مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2 - صفحه 1

378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیه زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2223 روز

    شوری: آیات 6-8

    وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ

    و کسانی که به غیر خدا اولیایی [=دوست و تکیه‌گاهی] بر می‌گیرند، [همان] خدا نگه دارنده 8 [حساب اعمال] آنهاست و تو وکیل آنها نیستی [=کار آنها به تو سپرده نشده است.

    وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَفَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ

    و بدین سان [پیام] خواندنی ِ10 روانی 11 بر تو وحی کردیم تا مردمان مکه 12 و پیرامونش را [نسبت به عواقب اعمال‌شان] هشدار دهی و [نیز] از روز گِرد آمدن 13 [آدمیان در قیامت] که تردیدی در آن نیست هشدار دهی، [در آن روز] گروهی در آتش سوزان خواهند بود.

    وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِن یُدْخِلُ مَن یَشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِـمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ

    و اگر خدا می‌خواست14 [=مشیت و نظاماتش ایجاب می‌کرد]، همه آنان را اُمتی15 واحد قرار می‌داد [=با اهداف و انگیزه‌هایی یکسان می‌آفرید]، اما کسانی را [که به موهبت اختیار، ایمان آورده و عمل صالح کرده‌اند] طبق نظاماتش در [سایه] رحمت خویش در می‌آورد و ستمگران را هیچ دوست و یاوری نخواهد بود.

    ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

    سلام و‌صد سلام به استاد عزیز و دوست داشتنیم… به استاد شایسته ی نازنین که متبحرانه دارن ما رو سوق می دن به مدار بالاتر… و سلام به دوستان و هم خانواده های عزیزم… چقدر دلم تنگ شده بود براتون… با اینکه بیشتر کامنتای هر فایل رو می خوندم ولی انگار وقتی نمی نویسم بیشتر دلتنگ می شم. خدا رو هزاران بار شکر می کنم برای اینکه اجازه داد بهم تا این کامنت یا بقول سعیده جان صلات آخر شبم رو بنویسم… خدای مهربونم خدای شیرین و دوست داشتنی من کمکم کن و نورت رو بر نوشته ی من جاری کن…

    بازم یه فایل (دوقسمتی) جدید و کلی حرفای خوب و مرور قوانین… استاد عاشقتونم بخدا… خدای من برای همین یه نعمت که استادی داریم با این حجم از صافی قلب و توحیدی بودن و کنترل ذهن و دریافت الهامات… برای همین یه نعمت هم نمی تونم به اندازه ی کافی شکرت رو بگم چه برسه برای کل نعمتها و ثروت‌ها و رزق و برکتی که دارم… استاد تو حین نوشتن همین جمله یه لحظه زندگیم و شخصیتم قبل آشنایی با شما و بعدش در کسری از ثانیه از ذهنم گذشت… استاد ما چه جوری تشکر کنیم از شما؟؟ منی که تازه خیلی تو در و دیوار نبودم ولی الان فکرش رو می کنم که چقدر واکنشگر بودم نسبت به اطرافم… حالم و حسم وابسته بود به کلللللی عوامل بیرونی که ابری نباشه نمی دونم این بهم نگاه چپ نکنه اون بهم نگه بالای چشمم ابرووه… بچه م غذا خوب نخوره و همسرم زیر خط انتظار من باهام حرف بزنه ‌و اووووووه تک تک مسایل اطرافم براحتی می تونست حال منو بد کنه… نه واسه یه دقیقه و دو دقیقه…گاهی ساعت‌ها یا روزها… کافی بود بریم تو فاز غم و آهنگای غمگین گوش بدیم و دیگه هیچی… (هیچ ایموجیی نمی تونه عمق این قضیه رو نشون بده خخخ)

    خدای مهربونم خب من الان چجوری تو پوست خودم جا بشم از خوشحالی؟ چجوری شکر تو رو بگم که یادم نمیاد آخرین باری که غمگین بودم! نمی گم ناراحت نشدم یا عصبانی نشدم ولی مدتهاست که با یاداوری قانون طلایی احساس خوب=اتفاقات خوب در سریع ترین زمان ممکن خودم رو از اون حس کشیدم بیرون…

    خب بریم سراغ فایل… استاد خدا رو هزاران بار شکر ما تو خونواده ای بودیم که نسبت به عموم جامعه خییییلی حرف مردم کمتر مهم بوده برامون و همونطور که مامان گلم (فاطمه سلیمی) تو کامنتشون نوشته بودن، چون حرف مردم خیلی مهم نبوده براشون ما هم همینطور بزرگ شدیم البته نسبت به خیلیا خوب حساب می شدیم (خودم رو می گم حداقل) ولی خیییلی هنوز جای کار داشتم و دارم. هنوزم نمی تونم بگم حرف دیگران برام مهم نیست ولی قطعا خیلی کم اهمیت تر از دوره ی جاهلیتم هست. یا مثلا چون مامان و بابا اهل غیبت و فضولی تو زندگی مردم نبودن ما هم همینطور بار اومدیم. من همیشه تو دوستای دور و برم همه می دونستن که من از غیبت خوشم نمیاد و دوست ندارم بشنوم. و این آیه از سوره ی حجرات از سالها پیش تو ذهنم بوده همیشه… شاید با حساسیت بیشتر چون دقیقا برادر از دست داده بودم و انزجارش برام خیلی بیشتر بوده… فکر می کنم چون مامان و بابا براشون مهم بود که بنده ی خوبی باشن برای خدا، واقعا چیزای اصولی اخلاق رو خوب به ما یاد دادن… خدا خیر بده بهشون… یعنی اینجوری بگم‌استاد که ما بچه بودیم اگر حرف بد (اونم در حد بی تربیت یا دیگه فوقش بی شعور!!) به هم می گفتیم می رفتیم دهنمون رو بعدش می شستیم چون فکر می کردیم دهنمون نجس شد دیگه خخخخ. یعنی همسرم همیشه میگه شما دیگه شورشو درآوردین از پاستوریزه بودن :)))

    واقعا نعمتیه که خدا رو شکر می کنم براش… البته که می گم خیلی کار دارم هنوز مسلما.

    جلسه ی قبل رو که گوش می کردم فقط یه مورد تهمت یادم اومد که اونم زمان آزمون دکتری بود که تو دانشگاه تهران دادیم و تو رشته ی شیمی پلیمر فقط دونفر قراربود بگیرن. من نفر دوم شدم و بعد ازمدتی فهمیدم اونی که نفر سوم شده بود فکر می کنه استاد من (استاد فوق لیسانسم هم بود) تبانی کرده و بجای اون اسم من اعلام شده… و اینو به دیگران هم می گفت. خب اون موقع با قوانین آشنا نبودم و یادمه از اینکه من همچین آدمی نیستم و چرا به اشتباه در مورد من اینجوری فکر می کنه ناراحت شدم، حتی سعی کردم با خودش حرف بزنم ولی اصلا با قهر و اخم صحبت می کرد و بعد از اون دیگه منم تلاشی نکردم و خب خیالم از خودم راحت بود. این تنها موردی که یادم میاد که هیچی تموم شد دیگه… اما چندتا نکته تو این فایل خیلی برام بولد بود و زنگ به صدا درومد تو ذهنم.

    یکیش اینکه وقتی رو نکات منفی شخصی (چه آگاهانه و چه ناآگاهانه) تمرکز داشته باشیم اون وجه منفی فرد رو جذب می کنیم. من اینو دقیقا تجربه کردم و فکر می کنم قبلا تو کامنتی بهش اشاره کردم. یه دوست دوران لیسانسم که همسرش هم اون زمان استاد حل تمرینمون بود مهاجرت کردن به امریکا و اومدن میشیگان. خب به رسم دوستی (خیلی هم صمیمیتی نداشتیم باهم فقط دوست بودیم) یه سری راهنمایی کردیم… قرار شد اولش چند روزی مهمون ما باشن تا جایی رو پیدا کنن تو شهری که یک ساعتی ماست. یادمه من تمام فکر و ذهنم این بود که این دوستم تمرکزش رو چیزای منفی زیاده من چیکار کنم!! اومدن و از همون اول هرآنچه اتفاق بد و ناخواسته تو این سالها و ماهها داشتن تعریف می کردن! بعد یکی دوروز دیدم اینجوری نمیشه کم کم هی بحث رو عوض می کردم یا هی می گفتم ولش کن من چند وقته فقط دارم رو‌چیزای خوب تمرکز می کنم و از این حرفا… بعد یک‌هفته دیدم هنوز اذیتم گفتم آقا از این به بعد هرکی هرچیز منفیی تعریف کرد بعدش باید دوتا نکنه ی مثبت بگه… خلاصه اون دو سه هفته گذشت و ما هنوز باهم‌در ارتباطیم… شاید هر دو سه هفته یکبار ولی من تا مدتها انگار یه گاردی نسبت بهش داشتم چون تو ذهنم فقط رو نکات منفی این بنده خدا تمرکز داشتم… حتی هنوزم که هنوزه وقتی اسم این بنده ی خدا میاد تو ذهنم تمرکز شبر نکات منفی می گذره… یادمه یه بار که قبل اومدنشون خیلی آگاهانه رو نکات مثبتش تمرکز کرده بودم ( در راستای یه فایلی بود که شنیده بودم اون روز) اون سری اصلا انگار یه آدم دیگه داشت حرف می زد!! یعنی واقعا یه وجه دیگه ای از اون بنده خدا رو کشیده بودم بیرون. به امید خدا فردا حتما تو دفترم در موردش می شینم نکات مثبتش رو می نویسم.

    یک نکنه ی دیگه هم این بود که دوست صمیمی معمولا دو یا سه نفر میشه که آدم باشون راحته و رفت و آمد می کنه… من اولین افرادی که به ذهنم با این تعریف جور دراومدن خواهرام و مامانم هستن که واقعا باهم راحتیم و خدا رو هزاران مرتبه شکر باهم در این مسیر هستیم. بعدم خدا رو شکر کردم برای افرادی که ندیدمشون ولی مثل خواهرام دوستشون دارم… دلم براشون یهو خیلی تنگ میشه انگار که سالهاست می شناسمشون… دوستایی که حسابی خوش فرکانسن و واقعا لطف خدا می دونم که ما رو باهم هم مدار کرده… دوستایی که قاره ها بینمون مسافته ولی دلامون کلی به هم نزدیکه… ممکنه حتی یه مدت ارتباط خارج سایتمون قطع بشه ولی همون کامنتاشون انقدر مزه می ده که انگار باهم گپ زدیم… خدای مهربونم از همینجا یه نور خوشگل قلب قلبی بفرست بهشون و دلشون رو روشن کن (چشمای قلبی فراوون)

    یه نکته ی دیگه هم این بود که واقعا قران برای هدایت و نشون دادن راه اومده و خود خدا توش گفته فهمش آسونه ولی چقدر کم هستن اونایی که به این دید ببیننش و بخوننش… حتی به پیامبر می گه تو وکیل مردم نیستی مسوول مردم نیستی تو فقط پیام رو برسون…

    خدای مهربونم بازم شکرت برای این دو استاد عزیز، برای این بهشت مجازی، این دوستای نازنین سایت و کامنتاشون.

    خدای شیرین و عزیزم شکرت برای خونواده قشنگ و دوست داشتنی که دارم، برای همسرم و دو دختر نازنینم، برای مامان و بابای عزیزم و خواهرام. برای خوشی‌هاشون و نعمتهاشون، برای دوستان جانم، برای امروزم که یه روز پربرکت دیگه بود پر از اتفاقات خوب. برای آفتابی که فرش رو گرم کرده بود و سایه ی دستام که توجه لیلین رو جلب کرده بود… برای عشق تینا به لیلین که هر روز داره بیشتر میشه… برای نعمت تمرکز بر زیبایی ها با وجود بچه ای که داره همه چی رو تجربه می کنه و کشف می کنه و ذوق می کنه… برای ذوق لیلی از اینکه فهمیده بود دو تا از اسباب بازی‌هاش رو که بهم می زنه صدای متفاوتی میده و با ذوق به من نکاه می‌کرد… برای بازی سام با بچه ها که یکی رو کولش سوار بود و اونیکی هم چهارمشان و پا جلوش می رفت… برای کباب کوبیده ای که عشقم تو دمای -5 درجه درست کرد و خوردیم… تازه لیلین هم اولین کباب عمرش رو مزه مزه کرد و خورد… خیلی هم دوست داشت :)))

    و شکرت برای نعمت سپاسگزاریت و این صلاتی که بعد مدتها اینجا نوشتم…

    استاد این روزها خیلی وقتا تو تصورم دیدارم با شما و مریم بانو رو مجسم می کنم که دارم از دستاوردام میگم… دور نیست به امید خدا:))

    عاشقتونم… الهی که همیشه در پناه خدای مهربون شاد و سلامت باشین…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 158 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1080 روز

      سلام سمیه ی عزیزم

      عااااااااشقتم رفیق بهشتیم

      بی نهایت خانواده تون رو تحسینت میکنم

      و دوست تون دارم یه عاااااالمه ..

      خدارو شکر هزاران بار شکر برای وجود

      ارزشمندتون در این جهان زیبا و سایت بهشتی مون

      خداروشکر هزاران بار شکر برای

      کامنت پربرکتی که نوشتی

      و کیف کردم ولذت بردم

      دمت گررررررم رفیق نازنینم

      قسمت پایانی کامنتت با قلبم‌خوندم

      به جانم نشست فرکانس قشنگش،

      شکرگزاری از داشته ها ونعمتهایی که

      قشنگن و بی نهایت ارزشمند ..

      تینا جانم ولیلین ازطرف من ببوس .

      خدا همگی تون رو حفظ کنه

      در کنارهم شاد وسلامت و ثروتمند باشید و بدرخشید ..

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1761 روز

      سلام به دختر توحیدی و نازنینم سمی جان

      به به چه کامنت زیبایی نوشتی استفاده کردم و لذت بردم و بارها تحسینت کردم

      الان که دارم برات می نویسم نزدیک اذان مغربه یه لحظه به پنجره نگاه کردم و آسمونو دیدم اوه اوه منظره بسیار زیبایی از ابرهای جورواجور و رنگهای طلایی و نارنجی و صورتی لابلای ابرهاست دلم ضعف کرد از قشنگیش و حواسمو پرت کرد از نوشتن، جات خالی هر چند که خدا رو شکر از این جور منظره ها و خیلی زیباترش فراوون در دسترست هست

      اونجا که گفتی اگه یه حرف بد می گفتین بعدش می رفتین دهنتونو می شستین چقد خندیدم، منو بردی به خاطرات شیرین اون وقتها یادش بخیر

      یکی از بیشمار نعمتهای من که تقریباً هر روز بخاطرش از خداوند سپاسگزاری می کنم داشتن بچه های صالح و سالمی هست که در فکر بهبود خودشون هستن

      خدا رو هزاران بار شکر

      من حتی اینکه شما و خوهرات از من و بابا دور هستین نه تنها غصه نمی خورم که بچشم نعمت نگاه می کنم،

      نعمتی که باعث شده من و پدرتون برای دیدنتون چند بار بیاییم امریکا و کانادا، حتی ترکیه و ارمنستان برای ویزا؛ کلی تنوع در زندگیمون ایجاد شده

      اگه شماها اونجا نرفته بودین احتمالش خیلی کمتر بود که ما کانادا و امریکا بریم

      از طرف دیگه هم ماها تقریباً هر روز تماس تصویری گروهی داریم با همدیگه که پکیج کاملی هست از توجه به نکات مثبت که هر کدوم از ما اتفاقات زیبای روزمون رو برای هم تعریف می کنیم، و تمرکز بر زیباییها که بقول فاطمه جان لیلین خودش اصل تمرکز بر زیباییه چقدر همگی باهاش می خندیم دست میزنیم بچه بازی درمیاریم

      و از اون مهمتر چقدر راجع به آموزشهای استاد و فایلها و کامنتها و دوستانمون در سایت صحبت می کنیم و تعریف و تحسین می کنیم و کلی قوانینو مرور می کنیم؛ که اگر پیش هم بودیم بعید می دونم این کارا رو می کردیم

      ولی خودمونیما سمیه جان چقدر نوشابه باز کردی برای بابا و مامانت:))) !!

      کامنتت خیلی حس خوبی بمن داد لبخند به لبم آورد و نفس عمیقی از سر رضایت کشیدم؛ خدا رو هزاران بار شکر

      همواره در حال رشد و پیشرفت باشی بوس بوس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2004 روز

        سلام به مامان فاطمه نازنین سایت

        سلام به قلب مهربون و اون صدای دوست داشتنی که من از شما تو ذهنم تجسمش می کنم با اینکه هیچوقت نشنیدمش.

        و بوس به چشمای پرنورتون که خدا حافظشون باشه.

        می خواستم برای سمیه جان بنویسم اما پاسخ دلنشین شما رو که خوندم دلم گفت اینجا بنویس.

        چقدر این نگاه متفاوت و مثبت شما رو دوست دارم.

        اینکه فرمودید از دوری بچه هاتون نه تنها ناراحت نیستید بلکه خوشحالید که باعث سفرهای به یاد ماندنی هم شده و تماس تصویریهاتون سرشار از ذوق و شوق و تمرکز بر نکات مثبت و آگاهیهای ارزشمند سایت شده.

        این خود خود خود زندگی در بهشته.

        هم با نوشته ها و شخصیت سمیه جان همزادپنداری کردم طوری که انگار خودم اون کامنت رو نوشتم. و هم شناخت بیشتر از شما شباهت عمیقتون با شخصیت مادر خودم رو بهم نشون داد.

        اصلا انگار ما با هم یک خانواده ایم.

        خدا حفظتون کنه و سایه تون با سلامتی و طول عمر باعزت مستدام.

        ما هم توی خونه مون از خودمون و برنامه ها و تفکرات خودمون حرف میزدیم.

        میز ناهارخوریمون همیشه محل گردهمایی خانوادگیمون بود و پدر و مادرم تمرکز اصلیشون روی زندگی خودمون بود.

        هرگز تهمتی از زبون مادرم در مورد کسی نشنیدم. هرگز غیبت کسی رو نکرد و دل به دل کسی که غیبت میکرد نمیداد.

        هرگز ادامه دهنده یک کلاغ چهل کلاغ افراد بیکار و بیعار نبود.

        تمام انرژیش رو صرف برنامه های زندگی خودش میکرد و البته ارتباطش با فامیل رو هم نگه داشته بود ولی صحبتهاش همیشه در مورد امیدواریها و نکات مثبت بود. مادرم هرگز اهل ناله و شکایت نبود.

        مهمونیهای فامیلی که میداد محل شادی و حرفهای قشنگ بود نه غیبت و شکایت از اوضاع زندگی.

        من خیلی خدا رو شکر می کنم که خیلی از اخلاقهای خوب مادر و پدرم رو به ارث بردم.

        خیلی میتونم بهتر از این باشم ولی از لحاظ خصوصیات اخلاقی بسیار نزدیک به مادرم هستم.

        مادری که همه به درستکاری و پاکی و شخصیت محترمش اذعان دارند و ازش به نیکی یاد می کنند.

        یادمه شب عروسی دخترعموم، مادرم بچه دختر عمه ام رو از جلوی فیلمبردار برد کنار که فیلمبردار ندانسته اون رو نندازه، و دخترعمه ام بد برداشت کرد و توهین بسیار زشت و زننده ای رو در حضور جمع و جلوی پدرم به مادرم کرد. پدر و مادرم هردو سکوت کردند و هیچی جواب ندادند. ولی من داشتم آتیش می گرفتم اما به تبعیت از اونها چیزی نگفتم.

        اون دخترعمه ام همسرش مریض بود و پدر و مادرم همیشه بهش کمک مالی میکردن.

        خدا شاهده که بعد از اون اتفاق کمکهاشون رو ادامه دادن و قطعش نکردن. تا اینکه دخترعمه ام بر اثر سکته مغزی ناگهان فوت شد. شوهرش هم دو سه سال بعد فوت شد و همون دختربچه تنها موند. پدر و مادرم همچنان بهش کمک میکردن تا بزرگ شد و امسال ازدواج کرد.

        مادرم قصد دعوت کردن اون دختر و همسرش رو داشت که دیگه فرصت زندگیش به پایان رسید.

        میخوام بگم تفاوت آدمها اینجاست. کسی ندانسته تهمت میزنه و توهین میکنه و کسی دانسته و آگاهانه پاسخ نمیده. هردو از دنیا میرن اما نام نیک از آن کسیه که تقوا کرده.

        من تا ابد مدیون خدایی هستم که منو در دامان چنین مادری پرورش داد.

        نوشته های شما انگار که با دست مادر خودم نوشته شده. اینو از صمیم قلبم و با نهایت صداقتم دارم میگم.

        به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان.

        می بوسمتون و براتون برکت عشق الهی و تندرستی آرزو می کنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
        • -
          فاطمه سليمى گفته:
          مدت عضویت: 1761 روز

          سلام سعیده جانم

          ممنونم که برام نوشتی عزیزم

          نمی دونی وقتی دیدم نقطه آبی دارم و بازش کردم اسم شما رو دیدم عجیب خوشحال و در ضمن شگفت زده شدم! از همزمانی، از اینکه فرکانسها اینقدر سریع پاسخ داده میشه و دقیق بودن قوانین

          آخه میدونی چیه من امشب بعد از نماز در سجده شکرم از خداوند برای وجود دوستان خوبم در سایت سپاسگزاری کردم و اسم پنج نفر رو مشخصاً گفتم که یکی از اونا شما بودی!!! الله اکبر

          عجیب دل به دل راه داره

          روح مادر بزرگوارت قرین آرامش و شادی باشه که اینقدر مؤمن و با تقوی بوده و خیر و خوبی رو در جهان گسترش داده، و فرزند شایسته ای مانند شما رو پرورش داده

          سپاسگزارم از لطف و تحسینت

          خدا رو شکر برای وجود استاد عزیزمون که با آموزه هاش من تونستم طرز فکرمو نسبت به مهاجرت بچه هام مثبت کنم، نه تنها مثبت کنم که مشوقشون هم باشم

          آخیش چقدر این نقطه آبی به دلم چسبید، خیلی ازت متشکرم سعیده جونم

          دوست دارم از روشنی قلبم (تقلب از سعیده جون شهریاری!) قبلاً می گفتم از صمیم قلبم

          فرشته های خوشگلت ترانه جون و نوا جون رو از لپ هاشون بجای من بوس کن و لذتشو ببر

          هر آنچه خیر و خوبی در دنیا و آخرت هست برات آرزو می کنم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1284 روز

            خانم سلیمی جان؟!

            میشه شما یک نفر توی کل این دنیا،حق کپی رایت داشته باشید وبدون ذکر نام،از هرچیزی که دلتون میخواد کپی کنید؟!

            امشب داشتم پاسخ شمارو به سمیه جان و نسیم جان میخوندم،یک بغض قد پرتقال گیر کرد توی گلوم،ازین حجم از عشق و نور و‌توحید و جریانِ جاری خداوند در لا به لای کلمات …

            میخواستم براتون بنویسم…ولی میدونستم جز تحسین هیچ چیز دیگه ای ندارم و سایت هم جدیدا بازهم لیمیت کامنت هارو بالا برده و نمیشه اصلا کامنت کوتاه نوشت.

            خانم سلیمی جان،هروقت این تلگراف به دستتون رسید،یک کاری میکنید لطفا؟!

            برید جلوی آینه،کف دستتون رو ببوسید و بفرستید برای اون نوری که توی آینه میبینید…

            لطفا خیلی قَدرِ خودتون رو بدونید،باشه؟!

            الهی که خداوند حافظ و نگهدارِ خانواده ی قشنگتون باشه…

            خیلی دوستون دارم … از روشنی قلبم:)

            و به امید دیدارتون در بهترین زمان و‌مکان …

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
          • -
            سعيده رضايى گفته:
            مدت عضویت: 2004 روز

            عزیزدلم سلام مجدد

            من عاشقتونم. از راه نه چندان دور روی ماه شما رو می بوسم.

            چقدر شما خوشقلبید!

            چه تاجی سر من گذاشتید که سر محراب مقدس نمازتون از من یاد کردید.

            الهی که روح و جانتون همیشه غرق در آرامش و نعمت های بی حساب پروردگار باشه.

            می خوام بازم تحسینتون کنم بابت روشنفکری و شجاعتتون.

            اینکه همیشه در حال خودسازی، خودشناسی و خداشناسی هستید.

            دست از بهبود شخصیت برنداشتید و مدام دارید ورژنهای پیشرفته تری از خودتون ارائه میدید.

            اینکه در اون سالها که همه چیز تابو بود شما تابوشکنی کردید و دست دختراهای گلتون رو بازتر گذاشتید تا به میل خودشون رفتار کنند.

            کسی که از شکستن عرف بی منطق جامعه نترسیده و برای خودش آنچنان ارزش قائل بوده که هنجارهای تعریف شده زمان خودش رو زیر سوال برده.

            واقعا جای شما همینجاست. سرسبد سایت توحیدی استاد عباسمنش.

            شما فوق العاده اید. خدا حفظتون کنه.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
        • -
          سمیه زمانی گفته:
          مدت عضویت: 2223 روز

          سلام به مامان سعیده ی گل و توحیدی و پاپیونی :))

          چطوری رفیق؟ امیدوارم حال دلت عالی عالی باشه و این نقطه ی آبی انرژی مضاعف بهت بده :)

          کلی لذت بردم از خوندن پاسخت به مامان گلم و کلی تحسینت می کنم که با داشتن نوا کوچولوی نازنین وقت می ذاری و کامنت می نویسی پاسخ می نویسی… چون تازه خودم در این مرحله بودم دقیقا می دونم که راحت نیست و تعهد می خواد که تو خوبش رو داری… آفرین آفرین… روح مادر نازنینت شاد باشه و قرین رحمت الهی… امیدوارم همگی تو این مسیر زیبا ثابت قدم باشیم و لذت ببریم از مسیرمون…

          راستی الان دیدم پاسخ مامان به شما همون دیروز منتشر شده… خیلی کیف می ده نه؟؟ آدم می بینه کامنتش منتشر شد اون خودش یه لذت داره بعد می بینی عه… هنوز منتشر نشده جواب هم براش اومد… من که خیلی بهم چسبید دیروز و پریروز دوتا پاسخ پر برکت این مدلی داشتم… خدایا شکرت برای این رزق‌ها و نعمتهای بی حساب این چند روز…

          نوا جان و ترانه جان رو ببوس…

          به خدای مهربون می سپارمت :)

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
          • -
            سعيده رضايى گفته:
            مدت عضویت: 2004 روز

            سلام سلاااام همگی سلااام

            ای زندگی سلااام، ای سمیه سلاااام

            به به، چه نوری، چه ستاره قطبی شد امروز!

            الهی شکر، الهی بی حساب و کتاب شکرت!

            آره واقعا کیف میده زود اجابت بشی. چه از طرف خدا و چه از طرف رفقای هم رزم و هم فرکانس، و چه از طرف تاییدکننده کامنتها در سایت.

            اول از همه از خدای خوبم متشکرم به رسم بندگی.

            دوم از آقای استاد جان و خانم استاد جان به رسم ادب و کوچکتری که انقدر با تعهد و منظم کارشون رو انجام میدن و هر روز سر ساعت با عشق کامنتهای ما رو می خونن و منتشر می کنن.

            بعد هم از شما دوست خوبم تشکر می کنم به رسم عشق و رفاقت، که واسم نوشتی با وجود مشغله و مسئولیتهای فراوان، با گهرهای فراوان!

