چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 42
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
کامنت سوم
چالش روز سوم چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد
من بااین فایل به یک هدایت رسیدم چون توی مغزم یک جرقه ایجاد شد
اینکه دوستان بیاین فکر کنید چجوری ذهنمون به اشکال مختلف مارو ازمسیر دور میکنه
باتوهم اگاهی ،با افکار پشت سرهم از وقایع گذشته وسعی داره نزاره تمرکز کنی اینا اسمش بازی ذهن
یه جورایی باید بگم ذهنت برات بازی درآورده
کی این اتفاق میفته زمانی که فکر میکنی کنترل دستته ونتیجه گرفتی حالا وقتشه یکم ازسایت وکامنت نوشتن فاصله بگیری این بزرگ ترین فریب
توجه به دیگران احساس مسولیت شدید به اطرافیان باوجودیکه میدونیم این اشتباهه این بازی ذهنه
وقتی همه چی داره به شکلی پیش میره که حس امنیت گرفتی این فریب ذهن
همه اینارو استاد عنوان کرده وگفته که با تمرکز روی نکات مثبت میشه جلوی ذهن نجواگر گرفت
درواقع استاد هرجایی که مچ ذهنشو گرفته و دقیقا خلاف چیزی که ذهنش گفته عمل کرده موفق شده وتونسته ذهنشو به اصطلاح کنترل کنه ودلیل موفقیتش انجام همین تمرین هرروز بوده هرلحظه هرساعت انقدر مثبت حرف زدن تمرین وتکرار کرده وبازی رو یاد گرفته وهروقت بازی ذهن یاد بگیری بردی
حالا من دارم فعلآ حریف آنالیز میکنم که بدونم کجا باید چه حرکتی بزنم
توی چالش خانه تکانی ذهن استاد میگه به جای اینکه هرروز دنبال یه روش جدید باشی همونی که اصل تمرین کن
من وقتی دست ذهنمو بخونم میتونم راهکار یا ابزار مناسب بااون حرکت هوشمندانه رو آگاهانه مهار کنم
اگر بتونم ذهن تحت کنترل خودم دربیارم واسم کارکنه بهترین خدمتکاره ومن تا وقتی متوجه این قضیه نشده بودم مدام سعی میکردم ندیده ونشنیده بگیرمش
این چالش هرروز منه حواسم به این باشه که هرفکری میاد توسرم تحلیل کنم اگر مثبت بود راه بدم واگر نه نزارم ،من وقتی میخوام درجهت رشدوتعالی حرکت کنم در جهت مثبت ازاونجا که جهان جهان دوقطبیه من امتحان میشم ومدام یک سری مانع سرراهم قرار میگیره که ببینه چقدر متعهدم اون موانع دلسردی وناامیدی وکمالگرایی وندیدن پیشرفتاته دوستان دقیقا همون جا همون نقطه جایی که باید کم نیاورد مثل بدنسازی وقتی داری روی یه عضله کار میکنی فشار زیاد باعث ساخته شدن همون قسمت میشه وهرچی بیشتر دردت بگیره یعنی روی عضله داره کار میشه تنها ابزارش هم نگاه توحیدی وایمان داشتن به مسیره
این تمرکز وتوجه صددرصد میخواد چون روزانه هزاران فکر درحال رفت وامد به ذهنم هستند چون ذهن اینجوری کار میکنه حالا من میاد میشم ناظر وخودم اگاهانه امور بدست میگیرم
نتیجه مطمئنا شگفت انگیزه اینو تجربه کردم ولی خیلی کوتاه بود چون تا حس کردم بردم با یه ترفند زمین خوردم
این چالش امروز من بود ذهن خیلی دوس داره هی تکرار کنه تکرارکنه من با تکرار تکرار جلوتر ازاون که صبح زوده میام نمیزارم اون بشینه پشت فرمون
ابزارش هم چیه؟تمرین ستاره قطبی
ونوشتن نکات مثبت هرروز واون وقت همه چی تحت کنترل من درمیاد اگه شب قبل خواب صبح اول روز وقت بزارم بازی اون روز بردم
یه جا خوندم نوشته بود سعی میکنم فقط برای امروز زندگی کنم ومشکلات یاهمون مسائل زندگیمو به یک باره بردوش نکشم
خدایا شکرت برای این اگاهی ها
استاد عزیزم عاشقتم
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
من ازدیروز تصمیم مهمی گرفتم اینکه حواسم به ورودی های ذهنم باشه چون هرلحظه غافل بشم ذهنم منو فریب میده من میخام خالق زندگیم باشم میخوام آگاهانه افکارمو انتخاب کنم
یادمه چند سال پیش توی کتاب چهار اثر از فلورانس (بازی زندگی وراه این بازی)
خوندم که برسر راه افکارت پاسبان بزار منظور مراقب افکارت باش که تبدیل میشه به باور و با باورهات زندگیتو میسازی
همین الان چشامو باز کردم وذهن بی معطلی شروع کرد به تولید هزاران فکر حالا نه بد نه گذشته ولی چیزهایی که من انتخابش نکرده بودم
من یاد گرفتم افکاری که توی ذهنم تولید میشه کلی انرژی ازمن میگیره ومن باید انتخاب کنم که از افکارم به بهترین شکل استفاده کنم
افکار من درسته منفی نیست من از ذهنم ممنونم که منو اگاه میکنه که حواسم باشه که فلان کار به من آسیب میزنه با تولید ترس میخواد جلوی اتفاقات بگیره ولی این درحالیه که اون افسار به دست گرفته ولی این منم که باید افسار ذهنمو بدست بگیرم
اینکه هربار توهر موقعیتی میاد بهم یاداوری میکنه که این اتفاق قبلاً افتاده
من دیروز که به شدت داشتم به عملکرد ذهن فکر میکردم دیدم من هم برای دخترم وکسانی که دوسشون دارم همین کارو میکنم مدام میگن فلان کارو نکنیا فلان میشه دیدی فلان روز فلان جا اون کارو کردی
ذهنم حتی برای بقیه بقیه نقش حامی رو بازی میکرد
ازدیروز تا الان چندین بار جلوی خودمو گرفتم وگفتم به من مربوط نیست
انقدر ذهنم عادت کرده بود درحال همین کار مچ خودمو گرفتم وسط حرفام گفتم اهان اصلأ به من چه ربطی داره
اینکه بیام تشخیص بدم کجا چه چیزی به من ربط نداره خیلی مهمه
خیلی ادمها بااین افکار کاملآ راکد شدن ودیگه حرکت نکردن واون پویایی وخلاقیت ازدست دادن چون به ذهن اجازه دادن افسار بدست بگیره درست مثل پدرومادرهایی که به اسم دوست داشتن نذاشتن بچه ها به رسالت خودشون پی ببرن
من یک چالش برای خودم ایجاد کردم که هرروز بیام اینجا وذهنمو با نوشتن کامنت رسوا کنم من با نوشتن کامنت میفهمم توی سرم چه فکریه
من اسمشو گذاشتم افکار پنهان که به مرور باورای مخرب منو میسازه اشاره میکنم به همون علفهای هرز که بارشدشون جلوی جاده زیبا رو گرفتن
من نمیتونم کاری کنم که فکر نیاد توسرم ولی من میتونم مانع افکار منفی ورشدشون بشم
یه مثال بزنم از زمانی که ذهنم بهم گفت اینکارو نکن ولی من انجام دادم واون اتفاق عالی چقدر کمکم کرد
اینکه من هربار یک موضوع رو تکرار میکردم دلیلش این بود که ازاون اتفاق درس نمیگرفتم تااینکه سری فایلهای استاد راجب الگوهای تکرار شونده منو آگاه کرد که چرا من مدام دارم هرچند وقت یک بار یه اشتباه رو تکرار میکنم
من هربار که یک کار به شکل عادت انجام بدم بدون فکر همون نتیجه رو خواهم گرفت
یه جاخوندم نوشته بود دیوانگی یعنی تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن
ولی گاهی ترسهای بازدارنده میاد منو ایمن نگه میداره اگر بهش بها بدم علت ندونم این عادت ایجاد میکنه
من هربار که خونه مادرشوهرم میرفتم وشب اونجا به اجبار میموندم برخلاف میلم با حس بدم اگر حتی قرار نبود اتفاقی بیفته خودم اون اتفاق بوجود میاوردم چون چند بار اتفاق افتاده بود وبا ناراحتی ازاونجا اومده بودم همین الگوی غلط که ذهنم ایجاد کرده بود باعث شده بود من تکرار کنم الان بازم اون اتفاق میفته
یه جایی نشستم به علتش فکر کردم باگفتگوی درونی خودمو اروم کردم وگفتم نه مریم قرار نیست هربار همون اتفاق بیفته چون تو تغییر کردی
حالا سعی کن بهتر رفتار کنی تواون شرایط بعد ایده اومد که چیکارکنم که توی عمل انجام شده قرار نگیرم اگه موقعیت ندارم با حس خوب نه بگم من میخواستم همسرم راضی نگه دارم خودمو اذیت میکردم
بعد نشستم فکر کردم لزومی نداره هم بمونم هم حال هردومون اپنجا خراب کنم ومنت بزارم من به خاطر تو اومدم بعدها با توافق رفتیم چون من ادمی هستم که اگه منو مجبور به کاری که دوست ندارم بکنن به شدت واکنش منفی نشون میدم جالبه همسرم اصلأ متوجه نبود که من اونجا خوابم نمیبره چون اونا هروقت میخواستن میخوابیدن وسروصدا بود تا نصف شب ومن خوابم مختل میشد وبد خلقی میکردم ازاونجا که هیچ کس متوجه رفتارش حرفاش کاراش نیست من فقط حرص میخوردم واونجا فضا رو بدتر تبدیل به جهنم میکردم
اولا سهم ونقش خودمو دراوردم ،بعد دلیلشو فهمیدم ،بعد ایده اومد اجرا کردم وبعد توضیح دادم به همسرم وقانع شدالبته این روند خیلی طول کشید همسرم به راحتی قبول نکرد ولی من موفق شدم
یا یه جایی همون ذهنم بایاداوری نذاشت اتفاق بد گذشته تکرار بشه اونم سر قضیه چک انقدر اذیت شدیم که من دیگه هرگز نرفتم سمت گرفتن چک حتی تو بدترین شرایط
باید اگاه باشم به افکارم وورودی هام
خداروشکربرای این آگاهی ها
اسناد عاشقتم ️
بنام خداوند هدایت گر
سلام استاد عزیزم ودوستای گلم
من امروز میخوام راجب این موضوع که تجربه ملموسی داشتم صحبت کنم
خیلی وقتها توی توهم هستیم توی یه چرخه معیوب ودور باطل ولی فکر میکنیم که توی مسیر درست هستیم وخیلی وقتها فکر میکردم کنترل ذهنم خوبه
من همیشه با خودم میگفتم که عاشق خودمم خودمو خیلی دوست دارم ازخودم مراقبت میکنم ذهن هوشمند من ازهمین مسأله استفاده کرده ازاونجا که من مطمئن بودم که آره همه چی اوکی و ظاهراً دارم اینکارو میکنم باعث اذیت وازار خودم شده بودم اونم به کررات ولی توهم داشتم که من خودمو اذیت نمیکنم
اینو ازکجا فهمیدم دوست عزیز وخوبی توی دوره روان شناسی ثروت یک این موضوع رو توی جواب کامنتم بهم یاداوری کرد که داشتم یه مسأله ثابتی رو توجیه میکردم وبه نظر خودم داشتم ازدیدگاه متفاوت بهش نگاه میکردم
امروز دوباره یه ویدیو دیدم به طور اتفاقی توی گوشی همسرم که چطور ذهنمون داستان میسازه وما باورش میکنیم
اونجا مچ خودمو گرفتم مچ ذهنمو که هربار که شروع میکنه داستان سرایی کنه من دارم خودمو اذیت میکنم وعادت کرده بودم
واسم این کارو گذاشته بودم واقع بینی افکار منفی راجب هرادمی هررفتاری میساخت برای من میخوند منم باور میکردم تکرار میکردم
دیدم من کاملآ توی ذهن گیر کردم دارم منفی های همه چی رو میبینم دارم به دیگران دخترم همسرم مدام بکن نکن میگم نمیتونم شاهد وتسلیم وناظر باشم
اینجا بود که فهمیدم من نشتی انرژی دارم خودمو گول میزدم که دوسش دارم
یعنی توی ناخوداگاه من اینکه مدام به دیگران عیب ها ضعف هاشونو بگم نشانه دوست داشتن بود ریشه یابی کردم که در گذشته مادرم وخانواده ش پراز ایرادگیری وبدگویی بودن بعد میگفتن چون دوستت دارم میگم
منم دوست داشتن توی گرفتن اختیار از دیگران میدیدم فلان کارخوبه فلان کار بد
واااای خدای من این باور توذهنم مثل همون درختهای هرزی بود که استاد میگفت وقتی میومدم یکیشو اززمین جدا کنم میدیدم توی شاخه های دیگه تنیده شده
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا نمیدونم چی بگم
اینکه ذهن خیلی زیبا بابرنامه تورو فریب میده وتو حتی متوجه اون نمیشی
خدایا بابت اگاهی امروز که مثل یه گنجی میتونه منو کمک کنه توی روابطم عالی عمل کنم ممنونم
بابت استاد که این سوییچ رو توذهنمon کرد ودوستای عزیزم که منو با کامنتاشون کمک میکنن نوشتن کامنت خیلی مهمه دوستان چون ذهنتو رسوا میکنی دستشو رو میکنی وقتی دیدگاه خودتو مینویسی وبقیه میخونن طرز فکرت کاملآ رو میشه واشتباهاتی که توی ذهنت پنهان شده مشخص میشه
خدای من چقدر خوشبختم که توی مسیر الهی هستم
همیشه ازت میخوام هدایت وحمایتم کنی بهم بگی درست وغلط وتو جواب درخواست منو میدی
ترس توهمه ،افکار ناخوداگاه ذهنم توهمه ،اینده توهمه ،ذهن بااین بازی ها فریبمون میده
استاد عزیزم ازت ممنونم از دوستان گلم
برای همه شما بهترینها رو ارزو میکنم
موفق باشید
به نام خالق هدایتگر هر لحظه ام
فرمانروای اسمان زمین
ازت سپاس برای یه کامنت خفن پر انرژی پر از ایمان
چگونه زهنمان فریبمان میدهد
دیروز داشتم دنبال الگو هایی برای موفقیت میگشتم دیگه زدم تو انترنت ثروتمند ترین زنها و بعد زدم ثروتمند های زن خودساخته و بعد یکیو پیدا کردم اونم تازه متهم به کلاهبرداری بود چقد خلاصه با زیرو رو کردنش زهنم یه الگو موفق نمیگرفت کلی زناهای ثروتمند نشونش دادم گفت اینا با ارث رسیدن به این جا برو ثروتمند خودساخته پیدا کن و خلاصه از هر کدوم هزاران عیب در اورد ومتهم کرد دیگه زهنم راحت داشت میگفت دیدی گفتم ثروتمندان کلاهبردارند تو اون هیری وریا یاده استاد افتادم که میگفت به من میگن بعضیا کلاهبرداره ونگاه دقیق میخاد من دیگه اینو ایمان به درستیش بیشتر بود قلبی اعتماد داشتم و بعد یه لحظه جرینگی کرد و به جای باورکردن دروغ های کلاهبرداری ثروتمندا به هر چی ثروتمند تر خدا بیشتر دوسش داره هر چی با لیاقت وارزش ساز تره پیش خدا عزیز تر و اینکه خدا میخواهد مارو ثروتمند کنه با تضاد فقر حرکتمون بده به ثروت و ماهم باید با سپاسگزاری از داشته هامون و احساس خوب حرکت کنیم بهترو بهتر بشیم هر روز
این یه بازی باورها بود برام پیش اومد وبه لطف خدا به خوبی حل شد و روزم پر از نشونه بود از صبح که رفتم بیرون هدایت به خریدایی عالی شدم مانتو شلوار خنک که تازگی خرید بودیم وکامل برای زهنم جادویی بود از منطقم بالاتر چون هدیه خوبی بود مثلا میگفتم ما تازه کتونی مانتو خریدیم
هدایت
الان یادم اومد شکرت که ایمانم به راهم هر لحطه بیشتر میشه یاد این چند ساله افتادم چقددد مسافرتها خریدهامون بیشتر شده چقد اینکه پس انداز دارم و تو حسابم پره وقبلا باید تا تهش میخوردم خیالم راحت شه یه لحظه یاده رشد این دو سه سالم افتادم دیگه اتفاقای که فکرشم نمیکنم میوفته به راحتی این سال سالی به تمام معنا رویابی و هر ماه هدیه ای توپ داشتم از مسافرتها از دوره ای که خریدم
حالا نشونه امروز بعد باورپیدا کردن ثروتمندان الگوهاش اول روز به ثروتمند ترین کسانی که میشناختم اونم تازه من نه مثلا صب با همسری بیرون بودم گفتن این داداش غلام مغول ثروت ترین توی روستا منکه نمیشناختم اون میشناخت وشروع کرد برام به اختل اره چقد پولداره اینا بعد ما اومدیم خونه با مامانم اینا رفتیم بیرون به طور عجیب به پولدار ترین فامیلمون که دیگه رو دستش نیس برخوردیم ومامانم شروع کرد به در موردش گفتن من اصلا اینارو نمیشناختم ولی بقیه میدیدن نشونم میدادن و دیشبم تو راه به یه بنز خوشگل برخوردیم من خیلی بنز دوس دارم ولی یع مدلشو میشناسم ولی همسرم تا دید شروع کرد نشونم دادن و بعد تعقیب بعد گفتم میخام بهش برسیم تا باورسازی بشه برام اون از دور دیدیم رد شد ولی دوباره یه بنز خوشگل بدون سقف سر راهمون دوباره دیدیم واضح خوشگل وخوبه من حواسم به گوشی نمیدونم کجا بود ولی هدایت با نشونیای همسرم توجه ام رو میبرد روش
ینی چی
ینی تو میخای ثروتمندتر باشی
خدا ازتو بیشتر میخواهد وتورو ثروتمندتر میکنه
به راحتی وعشق
شکرررررر
14مهر 1403
سلام و درود به استاد جانم و مریم جان عزیزم و هم خانواده های دوست داشتنی
فایل: چگونه ذهنمان ما را فریب میدهد
نکته های که خودم درک کردم + تجربه هایی که درباره این موضوع دارم ….
ذهن ما منتظره یه اتفاق ناجالبی برامون بیفته و همونو مثل پتک همیشه بکوبه روی سرمون ، مثل اون شخصیته بود میگفت ؛ (من میدونم نمیشه)
ولی اگه داریم هربار ذهنیتهامو رفرش میکنیم و به روز نگه میداریم ، نباید به این حرفهاش بهاء بدیم!
باید هوشمندانه بفهمیم که داره طبق پیش زمینه قبلی بهمون برنامه میده و کنترلمون میکنه!
که البته کار ساده ای نیست ، اگه تو برنامه روزانه زندگیت کنترل لحظه ای ذهن رو داشته باشی متوجهش میشی ….
من ادعایی نمیکنم که همیشه تونستم مچ ذهنمو بگیرم ، یادم میاد روزایی رو داشتم که با این ترسها و تردیدهایی که بهم وارد کرده، عنان از کف دادم …
در مورد مثال استاد درباره رونالدو باید بگم ؛ این انسان واقعا یک اسطوره تمام نمای موفقیته!!
دلیل این همه محبوبیت و شهرت و موفقیت هاش قطعاً کنترل ذهنه!!
کنترل ذهنه که باعث شده یک روتین سفت و محکمی برای زندگیش داشته باشه که موفقیت تو حرفه اش حاصل کرده ، و مهمتر از همه بتونی تو اون لحظات سرنوشت ساز مسابقه ، نجواهای پر از ترس و تردید رو پس بزنی و با آرامش خیال کار درست رو انجام بدی …..
این خودش دنیایی حرف داره ….
تجربیات خودم از این موضوع :
وقتی پسرم بدنیا اومد، من اصلاً شرایط روحی و جسمیم مساعد نبود و به خاطر بی تجربگیم ، خیلی اذیت ها کشیدم. اذیت هایی که هربار به یادش میافتم تمام اون رنج ها رو برام زنده میکنه !!
اون موقع درکی از این موضوع نداشتم که چرا من از بچه داشتن و فرزند آوری منتفرم. میخوام بگم ذهن من به قدری این اتفاق رو برام دردناک کرده که من بعد 13 سال که پسرم بزرگ شده ، حتی ذره ای به داشتن فرزند دوم فکر نمیکنم!!
و تجربه بعدیم که بعد از آگاه شدنم به بازی ذهن اتفاق افتاد این بود ؛ من هرباری که باشگاه میرفتم ، همه چی عالی پیش میرفت، تمرینمو میکردم و بدون هیچ آسیبی باشگاهو ترک میکردم . تا اینکه یکبار بعد سه هفته که رفتم باشگاه ، به خاطر ضعف بدنم ، زیر دستگاه پرس پا ،پاهام قفل کرد و نتونستم دستگاه رو بالا بکشم …. بماند که دوستم اومد و بهم کمک کرد !! همون اتفاق رو طوری تو ذهنم حل کردم و همون موقع بهش گفتم قرار نیست من دفعه بعدی هم میام پرس بزنم این اتفاق بیفته ! گفتم این یکبار بوده و قرارنیست که تکرار بشه … و میخوام بگم همینطور هم شد ، بعد اون یکبار دیگه برام تکرار نشد و من هربار به سلامت میرم زیر دستگاه پرس و بیرون میام … البته اینبار با پاهای قویتر (•‿•)
خدا رو شکر هر صحبت و حرف استاد به قدری ارزشمنده که باید با طلا نوشت ….
یعنی زندگی ساز و موفقیت آمیزه
الهی شکر به خاطر دُرّ و گوهرهایی که از زبان استاد جان بیرون میریزه و هرکه آماده اش باشه جمع میکنه !
دوستتون دارم
در پناه الله
سلام به بهترین استاد دنیا
سلام به بچه های سایت
استاد دقیقا خیلی برای من این مورد پیش اومده که ی بار ی اتفاق بد میوفته و ترس وجود منو برمیاره و منو متوقف میکنه و قبلا هم برای این فایل کامنت گذاشته بودم و حالا اومدم ی مورد دیگه رو بگم…
استاد من از بچگی هروقت دندون پزشکی میرفتم خیلی راحت و بدون درد کارم انجام میشد تا رسید به همین چند وقت پیش جراحی دندون عقل داشتم قبلا هم انجام داده بودم خیلی راحت و بدون درد خلاصه رفتم برای اینکه اون یکی که مونده بود رو جراحی کنم ولی ایندفعه هم بی حس نمیشدم و هم خیلی درد کشیدم من تا ده روز داشتم درد میکشیدم و اروم نمیشد دندونم و کارم همش گریه بود سر این قضیه من دیگ دندون پزشکی نرفتم با اینکه چندتا دندونم نیاز به پر شدن داشت خلاصه دیگه بعد گوش دادن این فایل گفتم حالا ی بار اینجوری شد چه دلیلی داره این دفعه هم اینجوری بشه پاشو برو دندوناتو درست کن خلاصه وقت گرفتم و معاینه شدم و نوبت گرفتم تا دندونمو درست کنم و مطمنم این دفعه خیلی راحت و بدون درد دندونم درست میشه
فقط کاش اینو میدونستم که از همون اول باید ذهنمو خلع سلاح کنم و از شما ممنونم برای این اموزه های مفیدتون:))))
سلام و درود خدمت استاد عزیز و همچنین دوستان همسفری که قراره همه باهم در کنار یک و توکل بر خدای مهربان زندگیمان را آنگونه که میخواهیم خلق کنیم نه اینکه بسپاریم به دست سرنوشت و تقدیر.
بسیار ممنونم بابت این کلیپ آموزشی،خب من از روند تکراری که سالهاست درگیر آن هستم خواستم صحبت کنم
اول از همه من تا الان بالای بیست شغل رفتم و هر کدام مدتی بودم و اومدم بیرون ولی نکته اینجاست که هر بار از یک شغل میام بیرون مدت زمان زیادی بعد از اون من بیکارم و هیچ کاری به پستم نمیخوره یا شرایطش جوریه که برای من نمیشه،
حالا جالب اینجاست قبل از اینکه از کار قبلی بیام بیرون خودم میدونم که باید مدتها بیکار بشینم و دوباره از اول شروع کنم ولی نمیدونستم چه جوری درستش کنم
الان به کمک این آموزش قدرتمند دارم روش کار میکنم و 100%تغییرش میدم و نتیجش رو حتما اعلام میکنم.
از خدا میخوام همینجوری که هدایتمون کرده به این آموزش ها ،کمکمون کنه که متعهد باشیم و مسیر رو ادامه بدیم.
با تشکر از توجه زیباتون
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسی عزیز
وااای چقدر این جمله برای من آشنا بود بذارین سه تا تجربه که تا همین لحظه هم بشدت روی زندگی من تاثیر گذاشته رو براتون بگم من پرستارم و اصولاً توی رشته ی پرستاری رگ گیری کار خیلی مهمیه من اتفاقا خیییلی رگ گیریم خوب بود ولی طی چندین ماه از کار پرستاری فاصله گرفتم و وقتی دوباره به بیمارستان برگشتم دفعات اول چند رگ رو نتونستم بگیرم و ذهنم شروع کرد به اینکه تو نمیتونی درست رگ بگیری خدا شاهده تا الآنم که دارم این پیام رو تایپ میکنم صدها رگ رو بخاطر همون یکی دوبار اول که خراب کردم و اعتماد به نفسم رو از دست دادم خراب کردم و الان فهمیدم قضیه چیه
دوم:من توی رقص فارسی به خاطر اینکه کوردم و از بچگی فارسی نرقصیدم زیاد وارد نیستم توی عقدم دست و پا شکسته رقصیدم و اتفاقا چقدر هم خوب رقصیدم چندتا فامیلامون بنده های خدا اومدن خونمون و با دیدن رقص من شروع کردن به شوخی کردن که ای تو دستتو اینجوری میکنی و فلان میکنی و خیلی ناشی میرقصی اصلا هم منظوری نداشتن من ذهنم از سر اون حرف ها شروع کرد به اینکه تو رقص بلد نیستی و الکی خودتو مسخره ی دیگران نکن من توی عروسی ام اصلا نرقصیدم و تا الآنم توی هیچ عروسی ای فارسی نرقصیدم از اون موقع چون ذهنم هی بهم نهیب میزنه که خراب میکنید و دوباره بقیه مسخرت میکنم
سوم:من واسه رانندگی رفتم گواهینامه ی ماشین بگیرم آیین نامه و شهری رو گذروندم و امتحان آیین نامه رو هم پاس کردم اما توی امتحان شهری دوبار رد شدم ذهنم شروع کرد به اینکه تو تا ماشین نداشته باشی هیچ وقت نمیتونی قبول بشی با اینکه خانومم و کل خونواده مون بدون ماشین داشتن گواهینامه گرفته بودن جالبه الان چهار سال از اون قضیه میگذره و من هنوز گواهینامه ندارم
شاد و پاینده و ثروتمند و سعادتمند باشین
به نام خداوندیکتا
درودوخداقوت به استاد عزیزوخانم شایسته ودوستان محترم
استادبنده دریه آپارتمان چهارطبقه واحدهمکف تک واحدزندگی میکنم بعد هرزمان سفرمیرفتم درب ورودی منزل قفل میکردم ودیگه حفاظ آهنی روقفل نمیزدم همچنین مغازه هم دزدگیرنداشت باخیال راحت میرفتم سفر ونگرانی هم نداشتم وهیچ اتفاقی هم رخ نمیداد تااینکه یه سال مجددقصد سفردرایام نوروز کردم دراون سال داداشم مهمان منزل ما بود وچون ماشین نداشتم بااتوبوس میبایست بریم قرارشد من وهمسرم جلوتر ازداداشم بریم اردبیل روزبعدداداشم ایناازمنزل ماباماشین خودشون حرکت کنن بیان خب داداشم درب ورودی منزل قفل کردن همچنین یه قفل آویزهم زدن به حفاظ آهنی بعددیگه اومدن اردبیل بعداز چن روز برگشتیم متوجه شدیم منزل موردسرقت قرارگرفته حتی چن روزبعد ازاومدنم سراغ مغازه بنده هم رفته بودن خداوندسپاس گذارهستم اینکه سریعا قفل های مغازه روعوض کردم چون دسته کلیدمغازه روهم برداشته بودن منتظربودن ازسفربرگردم بعدتعقیب کنن بنده رو بعدازاینکه متوجه شدن مغازه کجاست رفته بودن مغازه رو سرقت کنن موفق نشده بودن فقط یه قفل روتونسته بودن بازکنن بعداز این قضیه حساسیت من بیشتر شد برای مغازه دزدگیر نصب کردم قفل ضدسرقت همه واسه منزل هم واسه مغازه نصب کردم بااین حال میرم سفرنگرانی هام بیشترشده ودقیقا هم مشکل پیش میاداینکه برق قطع میشه دزدگیرهمش اخطارمیده وغیره..
خداوند راسپاس گذارم هستم باسایت شمااستاد عزیز آشناشدم وباآموزهای شما مسیرزندگیم وباورهایم روتغییرمیدیم وبا آموزش های شما استادعزیز درخیلی ازجنبه های زندگی تغییرکردم هم ازلحاظ سلامتی و ثروت وباور
لحظه به لحظه زندگیم ازخداوندسپاس گذارهستم اینکه بنده روموردلطف خودقرارداده تازندگی عالی برای خودم بسازم
همچنین ازشمااستادعزیزودوست داشتنی که خداوندشماروفرشته راهنماگرمسیرزندگیم قرارداده ازشمابسیارممنون هستم
بنام خدا سلام استاد عزیزم
میخواستم راجب یه موضوع ومطلبی که ذهنمو درگیر کرده صحبت کنم
من توی این دوره ها وآموزشها وتمریناتی که انجام دادم به کنترل ذهن و آرامش رسیدم سعی کردم دور باشم از همه چیز
امروز ذهنم بدون هیچ دقدغه وفکری ،بدون هیچ چالشی درارامش داره روز میگذرونه
الان واین لحظه ذهنم داره نجوا میکنه ومنو فریب میده باچی؟
اینکه عادت کرده که توی چالش وترس ونگرانی باشه
الان که همه چی خوب داره پیش میره اومده میگه که چی مثلاً ؟؟
من همه چیرو به خدا سپردم ذهنمو اماده کردم برای ایده والهامات ولی این ذهن داره فریبم میده
یاد این فایل استاد افتادم راجب چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد
اومدم تا بانوشتن هم ذهنم خالی بشه هم اینکه شاید تجربه خیلی از دوستان باشه که وقتی ذهن اروم میشه نمیدونن باید چیکار کنند
من ازخدا هدایت میخام چون وقتی ذهن اروم میشه میتونم پیام خدا رو بشنوم
من اماده بهره برداری از قدرت ذهن هستم
چیزی که آرزو داشتم وازاول دوره ها بزرگ ترین دقدغه من به آرامش رسیدن بود
خب حالا بهش رسیدم وخدا به شکل عجیبی همه چیرو برام چیده
خدایا شکرت بانوشتن ذهنم باز شد فهمیدم چیزی که الان برام شاید عادی شده به جای لذت بردن ذهن داره فریب میده
من امروز توی عبارات تاکیدی قدم نه همه امورو به خدا سپردم فهمیدم باید حرکت کنم ولی دست وپا نزنم
فهمیدم اگر تمام اون مشکلات وچالش ها نباشن من راکد میشم وهیچ انگیزه ای ندارم
امروز به اهمیت بعضی مسائل توزندگیم پی بردم
که خیلی راحت بایه بشکن میتونه حل بشه
ولی برای من لازمه
باید یاد بگیرم ازطریق سازنده حلش کنم نه باهیجانات کاذب
خدایا شکرت برای وجود استاد
خدا منو دقیقا تو شرایطی قرار داده که بتونم روی خودم کار کنم
خدایا من آماده ام منو هدایت کنی
امروز اجازه هیچ فکر منفی رو برای ورود به ذهنم نمیدم
استاد عاشقتم