مصاحبه با استاد | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین» - صفحه 52

687 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ساحل آرامش گفته:
    مدت عضویت: 1655 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به شما استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت

    مصاحبه با استاد

    | فرهنگ ناب «لا اِکْراهَ فِی الدّین»

    راه‌های ارتباط با راهنمای درون

    مهم‌ترین راه ارتباط با راهنمای درون اینه که باور کنیم یه همچین راهنمایی هست و باور کنیم فارغ از اینکه ما چقدر انسان مذهبی هستیم یا نیستیم این نیروی هدایتگر توی وجود ما هست و باور کنیم که وقتی ازش درخواست کنیم و ایمان داشته باشیم که وجود داره و پاسخ میده به ما پاسخ خواهد داد، این مهمترین باور در مورد اینکه بتونیم راهنمای درونمون را فعال کنیم و از الهاماتش استفاده کنیم

    سعی کنیم در همه کارها از این راهنمای درون استفاده کنیم

    به اندازه‌ای که ایمان داشته باشیم و باور داشته باشیم و تسلیم باشیم و روی خودمون و عقلمون و منطقمون و تجربیات گذشته‌مون حساب نکنیم می‌تونیم از این راهنمای درون استفاده کنیم

    خیلی از افرادی که از راهنمای درون استفاده نمی‌کنن اینه که خیلی روی تجربیات گذشته‌شون حساب می‌کنن

    میگن قبلاً این کارو کردم جواب نداده

    یا قبلاً اینجوری شده جواب نداده و خیلی از تجربیاتشون استفاده می‌کنند و فکر می‌کنن چون قبلاً نشده الان هم نمیشه

    در صورتی که یه حسی بهشون میگه قبلاً رو ول کن همه چی رو پاک کن الان این کارو بکن جواب میده ولی چون تجربیات قبلی رو

    دارن و ذهن منطقیشون میگه من 10 بار این کارو کردم جواب نداده اون کارو نمی‌کنن و اگر کسی تجربه داشته باشه اون لحظه گوش کرده باشه به اون حس و عمل کنه می‌بینه که جواب میده بعد تازه می‌فهمه که هزاران بار توی موقعیت‌های مختلف این به من گفته ولی من گوش نکردم

    ذهن منطقی ما جلوی ما رو می‌گیره برای اینکه ما از الهاماتمون استفاده کنیم.

    از کجا بفهمیم که الهام یا نجوای شیطانِ

    اون ایده اون راهکار به شما احساس خوبی میده یا احساس ترس به شما میده یا ناراحتتون می‌کنه

    اون جنس احساسی که داره اون گفتگوهای ذهنی جنس احساسش مشخص می‌کنه که مسیر کدومه و کی داره صحبت می‌کنه با شما

    برای خوب شدن همیشگی احساس باید دائم گفتگوهای درونی را مدیریت کنیم و این مدیریت گفتگوهای درونی که به احساس خوب ختم میشه کار همیشگی باشه یا اگر باورهامون رو به سمت خوب بودن تغییر بدیم احساسمون کلاً خود به خود خوب میشه؟

    نه باید همیشه گفتگوهای ذهنی‌مون رو روش کار کنیم و نجواهایی که به ما احساس بدی میده با باورهای مناسب جایگزین کنیم

    این کار همیشگیه و خود به خود بد میشه ولی خود به خود خوب نمی‌شن

    برای رسیدن به ثروت باید روی باورهامون کار کنیم ولی اجازه بدیم که نتایجش رخ بده نه اینکه بخواهیم یه دکمه بزنیم درست بشه

    وقتی هنوز به ثروت نرسیدیم چطور بفهمیم دلیلش باورهامون یا هنوز باید صبر کنیم؟

    وقتی روی باورهامون کار می‌کنیم نشونه‌هاش میاد

    مثلاً یه پول توی خیابون پیدا می‌کنیم یا اس‌ام‌اس موبایل بانک میاد یه مبلغی واریز شده صاحب کارمون به ما یه هدیه‌ای میده تو شرکت که کار می‌کنیم افزایش حقوقی در نظر می‌گیرند عدده بزرگ نیست ولی یه نشونه اینجوری میاد که ذوق زده می‌شیم که داره جواب میده این نشون میده که داریم روی باورهامون کار می‌کنیم و همون مسیر رو باید ادامه بدیم

    اگر نتایجمون نسبت به روزهای اول کمتر می‌شه دلیلش اینه که اون اوایل با ذوق و شوق جلسات رو گوش می‌دادیم و انجام می‌دادیم و بعدش که نتایج رو می‌دیدیم فکر می‌کردیم طبیعی بوده و دیگه ادامه ندادیم و نفهمیدیم که منشا نتایج اینه که روی خودمون داریم کار می‌کنیم.

    سوال: من خیلی کارها انجام دادم و خیلی ریسک کردم اما در حدی که فقط خودم بهاش رو بپردازم همین که تصمیم می‌گیرم یه گام بردارم که ممکنه همسر و فرزندم از لحاظ مالی یا رفاهی اذیت بشن عقب نشینی می‌کنم من خودم حاضرم بهای زیادی رو برای رسیدن به اهدافم پرداخت کنم اما فکر اینکه خانواده‌ام در این مسیر اذیت بشن منو منصرف می‌کنه چه باوری رو باید جایگزین این باور اشتباه کنم؟

    از خیلی از جنبه‌ها باید این سوال رو جواب داد من با یه سری موضوعاتی که دوستمون گفته موافق نیستم

    اینجوری نیست که فکر کنم من یه مسیری رو برم که از لحاظ مالی به مشکل بربخوریم خانواده‌ام اون رفاه مناسب رو نداشته باشه براشون بده من اینجوری فکر نمی‌کنم،

    من نه فکر می‌کنم مرگ بده نه فکر می‌کنم مسائلی که آدم بهش برمی‌خوره بده

    اینا همه مسیر زندگیه

    تضادهاست که آدم خواسته‌هاش رو پیدا می‌کنه

    با هرچی که تضاده

    مریضیِ بیکاریِ طلاقِ بی‌پولیِ مستاجریِ بدهکاریِ هرچی که تضاده

    هرچی که همه فکر می‌کنن بده من فکر می‌کنم اینا قسمتی از مسیر زندگیه که آدم خواسته‌هاش رو با اینا می‌شناسه و می‌فهمه که چی رو می‌خواد و محرک‌های پیشرفت هستن

    بنابراین از اون زاویه اینجوری نگاه نمی‌کنم که مثلاً فرزندم همسرم اذیت بشه چون من دارم یه ماجراجویی می‌کنم

    حتی اگر به ظاهر اذیت بشن براشون خوبه خواسته‌هاشون رو پیدا می‌کنن

    کلاً مسئولیت زندگی و مسئولیت خوشبخت کردن دیگران رو باهاش موافق نیستم

    حتی خوشبخت کردن فرزند باشه

    اصلاً اصرار ندارم هیچکدوم از حرف‌های منو باور کنید بپذیرید یا بخواهید عمل کنید اون دوستانی که فکر می‌کنن باید بحث کرد در مورد یه سری ایده‌هاشون از مسیر اصلی خارج شدن.

    من ایده‌هایی که باعث تغییر زندگیم شده به شما میگم شما می‌خواهید بپذیرید می‌خواهید نپذیرید

    می‌خواهید فکر کنید غلطه درسته یا مثلاً کافر شدم در مورد مسائل توحیدی یا مومنم اصلاً نه برام مهمه نه برام فرقی می‌کنه نظر شما نه بحثی دارم نه می‌خوام ثابت کنم به شما چیزی رو

    این موضوعی که بخواهیم بریم توی حاشیه من به شما ثابت کنم شما بگید نه اینجوری نبوده اونجوری بوده اصلاً هرجوری دوست دارید فکر کنید من گفتم من اینجوری فکر کردم هزاران هزار نفر دیگه هم اینجوری فکر کردن از برنامه ما استفاده کردن و نتایجشون هم مشخصه نتایج منم مشخصه اصلاً هم بحث ندارم اگر کسی فکر می‌کنه این حرف اشتباهه و درست نیست انجامش نده اصلاً اجباری در کار نیست مثل قرآن می‌مونه قرآن یه سری آگاهی‌ها رو به ما داده مگه اجبار کرده که اینا رو عمل می‌کنی یا همین الان من خدا هستم قدرت مرگ و زندگی دست منه این قرآن رو اگه نخونی و بهش عمل نکنی من همین الان می‌کشمت کجا این اتفاق افتاده کجا اینجوری بوده

    ما آزادیم برای اینکه انتخاب کنیم

    همه آزادن دیدگاه‌هاشون رو بگن

    همه هم آزادن به اون دیدگاهی که طرف گفته عمل کنن یا نکنن

    تنها کاری که می‌کنیم اینه که اگر دیدگاهی رو دوست نداریم من این کارو می‌کنم ازش اعراض می‌کنم باهاش بحث نمی‌کنم که آی تو چرا این دیدگاه رو داری آی تو که شیطان پرستی.

    یه بار هم بحث نکردم با کسی

    توی آمریکا که به عنوان آزادترین کشور معروفه هر کسی هرجوری دوست داره فکر می‌کنه و عمل می‌کنه و تا وقتی به کسی آسیب نمی‌رسونه هرجوری دوست داری فکر کن هرچی رو می‌خوای بپرستی بپرست اینجا هیچ کسی کاری نداره که تو چه دینی داری مسلمونی یهودی هستی شیطان پرستی اصلاً هر فرقه‌ای داری به کسی آسیب نرسون خودت زندگی خودته فکر خودته هرجوری دوست داری فکر کن

    هیچ وقت من نیومدم با کسی بحث کنم یا حرفم رو بزنم خداوند در قرآن به پیامبر میگه که تو وکیل کسی نیستی و رسالت تو ابلاغ پیام است

    دیگه اینکه بقیه گوش می‌کنن نمی‌کنن مسخره می‌کنن این دیگه کاری نیست که به تو ربطی داشته باشه تو وکیل وصی مردم نیستی

    ما انت علیکم به حفیظ

    ما انت علیکم به وکیل

    ما تورو وکیل کسی قرار ندادیم تو کارت رو انجام بده و به بقیه کاری نداشته باش

    در مورد منم من یه سری دیدگاه‌هایی رو بهش رسیدم الکی هم بهش نرسیدم یعنی همینجوری هم نبوده بسیار بسیار تحقیق کردم و کار کردم و نتیجه گرفتم و بعد اومدم گفتم به شما پس نخواهیم همدیگه رو قانع کنیم هر کسی از برنامه من خوشش نمیاد اصلاً نه می‌خواد ناراحت کنه خودش رو نه اذیت کنه فقط اون فایل رو ببنده

    من خودم اگر فیلمی یه آهنگی رو خوشم نیاد نمیرم تو صفحه‌اش پیداش کنم بهش فحش بدم تق دیلیتش می‌کنم

    چقدر خوبه که بتونیم تحمل کنیم دیدگاه‌های افراد رو.

    مادرم دیدگاه‌های توحیدی منو قبول نداره منم کاری به دیدگاه‌های مادرم ندارم

    حالا من برم بگم مادرِمن شما که اون دیدگاه‌ها رو داری که فکر می‌کنی اصلاً مسیرت درسته قرآن رو برو بخون بحث توحید رو برو بخون اصلاً اون مسیری که شما داری میری اصلاً درست نیست اشتباهه توی اون مسائلی که داری رابطه‌ای که فکر می‌کنی توسط دیگران باید با خدا داشته باشی این درست نیست بارها توی قرآن گفته شده

    ما هم یکی دو بار اون موقع که ناآگاه بودیم گفتیم بهش اونم با زبون خوش که داری اشتباه می‌کنی برو قرآن رو بخون بعدش دیدم نه اصلاً علاقه‌ای نداره یا قبول نداره نه من کاری داشتم نه اون به من کاری داره

    اون دوست داره بره توی اون مسیر حرکت کنه من هر چقدر از لحاظ مالی بتونم کمک کنم به اون مسیری که اون دوست داره بره بهش کمک می‌کنه کمک میکنم

    اینجوری نیست که بگم نه اصلاً شما اون نگاه رو داری به این دین تازه می‌خوای براش هزینه هم بکنی فلانه و بهمانه

    حتی براش هزینه هم می‌کنم

    با اینکه اصلاً اعتقادی ندارم به اون مسیری که داره میره ولی چون اون دوست داره من نوکرشم هستم.

    شما هم اگر از حرف‌های من خوشتون نمیاد اعراض کنید همونجوری که من اجبار نکردم شما هم نخواهید اجبار کنید که من تغییر کنم نه شما قراره منو ببرید جهنم نه من قراره شما رو ببرم بهشت

    هر کسی نتیجه اعمال خودش رو می‌بینه شما دوست نداری با برنامه ما نباش

    اگر دوست داری ادامه بده ببین کدوم حرف‌ها داره برات چه نتیجه‌ای رو به وجود میاره با ذهن پاک بدون قضاوت بدون استفاده از تجربه قبلی ازش استفاده کن

    بعد تصمیم بگیر که می‌خوای این روند رو ادامه بدی یا نمی‌خوای ادامه بدی

    کلیت بحثِ موافقت و مخالفت با دیدگاه دیگران رو ما فرهنگش رو یاد بگیریم

    توی آمریکا هر کسی با هر دیدگاهی داره برای خودش زندگی می‌کنه و همه در کنار هم مثل همون دوران پیامبر اسلام که مسیحی‌ها و یهودی‌ها و مسلمون‌ها توی همون مکه و مدینه کنار هم با دیدگاه‌های خودشون با دین خودشون با باورهای خودشون زندگی می‌کردن و با صلح و صفا زندگی می‌کردن الان توی آمریکا همون حالت هست

