مصاحبه با استاد | پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست» - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

568 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2208 روز

    به نام خدای مهربان

    سپاسگزار خداوند هستم ک در گام هفتم از پروژه ی «مهاجرت به مدار بالاتر» قدم می‌گذارم .

    سلام به تمام عزیزانم و استاد ارجمندم

    خدا رو شکر ، من می بینم که با تغییر باورها چقدر سریع به احساس خوب می‌رسم و این احساس خوب ، اتفاقات خوب کوچک و بزرگ زیادی برام رقم میزنه از خواب راحت گرفته تا محبت و توجه انسان ها ، تا آسان انجام شدم کارها و …. هزاران هزار نتیجه کوچک و بزرگ و اینقدر لذت بخش هست ک تو با تمام وجود خالق بودن خود را احساس می‌کنی که این انگیزه‌‌ای میشه برای ادامه‌ی مسیر.

    در مسیر تغییر باورها و تکامل، ناامیدی هم اتفاق می‌افته اما مهم ادامه دادن هست. مهم دیدن نتیجه های کوچک و تغییرات و ادامه دادن هست تا به نقطه‌ای برسی ک زمان بیشتر امید داشته باشی و کمتر ناامیدی به سراغت بیاد. ما وظیفه‌مون اینه ک سمت خود رو درست انجام بدیم و مسیر رو ادامه بدیم و در زمان طی کردن مراحل مسیر، ایمان مون رو نشون بدیم به مسیر ادامه بدیم و بپذیریم که هر اتفاقی ک در مسیر رخ میده باعث میشه تا بتونی به ضعف ها و ایرادهای باورهای خودت پی ببری و هربار خودت رو بهبود بدی و نتایج بهبود پیدا می کنه . پس باید قدردان تضادها باشی .

    بعضی از باورها چقدر انرژی فوق العاده ای رو در وجود انسان آزاد می‌کنه مثل این جمله :

    خدایا من راضی ام به رضای تو . خدایا من به هر خیری ک از جانب تو به من برسه فقیرم . من تسلیم تو هستم . تو هدایتم کن. تو یاری کن ک ایمانم قوی بشه و ادامه بدم . کمکم کن که تمرکزم روی خودم باشه و با گرفتن بازخوردها، ضعف‌ها و باورهای محدودکننده رو شناسایی کنم و باورهای قدرتمندکننده رو جایگزین کنم، کمک کن که از تضادها نترسم بلکه اونها رو عامل رشد خودم ببینم ‌. باید این مسیر رو ادامه بدم .

    من می‌خوام که به خواسته‌هام برسم . من می‌خوام مسیر رو ادامه بدم . من می‌خوام نتیجه هام بزرگتر بشه .

    نرگس عزیزم!

    اگر حرکت کنی و به خدا توکل کنی و ایمان داشته باشی و قوانین رو درک کنی و روی خودت کار کنی ، خیلی خیلی زود از سخت‌ترین روزهای زندگیت به بهترین روزهای زندگیت می‌رسی. اینو باور کن.

    من باید اصل رو درک کنم : اصل این است که تمام اتفاقات زندگی من بخاطر افکار خودم هست ، بخاطر فرکانسهای خودم هست و هیچ چیزی مطلقا تاثیر نداره . من فقط باید باورهای خودم رو ک فرکانس‌های من رو تولید می‌کنن بهبود بدم و هربار نتایجم بهتر بشن .نتایج رو ببینم و ادامه بدم تا نتایج هربار بزرگتر و بزرگتر بشن .

    من تمام آموزه‌های استاد رو میپذیرم و باور میکنم تا من هم مثل عزیزانم در این خانواده‌ی ارزشمند نتایج بزرگی در زندگیم خلق کنم و هربار با صحبت کردن و نوشتن از نتایجم هم ایمان خودم رو برای ادامه دادن تقویت کنم و هم ایمان عزیزانم رو در این جمع ارزشمند . یکی از خواسته های من تاثیرگذار و الهام بخش آدمها بودن است .

    خداوند عاشق من است همینطوری ک هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 14 اسفند رو با عشق مینویسم

    یکی از بهشتی ترین لحظاتم رو در هر لحظه از هر لحظه ام رو زندگی میکنم و بی نهایت سپاسگزار خدا هستم و شکر میکنم ،هرچقدر شکر کنم ،باز هم کمه

    امروزِ من : گفتگو با اعضای بدنم

    آره ، طیبه گفتگو

    امروز احساس کردم که خدا تاکید داشت ،که از این به بعد بیشتر با بدنم صحبت کنم

    گفتگویی که حس میکنی سرت پر شده از انرژی عظیم خدا و این انرژی رو به راحتی میتونی با سپاسگزاری به تک تک سلول هات ارسال کنی

    امروز من معجزه دیدم

    اولین باری بود که داشتم با باوری صحبت میکردم با بدنم ، که باور داشتم تک تک اعضای بدنم به حرفم گوش میدن

    و انرژی میگیرن

    یعنی تا حالا به این سرعت ندیده بودم

    بگم و بدنم به سرعت انرژی بگیره

    و اما امروز دوست داشتنی من که در ادامه میگم چجوری با بدنم صحبت کردم و چه معجزه ای رخ داد

    امروز سه شنبه ، سومین روزی بود که رفتم و نقاشی دیواری انجام دادم ، دقیقا دیواری که یک سال ، خودم رو تجسم میکردم که دارم نقاشی میکشم

    همیشه هم تجسم نکردم ،فقط روزایی که میرفتم پیاده روی و یا رد میشدم و چشمم به دیوار میفتاد

    یه تجسم ریز ، نه خیلی طولانی ،فقط چند ثانیه ذوق میکردم ،چون تصویر خودمو حین نقاشی کشیدن میدیدم ،یهویی ذوق میکردم و رد میشدم

    و دیگه زیاد پیگیرش نمیشدم

    و با اینکه میدونستم یه چیز غیر ممکنه ،منظورم اون دیوار پایگاه محله مون غیر ممکنه ،چون هرجایی من رفته بودم و گفته بودم بذارید من نقاشی دیواری انجام بدم ، نه ، میگفتن و چند وقت بعد میدیدم که اونجا نقاشی شده

    اما این دیوار از یک سال پیش تا به این هفته نقاشی نشده بود ،

    الان که فکر میکنم، میبینم که خدا نگه داشته بود تا من روی باورهام به صورت جدی و ادامه دار کار کنم تا اولین دیوار، این دیوار رو به من هدیه بده که نقاشی انجام بدم

    و دیوار هم مشتاق بود ، آخه حس خوبی داشتم چون همیشه تکرار میکردم دیوارا مشتاق تر از من هستن که من برم و روشون نقاشی بکشم

    وای چقدر بدیهی بود این اتفاق

    من خیلی جاها رفتم نشد ، اما درست جایی شد که تو محله مون بود و خیلی راحت و ساده و بدیهی و طبیعی رخ داد

    حتی خود آقای نقاشی که کار میگرفت ، از من مشتاق تر بود که من کار رو شروع کنم

    و همون موقع که من رو دید ، و صحبت کردیم ، گفت برو خونه لباس بیار، کار رو شروع کن

    اما وقتی به این دیوار فکر میکنم ،و مقایسه میکنم با دیوارهای مدارس و یا جاهای دیگه که میرفتم پیشنهاد میدادم و بعد میدیدم رنگ شده ، میبینم که من اون دیوارارو تجسم نکرده بودم، تنها دیواری که هر بار میدیدمش و تجسم میکردم یه دیوار مدرسه هدف بود و یکی هم همین دیواری که اولین دیوار شد ،که من روز یک شنبه برای اولین بار 12 اسفند 1403 روش نقاشی بکشم

    نقاشی گل نرگس زرد و سفید

    میدونم که مدرسه هدف هم میشه ، چون خدایی که این تجسمم رو به حقیقت رسوند ، صد در صد اونم به حقیقت میپیونده

    وقتی داشتم مینوشتم ،ذهنم شروع کرد به حرف زدن ،گفت اینجا ننویس، که قطعی میگی مدرسه هدف رو هم تجسم کردی پس همونم میشه ، اگه نشد چی؟

    اگه مدیر مدرسه نخواست چی؟؟اونموقع هم تو سایت ضایع میشی، هم اعتماد به نفست میاد پایین که رخ نداد

    اما برای این حرفای ذهنم جواب دارم

    ذهن قشنگ من ،هرچی رخ بده و من از خدا دریافت کنم خیر هست ،آخه من این روزا دارم یاد میگیرم رها تر از قبل باشم ،

    همین امروز یه حرفی شنیدم که سبب شد از این به بعد بیشتر حواسم باشه که من هیچی نیستم و هیچی ندارم و همه و همه برای خداست و صاحب همه آنچه که دارم خداست

    ذهن قشنگم ، یادته که چند روز پیش متن آقای خسرو شکیبایی رو گوش دادم

    که میگفت میدونی چی میخوام؟؟؟

    لحظه لحظه زندگی رو

    فقط میخوام بشنوم

    میخوام تو حرف بزنی و من فقط بشنوم

    پس ذهن من

    این یادت باشه

    من فقط میخوام خدا حرف بزنه و من فقط اونو بشنوم

    چون صدای اونو به قدری دوست دارم که وابسته صدای قشنگش شدم ، مثلا : حسش میکنم

    از طریق آدما با من صحبت میکنه

    دوست داشتنشو به من میگه

    مثل همین امروز

    خدای من، تو چقدر دوستم داری و وقتی به دوست داشتنت فکر میکنم مثل الان که دارم با اشک مینویسم ،اشک تو چشمام جمع میشه

    امروز خدا با من حرف زد و حسش کردم

    اما به حرفش گوش ندادم ، در اصل نتونستم تقوا، یعنی کنترل ذهن داشته باشم ، خدا گفت الان خیار نخور ولی من خوردم

    حالا در ادامه میگم‌ چی شد

    ،من از دوره جدید هم جهت با جریان خدا یاد گرفتم که در لحظه زندگی کنم و حتی اگر هم تجسم میکنم ، باز هم نتیجه رو به خدا میسپرم و سعیمو میکنم که درست عمل کنم

    و به یادت بیار ذهن من که بارها گفتی تمرین ستاره قطبیت رو در سایت ننویس و من نوشتم ،یادته اون روزی که من دقیق مبلغ فروشم رو در سایت نوشتم 650 بود

    صبح نوشتم من انقدر فروش خواهم داشت و شب دقیقا همین مبلغ به حسابم اومد حتی 25 هزار تومان بیشتر اومد

    و این مبلغ اضافه رو هم اگر یادت نیست ،به یادت میارم که خدا به من نشونه داد که طیبه این مقدار رو که اضافه تر اومد به حسابت ،یعنی باورت به فراوانی بیشتر بشه

    و وقتی من کمی باورم تقویت شده بود و هر بار مبلغ مینوشتم ،هر بار بیشتر از اون مبلغ واریز میشد به حسابم

    پس اینارو بهت گفتم تا آروم بشینی و ببینی که خدا چجوری داره به بهترین شکل و هموار ترین شکل میچینه تک تک لحظه های زندگیم رو

    و من باورهارو مصمم تر ادامه میدم و میدونم که به باورهای من به سرعت پاسخ میده و نشونه هایی که میبینم پر قدرت تر ادامه میدم

    پس

    اگر بشه خوشحال میشم و اگر نشه صد در صد خیری هست برای من و میخوام اینو یاد بگیرم که بگم هرچی تو بگی ،فرمون دست تو ربّ من

    صبح وقتی تمرینات ستاره قطبیم رو انجام دادم ،کار بعدیم تمرین رنگ روغنم بود که سریع شروع کردم ،یهویی دیدم تجربیات دوستان از 3 جلسه دوره جدید گذاشته شده که دیدم تجربه منم گذاشته شده و خیلی خوشحال بودم

    حتی من این رو هم تجسم کرده بودم که استاد درمورد نتیجه یا دیدگاه من صحبت کنن و این دو بار رخ داد

    راستش هر بار که تو فایلای کلاب هاوس که بچه های سایت میگفتن ما همین الان گفتیم و استاد به ما گفت صحبت کن ،باورم نمیشد ،میگفتم شاید الکی میگن و ذوق کردن

    تا اینکه خودم گفتم و شد والان میفهمم که میشه

    درسته استاد در مورد رد پای من صحبتی نکردن اما دوبار در سایت نوشته هامو در قسمتی از سایت گذاشتن

    الان میفهمم که جریانش چیه

    تک تک افرادی که باور داشتن که استاد اجازه میدن که صحبت کنن و نتایجشون رو بگن ، دقیقا همون رخ میداد

    و وقتی مقایسه میکنم میبینم منم اون روز باور داشتم که میشه و شد

    وقتی صحبانه مو خوردم و رد پای جدید نوشتم ،مشغول کار شدم و بعد یک ساعتی رفتم اشپزخونه و دلم میخواست یه چیزی بخورم و از اونجایی که خیار دوست دارم رفتم دو تا خیار بردارم ،کوچیک بودن ، وقتی برمیداشتم به وضوح حس کردم ،نخور

    الان خیار نخور نباید بخوری

    اما نتونستم کنترل کنم ذهنمو و گفتم فقط دو تاست ،بعدشم کوچیکه ،برداشتم و خوردم و یکم بعد دیدم شکمم شدید درد گرفت

    فهمیده بودم جریان چیه ، چون خدا بهم گفته بود نخور ،وقتی دیدم دردش زیاد شد حس کردم وضع شکمم درست نیست ، و حالِ خرابی داره ، وقتی متوجه شدم که توجهم رفته روی درد ، آگاه شدم و سریع از خدا کمک خواستم و هدایت شدم به خوردن عرق نعنا و آبلیمو و موز

    بعد دو ساعت دیدم بازم درد داره و دیگه کم کم باید میرفتم سر نقاشی دیواری ،و شکمم بد جور درد میکرد و نمیشد برم بیرون

    نشستم و دستمو به شکمم گذاشتم

    یاد حرف استاد افتادم که میگفت کنترل کنین ذهنتونو تا همه چی به نفع شما رخ بده

    شروع کردم به صحبت کردن و گفتم بدن عزیزم بی نهایت سپاسگزارم و روده های قشنگم‌حتی پرز های روده هامم چند لحظه دیدم و بابت اینکه در تلاش هستن تا حال منو خوب کنن تشکر کردم ،یهویی حس کردم از سرم یه انرژی خیلی زیادی در حال حرکته وبیشتر صحبت کردم و با عشق گفتم میدونم که هر روز دارین برای سلامتی من تلاش میکنید تا کد های سلامتی رو به سرعت کد بندی کنید ، از شما سپاسگزارم و از خداهم سپاسگزارم که صاحب تمام این زیبایی های بدنم هست

    وقتی داشتم صحبت میکردم گفتم ببین من الان دارم میرم نقاشی بکشم رو دیوار ،سریع کد بندی کن تا با انرژی بریم

    من با یه عشقی صحبت میکردم که به سرعت بدنم خوب شد و همون لحظه ،درد متوقف شد

    تا حالا با این نگاه که به سرعت به حرفم گوش میده ، با بدنم صحبت نکرده بودم ،خیلی خوشحال بودم که چقدر به سرعت بدنم ترمیم کرد خودشو

    خدا داشت این هماهنگی رو انجام میداد ، و من خیلی راحت حاضر شدم و رفتم تا کار کنم و تجربه کنم امروز رو

    وقتی رسیدم سه قسمت کار کردم و داشتم قسمت دوم رو کار میکردم خواهرم اومد و ازم عکس گرفت

    ظهر اومده بودن ناهار خونه ما و بهش گفته بودم اگه بیرون اومدی بیا ازم عکس بگیر

    وقتی رفت ،من داشتم کار میکردم یهویی یه ماشین وایستاد و یه آقای بسیار بسیار محترم و با ادب شروع کرد به صحبت کردن که شما از شهردادی اومدین ؟

    گفتم بله و گفت که من میخوام رو دیوار فوتبال چمنی که داریم یکم بالاتر از این خیابونه ،روش نقاشی کشیده بشه

    شماره تونو میدین که بیاین کار کنین

    اولش خوشحال شدم و گفتم باشه اما یه حسی بهم گفت بگو بره از نقاشی آقا که جلو تر داشتن کار میکردن بپرسه و به اونا بگه

    تو اگر کار بگیری درست نیست ، نیومده میخوای خودت کار انجام بدی و از این کار استفاده کنی

    چون چند روز پیش از زبان یک فردی شنیده بودم و اون صحبت بهم یادآوری شد و حس کردم که بسپرم به خدا ،و نخوام کار نقاشا رو به زور برای خودم بگیرم

    دوباره سریع گفتم من تازه اومدم و با خود نقاش صحبت کنید ،همین که ق ، نقاش رو تلفظ کردم شروع کرد به ترکی صحبت کردن و فهمید ترک زبانم ، برخلاف قبلنا که میترسیدم فارسی صحبت کنم ،که یه وقت میگن لهجه داره و خجالت بکشم ،اما الان دیگه برام اهمیتی نداره و مهم اعتماد به نفسم هست

    شماره مو گرفت و گفت میره صحبت میکنه و دیدم داشتن صحبت میکردن ،تو دلم گفتم کاش میداد من دیوار باشگاهو رنگ میکردم ،آخه تو محله ماهست

    اینو گفتم و به نقاشی ادامه دادم

    یکم بعد خواهرم دوباره اومد و نقاشی که اومد تا بهم بگه اگه خواستی میتونی بری ،سریع بهش گفتم اون آقا شماره تونو گرفت که کار انجام بدین ؟

    به من اینجوری گفت

    یهویی دیدم گفت از این به بعد هر کس از خودت شماره خواست برای انجام کاری شماره بده تا بری انجام بدی

    و من چون کار زیاد میگیرم فرصت نمیکنم انجام بدم

    ،اگر به من زنگ زد میگم خودت بری و رنگ کنی

    من خیلی خوشحال بودم و ذوق داشتم

    چون چند دقیقه قبل گفتم کاش میگفت تو انجام بده و دقیقا همین شد

    و به من گفت از این به بعد زیاد کار نقاشی دیواری هست که پروژه های مختلف میری

    همون لحظه به خواهرم گفتم ،خوب شد نگفتم من انجام میدم ، و آقایی که پرسید گفتم با خود نقاشا صحبت کنه ، وقتی خدا دید من حریص نیستم و هرچی رخ بده محتاج خیرش هستم ، دقیقا هرچی من میخواستم رو به زبون جاری کرد و گفت خواستی میگم تو بری انجامش بدی

    خدایا شکرت

    خیلی حس خوبی داشتم

    امروز خیلی زمان دیر میگذشت

    چقدر جالبه که هم زمان دیر میگذره و هم انرژیم بیشتر شده

    امروز یاد حرف استاد عباس منش هم افتادم که میگفت تو کار جدیه و باید کارمنداش درست و دقیق کار کنن

    من دیروز که رفتم سرکار همون اول ،نقاش با من به صورت عصبانی صحبت کرد ،سبب شد بترسم

    گفت نقاشی دیواری رنگ روغن نیست که آروم و باحوصله داری کار میکنی ، اگر درست کار نکنی اخراجت میکنیم

    و باید سرعت عمل و دقت داشته باشی

    وقتی اینو گفت به قدری نجوای ذهنم زیاد شد که تا شب هی میگفت نرو ،تو نمیتونی

    اما کنترلش کردم و گفتم باید یاد بگیرم

    امروز به طرز عجیبی مهربان بود و چند جا رو خراب کردم و هیچی نگفت ،حتی گفتم درستش کنم ، گفت ولش کن خودم درستش میکنم

    هم برانگیختگی روابط یادم اومد که آدما هر رفتاری با من میکنن دقیقا به خودم برمیگرده و هم هماهنگی ذهن با روح و هم اینکه حرف استاد که گفتم ببین این نقاش تجربه اش از تو بیشتره و اگر میخوای یاد بگیری باید از تجربیاتش استفاده کنی و یاد بگیری و هرچی گفت از این دید نگاه کنی که میخواد بهت درس یاد بده ، درس نقاشی

    وقتی میومد کار کنه یهویی بهم گفت این کار یه خوبی داره که اگر دستت راه بیفته ،تمرینای رنگ روغنت رو به سرعت انجام میدی و خیلی خیلی راحت میشه برای تو انجام تابلوهای رنگ روغن کلاست

    خیلی خوشحال بودم امروز نکاتی رو گفت که من تمرین ستاره قطبیم نوشته بودم که راهنماییم میکنه

    خدایا شکرت

    دلیل اینکه امروز حس کردم به صورت تاکیدی که از این به بعد با بدنم بیشتر صحبت کنم بعد اتفاق امروز ،این بود که

    چون آخر شب وقتی از نقاشی دیواری برگشتم یه استوری دیدم

    یه طلا فروش هست که داداشم استوریشو ،تقریبا 10 روز پیش برام فرستاد

    وقتی استوریاشو میدیدم پر بود از عزت نفس و هر روز پر از انرژی و همیشه به صورتش لبخندی بود و دائم با مشتری هاش با سپاسگزاری صحبت میکرد

    امروز استوریش با سپاسگزاری از اعضای بدن بود

    یاد حرف استاد در دوره عزت نفس افتادم که میگفت تمرین آینه رو هر روز انجام بدین و من از اون روز وقتی خودمو تو آینه میبینم با عشق با خودم صحبت میکنم

    و از امروز سعی میکنم هر کاری که انجام میدم‌از بدنم تشکر کنم مثل امروز و بعد شروع به کار کنم

    خدایا شکرت

    بی نهایت ازت سپاسگزارم

    استاد عباس منش عزیز بی نهایت بابت فایل های این سه جلسه سپاسگزارم

    من باورهایی رو ساختم و با صدای خودم ضبط کردم و هر روز دارم با احساس فوق العاده گوش میدم

    و لذت میبرم

    و سعی میکنم با تمرکز یک بار ،یک فایل رو گوش بدم و دیگه برنگردم و دوباره کاری نشه که تمرکز بذارم و دوباره گوش بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 504 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    گام هفتم

    پاداش های جهان به «استمرار در مسیر درست»

    سوره قصص

    فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ

    پس [موسی] دام هایشان را [به جهت کمک کردن به آن دو] آب داد، سپس به سوی سایه برگشت و گفت: پروردگارا! به آنچه از خیر بر من نازل می کنی، نیازمندم.

    خدایا شکرت برای این آگاهی های ناب الهی که هر لحظه مرا آسان می‌کنی بر آسانی

    خدا جونم همانطور که به مادر موسی وحی کردی تا نوزاد را در گهواره بر روی آب رها کند و اینچنین در قصر فرعون موسی را با مادرش نیرومند ساختی و موسی با زدن مشت بر یکی از فرعونیان و کشته شدن اون فرد مواجه شد و موسی از دست سربازان فرعون فرار کرد و خسته و درمانده شد .

    من یه لحظه جرقه تو ذهنم زده شد برای این داستان

    که اون لحظه های که موسی به هر جایی که میخواست پناه ببرد گوشه ،گوشه اون جاها سربازان دنبالش میکردند و چقدر جونش در خطر بوده

    و وقتی به دیاری می‌ره و از خداوند طلب یاری میکند از دست قوم فرعون و اونجا با دختران شعیب هم صحبت میشود و آرامش را در اون منطقه می‌بیند همونجا احساسش خوبه و رو خدا میگه از هر خیری از جانب تو فقیرم

    و تسلیم میشه و اوضاع بر وفق مراد موسی پیش می‌ره

    خیلی برام درس داره داستانهای قرآنی

    امروز صبح که هدایت شدم به باز کردن قرآن وسوره مریم برام باز شد

    اصلا گل از گلم شکفته بخدا که اینقدر واضح تر هدایت ها را دریافت کردم و بر کلام خداوند خیلی بهتر و آگاه تر شده ام .

    پس اولین قدم اینکه باور کنم که تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودم بوجود می آید.

    تمام مسئولیت اتفاقات زندگی ام را بپذیرم

    هر جای کارم احساس کمبود و عدم پیشرفت داشتم از درون خودم بگردم و ایرادات را پیداکنم .

    باید تسلیم خداوند باشم هر لحظه در هر کاری

    وقتی مثبت تو روابط باورهای محدود کننده ای دارم و میام تسلیم خداوند میشوم و نشانه ها را میبینم که یه ذره اوضاع داره بهتر میشه

    این نشانه ها را بدیهی نکنم

    چرا قبلا نمیدیدمشون

    الان که داره یه ذره چرخه روانتر می‌چرخه رو بخودم بگم آره مسیر درست همینه من پذیرفتم که تمام اتفاقات زندگی ام را خودم دارم خلق میکنم نشانه ها برام واضح تر شده تا

    تسلیم خداوند شدم من یک قدم برداشتم خداوند صد قدم برام برداشت

    و با احساس خوب و اتفاقات خوب بیشتری احاطه میشوم

    ایمانم قوی تر میشه یه ذره نتایج بهتر میشه بازم ایمانم قوی تر میشه که قانون داره کار می‌کنه

    همینه پس تکامل داره بدرستی طی میشود

    و با آرامش همراه است

    توکل و باورم به قدرت خداوند بیشتر میشه این نیروی هدایتگر درونی و هر بار برام هدایت ها شفاف تر و راحتر دریافت میکنم و به الهامات درونی عمل کنم به آنچه که بهم گفته میشود عمل کنم

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.

    اینجاست که باید ایمانم رو نشون بدم

    استاد من وقتی شروع کردم به کار کردن روی خودم

    هیچ کاری نداشتم و حتی جرات بدم برداشتن هم نداشتم

    ولی تضادهایی بلطف خداوند وارد زندگی ام شد که اوایل دردناک بودن برام

    چون یه عمری یه جور دیگه زنده بودم و الان داشت دردم می‌گرفت که الان به بعد یا باید زندگی کنم یا فاسد بشم و از بین برم

    همسرم به تضاد مالی خورد و اومدیم پایین

    اون اوایل واقعا کنترل ذهن برام سخت بود ولی بلطف خداوند وارد سایت شده بودم و دوره قانون آفرینش را هم بخش ها رو پشت سر هم ماه به ماه می‌گرفتم و روی خودم کار میکردم و تمرینات را انجام میدادم و نشانه ها را که می‌دیدم متناسب با شرایطم با خواسته هام تایید میکردم که قانون داره کار می‌کنه و جواب میده

    رفتم کلاس های آموزشی کمی جرات و جسارت پیدا کرده بودم

    دخترم رو که بردم کلاس نقاشی روی سفال

    چند جلسه ای همش قلبم بهم میگفت با این مربی دخترم صحبت کن بگو اگه تو کارگاه اگه کار داشتی بگو تا من انجام بدم منظورم کارهای هنری مربوط به آموزش خودم بود

    یک روز دخترم بردم برای آموزش چندتا ظرف نیمه کاره روی میزش بود ازش درخواست کردم که میتونم کمکت کنم

    رنگهای اضافشوپ رو پاک کنم در ابن زمانی که به دخترم آموزش میدی منم اینجام کمکمت میکنم

    اونم قبول کرد گفت باشه من دیگه چند باری تا آموزش دخترم ادامه داشت میرفتم کاری که داشت را کمکش میدادم

    تا یه روز بهم گفت بیا کارگاه پیشم دوتا گلدون دارم با هم کارشون کنیم

    استاد بخدا که اون لحظه اشک تو چشمام حلقه بست چون صدای خدا را می‌شنیدم

    ولی از این طرف هم ترس‌هایی داشتم

    اگه همسرم بفهمه چی میشه

    اون کاملا مخالفه

    و همینجوری ترس و نجواها با هم بودن ولی همون تضادهای خوشگل زندگی مون دست به دست هم داده تا من رشد کنم

    تا منم شکوفا بشم

    تا منم بیام و از توانایی های منحصر به فرد م استفاده کنم

    با ترسها قدم برداشتم و صبح فردا رفتم کارگاه و کمکش دادم تا دو ساعتی اونجا مشغول شدم و یه هزینه ای رو در آورد و گفت اینو بگیر منم گفتم من همینجوری چون به این کار علاقه دارم و وقتی انجامش میدم حالم باهاش خوبه اومدم اینجا هزینه خیلی کمی بود بقول خودش شوخی کرد گفت پول بستنی آرشیدا رو بهت دادم چون گرمه و با خودت اوردیش و قبول نکردم و برگشتم خونه

    تا یه روز دیگه تازه هم وارد دوره احساس لیاقت شده بودم

    یک روز زنگ زد که فردا میتونی بیای کارگاه یه ظرف دارم باید فیروزه کوبی کار بشه روش

    من همونجا هم آموزش فیروزه کوبی رو دیده بودم

    از شدت خوشحالی باز اشکم در اومده بود

    فردا باز با ترسها رفتم و کار رو انجام میدادم و می‌آمدم خونه تا کار بعد از چند روز تموم شد

    و بهش گفتم اگه میشه کارهایی که من باید براتون انجام بدم رو بدین تا ببرم خونه انجامشون بدم

    دیگه تو این مدت شناخت بیشتری

    از هم داشتیم

    قبول کرد و

    و مربی چون صداقت و پاکی و عشق من را به کار دیده بود بهم اعتماد داشت و کارهای بیشتری را بهم تحویل میداد تا از خونه برای کار کنم

    و بلطف خداوند که هیچ درآمدی نداشتم

    الان دیگه داشتم تو خونه کار میکردم و

    الان هر بار کارها و سفارشات زیادتری بهم میده هم تکاملم در کارها داره طی میشه هم شناخت بیشتری پیدا کردم هم لازم دارم باز هم مهارتهامو تو کارهای هنری بیشتر کنم و هر روز بلطف خداوند یه آموزش جدید مربوط به همین هنرها را دارم یاد میگیرم و بخدا که هزینه و زمان و مکان و آدمهای با کیفیت را خدا داره برام جور می‌کنه.

    و باید این روند تکاملی را با تمام وجودم ادامه بدهم

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس

    که خود راه بگویدت که چون باید کرد

    و می‌دونم که باید با قدرت بیشتری روی باورهای ثروتم کار کنم و هربار که نشانه ای میبینم که برای بهبود منه برای تصدیق باورهای من است

    حتی نشانه ای که مثله دیروز که تاکسی هزینه یک مسیر را ازم گرفت

    اینا قشنگ برام واضح است که باورهای ثروتم داره قدرتمند تر میشه

    برای اینکه پول بیشتری در کیفم باشد

    برای بهتر خرج کردن پول و با عشق پولی را صرف بهبود خودم میکنم کلی ذوق میکنم

    که دارم بهای اهدافم را پرداخت میکنم و کریدیت تمام این کارها و روانتر شدن چرخ زندگی و اسان شدنم بر آسانی ها را فقط بخدا میدهم

    خدایا شکرت من تسلیمم هیچی نمیدووووونم خودت کمکم کن تکاملم را بدرستی طی کنم

    خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و ن گمراهان

    و در این مسیر تسلیم شدن در برابر خداوند هرگز جای ناامیدی نباید باشد

    وقتی بلطف خداوند قانون را میدانم که تمام اتفاقات را خودم دارم خلق میکنم و هر کجا ایرادی هست باید از درون خودم بگردم و پیداش کنم

    دیگه کاری با کسی و چیزی ندارم

    باید تمام تمرکزم را بر بهبود شخصیتم بزارم

    چون من مسئول شخص خودم هستم

    من توانایی تغییر خودم را دارم

    من با توجه کردن به زیبایی همان را به زندگی ام دعوت میکنم

    طبق قانون به هر چیزی توجه کنیم از همان جنس بیشتر وارد زندگی مان میشود

    پس در تمام جنبه ها باید سعی کنم آگاهانه تمرکزم را بر روی بهبود آن معطوف کنم تا در تمام جنبه ها با هم رشد کنم

    خدایا شکرت من تسلیمم به هر خیری از تو بهم برسد من سخت فقیر و نیازمندم

    خدایا شکرت فقط روی تو حساب باز کرده ام

    خدایا شکرت که هر لحظه در وجودم هستی و مرا در معرض هدایت خودت قرار داده ای و احساس خوبم در طول روز بیشتر است بلطف خداوند

    و اتفاقات خوب هم بیشتر میشود

    این قانون طبیعی جهان است.

    خدایا شکرت هر آنچه دارم از آن توست مالک اصلی تویی عاشقتم جان جانانم سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 750 روز

    بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم جانم و سلام دوستان عزیزو گرانقدرم …

    امیدوارم حالتون عالی باشه …

    فایل رو پلی کردم …

    وقتی استاد گفت همه چیز خاکستریه

    یا خیلی ناامید شده یا کمتر ناامید شده …

    به خودم گفتم من دوست دارم مثل استاد باشم پس فارق از اینکه قبلا چقدر ناامید شدم باید امیدوار و خوشبین و آسون گیر به آینده و مسائل باشم …

    ما وظیفمون اینکه تلاشمون رو بکنیم …فارق از نتیجه باید حرکت کنی …به مقداری که باور درست باشه و ایمان داشته باشیم نتایج میاد …

    نکته باورا که ایراد داشته باشه هرچی تلاش کنی هم فایده نداره…به چالش ها جوری نگاه کن که ایمانتو قوی تر کنه…

    تمرین : چه مسیری رو باید با توکل بری

    الان باید درباره ی چه مسئله ای تسلیم خداوند بشی نه اون مشکل یا مسئله اونو بنویس و به جای تسلیم شدن در برابر مشکل تسلیم خدا شو تا هدایت بشی ….

    مطمئن باش مشکل از خودته ایراد از خودته اگه مشکل هست ببین خودت …باورت چه ایرادی داره ….

    اگه می خوای به خواستت برسی باید ادامه بدی

    ….باید ایمان داشته باشی …

    اگر حرکت کنید و توکل کنید به خدا و ایمان داشته باشی و قوانین رو درک کنی خیلی خیلی زود از بدترین روز های زندگیت بهترین روز هارو بسازی …

    هر روز خودتو و باوراتو بهتر کن …

    حرکت های درست رو آروم آروم انجام بده و ادامه بده …

    بیا باوراتو ایجاد کن …باور ها تو هر روز بهتر کن تکرار کن و ورودی ها رو کنترول کن ….با تعهد و باور کن صد در صد آنچه گفته میشه ….

    .

    .

    یکمی فکر کردم …توی حوزه ای که می خوام وارد بشم …یه حداقل 10 ماهی هست توی فکرشم …باورای نادرستی به خورد خودم دادم …ورودی نامناسبی رو هی به خورد خودم دادم …برای همین هیچی جلو نرفته …الان که فکر میکنم میبینم چقدر برای خودم کارو سخت کردم …مثلا یکیش این باوره که آقا برنامه نویسی خیلی سخته …محبوب شدن سخته …نوشتن و تموم کردن سخته …باید حتما ماهر باشی تا شروع کنی …آموزش دیدن سخته ..پول می خواد ..دردسر داره …

    وای خدای من …

    همینان که منو انداخت توی چاه …

    باید حتما به خاطر اون هدف و خواستم این تمرین ها که نوشتم رو انجام بدم …

    حتما درباره ی نتیجه میام میگم …

    ممنونم ازتون …

    فعلاااا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مجید بختیارپور عمران گفته:
    مدت عضویت: 971 روز

    بسم الله الحمدالله الله اکبر سبحان الله

    به نام الله ، الله ایی که سپاس فقط مختص اوست الله ایی که بسیااااار بزرگ هست بزرگتر از تمام هرآنچه در این دنیا هست بزرگتر از تمام مشکلاتم، الله ایی که پاک و مبرا هست ..

    سلام و درود و صد درود حضور گرم استاد باعشق و مریم دوست داشتنی

    در گام هفتم هستم هر روز با دو سه روز تاخیر قدم ها رو جلو میرم تا بتونم هم فایل و نوش جان کنم هم تجربیات دوستانم را و زیبا و بدون هیچ عجله ای که بخوام زود تموم کنم دارم میرم جلو در صورتیکه در دوره خانه تکانی میخواستم هر روز با سایت برم جلو برای همین آنطور باید دریافت کنم نکردم ولی الان سر این دوره باتجربه تر شدم خخخخ و خیلی هم داره بهم حال میده چقد تجربیات دوستان بامزه و لذت بخش و پر از نور…

    ردپای من در گام هفتم مهاجرت به مدار بالاتر کاری زیبا از مریم عزیز که واقعاااا دمشگرم و زنده باشه همیشه انشالله تا بیشتر از حضور این دو عزیز لذت ببریم و عمر طولانی به همه ما بده تا بتونیم ازاین زندگی در کنار همدیگه و در کنار خدا نهایت لذت و ببریم…آمین…

    چقد این 20دقیقه پراز نور و پر از آگاهی بود و چقد خدای قشنگم داره منو بدرستی در این مسیر هدایت میکنه و اون میدونه کی و چه وقت بزنم رو گام بعدی این دوتا گام 6و7 در بهترین زمان خدا ناک اوتم کرد در امروز در اوج غم و ناراحتی و ناامیدی بودم بقول سعیده جان عزیز در چهاردیواری بتونی تاریک گیر کرده بودم که با نوشیدن از این چشمه ناب و از کامنت سعیده خانم گل حالم خوب شد خداجونم ممنونم که با این استاد بزرگ با این مرد توحیدی با این پیامبر زمانت آقیانوسی از عشق جاری کردی که این آقیانوس به شعبه های بسیار زیبایی تبدیل شد که از هر شعبه اش که کامنت دوستان هست هم نور و آگاهی ناب می چکه و سیراب میشیم از توحید و بعد تشنه تر از قبل به سوی این چشمه ها و این آقیانوس ناب می شتابیم…الهی شکرررررت

    امروز هم حالم بد بود هم ذهنم داشت از همه طرف بهم میتازید تا ناامید بشم از امداد غیبی خدا که به لطف خدا تونستم با آگاهی های توحیدی قبلی که از استاد دریافت کردم خودمو نگه دارم تا سقوط نکنم نذاشتم در حال بد بمونم از خدا کمک خواستم خیلی این مشکل مالی بده بدددددد و سختتتتت و دشواااااار ولی بلطف خدا تونستم زمینش بزنم و الانم حالم خوبه رسیدم به این فایل که دقیقا دوای تمام دردهام هست چقد کامنت داش رضای عزیز تو همین قسمت که امتیاز دوم و گرفته که گفت ناامیدی میاد تا ایمان مارو بسنجه و این جمله اگه بدونی چه حالی بهم داد قیل اینکه این فایل و گوش بدم به این رسیدم که من چقد قوی هستم چقد خدا دوستم داره که داره با من اینطوری حرف میزنه که بنده ام ناامید نباش سعی کن بهم ایمان داشته باشی من حواسم بهت هست خویشن داری کن پاداش عظیمی در راه هست و بعد داش رضا رسیدم به کامنت سعیده جان عزیز که از مشکلاتی گفت و حل همه اونا که یک جنبه مالیش خیلی شبیه امروز من بود همزادپنداری کردم با این کامنت و حالمو خیلی خوب کردم چون این کامنت خیلی دلمو گرم کرد و باعث افزایش ایمانم شد گفتم خدایا وقتی به این خواهرم در این تاریکی کمکش کردی و دستشو گرفتی مطمعنن دست منم میگیری و این گفتگو حالمو خوب کرد تا اینکه الان اومدم این فایل بهشتی این شراب طهور و نوش جان کردم و چقد انگار برای امروز من بود یاد گرفتم که من چقد قوی هستم که با چالش های فراوان مالی تونستم در مسیر بمونم استاد چقد این فایل عالییییی بود و چقد داستان زندگیت که اونهمه هزینه کردین و فقط برای یک نفر برنامه ایجاد کردی ناامید شدی ولی نذاشتی حال بد و ناامیدی ترو ببلعه و اینقد به خدایت ایمان داشتی که تونستی از این تضاد های بزرگ زندگیت عبور کنی و یک نفر مشتری رو به هزار برابرش تبدیل کردی و راه را برای خودت باز کردی این داستان دلمو گرم کرد که بگم مجید جان ببین استاد از کجا به کجا رسید و شونه خالی نکرد از مسولیتی که به گردنش بود چیحوری تونست از دل ناامیدی هاش امید بسازه اونم چه امیدی پس مطمعن باش این روزای بازارکسادی و چالش مالی که درگیرش هستی و با امید و ایمان به خدا داری هر روز میری مغازه و حالتو با خدا و عوامل خدایی خوب میسازی تموم خواهند شد و به دادوستد منحصربفرد و عالی به شیوه ی عالی باخدمتی عالی برای پاداش بسیااااااار عالی تبدیل خواهد شد این تجارتی که امروز گرد کسادی روش هست بزودی به تجارت پرسود و پررونق و پراز برکت تبدیل خواهد شد فقط با ایمان برو جلو درسته درد داره درسته غم داره درسته نگرانی داره درسته ناامیدی داره اینا همه هستن تا تو بفهمی که چه مشکلی در درونت هنوز هست که باید پیداش کنی و پاکش کنی اینا میان تا تو ایمانتو بسنجی و طبق ایمانت بهت پاداش داده میشه هماهنطور که به استاد عزیز داد به رضا روشن داد به مهدی عزیز که از کپر سیستان به فرشته تهران و دیگر دوستان عزیز در این جا و بیرون اینجا داد مطمعنن به منم میدهد اون که هرگز از خزائن الهی اش کم نمیشه به همه مردم دنیا هم بده باز از خزینه گنجهایش چیزی کم نمیشه به اندازه همه هست پس عجله نکن فقط حواست باشه به هر جاده خاکی زدی به هر فرعی زدی زود برگرد به جاده آسفالته خدا که امنیت فقط در مسیر خداست و جز خدا هیچکس نمیتونه تو این مسیر کمکت کنه پس خودتو به راهنمای درونت بسپاار و هر روز به سمت او قدم بردار…

    الهی شکررررررت برای این فایل شکررررررر برای این آگاهی ناب توحیدی و شکررررررر برای این شراب طهور که حالم‌ و باهاش خوب کردی و ایمان مرا قویتر کردی

    خیلی حالم خوبه خدایا شکرت.

    و شکررررر که من جز اون دسته از آدما هستم گه قدرتمنده و در مسیر ماندگار است.

    الهی الحمدالله رب العالمین….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سعید ذاکری گفته:
    مدت عضویت: 2905 روز

    سلام به استاد عباس منش دوست داشتنی و خانم شایسته مهربان و همراه

    قبل از هر چیز دوست دارم دوباره سپاسگزاری کنم برای این دوره فوق العاده

    استاد توی این چند وقت واقعا من خیلی روی دوره ها و محصولات کار نکردم و مدام فایل های این دوره ارزشمند رو گوش میدم و انصافا نمیتونم بگم فایل های محصولات ارزشمندتر هستن

    این موضوعاتی که شما مطرح میکنین ، تک تک شون دُر و گوهرند . و درک و عمل به این آگاهی ها زندگی همه ما رو می‌تونه دگرگون کنه

    بریم سراغ درس های امروز :

    استاد شما توی این جلسه درباره استمرار در مسیر و ثبات قدم صحبت کردین .

    از وقتی با قوانین بدون تغییر خداوند آشنا شدم پستی بلندی زیادی رو طی کردم یک روزایی شاد و مست یک روزهایی معمولی یک روزهایی با انگیزه و پر انرژی و یک روزهایی هم ناامید .

    طبق باورهای گذشته خودم، قدیم تر ها دیگران رو خیلی مقصر میدونستم ولی یکی دو سالی هست که سعی کردم خیلی بیشتر از قبل مسئولیت تمام جنبه های زندگیمو به عهده بگیرم و سعی کنم خودمو اصلاح کنم و البته که نتایج خیلی بزرگتری هم گرفتم ولی استاد دوباره که امروز درون خودم کنکاش میکردم می‌دیدم نه هنوز مسئولیت زندگیم رو در تمام جنبه ها نپذیرفتم و قشنگ احساس میکنم اگر با تمام وجود با خودم تعمق کنم که قرار نیست کسی کار کنه و همه کارها باید خودم انجام بدم و خودم مسیر رو تصحیح کنم انگار یک آدم دیگه ای میشم و اینو قشنگ درک میکنم .

    شاید اون روزهایی که ناامید میشدم یادم میشد من خودم خالق زندگیم هستم و قدرت عظیمی که خدا به من بخشیده رو فراموش کردم ولی باز به قول شما با یادآوری نتایج خوبی که از احساس خوبم می‌گرفتم و اتفاقات ناخواسته ای که از احساسات بد داشتم سعی میکردم خودمو جمع و جور کنم

    استاد در کل توی این چند سال اینجور نبوده چند روز پشت سر هم ناامید بشم و زود ذهنمو کنترل میکردم و سعی میکردم با ارتباطی که با سایت توحیدی عباس منش داشتم تلاشمو میکردم به مسیر برگردم

    و استاد قشنگ دارم درک میکنم که چطور باورهای قدرتمند کننده که ساخته میشه عنان ذهن رو در دستش میگیره و چقدر کار راحت تر از قبل پیش میاره . یعنی موضوعی که قبلاً می‌تونست به راحتی ناراحتت کنه الان که با اون مواجه میشی خیلی راحت از کنارش می‌گذری و با خودت فکر می‌کنی که چرا قبلاً اینقدر نسبت به فلان موضوع گارد داشتم

    مثلاً قبلاً ها که توی ترافیک گیر میکردم اعصابم بهم می‌ریخت

    الان توجه ذهنمو معطوف میکنم به فراوانی ماشین و نعمت های اطرافم و یا موضوعاتی که در حین رانندگی نمی‌تونستم توجه کنم و یا میگم حتما خیری بوده ما توی این مسیر پر ترافیک اومدیم

    مثلاً همین دیشب که داشتیم به سمت خونه می اومدیم سر راه قرار شد بریم خونه فامیلمون که کارشون داشتیم و چون خونه نبودن یک کوچولو معطل شدیم و وقتی رسیدیم خونمون همسایه فوق العاده مون (که ده روزی بود ندیده بودیمشون ) رو دیدیم که از خونشون میومد بیرون و کلی باهم صحبت کردیم و لذت بردیم و با خودم میگفتم اگر اونجا معطل نمیشدیم همسایه مون رو توی اون زمان نمی دیدیم .

    و مثل این مثالها و تغییر باورها فراوان اتفاق میفته .

    استاد یک جایی از این فایل گفتین که اینکه اتفاقات بد هم میفته بد نیست . اگر اتفاقات ناخواسته نیفته ما چطور بفهمیم باورهامون ایراد داره چطور تصحیح مسیر کنیم وقتی نمی‌دونیم وضعیتمون به سفید نزدیکه یا سیاه ؟

    جهان با بازخودهایی که نادلخواه ماست میگه بچه ها در جریان باشید جوری دارید فکر میکنید که با خواسته هاتون هماهنگ نیست

    برای رسیدن به خواسته هاتون باید تغییر مسیر بدین و مسیر رو تصحیح کنید و این مسیر زندگی ما مسیر تغییر و تحول و حرکته . اگر گیوآپ کنیم تموم میشیم . باید تسلیم باشیم اما نه تسلیم مشکلات و تضادها، بلکه باید تسلیم خداوند باشیم و به رهایی برسیم و لذت ببریم

    استاد واقعا هر کدوم از این مفاهیم رو ما به خوبی درک می‌کنیم چقدر زندگی راحت تر و لذت بخش تر میشه .وقتی مکانیسم این جهان با عظمت رو درک می‌کنیم از قدرت عظیم طوفان هاش هم برای منافع و خواسته های خودمون بهره می‌بریم و اینجاست که آسمانها و زمین مسخر ماست .

    ممنون استاد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده و دوست داشتنی

    و خدا رو سپاسگزارم برای درک بهترم و مهاجرت به مدار بالاتر .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2167 روز

    به نام نور

    به نام خدایی که هست

    سلام و صد سسلام

    استاد جان عاشقتم

    چرا این قدر استاد در کل فایل هاشون تاکید بر این دارن که // همه ی کارها رو خداوند انجام میدهد////؟؟؟؟؟؟؟؟

    واقعا خود من دارم این رو هر روز بیشتر درکش میکنم و بهش میرسم که بقیه هیچ هستن در مقابل قدرتی که خداوند داره

    وقتی مشتری های عالی و دست به جیب برای هر بیزینسی میان از راه های متفاوت کیه که اونها رو فرستاده؟؟؟؟ و این رو معلومه استاد جان بهشون ثابت شده و الان خداوند بوسیله ی ایشون دارن به منی که دارم روی خودم کار میکنم میگه که منتظر تایید دیگران نباش ، خودتو به دیگران برای چندر قاضی که آیا بدن و آیا ندن ، اسیر نکن و خار نکن…. همه ی زندگیتو بسپر به خودش و فقط روی خودت کار کن

    وقتی مسیر درسته قطعا جواب عالی رو میده یعنی باخوردش خوبه

    باید بیزینس رو از زاویه های مختلف بررسی کرد تا بیزینسی موفق داشت

    در بیزینس همسرم می بینم خیلی موفقه ولی بازم در بعضی موارد ایستایی داره مثلا در خیلی از موارد تسلیم مشتری هاش هست و بهش میگم ….میگه نه بابا ؟؟؟؟!!!!!اگه این مشتری هم بره که دیگه هیچی… ولی من توی این مورد خیلی روی خودم کار کردم و خدا را شکر اینطور نیستم ….من تسلیم هیچ کسی نیستم حتی مادرم . پدرم البته از باخورد هایی که گرفتم و می دونم هر موقع تسلیم کسی باشم پوچ می شوم که اصلا دوست ندارم چون من شاگرد استاد بزرگی هستم و باید بزرگ باشم البته نه با عجله و زجر خیلی راحت خیلی منطقی با آرامش و با تکامل خدا را صد هزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    محمد حصاری گفته:
    مدت عضویت: 2048 روز

    🌺به نام خداوندی که عاشقانه منو تو مسیر خواسته هام هدایت و حمایت میکنه🌺

    چیزی که باعث میشه خواسته ها وارد زندگیمون بشه ، وقتیه که ما به منبع متصل هستیم.

    اگه صبح تا شب رو باور هامون کار کنیم و در عین حال نگران چیزی باشیم ، یا وابسته به چیزی باشیم ، اصلا فایده نداره.

    من رو باور هام کار میکنم ، و بعدش سعی میکنم تو لحظه باشم (البته که خود همین رو باور ها کار کردن هم برای من زندگی تو لحظه ست) و حالا به هر نحوی ، تو هر حالتی سعی میکنم به چیزای خوب توجه کنم یا مثلا یه سری حرف هارو نزنم و …

    همه ی ما یه سری کار های روتین رو در طول روز باید انجام بدیم و خیلی هم ساده ست ، مثل مسواک و دوش و ورزش و تمیزکاری و ….

    اگه واقعا به یه شکل دیگه ای به همه ی اینا نگاه کنیم و بتونیم دنبال نکات مثبت و لذت بخش همه ی اینا باشیم ، نه تنها سخت نیس ، بلکه خیلی هم لذت بخشه و خیلی هم احساسمونو خوب میکنه.

    من خودم در نهایت که کل کارهام انجام میشه ، خیلی حال میکنم و کلی احساسم خوب میشه.

    یکی دیگه از چیزایی که خیلی حال منو خوب میکنه ، یادگیریه ، خیلی برام لذت بخشه ،

    آب رو هم خیلی دوس دارم ، حموم ، شنا ، دریا ، شستشو و… خیلی حالمو خوب میکنه.

    🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊

    یه موضوعی تو مسائل کاری من که چند بار به وجود اومده ، مشابه همین مثالیه که استاد گفت و اونم اینه که برای منم پیش اومده که یه تایمی بیکار بشم.

    حالا جدا از این که سعی میکنم از روزایی که بیکارم استفاده کنم و لذت ببرم ، کلا آدمی نیستم که الکی صبر کنم ، چون واقعا مطمئنم اگه باور ها درست باشه ، توقفی در کار نیست و هر روز باید ورودی مالی داشته باشم.

    به خاطر همین تو همین تایم ها که این اتفاقات میوفته ، دنبال ایراد ها میگردم و سعی میکنم بررسی کنم ببینم چه مسئله ای هست که حلش کنم.

    بار ها این اتفاق افتاده و هر بار که یه ایرادی رو پیدا کردم ، کلی به نفع من شده و کلی رشد کردم و …

    حالا مثلا یا یه باور مخربی بوده ، یا یه مهارتی رو باید یاد میگرفتم ، یا از مسیر خارج شده بودم و … که در نهایت با بهبودش همه چی بهتر از قبل شده.

    💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐

    از خدا میخوام کمکمون کنه تا در مسیر درست باشیم.

    از خدا میخوام کمکمون کنه تا هدایتشو بهتر درک کنیم.

    از خدا میخوام کمکمون کنه تا باور کنیم که همه چی درون خودمونه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    زیبا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 603 روز

    به نام خداوند بخشنده ام

    سلام

    استاد چقدر قشنگ گفتین که باید استمرار داشته باشیم و ادامه بدیم

    راستش امروز داشتم به این فکر میکردم که درسته که من یکسال و خورده ای عضو سایت هستم البته چند ماه قبل تر هم عضو نبودم تو سایت میچرخیدم

    تازه تازه دارم معنی باور و درک میکنم

    تازه دارم متوجه میشم بزرگ شدن ظرف یعنی چی

    تازه دارم درک میکنم احساس لیاقت و عزت نفس داشتن یعنی چی

    تازه دارم درک میکنم که کنترل ورودی چقدر تاثیر داره

    حتی تازه دارم میفهمم که توجه به نکات مثبت و خوبیها یعنی چی

    و اینکه حتی باورم نمیشه با اینکه من تمام اینا رو تازه دارم درک میکنم تو این یکسال نتایجی دیدم که هیج وقت تو طول زندگیم ندیده بودم

    و تمام این تغییراتو و تمام این درکهای جدید و مدیون استمرارم هستم و صد البته مدیون تمام تضاد های زندگیم تو این مدت

    اصلا اگه چالش هایی که تو این یکسال داشتم نبودن من هیچ وقت درک نمیکردم که چرا باید به نکات مثبت توجه کنم

    و همه و همه از عمل کردن من پدید اومدن و ظاهر شدن

    استاد انگار من تمام حرفاتونو تو این یکسال میشنیدم ولی باید تمرین میکردم و ادامه میدادم تا به تمام اون حرفا باور داشته باشم

    مثلا تا وقتی که با همسرم به تضاد برنخورده بودم ( تو این یکسال) متوجه نمیشدم که دارم به نکات منفیش توجه میکنم

    وقتی کار بافندگی که بهم الهام شد و انجام نمیدادم و همش منتظر مشتری انلاین بودم درک نمیکردم که من هنوز اماده نیستم برای مشتری هنوز مسیر تکاملم و طی نکردم چون هیچی از فروش نمیدونم هیچی از این نمیدونم که چطور باید چندین وسیله رو ببافم و به دست مشتری برسونم

    هنوز نمی دونستم که باید روی ایمانم کار کنم و ادامه بدم و عجله نداشته باشم

    حتی متوجه نمیشدم که اون قدر به این کار علاقه ندارم که فکر میکردم دارم چون تو این کار فقط دنبال درامد بودم و بدون درامد برام لذتی نداشت

    تمام این درک هایی که بهش رسیدم با عمل کردن و ادامه دادن بهشون رسیدم

    اگر من همون یه ماه یا شش ماه اول تو سایت بودم و ادامه نمیدادم هیچ وقت هیچ وقت معنی تسلیم بودن و درک نمیکردم

    الان فقط و فقط تسلیم خداوندم و اجازه دادم تا هدایتم کنه و مسیرهای بیشتری برای لذت بردن بهم نشون بده

    الان دیگه نمیگم فلان قدر پول میخوام ، الان دیگه اون چیزی و میخوام که بواسطه ی اون باید از خدا پول میخواستم و راه رسیدن بهش و سپردم به خودش

    چون خدا خیلی قشنگتر و لذت بخش تر منو به اون خواسته میرسونه

    الان دیگه خودم و باکسی مقایسه نمیکنم که البته اینم با ادامه دادن بهش رسیدم

    الان دیگه حتی از شستن ماشین هم لذت میبرم چون میدونم لذت بیشتر و احساس بهتر منو به ماشین بهتر میرسونه

    استاد استاد عزیزم تمام این حس خوب و حتی تمام این لذت های دیدن داشته هامو مدیون ادامه دادن تو این مسیر زیبا و بهشتی هستم

    و بی نهایت سپاسگزار خداوندم که منو تو این مسیر قرار داد و شما رو شناختم و باورتون کردم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2950 روز

    که تو هم دردی و درمان و من این درد به جان میخرم و تاب ندارم /که سپارم به نگارم دل بی صبر و قرارم /من چه عشقی به تو دارم

    من چه عشقی به تو دارم

    استاد خوبم ، از بعد از فایل15دارم این شعر بالا را برای تو میخونم ، واقعا من چه عشقی به تو دارم ، نتایجی که من هرلحظه میگیرم با کدام پول قابل جبران است ، با کدام تشکر ادای احترام کنم ، من فقط میتونم بگم سپاسگزارم ، استاد عزیزم الان که یاد اون روز افتادم که قیمت دوره ثروت یک وحشت زده م کرد خنده م میگیره ، چون دارم براحتی به ثروت دو و سه و خرید لپ تاب فکر میکنم و میدونم همه چیز برام قابل دسترسه ، استاد عزیزم چقدر این مسیر زیباست ، آنچه که من در این روزها تجربه می کنم به حدی عالیه که دوست ندارم حتی برای یک لحظه سرم را برگردونم و به جای دیگری نگاه کنم ، درست مثل کسی که می ترسد با یک لحظه بی دقتی خط را گم کند و در صفحه گمراه شود ، فقط توکل فقط خدا فقط تو ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: