https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/d-abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-31 05:23:272024-12-31 05:35:37دستور العمل پروژه «مهاجرت به مدار بالاتر»
256نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عملگرا و ثروتمندم، و همچنین خانم شایسته ی جسور و دوست داشتنیم، و خدایی که بسیار شنواست! خانم شایسته ی نازنینم هزاران بار سپاسگزارم برا تدوین پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر..
قدیما که مدرسه میرفتیم، گام به گام کلمه ای بود که وقتی بچه ها میشنیدن گل از گلشون میشکفت! بعد ها که شروع کردم به کارکردن روی خودم، این واژه بیشتر برام درخشید، هر چه بیشتر و بیشتر به قانون تکامل فکر میکردم، گنجینه بودن گام به گام برام غنی تر و جذاب تر میشد. دورتون بگردم خانم شایسته ی نازنینم، خدا رو هزاران بار شکر که به مدار بهتری در درک قانون رسیدم و بیشتر به سایت سر میزنم، کامنت میخونم و مینویسم و الان هم، هزاران بار سپاسگزارم که امروز مهمون شدم به این خبر خوووووب..
من داشتم تمرکز میزاشتم ولی میدونین انگار با این خبر خوب، کانون توجهم شیک و مجلسی تر جهت دهی میشه! خانم شایسته ی بخشنده ی من که اینقدر زیبا و جامع برامون گفتین و ماهم با عشق بارها و بارها میشنویم، هزاران بار سپاسگزارم حضور پر مهر شما رو..
چه الگویی بهتر از استاد و چه راهی دلنشین تر از فایل های بینظیر استاد، و چه گام به گامی جذاب تر و شیوا تر و روشنی بخش تر از گام به گام گزینشی شما خانم شایسته ی جسور و توانمندم..
اکران پروژهی جدید و برکات بینظیرش گوارای وجود ارزشمندتون و لذت این همراهی مستمر با شما و استاد عزیزمون میهمان دوست داشتنی قلب ما..
افکار و اهداف و ایده های جدید مون رو پیشاپیش تبریک میگم، هدف جدید منم از همین امروز میشه مهاجرت به مدار بالاتر و امید به فضل خدا که بتونم متعهد باشم به حاضر بودن با قلبی خاشع، چشمی بینا و گوشی شنوا..
خانم شایسته ی نازنینم مرسی که اینقدر زیبا جلوی اهمال کاری و کمال گرایی ذهنمون رو مسدود کردین و جایگزینش کردین با اصل تمرکز!
طنین صداتون توی سرم عجیب صدا داد!
اگه تمرکزتون نصف بشه، نتیجه تون نصف نمیشه بلکه تقریبا صفر میشه!
من توانایی پرداخت هزینه های پخش و پلا کردن تمرکزم رو ندارم!
خوشحالم که پروژه ی جدید، فرصتی هست برای مهاجرتمون به مدار بالاتر، یه تمرین برای غلبه ی خودم به کمالگرایی، فرصتی برای کیفی تر کار کردن روی خودم، خانم شایسته ی زیبا و توانمندم با عشق کامنتم رو نوشتم و هزاران بار از شما و استاد، سپاسگزارم برای ایجاد فرصت حضورمون در این سایت توحیدی که هر کوچه و برزنش فقط بوی عشق میده و عشق …
سلام ویژه و خداقوت خدمت خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی
چقدر باید شما را تحسین کرد و چقدر باید به قوانین جهان هستی باور بیشتر آورد که هرکسی در هرجایی قرار داره دقیقا الان در جای درستش است. اگر خانم شایسته الان در کنار استاد و در محضر استاد دارند به صورت مستقیم آموزه های استاد را درک می کنند قطعا در جای درست خودشان قرار دارند و این از تلاش و همت ایشان در این زمینه و تمرکز بر روی قوانین جهان هستی کاملا مشخص است .
خانم شایسته اگر شما می گویید استاد بهترین الگو هستند، خود شما هم برای من و خیلی از افراد الگوی بی نظیری از عمل به قوانین و استمرار در اینکار هستید .
من در یکی از فایلهای زندگی در بهشت که چندین سال پیش که ایران بودم روی سایت آمد و در آن فایل در مورد غلبه بر ترسهای خودتان برای تنها ماندن پردایس گفتید، بی نهایت شما را تحسین کردم و می دانم که از آن ترس که رد شدید چقدر رشد کردید و من به وضوح این رشد تکاملی شما را دیدم و همیشه به خودم یادآوری می کنم که چقدر خوب است استمرار و دقت نظر در زندگی و عمل به قوانین بدون تغییر جهان هستی.
من تلاش میکنم و به خودم قول می دهم که با تعهد در این پروژه مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر همراه شما و همه دوستان عزیز باشم و ایمان دارم که در صورت تعهد به کنترل ذهن و نه گفتن به مواردی که اصلا مهم نیست، نتایجی در انتظار من است که من اصلا به وقوع آنها فکر هم نمی کنم. من این را تجربه کرده ام از تمرکز روی فایلهای استاد و کارکردن به صورت دقیق روی این فایلها و نتایج شگفت انگیزی که گرفته ام و این بار هم می خواهم این مسیر زیبا را تکرار کنم.
با توکل به الله مهربان در این مسیر قدم برمی دارم .
سلام به استاد جان جان جان من و مریم جان جان جان من و دوستان توحیدی ام
مریم جانم من میخواستم هم زمانی خودم با شروع پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو بنویسم . من میدونستم که این پروژه بزودی شروع میشه . فکر کنم 5 روز پیش به فایل مصاحبه با استاد قسمت اول که فایل نشانه های روزم بود هدایت شدم .وقتی این فایل رو دیدم ، این نشانه رو دریافت کردم که باید هر روز یکی از فایل های مصاحبه با استاد رو ببینم . قسمت دوم مصاحبه با استاد رو دیدم و جالبه اولین سوالی که استاد جواب دادن ، جواب خواسته و هدف بزرگ من بود (مهاجرت به آمریکا ) .
روز بعد که خواستم فایل بعدی رو ببینم با پیام شما مواجه شدم که نوشته بودید این دسته از فایل ها در حال بروزرسانی هستش . گفتم : خدایا چه هم زمانی بزرگی چقدر این قانون دقیق داره عمل میکنه . وای مریم جان من فقط بلند میخندیدم و میگفتم دختر چقدر ما باهم ،تو یک فرکانسیم.الله اکبر
ویه همزمانی دیگه هم داشتم .دیشب به خودم گفتم که فردا ان شاالله اهداف و خواسته های خودم رو که دوست دارم در سال 2025 برام بیفته رو بنویسم و صبح بلند شدم این فایل جدید رو از سایت دیدم .
هدف امسال من با شروع این پروژه در شروع سال نو و همچنین اسمش هم با هدف و خواسته من یکی هستش و این هم زمانی یک معجزه بزرگ است . هدف امسال من مهاجرت به سرزمین خداست (God’s country )و مهاجرت به مدار بالاتر هم اضافه شد . در واقع این دو خواسته یکی هستش .
مریم جان حتی هدف هامون هم شبیه هم هستش ، من دیگه هیچ حرفی ندارم .
من به محض گوش دادن به این فایل اومدم آمادگی خودم رو برای شروع این پروژه اعلام کنم که ان شاالله با قدرت و با تمرکز بالا انجام میدم .
پیش به سوی هدف مهاجرت به مدار بالاتر و مهاجرت به سرزمین توحیدوآزاد .
خداوند پیروزی نمایانی برای من مقدر کرده و نعمت ها بر من تمام میکند
ای رب من مرا در سرزمین پربرکتی فرود آور که تو بهترین فرود آورندگانی
سلام سلاااام به استاد عزیزم و خانم شایسته که بازم داره با کشف های درونی غوغا میکنه
خانم شایسته عزیز دیگه باید به شماهم گفت استاد،استاد پیدا کردن گنج هایی از درون،استاد پیدا کردن ناب ترین ها از فایل هایی استادعزیز،استاد پروژه های بی نظیر و سازنده،استاد همراه کردن عده ای که در مدار شنیدن این آگاهی ها به مدت چند روز ، نمیدونم چی بگم خانم شایسته عزیییییییز فقط میتونم به رسم سپاسگذاری به خاطر زحماتی که میکشی در این پروژه گام به گام شما مسیر رو طی کنم و از نتایجم بنویسم و حتی امقدر مدارم رو بالاتر ببرم تا با شما هم مدار شوم و از نزدیک ببینمت و انقدر بغلو مااااااچت کنم که حد نداره ،انقدر محکم بغلتون کنم اون احساسی که بهتون دارم رو بهتون منتقل کنم شما به عناون یک بانو همیشه الگوی من بودید و من همیشه ازتون یاد گرفتم ،در پروژه های قبلی هم قدم نبودم با شما ولی اینبار انگار خداوند همزمانی رو ایجاد کرده تا من و عشق دلم بتونیم با شما تو این مسیر هم قدم باشیم.
امروز از خواب که بیدار شدم عشق دلم با یه ذوق و شوقی گفت یلداااااا ببین خانم شایسته چیکار کرده من مقدمه رو دیدم کامنت هم گذاشتم ، و بلافاصله هنگام صبحانه خوردن گذاشتیم فایل مقدمه رو گوش کرردیم ومن گوش میکردمو بدنم گرم میشد ،گوش میکردم و میگفتم مگه میشه انقدر همزمانی ،گوش میکردم یاد حرفای استاد میافتادم که تو فایل توحیدی به نام “” ارتباط بین دررک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی “”” میگفتن :
خداوند همواره شمارو هدایت میکند
خداوند خواسته های شمارو براورده میکند
خداوند همیشه در حال هدایت کردن مااااست
این حرف ها تو ذهنم تکرار میشد و حیرت زده از حرف های شایسته که اساس این پروژه رو توضیح میدادن و میگفتن که تو این پروژه جواب تمام سوال ها رو خواهیم فهمید
سوال هایی مثل
چطور ظرف وجودم را برای دریافت نعمت های بیشتر، بزرگتر کنم؟!
چطور به مدار بالاتر مهاجرت کنم تا با تجربه با کیفیت تری از زندگی، هم مدار بشم؟!
چطور من تبدیل به شخصیتی شوم که نعمت های مد نظرم، با این شخصیت هم فرکانس هستند؟!
مریم جااان توضیح میدادند و من باورم به این جمله قویتر میشد “”خداوند پاسخ تمام سوال هایی که داری میده”” خداوند پاسخ همه خواسته های تورو را میداند “” خداوند عالم مطلق خداند منبع رزق منبع نعمت “”
تمام اون چند هفته ای که با عشق دلم داریم به صورت حرفه ای روی احساس لیاقت کار میکنیم از جلو چشمم گذشت که هر چی جلوتر میومدیم و فوکوس میکردیم به درونمون این سوال ها ازش بیرون میومد و مینوشتیم میدونم مریم جاااااااان باورت میشه که این قدمی که شما برداشتی این حرکت عظیمی که همیشه میکنی خواسته قلبی من و عشقم بود ، باورت میشه مریم جاااان همیشه سرنماز به خدا میگفتم خداااااایا خواهش میکنم به من بگووووو من چجوری ظرفم بزرگتر کنم ، به من بگو چیکار کنم همیشه تو فرکانس تو باشم ،چیکار کنم که نعمت دریافت کنم ،چیکار کنم مدارم ببرم بالاتر، من که دارم حسمو خوب نگه میدارم ،خواسته هامو مینویسم ،شکرگزاری میکنم ، خودم بردم تو لاک تنهایی خودم ، دیگه با کسی کاری ندارم سرم تو زندگی خودم ، دیگه تلویزیون اخبار و شبکه های اجتماعی رو خیلی سال گذاشتم کنار ، دیگه باید چیکار کنم خدااااای من ، تو بگو چیکار کنم خوت جواب این سوال هارو بهم بده بهم بگو خدایاااا من هیچی نمیدونم !!!!حتی تو عقل کل هم کلی سرچ میکردم گریه اموووووون نمیده بنویسم اشک ها اجازه نمیدن صفحه کیبرد ببینم ،مریم جااااان نمیدونم چجوری بگم که باورت بشه که این سه تا سوال دقیقا سوال هایی بوده که من ار خدا خواااااستم بهم جواااب بده وااااااااااای خدااااایا الله اکبر نمیدونی چه حالی دارم
چه روزهایی که به خدا میگفتم خدایا خودت بهم جواب بده و جواب داده شده بود و من فقط باید صبر میکردم یاد شعر پروین اعتصامی افتادم که استاد هم راجع بهش صحبت کرده
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
بله “” رهرو ما اینک اندر منزل است” خداوند پاسخ تمام خواسته های منو داده بود و شما داشتین این پروژه زو آماده میکرردین و من اون مراحل نمیدیدم و گاهی ذهنم نجوا میکرد که خدا تورو یادش رفته ، واااااای خدایااااا منو بخششو بیامرز ،تو پاسخ داده بودی و الان دقیقا عین جمله هایی که از خدا پرسیدم و از زبان شما شنیدم ، در متن شما دیدم واااااای مریم جاااان دقیقا همون سه تا سوال با همون جمله بندی ،خدااااایا من چجوری باید حمد و ستایشت کنم ،من چجوری ئر مقابل تو به خاک بیافتم خدایا ،من به هرانچه که از سمت تو بهم برسه فقیرم واقعااااااااااا نمیدونم چجوری حسمو بگم
مریم جااان میدونم که الان حال منو درک میکنی ،میدونم خیلی از بچه ها هم حال منودرک میکنن چون حتما خداوند برای همه همچین معجزه ای رو رقم زده ، تو ستاره قطبی امروز نوشته بودم خدایا معجزه ای در زندگیم از سمت تو برام بیافته و نعمت غیرمنتظره ای وارد زندگیم بشه !!!!
شد معجزه اول صبح ساعت 7 8 صبح برام رقم خورد و این فایل بزرگترین نعمت غیرمنتظره ای بود که وارد زندگیم شد قربونتون برم من مریم عزیزم با خودم عهد بستم طوری روی باورهام کار کنم طوری مدارم بیارم بالاتر که از نزدیک ببینمتون کلی بغلتون کنم و قرربون صدقه اتون برم نازنین من عشق منی عااااشقتم
و من چقدر خوشحالم چقدر احساس لیاقتم بالا رفته که خدا هدیه به این خوبی رو با دست به این مهربونی ،پر از آگاهی و صدای قشنگ و دلنشینش برام فرستاده
عاااااشقتم مریم جاااااااان
خدایا میدونستم تو هیچ وقت بنده ات رو به تباهی نمیکشی وقتی میبینی بنده ات فقط به یگانگی تو ایمان داره
خدایا میدونستم که پاسخ تمام سوالاتم میدی سپاسگذارم ازت،پاسخی واضح و روشن
خداااااایااااااااااا دیگه اشک ها نمیزارن بنویسم و فقط دارم شکرت میکنم که انقدر عااااشق منی
مریم جاااان عزیزم سپاسگذارم ازت بابت تمام زحماتی که میشکین برای همه چی
استاد عزیزم از شماهم سپاسگذارم که این سایت الهی درست کردی و یک روز به ندای قلبت گوش دادی و رسالتت شد اشاعه ی توحید الحق که رسالتت رو بر من تمام کردی بی نهایت ازتون متشکرم
سلام دوست هم فرکانسیم من آزتک تک جملاتت لذت بردم واشک از چشمان من جاری شد مطمئنا خداوند متعال پاسخ میدهد خداوندا تنها تورامیپرستیم و تنها ازتویاری میجوییم مارابه راه راست هدایت کن راه کسانی که انعام فرمودی ونه گمراهان آمین
اگر تمام عمر را هم در زندان غم و تنهایی اسیر باشی، کسی برای نجاتت نخواهد آمد ,از زندانی که خود ساخته ای، بیرون بیا طعم زندگی را احساس کن و از آن لذت ببر
.
.
.
بنام خداوند بخشنده مهربان🫀
سلام به استاد عباسمنش جان و خانم شایسته مهربان…
به به چه پروژه پر برکتی که مصادف شده با سال جدید 2025میلادی
اونم مهاجرت به مدار بالاتر
چه اسم با مُسمایی از طرف خداوند به شما الهام شد که بر روی این پروژه بگذارید.
.
.
.
خیلی جالبه همین چند روز پیش به خدا میگفتم خدایا
من همیشه با سال شمسی هدف گذاری میکردم ولی امسال میخوام با سال میلادی هدف گذاری کنم و بهم بگو چه هدفی رو انتخاب کنم
و وقتی این بنر فایل رو دیدم و فایل رو گوش دادم دیدم چقدر آگاهی ناب و الهی از طرف خداوند به ما داره داده میشه و
تا الان 3 بار این فایل رو گوشش دادم و بعد شروع کردم به نت برداری کردن و حین نوشتن میگفتم اینارو خانم شایسته نگفت با اینکه 3 بار گوشش دادم و هی درکم بالاتر میرفت
تحسینتون میکنم خانم شایسته عزیز بخاطره این درک بالاتون از قانون و توضیحات شفافتون که چراغ راه ما بچه ها هستش چون ما بیشتر از هرکسی دیگری نیاز به این چراغِ راه داریم و شاید خیلی مواقع فکر میکنیم در این مسیر هستیم ولی در اصل نیستیم
چون تمرکزمون روی قانون نیس و حواسمون پرت میشه
و تمام آگاهی های این فایل یه طرف و بحث تمرکز یه طرف دیگه
چون اصل و اساس خلق زندگیمون فقط با تمرکز و توجه خلق میشه
ولی در خیلی مواقع ساده ازش میگذریم
با اینکه میگیم و به خیال خودمون داریم روی قانون کار میکنیم ولی داریم از قانون به ضرر خودمون استفاده میکنیم
و ضد قانون عمل میکنیم
و بعد میگیم نتیجه نداد
و من خودم بارها در این دام افتادم که به ظاهر فکر میکردم که دارم روی قانون کار میکنم و روی بهبود شخصیتم ولی متاسفانه بحث اصلی بحث تمرکزه که روی حاشیه ها بوده تا بر روی اصل و
یه نکته جالبی که گفتید:
من خیلی ذهن قوی ندارم ولی در حین انجام هر کاری فورا هر عامل حواس پرتی رو حذف میکنم تا انرژی ذهنیم و تمرکزم از بین نره
چیزی که فکر میکنم من نتونستم خیلی خوب درش عمل کنم همین موضوع بود
و شاید همون زنجیر های نامرئی بود که نمیتونستم پیداش کنم ولی خدا جوابشو بهم داد در این فایل و اون هم تمرکز کافی نداشتن بر روی انجام یک کاری و پاره کردن رشته تمرکز و
میتونم بگم یکی از دلایل اصلی
که خیلی مواقع ما بی انگیزه میشیم و ادامه نمیدیم
تنها دلیلش همین بحث تمرکزه که نمیاییم بجای حذف عوامل حواس پرتی
میخواییم با همون نگه داشتن کویر به تمرکز ادامه بدیم
و بعدش وقتی رشته تمرکز پاره میشه
بی انگیزه میشیم و شور و شوق ابتدایی رو نداریم و بعدش به خودمون برچسب بی عرضه بودن و کند ذهن بودن و نا لایقی میزنیم
در حالی که
ما بحث تمرکز رو خوب درک نکردیم که برای پیشرفت بجای اینکه بیاییم با همون روال قبل تمرکز کنیم باید یکسری از نباید ها رو انجام بدیم
یعنی میتونم به این جمله استاد تاکید کنم که میگه موفقیت و ثروتمند شدن خیلی راحت و طبیعیه ولی باید یکسری از نباید ها رو انجام ندی و یکسری از باید ها رو انجام بدی تا طبیعی به سمت موفقیت و ثروت بری
ولی
ما اکثرا هم داریم نباید ها رو انجام میدیم و هم باید ها رو انجام میدیم و دقیقا همون اصطلاح نگهداشتن کویر و برنج در آن کاشتن است
و حالا توی بحث تمرکز کردن
ما داریم مسیر رو اشتباه میریم خیلی از مواقع ما میخواییم با عوامل حواس پرتی تمرکز هم داشته باشیم و
این جواب نمیده
و میتونم بگم
اگر امروز در همین سال جدید میلادی یه هدیه ناب و یک کلید خداوند بهم هدیه داده که باهاش تمام درب ها رو باز کنم اونم
این کلید تمرکز هستش
چون،
با توضیحات خانم شایسته واقعا مفهوم تمرکز رو درک کردم که اصل تمرکز میگه بیا تمام عوامل حواس پرتی رو حذف کن و بعد شروع کن و بعد ببین چه غوغایی به پا میشه
و واقعا هم همینه
و میتونم بگم که،
درک موضوع تمرکز برای من امروز کولاکی به پا کرد که میتونم بگم به من مسیر گنج رو نشون داد مسیری که صراط مستقیم هستش/ مسیری که پر از نعمته ولی باید با تمام تمرکز توش حرکت کنی تا آسون بشی برای آسونی ها
و
مسیریه که باید تمام عوامل حواس پرتی رو حذف کنم تا همیشه در این مسیر استمرار داشته باشم
꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂
من میلاد آمای متعهد میشم که این پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو استارت بزنم به کمک خداوند و
اسم سال جدید 2025 میلادی رو برای هدف گذاری یکسالم بر روی همین نام بگذارم…
باورم نمیشه که چقدر قانونی که یاد گرفتم هر روز داره قشنگ تر و واضحتر بهم ثابت میشه خیلی خوشحالم خدایا شکرتتتتتتت
سلاااااام امیدوارم که حالتون خوبِ خوب باشه
من یه دانش آموز کنکوری هستم و موقع درس خوندن همیشه خوابم میگرفت و همیشه با خودم میگفتم این طبیعی نیست
یه روز که داشتم
یکی از قسمت های سریال زندگی در بهشت رو میدیدم استاد گفتن که از خودتون بپرسید چجوری از این بهتر،ساده تر و کارا تر میتونم انجامش بدم و این موضوع همیشه توی ذهن من بود و این جمله ی استاد توی ذهنم حک شده بود
ولی انگار فقط یچیزی رو شنیده بودم ازش استفاده نکرده بودم تا وقتی که فایل (پشت صحنه سایت عباس منش) رو دیدم و اونجا ابراهیم گفت من معتقدم همیشه میشه بهتر انجامش داد و من همون لحظه که فایلو دیدم تموم شد
بلند شدم یه کاغذ برداشتم و روش بزرگ با ماژیک نوشتم هر روز بهتر از دیروز و زدمش به دیوار اتاقم و این جمله جلوی چشم من هست و هر کاری میخام انجام بدم جملرو سوالیش میکنم و به خودم میگم چجوری امروز بهتر از دیروز این کار رو انجام بدم و خیلی ایده های خوبی بهم گفته میشه که انصافاً سعی میکنم انجامشون بدم
در مورد اینکه همیشه خوابم میگرفت موقع درس خوندن:
رفتم تحقیق کردم و مشکل کار رو فهمیدم
فهمیدم بخاطر اینه که بدنم یه سری ویتامین هارو کم داره و تهیه کردم و میخورم
فهمیدم چون خیلی کند خوانم و چشمام رو کلمات میمونه چشمام خسته میشه و خوابم میگیره
بعد گفتم خب دیگه از این به بعد سعی میکنم تند خوان بشم
باز چند مدت گذشت و با این چالش روبهرو بودم که چجوری تند خوان بشم
بعد یه سری ایده ها بود که من نه وقتشو داشتم نه در حال حاضر پولشه
دیگه بیخیال قضیه شدم تا یه مدت دوباره بهش فکر کردم و چشمم افتاد به کاغذی که روی دیوار زده بودم
گفتم خدیا منو هدایت کن چون در حال حاضر خیلی به اینکه بفهمم چجوری بهتر و راحت تر درس بخونم احتیاج دارم
بعد یجایی متوجه شدم من تمرکز ندارم و ذهنم سریع میره این ور اون ور موقع درس خوندن
گفتم خب این چیزیه که در حال حاضر میتونم حلش کنم
دیروز رفتم یه مقاله ی طولانی خوندم که چطوری میتونم با تمرکز بیشتری کاری که میکنم رو انجام بدم و سعی کردم چیزایی که میگرو انجام بدم
فهمیدم باید میزم شلوغ نباشه نگاه کردم به میزم گفتم اینو که من قبلن بهش فکر کردم چیز اضافه و حواس پرت کنی روی میزم نیست
ولی باز گفتم نه حتما یچیزی هست که میتونم بهترش کنم
این شد که هرچی سیم از کامپیوتر روی میز بغل مانیتور گذاشته شده بود رو برداشتم بردمشون پایین میز که جلوی دید من نباشن موقع درس خودن چون سیما همیشه یه حالت شلوغ و در هم ریختگی دارن
و در کمال تعجب دیدم بجای 3 تا سه راه همه ی سیم ها میتونن توی یدونه زده بشن و برق بگیرن
اما همه ی این هارو گفتم که بگم اقااا جااان قانون به کسی که دوست داره بدوندش خودش رو نشون میده من دنبال تمرکز بودم
و امروز این فایل رو گوش کردم که خانم شایسته درمورد تمرکز چقد حرفای قشنگی زدن و اصن شگف زده شدم که موضوعی که درگیری ذهنم بود در موردش توی فایل این قدر زیبا حرف زده شد
خیلی جمله ی قشنگی بود:«من وقتی میخام تمرکز کنم تصور میکنم توی دنیایی زندگی میکنم که خالیه اصن هیچی به جز اون کار نیست که من بخواهم انجامش بدم»
خیلی عالی بود و خیلی زیاد از شنیدن حرفاتون لذت بردم و خدارو شکر که در مدار دریافتش بودم
بریم به امید خدا که این پروژه رو هم پیش ببریم
راستی من همیشه این خاسته درونم بود که پروژه ای توی سایت شروع بشه و من از قسمت اول باهاش همراه بشم
چون زمانی که روز شمار تحول زندگی من رو دنبال میکردم همه ی قسمت هاش روی سایت قرار داده شده بود
سلام وهزاران درود بربزرگ بانوی توحیدی خانواده صمیمی عباسمنش
سرکارخانم شایسته نازنین
با نام و یاد ایزد دانا آغاز به سخن که میکنید
کلمهها به پرواز درمیآیند و بالا میروند و میپیوندند با کانون هرچه «کلمه طیبه» است.
سخن بگویید تا چشمها، از خواب ندانستن برخیزند،
تا قدمهای خشکیده توانی تازه بگیرند،
تا حرفها و گفتهها، مهمانمان کنند در لحظاتی چند.
سخن بگویید تا حروف الفبا دانه دانه بر زمین بارانندیده جانمان ببارند
و خوشه خوشه حدیث زندگی از وجودمان بروید.
خانم شایسته نازنین چقدردلتنگتان هستیم روزها است انتظارمیکشیم تاچهره نورانی وصدای اسمانی شما واستادعزیزمون رادرپارادایس زیبا وبهشتی ببینیم اما انگاردراین انتظارحکمتی است که مادانشجویان ودلباختگان مکتب عباسمنش ازآن بی اطلاع هستیم
انگارمدتی است شمادوفرشته نازنین جداازیکدیگر درحال انجام وظیفه سترگ ومهمی هستید برای رشدبیشتر و تعهدی که به خدواند رحمان داده ایدونتیجه آن درآینده نزدیک میلیونها انسان ازجمله دانشجویان خانواده عباسمنش راسیراب ترکنید
وبه مرزخوشبختی وسعادت برسانید
امروزهم طبق عادت همیشگی دراین چندسال اول صبح رفتم سایت تاشایدخبرتازه ای باشد.اما خبری نبود
5سال است که خداوند دوستم داشت ومنو به این مسیرالهی هدایت کرد وروز به روزمشتاق تر دراین مسیر گام برداشتم وشکرخدابه جرات میتونم بگم یه جورایی ازبدنه جامعه جداشدم انگاردرکره خاکی دیگری زندگی میکنم وحاظرنیستم حتی یک دقیقه به زمان قبل ازاشنایی بااستادبرگردم وحتی فکرکنم
خدایاشکرت که دراین مسیرالهی هستم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
دراینجا ازخداوند رحمان درخواست دارم که کمکم کند تا متعهد باشم که با پروژه جدید
” مهاجرت به مداربالاتر” همچون پروژه تاثیرگذار وفوق العاده ” خانه تکانی ذهن” همراه شوم وازاگاهی ها وبرکات این پروژه نیز بهرمندشوم
خانم شایسته بزرگوارچقدرخوشحالم که صداتون شنیدم
امیدوارم به زودی زود شما واستادنازنین رادرکناریکدیگر ملاقات کنیم
و اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.
سلام به استاد شایسته جانم،سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به رفیق های غار حرا و هم مدار با پروژه ی پربرکت جدید
دعا میکنم حال دلتون عالی باشه و مشغول تحقیق و پژوهش در دریافت آگاهی های جدید،تامل و تعقل در درک بیشتر و اجرای اون ها در عمل.
چیزی که برام پرواضحه اینکه دستور عمل های پروژه،با صدای نازنین استاد شایسته،خودش به تنهایی یک فایل سنگین و پر از آگاهیه که هربار که بهش گوش میدی،یک چیز جدید ازش یاد میگیری،و چون امروز روز اول پروژه بود،من بیشتر وقتم رو به گوش کردن دستور العمل پروژه اختصاص دادم و خط به خطش رو نوشتم.
و بعد تصمیم گرفتم بیام دستور عمل پروژه رو،توی یک کامنت برای خودم کلاسه شده تایپ کنم و با این کار هم کار رو برای خودم راحت تر کنم،هم به درک و فهم خودم بیشتر اضافه بشه و هم برای دوست عزیزی که اون رومیخونه،نور هدایتی داشته باشه.
پس پنجره ی اتاقم رو باز کردم تا باد سرد دلچسب زمستانی خواب رو از چشام بگیره و بهشون کمک کنه،تا باهام همراهی کنند.راستی بهتون پیشنهاد میکنم،آهنگ تلاش کن از امیر رادان رو حتما دانلود کنید و هر روز بهش گوش بدید،تا انگیزه تون همیشه زنده باشه برای مهاجرت به مدار بالاتر….
تلاش کُن واسه چیزی که میخوای،نبینم خسته شی،جون من جا نزن،میدونی تنهایی خودت ارتشی
تلاش کن واسه شرایطت دلخوات،واسه از بین بردن عیبات،بجای گفتن ای کاش،پاشو به فکر تحولت باش
دوباره از نو میچینم همه پِلَنارو،خدا کمک کن،از جات بلندشو میبینی خودت معجزشو خدای من شُکررررر
گوش کردن به فایل های مصاحبه با استاد،باعث بیدار نگه داشتن یک جنسی از انرژی میشود که هم،آشنا و هم الهام بخش است،جنسی از انرژی که باعث تغییرات اساسی در هر مرحله از زندگی ما میشود.
اگر ما به صورت پیوسته،خودمان را با فایل های مصاحبه احاطه کنیم،هرکدام از ما،این جنس از انرژی خلاق رو،در درونمون احساس میکنیم و اونوقت میتونیم از خلال پاسخ های استاد عباس منش به سوالات دانشجوها و توضیحات ایشون:
باورهای قدرتمند کننده را بشناسیم.دلیل اصلی نتایج را بشناسیم.
ایده میگیریم که چطور به جای تمرکز روی محدودیت های شرایط کنونی،روی نقاط قوتمون تمرکز کنیم.
یاد میگیریم چطور نقاط قوت وجودمون رو پیدا کنیم و چطور ازشون بهره برداری کنیم.
وقتی به طور پیوسته خودمون رو با آگاهی های بخش مصاحبه در تماس نگه داریم،این آگاهی ها،تمرکز مارا به صورت روزانه،به شکلی جهت دهی میکنه که از روی کمبود ها و نگرانی هامون برداشته میشه و ایمانمون رو به شکلی تقویت میکنه که آماده ی برداشتن قدم هایی می شویم که:همین الآن و با همین شرایط و امکاناتی که داریم،میتونیم اون قدم ها رو برداریم و بهبود ها را ایجاد کنیم.
دم خور شدن با این آگاهی ها،یک مومنتوم خیلی سازنده ای توی فرکانس هامون ایجاد میکنه که هدایت هارو برای ما واضح تر میکنه.
یعنی مرتبا در راستای خواسته ای که داریم هدایت میشویم که:چی برای من اصله،و چی فرعه!و بر اساس این تشخیص اصل از فرع،اون آگاهی ها به ما یادآوری میکنند که برای هماهنگ موندن با این هدفم،چه کارهایی رو باید انجام بدم و انجام دادن چه کارهایی رو باید متوقف کنم.
ریز شدن،فکر کردن و عمیق شدن در فایل های مصاحبه،مثل یک ذره بین یا میکروسکوب عمل میکنه و مارو از عادت های محدود کننده ای با خبر میکنه که توی وجودمون مخفی هستند.عادت هایی که وقتی نگاهتون رو به یک درک خوب از قوانین زندگی،مسلح میکنی،میتونی تشخیصشون بدی.
وقتی به این سطح از هوشیاری میرسی،متوجه میشوی که:این عادت های محدود کننده ی مخفی،مثل یک زنجیر های نامرئی هستند که من رو به مدار فعلیم وصل کردند و اجازه ی فرا رفتن ازین مدار و رشد و پیشرفتی که مد نظرم هست رو بهم نمیدن.مگر اینکه بیام آگاهانه،روی تغییر این باورهام کار کنم!این عادت ها میتوانند عادت های فکری یا عادت های رفتاری باشند که در هر صورت،این عادت های فکری و رفتاری باهم کاملا مرتبط هستند.
نکته ی مهم:شما با تمرکز و احاطه شدن روی آگاهی های این پروژه،ابتدا به شناخت و درک این عادت های محدود کننده فکری و رفتاری میرسید و هرچقدر این روند رو ادامه بدید،راه کارهای تغییر عادت های محدود کننده هاتون رو هم پیدا میکنید.
هر فردی میتونه با هربار کار کردن روی این آگاهی ها،زنجیر های نامرئی ای رو از خودش باز کنه که داره اون رو،توی این نقطه ی کنونیش ساکن نگه میداره.و وقتی اون زنجیرها،باز میشه اون فرد میتونه به یک مدار بالاتر صعود کنه،فارغ ازینکه الآن تو چه مداری هست،فارغ ازینکه شرایطت چقدر خوبه،یا چقدر نامناسبه،اون فرد میتونه،آروم،آروم با کار کردن روی این آگاهی ها،هر بار ازین مدار فاصله بگیره،میتونه از شرایطی که هست،به شرایطی که دوست داره باشه،مهاجرت کنه.مهاجرت به یک مدار بالاتر،یک مفهوم کاملا هماهنگ با قانون جهان است.
چون قانون اصلی این هست که:تموم شرایط زندگی ما،بدون استثنا،بازتاب فرکانس های خودمونه.
پس با توجه به این قانون:
چالش اصلی من برای پیشرفت این نیست که چطور به خواسته های بیشتری برسم.بلکه چالش اصلی اینکه:چطور ظرف وجودم رو برای دریافت نعمت های بیشتر،بزرگتر کنم،چطور به مدارهای بالاتر مهاجرت کنم،تا با تجربه ی با کیفیت تری از زندگی هم مدار بشم.چطور من تبدیل به شخصیتی بشوم که نعمت های مورد نظر با این شخصیت هم فرکانسند و به دنبالش میان!
پس برای بهبود شخصیتم:چه الگویی بهتر از استاد!؟
و برای مهاجرت از مدار فعلیم به مدار بالاتر:چه مسیری سر راست تر از هم نشین شدن با آگاهی های فایل های مصاحبه با استاد!
درس هایی که ما از فایل های مصاحبه با استاد،در پاسخ به چگونگی صعود به یک مدار بالاتر،میگیریم:
چگونگی تغییر شرایط:از همینجایی که هستی و با همین امکانات و شرایطی که الآن داری،با همین توانایی هایی که الآن داری.
چطور در حالیکه،هیچ فرش قرمزی برات پهن نشده و هیچ تضمینی به نتیجه بهت داده نشده:با (ایمان به غیب) شروع کنی،با این ایمان مسیر رو تا رسوندن به نتیجه ادامه بدی و با همین ایمان توی همون نقطه هم متوقف نشی و هربار اون نتیجه رو بهبود بدی و نتایجت رو پایدار کنی.
نشون دادن کلید واضح تر برای اینکه:من به عنوان فردی که آماده ی رشد بیشتر شدم،چطور ظرف وجودم رو رشد بدم،تا این ظرف بزرگتر پذیرای دریافت نعمت های بیشتری بشه.
چه ویژگی هایی رو،به چه شکل،باید در شخصیتم پرورش بدم تا:من به شخصیتی تبدیل بشم که توانایی خلق خواسته های مورد نظرش رو داره.
در تقسیم کار با خداوند،برای مهاجرت به مدار بالاتر،سمت من چیه!؟وظیفه ی من چیه؟!:
سمت من اینکه،هر روز توی پروژه حاضر باشم و خالص ترین تمرکزم رو به آگاهی های اون روز پروژه اختصاص بدم.یعنی به محض انتشار گام بعدی،فرکانس ها وکانون توجهم رو،با آگاهی های اون گام جهت دهی کنم؛تا ذهنم فرصت به تاخیر انداختن توی این مسیر رو به من نده!حتی اگر کارهای ضروری تری داره ویا هر بهانه ای که ذهنم میخواد بیاره!
چه منطقی به ذهنمان بدهیم تا باعث خنثی کردن بهانه ها شود:
اگر من اولویت امروزم رو اختصاص بدم به احاطه کردن کانون توجهم با آگاهی های فایل امروز،کانون توجهم در راستای اصل و در راستای قانون جهت دهی میشه و این هماهنگی که داره توی کانون توجه من ایجاد میشه،میتونه من رو به سمت ایده های کاراتر هدایت کنه که تمام کارهای لازم امروزم،خیلی روون انجام بشه و به این شکل به راحتی،چرخ زندگی من،روونتر بشه!
برای حضور دائمی و مستمر در پروژه،برای خودت خط قرمز مشخص کن:
خط قرمز اصلی:نه گفتن به تموم عادت های روتینی که داره سازنده ترین دارائیمون یعنی تمرکزمون رو اتلاف میکنه!
نکته:همیشه اولین(نه گفتن) به صورت جادویی عمل میکنه و نه گفتن های بعدی رو صد ها بار برای ما راحت تر میکنه.پس خیلی زود،اولین نه رو بگو!البته که با پیش بردن مسیر و احاطه شدن با آگاهی های فایل،نه گفتن به بهانه های ذهن رو خیلی خوب یاد می گیریم.
روند فرسایشی نامرئی زندگی اکثریت جامعه،یک زنگ خطر جدی برای ماست.چون سرمایه ی اصلی ما برای خلق زندگی دلخواهمون،فرکانس ها و کانون توجه ماست.
و راه کار اینکه ما ازین سرمایه بهره برداری کنیم===>تمرکز است.یعنی:تمرکز روی مسیر درست،استمرار در اون مسیر،و به ثمر رسوندن اون مسیر
در دنیایی که تمرکز اکثر آدم ها درگیر فرعیاتی هست که نه اهمیتی داره و نه ارزش خاصی توی زندگیشون ایجاد میکنه،جدا شدن از بدنه ی جامعه،کار راحتی است.اگر ما تمرکزمون رو ازون فرعایت پس بگیریم!
اگر قدرت تمرکز ذهنت خوب نیست،وقتی کاری رو شروع میکنی،به سرعت هر عاملی رو حذف کن که حواست رو پرت میکنه!
چون وقتی تمرکز نصف بشه===>نتیجه نصف نمیشه!بلکه تقریبا صفر میشه!
و چون همه ی ما انقدر ثروتمند نیستیم که بتونیم از پس هزینه های سنگین تقسیمِ تمرکز بربیایم و توانایی پرداخت هزینه های سنگینِ پخش و پلا کردن تمرکزمون رو نداریم!پس:وقتی هدفی رو انتخاب کردی!اینطور تصور کن که:تویی و یک دنیای خالی و تنها کاری که توی این دنیای خالی وجود داره،به ثمر رسوندن اون کار هست!
این نگاه خود به خود باعث میشه که به هرچیزی که بخواد خودش رو مهم تر یا با اولویت تر نشون بده،نه بگی!بدون اتلاف وقت!مهم نیست اون دلیل چقدر به خودش رنگ و لعاب بده،خیلی سریع ازش بگذر،چون ذهن ما توی متمرکز موندن اونقدر قوی و سالید نیست که بتونیم از عهده ی یک لحظه رها کردن تمرکزمون بربیایم.
1)هر روز،آگاهی های یک قسمت ازین پروژه رو باهم مرور میکنیم.
2)در این آگاهی ها،تعمق میکنیم.
3)سعی میکنیم بدون کمال گرایی،به همون اندازه ای که درک کردیم،اون هارو به اجرا بگذاریم،یعنی سعی میکنیم تا حد امکان به شیوه ی اون آگاهی ها فکر کنیم و رفتار کنیم.
همین قدم های کوچکی که به شکل مستمر برمیداریم:
هربار فرکانس هامون رو با کیفیت تر میکنه؛
تا جایی که تجربه های موجود در مدار کنونی ما،کیفیت لازم برای پاسخگویی به فرکانس های بهبود داده شده ی مارو نداره!
اونوقت جهان:
در پاسخ به فرکانس های با کیفیت ما
راهی نداره جز اینکه،
مارو وارد مدار بالاتری کنه که نعمت ها و پاداش های بیشتری آنجا هست!
استاد شایسته مهربونم میزان دوست داشتنم رو قطعا با فرکانسم دریافت میکنین وخیالم ازاین بابت راحته..
خیلیییییییی بی نهاااااااااااااایت خداروشکر میکنم
میلیاردها بار برای سوالهای قدرتمند و
بی نظیرتون دراین فایل و جوابهای
فوق العاده منطقی تون …
برای مهاجرت به مدار بالاتر وظیفه ی من چیه ؟؟
اینکه هرروز در پروژه حاضرباشم و خالص ترین تمرکز
رو به آگاهی های اون پروژه اختصاص بدم یعنی بهمحض انتشار هرگام،فرکانس وکانون توجهم رو با
آگاهی های اون گام جهت دهی کنم تا ذهنم فرصت بهتاخیر انداختن درمسیرو بهم نده و بهونه های الکی
رو دور بندازم ..
بیام برای منطقی کردن ذهنم و خنثی کردن این بهونه ها به ذهنم بگم که اگه من
الویت امروزم احاطه کردن کانون توجهم با آگاهی های این فایلها باشه ، کانون توجهم
در راستای اصل قانون قراربگیره قطعا این هماهنگی میتونه منو به ایده های کاراتر
هدایت کنه وچرخ زندگیم روان تر بشه …
برای اینکه در پروژه حاضر بشم باید یه سری
خط قرمزها
برای خودم مشخص کنم که یکی از اونها :
نه گفتن به عادتهای روتینی هست که تمرکزمونو اتلاف میکنه و بهونه های ذهن مونو خنثی میکنه حالا چطوری ؟؟؟؟
اینکه باور کنیم
سرمایه ی اصلی برای خلق زندگی دلخواه مونفرکانس و کانون توجه ماست و راهکار بهرهبرداری از این سرمایه تکراراست
تمرکز روی شروع مسیردرست و استمرار در اونمسیر و به ثمر رسوندن اون مسیر باید بذاریم.
وقتی قانون میگه : تموم شرایط ما ، بازخورد فرکانس های خودمونه پس با توجه به قانون چالش اصلی این نیست که چطور به خواسته م برسم بلکه اینه که چطور ظرف وجودم را برای دریافت نعمت بیشتر بزرگتر کنم ؟؟
چطور به مدار بالاتر مهاجرت کنم ؟
چطور با زندگی با کیفیت تر هم مداربشم ؟
چطور تبدیل به شخصیتی بشم که نعمتهای موردنظرم با این شخصیت هم فرکانس باشن ونعمتها دنبالش بیان !!!
وپاسخ این سوالها :
برای بهبود شخصیت چه الگویی بهتر از استادجان مون
برای مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر
چه مسیری هموارتر از همنشین شدن
با فایل های مصاحبه با استادجان مون ….
مصاحبه هایی که قراره عادتهای مخفی و زنجیرهاینامرئی مونو تشخیص بدیم
به شرطی که تمرکز وتعمق کنیم …
با هوشیاری و عمل به آگاهی های فایلها در حد توان خودمون و تکاملی این عادتهارو
تغییر بدیم و به راهکاری درست برای ترک عادتهایمحدودکننده مون برسیم …
نقاط قوت مونو تشخیص بدیم و پیوسته و روزانه خودمون رو با این پروژه به روزرسانی کنیم و درمسیر باشیم تا متوجه تشخیص اصل از فرع در زندگی مون باشیم
و اصل رو تمرکز وتوجه به انجام گام های هرچند کوچک در مسیر این پروژه ی توحیدی مهاجرت به مدار بالاتر قراربدیم
استاد شایسته مهربونم اون قسمت که از تمرکز گفتید یاد قدم دهم جلسه چهارم افتادم که استاد عباس منش عزیزم از قدرت تمرکز صحبت میکنندواین که خط قرمزشون هرچیزی هست که تمرکزشون را بهم بزنه و درهمین جا از تمرکز گذاشتن رو سایت میگن و تمرکز روی کار آنلاین و
برداشتن دوره ی پرفروش تندخوانی…
دوستانی که قدم دهم جلسه چهارم را دارید، پیشنهاد میکنم این جلسه ی مقدس روگوش کنید عالیه …
پذیرش توبه از سوی خدا، تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام میدهند، سپس زود توبه میکنند. خداوند، توبه چنین اشخاصی را میپذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است.
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،به من،به عقلم،به درکم،به روشنی قلبم ببار و اجازه ی صلات صادر کن که من به این نوشتن ها،به این سپاسگزاری ها،به این ردپاهای توحیدی،به این توبه های خالص،به این بازگشتن های سریع،به سمت تو،به وصل شدن به اصلم،سخت فقیر،محتاج و نیازمندم.خدایا ازت ممنونم که در خط به خط این کامنت،در کنارم هستی و کمکم میکنی با نور خودت،بنویسم.
سلام به استاد شایسته جانم،مدیرِ قشنگ پروژه،رئیس کاروان مهاجرین به سمت مدار بالاتر.
سلام به استاد عباس منش عزیزم،به قلب سلیمی که جایگاه دریافت خالص ترین هدایت های الله ست.
سلام به هم پروژه ای های متعهدم،به وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُون،أُولَٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ!
خداروصدهزار مرتبه شکرت،خدایا مرسی که انقدر آنلاینی،مرسی که انقدر آن تایمی،مرسی که هیچ وقت دیر نمیکنی،مرسی که همیشه منو میبینی،منو میشنوی و منو اجابت میکنی.خدایا تو بی نظیری،بی نظییییر!هرچقدر هم بنویسم،باز حق مطلب بی نظیریِ شما که ادا نمیشه…چون من فقط میتونم از اتفاقاتی که برمن گذشته روایت کنم،اما اونیکه در لحظه به لحظه زندگی من،در کنار من حضور داشته،شما بودی.
در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری
تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری
استاد شایسته جانم،شما نوشتی پروژه ی مهاجرت به یک مدار بالاتر،ولی منی که بعد از پروژه ی خانه تکانی ذهن،صدتا مدار اومدم بالاتر،میگم شما شکسته نفسی کردی،شما رشدِ حداقلی رو در نظر گرفتی….من میگم این پروژه ی جدید پر از برکت،پر از نعمت،پر از ثروت،پر از نور،پر از عشق،پر از روشنی قلب،پر از توحید،پر از کن فیکون و پر از خلق خواسته هاست ….
آخه،دیدم که مییییگم!شددده که دارم ازش مینویسم…خدا میدونه بعد ازین پروژه،به لطف الله ما چقدر رشد کردیم،چقدر انسان های بهتری شدیم،چقدر ظرف وجودیمون بزرگتر شده…
یادمه،تو دوران تحصیل راهنمایی،یک گروه داشتیم به اسم پیشاهنگی،من اونجا رهنمون گروه بودم،الان دلم خواست بگم استاد،پروژه تون رهنمون نمیخواد؟!مثلا به بچه ها بگم، بچه هاااا چکاب فرکانسی،قبل از ورود به پروژه،یادتون نره،بچه هاااا مدیون خون هزاران شهیدانید اگر مسیر رو ادامه ندید و و وسط راه ول کنید:)))مثلا آنتراک بزارم وسط کلاس های سنگین،یا یک وقتایی هم،یواشکی تو بخاری سایت،کپسول آموکسیسیلین خالی کنم:)))یکم بریم تو حیاط،تفریح و برگردیم :)))
خداایاااا اومدم چی بنویسم و چی شد!:)مرسی که همیشه فرمون دست خودته!
آخه من دفترم رو آورده بودم کنار لپ تاپ،تا برای استاد شایسته بنویسم از دیروز چه در خواست هایی از خدا داشتم و توی دفترم نوشتم و خداوند چقدر قشنگ اجابتم کرد….اما وقتی فرمون دست اون بالاییه،دیگه عقل و منطق و برنامه ریزی قبلی میره کنار،اون میگه و من مینویسم،همیشه همینطور بوده،و میخوام همیشه همینطور باشه.
خدایا اجازه؟!میشه حداقل فقط نوت دیشب قبل از خوابم رو،برای استاد بنویسم؟!
مرسی رفیقِ شفیق من،بوس به کله ت.
10 دی ماه 1403:ساعت 23
خدایا،من از درک عظمت تو عاجزم،من از درک بزرگی و قدرت تو عاجزم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،اگر تو دستمو نگیری،من هیچ فرقی با مرده های توی آرامگاه ندارم،خدایا تو دستمو بگیر،تو راه رو بهم نشون بده،خدایا من میخوام یک خانومِ مولد و ثروتمند و پولساز باشم،خدایا من میخوام مادر بهتری باشم،خدایا من میخوام رابطه ی با کیفیتی داشته باشم،من میخوام بنده ی بهتری برات باشم،خدایا….تو دست بنده ت رو بگیر!
فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود!
استاد عباس منش عزیزم،استاد شایسته جانم،قبلا میگفتم،شما دو تا عزیز،هرجایی از دوش خدا نشستید،من با فاصله پشت سرتونم!ولی من رشد کردم استاد،من دیگه با فاصله پشت سرتون نیستم،من اومدم نزدیکتر…من نزدیک های همونجاییم که شما هستید،همون دور و بر :)))
این همه همزمانی،این همه مشاوره ی خصوصی،این همه اجابت درخواست های من،به من میگه سعیده تو رشد کردی،تو مدارت اومده بالاتر،تو با استاد هماهنگ تر شدی،و این خودش یک موفقیته،یک نتیجه ی توحیدی بزرگه و من به این دستاوردم افتخار میکنم و به این خدای سریع الحساب افتخار میکنم.
خدایا از نور خودت بر من بتاب،در تموم طول این پروژه در کنار من باش،وکمکم کن متعدانه مسیر رو پیش ببرم و با تامل و تعقل و درک بیشتر آگاهی ها،زاویه ی ذهنم روبه سمت توحید بیشتر تغییر بدم و اجازه بدم شما جهان اطرافم رو به سمت خواسته هام هدایت کنی.عاشقتم خدا و این عشق بزرگترین سرمایه ی زندگیمه.
وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ،دست بنده ت رو بگیر:)
چه حس خوبیه…ذوق خریدن دفتر جدید،خودکارهای رنگی….
و شروع کلاس درس،گام اول پروژه و آروم آروم بستن چمدون برای مهاجرت به سمت مدارهای بالاتر…
کاکا نگاه به قول خودت تو کدوم مداری که که ایقدر رفتی بالا که بهشت جات شده نوش حونت نوش حونت…
اجی این دعای قشنگت رو پرینت کردم ولی بجای خانوم نوشتم مرد به جای به جای مادر نوشتم پدر عالی و توحیدی و قشنگی باشم…
خدایا،من از درک عظمت تو عاجزم،من از درک بزرگی و قدرت تو عاجزم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،اگر تو دستمو نگیری،من هیچ فرقی با مرده های توی آرامگاه ندارم،خدایا تو دستمو بگیر،تو راه رو بهم نشون بده،خدایا من میخوام یک مردمولد و ثروتمند و پولساز باشم،خدایا من میخوام پدر عالی و توحیدی و قشنگی باشم برای فرزندانم….،خدایا من میخوام رابطه ی با کیفیتی داشته باشم،من میخوام بنده ی بهتری برات باشم،خدایا….تو دست بنده ت رو بگیر!
با اجازت پرینت کردم که نصب کنم به دیوار…(چون هنوز بچه نداریم ما نوشتم باشم برای فرزندانم)
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی …
از خواهر سعیده در شمالِ یخبندان به برادر حسین در جنوب با هوای بهاری!
چطوری بنده ی خوب خدا؟!ملکه مینا در چه حاله!؟!
ببین چه کردی با من،که از سر صبح کار و زندگی رو ول کردم و گفتم من حتما باید به تلگراف داداش،پاسخ بدم.میدونید چرا؟!بخاطراسم رمز!اسم رمز!آیه ی 84 شعرا،اسم رمزه،یک دریچه ی پر از نور بین من و اون بالایی!
مرسی که امروز من رو با باز کردن دریچه ی نور شروع کردی،از دیروز صدبار سایت رو چک کردم ببینم تلگراف ها آزاد شده یا نه!ولی الان زمان درستش بود،الان وقت رسیدنش بود!
داداش حوصله ی پرحرفی داری؟!
حوصله داری برات تعریف کنم کِی این آیه،اسم رمز شد!؟دریچه ی نور شد!؟
باید برگردم یکم عقبتر،یعنی زمانی که من با شخصیت خلیل الله آشنا شدم،زمانی که با شنیدنِ صدای استاد در جلسه قرآنی قدم 1،من عاشق و شیدای قرآن شدم،دیگه من بودم و خدا و عشق بازی و آیه های قرآن….بارها و بارها….ازش خواستم من رو بپذیره و مثل ابراهیم دوستم داشته باشه…مثل ابراهیم رفیقش باشم.
حتی وقتی از کارم انصراف دادم و اومدم ویژگی های شغل مورد علاقه م رو نوشتم،گفتم خدایا من میخوام یک دست کوچیکی باشم برای گسترش جهان توحیدی.
داداش حسین،وقتی از خدا توحید بیشتر میخوای،خدا با زنبیل ازون بالا برات توحید نمیفرسته،توحید یعنی رفتن تو دل ایده ی الهامی،توحید یعنی حرکت کردن و پیش رفتن وقتی حتی قدم بعدی رو نمیدونی،توحید یعنی ایمان به غیب….
اصلا سخت نیستا،اصلا…به معنای زجر کشیدن و بدبختی و گرسنگی و …نیست،اصلا و ابدا…اتفاقا من هر بار که به ایده ی الهامی عمل کردم،اوضاع صدتا پله بهتر شد،اما یک کنترل ذهن بسیار قوی میخواد که به مشت بسته ی خدا اعتماد کنی.
مثلا وقتی بهم گفت از کارت انصراف بده،الهامی که بهم شد خیلی واضح بود،اما چون من حتی یک قدم بعدی رو نمیدونستم،کنترل ذهن بسیار قوی میخواست که ایمانم رو حفظ کنم که خدا حتما کمکم میکنه…برای همین میگم،لیزر فوکس روی آموزش های استاد و فعالیت توی این سایت توحیدی به ما کمک میکنه که،بتونیم مسیر رو خیلی راحت تر پیش ببریم….
اییین همه حرف زدم،هنوز نرسیدم به اسم رمز…:)باورت میشه!؟من کلا یک دونه داداشِ خونی دارم که الان یک مدت اومده گرگان و ما در طول روز،یک جمله هم باهم حرف نمیزنیم!؟چون هیچ حرف مشترکی نداریم…؟!مدار!مدار!ما در خانواده های متفاوت زندگی نمیکنیم،ما در مدار های متفاوت زندگی میکنیم…
بگذریم!
برسم به اینجای داستان که من با یک وعده ی الهی از خواب مادربزرگ فاطمه جان،از کیش برگشتم،حدود ده روز بعد خبر اومد که آقای محمودیان برات کار پیدا کرده و باید برگردی برای جلسه ی کاری با مدیرعاملت…
هنوز خانواده م هیچی نمیدونستند و من اون موقع اصلا رابطه ی خوبی با پدرم نداشتم و بخاطر تجربیات گذشته یک ترس خیلی عمیق روحی،همراه من بود،اون روزی که من میخواستم برم توی اتاق پدرم و بهش بگم من میخوام برم کیش،به الله ای که میپرستم قسم میخورم چهارستون بدنم میلرزید،چنان فشار روحی رو تحمل کردم که میگفتم من اگر امروز ازین فشار نمیرم،دیگه نمیمیرم…ولی فقط یک جمله به خدا گفتم…گفتم خدایا ابراهیم به خاطر تو،رفت توی آتیش…من چرا با ترس هام مواجه نشم…خدایا هر اتفاقی بیفته،من پا پس نمیکشم،حتی اگر بابا بزنه توی گوشم،من میگم بزن ولی من میرم….
ولی تموم ترس های من واهی بود،خدا از قبل آتیش رو برام گلستان کرده بود،بابام هیچی نگفت…هیچی…خدا بود که قلبش رو برام نرم کرده بود …من منتظر خوردن یک سیلی جانانه بودم،اما بابام گفت زندگی خودته،هرجور صلاح میدونی….
و بعد من دست دوتا بچه رو گرفتم و رفتم تهران که ازونجا برم کیش،از اتفاقاتی که توی پرواز افتاد میگذرم و اینجای قصه رو میزنم جلو که کامنتم خیلی طولانی نشه….
غروب 10 اردیبهشت ماه،خبر رسید که ساعت 8شب ،کافه آلور کیش،جلسه ی کاری با مدیر عاملم برگزار میشه…
خیلی استرس داشتم،من کجا و جلسه کاری توی کیش کجا!؟حتی نمیدونستم کارم چیه باور میکنی!؟هیچی نمیدونستم…این که مدیرعامل کیه؟!شرکت چیه؟!کار من چیه؟! ولی میگفتم خدا گفته هرکاری که آقای محمودیان گفته باید انجام بدم…
ترس ها توی ذهنم میچرخید،قلبم اما با نور خدا آروم بود،ذهنم میگفت کیش؟!تو میخوای بیای اینجا!؟کو پولت!؟کو خونه ت!؟بچه هات رو میخوای چی کار کنی!؟اگر کارت سخت باشه چی!؟اصلا میدونی داری چی کار میکنی!؟
وقتی توی ماشین،با دوتا اسکورت :) پسرداییم و آقای محمودیان،داشتم میرفتم سر جلسه…اون ها باهم حرف میزدن…من با خدای درونم…گفتم خدایا،دست من توی دست توعه،یک چیزی بگو،یک حرفی بزن،یک پیغامی بفرست،تو قلب من رو آروم کن.
و بعد با گوشی قرآن رو باز کردم و با این آیه جوابم رو داد:
وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ
و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده!
مثل آبِ خنکِ گوارا وسط کویر لم یزرع،به جانم نشست…توی یک جمله همه چیز رو برام روشن کرد….اینکه مگه نمیخواستی مثل ابراهیم باشی؟!مگه نمیخواستی جهان توحیدی من رو گسترش بدی!؟پس آروم باش.من کنارت هستم….
داداش حسین،الان که ماه ها ازون روزها و شب ها گذشته،نوشتن ازش خیلی آسونه،اون موقع که تو دل ماجرا بودم،فقط خدا بود که درکنار من بود و قلبم رو آروم میکرد و به قدم هام استواری میبخشید….
اگر من از کارم انصراف نمیدادم،هیچ وقت الهام رفتن به کیش رو دریافت نمیکردم.
اگر من به الهامم عمل نمیکردم و نمیرفتم کیش،هیچ وقت هدایتی از خوابِ مادربزرگ فاطمه جان به دستم نمیرسید.
اگر من به این هدایت ایمان نمیاوردم،هیچ وقت به آقای محمودیان،الهام نمیشد تو باید،برای این دختر کار پیدا کنی.
اگر من توکل نمیکردم و قبول نمیکردم که هرکاری که آقای محمودیان گفته باید انجام بدم،هیچ وقت با اون مدیر عامل بی نظیر توحیدی کار نمیکردم….
میدونی چی میخوام بگم!؟خدا همیشه سمت خودش رو عالی انجام میده،اگر ما ایمان بیاریم،اگر ما توکل کنیم و اگر به ایده های الهامی عمل کنیم…
استاد تو جلسه 2 قدم 5 میگه:بچه ها اوضاع به میزانی که به خدا شک دارید،تغییر نمیکنه!
همین استمرار و تعهد روی پروژه،باعث میشه این شک و تردید ها کم و کمتر بشه و اون وقت خداوندی که سپاه آسمون ها و زمین دستشه،میتونه به کمک ما بیاد و اوضاع رو به صورت بنیادین تغییر بده ….این قانونشه.
پس داداش،صندلی شما و ملکه مینا،همین نزدیک های خودمه،به عنوان رهنمون گروه،حواسم بهتون هست که متعهدانه دارید پیش میرید یا نه:))ازتون میخوام حتما تا جایی که امکان پذیره،با رعایت اصل بهبود گرایی،گام به گام با پروژه پیش بیاید…و خودتون رو با خدا هماهنگ کنید…و اجازه بدید خداوند جهانتون رو طبق خواسته های خودتون هماهنگ کنه….مثل آیه ی 102 انبیا….خودش گفت!گفتم میخوام برای داداش حسین کامنت بنویسم،هدایت لطفا!و این آیه اومد ….و مهر تایید زد که اگرهمین مسیر رو متعهدانه پیش ببرید،شما قطعا به مدارهای بالاتر مهاجرت میکنید،مداری که از هرچیزی که خودتون میخواید،اونجا هست…
خداروصدهزار مرتبه شکر که صبحم رو با صلات در سایت شروع کردم،مرسی که برام نوشتید،مرسی که اسم رمز رو برام هدیه آوردید…دعا میکنم این تلگرافِ طولانی،در بهترین زمان و مکان به دستتون برسه…وانشالله نور هدایتی هم براتون داشته باشه…
در پناه نورِ آسمون ها وزمین میسپارمتون،دست حق به همراتون.به امید دیدارِ روی ماهتون در بهترین زمان و مکان.
آجی سعیده سلام همین الان کنار مینا خانوم هستم بگو کجا؟؟؟
جزیره زیبای کیش از خدا هدایت خواستم که به کجا سفر کنیم نشانه ها اومد که برید جنوب امروز روز اول سفرمون هست به لطف رب همچیز رو چیده برامون
آجی از موقعی که شروع کردم برای مهاجرت به مدار بالا مسیر ها نشون داده میشه یه لطف خودش ما نظرم رفتن به آذربایجان بود که نشانه هارودنبال کردمگفتبرو جنوب و از کیش هم شروع کنه لطف خودش شروع کردیم
آجی من بینهایت ممنونم برای این کامنت توحیدی یه درخواست دارم از که همیشه هر وقت رب بهت گفت برام کامنت بزار مثل حمید امیری یه وقتایی یه پیام میده تویه تلگرام بهم که فقد خدارو سپاس میگم برای این همه زیبایی و هماهنگی صد هزار بار شکر رب نازنینم رو….
بینهایت از شما عزیزان سپاسگزارم بابت این پروژه ارزشمند
سلام به خانم شهریاری عزیز امیدوارم حال دلتون خوب باشه و همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشین در تمام جنبه ها
راستش من از شما یه سوال داشتم چند روزی بود میخواستم بپرسم هر وقت خواستم بپرسم این ذهن چموش مزاحم میشد منو منصرف میکرد
سوالم اینه که تا حالا برای شما پیش اومده که از خدا یک درخواستی رو داشته باشین و یک الهام یا نشانه ای بخواین که چکار باید بکنین چه تصمیمی بگیرین بعد خدا به شما الهام بکنه ولی متوجه اون الهام نشین بعد دوباره تکرار کنه اون الهام و برای شما به یه شکل دیگه ای؟
یا شده الهام یا نشانه ای بخواین ولی هیچ چیزی دریافت نکنین از طرف خدا؟
نمیدونم احساس میکنم گاهی در مورد یک موضوعی نشانه از خدا میخوام ولی چیزی دریافت نمیکنم شاید حتما توی اون زمانی که من در مورد خواستم هدایتی میخوام فعلا اون خواسته نیاز نیست اقدامی براش بشه که خدا الهامی به من نمیکنه
من بارها بارها الهامات واضحی رو دریافت کردم ولی چندباری شده توی خواب به من الهامی شده وقتی از خواب بیدار شدم یا گاهی بعد اون الهام پریدم از خواب که میدونم اون پریدن از خواب هم کار خدا بود تا یادداشت کنم اون الهام رو ولی وقتی بیدار شدم هیچی از اون الهام یادم نموند
انشالله حال دلتون عالی باشه و روی فرکانس توحید سوار باشید،سوال خوبی پرسیدید و من هم میخوام در حد توانم،بهش پاسخ بدم،چون با این نوشتن ها خیلی راحت میتونم،افسار ذهن چموش رو به دست بگیرم.
طبق فرمایشات استاد:
خداوند داره در هرلحظه با ما صحبت میکنه،مارو هدایت میکنه و به نیاز های ما پاسخ میده،نه فقط به ما…بلکه به نیاز های کل موجودات جهان….مثل یک سیگنال رادیویی که دائم در حال ارساله…ولی ما کی این سیگنال رو دریافت میکنیم؟!وقتی که روش تنظیم بشیم…مثلا مثل رادیو آوا…که همیشه داره آهنگ رو پخش میکنه….ولی ما تا پیچ رادیوی خونه رو روی فرکانس اون تنظیم نکنیم،صدای آهنگ رو نمیشنویم.
جایگاه دریافت الهامات خداوند و پاسخِ درخواست های ما،قلبه…
قلب زمانی میتونه سیگنال خداوند رو دریافت کنه که در آرامش باشه…
قلب کی میتونه در آرامش باشه!؟
وقتی ذهن و روح ما در یکراستاست و ما احساس خوبی داریم،آرامش داریم،امید داریم،توکل داریم….
برای همین استاد تو جلسه 1 عشق و مودت میگن:اگر بتونی همیشه ذهن و روحت رو در یکراستا قرار بدی،هرچی بخوای بهت داده میشه….
و البته اینجوری هم نیست که ما بتونیم همیشه این دوتا رو روی هم منطبق کنیم،چون ما در جهان مادی زندگی میکنیم و هیچ صفر و صدی وجود نداره…ولی به میزانی که بتونیم با شکرگزاری و حفظ حال خوبمون و تمرکز روی داشته ها و نعمت هامون،فاصله ی بین ذهن و روحمون رو کم کنیم،اون وقت میتونیم به فرکانس خداوند نزدیک بشیم…و پاسخ نیازهامون رو به راحتی دریافت کنیم.
حالا برسم به سوال هاتون:
سوالم اینه که تا حالا برای شما پیش اومده که از خدا یک درخواستی رو داشته باشین و یک الهام یا نشانه ای بخواین که چکار باید بکنین چه تصمیمی بگیرین بعد خدا به شما الهام بکنه ولی متوجه اون الهام نشین بعد دوباره تکرار کنه اون الهام و برای شما به یه شکل دیگه ای؟
بله،این اتفاق برای منم افتاده.خیلی وقت ها ما یک درخواستی از خدا داریم،خدا هم به ما پاسخ میده،ولی ما به هر دلیلی مسیر هدایت رو دنبال نمیکنیم،ممکنه بخاطر ترس باشه،بخاطر بی ایمانی،شرک یا وابستگی….
ولی باید بدونیم اگر ما خودمون رو توی مسیر درست نگه داریم،خداوند باز هم هدایت هاش رو میفرسته،اینکه فکر کنیم یک فرصتی اومد و تموم شد و رفت،این یک باور محدود کننده ست و از نجواهای شیطانه …
ما باید همیشه با خودمون تکرارکنیم فرصت ها همیشه هستند و بیشتر وبیشتر میشند…و من حتی اگر به اشتباه مسیر هدایت رو دنبال نکردم،ازخدا میخوام باز هم کمکم کنه که مسیر رو درست رو پیدا کنم…و ایمان داشته باشیم که خداوند گفته:إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ و این مسئولیت رو برگردن خودش قرار داده و از ما مشتاق تره که مارو به خواسته هامون برسونه،ضمن اینکه خودِ خدا توی قرآن میگه انسان عجوله،انسان کفوره،انسان ناسپاسه…یعنی از ذات ما با خبره…و برای همین بارها و بارها ترکیب الغفور الرحیم رو توی قرآن تکرار کرده …که هر اشتباهی کردی اشکال نداره و توبه کن و برگرد که من آمرزنده و بخشنده م.
یک مثال از خودم بزنم:
پائیز 1401،سال اول شاگردی من،وقتی با تعهد و ایمان،تا حد مناسبی روی خودم کار کرده بودم،هدایت شدم به تمرین کتاب رویاها و اونجا درخواست هام و خواسته هام رو برای خدا نوشتم….و بعد نشونه ها از همه طرف اومد که تو باید ازین شهربری…من هدایت هارو دنبال کردم…از آذر ماه تا…اردیبهشت سال بعد…ولی بخاطر شرکی که داشتم و وابستگی و تلاش برای نگه داشتن کویر،انتقالیم کلا استپ خورد…و من دیگه هیچ راهی برای ادامه ی پیروی از جریان هدایت رو نداشتم…ولی خودمو تو مسیر نگه داشتم تا بتونم دوباره راه رو پیدا کنم…همون استمرار توی مسیر درست،خرداد ماه،در الهامات رو،روی من باز کردو گفت این ترمز ذهنی روبردار تا من بتونم تورو به سمت خواسته هات هدایت کنم….
و من یکبار دیگه با ایمان به مسیر هدایت برگشتم…وبعد نتنها خدا انتقالیم رو بدون جایگزین رقم زد،که بعدا کلی هدایت های بهتر و با کیفت تر ازش دریافت کردم….تا به الان ….
یا شده الهام یا نشانه ای بخواین ولی هیچ چیزی دریافت نکنین از طرف خدا؟
یک بار دیگه کلام استاد رو مینویسم:
خداوند داره در هرلحظه،این سیگنال رو میفرسته،به تموم کیهان…اگر ما دریافتش نمیکنیم،یعنی ما در مدار درستی نیستیم،وگرنه اون دائم در حال اجابته:
و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند!
بارها شده من هم نشونه خواستم ولی چیزی دریافت نکردم ولی این ایمان رو داشتم که خدا مشتاقه با من حرف بزنه،من تو مدار درستی نیستم که دریافت نمیکنم…پس با این ایمان بیشتر روی خودم و باورهام کار میکنم تا در مسیر درست قرار بگیرم که بتونم نشانه ها و پاسخ هارو دریافت کنم…
درواقع خداوند احتیاج نداره ما هی بهش یادآوری کنیم ما چه درخواست یا سوالی داریم…اون هرگز خطا نمیکنه،هرگز فراموش نمیکنه،هرگز خوابش نمیبره،هرگز چیزی از دستش درنمیره…اون همیشه آنلاین و آن تایمه….
پس اگر ما پاسخمون رو آنلاین و آن تایم دریافت نکردیم،مشکل از ماست…و چقدر این احساس خوبیه که بدونی فقط کافیه بیشتر روی خودت کار کنی تا در مدارِ دریافت پاسخت قرار بگیری…
چه جوری روی خودمون کار کنیم!؟من راهی بهتر از لیزرفوکس روی آموزش های استاد ندارم….چون خودم این مسیر رو رفتم و ازش نتیجه گرفتم…و همین مسیر رو گذاشتم روی تکرار…
و ایمان دارم اگر در زمینه ای به نتیجه ی دلخواه نرسیدم،مشکل از من و باورهای منه….پس با ایمان و توکل و تعهد بیشتری روی خودم کار میکنم….
سپاسگزارم از شما که برام نوشتید و دعا میکنم در این تمرین و تکرار قانون،برای سوالات شما هم پاسخ مناسبی بوده باشه….
سلام آبجی سعیده عزیز ممنونم که وقت گذاشتی برام نوشتی
مثل همیشه با حوصله نوشتی و طولانی و با مثال های مختلف که حسابی واضح بود
دلیل پرسیدن سوالم از شخص شما همین طولانی نوشتن و مثال از زاویه های مختلف که میزنین بود
جواب شما خیلی درست بود مثل همیشه کلی مثال هایی بود که هم جواب رو واضح میکنه برای آدم هم میشه منطقی باشه برای ذهن که بشه تا حدی ذهن کنترل کرد ، کلی چیز یاد گرفتم سپاسگزارم
ولی سوال من این نبود که الهام خدا رو متوجه نشدم یا از مدار خداوند خارج شدم من یک درخواستی از خدا داشتم که باورهای اشتباهی که در مورد کسب و کارم دارم رو بهم بگه تا بتونم روی اونها کار کنم تا نتایج تغییر کنه ولی از اونجایی که بارها خدا توی خواب به من الهاماتی رو کرده گاهی خوابی میبینم که از زبان خودم به شخص دیگه ای گاهی تو حالت خواب و بیداری که هستم یک آگاهای یک آن از ذهنم عبور میکنه من متوجه میشم و به سرعت توی دفترم مینویسم چون همیشه موقع خواب یک دفتر کنارم دارم که اگر توی خواب چیزی دریافت کردم سریع بنویسم تا فراموشم نشه ولی اینسری توی خواب خودم داشتم با یک شخصی صحبت میکردم تمام باورهای مخرب کسب و کارم و داشتم میگفتم و یکسری باورهای مثبت که جالبه همون لحظه توی خواب گفتم خدایا سپاسگزارم جوابم رو دادی به محض بیدار شدن از خواب هیچ چیز از اون خواب یادم نموند هر چی فکر کردم بیاد بیارم نشد که گفتم خدایا سپاسگزارم که پاسخ منو دادی ولی من چیزی از خواب یادم نموند لطفا ازت میخوام توی حالت دیگه ای به من بگی واضح تر تا من انسان بتونم تشخیص بدم که یک حسی اومد بیام از شما سوالم و بپرسم شاید خدا از زبان شما جواب منو بده اینجوری دیگه متوجه میشم هر وقت خواستم بپرسم شیطان میگفت میخوای شرک بورزی بری از دستان خدا بپرسی بجای اینکه از خودش بپرسی ، عاشقشم که مثل آفتاب پرست میمونه توی هر موقعیتی رنگ عوض میکنه خودش و شبیه میکنه ، خلاصه من تو شک افتادم نکنه اون احساس شیطان بوده خدا نبوده خلاصه چندروز فکرم روی این بود تا اینکه از شما پرسیدم منتظر جواب خداوند از زبان شما بودم گفتم خدایا من از آبجی سعیده میپرسم توام از زبان ایشون جواب سوال منو بده ولی جوابی از شما هم دریافت نکردم یکم ذهنم درگیر شد که چرا جواب نمیاد بعد توی چند متن از دوستان عزیز دیدم خدا داره بهم میگه صبر کن ادامه بده به این مسیر کنترل ذهن کن ادامه بده گفتم خدا داره میگه صبر کن منم میگم چشم و بعد یاد حرف استاد عزیزمون افتادم که یادم نیست توی کدوم فایل گفتن که
▪️▪️الهامات و ایده هایی که به ما گفته میشه دقیقا اندازه ی مدار ما هست اندازه ی ظرف وجودی ما هست ، هیچوقت یک الهامی که برای چند مدار بالاتر باشه به ما گفته نمیشه▪️▪️
بعد که فکر کردم به این چند نشانه به این نتیجه رسیدم چون ما توی خواب توی فرکانس بالاتری هستیم به خدا نزدیکتر هستیم توی اون حالت دیگه ذهن جفتک نمیزنه اون آگاهی هم توی خواب به من گفته شده بود من توی فرکانس بالاتری بودم این چیزیه که من درک کردم
خلاصه که اون الهام دوباره به من گفته نشده ولی نشانه اومد صبر کن منم به نشانه ها گوش میدم و عمل میکنم ، خداروشکر توی بیداری الهام یا نشانه ای ببینم خیلی خیلی کم پیش اومده تردید کنم چون اینقدر واضح میگه که با تمام وجود درکش میکنم
باز هم از شما سپاسگزارم آبجی سعیده عزیز که وقت گذاشتین و به سوال من پاسخ دادین شما رو به خدای بزرگ میسپرم امیداورم همیشه شاد و سلامت باشین و ثروتمند در تمام جنبه ها
و در انتها از خدای عزیزم هم سپاسگزارم که اینجوری عاشقانه داره منو توی مسیر درست هدایت میکنه قدم به قدم
هر روز که میگذره بیشتر درکش میکنم و چقدر خوشحالم که پیداش کردم و از استاد عباسمنش عزیزم هم سپاسگزارم که با آگاهی هایی که به من داد تونستم پیداش کنم
من هم در طی خوندن پاسخ خانم شهریاری یه چیزی همینجوری به ذهنم رسید دلم گفت خب بنویس براشون
من یاد داستان موسی و پیدا کردن خضر افتادم
جایی که ماهی برگشته بود به دریا و دوست موسی یادش رفته بود به موسی بگه و گفت شیطان از یاد من برده که برگشتند
حالا تمثیلا بگین به همون مدار یا همون فرکانس و اونجا دیدن اون ماهیه پاداش اکستراست اصل کاری چیز دیگه ایه
ضمن اینکه من الهام های قران و هدایتها رو که میبینم جنسهاشون با هم بسته به اون آدمه فرق میکنن
به موسی میگه من خود خدام یالله کفشاتو در بیار
برای قابیل کلاغ میفرسته میگه ببین اینجوری عمل کن
برا من مورچه میفرسته و …
اینجوریه دیگه
اما اگه هدایت رو نفهمی به روشهای مختلف بهت دوباره که چی صد باره هم میگه تا عین ادم هدایت رو قبول کنی
داشتم فکر میکردم اگه هدایت اسم مثلا یه نفر در درگاه خداوند باشه برا بعضیا که دیگه اسمشونو نمیبرم به صد بار بهشون میگه برگرد سر جای اولت ، طرف ول کن نیست، میگه بابا من گفتم سر بچه رو ببر تو هم انجام دادی ول کن دیگه ، طرف میگه نه فقط باید کله این بچه رو از بیخ گوش تا گوش ببرم ، شب میاد بخواب دوستش بهش نشون میده وسط اقیانوسه کوسه ها دارن میخورن بهش ماهی گنده ها دارن میان این همون طوری واستاده ول کن نیست میگه برو بهش بگو بابا قبوله بخدا به پیر به پیغمبر ما قبول کردیم برگرد بابا اینم 20 خوبه ؟ تازه اون موقع طرف یه کم شل میکنه ، میگه من دیدی روی هدایت رو کم کردم
هدایت هم میره پیش خدا میگه بابا این شوخی بردار نیست ما یه کلاه بهش نشون دادیم رفته که سر بیاره
خلاصه که اینجوریه
بعضیا منتظرن این هدایت دهن که چی با ابروش یه چیزی اشاره کنه د بگاز برو که رفتی انجامش بدن
بعضیام هدایت خودشو میکشه تیکه پاره میکنه طرف انگار نه انگار
سپاسگزارم از شما بابت اینکه وقت گذاشتین برای من نوشتین و مثال زدین تا منطقی تر بشه برای من از این لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم
خداروهزار مرتبه شکر توی یکی از متن های آبجی سعیده عزیز خدا پاسخ درخواست منو دوباره به من گفت و خوشبختانه اینسری پاسخ درخواست من توی خواب نبوده که من انسان فراموش کنم بعد از بیدار شدن
و اینکه خدا اگر الهامی رو به ما میکنه و ما فراموش میکنم یا نمیفهمیم یا دکتر چموش خان با نجواهای مکررش مارو از اصل دور میکنه خدا بارها به شکل های مختلف میگه رو توی این چندروز اخیر و اتفاقات گذشته ی خودم که مرور کردم درک کردم مشکل اینه من انسان فراموش میکنم
برای اینکه فراموش نکنم یک تعهد محکم به خودم دادم هر نشانه یا الهامی رو دریافت میکنم توی یک دفتر بنویسم مثل یک لیست و بابتشون سپاسگزاری کنم و اینکه رسیدن به خواسته ای که با عمل کردن به اون الهام یا نشانه برای من اتفاق افتاد و کنارش بنویسم و ربط دادن اون اتفاقات به الهامات و نشانه ها و تغییرات من تا دکتر چموش خان راهی جز هم مسیر شدن با من نداشته باشه
باز هم از شما داداش عزیزم جناب یوسفی عزیز سپاسگزارم بابت این پاسخ ارزشمند که منو واداشت تا دوباره یک یادآوری کنم به تعهدی که دادم
از خدای عزیزم هم از عشق جاوادنم که عاشقانه از هر طریق عشقش و به من ثابت میکنه اینکه همیشه همراه من هست هیچوقت منو تنها نمیزاره سپاسگزارم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عملگرا و ثروتمندم، و همچنین خانم شایسته ی جسور و دوست داشتنیم، و خدایی که بسیار شنواست! خانم شایسته ی نازنینم هزاران بار سپاسگزارم برا تدوین پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر..
قدیما که مدرسه میرفتیم، گام به گام کلمه ای بود که وقتی بچه ها میشنیدن گل از گلشون میشکفت! بعد ها که شروع کردم به کارکردن روی خودم، این واژه بیشتر برام درخشید، هر چه بیشتر و بیشتر به قانون تکامل فکر میکردم، گنجینه بودن گام به گام برام غنی تر و جذاب تر میشد. دورتون بگردم خانم شایسته ی نازنینم، خدا رو هزاران بار شکر که به مدار بهتری در درک قانون رسیدم و بیشتر به سایت سر میزنم، کامنت میخونم و مینویسم و الان هم، هزاران بار سپاسگزارم که امروز مهمون شدم به این خبر خوووووب..
من داشتم تمرکز میزاشتم ولی میدونین انگار با این خبر خوب، کانون توجهم شیک و مجلسی تر جهت دهی میشه! خانم شایسته ی بخشنده ی من که اینقدر زیبا و جامع برامون گفتین و ماهم با عشق بارها و بارها میشنویم، هزاران بار سپاسگزارم حضور پر مهر شما رو..
چه الگویی بهتر از استاد و چه راهی دلنشین تر از فایل های بینظیر استاد، و چه گام به گامی جذاب تر و شیوا تر و روشنی بخش تر از گام به گام گزینشی شما خانم شایسته ی جسور و توانمندم..
اکران پروژهی جدید و برکات بینظیرش گوارای وجود ارزشمندتون و لذت این همراهی مستمر با شما و استاد عزیزمون میهمان دوست داشتنی قلب ما..
افکار و اهداف و ایده های جدید مون رو پیشاپیش تبریک میگم، هدف جدید منم از همین امروز میشه مهاجرت به مدار بالاتر و امید به فضل خدا که بتونم متعهد باشم به حاضر بودن با قلبی خاشع، چشمی بینا و گوشی شنوا..
خانم شایسته ی نازنینم مرسی که اینقدر زیبا جلوی اهمال کاری و کمال گرایی ذهنمون رو مسدود کردین و جایگزینش کردین با اصل تمرکز!
طنین صداتون توی سرم عجیب صدا داد!
اگه تمرکزتون نصف بشه، نتیجه تون نصف نمیشه بلکه تقریبا صفر میشه!
من توانایی پرداخت هزینه های پخش و پلا کردن تمرکزم رو ندارم!
خوشحالم که پروژه ی جدید، فرصتی هست برای مهاجرتمون به مدار بالاتر، یه تمرین برای غلبه ی خودم به کمالگرایی، فرصتی برای کیفی تر کار کردن روی خودم، خانم شایسته ی زیبا و توانمندم با عشق کامنتم رو نوشتم و هزاران بار از شما و استاد، سپاسگزارم برای ایجاد فرصت حضورمون در این سایت توحیدی که هر کوچه و برزنش فقط بوی عشق میده و عشق …
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد گرامی
سلام خانم شایسته
سلام دوستان همفرکانسی
سلام ویژه و خداقوت خدمت خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی
چقدر باید شما را تحسین کرد و چقدر باید به قوانین جهان هستی باور بیشتر آورد که هرکسی در هرجایی قرار داره دقیقا الان در جای درستش است. اگر خانم شایسته الان در کنار استاد و در محضر استاد دارند به صورت مستقیم آموزه های استاد را درک می کنند قطعا در جای درست خودشان قرار دارند و این از تلاش و همت ایشان در این زمینه و تمرکز بر روی قوانین جهان هستی کاملا مشخص است .
خانم شایسته اگر شما می گویید استاد بهترین الگو هستند، خود شما هم برای من و خیلی از افراد الگوی بی نظیری از عمل به قوانین و استمرار در اینکار هستید .
من در یکی از فایلهای زندگی در بهشت که چندین سال پیش که ایران بودم روی سایت آمد و در آن فایل در مورد غلبه بر ترسهای خودتان برای تنها ماندن پردایس گفتید، بی نهایت شما را تحسین کردم و می دانم که از آن ترس که رد شدید چقدر رشد کردید و من به وضوح این رشد تکاملی شما را دیدم و همیشه به خودم یادآوری می کنم که چقدر خوب است استمرار و دقت نظر در زندگی و عمل به قوانین بدون تغییر جهان هستی.
من تلاش میکنم و به خودم قول می دهم که با تعهد در این پروژه مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر همراه شما و همه دوستان عزیز باشم و ایمان دارم که در صورت تعهد به کنترل ذهن و نه گفتن به مواردی که اصلا مهم نیست، نتایجی در انتظار من است که من اصلا به وقوع آنها فکر هم نمی کنم. من این را تجربه کرده ام از تمرکز روی فایلهای استاد و کارکردن به صورت دقیق روی این فایلها و نتایج شگفت انگیزی که گرفته ام و این بار هم می خواهم این مسیر زیبا را تکرار کنم.
با توکل به الله مهربان در این مسیر قدم برمی دارم .
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند.
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام به استاد جان جان جان من و مریم جان جان جان من و دوستان توحیدی ام
مریم جانم من میخواستم هم زمانی خودم با شروع پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو بنویسم . من میدونستم که این پروژه بزودی شروع میشه . فکر کنم 5 روز پیش به فایل مصاحبه با استاد قسمت اول که فایل نشانه های روزم بود هدایت شدم .وقتی این فایل رو دیدم ، این نشانه رو دریافت کردم که باید هر روز یکی از فایل های مصاحبه با استاد رو ببینم . قسمت دوم مصاحبه با استاد رو دیدم و جالبه اولین سوالی که استاد جواب دادن ، جواب خواسته و هدف بزرگ من بود (مهاجرت به آمریکا ) .
روز بعد که خواستم فایل بعدی رو ببینم با پیام شما مواجه شدم که نوشته بودید این دسته از فایل ها در حال بروزرسانی هستش . گفتم : خدایا چه هم زمانی بزرگی چقدر این قانون دقیق داره عمل میکنه . وای مریم جان من فقط بلند میخندیدم و میگفتم دختر چقدر ما باهم ،تو یک فرکانسیم.الله اکبر
ویه همزمانی دیگه هم داشتم .دیشب به خودم گفتم که فردا ان شاالله اهداف و خواسته های خودم رو که دوست دارم در سال 2025 برام بیفته رو بنویسم و صبح بلند شدم این فایل جدید رو از سایت دیدم .
هدف امسال من با شروع این پروژه در شروع سال نو و همچنین اسمش هم با هدف و خواسته من یکی هستش و این هم زمانی یک معجزه بزرگ است . هدف امسال من مهاجرت به سرزمین خداست (God’s country )و مهاجرت به مدار بالاتر هم اضافه شد . در واقع این دو خواسته یکی هستش .
مریم جان حتی هدف هامون هم شبیه هم هستش ، من دیگه هیچ حرفی ندارم .
من به محض گوش دادن به این فایل اومدم آمادگی خودم رو برای شروع این پروژه اعلام کنم که ان شاالله با قدرت و با تمرکز بالا انجام میدم .
پیش به سوی هدف مهاجرت به مدار بالاتر و مهاجرت به سرزمین توحیدوآزاد .
خداوند پیروزی نمایانی برای من مقدر کرده و نعمت ها بر من تمام میکند
ای رب من مرا در سرزمین پربرکتی فرود آور که تو بهترین فرود آورندگانی
شاد و پیروز باشید.
به نام خدایی که بشدت برایم کافیست
سلام سلاااام به استاد عزیزم و خانم شایسته که بازم داره با کشف های درونی غوغا میکنه
خانم شایسته عزیز دیگه باید به شماهم گفت استاد،استاد پیدا کردن گنج هایی از درون،استاد پیدا کردن ناب ترین ها از فایل هایی استادعزیز،استاد پروژه های بی نظیر و سازنده،استاد همراه کردن عده ای که در مدار شنیدن این آگاهی ها به مدت چند روز ، نمیدونم چی بگم خانم شایسته عزیییییییز فقط میتونم به رسم سپاسگذاری به خاطر زحماتی که میکشی در این پروژه گام به گام شما مسیر رو طی کنم و از نتایجم بنویسم و حتی امقدر مدارم رو بالاتر ببرم تا با شما هم مدار شوم و از نزدیک ببینمت و انقدر بغلو مااااااچت کنم که حد نداره ،انقدر محکم بغلتون کنم اون احساسی که بهتون دارم رو بهتون منتقل کنم شما به عناون یک بانو همیشه الگوی من بودید و من همیشه ازتون یاد گرفتم ،در پروژه های قبلی هم قدم نبودم با شما ولی اینبار انگار خداوند همزمانی رو ایجاد کرده تا من و عشق دلم بتونیم با شما تو این مسیر هم قدم باشیم.
امروز از خواب که بیدار شدم عشق دلم با یه ذوق و شوقی گفت یلداااااا ببین خانم شایسته چیکار کرده من مقدمه رو دیدم کامنت هم گذاشتم ، و بلافاصله هنگام صبحانه خوردن گذاشتیم فایل مقدمه رو گوش کرردیم ومن گوش میکردمو بدنم گرم میشد ،گوش میکردم و میگفتم مگه میشه انقدر همزمانی ،گوش میکردم یاد حرفای استاد میافتادم که تو فایل توحیدی به نام “” ارتباط بین دررک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی “”” میگفتن :
خداوند همواره شمارو هدایت میکند
خداوند خواسته های شمارو براورده میکند
خداوند همیشه در حال هدایت کردن مااااست
این حرف ها تو ذهنم تکرار میشد و حیرت زده از حرف های شایسته که اساس این پروژه رو توضیح میدادن و میگفتن که تو این پروژه جواب تمام سوال ها رو خواهیم فهمید
سوال هایی مثل
چطور ظرف وجودم را برای دریافت نعمت های بیشتر، بزرگتر کنم؟!
چطور به مدار بالاتر مهاجرت کنم تا با تجربه با کیفیت تری از زندگی، هم مدار بشم؟!
چطور من تبدیل به شخصیتی شوم که نعمت های مد نظرم، با این شخصیت هم فرکانس هستند؟!
مریم جااان توضیح میدادند و من باورم به این جمله قویتر میشد “”خداوند پاسخ تمام سوال هایی که داری میده”” خداوند پاسخ همه خواسته های تورو را میداند “” خداوند عالم مطلق خداند منبع رزق منبع نعمت “”
تمام اون چند هفته ای که با عشق دلم داریم به صورت حرفه ای روی احساس لیاقت کار میکنیم از جلو چشمم گذشت که هر چی جلوتر میومدیم و فوکوس میکردیم به درونمون این سوال ها ازش بیرون میومد و مینوشتیم میدونم مریم جاااااااان باورت میشه که این قدمی که شما برداشتی این حرکت عظیمی که همیشه میکنی خواسته قلبی من و عشقم بود ، باورت میشه مریم جاااان همیشه سرنماز به خدا میگفتم خداااااایا خواهش میکنم به من بگووووو من چجوری ظرفم بزرگتر کنم ، به من بگو چیکار کنم همیشه تو فرکانس تو باشم ،چیکار کنم که نعمت دریافت کنم ،چیکار کنم مدارم ببرم بالاتر، من که دارم حسمو خوب نگه میدارم ،خواسته هامو مینویسم ،شکرگزاری میکنم ، خودم بردم تو لاک تنهایی خودم ، دیگه با کسی کاری ندارم سرم تو زندگی خودم ، دیگه تلویزیون اخبار و شبکه های اجتماعی رو خیلی سال گذاشتم کنار ، دیگه باید چیکار کنم خدااااای من ، تو بگو چیکار کنم خوت جواب این سوال هارو بهم بده بهم بگو خدایاااا من هیچی نمیدونم !!!!حتی تو عقل کل هم کلی سرچ میکردم گریه اموووووون نمیده بنویسم اشک ها اجازه نمیدن صفحه کیبرد ببینم ،مریم جااااان نمیدونم چجوری بگم که باورت بشه که این سه تا سوال دقیقا سوال هایی بوده که من ار خدا خواااااستم بهم جواااب بده وااااااااااای خدااااایا الله اکبر نمیدونی چه حالی دارم
چه روزهایی که به خدا میگفتم خدایا خودت بهم جواب بده و جواب داده شده بود و من فقط باید صبر میکردم یاد شعر پروین اعتصامی افتادم که استاد هم راجع بهش صحبت کرده
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
بله “” رهرو ما اینک اندر منزل است” خداوند پاسخ تمام خواسته های منو داده بود و شما داشتین این پروژه زو آماده میکرردین و من اون مراحل نمیدیدم و گاهی ذهنم نجوا میکرد که خدا تورو یادش رفته ، واااااای خدایااااا منو بخششو بیامرز ،تو پاسخ داده بودی و الان دقیقا عین جمله هایی که از خدا پرسیدم و از زبان شما شنیدم ، در متن شما دیدم واااااای مریم جاااان دقیقا همون سه تا سوال با همون جمله بندی ،خدااااایا من چجوری باید حمد و ستایشت کنم ،من چجوری ئر مقابل تو به خاک بیافتم خدایا ،من به هرانچه که از سمت تو بهم برسه فقیرم واقعااااااااااا نمیدونم چجوری حسمو بگم
مریم جااان میدونم که الان حال منو درک میکنی ،میدونم خیلی از بچه ها هم حال منودرک میکنن چون حتما خداوند برای همه همچین معجزه ای رو رقم زده ، تو ستاره قطبی امروز نوشته بودم خدایا معجزه ای در زندگیم از سمت تو برام بیافته و نعمت غیرمنتظره ای وارد زندگیم بشه !!!!
شد معجزه اول صبح ساعت 7 8 صبح برام رقم خورد و این فایل بزرگترین نعمت غیرمنتظره ای بود که وارد زندگیم شد قربونتون برم من مریم عزیزم با خودم عهد بستم طوری روی باورهام کار کنم طوری مدارم بیارم بالاتر که از نزدیک ببینمتون کلی بغلتون کنم و قرربون صدقه اتون برم نازنین من عشق منی عااااشقتم
و من چقدر خوشحالم چقدر احساس لیاقتم بالا رفته که خدا هدیه به این خوبی رو با دست به این مهربونی ،پر از آگاهی و صدای قشنگ و دلنشینش برام فرستاده
عاااااشقتم مریم جاااااااان
خدایا میدونستم تو هیچ وقت بنده ات رو به تباهی نمیکشی وقتی میبینی بنده ات فقط به یگانگی تو ایمان داره
خدایا میدونستم که پاسخ تمام سوالاتم میدی سپاسگذارم ازت،پاسخی واضح و روشن
خداااااایااااااااااا دیگه اشک ها نمیزارن بنویسم و فقط دارم شکرت میکنم که انقدر عااااشق منی
مریم جاااان عزیزم سپاسگذارم ازت بابت تمام زحماتی که میشکین برای همه چی
استاد عزیزم از شماهم سپاسگذارم که این سایت الهی درست کردی و یک روز به ندای قلبت گوش دادی و رسالتت شد اشاعه ی توحید الحق که رسالتت رو بر من تمام کردی بی نهایت ازتون متشکرم
سلام دوست هم فرکانسیم من آزتک تک جملاتت لذت بردم واشک از چشمان من جاری شد مطمئنا خداوند متعال پاسخ میدهد خداوندا تنها تورامیپرستیم و تنها ازتویاری میجوییم مارابه راه راست هدایت کن راه کسانی که انعام فرمودی ونه گمراهان آمین
اگر تمام عمر را هم در زندان غم و تنهایی اسیر باشی، کسی برای نجاتت نخواهد آمد ,از زندانی که خود ساخته ای، بیرون بیا طعم زندگی را احساس کن و از آن لذت ببر
.
.
.
بنام خداوند بخشنده مهربان🫀
سلام به استاد عباسمنش جان و خانم شایسته مهربان…
به به چه پروژه پر برکتی که مصادف شده با سال جدید 2025میلادی
اونم مهاجرت به مدار بالاتر
چه اسم با مُسمایی از طرف خداوند به شما الهام شد که بر روی این پروژه بگذارید.
.
.
.
خیلی جالبه همین چند روز پیش به خدا میگفتم خدایا
من همیشه با سال شمسی هدف گذاری میکردم ولی امسال میخوام با سال میلادی هدف گذاری کنم و بهم بگو چه هدفی رو انتخاب کنم
و وقتی این بنر فایل رو دیدم و فایل رو گوش دادم دیدم چقدر آگاهی ناب و الهی از طرف خداوند به ما داره داده میشه و
تا الان 3 بار این فایل رو گوشش دادم و بعد شروع کردم به نت برداری کردن و حین نوشتن میگفتم اینارو خانم شایسته نگفت با اینکه 3 بار گوشش دادم و هی درکم بالاتر میرفت
تحسینتون میکنم خانم شایسته عزیز بخاطره این درک بالاتون از قانون و توضیحات شفافتون که چراغ راه ما بچه ها هستش چون ما بیشتر از هرکسی دیگری نیاز به این چراغِ راه داریم و شاید خیلی مواقع فکر میکنیم در این مسیر هستیم ولی در اصل نیستیم
چون تمرکزمون روی قانون نیس و حواسمون پرت میشه
و تمام آگاهی های این فایل یه طرف و بحث تمرکز یه طرف دیگه
چون اصل و اساس خلق زندگیمون فقط با تمرکز و توجه خلق میشه
ولی در خیلی مواقع ساده ازش میگذریم
با اینکه میگیم و به خیال خودمون داریم روی قانون کار میکنیم ولی داریم از قانون به ضرر خودمون استفاده میکنیم
و ضد قانون عمل میکنیم
و بعد میگیم نتیجه نداد
و من خودم بارها در این دام افتادم که به ظاهر فکر میکردم که دارم روی قانون کار میکنم و روی بهبود شخصیتم ولی متاسفانه بحث اصلی بحث تمرکزه که روی حاشیه ها بوده تا بر روی اصل و
یه نکته جالبی که گفتید:
من خیلی ذهن قوی ندارم ولی در حین انجام هر کاری فورا هر عامل حواس پرتی رو حذف میکنم تا انرژی ذهنیم و تمرکزم از بین نره
چیزی که فکر میکنم من نتونستم خیلی خوب درش عمل کنم همین موضوع بود
و شاید همون زنجیر های نامرئی بود که نمیتونستم پیداش کنم ولی خدا جوابشو بهم داد در این فایل و اون هم تمرکز کافی نداشتن بر روی انجام یک کاری و پاره کردن رشته تمرکز و
میتونم بگم یکی از دلایل اصلی
که خیلی مواقع ما بی انگیزه میشیم و ادامه نمیدیم
تنها دلیلش همین بحث تمرکزه که نمیاییم بجای حذف عوامل حواس پرتی
میخواییم با همون نگه داشتن کویر به تمرکز ادامه بدیم
و بعدش وقتی رشته تمرکز پاره میشه
بی انگیزه میشیم و شور و شوق ابتدایی رو نداریم و بعدش به خودمون برچسب بی عرضه بودن و کند ذهن بودن و نا لایقی میزنیم
در حالی که
ما بحث تمرکز رو خوب درک نکردیم که برای پیشرفت بجای اینکه بیاییم با همون روال قبل تمرکز کنیم باید یکسری از نباید ها رو انجام بدیم
یعنی میتونم به این جمله استاد تاکید کنم که میگه موفقیت و ثروتمند شدن خیلی راحت و طبیعیه ولی باید یکسری از نباید ها رو انجام ندی و یکسری از باید ها رو انجام بدی تا طبیعی به سمت موفقیت و ثروت بری
ولی
ما اکثرا هم داریم نباید ها رو انجام میدیم و هم باید ها رو انجام میدیم و دقیقا همون اصطلاح نگهداشتن کویر و برنج در آن کاشتن است
و حالا توی بحث تمرکز کردن
ما داریم مسیر رو اشتباه میریم خیلی از مواقع ما میخواییم با عوامل حواس پرتی تمرکز هم داشته باشیم و
این جواب نمیده
و میتونم بگم
اگر امروز در همین سال جدید میلادی یه هدیه ناب و یک کلید خداوند بهم هدیه داده که باهاش تمام درب ها رو باز کنم اونم
این کلید تمرکز هستش
چون،
با توضیحات خانم شایسته واقعا مفهوم تمرکز رو درک کردم که اصل تمرکز میگه بیا تمام عوامل حواس پرتی رو حذف کن و بعد شروع کن و بعد ببین چه غوغایی به پا میشه
و واقعا هم همینه
و میتونم بگم که،
درک موضوع تمرکز برای من امروز کولاکی به پا کرد که میتونم بگم به من مسیر گنج رو نشون داد مسیری که صراط مستقیم هستش/ مسیری که پر از نعمته ولی باید با تمام تمرکز توش حرکت کنی تا آسون بشی برای آسونی ها
و
مسیریه که باید تمام عوامل حواس پرتی رو حذف کنم تا همیشه در این مسیر استمرار داشته باشم
꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧁꧂꧂꧂꧂꧂꧂
من میلاد آمای متعهد میشم که این پروژه مهاجرت به مدار بالاتر رو استارت بزنم به کمک خداوند و
اسم سال جدید 2025 میلادی رو برای هدف گذاری یکسالم بر روی همین نام بگذارم…
مهاجرت به مدار بالاتر
.
.
.
پیش به سوی قدم بعدی و ردپای دیگر…
ادامه دارد….
باورم نمیشه که چقدر قانونی که یاد گرفتم هر روز داره قشنگ تر و واضحتر بهم ثابت میشه خیلی خوشحالم خدایا شکرتتتتتتت
سلاااااام امیدوارم که حالتون خوبِ خوب باشه
من یه دانش آموز کنکوری هستم و موقع درس خوندن همیشه خوابم میگرفت و همیشه با خودم میگفتم این طبیعی نیست
یه روز که داشتم
یکی از قسمت های سریال زندگی در بهشت رو میدیدم استاد گفتن که از خودتون بپرسید چجوری از این بهتر،ساده تر و کارا تر میتونم انجامش بدم و این موضوع همیشه توی ذهن من بود و این جمله ی استاد توی ذهنم حک شده بود
ولی انگار فقط یچیزی رو شنیده بودم ازش استفاده نکرده بودم تا وقتی که فایل (پشت صحنه سایت عباس منش) رو دیدم و اونجا ابراهیم گفت من معتقدم همیشه میشه بهتر انجامش داد و من همون لحظه که فایلو دیدم تموم شد
بلند شدم یه کاغذ برداشتم و روش بزرگ با ماژیک نوشتم هر روز بهتر از دیروز و زدمش به دیوار اتاقم و این جمله جلوی چشم من هست و هر کاری میخام انجام بدم جملرو سوالیش میکنم و به خودم میگم چجوری امروز بهتر از دیروز این کار رو انجام بدم و خیلی ایده های خوبی بهم گفته میشه که انصافاً سعی میکنم انجامشون بدم
در مورد اینکه همیشه خوابم میگرفت موقع درس خوندن:
رفتم تحقیق کردم و مشکل کار رو فهمیدم
فهمیدم بخاطر اینه که بدنم یه سری ویتامین هارو کم داره و تهیه کردم و میخورم
فهمیدم چون خیلی کند خوانم و چشمام رو کلمات میمونه چشمام خسته میشه و خوابم میگیره
بعد گفتم خب دیگه از این به بعد سعی میکنم تند خوان بشم
باز چند مدت گذشت و با این چالش روبهرو بودم که چجوری تند خوان بشم
بعد یه سری ایده ها بود که من نه وقتشو داشتم نه در حال حاضر پولشه
دیگه بیخیال قضیه شدم تا یه مدت دوباره بهش فکر کردم و چشمم افتاد به کاغذی که روی دیوار زده بودم
گفتم خدیا منو هدایت کن چون در حال حاضر خیلی به اینکه بفهمم چجوری بهتر و راحت تر درس بخونم احتیاج دارم
بعد یجایی متوجه شدم من تمرکز ندارم و ذهنم سریع میره این ور اون ور موقع درس خوندن
گفتم خب این چیزیه که در حال حاضر میتونم حلش کنم
دیروز رفتم یه مقاله ی طولانی خوندم که چطوری میتونم با تمرکز بیشتری کاری که میکنم رو انجام بدم و سعی کردم چیزایی که میگرو انجام بدم
فهمیدم باید میزم شلوغ نباشه نگاه کردم به میزم گفتم اینو که من قبلن بهش فکر کردم چیز اضافه و حواس پرت کنی روی میزم نیست
ولی باز گفتم نه حتما یچیزی هست که میتونم بهترش کنم
این شد که هرچی سیم از کامپیوتر روی میز بغل مانیتور گذاشته شده بود رو برداشتم بردمشون پایین میز که جلوی دید من نباشن موقع درس خودن چون سیما همیشه یه حالت شلوغ و در هم ریختگی دارن
و در کمال تعجب دیدم بجای 3 تا سه راه همه ی سیم ها میتونن توی یدونه زده بشن و برق بگیرن
خیلی بهبود های دیگه ایم دادم که خب اگه بخام بگم طولانی میشه
اما همه ی این هارو گفتم که بگم اقااا جااان قانون به کسی که دوست داره بدوندش خودش رو نشون میده من دنبال تمرکز بودم
و امروز این فایل رو گوش کردم که خانم شایسته درمورد تمرکز چقد حرفای قشنگی زدن و اصن شگف زده شدم که موضوعی که درگیری ذهنم بود در موردش توی فایل این قدر زیبا حرف زده شد
خیلی جمله ی قشنگی بود:«من وقتی میخام تمرکز کنم تصور میکنم توی دنیایی زندگی میکنم که خالیه اصن هیچی به جز اون کار نیست که من بخواهم انجامش بدم»
خیلی عالی بود و خیلی زیاد از شنیدن حرفاتون لذت بردم و خدارو شکر که در مدار دریافتش بودم
بریم به امید خدا که این پروژه رو هم پیش ببریم
راستی من همیشه این خاسته درونم بود که پروژه ای توی سایت شروع بشه و من از قسمت اول باهاش همراه بشم
چون زمانی که روز شمار تحول زندگی من رو دنبال میکردم همه ی قسمت هاش روی سایت قرار داده شده بود
همین ممنونم خدانگهدار
بانام خداوند رحمان ورحیم
سلام وهزاران درود بربزرگ بانوی توحیدی خانواده صمیمی عباسمنش
سرکارخانم شایسته نازنین
با نام و یاد ایزد دانا آغاز به سخن که میکنید
کلمهها به پرواز درمیآیند و بالا میروند و میپیوندند با کانون هرچه «کلمه طیبه» است.
سخن بگویید تا چشمها، از خواب ندانستن برخیزند،
تا قدمهای خشکیده توانی تازه بگیرند،
تا حرفها و گفتهها، مهمانمان کنند در لحظاتی چند.
سخن بگویید تا حروف الفبا دانه دانه بر زمین بارانندیده جانمان ببارند
و خوشه خوشه حدیث زندگی از وجودمان بروید.
خانم شایسته نازنین چقدردلتنگتان هستیم روزها است انتظارمیکشیم تاچهره نورانی وصدای اسمانی شما واستادعزیزمون رادرپارادایس زیبا وبهشتی ببینیم اما انگاردراین انتظارحکمتی است که مادانشجویان ودلباختگان مکتب عباسمنش ازآن بی اطلاع هستیم
انگارمدتی است شمادوفرشته نازنین جداازیکدیگر درحال انجام وظیفه سترگ ومهمی هستید برای رشدبیشتر و تعهدی که به خدواند رحمان داده ایدونتیجه آن درآینده نزدیک میلیونها انسان ازجمله دانشجویان خانواده عباسمنش راسیراب ترکنید
وبه مرزخوشبختی وسعادت برسانید
امروزهم طبق عادت همیشگی دراین چندسال اول صبح رفتم سایت تاشایدخبرتازه ای باشد.اما خبری نبود
حول وهوش ساعت 11 حسی گفت مجددا برو سایت رفتم
وای خدای من پروژه جدید
” پروژه مهاجرت به مداربالاتر”
خانم شایسته نازنین بسیارتابسیارسپاسگزار شما نازنین واستادعباسمش عزیز هستیم
شماها چه کردین باما؟
5سال است که خداوند دوستم داشت ومنو به این مسیرالهی هدایت کرد وروز به روزمشتاق تر دراین مسیر گام برداشتم وشکرخدابه جرات میتونم بگم یه جورایی ازبدنه جامعه جداشدم انگاردرکره خاکی دیگری زندگی میکنم وحاظرنیستم حتی یک دقیقه به زمان قبل ازاشنایی بااستادبرگردم وحتی فکرکنم
خدایاشکرت که دراین مسیرالهی هستم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
دراینجا ازخداوند رحمان درخواست دارم که کمکم کند تا متعهد باشم که با پروژه جدید
” مهاجرت به مداربالاتر” همچون پروژه تاثیرگذار وفوق العاده ” خانه تکانی ذهن” همراه شوم وازاگاهی ها وبرکات این پروژه نیز بهرمندشوم
خانم شایسته بزرگوارچقدرخوشحالم که صداتون شنیدم
امیدوارم به زودی زود شما واستادنازنین رادرکناریکدیگر ملاقات کنیم
درپناه الله یکتا شاد،سلامت وبرقرارباشید
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرْفَقًا(16 کهف)
و اکنون که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستند، کناره گرفته اید، پس به این غار پناه گیرید تا پروردگارتان از رحمتش بر شما بگستراند و در کارتان آسایش و آسانی فراهم آورد.
=======================================================================================
سلام به استاد شایسته جانم،سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به رفیق های غار حرا و هم مدار با پروژه ی پربرکت جدید
دعا میکنم حال دلتون عالی باشه و مشغول تحقیق و پژوهش در دریافت آگاهی های جدید،تامل و تعقل در درک بیشتر و اجرای اون ها در عمل.
چیزی که برام پرواضحه اینکه دستور عمل های پروژه،با صدای نازنین استاد شایسته،خودش به تنهایی یک فایل سنگین و پر از آگاهیه که هربار که بهش گوش میدی،یک چیز جدید ازش یاد میگیری،و چون امروز روز اول پروژه بود،من بیشتر وقتم رو به گوش کردن دستور العمل پروژه اختصاص دادم و خط به خطش رو نوشتم.
و بعد تصمیم گرفتم بیام دستور عمل پروژه رو،توی یک کامنت برای خودم کلاسه شده تایپ کنم و با این کار هم کار رو برای خودم راحت تر کنم،هم به درک و فهم خودم بیشتر اضافه بشه و هم برای دوست عزیزی که اون رومیخونه،نور هدایتی داشته باشه.
پس پنجره ی اتاقم رو باز کردم تا باد سرد دلچسب زمستانی خواب رو از چشام بگیره و بهشون کمک کنه،تا باهام همراهی کنند.راستی بهتون پیشنهاد میکنم،آهنگ تلاش کن از امیر رادان رو حتما دانلود کنید و هر روز بهش گوش بدید،تا انگیزه تون همیشه زنده باشه برای مهاجرت به مدار بالاتر….
تلاش کُن واسه چیزی که میخوای،نبینم خسته شی،جون من جا نزن،میدونی تنهایی خودت ارتشی
تلاش کن واسه شرایطت دلخوات،واسه از بین بردن عیبات،بجای گفتن ای کاش،پاشو به فکر تحولت باش
دوباره از نو میچینم همه پِلَنارو،خدا کمک کن،از جات بلندشو میبینی خودت معجزشو خدای من شُکررررر
=======================================================================================
گوش کردن به فایل های مصاحبه با استاد،باعث بیدار نگه داشتن یک جنسی از انرژی میشود که هم،آشنا و هم الهام بخش است،جنسی از انرژی که باعث تغییرات اساسی در هر مرحله از زندگی ما میشود.
اگر ما به صورت پیوسته،خودمان را با فایل های مصاحبه احاطه کنیم،هرکدام از ما،این جنس از انرژی خلاق رو،در درونمون احساس میکنیم و اونوقت میتونیم از خلال پاسخ های استاد عباس منش به سوالات دانشجوها و توضیحات ایشون:
باورهای قدرتمند کننده را بشناسیم.دلیل اصلی نتایج را بشناسیم.
ایده میگیریم که چطور به جای تمرکز روی محدودیت های شرایط کنونی،روی نقاط قوتمون تمرکز کنیم.
یاد میگیریم چطور نقاط قوت وجودمون رو پیدا کنیم و چطور ازشون بهره برداری کنیم.
=======================================================================================
وقتی به طور پیوسته خودمون رو با آگاهی های بخش مصاحبه در تماس نگه داریم،این آگاهی ها،تمرکز مارا به صورت روزانه،به شکلی جهت دهی میکنه که از روی کمبود ها و نگرانی هامون برداشته میشه و ایمانمون رو به شکلی تقویت میکنه که آماده ی برداشتن قدم هایی می شویم که:همین الآن و با همین شرایط و امکاناتی که داریم،میتونیم اون قدم ها رو برداریم و بهبود ها را ایجاد کنیم.
دم خور شدن با این آگاهی ها،یک مومنتوم خیلی سازنده ای توی فرکانس هامون ایجاد میکنه که هدایت هارو برای ما واضح تر میکنه.
یعنی مرتبا در راستای خواسته ای که داریم هدایت میشویم که:چی برای من اصله،و چی فرعه!و بر اساس این تشخیص اصل از فرع،اون آگاهی ها به ما یادآوری میکنند که برای هماهنگ موندن با این هدفم،چه کارهایی رو باید انجام بدم و انجام دادن چه کارهایی رو باید متوقف کنم.
=======================================================================================
ریز شدن،فکر کردن و عمیق شدن در فایل های مصاحبه،مثل یک ذره بین یا میکروسکوب عمل میکنه و مارو از عادت های محدود کننده ای با خبر میکنه که توی وجودمون مخفی هستند.عادت هایی که وقتی نگاهتون رو به یک درک خوب از قوانین زندگی،مسلح میکنی،میتونی تشخیصشون بدی.
وقتی به این سطح از هوشیاری میرسی،متوجه میشوی که:این عادت های محدود کننده ی مخفی،مثل یک زنجیر های نامرئی هستند که من رو به مدار فعلیم وصل کردند و اجازه ی فرا رفتن ازین مدار و رشد و پیشرفتی که مد نظرم هست رو بهم نمیدن.مگر اینکه بیام آگاهانه،روی تغییر این باورهام کار کنم!این عادت ها میتوانند عادت های فکری یا عادت های رفتاری باشند که در هر صورت،این عادت های فکری و رفتاری باهم کاملا مرتبط هستند.
نکته ی مهم:شما با تمرکز و احاطه شدن روی آگاهی های این پروژه،ابتدا به شناخت و درک این عادت های محدود کننده فکری و رفتاری میرسید و هرچقدر این روند رو ادامه بدید،راه کارهای تغییر عادت های محدود کننده هاتون رو هم پیدا میکنید.
=======================================================================================
هر فردی میتونه با هربار کار کردن روی این آگاهی ها،زنجیر های نامرئی ای رو از خودش باز کنه که داره اون رو،توی این نقطه ی کنونیش ساکن نگه میداره.و وقتی اون زنجیرها،باز میشه اون فرد میتونه به یک مدار بالاتر صعود کنه،فارغ ازینکه الآن تو چه مداری هست،فارغ ازینکه شرایطت چقدر خوبه،یا چقدر نامناسبه،اون فرد میتونه،آروم،آروم با کار کردن روی این آگاهی ها،هر بار ازین مدار فاصله بگیره،میتونه از شرایطی که هست،به شرایطی که دوست داره باشه،مهاجرت کنه.مهاجرت به یک مدار بالاتر،یک مفهوم کاملا هماهنگ با قانون جهان است.
چون قانون اصلی این هست که:تموم شرایط زندگی ما،بدون استثنا،بازتاب فرکانس های خودمونه.
پس با توجه به این قانون:
چالش اصلی من برای پیشرفت این نیست که چطور به خواسته های بیشتری برسم.بلکه چالش اصلی اینکه:چطور ظرف وجودم رو برای دریافت نعمت های بیشتر،بزرگتر کنم،چطور به مدارهای بالاتر مهاجرت کنم،تا با تجربه ی با کیفیت تری از زندگی هم مدار بشم.چطور من تبدیل به شخصیتی بشوم که نعمت های مورد نظر با این شخصیت هم فرکانسند و به دنبالش میان!
پس برای بهبود شخصیتم:چه الگویی بهتر از استاد!؟
و برای مهاجرت از مدار فعلیم به مدار بالاتر:چه مسیری سر راست تر از هم نشین شدن با آگاهی های فایل های مصاحبه با استاد!
=======================================================================================
درس هایی که ما از فایل های مصاحبه با استاد،در پاسخ به چگونگی صعود به یک مدار بالاتر،میگیریم:
چگونگی تغییر شرایط:از همینجایی که هستی و با همین امکانات و شرایطی که الآن داری،با همین توانایی هایی که الآن داری.
چطور در حالیکه،هیچ فرش قرمزی برات پهن نشده و هیچ تضمینی به نتیجه بهت داده نشده:با (ایمان به غیب) شروع کنی،با این ایمان مسیر رو تا رسوندن به نتیجه ادامه بدی و با همین ایمان توی همون نقطه هم متوقف نشی و هربار اون نتیجه رو بهبود بدی و نتایجت رو پایدار کنی.
نشون دادن کلید واضح تر برای اینکه:من به عنوان فردی که آماده ی رشد بیشتر شدم،چطور ظرف وجودم رو رشد بدم،تا این ظرف بزرگتر پذیرای دریافت نعمت های بیشتری بشه.
چه ویژگی هایی رو،به چه شکل،باید در شخصیتم پرورش بدم تا:من به شخصیتی تبدیل بشم که توانایی خلق خواسته های مورد نظرش رو داره.
=======================================================================================
در تقسیم کار با خداوند،برای مهاجرت به مدار بالاتر،سمت من چیه!؟وظیفه ی من چیه؟!:
سمت من اینکه،هر روز توی پروژه حاضر باشم و خالص ترین تمرکزم رو به آگاهی های اون روز پروژه اختصاص بدم.یعنی به محض انتشار گام بعدی،فرکانس ها وکانون توجهم رو،با آگاهی های اون گام جهت دهی کنم؛تا ذهنم فرصت به تاخیر انداختن توی این مسیر رو به من نده!حتی اگر کارهای ضروری تری داره ویا هر بهانه ای که ذهنم میخواد بیاره!
چه منطقی به ذهنمان بدهیم تا باعث خنثی کردن بهانه ها شود:
اگر من اولویت امروزم رو اختصاص بدم به احاطه کردن کانون توجهم با آگاهی های فایل امروز،کانون توجهم در راستای اصل و در راستای قانون جهت دهی میشه و این هماهنگی که داره توی کانون توجه من ایجاد میشه،میتونه من رو به سمت ایده های کاراتر هدایت کنه که تمام کارهای لازم امروزم،خیلی روون انجام بشه و به این شکل به راحتی،چرخ زندگی من،روونتر بشه!
=======================================================================================
برای حضور دائمی و مستمر در پروژه،برای خودت خط قرمز مشخص کن:
خط قرمز اصلی:نه گفتن به تموم عادت های روتینی که داره سازنده ترین دارائیمون یعنی تمرکزمون رو اتلاف میکنه!
نکته:همیشه اولین(نه گفتن) به صورت جادویی عمل میکنه و نه گفتن های بعدی رو صد ها بار برای ما راحت تر میکنه.پس خیلی زود،اولین نه رو بگو!البته که با پیش بردن مسیر و احاطه شدن با آگاهی های فایل،نه گفتن به بهانه های ذهن رو خیلی خوب یاد می گیریم.
=======================================================================================
روند فرسایشی نامرئی زندگی اکثریت جامعه،یک زنگ خطر جدی برای ماست.چون سرمایه ی اصلی ما برای خلق زندگی دلخواهمون،فرکانس ها و کانون توجه ماست.
و راه کار اینکه ما ازین سرمایه بهره برداری کنیم===>تمرکز است.یعنی:تمرکز روی مسیر درست،استمرار در اون مسیر،و به ثمر رسوندن اون مسیر
در دنیایی که تمرکز اکثر آدم ها درگیر فرعیاتی هست که نه اهمیتی داره و نه ارزش خاصی توی زندگیشون ایجاد میکنه،جدا شدن از بدنه ی جامعه،کار راحتی است.اگر ما تمرکزمون رو ازون فرعایت پس بگیریم!
======================================================================================
اگر قدرت تمرکز ذهنت خوب نیست،وقتی کاری رو شروع میکنی،به سرعت هر عاملی رو حذف کن که حواست رو پرت میکنه!
چون وقتی تمرکز نصف بشه===>نتیجه نصف نمیشه!بلکه تقریبا صفر میشه!
و چون همه ی ما انقدر ثروتمند نیستیم که بتونیم از پس هزینه های سنگین تقسیمِ تمرکز بربیایم و توانایی پرداخت هزینه های سنگینِ پخش و پلا کردن تمرکزمون رو نداریم!پس:وقتی هدفی رو انتخاب کردی!اینطور تصور کن که:تویی و یک دنیای خالی و تنها کاری که توی این دنیای خالی وجود داره،به ثمر رسوندن اون کار هست!
این نگاه خود به خود باعث میشه که به هرچیزی که بخواد خودش رو مهم تر یا با اولویت تر نشون بده،نه بگی!بدون اتلاف وقت!مهم نیست اون دلیل چقدر به خودش رنگ و لعاب بده،خیلی سریع ازش بگذر،چون ذهن ما توی متمرکز موندن اونقدر قوی و سالید نیست که بتونیم از عهده ی یک لحظه رها کردن تمرکزمون بربیایم.
======================================================================================
خبر خوب برای همه ی ما
پروژه ی مهاجرت به یک مدار بالاتر،یک فرصت خوبیه تا تمرکز بر شروع یک کار و استمرار در اون مسیر تا به ثمر رسوندنش رو باهم تمرین کنیم.
پاداش عالی این تمرین و ثمره ی پایانی این پروژه:
صعود هرکدام از ما به یک مدار بالاتر و احاطه شدن ما با نعمت های با کیفیت تر است.
پس این پروژه رو به عنوان یک هدف درنظر بگیر،شروع کن،ادامه بده و به ثمر برسان!
=======================================================================================
قرار ما در رسیدن به این هدف:
1)هر روز،آگاهی های یک قسمت ازین پروژه رو باهم مرور میکنیم.
2)در این آگاهی ها،تعمق میکنیم.
3)سعی میکنیم بدون کمال گرایی،به همون اندازه ای که درک کردیم،اون هارو به اجرا بگذاریم،یعنی سعی میکنیم تا حد امکان به شیوه ی اون آگاهی ها فکر کنیم و رفتار کنیم.
همین قدم های کوچکی که به شکل مستمر برمیداریم:
هربار فرکانس هامون رو با کیفیت تر میکنه؛
تا جایی که تجربه های موجود در مدار کنونی ما،کیفیت لازم برای پاسخگویی به فرکانس های بهبود داده شده ی مارو نداره!
اونوقت جهان:
در پاسخ به فرکانس های با کیفیت ما
راهی نداره جز اینکه،
مارو وارد مدار بالاتری کنه که نعمت ها و پاداش های بیشتری آنجا هست!
=======================================================================================
به قول استاد شایسته جان: خداوند یار و نگهدار و هدایتگر همه ی ما باشه در این مسیر پر برکت….
سلام به استاد عباس منش عزیزم
و استاد شایسته ی مهربونم
وهمه ی دوستای بهشتیم
خدایا شکرت هزاران بار شکر
برای این رزق پربرکت و بی حساب
برای جریان هدایت وهمزمانی ها
به به که هدف از راه رسید
مهاجرت به مداربالاتر
استاد شایسته مهربونم میزان دوست داشتنم رو قطعا با فرکانسم دریافت میکنین وخیالم ازاین بابت راحته..
خیلیییییییی بی نهاااااااااااااایت خداروشکر میکنم
میلیاردها بار برای سوالهای قدرتمند و
بی نظیرتون دراین فایل و جوابهای
فوق العاده منطقی تون …
برای مهاجرت به مدار بالاتر وظیفه ی من چیه ؟؟
اینکه هرروز در پروژه حاضرباشم و خالص ترین تمرکز
رو به آگاهی های اون پروژه اختصاص بدم یعنی به محض انتشار هرگام،فرکانس وکانون توجهم رو با
آگاهی های اون گام جهت دهی کنم تا ذهنم فرصت به تاخیر انداختن درمسیرو بهم نده و بهونه های الکی
رو دور بندازم ..
بیام برای منطقی کردن ذهنم و خنثی کردن این بهونه ها به ذهنم بگم که اگه من
الویت امروزم احاطه کردن کانون توجهم با آگاهی های این فایلها باشه ، کانون توجهم
در راستای اصل قانون قراربگیره قطعا این هماهنگی میتونه منو به ایده های کاراتر
هدایت کنه وچرخ زندگیم روان تر بشه …
برای اینکه در پروژه حاضر بشم باید یه سری
خط قرمزها
برای خودم مشخص کنم که یکی از اونها :
نه گفتن به عادتهای روتینی هست که تمرکزمونو اتلاف میکنه و بهونه های ذهن مونو خنثی میکنه حالا چطوری ؟؟؟؟
اینکه باور کنیم
سرمایه ی اصلی برای خلق زندگی دلخواه مون فرکانس و کانون توجه ماست و راهکار بهره برداری از این سرمایه تکراراست
تمرکز روی شروع مسیردرست و استمرار در اون مسیر و به ثمر رسوندن اون مسیر باید بذاریم.
وقتی قانون میگه : تموم شرایط ما ، بازخورد فرکانس های خودمونه پس با توجه به قانون چالش اصلی این نیست که چطور به خواسته م برسم بلکه اینه که چطور ظرف وجودم را برای دریافت نعمت بیشتر بزرگتر کنم ؟؟
چطور به مدار بالاتر مهاجرت کنم ؟
چطور با زندگی با کیفیت تر هم مداربشم ؟
چطور تبدیل به شخصیتی بشم که نعمتهای موردنظرم با این شخصیت هم فرکانس باشن ونعمتها دنبالش بیان !!!
وپاسخ این سوالها :
برای بهبود شخصیت چه الگویی بهتر از استاد جان مون
برای مهاجرت از مدار فعلی به مدار بالاتر
چه مسیری هموارتر از همنشین شدن
با فایل های مصاحبه با استادجان مون ….
مصاحبه هایی که قراره عادتهای مخفی و زنجیرهای نامرئی مونو تشخیص بدیم
به شرطی که تمرکز وتعمق کنیم …
با هوشیاری و عمل به آگاهی های فایلها در حد توان خودمون و تکاملی این عادتهارو
تغییر بدیم و به راهکاری درست برای ترک عادتهای محدودکننده مون برسیم …
نقاط قوت مونو تشخیص بدیم و پیوسته و روزانه خودمون رو با این پروژه به روزرسانی کنیم و درمسیر باشیم تا متوجه تشخیص اصل از فرع در زندگی مون باشیم
و اصل رو تمرکز وتوجه به انجام گام های هرچند کوچک در مسیر این پروژه ی توحیدی مهاجرت به مدار بالاتر قراربدیم
استاد شایسته مهربونم اون قسمت که از تمرکز گفتید یاد قدم دهم جلسه چهارم افتادم که استاد عباس منش عزیزم از قدرت تمرکز صحبت میکنندواین که خط قرمزشون هرچیزی هست که تمرکزشون را بهم بزنه و درهمین جا از تمرکز گذاشتن رو سایت میگن و تمرکز روی کار آنلاین و
برداشتن دوره ی پرفروش تندخوانی…
دوستانی که قدم دهم جلسه چهارم را دارید، پیشنهاد میکنم این جلسه ی مقدس روگوش کنید عالیه …
بی نهایت سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
و استاد شایسته مهربونم بابت پروژه جدید
بی نهایت دوستتون دارم وعاشقتونم
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
سلام به شما دو دوست عزیز،،،،
خیلی کامنتتون عالی بود وخوب بحث
تمرکز رو باز کردین ویاداوری خوبی برای
من بود که تمرکز چقدر کارساز هست
من خودم در قدم هشت هستم
و یک اشاره به قدم دهم هم کردین
یادم باشه که تمرکز کنم رو این قدم
به امید مدار بالا تر برا شما عزیزان،،،،
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَٰئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ۗ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا(17 نسا)
پذیرش توبه از سوی خدا، تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام میدهند، سپس زود توبه میکنند. خداوند، توبه چنین اشخاصی را میپذیرد؛ و خدا دانا و حکیم است.
=======================================================================================
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،به من،به عقلم،به درکم،به روشنی قلبم ببار و اجازه ی صلات صادر کن که من به این نوشتن ها،به این سپاسگزاری ها،به این ردپاهای توحیدی،به این توبه های خالص،به این بازگشتن های سریع،به سمت تو،به وصل شدن به اصلم،سخت فقیر،محتاج و نیازمندم.خدایا ازت ممنونم که در خط به خط این کامنت،در کنارم هستی و کمکم میکنی با نور خودت،بنویسم.
=======================================================================================
سلام به استاد شایسته جانم،مدیرِ قشنگ پروژه،رئیس کاروان مهاجرین به سمت مدار بالاتر.
سلام به استاد عباس منش عزیزم،به قلب سلیمی که جایگاه دریافت خالص ترین هدایت های الله ست.
سلام به هم پروژه ای های متعهدم،به وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُون،أُولَٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ!
خداروصدهزار مرتبه شکرت،خدایا مرسی که انقدر آنلاینی،مرسی که انقدر آن تایمی،مرسی که هیچ وقت دیر نمیکنی،مرسی که همیشه منو میبینی،منو میشنوی و منو اجابت میکنی.خدایا تو بی نظیری،بی نظییییر!هرچقدر هم بنویسم،باز حق مطلب بی نظیریِ شما که ادا نمیشه…چون من فقط میتونم از اتفاقاتی که برمن گذشته روایت کنم،اما اونیکه در لحظه به لحظه زندگی من،در کنار من حضور داشته،شما بودی.
در دو چشم من نشین ای آن که از من من تری
تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری
استاد شایسته جانم،شما نوشتی پروژه ی مهاجرت به یک مدار بالاتر،ولی منی که بعد از پروژه ی خانه تکانی ذهن،صدتا مدار اومدم بالاتر،میگم شما شکسته نفسی کردی،شما رشدِ حداقلی رو در نظر گرفتی….من میگم این پروژه ی جدید پر از برکت،پر از نعمت،پر از ثروت،پر از نور،پر از عشق،پر از روشنی قلب،پر از توحید،پر از کن فیکون و پر از خلق خواسته هاست ….
آخه،دیدم که مییییگم!شددده که دارم ازش مینویسم…خدا میدونه بعد ازین پروژه،به لطف الله ما چقدر رشد کردیم،چقدر انسان های بهتری شدیم،چقدر ظرف وجودیمون بزرگتر شده…
یادمه،تو دوران تحصیل راهنمایی،یک گروه داشتیم به اسم پیشاهنگی،من اونجا رهنمون گروه بودم،الان دلم خواست بگم استاد،پروژه تون رهنمون نمیخواد؟!مثلا به بچه ها بگم، بچه هاااا چکاب فرکانسی،قبل از ورود به پروژه،یادتون نره،بچه هاااا مدیون خون هزاران شهیدانید اگر مسیر رو ادامه ندید و و وسط راه ول کنید:)))مثلا آنتراک بزارم وسط کلاس های سنگین،یا یک وقتایی هم،یواشکی تو بخاری سایت،کپسول آموکسیسیلین خالی کنم:)))یکم بریم تو حیاط،تفریح و برگردیم :)))
خداایاااا اومدم چی بنویسم و چی شد!:)مرسی که همیشه فرمون دست خودته!
آخه من دفترم رو آورده بودم کنار لپ تاپ،تا برای استاد شایسته بنویسم از دیروز چه در خواست هایی از خدا داشتم و توی دفترم نوشتم و خداوند چقدر قشنگ اجابتم کرد….اما وقتی فرمون دست اون بالاییه،دیگه عقل و منطق و برنامه ریزی قبلی میره کنار،اون میگه و من مینویسم،همیشه همینطور بوده،و میخوام همیشه همینطور باشه.
خدایا اجازه؟!میشه حداقل فقط نوت دیشب قبل از خوابم رو،برای استاد بنویسم؟!
مرسی رفیقِ شفیق من،بوس به کله ت.
10 دی ماه 1403:ساعت 23
خدایا،من از درک عظمت تو عاجزم،من از درک بزرگی و قدرت تو عاجزم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،اگر تو دستمو نگیری،من هیچ فرقی با مرده های توی آرامگاه ندارم،خدایا تو دستمو بگیر،تو راه رو بهم نشون بده،خدایا من میخوام یک خانومِ مولد و ثروتمند و پولساز باشم،خدایا من میخوام مادر بهتری باشم،خدایا من میخوام رابطه ی با کیفیتی داشته باشم،من میخوام بنده ی بهتری برات باشم،خدایا….تو دست بنده ت رو بگیر!
صبح 11 دی ماه 1403:
پروژه:“مهاجرت به مدار بالاتر”
اینجاست که خدای رحمان تو سوره ی یاسین میگه:
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(82 یاسین)
فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود!
استاد عباس منش عزیزم،استاد شایسته جانم،قبلا میگفتم،شما دو تا عزیز،هرجایی از دوش خدا نشستید،من با فاصله پشت سرتونم!ولی من رشد کردم استاد،من دیگه با فاصله پشت سرتون نیستم،من اومدم نزدیکتر…من نزدیک های همونجاییم که شما هستید،همون دور و بر :)))
این همه همزمانی،این همه مشاوره ی خصوصی،این همه اجابت درخواست های من،به من میگه سعیده تو رشد کردی،تو مدارت اومده بالاتر،تو با استاد هماهنگ تر شدی،و این خودش یک موفقیته،یک نتیجه ی توحیدی بزرگه و من به این دستاوردم افتخار میکنم و به این خدای سریع الحساب افتخار میکنم.
خدایا از نور خودت بر من بتاب،در تموم طول این پروژه در کنار من باش،وکمکم کن متعدانه مسیر رو پیش ببرم و با تامل و تعقل و درک بیشتر آگاهی ها،زاویه ی ذهنم روبه سمت توحید بیشتر تغییر بدم و اجازه بدم شما جهان اطرافم رو به سمت خواسته هام هدایت کنی.عاشقتم خدا و این عشق بزرگترین سرمایه ی زندگیمه.
وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ،دست بنده ت رو بگیر:)
چه حس خوبیه…ذوق خریدن دفتر جدید،خودکارهای رنگی….
و شروع کلاس درس،گام اول پروژه و آروم آروم بستن چمدون برای مهاجرت به سمت مدارهای بالاتر…
إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّی ۖ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ(26 عنکبوت)
و [ابراهیم] گفت: به درستی که من به سوی پروردگارم مهاجرت می کنم، که فقط او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
خدایا،برای همین جای زندگیم،صدهزاااار مرتبه شکرت…
استاد جانا،رفقای هم پروژه ای
درپناه نور میسپارمتون،نور آسمون ها و زمین.
خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
بنام خداوندنده بخشنده و مهربانم…
وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ(الشعرا84)
و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده!
وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ(الشعرا 85)
و مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده.
سللام به سعیده نورانی….سلام عشق
سعیده این ایه به نیت تو اومد …
کاکا نگاه به قول خودت تو کدوم مداری که که ایقدر رفتی بالا که بهشت جات شده نوش حونت نوش حونت…
اجی این دعای قشنگت رو پرینت کردم ولی بجای خانوم نوشتم مرد به جای به جای مادر نوشتم پدر عالی و توحیدی و قشنگی باشم…
خدایا،من از درک عظمت تو عاجزم،من از درک بزرگی و قدرت تو عاجزم،من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،اگر تو دستمو نگیری،من هیچ فرقی با مرده های توی آرامگاه ندارم،خدایا تو دستمو بگیر،تو راه رو بهم نشون بده،خدایا من میخوام یک مردمولد و ثروتمند و پولساز باشم،خدایا من میخوام پدر عالی و توحیدی و قشنگی باشم برای فرزندانم….،خدایا من میخوام رابطه ی با کیفیتی داشته باشم،من میخوام بنده ی بهتری برات باشم،خدایا….تو دست بنده ت رو بگیر!
با اجازت پرینت کردم که نصب کنم به دیوار…(چون هنوز بچه نداریم ما نوشتم باشم برای فرزندانم)
در پناه جان جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی …
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا ۖ وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ(102 انبیا)
آنها هرگز آواز جهنم را نخواهند شنید و به آنچه مشتاق و مایل آنند تا ابد متنعّمند.
================================================================
از خواهر سعیده در شمالِ یخبندان به برادر حسین در جنوب با هوای بهاری!
چطوری بنده ی خوب خدا؟!ملکه مینا در چه حاله!؟!
ببین چه کردی با من،که از سر صبح کار و زندگی رو ول کردم و گفتم من حتما باید به تلگراف داداش،پاسخ بدم.میدونید چرا؟!بخاطراسم رمز!اسم رمز!آیه ی 84 شعرا،اسم رمزه،یک دریچه ی پر از نور بین من و اون بالایی!
مرسی که امروز من رو با باز کردن دریچه ی نور شروع کردی،از دیروز صدبار سایت رو چک کردم ببینم تلگراف ها آزاد شده یا نه!ولی الان زمان درستش بود،الان وقت رسیدنش بود!
داداش حوصله ی پرحرفی داری؟!
حوصله داری برات تعریف کنم کِی این آیه،اسم رمز شد!؟دریچه ی نور شد!؟
باید برگردم یکم عقبتر،یعنی زمانی که من با شخصیت خلیل الله آشنا شدم،زمانی که با شنیدنِ صدای استاد در جلسه قرآنی قدم 1،من عاشق و شیدای قرآن شدم،دیگه من بودم و خدا و عشق بازی و آیه های قرآن….بارها و بارها….ازش خواستم من رو بپذیره و مثل ابراهیم دوستم داشته باشه…مثل ابراهیم رفیقش باشم.
حتی وقتی از کارم انصراف دادم و اومدم ویژگی های شغل مورد علاقه م رو نوشتم،گفتم خدایا من میخوام یک دست کوچیکی باشم برای گسترش جهان توحیدی.
داداش حسین،وقتی از خدا توحید بیشتر میخوای،خدا با زنبیل ازون بالا برات توحید نمیفرسته،توحید یعنی رفتن تو دل ایده ی الهامی،توحید یعنی حرکت کردن و پیش رفتن وقتی حتی قدم بعدی رو نمیدونی،توحید یعنی ایمان به غیب….
اصلا سخت نیستا،اصلا…به معنای زجر کشیدن و بدبختی و گرسنگی و …نیست،اصلا و ابدا…اتفاقا من هر بار که به ایده ی الهامی عمل کردم،اوضاع صدتا پله بهتر شد،اما یک کنترل ذهن بسیار قوی میخواد که به مشت بسته ی خدا اعتماد کنی.
مثلا وقتی بهم گفت از کارت انصراف بده،الهامی که بهم شد خیلی واضح بود،اما چون من حتی یک قدم بعدی رو نمیدونستم،کنترل ذهن بسیار قوی میخواست که ایمانم رو حفظ کنم که خدا حتما کمکم میکنه…برای همین میگم،لیزر فوکس روی آموزش های استاد و فعالیت توی این سایت توحیدی به ما کمک میکنه که،بتونیم مسیر رو خیلی راحت تر پیش ببریم….
اییین همه حرف زدم،هنوز نرسیدم به اسم رمز…:)باورت میشه!؟من کلا یک دونه داداشِ خونی دارم که الان یک مدت اومده گرگان و ما در طول روز،یک جمله هم باهم حرف نمیزنیم!؟چون هیچ حرف مشترکی نداریم…؟!مدار!مدار!ما در خانواده های متفاوت زندگی نمیکنیم،ما در مدار های متفاوت زندگی میکنیم…
بگذریم!
برسم به اینجای داستان که من با یک وعده ی الهی از خواب مادربزرگ فاطمه جان،از کیش برگشتم،حدود ده روز بعد خبر اومد که آقای محمودیان برات کار پیدا کرده و باید برگردی برای جلسه ی کاری با مدیرعاملت…
هنوز خانواده م هیچی نمیدونستند و من اون موقع اصلا رابطه ی خوبی با پدرم نداشتم و بخاطر تجربیات گذشته یک ترس خیلی عمیق روحی،همراه من بود،اون روزی که من میخواستم برم توی اتاق پدرم و بهش بگم من میخوام برم کیش،به الله ای که میپرستم قسم میخورم چهارستون بدنم میلرزید،چنان فشار روحی رو تحمل کردم که میگفتم من اگر امروز ازین فشار نمیرم،دیگه نمیمیرم…ولی فقط یک جمله به خدا گفتم…گفتم خدایا ابراهیم به خاطر تو،رفت توی آتیش…من چرا با ترس هام مواجه نشم…خدایا هر اتفاقی بیفته،من پا پس نمیکشم،حتی اگر بابا بزنه توی گوشم،من میگم بزن ولی من میرم….
ولی تموم ترس های من واهی بود،خدا از قبل آتیش رو برام گلستان کرده بود،بابام هیچی نگفت…هیچی…خدا بود که قلبش رو برام نرم کرده بود …من منتظر خوردن یک سیلی جانانه بودم،اما بابام گفت زندگی خودته،هرجور صلاح میدونی….
و بعد من دست دوتا بچه رو گرفتم و رفتم تهران که ازونجا برم کیش،از اتفاقاتی که توی پرواز افتاد میگذرم و اینجای قصه رو میزنم جلو که کامنتم خیلی طولانی نشه….
غروب 10 اردیبهشت ماه،خبر رسید که ساعت 8شب ،کافه آلور کیش،جلسه ی کاری با مدیر عاملم برگزار میشه…
خیلی استرس داشتم،من کجا و جلسه کاری توی کیش کجا!؟حتی نمیدونستم کارم چیه باور میکنی!؟هیچی نمیدونستم…این که مدیرعامل کیه؟!شرکت چیه؟!کار من چیه؟! ولی میگفتم خدا گفته هرکاری که آقای محمودیان گفته باید انجام بدم…
ترس ها توی ذهنم میچرخید،قلبم اما با نور خدا آروم بود،ذهنم میگفت کیش؟!تو میخوای بیای اینجا!؟کو پولت!؟کو خونه ت!؟بچه هات رو میخوای چی کار کنی!؟اگر کارت سخت باشه چی!؟اصلا میدونی داری چی کار میکنی!؟
وقتی توی ماشین،با دوتا اسکورت :) پسرداییم و آقای محمودیان،داشتم میرفتم سر جلسه…اون ها باهم حرف میزدن…من با خدای درونم…گفتم خدایا،دست من توی دست توعه،یک چیزی بگو،یک حرفی بزن،یک پیغامی بفرست،تو قلب من رو آروم کن.
و بعد با گوشی قرآن رو باز کردم و با این آیه جوابم رو داد:
وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ
و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده!
مثل آبِ خنکِ گوارا وسط کویر لم یزرع،به جانم نشست…توی یک جمله همه چیز رو برام روشن کرد….اینکه مگه نمیخواستی مثل ابراهیم باشی؟!مگه نمیخواستی جهان توحیدی من رو گسترش بدی!؟پس آروم باش.من کنارت هستم….
داداش حسین،الان که ماه ها ازون روزها و شب ها گذشته،نوشتن ازش خیلی آسونه،اون موقع که تو دل ماجرا بودم،فقط خدا بود که درکنار من بود و قلبم رو آروم میکرد و به قدم هام استواری میبخشید….
اگر من از کارم انصراف نمیدادم،هیچ وقت الهام رفتن به کیش رو دریافت نمیکردم.
اگر من به الهامم عمل نمیکردم و نمیرفتم کیش،هیچ وقت هدایتی از خوابِ مادربزرگ فاطمه جان به دستم نمیرسید.
اگر من به این هدایت ایمان نمیاوردم،هیچ وقت به آقای محمودیان،الهام نمیشد تو باید،برای این دختر کار پیدا کنی.
اگر من توکل نمیکردم و قبول نمیکردم که هرکاری که آقای محمودیان گفته باید انجام بدم،هیچ وقت با اون مدیر عامل بی نظیر توحیدی کار نمیکردم….
میدونی چی میخوام بگم!؟خدا همیشه سمت خودش رو عالی انجام میده،اگر ما ایمان بیاریم،اگر ما توکل کنیم و اگر به ایده های الهامی عمل کنیم…
استاد تو جلسه 2 قدم 5 میگه:بچه ها اوضاع به میزانی که به خدا شک دارید،تغییر نمیکنه!
همین استمرار و تعهد روی پروژه،باعث میشه این شک و تردید ها کم و کمتر بشه و اون وقت خداوندی که سپاه آسمون ها و زمین دستشه،میتونه به کمک ما بیاد و اوضاع رو به صورت بنیادین تغییر بده ….این قانونشه.
پس داداش،صندلی شما و ملکه مینا،همین نزدیک های خودمه،به عنوان رهنمون گروه،حواسم بهتون هست که متعهدانه دارید پیش میرید یا نه:))ازتون میخوام حتما تا جایی که امکان پذیره،با رعایت اصل بهبود گرایی،گام به گام با پروژه پیش بیاید…و خودتون رو با خدا هماهنگ کنید…و اجازه بدید خداوند جهانتون رو طبق خواسته های خودتون هماهنگ کنه….مثل آیه ی 102 انبیا….خودش گفت!گفتم میخوام برای داداش حسین کامنت بنویسم،هدایت لطفا!و این آیه اومد ….و مهر تایید زد که اگرهمین مسیر رو متعهدانه پیش ببرید،شما قطعا به مدارهای بالاتر مهاجرت میکنید،مداری که از هرچیزی که خودتون میخواید،اونجا هست…
خداروصدهزار مرتبه شکر که صبحم رو با صلات در سایت شروع کردم،مرسی که برام نوشتید،مرسی که اسم رمز رو برام هدیه آوردید…دعا میکنم این تلگرافِ طولانی،در بهترین زمان و مکان به دستتون برسه…وانشالله نور هدایتی هم براتون داشته باشه…
در پناه نورِ آسمون ها وزمین میسپارمتون،دست حق به همراتون.به امید دیدارِ روی ماهتون در بهترین زمان و مکان.
بنام خداونده بخشندهو مهربانم
آجی سعیده سلام همین الان کنار مینا خانوم هستم بگو کجا؟؟؟
جزیره زیبای کیش از خدا هدایت خواستم که به کجا سفر کنیم نشانه ها اومد که برید جنوب امروز روز اول سفرمون هست به لطف رب همچیز رو چیده برامون
آجی از موقعی که شروع کردم برای مهاجرت به مدار بالا مسیر ها نشون داده میشه یه لطف خودش ما نظرم رفتن به آذربایجان بود که نشانه هارودنبال کردمگفتبرو جنوب و از کیش هم شروع کنه لطف خودش شروع کردیم
آجی من بینهایت ممنونم برای این کامنت توحیدی یه درخواست دارم از که همیشه هر وقت رب بهت گفت برام کامنت بزار مثل حمید امیری یه وقتایی یه پیام میده تویه تلگرام بهم که فقد خدارو سپاس میگم برای این همه زیبایی و هماهنگی صد هزار بار شکر رب نازنینم رو….
خیلی ممنونم ازت که کامنت برام نوشتی همیشه بنویس خبببب دمت گرم
واس مینا جان کامنتت رو خوندم خیلی کیف کرد و گفت دوستت دارم
در پناه رب العاالمینشاد سلامتی ثروتمند باشی
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا
من فراموش نکنیااااا خودت گفتی صندلیمون پیشت
سلام به شما سعیده عزیز،،،،
چقدر قشنگ نوشت اید کمی حسودیم
شد با این همه انرژی خداوند ،،،
چقدر تمرکزی رو خودت کار میکنی
وچقدر زیبا تکاملی حرکت میکنی
وقتی کامنتت عالیتون را خوندم
با آیات قرآن اشک شوق از چشمانم
جاری شد که چقدر به قول معروف
پرمغز بود
انشالله در مدار بالاتر باز هم
از کامنت های عالی شما بخونم،،،،،،
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و بانو شایسته گرامی
بینهایت از شما عزیزان سپاسگزارم بابت این پروژه ارزشمند
سلام به خانم شهریاری عزیز امیدوارم حال دلتون خوب باشه و همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشین در تمام جنبه ها
راستش من از شما یه سوال داشتم چند روزی بود میخواستم بپرسم هر وقت خواستم بپرسم این ذهن چموش مزاحم میشد منو منصرف میکرد
سوالم اینه که تا حالا برای شما پیش اومده که از خدا یک درخواستی رو داشته باشین و یک الهام یا نشانه ای بخواین که چکار باید بکنین چه تصمیمی بگیرین بعد خدا به شما الهام بکنه ولی متوجه اون الهام نشین بعد دوباره تکرار کنه اون الهام و برای شما به یه شکل دیگه ای؟
یا شده الهام یا نشانه ای بخواین ولی هیچ چیزی دریافت نکنین از طرف خدا؟
نمیدونم احساس میکنم گاهی در مورد یک موضوعی نشانه از خدا میخوام ولی چیزی دریافت نمیکنم شاید حتما توی اون زمانی که من در مورد خواستم هدایتی میخوام فعلا اون خواسته نیاز نیست اقدامی براش بشه که خدا الهامی به من نمیکنه
من بارها بارها الهامات واضحی رو دریافت کردم ولی چندباری شده توی خواب به من الهامی شده وقتی از خواب بیدار شدم یا گاهی بعد اون الهام پریدم از خواب که میدونم اون پریدن از خواب هم کار خدا بود تا یادداشت کنم اون الهام رو ولی وقتی بیدار شدم هیچی از اون الهام یادم نموند
پیشاپیش سپاسگزارم بابت پاسخ شما
سلام آقا یاسر
انشالله حال دلتون عالی باشه و روی فرکانس توحید سوار باشید،سوال خوبی پرسیدید و من هم میخوام در حد توانم،بهش پاسخ بدم،چون با این نوشتن ها خیلی راحت میتونم،افسار ذهن چموش رو به دست بگیرم.
طبق فرمایشات استاد:
خداوند داره در هرلحظه با ما صحبت میکنه،مارو هدایت میکنه و به نیاز های ما پاسخ میده،نه فقط به ما…بلکه به نیاز های کل موجودات جهان….مثل یک سیگنال رادیویی که دائم در حال ارساله…ولی ما کی این سیگنال رو دریافت میکنیم؟!وقتی که روش تنظیم بشیم…مثلا مثل رادیو آوا…که همیشه داره آهنگ رو پخش میکنه….ولی ما تا پیچ رادیوی خونه رو روی فرکانس اون تنظیم نکنیم،صدای آهنگ رو نمیشنویم.
جایگاه دریافت الهامات خداوند و پاسخِ درخواست های ما،قلبه…
قلب زمانی میتونه سیگنال خداوند رو دریافت کنه که در آرامش باشه…
قلب کی میتونه در آرامش باشه!؟
وقتی ذهن و روح ما در یکراستاست و ما احساس خوبی داریم،آرامش داریم،امید داریم،توکل داریم….
برای همین استاد تو جلسه 1 عشق و مودت میگن:اگر بتونی همیشه ذهن و روحت رو در یکراستا قرار بدی،هرچی بخوای بهت داده میشه….
و البته اینجوری هم نیست که ما بتونیم همیشه این دوتا رو روی هم منطبق کنیم،چون ما در جهان مادی زندگی میکنیم و هیچ صفر و صدی وجود نداره…ولی به میزانی که بتونیم با شکرگزاری و حفظ حال خوبمون و تمرکز روی داشته ها و نعمت هامون،فاصله ی بین ذهن و روحمون رو کم کنیم،اون وقت میتونیم به فرکانس خداوند نزدیک بشیم…و پاسخ نیازهامون رو به راحتی دریافت کنیم.
حالا برسم به سوال هاتون:
سوالم اینه که تا حالا برای شما پیش اومده که از خدا یک درخواستی رو داشته باشین و یک الهام یا نشانه ای بخواین که چکار باید بکنین چه تصمیمی بگیرین بعد خدا به شما الهام بکنه ولی متوجه اون الهام نشین بعد دوباره تکرار کنه اون الهام و برای شما به یه شکل دیگه ای؟
بله،این اتفاق برای منم افتاده.خیلی وقت ها ما یک درخواستی از خدا داریم،خدا هم به ما پاسخ میده،ولی ما به هر دلیلی مسیر هدایت رو دنبال نمیکنیم،ممکنه بخاطر ترس باشه،بخاطر بی ایمانی،شرک یا وابستگی….
ولی باید بدونیم اگر ما خودمون رو توی مسیر درست نگه داریم،خداوند باز هم هدایت هاش رو میفرسته،اینکه فکر کنیم یک فرصتی اومد و تموم شد و رفت،این یک باور محدود کننده ست و از نجواهای شیطانه …
ما باید همیشه با خودمون تکرارکنیم فرصت ها همیشه هستند و بیشتر وبیشتر میشند…و من حتی اگر به اشتباه مسیر هدایت رو دنبال نکردم،ازخدا میخوام باز هم کمکم کنه که مسیر رو درست رو پیدا کنم…و ایمان داشته باشیم که خداوند گفته:إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ و این مسئولیت رو برگردن خودش قرار داده و از ما مشتاق تره که مارو به خواسته هامون برسونه،ضمن اینکه خودِ خدا توی قرآن میگه انسان عجوله،انسان کفوره،انسان ناسپاسه…یعنی از ذات ما با خبره…و برای همین بارها و بارها ترکیب الغفور الرحیم رو توی قرآن تکرار کرده …که هر اشتباهی کردی اشکال نداره و توبه کن و برگرد که من آمرزنده و بخشنده م.
یک مثال از خودم بزنم:
پائیز 1401،سال اول شاگردی من،وقتی با تعهد و ایمان،تا حد مناسبی روی خودم کار کرده بودم،هدایت شدم به تمرین کتاب رویاها و اونجا درخواست هام و خواسته هام رو برای خدا نوشتم….و بعد نشونه ها از همه طرف اومد که تو باید ازین شهربری…من هدایت هارو دنبال کردم…از آذر ماه تا…اردیبهشت سال بعد…ولی بخاطر شرکی که داشتم و وابستگی و تلاش برای نگه داشتن کویر،انتقالیم کلا استپ خورد…و من دیگه هیچ راهی برای ادامه ی پیروی از جریان هدایت رو نداشتم…ولی خودمو تو مسیر نگه داشتم تا بتونم دوباره راه رو پیدا کنم…همون استمرار توی مسیر درست،خرداد ماه،در الهامات رو،روی من باز کردو گفت این ترمز ذهنی روبردار تا من بتونم تورو به سمت خواسته هات هدایت کنم….
و من یکبار دیگه با ایمان به مسیر هدایت برگشتم…وبعد نتنها خدا انتقالیم رو بدون جایگزین رقم زد،که بعدا کلی هدایت های بهتر و با کیفت تر ازش دریافت کردم….تا به الان ….
یا شده الهام یا نشانه ای بخواین ولی هیچ چیزی دریافت نکنین از طرف خدا؟
یک بار دیگه کلام استاد رو مینویسم:
خداوند داره در هرلحظه،این سیگنال رو میفرسته،به تموم کیهان…اگر ما دریافتش نمیکنیم،یعنی ما در مدار درستی نیستیم،وگرنه اون دائم در حال اجابته:
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(186 بقره)
و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا میخواند، پاسخ میگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند!
بارها شده من هم نشونه خواستم ولی چیزی دریافت نکردم ولی این ایمان رو داشتم که خدا مشتاقه با من حرف بزنه،من تو مدار درستی نیستم که دریافت نمیکنم…پس با این ایمان بیشتر روی خودم و باورهام کار میکنم تا در مسیر درست قرار بگیرم که بتونم نشانه ها و پاسخ هارو دریافت کنم…
درواقع خداوند احتیاج نداره ما هی بهش یادآوری کنیم ما چه درخواست یا سوالی داریم…اون هرگز خطا نمیکنه،هرگز فراموش نمیکنه،هرگز خوابش نمیبره،هرگز چیزی از دستش درنمیره…اون همیشه آنلاین و آن تایمه….
پس اگر ما پاسخمون رو آنلاین و آن تایم دریافت نکردیم،مشکل از ماست…و چقدر این احساس خوبیه که بدونی فقط کافیه بیشتر روی خودت کار کنی تا در مدارِ دریافت پاسخت قرار بگیری…
چه جوری روی خودمون کار کنیم!؟من راهی بهتر از لیزرفوکس روی آموزش های استاد ندارم….چون خودم این مسیر رو رفتم و ازش نتیجه گرفتم…و همین مسیر رو گذاشتم روی تکرار…
و ایمان دارم اگر در زمینه ای به نتیجه ی دلخواه نرسیدم،مشکل از من و باورهای منه….پس با ایمان و توکل و تعهد بیشتری روی خودم کار میکنم….
سپاسگزارم از شما که برام نوشتید و دعا میکنم در این تمرین و تکرار قانون،برای سوالات شما هم پاسخ مناسبی بوده باشه….
در پناه حق تعالی باشید همیشه.
سلام آبجی سعیده عزیز ممنونم که وقت گذاشتی برام نوشتی
مثل همیشه با حوصله نوشتی و طولانی و با مثال های مختلف که حسابی واضح بود
دلیل پرسیدن سوالم از شخص شما همین طولانی نوشتن و مثال از زاویه های مختلف که میزنین بود
جواب شما خیلی درست بود مثل همیشه کلی مثال هایی بود که هم جواب رو واضح میکنه برای آدم هم میشه منطقی باشه برای ذهن که بشه تا حدی ذهن کنترل کرد ، کلی چیز یاد گرفتم سپاسگزارم
ولی سوال من این نبود که الهام خدا رو متوجه نشدم یا از مدار خداوند خارج شدم من یک درخواستی از خدا داشتم که باورهای اشتباهی که در مورد کسب و کارم دارم رو بهم بگه تا بتونم روی اونها کار کنم تا نتایج تغییر کنه ولی از اونجایی که بارها خدا توی خواب به من الهاماتی رو کرده گاهی خوابی میبینم که از زبان خودم به شخص دیگه ای گاهی تو حالت خواب و بیداری که هستم یک آگاهای یک آن از ذهنم عبور میکنه من متوجه میشم و به سرعت توی دفترم مینویسم چون همیشه موقع خواب یک دفتر کنارم دارم که اگر توی خواب چیزی دریافت کردم سریع بنویسم تا فراموشم نشه ولی اینسری توی خواب خودم داشتم با یک شخصی صحبت میکردم تمام باورهای مخرب کسب و کارم و داشتم میگفتم و یکسری باورهای مثبت که جالبه همون لحظه توی خواب گفتم خدایا سپاسگزارم جوابم رو دادی به محض بیدار شدن از خواب هیچ چیز از اون خواب یادم نموند هر چی فکر کردم بیاد بیارم نشد که گفتم خدایا سپاسگزارم که پاسخ منو دادی ولی من چیزی از خواب یادم نموند لطفا ازت میخوام توی حالت دیگه ای به من بگی واضح تر تا من انسان بتونم تشخیص بدم که یک حسی اومد بیام از شما سوالم و بپرسم شاید خدا از زبان شما جواب منو بده اینجوری دیگه متوجه میشم هر وقت خواستم بپرسم شیطان میگفت میخوای شرک بورزی بری از دستان خدا بپرسی بجای اینکه از خودش بپرسی ، عاشقشم که مثل آفتاب پرست میمونه توی هر موقعیتی رنگ عوض میکنه خودش و شبیه میکنه ، خلاصه من تو شک افتادم نکنه اون احساس شیطان بوده خدا نبوده خلاصه چندروز فکرم روی این بود تا اینکه از شما پرسیدم منتظر جواب خداوند از زبان شما بودم گفتم خدایا من از آبجی سعیده میپرسم توام از زبان ایشون جواب سوال منو بده ولی جوابی از شما هم دریافت نکردم یکم ذهنم درگیر شد که چرا جواب نمیاد بعد توی چند متن از دوستان عزیز دیدم خدا داره بهم میگه صبر کن ادامه بده به این مسیر کنترل ذهن کن ادامه بده گفتم خدا داره میگه صبر کن منم میگم چشم و بعد یاد حرف استاد عزیزمون افتادم که یادم نیست توی کدوم فایل گفتن که
▪️▪️الهامات و ایده هایی که به ما گفته میشه دقیقا اندازه ی مدار ما هست اندازه ی ظرف وجودی ما هست ، هیچوقت یک الهامی که برای چند مدار بالاتر باشه به ما گفته نمیشه▪️▪️
بعد که فکر کردم به این چند نشانه به این نتیجه رسیدم چون ما توی خواب توی فرکانس بالاتری هستیم به خدا نزدیکتر هستیم توی اون حالت دیگه ذهن جفتک نمیزنه اون آگاهی هم توی خواب به من گفته شده بود من توی فرکانس بالاتری بودم این چیزیه که من درک کردم
خلاصه که اون الهام دوباره به من گفته نشده ولی نشانه اومد صبر کن منم به نشانه ها گوش میدم و عمل میکنم ، خداروشکر توی بیداری الهام یا نشانه ای ببینم خیلی خیلی کم پیش اومده تردید کنم چون اینقدر واضح میگه که با تمام وجود درکش میکنم
باز هم از شما سپاسگزارم آبجی سعیده عزیز که وقت گذاشتین و به سوال من پاسخ دادین شما رو به خدای بزرگ میسپرم امیداورم همیشه شاد و سلامت باشین و ثروتمند در تمام جنبه ها
و در انتها از خدای عزیزم هم سپاسگزارم که اینجوری عاشقانه داره منو توی مسیر درست هدایت میکنه قدم به قدم
هر روز که میگذره بیشتر درکش میکنم و چقدر خوشحالم که پیداش کردم و از استاد عباسمنش عزیزم هم سپاسگزارم که با آگاهی هایی که به من داد تونستم پیداش کنم
سلام بر شما ای یاسر عزیز
من هم در طی خوندن پاسخ خانم شهریاری یه چیزی همینجوری به ذهنم رسید دلم گفت خب بنویس براشون
من یاد داستان موسی و پیدا کردن خضر افتادم
جایی که ماهی برگشته بود به دریا و دوست موسی یادش رفته بود به موسی بگه و گفت شیطان از یاد من برده که برگشتند
حالا تمثیلا بگین به همون مدار یا همون فرکانس و اونجا دیدن اون ماهیه پاداش اکستراست اصل کاری چیز دیگه ایه
ضمن اینکه من الهام های قران و هدایتها رو که میبینم جنسهاشون با هم بسته به اون آدمه فرق میکنن
به موسی میگه من خود خدام یالله کفشاتو در بیار
برای قابیل کلاغ میفرسته میگه ببین اینجوری عمل کن
برا من مورچه میفرسته و …
اینجوریه دیگه
اما اگه هدایت رو نفهمی به روشهای مختلف بهت دوباره که چی صد باره هم میگه تا عین ادم هدایت رو قبول کنی
داشتم فکر میکردم اگه هدایت اسم مثلا یه نفر در درگاه خداوند باشه برا بعضیا که دیگه اسمشونو نمیبرم به صد بار بهشون میگه برگرد سر جای اولت ، طرف ول کن نیست، میگه بابا من گفتم سر بچه رو ببر تو هم انجام دادی ول کن دیگه ، طرف میگه نه فقط باید کله این بچه رو از بیخ گوش تا گوش ببرم ، شب میاد بخواب دوستش بهش نشون میده وسط اقیانوسه کوسه ها دارن میخورن بهش ماهی گنده ها دارن میان این همون طوری واستاده ول کن نیست میگه برو بهش بگو بابا قبوله بخدا به پیر به پیغمبر ما قبول کردیم برگرد بابا اینم 20 خوبه ؟ تازه اون موقع طرف یه کم شل میکنه ، میگه من دیدی روی هدایت رو کم کردم
هدایت هم میره پیش خدا میگه بابا این شوخی بردار نیست ما یه کلاه بهش نشون دادیم رفته که سر بیاره
خلاصه که اینجوریه
بعضیا منتظرن این هدایت دهن که چی با ابروش یه چیزی اشاره کنه د بگاز برو که رفتی انجامش بدن
بعضیام هدایت خودشو میکشه تیکه پاره میکنه طرف انگار نه انگار
هیچی همین
موفق باشید
:)))))
به خدا که اولش نفهمیدم:))))یک دور خوندما،بعد انگار موقعیت داستان به چشمم آشنا اومد:))))گفتم این که منم:)))) منو داره میگه:))))
چقدر خندیددددم:) روحممم شاد شد:)))))دم شما گرم …برای این نثر قشنگتون،برای تک به تک نقطه های آبی پربرکتتون،منتظر بودم قلبم باز بشه براتون پاسخ بنویسم…الان وقتش بود:)))
خداوکیلی حیف این همه استعداد نیست که انقدر کم مینویسید..؟؟؟؟!!!!یکم از این همه هنری که خدا بهتون داده انفاق کنید در حق ما،به خدا جای دوری نمیره ….
ولی آقا جواد…خداوکیلی،الان شما راحت نوشتی،منم راحت خوندم و کلی خندیدم….
ولی توی اون شرایط که تک و تنها مهاجرت کردی،بدون هیچ پشتیبان و در عین اینکه همه باهات مخالف بودن،خیلی سخت بود برام بپذیرم برگردم …
برای همین طول کشید تا قبول کنم….انصافا همیشه انقدر طول نمیکشه…همیشه خیلی زودتر به هدایت دریافتی عمل میکنم ….
ولی خب اینم جزوی از مسیرِ تکامل شخصیت توحیدی و بیشتر تسلیم پذیر شدن من بود….
سپاس از شما که از سخت ترین روز های زندگی من،طنزی ساختید که من الان راحت و بی دغدغه بهش بخندم …
سپاس از خدای مهربانم که در هر حال،مراقب ماست…
راااااستی سلاااااام…
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان از شمال ایران…
خداااانگهداااار
===============================
پ.ن: خدا خیرتون بده!یعنیدوباره رفتمداستانروخوندم انقدرررر خندیدم که فکر کنم مادربزرگم الان با خودش میگه باز این دختره دیوووونه شده:)))))
دم شماااا گرم،خداوند به قلمتون برکت بده،کتابتون روبخونم انشالله بزوووودی!
سپاس بیکران مجدد از خواهر شمالی شما،نور خدا همراه زندگی قشنگتون همیشه
سلام به شما جناب یوسفی عزیز داداش عزیزم
سپاسگزارم از شما بابت اینکه وقت گذاشتین برای من نوشتین و مثال زدین تا منطقی تر بشه برای من از این لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم
خداروهزار مرتبه شکر توی یکی از متن های آبجی سعیده عزیز خدا پاسخ درخواست منو دوباره به من گفت و خوشبختانه اینسری پاسخ درخواست من توی خواب نبوده که من انسان فراموش کنم بعد از بیدار شدن
و اینکه خدا اگر الهامی رو به ما میکنه و ما فراموش میکنم یا نمیفهمیم یا دکتر چموش خان با نجواهای مکررش مارو از اصل دور میکنه خدا بارها به شکل های مختلف میگه رو توی این چندروز اخیر و اتفاقات گذشته ی خودم که مرور کردم درک کردم مشکل اینه من انسان فراموش میکنم
برای اینکه فراموش نکنم یک تعهد محکم به خودم دادم هر نشانه یا الهامی رو دریافت میکنم توی یک دفتر بنویسم مثل یک لیست و بابتشون سپاسگزاری کنم و اینکه رسیدن به خواسته ای که با عمل کردن به اون الهام یا نشانه برای من اتفاق افتاد و کنارش بنویسم و ربط دادن اون اتفاقات به الهامات و نشانه ها و تغییرات من تا دکتر چموش خان راهی جز هم مسیر شدن با من نداشته باشه
باز هم از شما داداش عزیزم جناب یوسفی عزیز سپاسگزارم بابت این پاسخ ارزشمند که منو واداشت تا دوباره یک یادآوری کنم به تعهدی که دادم
از خدای عزیزم هم از عشق جاوادنم که عاشقانه از هر طریق عشقش و به من ثابت میکنه اینکه همیشه همراه من هست هیچوقت منو تنها نمیزاره سپاسگزارم