    حالا هیچ ادعایی هم بندگان خدا در مورد دین هم ندارن

    ولی واقعاً دارن عمل می‌کنن به همون دیدگاه ناب پیامبر که

    لا اکراه فی الدین

    من کلاً اعتقاد ندارم که ما مسئول همسر فرزند خواهر برادر ملت

    اصلاً مسئول نیستیم ما مسئول خودمون هستیم

    بارها خداوند توی قرآن فرموده که اونایی که فلان مسیر رو میرن اونا خودشون مسئولن شما هم که دارید این کارو می‌کنید خودتون مسئول کار خودتون هستید

    شما مسئول اونا نیستید

    هیچکس بار دیگری رو بر دوش نمی‌کشه

    هر کسی هر مسیری میره خودش مسئولشه این نگاهی که توی زندگی ما به عنوان پدر مادرهای دلسوز هست اینه که نه من دیگه این بچه رو به دنیا آوردم من مسئول خوشبختی اونم

    به خدا ما مسئول خوشبخت کردن کسی نیستیم

    اصلاً تواناییش رو نداریم

    بگذریم حالا مسئول هستیم یا نیستیم

    تو مگه می‌تونی کسی رو خوشبخت کنی

    مگه ما اینقدر آدم‌های معروف نداشتیم توی ایران که خودشون از دیدگاه‌های خاصی بهره می‌بردن بچه‌هاشون توی دیدگاه کاملاً متفاوت رفتن اصلاً به مشکل برخوردن حتی از افراد خیلی سیاسی و مقامات عالی رتبه کشور که اصلاً بچه یه سمت دیگه‌ای رفت و باباهه هر چقدر هم تلاش کرد نتونست اونو عوض کنه مگه کم از این مثال‌ها بوده

    این توانایی اینکه تو کسی رو خوشبخت یا بدبخت یا توی مسیر خودت ببری رو نداری اصلاً که حالا بخوای مسئولیتش رو به عهده بگیری

    ولی ما خیلی علاقه داریم که خودمون رو مسئول بدونیم

    نه من بالاخره باباشم مامانشم خواهرشم برادرشم من باید این کارو بکنم

    شما مسیر درست رو برو راه درستی که فکر می‌کنی رو برو هر اتفاقی هم افتاد اون افراد می‌تونن

    یعنی باید خودشون زندگی خودشون رو رقم بزنن

    یعنی بایدیِ

    من در مورد پسرم من نمی‌تونم زندگی اونو رقم بزنم من اینجوری فکر نمی‌کنم

    من دنبال هدف‌هام نرم اینم

    واضح بگم نه اینکه حالا بخوایم بلایی سرشون بیاریم از قصد

    اینکه دنبال هدف‌هامون بریم رو منظورمه

    من دنبال هدف‌هام نرم به خاطر اینکه حالا اگه دنبال هدف‌هام برم ممکنه همسرم فرزندم مستاجر بشن بی‌خونه بشن بی‌پول بشن هرچند که فکر می‌کنم اگر باورهامون درست باشه و توی مسیر حرکت کنیم دردها و رنج‌ها به وجود نمیاد و یا اگه به وجود هم بیاد با تغییر باور خیلی زود حل میشه و همه اون روزهای سخت هم به نفعمونن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    به نام خدای مهربان

    این فایل رو من باید بارها بارها گوش بدم

    خدایا شکرت که هر لحظه هدایتگرمونی

    حتی برای بازی

    آخه خواسته منه که برات مهمه خداجونم من جایی که میلنگم اینجاست که اصلا خواسته من درسته یا نه و اینکه تو کارتو میکنی و هدایتم میکنی ولی من نمیدونم خواستم صحیح هست یا نه

    من تمام این سالها گیر همین بودم

    و تو برای من سریع الجوابی. ینی تا گفتم فلان چیز تو برام مسیر رو هموار کردی ولی من استوپ رو جایی زدم که نمیدونم واقعا این رو میخوام یا ن

    خداجونم ازت میخوام که دراین خصوص هدایتم کنی در خصوص اینکه کدوم مسیر و راه رو اصلن ازت درخواست کنم

    میدونم میگی که حست رو نگاه کن و قلبت رو و اینکه شک نکن

    ولی من شک میکنم من از کمبود باور به خودم از قدم گذاشتن تو هرراهی میترسم. خداجونم هدایتم کن به مسیری که بیشتر خودمو بشناسم و تورو بیشتر در وجود خودم پیدا کنم

    سپاسگزارم

    در خصوص اینکه همیشه برای نروی برای بزرگ کردن فرزندمم ازت خدایا میخوام

    کمک کنی که بیشتر خودمو و باورام درست کنم در مسیر رشد و پرورش فرزندم شاد و پر انرژی و با توکل قدم بردارم

    شکر

    در خصوص قسمت دوم که کاری به کار کسی نداشته باشیم استاد گل گفتید

    من خیلی دارم تلاش میکنم که نخوام ذهنیت خودمو ب خورد بقیه بدم. و بعد اونا که متوجه نمیشم که هیچ بیشتر حسشون بهم بده میشه چون منو همه چیز دون میدونن و حس بدی بهشون دست میده

    خیلی ازین باب ضربه خوردم. دیگه وقت تغییره. باید باور لااکراه فی الدین رو بیشتر و بیشتر در خودم بسازم

    همه ارزشمندن یا هر تفکری

    با هر عقیده ای

    و زیبایی جهان در همین تفاوت هاست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2888 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان نازنین

    نکات و برداشت هام ازین فایل ارزشمند رو می نویسم

    به راهنمای درون باید باور داشته باشیم و ایمان داشته باشیم به این نیروی هدایتگر که هدایت و راهنمایی ش رو دریافت کنیم

    استاد گفتند که حتی برای بازی هم نیروی راهنمای درون کمک میخوان نکته ای که من اینجا ضعف دارم اینه که احساس لیاقت نمی کنم و نگاه سیستمی یادم میره و نگاه انسانی نسبت به خدا میگیرم که بابا زشته حالا واسه بازی و سرگرمی از خدا کمک بخوام و خوشحالم که در فایل قبلی تصمیم گرفتم کتاب چگونه فکر خدا بخوانیم رو مطالعه کنم و باعث شد بهتر متوجه بشم

    گاهی هم تجربیات گذشته و ذهن منطقی ما نمیذاره تا به اون هدایت الهی گوش بدیم و عمل کنیم

    اینکه چطور تشخیصش بدیم از روی احساس که احساس خوب بهمون میده یا برعکس ترس و ناراحتی و .. جنس گفتگوهای ذهنی هست که نشون میده کی داره با ما صحبت میکنه

    باید همیشه رو گفتگوهای ذهنی کار کنیم چون به حال خودش رها کنیم خود به خود بد میشه ولی خوب نه.

    وقتی رو باورها کار کنیم از همون اول نشانه هاش میاد اما باید ادامه بدیم

    گاهی وقتی نتایج رو می بینیم دیگه کار کردن رو باورها رو رها میکنیم و بعد نتایج کمرنگ میشه

    به تضادها میشه به این شکل نگاه کرد که خواسته ها رو نشون میده و محرک پیشرفت هستند

    در مورد دیدگاه لااکراه فی الدین،

    اگر دیدگاهی را نمی پسندیم بحث نکنیم و اعراض کنیم

    رسالت پیامبر ابلاغ پیام هست

    و خیلی کشورها هم تا زمانیکه موضوعی به کسی آسیبی نرسونه آزاد هستن دیدگاهشون رو بیان کنن

    اگر با نظری مخالفیم اعراض کنیم نه اینکه بحث و جدل کنیم و بخواهیم همدیگه رو قانع کنیم

    باهم در صلح زندگی کنیم

    ما فقط مسئول خودمون هستیم و توانایی خوشبخت کردن کسی رو نداریم

    و اگر با باورهای درست حرکت کنیم رنج ها در مسیر بوجود نمیان و یا خیلی زود با تغییر باورها حل میشن و به ما نفع می رسونن

    خدایا شکرت برای همه نعمت ها و برکتها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    زهرا جعفرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    سلام به استاد عزیزم

    وقتی از خداوند درخواست میکردم و منتظر بودم دقیقا همه اش اجابت بشه و نمیشد راستش ناامید میشم و ذهنم میگفت دیدی نمیشه دید الکی درخداست کردی

    ولی الان به این قکر میکنم الان از 10 تا درخواستی که دارم یکی دوتاش واقعا داره اجابت میشه و این پیشرفته این یعنی مسیر درسته چون دوتلش احابت شد اگه لینطوری ادامه بدم میشه سه تا و چهار تا و این نشون میده باورهام بهتر شده که راحت تر و بیشتر اجابت میشه و دیگه ناامید نمیشم و ذوق میکنم

    دوست دارم تمام تجربیات گذشته ام پاک کنم و بتونم بدون نجواهای شکست دوباره برم سراغ کاری که نتونستم قبلا انجامش بدم ، طبق حرفای شما این برداشت رو کردم که وقتی با ذهنیت پاک بری سراغ کاری و تجربیات قبلی ات دخالت ندی اون وقت اتفاقات جور دیگه ای رقم می خوره

    به درک بهتری از قانون رسیدم واقعا قبلا نمیدونستم باید چیکار کنم و چطور باور سازی کنم ولی این اواخر وقتی به افکاری که تو ذهنم بابلا پایین میشد توجه کردم دیدم راجب ضعف بینایی ام یه حجم عظیمی از گفتوگوهای ذهنی در طول روز وجود داره تو ذهنم

    و مدام راجبش خودمو مقایسه میکنم ، وقتی نمیتونم از پس کاری بر بیام در این مورد یا اینکه فورا نمیتونم انجامش بدم این گقت و گو ها توی ذهنم هی تکرار میشن

    و بعدش وقتی به خاطر مقایشه حالم بد شد و خواستم حال خودم خوب کنم فهمیدم که من به یک منطق و باور نیاز دارم که مخالف این گفت و گو های ذهنی باشه و به من احساس بهتری بده و من با تکرارش تو اینجور موقعیتی ، به احساس بهتری برسم

    و هرموقع این گفت و گو ها در این زمینه تکرا. شد من همین منطق جدید رو تکرار کنم و کار انجام می شود

    قبلا اصلا اینطور نبود من درکی از این روند نداشتم و احساس میکنم یک پله اکاهی ام ببشتر شده

    منشا نتایج اینه که تو داری روی خودت کار میکنی و خود به خودی نیست

    چقدر خوبه که شما واقعا فرهنگ رفتاری و گقتاری رو هم به ما یاد میدین که اکر با یه دیدگاه برخورد کردیم که خوشمون نیومد چطور رقتار کنیم

    یاد گرفتن همین نکته باعث میشه ظرفمون بزرگتر بشه حالمون بهتر بشه رابطه ی بهتری با بقیه داشته باشیم و این انرژی رو برای پرداختن به کارهای دیگه استفاده کنیم

    یه تجربه دارم که میخوام به اشتراک بزارمش

    وقتی کلاس 12 بودم و مدارس انلاین بود من تمرکزم گذاشته بودم روی ازمون ها و .. و به کلاس های انلاین مدرسه اهمیت نمیدادم چون از نظرم ارزش بار عملی به اندازه زمانی که صرف میکردی نبود و این دیدگاه من بود و با هر منطقی که من داشتم

    ولی دوست صمیمی اینطور نبود و کاملا برعگس برخورد میکرد و صبح تا ظار کلا انلاین و و نَعول انجام تکالیف مدرسه و به نظر من (واقعیت ماجرای این تیکه رو خبر ندارم) اصلا واسه کنکورش وقت نمیزاشت که پایه های قبل بخونه و تست بزنه و فلان

    خلاصه من خودم مسئول میدونستم که اکاهی هایی که از مشاورم دلشتم بهش انتقال بدم و مدام بهش میگفتم کلاس انلاین مدرسه بزار کنار اصلا مهم نیست نمره مستمرت چنده ، رتبه کنکورت واسه اناخاب رشته مهمه و فقط نمره امتحان گتبی

    و دوست منم گوش تمیداد و منم حرص مبخوردم و یه عالمه دلیل براش میاوردم و یقین داشتم که داره اشتباه میکنه ، و یه روز این دوشتم بهم پیام که من تو زندگی ام درگیری ها و مسائل مخصوص به خودم دارم و نمیتونم اونی باشم که تو ازم انتظار داری ببخشید که شرایطمون متفاوته و کلا باهام قطع رابطه کرد

    اول که من قبول نگردم که من تقصیری داشتم و فکر میگردم تقصیر اونه. ولی بعدها که بهش فکر کردم دیدم لین اصرار من و اینکه میخواستم دیدگاه و عملکرد خودم بهش تحمیل کنم باعث شد رابطه امون پر تنش بشه و قطع بشه و این برام یه نجربه شد که وقتی دوباره اشتی کردیم من رفتار لهتری از خودم نشون دادم و سعی کردم دیگه این گارم تکرار نکنم و خداروشکر میکنم که در حال حاظر واقعا رابطه حیلی رها تر و زیباتر و لذت بخش تری باهم دلریم و هیچ کدوم کاری به هم در این رمینه نداریم و همین باهث شده از کنار خم بودن لذت ببریم و رابطه امون خیلی روان تر پیش بره

    و یه تجربه دیگه هم گه داشتم گه اونم میخوام بگم اینه که یه دکست دیگه هم داشتم که بازم با هم صمیمی بودیم

    حالا اینم بگم که با دبدیگاه الانم که بهش فکر میگنم اونموقع به اسم صمیمی بودن خیلی از حریم های همدیگه رعایت نمیکردیم و اونطور که باید اجترام نمیگذاشتیم

    خلاصه من متوجه شدم که این دوستم یه مشکلی داره که ناراحته و مدااااام اصرار که بگو مشکلت چبه ما دوستیم بزار کمکت کنم (یه دوستا تو مشکلات با هم هستن و کمک میکنن ، من ناجی اون هستم ، مسئول حل کردن مشکلاتش هستم و یه دوست خوب با انجام این کار ارزشمند تر میشه) باور کنین اون اولش نمیخواست بگه کلا بهم ولی من اصرار کردم و بالاخره گفت مشکلش چیه

    و با همین رقتارم برای خودم دردسر درست کردم یه عاااالمه ، چرا؟ چون اینقدر درگیر حل جشکل تکن شدم که اخرم دائمی حل نشد یا کلا حل نشد که از رندگی خودم افتادم

    از توابم از درسم از اعصاب راحتم از ارامشم از اعتبار تحصیلی ام

    و در نهایت دیگه کم اوردم و گفتم من دیگه نیستم

    من اصلا بدترین دوست دنیا و تو هرچی دوست داری به من بگو ولی من دیگه نمیتونم و میحوام اصلا قطع رابط کنم دیگه بریده بودم و تسلیم بودم

    و طبق قانون خداوند وقتی از خودت می کنی و به بقیه می دی انتظار نداشته باش به چشم بیاد یا قدردانی باشه

    در نهایت من شدم رفیق نیمه راه گه دوستش توی مشکلات رها کرده و من اینو با جونم پذیرفتم و دیگه دفاعی ام نگردم که فلانی من اون همه گتر کردم برات هاا ، و رها کردم و بعدش که دیگه اون ورودی ها و اون درگیری های ذ6نی نبود من ارامش رو احساس کردم و بعدش این برام تجربه شد که زیاد پیکیر حال بد کسی نشم کخ اونم بیاد سعره دلش باز کنه و منم ترغیب بشم به ناجی بودن و بعدش یه عالمه مسئله پیش بیاد

    الان اگه بیینم کسی یکم درگیره و خود اون شخص هم برام ارزشمنده ، بخش میگم حالا اگه مسئله ای هست و فکر میکنی کمکی از دستم برمیاد خوشحال میشم برات انجام بدم و دیگه پیگیری نمیکنم و جالبه که همه مردم فکر میکنن مشکلشون اینقدر بزرگه که کار عملی از دست کسی برنمیاد که ازش بخوان فلان کار انجام یده ولی به شدت فقط یه گوش شنوا و کسی که پای حرفشون بشبنه میخوان که تخش اینو ازش بخوان که با وجود این شرایطی که برات تعریف کردم به نظرت الان چیکار کنم؟ که مسئولیت تصمبم گیری به عهده تو بزارن که اگه شرایط بد شد بگن تو بودی

    که منم دیگه تو این شرایط میگم نمیدونم طبق چیزی که از استاد یاد گرقتم و نسئولیت به خود نی سمرم و خیلی زندگی راحت تری دارم

    دیگه نگرلن نیستم فلانی ناراحته

    اگر باورهامون درست باشه و تو مسیر حرکت کنیم درد ها و رنج ها اولا به وجود نمیاد و دوما به وجود هم بیاد با تغییر باورها خیلی زود حل میشه خیلی خیلی زود حل میشه و تمام اون روزهای سخت هم به نفع ما و هم به نفع اونا خواهد شد

    ابن جمله ی استاد این امید رو بهم داد که نکران روزهای سخت نباشم چون اگر در مسیر باشم اصلا به وجود نمیاد و اگر بیاد به من سود می رسونه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2785 روز

    بنام خدای رزاق

    سلام

    من باور دارم خدایی که منو خلق کرده همیشه با منه / منو رها نمیکنه / عاشق منه / منو دوست داره .

    این خدایی که منو خلق کرده ، همواره داره منو هدایت میکنه و قدرت خلق زندگی خودم به خودم داده و منو خالق آقریده ، خالق شرایط دلخواهم .

    این خدایی که منو آفریده در وجود منه و همواره داره پاسخ میده به درخواستهای من .

    این خدا به میزان باور من ، به میزان ایمان من ، به میزانی توکل من به من پاسخ میده .

    ……………………..

    در مورد فرزندم من هنوز نتونستم مثل استاد فکر کنم و هنوز ذهنم مقاومت داره در مورد این موضوع .

    این میدونم که اگه بتونم رها باشم در مورد فرزندم و نخوام براش خدایی کنم ، خیلی تمرکزم در مسیر هدفم بالاتر میره و انرژی من هم هدر نمیره ولی هنوز در این زمینه ضعف دارم و باید خیلی در این مورد روی خودم کار کنم .

    از خداوند هدایت میخوام برای آرامش بیشترم تا رهاتر باشم نسبت به فرزندم .

    …………………..

    به لطف خدا در مورد دیدگاههای متفاوت در اطرافم با خودم و دیگران به صلح رسیدم .

    الان دیدگاههای من زمین تا آسمان با دیدگاه همسرم و حتی اعضای خانواده ام متفاوت است ولی اصلا توجه ای نمی کنم به سبک زندگی و دیدگاههایی که دارن . من پذیرفتم که هرکسی میتونه دیدگاه شخصی خودش داشته باشه .

    خیلی اینطوری زندگی راحتترشده برای من و کاری به کار کسی ندارم . نه کسی به من ضرر میرسونه و نه من به کسی ضرر

    می رسونم . هر کسی نتیجه باورهای خودش میگیره .

    مثلاٌ در مورد سبک غذایی ، اطرافیان من هر کدوم درگیر مشکلات جسمانی هستن ولی من هیچ وقت نخواستم به آنها اجبار کنم یا بحث کنم که بیان طبق قانون سلامتی زندگی کنند . با توجه به نتایجی که من از قانون سلامتی گرفتم ولی هنوز حاضر نیستن عادت غذای خودشون تغییر بدن و من هم اعراض کردم از این موضوع و مسیر خودم طبق اصول خودم پیش میرم.

    قشنگی این دنیا همینه که هرکسی با هر دیدگاه وسبک شخصی خودش زندگی آزاد را تجربه کنه .

    من در کنار همسرم با دیدگاه متفاوت و سبک غذای متفاوت و عادتهای کاملا متفاوت دارم زندگی میکنم و آرامش دارم و آزاد هستم در بیان دیدگاههایم و طبق اصول شخصی خودم دارم ادامه میدم و اولویت هم همیشه در همه چیز خودم هستم .

    البته که قبلاٌ اینطوری نبودم و روی خودم و شخصیتم کار کردم تا بتونم آدمها را با تمام تفاوتهاو عقاید متفاوت ، همانطوری که هستن بپذیرم و فقط از بودن در کنارشون لذت ببرم .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    لطیفه هستم گفته:
    مدت عضویت: 591 روز

    حجره ی خورشید تویی…خانه ی ناهید تویی

    روضه ی اومید تویی…راه ده ای یار مرا…

    گام ششم

    سلام خدمت حجره ی خورشید استاد عباس منش نازنینم و مریم بانوی مهربان که روضه ی امید استاد جانه….

    و دوستان هم قدمی گلم….

    مریم جونم ممنونم بابت تهیه و تدارک این گام بسیار عالی و فوق العاده

    استاد جانم منم لطیف…همون لطیفی ک با پیدا کردن شما داره ب لطف الله تک تک خواسته هاشو خلق می‌کنه.میسازه.و در آرامش بیشتری سپری می‌کنه

    جمله ی تکان دهنده و تاثیر گزار توی زندگی من همین بود ک استاد گفتند

    تنها مسئولیت زندگی ما از دیدگاه قوانین؛ فقط خودمونیم

    ما توانایی خوشبختی یا گمراهی یا هدایت هیچ فردی غیر از خودمان را نداریم…

    و این منو راحت و رها کرد…چون من با باور مخرب چشم زخم و حسادت بزرگ شدم

    از این معزل رها شدم.

    و یکی از بهترین دوستام ک باهاش خیلی راحت بودم و واقعا دوسش داشتم.فقط بخاطریکه ب چشم شوری در کل شهرمون معروف بود و خودشم توو زندگیش شکست های بزرگی خورده بود رو قطع رابطه کرده بودم و برای اینکه بخودم نشون بدم باورم تغییر کرده یبار دعوتش کردم خونه مون و حتی شب رو تا صبح کنار هم موندیم اونم بعد 9ساااال……

    خدایا بی نهایت شکرت بابت این مسیر زیبا

    خدایا بی نهایت شکرت بابت درک این آگاهی ها

    بی نهایت شکرت بابت پیدا کردن استاد

    بی نهایت شکرت ک دیدن استاد رو داری برام مقدر میکنی

    بی نهایت شکرت ک اینقد دوستم داری

    استاد جانم .مریم جانم.و دوستان هم قدمی ام در پناه خدای منان و حنان شاد باشید و سلامت و ثروتمند و سرشار از آگاهی منتظر نتایج های فوق العاده من باشین.

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    زهرا جعفرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    سلام به استاد عزیزم

    از وقتی که دوباره به مسیر برگشتم و الان گام 6 هستم و جلسه سوم رویاها- راستش یه سری اتفاقات زیبا افتاد که میخوام اینجا بنویسمش

    رفتم فروشگاه خرید کنم و دیدم کسی که داشت قفسه هارو می چید گوشی اش گذاشته روی یکی از قفسه ها و یه اهنگ لایت از بیلی ایلیش گذاشته واسه خودش و با لذت کار میکنه . میدونین یاد چی افتادم؟ وقتی خانم شایسته و استاد داشتن اسباب کشی میکردن و اون تیمی که پک کردن وسایل رو به عهده داشتن و میبردن تو کامیون و دقیقا یه گوشی داخل کامیون بود و یه اهنگ ارامش بخش داشت پخش میشد و خانم شایسته این کار رو تحسین کردن – بعدش صندق دار اون فروشگاه که چقدر با احترام و دوست داشتنی باهام برخورد کرد و بهم رسید تخفیف برای خرید بعدی داد

    ماه ها بود یه سری کتاب درسی داخل دیوار اگهی کرده بود که خیلی هاش فروش ترفته بود و جالبه که چند روز پیش فروخته شد چهارتاش – خیلی راحت و اسان و همینطور شخص خریدار خیلی محترم و مودب بود و همون قیمتی که من تعیین کرده بودم با کمال میل پرداخت کرد و یه معامله ای بود که خدا فروخت برام

    وقت کردم تو مسیر رفت و امدم به امورشگاهی میرم حتی اگه ساعت خلوت باشه یا چپ مسیر باشه بازم برای من ماشبنی هست که در امنیت و سلامت منو برسونه- تازه این اواخر خیلی سر وقت ار میرسم اموزشگاه ، قبلا هر کاری میکردم بازم دیر میرسیدم.

    راستش کرایه تاکسی اون مسیری که من میرم رند نیست یعنی به خاطر اینکه رانتده ها خورد ندارن یا هرچیز دیگه ای ، اون پولی که باید پس میدادن گاهی پس نمیدادن و تجربه ی جدید من اینه که الان حتی کمتر هم ازم کرایه میگیرن و این برام خیلی لذت بخش بود

    و یه چیز دیگه من از اعماق وجودم این ارس داشتم که زهرا پول خورد داشته باش که بدی به راننده که نکنه اون خورد نداشته باشه و پول اضافه ازت بگیره ، استاد یه حسی این اواخر انگار داد میزد که تو میترسی تو میترسی و بیا همون پول رند رو بده و با ترس هات مواجه شو و اعتماد کن

    استاد من اون لحظه واقعا شجاع میشدم به جوری انگار هیجان داشتم که نتیجه رو ببینم و چند بار امتحان کردم دیدم بللللهه راننده باقی پولم بدون اینکه من درخواست کنم پس داد

    این روزا یکم بیشتر درخواست میکنم و یه چند باری هم بیش از حد معمولی که تو ذهنم بود درخواست کردم

    عابر بانگ ها وقتی میخوای پول برداری دیگه 10 هراری ندارن معولا و چولاشون درشته در صورتی که من برای رفت و امدم پول خورد لیتر به کارم میاد، دیروز تو مسیر برگشت که داشتم می هومدم هندزفری گذاشته بودم و گوش میدادم و یهویی دیدم جلوی یه عابر یانک متوقف شدم و سرم سمت چپ چرخوندمدو عابر هم خلوت هیشکی نبود

    یه حسی گفت پول بردار و یه حس دیگه گقت بابا نداره که

    یهو من کارتدزدم و قصدم این بود 70 بردارم که خورد بهم بده ولی یهو چشمم افتاد به گزینه برداشت 40 هزار تومن و زدمش و یه حس خنثی و ارام داشتم و در کمال حیرت دیدم عابر پول رو داد

    یه بارم سوار تاکسی شدم دیدم راننده داره این جنلات رو به اون یکی مسافر میگه که ادم باید هرچی میخواد به خدا بگه از خدا بخواد و اون بهش میده ، چرا بگی امام حسین تو از خدا برای من بخواه؟ تو داری از امام حسین میخوای به خدا بگه خب چرا خودت بهش نمیگی؟ از بنده های خدا تباید درخواست کنی باید از خودش بخوای و همینطور اینم گفت که قران یه کتابیه که باید بخونیش و مو رو از ماست میکشه بیرون اینقدر که دقیقه ، و راستش من احساس کردم تنم داره مور مور میشه چون اولین بار همچین جملاتی در محیطی خارج از شایت میشنیدم به خصوص راجب قران اونم به این شکل!!!

    احساس میکنم این بار خیلی بهتر دارم روی خودم کار میکنم یا نمیدونم شاید دارم روی باور مناسب تری کار میکنم که این نشونه 6ا بیشتر به چشمم میاد یعنی اون لحظه حسش میکنم و تایید میکنم

    و یه بارشم خواهرم دقیقا این جمله رو بهم گفت که زهرا میدونی تو این مدت کوتاه اخیر به چمد تا از خواسته هات رسیدی ؟ هدفون خریدی ، ساعت دار شدی و ….. و این حرفو تا حالا به من نزده بود ک این حرفش دقیقا در لحظه توجهه ام برد روی صمردن نعمت هام و حال خوب

    از اتفاقات خوب دیگه اینکه من دوره رویاها رو چند ماه پیش تهیه کردم و دو جلسه رفتم و ول کردم ولی بعد شروع این پروژه خیلی اشتیاق کرفتم که دوباره شروعش کنم و ادامش بدم و تمرکز بزارم روش و این بهم اعتماد به نفس میده که دارم انجلمش مبدم ، طبق حرف شما استاد واقعا کارهای نیمه تمام اعتماد به نفش ادم رو خش میندازه

    خیلی خوشحالم بابت این اتفاقات زیبایی که گفت که تا اونجایی که حضور ذهن داشتم هینجا نوشتم ولی نشانه ها بیشتر از چیزیه که اینجا نوشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    فاطمه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 237 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به دوستان گلم که اینقدر عالی روی خودشون کار کردند و نتیجه گرفتند

    راهنمای درون

    مهم ترین باور اینه که اعتقاد داشته باشیم که یک نیرویی هست درون ما که خیر و شر ما رو بهمون میگه اینکه همه راه هارو میدونه و خیر مطلقو برامون میخواد

    اینکه ما باور کنیم همچین نیرویی وجود داره و اینقدر روی عقل و منطق خودمون حساب نکنیم و اجازه بدیم به ما بگه و راه راستو نشونمون بده

    دومین موضوع اینکه ما همیشه باید روی نجواهای ذهنی روی باورامون کار کنیم و هر لحظه سعی کنیم احساس خوبی داشته باشیم

    سومین موضوع درمورد اینکه ما مسئول خوشبخت کردن دیگران نیستیم خیلی این موضوع سخته ادم دوست داره عزیزانش هم موفق باشه پیشرفت کنه ولب خب تا وقتی توی اون مدار نباشه همچین اتفاقی نمیفته

    توی قران میگه هیچکس بار دیگری رو به دوش نمیکشه

    تو تغییر میکنی و جهان اطرافتم تغییر میکنه و هر چیزی تغییر نکرد از زندگیت میره

    باید کاملا وابستگیتو از بین ببری !

    و فقط تمرکز کنی روی خودت

    همه انسان ها ازاد هستند دربیان دیدگاهاشون

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    کامران گفته:
    مدت عضویت: 1300 روز

    به نام خدا

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم

    راهنمای درون خدای درون همون خودمون که تکه ای از خدا در ما دمیده شده

    ما باید قدرت شیطان رو پایین بیاریم و کلام خدا و هدایت خدا و خدای درون و همون راهنما رو بالا ببریم

    وقتی کاری میخوایم انجام بدیم. ذهنی که بسیار نجوا میکنه. اونجاست که باید راهنمای درونمو فعال داشته باشیم و هدایت بخوایم. و همیشه صحبت کنیم. از طریق قرآن

    ی نکته خیلی جالب من دوره دوازده قدم رو طلا فروختم خریدم الان دوسال هست قدم اول هستم ولی چیزی متوجه نمیشم یعنی درک نمیکنم تا ی جایی از استاد شنیدم که می‌گفت چیزی رو نفروشید که محصولات منو بخرید از رایگان شروع کنید با تغیرات مالی از اونا محصولات رو اومم اگر دوست داشتید و من از خدا خواستم که خدایا هدایتم کن که من برم تو فرکانس بالاتری تا بفهمم از کجا شروع کنم و دوازده قدم رو گذاشتم کنار و آمدم دیدم به به پروژه شروع شده و قلب من تایید کرد و گفت از همینجا باید شروع کنی. و چقدر احساس آرامش دارم و چقدر راضیم از خودم. و ی چیز جالب اینه که حرف زدنم کمتر شده و بیشتر دارم فکر میکنم و قرآن رو شروع کردم به خواندن معانی فارسیش بیشتر فکر میکنم. و چقدر حسم عالیه و انگار تازه متولد شدم.

    سپاسگزارم ازتون استاد خانوم شایسته مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    داشتم کامنت نفیسه جان رو میخوندم که برای این فایل گذاشته بودند، به این قسمت متنشون که رسیدم به یکباره کلی از این دست هدایتها ومثالها و خودمحوریها و توکل کردنها و بر عقل خود تکیه کردنها ، هجوم اوردند به ذهنم!!!!!

    متنی که نفیسه جان نوشتند این بود!!

    (((یک داستانی به خاطرم اومد . یکی از پیامبر های الهی بیمار می شود از خدا می پرسد چکارکنم خوب بشوم ؟ راهنمایی می شود به سمت گیاهی و مصرف می کند و خوب می‌شود. بعد چند وقت دوباره بیمار می‌شود با تجربه قبلیش می‌رود سراغ همون گیاه ،می خورد خوب نمی‌شود! می پرسد چرا خوب نشدم این دفعه ؟ بهش گفته می‌شود اون گیاه تو اون موقع با توجه‌ به شرایط و وضعیت اون موقعَت بوده الان برات مناسب نبوده ! جواب نمیداده ولی تو نپرسیدی چکار کنم !! با عقل و منطق خودت رفتی جلو!!))))

    این شاید یه داستان باشه، خیلی معمولی وپیش پا افتاده، که وقتی افرادی که توی این مسیر واین فرکانس نیستند بشنوند یا بخونند میگن خب که چی؟؟؟؟!!!!

    مثل گذشته ی خود من، که وقتی قران میخوندم و میدیدم انقدر داستانهاش تکراریه، وتو چندتا سوره یه موضوع ویه داستان در مورد پیامبری تکرار شده، میگفتم خب که چی؟؟.!!!!!

    خدا چرا هی یه چیز رو چندبار تکرار میکنه؟؟!!!

    ولی از وقتی که به لطف خودش وبه لطف آموزه های ناب شما استاد عزیزم بدون تعصب وبدون در نظر گرفتن باورهای قبلی خودم رفتم سراغ خوندن معانی قرآن، وقتی به لطف خدا یه کم درکم بیشتر شد نسبت به قوانین جهان هستی و ظرف وجودیم بزرگ شد برای دریافت الهامات، هربار که قرآن رو میخوندم یه معنی تازه ای برام داشت…

    هربار که هدایت میخواستم برام حرف تازه ای داشت…

    نه حرفی تکراری بود و هست نه چیزی که نتونم درکش کنم…

    میخوام بگم این داستانی که نفیسه جان تعریفش کردند هزار بار برای خودم پیش اومده..

    خواستم کاری انجام بدم هدایتی طلب کردم رفتم سراغ قرآن مثلا جواب این بود که نباید برم سراغ اون مسئله وگرنه دچار ظلم به خودم میشم!!!

    ومن گفتم چشم و انجامش ندادم…

    بعد مثلا یه مدتی گذشت، مثلا دوهفته ده روز، دوباره همون سوال رو از خدا پرسیدم وهدایت خواستم ورفتم سراغ قرآن که ببینم چی میگه خدا، دیدم به طور واضح گفته انجامش بده، از حمایت من برخورداری؟!!!!!

    اوایل مغزم هنگ میکرد، میگفتم یعنی درست متوجه نشدم؟

    یعنی خدا داره امتحانم میکنه؟

    نکنه یه بارش خدا بوده یه بارش کار شیطان؟؟.

    خلاصه تو ازمون وخطاهایی که داشتم توی مسیر درک ودریافت الهامات الهی، کم کم تونستم قوانین جهان هستی رو بهتر درک کنم، خصوصا که شما استاد قشنگم همیشه تاکید دارید که خدا چیزی رو برامون نمیخواد خدا چیزی رو که ما میخوایم برامون رقم میزنه، یعنی اگر من در فرکانس درستی باشم جهان هم شرایط واتفاقات خوبی رو برام رقم میزنه یعنی میفتم تو مداری که خواسته ای من هست، یعنی از قبل بوده ولی چون من اون تایم اماده دریافتش نبودم خداوند گفته الان نه…

    و وقتی من آماه دریافتش شدم بعد چند وقت به همون سوالی که جواب منفی داده بود جواب مثبت داده …

    خب بدون شک وقتی کسی داره زندگیش رو با هدایت الهی پیش میبره کسی هست که سر سپرده وتسلیم هست در بیشتر اوقات زندگیش…

    ودیگه مقاومت زیادی در برابر الهاماتی که دریافت میکنه نداره…

    چون میدونه احساسش خوبه، داره با توکل پیش میره، هوشیار و اگاه هست در برابر نشانه های الهی،پس هر الهامی دریافت کنه می پذیره، وهر اتفاقی بیفته میگه الخیر فی ماوقع(حتما خیری درش هست)

    خب این یعنی من دیگه نمیخوام با عقل خودم جلو برم، چون میدونم عقل من قدرت اینو نداره که بتونه همه ی اوضاع وشرایطرو بررسی وکنترل کنه، اون تایمی که بهم گفته شد الان نباید انجامش بدی، چون اون هوش برتر ، اون صاحب جهان هستی و من، به همه چیز هم خودم هم اوضاع وشرایط من و هم به هرکسی وهر چیزی که میخواد مربوط به من باشه اشراف داره، یعنی همه چیز رو میدونه و چون می دونه من برخودش توکل کردم واز خودش خواستم پس بهترین مسیر رو برام در نظر میگیره، چون میدونه من خودم رو بهش سپردم..

    وخودش هم که اصلا کارش هدایت بنده هاشه، اصلا کارش مراقبت از بنده هاشه، اصلا خواسته اش رشد وپیشرفت ودیدن شادی و سعادت بنده هاشه… و وظیفه ی خودش میدونه مراقبت ومحافظت کردن از بنده هاشو….

    خب دیگه دلیلی نداره که من نگران چیزی باشم؟؟

    هر جاهم که حتی از وقتی تواین مسیر هستم اومدم گفتم خب منکه بلدم، قبلا انجامش دادم، باز همونه دیگه، از همون روش تکراری وقلبی استفاده میکنم، دقیقا همونجا اشتباه کردم و حسابی خورد تو ذوقم، چون نتیجه دلخواه رو نگرفتم!!!

    چون روی عقل خودم حساب کردم وروی توانایی خودم…

    رو این حساب نکردم که من نمی تونم من نمی دونم، رو این حساب نکردم که شرایط هر لحظه داره تغییر میکنه، ومن باید هر لحظه هدایت بخوام….

    درست مثل پیامبر این داستانی که نفیسه جان تعریف کردند!!!!!

    چقدر حس خوبیه، چقدر حس ارامش وامنیت داره این تسلیم بودن…

    گفتن قلبی من نمیدونم من نمی تونم، من بلدش نیستم…

    تو بهم بگو، تو انجامش بده، اصلا بیا دوتایی انجامش بدیم ولی مثل همیشه سهم بیشتر مال توباشه……

    این تمرین ستاره قطبی، واقعا بی نظیره، هم کمک میکنه به یاد بیاری دفعه قبل چطوری همه کارهارو برات انجام داده که حس خوب سپاسگزاری داشته باشی و هم اینکه بهت شوق وانگیزه ای میده که دوباره ازش بخوای، دوباره بهش بسپاری، دوباره رها بشی از انتظار و دلت قرص باشه که اونچه اتفاق میفته برات بهترینه وباعث پیشرفت میشه و روحت رو ارتقا میده تازه باعث میشه فعالیت مغزی وجسمی کمتری هم داشته باشی…

    برعکس گذشته که وقتی بار روی دوش خودم بود و منم منم هام گوش فلک رو کر کرده بود ، و در اکثر مواقع هم با خودمحوریهام وخدایی مردنهام، متضرر میشدم وکلی در حق خودم ظلم میکردم و گند میزدم به همه چیز و همیشه ناراضی بودم وخسته از اونهمه تلاش وسختی های بی نتیجه….

    الهی هزاران بار شکر الله مهربان رو، به خاطر اینکه منو از جهل ونادانی واز ترسها ونگرانی های بی حدو حساب، از درد ورنجهای پی در پی، واز ناامیدی ها، اورد به مسیری پر از اگاهی پر از آرامش وامنیت ، به مسیری روشن….

    که هر لحظه طبق قوانین بدون تغییرش من خودم به اختیار خودم در نهایت تسلیم بودن وسر سپردگی، وبا علم بر اینکه من باید درخواست کنم و اجابت کننده همیشه برام خیر وخوشی میخواد، دارم زندگیم رو شکل میدم…

    استاد قشنگ ومهربونم ان شالله همیشه وهر لحظه کنار مریم جان در پناه امن خداوند غرق شادی وخوشبختی وسلامتی وثروت و نورالهی باشید، که تمام این سالها وهمیشه تلاش می کنید خدایی رو بهمون بشناسونید که سراسر خیر هست وسعادت، و بیشتر از ما عاشق اینه که ما شاد و خوشبخت وسلامت وسعادتمند و ثروتمند باشیم. وبرای رسیدن به این سعادت تنها چیزی که از ما میخواد اینه که بهش باور وایمان داشته باشیم وتنها از خودش بخوایم.

    قربون خدای بخشنده ومهربونم برم من.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: