نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Life time گفته:
    مدت عضویت: 1459 روز

    سلام استاد خوبم

    تا دقیقه 17فایل رو دیدم و کامنتم رو اینطوری مینویسم چون میخوام جزیی تر و دقیق تر بنویسم

    خوب من در زمینه ی ارتباط با همه آدمها تونستم تا حدی طوری برخورد کنم که هرکسی رفتارش رو با من کنترل کرده و رفتار منفی از کسی خیلی وقته ندیدم .

    امادرباره همسرم فهمیدم که من ترس دارم از دعوا و ناراحتی و قهر و صدای بلند به همین خاطر زود سعی در درست کردن اوضاع و شرایط دارم . در واقع پا رو خودم میزارم پا رو خواسته هام و احساساتم میزارم و چیزی نمیگم چون نمیخوام واکنش بد ببینم از ایشون

    و الان فهمیدم که باید رفتارمو تغییر بدم نه به معنای داد زدن و دعوا کردن بلکه اگر رفتار نامناسب از طرف مقابل دیدم سعی کنم که ناراحتیم رو نشون بدم و فرصت بدم تا طرف مقابل به فکر بیفته و برای معذرت خواهی بیاد نه این که طبق عادت گذشته ام . زود آشتی کنم و اصلا قهر هم نکنم و از خودم بگذرم چون اینطوری طرف مقابل منم یاد میگیره که این که همیشه زود کوتاه میاد پس بزار من هرطور دوست دارم رفتار کنم

    نه

    از این به بعد اگر کوچکترین برخورد نامناسبی دیدم سر و سنگین میشم سکوت میکنم نمیخندم و در کنارش نه صدام رو بالا میبرم نه گریه میکنم نه حرفی میزنم فقط سکوت و متانت و البته سر و سنگین میشم نمیخندم حرف نمیزنم تا طرف مقابل من کم کم یاد بگیره که باید مراقب رفتارش باشه

    و اینجا کج فهمی گذشتمو از قانون بیان کنم . اینکه فکر میکردم هی تکرار کنم من لایقم من ارزشمندم کافیه ‌… نه …اینطور نیست .

    باور من باید منجر بشه به عمل . و عمل اینجا تغییر رفتار من هست

    و البته که خودم میدونم چرا قبلا زود کوتاه میومدم و هرگز ناراحتیمو نشون نمیدادم ریشش در ترس از دست دادن رابطه بود ترس اینکه طرف مقابل من بره به دوستاش یاخانوادش یاخانوادم بگه و بااین اهرم های فشار منو بترسونه تا من باهررفتارش خودمو وفق بدم و اعتراضی نکنم

    ما باترس از دست دادن رابطه

    ترس آبروریزی

    باعث میشیم که طرف مقابل از این ترس ما سوءاستفاده کنه و هرطور دلش میخواد رفتار کنه

    در حالیکه اگر ما رفتارمون درست باشه و حق باما باشه و برخورد بدی حتی در زمان ناراحتی نکنیم

    ترسی هم نباید داشته باشیم

    و باسکوت و کمی دوری کردن میشه فهموند که من ناراحت شدم ازتون و اجازه بدیم یکی دو روز طرف مقابل فکر کنه و بفهمه برخوردش غلطه

    از دقیقه 17 تا دقیقه 50 ویدیو رو دیدم

    خوب استاد جان ممنون که واقعا این حرفها رو زدین چون خیلی از ماها معمولا فکر میکنیم که فقط باهرآدمی هستیم روخودمون کار کنیم و بااین حرف خیلی خیلی چیزهارو تحمل میکنیم

    و روابط رو کات نمیکنیم

    من اما یادمه 18سالم بود دوستم نیومد سر قرار بعد خودش کات کرد گفت بخاطر شرایط مالی خانوادم مجبورم برم دم سوپرمارکت مادرم ، چون پدرش مشکل داشت و کار نمیکرد و این دوست من خودش گفت من نمیتونم بیام بریم باهم بیرون و …

    تو زندگیم در کل آدمی نبودم مخصوصا از بعداز ازدواجم ، دوستامو گذاشتم کنار چون وقتم صرف خودم و رشد خودم شد از انتخابم هم راضیم

    اما همین دو سال اخیر هم یک فردی تو فامیل حتی میخواست بیاد کمی بامن رابطشو بیشتر کنه منم پترن اونو میدونستم که اهل سوال و تجسس و …است و این تنهایی مو نگه داشتم و به اون نه گفتم

    از این که ارتباطاتم محدوده خوشحالم و حس خلاء ندارم

    چون بالطف خداوند و شمااستاد عزیزم این سایت واسه من دوست و خانواده و فامیل هم هست

    (عاشقتونم)

    دقیقه 50 به بعد

    تحسینتون میکنم استاد خوبم عزت نفستون بالا و توانایی نه گفتن حتی به مادر تو بحث قرض دادن

    تو بحث قول ندادن ، بله ، یادمه پارسال الهام شد بهم که قطعیت تعیین کردن مخالف تسلیم خدا بودنه

    تسلیم خدابودن یعنی این که برنامه های زندگی من دست خداست . درسته که ما تصمیم میگیریم برنامه داریم اماهمیشه باید ان شاءالله بگیم

    و لا تقولن لشیء انی فاعل ذلک غدا الا ان یشاء الله

    و قول دادن و قطعیت معلوم بودن ، صحیح نیست

    نکته بسیار مهم

    اگر کمک میکنم یاکاری میکنم بااین نیت که اگر مشکلی برام پیش اومد اون آدم کمک کنه بهم و کاری برام انجام بده این شرک است

    راستش استاد سوال که آخر فایل پرسیدین پترن هایی که پیدا کردین …

    من تو افراد اطرافم پترن هاشون رو میدونم

    البته میگم یه زمانی اشتباهم این بود میگفتم نه من باورمو عوض کنم طرف رفتارش عوض میشه با من …ولی بعد دیدم که نه من باورمو عوض کردم اما اون آدم تغییر نکرد . حالا من یا رابطمو بااون فرد کات میکنم یااگر کسی هست که نمیشه کات کرد رابطمو محدودتر کنم که پترن هاش منو آزار نده

    این کار برام مفید بوده …من رابطم با آدما حداقل ممکنه چون متاسفانه اکثرا آدمها اهل تغییر حالات شخصیتی شون نیستن . فقط یک خانم گلی هست اطرافم ایشون آدم باشخصیتی هستن از یک خانواده اصیل ، من اخلاق ایشون رو میپسندم اتفاقا صاحب زندگی موفقی هستن و من میبینم تاثیر اخلاق خوب و عادات درست رو در موفقیت ایشون

    و اما آدم مناسب کمتر هست دور و اطرافم

    و البته که بازم دوست دارم به خودم گیر بدم چرا دور من آدم درست حسابی کمه باید ببینم چه کارایی لازمه بکنم تا با آدمای مدار بالاتر برخورد داشته باشم

    ولی درباره همسرم جالبه ایشون وقتی بهشون میگم شمااین رفتار رو داری نمیگه قول میدم تکرار نکنم میگه من سعی میکنم بهتر بشم اما قول نمیدم …

    و حتی میگه من همینم من اینجوری ام

    از این اخلاقش خوشم میاد حداقل گولم نمیزنه

    و اما استاد

    تو رابطه های جدی مثل ازدواج

    پترن ها رو میفهمیم . اوکی

    رو خودمون کار می کنیم تا اون پترن که میبینیم رو کم کم برش داریم تااینجا درست …

    از کجا بفهمیم که روابط جدی مثل ازدواج

    رابطه رو تموم کنیم یا ادامه بدیم

    البته که میفهمم بحث هدایت رو اینجا

    امااگر بتونید درین باره هم صحبت کنید ممنون میشم

    حس لیاقت ارزشمندی اینها باورای ماست که بخواهیم بااین فرد ادامه بدیم یانه

    اما شاید هم من هنوز تو روابط جدی م ، ترس دارم عزت نفسم کمه

    نیازه بیشتر بشنوم تو این حیطه

    که چه وقت میتونیم یه رابطه ی جدی و طولانی رو بخاطر پترن های طرف مقابل کات کنیم

    چه زمانی میتونیم چه زمانی نه

    ممنونم استاد خوبم

    استاد فعال و پژوهشگر که مدام در حال

    بهتر و بهتر شدنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    الهه امینی گفته:
    مدت عضویت: 990 روز

    سلام و سپاسگزارم از شما و خانوم شایسته مهربان

    برای این بینش برای این چینش برای این آگاهی ها…

    راستش شاید تجربه من خیلی جلو دستی باشه اما من اینو متوجه شدم هر انسانی که آفریده شده تمام مواردی که باید ازش درس بگیره واسه کشف قوانین زندگی توی مسیر زندگیش هست فقط باید هشیار باشه …

    واسه یکی طبیعت و گیاهان درس داره واسه یکی حیوانات واسه یکی کارش واسه یکی برنامه نویسی و کامپیوتر واسه یکی همسرش و واسه منم بچه هام…

    راستش من چون خانواده خودم خیلی در تضاد و مخالف قوانین هستند من ترجیح میدم تا جایی که میشه دوری کنم اما بچه هام به شدت عاشق خانه پدربزرگ هستند و ما همسایه هستیم هر بار که دلتنگ میشوند به من قول میدهند فقط یکم اونجا بمونن و موقع برگشت با من بر گردن ولی هر بار فقط کافیه برسیم اونجا اونوقت میزنن زیر هر قول و قراری هنوز سه ساله و پنج ساله هستند اما قشنگ منو میپیچونن

    حقیقتش بارهای اول از دستشون ناراحت شدم اما از اونجا که می‌دونم بچه هام معلم من هستند و این اتفاق درس منه من این درس رو ازشون گرفتم که قوی باشم و دلم نسوزه در قبال مشتریهام و همسرم و مادرم و هر کس که میخواد با ترحم خریدن یا حررافی منو دوباره خام کنه و کار خودشو پیش ببره سریع میگم ببین دوباره مثل قبله ها حواست باشه بعد پشیمون نشی…

    خدایا شکرت که همه چی درسته…

    خدایا شکرت که وقتی شاگرد حاضر باشه استاد از راه میرسه…

    خدایا شکرت که من اینارو میفهمم استاد اشکم در اومد از این قوانینی که بیان میکنید و شواهد عینی که برام تثبیتش میکنن رو در زندگیم تجربه کردم…

    استاد خیلی دوستتون دارم برای شما و خانم شایسته آرزوی بهترینها رو دارم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    صفورا گفته:
    مدت عضویت: 3863 روز

    سلام.اولا تشکر میکنم از سوال جلسه قبل.چون من تو دوره حل مساله خیلی فکر میکردم من چه مساله ای تو زندگیم دارم که باید از ریشه حل بشه.فقط تنها راهی که میدونستم نوشتن تضادها بود و انگاه بفهمم مساله مهم زندگیم چیه.اما با روش پیدا کردن الگوهای تکراری و اینکه بفهمیم کجا برانگیخته میشویم هم میشه مسایل مهم خصوصا اخلاقی خودمان را بفهمیم.

    ما را جوری تربیت کردین ک نکات مثبت را ببینیم اما جدیدا سوالات جنبه منفی میپرسین،مثلا من دوست ندارم بشینم به الگوهای بد همسرم فکر کنم،چون مشکل خاصی ندارم دلم نمیخاد ذهنمو منفی ش کنم.اما خود انتقادی را مفید میدونم

    جواب سوال جلسه دوم:من یه همکار دارم که وقتی میگم فلان دستگاه را تعمیر کن ،میگه چشم.

    بعد فردا میبینم انجام نداده،پس فردا نه،تا اخر هفته نه.

    اوایل فکر میکردم واقعا فراموش میکنه،چون اصولا بدلایلی میگفت یادم رفت،امروز انجام میدم.

    بعدا فهمیدم این شگرد طرف است،همه چی را میگه چشم باشه،اما تو دلش میگه،برو عامو.

    منم ب این نتیجه رسیدم،تا یه کاری ازش میخام،تو جمع بگم، یا در حضور رئیسمون بگم،تا اگه انجام نداد همه شاهد باشن،و اینکه بفاصله هر دو ساعت یادآوریش میکنم.بلاخره از رو میره و انجام میده.

    نکته:من کلا به نکات مثبت افراد توجه میکنم،این باعث میشه کسی که نسبت به همه بداخلاق است،با من بسیار خوش اخلاقه!

    خودمونی:استاد تو فایل اونجا که گفتین ماشین ب کسی قرض نمیدین،با خودم فکر کردم اگه همسایه شما به تراکتور شما احتیاج پیدا کنه و بیاد هم پارادایس و از شما درخاست کنه،آیا باز هم میگین من تراکتورم را قرض نمیدم حتی برای نیم ساعت؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم

    خدا را شکر با فایل جدید استاد توانستیم به ادامه الگوهای تکرار شونده بپردازیم و مطالب ارزشمندی را استخراج کنیم

    اگر من این رو بدانم که من هستم دارم خلق می کنم باورهایی که دارم و این احساس ارزشمندی و لیاقت از خودمان باعث می شود باور های درستی داشته باشیم وقتی روی خودمان کار می کنیم فاصله اون اتفاقات خیلی زیاد تر می شود

    چون داری تغییر می کنی و به عنوان نشانه می توانید ببینید اگر از دید بالاتر قضیه را نگاه کنم ریشه ای تر می توانم ایراد را پیدا کنم و سعی کنم امروز الگو های تکرار شونده دو یا سه بار را انجام بدهم بیشتر نباید این کار را انجام بدهم اگر توانستم این الگوها را کات کنم در اجرا ضربه نمیخورم چون الگوهای تکرار شونده اگر سعی کنیم ان را تغییر دهیم ضربه از کسی و چیزی نمی خوریم و نباید به رفتارهای بد دیگران اهمیت دهیم چون آن رفتارها در زندگی خود ما هم تجربه میکنیم

    اما الان از نظر پول قرض گرفتن و قرض دادن دیگه این کارا چند ماهی است که انجام نمی‌دهم و با اعتماد به نفس توانستم آن را حل کنم

    یا اگر با وام گرفتن که الان هم می‌توانم وام راحت بگیرم با اینکه مستاجر هستم و پول پیش احتیاج دارم اما این کار را نکردم و با اجاره بالاتر این کار را انجام ندادم از وقتی ثروت یک را کار کردم باورهایم را کم کم دارم درست می کنم یکی از الگوها تکرار شونده برادرم هست که همه برای اون کار پیدا می کنند اول چند روز می رفت یا کلا نمی رفت و این روند ادامه داشت و وقتی به من می رسید که برای من کار پیدا کن با وجود این که کارهای دیگر را پس میزد و کار نمیکرد من براش کار پیدا میکردم و با این الگوها تکرار شونده تکرار شد و من را سنگ روی یخ کرد اما امروز درس بزرگ از این آگاهی ها استاد دیدم که با وجود چندین و چند باری کاری با اون ندارم و رها کردم و دیگه خودم را اذیت نمیکنم به خاطر بیکاری برادرم سپاس بیکران از این فایل استاد وآگاهی نابتون

    در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    امیرحسین رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 2211 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه ی دوستان عضو سایت

    من خواسته باشم یه نمونه از اعتماد به فردی که الگوهای تکرار شونده داره بگم میتونم از پدرم یاد کنم که سالهاست درگیر اعتیاده و از خانواده جدا زندگی می‌کنه و یه جورایی مثل مثالی که استاد تو این فایل زدند هست

    قشنگ این الگو تو زندگی این آدم هست که هر چند وقت میاد و میگه که می‌خوام ترک کنم و منم بارها و بارها درگیر این الگو شدم که میرفتم و تمام تمرکز و فکرمو درگیر پدرم میکردم و اونو سرکار می‌بردم و دقیقا بعد چند ماه از اون کار میومد بیرون و همون آش و همون کاسه

    دقیقا مثل یه لوپ تکرار شونده

    و من خودمو سر این قضیه خیلی زجر دادم و اون موقع نمیدونستم که آدم ها از تغییر دیگران عاجزند

    و الان که استاد تو قسمت دوم گفتند که هر جا دیدی یه نفر گفت بخدا قول میدم این دفعه دیگه فرق کنه با تموم وجودم میگم که اصلا فرق نمیکنه

    چون پاشنه آشیل اون فرده و باید خیلی رو خودش کار کنه تا تغییر کنه

    ممنونم از شما استاد عزیز بابت این آگاهی های ناب و دقیق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    شهرام گفته:
    مدت عضویت: 3011 روز

    درود بر استاد عباسمنش و بانو شایسته

    و آرزوی سلامتی برای اعضای صمیمی و خانواده سایت استاد عباسمنش

    چقدر عمیق و ریشه ای استاد مسایل اطراف ما را ریشه یابی کردند. بطوریکه با کمی جستجو در گذشته خودمان می توانیم مثالهای بسیار زیادی بزنیم.

    من و برادرانم از دوران نوجوانی و جوانی فاصله بسیار زیادی نسبت به سایر فامیل از نظر سطح تحصیلات، درآمد مالی و ،،، داشتیم و همیشه یک سر و گردن از کل فامیل بالاتر بودیم.

    ما در شرایط یتیمی بزرگ شدیم و از نعمت پدر داشتن محروم بودیم ولی همیشه کلاس ما بسیار بالاتر از بقیه افراد در فامیل بود.

    همین امر سبب شده بود که همیشه و همیشه، نزدیکان و فامیل به نوعی آویزان و دست به دامان ما باشند. از قرض گرفتن، ضامن شدن، واسطه شدن، اعتبار گذاشتن و موارد مشابه دیگر.

    از آنجا که باورهای مذهبی خام و بسیار منحرفانه ای داشتیم هر بار به کمک کردن به افراد دور و بر اقدام می کردیم و متاسفانه هر بار با ضرر های مالی و روحی مواجه می شدیم و این الگوی تکرار شونده بارها و بارها اتفاق می افتاد و نه تنها درس عبرت برای ما نمیشد بلکه هربار ضررهای آن بزرگ و فجیع تر میشد.

    به قول استاد با مواجه شدن به تکیه کلام – این بار قول میدم و بهانه های جدید،،،- سست می شدیم و باز هم تکرار و تکرار و تحمل ضرر دوباره.

    یادم هست از یک مقطعی به بعد برادرم که دو سال از من بزرگتر است و مسند خوبی هم در سیستم بانکی داشت, تصمیم گرفت که به هر نحو ممکن تقاضاهای آنها را رد کند و به هیچ کس قول مساعد نمی داد حتی ضامن من هم نشد !!!!!!!

    شاید آن روز ها سایرین و از جمله من از دستش ناراحت شدیم و پیش خودم می گفتم خیرخواه نیست ولی گذشت زمان و نشان دادن عزت نفس از سمت برادرم نه تنها باعث منفور نشدنش شد بلکه الان به عنوان یک فرد متشخص از او یاد می کنند. و به قول معروف کلاس و سبک خاصی در زندگی دارد

    حداقل نتیجه کار او این بود که افراد ضعیف را از دور و بر خود دور کرد و جا برای اشخاصی باز شد که باعث رشد و تعالی و ترقی او شدند.

    زندگی الان او قابل مقایسه با من که باهم بزرگ شدیم و در یک خانواده رشد کردیم نمی باشد در همه جهات از نظر مالی، روابط و ،،، از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار است.

    و اما بنده که همیشه خود خوری می کردم برای کمک به دیگران و به نوعی احساس بشر دوستانه خود را فعال نگه می داشتم !!!! زیر فشار اقتصادی هستم.

    یادم هست حدود دو سال قبل آخرین باری که دو نفر از فامیل آمدند نزد من و خواستار ضمانت وامشان شدند و جالب اینکه هر دوی آنها سابقه خرابی پیش من داشتند و به قولی در کل فامیل یک پاپاسی اعتبار نداشتند!!!! باز هم من ساده لوح فریب خوردم و بهانه های واهی آنها مرا راضی کرد و ضمانت وامشان را کردم.

    بعد از آن هر بار یا حسابم مسدود بود یا از سمت بانک تهدید به برداشت از حسابم می شدم و هر بار که خودم کار بانکی داشتم و یا توجه به استعلام آنلاین بانکی, مجبور می شدم قسمتی از بدهی آن دو بزرگوار را بدهم.

    مثل داستان آب دهان و سقف بود!!! اصلا روم نمیشد در فامیل ابراز کنم که چنین زیانی به من وارد شده است که بلا فاصله می گفتند مگر دیوانه بودی و یا آنها را نمی شناختی !!

    به هر حال بعد از آن ماجرا و با توجه به آشنا شدن با آموزه های استاد عباسمنش, جرات گفتن نه را پیدا کردم تصمیم گرفتم که این الگو را از بین ببرم و تکرار نکنم. به لطف الله یکتا و قطعا آموزش های استاد تا کنون بر تصمیم خود استوار بوده ام. هرچند با یک حساب سر انگشتی متوجه شدم که پول جند واحد آپارتمان را من در این راه از دست داده ام. بماند که ضررهای روحی و اعتباری و یا انجام ندادن کاری به واسطه مسدود بودن عملیات بانکی نیز مرا از بسیاری از نعمت ها دور کرد.

    خود کرده را هر چند تدبیر نیست ولی به قول استاد باید درس عبرت از آن بگیریم.

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    سعیده محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1291 روز

    بنام خدای همیشه چاره سازم

    سلام استاد عزیزودوستان عباس منشی

    من میخوام بگم این داستان ودختر که گیر همسر معتاد افتاد دقیقا گذشته ی منه حدود 20 سال پیش من وهمسرم ازدواج کردیم وحاصل این ازدواج فامیلی دوتا پسر بچه قشنگ ودوست داشتنی

    همسرم از همان روزای اول نامزدی به سمت مواد میرفت ومن اطلاع نداشتم وبعد از عقد کم کم متوجه شدم وبیش از هزار بار فهر وآشتی داشتیم وهر بار باوعده ووعید برمیگشتم ونتیجه چی شد ؟ همه خسته شده بودن اصلا ذله شده بودن خانواده م میگفتن جدا شو ومن هر بار گول میخوردم واحساس میکردم این دفعه یه مدل دیگه قول داده خدا میدونه که چقدر خانواده م اذیت شدن باورتون نمیشه حتی این خواهش تمنا به روز نمیکشید که دوباره اول منو خوب تحقیر میکرد وترور شخصیتی میکرد وکاملا خلع سلاح میشدم که تصور میکردم اصلا حق با همسرمه ومن چه زن ناسارگاری هستم وچقدر بی لیاقتم که نمیتونم مسئله ای به این کوچیکی رو بپذیرم .

    تا اینکه من با انجمن خانواده های اعتیاد آشنا شدم وتازه تازه داشتم میفهمیدم که کجای کارم ولی اون همه تخریب وکاهش عزت نفس یه شبه بوجود نیومده بود که یه شبه ازبین بره

    اونجا من یاد گرفتم که این یه بیماریه وبه چشم مجرم نگاه بهش نکنم خلاصه داشتم روی خودم کار میکردم که همسرم پاک شد وبعد از 18 ماه دوباره رفت دنبال مواد ومن چون حالا توی مسیر رشد بودم دیگه هبچ بهانه ای قبول نکردم وجدا شدم .

    حدود 2سال ونیم با بچه هام تنها زندگی کردم وکماکان روی خودم کار میکردم از اون طرف همسرم دوباره پاک شد وروی پاکیش موند خیلی التماس میکرد وبچه هارو بهانه میکرد ولی من فقط صبر کردم ودیگه گول نخوردم تا اینکه 7 سال پیش بعد از کلی آزمون وخطا دوباره باهم ازدواج کردیم .

    تقرببا شرایط خوب بود مالی وپاکی همسرم ولی ذهن من آروم نبود خطاهای ریز ودرشت همسرم وبچه هام رو هایلایت میکردم ودوباره رفتم توی لاک قربانی شدن وطبق قانون بی بدیل جهان همان قربانی بودن رو به نحو خیلی خیلی شدیدتر دوسال پیش تجربه کردم ودوباره خواستم جدابشم که به صورت کاملا هدایتی با استاد آشنا شدم واوایل کمتر ولی این یکسال اخیر کاملا جدی گوش دادم وسعی کردم هرچه بیشتر عمل کنم .حرف استاد توی گوشم رفت که میگه اگه اطرافیانت هرجوری هستند دقیقا شما هم همون فرکانس هستین اگه روی خودت کارکنی یا افراد اطرافت عوض میشه ویا رفتارشون عوض میشه وباهات هم مسیر میشن

    الان بیشترین صلح رو نسبت به تمام این سالها با همسرم دارم البته نسبت به این 20 سال وخیلی خیلی جاداره که روی روابطم کار کنم .

    هنوزم بشدت تایید اون برام اهمیت داره وبا مخالفتش بهم میریزم وبارها وبارها باهاش بحث میکنم که قانعش کنم که من درست میگم بعد بخودم میام یکم فایل گوش میدم به خودم تلنگر میزنم که با خودت چند چندی حالا این بنده خدا تاییدت بکنه یا نکنه مگه کمبود داری دختر؟ ولی خبر خوب اینه که تواتر این بحث ها بقول استاد هر بار با فاصله ی بیشتر اتفاق میوفته وبشدت به قانون مدارها معتقدم که اگه من از درون تغییر کنم اطرافیانم محکوم به تغییر هستن هرچه که هست درون خودمه

    ممنونم استاد

    خدای نازنیم همه مارو هدایت کنه وگیرنده هامون رو فعال کنه همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    محمد نوری گفته:
    مدت عضویت: 1535 روز

    سلام به همگی

    استاد نازنینم شما چقدر فوق العاده هستین واقعا ازتون ممنونم بخاطر این آگاهی ها و درس هایی که بهم میدین ، من امروز در حین گوش دادن به این فایل خیلیییی احساس خوبی داشتم رضایت داشتم آهان فهمیدم رو داشتم که تا حالا تو چندین تا از فایلاتون چه محصولات چه دانلودی این حس برای من اتفاق افتاده ( الگو تکرار شونده مثبت).

    بریم سراغ فایل و مثال هایی که من دارم ؛

    یادم تو باشگاه قبلی که بودم یه بنده خدایی بود که یه بار اومد بهم گفت محمد بیا با هم از فردا تمرین کنیم منم گفتم اره پایم بیا خیلی خوبه نمیدونم از فواید باهم تمرین کردن و اینا بهش گفتم و گفتیم مثلا فردا ساعت 4 باشگاه باش و من فرداش همون ساعت تو باشگاه بودم از مربی پرسیدم گفت نه نیمده گفتم میاد لباس عوض کردم نیمد گرم کردم نیمد ست اول و زدم بازم نیمد فرداش یا یکی دو روز بعد دوباره اومد باشگاه و گفت براش مشکل پیش اومده و این داستانا و دوباره گفت فردا باهم تمرین کنیم باز فردا هم نیمد فکر کنم این الگو سه چهار بار اتفاق افتاد حتی یه بار دید که ازش ناراحت شدم کلی عذر خواهی کرد و منم گفتم درست شده دیگه ولی نگو پترنش این بوده وقتی که انقدر تکرار شد دیگه با خودم گفتم من میام تمرینم رو میکنم اگر بود باهم تمرین میکنیم نبود هم خودم مثل همیشه تمرین میکنم و هیچوقت رو حرفش ن

    حساب نمیکردم.

    تو ارتباطات زناشویی فامیل هم زیاد دیدم که مثلا یکی شون شوهرش خیلیی بد دهن بود و همیشه به زنش بد دهنی میکرد و دعوا و قهر و از این داستانا و بد مرده هم هر بار با پشیمونیه زیاد میرفت از دل زنه در میوورد و آشتی میکردن باز مثلا میفهمیدیم یه هفته بعد دو هفته بعد باز مرده فحش و بد و بیرا و زنه قهر و دوباره مرد صحبت کردن با خانومه و قول دادن که تکرار نشه ووو این سیکل هنوزم ادامه داره.

    مثلا تو ارتباط عاطفی من یکی از خط قرمزهام اینه که اگر کسی بیاد تو رابطه به شوخی یا هر حالت دیگه حرف از رفتن بزنه من دیگه اون رابطه رو ادامه نمیدم از قضا من تو یه رابطه ایی بودم و ایشون فکر کنم به شوخی همچین حرفی رو زد و صحبت کردیم و قول و این داستانا که تکرار نشه فکر کنم به یه هفته نکشید باز دوباره تکرار شد بعد من میگفتم خدایااا داستان چیه این همه قول و صحبت بازم که شد باز بخشیدم و باز دوباره این اتفاق افتاد و اونجا بود که من دیگه فکر کردم به اون رابطه

    من یه زمانی دارو ندارم رو به خیلیا میگفتم بعضی هاشون راز بود بعضی هاشون حرفای ساده تر کلا همه چیو میگفتم و هرچقدر اون فرد به من نزدیک تر صحبت ها بیشتر و گفتن راز و این داستانا هم بیشتر بود که مثلا بهش میگفتم بعد یه ساعت هم نمیشد اون جمله رو از یکی دیگه میشنیدم و چون الگو رو درک نمیکردم یا بهتره بگم خیلی دیر درک میکردم میذاشتم ضربه بخورم بعد میفهمیدم داستان چیه ، حتی یه بار میخواستم یه موضوعی رو بهش بگم بخدا قسم جد و آبادش رو قسم دادم نمیدونم هر صدوبیست و چهار هزار پیامبر رو بهش قسم دادم که نگی اونم گفت نمیگم و من بهش گفتم دو روز بعد اگر اشتباه نکنم با یکی صحبت کردم و همون صحبت ها رو بهم گفت، اونجا بود که گفتم آقا اصلا دیگه نمیگم و از اون به بعد دیگه هیچی رو بهش نگفتم و چند نفر دیگه هم به همین شکل بودن رو اصلا حذفشون کردم

    یا تو سمت مثبتش که تا شما گفتین اومد تو ذهنم این بود که من یه بار با یکی از دوستانم قرار گذاشتیم صبحونه جمعه رو بریم بیرون اتفاقا صبح زود هم نگفتیم فکر کنم گفتیم 8 ولی من خواب موندم در حالی که تو کل زندگیم من یه بار اون روز خواب موندم و یه بار دیگه که این مثال خودم و توضیحات شما باعث درک بهترم از تفاوت این مثال ها بود.

    اینها مثال هایی بود که اومد تو ذهنم و دوست داشتم باهاتون به اشتراک بذازم.

    استاد دوست دارم از فایل قبلی هم همینجا ازتون تشکر کنم یه چیزایی رو پیدا کردم از اینکه کجاها قاطی میکنم یا چه الگوهایی تکرار میشدن که میگفتم اینا که انقدر واضح بوده پس چرا من نمیدیدمشون ولی الان به لطف خدا و آموزش های شما دارم میبینمشون و میخوام که ریششون رو پیدا کنم، چون وقتی که فهمیدم به خودم گفتم آقا من دیگه از این تکرار این الگوها خسته شدم دیگه میخوام چیزی باشه که طبق خواسته من باشه.

    و سپاس گذار هستم ازتون استاد عزیزم که همیشه به ما یاد آور میشید قانون تکامل رو و اینکه این پاشنه آشیل ها یهو از بین نمیرن انتظار بیخود نداشته باشیم ما فقط باید هر روز بهبودش بدیم و هر روز بهتر

    بازم ممنون هستم ازتون و برای همه دوستانم عشق سلامتی و ثروت رو آرزو دارم

    فعلا خدانگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    سلام سلام

    امیدوارم حال همگی خوب خوب باشه

    چند روز پیش ی متنی خوندم که منو به فکر برد و با صحبت های استاد قشنگ این جمله را درکش کردم

    جمله این بود

    اگر تو یه جنگل ی درخت را دوبار دیدی معنیش اینکه تو گم شدی

    ی بار دیگه جمله را بخون من در مورد درخت صحبت نمیکنم

    از خودم شروع کنم

    من یک ادمی هستم که سیگار میکشم

    و هرکاری میکنم نمیتونم ترکش کنم

    و اینو میدونم با اراده نمیشه سیگار را ترک کرد و اگر با اراده سیگار را ترک کنی

    زندگیت میشه جهنم

    چون ذهنت سیگار میخواد ولی تو بهش نمیدی

    و بعد از تلاش چندساله میسپارمش به خدا

    که هدایتم کنه به بهترین و اسان ترین راه ترک سیگار

    از سیگار گفتم ک بگم من

    تا دلتون بخواد

    به خودم

    به بقیه قول دادم که دیگه سیگار نمیکشم

    و اینو بگم واقعا از ته دلم قول میدادم

    واقعا میخواستم سیگار را ترک کنم

    و اصلا نمیخواستم کسی را خر کنم و قول الکی بگم واقعا دلم میخواست ترک کنم

    ولی نمیتونستم

    هرکاری میکردم لامصب نمیشد

    پس همونجوری که خودم قول میدادم تکرار نمیشه و واقعا قول میدادم

    ولی دوباره تکرار میشه

    پس برای بقیه هم همینطوره

    اگر کسی به من قول میده کاری را نکنه

    پس میکنه ن به این معنی ک طرف میخواد به من دروغ بگه

    ن به این معنی که طرف ادم بدیه

    ن

    طرف واقعا قول از ته دل میده

    ولی نمیتونه انجامش بده

    پس من نباید احساسی تصمیم بگیرم

    منی ک چنان ضربه ای سر این احساسی شدنم خوردم ک بعد از چند ماه هنوز جاش درد میکنه

    ولی خدا را شکر میکنم به خاطر این تو گوشی که بهم زد

    واقعا به جرئت میگم

    زندگیم از اون ضربه به بعد زمین تا اسمون فرق کرده

    و خدارا شکر میکنم

    که امروز ی اگاهی کسب کردم که

    از ریشه اون موضوع برام حل بشه

    من خودم هزار و ی باگ دارم

    و باید حلشون کنم و با حل کردنش بزرگتر و بزرگتر میشه

    ولی نمیشه ی شبه تغیرش داد

    باید بیام ریشه هاشو پیدا کنم و از ریشه حلش کنم

    و این انتظار را ندارم ی شبه حلش کنم

    من ادمی هستم ک خیلی حرف میزدم

    خیلی ک میگم یعنی خیلی

    و سعی میکردم با حرف زدنم بقیه را بخندونم

    ولی هربار مسخره میشدم

    با دوره عشق و مودت فهمیدم که

    اقا من این کار را برای این میکردم که

    تایید بقیه را بگیرم

    بقیه از من تعریف کنند

    بقیه بگند این پسر چقدر خوبه

    از خودم میکندم

    تا اعتبار به دست بیارم

    ولی با اگاهی های دوره عشق مودت مخصوصا جلسه 3 فهمیدم که

    هروقت من کاری میکنم و از خودم میکنم که بقیه خوشحال بشند

    این کار جواب برعکس میده

    اصلا من چرا میخوام تایید بقیه را به دست بیارم

    اصلا چرا بقیه باید به من اعتبار بدن

    اصلا چرا بقیه باید منو دوست داشته باشند

    اصلا چرا بقیه

    اصلا چرا خودمو دوست نداشته باشم

    اصلا چرا نباید خودم به خودم اعتبار بدم

    مگه این بقیه کی هستند

    و اینو فهمیدم

    که اگ من خودمو دوست داشته باشم بقیه دوسم دارند

    اگه خودم به خودم اعتبار بدم بقیه هم به من اعتبار میدن

    و…….

    و هروقت دلم بخواد حرف میزنم

    دیگه اون ادم پرحرفی نیستم که میخواستم کلی بگم و بخندم تا بقیه بهم اعتبار بدن

    اینا را گفتم که بگم

    من همیشه به خودم گفتم از این تاریخ و این ساعت دیگه اینکار را نمیکنم

    ولی دو دقیقه بعد میکردم

    ولی از وقتی اومدم ریشه هاشو پیدا کردم

    تغیرات شروع شد

    ولی تغیرات ی شبه نبود و نیست

    به این نتیجه میرسیم

    که اگه کسی قول میده کاری را دیگه انجام نده

    حتی اگه واقعا دیگه اون کار را انجام نده

    یک شبه نمیتونه درستش کنه چون پاشنه اشیلشه

    پس من میرم سراغ پلن B

    همگی در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    الهام و نگین گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    به نام رب العالمین پروردگار جهان و جهانیان

    استاد جان سپاس گزارم بخاطر فایلهای بینظیرتون

    چند وقت بود داشتم فکر میکردم من چرا کدها را می‌نویسم ,ولی چرا اتفاق نمیفه ،امروز که از گفته های شما شنیدم اگر فاصله اتفاقات بیشتر شده

    نشونست اینه که شما داریند باورهاتون و درست میکنید و امید وار شدم

    استاد جان واقعا من فقط ایرادهام و پیدا کردم ،من هرکس ازم خرید کنه،پا پول بخود برام واریز کنه خیلی طول می‌کشه پولم و بریزه به حسابم البته اوایل بیشتر طول می‌کشید یا اصلا پول به حسابم نمی‌ریخت ولی حالا زودتر این اتفاق میفته

    فهمیدم که این یه رشد و میتونم بعد بهتر بشه

    اتفاقات و شرایط که برام پیش میاد بخاطر باورهای منه

    یا اینکه با هر کس قرار داشته باشم یا استادی که باهاش کلاس دارم اون دیر تر حاضر میشه و این و نمی‌دونستم چطوری درستش کنم و کاملا متوجه ام که این از باورهای که خودم درست کردم

    درصورتی که من خودم همیشه به موقع سر قرار حاضر میشم حتی اگه شده نیم ساعت هم شده زودتر حاضر بشم سر قرار ولی همیشه با هر کس روبه رو بشم طرف بد قول است ‍ولی حالا یه مدت هست که دارم روی باورهام کار میکنم و به خودم بگم نه من با هر کس روبه رو میشم اون خوش قول است اگر هم قبل با اون آدمهای که بد قول بودند روبه رو میشدم مال باورهای اشتباهم بوده و البته که حالا دارم باورهام و درست میکنم با آدمها و مشتری های خوش قول روبه رو میشم امیدوارم که بتونم روش کار کنم و هر روز باورهام بهتر و بهتر بشه

    یکی دیگه اینکه که می‌خوام بگم وقتی که مشتری بد قول بهم برمیخوره.میخوام به خودم نگم اینطور نیست ولی دوباره تو ذهنم میگم حالا دیر میاد یا حالا پولم و دیر میده بهم یا دو باره باهاش کلاس برمیدارند و دوباره همون اتفاقات قبل اتفاق میفته با این که می‌دونم این آدم نمیتونه به عهد خودش وفا کنه می‌دونم هم درست نمیشه در بعضی موارد تونستم این کار را انجام بدم و به قول های طرف دیگه اهمیت ندم و کلا کنارش بزارم ولی برای بعضی از افراد نمیتونم این کا را باهاشون بکنم که مال عزت نفسنه این کلا پاشنه اشیلم هست شاید اون آدم از زندگیم بره کنار ولی یه آدم دیگه با ظاهر دیگه میاد تو زندگیم انشا. که کم کم این الگوها کم رنگ و کم رنگتر بشه

    من حالا فهمیدم که روی کسی حساب نکنم و فقط روی خالق مهربونم حساب باز کنم

    امیدوارم بتونم پلن bرا بنویسم و اجرا کنم

    حرفهاش و باور نکنم چون نمیتونه خودش و عوض کنم پترنها را دریافت کنم و درک کنم از کار کرد جهان

    و ادامه ندم

    چقدر خوشحال شدم که گفتین. تغییر آرام آرام رخ می هد این بهم قوت قلب داد

    اینقدر فکرم مشغول کرده بودم من که می‌دونم این رفتارم اشتباه ولی چرا دوباره انجام میدم ،چرا همه درد دل می‌خواند. باهام بکنند با این که من با کسی درد دل نمیکنم تا آنجایی که بشه ولی دوباره آدمها می‌خواند باهام درد و دل کنند و این یه باور اشتباهه که تو ذهنم دارم همشم از احساس لیاقتی که کم رنگه تو وجودم و همیشه فکر میکردم اگه به درد و دل کسی گوش بدهم آدم خوبی هستم

    بخاطر همینه که این آدمها جذبم می‌شوند انشا بتونم با تمرینهای دوره کشف قوانین به طور ریشه ای حل کنم

    استاد جان سپاس گزارم ازتون بخاطر این فایلهای بینظیرتون

    مریم جان سپاس گزارم ازت بخاطر این تلاش بی وقفه که برای به روز رسانی دوره ی کشف قوانین گذاشتید

    خدایا هزاران هزار بار شکر شکرت شکرت

    سلامت و شادوثروتمندو سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: