مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست» - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-07 08:10:242025-01-09 09:45:40مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
گام هفتم – پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
.
سلام
واسه منم سوال بود که چطور میشه درمسیر تغییر باورها و خلق کردن خواسته ها ناامید نشد وادامه داد؟
به مرور دارم میفهمم که این موضوع غیرممکنه و ناامیدی بخشی از مسیره و برای هرکسی رخ میده فقط باید ادامه داد و تسلیمو بیخیال نشد.
البته متوجه این موضوع هم شدم که یه حس اطمینانی تو وجودم داره شکل میگیره که هدفم »بلاخره« و »لا جرم« رخ میده فقط باید بتونم در مواردی که اوضاع طبق برنامه پیش نرفته و تاخیری پیش اومده – یا- در حالت دیگه، وقتیکه خواسته نصفه و نیمه خلق شده ، باید بتونم در فرکانس ها و کنترل توجهم روی هدف، استمرار بخرج بدم تا پاداش یا خواستمو دریافت کنم..
با تمام وجودم از خدا میخام به درک بیشتری در این خصوص برسونتم.
یکی از باگ هایی که در خودم کشف کردم ناامید شدن یا بهتره بگم یه حالتی مثه تو ذوق خوردنو مثه بچه ها قهر کردن ، در رفتارم نهفته هست که احتمالا از انتظار بیجا داشتن از خودم و قانون سرچشمه میگیره که باعث شده وقتی واسه یه هدف طبق اموزش هایی که دیدم، پروژه تعریف و رفع ترمز میکنم+باور میسازم و تکرار میکنم، خلاصه به صورت آگاهانه از قانون استفاده میکنم » انتظار دارم در اولین پارت فراااااااتر از چیزی که میخاستمو بدست بیارم.
که تاحالا همچین اتفاقی در اولین مرحله واسم نیوفتاده اما بارها در ادامه، خدا حسابی راضیم کرده ،
اما همین حرکت کردن از نقطه ای که نتایج ضعیفه تا مرحله ای که نتایج راضیم کنه ، گپی هست که احساساتم خیلی نوسان پیدا میکنه و بعضا گمراه میشم.
مطلبی که مکتوب شد سیکل معیوب زندگیم هست و امیدوارم خدا هدایتم کنه تا بتونم ازش عبور کنم.
.
در این فایل با مثال اجرای سمینار یک نفره و توضیحاتی در خصوص اهمیت بهبود های مستمر با گرفتن کوچکترین فیدبک ها، کلید های کاربردی بدست اوردم.
استاد عباسمنش و خانم شایسته، ممنونم که این اگاهی هارو بهم رسوندین.
دلم میخاد یه گزارش شخصی بنویسم واسه اینده ای که سندی بشه برای بهتر استفاده کردن از قانون :
(کاری به تاخیر و ناهماهنگی زمانی که داشتیم ندارم؟) بلاخره چن روز پیش در موقعیتی قرار گرفتم که مدتهاست دارم واسش تلاش و تمرین ذهنی انجام میدم.
خداروشکر همه چیز عالیه و بیشتر موارد مطابق همون چیزایی که مشخص کردمه و حتی چن باری سورپرایز شدم چقد دقیق اون چیزایی که تو فکرم ساختم در واقعیت باهاش روبه رو شدمو لبخند بزرگی گاها رو لبم مینشست
اما چیزی که خیلی متعجبم کرده اسکیل و اندازه مینیاتوری ماجراست!!!
هممممممم
چجوری بگم …
مثه روبه رو شدن با یه ساختمون مجلل با تمامی جزییات،، در مقیاس کوچولو میمونه واسم!
به خودم گفتم خدای من تو که هدایتم کردی و فضل و لطفت بهم ثابت کردی اماااا چرا اینجوری؟؟؟!!!
سه شب پیش در دوراهی قرار گرفته بودم که آیا قبولش کنم یا نه صبر کنم برای گزینه بهتر.
خلاصه کلام ، هدایت شدمو تصمیم گرفتم بهترین خودم در همین چیزی که الان هست ارائه بدم در عین حال بازم به همون فرکانس و باورهایی که تکرار میکردم، ادامه میدادم، به امید هدایت شدن به گزینه بهتر و راضی شدن.
راستش بخام بگم این تصمیم واسم سخت بود، مثه همون حس و حالتی که استاد عباسمنش دوره اموزشیشو با یک نفر شروع کرد و ادامه داد.
منم تصمیم گرفتم ادامه بدم اما طی یکی دو روز اخیر هر وقت شروع به تکرار باورها و توجه به فضایی که مدنظرم هست میکنم، اولش یه کوچولو مقاومت تو خودم حس میکردم اما دلیلش نمیدونستم تا اینکه رسیدم به گام هفتم/مصاحبه با استاد و مسیر واسم روشن شدو فهمیدم:
– اگه حرکت کنم و ادامه بدم در دل همین روزای نا دلخواه، بهترین روزای زندگیم ساخته میشه.
– تا وقتی تو مسیر رسیدن به هدفت قرار نگیری و با ایراد ها رو به رو نشی، نمیدونی کجای باورات ایراد داره .
فقط اینجوری میتونی خودتو بهبود و ارتقا بدی تا نتایج بهتر بشه، زیبایی و قاعده زندگی همینه.
– باید امیدوار بودو سپاسگزار همین نتایج و نشونه های اولیه باشم.
– وظیفه من اینکه رو باورهام کار کنمو حرکت کنم. در گیر نتیجه نباشم.
– آدمی بازیو برده که بگه خدایا من راضیم به رضای تو – یا به عبارت دیگه بگم خدایا من مطابق قوانین تو عمل میکنمو تسلیمم و ادامه میدم تا به هدفم برسم.
انسانی که تسلیم خداست/مطابق قوانین عمل میکنه به همه چی میرسه ، انسانی که میخاد قوانین مطابق میلش تغییر کنه و تقلا میکنه فقط در ناکامیها غرق میشه.
– هر اتفاقی در مسیر تحقق هدفم بیوفته، باید تسلیم خدا باشمو با توکل و امید رسیدن به هدف ادامه بدم .( وقتیکه شرایط مطابق میل نیست، تسلیم بودن و توکل معنی پیدا میکنه و باید ایمانم نشون بده، در شرایط اوکی یا معمولی که ارزشی نداره).
.
تمام.
سپاسگزارم
1730+
سلام خدمت همراهان گرامی.
راه اینکه بفهمیم باورهامون درست هست یا نیست نتایجی هست که میگیریم. باید یک نگاهی به نتایج زندگیمون بکنیم تا بفهمیم باورهامون قدرتمند کننده هست یا محدودکننده. اگه نتیجه خوبه یعنی باورهایی که داریم خوبه و باید همین فرمون رو ادامه بدیم اما اگه نتیجه مناسب نیست یعنی باورها نامناسب هست باید دست به کار بشی و گرهگشایی کنی.
باورهای ما در نتیجه حرکتهایی که انجام میدیم مشخص میشه. یعنی اگر حرکتی نمیکنی و هدفی نداری، نمیفهمی که باورهات چیه که بخوای روشون کار کنی. وقتی حرکت میکنی یک سری نتایج میگیری و اون نتایج نشون میده که باورهات چی بوده.
یعنی در حوزهی ثروت هدف داری، در راستای این هدف میای روی باورهای ثروت آفرینت کار میکنی تا ایدهها، الهامات، شرایط و موقعیتهایی بوجود بیاد که تو به سمت یک کاری که بهت الهام میشه حرکت کنی. بعد باید اون ایده الهامی رو اجرا کنی یا اون فردی که اومده تو مسیرت بهت کمک کنه باهاش هم مسیر بشی و قدم برداری و در طول این مسیر یک سری نتایج حاصل میشه که نشون میده که چقدر روی باورهات کار کردی.
مثلا من خودم هدف ثروت گذاشتم برای خودم و روی انواع باورها از جمله باور فراوانی کار میکردم. توی باور فراوانی استاد میگفت یک فرد ثروتمند حرص نمیزنه، طمع نمیورزه، عجله نمیکنه، نمیترسه، و میدونه که همیشه فرصتهای عالی فراهم هست و اگر کسی بهش گفت این فرصت استثنایی هست که فردا ممکنه گیرت نیاد گول نمیخوره که بره از اون فرصتی که یکبار درخونهاش رو به اصطلاح زده استفاده کنه و میگه نه من از این فرصت استفاده نمیکنم و ایمان دارم که فرصتها برای من همواره بیشتر میشه و خدا میرسونه. بعد من میگفتم که عالیه من فراوانی رو خوب کار کردم من این باورها رو دارم و گوششون کردم بعد تو کار که بودم با شرایط مختلفی برخورد میکردم که اونجا نشون میداد باورهای من چی هست. مثلا چند مشتری داشتم و میگفتن تخفیف بده ولی من با اعتماد به نفس میگفتم که زیر این قیمت کار نمیکنم و پیش خودم میگفتم فرصتها همیشه هست و خدا روزی رسون هست اینها برن بهترش میاد، در اکثر مواقع افراد قبول میکردن با همون قیمت مد نظر خودم کار انجام بشه یک سریها هم میرفتن جای دیگه ولی من در وجودم این حس رو نداشتم که فرصت از دست رفت بلکه میگفتم فرصتها همیشه برای من هست و به همین دلیل مشتریهای بیشتر گیرم میامد. اما وقتی چندین و چند مشتری رو کارهاشون رو انجام دادم از یک جایی دیدم که اون حس فراوانی رو ندارم و دارم حرص میزنم که بیشتر مشتری بگیرم و بیشتر کار انجام بدم و انگار این فکر رو دارم که فرصتها داره تموم میشه و بعدا کار نیست و من باید شب و روز رو بدوزم به هم که مشتری بگیرم و کار بگیرم و … یعنی داشتم از خواب و خوراکم میگذشتم بعد گفتم این بود باور فراوانی؟ چند روز خوب عمل کردی ولی الان داری حرص میزنی، عجله میکنی، نگرانی مشتریها رو بقیه ببرن و به تو نرسه و خیلی از این باورها. میخوام اینو بگم که باور ایجاد کردن اینطور نیست که تو حرف باشه، باید حرکت کنی و تو حرکت نشون داده میشه که باورت چیه و چه فکرهایی داری و چطور باید کنترلش کنی و تغییرش بدی. آیا داری حرص میزنی یا توهم زدی که من باور فراوانی دارم؟ موقعی که داری کار میکنی باوره خودش رو نشون میده که چقدر باور فراوانی داری. و اگه میبینی که داری حرص میزنی و .. باید روی خودت جوری کار کنی که تو کسب و کار و تو عمل احساسات منفی رو کنترل کنی و بر اساس اون باورها عمل کنی و یکجوری هم بشه که با کار کردن روی خودت اون حسه غالب بشه. یعنی ناخودآگاه که مشتری میاد و کار ازت میخواد در اون شرایط حرص و طمع و … رو کمتر داشته باشی یا نداشته باشی. اگه به این سطح برسه یعنی خوب روی باورها کار کردی و در ناخودآگاهت داره باوره کار میکنه. که این یک شبه ایجاد نمیشه و باید مداوم روش کار کرد.
راهکار اینکه بفهمیم باورهامون قدرتمند کننده هست یا نه حرکت کردن هست. اگر همینطوری بشینیم و فایل گوش بدیم و به ایدههای الهامی عمل نکنیم و هیچ حرکتی نکنیم متوجه نخواهیم شد که باورهامون چه ایراداتی داره و تنها در حرکت کردن هست که نتایج اش به ما میگه باورهامون چیه.
استاد میگه فاصله زمانیای که من سمینار برگزار کردم و یک نفر شرکت کرده بود تا زمانی که سمیناری برگزار کردم که 1000 نفر مخاطب و مشتری داشت 1 سال طول کشید. من بیشتر از 4 ساله دارم آموزش میدم در سایتم به غیر از پروژههایی که میگیرم، و 4 سال در حوزه آموزش حرکت کردم و ویدیو تولید کردم اما فروش اصلا رضایت بخش نیست و رشد مناسبی نداشته. یک سری موفقیتها کسب شده ولی نتیجه رضایت بخش نیست. بازدید ویدیوها و .. بسیار پایین تر از این مقدار تلاش هست که من انجام دادم در صورتی که محتواهای من بسیار با کیفیت و مسئله حل کن هست و حرف بیخود و بینتیجهای نزدم برخلاف محتواهای زردی که توی اینترنت هست که فقط تو حاشیه هستن، یعنی در قسمت کیفیت کار خوب هست و میشه بهترم بشه ولی این نتیجه یعنی باورها ایراد داره دیگه و گرهها باز نشده. نباید انقدر زمان ببره گرفتن نتیجهی کاری و من همهاش فکر میکردم که با مرور زمان تکاملم طی میشه و حل میشه درصورتی که استاد در یک سال تکاملش طی شد و من الان 4 ساله از سال 2020 دارم کار میکنم و رفتیم توی 5 سال و درسته که گیوآپ نکردم و ادامه دادم ولی خب نتیجه مد نظر هم باید ایجاد بشه دیگه چه خبره این همه زمان گذشته و نتیجه دلخواه نشده. این چه تکاملی هست که طی نمیشه؟
به نظرم باید روی درک قانون بیشتر زمان بگذارم تا بتونم گرههای بیزینس رو حل کنم و نتایجم رو رضایت بخش کنم.
سپاسگزارم. زیباترین اتفاقات زندگی رو براتون از خدا خواستارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود به یاران همراه در مسیر بندگی
درود بر استاد عباسمنش و بانو شایسته و همه عزیزان پشت صحنه
خدا قوت به همگی
اول که می خواستم فایل را گوش کنم ذهن می گفت که چه چیز خاصی را می خواهی بشنوی، برو که فقط رفع تکلیف کرده باشی و تعهدت را عمل کنی!!
فایل را دیدم و نکته برداری کردم اما هنوز ذهن نمی خواست درگیرش شود، نمی خواست تعمق کند، زورش می آمد که در مورد خودش و موارد اینچنینی که در زندگی تجربه کرده فکر کند و کنکاش کند، یک اینکه از تغییر گریزان است، دو اینکه نمی خواهد خاطرات ناخوشایند گذشته را مرور کند، سه اینکه فکر کردن انرژی و تمرکز می خواهد و او عاشق خوشی لحظه ای هست و از تمرکز و استمرار گریزان
الآن که دارم می نویسم هنوز دارد غرولند می کند و افساری که بر گردنش انداختم را می کشد، اما افسار اینجا در دست دیگری است نه شما جناب ذهن!!!!!!
حالا برویم سراغ اصل مطلب
اصل مطلب ؛ پیغام هدایتگرانه مسائل و موانع و مشکلات برای ماست.
اگر این تضاد ها نبودند ما چطور درسمان را یاد می گرفتیم، چطور می فهمیدیم ایراد و نقص درونی داریم.
همین الآن هم ذهن نمی خواهد بپذیرد!
علی جان خاصیتش این است! ولش کن بگذار سخن دیگه ای را ساز کند علی آقا :))
قانون و مشیت این هستی اینگونه است، بارها در قرآن این بهانه ها را برای نپذیرفتن سخنان پیامبر آوردند، پاسخ چه بود؟ اینکه قبل از شما هم پیشینیان چنین بهانه هایی آورده بودند، قانون الهی تغییر نمی کند.
اصلا این کار ذهن است که می گوید: چرا جور دیگری نیست؟ مدام می گوید: چرا؟ چرا؟
همواره از موضع جدایی حرفش را می زند و هیچ وقت نمی خواهد بپذیرد.
بگذریم.
این قانون جهان است که با تضاد رشد کند
اصلا خیلی هم منطقی است، ذهن که به دنبال خوشی و لذت لحظه ای است و گوشش به درسها نیست و همچون کودک بازیگویشی و بهانه جویی است که نمی خواهد درس بخواند و مدام غر می زند و به همه چیز و همه کس ایراد می گیرد الا خودش.
حالا این ذهن به زبان خوش درس می پذیرد؟
خیر آقااااا خیر
این شالوده ذهن است و اینگونه طراحی شده
این موضوع را به وضوح در تجربیات زندگی ام می توانم ببینم، رشد هایم نتیجه تضادهایی بود که به آنها برخود می کردم،
قبلا در بعضی از موارد ناآگاهانه از قانون استفاده می کردم اما به نسبت اکنون و آگاهی از مسیر قانون قابل مقایسه نیست.
چقدر این فرمول دقیق است، که؛
درک قانون + تصحیح مداوم مسیر به کمک این درک = ساختن زیباترین روزهای زندگی از دل سخت ترین روزهای زندگی
دیشب در کامنتی که در مورد گوش دادن به ندای درونی ام نوشتم به خاطرات سال گذشته و دیدن عکس ها و فیلم هایم هدایت شدم و چه لذتی بردم از دوباره دیدن آنها، خیلی خوشحال بودم و رضایتمند، گویی دوبار به آن لحظات برگشتم و آنها را دوباره زندگی می کردم، البته شیرینتر و لذتبخش تر، چون بعد از نوشتن مفصل در موردش به احساس خوبی رسیدم و بعد آن احساس به سراغ هارد لبتابم رفتم و لذت بردم، البته که خاطرات لذتبخش و خوب، هرچقدر کهنه تر می شوند شیرینی اش بیشتر می شود.
اصلا همه این خاطرات شیرین نتیجه تضادهای سالهای گذشته ام بودند، سالهایی که ناآگاهانه افسار زندگی را به دست ذهن و باورهایی که از جامعه در ذهن انباشت کردم داده بودم، اما از زمان نوشیدن آب حیات بخش این آگاهی ها روند زندگیم عوض شد.
یادم می آید که تصمیمات جدی گذشته ام بر پایه برخورد با این تضاد ها بود، یعنی بعد از به صلح رسیدن با خودم پیغام تضاد را می شنیدم و با برطرف کردن مقاومت و ترمز ذهنی به سمت خواسته قدم می گرفتم. البته با تکامل
یکی از آن چالش هایی که سالها در کار قبلی ام داشتم و گویی جزئی از کار بود اختلاف نظر با برادرم در کار شراکتی مغازه و آزاری که می کشیدم، او هم که هیچ وقت تغییر نمی کرد و این من بودم که به خاطر باور از خود گذشتگی ام می بایست ضعف هایش را پوشش بدهم. یعنی این باور چنان ترمزی بود که نمی توانستم آنرا رفع کنم، چون می گفتم که اگر او را تنها بگذارم چطور می خواهد زندگی و زن وبچه اش اش را پیش ببرد؟ خلاصه که فرددددین باززززی ….
خیلی روی باورهایم کار می کردم و اواخر به پذیرش او رسیدم و اینکه او همینی که هست می ماند و من که نمی توانم تا آخر عمر او را حمایت کنم، اصلا این پذیرش او همین طوری که بود، آرام آرام راه را برایم هموار کرد و به طرز بسیار خوب و مسالمت آمیزی از شراکت با او جدا شدم و جالب اینکه هیچ لطمه ای هم به زندگی اش وارد نشد.
خیلی بهتر فهمیدم که ترس ها و ترمز های ما توهماتی بیش نیستد و این خود ماییم که بر آنها دامن می زنیم.
در طی این یکسال اخیر با تضاد هایی مواجه شدم که با درک پیغام هر یک از آنها به ضعف های شخصیتی و باورهای ایراد دارم آگاه شدم و به میزانی که حرکت کردم به مسیرهای هموارتری هدایت شدم، البته که خوب می دانم در عملگرایی می لنگم.
مثل؛
تضاد در کار مدرسی =» آگاهی از ضعف در مدیریت و اقتدار شخصی برای اداره خوب یک مجموعه بعد خواسته ای جدید و …
تضاد در کار بیمه=» آگاهی از ضعف در روابط و نگاه برخاسته از قدرت و عزت نفس و ادامه ماجرا …
تضاد در کار دبیری هیئت =» آگاهی از ضعف در یادگیری مهارتهای کامپیوتری و علم روز و ادامه ماجرا…
تضاد در کار مغازه =» آگاهی از ترسها و وابستگی های کاری و …
تضاد هایی در خانه با خانواده =» آگاهی از ترمز های درونی و از خودگذشتگی های ترس آلود و وابستگی های خانوادگی و …
در همه این موارد ذهن بعد از مدتی رام شد و وقتی به صلح با خودم رسیدم درس هایش را گرفت و اکنون می توانم که در روند تغییرات شگرفی در زندگی هستم، البته که هر بار خواسته ام بود که در برخورد با این تضاد که واضح و واضحتر شد و بهبود را برایم نتیجه داد، هرچند که هیچ ادعایی در این موارد ندارم، و از خودم راضی نیستم و باید بهتر بشوم.
خدا را شکر که ذهن نجواگرم را این بار هم به مسلخ کشاندم، عجیب است از این شیطان چموش ذهن که هر بار که پوزه اش را به خاک می مالم و رویش را کم می کنم، اما هر بار با یک ترفند و ظاهر جدید وارد می شود.
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید زیرا وى دشمن آشکار شماست (یس 60)
اصلا همین آیه دارد چه پیام واضحی را به ما می دهد!
ما که شیطان را به خدایی نپذیرفتیم و عبادت نمی کنیم؟ داستان چیست؟
این که در زبان و فکرمان و یا در تصوراتمان اینگونه فکر می کنیم که بنده خداییم کافی نیست!
عبد شیطان بودن یعنی بنده نجواهای ذهنی بودن،
یعنی گوش دادن به زمزمه های تمام ناشدنی ذهن،
یعنی تاثیر گرفتن از قیل و قال ذهنی که پر شده از کمبود و نگرانی،
یعنی به دنبال لذات زودگذر و شهوت های ناپایدار و خوشی های لحظه ای رفتن ،
یعنی باری به هر جهت بودن و هر چیزی را دیدن و شنیدن و خواندن و …
همه اینها ویژگی ها و خاصیت های برخاسته از ذهن است نه روح
حال که به عینه دیدیم که در مواقع مشکل و تضاد خود همین ذهن است که به شماتت و سرزنش و توبیخمان می پردازد، یعنی نه تنها پشتمان را خالی می کند بلکه از پشت خنجر هم می زند.
وَقَالَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لَمَّا قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَکُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّکُمۡ فَأَخۡلَفۡتُکُمۡۖ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُکُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِیۖ فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوٓاْ أَنفُسَکُمۖ مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِکُمۡ وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِیَّ إِنِّی کَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَکۡتُمُونِ مِن قَبۡلُۗ إِنَّ ٱلظَّـٰلِمِینَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمࣱ 22
در آن هنگام که کار بندگان خاتمه پذیرد، شیطان مىگوید: خداوند به شما وعدۀ درست داد و من نیز به شما وعده دادم؛ ولى خلف وعده کردم. من بر شما تسلطى نداشتم. فقط دعوت کردم، شما هم پذیرفتید؛ بنا بر این مرا ملامت نکنید بلکه خود را ملامت نمایید. نه من مىتوانم به فریاد شما برسم و نه شما مىتوانید فریادرس من باشید و من به شرکى که شما با فریب من مبتلا شدید معتقد نیستم. براى ستمکاران عذاب دردناکى خواهد بود (ابراهیم 14)
خدای من، بیزارم از این دشمن ترین دشمن درون، بیزارم از این عدوٌ مبین.
هر چقدر در مورد شناخت ذهن و رفتارهایش بنویسم کم است، هرچقدر در مورد شناخت خود و رفتار های ناخودآگاهم بنویسم کم است
خدا را شکر می کنم که این بار هم هدایتم کرد به آیاتی ناب و درکی بالاتر
الهی شکرت
الهی شکرت
الهی شکرت
سلام و درود بر داش علی گل گلاب
چقد کامنتت به دلم نشست نجوای ذهن چالشی که همه ما درگیرش هستیم و دقیقا هر روز بقول استاد باید در حال هرس کردن باشیم تا این علف های هرز اگه رشد کنن سخت میشه هرسش کرد و خداروشکر که این نعمت و بما داد تا هر روز بیایم وواینجا بصورت اتوماتیک و هوشمند علف های هرز درونمون را هرس کنیم و همیشه شاداب باشیم و به این فکر کنیم که خود استاد بنده خدا تک و تنها بود بدون یک همچین نعمتی اون وقتی تونست بدون هیچ پیش فرض هایی به این توانمندی برسه ما با این پیش فرض های عالی و ناب و درجه یک خیلی خیلی راحتتر باید از مسیر عبور کنیم و لذت ببریم ما ناامید بشیم خدا اینقد اینجا به ما فانوس دریایی داده تا راه را گم نکنیم الان همین کامتت شما اون قسمتی که گفتی تو کارت با برادرت شراکت بودی مشکلی فردین بازی که من چندساله درگیرشم و در خواسته جدیدم اینو اضافه کردم که خدایا میخوام تو این کار موفق بشیم و بعد من اینجا رو تحویل برادرم بدم و برم دنبال هدف والای زندگیم این خواسته رو از صمیم قلبم خواستم قبلا میترسیدم همش نگران بودم که اگه جدا بشیم چی میشه ازونجایی که ما دسته جمعی زندکی میکنیم خیلی بهم وصلیم یخورده سخت بود خواستنش ولی دیگه دیدم نمیشه اینجوری با تفاوت باورها عمرم و تلف کنم و چقد حال کردم دیدم شما هم مثل من بودین و چقد این قسمتش برام نشونه بود دقیقا قبل اینکه اینجارو بخونم این دعا رو از ذهنم گذروندم یهویی چشام به این قسمت افتاد دوبار خوندمش گفتم خداجونم ممنونم که بهم گفتی نگران نباشم هیچ اتفاق بدومنفی نمیوفته چون رب رزاق رب وهاب منم نه تو پس روزی همه بامنه تو خودتو بکش کنار و نگران هیجی نباش من بصورت مسالمت آمیز و زیبا همه چی و ردیف میکنم تا آب از آب تکون نخوره دقیقا اتفاقی که برای شما افتاد منم نگران زنداداشا و برادرزاده هام بودم تازه به این رسیدم که پس خودم و زن و بچهام چیییییی پس خودم چییییی خدایا دمتگرررررم که بوسیله داش علی گلم بهم گفتی نکران نباشم و نگران نیستم خدایا شکررررررت برای نشانه امروزم خداجونم ممنونم که داری به هرصورت با ما حرف میزنی و بهترین راهنمایی…
و چقد این دعای حضرت موسی برای اینکه همه چی و بخدا بسپاریم مخصوصا وقتی نجوا داره به ما حمله ور میشع بسیار کارساز و کارگشا و عالیییی است که ؛
خدایا من تسلیمم تسلیم تو که قدرت مطلقی و به هر خیری از جانب ترو سخت محتاجم خدا خودش میدونه چیجوری این نجواها رو خاموش کنه و حال مارو خوب کنه من امروز اینو که انجام میدادم خیلی کمکم بود خداروشکر که این نجواها و تضادها میان تا ایمان ما سنجیده بشه تا غربال بشیم خداروشکرررررر که من در مسیر ماندم و در غربال توانمند یا ضعیف سمت توانمندها افتادم خداروشکررررر که هیج مشکلی یارای خم کردن منو شکست منو نخواهد داشت شیطان با هیچ نجوایی نمیتونی منو از مسیر اصلی بیرون بکشه این حال خوب و آرامشی که با انجام تمارین بهم وارد میشه زیباترین پاداش برای من بقول استاد واقعاااااا بهترین انکیزه هست برای استمرار داشتن چه چیزی بهتر از حال خوش و آرامش تو دنیا وجود داره که طبق قانون خدا چون این دوتا ص هستن ضرب المثل هست که میگه چون صد رسید نود هم پیش ماست و تمام…
درود دوست من و بدرووووود
سلام مجید جان
امیدوارم که حالت خوب باشه و هر روز بهتر و بهتر بشه
خدا رو شکر که بنده رو دستی کرد تا بنویسم تا اول خودم آگاه تر بشم و دوم نشانه ای برای دیگر عزیزان باشه
اگر در شراکت کاری با خانواده هستی و تضادهایی داری که اذیتت میکنه باید بگم که بنده هم بوده و هستم
تجربه ای که دارم خیلی ارزشمند و البته گرونه، چون بعد 30 سال بدستش آوردم، یا بهتر بگم دنیا حالیم کرد!
وابستگی اقسام و شکل های مختلفی داره و یک از سخت ترین و شایعترین آن وابستگی به خانواده و نزدیکانه، البته که برای پیامبراش هم بوده، چون ما انسانیم و سرشار از احساس
مجید جان بریدن وابستگی یک امر کاملا درونی هست و غیر فیزیکی
بنده اغلب لطف هایی رو در حق خانواده داشتم که ازم درخواست نشده بود!
این رو وقتی که هیجانات احساس خوبم خوابید فهمیدم
وقتی که خودت اولویت زندگی بشی، دیگه تا زمانی که کسی از تو درخواست نکنه، فردین بازی در نمیاری و بعدش هم چشمداشتی نداری و احیانا ناراحت هم نمیشی.
هنوز هم درگیر خانواده ام، چون این ریشه از خودگذشتکی در درونم خیلی عمیقه، یا از زاویه دیگه بگم ترسها و ترمزهام از استقلال خیلی زیاده که هنوز نتونستم از خانواده مستقل بشم،
(حتی پدر و مادر و برادر کوچکترم هم در خانه شخصی من هستند! :( )
مجید جان یک نکته مهم برای استقلال کاری اینکه اگر میخای جدا بشی تکاملی باشه نه مثل من توهمی،
اشتباه نگیر از حرکتی که کردم راضی ام ولی تکامل رو خوب رعایت نکردم، یعنی درآمد 15 . 20 تومنی مغازه رو در عرض یک هفته قطع کردم، و رفتم برای تدریس آزاد مورد علاقه چیزی که هیچ سر رشته و تجربه ای نداشتم چه رسد به کسب درآمد! فردین شدم دیگه :((
استاد بارها گفت که ورودی مالی تون رو صفر نکنید، شما همیشه باید پول بسازید و در کنار اون یک ورودی جدید بسازید
نه مثل من که این گاوی که شیر میداد رو یهویی سر ببرم که بعد شش ماه خودم به تضاد مالی برخورد کنم و …
خلاصه مجید جان از تصمیم هیجانی پرهیز کن و عقلانی تصمیم بگیر، نمیخام بگم که محافظه کار باش، نه
میگم که هیجان و اشتیاق مثل کف روی آبه
استاد توی دوره دوازده قدم میگفت که اگر انجام یک کار یا دریافت یک عدد برات هیجان انگیزه معلومه که هنوز باهاش فاصله داری.
آره عزیز من توی این تجربه آموزش، خودم رو با استاد مقایسه میکردم و هیجان زده بودم، بدون آنکه تکاملی که استاد در بحث آموزش و تاثیر گذاری طی کرده بود رو طی کنم و یا تجربه پولسازی و درک بیزنسی از آموزش داشته باشم، ورودی مالی قبلیم رو قطع کردم و به چالشهایی برخوردم که استاد بارها تذکر داده بود.
مجید جان دوستت دارم و مطمئنم که تو خیلی بهتر از من عمل خواهی کرد.
شاد و موفق و ثروتمند باشی
سلام و درود بر علی عزیز عشقیییی
چراغ آبی ام بعد چندین هفته روشن شد اونم بوسیله دوتا از دوستان خوبم علی و محسن عزیز دمتون گرم حال دادین این چراغ رنگش برام بسیار زیباست.
ممنونم از یاداوری عالی که بهم گوشزد دادین واقعا بهش نیاز داشتم و دقیقااااا درست نباد عجول باشم و باید همه چی و بسپارم به اونی که بهترین معماره دنیاست من فقط باید خودمو با انجام عمل صالح آماده نگه دارم تا وقتش رسید بتونم کار درست و تصمیم درست و بردارم دقیقا همینه ممنونم که از تجربه ات برام نوشتی تا من دچار اشتباه نشم واقعااااا دمتگرررررم خیلی حال دادی چشم گوش دادم فهمیدم انشالله حواسم بیشتر هست خداجونم ممنونم برای این پیام عالی و بجا از بنده نازنینت علی عزیز بهم رسوندی ممنونم ازت خدااااااااو متشکرررررم علی عزیز.
موفق و پیروز باشی من یک عمر جای خدا تصمیم گرفتم و نتیجه اش شده کمبود و انشالله الان دارم از جلوی خدا کنار میرم تا اون خودش همه چیو برام ردیف کنه.
بازم ممنونم دوست خوبم.
حجره ی خورشید تویی…خانه ی ناهید تویی
روضه ی اومید تویی…راه ده ای یار مرا…
گام هفتم
سلام خدمت حجره ی خورشید استاد عباس منش نازنینم و مریم بانوی مهربان که روضه ی امید استاد جانه….
و دوستان هم قدمی گلم….
مریم جونم ممنونم بابت تهیه و تدارک این گام بسیار عالی و فوق العاده
استاد جانم منم لطیف…همون لطیفی ک با پیدا کردن شما داره ب لطف الله تک تک خواسته هاشو خلق میکنه.میسازه.و در آرامش بیشتری سپری میکنه
فایل امروز استمرار در هدف
من قبل آشنایی با استاد بنظر خودمم خیلی تلاش میکردم برا خودسازی…..متوجه شدم سطح آگاهیم بالا رفته ولی تعجبم از این بود ک چرا اصلا نمیتونم در مسیر زندگیم اجراییش کنم.که بعد عضویت در سایت به اون فایل استاد رسیدم ک گفت هرکس در مدارش باشه میشنوه.هرکس بالاتر بره اجراییش میکنه و هرکس بالاتر بره نتایج رو میبینه……و دقیقا همین بود.چون وقتی من با سایت اشنا شدم و دوره لیاقت رو خریدم روزی سه ساعت رو خودم کار میکردم و جالب اینکه فایلهایی ک قبلا شنیده بودم رو وقتی دوباره گوش میدادم دریافت های بهتری ازش داشتم.هشت ماه من به شدت بیشتری روی خودم کار کردم بعد از خرید لیاقت دوازده قدم روخریدم که دوباره الهامی اومد ک هردو رو باهم شروع کن.وقتی برگشتم ب لیاقت.نتایج هایی اومد توو زندگیم که خدا میدونه خیلی خیلی بیشتر از اومدن ثروت و درآمد برام رضایت بخش تر و کاربردی تر بود……اینجا بود ک ب حرف استاد رسیدم ک میگفت بعدها میفهمین نتایج های غیر مالی ک در زندگیتون اومده ارزشمند تر از میلیاردها.میلیارد ثروت بوده……و منی ک اصلا برای دریافت مالی اینجا نیومدم و برای خودسازی و پرورش خودم اینجام و دارم تلاش میکنم دیگه دارم کولاک میکنم چون تمرکزم فقط روی خودسازی خودمه…….
فقط با تمرکز و استمرار چند نکته تکراری من دارم خلق میکنم هر آنچیزی ک میخام
استاد قشنگم اینجا به اون حرفتون رسیدم ک گفتین تکامل به مدت زمانی ک گذشته بستگی نداره.به مدت زمانی ک روی خودت کار کردی…استمرار داشتی. تکاملت هم بیشتر طی میشه…
خدایا بی نهایت شکرت بابت این مسیر زیبا
خدایا بی نهایت شکرت بابت درک این آگاهی ها
بی نهایت شکرت بابت پیدا کردن استاد
بی نهایت شکرت ک دیدن استاد رو داری برام مقدر میکنی
بی نهایت شکرت ک اینقد دوستم داری
استاد جانم .مریم جانم.و دوستان هم قدمی ام در پناه خدای منان و حنان شاد باشید و سلامت و ثروتمند و سرشار از آگاهی منتظر نتایج های فوق العاده من باشین.
بدرود
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 22 بهمن رو با عشق مینویسم
چقدر خوبه درخواست کردن به شیوه ای که ،از آدما درخواست میکنی و میدونی که دستی هستن از دستان خدا ،که اگر کمکی نکردن هیچ اشکالی نداره ،خدا بی نهایت دست دیگه داره که کمکت کنه
من دارم این روزا تمریناتی که یاد گرفتم ،از دوره عزت نفس و عشق ومودت رو عملی میکنم
و البته هدایت هایی که به فایل های رایگان و یا نشانه روزم میشم رو هم سعی میکنم عمل کنم
و بازهمتازه دوره 12 قدم رو از اول دارم گوش میدم و مینویسم
من امروز از صبح که بیدار شدم، تا ساعت 2 ظهر ،تمرین کلاس رنگروغنم رو انجام دادمو به قدری با دقت و خوب کار کردمکه تمرکز داشتمو به قدری لذت بخش تر شده کار با رنگروغن که حتی من برای تمرین کلاسم دو تا بوم برداشتم
یه بوم بزرگ که کار میکنم برای کلاس و جدا از اون یه بومکوچیک دیگه رو هم کار میکنم و دوست دارم هم ریز یاد بگیرم و هم کار بزرگ
و به طرز شگفت انگیزی آسان تر شده و حتی اولینکاری که انجام میدم تمریناتم هست و کل هفته رو من بی نهایت وقت دارم برای کارهای دیگه و طراحی و گوش دادن به دوره ها و نوشتن باورها
من صبح به استادی که قرار بود در مورد الهاماتی که برای نقاشی ،از خدا گرفته بودم و در به تصویر کشیدنش مشکل داشتم ،کمکمکنه ، پیام دادم و گفتم ساعت 4 میرم گالریش و گفت میتونم برم
و من از پارسال که کلی ایده نقاشی از خدا دریافت کردم رو چاپکرده بودم و طراحی کرده بودم ،همه رو برداشتم و
حاضر شدم و رفتم تجریش
امروز هم ، شام مهمون داشتیم
اولش نمیخواستم برم ،مدام میگفتم نگه دار هفته بعد یکشنبه تو ورکشاپ بهش نشون میدی ،که حرف دیروزش یادم اومد و گفت من دوشنبه هستم و یکشنبه میخوام ورکشاپ کار کنم
پس طیبه تو کار امروزت رو به فردا یا هفته بعد نندازو برو
وقتی رفتم و رسیدم ، نیم ساعت زودتر رسیده بودم و عجیب بود
من دیروز تابلوی بیلبورد تبلیغی که کد تخفیف داشت Ta01رو دیدم که نشونه اش رو دریافت کردم
تبلیغ رو برداشته بودن و به جاش یه تبلیغ جدید نصب کرده بودن
همونجا به خودم گفتم طیبه ،همه اینا یعنی چی؟ فکر کن
وقتی اون نشونه رو دریافت کردی و رد شدی از این مرحله ،
اون تبلیغ برداشته شد
و دلیل اینکه یک ماه و نیم برنمیداشتن، این بود که تو متوجه منظور خدا بشی که داره ریز به ریز هدایت میکنه
و ازش سپاسگزارم که عاشقانه داره به من کمک میکنه
انگار این مدت اوکجا بود تا من معنی اون رو درک کنم و بعد بردارن
وقتی رسیدم گالری استادی که تابلوهای تجسمی کار میکرد ،هنرجو داشت و صندلی گذاشت تا بشینم و نشستم و یهویی دیدم گفت میتونی بیای و ببینی که دارم به هنرجوهام آموزش میدم
و من خوشحال شدم و گفتم واقعا؟ میتونم ببینم
و گفت البته و بلند شدم تا نگاه کنم
داشت طریقه طراحی تنه درخت رو آموزش میداد
وقتی نگاه کردم خیلی برام مفید بود و من بلد نبودم تنه درخت سایه زدنش چجوری باید کار کنم و یاد گرفتم
وقتی کارش تموم شد ،گفت ببینم چه طرح هایی آوردی و من طراحیامو که چاپ کرده بودم ، شکل ابرایی که خودم عکس گرفته بودم از آسمون رو نشونشون دادم که طرح ققنوس و فرشته و طرح هایی که با انگشتم روی بوم ، پارسال کار کرده بودم و از خدا الهامش رو گرفتم نشون دادم
یه سری صحبت هایی رو گفت که من پیام خدا رو دریافت کرد
خدا به وضوح از طریق دستی از دستانش ،بهم گفت که طیبه ،اول اینکه : طراحیت رو باید قوی کنی و جوری کار کنی که شب و روز کار کنی و پیشرفت کنی
دوم اینکه : طراحی مدل زنده حتما کار کن
سوم اینکه : تابلو هاتو کار کن اما عجله نکن و به خاطر پول که بخوای کار کنی و وابسته پول باشی ،این کار رو نکن
یادت بیار که درخواست کردی که نقاشی هایی بکشی که هر کس کارت رو دید اسم خدا به زبانش جاری بشه
تو طراحیت رو قوی بکن ، وقتش برسه همه چیز بهت گفته میشه
رها باش تا بهت بگم چیکار باید بکنی
و یه حرفی گفت ، که اگر تو واقعا بخوای ،باید از همین یک ساعت بعد، طراحی رو هر لحظه باخودت یه دفتر داشته باشی و کار کنی
حتی تو مترو و یا اتوبوس نشستی دفترتو بردار و مسافرارو طراحی کن
اینا همه تاکیدی بود که داشتم میشنیدم
با خودم فکر کردم و گفتم این جملات آشناست و دقیقا استاد رنگ روغنم بهم گفته بود
اما من جدی نگرفته بودم و یک سال بود که کم کار کرده بودم
اما از امروز سعی میکنم که شروع کنم
وقتی راهنماییم کرد و توضیحاتی داد ،تشکر کردم و از هنرجوهاش سپاسگزاری کردم که وقت کلاسشون رو گرفتم و برگشتم رفتم گالری استادم
با استاد طراحی ،داشتن روی طرح های خودشون کار میکردن ،رفتم سلام دادم و کارم رو نشون دادم که صبح کار کرده بودم
گفت عالی کار کردی و بعد گفت طیبه خیلی پیشرفت کردی و این ورکشاپ روزای یک شنبه باعث شد تو خیلی جلو تر بیفتی
و دو سه دقیقه وایسادم و یه حسی داشتم که نباید بیشتر بمونم
چون همیشه وقتی خودم مشغول کار هستم دلم نمیخواد کسی زیاد وقتمو بگیره و برای همین گفتم وقتتونو نگیرم و یهویی نمیدونم چی شد
به زبونم جاری شد
خوشحال شدم دیدمتون استاد و استاد طراحی
خودمم از گفتن این حرف متعجب بودم
من داشتم از این حرفا میزدم ؟!
آخه من قبلا بلد نبودم چی باید بگم
چه برسه بگم خوشحال شدم دیدمتون
وقتی برگشتم یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت نگران این نباشید که با آدما که صحبت میکنید چی بهشون بگید و یا از قبل بخواین فکر کنین که چی بگین
اگر در مدار درست قرار بگیرین و به صلح برسید با خودتون و هماهنگ بشید با روحتون ،با ربّ
خود به خود کلماتی به زبونتون جاری میشه که باید در اون زمان گفته بشه
و به خودم گفتم ببین طیبه این نتیجه کار کردن روی خودت هست که الان متوجه شدی خود به خود داشتی صحبت میکردی
پس مصمم تر روی خودت کار کن
شب مهمون داشتیم و خیلی دوست داشتم از دختر دایی هام شروع کنم به طراحی چهره شون
اما علاقه زیادی نشون ندادن به اینکه طراحی کنم و زیاد اصرار نکردم
و خودمم انگار تعلل داشتم و دوباره درخواست نکردم ازشون تا بیان و طراحی کنم
امروز یه روز بی نظیر بود
فوق العاده خداگونه و بهشتی
من هر روزم رو دارم تو خود بهشت زندگی میکنم
خدایا شکرت
سلااااااام استاد عزیزم
عالی ،عالی ،عالی..فایلی باباورهای عالی.بااینکه نصف این مطالب رو در دوره جهان بینی باتفصیل بیشتر گفته بودین بازهم برام تازگی داشت وبااشتیاق فراوان گوشش دادم…
چرا من از آموزشهای شما سیر نمیشممممممممممممممم؟؟؟ چرا من بهر آموزشی از سمت شما تشنه ام؟!!!
استاد زندگیمو متحول کردی واقعا…من دیگه هیچ ربطی به گذشتم ندارم….من عاشق تضادهام شدم…همونایی که قبلا برام مثل یه غول بی شاخ ودم بودن و میخواستم باهاشون بجنگم ولی قدرتشو نداشتم و بعد احساس بد و……
ولی الان دیدگاهم کاملا به اون ها متفاوت شده…و عاشقشونم که میان تا راه و بمن نشون بدن…تا بمن بگن که خواسته هام چیه…راه چیه..مسیر کدومه…وقتی میان من فقط میخندم ..واحساسم خیلی خوب میشه…واین یعنی یک تغییر بزرگ واساسی …
واقعا زندگی ما زمانی تغییر میکنه که دیدگاهمون تغییر میکنه…باورهامون تغییر میکنه…نگاهمون به مسائل وتضادها تغییر میکنه…ودرنهایت خودمون تغییر میکنیم…ویک انسان دیگری میشیم..
از لحظه لحظه زندگیم بوی خدارو میشنوم…دستای خدارو لمس میکنم….و آغوش گرمش رو حس میکنم… وهمه اینهارو مدیون انسانی شریف بنام استاد عباس منش هستم…
پاینده باشی مرد…امیدوارم خدا عمری ابدی به شما بده که تاابد بتونیم از اموزشهای بی نظیرت استفاده کنیم و رشدکنیم ورشد کنیم و رشد کنیم…
استاد یک ایده عالی درمورد کسب وکارم بمن گفته شده…دارم از شوق بال درمیارم..یعنی همونیه که واقعا میخوام..وقلبم بدنبالشه…درراستای علاقه قلبیمه…
استاد وقتی می بینم باورهام داره با خروجی نتایج خوب تغییر میکنه هرلحظه من میشه نماز برخدایی بینهایت،نماز برخدایی وهاب و رزاق،نماز برخدایی یگانه ویکتا،نماز برخدایی مهربان وبخشاینده بی حد،بزودی کامنتهایی ازنتایج بزرگم برروی سایت میاد..من به این جمله ایمان دارم…
دوستتون دارمممممممممممم/هدیه گوهری
سلام استاد عباسمنش
و
سلام دوستان خوبم
موضوعی که الان به ذهنم رسید، البته بعداز خواندن کامنت رضا عطار روشن، اینکه در اکثر فایل های رایگان و محصولات صحبت حول یک محور است
مدیریت گفتگوی ذهنی، یعنی تمام اوقات ما در حال صحبت با خودمان هستیم از دوران کودکی تا الان ، و موضوع گفتگوی ذهنی ما چی تشکیل میده ، تمام چیزهایی که می بینیم ، می شنویم ، مطاله می کنیم و صحبت می کنیم،
حالا باید چکار کنیم :
باید به گفتگوی ذهنی خود جهت بدهیم و مدیریت کنیم که درمورد توانایی ها و خوبی ها نعمت ها ، احساس ارزشمندی ما صحبت بشه.
چرا؟
چون قراره ما فرنکاس خوب به جهان هستی بفرستیم ، چون قراره خالق زندگی خودمان باشیم ،
واینکه از کجا بفهمیم که در مسیر درست هستیم ، از احساس خودمان که اگه خوب بود ، یعنی داریم خوب عمل می کنیم.
به نام خداوند بخشاینده مهربان
خداوندا ،توراستایش که تنها تو لایق پرستیدن هستی .
خداوندا ،بابت هر نفسی که می کشم ،تو را سپاس .
خداوندا،بابت یه روز جدید برای تجربه کردن زندگی که هدیه دادی ،تو را سپاس .
خداوندا،بابت رزق های هرروزم تو راسپاس.
درکی که از این قسمت گرفتم،استمرار داشتن در راهی که عشق علاقه داری وناامید نشدن .
کنترل ذهن این موقع هااست که تفاوت انسانهای موفق وناموفق را مشخص میکند .
بارها و بارها ناامید شدم ولی یه نیرویی تو قلبم امید می داد که درست میشه .
زمانی که 7ماه پیش بدون پول خواستیم ،از شیراز به تهران بریم برای خونه جدید وذهنم می گفت چجوری ،با کدوم پول نمیشه ،
ولی قلبم می گفت درست میشه وفقط احساسم خوب بود ،یعنی قلبم احساس آرامش می داد .
الان تهران هستم وبه این رسیدم که باید تو مسیر اشتیاق داشته باشی
ناامیدی کار شیطان است وکارش همینه ،ولی ما چقدر امید داریم که درست میشه ؟
تنها جایی که 7سال موندم وناامید نشدم، این سایت وحرف های استاد عباسمنش بود .
که نتیجه هاش را دیدم وقلبم تایید می کنه .
خدایا مارا به راه راست هدایت کن.
سلام
تو فرکانس صفر و یک وجود نداره ….
راجع به حرکت کردن و نگران نتیجه نبودن صحبت کردین همین و میکنم تمرینم و انجامش میدم بهرحال تو مسیر بهم گفته میشه حتی بازخورد میگیرم
تسلیم خداوند فرق داره با تسلیم مشکلات بودن
عجب ججمله ای واقعا تسلیم مشکلات شدن یعنی کم اوردن ولی چی ازین قشنگتر که تسلیم خداوندی باشیم که عالم و قادر مطلق هست
راجع به اینکه تو مسیر بازخورد ها بهت گفته میشه و خم و چم کار و به اصلاح میفهمی هم من زدم به این روزهای خودم
مثال الان که دارم روی دوره بینظیر قانون سلامتی کار میکنم میفهمم چقدر غذا یا چه اندازه چربی برام مناسب هست یا چه غذایی رو باهاش اکی تر هستم اینا رو تا انجام ندی متوجه نمیشی
ناامید نشو فقط ادامه بده
عالی ترین جمله ای که شنیدم مخصوصا اینکه دیشب هم داشتم فایل انگیزشی شما رو گوش میدادم و تقریبا بیشتر صحبتهاتون رو با اون فایل برای ذهنم ترکیب کردم …
و دیروز هم گام قبلی که راجع به راهنمای درون توضیح دادین هم ازش سعی کردم در لحظه به لحظه م استفاده کنم و خدا رو شکر انگار اون داشت باهام حرف میزد و دستمو گرفته بود و کمکم میکرد
خدایا شکرت ممنونم که تو مسیرم همراه منی
مرسی از استاد جونم و خانم شایسته مهربان دوستتون دارم
به نام خدای مهربون و هدایتگرم
الهی شکرت برای امروزم ک با عشق برام ساختیش
نمیدونم گام 7 مون چ حکمتی داشت نزدیک 4،5 بار گوش کردم و چون تصمیم گرفتم و متعهدم ب کامنت گذاشتن هر گامم و بعد برم گام بعدی فعلا 8 رو گوش نکردم الهی خودت مثل همیشه کمکم کن برای موندن تو مسیر خودت برای اینک ذهنم رو انقد قوی کنم ک حتی لحظه ای هم ب حاشیه نره الهی اون تنهایی دلچسبی ک با خودت دارم رو و رهااااا از کل دنیا میشم رو بیشتر بهم بده کمکم کن ک با رسیدن ب خلوتمون صداتو واضح تر بشنوم هدایت هام رو لبیک بگم و قدم بردارم وظیفه من تلاش کردنه قدم برداشتنه کمکم کن ک هرموقع نجوایی اومد سراغم در راستای اهدافم بهشون بها ندم و ب نتیجه فک نکنم اون انگیزه ای ک هیچی جلو دارش نیس هرروز در من فعال باشه و ناامید نشم اگرم ناامیدی اومد با باورهای درستی ک میسازم و ساختم تو خودم تو همون لحظه خنثاش کنم و عمل کنممم و حرکتتتت کنم استمرار منه ک اون نتیجه ای ک میخام رو ب وجود میاره ب اون لیاقتی ک در خودم ساختم میرسم و رویاهام رو شرایط زندگیم رو با افکارم و کانون توجهم خلق میکنم الهی صدهزار مرتبه شکرت ک ب جایی رسوندیم ک فارغ از کل دنیا عمل میکنم جوری ک هیچ ربطی ب گذشتم ندارم عاشقتممممم پروردگارم تنها قدرت مطلقم
وقتی یاد مسیرهایی ک منو واردش کردی و خودت راه نشونم دادی میفتم میبینم درسته ک اون برهه ها تغییر برام سخت بود ولی باز هم خودت گره هارو برام باز کردی دلم رو نرم کردی و دوباره ب راههای زیباتر هدایتم کردی خدایااااا صدهزار مرتبه شکرت برای لحظه های ناب با تو بودنم
الهی تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
استاد قشنگم عاشقتونم
مریم جونم عاشقتم
خانواده قشنگم عاشقتونم
خدای بی نظیرم عاشقتممممم
الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین
فعلا.