چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 41 (به ترتیب امتیاز)

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3565 روز

    با سلام و احترام به استاد جانم …. مریم بانو جانم ….

    بله دقیقا استاد جان، بارها شده که با یه اتفاق به ظاهر ناخوشایند دیگه به راحتی اون کار رو نمی‌تونیم انجام دهیم ….. من که مثال زیاد دارم. اما با آموزش های شما، خیلی جاها شده که توانستم بر ذهن چموشم غلبه کنم و برنده بشم و دوباره اون شرایط را تست کنم و بعضی اوقات دیگه اصلا نتونستم ….

    مثلا دو سال پیش من ماشینم را پارک کردم و ترمزدستی را کشیدم و رفتم داروخانه که یه دارو بخرم و برگردم. کلا 7 دقیقه شد…. برگشتم و ماشینم را سر جایش ندیدم و گشتم دیدم ماشین کج رفته عقب و با برخورد به جدول بلوار، ایست کرده. واقعا معجزه شده بود که به ماشینی و یا آدمی برخورد نکرده بود … فقط راننده ها همینطور ناسزا می‌گفتند و ….. من هم دست و پاهایم می‌لرزید که وای خدایا چقدر رحم کردی …. ولی به خودم گفتم با این کار خدا میخواست درس بهم بده … مثلا اینکه همسرم همیشه می‌گفت که ماشین را در دنده پارک کن … ولی من قبول نمی‌کردم و انجام نمی‌دادم …. با اینکه به خیر گذشت و من هم درس هایی گرفتم، اما هنوز که هنوزه وقتی پارک میکنم چنان ترمز دستی را میکشم که انگار داره کنده میشه و حتما حتما در دنده میگذارم و یک جورایی در اضرابش ماندم.

    مثلا اینکه آخرین بار که همسرم در دوران کرونا به چین رفت و اونجا بیماری سختی گرفته و داستان ها داشت … این دفعه بعد از سه سال تونست تصمیم بگیره دوباره بره و …. اما من اگر جای ایشون بودم اصلا نمیتونستم …. چون واقعا وحشتناک بود و دیدم نسبت به قوانینشون عوض شده بود و اما همسرم رفت و الان ذهنم بهتر میپذیره …. یا اینکه در به دنیا آمدنم و دوران بارداری ام به خاطر ندانستن قوانین، خودم و همسرم را خیلی اذیت کردم و تا الان با اینکه عاشق این بودم که فرزندی دیگر داشته باشم، اصلا جرات نکردم که نکردم …. چون واقعا شرایط سختی رو گذروندم …. ‌وخ‌هنور نمیتونم همچین تصمیمی بگیرم.‌خلاصه خیلی ایمان و توکل و اعتقاد صحیح میخواد که اگر اتفاق به ظاهر ناخوشایند در یک شرایطی برات بیافته، بتونی دوباره بری به سمت اون شرایط و به خودت بگی که قرار نیست همیشه اون اتفاق بیافتد و بارها شده که اون اتفاق نیافتاده و فقط باید فکت برای ذهنت بیاری که باور صحیح پیدا کنی و اضطراب را کم کنی و از اون موضوع فقط درس بگیری …..

    استاد از این داستان ها زیاد دارم ….

    مثلا در یادگیری رانندگی ام در سن پایین، با اینکه خیلی خراب کاری میکردم، اما میگفتم اشکال نداره، اکثرا این خراب کاری ها را کرده اند و ادامه داده اند و یاد گرفته اند …. من هم ادامه میدادم و میرفتم و بالاخره به لطف پروردگار راننده عااالی شدم.

    در پناه خودش باشی استاد جونم

    شیما بانو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سپیده احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1682 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیز و مریم عزیزم

    استاد این فایل بی نظیر بود .

    واقعا خدا رو شکر ک باگ های مسیر رو دارین ریز ریز میگین هم تو دوره ی دوازده قدم و هم تو فایلهای رایگان …

    ازتون بی نهایت سپاسگزارم و براتون آرزوی خوشبختی و سعادت دارم.

    در مورد من در مورد موجودات دوست داشتنی ای بنام سگ این اتفاق برام افتاد .

    من خب طبق آموزه های شما هر از چند گاهی سعی میکنم تو دل ترسهام برم و این در مورد نوازش سگ ها هم صادق بود .

    قبلا ک مذهبی بودم سر مساله ی نجاست سگ ها رو نوازش نمیکردم و وقتی در مورد اصل و فرع یکسری احکام برام رفتن تو حاشیه و میزان درستیشون برام نامشخص شد من دیگه بخودم سخت گیری نمیکنم و گفتم میخوام شروع کنم به نوازش سگ ها .

    چندین و چند بار سگ های مختلف رو نوازش کردم .

    یکبار یکی از دوستان یک سگ سیاه ازین شکاری طورها داشت منم ازش میترسیدم ازش پرسیدم میتونم نوازشش کنم گفت آره اشکالی نداره.

    منم رفتم سمتش و سگ یه صدایی از خودش دراورد مثل اینکه بخواد آماده ی حمله بشه منم دستمو اوردم عقب و نوازشش نکردم .

    یکبار دیگه یه روز دیگه از صاحبش پرسیدم دوباره گفت آره اشکالی نداره :)

    منم رفتم برای حرکت دوم …

    اینبار دستمو با ترس بردم پشت سرشو ناز کردم و یهو شروع به پارس کرد و من پریدم عقب !

    هیچ اتفاق بدی نیفتاد ولی ازون به ببعد من یک ترسی از سگها افتاد تو وجودم و دیگه نازشون نکردم .

    اگر میخواستم به این ترس میدون بدم حتی اگر سگی رو اینطرف خیابون میدیدم ازونطرف رد میشدم ولی چون نمیخواستم به این ترس میدون بدم و بذارم بزرگ بشه با ترس از کنار سگ ها رد میشم .

    اللن که استاد شما این فایل رو گذاشتین یهو ذهنم رفت سمت این ماجرا

    البته که این مساله از مسائل اصلی ای ک آدم رو تو زندگی عقب بندازه مثل مثالهایی ک در مور د رابطه و کار زدید نیست ولی خب این هم یه کلکی بود که من از شیطان خوردم و ممنونم که امروز یکی دیگه از حقه های شیطان رو برامون رو کردید .

    خب پس …

    سگ ها هنوز همون مقداری که موقعی ک نوازششون میکردم دوست و مهربون بودن ، مهربونن و این فقط بازی شیطان بود با ذهن من …

    خب پس

    مرررررسی استاد

    مرررررسی استااااد

    مرررررسی استااااااااااااد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فهیمه عسکری گفته:
    مدت عضویت: 751 روز

    عرض ادب و احترام، سلام خدمت شما استاد گرامی و همکاران عزیز و محترمتان.

    فایل جدید چگونه ذهنمان فریبمان می‌دهد بسیار عالی و آموزنده بود و ازشما تشکر میکنم. چون دقیقا من همین مشکل را داشتم و روزهای زیادی با همسرم دچار بحث و مشکل در موضوعات مختلف می شویم و بارها به خودم میگفتم این ازدواج آخر به پایان می رسد و به شدت ناامید بودم .اما الان متوجه شدم باید دنبال ایراداتم بگردم و فقط همسرم را متهم نکنم و روی نکات مثبت او توجه کنم به آرامی و احترام با او صحبت کنم و به ذهنم بگویم خیلی از زن و شوهرهای دیگه هم همینطورند کافی است نکات مثبت را هم ببینی و درنهایت به خداوند توکل کنی و خودت را دوست داشته باشی تا جهان هم روی دوستی خودت را به تو نشان دهد . خداراسپاسگزارم ک باشما استاد گرامی آشناشدم و قطعا شما دستی از دستان خداوند هستید . سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 438 روز

    سلام

    استاد خیلی ممنونم بابت بیان این مطالب،بسیار عالی بود.

    فکر میکنم همه ی ما از این قبیل اتفاقات تو زندگیمون داریم.

    من بعد از بدنیا اومدن فرزندم تصمیم به تغییر گرفتم و‌روز به روز رشد کردم ،وجودش باعث شد به خیلی از ترسهام غلبه کنم برای اینکه بتونم یه الگوی مناسب باشم براش.قبلا از تاریکی میترسیدم و‌اگر برق قطع میشد استرس میگرفتم و به کسی که کنارم بود می چسبیدم بهش تا اطمینان خاطر پیدا کنم اما الان چند ساله حتی شبها تنها تو یه خونه وسط یه زمین هزار متری میمونم بدون هیچ ترسی،هفته ی گذشته هم نیمه ی شب تنهایی از مهمونی برگشتم خونه اونم پیاده.

    سالهاست که رانندگی میکنم و یکبار یه تصادف وحشتناک داشتم جوری که هر کی ماشینمون رو میدید فکر میکرد سرنشینش مردست ،اما من نذاشتم ترس بهم غلبه کنه و در اولین فرصت رانندگی رو شروع کردم.

    یکبار با بکسری از دوستان و بچه هاشون رفتیم رستوران که اونجا یه اتفاق وحشتناک برام افتاد

    اما تو‌دوران نقاهت مدام با خودم میگفتم که در اولین فرصت باید برم همون رستوران و اینکاررو هم انجام دادم اولش سخت بود اما بعدش همه چی اوکی شد.

    یکبار زمانی که میخواستم ماشین رو بیارم تو‌پارکینگ ریموت خراب شد و افتاد روی ماشین

    اما هنوز هم گاهی میخوام بیام داخل پارکینگ ترس از این دارم که دوباره اون اتفاق تکرار بشه.

    اما الان میدونم که چطور خودم رو آروم و نجواهای ذهنم رو خاموش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    زهراهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 464 روز

    به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند ..

    استادجان سلام :مریم جان سلام ..

    درمورد فریب هایی که ذهن میدهد خداروشکرمن کمی خوبم که اگه درگذشته اتفاقی افتاده بازم اونجوری میشه و…من خوشبین ترم وکنترل ذهن دارم ..

    یه مدته که به خاطر کارکردن روی خودم نتایجی خوبی به دست آوردم ولی استاد انقدرغرق شون شدم که تلاش ذهنیم وفیزیکیم نسبت به قبل کمترشده تقریبایه ماهه نمیگم کلا گذاشتم کنارنه اماکم شده نسبت به قبل وذهنم هرروز داشت سرزنشم میکردهرچندمن جلوش ومیگرفتم میگفتم نه من ابن مسیرو رهانمیکنم ..

    یادمه یکبار استادعزیزم درمورد کانت یکی ازدوستان میخوندید که نوشته بودوقتی روی خودمون کارمیکنیم نتایج انقدرآسون و طبیعی وارد زندگی مون میشن که مافکرمیکنیم باید اینجوری باشه و طبیعیه امافراموش میکنبم به خاطر کارکردن روی خودمون بوده امروز من زهرا دوباره میخام مثل قبل فعال باشم دچاررورمرگی هام نشم توخوشیام غرق نشم من ادامه میدم تانتایج برنگرده وبهتروبهتربشه ((عاشقتم خداجونم ))

    امروزصبح دوباره ستاره قطبی وانجام دادم ویکیش این بود که بهترین آگاهی هارونصیبم کن وزدم قسمت نشانه امروزمن :::

    استادچندبارگفتن که تکامل خودت وطی کن وقتی یه بیزینسی شروع کردی تادرآمدنداری ازش سرمایه زیادی خرجش نکن :آروم آروم رشد کن پله به پله ..

    منم باآموزش های استاد یه بیزینسی وشروع کردم و روباورامم کارمیکنم یه کوچولو فقط یه کوچولو دیدم اوضاع خوبه همش خواستم یه دفعه رشدکنم همش ابن فکرمیادتوذهنم که وام بگیر جنس هاتو بیشترکن ؛همه میگن وام خوبه اخه کجاش بده که تونمیری سراغش اونم الان که به شما وام میدن وشرایطش ودارید :خیلی عجله میکنم و اطرافیان ومیبینم که همه شون دنبال وامن ومبگن که تواین گرونی ایران باوام فقط میشه رشدکرد امسال لاپول وام به چی ومیخری 100تومن تاقسط هاش تموم شه شده 300تومن ..

    نمیدونم ولی خیلی توذهنمه ..

    میخام خودم وببندم به ورودی های این سایت تا یادم بره وام گرفتن واقعا اینجامیفهمم صبرچیه و من باید تکاملم وطی کنم ..

    انشالله انقدخوب رشد کنم که یه روزی بتونم دوره های ثروت وبخرم چقدرمن تشنه ی این آگاهی هاهستم که واقعا ذهنم پره ازباورای غلط نسبت به پول …

    خدایاتنهاتورامیپرسنیم وتنهاازتوباری میجوییم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    حامد میرچناری گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    سلام و عرض ادب و احترام به پیامبر زمان استاد و عباسمنش و مریم مقدس عزیزم و تمام دوستان و همراهان و همسنگران عزیزم در این سایت بهشتی

    در حال کامنت گذاشتن در دوره بینظیر ثروت 1بودم که دوستم بهم پیام داد که برو فایل استاد عباسمنش که گذاشته تو سایت رو ببین و چقدر همزمانی قشنگی بود پون وقتی داشتم این کامنت رو مینوشتم که مسیر موفقیت و راه موفقیت اینه که تو فقط سمت خودت رو به درستی انججام بدی و بقیه اش رو بسپاری به جهان و قانون لاجرم ثروت و خوشبختی و سعادت به زندگیت میاد و وقتیکه ا.ومدم این فایل رو دانلود کردم دیدم استاد داره میگه جهان مث اینه عمل میکنه و اگر ما با هوش باشیم باورهامون رو کنترل میکنیم

    اونجا داشتم کامنت مینوشتم که باورها فکرهای زیاد و تکرارشونده ای هستند که بارها و بارها در ذهن من تکرار میشن و اینجا استاد گفتن مواظب باشید چه فکرهایی تو ذهنتون داره تکرار میشه

    در مورد موضوع خاطره ایلان ماسک اینو بگم که هزاران نفر رو ما میشناسیم که بعد از یک تصادف دیگه هیچوقت از لذت رانندگی کردن تو زندگی هاشون استفاده نکردن و صدها باری که با ماشین رفتن و خاطرات زیباایی رو داشتن از یادشون رفته و همون یک صحنه تصادف همیشه یادشون میمونه و همون یک تصادف اینقدر باور مخرب در ذهن طرف میسازه که انکار نه انگار صدها خاطره خوب با رانندگی کردن ساخته و این کار مغز یا همون شیطانه و هر وقت این افراد میخوان پشت فرمون بشینن این نجوا میاد که اگر دوباره تصادف کردی چی یا اگر بلایی سرت اومد چی / این کار مغزه که ادم رو سرجاش بشونه و اجازه نده رشد کنه و در روابط عاطفی ما انسان هاایی رو میبینیم که در اوج تنهایی به حیوان های خانگی رو اوردن برای دوستی و وقتی ازشون میپرسی چرا وارد رابطه نمیشی میگن یکبار وارد رابطه شدم کافیه واسه جد و ابا دم و هیچ پسر و دختری قابل اعتماد نیست

    اما برای راه حل ما در زبان لری مثالی داریم که میگه تا جوی تنگه ازش بپر یعنی اینکه تا این نجواها صداشون کمه و فریاد نزدن در گوشت از همون اول خفه اشون کن و صدها باری رو براش بیار که رفتی و انجام دادی و همه چیز اوکی بوده و مچ شیطان رو باید بگیریم و اجازه ندیم طبق معمول جلوی اراش و رشد و پیشرفتمون رو بگیره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 586 روز

    سلام خدایا شکرت بابت همین تیکه از فایل که گوش دادم که چقدر قشنگ توضیع دادید که شیطان چه وعده میده به انسان وخداوند چه وعده‌ای میده یعنی دقیقا تاثیر همین دو تیکه کلام کلی دیدگاهم رو عوض کرد ناگفته نمونه قبل همین فایل گوش بدم طبق نشخوارهی فکری که مدت ها بود در سرم شک شبه شرک وعده فحشا به من می داد ومریضی به من میداد مو مدت ها با این نوع افکار شیطان خواست جلوی رشد وپیشرفت وبهبود شخصت منو بگیره یعنی دقیقا این نوع نگاه رو در من ایجا کرده بود که تو دیگه خوب نمیشی تموم شد تو دیگه شده همون آدم قبلی با همون شرایط وهمون روابط وهمون شکست ها وهمون نگاه دقیقا با همین نوع افکار داشت مرا از مسیر خداوند دور می کرد ومرا از خداوند دور می کرد ولی از اونجا من ایمان به خداوند داشتم وایمان به هدایت خداوند داشتم واون شخصت درونی خودم وآگاه بودم از درونیات خودم کانون توجه ام رو بردم بهرسمت زیبای ها به سمت اون شخصت درونی ایم کانون توجه ام رو به سمت زیبای ها به سمت دیدگاه روحم ایمان به خداوند رو درون خودم پروش دادم به جای اینکه اجازه بدم مدتی بود که ترس سوار برمن شده بود ولی خدایا شکرت بایک جها اگبر وبا یک ایمان درونی به فدرت رب سوار بر این ترس شدم ودیدگاهم ونگاه رو توحیدی کردم که خدا رو شکر این هنوز اول این تعغیر هست که به امید خداوند با این ایمان واین حس اعتماد به خداوند واین تسلیم شدن در برابر خداوند واجازه ورد به قلب من وباز،گوشای اون کانال ارتباطی با اون منبع انرژی وب‌گردنوندن کانون توجه به زیبای ها ونعمت و فراونی ها ومتصل شدن اصل سکان. ذهنم وافکار رو در دستم گرفتم خدایا شکرت وتوجه کردن به چیزهای خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 176 روز

    سلام ودرود به همه عزیزان

    آقا من امروز وقت نکردم کامنت بنویسم چون مشغول خونه تکونی عیدبودم و بیشتر مشغول خربد کردن اینترنتی بودم

    برای خودمو ویانا چون من عادت دارم هردفعه برای خودمو ویانا به مناسبتهای مختلف لباس وکفش وکیف نوبخرم

    تقریبا هرماه ازسرتا پامون نومیشه .

    چون خیلی علاقه به خربدکردن دارم

    سه قسمته خرید من

    لوازم خونه میخرم نو

    برای خودم ازسرتاپا لباس وکفش نومیخرم

    برای ویاناهم میخرم

    خلاصه آقا به روز تیپ میزنم .

    ازوقتی اینجوری عادت کردم برکت از درودیوار داره میاد خداروصدهزارمرتبه شکر حالا نمیدونم احساس لیاقتم تقویت شده شکرگزاریم تقویت شده باورهای توحیدیم تقویت شده هرچی که هست روند زندگی رو بهبود دادم و باکمک خدا بهتر وبهترمیشه .

    استاد خدابمن گفت به شما ازاین به بعد بگم آقااا

    نمیدونم چراگفت !!!!

    منم گفتم چشم.

    اینو که خداگفت فایل درسهای زندگی ازیک بازی رو نگاه کردم دقیقا اون قسمتو که شما گفتی بیادبگه آقا من دارم تو همین حرکت به ظاهرکوچیک هی بهتروبهتر میشم وازلحاظ ذهنی بخودش پاداش بده.

    گفتم نشانه هست که مسیرم درسته وباید به شمابگم آقاااا.

    امروز که برنج ونون نخوردم و رژیم کتوژنیک چندمدته انجام میدم خیلی خوشحالم وبخودم افتخارمیکنم که برنج ونون گذاشتم کنار واگرم بخورم 10درصد بخورم ازاین به بعد.

    این برای من موفقیت بزرگه .

    آقا بنظرم ازاین به بعد یکروز درمیون کامنت بنویسم بهتره

    خدابهم الهام کرد یک روز درمیون کامنت بنویسم برای تمرکزبیشتر.

    کارای عید تموم شد وازاین بعد بیشترمیتونم تمرکز کنم به آموزشها وتمرین بیشتر.

    این چندمدتم خودت بهترمیدونی که آموزشها وفایلهای جدید چه تمرکز وانرژی زیادی برد تا با شخصیت عالیتر وارد سال جدید بشیم- یجورایی تمرکزم خیلی رفته رو رابطه سالم وباعشق زیاد وخداروشکر داره به جاهای عالی میرسه وانشالا سال بعد به نتایج بزرگ میرسیم

    .به امیدخدا وبقول شما ممنتوم مثبت داریم تقویت میکنیم تا قدرت بگیره وازیه جایی به بعد خودش دیگه سرعت بگیره وبهمن بپاکنه انشالله .

    هی میخام بنویسم استاد خدامیگه بگوآقااا:)))

    بهارکه میشه من عاشق چیدن سبزی کوهی هستم ماطالقانی هستیم من خیلی دوستدارم برم اونجا وسبزی کوهی بچینم .شنگ وقازیاقه و اسفناج رودخونه وپونه و…

    هرسال 12کیلو میچینم ومیارم توفریزر میزارم برای آش وسبزی پلو به به .:)))

    میریم ویلای عمم اونجا چندروزمیمونیم وسبزی بهارمیچینیم وباهاش آش دوغ درست میکنم درپیک نیک وباجوجه کباب

    چندکیلو بال وکتف کباب میکنیم روی ژغال وسط باغ کنار رودخانه تعطیلات بهار کارمون همینه.

    خیلی خوش میگذره عکس هم میندازیم درطبیعت وباغهای طالقان.

    دهات پدر ومادرم هست .

    دهات دقیقا وسط دره هست دوطرفش کوهه خونه ها ویلاهای زیبا در دره ساخته شده .رودخانه های پهن از دل دهات ردمیشه .

    یک چشمه هم داره بنام خروس چشمه اسم دهات صمغ آبادهست طالقانیها میشناسن .

    وای دلم میخادالان باویانا اونجا باشم .آقاا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ندا سادات گفته:
    مدت عضویت: 1524 روز

    سلام به استاد عزیز واقعا حرفاتون عالیه

    استاد فایل های رایگان هیچ دست کمی از دوره هاتون نداره

    واقعا الگوی عالی هستید ،شما و مریم جون

    میهمان که چه عرض کنم شدین جزیی از خانواده ما ،ما از صبح تا شب فایل هاتون رو گوش میدهیم ،و شب هم سفر به دور آمریکا ،زندکی در بهشت را میبینیم .

    و فقط روی فایل های شما تمرکز داریم

    و نتایج عالی گرفتیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ایمان گل محمد گفته:
    مدت عضویت: 743 روز

    سلام استاد عزیز ،

    خدا را شکر که شما یکی از دستان خدا در زندگی من هستین …

    من عاشق سفرم و همجوره سفر کرده‌ام و همینطور با هر سفر از مرز ترسم بیرون میام هر بار با اینکه من بیشتر از 70 تا کشور دنیا را دیدهام با این حال باید با ترسم کنار بیام با اینکه همیشه خدا هدایت کرده و به خودم این من یاد آوری کنم تا الان شده از الانم می‌شود سفر عالی سفر خوب خوش می گذرد وای خدا جونم شکرت که هر سفر بهتر از سفر دیگه :) و اینو باید به خودم همش یاد آوری کنم که خدا هدایت می کنه تا الان که هدایت کرده از الانم هدایت می کنه کجا بخوابم کجا برم چه جاهای می خوام ببینم و حتی به خودم میگم چگونه می تونم تو این کشور پول بسازم ؟ و تا حالا همیشه راههای قشنگی خدا به ما نشان داده و باید به خودم‌همش بیاد بیارم چون فراموش کرده بودم و باید به خودم بگویم ببین تا الان شده از الانم می شود ، تا ترس میاد هدایت خدا را به یاد بیارم و بگویم ببین 70 کشور رفتی تا الان جور شده از الانم بهترش می‌شود حتی بیشتر خوش می گذره حتی بیشتر حال میده جاهای زیباتری میبنم تجربه‌ای بهتری مبینم و بگویم وظیفه من اینکه تمرکزم رو روی مثبتها و زیباها بگذارم و بگویم خدا هدایت می کند .

    استاد شما واقعا کارتون درسته و عالی که اینهمه کنترل روی ذهن دارین واقعا تحسین برنگیزه به این زیبای و قشنگی میاین زیبا تو ضیح می دین واقعا زیبا و من همیشه این سوال رو می پرسم خدا من ایمان هدایت کن چگونه می تونم به راحتی و آسانی و ذهنمو کنترل کنم چگونه بهتر و بهتر عمل کنم چگونه باورامو بهتر و قدرتمندتر بکنم ؟

    خدا رو شکر که شما هستین و با آگایهای و قانون خدا را به صورت رسا و عالی آموزش می دین …

    خدا یا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: