آرامش در پرتوی آگاهی | قسمت 1 - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

919 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 3276 روز

    لحظاتی ساده اما عمیق در زندگی هر کدام از ما هست.

    لحظاتی با ارامش و دور بودن از نجواهای ذهن

    عجله های و ترس هایش.

    همان لحظه که احساس جاری شدن داریم.

    به ندای ارامبخش و پاک درونمان گوش میدهیم و به این نیرو وصل میشویم

    و اتفاقات یکی پس از دیگری رخ میدهند.

    نیرویی که همیشه خوش بین است و محدودیتی نمی شناسد و ذهنی که درست

    مقابل این نیروست اگر نیرو راست باشد ان چپ است اگر بالا باشد ان پایین است.

    اما برای خوشبخت زندگی کردن در تمام ابعاد باید پیرو این نیرو بود

    و تنها روی ان حساب کرد و و تنها به ان وابسته بود.

    توحید همان اصل و اساس خوشبختی باور تنها به یک قدرت است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محمد زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1825 روز

    سلام به همگی دوستان

    خداروشکر که امروز تونستم روز سی و سوم این سفرنامه رو با عشق پشت سربگذارم.خدایا شکرت که اینقد با عشق هر شب این حوالی نزدیک نیمه شب ساعتی با خودم خلوت میکنم.

    استاد من ده ها بار همون اوایل ورود به سایت این فایلها رو گوش میکردم و شبها با گوش دادن بهش میخابیدم.تا جایی که صدای زنگ گوشیم رو صدای موزیک یکی ازین قسمتهای ارامش در پرتو اگاهی گذاشته بودم.شاید باورتون نشه ولی بخاطر حس عالی این فایلها و موزیک اون، هربار تلفنم زنگ میخورد با کلی حس خوب تماس برقرار میکردم.و چندبار گوشیم ری استارت شد و عوض شد اهنگش.و انشالله مجددا باز یکی ازون اهنگها رو میگذارم.

    و باز مجدد رسیدیم به این فایل و همش دوست داشتم حسمو درموردش بگم و خداروشکر که الان موقعیتش پیش اومد.بعضی حرفا هست که میفهمیش ولی اگه ازت بپرسن توضیحش بده شاید نتونی.این فایلای ارامش در پرتو اگاهی واسه من اینطور هستن.

    در مورد درخواست خانم شایسته در اخر کامنتشون که گفتن اگه جایی وصل شدی و عالی واست پیش رفته بگو. دوست دارم این خاطره رو بگم.

    سه چهار سال پیش شمال دانشجوی ارشد بودم.گوش درد گرفتم در حدی که دیگه با قرص حل نمیشد.یکی دوجا رفتم دکتر و بهرحال شهر غریب بود و نتیجه خاصی هم نگرفتم تا اینکه هر روز بدتر میشد.یادمه خیلی دلم گرفت تو دلم گفتم خدایا من اینجا غریبم تو شهر، خودت یجایی که درسته منو بفرست دیگه من نمیدونم چیکار کنم.کار گوشم داشت به جایی میرسید که باید بستری میشدم.منم کلا خیلی بیخیالم نسبت به بیماری اگه پیش بیاد.خیلی کم بیمار میشم وقتیم بشم معمولا اهمیت نمیدم تا خود بیماری خسته میشه خوب میشم.یا اینکه دیگه خطرناک بشه مجبور بشم برم.

    خلاصه رفتم یجایی پیش یه خانم دکتر خیلی مجرب و مهربون مطب شخصی.گفت شمالی نیستی گفتم نه.دانشجوام.گفت دفترچه داری(منم که تقریبا دفترچه بیمه یادم نمیاد اخرین بار کی بردم دکتر)گفتم نه.گفت صبر کن زنگ بزنم بیمارستان یه نوبت فوری بگیرم واست.ظاهرا رییس بیمارستان استاد این خانم دکتره بود و اتفاقا متخصص عفونی.زنگ زد و منشی رییس بیمارستانه برداشت خودشو معرفی کرد و خلاصه گفت فلانی رو میفرستم هرجوری هست باید دکتر ببینتش.اونم بهش اوکی داد.بهم ادرس داد و رفتم حساب کنم یادمه انگار پول ویزیتم پول با دفترچه گرفت ازم.هرچی اصرار کردم به منشیش گفت نه خانم دکتر گفتن نگیر.

    خلاصه.ماشین گرفتم و رفتم بیمارستان.منشی رییس بیمارستانه وقتی گفتم فلانی هستم کلی احترام کرد و گفت بله بشینید تا هماهنگ کنم.بعد اومد منو برد تو یه اتاق که سرو صدا نبود.یه اقایی بود که خودشم پزشک عمومی بود ولی منشی دکتر فوق تخصص رییس بیمارستان بود.

    داخل اتاق گفت ببین من وقتی صدا زدم دکتر زمانی بیا تو اتاق.😂

    ازون رندای بامعرفت بود.گفتم اوکی.درحالی که من اینقد گوشام مشکل پیدا کرده بود که نفهمیدم چی گفت.اومدم بیرون نشستم.دیدم یکی صدا میزنه دکتر زمانی دکتر زمانی!!!

    یدفعه نگا کردم دیدم با اشاره دست میگه بیا پسسسس.تازه دوزاریم افتاد واسه اینکه منو سریع نوبت بده اینطوری میخاد دکتر جابزنه😂.

    منم دم در گفتم ببین من کلک ملک بلد نیستما.تابلو نشی دردسر بشه واست.گفت نه مشکلی نداره تو فقط چیزی نگو اگه چیزی پرسید خودم جواب میدم.خلاصه رفتم تو و دیدم رییس بیمارستانه به این عنوان که فکر میکرد منم پزشکم و همکارش بلند شد و کلی احترام کرد و خلاصه منو ویزیت کرد و اومدم بیرون.

    بعد منشیش گفت داروخونه بلدی کجاس.گفتم نه والا.

    گفت واستا میام الان.سریع دو سوت لباس عوض کرد دیدم تند تند میاد میگه بریم واست بگیرم داروهاتو.رفتم داروخونه و اونجا هم سریع بی نوبت گرفت و اومد داد بهم.پولشو با کلی اصرار دادم بهش و بعدم خودش گفت شماره منو بزن تو گوشیت.هرکاری داشتی زنگم بزن.

    گفت دفعه دیگه نمیخاد بیای اینجا نوبت بزنی.هروقت خواستی زنگ میزنی بگو چه ساعتی راحتی نوبت بزنم واست بیا.گفتم نه بابا این چه حرفیه.(همینطور هاج و واج بودم اینا که منو نمیشناسن چرا اینقد محبت و احترام میکنند)

    بعدم زوری زوری میگفت اگه شب جایی نداری بریم خونه ما پیش خانواده تو هم مثل پسر خودم.گفت نه خوابگاه و زندگی داریم ممنون و خلاصه برگشتم.

    شما ببین فقط من یه کلام تو دلم گفتم خدایا من دیگه حوصله گشتن ندارم خودت حلش کن.ولی واقعا بریده بودم از همه.چون تازه هم رفته بودم یه شهر دیگه.ادم اولاش یه حس غریبی خاصی داره.شما ببینید چطوری همه چیو واسه من جوری چید که انگار یکی از مهمترین شخصیتای مملکتی داره میره پیش پزشک.درحالی که هیچ کس منو نمیشناخت.هیچ کدوم از این افراد.ولی انگار یکی سفارشمو کرده بود.همشون اینطوری رفتار میکردن.و کی بالاتر از خدا که سفارش ادمو بکنه.

    برای ما همیشه این اتفاقا افتاده که یه لحظه از همه کندیم و از خدا خواستیم حل کنه و اون به بهترین نحو حل کرده.طوری که خود ما شوکه شدیم.بقیه که هیچ، اونا که ممکنه بشنون اصلا باور نکنن.

    ولی خب چی میشه که من نوعی فکر میکنم خدا اون کارو تونسته ولی مثلا مشکل مالیمو نمیتونه حل کنه.یا فلان مشکل رو نمیتونه.

    امیدوارم بتونیم هر روز بیشتر و بیشتر به خداوند اعتماد کنیم و بیشتر و بیشتر به ایده ها عمل کنیم و حرکت کنیم.

    و اینکه “کافیه فقط با خودمون روراست باشیم”

    امیدوارم به زودی در زمان مناسب ببینمتون استاد و بوسه بارونتون کنم.

    خدانگهدار همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    علی یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1657 روز

    سلام استاد جانم

    چه ارامشی در اوای صدای شما هست

    چه عشقی از درون به ما منتقل میکنین

    چقدر روح شما زیباست

    چقدر شما زیبا هستین از همه نظر چقدر بزرگ و مهربان هستین

    سپاس خدای بزرگ که منو در مسیر خودش در مسیر ارامش در مسیر عشق قرار داد از طریق دستش استاد عباسمنش

    چه زیبا میگذرد

    چقدر قشنگه که هر لحظه یاد میگیریم هر لحظه میفهمیم هر لحظه میخواهیم‌که بهتر زندگی کنیم

    چه زیباست این مسیر

    چه لذت بخش است این زندگی

    چقدر این عشق در تک تک وجودم حس میشه

    چقدر خدا دوستم داره

    چقدر برایم خوبی خواسته و میخواد

    هر روز زیباتر پر از نعمت پر از لحظاتی که شکر کردنش از ذهن ما بر نمیاید

    ذهنی که توانایی درک این همه نعمت و موهبت رو ندارد

    خدایا شکرت برای این همه نفس این همه صدای زیبا این همه اکسیژن این همه ثروت این همه مردمان با عشق این همه سخاوت مهربانی درستی نیکوکاری محبت صمیمیت

    خدایا شکرت برای وجود بنده های عاشقت

    خدایا شکرت برای وجود درختای رنگارنگ و زیبا

    خدایا شکرت برای اسمان ابی و درخشان

    خدایا شکرت برای وجود عزیزانمان و وجود صمیمیت بینمان

    خدایا شکرت برای خبر های خوبی که هر روز میشنویم

    خدایا شکرت که در جهانی هستیم که اساسش خیر و نیکی هستش

    خدایا شکرت برای داشتن انگیزه داشتن اراده و داشتن روحی پر از اگاهی و فهم و درک از تو نشات گرفته

    خدایا شکرت که میتوانیم بندگی تو را بکنیم

    خدایا شکرت که چشم بینا گوش شنوا زبان گویا و احساس داریم برای لذت بردن از جهان زیبا

    خدایا شکرت برای هر لحظه افزایش ثروت و نعمت در زندگیمون

    خدایا شکرت برای داشتن ارزوهامون

    خدایا شکرت برای خنده های رو لبامون

    و هزاران شکر شکر شکر برای وجودت پروردگارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سپاسگزار گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    سلام به همه هم کلاسیها واستادعزیزم :امروزم بازیه درس شیرین خدایا شکرت که من توی این کلاس شرکت کردم انشاءالله که سالها بتونم شاگرد این کلاس باشم وکیف کنم 😅😅خیلی متنهای قشنگی خوندم امشب کلی حالوهوام عوض شد خداروشکر خداروشکر کامنتهای زیبای دوستان هم بهمون نوشتن وایده گرفتن یادمیدن واین فایل رومیخوام طبق گفته آخراستاد تا چندروزگوش بدم وبه هرچیزی رسیدم بگم توپاره ای ازمنی وپاره ای ازخدا چون میخوام اون حس لذتو آرامشش روحسابی تجربه کنم وبنویسم توی دفترم تا همیشه برام یادآوری بشه ممنونم خداجون ممنونم استادعزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نوید زاهدی گفته:
    مدت عضویت: 1626 روز

    به نام خدای مهربانم

    استاد سلام

    روز سی و سوم سفرنام رو دارم در حالتی مینویسم که پر از آرامش و احساس خوبم که خدارو برای این حال و هوا شکرگذارم

    دلیل اصلی این حال خوب ارتباط بسیار صمیمی با خدای خودم هست ، و این صمیمیت به خاطر این آگاهی هایی که تو این فایل بهم افزوده شد بیشتر و بیشتر شد و چقدر حیرت انگیزه این ارتباط فوق العاده

    اینجاست که استاد میگن وقتی با خدا به صورت درست و صمیمی ارتباط بگیری از همه ی عالم و آدم بی نیاز میشی چرا که همه چیز خداست قدرت واحد تنها خداست

    ایمان دارم این روزها که اوست که همه چیز رو با بینهاست دست داره برام انجام میده و‌ دیدن موفقیت ها و این اتفاقات این ایمان این ارتباط رو هر روز داره بیشتر میکنه

    واقعا لذت بردم از اگاهی های این فایل و چندین بار خوندم و شروع کردم به ساختم باورهایی که باید نسبت به بقیه ، خودم و خدای خودم بسازم

    و میدونم که تحولی عظیم تر نسبت به آدم ها و‌ موقعیت های اطرافم در راهه چون ایمان دارم به قوانین خداوند

    دیروز ناخودآگاه نجواهای منفی و شیطانی احظه ای وارد فکر‌م شد چقدر لذت بخش بود که کاملا آگاهانه جلوش رو گرفتم و‌شروع کردم به ساختن باورهای درست و مثبت ، زمانی که داشتم اینکارو انجام میدادم موهای تنم سیخ شده بود و بعد از اینکه باورها رو برای خودم و ذهنم مرور کردم به حس و حال فوق العاده ای داشتم که براتون این حال رو آرزو میکنم

    خداروشکر برای این تحول که تا به امروز تو این سفر در تمام جنبه های زندگیم اتفاق افتاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محمد علی گفته:
    مدت عضویت: 3614 روز

    سفر نامه فصل دوم – روز سی وسوم

    درود و اردات خدمت استاد عباس منش ، مریم بانو، دوستان ، هم فرکانسی ها و همسفران عزیرم💕

    سپاسگزار پروردگار بی منتهای ، که همواره هدایتگر ماست. 🙏

    ✍سفرنامه روز سی وسوم : آرامش در پرتو آگاهی

    با وجود اینکه چند بار این فایلو گوش دادم ، نتونستم متن مناسبی برای سفر نامه بنویسم و پناه بردم به فایلهای شنیداری “آرامش در پرتو آگاهی ” امروز تونستم این متن رو که از درون آسایش وجودم میاد ، تقدیم کنم به همراهان سفر فصل دوم.

    من زمانی که شروع کردم به نوشتن سفر نامه های فصل اول ، بعضی وقتها با موبایل و بعضی وقهتا با کامپیوتر مینوشتم ، وقتی فصل اول تموم شد و دیدم که آرامشم بیشتر شده ، آیینه دلم صافتر شده و احساس بهتری دارم ، همه اون متن ها رو از سایت تجمیع کردم و یه فایل باحال شده که با مرورش کلی جمله تاکیدی ، باورهای قدرتمند کننده و دلنوشته هائی رو میبینم ، که معجزه بودن اثر قلم رو بهتر درک میکنم.

    الانم دارم تمام نظرات فصل دوم رو از اول تو یه فایل تجمیع میکنم و اطمینان دارم که این نوشته ها من رو به یه مدار بالاتر از مدار قبلیم هدایت میکنه.

    ✔ ما اگه فارغ از هر قضاوت و پیش داوری به موجودات نگاه کنیم ، چیزی جز زیبایی رو نمی بینیم ، چون همونطور که ما تو یه تیکه آیینه شکسته هم میتونیم تصویری رو پیدا کنیم و ببینیم، بنابراین در آیینه وجود هر آفریده های میتونیم ذره های از خودمون رو هم ببینیم.

    ✔ جسم ما به غیر از چند لیتر مایع و چند کیلو مواد عالی و غیر عالی ، مگه چیز دیگه ای داره ، پس این عظمت رو که خداوند در کلامش به ما داده ، بابت قرین شدن جسم با روحه ، روح ما هم که توسط خدا در وجودمون دمیده شده ، پس ما به واسطه قرین شدن در اون لحظه آفرینش و شکوه قرین شدن با خداوند ، عظمت پیدا کردیم و برای همینه که اگه از جنبه متعالی به سایر انسانها بنگریم ، همه ما از یک روحیم ، پس بواسطه این اشتراک عظیم و بی تکرار در آفرینش ، ما نمیتونیم چیز متفاوتی با دیگران در وجودمون داشته باشیم ، و علم به این مهم خودش بالاترین احساس لیاقته.

    🤲بارالهی سپاس از این همه لیاقت که به ما عطا فرمودی.

    ✔ روح بواسطه علقه ای که به جسم پیدا می کنه ، اون رو انتخاب می کنه و این علاقهء دو طرفه رو ما زمانی درک میکنیم ، که بواسطه جراحت جسم ، روحمون احساس ناخوشایند داره و بالعکس ، حالا که ما این دو بال پرواز رو داریم ، چرا پرواز نکینم به اون ملکوت اعلی که جایگاه اصلی ماست.

    مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

    چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

    به قول استاد ، زندگی تو این دنیا تمرین برای ادامه زندگی ما تو جهانهای فرامادیه ، پس ما بایستی تمرین زندگی کردن تو بهشت رو در همین دنیا کسب کنیم ، پس زندگیِ پر از سعادت ، خوشبختی ، آرامش و آسایش طبیعی ترین زندگیه که خداوند از ما انتظار داره تو این دنیا داشته باشیم.

    🤲خدایا ما را همواره در پناه سایه آرامش الهی قرار بده.

    🤲بار الهی دلی شاد ، روانی پاک و تنی سالم در طول زندگی ، برای هم سفرمانم آرزومندم .💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    عادله اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1550 روز

    سلام خدمت استاد عریزم وخونواده ی بزرگ عباسمنشیم.چقققققدر این فایل آگاهی بخش رو دوس دارم در طی این چن سال آشنایی بااستاد صدهابار گوشش کردمو هرررربار لذت فراوان بردمو به ارامش رسیدم چقققدر این آگاهی زیباست که باهرموجودی روبرو میشیم به این فکر کنیم که اون پاره ای از خداست پاره ای ازماست چه عشقی در وجودمون پدیدارمیشه با این تفکر.استاد عزیزم با تک تک سلول هام سپاسگزارتونم بخاطر به اشتراک گذاشتن این آگاهی های ناب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1165 روز

    به نام خدای پاکیها.

    سلام به استادعزیزم .

    چ فایل کوتاه وپرمعنایی .

    جمله به جملش ،عالی وطلایی .

    خیلی احساسی شدم .چندبارگوش کردم .سریع هم دانلودکردم که هرروزچندبارگوش بدم تاهم باورش کنم هم ملکه ی ذهنم بشه .بتونم عمل کنم .

    اگه انسان به این درک برسه که دنیامیشه ،بهشت .

    خودمن که خیلی مشتاقم که به این درک برسم .مفهومش راقبول دارم وشکی ندارم که همه ی ماانسانها،یکی هستیم وخدادر،درون ووجودماس .

    منتهی توعمل ورفتاروکردارهاوباورهامون ،یادمون میره .نمیدونم حس غروریامنیت هامون ،اینکه خودمون رابرترمیدونیم ،چی باعث ،ومانع انجام این حس میشه .

    این یکی ازخواسته های بزرگمه .که همه راازخودم بدونم وهیچ جاخودمو،برترازکسی ندونم .ونخام به این چیزها،دقتی کنم وهرکسیوبه خاطرچیزی دوست داشته باشم .

    دلم میخادهمه ی آدمارابه یک اندازه وبی قیدوشرط دوست داشته باشم .

    الحق که دل دریایی وبزرگ وخدامنشی ،میخاد.

    گفتنش خیلی آسونه ولی انجامش، سخت.

    خداروشکربازدرکشو،قبول داریم انشالله خود،خداکمکمون کنه تابتونیم توعمل هم نشون بدیم .

    زمانی که به این درک برسم،دیگه کسیوقضاوت نمیکنم .

    دیگه توقعی ازکسی ندارم .

    دیگه سفت نمی چسبم به مال وثروتم که فک کنم مال منه فقط .

    بیشترعشق میدم .

    مهربونتروبامحبت ترمیشم .

    هیچ تعصبی به چیزی ندارم .

    وابسته به چیزی یاکسی نیستم .

    رهاتروآزادترزندگی میکنم .

    تووجودهمه ،فقط زیباییهارامی بینم .

    تمام تمرکزم، توجهان فقط به زیبایی هاس .

    میدونم ومی فهمم که این جافقط یه مهمونم .

    ازمرگ نمی ترسم ونمی هراسم .

    سعی می کنم به هربهانه ای شادباشم .

    دیگران روتوشادیهای خودم سهیم میکنم .

    منو تویی راازبین می برم.

    هیچ کاری به کسی ندارم .

    خلاصه آزادم واین آزادی راهم برای همه میدونم .

    ینی دیگران هم آزادن که هرطوروهرجورکه بخان باشن .ولی من انقدخوبم که چیزی جزمثبتهاوخوبیهاراجذب نمیکنم .اینومن نمیگم ،بلکه قانون جهان هستی ،میگه .پس ازاین به بعدتلاشمون ،به درک این موضوع که همگی یکی هستیم ،باشه .

    فک کنم اتفاقات خوبی رابتونیم رقم بزنیم .چون حسمون عالیه وحس خوب وعالی هم دریافت خواهیم کرد.

    واقعن ماجزئی ازکل هستیم .

    من که ازهمین لحظه شروع میکنم .به هدایت خداهم امیدوارم .

    استادجونم مرسی ازاین همه احساس قشنگی که بهم دادی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 642 روز

    بنام خداوند هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم

    روز 33 ام سفرنامه

    خدای من،من وقتی فایل های آرامش در پرتوی آگاهی رو برای اولین بار گوش دادم یادمه حال روحی مناسبی نداشتم یک چیزی رو تجربه کردم نمیشه اسمش رو گذاشت آرامش فراتر از آرامش بود از اون وقته من هر شب هندزفری رو میزارم گوشم و تا صبح گوش میدم و با این صدا به خواب میرم و وقتی برای نماز صبح بیدار میشم که این صدا هنوز در گوشم زمزمه می‌کنه

    وقتی فایل امروز سفرنامه رو باز کردم و دیدم این فایل هستش کلی ذوق کردم اون احساس که هر شب دارم تجربش میکنم برام تداعی شد

    الان که اینو می‌نویسم یه بارون خیلی قشنگی داره می‌باره وقتی بارون میاد من حالم عجیب خوب میشه خدایا برای بارون قشنگت سپاسگزارم

    خدایا شکرت برای قوانین بدون تغییرت

    خدایا شکرت برای وجود استاد عزیزم

    خدایا شکرت برای دوستان عزیزم که کامنتهاشون برای من پر از آگاهی هستش

    خدایا مارا به راه راست هدایت کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    محدثه آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1327 روز

    قلبت را پاک کن…

    سلامت میکنم..

    و آنجا ک من و تو یکی هستیم را گرامی می دارم

    آنجا ک من و تو یکی هستیم .سکوت کن و دل بسپار..

    چه اهمیت دارد ک کیست ک می گوید و کیست ک می شنود…

    چه اهمیت دارد ک من کجا هستم و تو کجا ..

    چه اهمیت دارد ک من ب چه باور دارم و تو ب چه…

    این ها همه قیل و قال های نفس توست…

    خود متعالی تو میخواهد آرام باشد..

    بی هیچ نان…بی هیچ مکان…بی هیچ قبیله …بی هیچ قضاوت..آزاد و نامحدود..بی هر فرم و قالب …این قید و بندهای زمینی را ..این طبقه بندی های نفسانی را کنار بگذار…نام را…مکان را..باور را…و هر تفاوتی را..

    با ذهنی آرام بنشین و بشنو …میخواهم برایت بگویم و بشنوی و بشنو و تجربه کن….

    بیا از پیش داوری ها و حتی قضاوت ها رها شویم…

    و فقط گوش کنیم

    بیا باور کنیم ک لزومی ندارد ک همیشه از خودمان دفاع کنیم …

    بیا گوش دادن ساده رو تجربه کنیم..

    رها شویم از قضاوت …

    رها شویم از هر گونه قبیله و طبقه …رها از باورهایمان…

    پاک از همه قالب هایی ک محدودمان میکند

    و تنهااااا رهااا و آرام است ک میماند …

    آرامش این برکه سبز را تجربه کن …

    بیا تا فقط گوش بدهیم..

    و تجربه کنیم

    قلبت را پاک کن…

    اتفاقات خوب تنها زمانی از راه می رسند ک قلبت را پاک کرده ای…

    تو پاره ای از خدایی…(عاشق این تیکه ام)

    تو فراتر از جسمت و فراتر از ذهنت .آگاهی هستی…

    و آگاهی تو.اصل توست…..

    خود حقیقی توست…

    خود متعالی توست…

    تو لایتناهی هستی…و مقدس…

    آگاهی تو پاره ای از آگاهی همه جهان است و پاره ای از خداست…

    خود خداست…

    مثل قطره ای از دریا ک پاره ای از دریاست…خود دریاست…

    تو پاره ای از خدایی و او ک کنار تو نشسته است..و او ک آن سوی دنیاست…

    و کهکشانی ک آن سوی کیهان است..

    و تو پاره ای از من هستی…

    و من پاره ای از تو…مثل دو قطره از دریا…ک هر دو دریا هستند…و یکی هستند

    جایگاهی را ارج می نهیم و گرامی میداریم ک من و تو یکی هستیم و خدا/…

    برای سه روز اینده فقط سه روز آینده با همه ی هستی یکی شو …همه هستی رو پاره ای از وجود خودت بدان…

    فقط برای سه روز خودت را و همه را گرامی بدار…

    چون پاره ای از خودت …چون قلبت..چون پاره ای از خداوند …فقط برای سه روز…با هر موجودی ک روبرو میشوی..این جمله را در ذهنت تکرار کن ..او پاره ای از من است..پاره ای از خداست ..

    و ببین ک عشق بی قید وشرط

    چگونه در تو جاری میشود …

    عالی بود استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: