نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خدای مهربان و هدایتگر

    سلام به استاد عزیز و مریم دوست داشتنی

    سلام به خانواده عزیزم

    استاد داری با ما چکار میکنی هر چند روز یه بار برامون فایلی پراز آگاهی میذارید باورهای مخرب خودمون رو هر چند روز تازه می شناسیم با هدایت خداوند و کمک شما استاد عزیز و سعی میکنیم بر طرف کنیم یعنی یه جورایی میفتیم به جون خودمون که این ایراد کجا بوده ما ندیدیم و تازه میفهمیم چقدر هم زیاد بوده و تکرارش میکردیم و لطمه و صدمه هم از همه نظر میدیدیم

    هم احساسمون بد میشد هم بحث میکردیم و از همه مهمتر از نظر مالی ضربه میخوردیم و سود نمیکردیم که هیچ

    ضرر هم میکردیم

    از خودم بگم

    تو کامنتهای دیگه هم گفتم من یه لباسفروشی کوچیک تو پارکینگ خونم زدم

    به خودم از اول قول دادم اصلا قسطی ندم ولی این کار رو تکرار کردم یا دوستان میومدن اصرار میکردن بده ما دو روز دیگه پولتو میاریم میرفتن که بیارن یه ماه میکشید هم احساسم بد میشد و هم وقتی زنگ میزدم میومدن مغازه پول رو بعداز یه ماه بدن ناراحت هم بودن

    همین یه ماه پیش بعضی از لباسهای زمستونی پارسال رو آف زدم یعنی به قیمت خرید میدادم

    یکی از دوستان قدیمی که قبلا باهم رفت و آمد خانوادگی داشتیم اومد و کلی بازهم تخفیف گرفت و خرید کرد یکم پول رو داد

    و مابقی رو که 300 بود گفت تا سه روز دبگه برات واریز میکنم حتما و منم بهش اعتماد کردم

    و الان هنوز هم واریز نکرده بهش پیام دادم سه بار میگه هر موقع دستم اومد برات حتما واریز میکنم و این شد اعتماد کردنه من

    امروز که این فایل رو دیدم فهمیدم ایراد از منه من که اون رو میشناسم چرا دوباره بهش جنس دادم که الان وقتی پیام میدم یا دفتر حسابهامو نگاه میکنم خیلی احساسم بد میشه و سریع ذهنمو کنترل میکنم که فراوانی زیاده و خداوند به جاش امروز چندتا مشتری پولدار دیگه رو به مغازه من هدایت میکنه که جبران اونا مافات بشه

    به خودم تعهد دادم که دیگه به هیچ عنوان قسطی کار نکنم فقط و فقط نقد

    ممنونم از دوستانی که وقت گذاشتن کامنته منو خوندن

    ممنونم از استاد بی نظیر که امروز تونستم یه ایراد دیگمو بشناسم

    متشکرم متشکرم متشکرم

    در پناه حق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  2. -
    Masihan گفته:
    مدت عضویت: 2137 روز

    سلام .ای خدا ای خدا واقعا شکرت بابت این فایل

    گرچه فایلای دانلودیتون هم کم از دوره هاتون نداره ولی واقعا این دوتا فایل اخرو واقعا فک کردم از فایلای پولیتونه انقدر ارزشمند انقدر با جزییات و مثال واقعا ازتون ممنونم استاد خیلی عالی بود

    من ی دوستی دارم ک با ی بنده خدایی ارتباط داشت و باهم زندگی میکردند ی دوره ای باهم خوب بودند بعد مث اینکه پسره مواد مصرف میکرده و ی دفعه دست بزن پیدا میکرده و فش و فش کاری و دوستم میومد ب خونوادش میگفت ک این ادم نیستو بیاید از خونه من بندازینش بیرون و پلیس و پلیس کشیو قفل درو عوض کن و خط عوض کنو و خلاصه هرکاری ک مثلا ازون شخص دور بشه.هربار هم برای من تعریف میکرد میگفت چیکار کنم منم میگفتم فلان کارو بکن و تمومش کنو این دوباره اگر برگرده همون میشه و ….و این قضیه بارها و بارها تکرار میشدو دوسه ماه بعد دوباره پسره میومد و ب قول استاد کلی قسم و ایه و قول میدم و دوباره بر میگشتن و باهم زندگی میکردن.و دوباره همین سیکل ادامه داشت .ی جایی ب خودم اومدم دیدم حالا جدا ازین ک اونا دارن ی کارو تکرار میکنند منم دارم همون کارو میکنم هی با دوستم صحبت میکنم ی مدت دورند و دوباره انگار هیچی ب هیچی .سری اخر واقعا دیگه گفتم ب من چ اصن .من دیگه کاری ندارم خودت میدونی میخای برو میخای بمون ببخشید گفتم هر غلطی میخای بکن.

    ی مثال دیگه هم مامانمه مامانم عادت داره قرعه کشی خونگی بزاره چون اولم کسی ک قرعه رو گذاشته برمیداره.چند ساله این کارو انجام میده نفرات جم میشن پول میدن مامانم قبلش مثلا میگه میخام قرعه بزارم فلان کارو بکنم بیشتر میگه میخام جنس بزیزم تو مغازه

    قرعه جم میشه بیشترو خرج چرتو پرت و بدهیاش میکنه ی مقدارشم میده جنس برا مغازه .هرچیم از مغازه در میاد خرج میشه و دوباره جنس مغازه کم میشه و دوباره از اول .هر سریم بهش میگم مامان نکن هر سری ی بهانه و توجیح میاره.

    من ی دوستی داشتم یکم حرف تو دهنش نمیموند یعنی ب معنای واصحتر فضول بود خیلی بچه خوبی بودا هرچی بهش میگفتی از دهن یکی دیگه میشنیدیش هروقت بهش میگفتم چرا گفتی میگفت من نمیتونم دروغ بگم این قضیه همینجوری چندسال ادامه داشت و چون بچه خوب و پاکی بود دلم نمیومد ک کات کنم .و دلم میسوخت براش. تا اینکه دیدم داره حریم خصوصیم مختل میشه و بعدش دیگه برای همیشه کاتش کردم.

    یا مثال پدرم ک خیلی مامانم بد عادتش کرده و همیشه هرجوری ک شده با قرض و بدهی حتی شام و ناهار جور کرده براش اونم وقتی ی بار غذا من باب میلش نیس قهر میکنه و حرف نمیزنه و درو میکوبه و من ب مامان میگم مامان اگه یکی دوبار توجه نکنی ب قهرش خودش اشتی میکنه و میاد سر سفره هرچی باشه میخوره ولی مامانم دوباره وقتی میبینع قهره میره از هرجایی شده کلی نسیه و قسط میندازه گردنش و برای بابا غذا جور میکنه و بابام هم همون موقع اشتی میکنه و دوباره از اول .سالهاست ک این سیکل ادامه داره .

