا واقعا همیشه اینگونه بوده
چرا نمی خواهیم قبول کنیم این اتفاق خیری است و بنفع من است و بس
چرا قبول نکنیم این ماجرا میتونه بدلیل فرکانس های خودم باشد
اینها را میگم تا بفهمم قانون چگونه است
بارها هر چه خواستیم برایمان خریدند ولی ایندفعه گفت نه
و تو گریه میکنی که اگه مهم بودم براش و ارزش داشتم قبول میکرد
و راحت خودمون را بی ارزش و ارزش ها رو به نخریدن ربط میدهیم
اگر عزیزی چیزی و مطلبی را به ما نگه
خودمون را زیر سوال میبریم که چرا نگفت
یا رفتارهای بچه هایمان را کافیه یک بار برخلاف میل ما باشند
چه جهنمی در ذهن و زندگی می سازیم
آری من فریب ذهن را در رفتار و روابط زیاد دیده ام
هم خودم و هم دیگران
و باید در این زمینه بیشتر تر
تمرین و کنترل کنیم در موقعیت های
که پیش میاید افسار ذهن را زودتر جمع کنیم
استاد ممنون از شما
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و دوستان و یاران همراه
در مورد این فایل و اینکه چگونه ذهن ما ما را فریب میده باید عرض کنم که من طی این سالهایی که کار کردم و در هر موقعیتی بودم یه باوری برای خودم ساختم که اگه یه روز بخوام برم مرخصی همونروز کلی کار میریزه سرم و کلی اتفاقات میفته که باعث میشه اونروز از بقیه روزها بیشتر کار داشته باشم و این الگو همچنان برای من ادامه داره و علی رغم اینکه از 16، 17 سال پیش مشاغل متعددی داشتم توی همه شون این اتفاق برای من افتاده
سلام بر سید حسین عباسمنش عزیز
و سلام بر مریم خانوم شایسته عزیز
امیدوارم مثل همیشه حالتون خوب باشه
خدا رو شکر به خاطر وجودت
خدا رو شکر به خاطر روز های عالی که دارم میگذرونم پیشرفت لذت و شکرگذاری
شکر گذاری معجزه میکنه معجزه
خودمو رها کرده بودم شده بودم بنده شیطان
قلبم گرفته بود
درحالی که خدا همینجاس
خدایا منو ببخش که چه قدر کفر ورزیدم
سید جان دیروز اولین بار رفتم پیش روانشناس
تهش گفتم توی ذهنم امیر حسین عزیز درمان درد تو الله هستش خدا رو فراموش کردی خدای پلاستیکی رو کردی خدای خودت
خدای مهربان الله زیبا خودتو بهم نشون بده حال کنم با وجودت
خدایا من نمیشناسمت کمکم کن بشناسمت
خدایا منو بشناسون به خودت یا رب العالمین
در پناه حق
سلام
روزه اولی که وارد شغل املاک شد قرارداد های خوبی مینویشتم طوری که مشاور با سابقه تو املاک میگفت تو خوش روزی هستی ، خلاصه درآمدم هم خیلی خوب بود اما بعد از اینکه رفتم سربازی و در ژول سربازی کار ننوشتم بشدت از لحاظ روحی افت کردم و اعتماد به نفس کاریمو به کلی از دست داده بودم
در واقع من در طول سربازی رفتم با اینکه میدونستم برام خیلی سخته پارت وقت برم با اون چضعیت میرفتم که کار رو بهتر یاد بگیرم و تجربم تو این شغل بالاتر بره ، داشتم ریشه هارو تقویت میکردم اما این کار ننوشتنه از درون مثل موریانه وجودمو میخورد ..
بعد که سربازیم تموم شد و من رفتم املاک که بچسبم صبح تا شب کار کنم توی سه ماه کار ننوشتم و بشدت بهم ریختم به جایی رسیدم که پول یه نون لواش نداشتم واز لحاظ روحی داغون شدم تا رفتم دنبال کار یه شغل فروشندگی پیدا کردم و مشغول به کار شدم و یه حقوقی روماهیانه به حسابم واریز کردن وقتی که اون پول به حسابم اومدم قلبم آروم شد و از اون موقع به بعد با اینکه پاره وقت کار میکنم اما تونستم کار بنویسم و این برام خیلی عالی بود چون دوباره داره اون اعتماد به نفس کاریم بر میگرده …
زمانی که دوستداشتم با خانمی ارتباط برقرار کنم و بهش پیشنهاد دادم اون فرد نامزد داشت و اتفاقی که افتاد تو ی اونمحیط کاری به خاطره بی تجربگیم مورده سرزنش قرار گرفتم چند وقت بعد دوباره خواستم این کارو انجام بدم و دوباره برادر اون خانوم تومحیاط کاریه من اومد و اینجوری مامور بیاره و بگه که تو مزاحمت ایجاد کردی و از جچرر حرفا بعد از اون بشدت ترسیدم از اینکه اقدامی بکنم ، اقدامی میکردم با ترس و لرز بود ، تو محیط سربازیمم دوباره اینکاروکردم و دوباره با تنبیه و این چیزا مواجه شدم از اون روز به بعد دیگه چسبیدم فقط به دوره های استاد گفتممن دیگه نمیرم پیشنهاد بدم مگر اینکه خوده دختره بیاد سمتم که دیگه از اون به بعد خانوما میومدن سمتم و درنهایت یه رابطه خوب رو استارت زدم و شکر خدا تا الان ادامه داره و از خدا میخوامکه ادامه داشته باشه
تو محیط کاری با داییم کار میکردم و از نظره اون بی تجربه بودم تو حرف زدن از یه جا به بعد گفت با کسی حرف نزن یه جورایی لال میرفتم لال میومدم از اون موقع به بعد تو حرف زدن دچار اختلال شده بودم به این معنا که ترس داشتم حرف بزنم و یه جاهای از ترس اینکه بد حرف بزنم یا اشتباه حرفی رو بزنم که کسی ناراحت بشه کمحرف بودم و گاهی نکلت میگرفتم و هی خودمو سرزنش میکردم ولی الان روی ترسم پا گذاشتم و جلسه قذارداد جمع میکنم اکثر مدیر قرارداد ها از نوع حرف زدن من تو جلسه راضین و میگن کارت خوبه
خدایاشکرت