            باور کن منی که خودم آدم تهمت زن و غیبت کنی نبودم، (میگم نبودم یعنی کار همیشگیم نبود ولی همچین پاک و منزه هم نیستم، بالاخره گهگاهی از ذهنم در میره و یه چیزایی میگم) الان بعد از این فایل های مربوط به غیبت و تهمت خیلی آلرژیک شدم نسبت به هر حرفی که از دهنم درمیاد.

            متوجه شدم که چقدر ما توی روزمره راااااحت پشت سر مردم حرف میزنیم و اجازه میدیم که دیگران حرف بزنن.

            توی همین دو سه روز چندین بار شد که یا جلوی زبون خودمو گرفتم یا وقتی ابراهیم یه چیزی می گفت سعی می کرد حرف رو عوض کنم، یا بگم به ما چه، ما چه می دونیم پشت ماجرا چه خبره، یا می گفتم خدایا ببخشید دارم بد قضاوت می کنم، اشتباه کردم.

            و دیگه ادامه نمی دادم.

            یعنی وااااقعا حواسمون نیستاااا، همینجوری این ذهن و زبون دارن بر علیه خودمون کار می کنن.

            همین دیشب داشتم جوکر نگاه می کردم، یکیشون توجهمو جلب کرد که رنگ لباش سیاهه.

            گفتم اه اینم حتما خیلی سیگار میکشه که لباش این رنگیه،

            بعد سریع متوجه شدم و گفتم استغفرالله خدایا ببخش من چه می دونم الکی حرف میزنم. شاید نور صحنه این مدلیه، شاید رنگ طبیعی لباشه، شاید یه بیماری داره، شاید تلویزیون ما رنگش اینجوری نشون میده.

            اصلا سیگاری هم باشه، زندگی خودشه دلش میخواد به تو چه؟

            انقدر خوشحال شدم بخاطر این حساس شدنم.

            خدا رو شکر می کنم که هی هر روز دارم آدم آگاهتر و بهتری میشم.

            این یه نعمته، که ساکن نمونی.

            استاد به ما یاد داده و خدا کمک کرده که یک رود جاری و پرشور و زلال باشیم، نه یک مرداب متعفن بی خاصیت.

            الهی شکر…..

            بوس بوس بوووووووس

            عاشقتمممم رفیقم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    محمد نوروزیان عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1526 روز

    سلام استاد عباسمنش عزیز

    بعد از گوش دادن به این دو فایل به خیلی از غیبت ها و تهمت هایی که به افراد زدم فکر کردم ، احساس می‌کنم در زمان هایی که سن خیلی کمی داشتم بیشتر روی موضوع غیبت حساس بودم اما هر چه گذشت بخاطر از یاد بردن این موضوع که خدا برای بنده اش کافی است؛ سعی در جلب رضایت و پذیرش در جمع های مختلف را داشتم، غیبت برایم به امری عادی تبدیل شد ، در این سال ها بارهای زیادی بوده است که مورد تهمت و غیبت قرار گرفته ام، دقیقا در هر موردی که گفته ام برایم مهم نیست بگذار هر چه میخواهند بگویند اتفاقا اوضاع در آن موضوعات به نفع من پیش رفت.

    ممنونم از شما که موضوع مهم غیبت را از زبان خداوند برای من و سایر دوستان بازگو کردید.

    همیشه یکی از مواردی که گاهی موقع غیبت کردن به ذهنم می‌رسد این است که اگر این اتفاق برای من می افتاد و کسی دیگر به من میگفت راجع به فلان موضوع پشت سرت غیبت کرده اند، خب منم ناراحت میشدم. هر چند با توجه به آگاهای های این جلسه نباید ناراحت شد.

    در مورد تهدید هم که گفته بودید به نظرم ما نباید اصلا تهدید را پذیریم، تهدید یعنی ترس یعنی این که نکنه در آینده فلان اتفاق بیفته و یا این ادمی که تهدید میکنه سعی بکنه اون اتفاق رو رقم بزنه. اگه همون اول بپذیریم تهدیدی رو و تن به اون تهدید بدیم خب قادعدتا یعنی ضعف داریم تو اون موضع ، پس اگه فهمیدیم که ضعف داریم باید ضعف رو برطرف کنیم تا دیگه از ا ون موضع تهدید نشیم و اگر ضعف نداریم لزومی نداره که بترسیم.

    واقعا از صدا و َآگاهای های این فایل لذت بردم. خیلی ممنون از شما و همه همکاران خوبتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  3. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 200 روز

    به نام خداوند راستی ها

    سلام و‌احترام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی خوش قلب و مهربون و دوستان توحیدی و هم فرکانسی ام…..

    من یه دوست خیلی صمیمی داشتم تقریبا تا شش هفت ماه پیش چون الان دیگه به لطف خدا هیچ رابطه ای با ایشون ندارم و خود به خود این رابطه کم ‌و کمتر شد ….. هر تایمی که با ایشون توی چت بودم متاسفانه همیشه بحث کشیده میشد به صحبت و‌حرف از دیگران و غیبت و خلاصه حرفایی که اگه راست هم بود به نظرم به شدت کار زشتی بود که اتفاقا همیشه هم حالم بعد از هر چت تا مدتها خراب بود چون مدام توی ذهنم اون چت تکرار میشد و توی همون مدار و فرکانس بودم و توی زندگی شخصی من به شدت تاثیر میزاشت….اما خدا رو میلیون بار شکر کم کم این رابطه رو تموم کردم و اتفاقا به دوستم توی همون مدت گاهی میگفتم میشه لطفا از کسی از من سوال نپرسی چون دلم نمیخواد راجبشون حرف بزنم اصلا به من ربطی نداره ….. و همین باعث شد تا کم کم این رابطه کم و‌کمتر بشه و الان که دیگه از وقتی وارد سایت استاد شدم کلا کات شده و هیچ پیامی دیگه از ایشون ندارم و خدارو صدهزار مرتبه شکر از جمع فامیل هم فاصله گرفتم چون متاسفانه توی جمع هم همیشه بحث دیگران هست ….

    آبرو و حیثیت هر انسانی ارزشمنده و خدا نکنه این ابرو و حیثیت رو با بهتان زدن و غیبت کردن و سخن چینی ببری اون موقع نه تنها اون فرد رو بی ابرو کردی که خود گوینده هم توی زندگی شخصیش قطعا اثرات مخربی از این کار ناشایستش خواهد داشت و همه ی اون شنونده ها که معترض نبودن و به حرفای غیبت کننده و تهمت زننده گوش دادن اونها هم در این گناه بزرگ شریک هستن و عواقب این گناه رو خواهند دید …..

    کلا شخص غیبت کننده خودشو رو هم بی ارزش میکنه چون دوستانی که از این فرد غیبت کننده راجب دیگری می شنوند به دیده ی دشمنی نگاه میکنن و هم نظرات دیگران رو نسبت به اون شخصی که غیبتش رو کرده عوض میکنن و اون فرد هم ارزش و قربش پیش دیگران پایین میاد……

    فرق بین غیبت و تهمت: اینکه اگه اون حرفی که زده میشه در اون فرد باشه میشه غیبت و اگه نباشه میشه تهمت ….

    ممنونم استاد عزیز بابت گوشزدی که میکنید و مارو آگاه میکنید تا از این رفتارهای زشت و ناپسند دوری کنیم ….

    در پناه خدا شاد و سلامت باشید ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4014 روز

    به نام رب جهانیان

    سلام استاد جان ؛

    اینروزا دو تا همزمانی برام اتفاق افتاده که یکیش اتفاقا در مورد همین غیبت و تهمت بوده ؛

    یعنی چند روز پیش یکی از بچها داشت در مورد یه دوست دیگه غیبت میکرد که چندین بار بهش میگفتم غیبتش رو نکن ؛

    و همون روز شما فایل شماره 1 تهمت رو گذاشتین و امروز هم فایل دوم که در مورد غیبت و تهمته رو گذاشتین ؛

    وقتی این همزمانی ها برام ایجاد میشه ، بیشتر میفهمم که خدا داره میگه روی این موضوع کار کن و حواست باشه ؛

    همزمانی بعدی این روزای من ، بحث تمرکز و استمراره ؛ از طریق فایلهای پروژه ، کامنتها ، مصاحبه هادی چوپان ، فیلم‌ سینمایی لامبورگینی و …. خدا چندین باررررر بهم گفت تمرکز و استمرار رمز موفقیته ، حواست بهش باشه ؛

    چون‌ من دقیقا همین ایراد رو دارم ، خیلی از مسیرها رو نصفه رها میکنم ، چون استمرار ندارم و بقول معروف از این شاخه به اون شاخه میپرم ؛

    مرسی استاد جان بابت این فایلها که بازم تاکید شد بهم که حواست به بحث غیبت بیشتر و بیشتر باشه ؛

    از طرفی غیبت خیلی به بحث عزت نفس و خود ارزشمندی ارتباط مستقیم داره ، چون اگه من آدم شجاعی باشم هیچوقت پشت سر کسی حرف نمیزنم ، آدم ترسو و حقیر غیبت میکنه وگرنه جلوی اون آدم حرف میزد نه پشت سرش ؛

    وقتی از این زاویه بهش نگاه میکنم ، بهم بر میخوره که ترسو و حقیر باشم ؛ بخاطر همین سعی میکنم تا جایی که بتونم پشت سر کسی حرف نزنم ؛ ایشالا که خدا هم تو این مسیر کمکم کنه ؛

    مرسی استا جان …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  5. -
    صدف صادقی گفته:
    مدت عضویت: 627 روز

    ای نام تو بهترین سرآغاز

    سلام به همه دوستان

    چه صبح زیبایی رو شروع کردم با این آگاهی کاربردی

    من از بچگی کلا نسبت به برچسب زدم به دیگران آلرژی داشتم ‌خودم هیچ وقت این کار رو نمی کردم و اگر کسی جلوی من پشت کسی حرف میزد قطعا نسبت به اون آدم که داره پشت اون فرد حرف میزنه آلرژی پیدا می کردم و ازش فاصله می گرفتم

    یا یکی از اطرافیانم اگر می گفت فلانی در مورده این حرف ها رو زد من از اونم فاصله می گرفتم چون میگفتن حتما خریدار این حرف ها بودی که اومد این همه گفت و شنیدی اصلا چرا کنار فردی که با من هست بودی و کلا اون فرد تو ذهنم به جمع خائنین می پیوست دیگه خط می خورد از تو قلبم البته ارتباطم رو شاید باهاش کم و‌بیش ادامه میدادم ولی پرونده اش رو می بستم تو ذهنم ناخودآگاه

    ولی وقتی استاد دشتت توضیح میداد دیدم درسته تو این زمینه من خوب عمل می کردم ولی این مسئله به یه صورت دیگه در وجودم شکل گرفته و یه شخصیتی از من ساخته به عنوان زن قوی ….. یا فمینیست …..

    از بچگی پدرم همیشه مادرم رو اذیت می کرد و مادرم همیشه در مورد پدرمون پیش ما که بچه بودیم حرف می زد و من این حرف ها رو گوش میدادم جون از نظرم تهمت و غیبت نبود از نظرم دفاع و دلگرمی و پشت مادرم بودن تعبیر می‌شد ( که البته نفس عمل همون غیبت بود و من در کودکی از منظر احساس پاکم بهش نگاه می کردم )

    البته الان میدونم وقتی دو نفر با هم مشکل دارن قطعا هر دو طرف دخیل هستن ولی چون مادرم برونگرا و پدرم درونگرا بود من همیشه حق به مادرم میدادم و‌در مقابل پدرم یه ذهنیت بد ‌یه جبهه داشتم ( الان که بزرگ شدم این جبهه و ذهنیت نسبت به همه مردها دارم )

    در حالی که چون پدرم درونگرا بود نمی گفت

    من بزرگ شدم و کلا همه مردهایی که سمتم میومدن رو از تیغ رد می کردم

    و وقتی با آموزه های استاد آشنا شدم با مبحث خودآگاهی و یک سری کاوش های دیگه و یاد گرفتم به قول استاد به حرف های دیگران دیگه نگاه نکنم به اعمالشون نگاه کنم دیدم پدرم و مادرم هر دوتا عیب هایی داشتم ولی مادرم ذهن ما رو متمرکز کرده بود روی ویژگی های پدرم و ذهنیت ما رو ساخته بود و ما نسبت به پدرم همه بچه ها آلرژی داشتیم و نسبت به مادرم حس عوض و ترحم

    و الان میبینم پدرم در کنار افرادی که این ذهنیت رو ندارن کلا یه شخصیت دیگه ای هست

    و میفهمم به خاطر طرز نگاه ما ( که اونم واسه شنیدن غیبت ها و حرف های مادرم بود ) نسبت به پدرم دیگه ذهنیت سالم و پاکی نداریم و همون رفتار ها رو هم ازش میبینیم ….

    اسن مثالی بود که تونستم به یاد بیارم که شنیدم غیبت ها می تونه حتی قوی ترین افراد رو از پا دربیاره

    چون هر فردی یه لم و نقطه ضعف احساسی درونی داره و شنیدن حرف پشت سر یه فرد میره تو‌ وجودش چه بخواد چه نخواد و پاک کردن سخت تر از اصلا گوش ندادنش هست

    و همین بحث مهمی که استاد گفت این که قبل اینکه یه خبری در مورد یکی بهمون میدن تحقیق کنیم یا شاهد بخوایم باور نکنیم هم مثال بزرگش توی پادشاه ها بوده

    یاد فیلم حریم سلطان افتادم که سلطان سلیمان از همین ضعف پسر بزرگ خودش رو‌کشت چون یه خبر دروغ راجع به خیانت پسرش آوردن و اون باور کرد و دست به پسر کشی زد

    یا شاه عباس صفوی سلطان ایران هم یه نمونه مشابه بوده که با همین خبر ها پسرهاشو یا کشت یا کور کرد

    اگر ما انسان های این ویژگی و ضعف اخلاقی رو داشته باشیم و اجازه شنیدن یا قبول کردن بدون شواهد کافی رو داشته باشیم خیلی راحت با آدم ها دشمن میشیم حدااقل تو ذهنمون پس

    بهترین ذهنیت رو بهتره برای خودمون بسازیم

    اینکه من نسبت به هر فردی تو دنیا نگاهی مانند خدا دارم و اون فرد رو همانند خدا عالی میبنیم ( مگر اینکه خلافش ثابت بشه با مدرک و شواهد ) نه با حرف های این و اون که هیچ پایه و اساسی نداره

    استاد کلا من از شما یاد گرفتم به حرف ها اهمیت ندم به حرف های بدون منطق اهمیت ندم

    خودم فکر کنم ، از کسی که حرفی زده دلیل و منطق بخوام ، مدرک بخوام حرفی رو روی هوا به خاطر تنش های احساسی ام یا الگوهای خودکارم نپذیرم ، به جای حرف به عکس العمل و رفتار و اعمال افراد توجه کنم و‌بر اساس همین ها نتیجه گیری کنم

    تو احساسات تصمیم نگیرم چه احساسات بد قوی چه احساسات خوب قوی

    با ذهنیت از قبل نسبت به موقعیت جدید نگاه نکنم چرا که هر روز روزی نو هست

    و به نظرم گناه بزرگی هست که آدم دیگران رو با یه حرف گناهکار بدونه

    یعنی تو ذهنمون هم نباید کسی رو بد ببینیم و به نظرم این گناه بزرگی هست که انگار داریم یه تصویر واقعی اون فرد آسیب میزنیم و خوبی هاشو نمیبینم یا انکار می‌کنیم

    یه نکته دیگه راجع به قرآن

    من از دوران نوجوونی عربی قرآن رو نمی خوندم و‌معنی قرآن رو می خوندم و دوست داشتم ببینم خدا چی میگه …..

    و وقتی از اطرافیانم میگفتن اسلام چه دین زن ستیزی هست پیامبر انقد زن داشت اسلام میگه هر چقد زن می‌خواین بگیرین

    میگفتن خب اون زمان ها مردها زیاد می مردن ، جنگ میرفتن و اصلا خواسته زن ها نسبت به داشتم همسر فقط داشتن یه ولی بوده پس نسبت به اون شرایط بهترین راهکار بوده … ولی الان اگر کسی این کار رو کنه واسه سواستفاده میکنه نه اینکه الان این روش صحیح باشه

    یا یک سری افراد گیر میدادن یه یه چیزهای پیش پا افتاده تو قرآن کن مغز درد می گرفتم

    ازونجایی که همیشه مادرم عربی قرآن رو همیشه می خوند و‌من برعکس فارسی رو می خوندم در جواب ایراد های دیگران به قرآن راحت می‌تونستم‌حرف هاشون رو تر اعتبار خارج کنم و خودم تجربه کردم هر کسی که میگه قرآن یا اسلام یا پیامبر فارسی قرآن رو با قلب باز نخونده و فقط طبق شنیده ها اومده یه حرفی زده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1955 روز

    به نام خدای بی نهااااااایت قدرتمند بینهااااایت بخشنده بی نهااااااایت مهربان که به من نزدیکه و هرلحظه هدایت و اجابتم میکنه

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    گام 15 : نحوه برخورد با تهمت 2

    نکات مهم و اساسی با بررسی آیات قرآن که تونستم بهتر درک کنم و انشاءالله با تعهد و استمرار در این مسیر بهش عمل کنم

    اولین نکته خداوند در قرآن از موضوع تهمت صحبت نکرده چون اصلا مهم و باارزش نیست حاشیه و فرع هست که جستجو در موردش ما رو به سمت گمراهی میکشونه از راه درست دور میشیم

    وقتی من تو مسیر دررررستم هر تهمت و غیبت و قضاوتی در مورد من بشه اون حرفها برای من باعث شر نمیشه حتماآاا خیر و مصلحتی برای من هست

    کسی که شروع کننده تهمت هست و اون رو میگه گناه بزرگی برای اون فرد هست و کسی یا کسانی که پخش کننده ادامه دهنده این تهمت هستند هم گناه کارند

    تصمیم من : اصلا نباید من با آدم‌هایی که این ویژگی شخصیتی رو دارند نشست و برخاست کنم شنیدن این حرفها ذهنیت منو خراب میکنه بهترین کار اینه اصلا نشنوم رابطه با این افراد برقرار نکنم

    من باید نگرشم رو درست کنم کسی که داره اون حرفهای نامناسب رو میزنه ذهنم در مورد اون بد بشه نه از فردی که در موردش اون حرف نامناسب رو میزنه

    من تصمیم گرفتم: حد و مرزی رو مشخص کنم اصولی داشته باشم خط قرمز من این باشه که خیلی رک و راست با کسی که تو این فضای نادرستیه که غیبت و تهمت و قضاوت دیگران رو میکنه به کل ازشون دور بشم و بهشون بگم من تو این فضای فکری نیستم (اگر احساس کردم اون فرد ارزشش رو داره و مینونه بندری های من اصول من رو رعایت کنه میتونه تغییر کنه بهش تذکر میدم) به خودم بگم اصلا چه دلیلی داره با اینجور افراد ارتباط داشته باشم

    واقعیت اینه اصلا کسی که هدف و برنامه داره اصلا وقت نداره دوستان زیادی داشته باشه و کلا تو این مسیر نیست (ادم بی هدف و بیکار ذهنش میبردش تو این مسیر نادرست پس بهتره همیشه هدف و برنامهداشته باشم )

    ویژگی دوست صمیمی: تو حداقل در هفته یه بار یا چندین بار باهاش در ارتباطی ،حرفهای مشترک زیادی باهاش داری ،دوستی عمیق و دیتیلی داری ،میتونی در مورد یه سری کارها و برنامه هات و اهدافت باهاش صحبت کنی

    من به شخص در حال حاضر اصلا چنین دوستی ندارم و فقط با خواهرم داریم تو این مسیر رو خودمون کار می‌کنیم و دوستان من همین بچه های هم فرکانس در سایت هستند که با خوندن کامنتهاشون خیلی درس میگیرم

    دوست صمیمی خیلی تاثیرگذار روی افکار و باور و عملکرد من هست پس خیلی حساس باشم چه ویژگی داره و آدم مناسب و هم فرکانسی باشه وقتی خودم اصول درستی دارم و از افراد نامناسب‌ دوری میکنم (خداوند آدم‌های فوق العاده و بی نظیر رو برام به راحتی میاره )

    نگاه روانشناسانه خدا در مورد تهمت زدن به من این نگرش رو میده چرا وقتی این تهمت رو در مورد خودم شنیدم به خودم شک میکنم و تحت تاثیر قرار میگیرم شخصیت من متزلزل میشه میگم نکنه من ایراد و اشتباهی دارم

    سندروم فریب کار : از عدم خودباوری ایجاد میشه دستاوردهام رو کم میبینم باارزش نمیدونم به خودم و تواناییهام دستاوردهام افتخار نمیکنم که باید روش خیلی عالی کار کنم

    اگر یکی داره حرفی رو میزنه و میگه من ندیدم ولی فلانی میگه (خدا در قران میگه برای این ادعا باید 4 نفر شاهد باشند اگر شاهد نداره پس دروغه) در خلوت اگر کسی اشتباهی میکنه بار گناه اون به دوش خودشه ولی اگر در جامعه در فضای عمومی باشه 4 تا شاهد نیازه که باشه (این نگاه رو خدا داره تا آزادی فردی گرفته نشه در حالتی که به جامعه ضرر نزنه نتیجه اعمال خودش رو هر کسی میبینه )

    قطع کننده زنجیره حرفهای نادرست غیبت و تهمت و قضاوت باشیم (خداوند میگه اصلا نشنوید ادامه ندید کمک کنید که ابن بهتان و تهمت در مورد اون فرد رواج پیدا نکنه )

    تامل کنم بگم آیا من خودم مبرا و پاک از هر گناه و اشتباهی هستم . وقتی حرف منفی در مورد دیگران می‌شنوم چرا اینجوری فکر نکنم (هیچ کسی کامل و بی نقص نیست)

    ذهنم رو پرورش بدم بی قضاوت باشم توجه نکنم به غیبت و تهمت و قضاوت تا (در مدارش قرار نگیرم اینجوری از مدار این آدم‌ها و فضاها خارج میشم ولی هرگونه فکر و توجه و بحث و صحبت در این موارد منو در مدار این افراد و این فضاها و این اتفاقات ناخواسته و اتفاقات بد در این فرکانس قرار میده )

    حتی اگر به دید حل این مسائلم نه تنها نمیتونم حل کنم بلکه خودمم دچارش میشم توجه من داره دعوت میکنه این مسائل بیشتر و بیشتر بیاد تو زندگیم ( قانون اینه به هر چی توجه کنی از جنس اصل و اساس اون چیز بیشتر و بیشتر میاد تو زندگیت این قانون بدون تغییرخداونده)

    ظن و گمان : چیزیه که من بهش علم و اگاهی ندارم مطمئن نیستم به درستی اون حرف تو سوره حجرات ایه 12 خداوند میخواد که ما از بسیاری از گمان‌ها و ظن دوری کنیم و بعد میخواد که تجسس تو زندگی دیگران نکنیم دو تا نکته مهم : اولا کلا ظن و گمان رو نداشته باشم دوما تجسس در زندگی دیگران نباشه

    افرادی که هدف دارند: اصلا وقت ندارند ببینند دیگران دارند چیکار میکنندو کلی هدف دارند وقتی روی خودم متمرکز شدم ایده ها الهام میشه باید عمل کنم تا قدم به قدم با این تعهد و تمرکز و عمل به ایده ها هدایتها رو دریافت کنم پس فرصتی برای کنجکاوی تو زندگی دیگران ندارم

    اگر تجسس تو زندگی دیگران نکنی اتفاق بعدیش که غیبت کردن رو میاره اصلا پیش نمیاد خدا میگه تجسس کنی بعدش وارد مدار غیبت میشی پس از این کار دوری کن

    غیبت کردن رو خداوند با خوردن گوشت برادر مرده مترادف میکنه و اگر تقوی کنترل ذهن داشته باشی خدا توبه پذیر و مهربانه (اهرم رنج و لذت )

    آگاهانه تو فضای این صحبت‌ها نرم و اگر شنیدم سریع کلام اون فرد رو قطع کنم چون (ناخودآگاه ذهن تو رو در اون مدار قرار میده )

    تاثیر شنیدن این حرف های نامناسب : ذهنیت منو در مورد اون فرد منفی میکنه و وقتی با اون فرد در رابطه قرار بگیرم ناخودآگاه اون وجه منفی فرد رو برانگیخته میکنم بااااید خیلی مراقب باشم که در مورد هیچ فرد و قومیت و کشور و نژاد و فرهنگی چیز منفی نشنونم چون پیش فرض ذهنی من منفی میشه و همون شنیده ها و ذهنیت منفی باعث میشه برانگیخته کنم اون ویژگی نامناسب رو تجربه کنم

    آیاتی در قرآن میخونم که برام سوال میشه که چرا این آیه گفته شده و یکبار هم در موردش گفته شده این آیات بر اساس شرایط پیامبر گفته شده (این نگرش و درک به من این باور درست رو میده که خدا هر ایده و الهامی که میکنه با توجه به شرایط کنونی منه و مناسب منه مختص منه باید انجامش بدم )

    تشخیص اصل از فرع در قرآن: آیاتی که اصل و توحیدی هست به همه پیامبران فارغ از شرایط متفاوتی که داشتند بااارها تکرار شده اونها اصل و اساس هستند و باید سعی کنم خودمم درک و عمل کنم

    نهایتا در مسیر درست وقتی این آیات رو درک میکنم و روی شخصیت درستم کار میکنم تغییر میکنم باورهای بنیادین رو ایجاد و عمل میکنم فارغ از اینکه دیگران چی می گند و چی کار میکنند شرایط برای من همیشه بهتر و بهتر میشه (خودم آگاهانه بیام کار درست رو انجام بدم خودمم از این حرفها نزنم و وارد این حرفها و فضاها هم نشم تغییر کنم تا رشد کنم )

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت این آیات نورانی امروز در خونه ما طنین انداز شد و حالم عالیه استاد جان و مریم عزیزم من عاااااشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      مصطفی افشار گفته:
      مدت عضویت: 1076 روز

      سلام سودا خانم عزیز

      خدا قوتتون بده ماشلاه بهتون واقعا لذت بردم از کامنتتون به به

      انگار یبار دیگه فایل رو گوشش دادم‌‌ با خوندن کامنتتون واقعا تحصین میکنم این حد از تمرکز روی اصل رو از شما

      واجب شد تا ایمیل دریافتی از شمارو فعال کنم تا تمرکزم بیشتر روی اصل باشه و منم بتونم‌ از شما الگو بگیرم تا بهتر روی خودم‌ توی سایت و اگاهیی ها کار کنم

      کامنتای شما شخصیت شما واقعا قابل تحصینه برای من

      هر کجا هستین سر زنده و موفق باشین در پناه رب العالمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    علی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1602 روز

    به نام خدایی که مرا انسان آفرید،سلام بر استاد عباسمنش،عارف واقعی یک خداشناس نیست،

    بلکه یک عاشق است.

    عاشق دلباخته ای که به همه_هستی عشق می ورزد.

    عشق عبادت اوست.

    عشق نیایش اوست.

    فقط از راه عشق می توان با هستی ارتباط برقرار کرد، با آن گفتگو کرد.

    یگانه چیز لازم، یک عشق بازی پرشور، یک عشق بازی دیوانه کننده است. مردمی که احساس بی حوصلگی و خستگی می کنند در دنیای منطق زندگی می کنند.

    منطق خسته کننده است.

    اما عشق چنین نیست.

    عشق پیوسته ما را شگفت زده می کند. عشق، بهت و حیرت مارا همواره زنده نگاه می دارد.

    شعر، رقص و جشن شادی ما را تغذیه می کند.

    و گرنه زیباییهای وجود ما از گرسنگی خواهند مرد.

    از منطق روی برگردان،

    و همیشه عشق را برگزین!

    شادباش تانفس ناپدیدگردد.

    شادباش تادیگر جاه طلب نباشی.

    شادباش تادیگر حسودنباشی.

    نفس فقط درناشادمانی و بدبختی زنده میماند نفس فقط درجهنم میماند شادباش تانفس حل شود.

    زندگی بازی خورشید و سایه است.

    بازی امید و ناامیدی

    بازی شادی و غم

    بازی حیات و مرگ است …

    پس هستی وجهی دو گانه دارد. تنشی میان دو قطب…

    دانستن این نکته، فهم آن، تجربه اش،

    به معنای دقیق کلمه:

    رفتن به فراسوی همه چیز است.

    عشق دستاورد واقعی ست …

    کلید این دستاورد حالت شاهد بودن است.

    به کننده کار بدرود بگو …

    در حالت شهود و مشاهده زندگی کن.

    این نمایش را تماشا کن.

    در آن غرق نشو

    در عوض در مشاهده غرق شو …

    آنگاه شادی و غم

    تولد و مرگ

    فقط یک بازی می شوند.

    آنها تو را متأثر نمی کنند.

    آنها نمی توانند تو را متأثر کنند.

    همه ى خطاها و همه ى غفلت ها، حاصل هم ذات پنداری اند .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1080 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    خدارو شکر هزاران بار شکر برای این

    رزق پربرکت وبی حساب قرآنی مقدس

    خدارو شکر هزاران بار شکر برای داشتن مرزبندی وچهارچوب هایی به اندازه, که واقعا پاشون وایسادم و نتیجه بخش بوده وخودم هم به چهارچوب دیگران احترام میذارم و میپذیرم

    من ادم تنهایی ام و تنهایی خودمو دوست دارم ..

    هرچند رفیق های بهشتیم در این بهشت بی نهایت ارزشمندو بالیاقت هستن واز تک تک شون دارم یادمیگیرم که خودمو بهتر بشناسم ،

    اما این تنهایی رو از کودکی دوست داشتم چون درونگرا هستم وعاشق نوشتن ..

    خودم خودمو سرگرم میکردم و الانم همینطوری ام .

    چقدر حسن ظن داشتن عالیه مثال بزنم :

    یادمه حدود ده سال پیش پدرومادرم رفته بودن اردبیل که من اومدم به خونه شون سربزنم

    و حیاط و گل هارو آب بدم

    همینکه وارد پارکینگ شدم دیدم در پارکینگ ماشین رو ، بازشد وداداشم اومد تو پارکینگ و از ماشینش سریع پیاده شد و همونجا از شدت مستی افتاد زمین ،به شدت حالش بد بود و بالا میاورد

    گفتم زنگ بزنم اورژانس نذاشت

    خلاصه بردم خونه تا استراحت کنه

    من درحال اب دادن گل ها تو بالکن بودم

    اونم در حالت خواب ناله میکرد …

    فقط اشکام می اومد و میگفتم که

    خدایا خودت هوای داداش منو داشته باش

    من که کاری ازدستم برنمیادو دست تنهام ..

    مامانم زنگ زد که کجایی؟ گفتم خونه تون اومدم و داداشم هم اومده اینجا تنها نیستم و دور هم هستیم ..

    زنداداشم زنگ زد به داداشم وگوشی رو من برداشتم تا جواب بدم، گفتم داداشم اینجا پیش منه و خسته بود وخوابیده ، اگه کارداری بیدارش کنم ؟ گفت نه کاری ندارم فقط خواستم واسه خونه خریدکنه

    گفتم شام درست نکن ، من اینجا میذارم

    داداشم هم میاد دنبالت بیا اینجا دورهم باشیم و خلاصه ایشون هم پذیرفت

    چندساعت بعد داداشم رفت حموم و

    سرووضعش بهترشد و روبراه شد

    اون شب من و داداشم وزنداداشم دورهم شام خوردیم و گپ زدیم و اون اتفاق تموم شد

    به خوبی وخوشی خداروشکر ..

    من هرگز تا امروز یکبار هم به روش نیاوردم و نپرسیدم که چرا اون شب اونجوری شد ؟ هرگز قضاوتش نکردم

    هرگز به چشم نجس بودن نگاش نکردم!!

    وحالا بعد از اینهمه سال ، داداش من

    بهترین احترام هارو به من میذاره خداروشکر

    کسی که همه از غرورش حرف میزنن

    پیش من که میرسه مهربونه عاشقه

    دوستم داره خداروشکر..

    چون بهش حرفی نزدم و اجازه هم ندادم که کسی از خانواده م بفهمه و سر دربیاره ..

    این حسن ظن داشتن به آدمها خیلی نتیجه میده

    حتی وقتی به چشم خودم هم یه چیزایی از آدمها میبینم قضاوت نمیکنم چون از باطن اون رفتار و آدم خبرندارم وشرایطش رو‌نمیدونم …

    چه بسا اون آدم توخیلی از چیزها از من بهتر باشه

    به نظرم بهترین منطق قرآن سکوت کردن و حسن ظن هست که قبل از سکوت کردن ما باید کنترل احساسی خوبی داشته باشیم و از داشته ها و نعمتهامون شکرگزاری کنیم و لذت ببریم

    تا در برابرقضاوت وتهمت و تکذیب دیگران بتونیم سکوت کنیم و در آرامش باشیم یا با کنترل احساسی بتونیم صحبت کنیم و چهارچوب مون رو مشخص کنیم ..

    بی نهایت سپاسگزارم استاد عزیزم و

    خانم شایسته مهربونم

    بابت این فایل مقدس وارزشمند

    خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 258 رای:
    • -
      سمیه زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2223 روز

      سلام رفیقم فاطمه جانم… امیدوارم خودت و داداش رسول و محمد حسن جان و هلیسای گلم خوب و سلامت باشین… خب آخه مگه میشه توقعی غیر از این از یه رفیق توحیدی داشت؟؟ مگه میشه هرباررکامنتش رو بخونی و نگی آفففرین… احسنت… چقدر این دختر توحیدیه… چقدر خداییه…

      چقدر خوب گفتی حسن ظن خیلی خصلت خوبیه… خدا رو شکر برای آموزشهای استاد عزیزمون و فرکانسی که درش هستیم… که همش خوبیه و خیر و حس خوب… سوده و سوده و سود…

      خیلی لذت بردم و تحسینت کردم با خوندن این جریانی که تعریف کردی… خیلی کنترل ذهن می خواد، قطعا نجواهای شیطان اون لحظه خیلی زیاده ولی کسی که انقدر متعهدانه رو خودش کار می کنه از پس اون نجواها برمیاد… خداوند کمکش می کنه و انقدر زیبا و توحیدی عمل می کنه… واکنش نشون نمی ده به اتفاق، بلکه فرمون رو دستش می گیره و قضیه رو جوری عوض می کنه که نه تنها خیال برادرش و خانوم برادرش و مامان و باباش راحته، که ذهنش هم دیگه ساکت میشه از این بزرگی روح…

      آفرین دوست نازنینم… حالا حالاها باید ازت یادبگیرم دختر توحیدی… رفیق نازنینم… عاشقتم من و یه عالمه دوست دیگه تو این بهشت… کلی چشمای قلبی…انشالله که در بهترین زمان و مکان ببینمت و انقدر فشارت بدم تو بغلم که بگی عهههه بسه دیگه شورشو درآوردی :)))) ولی بعدش باهم چای می خوریم از نوع هل دار و دم کشیده :))

      به خدای مهربون و رزاق و وهاب می سپرمت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
    • -
      zahra Mohammadi گفته:
      مدت عضویت: 507 روز

      سلام عزیزم

      آخه دختر تو چرا انقدر خوبی وانقدر به دل میشینی

      چرا حرفات انقدر زیباست

      چرا حال آدم با خوندن حرفات خوب میشه

      عزیزم چطور تونستی انقدر به آرامش برسی وبا کامنتت انقدر به ما آرامش بدی

      چه نظر فوق العاده ای داری

      با اجازت کپی کردم

      به نظرم بهترین منطق قرآن سکوت کردن و حسن ظن هست که قبل از سکوت کردن ما باید کنترل احساسی خوبی داشته باشیم و از داشته ها و نعمتهامون شکرگزاری کنیم و لذت ببریم

      تا در برابرقضاوت وتهمت و تکذیب دیگران بتونیم سکوت کنیم و در آرامش باشیم یا با کنترل احساسی بتونیم صحبت کنیم و چهارچوب مون رو مشخص کنیم

      مچکرم

      بی نهایت مچکرم

      از خدا میخوام همیشه انقدر حالت خوب باشه عزیزدلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      رامش فردوسی گفته:
      مدت عضویت: 683 روز

      سلام بر دختر توحیدی سایت بانو فاطمه عزیز

      امید که هر کجایی دنیا باشید خوش و آرام باشید چقدر این کامنت های شما حس آرامش میده گاهی بغض میگره باخواندن کامنت شما بی خود بی جهت وقتی خط اول متن شما را شروع میکنم یک وقت متوجه میشم آخر خط شما رسیدیم

      چقدر شما تاثیر گذار هستین این حرف ها را وقتی اگر کسی دگری بنوییسد میدانم اینگونه تاثیری ندارد فقط همین که روی خود شما بطور درست کار کردن

      همیشه وقت منتظر کامنت های عالی تان هستیم

      موفق باشید !

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2226 روز

      سلام و درود به دوست گرامی ام فاطمه خانم

      امیدوارم در پناه حق شاد باشید

      دیدگاه شما رو خواندم چقدر کوتاه و مختصر ولی تأثیر گذار بود

      خیلی دیدگاه های مثال محور رو دوست دارم

      و خیلی اینجور دیدگاه ها به درک بهتر من از اون فایل و آگاهی هایش کمک می کنه

      خیلی تحسین می کنم شما رو که چهارچوب ها و اصول خودتون رو دارید و روی اصول درست خودتون هم می مونید

      و خیلی خیلی تحسینتون می کنم که اون شب اونقدر خوب ذهنتون رو کنترل کردید و اینقدر خوشبین بودید و قضاوت نکردید ، واقعا درود بر شما

      سپاسگزارم برای این دیدگاه آگاهی بخش

      در پناه حق پایدار در مسیر درست و شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      اعظم پورهدایتی گفته:
      مدت عضویت: 1488 روز

      سلام فاطمه خانم گل وپراز عشق

      خیلی لذت بردم وسلان به دادش گلت

      اشکمودراوردی با این درسی که بهم دادی

      و اینکه اصلا قضابت نکنم واصلا هم اخلاق کسی ورفتارش رو فاش نکنم و کارایی که می‌کنه

      من خودم هم مثل خودم فاطمه جان از داداشم یه کاری کرد ومن خیلی ناراحت شدم والان میگم اگر من هم به جای اون بودم مطمینم همین کار رو میکردم و قضاوت نمیکنم و این‌ها درسهای خیلی بزرگی داره به ما میده ماالکی تو این مسیر نیستیم مسیری که پر از عشق دوستی صفا صداقت درستی پاکی وهر لحضه داریم به خدای عزیزمون وصل میشیم من هرگز از سالی که تو این سایت استاد عزیزم واین خانواده بهشتی پا گذاشتن اینقدر به خدا وصل نبودم وحالم خوب نبود وما داریم اینجا ایمان توکل راه درست داره خداوند عزیزم از طریق دست ارزشمندش استاد عزیزم دوست داشتنی به ما میگه هیچی پیامبران ما امامان ما چکار کردن که به این درجه بینظیر رسیدن خودشون تلاش کردن تو هاشیه نبودن اعراض کردن به خدا وصل بودن ایمان داشتن باوربی قید شرط به رب داشتن وخدا هم خدایی میکرد براشون وما هم میتونیم این چنین بشیم همین طور که استاد عزیزم وبانوی گلم شد شدن دستان خدا به سمت ما و نتیجه ای که تو زندگیشون داره رخ میده استاد داره میگه از نتایجش داره میگه وعلمی که خدا الهام کرد به پیام آورش که شد استاد فاطمه عزیزم دوست داشتنی من ودادش عزیزت خیلی خوشحالم چنین دوستان بهشتی رو دارم و باهاشون حرف میزنم وحالمو عالی می‌کنه این کامنت های بینظیر که ارزش‌ها قیمت داره عاشقتم عزیزی موفق باشی و خداوند همیشه مارو تو آغوش گرمش گرفته وهواسش به ما هست ماهم باید مثل ابراهیمی از این چالش‌ها ومسئلها بر بیاییم تا ایمانمون توکلون به رب بیشتر و بیشتر بشه موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      خوشبخت آزاد گفته:
      مدت عضویت: 1935 روز

      فاطمه عزیزم

      سلام

      امیدوارم در کنار همسر مهربون و عاشقت

      و بچه های نازنین و شیرینت روزگار شاد و آرومی داشته باشی

      میخوام بگم خیی ماهی

      خیلی نازی واقعا

      با خوندن کامنتت چنان آرامشی وجودم رو گرفت که مطمئنم

      تا مدت ها باقی میمونه

      کامنتت رو سیو کردم تا دوباره و دوباره بخونم

      چقدر تو مهربونی

      چقدر توحیدی هستی

      چقدر تو دختر شادی هستی

      چقدر مادر قوی و متوکلی هستی

      خداوند بهت عمر با عزت بده

      هزاران سال در سایه آرامش خداوند

      درسایه تسلیم

      و شکرگزاری

      روزگار بگذرانی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم درویشی گفته:
      مدت عضویت: 2848 روز

      سلام فاطمه عزیز

      امیدوارم حالت الان خوبه خوب باشه

      مگه میشد این کامنت تو رو بخونم برات کامنت نذارم قلبم باز شد دخترر

      بنازم به این خدای درونت بهش از طرف من سلام برسون بگو کارت درسته، مسیر درست داری میری بگو مریم میگه فقط عجله دارم این عجله سر بزنگاه میاد سراغم بگو زووودتر بیاد ولی باشه حالا من تمام تلاشم میکنم سخت نگیرم ارام باشم بگو ولی واقعا بعضی موقع نمیشه چیکار کنم بگو باشه تمام سعیمو میکنم

      خدافظ خدای درون فاطمه از طرف مریم:)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      منیژه حکیمیان گفته:
      مدت عضویت: 941 روز

      به نام خداوند رحمان ورحیم

      سلام به فاطمه جانم

      دختر محبوب دل همه ما شده ای چقدر خوب ودوست داشتنی هستی چقدر مهربان وخوش قلبی

      فاطمه جانم چقدر کامنتهات را دوست دارم که همراه با مثال های زیبایی واضح وروشن توضیح می‌دهی واین مثال‌ها درک ما را بهتر میکنه چقدر سکوتت وحسن ظنت قابل ستایشه. وقتی مثال‌هایت را می‌خوانم سعی میکنم خودم را در اون شرایط قرار بدم وببینم اگه من بودم چه می‌کردم ازش الگو بگیرم وبرام درس بشود ممنونم از تو واز خانواده ات که یه خانواده معنوی وعالی هستید .امیدوارم خودت وخانواده دوست داشتنیت در پناه رب العالمین باشید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    Reza Sanjideh گفته:
    مدت عضویت: 1231 روز

    سلام خدمت آقای عباسمنش عزیز و کاربران عزیز

    خدا رو شکر که این فایل را گوش دادم و از مفاهیم آن کمال لذت را بردم. واقعا اگر ما به یک چیز نادلخواه توجه نکنیم، خود به خود همه چیز به نفع ما رقم خواهد خورد. من دقیقا چنین اتفاقی برایم رخ داده است که با شنیدن یک تهمت و غیبت درباره یکی از دوستان خودم، ناخودآگاه ذهنیت بدی پیدا کردم و بدون انجام دادن هیچ کاری، ارتباطم با آن شخص کمرنگ و دور از دسترس شد. بعد هرکاری که لازم بود برای بهبود آن رابطه که بایستی انجام بدهم، انجام دادم. طبق قانون که رابطه ای که برای شما مهم شود، شرایط دشوارتری را به خود می گیرید، از آن دوست، دور و دورتر شدم. فقط کافی بود که من توجه ام را از آن ذهنیت بردارم و سعی کنم به سایر مسائل دوست داشتنی زندگیم توجه کنم و ذهنم را بازی فکری در این موقعیت دور کنم. آن شخص بعد از مدتی خودش با من تماس گرفت و با هم کلی حرف زدیم و صحبت کردیم. اصلا انگار نه انگار که داستان چی بوده و چرا و چطور این شکلی رفته جلو.

    همیشه میگویند که پیشگیری بهتر از درمان است. به قول استاد لازم که بدونیم با چه کسانی در ارتباط هستیم و چه افکار و ذهنیتی دارند چون به شدت بر ما تاثیر می گذارند و مارا ممکن است به مسیر گمراه کننده هدایت کنند. من خودم هر موقع تو چنین مسائلی بر میخورم سعی می کنم یا بحث را عوض کنم یا محیط را ترک کنم. اصل تعارف نباید داشته باشیم. خیلی حالم بهتر است و بهتر میتوانم مسائل را حل کنم. مغز و ذهن ما جای اطلاعات زائد نیست.

    با تشکر از شما استاد عزیز، سایت عالی و کاربران پر شوق و پر انرژی شما

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    علی اصغری گفته:
    مدت عضویت: 935 روز

    سلام به خدایی که فرمانرای جهانیان است و خسته نباشید به استاد گلم

    خداروشکر میکنم که اومدم تو سایت و یهو فایل جدید اومد و قرآن رو باید نگاه کنیم و درس بگیریم از این که تهمت ها اگر ما اهمیت ندیم و توجه نکنیم به اونها حتی به نفع ماست . خدایا شکرت که منو تو این مسیر فوقالعاده هدایت میکنی

    خدایا شکرت که هربار کسی از کسی غیبت میکنه درجا یا بحث رو عوض میکنم یا به طور مستقیم میگم غیبت نکنید خواهشن .

    دوستت دارم استاد گلم . تویی دستی از دستان خدا برای آگاهیی های فوق در این مسیر . سپاسگزارم از شما بابت وقت گذاشتن و فایل گذاشتن . تشکر بسیار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: