مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

687 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2225 روز

    مصاحبه با استاد |مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»

    گام ششم

    بنام خداوند وهاب و بخشنده و مهربان هدایتگرم که کلید جادویی و طلایی مهاجرت به مدار بالاتر برای اجابت دعاها و خواسته هایم را در این مسیر الهی به من عطا بخشیده

    درود به دوستان ساکن در این مسیر توحیدی

    درود و وقت بخیر خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم

    نیروی راهنماگر

    من باور دارم که چنین نیرویی راهنما گری در وجود همه ی انسان ها وجود دارد . که به آن الهام شهود و بعبارتی حس ششم گفته میشه . نیرویی که همانند جی پی اِس عمل میکند ولی اگر این نیرو را در وجودمون فعال کنیم . بعبارتی این نیروی درونی و شهود درونی و انرژی مثبت ما با تمرکز و سفر به درون و خلوت گزینی فعال میشود و اگر به این نیرو باور و ایمان داشته باشیم تسلیم این نیرو باشیم که به درخواست ها و سوالات ما پاسخ میدهد وبی شک و تردید پاسخ خواهد

    به عقل و منطق و یا تجربیات منطقی کاری نداشته باشیم چون عقل منطقی ما جلوی احساسات شهودی و الهامات ما مقاومت میکند

    و این الهام و شهود هدایتگر درونی ما مهمترین باوری است که می تواند در مسیر رسیدن به خواسته هامون شرایط اوضاع موقعیت افراد و انسانها و ایده ها و زمین و زمان و آسمان و طبیعت و ابر و باد و مه و خورشید و فلک و تمام نیروهای نامریی و متافیزیک و تمام فرشتگان و ناجیان الهی را دست به دست هم میدهد و کنار هم قرار میگیرند تا ما رو بسمت خواسته ها و آرزوها مون هدایت کنند تا با اتفاقات قشنگ و همزمانی های درست و مناسب جادویی به اهداف مون هدایت شویم

    سوالی که همیشه باید به آن توجه کنیم اینکه ..از کجا بفهمیم که صدای های درونی ما از نجواهای ذهنی است یا اینکه قوه ی شهود و الهام و هدایتگر ماست ؟؟

    از طریق احساسات درونی مون متوجه میشیم یعنی .اگر آن صحبت ها و صداهای درونی ما به ما احساس خوبی بده و ما احساس آرامش داشته باشیم یعنی آن ایده ها و صحبت ها از ندای قلبمون و شهود الهی درونی مون سرچشمه میگیرد ولی اگر به ما احساس نامناسب و شک و تردید. و یا ترس و نگرانی و یا هر احساس نامناسب منفی دهد یعنی از نجواهای ذهن است در واقع جنس احساسات ما تعیین کننده ی نجواهای ذهنی و یا نیروی هدایتگر شهود و الهام ماست و ما باید همیشه و همیشه و با تکرار و تمرین مداوم روی باورها مون کار کنیم تا اون نیروی هدایتگر مون را فعال نگه داریم وگرنه بعد از مدت کوتاهی دوباره به افکار و نجواهای نامناسب ذهنی بر میگردیم

    سوال بعدی در مورد ثروت

    برای رسیدن به ثروت علاوه بر اینکه باید صبور باشیم و عجله ای برای رسیدن به این هدف نداشته باشیم ولی قسمت مهمش این است که باید بطور مداوم روی باورهای درست و مناسب مون بطور مداوم کار کنیم و وقتی روی باورها مون کار میکنیم از همون اول نشانه هاشو رو دریافت میکنیم

    سوال بعدی در مورد تضادهای مالی است

    هیچ تضادی برای اینکه رفاه و امنیت مالی ما را بخاطر بیاندازد بد نیست . چه بسا همان تضاد مالی باعث میشه که این خواسته در ما بیشتر شکل بگیره برای استقلال پولی و مالی

    کلا هر تضادی در زندگی مون الخیر و فی ما وقع است و محرک های رشد و پیشرفت مان هستند و باعث میشه که آن خواسته ها مون شفاف تر بشه حالا ممکنه آن تضاد در روابط مون باشه و یا سلامتی و یا عزت نفس و شغل و کسب و کار و تجارت و مشتری و یا هر چیز دیگری در زندگی مون اتفاق بیفتد نشان دهنده این است که باید روی باورهای درست و مناسب و قدرتمند مون بیشتر کار کنیم و باورهای مخرب و محدود کننده مون را به باورهای درست و مناسب و قدرتمندی تغییر دهیم

    باورهایی که در مورد ثروت ساختم و دارم روشن کار میکنم و مدام با خودم تکرار میکنم و مینویسم را اینجا می نویسم

    من باور دارم اینکه..خدایاااا شکرت که انرژی خداوند در وجودم جاری شده و من لایق پول هایی هستم که براحتی از هر دست و از هر سمت و سویی وارد حسابم میشه چون من آسون شدم برای آسونی ها

    خدایا شکرت که من یک ذهن ثروت ساز و خلاقی دارم

    من باور دارم ..پول و ثروت از بی نهایت طریق و از بی نهایت دستان قدرتمند و توانگر و سخاوتمند خداوند به وفور و فراوانی در زندگیم جاری شده است که نیازی به پس انداز ندارم چون خداوند خودش از تمام اموال و دارایی هایم بخوبی محافظت و پس انداز و حمایت میکند

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    خدایا شکرت که از استقلال پولی و مالی کامل زندگیم بدرستی استفاده میکنم و لذت میبرم

    جهان من سرشار از نعمت ثروت پول و فراوانیه که از هر سمت همچون باد وارد زندگی من شده است

    خدایااا شکرت که من آسان شدم برای استقلال پولی و مالی

    خدایااا شکرت من به وفور و فراوانی پول و ثروت و نعمت احاطه شده ام

    من مسعول خوشبخت کردن و بدبخت کردن هیچکسی نیستم حتی فرزندانم . ولی تفکر اکثر جامعه برخلاف این است . یعنی آنقدر توی گوشمون خواندن که عامل بدبختی و یا خوشبختی مساویست با عامل بیرونی … مثلا دختر من.. دقیقه به دقیقه چپ می‌ره راست میاد و میگه ببین فلانی رو .. آنقدر پدر و مادر خوبی بودند که بچه هاشون خوشبخت شدند شماها پدر و مادر خوبی نبودید ما بدبخت شدیم بقول معروف مرغ همسایه غازه..

    یعنی از نزدیکترین افراد زندگیم آنقدر از این حرفها می شنوم که حد نداره دریغ از یک تشکر خشک و خالی و. دریغ از یک سپاسگذار بودن . و دخترم. همش به من میگه تو کاری برای رشد و پیشرفت زندگی مون نکردی.. یعنی بعد از این همه نشیب و فرازهای زندگی مون و بعد از آن تضادهای مالی و ورشکستگی ها مدام سرزنش شنیدم .. البته من از آموزه های استادم فهمیدم که قرار نیست من تا آخر عمرم برای خوشبختی بچه هام بخودم فشار بیارم .. من و پدرخدابیامرزشون تمام تلاشمون را کرده بودیم و بهترین زندگی را ساخته بودیم و هر آنچه را که بدست آورده بودیم را با اشتباهات خودمان از دست دادیم .

    حالا چندین سال از آن ورشکستگی ها گذشته ولی همچنان انگشت اتهام متهم اصلی ردیف اول صندلی جلوی زندگی من هستم .. آقااا باشه قبول .. من هم فهمیدم که مقصر اصلی بودم.. بله قبول دارم که ما با افکار مخرب خودمان این بلا را سر خودمان آوردیم و با ارسال فرکانس های مان جهان ما را از هم جدا کرد . پس باید دوباره شروع کنم .. پس باید دوباره تلاش کنم .. و باید اول از همه روی باورهای درست و مناسب خودم کار کنم و خودم را بالا بکشم پس از این به بعد فقط باید روی خودم و افکار جدیدم کار کنم

    در واقع طبق آگاهی هایی که من از قوانین جهان هستی فهمیدم . برای تغییرات واقعی گاهی باید خراب شود تا آباد شود

    این زندگی باید زیر و رو میشد . باید هم ویران و نابود میشد تا از اول آجرهای زندگیم طبق قانون بطور اصولی چیده مان شود ..

    و خدا رو شکر در مدار ساختن زندگی خودم هستم . پس من مسعول خراب کردن و ساختن زندگی دیگری نیستم حتی فرزندانم که حالا سن و سالی دارند . اگر من بتوانم درست و اصولی و از ریشه و بنیاد زندگیمو بسازم روی آنها تاثیر پذیر خواهم بود ولی مسعول زندگی هیچکس نخواهم بود

    بقول استاد خانواده هایی هستند که در یک محیط زندگی کردن ولی فرزندانشان از یک دیدگاه کاملا متفاوت به زندگی نگاه کردند و هر کدامشان به یک سمتی رفتند (دقیقا مثل داستان خانواده ی ما )

    قانون . من توانایی خوشبخت کردن کسی رو ندارم چه برسه که بخوام مسعولیت شو بعهده بگیرم«لا اِکْراهَ فِی الدّین»

    هر کسی اختیار دیدگاه خودشو داره

    من هیچ بحثی برای اینکه فرزندانم را به این دیدگاه و مسیرم موافق کنم نیست چون آنها اصلا این مسیر و دیدگاه منو قبول ندارند و مدام با من بحث میکنند ولی من اعراض میکنم و مدام بهشون میگم حق با شماست

    مثلا چند وقتی بود که چنین تضادی توی خونه مون بالا گرفته بود من تحمل همه ی حرفها و تهمت ها و سرزنش ها رو کردم و شنیدم ولی هیچ پاسخی ندادم فقط گفتم آره شما درست میگی.. چون زاویه ی دیدگاه من کاملا متفاوت از دخترم و دیگران هست . پس من فقط زمانی باید صحبت کنم که نتایج خوبی بگیرم و آنوقت با نتایج خوبم و اتفاقات قشنگم و با بالا رفتن مدارم به طبقات بالاتر میتونم با صدای بلند صحبت کنم و خدا رو شکر گذار باشم …

    درسته بطور رگباری و بطور مداوم مورد سرزنش قرار گرفتم و همچنان میگیرم ولی باورهای من تغییر کرده و به اون حرفها اهمیتی نمیدهم و تاثیری روی باورهای جدید من نمی‌ذاره و اعراض میکنم .. شاید قبلنا با شنیدن این سرزنش ها و سرکوفت ها احساس عدم لیاقت و عدم ارزشمندی میکردم و به من احساس گناه و قربانی بودن القا میشد ولی الان دیگه بعد از چند سالی که در مدار آموزش و آگاهی های این سایت و استادانم قرار گرفتم فقط و فقط روی تغییر باورها و افکار جدیدم کار میکنم ..

    من بطور عمیقا باور دارم که فقط و فقط مسعول زندگی و افکار خودم هستم پس بهیچ عنوان احساس بی لیاقتی نمیکنم . احساس قربانی بودن و یا کمبود ارزشمندی نمیکنم . عزت نفسم پایین نیومده بلکه کاملا گذشته ام را با تمام تعلقات و وابستگی هایم رها و آزاد کردم و حتی دنبال این نیستم که بخوام بفهمم پسرم کجاست و یا چیکار می‌کنه ? و مسعولیت اعمال و رفتار آن را ندارم … البته خیلی دوست دارم موفقیت شو ببینم و خوشحال هم میشم و اگر از من کمکی درخواست کنه دریغ نمیکنم ولی هیچ مسعولیتی را قبول نمیکنم . من فقط تغییر افکارم رادارم .. و کلا چند سالی است که اصلا ندیدمش .و نمیدانم اصلا کجا هست.

    من خیلی اورضه داشته باشم باید روی ذهنم کار کنم تا به مدارهای بالاتری هدایت بشم تا با نتایج خوب و عالیم بتونم بدرخشم و اسم خدا رو با صدای بلند فریاد بزنم و بلند بلند بگم خدایاااا شکرت

    خدایاااا شکرت که دستان قدرتمند فرشتگان الهی ات به مدد و کمک من شتافته آند تا من را به مدار بالاتری از ارتعاش و فرکانس خوب و عالیم هدایتم کند تا به بهترین نسخه و ورژنی از خودم تبدیل و متصل شوم که آن زندگی دلبخواهم را داره

    خدای قدرتمند من ، من در برابر علم و آگاهی تو هیچم ،همه چیز رو به خودت میسپارم و آسانم کن مرا برای آسانی ها .

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فرحناز بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 1854 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استادعزیزم و مریم عزیزم

    ودوستان گلم درسایت عالی مون

    مهمترین باوربرای فعال کردن راهنمای درون باور ب این است که این راهنما وجوددارد فارغ ازاینکه مذهبی یاغیرمذهبی هستیم این نیروی هدایتگروحامی در وجودمان است و باایمان ازش میخوایم ب ماکمک میکنه سیستمی وار این اتفاق میفته خب شرطش اینه ک اول باورکنیم هست دروجودمان همچین نیرویی و اینک مالیاقت داریم و به ماکمک خواهدکرد و پاسخ می‌دهد و این مهمترین باوره که وجود داره و پاسخ می‌دهد و پاسخ خواهد داد

    و ازتجربیات گذشتمون استفاده نکنیم حتی اگ پاسخ گرفته باشیم ب نظر من همیشه هدایت بخواهیم برای هر پلن مان و برای هرقسمت ازکارهایمان این هدایت روبخوایم تا پاسخ های هر باربهتربگیریم

    چون خداوند طبق فرکانس هاو مدار خودمان ب ما هدایت و راهنمایی میده و کمک میکنه و هربار ک ب مدار بالاتر بریم پاسخ هاو هدایت ها هم بهتر خواهد شد..ذهن منطقی ماجلوی مارو میگیره درمقابل استفاده از الهاماتمان ازکجابفهمیم ک الهاماته یا نجواهای شیطان ب این صورت که این ایده یاالهام احساس خوبی ب مامیده یاترس ونگرانی جنس احساس ب مامیگه ک کی داره صحبت میکنه باما

    جایگزین کردن باورهای قدرتمندکننده بانجواهای ذهنی باید کارهمیشگی ماباشه چون خود بخود احساس بدمیشه ولی خودبخود خوب نمیشه

    باتغییرباورها نتایج تغییرمیکنند و امکان داره درابتدا کوچک باشن ولی هستن و اینهارو ک دیدیم باید تایید کنیم و ادامه بدیم چون این مسیر درسته ک این نتایج متفاوت باگذشته رو میبینیم

    واون نتیجه در رابطه باثروت ‌ واستقلال مالی امکان داره بیکارشدن باشه و این تضاد ی جور نتیجه س ک داره نشون میده ک مسیر درسته باید این روند تغییر باورها رو ادامه بدیم تا ب شغل جدید و کسب وکار شخصی هدایت بشیم با روند تغییرباورها و شخصیت

    اعراض _و جهان ب همه ی دیدگاه ها و تفاوت انسانها نیاز داره و ما ن توان تغییر کسی جز خودمان رو داریم حتی ب اندازه پوست نازک هسته ی خرما ب قول قرآن و نه وظیفه ی ماست و احساسات رو ک نشانه ی جهالت انسان (منظورم احساساتی شدن درمقابل دیگران)است رو بذاریم کنار و تمرکزمون رو روی تغییر شخصیت خودمان و ایجاد سبک شخصی برای زندگی خودمان بگذاریم

    با تشکر از خداوند و اساتید عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 935 روز

    به نام خدایی که تازه بهش اعتماد صد در صدی پیدا کردم و دارم نتایج رو هم میبینم الهی شکرت به نام خدای مهربان و رزاقم خدای بخشنده و سمیع و بصیرم خدایا برای این روز زیبا که میتونم نفس بکشم و لذت ببرم شکرت می‌گویم سپاسگزارتم

    سلام به بهترین و ناب ترین بنده و دستانه پر مهر خداوند استاد عزیزم و سلامی با عشق به مریم جانم سلام دوستان نازنین و توحیدیم

    هر چه که جلو میریم و تو دل قانون و خداشناسی میریم بیشتر حرفهای استاد رو می‌فهمیم که همه چیز باور است اونم باور قلبی ست

    به هر چیزی باور داشته باشی همان می‌شود

    و من الان که آگاه شدم به آن چیزی فکر میکنم که دوستش دارم داشته باشم و برام همان می‌شود چون درکنار باور به خداوند بزرگ اعتماد کردم به همین راحتی و سادگی

    بهترین راهه ارتباطی با راهنمای درون اینست که تو باور کنی همچین راهنمایی هست وقتی باور میکنی بهت داده می‌شود فقط باید ایمان داشته باشی

    روی عقلمون حساب کردن نادانی ست فقط باید روی خدا حساب کرد منم منم رو بذارین کنار به اون راهنمای درون گوش بدهیم و همه چیز بهمون داده می‌شود فقط باید تسلیم خداوند باشیم تجربیات و افکار و باورهای گذشته رو بذاریم کنار

    که اونا جز اینکه ما رو به پایین می‌کشند هیچ تاثیری مثبت ندارن در زندگیمان

    وقتی میتونی خودتو در احساسه خوب نگه داری

    یعنی داری ذهنتو مدیریت میکنی و با تکرار کردنش و مواظب ورودیها بودن امکان پذیره این امر

    میشه فقط باید هر روز اعراض کنی از هر آن چیزی که نمیخواهی و دوست نداری

    باور به اینکه می‌شود ذهنتو و گفتگوهاتو مدیریت و کنترل کنی چون ارزششو داره لذت بردن و رسیدن به خواسته ها و نزدیک شدن به خدای مهربان و فرکانست با فرکانس خدا یکی شدن

    وقتی داریم روی خودمون کار میکنم اما موفقیت مالی کسب نکردیم از نتایج می‌فهمیم که باورها ایراد دارن و به دنبال راه حل میگردیم

    وقتی احساست خوبه یعنی به خدا اعتماد داری واگر این اعتماد روز به روز قوی‌تر بشه باورهات درست میشن و زودتر به خواسته ها میرسی

    من یه هفته میشه خیلی خیلی شدید به خدا اعتماد قلبی پیدا کردم و این تمرین رو با خودم هر ثانیه اجرا میکنم آخه نجواها همیشه با ما هست ما باید کنترلشون کنیم

    اگه یه موقع شاید احساسم 10 درصد بد بشه سریع به خودم میگم کبری مگه تو اعتماد به خدا نداری این کار و اون کارتو دو روز پیش درست کرد سریع میگم چرا اعتماد دارم و میام و شکرگزاری زیاد میکنم و احساسم ناب الهی میشه و نمی‌ذارم ثانیه ای احساسم بد بشه چون فهمیدم اگر اعتماد به خدا نداری احساسه خوب سهمه تو نیست

    احساسه خوب سهم کسانی ست که به خدای بزرگ و قدرتمند اعتماد دارند

    خدایا من به تو به قدرت و عظمتت اعتماد و باور دارم پس سهم من نعمت و ثروت و خوشبختی و نزدیک شدن به تو و سلامتی و شادی و احساسه خوب ست

    من با جون و دل بندگیتو میکنم با ایمان قلبی و تو هم برام خدایی میکنی من مطمئن هستم کنارمی و صدامو میشنوی

    استاد جانم این روزها احساسم بسیار عالیه هر جا هستم حضور خدا رو حس میکنم با قلبم

    تو گوشم میگه من کنارتم

    دستاشو که میفرسته درک میکنم

    یه هفته میشه تو قلبم غوغا شده

    از موقعی که تو عقل کل رفتم زندگیم زیرو رو شده بهتره بگم خودم زیرو رو شدم یکی دیگه شدم

    کامنتهای عقل کل و نوشته‌ای دوستانم انقلابی به پا کردن همه از خدا میگن همه از اعتماد بهش میگن همه از ایمان و توکل به او میگن

    وقتی کامنتها رو میخونی اشک می‌ریزی

    استاد بی نهایت ممنونتم من از صبح تا ساعت 1 شب بیشتر ساعات روز تو سایتم و تا تایمی برای استراحت پیدا میکنم سریع میام تو سایت آخه گنجها نهفته ست

    خدایا برای هدایت هات برای فرستادن دستهات

    برای آرامشم برای احساسه خوبم برای قلبم که تو درونش هستی ممنونتم شکرت می‌گویم سپاسگزارتم

    خدایا برای همسر خوبم برای فرزندان خوب صالحم شکرت می‌گویم

    استاد و مربم جان و دوستان عزیزم دوستتون دارم بی نهایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2587 روز

    سلام میکنم بشما استاد عزیزم و بانو شایسته مهربان.

    استاد دیروز یه تجربه ای برام رقم خورد که خیلی همخوانی داشت بااین فایل.

    دیروز با مادرم، یسر رفتیم خونه خالم برای عیادتش.

    برادر من یه سگ خیلی دوست داشتنی داره که خیلی خیلی بهش علاقه داره.

    درواقع کل ما خانواده خیلی اون سگ را دوستش داریم. چندروزی بود حال اون سگ یکم ناخوش بود.

    و دیروز خونه خالم، حرف از سگ داداشم شد.

    و خالم و دخترش بارها پشت سر هم براحتی میگفتن به جهنم که مریضه، الهی بمیره و…

    خب استاد من خیلی در لحظه ناراحت شدم ازین نوع رفتار و حرف زدنشون.

    خواستم بگم فقط بحث دین نیست که یسری از آدمها جبهه میگیرن و میخوان همه مثل اونا فکر کنن.

    حتی در مورد سلایق، هم، چنین رفتارهایی دیده میشه. که چون طرف خودش کلا از حیوانات خوشش نمیاد خیلی راحت بخودش اجازه میده که….

    استاد همین موضوع باعث شد به یک نکته مثبت دیگه از خودم و تغییر شخصیتم پی ببرم که من اگر از چیزی خوشم نیاد بخودم اجازه نمیدم راحت توهین کنم به علایق و عشق طرف مقابل.

    تمام فایلهایی که گوش میدم و تمام اتفاقاتی که برام رقم میخوره خیلی بمن کمک میکنه برای درک بهتر دوره عزت نفس.

    و خداراشکر میکنم بابت این موضوع و بینهایت سپاسگزار شما و خانم شایسته عزیز هستم بابت نشر این آگاهی ها.

    درپناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1919 روز

    سلام بر عزیزانم سلام بر استاد عزیزم سلام بر خانم شایسته عزیزم من خیلی خوشبختم که الان اینجام خدایا شکرت که تمام اینترنتم صرف این سایت توحیدی میشه و بی نهایت برام فایده داره خانم شایسته عزیزم خیلی ازتون ممنونم برای گام ششم فقط فکر اینکه یه نیرویی درون من هست که همواره داره هدایتم میکنه و اون نیرو همه چیو میدونه و راحتترین و لذت بخش ترین راهارو بلده ، فقط فکر این فقط فکر این بینهایت به من احساس آرامش میده ، بهم احساس اطمینان میده، بهم امید میده اینروزا خیلی به این جمله که من لایق دریافت الهامات پاک الهی هستم فکر میکنم و این باور خیلی بهم کمک میکنه که آرام تر و بدون عجله قدم بردارم من عاشق صدایی ام که منو به صبر دعوت میکنه و میگه فقط از همین لحظه ت لذت ببر ، تو روو به رشد هستی دارم به این فکر میکنم که کجاها به الهاتم عمل کردم و میبینم تقریبا هیجا فقط گاهی وقتا شده که مثلا خواستم یه کاری رو انجام بدم بعد یه کار دیگه رو انجام دادم و بعد فهمیدم باید کار اولی رو انجام میدادم و اونجا بوده که به خودم گفتم ،یه دلم گفت اون کارو انجام بده ها اما من گوش نکردم و کار خودمو کردم ، الهام همینه مطمئنم که وجود داره اما در من صداش خیلی ضعیفه انقدر ضعیفه که جدی نمی گیرمش و بعدا که کار از کار گذشته میفهمم الهام بوده اما حالا میخوام دلو بزنم به دریا و به الهاماتم اعتماد کنم و مهمتر از همه در این باره احساس لیاقتم رو تقویت کنم با این باور که خداوند خودش در قرآن گفته ما خیر و شرتون رو بهتون الهام میکنیم با این باور که من به عنوان موجودی که پا به این زمین گذاشتم حق دارم که با خدای خودم در ارتباط باشم و از الهاماتش استفاده کنم ، الهاماتی که همیشه هست و برای همه هست و من میخوام باورش کنم و دریافتش کنم همونطور که استاد استفاده میکنن من میخوام به این خدای قدرتمند اعتماد کنم درمورد قسمت آخر فایل که درمورد مسئولیت پذیری بود ، وقتی به این سوال فکر کردم با خودم گفتم اگه آدم راه درست رو بره واقعا مسیر براش لذت بخش خواهد بود نه با رنج ، استاد یه مسیری رو رفتن و راه درست رو یاد گرفتن و حالا ما میخواییم راه درست رو از استاد یاد بگیریم که به تضادهایی که استاد در مسائل مالی برخوردن بر نخوریم و اینم یک باور جدید هست که متوجه شدم که در من به وجود اومده که اگر مسیر درست رو با آگاهی پیش بری نتایج هر روز بهتر رو بهتر میشه و حتی اگر به چالشی هم بربخوری حتما به نفعته و اگر نا امید نشی حتما میتونی از پس اون چالش به راحتی بربیای استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم برای این فایل عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    عرفانه تیموری گفته:
    مدت عضویت: 2596 روز

    بنام خدا.سلام خدمت استادعباسمنش عزیزو خانم شایسته و تک تک دوستان.

    در مورد این فایل استادجان!من واقعا یکی از اون مادرای دلسوزم ک همیشه فکر میکردم و هنوزم فکر میکنم ک مسئول بچه هامم..هنوزم ک دوتا جوون 26 و 28ساله تو خونه دارم فکر میکنم من مسئول شام ناهار اونام.همش ذهنم درگیر اینه ک چی بپزم براشون.اگه از گشنگی بمیرند همت نمیکنند یفکری بحال خودشون بکنند.چون یاد گرفتند.پریشب چایی درست کردم.پسرمو باباش پای فوتبال نشسته بودند و چایی میخوردند.

    دخترم اومد چایی بخوره دید دیگه نیست.حاضر نشد بره براخودش چایی درست کنه.درصورتیکه اگه همون موقع من پامیشدم دوباره چایی درست میکردم میومد میخورد.واقعا من سالهای عمرم رو دقیقا هربار خاستم ی برنامه ای رو پیاده کنم باین فکر میکردم ک بچه هام تنهاند.یا مثلا ی برهه ای بچه هام ک کوچیک بودند رو توخونه تنها میذاشتم میرفتم کمک همسرم.چرا؟چون اون دست تنهاست. اگه من نرم از دخلش دزدی میکنند.اگه من حواسم نباشه….

    خلاصه خودمو واقعا له کردم ازبس مسئولیت کوچیک و بزرگو ب عهده گرفتم. و این از بچگی باهام بوده.بچه بودم مسئولیت مادرمو انجام میدادم.یا خواهربرادرام.یادمه تا صبحونه واسه بقیه آماده نمیکردم نمیتونستم برم مدرسه.باید حتما اماده میکردم ک بقیه ک بعدازمن بیدارمیشدند چایی آماده باشه. و اینجوری یاد گرفتمو بزرگ شدم.هربار هرکی چ نیاز ب کمک داشت چ نداشت من میدویدم و بقیه هم دیگه منو شناخته بودند.الان ک مدتیه سعی میکنم زیر بار مسئولیت دیگران نرم تازه اونم نه کاملا،احساس میکنم دیگه دوست داشته نمیشم.

    چون دیگه برا دیگران فایده ای ندارم.

    امیدوارم بااین آموزه ها حالا ک دارم قدم ب قدم پیش میرم یاد بگیرم ک بقیه عمرمو برای دل خودم و خاسته هام زندگی کنم و تلاش کنم. امروز بعداز مدتها پاشدم همون اول صبح زود باهمسرم رفتیم کارگاه.باخودم گفتم خدایا من ی قدم واسه بهترشدن برداشتم و صبح زود بیدارشدم و از خونه زدم بیرون.واسه اینکه درآمد داشته باشم و بتونم ب خاسته هام برسم.ولی واقعا سردرگم و گیجم. و نمیدونم چیکارکنم.تو هدایتم کن.حالا یکی دوتا ایده اومده ک در راستای تمرین جلسه5 کشف قوانین هم هست ک البته هنوز نرسیدم توسایت توقسمت نظرات درموردش بنویسم چون بیشتر تمرکزم این چندروز رفته واسه این قسمت و ازین بابت هم خوشحالم و ایده هایی ک اومده رو ی قدم کوچیک براش برداشتم.حالا فردا ببینم چی پیش میاد.این از این

    بریم سر موضوعی ک میگید اعتقادی ندارید مسئول خوشبختی حتی فرزندتون هستید و اتفاقا اگه هم قراره سختی یا هرچیزی پیش بیاد این اثلا براشون بد نیست و در برابر تضادی ک میبینند میفهمند خاسته شون چیه.من یک مثال بزنم

    دخترم همیشه فصل تابستون ک‌میشد خیلی کم پیش میومد ک با اتوبوس واحد جایی بره.میگفت مردم بهداشت شخصیشون رو رعایت نمیکنند و من حالم بد میشه.حتی با اسنپ هم ک میرفت بازم ازهمین موضوع همیشه گله مند بود.میگفت ماشین بو سیگار میداد و راننده فلان و….

    ایشون مثل خودم عاشق رانندگی منتها بیشتر باموتور بود.و حالا واسه اینکه طولانی نشه خلاصه بگم ک شرایط جوری شد ک واقعا از اون تضادها خاسته درش شکل گرفت.و خب ی موتور قسطی خرید.یکم طلا داشت واسه پیش پرداخت داد و الباقی ماهی6تومن و خودشم میدونست ک باباش آدمی نیست ک بگه خودم کمکت میکنم تو پرداخت قسطاش.کلا اگه هم میخاست کمکش کنه، نداشت ک اینکارو انجام بده.

    و میدونست ک منم چندماهه هیچ درآمدی ندارم. البته ی مقدار از پس اندازمو بعنوان قرض بهش دادم.ولی خداروشکر بخاطر این خاستش ک عاشقشم هست،شمافکر کن دختری ک تو عمرش همش تو خونه بوده و هیچ تلاشی نکرده،حالا داره از کاری ک عاشقشه یعنی مربی ژمیناستیک داره پول درمیاره و قسط موتورشو میده.تازه انقدر راحت و عالی ک اصلا آدم انگشت ب دهن میمونه.اوایلش خیلی میترسید ک نکنه از عهدش برنیاد.خب همونطور ک گفتم میدونست ک منم دیگه کمکی از دستم برنمیاد.یعنی اگه من کار و درامد داشتم مطمئنم اینقدر تلاش نمیکرد.خیالش راحت بود یکی هست جورشو بکشه.ولی خدارد صدهزارمرتبه شکر ک این واقعا مثل یک معجزه اتفاق افتاده.دختری ک اصلا از خونه بیرون نمیرفت بخاطر اون تضادها اون خاسته درش شکل گرفت ک نمیخام بوی گند مردمو تو فصل گرما تحمل کنم و اونجوری خدا خاست و ی موتور صفر خرید.باور کنید استادجان اینو صادقانه میگم.من از رفتار دخترم توی این مدت نسبت باینکه چطوری این موتورو جذب کرد.چطوری خواب و خوراک نداشت.من درس میگرفتم.یعنی ی مثال زنده بود جلوی چشمم ک انگار خدا داشت بهم نشون میداد ک ببین اگه خاسته ای داری اینطوری باید بهش بچسبیا.یعنی هروقت در طول شب من بیدارمیشدم متوجه میشدم این داره توی پتنرس عکس موتور میبینه.اینقد ک ذوق و شوقشو داشت.اون شبی ک رفتیم موتور رو قولنامه کنیم و بیاریم باباش حتی پول کرایه وانت رو هم نداد.گفت ندارم.در صورتیکه من میدونستم دیگه اینو داره.انتظار داشتم حداقل بعنوان شیرینی دخترم اینکارو انجام بده ولی حتی اینم پرداخت نکرد و گفت ندارم و همونجا دخترم بااینکه از باباش ناراحت شد و هنوزم ناراحته ولی متوجه شد ک فقط روخودش باید حساب کنه.

    اینجا من اعلام میکنم ک درکل همه ی اینا ب نفع دخترم شد.

    چند شب پیش در عین اینکه از ناراحتی باباش میگفت ولی گفت من ممنون تو و باباهستم. تورو ک میدونم اگه داشتی کمکم میکردی ولی بابارو ازش ناراحتم ولی بازم ازش ممنونم ک باعث شد من ی حرکتی بزنم.

    اینجا باصدای بلند اعلام میکنم ک واقعا همه اینا ب لطف خدای مهربان باعث رشد دخترم شد.

    ممنون و سپاسگذار خداوندم.هنوز خیلی چیزا مونده ک از خدا ببینم وانگشت ب دهن بمونم.آمین

    دوست داشتم باورهای قشنگی ک درین قسمت بود رو هم بنویسم اما کامنت طولانی میشه.ان شاءالله اگه فردا عمری باشه مینویسم.چون خودم اینکارو دوست دارم.باهاش حال میکنم.حال خودم خیلی خوب میشه.

    دوستتون دارم عرفانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    اردیبهشت گفته:
    مدت عضویت: 2896 روز

    سلام استاد عزیز و سلام بانو مریم شایسته عزیز و سلام دوستان عزیز همراه

    راهنمای درون‌را چگونه فعال کنم؟ برای رسیدن به هر خواسته و ظهور آن در زندگی اول باید وجود خود آن پدیده و امکان وجود آن در زندگیمان را باور کنیم. فارغ از اینکه چه دین و مذهبی داریم. بحث باور هاست و باور همان ایمان است. به همان اندازه که ایمان داشته باشیم، تسلیم‌ باشیم، به‌گفتگوهای ذهنی( رجوع به تجربه های قبلی و گرفتن نتایج منطقی بر اساس رخدادها و تجربه گذشته) توجه نکنیم و احساس را خوب،نگه داریم، آن خواسته در زندگی ما نمودار میشود.

    بخواهید تا به شما داده شود

    از کجا مطمئن شویم که‌ آن ندای درونی‌من است نه شیطان؟ مبنای تشخیص احساس ماست. از جنس گفتگوی ذهنی میتوان منباء آن راتشخیص داد.

    امروز تصمیم دارم کلمه وحی رو در قران سرچ کنم.

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    سمیه مصطفائی گفته:
    مدت عضویت: 3579 روز

    سلام سلام سلام …???

    خداروشکر استاد که این مصاحبه شما همچنان ادامه داره ، کاملا حق با شماست” ما مسئول هیچ کسی نیستیم”

    من این حرف رو قبول دارم بقول خودتون خیلی باهاش اوکی ام ،

    از وقتی ک توی جلسات آفرینش به این موضوع اشاره کردین منم دیدم خیلی باور خوبیه و زیاد تکرارش کردم و استفاده کردم ازش و باعث شده همه چی به طرز جالبی سر جای خودش باشه

    کلا یه نظم خاصی به ذهن و زندگی آدم میده اتفاقا رفتار اطرافیان هم به نسبت باهام بهتر شده اخه من اولش فکر میکردم شاید این باور و این رفتار باعث ناراحتی اطرافیان بشه که ازم توقع دارن ولی اصلا اینطوری نشد

    ما حق داریم به چیزهایی که میخوایم برسیم ما حق داریم کارهایی که دوست داریم انجام بدیم و اگه به این خواسته هامون نرسیم اصلا اصلا مسئولیت در قبال دیگران توجیه مناسبی نیست ، مطمئنا ته دل خودمون هم این توجیه قابل قبول نیست …

    قطعا سالها بعد کسی یادش نمیاد که ما مسئولش بودیم یا نه ! اما خودمون کاملا یادمونه که با چه بهانه ای به خواسته هامون نرسیدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    اعظم معین قفقازی گفته:
    مدت عضویت: 2567 روز

    باسلام خدمت استادعزیزم شمابهترین الگوتوزندگی من هستید این مصاحبه خیلی برام لذت بخش بود ومن رابادیدگاه جدیدآشناکرد اونم اینکه فکرمیکنم بایدبه همه کمک کنم درحالیکه الان به این نتیجه رسیدم که نه فقط من مسئول زندگی خودم هستم ازوقتی باشما آشناشدم نتایج زیاد توزندگیم بدست اوردم هم ازنظرمالی هم ازنظرجسمی من که صرع داشتم با گوش دادن به کلیپ هاوخواندن مطالب شما بطورکامل درمان شدم وازنظرمالی هم هرچی که جلوترمیروم بیشترنتایج برای من مشخص میشود من راحت بهم الهام میشه وکاملا آنهارادرک میکنم وحس بسیارعالی دارم که خداوندمهربانی دارم که مرا باشما آشناکرد ودرمسیری بسیاربسیارمتفاوت ازقبل قرار داده من الان به وجودشما خدای خودم رابهترمیشناسم

    استادعزیزهرکجاهستید خداوندنگهدارتون باشه وازخدای مهربانم سپاس گزارم بخاطر نعمتهای بزرگ وکوچک که به من عطاکرده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    احسان صالحی گفته:
    مدت عضویت: 2317 روز

    سلام به استاد و همه اعضای خانواده ی صمیمی عباس منش

    من معمولا روی فایل هایی کامنت مینویسم که خیلی ازشون لذت می برم. البته این لذت از همون اول اتفاق نمی افته! بلکه کاملا برعکس، اول از دیدن اون فایل حس بدی میگیرم! چون با “دیدگاه کنونی من” همخونی نداره ولی … ! ولی وقتی که چندین و چند بار می بینمش و سعی می کنم “کاملا بدون درنظر گرفتن تجربیات قبلی خودم” اون فایل رو بشنوم و ببینم تازه می فهمم که چقدر آگاهی های جدید و ناب برام داره که شاید تا صد سال آینده هم با اون نگاه قبلیم بهش نمی رسیدم!

    و این فایل دقیقا همین کارو بامن کرد.

    وااااااای استاد واااااای ! نمیدونید چقدر الان به این فایل احتیاج داشتم. یعنی دقیقا همین الانا. نه یک ساعت قبل تر نه یک ساعت بعدتر! دقیقا همین الان بهش احتیاج داشتم. دقیقا همین چند دقیقه پیش که داشتم این فایلو می دیدم و وقتی که تموم شد و اومدم این کامنت رو نوشتم.

    من برای خودم چندین راه نوشتم که هروقت حسم بد شد برم سراغ اون کارها و حسمو بهتر کنم، که یکی از اونها سرزدن به سایت شماست.

    من تاهمین یک ساعت پیش داشتم با برادرم در مورد موضوعی بحث میکردم که اصلا دیدگاهامون باهم یکی نبود. یکی که چه عرض کنم، کاملا هم متضاد بود! من شرق بودم و برادرم غرب! یعنی نگاهامون کوچکترین وجه اشتراکی باهم نداشت و خیلی خیلی حالمو بد کرده بود. بسیار زیاد بد. فوق العاده زیاد. وحشتناک زیاد. اصلا نمیدونم چجوری بنویسم تا بتونم بگم چقدر حالمو بد کرده بود. اما از اونجایی که به این آگاهی رسیده بودم که “بزرگترین توانایی انسان توانایی کنترل ذهنشه” و به قول استاد من اونقدر آدم با دل و جرأتی نیستم که بتونم توی احساس بد بمونم، این شد که برای خوب کردن حسم اومدم سراغ کامپیوترم و این فایلو که دیشب دانلود کرده بودم و روی کامپیوترم ذخیرش کرده بودمو نگاه کردم.

    واااای استاد! این فایل شما دقیقا عین آبی بود رو آتیش. چقدر به موقع این فایلو دیدم. بابتش هزاران هزار بار از خدای خوب خودم ممنونم و بعدش از شما استاد عزیز.

    یه نکته هم بگم که من متوجه شدم که دقیقا جاهایی که با دیدن یک فایل یا یک صحبت یا یک دیدگاه حالم بد میشه دقیـــــــــــــــقاً همونجا جایی که میتونه باعث پیشرفتم بشه که بتونم دنیای اطرافمو از نگاهی کاااااملا جدید ببینم!

    خیلی از این فایل لذت بردم و کلی هم استفاده کردم. حق بارها و بارها دیدنش برام محفوظه :))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: