نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-27 08:39:062024-02-14 06:19:47نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگرانشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به خانواده عزیزم
خانواده ای که هر لحظه در کنارش رشد وبزرگ شدنم رو می بینم وحس می کنم.
من الگوهای تکرار شونده رو بارها در محل کارم دریکی از همکارانم مشاهده کردم که متاسفانه با این که دوازده ساله باهم کار می کنیم هنوز هیچکدوم نتونستیم دوستی ودشمنیش رو بفهمیم.وهر بار به خاطر مطرح کردن خودش به یکی از ماها که شش نفر دیگه هستیم ضربه میزنه.
واین الگو مدام تکرار میشه و متاسفانه یه جورایی بقیه ازش حساب میبرن با اینکه ذاتشو می شناسن. که در این رابطه من تونستم یه مقدار خودم رو بالا بکشم وقدرت رو به خدا بدم نه به اون که همین تغییر باور وتغییر نگاه باعث شده موضعش رو نسبت به من تغییر بده ویه کم محافظه کارانه تر با من رفتار کنه .مدتها بود مصون مانده بودم وتعریفاش نصیبم میشدواین تنها به واسطه این بود که یاد گرفتم تا وقتی به کسی قدرت ندم نمی تونه تاثیری در زندگی من داشته باشه واین باور رو ساختم که خدا حامی قدرتمنده منه ومنو عاشقانه دوست داره.
اما من هم بعضی وقتا در تله های اون گیر میافتم( با اینکه می دونم کسی که ضعف رفتاری داره ترکش نمی کنه بلکه تکرارش می کنه)اون موقع می فهمم هنوز خیلی راه دارم باید بیشتر از اینها روی خودم وعزت نفسم کار کنم تا کلا دسترسی فرکانسی به من نداشته باشه،واین چیزی نیست که من بتونم در اون تغییرش بدم باید خودم رو ارتقا بدم.
امروز مجدد در دام پترنی که داره گیر افتادم وروزم رو جالب شروع نکردم بیشتر از اینکه از اون ناراحت باشم از خودم ناراحت بودم که چرا باید دوباره گیر بیفتم من که بارها وبارها این الگو رو در رفتار اون نسبت به خودم ودیگران مشاهده کردم چرا باید گیر بیفتم که صد البته گیر افتادن من هم ضعف رفتاری وپترن منه یا میشه گفت پاشنه آشیل منه که باید همواره روش کار کنم…اول صبح کلی حالم وحسم بد شد اما می دانستم نباید در این حس بمانم واین حس وحال بد رو مثل یه گاری خیلی سنگین قدیمی حمل کنم اینجا جاییه که باید امتحان عملی درسای استاد رو پس بدم .
از خدا هدایت خواستم وبه هدایتی که اومد عمل کردم،
فهمیدم، میشه فقط باتغییر فکر وبا تغییر حسم روزی رو که اونجوری شروع شد با حس عمیق شکر گزاری تموم کنم،با مرور تجربه های قشنگ با مرور حس خوب یه خرید خوب،میشه توجه کنم به مهربانی های همسرم وخنده های دلچسب وشیرین فرزندم با چهره معصومش،میشه توجه کنم به فایلای زیبای زندگی در بهشت میشه هر لحظه با استاد از اون همه زیبایی پارادایس زیبا لذت ببرم وشکر گزاری کنم میشه توجه کنم به کامنتهای زیبای سایت که بوی توحیدی بودنشون حالمو خوب می کنه،میشه با مریم عزیز شایسته سفر کنم ،میشه کلا روزم رو عوض کنم باشکر گزاری ودریچه های قلبم رو باز کنم به روی دنیایی زیبا تر بهتر پر برکت تر،میشه با فرکانس خدا همراه بشم وسوار بر دوش خدا در بیکران الهی سیر کنم وهمه نگرانی ها و دلواپسی ها رو بسپرم به خودش ،و فقط لذت ببرم واز عشق الهی مست بشم وحالا من باشم و آخر شب با یه حال خوب که نتونم کلمه ها رو کنار هم قرار بدم برای توصیفش…
خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت
براتون بهترینها رو آرزو می کنم.
سلام و درود فراوان به استاد عزیزم
که در هر حرفشون به لطف الله یه دری به روی ما باز میشه ک قبلا بهش توجهی نکرده بودیم
در مورد الگوهای تکرار شونده
من خودم پترن دارم
اونم اینکه من میخوام رفتار بدی مثل درد دل کردن رو ترک کنم
انقدر خود افشایی نکنم پیش دیگران ولی نمیتونم اینکارو کنم هر سری این پترن در من تکرار میشه
و اغلب مواقع شاید طرف ب روم نیاره در حال حاضر ولی در آینده احتمال آسیب از طرف همون شخصی ک من اون رو امین خودم قرار دارم ممکنه اتفاق بیوفته
اصلا فرض بر این میگیریم آسیبی به ب من نزنه
من خودم خیلی با خودم درگیرم ک ای بابا باز من نتونستم جلو دهن خودمو بگیرم
اصلا چه لزومی داره که من دیگران رو از زندگی خودم باخبر کنم
البته یه چیزی هم این وسط هست ک بعضی وقتام من اگه حرفی نزنم از زندگیم حرفی برای گفتن پیدا نمیکنم ک بزنم و بین من و طرف مقابل سکوت میشه و حس بدی پیدا میکنم
از دوستان میخوام که من رو راهنمایی کنن
که چطور این عادت مسخره رو ترک کنم
سلام دوست عزیز
من هم کاملا مثل شما بودم و همیشه فضای خالی بین صحبتها رو فکر میکردم بلید من پر کنم و مرتب از خودم آمار میدادم از یه جایی به این نیتجه رسیدم سکوت کنم و شنونده باشم و تمرین میکردم ببینم اگه من حرب نزنم طرف داره چیکار میکنه و چی میگه و به نوعی نظاره گر خودم شدم و این باعث شد کمی خود دار تر بشم و عزت نفسم هم رفت بالاتر و دیگه به خودم گفتم دست از لودگی بردار و با کلاس بشین اجازه بده دیگران هم صحبت کنند الان عالیه عالی نشدم اما خیلی کیف میکنم وقتی به خودم توجه میکنم و میبینم ساکت شدم و بیشتر گوش میدهم و این لذتش بیشتره اما خیلی تمرین ه سختی است امیدوارم ازش لذت ببری
به نام رب
استاد عزیزم اول از همه میخام ازت تشکر کنم که حداقل ترین دستاورد ما از اموزش های شما خودشناسیه
من تازه دارم میفهمم که اصلا من مهدی کی هستم
چه نقاط قوت و چه نقاط ضعفی دارم.
یادمه دوران دانشگام خیلی بخاطر اوضاع مالی بدی که داشتم سختی های زیادی رو تحمل میکردم و از خیلی خوشی و تفریح و حتی هزینه های روزمره ام میزدم بطوری که روزی یه وعده غذا اونم ارزون ترین غذا مثلا یه ساندویج فلافل میخوردم که پولام تموم نشه چون پول زیادی نداشتم که البته اون موقع من با این مباحث و با استاد عزیزم اشنا نبودم و باورهای بسیار محدودکننده ای داشتم ولی به هرحال با همون اوضاع مالی که داشتم یه دوستی پیداکردم تو دانشگاه که وضعیت مالی خیلی خوبی داشت ولی معتاد بود و خانواده اش براش هرماه پول میفرستادن
خلاصه سرتون رو درد نیارم این دوست ما هر چندروز یک بار از من پول قرض میگرفت برای خرید مواد و من هم که پول زیادی نداشتم و قدرت نه گفتن هم که اصلا نداشتم بخاطر کمبود عزت نفسم و از روی اجبار و دودلی و فوش دادن به خودم که چرا این کار رو میکنم ولی هردفعه بهش پول قرض میدادم و یک بار هم پول منو پس نداد و فقط هی ازم پول قرض میگرفت و من هم این روند رو تکرار میکردم و این بدهیش هی زیادتر و زیادتر شد و فشاری که من به خودم میاوردم هم بیشتر و بیشتر
خلاصه اینکه اخرش پول مارو که پس نداد هیچ هنوز پشت سرمون هم بدگویی کرد و دوستی ماهم برای همیشه تموم شد
ولی نکته ماجرا اینجاس که من اگه اون موقع این اگاهی های این جلسه رو داشتم بعد از 2 بار دیدن الگوی تکرار شونده دوستم
دیگه بهش پولی نمیدادم
یعنی اگه با این مباحث اشنا بودم اصلا قرض نمیدادم چه برسه به چندین و چندبار
این اولین مثالی بود که به ذهنم اومد
در پناه ایزد یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشین…
سلام استاد نازنینم ؛ سلام دوستان پر از عشق و ذوق من
سلام و خداقوت به بچه های باحال پشت صحنه سایت علل خصوص مریم عزیز
امید دارم هر جای این جهان زیبا هستید ؛ شاد ، سلامت و ثروتمند باشید
بریم سراغ نکات کلیدی و کار آمدی که تو این فایل استاد عزیزم با ما به اشتراک گذاشتند
اول استاد عزیزم رو تحسین کنم که خیلی خیلی با عزت نفس و تسلط بیشتر دارن فایل ها رو آماده میکنند و عیننا شکوفایی چندین باره رو تو وجود استاد میشه حس کرد ، تبررررررریک میگم استاد خفن
دوم از چند روز گذشته خودم بگم که واقعا سردرگم شده بود و کنترل افکار و احساساتم رو از دست داده بودم و خداروشکر با یه فایل از قسمت نشانه های من و دو فایل جدیدمنتشر شده روی سایت در مورد الگوهای تکراری کامل فید بک به آرامش درونیم زدم و هر 3 فایل هم تو این شرایط واقعا برای من کاربردی بودن ، که تو فایل گفتگویی استاد با دوستان قسمت 51 در مورد شهود صحبت شده بود و این دو فایل زیبا و پر محتوا که واقعا پر از نکات کلیدی و آموزش های تاپ هستن بود
میخوام در مورد قسمتیبراتون بگم که برای من فوق العاده بود و عمیقا به همچین نکته ای برای پیش روی توی زندگیم احتیاج داشتم چیزی که چند مدتی هم بود مستقیم یا غیر مستقیم درگیرش بودم و دقیقا نمیدونستم چه تصمیمی باید در موردش میگرفتم که راستش رو بخوایید قبلا هم با یکسری نشانه ها مواجه شده بودم ولی دیگه به این وضوح مسیر رو برام مشخص نکرده بود که بابت این موضوع از خدای مهربونم که بهترین استاد دنیا رو در مسیر من قرار داده شاکرم
این قسمت فوق العاده برای من ” پترن ” هستش که واقعا کلیدی بود و مدتی بود با یه کمپانی اسم و رسم دار وارد قرارداد شده بودم ولی به تعهداتش نصف و نیمه یا با تاخیر عمل میکرد از طرفی چون نیاز داشتم به همکاری باهاشون سر سازش رو پیش گرفته بودم به امید اینکه وارد فاز های بعدی کار بشیم درست میشه چون یه کمپانی برند هستش و خودم رو متقاعد میکردمکه اینا بخاطر ارزش برند خودشونم که شده کارا رو اوکی میکنند و دیگه بی تعهدی نمیکنند ولی با این فایل تصمیم مسمم خودم رو گرفتم و متوجه شدم این عدم تعهد یه پترن اون مجموعه هستش و من کلا نمیتونم با همچین ساختاری کار بکنم و از این لحظه جلوی نشتی این انرژی رو بصورت کامل گرفتم
و از همین حالا هم توی ذهن خودم درحال رسد کردن این کد مخرب و باور اشتباه هستم تا از این به بعد با همچین مسائلی بر نخورم نا گفته نماند که من اکثریت همکار های که دارم دقیقا اون طوری هستند که خودم دوست دارم و واقعا خداروشکر میکنم همچین انسان های وجود دارند که متعهدانه کارهاشون رو پیش میبرند
از استاد عزیزم بابت این راهنمایی و مشاوره به موقعش با این فایل با ارزش بی نهایت تشکر میکنم
همگی درپناه خدای مهربان شاد و سلامت و ثروتمند باشید
با سلام.من ی سوال دارم. مگر اینطورنیست ک اگر باور خوب و مثبتی داشته باشیم نسبت ب ی مساله آن مساله با همان باور ب سمت مثبت خودش پیش میرود و تمام کائنات مسیر و ب نحوی مثبت برای ما با توجه ب باورمان ب سمت مثبت پیش میبرد.پس چرا نمیشود ب ی نفراعتمادکرد ک ی الگو تکراری را با توجه ب باور مثبت اندیش ما حداقل برای ما تکرار نکند؟؟
سلام نجمه جان در رابطه با سوالتون تا جایی که من از صحبتهای استاد درک کردم منظورشون این بود که شما وقتی همچین الگوهایی رو میبینید از طرف مقابلتون دیگه نباید روش حساب کنید و بر حسب اعتماد به اون طرف برنامه هاتونو بچینید…استاد هم گفتن که احتمالش هست که شاااید اون آدم تغییر کنه و درست بشه ولی اگر درست هم نشد شما برنامه هاتونو جوری بچینید که از اون شخص ضربه نخورید.یعنی پیش فرضتون این باشه که اون آدم قابل اعتماد نیست و من باید فقط رو خودم حساب کنم اگر اون آدم درست شد که چه بهتر اگرم نشد شما دیگه ضربه نمیخورید چون فقط روی خودتون حساب کردید نه اون شخص…امیدوارم که این مطلب رو درست درک کرده باشم و درست انتقال داده باشم…
لایق بهترینها هستید
سلام استاد عباسمنش گرامی و بزرگوار واقعا از خودم و خدام ممنونم که با شما اشنا شدم و در مدار حرفای مثبت و عالی شما قرار گرفتم و راهنمایی هاییی ک دقیقااااااآ سر بزنگاه ک لازمشون دارم دریافت میکنم از خداوند بی نهایت سپاسگزارم
که منو پله پله داره هدایت میکنه و کم کم دارم سیر تکاملی خودم روطی میکنم
خداروشکر در حال حاضر با اموزش های عالی و احساس ارامشی که دارم
هیچ چیزی نه اونقدر منو غمگین و خشمگین نمیکنه خداروشکر
و تنها الگوی تکرار شونده ایی که دارم اینه که
در روابط دوستانه ام یا خانوادگی
یک مدت خوبه همه چی همه با من اوکی و هماهنگن ولی بعد ی مدت انگار نه انگار
البته اینم بگما یکی از ترمز هایی که من دارم اینه ک دوست دارم به همه کمک کنم که تازه کشفش کردم ادما میان تو زندگیم و زندگیشون که عالی میشه و پیشرفت میکنن میرن یا در واقع مشکلشون رو که حل میکنم میرن
البته به جز پدرم و خواهرم که همیشه رابطه عالی باهم داریم
و بحث درامدیه که البته من اقدام جدی براش انجام ندادم ولی دارم روش کار میکنم کلی ایده پولساز و حرفه ایی دارم چون توی دوره پولسازی و بیزنس شرکت کردم و تقریبا میدونم که این ایده ها طلآااااان طلااااا
و معتقدم که وارد هرکاری بشم خیر و برکت وارد اون کار میشه و رونق محسوسی میگیره
خداروشکر
از وقتی که به صورت جدی و حرفه ایی دارم رو باورام کار میکنم استاد جان
زندگیم واقعا از این رو به اون رو شده ازتون سپاسگزارم
امیدوارم همیشه شاد و خرسند باشید در پناه خداوند منان
دوست دار شما مهربان
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
شما عشق منی
در مورد نکته اول کاملا درست گفتید استاد جان، هر چیزی که باعث بشه احساسات شدید تو ما شکل بگیره همون پاشنه آشیل مونه، از نگاه دیگه اینطور هم میشه گفت که هر چقدر دنبال مشکل بگردیم مشکل بیشتری برامون پیش میاد، من خودم الان دارم فکر میکنم میبینم که تو یک سری از موارد پاشنه آشیل دارم ، مثلا وقتی کسی حقوق شهروندی من و دیگران رو رعایت نمیکنه در درونم ناراحت میشم، نسبت به قبل خیلی بهتر شدما و از کوره در نمیرم ولی اون لحظه منو ناراحت میکنه البته که سعی میکنم ازش رد شم و بهش فکرنکنم ؛ این یکی از پاشنه آشیل هام محسوب میشه که باید بیشتر روش کار کنم، تا فاصله بین اتفاق افتادنشون بیشتر بشه و تکرارشون کمتر بشه، مثلا من قبلا زود به زود چیزی یادم میرفت و جا میذاشتم وقتی میخواستم از خونه بیام بیرون یه چیزی جا میذاشتم ولی الان فاصله اون جا گذاشتنه بیشتر شده یا قبلا زود به زود پول از دست میدادم ولی الان کمتر شده و بیشتر با پول دوست هستم؛ که همه این ها مستلزم کار کردن روی خودمه و خودم هستم که با باورهایی که دارم باعث بوجود اومدنشون هستم، من باید ریشه ای این پاشنه آشیل هارو حل کنم، فکر میکنم در مورد رعایت نکردن حقوق من از سوی مردم این باور رو دارم که بقیه مردم آدم های خوبی نیستن بی فرهنگن و میخوان منو اذیت کنن و ارزشی برام قائل نیستن و فکر میکنم اینها برمیگرده به احساس قربانی بودن و حس کینه و ترس شاید ، البته که از قبلم خیلی بهتر شدم ولی باید بیشتر روی خودم کار کنم
در مورد اینکه کس دیگه ای که باهاش در ارتباط هستیم و اون هم پاشنه آشیل داره یه مثال خیلی خوب دارم، یه روز پرواز بودم و یک تیم بسکتبال اومدن تو پرواز و مسافر ما بودن، یکی دو نفر از اون ها خارجی بودن، چون قدشون بلند بود یکی از خارجی ها یکم کج نشسته بود و به دلیل اینکه پاش بلند بود راحت نمیتونست بشینه باهاش صحبت کردم و گفتم صندلی کناریت خالیه میتونی راحت تر بشینی و گفتم ردیف های اول خالی نیستن وگرنه جاتو عوض میکردم تشکر کرد و بهم گفت همش تقصیر مدیر تدارکات تیم هستش منم گفتم اشکال نداره شاید حواسش نبوده که صندلی ردیف جلو براتون بگیره تا جلو پاتون باز باشه، اسم این بنده خدا هم مایکل بود، مایکل بهم گفت اولین بارش نیست ، گفتم اشکال نداره دفعه بعد جبران میکنه حرف جالبی بهم زد گفتش بار اول اشتباهه و سهویه ولی بار دوم میشه انتخاب، این شخص انتخاب کرده که اینطوری باشه، این حرفش خیلی تو من تاثیر گذاشت ودیدم که این فرد چقدر خوب قانونو درک کرده، با اینکه اون موقع خیلی تو این فضاها نبودم ولی گفتم چقدر تفکر عالی داره، نشون میده چقدر خارجی ها که میگن حرفه ای هستن و از ما جلوترن حرف بی راهی نیست، یه درس بزرگی بهم داد، خیلی درباره حرفش فکر کردم، حتی اشتباهات گذشته خودمو آوردم وسط که خودم چقدر من اشتباه کردم بارها به همسرم قول میدادم که دیگه رفتار اشتباهی نمیکنم قول میدم دیگه عصبانی نشم قول میدم رفتار کردن با یک خانم رو یاد بگیرم همیشه دوست داشتم بهتر باشم ولی بقول شما نمیتونستم انگار، چون اون باورها و خشم ها و کینه ها و عدم ارتباط درست با آدم ها بخصوص جنس مخالفو بلد نبودم نمیتونستم تغییر کنم دلم میخواست بهتر باشم ولی اون باورها انقدر قوی بودن که هربار من همسرمو اذیت میکردم با رفتارم، چقدر حرف مایکل اونجا برام تاثیرگذار بود فهمیدم که اگر بار اول اشتباهی کردم میشه بخشید ولی دفعات بعد میشه انتخاب ، کلی همسرم تحمل کرد من و رفتارهای منو و بعدش دیگه نتونست ، خسته شد و تصمیم گرفت که جدا بشیم بعد از اون اتفاق من چک و لگد محکمی از جهان خوردم که ببین یوسف اگه تغییر نکنی همین نتایجو خواهی گرفت، از اون موقع بود که عوض شدم تغییر کردم و روی خودم و باورهام دارم کار میکنم به لطف خدا و آموزه های شما، اینکه خودمو مورد نقد قرار میدم واسم سخته ولی میخوام بدونیم ، هم خودم هم شما استاد جان، که من خواستم که عوض بشم تغییر کنم، دیگه نمیخوام به خودم ظلم کنم؛ واقعا همینطوره اگه کسی چندبار قول میده کاری رو تکرار نمیکنه بدون که اگه واقعا عوض نشده بازهم همون کارو تکرار میکنه دست خودش نیست عادت کرده، من یادمه یه موقعی پدرم ازم پول قرض میخواست البته مادرم از طرفش بهم گفت ولی منم گفت مامان من به بابا پول نمیدم چون میدونم نمیتونه برگردونه چون بارها دیده بودم نمیتونه قسطو قرض هاشو پرداخت کنه و همش داره وام میگیره تا وام قبلی رو پرداخت کنه، گفتم من که نتیجه رومیدونم پس از الان کاریهم در قبالش نمیکنم، چون میدونم که میخواد انجام بده ولی نمیتونه چون قبلا یه بار بهش قرض داده بودم ولی با کلی مکافات و بحث و دعوا بهم برگردونده بود،
یا مثلا یاد گرفتم اگه من به دوستم زنگ میزنم براش وقت میذارم و چندبار هم تکرار میکنم اون اهمیتی نمیده یا یه بار اون زنگ نمیزنه منم دیگه کاری باهاش ندارم، یاد گرفتم خودمو دوست داشته باشم و دنبال این نباشم که یکی بیاد با من رفاقت کنه
یادگرفتم که ریشه اصلی این مسائل رو حل کنم مثل عزت نفس اعتماد به نفس توجه به نکات مثبت دیگران، توجه نکردن به حرف مردم، پیروی از اصولی که دارم
استاد جان این فایل کلی درس داشت برام، منتظر فایل های بعدی این مبحث هستم، دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
سلام به دوستای عزیز و استاد عباسمنش
یه مثال خیلی واضح برای این موضوع دارم :
استاد چند وقت هفته پیش یکی از دوستای من صبح زود زنگ زد به من و یه مشکل خانوادگی براش پیش اومده بود و ازم خواست که چند ساعت بیاد پیش من .وقتی اومد اینجا و ماجرا رو تعریف کرد من دیدم کل مشکلاتش تا اینجا فقط به خاطر احساساتی عمل کردن و احساسی تصمیم گرفتنشه اولش اومدم باهاش صحبت کنم و بگم نکن و از این حرفا گفتم بی خیال ولی همه اش تلفن به دست بود تو اون مدت و بازم داشت همون کارهاشو تکرار میکرد منم نتونستم ذهنمو کنترل کنم و بی خیال شم نشستم یه سخنرانی درست و حسابی براش کردم که برای خودت ارزش قائل باش و اینقدر سریع از حرف بقیه جوش نیار و احساسی عمل نکن ،آقا این دوست منم اصلا در لحظه متحول شد و گفت آره ساحل راست میگی من عجب اشتباهی میکردم و دیگه فهمیدم و خلاصه کلی مثلا متنبه شد
گذشت و شبش رفتیم شام بخوریم آقا من دوباره دیدم داره با گوشیش ور میره ولی گفتم نه بابا حرف های من هنوز براش تازگی داره این کار احمقانهای نمیکنه ولی همونطور که انتظار میرفت دقیقا در همون لحظات داشت با یکی از افرادی که فکر میکرد بانی مشکله بحث میکرد منم دیگه چیزی نگفتم و گذشت ولی قرار شد شب رو هم پیش من بمونه روز بعدش دقیقا چشم هاشو که باز کرد گفت آره تو دیشب خیلی حرف های خوبی زدی و دوباره تشکر و قدردانی از من
شاید باورتون نشه نیم ساعت نگذشته بود که من یهو دیدم تو بالکن داد و دعوا راه انداخته و داره با پدرش بحث میکنه هر چی هم بهش اشاره کردم که بابا قرار بود بیخیال شی و از این حرکتا نزنی ،اشاره میکرد با دستش که ساکت شو بزار کارمو بکنم :)
اقا من اصلا اون لحظه دلم میخواست فقط بهش بگم لعنتی نیم ساعت پیش تو داشتی حرف های منو یادآوری میکردی و خودت رو نادم و پشیمون نشون میدادی چی شد پس …..
اما ماجرا همین جا تموم نشد من دیگه برای اینکه یکم ذهنمو کنترل بکنم رفتم بیرون و قدم زدم وقتی برگشتم دو سه ساعت از اون ماجرا گذشته بود که این دوستمون گفت منم برم یه قدم بزنم یکم آروم شم اقا رفت بیرون من یه دفعه دیدم داره دوباره صداش از تو کوچه میاد
رفتم پشت پنجره دیدم بله خانوم دوباره دارن با یکی بحث میکنن هیچی اقا گفتم من هر جور شده عذر این بنده خدا رو امشب میخوام و دیگه نمیتونم تحمل کنم این حرکت هاشو
وقتی اومد بهش گفتم تو داشتی تو کوچه با تلفن حرف میزدی ؟تعجب کرد( چون برای اینکه من نفهمم رفته بود یه دور بزنه بره تو یه کوچه دیگه ولی حواسش نبوده گویا و دوباره اومده بود تو کوچه ما )ولی با نهایت حق به جانبی گفت که رفتم با اونی که باعث و بانی این ماجراها شده دعوا کنم که سبک شم …..
الان که دارم اینو مینویسم میگم بابا چه قدر طنز ماجرا، واقعا چرا ما فکر میکنیم با حرف زدن و نصیحت کردن قول دادن حل میشه ماجرا ها
در حالی که ما در روز حتی چه قدر خودمون تو ذهنمون به خودمون قول میدیم که فلان کارو نکنیم ولی بازم ممکنه انجامش بدیم بعد چه جوری فکر میکنیم با حرفامون میتونیم بقیه رو عوض کنیم
این دوست من همون شب دیگه از خونه من رفت ولی چند روز بعدش که زنگ زد به من بگه چکار کرده دوباره یکی از همون تصمیمات احمقانه شو گرفته بود و نتیجهاش افتضاح شده بود من هیچی نگفتم ولی همینکه فقط تاییدش نکردم و نگفتم آفرین چه کار خوبی کردی بهش برخورد و تلفنو قطع کرد و من همون لحظه تصمیم قاطع گرفتم که دیگه رابطه مو با این ادم تموم میکنم و از خدا خواستم خودش به بهترین و کم دردسر ترین راه ممکن مقدماتش رو برام فراهم
چند روز بعدش یه پیام بلند بالای عذرخواهی برام فرستاد که ببخشید و من شرایطم سخته و خودت میدونی و از حرفا که من خیلی کوتاه و مختصر جوابشو دادم و تموم شد این ماجرا و جالبه که بعد از اون هر وقت زنگ میزنه به من همیشه یه شرایطیه که من نمیتونم جواب تلفنش رو بدم . و میدونم که اگه درسشو نگیرم و دوباره گول حرفاشو بخورم فقط و فقط به خودم ظلم کردم چون من نمیتونم با آدمی که تو فرکانس جنگ و دعواهه ارتباط داشته باشم و تمرکزم روی صلح و آرامش باشه
ممنون از فایل های خوب و با ارزشتون
در پناه خدا باشید
نحوه برخوردباالگوهای تکرارشونده دیگران.
سلام به استاد عزیزودوست داشتنی خودم.
چفایل خوب وآموزنده ای بود.
ازفایلهایی که استادمیزارن بی نهایت لذت میبرم .حیف که وقت نمیکنم تک تکشونو،گوش بدم یاببینم.
استادازحساسیتهایی که درمورداحساساتی که داریم صحبت کردن که پاشنه های آشیلمونه.
طبیعتاً منم ازاین پاشنه آشیلها زیاد دارم.
درگذشته قبل از اینکه آموزه ها مون زیادبشه،ازسمت دیگران رفتارها و کنشهای زیادی دیدیم که به ماخسارت واردشده.
به قول استادباوجوددیدن وشنیدن هرکدوم باز مجددا تکرارشون کردیم چون بازاعتمادکردیم وحرفاشون روجدی گرفتیم.
حالا که دقت میکنم میبینم تمامی باورهای ماازدیگران نسبت به کارهاشون به خاطرعدم اعتمادبه نفس وعزت نفس بوده.
هرجا که برای خودم ارزش قائل نبودم.
هرجا که راحت اجازه دادم دیگران هرطورکه دلشون میخادبامن رفتارکنن.
جاهایی که بدون فکر و تو رودروایستی چیزی روقبول کردم.
هرجا اعتماد الکی به دیگران داشتم.
جاهایی که ترسیدم قضاوت بشم.
جاهایی که ایمان به خدا نداشتم وبیخودوبی جهت نگران بودم.
جاهایی که تاییددیگران برام مهم بود.
جاهایی که نه باخودم ونه بادیگران صادق نبودم.
هرجایی که دیگران روازخودم مهمترمیدونستم.
هرجا که ازآینده میترسیدم.
جاهایی که احساس امنیت نداشتم.
هرجا که شرک ورزیدم وخدا رونادیده گرفتم.
درکل که عدم شناخت خودم وخدای خودم عامل اصلی همه ی این اتفاقاتی بوده که ازدیگران نسبت به خودم دیدم.
شایدظاهرا اونا مقصربودن ولی حالا که میدونم خودم مقصربودم.
وخودم همه ی اون موضوعات ومسائل روجذب میکردم.
این خودم بودم که باافکاروباورهای مخرب وکوچیکم که سرشارازکمبودهاوهزاران نقص دیگه بود،اون اتفاقات روازسمت دیگران میدیدم.
وپیش خودم میگفتم که چقدربهم خسارت میزنن.
خداروشکر که سطح آگاهیمون بالاتر رفته وبه نسبت قبل خیلی کمترازاین موارد میبینیم.
کارکرد روی تغییرات خودمون باعث شده که باافرادی سروکارداشته باشیم که به ما ضربه نزنن.
یااینکه ما وجه خوبه افرادناجالب را ببینیم.
انصافا کاردکرد هردوره ،نشون دهنده ی رشدوپیشرفت عقلی وذهنی ماهستش.
باکارکردن هر دوره ،یه قسمتهایی ازکمبودها ونواقصمون رو رفع میکنیم.
ومن بابت این موضوع خیلی سپاسگزارخداوندواستادعزیزهستم.
خداروشکربابت الگوهای تکرارشونده دیگران ،اتفاقات کمی میبینم که باعث آزارم باشه وخسارتی بهم وارد کنه.
تغییراتی بنیادین بابت یه سری اخلاق ورفتارهامون ،بالاخره روی تغییرات دیگران تاثیرمثبت میزاره.
درواقع باعث میشه حالا یااجبارا،یاازروی ترسشون یاازروی احترام یاازروی هرحس دیگه ولی کاری رو که مامیخاهیم انجام بدن.
ما تراز کار اونا رونمیگیریم .
چیزی که من میخام اینه که به من آسیب نزنن واونا اینکارو نمیکنن.
حالایکی ازپاشنه های آشیل خودمو میگم که به شدت بهش حساسم وبه شدت به خاطرش آسیب خوردم.وهرباری که به خودم میگم دیگه اینکارو نمیکنم باز تکرارش کردم وتکرارمیکنم.
سالهاس به خودم قول دادم که پیش بعضی ازافراد،سکوت کردن رویادبگیرم وهنوزدرگیرشم.
بنده زیاد صحبت میکنم .
حالا به هر دلیلی !
یامیخام دیگران سرگرم بحثی باشن یا کسی حوصلش سرنره یا به خاطراینکه بعدن مورد،تعریف ،تمجیدقراربگیرم.
یاشناخت رو من پیداکنن که حواسشون به دادوستدهای با من وخلق وخوب من باشه.
یا اینکه میخام برتری خودمو بهشون ثابت کنم.
یا اینکه میخام بگم من خیلی متواضعم ودنبال نواقصمم.
یا اینکه سطح آگاهیمو میخام به رخ بکشم.
یا اینکه به دیگران نشون بدم که من خوشبختم .
یااینکه باحرفام به یه طریقی اونا روبکوبم .
یااینکه به اونا بگم من خیلی شادم.
به هر صورت تمام حرف زدنم بانقصه .
چرا؟!چون همش میخام ثابت کنم.
درواقع قضاوت وتاییددیگران برام از هرچیزی مهمتره.
ولی تجربه بهم نشون داده که حرف زدنام ،ازسمت دیگران باعث حرف زدن اونا شده اونم دررابطه باخودم.
ینی با حرف زدنام وگمنامی شکستن زندگی شخصی خودم خیلی راحت به دیگران اجازه دادم مثل نقل و ونبات تودهنشون بچرخم یامثل یه آدامس ،تودهن مردم باشم.
خیلی خوب میبینم ،میشنوم که دیگران راحت به خودشون اجازه میدن راجع تمامی حرفهای من ،قضاوت کنن وبادرک ومنطق خودشون تجزیه تحلیل کنن.!
ازبدبختی وناخوشی هام میگفتم یه جورحرف میزدن.!
ازخوشی هام حرف زدم یه شکل ،پشت سرم حرف زدن.!
ازشادیهام گفتم یه جور.!
ازتعصب وحساسیتهام توزندگی گفتم یه شکل .!
ازخونسردی و بی خیال هام گفتم ،یه جور!.
ازحرص خوردنام وناراحتی هاوبغضهام گفتم باز یه جور!
ازجنگ ومشاجره هامون گفتم یه جور.!
ازعشق وعلاقم نسبت به همسرم میگم بازیه جور!
از بچه هام میگم یه شکل !
غیبت میکنم یه جور!
بخرم ،بپوشم ،نخرم، نپوشم ،نخورم ،بخورم،بخابم ،نخابم ،برم بیرون ،نرم بیرون ،مهمونی برم ،نرم ،دعوت کنم ،نکنم واااای هرکاری کنم بالاخره به یه نحوی ازم ایرادمیگیرن.
آدما خیلی عجیبن .
ولی اینم میدونم اونا تغییرپذیر نیستن تاوقتی که من نحوه ی درست برخورد روپیدانکنم.
شایدباورتون نشه من تا حالا چقدرسر این حرف زدن دردکشیدم.
هردفه یه جاشو،یه قسمتشو درست کردم بازدیدم حرف برای گفتن دارن.
البته دیگرانی که میگم ،غریبه نیستن ،همین خانواده های دسته اولمون .
بیشتر هم ازسمت خانواده ی همسر.
هرچی مایادمیگیریم کاری به کارکسی نداشته باشیم امااونا بیشترکاری به کار مادارن.
تازه میفهمن رشدکردی ،به جای خوشحال شدن ترقی هات ! بازطوری حرف میزنن که فکرنکنید خبریه!
خلاصه خداروشکربه این درک رسیدم که درهرحالتی اونا چ حق بگن چ ناحق ،چ درست قضاوت کنم چ اشتباه ،اینجا من مقصرم.
این منم که هنوزحدومرز صحبت کردنم رو یاد نگرفتم .
این منم که هنوزب خاطردیگران ،ازخودم مایه میزارم.
این منم که اجازه ی مداخله به افراد میدم.
این منم که نشون دادم نظرشما برام مهمه .
ودلایلهای دیگه!
پس ناهید خانوم مقصر! بیا ویاد بگیرکه کی وچ وقت بادیگران ودر چه حدی گپ بزنی.
من معاشرت بادیگران وبودن درکنارشون رودوست دارم .
اما نه به قیمت این داستانا.
دوست دارم تو دورهمی ها هم به خودم خوش بگذره هم به دیگران .
ینی طوری باشم که وجودم عامل خوشی وشادی دیگری بشه .
نه اینکه تا طرف منومیبینه بگه اه این بازم اومد!
دوست دارم همانطورکه خودم ازدیدن کسی لذت میبرم ،دیگران هم لذت ببرن.
اما نه به قیمت زیر سوال بردن ، ذره ای ازشخصیتم.
بله این موضوع مسئله ای هستش که به شدت باعث آزارم بود.
باتوجه به تلاشهایی که کردم .فایلهایی که گوش کردم .رشدی که ب لحاظ ذهنی و روانی کردم خب خیلی تغییرات رخ داده.
اماهنوزاون چیزی که خودم میخام نشده.
وهنوزموضوعاتی رومیبینم یامیشنوم که خوب متوجه میشم ،مقصربازخودمبودم.
به قول استاد من میخام به طور کلی تغییرکنم وحرف نزنم امانمیتونم.
به نسبت سالهای قبل که خیلی بهترشدم.
هردفه همین دیگران خودشون یادم میدن که چطورودرچ حدی باهاشون برخورد داشته باشم.
درسته سرهرجریانی یه کم دردمیکشم اماهمین که میفهمم بازم یه درس دیگس،آروممیشم.
ولی به قول استاد چند بار؟! تا کی؟!
کلا مدلم اینجوریه همیشه ازجهان سیلی میخورم بعدمتوجه میشم وتغییر جدیم دیده میشه.
آخرین دردم میکشم اونم درد بدی ولی بعدش دیگه تویادم میمونه وآگاهانه حواسمون جم میکنم .
تصمیمهایی که بابت این احساسم تاحالا گرفتم فکرکنم ،بیش از هزاران بار باشه .
گاهی احساس سرزنش واحساس گناه هم سراغم میاد.
فکرمیکنم خدا رو خسته کردم .
ازبس قول دادم ونتونستم.
یه مدتی که تعصب شدید داشتم و همین باعث شده بود به ساعت اول خوب خودمو کنترل کنم ولی بعدش مثل یه بمی منفجر میشدم.
حالا هم که میدونم خودم خالق همه ی این اتفاقات هستم ،بیشترناراحت میشم.
هرچی فکرمیکنم همین یه ایراد،دروجودم عامل اتفاقات ناجالبی ازسمت دیگرانه.
حالایادگرفتم اهمیتی ندم به حرفها وچرندیات دیگران .
اما خب ازطرفی میبینم که میشه این نظرهاوچرندیات وحرفهاکمرنگ باشه .
پس بازمیرسم به نقطه ی اول که بایدخودموتغییربدم .وکمترحرف بزنم .
خیلی طراحی ها کردم برای کمترحرف زدن مثلا بازیهای گروهی بکنیم.
چالشی بندازیم همه حرف بزنیم .
ولی هرکاریم کردم بازتوفرصت وزمان کمم ،بازاون چیزایی که نباید بگم روگفتم .
واین فاجعس!!!!!
صادقانه اعتراف میکنم که خودم عامل همه ی انتقادها وقضاوتهای دیگران هستم .
انشالله به یاری خدا از همین لحظه به خودم قول میدم که تمام سعیم برحفظ گمنامی زندگیم باشه.
تمام نواقصی که توجیهاتی برای حرف زدنم بود ،انجام ندم.
قول میدم دخترخوبی بشم.
اتفاقا همین هفته دوموردپیش اومد که چوب اینکارمو خوردم..خیلی خوشحال شدم به همچین فایل خوبی هدایت شدم.
خودمومتعهدمیکنم به خاطر گل روی خودم ،به خاطرحفظ ارزشهای خودم ،وبه خاطرحال خوبی های خودم.
منی که درحد افتزاح بودم وتونستم خودمو بهتر کنم ،حتمن بازم میتونم بهتربشم.
مطمئنم کارکردن دوره کشف قوانین اتفاقات خوبی رو برام خلق میکنه.
استادجونم ممنونم .
ممنون وسپاسگزارم ازبودنت .
گوش کردن صداتون وحرفهای قشنگتون طنین انداز وآرامش بخش قلب وروحمه .
واقعن شما تنها کسی هستیدکه فکرکردن به صحبتهاتون روحمو جلا وسیقل میده .
صدای شما ،صدای خداست برای من .
عاشقتونم دوستتون دارم .
سلام استاد عزیزم
از شما ا
سپاس گزارم که این همه آگاهی ناب رو در اختیار ما میدارید اون هم بدون هیچ هزینه ای.
استاد این فایل رو که گوش کردم چون من با فرزندم بیشتر در ارتباط هستم و خانم خانه دار هستم .
سوالم اینکه که این الگو ها در کودکان هم صدق میکنه ؟