نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رسول سواری گفته:
    مدت عضویت: 821 روز

    سلام به استادعباسمنش وتمام دوستان عزیز.من وقتی این فایل راگوش کردم دیدم دقیقآ منم توکارم انسان بدقولی هستم ووقتی به مشتری قول میدم که لباسارافلان موقع تحویل میدم حتی بااینکه اگه لباس هم اماده داشته باشم وفقط بایدبفرستم یاببرم وقت کشی میکنم ودیربیدارمیشم وطبق معمول بدقول میشم واقعامیخوام بدقول نباشم والان چندروزی هست دارم روی این باورکارمیکنم که من فردخوش قولی هستم وخداوندوتمام کائنات هم برای اینکه من خوش قول باشم کمکم میکنن شایدباورتون نشه ولی همین الان که دارم مینویسم قراربودچندروزقبل شرکت ماشین بفرسته وبیادسفارشش راتحویل بگیره ولی من چندتاازلباسش رابسته بندی نکرده بودم تاالان که دارم براش آماده میکنم هنوزراننده شرکت نیومده منظورم اینه که وقتی من تصمیم گرفتم تغییر کنم وازخداوند هم کمک خواستم واطمینان دارم که من میتونم واطمینان دارم خداوند هم کمک میکنه همه چیزدست به دست هم میده مثل دیرتراومدن ماشین شرکت که اول کارش آماده بشه نه اینکه بیادمعطل بشه یانیمه کاره بفرستم لباسشو.اطمینان دارم میتونم خوش قول باشم وتعهدمیدم که خوش قولباشم توهمه مسائل کاروزندگی واطمینان دارم خداوندهم کمکم میکنه.ازهمه دوستان وسیدعزیزسپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3760 روز

    درود به بهترین استاد دنیا

    یک ساعت پیش یک اتفاقی برام افتاد که بهم میگه پاشنه آشیلمه. یعنی سطح کورتیزولم اومد بالا و الان که یک ساعت یا بیشتر گذشته هنوز تپش قلب دارم و توی ذهنم گفتگو دارم درباره ش. اینو متوجه شده بودم و میدونستم که ایشون الگو دارن.(راجع به پرداخت مالی و باورهای کمبود زیاد) و بهشون هم گفتم براتون دعا میکنم.

    و ایشون عضو مجموعه مان هستن پس دوباره تکرار خواهد شد. برای اینکه آسیب نبینم باید دوری کنم ازشون. البته سایر همکاران هم به ستوه آمده اند. گفتم مریم دیدگاهت رو تغییر بده، تو قرار بود که واکنشی نباشی و منطقی رفتار کنی. ضمن اینکه ایشون آینده ی تو هستن اگه متعهد نباشی روی باورهات کار کنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سمن خانوم گفته:
    مدت عضویت: 550 روز

    فقط اومدم بگم منی که کتابای روانشناسی میخونم و پیش مشاورای زیادی رفتم این همه علم و درس های عملی و تجربی که استاد تو همین یه کلیپ گف واقعا منو به وجد آورد

    منم همیشه سعی کردم به دیگران کمک کنم فقط بخاطر اینکه توی سختی هام تنها نباشم

    یعنی باور زیرین این بوده

    استاد کلمه شرک رو گفتن که تا حالا بهش فکر نکرده بودم

    جالب بود

    و قسمت طنز ماجرا این بود که دقیقا اون افراد تو سختیها نبودند، غیب میشدند

    و همون توانایی نه گفتن در زندگی

    الحق که هزار بلای زمینی و آسمانی رو از ادم دور میکنه

    من همیشه از ناراحت شدن دیگران نگران میشم و نه نمیارم

    تا دلشون نشکنه یا فلان

    ولی تجربه بهم گفت هر کاری کنم ملت ناراضی هستن، یعنی عملا اخرش هیچه

    و آخر داستان من میمونم با یه حرمت نفس داغون و صدای درونیم که میگه چرا اینقدر از من هزینه کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    خوشبخت ترینم گفته:
    مدت عضویت: 793 روز

    سلام به همگی منم از این الگوهای تکرار شونده

    تو ذهنم هست

    مثلا یکی از دوستام ما با هم یه بحثیمون شد ،با وجود اینکه من بارها رفتم پیشش و همش بهش روی خوش نشون میدم و میگم که هر چی بینمون بوده مال قبلا بود،ه و الان تمام شده باز هم رفتارهای زشت از خودش بروز میده ،انگار خوشش اومده باشه که من پیگیرش باشم همیشع ….

    حالا من هم تصمیم گرفتم بعد گوش دادن این فایل تصمیمم بر این شد که بیخیالش باشم و بذارم هم خودم و هم اون زندگیه خودمون رو داشته باشیم ….و دوس ندارم حتی قدمی به سمتش بردارم و این جریان برام دیگه خیلی پیش پا افتاده شده که بخوام حتی بهش فکر کنم …..

    دومین مورد برام اینه که من میومدم نسبت به تکالیف دخترم خیلی حساسیت به خرج میدادم و هر موقع میخواستم بیخیال شم دوباره حساسیت‌هام شروع می‌شد و کلی خودم اذیت شدم الان دیگه یه مدت هست کلا نمیگم برو بخون برو که نمره ی بد میگیری و …..

    فقط بهش گفتم هر جا مشکل داشتی بیا ازم بپرس اگه بتونم کمکت میکنم و بهش توضیح دادم از یه تایمی تو شب بیشتر نمیتونم بیدار بمونم چون خودمم شاغل هستم ….و زیاد وقت نمیکنم

    و اینکه من اینقدر رو این قضیه حساسیت نشون ندادم و به قول خودمون بیخیالی طی کردم خودش راهگشا شد

    کلا وقتی رو یه قضیه خیلی فوکوس میکنیم جهان موضوعات بیشتری رو در مورد اون موضوع نشونمون میده ما آدمها همگیمون خیلی جای کار کردن داریم و فقط باید حواسمون باشه که روزانه شده یه نکته ی کوچیک یاد بگیریم ….

    الگوها اگر فکر کنم مطمعنم زیاد هستن

    ممنون میشم به کامنتم جواب بدین دوستای عزیزم و بهم بگید اگر جایی از قانون رو متوجه نشدم…..دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1113 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    شاید اولین کامنتی هس ک میخام بنویسم امت نمیدونم چی میخاهم بنویسم دلیلش این نیس ک من همچین الگوهایی نداشتم دلیلش این است ک شکر خدا و ب کار خدا تقریبا تمام آدم های سمی زندگیم حذف شده اند واقعا ک چ نعمت بزرگیه این آزادی خدا همه کارهارو انجام داد بعضی موقع ها خیلی سخت وبد بود بخ ظاهر اتفاقات اما خیر فراوان داشت با یک اتفاق کل خاندان مادریم از زندگیم حذف شدن خاندانی ک گل سر سبدشون بودم و بسیار اعتبار داشتم بااین ک تقریبا کوچکترین بودم خاندانی ک اگر الان ب یکیشون سالی ی بار زنگ میزنم احوالپرسی خبرش ب گوش بقیه میرسه و از حسودی ب اون نفر میترکن خدایا تمام این لطف ها تویی میدونم اگر میخاستم عیب هامو برملا کنی هیچ گس حتی ذره ای نگاهم نمی‌کرد خداجونم از بس ک دوست دارم مپرستمت عاشقانه فقط تو لایق پرستشی ن هیچ انسانی تمام خوبی ها وعشق ها تویی فقط تو تمام زیبایی ها تمام جذابیت آدم ها برایم تمام مهربانی هاشون تمام توجه هاشون نعمت تو قط نمیشه با رفتن آدم ها بلکه قراره بیشتر بشه ب صورت تصاعدی پس من فقط وابسته تو هستم

    تنها کسانی ک سمی هستن و خداوند میخاهد ک من بالاخره ترکشون کنم خانواده یعنی پدر و مادر و خواهرم هستن دیگه در مدار من نیستن ب تضادهایی ب لطف خدا بهشون خوردم چون اگر ای تضاد ها نبودن هیچ وقت ب فکر مستقل شدن نبودم در واقع این خواست خداست ک مستقل بشم و بیشتر رشد کنم

    مادری ک میخاد با افراد سمی و بیمار خانواده ارتباط داشته باشه ک نتیجه الانش هر روز مریض بودنشه حال امروزش رو حدود یک ساله پیش دائم براش گفتم ک این راه منجر میشه ب مریضی راه من اشتباه بود و انرژیم تلف میکردم. و اون با عدم توجهش بهم میگف ب تو چ میخام اینطوری باشم راست میگف من نباید ناراحت میشدم من خودم باید فکر الان رو میکردم و خواسته مستقل شدن رو ب خدا میگفتم ک الان پیششون نبودم اما اشکال نداره الان احساسمو خوب نگه میدارم و ب نکات مثبتشون تمرکز میکنم و بابت هر اتفاقی ب لطف خدا شکرگزار خواهم بود تا خواستم هر چ زودتر ب حقیقت بپیونده

    از الان با توجه ب قوانین مستقل بودن خودم رو تجسم میکنم خیلی دوست دارم همراه یک فرد توحیدی باشم ک همراه هم باشیم در کمال هماهنگی پس اینطوری تصور می‌کنم و حس خوبی میگیرم خیلی حسش عالیه با توجه ب تجربه و قوانین ثابت جهان و وعده های حق خدا ای اتقاق برام میفته صد در صد پس خودمو برای اون روز آماده میکنم خدا میخاهد ک من مستقل بشوم

    هدف من سلامتیه ثروته بهشته و با این همراهان الانم نمیشه همراه باشم اونها چیز دیگری میخان ک با اعمالشون و توجهشون دارن نشون میدن من فقط میتونم خودمو نجات بدم اونها فقط در این دنیای لهو لعب خانواده من هستند و حقیقت اینه ک هیچ نسبتی با هم نداریم و عین خواب است ک بعد از مرگ مثل بیدار شدن همه چیز تمام می‌شود انگار ک اصن خواب بوده انسان عاقل کسیه ک فریب این هارو نخوره و جوری باشه ک آدم های عادی بهش بگن سنگدل این یعنی راه مستقیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مهدی قربان گفته:
    مدت عضویت: 586 روز

    سلام خداوند هزاربار شکرت که این نعمت بزرگ رو در اختیار من گذاشته بزرگترین آروزی دورنیم این که هم مدار وفرکانس باشم با این قوانین این قوانین رو به صورت درست ودقیق توی زندگیم پیاد کنم من هر چند وقت یکبار وفتی موقعتی برایم پیش میاد که شخصتم رو تعغیر بدم وزندگی از نو بسازم وطمع خوش زندگی رو بچشم وهرچند وقت یک بار با خداوند افرادی رو سر راه من گذاشته که من کمک بشه برای رشد وبهمبود شخصتم ولی خودم مقاومت کردم وهیچ وقت نمی خواستم به کلی تعقیر کنم یعنی همیشه یک چیزی اون دورن می موند که مسله اصلی همون جا بود من یک فرد معتاد بودم که از سن خیلی پایینی به خاطر شکست عاطفی وعدم اعتماد بنفس باعث شده بود به مواد مخدر رو بیاورم با اینکه خداوند همیشه به من لطف داشته وهمیشه لطف شامل حال من شده ومرا هدایت کرده ولی من از روی جهل وندانی همیشه غرور گرفتم واین نعمت برزگ الهی رو از دست دادم از اونجا که کلی نقات مثبت دارم ولی همیشه توجه تمرکزم روی نکات منفی بوده وهبچ وقت نیومدم مسله به صورت ریشه ای حل کنم واین همه مشگل رو برای خودم به وجود نباوررم یعنی کلا ترجی دادم با ترس زندگی کنم ولی نیام ابن شرک رو از خودم دور کنم یکی از پاشنه اشیل های جدید من همین ایراد گرفتن دیگران واینگه خیلی سخت اعتماد میکنم مثلا با اینکه می دونم حرف های استاد کامل درسته می خوام پاشنه آشیل هایم رو پیدا کردم و می خوام اونا رو بر طرف کنم خیلی شکاک شدم وهمین شکاکی باعث حواس پرتیم شده و این شکاکی هم ریشه در گذشته من داشته همیشه در گذشته وقتی یک کار نادرست رو انجام می دادم همیشه ترس وشک درون من ایجاد می کرد نکنه دیگران فهمیده باشند تا الان که بزرگ شدم وصاحب فرزند شدم وهمون شک ها رو نسبت همسرم فرزندان دارم وگاهی این نشتی انرژی ساعت مرا بر سر موضاعت دیگه دوچار شک وترید میکنه وابنکه دیگه واقعا تصمیم گرفتم شخصتم از درون تعغیر دهم واین گونه واسو عمل کردن وکمال گرا بودن شک های الکی رو بندازم دورچیزی رو توی آستینم نزارم واین از بی ارزشی رو از خودم دور کنم ترمز های مخفی ذهنم که مرا وارد این کمبود کرده در رابط در بحث مالی وآرامش رو به صورت ریشه ای حل کنم هیچ ترسی برای افشا کردن وجا گذاشتن احساساتی که باعث بشه انرژی من هدر بره ومن از اون منبع الهاهی که خداوند هست دور بمانم خداوندا خودت کمک کنم این تعغیرات رو در وجووم ایجاد کنم چون توانایش رو درون خودم مبینم وامید به خداوند دارم وخداوند خودش کمک میکنه توی همین شرایط تعغیرات رو شروع کنم وهر چی گفتن از دیگران کنار بزارم واون آگاهی خداوند در وجودم ایجاد میکنه افشا کنم تا این ترمز ها برداشته شوند وچرخه زندگیم رون بشه چون همه از خداوندیم وباز گشت همه بسوی اوست واین چند وفت که توی این مدار توهم وترس اون هم به خاطر عدم اگاهی از قوانین خداوند وجذب نخواسته ها والبته این هم من به چشم یک تضاد می بینمش که خودم وخدای خودم رو بیشتر بشناسم وهمه چیز به آسانی ودرستی خداوند خودش برای حل کنه شرایط زندگیم هر چند وقت یک بار کارمو از دست میدم ماشینم خراب میشه کسب کارم به می خوره تصممات احساحسی می گیرم حواس پرت می شوم از خداوند می خواهم خودش اگر که ذهن من هم مقاوت کوچیکی نشون میده خودش کمک کنه تا تعغراتی رو در روند ذهنیم وباورهایم رو ایجاد کنم تا وبیام روی اصل وجودم خداوند که نورانیتش رو در وجودم بیدار کرد از کمک بخوام تا با آرامش درونی واعتماد بخودش ذهنم رو فقر ونازیبای ها به ثروت وفراوانی واز کمبود ها به عشق تبدیل کنم چون لیافتشو درون خودم مبیننم وهمه چیز رو با خودش تقسیم کنم من با تمام وجود آماده تعغیرم ومی خواهم این گاری که چند وقت یکبار خداوند کمک میکنه که رهایش کنم وخودم رو با کیفیت تر کنم واین اخرین وبهتیرین راه برای توحیدی شدن وزندگی رویایی هست خدایا پناه برم به خودت که جز خودت کسی رو ستایش نکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سمیرا مریمی گفته:
    مدت عضویت: 860 روز

    سلام بر استاد نازنینم،استاد چکردی با من بقول معروف زدی تو خال:)

    من چندساله ک دارم با این پترن ها زندگی میکنم دلیل هدایتم به این سایت همین تضادها بود توی زندگیم،،یوقتایی میگم خدایا شکرت برای این تضادها ک منو اورد اینجا ومنو اینجا داره از نو بازسازی میکنه الهی الحمدلله….

    من همیشه از این بدقولی همسرم در عذاب بودم و هنوزم کموکان ادامه داره یکم رهاتر شدم اما هست وبهم میریزم وبا این فایل شما ک درودخدا ب روح پاکت آرامتر شدم ویجورایی برام منطقی شد اسوده خاطر شدم باید چندین بار دیگ گوشش کنم تا ب عمق برسم،،

    ازتون خیلی خیلی سپاسگزارم برای تمام دوره هاتون وتمام فایل هدیه هاتون،دمتون گرم خیلی دوستون دارم

    مریم عزیز در صلح باخودت دوست دارم، ارزو دارم عین شما منم ب این ارامش برسم ورشدکنم

    در پناه خدا باشید سایتون مستدام

    ️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    راهله گفته:
    مدت عضویت: 1947 روز

    استاد جان این فایل خیلی بینظیر بود واقعن خیلی ارزشمند مثل بقیه فاایل هاتون

    اخر فایل که تموم شد گفتم این دیگه چه اگاهی ای بود!!!!امشب کلی قربون صدقوتون رفتم که اینقدر با مهربونی دلسوزی این اموزشها رو در اختیار ما قرار میدید.

    حقیقتش اگه اینارو میدونستم خیلی اگاهانه تر شریک زندگیم رو انتخاب میکردم.دیگه الان که کار ازکار گذشته و 8 سال از زندگی مشترکم میگذره و متاسفانه هیچ شباهتی بین خودم و شوهرم نمیبنم که بماند ازین الگوهای تکرار شونده ی اذیتکن هم ایشون داره منتها هنوز خودمو به اندازه کافی نشناختم و نمیتونم تشخیص بدم درجه ی اذیت کنندگیش برای من چقدره.

    من فعلن دارم باا دوره لیاقت و حل مسایل روی خودم کار میکنم. هنوز اول مسیرم.

    چیزی که برام عجیبه اینه که نمیدونم چرا اخیرا دعواهام با همسرم بیشتر شده بینمون. یعنی توی دو هفته ی اخیر ما 3 تا دعوای نسبتا بد داشتیم باهم. البته 80 درصد مواقع و در روز حالم خوبه.

    منتها بحث امشبمون از همه پراصطکاکتر بودد. چون ایشون داشت از خط قرمزی میگفت که من رد کرده بودم و اون هم رفتن به پارک و تنیس بازی کردن در اونجا بود. خب توی فکرش اینه چون شهر کوچکه ادمهای ارازل اوباش اونجان که دوست نداره من برم. و منم که کلن دختری بودم که درین موارد و موضوعات مشابه هیچوقت توی خانواده حتی کوچکترین بحثی نشده بود و توی این فازا نبودم هیچ موقع. ایشون نمیخواد من برم. من در شرایطی بزرگ شدم که زمانی شده بود حتی همکارهای اقای من خونه ما براحتی رفت و امد میکردن در حضور پدرم و امنیت خیلی خوبی از پدرم میگرفتم و واقعن پدرم رو بخاطر این اخلاق خوبش خیلی دوست داشتم چقدر حس اعتماد برای ما ایجاد میکرد. خدا خیرش بده.

    سر پارک رفتن امشب هم من امشب خیلی نیاز ب تفریح رو در خودم احساس کردم. باید هرجور بود میرفتم. رفتم و برعکس که چقدر بهم خوش گذشت هیچ ناراحتی و مزاحمتی هم طبق معمول(چون باورهای من فرق داره) برام ایجاد نشد محیط خلوت و عالی بود وقتی برگشتم توی اوج انرژی بودم ولی بعدش باهم بحث کردیم متاسفانه.

    نمیدونم ولی از وقتی دارم روی خودم کار میکنم احساس جرات مندی بیشتری میکنم. البته که قبلن هم سر اینطور چیزا بحث بینمون بود ولی دست و دلم بیشتر میلرزید از کاری که خطایی در اون نبود از دید خودم. اینسری از درون به کارم ایمان داشتم که کار بدی نکردم که بخوام بترسم. حتی دروغ نگفته بودم. فقط بهش نگفتم دارم میرم.

    منم نمیتونم حرف زور رو قبول کنم.. خب ایشون از دید خودش داره ب جریانات نگاه میکنه. نمیدونم چی بگم والا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 249 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات یگانه خالق آفرین من ،،

    آره درسته ،،

    منم تجربش کردم ،،

    خیلی جاها بوده تو خیلی از ارتباط هام این الگو برام تکرار شده که طرف چندین بار بهم با بهونه های مختلف کار خودش و توجیه کرده و گفته که دیگه تکرار نمیشه ولی دقیقاً تکرار کرده ،،

    خیلی این فایل برای من درس داشت ،،

    خیلی مهمه که مثل استاد عزیزم برای خودمون قانون هایی بزاریم که از ی شخص چند بار ضربه نخوریم واقعاً خیلی میتونه به آرامشمون به راحتی و اعصاب خودمون کمک کنیم اگه خودمون و تو معرض خدشه خوردن قرار ندیم ،،

    اصلا به جرأت میتونم بگم دوستان من خیلی از بخش های اساسی زندگیم و قسمت بیشتر زندگیمو حتی تو رنج و خودآزاری این مسئله گذروندم چرااااا واقعاً

    چرا آدم چندی و چند بار باید از ی مسئله صدمه ببینه ،،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای این دست آگاهی بخشت این استاد عزیز و ارزشمند که به من عطا فرمودی ،، از صمیم قلبم براتون آرزوی سلامتی و تندرستی و بهترینها رو دارم از الله کریم ،،

    واقعاً خیلی میتونه کمک کنه بچه ها خواندن کامنت های شما شرکت کردن توی نوشتن احساس میکنم مهم ترین کار حال حاضر زندگیم همینه چرا که هر روز دارم بیشتر و بیشتر درک میکنم یا حداقل به درک این آگاهی ها نزدیک و نزدیک تر میشم و ملتمسانه از درگاه خداوند متعال درخواست دارم کمکم کنه هر روز با انرژی و تمام توانم بیام و کامنتای خوشگل شمارو بخونم و بیدار تر بشم و آگاه باشم ،،

    خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که ظرف دریافت آگاهی منرا هزاران برابر کردی و منرا در مسیر مستقیم خودت قرار دادی تا نور مطلق خودت ،،

    خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت برای این همه دوست نازنین این سایت مقدس که بهم عطا کردی ، واقعاً خیلی جاها انرژی میگیرم از وجود و لمس حضور الله انرژی ازلی ابدی که جاریست تو این مکان مقدس ،، شکرت خداااا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 656 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بنام خداوند هدایتگر من

    بازهم سپاسگذار خدایم هستم ک دراین سایت هستم امروز فرصت جدیدی برای رشد بیشتر بهم عطاکرد

    چندروز پیش مادرشوهرم بهم حرفی زد ک قصد بدی نداشت اما من خیلی خودخوری کردم

    وبرای اینکه براحساس بد خودم غلبه کنم اومدم توی دفترم نوشتم چرا ناراحت شدم؟

    میخواستم بفهمم ریشه این موضوع از چ باوری هست و چرا دردم گرفت

    گفتم آره دقیقا این بشر هربار انگشتش رو روی نکته ضعف من فشار میده

    ونمیدونم چی بگم این فرد چقد موهبت بزرگیه برای شناخت خودم

    هربار با حرفی باعث شد بفهمم لوله ی خراب کجاست وتعمیرش کنم

    همیشه ازش ناراحت میشن اما بعدش میگم خدایا شکرت اگر این فرد نبود احتمال داشت من چالش‌هام کمتر بود اما رشدم هم کمتر بود

    چون معمولا بقیه همش ازمن تعریف میکنن مثلا تو باایمانی

    تو خوش خنده ای

    تو مهربونی

    تو رک هستی

    تو بااستعدادی وباهوشی

    همش ازین حرفا ب من زده میشه

    حتی بهم میگن میترسیم ترکمون کنی یکروز

    بخدا این حرفا رو می‌شنوم الان یکساله

    اما این فرد ب هیچ عنوان ازمن تعریف نمیکنه

    داعم یا ازم انتقاد میکنه یا نصیحتم میکنه

    بشدت بهم میریزم اما جلوش نشون نمیدم وفقط میخندم اما وقتی میره عصبی میشم ودوست دارم برای همیشه از زندگیم بره وهرگز نبینمش چون شما گفتید واقعیت رو نوشتم هیچوقت نخاستم بپذیرم واقعیت من اینه ک خوشم نمیات از طرف هربار گفتم نه بدم هم نمیات ازش وبه نکات مثبتش توجه کردم و دور میشه وقتی بیخیالش میشم انصافا

    دیشب الهامم گف برو سراغ دفترهای 2سال پیش رفتم ودیدم خدای من سوالهای الگوهای تکرار شونده رو نوشته بودم وجوابهایی ک داده بودم والان اون مسائل کمرنگ شده گفتم وای خدایا دوست دارم گریه کنم چقد من تغییر کردم چقد من ترسو بودم عه

    و بهم گف حالا پس برو سراغ فایل الگوهای تکرار شونده

    چندروز پیش از فایلهای توحیدی وروزشمار بهم گف شروع کردم والان هدایت شدم ب این صفحه ک مسیر و ادامه بدم ولوله های خراب رو تعمیر کنم ب کمک الله مهربانم

    درمورد الگوهای تکرار شونده دیگران

    حقیقت من اینقد درد کشیدم وچک ولگد خوردم ازسن 17 سالگی من نامزد کردم و خیلی خیلی درس برام داشت ومن رو قوی تر کرد اون موضوع والان ک 30 سالم هست شاید 3ساله اجازه ندادم کسی بخات ازم سواستفاده کنه چ عاطفی چ مالی باشه

    حالا ن ب سرعت عملکرد شما نیستم اما بعد شناخت طرف کات میکنم وخیلی هارو کات کردم علنا الان رابطه ای با فامیل ندارم

    درسن 17 سالگی نامزد کردم و اون شخص هم خیلی بهم دروغ گف هم هیچ کاری نکرد هیچ تلاشی برای زندگی مشترک نمی‌کرد هربار دروغ یکماه دیگه دوماه دیگه تا رسید ب 8 ماه وهیچ کاری نکرد نزدیک ب 1سال پدرم پادرمیانی کرد ورابطه رو ب زور واجبار بهم زد

    اما من خیلی خیلی احساساتم خدشه دارشد چون پسره ادعا داشت عاشق من بود و کلی اصرار برای خاستگاری بعد ک دیدم هیچ تلاشی نمیکنه وفقط بلده قول بده و فلان خیلی بهم میریختم وخیلی گریه میکردم

    از اون روزها الان 12 سال گذشته من الان 30 سالمه ازدواج کردم با یک مرد خوب ودوتا بچه دارم ک عاشق هرسه تاشون هستم وازخداوند سپاسگذارم بابت داشتن همسر گلم وبچه های نازم

    هنوز جزو خوابهای تکرار شونده من هست من باز دیشب خواب اون شخص رو دیدم هربار خواب میبینم اون عاشق منه وداره اصرار والتماس میکنه باهم ازدواج کنیم واون اعتیاد داره وبه من نگفته ومن توی خواب بین دوست داشتن وترس گیرافتادم وهمینجوری از خواب بیدار میشم یا میپرم 12 ساله هر چندوقت یکبار این خواب رو میبینم ونمیدونم دلیلش چیه

    یا دوران مجردیم رابطه خوبی با پدرمادرم نداشتم

    وبازهم خواب میبینم بین منو پدرمادرم دعوای ترسناکی هست ومن دارم مادرمو خفه میکنم یا پدرم میگه برای همیشه برو و نیا ومن گریه میکنم توی خواب

    تمام این خوابها مربوط ب دوران مجردی 17 سالگی تا 21سالگیمه

    همش میگم خدایا توی اون برهه من چ بلاهایی سر ناخودآگاهم آوردم چقد ضربات روحی به ذهنم وارد کردم ک الان چندین ساله گذشته زندگیم خوبه وراضی هستم از زندگیم هرسال زندگیم بهتر میشه وب خاسته هام میرسم اما چرا هنوز ک هنوزه اون خوابها رو میبینم

    خدایا چقد ب من لطف کردی ک هدایتم کردی ب این مسیر وگرنه من کجا بودم چقد اون پایین بودم و این خوابها قبلا واقعیت زندگی من بود

    الان میخام دوباره بکشم بیرون هرروز کار میکنم ببینم چ باورهایی ته ذهنم هست ک باعث میشه مادر همسرم اینقد دلش میخات نصیحتم کنه توی سلامتی توی. روابط توی بحث کسب وکارم بااینکه این فرد از هرلحاظی زیرصفر هست واسه همین داغ میکنم تودلم میگم خودت ب کجا رسیدی بااین باورهات خب؟

    از لحاظ سلامتی کلی قرص اعصاب میخوره روابط هزچندوقت یکبار شوهرش رو ول میکنه میره با برادرش هیچ رابطه خوبی نداره از پسراش کلی توقع داره وداعم گریه وزاری من براتون کلی زحمت کشیدم واز خودم گذشتم

    از عزت نفس همه ازش کلی کار میکشن و بعد هیچ غلطی براش نمیکنن

    از پول ک همش منتظره بچه هاش بهش ترحم کنن

    نمیدونم بخدا بعضی روزها میگم شاید طرف میبینه من درحال رشد هستم دوست داره من بیشتر رشد کنم

    بعضی روزها میگم حتما حسادت میکنه بهم چون من از هرنظر سال ب سال ب اهدافم میرسم وبهش حق میدم پراز اقده هستش

    یا میگم دستی از دستان خداست و میخات پیام خدارو بهم برسونه کجاها ایراد دارم اصلاحش کنم

    اما همش میگم خیلی تواین چندسال باعث شد اعتماد بنفس من تعدیل بشه ازبس بهم تیکه انداخت یا انتقاد کرد پوست کلفت شدم نسبت ب حرف مردم

    یا قدمهای زیادی برداشتم

    واسه اینکه آرومتر باشم

    یعنی درکل شخصیتی متضاد شخصیت خودش بسازم وهربار داره این شخصیت بهتر میشه

    حالا اومدم هرروز یک قدمی بردارم و دوباره از اول این فایلهارو کار کنم وانشالله بهتر وبهتر میشه

    ب امیدروزهای بهتر وبهتر شخصیت بهتر ومدارهای بالاتر

    درمورد کسب وکار هم شخصی هست ک هربار میات وکاری براش انجام میدم بااینکه میدونه قرض نمیدم اما بازهم چندروز بعد پولمو میده ک بازهم میگم عیب نداره چندروز چیزی نیس اما خیلی خیلی بوده ک خوش قول نبوده وقراربوده کارشو تحویل بگیره هفته ها طول کشیده جوری ک عصبی شدم هربار گفته ببخشید بچم مریض بود دخترم کلاس داشت مهمان داشتم هوا سرد بود نتونستم بیام یا منتظرحقوق هستم پولتو واریز میکنم ومیام دنبال اون کار وهربار برای هرکاری اینجوری کرده اما بازهم درآخر انجامش میده و پولمو واریز میکنه

    بااینکه هربار میگم خدایا دوست دارم براحتی و ب موقع بیات کارشو تحویل بگیره وپولو بزنه

    قبلا اینقد ازین مسائل داشتم ک دوره عزت نفس رو خریدم وخیلی مسائل رو بهبود داد وگفتم که کمترشدن این موضوعات

    اما حالا دوباره نشانه امروزم این بود یا باید بهتربشم یا جهان چک ولگدم میکنه ومن تصمیم گرفتم خودم ب خاست خودم تغییر کنم وبهتر بشم

    سپاسگذارم استاد همه این فایلهارو گوش می‌کنم و همه ی قسمت های الگوهای تکرار شونده کامنت میذارم ومیخونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: