نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-27 08:39:062024-02-14 06:19:47نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگرانشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
ردپای 61
سلام استادِجان و دوستای خوبم
استاد عزیزم فک میکنم به اندازه کافی از چالش های. مسیر حرف زدم ،الان اونجایی از تغییرم که جهان میخواد مطمئن بشه ،آقا واقعا جدی یا مارو مسخره کردی؟
خلاصه که همه جوره داره زورش میزنه تا ببینه من چقدر پرو ام
اعتراف کنم که حداقل این هفته کانون توجه ،موم تو دست خودم نبود! مومی بود که هی دست به دست میچرخید و خب نتیجه اش سردرگمی و ..
این یکی حتما چوب معلم بود تا بهم بفهمونه ،یادت آمد زندگی قبلت چقدر شلم شوربا بود؟ نکنه هوس کردی؟
تازه دوزاریم افتاد که بابا چقدر زندگی فوق العاده شده بود و خبر نداشتی .آنقدر زود یادت رفت کجا بودی و کجا رسیدی؟
اخ که فقط خدا میدونه چقدر بابت این سایت سپاسگزارم که چه بسا اگه نبود من تعهد دو روزه شکونده بودم و درنهایت کاستی هارو گردن بقیه مینداختم
این هفته تا جایی که میشد به ناخواسته ها توجه کردم چرراااا؟چون تو حالت اضطرار قرار دارم و تا یکم اوضاع بحرانی میشه ،پلن ناخودآگاه اجرا میشه
پس زین پس به جای توجه به ناخواسته و بیانش حتی در حد درس عبرت ،خودداری میکنم ،فعلا تا زمانی که توجه به زیبایی تو موقعیت های سخت ،عادت بنیادین نشده
پس تو این مورد تکامل طی میکنم
چه کاری از دستم همین حالا با همین امکانات برمیاد؟
اصل و فرع چیه؟ چطوری بالن سبک کنم؟چیارو حذف کنم ؟
چطور کانون توجه از ناخودآگاه گذشته بیرون بکشم ؟
چطور وقت بسازم تا بیشتر فایل هارو گوش کنم
چالش من با من ،جز معدود چالش هایی که میتونه دو سر سود یا دوسر باخت باشه
چه قدم های عملی بردارم ؟ قبل هر کار اهرم رنج و لذت تهیه کنم
بعد هر روزم با نوشتن شروع کنم ،بنویسم آقا امروز چیکاره ام
تو همون صفحه یه باوری که امروز باید بسازم و جایگزین کنم یادداشت کنم ،و بارها مرورش کنم و مثال هایی برای اثباتش بزنم
کارهام به دست خدا بسپارم
[راستش تازه کم کم دارم میفهمم یعنی چی خدا رو قبل و بعد هر کاری ببینی ،تازه میفهمم خب که چی کار با نام خدا آغاز کنی ،تازه درک میکنم نقش خدارو تو فیلم زندگیم سیاهی لشکر گرفتم یا سوپراستار فیلم ]
انقدر که مهمه بازم تکرار میکنم یادم بمونه
جان من فقط به قدم بعدی فکر کن و همون یه قدم خوب برو ،به تهش فکر نکن ،به چی میشه و چطور میشه فکر نکن
جان من کم نیار ،قدمارو کوچیک کن و بابت انجام همونا شاد باش
باور کن که قدمای بعد آسونتر برمیداری چون تو قویتر شدی
از خدا کمک بگیر و بارها ازش بخواه آسونتر کنه برای آسونی، نیرو بهت بده
عمل کن و دست به کار شو ،خدا کریمه
ناامیدی ترس و…کار شیطونه ،خدایی بودن تمرین کن امید و شور و سرزندگی
از طبیعت یادبگیر ،هر زمستون به بهار زیبا تبدیل میکنه با امید و فقط عمل به برنامه درست درونی
جلو هدایت نگیر و به صداهای درونت گوش کن
شادی هم یادت نره دیگه :)
ممنون که با چالش من با من همراه بودی
در پناه خدا
بنام الله مهربان
بازم یک کامنت حال خوب کن ، و انرژی مثبت
سلام بر فاطمه دوست داشتنی و فوق العاددددددده و بی نظیر
من که به شخصه کامنت های شما رو پیگیرم و از خوندنشون لذت میبرم.
و نمی تونم براتون کامنت ننویسم و ازش گذشت کنم و منو دست به قلم می کنید …
واقعا جای تحسین داره و باید از روی شما بارها نوشت و شما رو هی تکرار کرد …
بهتون خدا قوت میگم و دست مریزاد …
مرسی که هستید
مرسی که نوشتید .
پیگیر کامنت های حال خوب کنت هستیم. ایول دختر بی نهایت
اندازه حس های قشنگت
دوست داریم …
بی شک در آینده نزدیک بیشتر از شما و نتایج خوب شما خبر دار میشیم.
امضای خداوند مهربان پای تک تک آرزوهات…
سید عزیز سلام امیدوارم خوب باشی
خیلی سپاسگزارتونم بابت پیام های امیدبخشتون که تاییدی بر اینکه مسیر درسته !به نوشتن ادامه بده
واقعا خوشحالم به خاطر دوستای خوبی مثل شما که برای دیگران خیر و خوبی میخوان
ممنونم که همسفر این مسیر هستید
از خدا براتون بهترین هارو میخوام و بازهم ازتون سپاسگزارم
در پناه خدا باشید
بنام خدای مهربونم بنام خدایی که هر لحظه منو داره هدایت می کنه ولی من هر وقت بخوام به هدایتش توجه می کنم
سلام استاد عزیزم سلام مریم بانوی قشنگم و یک سلام به همه دوستان عباس منشی ام
استاد چرا هر وقت من به شخصه خودمو میگم در حالت بد قرار میگیرم و میام تو سایت از خدا هدایت میخوام با فایل هایی مواجه میشم که خیلی بیش از حد با مسئله من هماهنگ هست به جرات میتونم بگم در بیشتر از 95 درصد این اتفاق برای من میفته این نشون از هماهنگی 100 درصدی شما با خدا الله داره خدایا شکرت و این هم یک الگو مثبت تکرار شونده در مورد خودم هست بازم خدایا شکرت.
بریم سراغ سئوالی که شما پرسیدین همینجور که داشتم فایل گوش میکردم صحنه های زندگیم مثل فیلم از ذهنم گذر میکرد یهو جرقه ها شروع شد به زدن یکم در مورد نوشتنش مقاومت دارم چون خصوصی هست و از افراد نزدیکم در سایت شما عضو هستن و من چون با اسم اصلی عضوم گفتم می فهمن بعد گفتم بفهمن من باید اینارو بگم تا بفهمم با خودم چکار کردم تا باورام و پاشنه آشیلمو متوجه شم بریم سراغ داستان
استاد من با شخصی نامزد کرده بودم و در دوران شیرین نامزدی بودم و به قول دیگران تو ابرا سیر می کردم اولین باور مخرب در وجودم که زندگیمو نابود کرد و من تازه متوجهش شدم باور عدم ارزشمندی و عدم لیاقت بود و هست یه بحثی بینمون پیش اومد و منو تو خیابون ول کرد و رفت چون قرار بود با هم بریم خونه و نمی خواستم خانوادم متوجه شن بالاخره صحبت کردم و با هم برگشتیم و ایشون به من قول داد که دیگه تکرار نمیشه و منم اوکی شدم کلا قضیه فراموش شد بعد مدتی یه بحثی پیش اومد و ایشون دوباره ول کرد و رفت و حتی بهم پیام داد که اشتباه کرده که خواسته متاهل بشه دقیق یادم نیست این موضوع دوباره یه جوری رفع و رجوع شد که حل شد و دوباره ایشون قول داد که دیگه این کار انجام نمیده️
ما رفتیم سر زندگی و این رفتار و الگو در ابعاد بزرگتری و به نوعی دیگه اتفاق افتاد و مثل داستان شما استاد من دو دفعه وسایل جمع کردم و اومدم خونه پدرم بار سوم که این اتفاق افتاد من از قانون و این حرفا هیچ اطلاعی نداشتم ولی دیگه از این نوع رفتارها خسته شدم برگشتم خونه پدری ولی بدون اثاث و هر چی ایشون یک هفته اومد و قول داد ولی گوشم بدهکار نبود و جدا شدم مدت 5 سال بعد جدایی روش درویشان پیش گرفتم و از جنس مخالف بیزار و می خواستم مرد خودم باشم بعد 5 سال در کار یه فردی ازم درخواست آشنایی کرد و من گفتم بذار امتحان کنم باز در این رابطه 3 ماهه این اتفاق افتاد که ایشون هفته به هفته نه پیامی و نه تماسی این نشتی خودم از عدم احساس لیاقت و خودارزشی بود از عدم عزت نفس تا دیشب که خیلی شیک و مجلسی بدلیل اینکه من نمیتونم باهاش باشم و حال خوبی نداره و نمیتونه حال خوب بهم بده کات کرد آنقدر حالم بد بود بغض تمام وجودمو گرفته بود صبح با سردرد بدی بیدار شدم ولی اومدم خودمو جمع و جور کردم و شروع به گوش دادن فایل کردم این فایل بی نظیر حتی با اینکه برام پیام فرستاده نمیخوام بازش کنم میخوام رو خودم کار کنم تا تجربه ای بهشتی از روابط و شخص هم فرکانسمو پیدا کنم
خدایا شکرت سر بزنگاه این بنده تو هدایت می کنی
سلام به استادای نازنینم و همه دوستان سایت ارزشمند عباسمنش
الگوهای تکرار شونده ای ک از دیگران میبینیم و باز چشامونو میبیندیم و ادامه میدیم، من یکی ک هزاااران مورد و مثال دارم و میخوام اینجا مکتوب کنم ک یادمبمونه چرا اینجور ادما رو حذف کردم و بهتر قوانین رو درک کنم به امید خدا ک هم درکم بیشتر بشه ب این مسائل و هم بتونم پاشنه های آشیلم رو پیدا کنم و هرروز بهبودش بدم
من به مدت شاید ده سال درگیر روابطی نادرست بودم، اول از همه ک مقصر صفر تا صدش خودم بودم بخاطر باورهای نادرستم و بخاطر الگوهای نادرستی ک دیده بودم و ادم های نادرست رو جذب میکردم اما الان متوجه شدم ک من چقققد اشتباه کردن بقیه رو میدیدم و بقول خودم گذشت میکردم و میبخشیدم ولی هربار بیشتر و بیشتر ب خودم ضربه میزدم و میگفتم هرکسی ممکنه اشتباه کنه و ممکنه ی روز سرش ب سنگبخوره و تغییر کنه! (زهی خیال باطل!) و خلاصه با این افکار اون ادما رو تو زندگیم نگه میداشتم و میبخشیدم و هربار هم همه بهم میگفتن تو خیلییی احمقی هیچکس دیگه بعد ده هزار بار اشتباه کردن ب ی نفر فرصت نمیده تو چرا اینکارو میکنی؟! منم توجیهی ک داشتم این بود ک عشق همه چیو درست میکنه! ( البته مطمعناا چیزای دیگه هم بود، ترس از تنهایی و وابستگی و اینکه هی ب خودم میگفتم این همه مدت انرژی و زمان و پولتو گذاشتی پای این ادم ک حالا بذاری بری! سفت میچسبیدم بهش!) ولی خب الان دیگه از شر اون وابستگی خلاص شدم چون اگاهانه و قدم ب قدم اینکارو کردم و دیگه به ادمایی ک وارد زندگیم میشن چ بعنوان دوست و چ بعنوان تشکیل یک رابطه عاطفی وقتی ببینم یک رفتار رو دوبار تکرار میکنه دیگه میذارمش کنار، امسال اینکارو چندین بار تکرار کردم و امروز ک این فایل رو گوش کردم چقققد خوشحال شدم ک حداقل ی پیش زمینه ای ازش داشتم و الان درکش برام خیلیی راحتتره و ی جورایی مهر تایید خدا زد بر عملکردم
ی همکاری دارم ک الگو تکرار شوندش اینه ک توانایی نه گفتن به بقیه رو نداره و من چندین و چند بار سر این مسئله باهاش صحبت کردم و حتی بعضی وقتا کارمون ب بحث میکشید ولی الان میفهمم من الکی فقط انرژی میذارم برا این ادم، شاید دلش بخواد و مطمعنمم ک دلش میخواد تغییر کنه اما خب این خیلییی وقته تو وجودش رفته و من باید دست از این نصیحت کردن و انرژی گذاشتن براش بردارم چون اون باوراش همینه وممکنه با بودن و توجه کردن ب این رفتارش خودمم تو مدارش برم و اینکارو انجام بدم پس باید اعراض کنم و توجه نکنم بهش.
یا با ی نفر تو رابطه بودم ک الگوش این بود ک نمیتونست بیشتر از چند روز باهات خوش رفتار و صمیمی برخورد کنه و خیلیی زود سرد میشد و چ تو حرف زدن و چ پیام دادن دیگه اون شور و شوق اولیه رو نمیشد دید، شاید تو دو یا سه سال بارها و بارها این رفتارا رو دیدم و متوجه شدم ک دیگه نباید هیچوقت رو این ادم حساب کنم و الان تنها بعنوان ی دوست عادی ک هیچ وابستگی بهش ندارم تو زندگیم میبینمش و اینجوری هم اون راضی و هم من و چون باورهای خیلیی خوب و درستی داره در مورد خلق ثروت و عضو سایته از هم صحبتی باهاش لذت میبرم و خیلی خوبه ک ادما بتونن الگو های طرف مقابل رو زودی کشف کنن چون اینجوری راحتتر میتونن برای روابطشون حد و حدود مشخص کنن و بدونن ک این رابطه تا چ حد پیش بره
و چققد حرف استاد زیبا بود در مورد اینکه خودشون هم هیچوقت نمیگن ک قول میدن و ب طرف مقابلشون ک درخواستی ازشون دارن میگن باشه تمام تلاشم یا سعیم رو میکنم ک انجام بدم و منم دقیقاا همینجور رفتار میکنم، هیچوقت نمیگم قول میدم و خوشحالم ک این جز رفتارهام هست ک ب کسی قول الکی نمیدم ( ممکنه هم داده باشم ولی تا جایی ک یادم میاد نبوده)
مورد بعدی در مورد قرض دادن ک چققد قشنگ استاد گفتن ک از اول اینو برای خودشون خط قرمز مشخص کردن ک نخواد ازشون انرژی بگیره و درگیری ذهنی پیدا کنه چققد درک میکنم اینو، حالا متوجه میشم ک چرا بابام همیشه با این چیزا مخالفت داشته همیشه فک میکردم بابام زیااادی حساسه و یا خیلییی خسیسه ک ن ماشین ب کسی قرض میده و ن از کسی میگیره چون میدونه نمیتونه اون هجوم فکری ک بعد از قرض دادن و گرفتنه رو تحمل کنه واقعا حس بدی داره و همش ی چیزی تو ذهنت میگه ک نکنه حالا اتفاقی بیفته، نکنه چیزی بشه ک نتونم از پسش بربیام و همین افکار منفی باعث میشه ک حسمون هم بد بشه و حتی در بهترین حالت ممکن اگه اتفاق بدی هم نیفته ولی اون فشار عصبی و فکری ک بهمون وارد میشه واقعا ارزش نداره.
خدایا شکرت برای درک این اگاهی ها
و مرسسسی استاد عزیزمک چققد عالی و با ذکر مثال همه چیز رو توضیح میدین ک با عمق وجودمون درکش کنیم همیشه همه چیز رو به همین راحتی و سادگی توضیح میدین و این ساده توضیح دادنتون باعث شده ک ما درکمون حتی نسبت ب پیچیده ترین مسائل هم بهتر و بهتر بشه عاشقتونم
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
دقیقا درسته، من دارم برای خودم این باورها را میسازم که:
– من مشتریانی بسیار بسیار بسیار پولدار و دست و دلباز دارم که برای محصولات من به راحتی پولهای بسیار بسیار بسیار زیاد را میپردازند.
– من سرمایهگذاران بسیار بسیار بسیار آماده را جذب میکنم تا با سرمایههای آنها به درجات بسیار بالای کسب و کارم برسم.
– اعضای بسیار بسیار بسیار آمادهای به گروه من میآیند که با پای سر، کسب و کار خود را انجام میدهند و برای خودشان پول میسازند و من نیز به این افتخار میکنم و از پورسانتهایی که شرکت به من میدهد، بکآپ عالی تهیه میکنم تا گروهم را پشتیبانی کنم و کسب و کارم را به شکل روزافزون گسترش دهم.
ولی اکنون که خوب مینگرم، متوجه میشوم که، خودم دارم جلوی این نعمات و ثروتهای روزافزون الهی را میگیرم. در این دو سه روز دو مشتری را برای محصولاتم جذب کردم که به شکل نادلخواه به آنها بیست درصد تخفیف دادم. اکنون متوجه شدم که چرا پیشرفتی برای تحقق باورهایم ایجاد نشده؟!
خوب مشخصه، من باوری محدود کننده نسبت به فراوانی و ثروت دارم. اگر اینجور نبود، چرا تخفیفی دادم که خودم راضی نیستم و تازه به همسرم هم میگویم این کار را نکند!
در راه بین زمینم در یک روستا و خانهی خودمان در شهر بودم که داشتم به این فایل گوش میدادم. با خودم گفتم: آیا اگر تو تنها ده مشتری عالی با شرایطی که دلت میخواد داشته باشی بهتره؟ یا اینکه صدها و هزاران مشتری دست و پا شکسته مثل اینها؟
مسلما اگر تنها ده مشتری عالی داشته باشم، بسیار بسیار بسیار بهتر است!!! تازه این اول کاره و یقین دارم که پس از آن، ده مشتریان عالی من، دهها و صدها و هزاران مشتری هم جنس و هم ردهی خود را برای من خواهند آورد!!! این قانون بدون استثنای کائنات است!!! بنابراین، تصمیم جدی گرفتم که به هیچ بهایی چنین مشتریانی را نپذیرم که اگر بپذیرم به معنای آری گفتن به کمبود و کاستی و فقر و تنگدستی است!!!
اما، بریم سراغ مسئلهی این جلسه. درسته، همینه و همین که ما نمیتوانیم در یک مدت کوتاه و بدون کار بر روی شخصیت خودمان نمیتوانیم رفتاری را تغییر دهیم، پس دیگران هم مانند ما انسان هستند و باید به آنها حق دهیم که آنها نیز نتوانند که این کار را بکنند. ولی، باید بدانیم که خودمان مهمتر هستیم و حق نداریم خودمان را قربانی کاستی دیگران کنیم!!!
خدایا چه اندازه شنیدن این جلسه برام سودمند بود و شیرین! چه تصمیم بزرگی گرفتم که با اطمینان میدانم که سبب پیشرفت بسیار بسیار بسیار بزرگ و پیوستهی من در همهی کارهای من میشود!!!
استاد بزرگوارم و بانو شایستهی عزیز و همراهان گرامی من، از خدای یگانه برای بودن شما در مسیر هدایت و آگاهیم سپاس بیکران دارم.
ارادتمند شما
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم خدا را که روزیم کردی دیدن وشنیدن همچین فایل بی نظیری را بزرگترین پاشنه آشیل من عدم احساس لیاقت است و مهم بودن حرف مردم است و این چند سال برای مردم زندگی کردم و خیلی ناراحت میشم اگه کسی مرا قضاوت کند ودر مورد زندگیم صحبت کنند
یکی از الگوهای تکرار شونده برای من این است که
همسرم ی خونه پدری دارند و به مدت چهار سال است که بلاتکلیف است وهنوز هیچ کدام از بچهها اقدام نکردند برای تقسیم این خونه ولی هر بار همسرم یادش می افتد میگه باید تکلیفش معلوم کنم ومن هم با جدیت گول این حرفاش را می خورم وکلی با او هم فکر میشم و کلی وقت و انرژی میگذارم و با او هم فکری میکنم ولی بعد از
مدتی کلن این موضوع را فراموش میکند
به نتیجه رسیدم که دیگه صحبتی در این مورد نکنم و کاری به اون نداشته باشم
خدایا من را آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان
سلام به همه دوستان ثروتمندم
الان فایل زیبا را دیدم و فهمیدم که هنوز چقدر کار دارم و هنوز با این همه فایل دیدن و کامنت نوشتن، اول راهم نیاز دارم بیشتر روی باورهام کارکنم ، الان درک کردم اصلا مغرور نشم که چقدر دوره خریدم یا ستاره جمع کردم
بلکه باید به خودم یاد آور شم چقدر تونستم با استفاده از آموزههای استاد ، خودم را ریشه ای تغییر بدم ، تغییری که آرام آرام صورت گرفته نه یک دفعه، چقدر تونستم توی زندگی متعهد باشم و چقدر موفق شدم بر ترس هایم غلبه کنم.
باید به ته قلبمان شیرجه بزنم و خدای درون را بشناسم و گوهر وجودی خودمان را از درون کشف کنیم بهش بها بدیم و با درون خویش ارتباط بگیریم و همیشه باهش صحبت کنیم ، باید با ذهن خودم آگاهانه وارد صحبت شوم و آرام آرام تربیتش کنم که با قلبم هم جهت شود و پیام الله را سریعتر دریافت کنه .
واما محتوای این فایل ارزشمند:
الگوی های تکرار شونده، یک انسان از یک سوراخ 2بار گزیده نمیشود، این کاملا درسته ، یعنی یک اشتباه را بیشتر از دوبار تکرار کردی ، بفهمیم که داریم طبق الگو پیش میریم این قانون جهان است یعنی باوری که در ذهن در اثر سالیان سال ساختیم نتایج آن را می بینیم و اصلا نباید خودمان را سرزنش کنیم یا دیگران را ، چون این رفتار درسته و اگر بخوایم عوض کنیم باید الگو ذهن را تغییر بدهیم تا ریشه رفتار ما بهبود پیدا کنه
سلام استاد خوبم
چقدر این سری فایلها پربرکت بوده تااینجاحداقل واسه من
چالشی دارم باهمسرم ، این که ایشون اجازه نمیده من عکس و فیلم از خودم در فضای مجازی قرار بدم
ایشون سه چهار روزی رفته سفر خارج از کشور
من بهم الهام شد بزار از خودت فیلم و عکس و خودتو معرفی کن
این کار رو کردم
دیروز وامروز صبح گذاشتم و ایشون ظهر دیده بود و زنگ و پیام و ….
منم با مشورت با خداوند ، صلاح دیدم فعلا پاکشون کنم
جالبه بعد که کمی گذشت
متوجه یک ریشه در ذهنم شدم
ناخودآگاه گفتم آخیش اصلا خوب شد که اون اجازه نمیده
بعد مچ ذهنمو گرفتم قطعااینم هدایت خداوند بود تااین داستان به وجود بیاد
دیدم من نمیخوام عکس و فیلم بزارم
چون من از معروف شدن مشهور شدن شناخته شدن بین مردم وحشت و ترس دارم
دوست دارم ناشناخته بمونم
آرامش و امنیت و یه زندگی راحت رو در ناشناخته بودن میدونم
انقدر از کودکی تا الان از معایب معروفیت مشهور بودن شناخته بودن بین مردم دیدم و شنیدم.
مثلا این که مسائل شخصی و خصوصی افراد مشهور بین مردم پخش میشه
چقدر مردم پشت سرشون حرف میزنند
چقدر در معرض خطرات جانی ممکنه باشن
چقدر سخته بخوان سفر برن خرید برن مردم مزاحمت ایجاد می کنند
هرجا میرن امضا و عکس ازشون میخوان
ممکنه عکس و فیلم خصوصی ازشون منتشر بشه
و همه اینا باعث شده من درونا نخوام که عکس و فیلم من منتشر بشه
چون هزاران ترس و باور منفی در درون من
وجود داره …
حالا میفهمم که آدمهای اطراف ما
فقط دارن باورهای ما رو بهمون نشون میدن
و لاغیر
و اما بعد از این قضایا هدایت خداوند این بود که نچسبم به چیزی و بگم حتما باید الان همین که من میخوام درست بشه ، اصرار پافشاری و عجله نکنم و اجازه بدم تکامل همه جانبه طی بشه
و فردی از نزدیکانم بدون تکامل دست به اقداماتی زده که خدا گذاشته جلوی چشمم تا بفهمم که باید هر قدم باهدایت برم جلو و تکامل رو رعایت کنم و کاری نکنم که از جاده صحیح خارج بشم
و اجازه بدم با بزرگتر شدن نتایجم ، این مساله راحت برام حل بشه
خدایاشکرت که هرروز رشدم میدی
سپاس استادخوبم
سلام و درود
چقدر قشنگ مطالب ریزی را باز کردید.
داشتم فکر می کردم این جمله ای که گفتید این پاشنه های آشیل رو با اینکه خیلی تلاش می کنیم اما باز دوباره تکرار می شود.
این جمله باعث می شود توقع ام از دیگران کمتر شود. همانطور که خودم ممکن است نتوانم پاشنه های آشیل را گاهی کنترل کنم از این به بعد دیگر چون توقع ام از دیگران کم می شود کمتر عصبانی یا نگران می شوم.
بعنوان مثال اگر کسی بد قولی کرد کمتر عصبانی می شوم اما طبق گفته استاد دیگر بر اساس اینکه آن شخص این خصلت را دارد که هر چقدر هم قول دهد باز تکرار خواهد شد سعی می کنم کارهایم را با آن شخص برنامه ریزی نکنم.
در واقع دو تا حسن برای من دارد
1- کمتر عصبانی می شوم و در احساس بد می روم.
2- کمتر وقت هایم بخاطر قرار با یک شخص بد قول هدر می رود.
این در مورد بقیه مسایل نیز صدق می کند. مثلا اگر کسی دروغ به من بگوید.
یا مثلا تنبلی کردن بچه هایم
یا غیبت کردن و پشت سر کسی حرف زدن
یا خشمگین شدن یک آدم عصبی مزاج
همه ی مواردی که من را ناراحت میکردند با این فکر که آنها هم در حال دست وپنجه نرم کردن با این خصوصیات شان هستند.
من نباید انتظاری از آنها داشته باشم بلکه باید کارها و واکنش های خودم را مدیریت کنم.
در کل این نگاه که من فقط مسئول اعمال خودم هستم خیلی خیلی من را آرام کرده به طوری که مثل گذشته کمتر واکنش گرا هستم.
این نکته مهمی که استاد گفتند که جمله های
قول می دهم دیگر تکرار نشود ” یا ” این بار فرق دارد و من تغییر کرده ام
برای من یک چراغ هشدار باشد که اعتماد نکنم که باعث ضربه خوردن من شود.
متشکرم استاد عزیزم
استاد عزیز سلام.
موضوع این فایل شما کتکی بود که من خوردم و هنوز درگیرشم.
موضوع این اشتباهی که من کردم چیه:
از اول میخوام این داستانو باز کنم.
یکی از دوستان داماد ما،کارای کامپیوتری بلد بود،نصب ماهواره و دوربین مداربسته و از این جور چیزا.
دوسال پیش من کیس کامپیوتر خودمو دادم بهش هم درست کنه و هم ارتقاش بده،کاری که میشد توی دو ساعت انجام بشه شاید یک ماه به طول انجامید و هر بار که باهاش تماس میگرفتم بهونه های الکی میورد و تعمیر کیسو به زمان دیگه مینداخت،حتی خیلی از مواقع جواب نمیداد،آخر سر با کلی ناراحتی و جروبحث کیسو گرفتم.
دوباره یکسری قرار بود بیاد ماهواره خونه مارو درست کنه،کاری که توی نیم ساعت انجام میشد برای چندین هفته طول کشید و اصلا هم انجام نشد.(این داستان درست کردن ماهواره چندین بار تکرار شد)دوباره هر روز انواع و اقسام دروغ هارو میگفته که نتونسته به وعدهاش عمل کنه.
چندین بار قرار بود بیاد یکسری وسایلو تعمیر کنه و هر بار به بهانه های مختلف زیر وعدهاش میزد(این اتفاق هم زیاد رخ داد)
خلاصه که هر بار ما با این فرد کار داشتیم به یه غلط کردم درست و حسابی میافتادیم.
داستان اصلی هنوز شروع نشده،
قبل از عید این فرد به من گفت که بیا من با حساب تو یک وام برای خودم بگیرم و مقداری از این پول هم به تو بدم.من هم که پول نیاز داشتم متاسفانه قبول کردم.
بین ما قرار شد که این فرد هم به من سفته بده و هم یک مقدار پول بده.
قبل از عید پول وام گرفتم و دادم بهش تمام و کمال.این اتفاق صبح بود و اون قرار شد که تا غروب برای من سفته بیار.
دوباره دروغ ها شروع شد،
هر بار که بهش زنگ میزدم بهونه های عجیب و غریبی میآورد و خلاصه که از دادن سفته امتناع میکرد.(تازه این داستان سفته بود،داستان پول گرفتن شروع نشده)
خلاص که من با پول خودم رفتم سفته گرفتم و دادم دامادمون بره ازش امضا بگیره که به لطف خدا انجام شد.(هفتهی پیش)
داستان پول؛
اون فرد قرار بود با پول کار کن و در اواسط فروردین ماه به من مقداری پول بده(حالا منه نادان بهش میگفتم عجله نکن کارت که راه افتاد به من پول بده،حالا خبر نداشتم کلا دار به من دروغ میگه).
این داستان و دروغ ها و بهانه ها ادامه پیدا کرد تا زمانی که من به خودم آمدم و به خودم گفتم فرهاد طرف با اسم تو وام گرفته،نه پولی بهت داد،نه سفتهای،الانم که چند ماه داره دروغ میگه پس چرا تو خودتو داری خر میکنی و ادای مثبت اندیشی و انسان دوست هارو در میاری.
بعد از 3 ماه که نه پولی دستم بود نه سفتهای،بهش پیام دادم که اگر تکلیف وام روشن نکنی میرم پیش بابات.
بعد از چند روز بهش زنگ زدم(2بار)و در حال مکالمه بود،بعد 5 بار دیگه زنگ زدم بهش و جواب نداد رفتم جلوی در خونهی باباش که ضامن هم بود و همه چیزو برای خواهرش تعریف کردم(باباش شهرستان بود).
و خواهرش هم تائید کرد که اون آدم بد قول،بد حساب و کتاب،و کلا دروغگویه.(حالا کلی اتفاق دیگه هم در این بین افتاد که بخوام بگم یه کتاب میشه)
بعد از حرف زدن با خواهرش و برادرش که اون هم یکی دیگه از ضامن هاست.تازه فهمیدم صد رد صد حرفهایی که اون به من زده دروغ بوده،صددرصدش دروغ بود.
بعد از ظهر اون روز با من تماس گرفت و کاملا طلبکارانه به من گفته که چرا این کارو کردی و من که کلا به تو راست گفتم و اون ها(یعنی خانوادش)به تو دروغ گفتن و حالا پولتو میدادم دیگه،بخاطر چی این کارو کردی،سفته ها خونمه میآوردم دیگه……
خلاصه که کاملا بدهکار شدم.
و الان میخوام برم سفته هارو بزارم اجرا که شاید آقا تشریف بیارن و وامو تصفیه کنه.
سه تا از قسطاش عقب افتاد که از حقوق داداشش کم کردن.
و متاسفانه اون وام تا چهار سال طول میکشه.
تازه خانواده من چیزی نمیدونن،که اگر بفهمن یه داستان دیگه شروع میشه.
الان حدود 4 ماه که ذهنم این داستانو کرده بهانه،بهانهای برای چرخاندن افکار منفی،تا جایی این افکار روم تاثیر گذار که واقعا بعضی از اوقات از حال میرم،دستام میلرزه و …..
استاد عزیز این اتفاق زمانی شروع شد که من حدود صد روز بود که داشتم برای اهدافم تلاش میکردم و هر روز چندین ساعت وقت میگذاشتم و کلی پیشرفت کرده بودم و این اتفاق باعث شروع افکار منفی قدرتمند در ذهن من شد و من عملا بازیو باختم و الان حدود 4 ماه که حتی یک ساعت هم برای هدفم نزاشتم.
خلاصه؛اگر من اون موقعای که اون فرد به من این پیشنهاد داد،و من الگوی رفتاریشو در ذهنم مرور میکردم به هیچ عنوان قبول نمیکردم که بخوام وارد همچین داستانی بشم.
استاد عزیز زمانی که داشتم این فایل میدیدم دائما داشتم این چند ماهو توی ذهنم مرور کردم و به خودم گفتم فرهاد با اینکه صد بار تنت خورده بود به تنش باز خودت برای خودت چاه کندی.
سپاس از همگی.
سلام به استاد و خانواده عباسمنش
اول تشکر میکنم برای این فایل بینظیر،این آگاهی هایی که با عشق با ما در میون میزارید
نصف فایل بودم که قطع کردم و یادم افتاد که چند وقت پیش از خداوند بخاطر این موضوعات کمک خواسته بودم. کلی سپاس بجا آوردم و ادامه دادم.
در مورد موضوعی که صحبت کردید با اینکه برام تازه است هیچ مقاومتی نداشتم و تأیید کردم انگار فقط اینو کم داشتم که درک کنم. چون بارها میدیدم که طرف میخواست در مورد موضوعی تغییر کنه حتی قسم های سفتی میخورد ولی در آخر همون بود با اینکه تو یه سری موارد دلیل قانع کننده ای هم داشت ولی هر طور شده الگو تکرار میشد. همون طور که خودم در مورد الگوهایی که میخواستم و حتی میدونستم باید چیکار کنم ولی تعهد کافی نداشتم و تکامل رو درست رعایت نمیکردم مشکل داشتم و برام تکرار میشد.
حالا میخوام همونطور که استاد خواسته بودن چند مثال بزنم.من یه دوستی دارم که براحتی دروغ میگه و قول و قرار زیاد براش مهم نیست. رفیق کاری هم بود و بعضی وقتا کارایی باهم انجام میدادیم. هزار بار گفته که فلان ساعت میام دنبالت،فردا فلان کارو تحویل میدم و … و چقدر من منتظرش میموندم و همیشه ازش شاکی بودم. الان ما ارتباطمون کم شده و خیلی کم پیش میاد که کارمون بهم بخوره ولی هنوزم همه از دستش شاکین. وقتایی بوده که یه چیزی میگفت و عمل میکرد و سرساعت حاضر میبود و منم فکر میکردم که تغییر کرده ولی همون یه دفعه میشد و دوباره برمیگشت به حال اول.
خودم در مورد عصبی شدن هزار بار میگفتم که دیگه هیچ وقت عصبانی نمیشم و آروم و درست با هر مسئله ای برخورد میکنم ولی تا یه اتفاقی میفتاد دوباره عصبانی میشدم. البته از وقتی که تعهد دادم خیلی بهترم و خدا هم دلایلی که اذیتم میکرد رو کم کرده
استاد کاری داشتم که سر پول دادن خیلی اذیت میکرد و ما همیشه سر این بحث میکردم ولی خوب دلایلی میاورد و بعضی وقتا درست حساب میکرد منم فکر میکردم قراره اتفاقی بیفته حتی بعضی وقتا که کار(خیاطی)شلوغ بود اذیت میکردم تحت فشارش قرار میدادم و کم کاری میکردم تا بفهمه و میفهمید و با اینکه لازم داشت و میخواست ولی هر بار تو پول دادن مشکل ایجاد میشد.
مشتریانی که قرض میکردن و هر دفعه میگفتن دفعه بعد میدن و دفعه بعد با شرمندگی کلی دلیل میاوردن
یه آقایی که همیشه با زنش تند برخورد میکرد و هربار که زنه با گریه میخواست بره میرفت و با چرب زبونی و قول و قرار هایی زنه رو راضی میکرد و این یه چرخه ای بود که هنوزم هست و خانمه هر بار باور میکرد.
مشکل اونجا بود که این آدما بعضی وقتا راست میگفتن و عمل میکردند و آدم فکر میکرد که تغییر کردن.