مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع» - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-02 07:24:062025-01-03 06:30:26مصاحبه با استاد | مدیریت 2 خرابکار ذهنی با نامهای «ترس» و «طمع»شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استادعباس منش ودوستان عزیزم خیلی خوشحال هستم که درجمع شماهستم خداراهرروزسپاسگذارم که مدارثروت وفرکانس بالای قرارم داده می خواهم می توانم می شود چندروز پیش پسرم گفت بریم براتولدم دوچرخه انتخاب کنیم گفتم بعد میریم گیردادنه الان بریم من انتخاب میکنم وبهش فکرمیکنم تاتولدم برسه دوماه دیگه است بخریم من بخودم گفتم این نشانه است پسرم ۶ساله هست رفتیم واون لحظه توکارتم پول نبود وترس داشتم پسرم به مغازه دارگفت میشه این موتوررابیاری ایشون بمن نگاه کردگفت اگه ۱۰۰درصدمیخواهی بخری تابیارم من ترس داشتم ولی یک دفع پسرم گفت میخواهیم بخریم من اونجافهمیدم من جای کاردارم هنوزبایدهمیشه روخودم کارکنم پسرم ترس نداشت وبه فراوانی وخودش راباورداشت واین نشانه بود که بخودم بگم من هنوزازخداچیزی نخواستم به این قدرت قدرت این باورمن بود والان دارم روش کارمیکنم که من لایق بهترین هاهستم وبینهایت ثروت هست ومن هرچقدر ثروتمند شوم بخدانزدیک ترمیشوم خدابیشترازمن میخواهد ثروتمند بشوم به امید دیدار بای بای بای
سلام و درود به همه دوستای خوب سایت ، استاد عزیزم و مریم جان مهربون
خدارو شکر میکنم که به من اراده ای داد تا متعهدانه پای پیگیری روزانه سایت و سفرنامه روز شمار تحول زندگی من باشم. نمیدونم با چه زبانی اگاهی هایی که درک کردم، باورهایی که کشف کردم و ترمزهایی که تا به الان کشف کردم رو توصیف کنم. اینقد درکم نسبت به زندگی بهتر شده که روز به روز آرامش رو در وجودم احساس میکنم. یه سری نکات انگار به مغزم همینجوری و خود به خود داده میشه یا خورونده میشه یا جرقه میزنه که یهو مکس میکنم و میگممم ارههه اینجا اشتباه بود یا اینجا باید این باور رو میداشتم یا اینجا باید اینکار روبکنم. تو این مسیر تا به الان نقش مهم و اساسی استمرار داشتن رو فهمیدم. درک کردم که چطور میشه وقتی یه سری نکات رو هی هر روز تکرار کنی میشه ناخوداگاه ذهنت که فرمون میده چطوری عمل کنی. فرمونی که قبلا بیشتر با شک و تردید به میچرخید، الان بهتر از قبلش و با اطمینان بیشتری حرکت میکنه. من با توجه به تعهد کامنت گذاری که به خودم دادم، یه نکته اساسی رو درک کردم. چون مغزم هی میخواد کارا رو سخت انجام بده و هی برای کارهای مختلف فرمولای مختلف میخواد بپیچه، فهمیدم تو این مورد من ترمز دارم و از کامنت بقیه افراد دیدم که راجب موضوعات بسیار ساده ای که ازش نتیجه گرفتن یا اگاهی یا باوری که براشون شگفتی خلق کرده صحبت کرده ان که با این فایلا هماهنگی داره. و با خودم گفتم، چقد کامنت نوشتن اسونه و لذت بخش. الان در حین اینکه نکته برداری میکردم که با نوشتن کامنت هم تو ذهن خودم بمونه، به این درک الان رسیدم که کل این سفرنامه یاداوری آموخته هامونه. تکرار و تکرار آموخته ها که مریم جان از اول دوره بهش اشاره کرده بودن. چون با خودم میگفتم این فایل که شبیه فایل اول سفرنامه اوله، حالا چه کامنتی بذارم و…. که گفتم بابا کامنتت تکراری هم باشه باید بذاری و بنویسی از همسفر بودن با این قسمت از سفرنامه، چه نکته ای تو ذهنت جرقه زد و چه آگاهی هایی درکشون بیشتر بهت الهام شد. که در مورد خودم میخوام 4 مورد رو بگم
1) من تا به قبل این جمله ” خدا بیشتر از من میخواهد من به ثروت برسم و اینکه از تمام خواسته های من تا مرحله تحقق حمایت صد در صدی میکنه و از مشتری گرفته تا اون میزان درامدی که میخوام رو ساپورت میکنه ” رو در حد یه جمله بهش نگا میکردم. ولی امروز فهمیدم که تک به تک هر جمله ای که استاد یا مریم عزیزم بهش اشاره میکنن رو با جان دل گوش بدم و عمیقا بهش فکر کنم و شروع کنم به تکرارش برای باورسازی. الحق که ساختن باور تلاش ذهنی زیاد میخواد و هر جمله ای که به عنوان باور سازنده بهش میرسم رو باید با ته ته اعماق ذهنم باورش کنم. باید این جمله رو تصور کنم که وقتی از خدا خواسته ای داری تماما اون خواسته رو برات براورده میکنه و تو حس خوبش بمونم.
2) درک قانون تکامل: من تا یجایی از مسیر اهدافم رو رفتم و آروم آروم نتیجه های خوبی گرفتم ولی یهو خواستم چندین پله رو با هم طی کنم که با کله خوردم زمین رو رسیدم به پله اول!!! تازه فهمیدم که برای رسیدن به خواسته هام نباید عجول باشم بلکه باید تو ساختن باور مناسب اون خواسته قدم بردارم. حتی همین باورها هم به صورت تکاملی به انسان گفته میشه. و نکته خیلی جالب تر که وقتی شرو ع میکنی به قبول باورهای جدید، یسری درهای کوچیک کوچیک به روت باز میشن که هیچ دلیلی برای حضورشون نمیبینی جز، باور و فرکانسی که ارسال کردی و ثابت بودن قانون جهان و اثبات قدرت هدایتگری خدا
3) ساختن باور و تکرار و تکرار و تکرار اون باورها نتایج رو خلق میکنه و برای این کار حتما حتما باید به همین تعهدی که دادم پایبند باشم و هر روز قوانین رو به خودم یاداور باشم
4)یه باوری که دیروز خیلی ذهنم رو به تعجب وا داشت، باور فراوانی بود.. من عین باور های دیگه، به این باورها مثل یه جمله انگیزشی نگا میکردم و تو ناخوداگاهم دم از چگونه و چطوری اتفاق افتادن خواسته ها دم میزدم. یعنی کاملا متضاد با هم بودن. و این یه نکته خیلی بزرگ بود که هر باوری رو شنیدم بنویسم و ناخوداگاه ذهنم و احساسم رو با اون باور مقایسش کنم. وقتی این باور رو شنیدم در همه اون درخواستهایی که به مشتریا برای معرفی من به بقیه میکردم، بسته شد و باور فراوانی مشتری و درخواست شکل گرفت. بینهایت مشتری تو دنیا هست که خواهان کار منن. بینهایت ثروت از تو کار من بیرون میاد و بینهایت ایده های دیگه میشه تو کارم عملی کنم. این باور بینهایت بودن همه چی و اینکه قراره همشون رو من تجربه کنم خیلییی حس فوق العاده ای میده که در کنارش نجوای ذهن که میگه تو لیاقتش رو نداری و باز از چطور و چگونه حرف میزنه رو باید کنار بزنم. نمیتونم بگم این یه کار خیلی سختیه. بجاش میگم خیلی اسونه و در مسیر تکرار روزانه اون باور به صورت خودکار میشه باور غالب ذهنم.
سلام دوستان (◍•ᴗ•◍)❤
من تا به اینجای مسیر واقعا پیشرفت زیادی رو در خودم می بینم. از ارامشم گرفته که دیگه نه در باره الان و نه اینده نگران نیستم. و سعی کردم جمله خیر فی ما وقع رو همیشه جلو چشمام بزارم.
تا باور به اینکه رویاها حقیقی هستن و من واقعا می تونم اون چیزی باشم که می خوام.
من خالق تمام شرایط زندگیم هستم. دیگه الان برام مهم نیس چه مسئله ای پیش میاد. واقعا دیگه فقط تو خودم دنبال راه حل میگردم. فقط باور هامو بهتر میکنم تا همه چی خودش حل بشه. به عادی ترین روش . ایده ها یکی پس از دیگری بهت گفته میشه. حتی در باره کامنت هامم نمی دونم واقعا باید تو سایت چی بنویسم ولی به خودم همیشه میگم خدا منو در هر لحظه هدایت میکنه . میرم جلو و بقیش خودش جور میشه.
واقعا اینا باور هاییه که ارامش رو به زندگیم اورده. همیشه در درون خودم دنبال تغییرم. اونی که باید تغییر کنه منم.
دیگه مقاومت ذهنیم کمتر شده. سعی میکنم قدم های عملی که بهم گفته میشه رو انجام بدم. نه اینکه از قبل میدونم چی باید بکنم نه . توکلم بیشتر شده و فقط جلو میرم. مدتی بود که داشتم روی بحث کسب درامد از علایق کار میکردم. مدتی کار کردم و مقاومت ذهنیم که کمتر شد به فایل هایی از این قبیل برخوردم که در باره باور های ثروت ساز بود . و من مطمئن بودم که این ها نشانس و من در مسیر درستم و پله پله بالا میرم و الان هم ایده عملی دارم که مطمئنا با روند تکامل عملیش میکنم.
واقعا خدا رو شکر میکنم بابت این فضا.
ممنون از همتون
فعلا (◍•ᴗ•◍)❤
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان
ردپای من درفایل31سفرنامه
مهمترین عامل موفقیت عزت نفسه
باوربه خدای خودت وتواناییهات
باوربه ارزشمندبودنت
باوربه ابن که من لایق بهترین زندگیم
وقتی عزت نفس بالایی داشته باشی الهامات خداوندروبهتردریافت میکنی
خداوندهمیشه هست ودرکنارتوست وتوروحمایت میکنه کافیه همینوباورکنی وباعث بالارفتن عزت نفست میشه که شروع کنی وحرکت کنی وتوکل کنی
مهمترین باورتوحیدی عزت نفسه
باوربه نیرویی که همیشه پاسخ میده وهدایتت میکنه
عزت نفس یعنی اینکه من قدم برمیدادم وخداوندبانشانه هاش بهم میگه چکارکنم
چقدرافراددرگیرترفندپونزی شدندوبه قول استادفقراهستند
چقدرمن زیاداین جورپیشنهادات بهم شداخرینش همین3ماهه پیش بودکه برم سهام فلان جاروبخرم ولی نخریدم چون به قوانین اشنام بعدفهمیدم کلاهبرداریه
بایدبه ایده های عمل کنیم که باشرایط الان ماقابل اجراست تاضربه نخوریم
ایده هایی که داریم وبه ماگفته میشه به خاطرمداری که داخلش هستیمه وباتغییرمداروفرکانس به ایده های پولسازتروبهترهدایت میشیم
خدایاماروهدایت کن به راه کسانی که انهانعمت داده ای ونه گمراهان
الهی امین
شادوپیروزباشید
احمدفردوسی
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق
31. سی و یکمین روز از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
خداروشکر میکنم که آغاز فصل دوم از این سفر نامه رو خدا دیشب ،اولش بهم یادآور کرد که :
1. طیبه جهادی اکبر کن تا دیگه درمورد این قوانین ،هرچی فهمیدی به خانواده ات نگی و سعی در تغییر دادن یا در فکرت کمککردن بهشون نباش هر کس خالق زندگی خودش هست تو نمیتونی زندگی کسی رو تغییر بدی مگر اینکه خودش بخواد
2. هر کس هر حرفی زد سعی نکنی ایراد ازش بگیری یا نصیحت و قضاوتش کنی یا بگی شرک به حساب میاد و بلافاصله یادت بندازی که من خودم آیا بهش عمل میکنم و بعد سکوت کنی
انقدر تمرین کنی آگاهانه تا حرفی نزنی
3. اینکه فکر نکنی اگر یکی میخواد بهت کمک کنه تو نباید قبول کنی و اگرم قبول کردی شرک میشه
تو مسیرت رو ادامه بده هر کس خواست کمکت کنه خدارو در دلت سپاسگزاری کن و در دلت باشه که خدا از طریق این آدم بهم کمک کرد
ولی از طرف مقابل سپاسگزاری کنی از ته دل ، از ایده ای که بهت داده ،از کمکی که بهت کرده ،از هر چیزی که باعث رسیدن تو به اهدافت شده یادت باشه درست سپاسگزاری کنی
و نگی بهش که ایده رو تو نگفتی خدا گفت و از این حرفا
4 . یادت باشه که هر چقدر عاشق تر، مهربان تر، عشقت راستین تر ،و از اعماق وجودت حس شادی رو در خودت احساس کنی بیشتر به خدا نزدیک تری و راحت تر به همه اهدافت میرسی و خواسته هات به راحتی رخ میدن
و سلامت تر ،شاداب تر و عاشق تر و ثروتمند تر هستی
5 . یادت باشه که از مسیر لذت ببری و درمورد ساخت باور های قدرتمند کننده تلاشتو بکنی برای آگاهانه تکرار هر روزشون و احساستو با تکرار هر باوری که با صدای خودت ضبط کردی هماهنگ کنی و خیالت راحت خدا خودش ادامه شو کمکت میکنه
6 . اینکه وقتی از هر کسی حرفی میشنوی ، یاد بگیری ازش و درسی که قراره بیاموزی رو عمل کنی بهش یا میخوای حرف بزنی فکر کنی اول
7 . و در آخر تو باور های قدرتمند کننده درمورد خدا و اینکه خداست تنها رب جهانیان و صاحب اختیارت رو بساز و با هر قدمی که برمیداری خدا برای تو بینهایت قدم برمیداره
مثل کل سه ماهی که قدم برداشتی
تک تک روز های سه ماه رو به یادت بیار از 7 مهر ماه 1402 تا 21 دی ماه 1402 و تک تک این روز ها الهاماتی دریافت کردی ،هدایت هایی رو دیدی ،اتفاقات خاصی برات افتاد ،و همینطور اتفاقات به ظاهر بدی که بعد برات سبب خیر شد وقتی کنترل ذهنت رو در دست گرفتی و به خدا سپردی همه چیز رو تا جایی که سپردی همون اندازه بهت کمک کرد
پس الان که دیدی جواب داده قدرتمند تر ادامه بده
تو میتونی طیبه ،تو وقتی شروع کردی از خدا هدایت خواستی اجازه دادی هدایتت کنه و خدا دست به کار شد
تو فقط عملگرا تر باش و سعیتو بکن خدا میبینه هر لحظه بهش وصلی هر لحظه با این نیروی همیشگی داری حرف میزنی تو ارزشمندی تو خدا رو رب و صاحب اختیارت رو داری که کافی هست برای تو
حتی توی این سه ماه عزت نفست به حدی بالا رفت که به حرکت دراومدی و الان کلاس رنگ روغن میری دو جلسه هست که رفتی
رفتی پفیلا فروختی الانم با ایده ای که کنار پفیلا جاکلیدی نقاشی بفروشی و بهش عمل میکنی
کلاس طراحی طلا و جواهرات میری که امروز جلسه هفتم بود و سه جلسه دیگه مونده تا یاد بگیری و بری امتحانش رو بدی و مدرکش رو بگیری و شروع کنی به طراحی با نرم افزار و ورود به بازار کار و طرح های نابی که خدا بهت الهام کرده و باز هم با هر قدم تو بیشتر الهام میکنه
توی این سه ماه آرامشی داد بهت که بی نظیره این آرامش
توی نمایشگاه نقاشی اولین بار تابلوهاتو بردی به نمایش گذاشتی و در اون اتفاق به ظاهر بد که نقاشیت پاره شد ،باعث شد تابلوهاتو که قراره ببرن مسقط و ترکیه
همه اینها هدایت های خداست و عزت نفسی که در وجودت به وجود آورد که با فهمیدن این که تو لایق و ارزشمندی سبب قدم برداشتنت شد توی این سه ماه و هر بار بیشتر مشتاق تر شدی تا بری تو دل ناشناخته ها
و چقدر خوشحالم از اینکه در این مسیر با لذت دارم ادامه میدم
و خدا دیروز که بهم ایرادای کارمو یادآور کرد ازش سپاسگزارم و سعی در تصیحشون میکنم
و بینهایت از استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز سپاسگزارم که وقت گذتشتین و این آگاهی های ناب رو برای ما نوشتین و فیلم گرفتین
بی نهایت ثروت و شادی و سلامتی و عشق باشه براتون
به نام الله مهربانم
ردپای من در روز 31م
سلام به استاد عزیزم
آموزه های سایت درباره عزت نفس بی نظیره. این باور در من به وجود اومده عزت نفس کلید حرکت برای رشده. تا خودمو ارزشمند و لایق ندونم که برای رشدم قدمی بر نمیدارم. خیلی خیلی جای کار داره عزت نفسم. اما خیلی بهتر شدم. خیلی خوب گفتگوهای ذهنیم رو مدیریت میکنم. مدتهااست خودم رو سرزنش نمیکنم کاری که قبلا میکردم. مثلا اگه یه چیزی از دستم سر میخورد به خودم بد و بیراه میگفتم. الانا حتی یادم نمیاد اصلا همچین اتفاقایی افتاده باشه که دیگه نخوام سرزنش کنم خودمو. خود بخود کارهای آدم هم صحیح و دقیق تر میشه. من خیلی لذت میبرم ازین پیشرفتم. و من این رو در رفتار آدم های دیگه هم میبینم. دیگه کسی منو نقد نمیکنه یا نمیدونم من متوجه نمیشم شاید. گرچه قبلش به خودم گفتم نه از نقد ناراحت شو نه از تعریفشون. و این خب دو طرفه س، من هم نه وقت ندارم و نه علاقه دارم کسی رو نقد کنم که حالا مقابله به مثلی هم اتفاق بیفته. اینا مثالای خیلی کوچیک از تقویت عزت نفس شاید باشه. ولی همین که در مسیرم برام بسیار لذت بخشه.
توضیحات استاد درباره ترفند پونزی چقدر اگاهی بخشه و نجات دهنده. همیشه باید حواسمون باشه داریم رو کی حساب میکنیم و به چه قیمتی. عزت نفس پایین باعث میشه آدم به هر زیانی مبتلا بشه. ان الانسان لفی خسر، الا الذین امنو و عملوالصالحات و تواصو بالحق و تواصو بالصبر
من معنی این آیه ها رو الان بهتر میفهمم. قانون یکیه. ایمان ب خدا نجات بخشه، چون بهت عزت نفس میده تا هر جایی کوتاه نیای، طمع نکنی و ارزش خودت رو پایین نیاری و بهترین راه حل ها رو پیدا کنی برای مسائل، راه حل هایی که از ارتباطت با منبع اصلی میاد نه از سر ناچاری و بیچارگی و تکیه به راه حل های دم دستی و نابودکننده.
ممنونم از استاد بینظیرم و مریم جان @}؛-
به نام خداوند بخشنده و مهربان و غفار و روزی دهنده خودم
سلاااام
خداروشکر که پروردگارم دوباره من رو هدایت کرد
من شروع کرده بودم چله اگاهی میگرفتم چله اولم رو کم و بیش تمرین انجام میدادم نتیجه هم خوب بود
چله دوم تا نیمش اومدم چون خودم رو متعهد کردم که کامنت بذارم هرروز
نجواهای ذهنم یواش یواش شروع شد
که خب حالا کامنت نذاشتی هم عیبی نداره،به خودت فشار نیار خودتودرگیر این چیزا نکن
فایل تنها ببینی هم خوبه
خلاصش این شد که خیلی اروم و شیک دیدم عع کلا از مسیر کنار رفتم
دیگه فایلم گوش نمیدم
به سایتم سر نمیزنم
خلاصه خداوندخاست هدایت بشم باد صبا روداشتم میدیدم دیدمنوشته
90روز تا تولد شما
ازاونجایی که خیلییی حس خوب میگیرم از دیدن اعداد این شکلی و یه جورایی بهم انگیزه میده
گفتم فاطمه وقتشه که بازم شروع کنی
وقتشه که تواین 3ماهی که مونده تا تولدت یه ادم بهتر بسازی
و با توکل برخدا فصل دوم روزشمار تحول زندگی من رو شروع کردم،پر انگیزه و پر از حس خوب به امید رشد بیشتر و بیشتر و بیشتر
این چندوقته خیلی دقیق چک کردم زمانهایی که رو خودم کارمیکنم مخصوووصا از طریق نوشتن خداوند جواب میده قانون جهان پروردگارم جواب میده و وقتی حواب میگیرم میگم فاطمه منتظر اتفاقات زیبای دیگه ای که مینویسی و منتظرشونی هم باش
با امید به پروردگارم به الله یکتای خودم
ان شاالله که تا روز تولدم 30ابان 1403یه فاطمه بهتر یه زندگیزیباتر روابط عالیتر ارامش بیشتر عزت نفس بهتر ارامش بیشتر ارتباط با پروردگار بطور خیلی خیلی عمیقتر و بهتر درامد چندین وچندبرابری که اسان راحت شاد عزتمندانه و حلال بدست میاد دراند های دلاری حلال رو بدست بیارم
شروع اگاهی ها 1شهریور1403
به نام خدای مهربون و هدایتگرم
الهی صدهزار مرتبه شکرت برای امروز شگفت انگیزم برای همزمانی ها و هدایت های فوقالعاده ای ک هرلحظه نشونم میدی الهی شکرت
گام 4 من مصادف شد با روز تعطیلم روز جمعه ها برای من روز ب خود رسیدن شدید هستش گفتم کارامو بکنم و با خیال راحت بشینم سر گامم ک اتفاق قشنگی خدا برام رقم زد یهو توسط یکی از دوستامون دعوت شدیم بریم ابگرم سرعین ما هم بدون فوت وقت شروع کردیم ب آماده شدن چون تایم کم بود یهو تصمیم گرفته بودن و ب ماهم گفتن واقعا ذوق بچه کوچیکارو داشتم ی هیجان انگار ک تا حالا نرفته بودم وسایلارو جمع کردیم و نیم ساعت نشده اومدن دنبالمون رفتیم و شروع کردیم ب اب تنی، ابدرمانی ک رفتیم از این سرسره آبی ها داره ولی من فوقالعاده فوبیاشو داشتم و هیچ وقت نخاستم امتحانش کنم دیدم بچه ها رفتن ب منم گفتن توام بیا هی میگفتم بابا من میترسم و اینا میگفتن چیزی نیس ک بیا بریم ترس نداره با اکراه رفتم همشون رفتن سوار شدن من تا دمِش رفتم سوار نشدم از پله ها اومدم پایین ولی ی چیزی درونم قلقلکم میداد هی میگف مگ تو بخدا ایمان نداری هیچی نمیشه برو خلاصه رفتیم دوباره آب تنی من شنا بلد نبودم خیلی دلم میخاس ک یادش بگیرم جز برنامه هام هست البته فوقالعاده دوس داشتم ک ب اون بی وزنی برسم و روی آب بمونم دوستم ک دید خیلی علاقه دارم گف بیا من کمکت کنم چیزی نیس یاد میگیری در عرض 10 دیقه من روی اب بودم یکی از هدف هام تیک خورد پا گذاشتم روی ترسم چون من فوبیای خفه شدن تو اب رو داشتم میگفتم هیچ وق یاد نمیگیرم ولی شد چون خودم خاستم بببببیییییین ینی یه حال عجیبی دااااااشت ک نمیتونم توصیفش کنم چقدددددددد ریلکسیشنی ک داشت مزه داد رهاااااا فارغ از همه چی میشی وای خدای من باورم نمیشد صدهزار مرتبه شکرت سپاسگزارم دیدم اینو تونستم گفتم بچه ها بریم میخام سوار سرسره هم بشم پا گذاشتم رو ترس واهی ک داشتم و رفتم تووووووو دلش ینی دو تا ترس و واهمه ای ک توهمی بیش نبودن رو انجام دادم و چقد انرژی گرفتم و باز هم مثل بچه ها خوشحال بودم و راضی از خودم ب خودمون اومدیم دیدیم 3 ساعت و نیمه ک تو آبیم انقد ک خوش گذشت وقتی از ی جای گرم میای بیرون اون سرمای خوشگل میخوره ب صورتت یجوری حالمو جا آورد ی چایی زدیم و اومدیم خونه بلافاصله ک رسیدم کارام و انجام دادم ک گامم رو انجام بدم دیر نشه دفتر مشق و خودکارامو برداشتم شروع کردم ب نوشتن و استارت زدم و صدای استاد قشنگم پخش شد :
ترس ها توهمن……
الله و اکبر منی ک هدایت شدم ب اونجا و فایل امروزمو گوش نکرده بودم پا گذاشتم رو ترسهایی ک همیشه باهام بودن و تصمیم گرفته بودم هیچ وق اون سرسره رو امتحان نکنم شنا هم هرموقع فرصت شد برم یاد بگیرم شاید از نظر خیلی ها اینا چیزی نباشن خیلی سطحی ب نظر برسن ولی برای من خیلیییییی بزرگ شده بودن و تبدیل ب فوبیا شده بودن بعدم بیام ببینم ک کار خداااااا بود ینی حرف استاد مهر تاییدی شد برام ک آفرین همینه ب اندازه ای ک ترسم کم میشه ایمانم قوی تر میشه و میتونم کارای زیادتر و بزرگتری انجام بدم الهی صدهزار مرتبه شکرت
هرروز در زمینه قانون تکامل هم سعی میکنم خوب عمل کنم و عجله نکنم قدم ب قدم پیش میرم و طمع ندارم از همون اولم نداشتم قبلا بخاطر کمبود عزت نفس بود الان بخاطر رعایت تکامل و داشتن عزت نفسه ک باور دارم در زمان و مکان مناسب و مشخصی ک من ظرفم بزرگتر شه ایمانم قوی تر شه داده میشه بهم من باید ب ایده هایی ک میان و هدایت میشم بهشون گوش کنم و بدون ترس و با ایمان بخدای خودم قدم بردارم و عمل کنمممم الهی شکرت
استمرار
استمرار
استمرار
ایجاد باورهای مناسب ،پذیرفتن بی قید و شرط همون باورها ،کنترل ورودی های ذهن ،نشنیدن حرف های جامعه…
کلید ثروت و نعمته
الهی صدهزار مرتبه شکرت ک منو لایق این هدایت ها میدونی و کمکم میکنی بشنوم و عمل کنم
اسناد قشنگم عاشقتونم
مریم جونم عاشقتم
خانواده قشنگم عاشقتونم
خدای مهربون و قشنگم بی نهایت عاشقتممممم
الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین
فعلا.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنین
استاد با دوره ی عزت نفس شما خییلی از ترسهام از بین رفتن و زندگیم بهبود پیدا کرد و راحتتر شدم، حالا چه ترسی دارم؟
ترس از مهاجرت و رفتن به شهری دیگه!
توی گامهای قبلی گفتم که چه باورهای منفی ای در مورد این خواسته ام دارم اما الان این باورهای منفی رو به عنوان ترس ازش یاد میکنم، میترسم همسرم مریض بشه و کسی نباشه (چون تا الان چنندین بار مریض شده و خانواده ی همسرم کمک کردن)، میترسم پسرم مریض بشه و من سر کار باشم از اول مهر هم که رفتم سر کار این یکی از ترسهام بود و سرم اومد که خانواده ی همسرم کمکم کردن
تا الان فهمیدم از هر چی بترسم سرم میاد، اما به جای اینکه ترسم رو از بین ببرم، توجیه میکنم که نگین همینجا خیلی خوبه برای زندگی ببین چقدر قشنگه، اینجا بهترین آب و هوا رو داره و یجورایی دارم عااشق محل زندگیم میشم
اوکی این درست که من باید از محل زندگیم خوشم بیاد، ولی نباید دلیل بشه تا من روی ترسم از مهاجرت سرپوش بذارم، نگین خیلی خوب همینجا بمون و لذت ببر ولی ترست رو از بین ببر، اینجوری قویتر و شجاع تر میشی و زندگی تو همین شهر برات راحتتر میشه.
سلام به همگی
وقتی استادلیستی ازترس هارونام میبرددیدم خیلی هاشون دارم
مثل ترس ازبیماری که سن 14 و15 سالگیم به شدت میترسیدم ازبیماری انقدربهش فکرکردم بخاطرحرف هایی که معلم بهداشتمون میزدکه به وجوداومد ولی وقتی به این مسیرهدایت شدم متوجه شدم من خودم بع وجوداوردم همه ی اتفاقات همه ریشه اتفاقات زندگیم وهم حل کردنشون رو یادگرفتم وازاون موقع من بخاطرکنترل ورودی ها حتی خیلی کم پیش میادسرمابخورم .
خداروشکرمیکنم بخاطروجوداستادعباس منش وخانم شایسته وهمه ی دوستان بخاطراین فایل واگاهی ها که منتشرمیکنن درسایت که چقدرخوداگاهیمون ازخودمون وجهان بیشترشده وزندگی راحت ترواروم تری ازتمام جنبه ها نسبت به قبل داریم
خدامیدونه اگه این آگاهی هانبود به چه مسیرهای سخت ودردناک دیگه ای میرفتم
ازوقتی بااین مسیراشناشدم خیلی کم پیش میاد گریه کنم چون یادگرفتم ورودی هاموکنترل کنم اون موقع هاقبل ازاشنایی بااستاد بخاطرتلویزیون واهنگ هایی پوچی که گوش میکردم حالم همیشه گرفته بودحس خوبی نداشتم ولی الان خیلی شادترهستم خدایاشکرت
فکرمیکردم وقتی میخوای باخداصحبت کنی بایدکریه وزاری کنی ولی الان من باخس خوب باخداصحبت میکنم وحتی باعث شد به این فکرکنم این نمازچه کمکی داره بهم میکنه تازه من دارم بازبان عربی نمازمیخونم وحتی معنیشونمیفهمم یعنی من خودمم نمیدونم دارم چی میگم باخدا این چه ارتباطی هست واقعا که حتی خودتم نمیفهمی داری چی میگی نمیدونم خودبه خود باپرسیدن این سوالات نمازخواندن برام بی معنی شد دیدم فقط سوره حمدوتوحیدکه بهم کمک میکنه حس خوبی بگیرم اونم بازبخاطر اگاهی های توحید ودرک مسائل که توزندگیم اتفاق می افتاد ودیدم همش بخاطرشرک وکفرهست
ودیگه نمازنمیخونم چون بخاطراین که من هیچ حسی برقرارنمیکنم باهاش ولی بارهابخاطرگوش دادن به فایل های توحیدی استاد ودرک جهان وشناخت خودم حس خوبی گرفتم واشک شوق ریختم خداروجوردیگه ای شناختم
روزه میگیرم چون حس خوبی بهم میده یه حس حال خاص وعجیبی داره ماه رمضون نمیدونم چرا
خیلی خوشحالم ماه رمضون توعیدهست کسی خونمون نمیاد روزه میگیرم وکارهایی که دوس دارم وعلاقه دارم انجام میدم
وبیشترازاون ماه رمضون بخاطر زندگی پس اززندگی دوس دارم چون منومیبره بع جایی که ازش اومدم وچقدردرکم بالاتررفته ازقوانین جهان وقتی این برنامه دیدم درسته ورودی های منفی هم داره ولی من اصلاانگاراونارونمیشنوم انقدرذوق دارم برای شنیدن ودیدنش من هرروزگوش میکنم بهش وبرای من انگاریه پازل گم شده ای بود که کناراین اگاهیی ها کامل شد ودرک بهتری پیداکردم ازخودم وجهان وحتی ریشه اتفاقاتی که برای بقیه می افته ازکجاداره میاد .
اطرافیانم میگن دیگه نمازم نمیخونیو دیگه ازدین خارج شده
پیش خودم میگم
توخودت الان بیرون ازدینی خودتم نمیفهمی
حداقل خداروشکرادعای دین داری نمیکنم وبرام رفتن به مراسم عزاداری محرم بی معنی شده متوجه شدم جزوقت تلف کردن
غیبت کردن و نگاه کردن به پسرها و. چیزی نبوده.
آدم مذهبی نیستم ودرخانواده مذهبی بزرگ نشدم دریه خانواده معمولی هستم ولی واقعانمازخونذن وعزاداری برام بی معنی هست چون نسبت به قبل متفکرترشدم .
ترس ازحرف مردم که این یکی بزرگ ترین ترس های من بوده وهست که میبینم توهرجنبه ای اززندگیم کخ میخوام کاری کنم جلومنومیگیره ومنودرگیرخودش میکنه
یکی ازدلایل بسیارمهم که باعث شد توکارم مسیر پیشرفتم انقدربه تعویق بیوفته وخیلی سخت شده بود همه چی تعریف وتمجیدات وازاون طرف تحقیر وتهمت هایی بودکه ازاستادم میشنیدم ویویوشده بودنتایجم واون جابودمن متوجه شدم که من این پاشنه آشیل دارم ودیدم همه ی ایناداره برمیگرده به احساس لیاقت خداروشکرت که شناختم ازخودم خیلی بیشترشده به لطف اموزه های استادعباسمنش عزیز وکامنت هایی که ازدوستان میخونم
ترس ازشروع کسب وکارجدیدکه خیلی ازش میترسیدم که یکی ازدلایلش بخاطرهمین حرف مردم وهمینطورتوذهنم یع چیزخیلی سختی میدیدمش ولی به لطف فایل های توحیدی وعزت نفس استاد وهمینطورالگوهایی که برای مطالعه وتحقیق درکاراستفاده میکردم باعث شدباورکنم من هم میتونم وکارسختی نیس وخداکمکم کردکه قدم به قدم براش قدم بردارم ودیدم ترس الکی بود ذهن من الکی بزرگش کرده بود.
ترس ازپیری من سعی میکنم همیشه ورزش کنم وبه پوستم برسم هرروزماساژمیدم صورتم وحس خیلی خوبی داره همه چیزنیازبع مراقبت داره وهمینطور پوست ومو وبدن وسلامتی رسیدگی ومراقبا از این هاکمکم میکنه زیادنترسم چون من افرادی میشناسم که باوجوداین که 50 سالشونه اما30 سال جوون تربع نظرمیان بخاطرمراقبت ازپوست ومو واندامشون واین به من حس خیلی خوبی میده والبته من ازخداخواستم دوس ندارم خیلی پیربشم دوس دارم زودتربه مکانی که ازش اومدم برگردم .
یه نکته ای بگم قبل ازاین که کامنتموببندم اینه که وقتی من اومدم نوشتم متوجه شدم من خیلی کارهاانجام دادم برای ترس هام وقدم هایی که برداشتم تازه خیلی هاشوننوشتم خیلی طولانی میشه ولی قبلش فکرمیکردم من زیاد کارخاصی نکردم زیادعمل نکردم به این آگاهی ها البته ازجنبه مالی همینطورهست ولی ازجنبه ی خالی دیدن هم خداییش بی انصافی بودکه ذهن همش سعی داره نتایج کوچیک کنه وبگه توهیج کاری نکردی وهمه چیزو میخوادکوچک وناچیزبشمره که ناسپاسی کنی که همونایی که هم داریو ازدست بدی
خب این کارذهن دیگه من بایداگاهانه به خودم مسیروقدم هایی که برداشتم یادآوری کنم که راه گم نکنم وسپاس گزارترباشم .