    ی دوست دیگه داشتم ک خیلی ادمی بود ک سوال میپرسید حتی درباره خصوصی ترین چیزها چیزایی ک حتی من ب خودمم نمیگفتم (ههه)ادم ب درد بخوری بود و کلی کار ازش برمیومد و الحق برای من هم کارایی کرده بود ولی همیشه سر این ک خیلی سوال میپرسید کجا میری کارت چیه چقدر درامد کی اومده بود کی زنگ زده بود اذیت میشدم ولی ب خاطر کارایی ک برام انجام داده بود چیزی نمیگفتم ولی دیگه داشت خیلی خیلی قضیه سوالاش خصوصی میشد و منم ی روز بهش گفتم بس کن دیگه به توچه و کاتش کردم.

    یکی از الگوهای خودمم اینه ک من روی حریم خصوصیم حساسم و تا حالا چنتا فضول دورو برم رو کات کردم باهاشون

    بازم ممنونم بابت این فایل فوق العاده ارزشمند وعالیییییی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  3. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1343 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و مریم خانم نازنین

    سلام به دوستای عزیز و ارزشمندم

    استاد عزیز چقدر این فایل فوق العاده ست

    من قبلاً از شما توی فایل هاتون می‌شنیدم که شما می‌گفتین ، اتفاقات و شرایطی که توی زندگیمون میوفته رو بیاییم با افکاری که توی ذهنمون مدام تکرار میشه رو پیدا کنیم تا درک کنیم جهان چطور داره به فرکانس های من واکنش نشون میده

    من واقعاً الان تازه با گوش دادن به حرف های شما استاد عزیز دارم درک میکنم داستان ، چه رفتاری چه افکاری چه نتایجی رو به وجود میاره یعنی چی!

    استاد عزیز مثال هایی که میتونم بزنم

    هم در مورد خودم

    و هم در مورد افرادی باهاشون در ارتباط بودن

    قطعاً خیلی زیاد هستند

    در کل چند تا مثال واقعی یادم هست که براتون می‌نویسم

    یادمه سال ها قبل که من توی کار املاک بودم

    یک خانمی با ما همکار بود که

    این خانم هر بار به یک دلیلی وسایل هاشو از دفتر املاک جمع می کرد و می‌گفت من دیگه در این املاک کار نمی کنم :/

    به خدا استاد هر بار که اینکارو می‌کرد اولاً اینکه به دو روز کشیده نمیشد که دوباره بر می‌گشت همون املاکی که بود

    دوم اینکه شاید بالای 2000 بار بالای 20 هزار بار این همین رفتار و به بهانه ی مختلفی انجام می‌داد

    یعنی دیگه برای رئیس املاک و تک تک بچه های املاک عادی شد و اصلاً کسب دیگه اهمیتی نمی‌داد که این خانم میخواد بمونه یا نه

    در مورد خودم اگر بخوام بگم این هستش که من بارها شده به خودم میگم

    من نباید در مورد بعضی از رفتارهای مامانم یا حرف هایی میزنه و با نظر من هم عقیده نیست عصبانی بشم

    ولی واقعاً استادجان همیشه هم اینطوری میشه

    البته خداروصدهزار مرتبه شکر واقعاً له مراتب الان خیلی کمتر شده

    چون بیشتر دارم توسط فایل ها و دوره های شما خودم رو میشناسم و تلاش می‌کنم که روی اون باورهایی که توی زندگیم داره خودش رو نشون میده خیلی بیشتر کار کنم

    اتفاقاً این حرف رو هم از زبون شما زیاد شنیده بودم که میگفتین

    باورها توی ذهن ما یک شبه به وجود نیومده

    که حالا بخواد یک شبه هم از بین بره

    الان که این فایل شما رو گوش دادم تازه درک کردم یعنی چی!

    واقعاً هم همینه استاد عزیز

    تغییر باورها به زمان و انرژی نیاز داره

    و خوبیش هم اینه که

    خداروشکر توسط آموزش های شما ، خیلی خیلی راحت تر میتونم باورهام رو بشناسم و باز هم توسط آموزش های شما خیلی خیلی راحت تر میتونم اون باورهای نامناسب ذهنی مو تغییرشون بدم اما این یک روند تکاملی هستش

    روند تکاملی یعنی چی ؟

    یعنی اینکه هر بار که من آگاهانه میام باورهامو بهتر میکنم شرایط و اتفاقات زندگیم هم قدم به قدم تغییر میکنه

    مثلاً در مورد رفتارم اگر بخوام بگم

    استاد من تا قبل از آشنایی با شما

    توی ذهنم همیشه واقعاً همیشه در حال دعوا کردن با کسانی بودم که اصلاً وجود خارجی هم نداشتن و دقیقاً هر موقع من بیرون میرفتم حالا چه توی صف نانوایی بودم یا توی مترو بودم یا توی خیابان بودم میدیم دو نفر با سه نفر دارند با هم دعوا میکنن و به هم دیگه فحش های ناجور میدن

    من اون موقع ها نمیفهمیدم که بابا اینا همش بخاطر همون فرکانس هایی هستش که من با کانون توجه ام و ارتباطاتی که در اثر ورودی های نامناسب توی ذهنم ساخته شده بود ، هستش

    بعد تا اون آدم ها رو هم که میدیدم دارند با هم دعوا می‌کنند چند بعدش من داشتم توی ذهنم با اونا دعوا میکردم !!

    نمیدونم چرا واقعاً؟

    که بعدها متوجه شدم همه ی اینا بخاطر فیلم های اکشن و بزن بزنی بودش که قبل از آشنایی با شما خیلی میدیدم

    در حالیکه الان خداروشکر خیلی خیلی ذهنم آرام تر شده

    مثلاً من تا چند ماه پیش همش به خودم میگفتم فردا باید صبح زود دیگه نهایتاً ساعت 6 صبح از خواب بیدار بشم

    شاید این مسئله ، یه مسئله تکراری باشه ها برای خیلی ها ولی این موضوع هم برام خیلی واضح بود که من هر شب که تصمیم میگرفتم فردا سر ساعت 6 صبح باید بیدار بشم اصلاً نمی تونستم بیدار بشم

    هیچی آخر امدم گفتم آقاجان من آرام آرام ساعت خوابم رو کمتر کنم تا به این چیزی که بخوام برسم

    بابت همین وقتی آرام آرام ساعت خوبم رو کمتر کردم اصلاً خیلی راحت باعث شد من الان در 24 ساعت شبانه روز نهایت 5 الی 6 ساعتش رو میخوابم بقیه اش کلاً بیدارم و دارم کارم رو انجام میدم

    که این هم نشون میده تغییر باورها واقعاً یک روند تکاملی هستش

    شما درست میگید استاد

    چه من

    چه هرکسی دیگه ای هم که بخواد هم

    نمیتواند یهویی توی اون مسائلی که مشکل تغییر تغییر کنه

    یا یهویی بیاد با افکارش اتفاقات و شرایط زندگی خودش همیشه عالی و بی نقص برآورده کنه

    چون این باورها به صورت قدم به قدم تغییر می‌کنند

    مثلاً یادمه هر سال ما سر بک دوره ی به خصوصی 6 میلیون تومان بدهکار بودیم

    هر سال ها

    یعنی حتی یکبار یادمه مامانم این الگوی تکراری رو متوجه شده بود

    امد به گفت که ما هر سال این موقع شش میلیون تومان بدهکار هستیم

    چرا واقعاً ؟

    علتش چیه؟

    که حالا بعد از اینکه با شما آشنا شدیم فهمیدیم این فقط بخاطر باور کمبود خودمون بوده

    و خداروشکر استاد جان از وقتی که با شما آشنا شدیم به کل این چرخه معیوب بدهکاری از هم شکسته شد

    اتفاقاً دیشب مامانم هم داشت همین رو میگفت که ما قبلاً هر سال بدهکار بودیم ، بعد هیچی هم نداشتیم

    یعنی واقعاً یه موردی که برای من خیلی قبلاًها واضح بود

    این بود که

    همیشه یخچالمون خالی بود !!!

    بعد از اینکه با شما آشنا شدیم و روی فایل ها از همون روز آشنایی تا الان روی خودمون کار کردیم

    خداروصدهزار مرتبه شکر بیشتر موقع ها واقعاً یخچال نگهداری پُره

    و خیلی الگو های دیگه هم توی خودم هست و هم توی دیگران دیدم

    مثلاً یه الگویی که خیلی دیگه برامون واضح شده بود این بود که

    ما هر بار که می‌خواستیم بریم بیرون بگردیم طوفان می‌شد

    توی همین تهران ها نه اینکه بخوام بگم سمت شمال یا جنوب کشور که دریا هست بخاطر شرایط آب و هوایی اونجا طوفان می‌شد

    نه ، توی همین تهران هر موقع ما می‌خواستیم بریم بیرون طوفان می‌شد

    مثلاً پارسال تابستون بود یعنی وسط چله ی تابستون بود ما یک شب تصمیم گرفته بودیم که بریم دریاچه چیتگر یکم بگردیم

    آقا ما تا رسیدیم دریاچه یک طوفانی شد در حدی که من و مامانم و برادرم سه تایی چسبیده بودیم به یک درختی که خودِ اون درخته از جاش داشت کنده می‌شد حالا بماند که چه جوری خداوند به ما گفتش باید درخت رو رها کنیم و بریم وسط خیابون

    ولی ما فکر کردیم دیگه همون یه باره بابت همین به خودمون گفتیم اصن دیگه در موردش هم صحبت نکنیم تا دفعه بعد توی فرکانس اینطور مسائل آب و هوایی قرار نگیریم :)))

    هیچی خلاصه از اون به بعدش هم تا همین چند وقت پیش هر موقع ما تصمیم گرفتیم بریم بیرون یا هوا خیلی سرد می‌شد یا خیلی بارون شدید می‌گرفت در حدی که یک دقیقه هم نتونی توی بیرون بمونی

    بعد فهمیدیم اینا همش بخاطر ترس ها و توجه هات نامناسب خودمون بوده که باید تغییرش بدیم ، الان امیدوارم هر موقع خواستیم بیرون توی یک زمانی هدایت نشیم که طوفان های موسِمی در راه باشه :))))

    استاد واقعاً سپاسگزارم

    این فایل عاااااالی بود

    مرسی از دوستای عزیزم بخاطر کامنت های فوق العاده شون از تجربیات بینظیرشون میاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  4. -
    فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 1753 روز

    به نام الله یکتا

    اولین بار برای یه فایل دو کامنت میزارم

    بعد از کامنت اولم برخوردم به تحقیقات دکتر بروس لیپتون بیولوژیست آمریکایی

    توصیه اول دوستانی که بچه زیر هفت سال دارن یا تازه میخوان بار دار بشن تا هفت سالگی فرصت دارین قوی ترین باورها رو بدون مقاومت به بچه هاتون هدیه بدین، چون قدرت تجزیه تحلیل منطقی ندارن هر چی بگیم باور می‌کنند. و یادم نیست تو کدوم فایل استاد هم راجع به این صحبت کردن که چقدر خوبه که پدر مادرای جدید اول خودشون بهبود پیدا کنند تا بتونن بچه های نسل جدید رو با باور های بهتری پرورش بدن.

    توصیه دوم ایشون تحقیق کردن که چطوری میشه آسون تر رفتارها رو تغییر داد، صحبت شده راجع به اینکه ماها خیلی اطلاعات داریم اما عالم بدون عملیم.

    یا گاها میخوایم اما نمیشه چون باورهای ما در سطح ناخود آگاه ما قرار دارند و تصمیم ما آگاهانس. بنابراین وقتی قدرت با ناخود آگاه هست و برنامه ها خود به خود اجرا میشن تصمیم های آگاهانه با شکست مواجه میشن.

    راهکار ایشون اینکه رفتار و عمل و باور جدید رو برای هفته های متوالی قبل از خواب تصویر سازی کنین.

    و این چیزیه که تو آموزش های استاد بوده

    قدم دوم دو فایل راجع به تصویر سازی هست

    و همچنین جلسه هفتم حل مسئله

    تا الان از این منظر به ذهنم نرسیده بود که برای تغییر رفتار خودم از تصویر سازی قبل از خواب استفاده کنم

    دلیل تاکید روی قبل از خواب هم اینکه امواج مغزی تغییر می‌کند و مقاومت کمتری نسبت به زمانی که کاملا آگاه و هوشیار هستیم داره. و یه جورایی تو این حالت شبیه بچه ها بهتر و زودتر می تونیم باور کنیم.

    واقعا مشتاقم برم جلسه آخر حل مسئله رو بازم گوش بدم ببینم اینبار چقدر از حرفای استاد رو دریافت میکنم. و بعد از اتمام تصویر سازی های حال حاضرم اینو هم تجربه کنم که برای تغییر باور و عادت اینکارو انجام بدم.

    جالب بود بعد از شنیدن این فایل بلافاصله نوتیفیکیشن اون تحقیق برام اومد و موضوعش دقیقا همین بود.

    ممنون استاد، همین که هستین و جامع به ما آموزش میدین برای ما بسیار ارزشمنده، اینکه مرتب برامون فایل تهیه میکنین آدم احساس میکنه مربی خصوصی داده. و اینکه همه از تجربیاتشون میگن خودش باز یه انگیزه مضاعف میده، انگیزه سازنده …

    خدایا شکرت

    همواره ما رو به راه آسانی ها و نعمت ها هدایت کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  5. -
    سید محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    سلام استاد عزیز سپاگذارم از شما

    از روزی که راجب ترموز ها صحبت میکنم زنده گی من به دوقسمت تقسم شده قبل از این فایل ها بعد از این فایل ها خودم میرفتم مغازه که خرید کنم واس واسه داشتم نمیدونیستم کجاکار ایراد داره من هر روز درگیر مرضی بودم نمیدونیستم که ریشش از کجا آب میخوره خدارسپاسگذارم به کمک فایل های شما تواستم پیداکنم ایراداز کجاست استاد دارم این کامت منویسم ذهنم مقامت میکنه میگه فک نکن که خوب شدی داری کامت مینویسی اما من باید بنویسم که مقایمت ذهنم بشکنه استاد انقد خوشم اومد از اینکه به مادر خود گفتیم نمیدم پول برات به قرض استاد شما انقد روی خودت کار کردیم که سر قول خود بمونیم شما الگوی خوبی هستم بمن سپاسگذارم ازشما از خانوم مریم جان عزیز وای خدای من راحت شدم ذهنم خیل داشت مقایمت میکرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  6. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2609 روز

    سلام

    چند روز پیش روی نیم کت نشسته بودم بعد یکی اومد نشست کنارم اروم ارومی سعی میکرد از وضع مملکت و اازین چیزا و اوضاع خودش بناله و ازین داستانا و منم هی بحث رو عوض میکردم و اخرش دیدم فایده نداره اون جا رو ترک کردم و رفتم یه حا دگ نشستم و یه مدلی که مثلا طرف ناراحت نشه ..

    فکر کنم دو سه روز بعدش من روی نیمکت نشسته بودم و این یارو منو دید و اومد باز نسشت کنارم ولی این بار هی عمدا بحث سیاسی میکرد و سعی میکرد منو ناراحت کنه و هی از اوضاع خودش ناله میکرد.. منم اولش بهش گفتم خیلی ناشکری لطفا ادامه نده … بعدش دیدم نه فایده نداره این عمدا هی میخواد منو یه جوری قاطی ماجرای خودش کنه… منم دگ اعصابم قاطی پاتی شد بلند شدم بهش گفتم گندشو دراوردی دگ حالمو زدی بهم.. من علاقه ای به شنیدن دری وری های تو ندارم و اگر میخوای دری وری بگی برو یه ادم دگ پیدا کن و محیط رو ترک کردم …

    یعنی فهمیدم این ادم کلا تمش و الگوش اینه که میخواد یه جوری یه نفر رو پیدا کنه و چرت و پرت بگه و منم خیلی محکم جلوش ایندفه وایسادم …

    حالا قبلا چطور بودم ؟؟

    اگه کسی میومد دری وری میگفت منم جریت نمیکردم بهش بگم چرت و پرت نگه و یه جورایی مینشستم پای چرت و پرتای طرف تا خودش رو تخلیه کنه غافل از اینکه خودم دارم بدبخت میسم با این کارم !!! یا جزیت نمیکردم فضا رو ترک کنم !!! یا روم نمیشد ووووو از این مدل رفتارا داشتم..اگه قبلنم بود اصن جرئت نمیکردم اونجوری محکم حرفمم رو بزنم که !!!

    وازین الگوهای تکرار شونده زیاد دیدم..

    مثلا طرف تمش کلا بحث سیاسیع ..

    یا مثلا طرف تمش غیبتع ..

    یا مثلا طرف تمش وام گرفتنه ..

    یا مثلا طرف تمش قرض گرفتنه

    وووو

    وهی میگن دگ ایندفه اخره و تکرار نمیشه ولی بازم تکرار میشه .. چون تم طرف اینه …

    اینجا وظیفه ی من اینه که جسارت تصمیم گیری درست داشته باشم به جای اینکه گول بخورم !!!

    ولی از وقتی اومدم روی دوره ی عزت نفس و راهنمای عملی کار کردم حس میکنم جسارتم بیشتر شده و راحتتر میتونم حرفم رو بیان کنم…

    حالا چیزی که باعث شد که بفهمم من عزت نفسم و اون جنس جسارته خیلی پایینه دوره ی کشف قوانین (( البته قبل از به روز رسانی )) بود که من با این دوزه فهمیدم به خاطر عقاید مذهبیم و بحث تقدیر و سرنوشت و ازین داستانا خیلی خیلی عزت نفس پایینی دارم.. خب البته دوره کشف قوانین داره به روز رسانی میشه و من منتظر هستم جلسه ششم بیادش چون من قبل از به روز رسانی تا جلسه ششم رفته بودم بعد که شنیدم دوره داره به روز میشه زدم همه ی فایل های قبلی رو پاک کردم (( یکمی البته عجله کردم )) ولی خب اشکال نداره جلسع ششم که بیاد دوباره ازونجا شروع میکنم و باز برمیگردم از اول با فایل های جدید شروع میکنم ..

    در کل میخوام بگم ترکیب دوره ی عزت نفس و دوره ی راهنمای عملی دستیابی به رویاها داره اروم اروم یک جنس ایمان و جسارتی رو در من بیدار میکنه که دارم توی دل ترس هام میرم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  7. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1937 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام اساتید عزیزم

    خانم شایسته و آقای عباسمنش

    من این موضوع رو خیلی وقت پیش فهمیدم که نباید انتظار داشت کسی که سالیان سال هست یک رفتاری داره تغییر کنه چون این افکار و باور ها مانند رودخانه های بزرگی هستند که پی ریزی سنگینی شدند و به این راحتی مسیرشون رو تغییر نمیدن

    برای همین از خیلی وقت پیش تصمیم گرفتم که انتظارم رو از دیگران حذف کنم

    من قبلا خیلی آدمی بودم که دوس داشتم به همه کمک کنم ینی به خانوادم فامیلامون و روابط عمومی بالایی داشتم و همه منو دوس داشتن چون من دیدگاه مثبتی نسبت به آدما داشتم و همیشه باور داشتم که میتونن تغییر کنن

    و چندین بار تلاش کردم و باهاشون حرف زدم براشون وقت گزاشتم از وقت و انرژی و پول خودم زدم تا خوشحالشون کنم با اینکه بهم آسیب میرسید و از کارهای خودم میموندم

    از بچگی شخصیت من شخصیت رهبر بود و همیشه دوس داشتم سردسته باشن و به گروهی از مردم کمک کنم تا همگی باهم خوشحال باشیم شاد باشیم…..

    غافل از اینکه اونها هیچوقت تغییر نمیکنن……

    و شخصیتی رو به زندگیم جدب کردم ینی همسرم که دقیقا مثل گذشته من هست

    الیته الان هم در درونم خودم اینطوری هستم ینی در اشتیاق کمک کردن به دیگران میسوزم ولی همیشه به خودم یاد آوری میکنم که هانیه جان تو اگه بیل زنی بروباغچه خودتو بیل بزن تو خودت هزاران مشکل درونی داری که با تلاش برای تغییر دیگران اتفاقا توی این باتلاق گیر میکنی

    برای همین تقریبا یک ساله که تمرکزی روی خودم کار میکنم روی رابطه ام با خدای خودم

    و خودم

    و همسرم

    بعدش دیگران ینی پدرم مادرم اطرافیان

    بسیار هم موفق هستم

    البته گاهی مسائل و مشکلاتی برام بوجود میاد همون الگوهای تکراری که راه حلش رو در فراموش کردن و نترسیدن از اون اتفاقات میبینم

    ینی وقتی اون مسئله برام پیش میاد برای رابطه ام با خودم یا همسرم یا هرچیزی میگم که این درسش برام چیه؟

    درسش اینه که من این باور رو تغییر بدم

    حالا چجوری تغییر بدم؟

    با اعراض کردن و بی اثر دانستن اون اتفاق روی حظوری که من در لحظه دارم

    با تسلیم در برابر این لحظه و توجه به نکات مثبت دیگه

    با درک کردن طرف مقابل یا خودم باپرهیز از کمالگرایی

    با درک این موضوع که خداوند این انسان رو با تمرکز من برنکات مثبت جوری تغییر میده که من اصلا نمیفهمم از چه راهی

    برای همین همیشه سعی میکنم مراقبه هامو انجام بدم و درهر کاری سعی میکنم به کمک خدا اونکارو انجام بدم و ذهنمو خالی کنم و از خدا کمک بخوام

    همیشه در روابطم فاصله ای میگذارم چون میدونم همه مشکلات درونی دارن و صدرصد اگر من بهشون نزدیک بشم آسیب خواهم دید خیلی صمیمی هستم عاشقانه عشق میورزم و جوری رفتار میکنم که انگار همیشه هم خونه هستیم و تحسین میکنم همه رو ولی همواره خودم رو در رهایی و آزادی نگه میدارم

    و یه چیز دیگ اینکه من خودم الگوهای تکراری زیادی دارم ینی باورهای بد زیادی روش من در برخورد با این الگو ها اینه که همیشه مراقبشونم و میدونم بیدار میشن نمیگم تموم شد

    و شناختمشون چون مراقبه و ذهن آگاهی زیادی میکنم ینی همیشه ناضر بر خودمم استاد من خیلی خیلی روی خودم کار میکنم و خیلی وقت میزارم

    برای همین بیشترشونو شناختم و وقتی میان بالا میگم این خواسته دروغین هست برعکسشو انجام بده مثلا اون نجوا بهم میگه مثلا نمیتونی پیاده روی کنی من شناختمش و حتما میرم تا پیاده روی کنم

    مثلا بهم میگه تو نمیتونی این غذا رو بپزی منم میگم نه خیلی سادس

    مثلا بهم میگه تو نمیتونی لباسی که دوس داری بپوسی منم میگم نه میتونم دیدی اوندفه تونستم و دیگ فکر نمیکنم و میپوشم

    مثلا بهم میگه تو نمیتونی کامنت بنویسی منم میگم نه خدا بهم کمک میکنه و شروع میکنم به نوشتن با پرهیز از کمالگرایی

    مثلا بهم میگه مدیتیشن نکن ینی چی مثلا این ادها چیه منم میگم اشکال نداره من فقط انجام میدم

    احساس لیاقت خیلی خیلی مهمه

    من باور کردم که خدا پشتمه

    که میتونم اونم از قدم های کوچیک شروع کردم

    و واقعا بهم قوت داد قدم های خیلی خیلی کوچیک مثل راه رفتن مرتب کردن غذا پختن حرف زدن کار کردن

    و هدفم خیلی خیلی بزرگه من میخوام ثروتمند ترین آدم دنیا بشم و بیشتر از وارن بافت پول بسازم

    مشاوره سرمایه گزاری به مردم میدم به سبک خودم در سطح جهانی

    بیشتر از تمام نتایج زندگیم آرامش و لبخنو شادی بی حسابی که دارم رو دوس دارم

    خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  8. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 2837 روز

    سلام ،سلام،سلام به استاد عزیزم که کلامش حقه

    من تا دقیقه 30 این فایل رو تاالان گوش کردم و نتونستم دیگه تحمل کنم و نیام این کامنت رو ننویسم. استاد دلم میخواد بخاطر این صحبتها واقعا بیام و در آغوشتون بگیرم و ازتون هزار بار تشکر کنم.

    تمام این الگویی که گفتین بطور هزار درصدی در زندگی من صدق میکنه. الگوهای تکرار شونده ای که تاالان در مورد جزییاتش کامنتی ننوشتم.

    الگوهای تکرار شونده ای که تهش منو مجبور به جدایی کرد و بااینکه من خیال میکردم دارم با صبر و تحمل درستش میکنم ،نه تنها درست نشد بلکه هربار باشدت بیشتری بمن حمله کرد.

    یکی از الگوهای تکرارشونده همسر من این بود که هریک ماه تا سه ماه بطور ثابت از محل کارش به نحوی میومد بیرون یا اخراج میشد.وبعد یک ماه بیکاری و دوباره تکرار..به این شکل ایشون بعد ازدواج ما حدود سی تا شغل رو عوض کرد و بطرز عجیبیم وقتی میخواست خیلی راحت کار پیدا میکرد.کلی هزینه میکرد و استخدام میشد و دوباره بین یک تاسه ماه میومد بیرون.یعنی انقدرررررر این الگو تکرار شد جلوی چشام که فقط خدا میدونه…خب طبیعتا عواقبشم بی پولی و قرض و بدهی های مکرر به عالم و آدم بود که هنوزم درگیرشه… واین نداری و بی پولی و قرض های مکرر باعث شده بود که ایشون دیگه هیچ اعتباری پیش من هم نداشت.نه اعتبار احساسی و عاطفی و نه اعتبار مالی و…. یعنی اصلا حس نمیکردم دریک رابطه هستم.و یک مرد در کنارمه.چون ایشون حتی به من هم بدهکار بود.و چون جلوی چشام بود ناخود آگاه داشت روی روند مالی من هم تاثیر میگذاشت این توجهات به نداری ها و بیکاری های ایشون..چون هرکاری میکردم باز میدیدم ناخوداگاه دارم غصشو میخورم ،حرص میخورم از کاراش. و بیشتر ازاون اینکه ادعا میکرد من دارم با فایلهای استاد (منظورش دوره هایی بود که من تهیه کرده بودم) روی خودم کار میکنم.ولی فقط یه گوش دادن رادیویی بود و خبری از هیچ عملی نبود…چون گوش دادن به فایلها یه بعده و پذیرش و عمل یک بعده دیگه.که اونم خودش یک پروسه زمانی میطلبه تا تغییر صورت بگیره.

    حالا میام و بعد خودمو میگم که من بااینکه این الگو جلو چشام بود و میدیدم.اما هربار که میگفتم دیگه نمیمونم و تایه حدی اقدامم میکردم ایشون میومد و با تروخدا و تکرار نمیشه و من عوض شدم و…احساسات من رو برانگیخته میکرد تا ادامه بدم ..واینور جریان من بودم که با دو باور مسخره و خانمان براندازی بنام (دلسوزی و حرف مردم) به این روند دامن میزدم . و میموندم..کار به جایی رسید که من دچار ناراحتی جسمی شدم از فشارهای عصبی. و دیگه دیدم که سلامتیم داره به خطر میفته.و فکرمیکنم چهارمین بار بود که برای جدایی اقدام کردم و دیگه پاش وایسادم. گوشامو بستم روبه حرفاش و اصرارهاش و منتهاش و تروخدا گفتناش…خیلی سخت بود اما واقعا فقط و فقط باکارکردن رو دوره ها و فایلهای شما من تونستم به باورهای غلطم و به دلسوزیام غلبه کنم . و بطور ویژه به باور خانمان برانداز حرف مردم و نظر مردم.

    وقتی دیدم دارین دقیقا در مورد این موضوع صحبت میکنید ، قشنگ با گوشت و پوست و استخونم درک کردم از چی دارید حرف میزنید.و خواستم بیام در موردش بنویسم که توجه نکردن به الگوهای تکرار شونده دیگران چقدر میتونه به ما ضربه بزنه.چه در روابط چه در مسایل مالی و…

    و الان که جدا هم شدم باز ایشون داره به روند خودش ادامه میده. و باز با پیامهاش میخواد احساسات من رو برانگیخته کنه که دیگه من تغییر کردم.نمیخوام بگم داره دروغ میگه.اما میخوام بگم خودشم خبر نداره که داره بخودش دروغ میگه. و جریان عمیق تر ازاین حرفاست که به این راحتی بخواد حل بشه.

    چقدر صحبتهای این فایل باارزش و راهگشاست اگر بهش گوش بدیم. اگر درک کنیم مبحث این الگوهای تکرارشونده رو .. بتونیم روی الگوهای خودمونم بطور مرتب و عملی کارکنیم..تا زندگیمونو بطور کامل تغییر بدیم.

    چقدر،چقدر،چقدررررر این فایل مثل عسل شیرین بووووودددد…آخه من غش نکنم برات استاد ؟!!!

    این فایل رو هزاااار بار باید گوش بدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  9. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    سلام استاد عزیزم. استاد هرچه بیشتر میگذره فایل های جدیدتون رو میبینم بخدا قدردان تر و سپاسگزارتر میشم جوری شده موقع شنیدن اش استپ میزنم میخوام جیغ بزنم همش قربون تون میرم قربون خدام میرم.این دوره تون رو ک بگیرم ک سر ب کوه و بیابان میزنم.هر وقت موقعش شد هدایت میشم به راحتی. من اگر مَردم با همین فایل های هدیه تون باورهامو تغییر بدم. استاد کجا من این تجارب خالصصصصص رو میتونم دریافت کنم.کی ب من این حرف هارو به این واضحی میتونه بگه؟پیر مغان هم نمیتونسته و نخواهد گفت :)))). خدارو صدهزار مرتبه شکر ک هدایت شدم ب سایت تون. صراط مستقیم من اینجاست تا ابد و پایدار.

    از تجریباتم بخوام بگم من تابحال از کسی اون حرف دیگه قول میدم و تکرار نمیشه رو نشنیدم ولی پترن هایی دارم ک با دیدن این فایل یادشون افتادم.

    اولین مورد قرض دادن بود به پدر و به موقع پرداخت نکردن. 2 بار 3 بار دیر شد اوکی. بعد ک از شما شنیدم گفتین وقتی قرض بده ک بگی باشه اگرهم پس نداد مشکلی نداره و ضرر مالی ب من نمیرسه.بعدش من قطع کردم این پترن رو و به خودم گفتم اگرهم بدم از درصد انفاقم کم میکنم در اون حد فقط کمکش خواهم کرد. با اینکه مادرم سرزنشم میکرد و بهم عذاب وجدان میداد ولی من توجهی نمیکردم.چون می دیدم با قرض دادن آرامش ذهنی خودم رو می گرفتم و ذهنم خیلی درگیر کی پس دادنش میشد و حتی روی رابطه ام با پدرم تاثیر میذاشت و اون عشق و احترامی ک باید رو نمیتونستم بزارم و از درون خودسرزنشی میکردم ک چرا رفتار درستی ندارم.

    بعد ک قطعش کردم و دلسوزی نکردم براش دیدم دیگه پدرم از من درخواست نمیکنه و احترام و عشقم نسبت بهش بیشتر میشه. یعنی اگر تو توی ذهنت رفتارت رو اشتباه ندونی و خودسرزنشی نکنی، افراد هم به رفتارهای تو ارزش میدن و اونا رو زشت نمی دونن.

    ( منظورم رفتارهایی ک از روی توحید باشه، اینکه خدایی نکنی برای کسی و بگی هرکسی خدایی داره و من منجی کسی نمیتونم بشم)

    این نجوا هم میومد سراغم : بالاخره محتاجش ک میشی اون وقت با چه رویی میخوای ازش قرض کنی پدرته داره خرجت رو میده. و این رو هم خنثی میکردم با این طرز فکر ک خدای من روزی رسانه نه پدرم و من قدردان شون هستم و روز مبادایی وجود نداره اگرهم مسئله ای پیش بیاد خداوند همزمانی هاو دست هاش رو به کمکم میاره.

    دومین مورد توی شرکت قبلی ک کار میکردم حدود 3 سال بود ک یک همکاری داشتیم و ایشون مسئولیت پذیر نبود و دروغ میگفت و یه سری رفتار نامناسب دیگه. حالا مدیرعامل ما چه دیدی داشت اینکه نه من هیچ کس رو اخراج نمیکنم و هرکی تاحالا رفته خودش رفته ولی هر روز تذکر هی سوال پیچ کردن و دوربین گذاشتن و چک کردن و حتی یکی از آشنایان شون رو استخدام کردن دقیقا به عنوان دوربین مداربسته خخخخ. یعنی انقدر دردسر و عصاب خوردکنی. بعد من ب خودم میگفتم بابا مگه آدم قطعه انقدر انرژی میبره ازت انقدر اذیت میکنی خودتو. و اتفاقا این محدودیت های جدید و سخت گیری باعث شده بود روی کارمندای خوب دیگه ک مسئولیت پذیر بودن تاثیر بد بزاره و فضا یک جوری منزجر کننده بشه و خودش باعث شده بود کلی کارمندای خوب رو از دست بده فقط و فقط بخاطر نگه داشتن اون کارمند.و منی ک بیرون گود می دیدم قانون رو و میگفتم ک خودش میخواد پس به هیچ وجه ب من مربوط نیست و اصلا دخالتی در کار هیچ کدوم شون نمیکردم.

    استاد اون حرفی ک زدین گیر دادن باعث تکرار اون رفتار بد میشه من خودم اینو تجربه کردم در مورد خواهر کوچکم، حدود 14 ساله و تقریبا بچه های این سن شلخته و سرشون تو اینستا و حرف گوش نکن یه جورایی هستن. و من یه مدته دیگه به هیچ وجه نگرانش نیستم و باهاش سر هیچ چیزی بحث نمیکنم اگر وسیله هاش رو خراب کنه اگر قدردان نباشه و… و من اعراض رو در پیش گرفتم و می بینم ک داره کم کم تغییر میکنه و نسبت ب من احترام بیشتری میزاره و حرفام روش تاثیر بیشتری داره.ولی متاسفانه مادرم ک قوانین رو نمیدونه هر روز برای خودش اعصاب خوردکنی راه میندازه. چون واقعا ب این جمله ایمان دارم باهرچه بجنگی ماندگار ترش میکنی و میگم کسی ک در مدار نباشه با حرف و نصیحت تغییر نمیکنه بعدها ک سرش بخوره ب سنگ خودش درس هاش رو میگیره. خودش اگر بخواهد میتونه زندگی اش رو تغییر بده.

    _در مورد شرکت هایی هم ک گفتین مثلا حقوق سرموقع نمیدن. تجربه ام رو میگم تا هرکس هدایت شد استفاده کنه. من خوشبختانه همیشه هرجا رفتم سر ماه دریافت کردم و اگرم می دیدم ک اون مدیرعامل سروقت نمیده به هیچ عنوان نمی موندم و همیشه میگفتم روزی من ک فقط اینجا نیست مگر فقط این یه شرکته و به حرفایی ک بقیه میگفتن کار نیست و همه جا اینجوری توجهی نمیکردم و میگفتم این حق منه ک در ازای کارم به موقع حقوقم رو دریافت کنم من نباید التماس کنم ک بهم حقوق بدین اگر جایی قدر من رو ندونن من اونجا نمی مونم چون من برای سرمایه های درونی ام ارزش قائل میشم.

    مورد دیگه قبلا من نقش مادر اون دختر خانم رو داشتم برای خانواده و اطرافیانم. بعد از یه جا ب بعد دیدم نصیحت هایی ک ب مادرم میکنم هیچ فایده ای نداره اون از درون احساس لیاقت و ارزشمندی نمیکنه و می دیدم دوباره تکرار میکنه رفتارش رو و به حال خودش گذاشتمش. یا در مورد پدرم دیدم هرچی ایده میدم میگم قرض نگیر شجاع باش حقتو بگیر و … گوش نمیده بعد گفتم خدانگه دار دیگه اصلا در مورد کارهاش حتی سوال نمیکنم چیکارا میکنی و اینا.

    نتیجه: من توقع ام رو از افراد میبرم( چه مالی چه عاطفی) و توحیدی رفتار میکنم ( برای کسی خدایی نمیکنم و دلسوزی نمیکنم) . و سنگ صبور و شنونده گله و شکایت های حتی مادرم هم نیستم.یک انسان قوی ک فقط و فقط خودش مهمه وقتش مهمه، ثروتش مهمه، ورودی هایی ک میشنوه مهمه و اینطوره ‌که ب موفقیت و آرامش ذهنی میرسه. چرا من انقدر آرامم حتی از خیلی از اطرافیان باتجربه ام؟( با شنیدن این فایل مصمم تر ادامه میدم) چون من از اول کاری ب کار هیییچ کس نداشتم همیشه میگم این رفتار این کار ب تو آسیبی میزنه ؟ پس به تو مربوط نیست حتی نیاز نیست در موردش فکر هم بکنی چه برسه نظر بدی.

    بچسبیم ب زندگی خودمون به رشد خودمون. انرژی مونو فقط برای خودمون خرج کنیم. خسیس باشیم در مورد انرژی و ورودی هامون.

    استاد سپاسگزارممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  10. -
    آسیه گفته:
    مدت عضویت: 1153 روز

    با سلام و احترام

    سپاس گزاری پروردگاری هستم که مسیر بهتر شدن رو اینقدر برای ما آسان کرده .

    پیدا کردن الگوهای تکراری خودش مهم تربن قسمت ماجراست

    من طی چند ماه اخیر خصوصا بعد از دوره شیوه حل مسائل یاد گرفتم که در مورد انرژی ذهنم خسیس باشم و اون موقع چند الگوی تکراری در محیط کار داشتم که الان خیلی بهبود پیدا کرده و اینکه استاد فرمودند که فاصله مواجهه کم میشه رو واقعا من حس کردم با تمام وجود و در لحظه اول که به سوال استاد فکر کردم ،‌ موضوع خاصی که منو احساساتی کنه یا به عبارتی عصبی بشم پیدا نکردم , بعد که بیشتر فکر کردم دیدم تا چند ماه پیش خیلی زیاد این مورد پیش میومد ولی الان اونقدر کمرنگ شده که تقریبا دیده نمیشه

    مسائلی که من باهاش مواجه بودم و الان کمرنگ شدند رو چند موردش رو میگم با اصلاحاتی که انجام شد وموثر بود :,

    1-بی نظمی در بعضی از قسمت های محیط کار که هیچ کس هیچ وقت مرتب نمی‌کرد و من با توجه به حساسیتی که به نظم داشتم انرژی میزاشتم مرتب میکردم و فرداش دوباره به هم ریخته بود و به شدت عصبی میشدم و داد وبیداد میکردم

    باور هم جهت با اصلاح این الگو :

    من قادر به تغییر انسانها نیستم و هر کس محیط اطرافش به هم ریخته است قبل از هر کسی خودش آزرده میشه من کارخودم رو بادقت انجام بدم کافیه و این مشکل اونهاست

    باور مخرب که باعث شده بود من اینقدر حساس باشم و آسیب ببینم این بود دوست نداشتم وقتی مافوق بیاد و در نگاه اول بی نظمی در محیط رو ببینه

    من روی خودم کار کردم و اینکه حرف اونها تاثیری در سرنوشت من نداره رو برای خودم تکرار کردم

    ودیگه در مورد مسائل قبلی انرژی خودم رو هدر ندادم و جالب این جاست که کم کم با افراد مرتب و منظم سرو کار دارم و اصلا اون مسئله کم رنگ شده جوری که دیده نمیشه دیگه .

    الگوی تکرار شونده بعدی

    مادرم و مادرشوهرم شهرستان زندگی میکنند و من یک الگوی تکراری داشتم که وقتی میرفتم به جای لذت بردن مدام درگیر این بودم که منزل کی باشم نکنه ناراحت بشن و …..اصلا به من خوش نمی‌گذشت وخسته میشدم

    باور مناسب برای رفع این مسئله

    اینکه من مسئول خوشحال کردن انسانها نیستم و خودم در اولویت هستم و باید به من خوش بگذره نه اونها

    بعد دیدم که خیلی راحت بدون چالش هر کار دوست دارم انجام میدم و جالب این جاست که کسی هم دلخور نمیشه و جهان هم جهت با خواسته من تغییر کرد

    الگوی تکراری دیگه در ادامه همین ماجرای شهرستان رفتن

    خواهرم کارهای شخصی خودش مثلا بعضی خریدها رو می‌گذاشت وقتی من میرم با هم بریم و در واقع هدف اصلیش این بود که باهم باشیم ولی به شکلی که ایشون دوست داره ولی من اذیت میشدم .

    این روهم اضافه کنم ایشون حوصله دورهمی و آشپزی و ظرف شستن هم ندارن که بیشتر بیاد خونه مامانم و ترجیح میده بیرون بریم ولی من ترجیح میدم با مامان بابام باشم و صحبت کنیم

    باور هم جهت برای حل این مسئله

    من باید خودم خوشحال باشم و این اولویت هست و اومدم مرخصی استراحت کنم نیومدم که حلال مشکلات باشم

    و اگر می‌گفت بریم بیرون به راحتی میگفتم اولویت من دید و بازدید هست و خرید منو خسته می‌کنه و نمی‌رفتم و جالب این جاست که الان اصلا پیشنهاد هم نمیده و خیلی هم خوش میگذره

    الگوی تکرار شونده بعدی که اصلاح شده

    من هر موقع میرفتم خونه مامانم فکر میکردم باید همه جا رو تمیز کنم که مامانم خسته نشه

    بعد فکر کردم دیدم آخه من که زیاد نمیرم اونجا باقیه کثیف میکنند چرا من باید یک روز که خونه مامانم هستم از خستگی بدن درد بگیرم در عین حال غر بزنم که چرا کثیف کردید و… خودم رو اذیت کنم

    روی خودم کار کردم و با این باور که هر کسی باید مسئولیت محیط زندگی اش رو به عهده بگیره و اینجا محیط زندگی من نیست

    تا جایی که بتونم و لذت ببرم به مامانم کمک میکنم مابقی رو تقسیم کار میکنم باقیه انجام بدهند

    و خودم هم اعتماد میکنم به کار باقیه

    و این الگو هم به شکل قابل توجهی بهبود پیدا کرده

    الگوی تکرار شونده بعدی که جز ناخواسته های من هست و دارم روش کار میکنم

    موافقت با درخواست مرخصی ها

    خودم قبل از اینکه درخواست بدم اولویت رو میدادم به همکارها در واقع یه جور احساس عدم لیاقت بود

    (ما یک ماه قبل باید درخواست مرخصی ماه آینده رو اعلام کنیم )

    الان با تقویت احساس لیاقت درخواست میدم و موفق هم بودم خدا رو شکر چون موافقت میشه

    از سایر الگوهای تکرار شونده که تصمیم به اصلاح اونها دارم

    -اینکه هر جا باشم باقیه خود به خود کم تر کار می‌کنند انگار منتظرند من کارها رو جمع کنم

    باور هم جهت که دارم روش کار میکنم اینکه

    همه انسانها توانایی یکسانی دارند پس لزومی ندارد من دچار اضطراب بشم که کس دیگه راحت باشه

    ————————————————————————

    الگوهای تکرار شونده مثبت هم زیاد دارم

    1-در محیط کار و خانواده همه به حرف من گوش میدهند

    باوری که این نتیجه رو داره اینه که اصلا سعی در متقاعد کردن آدمها رو ندارم و برحسب شرایط با اعتماد به نفس حرفم رو میزنم و واقعا اینکه تصمیم دیگران چی باشه برام مهم نیست

    و جالب اینه که به شکل عجیبی منو قبول دارند و اگر حرفی بزنم گوش می‌کنند

    در محیط کار با توجه به اینکه پرستار بخش کودکان هستم خیلی با بچه ها راحت ارتباط برقرار میکنم و با وجود قاطعیت کارهای تهاجمی رو بچه ها به راحتی و بدون مقاومت در کنار من انجام میدهند وکارهایی که باقیه دو یا سه نفره باهم انجام میدهند به علت مقاومت و گریه بچه

    من تنها بدون هیچ مقاومتی انجام میدم

    باوری که دارم

    اینکه بچه ها باهوشند و اهل مذاکره

    واگر دروغ نگیم اعتماد می‌کنند و آرام تر هستندو میشه به راحتی باهاشون کار کرد نیاز به خیلی کارها نیست

    و الحق که در این مورد خیلی نتایج خوبی داشتم

    باز هم از استاد عزیز سپاسگزارم که در نهایت سخاوت این آگاهی ها رو در اختیار ما میگذارند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      مونا ترحمی گفته:
      مدت عضویت: 2116 روز

      به نام خداوند هدایتگر

      سلام آسیه جان

      لذت بردم از خوندن کامنتت

      خیلی مفید نوشتی و چقدر زیبا باورهای مناسب رو جایگزین کردی

      ازت سپاسگزارم و تحسینت میکنم انقدر عالی داری رو خودت کار میکنی

      کامنتت برای من که دارم رو عزت نفسم کار میکنم خیلی الهام بخش و آگاهی دهنده بود

      خدا رو شکر که هدایت شدم و کامنتت رو خوندم

      برات آرزوی خیر و برکت و ثروت دارم از خدای مهربون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        آسیه گفته:
        مدت عضویت: 1153 روز

        سپاسگزارم مونای عزیزم

        به خودم تبریک میگم

        بیش از یک سال هست با این مسیر آشنا شدم ولی کامنت نوشتن برام سخت بود در واقع نگران این بودم که دیگران بفهمند چی تو ذهنم میگذره و شجاعت بیان کردن رو نداشتم

        اما اخیرا بدون ترس حرفها در واقع هر آنچه که توذهنم هست رو می‌نویسم که رد پا برای خودم بزارم با این تفکر که اگر کسی هم مدار نباشه حتی با خواندن این دل نوشته ها نمیتونه مفهوم این حرفها رو بفهمه واگر کسی مطالعه کنه قطعا هم مدار وهم فرکانس با من هست

        و تو اولین کسی هستی که به کامنت من پاسخ دادی

        سپاسگزارم ازت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: